عشق چیست؟

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عشق چیست؟

هیچ یک از عارفان و صوفیان و لغت دانان برای عشق واژه ای نتوانستند تعریفی پیدا کنند.

عشق نه به معنای مادی بلکه معنوی . همان عشقی که حافظ و سعدی و مولانا تا ایت الله بهجت

به ان اشاره کردند چه عشقی است؟ باید برای رسیدن به این عشق چه کرد .:Gol:و....؟؟؟؟

beroz;155464 نوشت:
هیچ یک از عارفان و صوفیان و لغت دانان برای عشق واژه ای نتوانستند تعریفی پیدا کنند. عشق نه به معنای مادی بلکه معنوی . همان عشقی که حافظ و سعدی و مولانا تا ایت الله بهجت به ان اشاره کردند چه عشقی است؟ باید برای رسیدن به این عشق چه کرد .و....؟؟؟؟

سلام

دقیق منظورتون چیست؟

عشق را می خواهید معنا کنیم
رسیدن به اون؟

هدف دقیقتون چیست؟

mkk1369;155466 نوشت:

سلام

دقیق منظورتون چیست؟

عشق را می خواهید معنا کنیم
رسیدن به اون؟

هدف دقیقتون چیست؟

اولین هدفم معنا کردن این واژه است . معنا کردن عرفانی . بعد از معنا کردن راه رسیدن به اون

عشق ربانی را برسی کنیم

beroz;155469 نوشت:
اولین هدفم معنا کردن این واژه است . معنا کردن عرفانی . بعد از معنا کردن راه رسیدن به اون

سلام

خوب به نظرم

عشق یعنی از خود گذشتن و به خود رسیدن

از هستی گذشتن و به هستی رسیدن:Gol:

از چه هستی باید گذشت؟

و به چه هستی باید رسید؟

به نظر شما این شعار نیست؟

[=Microsoft Sans Serif]سلام

از نظر من عشق حقيقتي است كه از سوي خداوند در بند بند وجود آدمي قرار گرفته است هرجند اكثر افراد آن را محدود به حصار دل مي كنند ولي به اعتقاد من عشق فقط در دل نهفته نيست! و همه ي ابعاد وجودي انسان را در برميگيرد.

عشق آن چيزي است كه براي شما بينش و نگرشي نو و عالي تر از آن چه تاكنون داشته ايد به ارمغان مي آورد.
به اعتقاد من درست است كه عشق نشأت گرفته از معشوقي و واحد و بي همتاست . ولي چون عشق براي درك اين حقيقت واحد به بلوغ نياز دارد!
بلوغي كه مستلزم اين است كه شما مراتب گوناگون عشق را تجربه كنيد و مراتب به اين معني است كه بر چيز هايي در اين مسير عاشق شويد كه شما را به سوي معشوق واحد ، كه همانا خالق يكتاست سوق دهد.

هركس به نسبت رشد و معرفتي كه تحصيل مي كند از چشمه ي عشق و درياي معرفت عشق بهرهمند مي شود و هرگز نمي شود عشق را بصورت تئوري و در كتاب ها تحصيل كرد عشق نياز به حركت دارد نياز به پرورش دارد باطن و ماهيتش با سكون منافات دارد ! و دليل اين منافات اين است كه سرچشمه اي دارد كه بي نهايت است.
عشق مُنتَهي به معشوقي مي شود كه لفظ بي نهايت از تفسير بزرگي و عظمتش عاجز است پس يك فرد هرچقدر هم در اين مسير به جلو و به سمت معرفت عشق حركت كند با ديدن زيبايي ها ي تمام ناشدني كه در پيشرو دارد سكون را بر خود حرام مي كند و سرمست تر از هميشه به پيش مي رود:ok:

[=Microsoft Sans Serif]

beroz;155486 نوشت:
به نظر شما این شعار نیست؟

عموماً تعاريفي كه در كتاب ها از عشق مي بينيد تعاريفي است از عشق هايي كه به بلوغ رسيده اند و معشوق يگانه و واحد را هدف گرفته اند:ok:

آنچه هم كه دوستان اشاره مي كنند برگرفته از همان تعاريف است! همانگونه كه عرض كردم عشق مراتبي دارد و به يكباره شكل نمي گيرد و به بلوغ نمي رسد!

براي كسي كه در آغاز این مسير طولاني و حركت به سوي اقيانوس بي پايان عشق است آنچه را شما شعار مي خوانيد يك هدف است ، يك آرمان است يا يك قله مي باشد كه براي رسيدن به آن و براي فتح آن هر سختي را به جان مي خرد !

به ياد داشته باشيد هميشه انسان هايي موفقند كه هدف هاي بزرگ در سر دارند و به قول معروف سربازي كه به فكر ژنرال شدن نيست به درد نمي خورد!!!:Cheshmak:

[=Microsoft Sans Serif]
اين تعاريف نظر و ديدگاه شخصي من درباره ي عشق است !!

آنگونه به مسائل بنگريد كه ديدگاه برتر ازان شما باشد:ok:

يا حق

beroz;155464 نوشت:

هیچ یک از عارفان و صوفیان و لغت دانان برای عشق واژه ای نتوانستند تعریفی پیدا کنند.
عشق نه به معنای مادی بلکه معنوی . همان عشقی که حافظ و سعدی و مولانا تا ایت الله بهجت
به ان اشاره کردند چه عشقی است؟ باید برای رسیدن به این عشق چه کرد .:Gol:و....؟؟؟؟

سلام

جهت اطلاع بیشتر در مورد حقیقت عشق های عرفانی و... می تونین به لینک های زیر رجوع کنید.

* عشق زميني ـ عشق آسماني (جایگاه موضوع عشق در قرآن و عترت)

ممنون از کلام گوهر بارتان اقای دیدگاه برتر

ولی راه رسیدن به این بلوغ و این عشق چیست؟؟؟

در ضمن شما می فرمایید این عشق همان عرفا ن هفت مرحله ای است که عارفان طی نموده اند؟

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

beroz;155530 نوشت:
ولی راه رسیدن به این بلوغ و این عشق چیست؟؟؟ در ضمن شما می فرمایید این عشق همان عرفا ن هفت مرحله ای است که عارفان طی نموده اند؟

اگر اجازه بدید من کمی سخنان دیدگاه برتر رو توضیح می دوم البته اون قدری که فهمیدم
شما برای رسیدن به دانشگاه باید از چه گذر گاه هایی عبور کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب ساده تر بگم برای این که یه راننده خوب بشید چطور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حقیقت اینه که عشق
یه بذره و خدا در وجود تمام موجودات به اندازه عقلانیت اون ها بهشون هدیه داده
اما در وجود موجودی به نام انسان با تمام کمال خود به ودیعه گذراشته
اگر توجه کرده باشید گفتم ودیعه و در واقع این یعنی قوه و هنوز تبدیل به فعل نشده
پس ما عشق رو از خدا هدیه گرفتیم اما پرورشش توی هیچ گل خونه و دانشگاه و کارخونه ای آموزش داده نمیشه
این به ذات حق طلبی انسان ها بر میگرده
ببینید برای رفتن به دوتا مهمونی شما رو دعوت کردن
ادامه دارد

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

beroz;155530 نوشت:
ولی راه رسیدن به این بلوغ و این عشق چیست؟؟؟ در ضمن شما می فرمایید این عشق همان عرفا ن هفت مرحله ای است که عارفان طی نموده اند؟

خوب شما دوست دارید در یکی از اون ها شرکت کنید
اما
در دیگری باید به خاطره مسائل کاری شرکت کنید

مهم نیست در آخر به کدوم یکی میرید اما آیا شما همون

تلاشی که برای برازندگی در مهونی که دوست دارید برید

برای مهمونی کاری خود نیز انجام می دهید

مسلما نه

عشق یک کالا نیست که بشه خرید

یا آموزش نیست که برای یادگیریش بشه نسخه پیچید

اما من یقین دارم باید چیزی باشه

اغما از ریشه و پایه نتمیشه سر کوچه پیداش کرد و گفت

من به این موضوع عشق می ورزم

باید اول باشه و بعد ذره ذره بهش نزدیک شد حتما مشکلات

خاصه خودش رو داره برای همین بهش میگن عشق باید پله پله

مشکلات رو حل کرد

نه عرفان یا هفت طبقه عروج به اون

مسلما تنه نظر جناب دیدگاه برتر نبوده بلکه اون صبر و

پشتکاری رو که باید برای رسید به چیزی خرج کرد

منظورشون بوده

تا آدمی سر کلاس اول ننشینه و یاد نگیره الف و آب چیه

هرگز در سالهای بعد به معنای اقیانوس نخواهد رسید تا زحمت

کنکور نباشه

شب بیداری های سالهای دانشگاه نامانوس خواهد بود

ببینید باید از اول سر کلاس خواندن قرآن نشست تا روزی

قاری خوبی شد

اگر این مراتب و این ذوق رو قبول دارید به یقین به

مراتبی که جناب دیدگاه برتر گفتن می رسید

تا آدمی نتونه پئر مادری که اون رو بزرگ کردعاشقانه

دوست داشته باشه چطور عاشق فرده دیگه ای میشه و عزم

جزم میکنه برای خوشبختی اون

وچطور میشه به فرزند عشق ورزید اما مهربانی خدا رو

انکار کرد

و چه بد اگر عشق زمینی نبود

و چه وحشتناک که ذره ای از عشق الهی درک نمی شد

دیدگاه برتر;155500 نوشت:
به ياد داشته باشيد هميشه انسان هايي موفقند كه هدف هاي بزرگ در سر دارند و به قول معروف سربازي كه به فكر ژنرال شدن نيست به درد نمي خورد!!!


من با این جمله موافقم تا هدف بزرگ یعنی چشیدن دوستی

کسی که لایقه دوستیه نباشه تمام رنج ها بی فایده است و

اگر قرار باشه سر جای خودمون در جا بزنیم پس چرا خدا

امروز و فردا و فردا ها باز به خدایی خود مجوز به دنیا

اومدن کودکی رو میده

باید حریص بود اما نه پول

و نه مقام بلکه


حریص

آموختن و یاد دادن

که اگر ذره ای بهش برسیم به یقین راه رسیدن به عشق رو

با تمام توان پیدا کردیم و فقط باید به جلو گام برداریم

هر کاری یه لوازم کار داره و عاشق شدن

پیگیر بودن رو می طلبه

ببخشید من مو به م حرفاتون رو خوندم ولی چیزی دستگیرم نشد!!! لطفا واضح تر بیان کنید البته قسمت اول حرفاتون رو میگم

من هدفم از نوشتن این تایپک این بود که بگم چیزی به اسم عشق وجود ندارد.

beroz;155464 نوشت:
باید برای رسیدن به این عشق چه کرد .و....؟؟؟؟

به نظر من اول باید اصولی خدارو قبول کنی بر مقدار عقل ودرکی که خدا داده. یعنی خودت دین داشته باشی نه موروثی نه احساسی.
بعد هر چی خدا گفت بگی چشم توی تک تک لحظه ها. هرچی بیشتر اطاعت کنی عشقت به خدا بیشتر میشه. خدا هم کم کم باهات حرف میزنه.:Gol: برات نشونه میذاره.:Hedye: محبت خدارو احساس میکنی.
یه مدت جامعه القرآن که بودم استادمون میگفت یه خانومی هست که نصف شب یه چیزایی میشنوه به خاطر اینکه دوچیزو رعایت میکرد.یکی نماز اول وقت دومیش غیبت نکردن.

beroz;155687 نوشت:
من هدفم از نوشتن این تایپک این بود که بگم چیزی به اسم عشق وجود ندارد.

[="Teal"]سلاممممممممممممممم
[="DarkRed"]ووووووووووووووووووووووااااااااااااااااااااااااااااااا
[="Teal"][/]
[/][/]
[="teal"]آقا یا خانوم
ببخشید که پرتم و دقیقا شمارو نمیشناسم
ولی از حرفتون شاخ در آوردم:Moteajeb!:
بابا شماکه اسلام شناسید چرا؟
دین ما یعنی عشق
خدای ما یعنی عشق
اگه چشمتون را باز کنیدو به هستی نگاه کنید بین این کهکشانها یا نه چرا اونقدر دور بیاوبخودت نگاه کن
به آب به درخت به هوا
به نظرت بین این همه عظمت و علم به وجود من وشما چه نیازی بود
آیا عشق خدا نبوده که مارو آورده این عشق خدا به مانیست که هر نفس را به ما میرسونه
زشته که بگیم عشق نیست
اما هر چیزی هم عشق نیست
عشق نیاز به هیچ تعریفی نداره عشق نیاز به باز کردن چشم دل داره
شما خودت مادر یا پدر نیستی؟
حالا اگه نیستی هم مگه به مادر یا پدرت توجه نکردی؟
آیا عشق نیست نگاه و حتی صدا کردن پدر و مادر؟
[/]

beroz;155687 نوشت:
من هدفم از نوشتن این تایپک این بود که بگم چیزی به اسم عشق وجود ندارد.

سلام..

حب و دوست داشتن یک تعلق وجودی است ،که بدون ان اصلا کشش معنا ندارد،که ماثر این دوست داشتن و حب به اطاعت بر می گردد،پس انکه حبش نسبت به چیزی بیشتر باشد پیروی و اطاعتش از ان نیز بیشتر می شود،و در این راه می رسد به جایی که دربست تسلیم ان می گردد،این مرتبه اخر را عشق می گویند،به عبارتی شخص از هر چه جز تعلق به یار باشد فارغ است یعنی اطاعتش یا از یار است یا برای یار ....

نتیجتا عاشق مجازی و زمینی از هر چیزی جز یارمقابلش کور و کر می گردد،وعاشق الهی نیز از هر چه تعلق به او داشته باشد کور و کر می گردد،نتیجتا این عشق است که کشش نهایی را رقم می زند ..نتیجتا اولیا الهی ترس و غمی ندارند چون نسبت به هر چه تعلق غیر الهی داشته باشند کور و کرند،واین همان چیزی است که بنده برای خود تدبیر و مالکیتی نمی بیند و هر چه هست را از او وبرای او می بیند....

[="red"]على بن الحسین صلوات الله علیهما فرمود: زهد را ده جزء است ، بالاترین درجه زهد پست تـریـن درجـه ورع اسـت ، و بالاترین درجه ورع پست ترین درجه یقین است ، و بالاترین درجه یقین پست ترین درجه رضاست...[/]

مشخص است که نهایت درجه زهد مقام رضا وتسلیم است،ونازلترین درجه ان بالاترین درجه یقین است و این همان است که حضرت ابراهیم با کسب ان ملکوت اسمانها را مشاهده نمود،تا برسد به بالاترین مقام رضا که همان تسلیم محض است ،که می توان انرا با نهایت حب(عشق) که خود منشا رضا است تطبیق داد،برخلاف صبر که ماثر ان کراهت است نه حب....

یاحق

حالا از کجا فهمیدی اونی که منکر عشق شده اسلام شناسه؟ اون به عشق از نگاه خودش نگاه کرده، شما هم از دید خودتون نگاه کردید.

اگر شما راجع به عشق برایم روایت بیاورید قبول می کنم. من منکر عشقم و معتقدم به حب. ما نباید حب و

عشق را با هم استباه بگیریم. عشق چیزی است که نه منشاء دارد نه انتها و یک چیز بی اساس است اما

حب در کلام معصومین وارد شده است

اين روايت را ببینید:

در بحار ج 70 باب 126: ذم العشق و علته

بحارالأنوار 70 158 باب 126- ذم العشق و علته ..... ص :

عَنِ ابْنِ الْوَلِيدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّيلٍ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ

اللَّهِ ع عَنِ الْعِشْقِ قَالَ قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيْرِهِ

مفضل ادر باره ی عشق از امام صادق (ع) پرسید

امام فرمود: قلب عاشقان از یاد خدا خالی شد و خدا طعم عشق بردن به دیگران را به او چشاند

عبد الکریم;155713 نوشت:
حالا از کجا فهمیدی اونی که منکر عشق شده اسلام شناسه؟ اون به عشق از نگاه خودش نگاه کرده، شما هم از دید خودتون نگاه کردید.

[="Teal"]یه سر به پروفایلشون بزنید
منم محاکمه نکردم:Narahat az:
فقط تعجب کردم
وسعی کردم قانعشون کنم
[/]:Ghamgin:

عبد الکریم;155714 نوشت:
خیلی بی معرفتی کردی.

[="teal"]جناب بروز اگه نمیخواستند نظرات دیگه راهم بدونند
یک تاپیک عمومی نمیزدند
شما چرا ناراحت میشی؟:Gig:
تازه این سایت مختص گفتگوست نه جنگ!!!!!!!!!!!!!!!
پس شکیبا باشید:ok:
[/]

beroz;155734 نوشت:
اين روايت را ببینید:

در بحار ج 70 باب 126: ذم العشق و علته

بحارالأنوار 70 158 باب 126- ذم العشق و علته ..... ص :

عَنِ ابْنِ الْوَلِيدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَتِّيلٍ عَنِ ابْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ

اللَّهِ ع عَنِ الْعِشْقِ قَالَ قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيْرِهِ

مفضل ادر باره ی عشق از امام صادق (ع) پرسید

امام فرمود: قلب عاشقان از یاد خدا خالی شد و خدا طعم عشق بردن به دیگران را به او چشاند

[="teal"]جناب بروز
اشتباه نگیرید عشق به چی و به کی داره
لایق قلب انسان فقط خداست!!!!!!!!!!!
عشقی که مجازی باشه یعنی هرچی غیرخدا به قول امروزیها قلب را میلرزونه وچشم را میبنده
اما عشق واقعی یعنی به خدا اول چشم راباز میکنه بعد قلب رامیلرزونه
کسیکه عاشق خداباشه هرجارابنگره فقط خدارا میبینه
امام علی(ع) فرمودند:
به هیچ چیز نظر نکردم مگر اینکه قبل،بعد و با او خدارودیدم!!!!!!!
این عشق نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا اینکه حتما میدونید خدا فرشته ای به صورت حضرت علی(ع)درعرش برای خودشون آفریدند
این هم عشق نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما این رابطه ی عظیم قلبی و احساسی را باحب و محبت معمولی خلاصه میکنید؟
خواهش میکنم واقع نگر باشی!!
شما خدارو همینجوری دوست دارید که بقیه را دوست دارید؟
حب مرتبه نداره ولی عشق بیکرانه
البته عشق الهی!!!!!!!!!!!!!
ببخشید من خیلی صریحم ولی اصلا قصد توهین ندارم!!!!
[/]

شقایق;155748 نوشت:
جناب بروز
اشتباه نگیرید عشق به چی و به کی داره
لایق قلب انسان فقط خداست!!!!!!!!!!!
عشقی که مجازی باشه یعنی هرچی غیرخدا به قول امروزیها قلب را میلرزونه وچشم را میبنده
اما عشق واقعی یعنی به خدا اول چشم راباز میکنه بعد قلب رامیلرزونه
کسیکه عاشق خداباشه هرجارابنگره فقط خدارا میبینه
امام علی(ع) فرمودند:
به هیچ چیز نظر نکردم مگر اینکه قبل،بعد و با او خدارودیدم!!!!!!!
این عشق نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا اینکه حتما میدونید خدا فرشته ای به صورت حضرت علی(ع)درعرش برای خودشون آفریدند
این هم عشق نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما این رابطه ی عظیم قلبی و احساسی را باحب و محبت معمولی خلاصه میکنید؟
خواهش میکنم واقع نگر باشی!!
شما خدارو همینجوری دوست دارید که بقیه را دوست دارید؟
حب مرتبه نداره ولی عشق بیکرانه
البته عشق الهی!!!!!!!!!!!!!
ببخشید من خیلی صریحم ولی اصلا قصد توهین ندارم!!!!

سلام.

این دقیقا همان حبی است که اهل بیت فرموده اند یعنی حب به خدا . نه عشق بی اساسی که نه سر دارد نه ته و معلوم نیست یهود یا کسانی دیگر این واژه را به فرهنگمان افزودند . ما حب داریم نه عشق

[="Teal"]http://www.dibaketab.com/post/1634
امیدوارم این کتاب به دردتون بخوره
خدانگهدار
[/]

beroz;155768 نوشت:
سلام.

این دقیقا همان حبی است که اهل بیت فرموده اند یعنی حب به خدا . نه عشق بی اساسی که نه سر دارد نه ته و معلوم نیست یهود یا کسانی دیگر این واژه را به فرهنگمان افزودند . ما حب داریم نه عشق

سلام.

کلمه عشق تا قبل از قرن پنجم در مورد متعارف ان به کار برده می شد،بنابراین خود عرفا نیز قبلا از واژه حب استفاده می کردند،وحتی با واژه عشق در مورد بنده و حق مخالف بودند،بنابراین انچه مورد مذمت عشق از طرف ائمه است،مورد جسمانی و حیوانی وخود محوری ان است،چون در زمان فوق واژه عشق متداول در معنی متعارف ان بود.........

[="purple"]پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند".[بحارالانوار، ج 67، ص 253، حدیث 10][/]

علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می فرماید: عشق به معنای زیاده روی در دوست داشتن و محبت است. گاهی خیال می شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمی رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، ‌عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از بین می رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است.[بحارالانوار، ج 67، ص 254]

کلمه وله در احادیث هم مورد مذمت قرار گرفته و هم مورد تقدیر ،به عبارتی این عبارت نفسا محلی برای معنا ندارند مگر اینکه مورد تعلق قرار گیرند به عنوان مثال امام چهارم در مناجات خود می فرمایند:

[="red"]ولقآؤک قرة عینی ووصلک منى نفسی وإلیک شوقی وفی محبتک ولهی وإلى هواک صبابتی ورضاک بغیتی [="red"]ورؤیتک[/] حاجتی وجوارک طلبی وقربک غایة سؤلی وفی مناجاتک روحی وراحتی[/]

و مقام وصالت تنها آرزوى من است شوقم منحصر به تو و سرگردان و واله محبت توام دلباخته هواى توام غرض و مقصدم خوشنودى توست و به مشاهده تو نیازمندم و نعمت جوارت مطلوب من است و مقام قربت منتهاى خواهش من است و حال مناجات با تو فرح و آرامش خاطر من است ..

[="blue"]البته علی الظاهر روئیت حق در روایات مساوی با شرک است....[/]

[="red"]إلهی بک هامت القلوب الوالهة وعلى معرفتک جمعت العقول المتباینة فلا تطمئن القلوب إلا بذکراک ولا تسکن النفوس إلا عند رؤیاک[/]

اى خداى من دلهاى واله و حیران پا بست عشق و محبت توست و بر مقام معرفتت تمام عقول مختلف متفقند که دلهاى بندگان جز به یاد تو اطمینان نیابد و نفوس قدسى جز به دیدارت آرام نگیرد..

در مورد ملائک:

[="red"]ولا یؤثرون التقصیر على الجد فی أمرک ولا یغفلون عن الوله إلیک.[/]

در اجراى فرمانت کوتاهى را بر کوشش انتخاب نمىنمایند، و از شیفتگى به سوى تو غافل نمىگردند..

مذمت:

[="red"]قد خرقت الشّهوات عقله، و اماتت قلبه، و ولّهت عليها نفسه.[/]
بتحقيق كه دريده است خواهشها عقل او را، و ميرانيده‏اند دل او را، و شيفته كرده‏اند بر آنها نفس او را.

[="blue"]معنای واله در لغت نامه دهخدا..
(واله ) :حیران و بی خود و سرگشته از افراط در عشق و محبت . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). شیفته و سرگشته در عشق . مفتون . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عاشق . (ناظم الاطباء). بسیار اندوهگین نزدیک به جنون و حیران از شدت وجد...[/]

در هر حال برخی معانی نفسا تا تعلقی نپذیرند محلی برای اعراب ندارند،که البته حب و عشق نیز از همین واژه هاست...اگر حب در مورد نفس و دنیا به کار رود مطلقا مذمت شده است واگر در مورد حق و برای حق به کار رود ستوده شده است....درثانی انچه در روایات مورد مذمت قرار گرفته باشد ،مقید است به حدودی که با احتساب ان قیود قابل انطباق است.....

------------

یاحق

ببخشید می شود که متن عربی روایات را بیاورید. زیرا مطمئنم واژه ی عشق در انها به کار نرفته است

عشق وجود ندارد

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگالم رسیدن سلام
سلام وای این جا چه خبره:Moteajeb!:
اجازه بدین منم بگم پیشه خودم میگفتم عشق وجود نداره
خوب منظور عشق دوتا موجود غریبه که قراره زیر یه سقف برن
اما عشق خیلی چیزها رو قبول داشتم
اگه عاشق نباشی سراغ یاد گیری خیلی چیز ها نمیری
راستش من دیونه کتاب شازده کوچولو هستم
اگه خونده باشین یه گل بهانه گیر داره وقتی روی کره زمین به یه باغ گل میرسه و میبینه چقدر قشنگ هستنم به قول خودمون می خواد ذوق مرگ بشه اما همون موقع دلش برای گل بهانه گیر خودش تنگ میشه
یا وقتی روباه میگه که بیا باهم دوست بشیم
شازده کوچولو میگه یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه یعنی اهلی کردن ایجاد علاقه و دلبستگی
میگه ببین این گندم زار برای من هیچ مفهومی نداره تو با مکن دوست بشی رنگ زردش منو یاد موهای طلایی تو می اندازه
راست بگم
منم فکر میکردم وجود نداره
همین که یه کم دیر می شد از دوستاام خبر نمی گرفتم یا
قلمم نمی نوشت می خواستم دیونه بشم
یا اگه یه روز شب می شد و من چیز جدیدی یاد نمیگرفتم دق میکردم بعد فهمیدم من عاشق شدم عاشق تمام اون چیزهایی که دارم
دوست عزیز دنباله یه تعریف خاص از عشق نباش
عشق همون لبخند بچه به مادرشه
عشق تجلی قامت بستن برای نمازه صبحه
و عشق درست کردن غذایی که شما دوست دارید ومادرتون به یادشه
و براتون درست کردذه
به همین سادگی:hamdel:

beroz;155720 نوشت:
اگر شما راجع به عشق برایم روایت بیاورید قبول می کنم. من منکر عشقم و معتقدم به حب. ما نباید حب و

عشق را با هم استباه بگیریم. عشق چیزی است که نه منشاء دارد نه انتها و یک چیز بی اساس است اما

حب در کلام معصومین وارد شده است

حديث قدسي: من طلبني وجدني، من وجدني احبني، من احبني عشقني، من عشقني عشقته، من عشقته قتلته، من قتلته فعلي ديه، فانا ديه.
هركس مرا بخواهد مي يابد هركس مرا بيابد دوستم ميدارد هركس مرا دوست بدارد عاشقم مي شود
هركسي عاشقم شود عاشقش مي شوم هركس عاشقش شوم او را مي كشم هركسي را كه بكشم
ديه اش با من است بنابراين من ديه او هستم.

beroz;155887 نوشت:
ببخشید می شود که متن عربی روایات را بیاورید. زیرا مطمئنم واژه ی عشق در انها به کار نرفته است

[="red"]عشق وجود ندارد[/]

سلام.

دوست عزیز!
تمام هستی بر اساس عشق پیش می ورد انوقت شما می گویید عشق هیچ است...

در مورد حدیث یک سرچ کوچولو انجام دهید ،تا متن عربی ان دستگیرتان شود،در ثانی قبلا نیز گفته شد که واژه عشق در زمان نزول وحی در غیر از مبانی متعارف ان بکار نمی رفت،به عبارتی شعرای ان زمان این واژه را در مواردی غیر از شهوت وفسق و فجور به کار نمی بردند ،از طرفی شعرا نیز در قران مذمت شدند،وشاید از دلایل به کار نبردن این واژه به خاطر همین موضوع باشد....
از طرفی اگر عشق لفظ خاصی بود می بایست تا ابد در غیر از جای خودش به کار نمی رفت در حالی که علمای بزرگ دین ما از این واژه در مبانی بلندی استفاده نموده اند....

توضیح کوتاهی در مورد ماثر عشق و حب:

ابتدا از حب و دوست داشتن غذا صحبت می کنیم تا برسیم به بقیه موارد اگر کمی دقت شود حب و دوست داشتن خوراکی ها هیچ کدام اصلا حب ما نسبت به انها نیست بلکه حب هر کدام از اعضای مربوط به بدن است که با این غذاها نیاز خود را رفع کرده و باعث رضایت از کار خود می گردد به عنوان مثال بدن انسان برای سوخت و ساز نیاز به غذا دارد وقتی ما این غذا را می خوریم وارد دستگاه گوارش شده و دستگاه گوارش کار هضم انرا انجام داده و از این عمل خود رضایت پیدا نموده که البته بعد از اتمام عمل خود دیگر نیازی به غذا نداشته در نتیجه ان حبی هم که ما انرا به خود نسبت می دادیم از بین می رود بنابراین دوست داشتن ما از غذا در واقع حب دستگاه هاضمه به عملش می باشد که همان هضم کردن و نیاز او به چنین عملی است البته بعضی موارد ما این لذت را به دستگاه ذائقه هم نسبت می دهیم که این نیز خطا است چون خود دستگاه ذائقه یکی از عوامل دستگاه گوارش است علهذا چون حس ذائقه يكى از خدمتگزاران دستگاه گوارش است نه خود آن پس منظور ما از لذت ، لذت ذائقه نيست بلكه آن رضايت خاصى است كه دستگاه گوارش از كار خود احساس مى كند این از لذت غذا..
اما در مورد لذت زنان نیز وضع به همین شکل است یعنی دوست داشتن زن بر می گردد به اینکه دستگاه تناسلی تشنه عمل لقاح می گردد و برای رفع این نیاز به لوازم ان هم نیاز دارد تا این نیاز از بین برود و ان فعل یا لوازم همان همسر می باشد بنابراین دستگاه تناسلى تشنه عمل لقاح ميشود و آنرا دوست ميدارد و چون اين عمل با همسرى انجام ميشود ميگوئيم من همسرم را دوست ميدارم در حاليكه اگر واقع قضيه را بشكافيم مى بينيم پاى من در كار نيست بلكه اولا و بالذات دستگاه تناسلى عمل خود را دوست ميدارد و ثانيا و بالتبع همسر را چون عملش با او قابل انجام است با این حساب حب جنسی به ما نسبت داده نمی شود بلکه این دستگاه تناسلی می باشد که برای رفع نیاز خود این عمل را دوست دارد از گفته های بالا دو نتیجه به دست می اید که به این شرح می باشد..

اولا اینکه در این دو حب پای من در بین نیست بلکه اصل قضیه این است که هر کدام از دستگاه ها بالذات عمل خود خود را دوست دارند...
دوما چون این دو موضوع عمل خود را ذاتا دوست دارند پس افعال و لوازمی هم که به این دو تعلق می گیرد را نیز دوست دارند (پس دستگاه هاضمه عمل خود را که همان هضم کردن است ذاتا دوست دارد و به تبع ان غذا را نیز که تعلق به عملش قرار می گیرد نیز همچنین در مورد دستگاه تناسلی نیز وضع به همین منوال می باشد)..

از طرفی چون این دو حب و دوست داشتن در بدن با یکدیگر ارتباط دارند پس به یک حب در بدن بر می گردند که همان تکامل ان است یعنی این دو برای تکامل بدن به خود و افعال خود حب دارند از همین جا کاملا روشن می شود که حب چیزی جز به فعلیت و تکامل رسیدن نیست به عبارتی حب تعلقی است بین اعضا و کمالاتش پس حب برای این به دستگاه تناسلی و دستگاه گوارشی تعلق می گیرد که عمل خود را به فعلیت برسانند پس از اینجا نکته سومی هم روشن شد که کل این داستانها برای به فعلیت رسیدن و تکامل است پس نتیجه این شد که اين تعلق كه نامش حب است اثرى در دارنده اش دارد(هر چه باشد) و آن اين است كه قوه یا استعداد را بسوى فعليت اگر فعليت نداشته باشد مى كشاند و اگر فعليت داشته باشد بسوى ترك آن جذب مى كند(مانند استعدا دستگاه گوارش برای پذیرش غذا یا ترک ان) و اين دو خاصيت و يا يك خاصيت را در تمامى موارد قواى ادراكى احساس مى كنيم كه حب؛ آن قوا را بسوى افعالش بحركت در مى آورد...
..پس اصل حب برای استکمال است و این تعلق در تمامی قوای ادراکی ما از قبیل باصره ، سامعه ، حافظه ، متخيله و ساير قوا وجود دارد همه این قوا اين حالت را دارند كه هر يك فعل خود را دوست ميدارد و اين دوستى او را بسوى فعلش جذب مى كند مثلا چشم را بسوى ديدن آنچه دوست دارد جذب مى كند و گوش را بسوى شنيدن و همچنين تمام قوا در افعالشان به همین صورت عمل می کنند..

..از طرفی قبلا گفتیم هر حبی اثری دارد و ان هم پیروی می باشد بنابراین هر حبی پیروی ای را هم به دنبال دارد مثلا اثر باصره پیروی و اطاعت بی چون و چرا از عمل خود است یعنی فقط کارش دیدن است که ان را به سوی فعلیت ان حرکت می دهد بنابراین باصره از هر چه غیر از عمل دیدن باشد کور و بی التفاط است چون اثری غیر از اطاعت بی چون چرا از دیدن ندارد تمام قوای ادراکی وضعشان به همین منوال است وگرنه به هیچ یک از ادراکات نمی توانستیم یقین نماییم پس کمال و جودی حب همان التفات به پیروی و اطاعت بی چون وچرا از همان است که باید اطاعت کند که غیر از ان اثرش بر انگیخته شده و از حالت اصلی حود خارج می گردد پس حب تعلق و اویختگی ای می باشد که اثرش فقط اطاعت و پیروی از ماثر خود است و هر چه این تعلق شدت داشته باشد به همان نسبت التفاتش به غیر کم رنگ تر می گردد تا جایی که در اثر شدت این امر پیروی به منتها درجه خود خواهد رسید که همان کوری از هر چیزی غیر از موثر اصلی است پس محبتی که افراد به خداوند دارند نیز به همین شکل است مثلا محبتی که امامان معصوم دارند با محبتی که مومنین دارند یک جور نیست و در بین خود مومنین نیز این محبت تفاوت دارد چون اثر ان در بین این ها تفاوت دارد که خود بر می گردد به همان پیروی و اطاعت از خداوند ..علی ایو حال حبی که معصوم نسبت به باری دارد چنان است که پیرویش نسبت به تمام پیروی کنندگان غیر او یا نسبت به او از هر لحاظ قطع و بریده گردیده و نسبت به هر پیروی و اطاعتی بی التفاظ و به قول معروف کور و کر می باشند....

موفق

خوب باشه عشق خدا هست . اما عشق مجازی به هیچ عنوان ابدا اصلا

[="Red"][="Arial Black"]ع - ش - ق[/]

[="Blue"]ع - علاقه
[/][="Red"][/]ش - شدید
[="Lime"][/]ق - قلبی
[/]

علاقه شدید قلبی :Nishkhand::khandeh!::hamdel:

:hamdel::hamdel::Gol::hamdel::Gol::Gol:

مطمئنم عشق علاقه ی زیاد نیست

سلام
خداوند سبحان یه جاهایی اجازه عشق رو داده:
عشق به اعضای خانواده و دوستان(محارم) البته اگر این افراد مورد نفرت خداوند نباشن، کافر و منافق نباشن.
این عشق هم حد خودش رو حفظ کنه. یعنی بیشتر از عشق انسان به خداوند سبحان و معصومین(ع) نباشه. (رجوع به آیه 24 سوره توبه)

حرفتان رو قبول ندارم

ما این همه روایت در ذم عشق داریم . اصلا یک باب داریم در بحار الانوار

ذم العشق و علته.

عشق فقط فقط فقط عشق خدا و اهل بیت والسلام

به نظر بنده برای تبیین موضوع عشق ابتدا باید عشق های رایج و به تعبیری مجازی که عشق نیست بلکه وابستگی است روشن بشه بعد به عشق واقعی پرداخته بشه

وابستگی آفت عشق مجازی
پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ یا شغل ، مدرک ، موقعیت و ثروت؟ یا به سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ یا اعتقاداتت؟ فرقی نمی­کنه، وابستگی یعنی اینکه خودت را به شیئی غیر از اصل خودت، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد.
انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است. و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی رشد و ارتقائشان در این است که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این.
حالا وقتی خودمان را وابسته به موقعیت یا فردی می کنیم ، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده ایم و گره می زنیم. خود را شکننده می کنیم. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل ، مدرک ، ثروت ، سلامتی ، احساس و … ، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آنها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی ، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً ، همواره با خود دارد.

سلام.
یعنی دوست داشتن پدر و مادر و فرزند از نظر شما گناهه؟؟؟ خود معصومین(ع) پدر و مادرشونو دوست نداشتن؟ بچه هاشونو چی؟
البته پدر و مادر و بچه هایی که نافرمانی خدا رو نکنند.

سلام

با سرچ کلمه عشق در ترجمه مکارم شیرازی در نرم افزار المبین به آیات زیر دست یافتم که قزاز می دهم شاید برای گفت و گو مفید واقع شود:Gol:

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ(البقرة/165)
بعضي از مردم، معبودهايي غير از خداوند براي خود انتخاب مي‌کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مي‌دارند. اما آنها که ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است. و آنها که ستم کردند، (و معبودي غير خدا برگزيدند،) هنگامي که عذاب (الهي) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت ، از آن خداست؛ و خدا داراي مجازات شديد است؛ (نه معبودهاي خيالي که از آنها مي‌هراسند.)

---------------------------------------------------------------------

وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ(يوسف/30)
(اين جريان در شهر منعکس شد؛) گروهي از زنان شهر گفتند: «همسر عزيز، جوانش [= غلامش‌] را بسوي خود دعوت مي‌کند! عشق اين جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گمراهي آشکاري مي‌بينيم!»

-------------------------------------------------------
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ(الصافات/48)
و نزد آنها همسراني زيبا چشم است که جز به شوهران خود عشق نمي‌ورزند.

------------------------------------------------------

فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ(الرحمن/56)
در آن باغهاي بهشتي زناني هستند که جز به همسران خود عشق نمي‌ورزند؛ و هيچ انس و جن پيش از اينها با آنان تماس نگرفته است.

--------------------------------------------------------

عُرُبًا أَتْرَابًا(الواقعة/37)
زناني که تنها به همسرشان عشق مي‌ورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند!
------------------------------------------------------------
قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيسْجَنَنَّ وَلَيكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ(يوسف/32)
(همسر عزيز) گفت: «اين همان کسي است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کرديد! (آري،) من او را به خويشتن دعوت کردم؛ و او خودداري کرد! و اگر آنچه را دستور مي‌دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلما خوار و ذليل خواهد شد!»

ان شاء الله به ادامه بحث کمک کنه

:Gol:

اميدوار;156374 نوشت:
به نظر بنده برای تبیین موضوع عشق ابتدا باید عشق های رایج و به تعبیری مجازی که عشق نیست بلکه وابستگی است روشن بشه بعد به عشق واقعی پرداخته بشه وابستگی آفت عشق مجازی پدر؟ مادر؟ همسر؟ فرزند؟ یا شغل ، مدرک ، موقعیت و ثروت؟ یا به سلامتی ات؟ تفکراتت؟ احساساتت؟ یا اعتقاداتت؟ فرقی نمی­کنه، وابستگی یعنی اینکه خودت را به شیئی غیر از اصل خودت، چنان ببندی که آزادیَت را بگیرد. انسان نامحدود و البته آزاد آفریده شده است. و همه هستی مسخّر و در اختیار اوست. هیچ چیزی ارزش آن را ندارد تا انسانی را به خود ببندد و وابسته و زندانی خود کند. و همه هستی رشد و ارتقائشان در این است که در خدمت آدمی باشند نه بر عکس. اشرف مخلوقات و سرور کائنات یعنی این. حالا وقتی خودمان را وابسته به موقعیت یا فردی می کنیم ، در واقع خود را از موقعیت برتر و آزادی که داری به جایگاه پَست و محدودی تنزّل داده ایم و گره می زنیم. خود را شکننده می کنیم. افراد و اشیاء دیگر زوال پذیر و رفتنی اند. شغل ، مدرک ، ثروت ، سلامتی ، احساس و … ، همه تغییر پذیر و از بین رفتنی اند. و هرکس به آنها وابسته باشد نیز رنج فرسودگی ، تنهایی، جدایی و پست شدن را ناچاراً ، همواره با خود دارد.

سلام

پس ما باید از عشق به عشق برسیم

و به ان محیط شویم

تا ان ما را در بند نکند بلکه ما ان را در بند کنیم

و ان هم تلاش برای رسیدن به مرحله بالای ان است

و سرامد عشق ها

که عشق به خدا است

و اگر ما صحب ان عشق شویم

بر تمامی عشق ها چیره شده ایم

و آزاد خواهیم بود

درست است؟

نظر شما کارشناس محترم و شما دوستان چیست؟:Gol:

عشق فراتر از هر گونه وابستگی هاست. اگر تو به یک نفر وابسته شدی و بدون او می میری ، نام آن را عشق مگذار. مثل نوزادی که به شیر مادر وابسته است ، اگر شیر مادر نباشد کودک می میرد، چون وابسته است. عشق وابستگی نیست که با نبود معشوق ، فرد مردنی شود. اصلاً معشوقی که اکنون باشد و فردا نباشد ، چگونه می تواند عشق ایجاد کند، صرفاً یک نوع وابستگی می آورد. و صد البته هنگام از بین رفتن هم تاثر و اندوه.
آری عشق همیشه رو به تزاید است. عشق آزاد و رهاست و پیرو آن عاشق و معشوق هم چنین اند. عشق، عاشق را هر روز فربه­تر می­کند. شادتر می­کند. حرکت عشق فقط رو به جلوست. غم و شادی در عشق واقعی، مساوی و لذت­بخش است. معشوق شکستنی نیست، مردنی نیست، پژمردنی نیست، بی وفا نیست. لذا عاشق هم به همین صورت پایدار، قوی و رو به رشد است.

[=&quot]عشق ظلمانی و نورانی



[=&quot]یعقوب قمری شریف آبادی


[=&quot]مقدمه
[=&quot] واژة‌ «عشق‌» كه‌ در كلمات‌ نوراني‌ عارفان‌ و بيانات‌ معنوي‌ صاحبدلان‌استعمال‌ شده‌ و به‌ دو نوع‌ «عشق‌ مجازي‌» و «عشق‌ حقيقي‌» تقسيم‌گرديده‌،[1] در واقع‌ همان ‌حقيقت‌ حب‌ّ است‌ كه‌ در لسان‌ آیات و روایات، به‌ عنوان‌ «حب شيطاني‌» و «حب‌ الهي‌» مطرح‌ شده‌ است‌.
[=&quot]آدمي‌، معجوني‌ تركيب‌ يافته‌ از دو بعد جسم‌ و روح‌ مي‌باشد كه‌ هر كدام‌ را خواسته‌ و خواهشي‌ متفاوت‌ با ديگري‌ است‌. جسم‌ آدمي‌ همچون‌ زمين‌ حاصل‌خيز است‌ كه‌ حيات‌ و كمالش‌ وابسته‌ به‌ آبي‌ مي‌باشد كه‌ از درون‌ زمين‌ مي‌جوشد. و همان‌گونه‌ كه‌ سطح‌ زمين‌ توسط‌ آب‌، جامة‌ سبز و زيبا بر تن‌ نموده‌، و به‌ جلوه‌هاي ‌رنگارنگ‌ ظاهري‌ آراسته‌ مي‌شود، بعد جسماني‌ انسان‌ نيز حيات‌ و ارتزاق‌ خويش‌ را به‌واسطة‌ آب‌ از مواهب‌ عالم‌ خاك‌ كسب‌ مي‌نمايد. از اين‌رو، به‌ سوي‌ زيباييها و لذتهاي‌ عالم ‌ملك‌ و در رأس‌ آن‌ جلوه‌گريهاي‌ دلرباي‌ زن‌ گرايش‌ يافته‌، برخوردار از حب‌ّ و عشق ‌ظاهري‌ مي‌گردد.
[=&quot]و اما روح‌ آدمي‌ همانند باد است‌ كه‌ حيات‌ و كمالش‌ را از نور به‌ دست‌ مي‌آورد و همان‌طور كه‌ تابش‌ انوار گرمابخش‌ خورشيد، پيوسته‌ موجب‌ ايجاد باد و قوت‌ و كمال‌ آن‌ مي‌شود، همچنين‌ روح‌ از انوار الهي‌ عالم‌ قدس‌ حيات‌ يافته‌ و از نعيم‌ بهشتي‌ و معارف ‌طيبة‌ رحماني‌ ارتزاق‌ مي‌نمايد و بدين‌ جهت‌، به‌ لذتها و جلوه‌هاي‌ زيبندة‌ ملكوتي‌ مشتاق‌ بوده‌، بهره‌مند از حب‌ّ و عشق‌ باطني‌ به‌ رخسارة‌ جميل‌ رحيمي‌ مي‌باشد.
[=&quot]بنابر اين‌، حب‌ّ و عشق‌ منبعث‌ از وجود آدمي‌ را مي‌توان‌ به‌ دوگونة‌ «عشق‌ ظلماني‌» و «عشق‌ نوراني‌» تقسيم‌ نمود كه‌ هر يك‌ نتايج‌ و ثمراتي‌ را در پي‌خواهد داشت. در این نوشتار، به بررسی هر یک از این دو نوع عشق می‌پردازیم‌:

[=&quot]اقسام عشق و حب
[=&quot]1. عشق‌ و حب‌ ظلماني‌: منظور، حب‌ّ نفساني‌ و دلدادگي‌ مجازي‌ نسبت‌ به‌ جمال ‌ظاهري‌ زن‌، اين‌ محبوب‌ترين‌ جلوة‌ دلرباي‌ هستی ‌است‌ كه‌ به‌ اشارت‌ قرآني‌ «زُيِّن‌َ لِلنّاس‌ِ حُب‌ُّ الشَّهَو'ات‌ِ مِن‌َ النِّساءِ...»[2] تنها وصال‌ جسماني‌ و كامجويي‌ از او، مراد و مطلوب‌ عاشق‌ ملکی مي‌باشد. اگر امیر مؤمنان(ع) فرموده: «عشق مرضی است که در آن هیچ گونه اجر و پاداشی نیست»،[3] مراد عشق ظلمانی است که آدمي‌ را از انوار هدايتگر الهي‌ محروم‌ ساخته‌، نتيجه‌ و ثمره‌اش‌، ايجاد فرزنداني‌ است‌ كه‌ ميل‌ و گرايش‌ به‌ جاذبه‌هاي‌ ناسوتي‌ در آنها ايجاد شده‌ و صرفاً استعداد كسب‌ علوم‌ ملكي‌ و بروز اختراعات‌ و اكتشافات‌ دنيوي‌ را دارند؛ در حالي‌ كه‌ سراچة‌ قلبشان‌ از ذكر شفابخش‌ الهي‌ تهي‌ مي‌باشد؛ چنان‌ كه‌ امام صادق‌‌(ع‌) در پاسخ‌ سؤال‌ از معناي‌ چنين‌ عشقي‌ فرمود: «[دلهاي‌ اسير عشق‌ ظلماني‌] دلهايي‌ است‌ كه‌ از ذكر الهي‌ خالي‌ است‌ و خداوند، محبت‌ غير خودش‌ را به‌ آنها چشانده‌ است‌».[4]
[=&quot]2.عشق‌ و حب‌ نوراني‌: مراد، دلباختگي‌ قلبي‌ و حب‌ّ حقيقي‌ به‌ جمال‌ زيباي‌ باطني‌ است‌ كه‌ در ضمير انسان‌ كامل‌ و در پس‌ حجاب‌ جلاليت‌ او نهفته‌ است‌. چنين‌ عشقي‌ زماني‌ حاصل‌ مي‌شود كه‌ سالك‌ طريق‌ كمال‌ و جمال‌ مطلق‌ از رهگذر تمسك‌ به‌ عروة‌ وثقاي ‌خضر ولايت‌، در برابر آتش‌ عشق‌ ظاهري‌، عارفانه‌ استقامت‌ ورزيده‌ و در پرتو نور شناخت‌ و آگاهي‌ در مقابل‌ جلوه‌گريهاي‌ زيبارويان‌ عرصة‌ ملك‌ به‌ حفظ‌ و صيانت‌ نفس‌ خويش‌ پرداخته‌، به‌ بيان‌ نبوي‌ «مَن‌ْ عَشِق‌َ فَعَف‌َّ ثُم‌َّ مات‌َ، مات‌َ شَهيداً»[5] راه‌ عفت‌ و پاكدامني ‌را چون‌ يوسف‌ صديق(ع)‌ در پيش‌ گرفته‌، در مقام‌ ابرار، ديدگان‌ ضميرش‌ به‌ زيور شهود مزين ‌مي‌گردد و اين‌گونه‌ شعله‌هاي‌ عشق‌ دروني‌ در حريم‌ دل‌ او افروخته‌ شده‌، با فنا از ظلمت ‌اغيار به‌ منزلت‌ بقا به‌ وجه‌ جميل‌ مقربين‌ نايل‌ مي‌شود.
[=&quot]نتيجه‌ و ثمرة‌ عشق‌ نوراني‌ كه‌ در طريق‌ حنيف‌ ابراهيمي‌ و بر اساس‌ ولايت‌ شريف ‌علوي‌ تحقق‌ مي‌يابد، جوشش‌ چشمه‌سار معارف‌ رحماني‌، و تجلي‌ معجزات‌ و كرامات ‌عظيم‌ باطني‌ از قلب‌ عاشق‌ دلسوخته‌ و عارف‌ وارسته‌اي‌ مي‌باشد كه‌ پيش‌تر تلالؤ معشوقة‌ رحيمي‌ را در جلوة‌ رحماني‌ رب‌ّ خويش‌ مشاهده‌ نموده‌، خود نيز از رهگذر عشق‌ به‌ اين‌ تمثال‌ نوراني‌، مظهر تام‌ جمال‌ رحماني‌ مي‌شود؛ يگانه‌ عشق‌ و حبي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ كيمياي ‌مقدس‌ روح‌، مس‌ّ وجود آدمي‌ را به‌ گوهر زرين‌ قدسي‌ مبدل‌ می‌سازد. امام‌ صادق‌(ع‌) در اين‌باره‌ مي‌فرمايد:
[=&quot]«حب‌ّ الهي‌ هرگاه‌ بر ضمير و سرّ بندة‌ خداوند بتابد، آن‌ را از جميع‌ مشغله‌ها و همة‌ ذكرها در ظلمت‌، غير از ذكر الهي‌، خالي‌ مي‌كند، و محب‌ (عاشق‌) خالص‌ترين‌ مردم‌ براي‌ خدا از جهت‌ سرّ و باطن‌ است‌... پس‌ اگر مردم‌ جايگاه‌ و منزلت‌ او را در نزد خدا بدانند، به‌ سوي‌ خداوند تقرب‌ نمي‌جويند، مگر به‌ واسطة‌ خاك‌ پاي‌ او».[6]
[=&quot]بدين‌ ترتيب‌، استقامت‌ عارفانة‌ مرد در برابر حرارت‌ پرجاذبة‌ زنان‌، علاوه‌ بر اينكه‌ موجب‌ مي‌شود ناخالصيهاي‌ تيره‌گون‌ شرك‌ از طلاي‌ وجود مرد زدوده‌ شود، باعث‌ تحكيم‌ اركان‌ خانوادة‌ او و فزوني‌ دلدادگي‌ همسرش‌ كه‌ شاهد چنين‌ ايستادگي‌ و پايداري‌ معنوي‌ است‌، گشته‌، تجلي‌ فرزندان‌ پاك‌طينت‌ رحماني‌ را به‌ دنبال‌ مي‌آورد. و اين‌گونه‌، رهرو دلباختة‌ مقربين‌ به‌ سبب‌ ظهور جمال‌ باطني‌ در آينة‌ طهارت‌ يافتة‌ قلبش‌، مدارج‌ رشد وتعالي‌ را مي‌پيمايد و بر عرش‌ والاي‌ رحماني‌ قرار يافته‌، به‌ مقام‌ رفيع‌ انسان‌ كامل‌ نايل ‌مي‌گردد؛ وجود كامل‌ و واصلي‌ كه‌ اكسير مقدس‌ عشق‌ نوراني‌ است‌ و جاذبة‌ عشق‌ نفساني ‌زن‌ را در مغناطيس‌ الهي‌ عشق‌ خود تطهير نموده‌ و آن‌ را به‌ عشق‌ پاك‌ نوراني‌ تبديل ‌مي‌نمايد و به‌ سبب‌ شعله‌هاي‌ عشق‌ باطني‌ كه‌ از وجود قدسي‌اش‌ برمي‌خيزد، ابراهيم‌وار آتش‌ عشق‌ ظاهري‌ را به‌ گلشن‌ عطرآگين‌ عشق‌ باطني‌ مبدل‌ مي‌سازد.

[=&quot]پی نوشت ها :

[=&quot]
[=&quot][1] ر.ک: فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سید جعفر سجادی، ص 582.
[=&quot][2] آل عمران /14: «حب و دوستی میل به زنان ... برای مردم زینت داده شد».
[=&quot][3] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص260.
[=&quot][4] الآمالی، شیخ صدوق، ص968، ح3.
[=&quot][5] کنز العمال، ج2، ص327، رسول اکرم(ص): «کسی که عشق بورزد و پاکدامن بماند و سپس بمیرد، شهید مرده است».
[=&quot][6] مصباح الشریعه، ص192، امام صادق(ع).[=&quot]

پایگاه اینترنتی نویسنده: www.foroughemahtab.com,net,org
نشانی پست الکترونیکی:

beroz;155964 نوشت:

یک وقت می گیم وجود نداره یک وقت می گیم چیز خوبی نیست.
عشق که وجود دارد.در وجودش تردیدی نیست.چون بنده خودم گرفتارش شدم! حضرت علی ع در نهج البلاغه در دو جا صحبت از عشق کرده اند.
آنچه من تجربه کردم یک حالت بیماری خاصی بود.یک حالت مفتون وزایل شدن عقل هر جا که سخن از معشوق بود.یک حالت مسخ روحی واسارت و...
دلیلش هم لذتی است که در آن است.هم درد دارد.هم لذت! اصلا نمی شود ولش کرد.صرفا هم جسمانی وشهوانی نیست.هر چند که بی ارتباط هم نیست وبدون آن معنا ندارد اما تمامش آن نیست.
اگر در اسلام از آن نهی شده باشد بخاطر همان زایل شدن عقل وتفکر عقلانی است که پیش می آورد اما در هر حال وجود دارد.حالا درست یا غلط!

حواسمون باشه که عشق رو در غیر جای خودش صرف نکنیم .
عشق فقط برای خدا خلق گشته است.

به نظرمن عشق به خدا اگر همان حالت روحی بیمارگونه باشد که من به شخصه تجربه کردم فکرنمی کنم در رابطه با خدا اصولا امکان پذیرباشد!
چون در علاقه به خدا زایل شدن عقل ومسخ فکری وجاذبه بلا اراده وجودندارد.بلکه برعکس عقل انسان تازه سرجایش می آید!
عشق زمینی دفعتا بوجودمی آیدوبی اراده و نقشه وتفکرخودآگاهانه.
البته آنها که درمراتب بالای علاقه به خداهستند باید بگویند.اما محبت خدا
بیمارگونه نمی تواندباشد.کاملا عاقلانه وانتخابی است.

سلام بر دوستان
عشق زيباترين هديه خدا به انسانه چه عاشق انسان باشيم چه خدا فرقي نداره به قول مولوي سرانجام به خدا ميرسه البته ما عشق پاك مدنظرمونه اگه ليلي و مجنون نظامي را خوانده باشيد تصوير زيبايي از عشق واقعي را كشيده دوراني كه عاشق بودم نزديك ترين ارتباط با خدا داشتم خودم ارزو كردم كه فراموش كنم ولي اشتباه بود

من خیلی سعی کردم عاشق بشم اما نتونستم خدا بین بنده هاش فرق میذاره به کسی که اصلا قبولش نداره همه چی میده به کسی هم که قبولش داره بعضی وقتها هیچی نمیده بغضیا رو میچزونه بدون این که گناهی کرده باشند اصلا هم با عاشقها مهربون نیست من دیگه امیدی به دوست داشتنش و کمک ازش ندارم برای همین هم خیالم راحته و الکی خوش نیستم که چشم امید به کمکی داشته باشم که هیچ وقت نصیبم نمیشه میدونم همه شما بعد از خواندن این پست من رو میخواهید بکوبید اما من با خودم روراست بودم و حداقل حقیقتی رو که تو دلم بود گفتم و با خودم روراست بودم

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند


اساس آفرينش بر «عشق و محبّت» پى ‏ريزى شده است؛ در حديث قدسى آمده كه پروردگار يكتا فرموده است:

«كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَاحْبَبْتُ انْ اعْرَفَ فَخَلَقْتُ‏ الْخَلْقَ لِكَىْ اعْرَفَ»
من‏ گنج پنهانى بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم، از اين رو آفريده ‏ها را آفريدم تا شناخته شوم.

اسلام نيز چيزى جز عشق و محبت نسبت به خدا و دوستان خدا و دشمنى با ضدّ خدا نيست.
از اين رو، هر چه انسان مؤمن تر باشد، عاشقتر است و سراپاى وجود مؤمنان واقعى را عشق به خدا پر كرده است.

عشق به خدا و هر چه متعلق به او و در راه او و براى اوست، به درگيرى با هر چه ضدخداست مى ‏انجامد.

ايمان، خواستگاه حبّ و بغض و راهنما و جهت دهنده آن است؛ از اين روى مؤمنان از بالاترين حدّ محبّتها و كششها براى خدا برخوردار هستند:

وَ الَّذينَ آمَنُوا اشَدُّ حُبّاً للَّهِ. (بقره: 165)

مؤمنان، عشقشان به خدا [از مشركان نسبت به معبودهاشان‏] شديدتر است.

رهايى از دنيا دوستى و دلبستگى به آن، حب و عشق به خداى متعال را در قلب شعله‏ ور مى‏ سازد و انسان شيرينى ايمان به خدا را در قلبش مى‏ چشد. از غيرخدا چشم مى ‏پوشد و در مراتب عشق و محبت به خدا پيش مى ‏رود.

ضمن تایید فرمایشات کارشناس محترم عرض من این است که کلمه عشق یک مقداری کلیشه شده هر حبی حتی حب مقدس وعاقلانه را اگر زیاد باشد ما می گوییم : عشق.درحالیکه عشق یک خصوصیات خاصی دارد که درموردحب به خدا واولیای خدا صادق نیست.بهتر است در مورد علایق صحیح حتی اگر شدید باشند اصلا کلمه عشق را بکار نبریم.
امامتاسفانه این کلمه یا تعبیر اینقدر در ادبیات ما بکار رفته که حالت (مقدس) پیدا کرده واگر در مورد خدا واولیای خدا بکار نبریم انگار زیاد ارزشی ندارد!
درحالیکه درست برعکسش است.این عشق است که زیاد ارزش ندارد!

omidhadi;187080 نوشت:
من خیلی سعی کردم عاشق بشم اما نتونستم خدا بین بنده هاش فرق میذاره به کسی که اصلا قبولش نداره همه چی میده به کسی هم که قبولش داره بعضی وقتها هیچی نمیده بغضیا رو میچزونه بدون این که گناهی کرده باشند اصلا هم با عاشقها مهربون نیست من دیگه امیدی به دوست داشتنش و کمک ازش ندارم برای همین هم خیالم راحته و الکی خوش نیستم که چشم امید به کمکی داشته باشم که هیچ وقت نصیبم نمیشه میدونم همه شما بعد از خواندن این پست من رو میخواهید بکوبید اما من با خودم روراست بودم و حداقل حقیقتی رو که تو دلم بود گفتم و با خودم روراست بودم

برای اینهمه نا امیدی شما از خدا متاسفم.اما فکر می کنم علت آن تجربیات بد شما بوده واین نمی تواند معیار (حقیقت) باشد.چنانکه تجربیات بنده عکس شما بوده.البته جاش اینجا نیست.اما دلتون می خواد کمی دیدگاهتون نسبت به خدا بهتر بشه؟ مطمئنم اینطوری حالتون هم بهتر می شه.

جوادی;187650 نوشت:
برای اینهمه نا امیدی شما از خدا متاسفم.اما فکر می کنم علت آن تجربیات بد شما بوده واین نمی تواند معیار (حقیقت) باشد.چنانکه تجربیات بنده عکس شما بوده.البته جاش اینجا نیست.اما دلتون می خواد کمی دیدگاهتون نسبت به خدا بهتر بشه؟ مطمئنم اینطوری حالتون هم بهتر می شه.

من دیدگاهم رو بر اساس حقیقت پیدا کردم و حالم هم خوبه چون الکی خوش بودن رو اصلا دوست ندارم


يكى از آثار عبادت و يقين، محبت و عشق به خداست، زيرا تا انسان به چيزى معرفت پيدا نكند به آن عشق و محبت نمى ‏ورزد، يعنى وقتى كه بنده، محبوب حقيقى را شناخت، و دريافت كه تنها او سزاوار بندگى و پرستش است، به عبادتش مى‏ پردازد و به اصطلاح از توحيد در ذات به توحيد در عبادت مى ‏رسد، چرا که بر اثر شناخت، شوق و رغبت به سوى خدا و نيز پيروى از دستورات او در انسان ايجاد مى ‏گردد، و اين موجب اطاعت و بندگى او مى‏ شود،
انسان مؤمن بر اثر استمرار عبادت و بندگى چنان غرق در محبت و عشق خدا مى‏ گردد، و شعله‏ هاى سركش عشق الهى درونش را مشتعل مى ‏سازد كه از توحيد در ذات و عبادت، به «توحيد در محبت» مى ‏رسد و مصداق بارز اين حديث نبوى مى ‏شوند كه می فرمایند:

«افْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعانَقَها وَ احَبَّها بِقَلْبِهِ وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ»
از همه مردم برتر و بهتر در پرستش خدا كسى است كه به عبادت خدا عشق ورزد، و با آن در آويزد، و از صميم دل و عمق جانش آن را دوست‏
بدارد، و با بدن (و اعضاى ظاهرى) آن را انجام دهد.

[=B Titr]عشق چیست؟
[=B Titr]از معلم دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت: حرام است
[=B Titr]از معلم هندسه [=B Titr]پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول محور نقطة قلب جوان میگردد
[=B Titr]از معلم تاریخ [=B Titr]پرسیدند عشق چیست؟گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان است
[=B Titr]از معلم زبان پرسیدند عشق [=B Titr]چیست؟؟ گفت:همپای[=Cambria]love[=B Titr] است
[=B Titr]از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:محبت الهیات است
[=B Titr]از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عنصری است که بدون اکسیژن میسوزد
[=B Titr]از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها عددی است که هرگز تنها نیست
[=B Titr]از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:تنها آدم ربایی است که قلب جوان را به [=B Titr]سوی خود میکشد
[=B Titr]از معلم انشا پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:تنها موضوعی است که می توان [=B Titr]توصیفش کرد
[=B Titr]از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت: تنها توپی است که هرگز اوت [=B Titr]نمی شود
[=B Titr]از معلم زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟؟ گفت:عشق تنها کلمه ای است که [=B Titr]ماضی و مضارع ندارد
[=B Titr]از معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت:عشق تنها میکروبی است [=B Titr]که از راه چشم وارد میشود
[=B Titr]از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟؟گفت عشق تنها اسیدی [=B Titr]است که درون قلب اثر می گذارد
[=B Titr]واقعا عشق چیست....؟
موضوع قفل شده است