فرماندهان و کارگزاران ابوبکر

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرماندهان و کارگزاران ابوبکر

چه کسانی به عنوان فرمانده و کارگزار در زمان ابوبکر بودند؟

بر هیچ کس پوشیده نیست که نزدیکترین یار و یاور ابوبکر، دوست دیرین او عمر بود که از قضا رسول خدا (ص) در جریان برادر کردن مهاجران در مکه، میان آن دو پیوند برادری بسته بود.گفته شده است که ابوبکر عمر را به عنوان قاضی انتخاب کرده است. نیز نقل شده که او در غیاب ابوبکر به جای وی نماز می خوانده است. ابوبکر او را در سال یازدهم هجرت به عنوان امیر الحاج برگزید. خلیفة بن خیاط در ضمن بر شمردن امرای ابوبکر می نویسد: و علی امره کله و القضاء عمر بن الخطاب. قدرت تصمیم گیری عمر در این دوره تا اندازه ای بود که او توانست ابوبکر را از انتخاب خالد بن سعید به عنوان فرمانده نیروهای مسلمان به شام منصرف کند و به جای او یزید بن ابی سفیان را اعزام کندخالد بن ولید از دیگر عناصر کارگزار ابوبکر شناخته می شود. او که از طایفه بنی مخزوم و در شمار تیره های قریش بود، در روز نخست صفر سال هشتم هجرت مسلمان شد، فردی به ظاهر نیرومند اما سخت فاقد ارزشهای اخلاقی بود. ابو عبیده جراح از دیگر ارکان خلافت ابوبکر است، او همراه عمر و ابوبکر، تنها قریشیانی بودند که در سقیفه بنی ساعده حضور داشتند. از دیگر فرماندهان و کارگزاران ابوبکر عبارت بودند از یزید بن ابی سفیان، عمرو بن عاص، شرحبیل بن حسنه و عکرمة بن ابی جهل. در میان کارگزاران وی، برخی از کسانی نیز که رسول خدا (ص) منصوب کرده بود بر سر کار باقی ماندند. نمونه آنها معاذ بن جبل در یمن عتاب بن اسید در مکه و علاء بن حضرمی در بحرین بود. در عین حال گفته شده که ابوبکر انس را والی بحرین کرده است، شاید مقصود ناحیه دیگری از بحرین بوده است. مهاجرین ابی امیه در صنعا، زیاد بن لبید بر مناطق ساحلی یمن، یعلی بن امیه بر خولان، عثمان بن ابی العاص بر طائف و سلیط بن قیس بر یمامه فرمانروایی داشتند. همچنین گفته شده که کاتب ابوبکر، عثمان بوده است. به خوبی روشن است که در میان کارگزاران ابوبکر چهره مهمی از اصحاب رسول خدا (ص) بویژه از انصار دیده نمی شود، به نظر می رسد این شاهد مناسبی بر بی توجهی دستگاه خلافت به انصار باشد.
1. فتوح البلدان
2. الکامل فی التاریخ
3. تاریخ خلیفة بن خیاط
4. طبقات الکبری
5. البدایة و النهایه
6. تاریخ المدینة المنوره

جمال;156197 نوشت:
چه کسانی به عنوان فرمانده و کارگزار در زمان ابوبکر بودند؟

با سلام
تعدادی از فرماندهان و والیان عبارتند از:
خالد بن ولید که از فرماندهان اصلی ابوبکر بوده است.
قیس بن مکشوح(روى الواقديّ عن رجاله قال: بعث أبو بكر قيس بن مكشوح إلى اليمن، فقتل الأسود العنسيّ، هو و فيروز الدّيلمي)
عكرمة بن أبي جهل،المهاجر بن أبي أمية المخزومي،زياد بن لبيد الأنصاري‏(بعث أبو بكر عكرمة بن أبي جهل إلى عمان، وبعث أبو بكر المهاجر بن أبي أمية المخزومي‏و زياد بن لبيد الأنصاري إلى أهل النجير)،زياد بن لبيد بن ثعلبة بن سنان البياضي الأنصاري‏(والی حضرموت)
خالد ابن سعيد بن العاصي بن أمية، و شرحبيل بن حسنة حليف بنى جمح، عمر بن عاصى بن وائل سهمى‏،يزيد بن أبى سفيان‏،اسامه بن زید،علاء بن حضرمی که به مقابله مرتدین بحرین رفت.
از واقدى روايت شده است كه ابو بكر عمر بن عاصى بن وائل سهمى‏ را بر فلسطين و شرحبيل را بر اردن و يزيد را بر دمشق ولايت داد و گفت: اگر جنگى رخ داد، فرمانده شما همان است كه در منطقه او هستيد( فتوح‏البلدان،ص:58)

با سلام

بر
هيچ کس پوشيده نيست که نزديکترين يار و ياور ابوبکر، دوست ديرين او عمر بود که از قضا رسول خدا (ص) در جريان برادر کردن مهاجران در مکه، ميان آن دو پيوند برادري بسته بود. (1)
ابوبکر علي رغم آن که خود از طراحان اصلي ماجراي خلافت ‏بوده و در جريان رده نشان داد که فکر حکومتي برتري نسبت‏ به عمر دارد، به دليل شدت و حدت عمر در بسياري از موارد تسليم ديدگاههاي وي بود.
در تمام مراحل تاريخي در سيره، اين دو نفر قرين يکديگر هستند. گذشت که در طول تحولات سقيفه نيز همه جا با يکديگر بودند و به دليل همين اصرار بود که امام علي (ع) در جريان سقيفه عمر را متهم کرد که به خاطر آينده خود تلاش مي‏کند. (2)
ابوبکر درباره عمر گفت : او دوستداشتني ‏ترين مردم براي من است. (3)
ابن ابي الحديد مي‏ گويد: اگر عمر نبود ابوبکر به خلافت نمي‏رسيد. (4) گفته شده است که ابوبکر عمر را به عنوان قاضي انتخاب کرده است. (5) نيز نقل شده که او در غياب ابوبکر به جاي وي نماز مي‏خوانده است. (6) ابوبکر او را در سال يازدهم هجرت به عنوان امير الحاج برگزيد. (7)
خليفة بن خياط در ضمن بر شمردن امراي ابوبکر مي‏ نويسد : و علي امره کله و القضاء عمر بن الخطاب. (8) قدرت تصميم گيري عمر در اين دوره تا اندازه‏ اي بود که او توانست ابوبکر را از انتخاب خالد بن سعيد به عنوان فرمانده نيروهاي مسلمان به شام منصرف کند و به جاي او يزيد بن ابي سفيان را اعزام کند. خالد بن سعيد، پس از بازگشت ‏به مدينه و مشاهده انتخاب ابوبکر ، براي مدتي از بيعت ‏با او خودداري کرده بود. (9)
عمر خود به اين قدرت خويش واقف بود، لذا در همان زمان خلافت ابوبکر مصمم بود تا اموال معاذ بن جبل را مشاطره (دو قسمت مساوي) کرده نيمي از آن را براي بيت المال بردارد، (10)
اين کاري بود که بعدها خود با واليان شهرها انجام مي‏داد. ابوبکر نيز بدون عمر کاري از پيش نمي‏برد، لذا زماني که در همان ابتداي خلافت‏خواست تا سپاه اسامه را اعزام کند از او درخواست کرد تا اجازه دهد عمر پيش او بماند و او را در کارها ياري دهد. (11)
زماني نيز که خالد مرتکب خطا شده بود، و ابوبکر راضي به نوشتن نامه اعتراض به وي نشد، عمر خود نامه‏اي نوشت اما خالد به آن اعتنايي نکرده و گفت: مي‏ داند که اين نامه را عمر نوشته است. (12)

به هر روي همين نفوذ عمر و پيوند مستحکم اين دو سبب شد تا ابوبکر او را به جاي خود نصب کند، به عبارت ديگر اساسا مردم خلافت آن دو را جداي از يکديگر نمي‏ دانستند و از همان ابتدا اينان را ادامه يکديگر مي‏ ديدند، (13)
به همين دليل زماني نيز که ابوبکر در حالت اغماء اراده نوشته عهدي را داشت، عثمان کاتب او، در وقت ‏بيهوشي ابوبکر، نام عمر را در عهد مزبور نوشت، زيرا بخوبي مي‏ دانست که او چه کسي را در نظر دارد.
خالد بن وليد از ديگر عناصر کارگزار ابوبکر شناخته مي‏ شود. او که از طايفه بني مخزوم و در شمار تيره‏هاي قريش بود، در روز نخست صفر سال هشتم هجرت مسلمان شد، (14) فردي به ظاهر نيرومند اما سخت فاقد ارزشهاي اخلاقي بود. در همان حيات رسول خدا (ص) چندين مورد خبط و خطا از او سر زد که پيش از اين در سيره آورده‏ايم. در برخي مآخذ چنين آمده است که رسول خدا (ص) او را «سيف الله‏» ناميده است، اما چنانکه ابن دريد و ديگران گفته‏اند، سخن درست آن است که ابوبکر او را سيف الله ناميده است، (15)
اين امر زماني بود که خالد به ناحق مالک بن نويره را کشته بود ، و کساني چون عمر درخواست مجازات او را از ابوبکر داشتند ، ابوبکر گفت: او شمشيري است که خدا برافراشته و او آن را فرو نخواهد نشاند. (16) به روايت ابن اعثم، خالد خود را سيف الله ناميد و ابوبکر نيز آن را تاييد کرد. (17)
گفته شده است که خالد از طرفداران ابوبکر و منحرف از علي عليه‏السلام بوده است. (18)
چنانچه گفته شده است که او در ماجراي هجوم افراد به خانه آن حضرت براي گرفتن بيعت و شکستن مقاومت آنان، ايشان را همراهي مي‏کرده است. (19) همچنين از وي به عنوان کسي که خلافت ابوبکر را تمهيد کرده ياد شده است. (20)
حکايت قتل مالک بن نويره، که همراه با تجاوز به همسر او بود، و ابن اعثم مي‏گويد که او به اجماع اهل علم چنين کرده، شخصيت ‏سست اخلاقي خالد را نشان مي‏دهد; با اين حال ابوبکر اصرار داشت تا او را در راس قواي نظامي خود براي سرکوبي مرتدان و پيامبران دروغين به نقاط مختلف اعزام کند. دفاع ابوبکر از وي بر اين پايه بود که خالد اجتهاد کرده و بنابر اين سزاوار سرزنش نيست. يکبار خالد برخي از اسرايي را که از مرتدين گرفته بود با آتش سوزاند، وقتي عمر در اين باره به ابوبکر اعتراض کرد وي پاسخ داد که او شمشير خداست. (21)
اعتراض عمر اين بود که چرا او فرماندهي را نصب کرده است که مردم را مي‏کشد و با آتش عذاب مي‏کند. (22)
به نظر مي‏رسد که ابوبکر با همه توجهي که به عمر داشته حاضر نبوده است تا به خاطر وي دست از حمايت‏خالد بردارد و جالب آن که عمر نيز علي رغم اصراري که بر سنگسار کردن خالد به دليل ماجراي مالک بن نويره داشت، زماني که بر سر کار آمد تنها به عزل او اکتفا کرد. (23)
خالد مطمئن بود که هر اقدامي بکند ابوبکر به او اعتراضي نخواهد کرد، اگر هم نامه توبيخي برسد بايد به تحريک عمر باشد و الا ابوبکر به هيچ روي به او بدبين نيست. (24) او دست‏به اقدامات خود سرانه‏اي مي‏زد و اين جز آن نبود که نسبت ‏به حمايت ابوبکر اطمينان کامل داشت. (25)
ابوبکر درباره او مي ‏گفت: هيچ مادري نتواند کسي همچو خالد بزايد. (26) زماني نيز خالد دو نفر را که امان نامه از ابوبکر داشتند کشت، در اين باره به ابوبکر اعتراض کردند، اما او همچنان به دفاع از خالد پرداخت. (27)

زماني که عمر خلافت را به دست گرفت در اولين اقدام خالد را از فرماندهي سپاه شام عزل کرده و ابو عبيده جراح را به جاي وي نصب کرد. او گفت: خالد را عزل کرده تا روشن شود که خداوند دين خود را ياري مي‏کند، (28)
حتي زماني که خالد مشغول جنگ در عراق بوده وقتي حکم اعزام او به شام به دستش رسيد گفت: حسادت عمر سبب شد تا اجازه ندهد تا فتح عراق به دست من صورت گيرد. (29)
انس بن مالک مي‏گويد: عمر به ابوبکر مي‏گفت: به خالد بنويس تا کاري بدون اجازه تو نکند، ابوبکر نوشت اما خالد پاسخ داد: بايد مرا در کارها آزاد بگذاري در غير اين صورت کار را رها خواهم کرد. عمر گفت: او را عزل کن، اما ابوبکر نپذيرفت. (30) خالد در سال بيست و يکم هجري در مدينه يا شام (31)
درگذشت و از قضا وصي خود را عمر قرار داد!ابن سعد با نقل اين خبر مي‏گويد: عمر گفت: ما گمانهايي به خالد مي‏برديم که درست نمي‏بود. (32) عمر که اصولا درباره گريه براي مردگان سخت‏گير بوده- و مي‏گفت از رسول خدا (ص) شنيده است که «ان الميت ليعذب ببکاء اهله‏» - اجازه داد که زنان بني مخزوم بر خالد گريه کنند. (33) عجيبتر آن که عمر در وقت مرگ گفته بود: اگر خالد بن وليد زنده بود او را جاي خود مي‏گماشتم. (34)
ابو عبيده جراح از ديگر ارکان خلافت ابوبکر است، او همراه عمر و ابوبکر، تنها قريشياني بودند که در سقيفه بني ساعده حضور داشتند.
وي با سالم مولي حذيفه که او نيز در ماجراي خلافت ذي نقش داشت عقد اخوت داشت، (35) عمر درباره او نيز گفت: اگر سالم زنده بود او را جانشين خود مي ‏کردم. (36) گفتني است که عمر در وقت مرگ درباره ابو عبيده هم گفت: اگر زنده بود او را بجاي خود مي‏گماشتم. (37)
ابو عبيده ابتدا بر کار بيت المال گماشته شد، اما بعدا فرماندهي سپاه شام را عهده‏دار گرديد (38) و تا سال هيجدهم هجرت که در طاعون عمواس در گذشت در اين سمت‏باقي بود.
ديگر فرماندهان و کارگزاران ابوبکر عبارت بودند از يزيد بن ابي سفيان، عمرو بن عاص، شرحبيل بن حسنه (م 18 ه) (39) و عکرمة بن ابي جهل. در ميان کارگزاران وي، برخي از کساني نيز که رسول خدا (ص) منصوب کرده بود بر سر کار باقي ماندند. نمونه آنها معاذ بن جبل در يمن عتاب بن اسيد در مکه و علاء بن حضرمي در بحرين بود.
در عين حال گفته شده که ابوبکر انس را والي بحرين کرده است، شايد مقصود ناحيه ديگري از بحرين بوده است. مهاجرين ابي اميه در صنعا، زياد بن لبيد بر مناطق ساحلي يمن، يعلي بن اميه بر خولان، عثمان بن ابي العاص بر طائف و سليط بن قيس بر يمامه فرمانروايي داشتند. همچنين گفته شده که کاتب ابوبکر، عثمان بوده است. (40)
به خوبي روشن است که در ميان کارگزاران ابوبکر چهره مهمي از اصحاب رسول خدا (ص) بويژه از انصار ديده نمي ‏شود، به نظر مي‏ رسد اين شاهد مناسبي بر بي ‏توجهي دستگاه خلافت‏به انصار باشد.
کتاب: تاريخ خلفاء، ص 39

پي‏ نوشت ‏ها
1) تاريخ جرجان، سهمي، ص 96
2) انساب الاشراف، ج 1، ص 587، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 11، الامامة و السياسه، ج 1، ص 11، انس بن مالک مي‏گويد: ديدم[روز سقيفه]که عمر به زور ابو بکر را روانه منبر کرد، نک: المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 438
3) نثر الدر، ج 2، ص 17، غريب الحديث، ج 3، ص 222، الادب المفرد، ص 29
4) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 174
5) تاريخ المدينة المنوره، ج 2، ص 665، مناقب عمر، ابن جوزي، ص 48، الکامل، ج 2، ص 420، التنبيه و الاشراف، 249
6) طبقات الکبري، ج 3، ص 186، الکامل، ج 2، ص 425
7) طبقات الکبري، ج 3، ص 187
Dirol تاريخ خليفة بن خياط، ص 123
9) المصنف، عبد الرزاق، ج 5، 454، حياة الصحابه، ج 2، ص 20
10) طبقات الکبري، ج 3، صص 585، 588
11) همان، ج 4، صص 30- 29، حياة الحيوان، ج 1، ص 48
12) الفتوح، ج 1، ص 44، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 179
13) مقدسي مي‏گويد: مردم هيچ ترديدي نداشتند که عمر خليفه ابو بکر خواهد شد. البدء و التاريخ، ج 5، ص 167
14) طبقات الکبري، ج 7، ص 394
15) الاشتقاق، ص 149، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 16، صص 159- 158
16) الفتوح، ج 1، ص 23، المصنف، عبد الرزاق، ج 5، ص 212، الايضاح، صص 73- 72، شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 179
17) الفتوح، ج 1، ص 149
18) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 3، ص 22
19) همان، ج 6، ص 49- 48
20) همان، ج 18، ص 307- 306
21) طبقات الکبري، ج 7، ص 369
22) فتوح البلدان، ص 107
23) به نقل تذکرة الخواص (ص 61) عمر پس از وضع حمل زن مالک که از خالد باردار شده بود، او را از وي جدا کرد.
24) الفتوح، ج 1، ص 44
25) ابن حجر از زبير بن بکار نقل مي‏کند که وقتي خالد خمس غنائم را بر مي‏گرفت، حساب آن را به ابو بکر نمي‏داد، او کارهايي را بي‏اطلاع ابو بکر انجام مي‏داد که نمونه آن اقدام به کشتن مالک بود. الاصابه، ج 1، ص 415- 414
26) الکامل في التاريخ، ج 2، ص 389
27) همان، ج 2، ص 398
28) تاريخ خليفة بن خياط، ص 122
29) طبقات الکبري، ج 7، ص 397
30) الاصابه، ج 1، ص 415
31) همان، ج 1، ص 415، ابن حجر مي‏گويد: بيشتر بر آنند که او در شام (حمص) در گذشته است.
32) الطبقات الکبري، ج 7، ص 398- 397، البداية و النهايه، ج 7، ص 115
33) البداية و النهايه، ج 7، ص 116
34) تاريخ المدينة المنوره، ج 2، ص 887، الامامة و السياسه، ج 1، ص 42
35) الطبقات الکبري، ج 3، ص 410
36) همان، ج 3، ص 343، الفتوح، ج 2، ص 86
37) الفتوح، ج 2، ص 16، الامامة و السياسه، ج 1، ص 42، طبقات الکبري، ج 3، ص 343، 412، تاريخ الطبري، ج 4، ص 227
38) تاريخ خليفة بن خياط، ص 123
39) المصنف، ج 5، ص 454، و نک: طبقات الکبري، ج 7، ص 394
40) تاريخ خليفة بن خياط، ص 123

موضوع قفل شده است