بازسازی رابطه

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بازسازی رابطه

با سلام به دوستان عزیز،
مدتیه تمام تایپکهای مشاوره و بقیه مطالب اسک دین رو مطالعه میکنم اما حقیقتش اونقدری که لازم بود بهم کمک نشد یعنی زیاد در جهت رفع مشکل من نبودن،من دقیق که فکر میکنم مشکل خاصی ندارم اما نشاط و انگیزمو کلا از دست دادم، علتش هم موضوعیست که تقریبا یکسال تو زندگیم پیش اومده،سال گذشته با پسری اشنا شدم که فاصله مکانی ما زیاد بود، یعنی ایشون دانشجوی رشته خودم بودن و کمی منو کمک کردند و همین باعث شد علاقه ای بینمون پیش اومد،ایشون فرد متوکل و خوش اخلاقی هستن و من هم تا حدی مذهبی، اما نه خیلی زیاد،لااقل اینکه چادری نیستم و علاقه ای هم ندارم البته،اما پوشش ساده و ظاهر بسیار ساده و دختر اجتماعی هستم،همون اول رابطه به من گفتند که به من علاقه مند شدند و من براشون خیلی خوبم و خواستگاری کردند و فرصت خواستند که شرایطشون جور بشه تا ازدواج کنیم،اما حدود 9 ماه بعد،عنوان کردند که اعتقاداتمون زیاد نزدیک بهم نیست (اینو از مابین حرفهای من در اعتراض به مشکلات جامعه و بحثهای دینی فهمیده بودن)و دوفرهنگ متفاوت(ترک و فارس)و فاصله مکانی و همچنین من 9 ماه ازیشون بزرگترم!
اما خب دقیقا این موضوعو زمانی طرح کردند که من به شدت وابسته بودم و کاملا رو این موضوع برنامه ریزی کرده بودم و چندتا خواستگارو هم رد کردم،بعداز طرح این مشکل من به شدت عکس العمل نشون دادم و شروع کردم به نفرین و مقصر نشون دادن ایشون و با وساطت دوستشون بازهم ما باهم رابطه برقرار کردیم و همه چی خوب بود حتی بعداز اون ناراحتی شدید من ایشون گفتن صبرکن تا همه چی درست شه و من عمرا تورو ول کنم وازین حرفا!
خلاصه فرصتی پیش اومد ومن از نظر مکانی به ایشون نزدیکتر شدم و بیشتر همدیگرو دیدیم و بازهم مشابه همون بحث پیش اومد و تا دوباره عکس العمل شدید منو دیدن عذرخواهی کردن(این مساله تابحال سه بار پیش اومده)و دوباره با گذشت!و عذرخواهی همه چی تموم شده،البته من همیشه سعی میکنم تمام ناراحتیمو به هرصورتی شده به زبون بیارم،خلاصه در همین روزا که من باید درس بخونم و ایشون هم میدونن بشدت افسرده ام و ناراحت دائم ازمن خواستن که شاد باشم و درس بخونم و تمام اعتراضات و ناراحتی منو جز اخلاق منفی و بدم میدونن و گفتن بااین کارات داری تصویر بدی از خودت به من میدی!
البته ایشون پسرخوبی بدون سوسابقه و دارای موقعیت تحصیلی عالی و خانواده خوب هستند و و دائما هم میگن که از بودن با تو و حضور نامحرم در زندگیم یعنی رابطه صمیمانه ما به شدت ناراحتند و دارن استغفار میکنند،اما حرف من اینه که استغفار ایشون جوابگوی احساسات من نیست و باید این مساله رو طوری حل میکردن که من اسیبی نبینم و حال و روز امروز من نتیجه حضورایشون و وعده ازدواجشون در زندگی منه،اماهمه دوستانم که ایشون دیدن تاییدش کردن و گاهی مابین حرفاش خیلی تاکید داره اهل ورزش و شادی و این چیزا باشم تا هم همه چی درست شه و هم اسیب نبینم،اما بعداز قطع رابطه صمیمی ایشون و همچنین کنترل رابطه ازسمت ایشون که به نوعی رهاکردن ناگهانی من بود به شدت دچار کمبود محبت و بی تعادلی در رفتارم و احساسم شده و هر هفته هم تصمیم میگیرم رهاشون کنم اما تا دوسه روز میگذره،به شدت حالم بدمیشه و دوباره یادشون میفتم،مجبور میشم برم سمتشون،حالا از شما دوستان میخام کمک کین تا لااقل این روزهایی که من باید درس بخونم و ایندمو بسازم بتونم خودمو پیدا کنم،
من تقریبا خیلی کتاب میخونم خیلی اجتماعی هستم و مطالعه همین سایت و مسایل عرفانی و همه رو تو برنامم دارم اما اصلا برام تو عمل اجرا نمیشن و یه حالت افسردگی و خمودگی تو زندگیم پیش اومده که یا خواب هستم یا فکر میکنم!گاهی فکرمیکنم اگر درس بخونم و شاد باشم دوباره ایشون به من جذب میشن و همه چی حل میشه اما پیش خودم میگم اگر شادباشم ایشون به خیال اینکه من فراموش کردم دوباره جسورمیشن و رهام میکنن!گرچه مابین حرفاش متوجه میشم براش مهمه که من ادم موفقی باشم و همچین دختر افسرده ای رو نمیخاد(افسردگی من ناشی از شکست این رابطه اس)خواهشا نگین که به وضوح بهش بگم چون بهش گفتم و هروقت دعوامون شده گفته من خیال ازدواج ندارم و وقتی ناراحتیمو میبینه و نفرینهامو میگه اروم باش تاهمه چی درست شه!نمیدونم چقدر حق بامنه!اما من به اندازه کافی مهربون و وخوب بودم تااینکه ایشون اینطور منطقی شده!البته بماندکه از تمام کارهای مذهبی من مثل نماز یا کارهای مثبت خیلی خوشحال میشه ومیخاد نتیجه خیلی خوبی در کنکورم بگیرم،اما اینطور که معلومه دائما همه چی روکنترل میکنه و ترس از وابستگی بیشتر داره،از دوستان کمک میخام که بتونم ارادمو قویتر کنم تا شرایطم بهتر شه و هم ایشونو از دست ندم.ممنون

سلام ، شما که تصمیمت و گرفتی ، اگه منظورتون اینه که ایشون رو از دست ندین جواب من به عنوان یک نظر دهنده اینه که باید تکلیفتون و سریع مشخص کنید و خانواده ها رو در جریان بذارید و بشدت از وابستگی بیشتر پرهیز کنید ، اگه شما رو میخوان بهتر اینه که بیاد خواستگاری و نه این که شما رو وابسته کنن ، و شما هم زیاد فکر نکنید .... ، اگه سریع تکلیفتون و مشخص نکنید ضربه ی بدی میخورید ، اقایون تو ایجور مواقع یعنی این که یک رابطه بهم بخوره زیاد اسیب نمیبینن البته نه همه ی اونا ، ولی خانوما چون از نظر احساسی قوی هستند اینجور مسائل براشون گرون تموم میشه ...... ( اگه قانع شدید که سریع تکلیفتون و مشخص کنید که هیچ و اگه قانع نشدید من مجبور میشم یک اتفاق واقعی در همین باره از دوستانم برای شما بگم ، ایشالا که سریع تکلیفتون رو مشخص کنید) ، حالا اگه این رابطه به ازدواج ختم نشد بعد کارشناسان و دوستان اسک دین راهکارهای زیادی برای فکر نکردن به شما ارائه میدن ، البته استاد حامی برای فراموشی چندین راهکار جالب ارئه دادند...

اندیشه;155070 نوشت:
سلام ، شما که تصمیمت و گرفتی ، اگه منظورتون اینه که ایشون رو از دست ندین جواب من به عنوان یک نظر دهنده اینه که باید تکلیفتون و سریع مشخص کنید و خانواده ها رو در جریان بذارید و بشدت از وابستگی بیشتر پرهیز کنید ، اگه شما رو میخوان بهتر اینه که بیاد خواستگاری و نه این که شما رو وابسته کنن ، و شما هم زیاد فکر نکنید .... ، اگه سریع تکلیفتون و مشخص نکنید ضربه ی بدی میخورید ، اقایون تو ایجور مواقع یعنی این که یک رابطه بهم بخوره زیاد اسیب نمیبینن البته نه همه ی اونا ، ولی خانوما چون از نظر احساسی قوی هستند اینجور مسائل براشون گرون تموم میشه ...... ( اگه قانع شدید که سریع تکلیفتون و مشخص کنید که هیچ و اگه قانع نشدید من مجبور میشم یک اتفاق واقعی در همین باره از دوستانم برای شما بگم ، ایشالا که سریع تکلیفتون رو مشخص کنید) ، حالا اگه این رابطه به ازدواج ختم نشد بعد کارشناسان و دوستان اسک دین راهکارهای زیادی برای فکر نکردن به شما ارائه میدن ، البته استاد حامی برای فراموشی چندین راهکار جالب ارئه دادند...

اندیشه;155070 نوشت:

ممنونم اندیشه عزیز،اون اقا هم به شدت از وضعیت من ناراحت هستند،حتی بعضی وقتها پشیمون میشم که ناراحتییمو انتقال میدم،اخه چه جوری تکلیفمو روشن کنم؟وقتی که حرف از ازدواج پیش میاد ایشون میگه نمیتونه و شرایطشو نداره وقتی قصد فراموشی میکنم دوباره به شدت ناراحتم و غصه دارو برمیگردم و این تنش ها حتی اگر وصالی هم در کار باشه رو به تلخی تبدیل میکنه،حتی خودم دوست دارم اگر قراره نتیجه ای داشته باشه من به تعادل برسم و اون اقا هم در مقابل ناراحتیهای من دیگه نمیخاد قولی بده که من وابسته تر بشم!بیشتر لازمه به خودم کمک کنم،نجات بدم،توکلم کم شده،خیلی دارم اذیت میشم،نمیتونم به زندگی خودم مستقل از دیگران نگاه کنم...
ممنونم از شما وهمه دوستانی که میتونن کمک کنند.

سلام دوست عزیز:Gol:

به اسک دین خوش آمدید:welcome:


البته با تاخیر بسیار!:ghati:

نظرتون چیه تا اساتید و دوستان پاسخ میدن

شما خودتو با یک بازی آموزنده سرگرم کنی؟؟؟:Kaf:

خدا رو چه دیدی شاید خودتون راه حل رو کشفیدی!:pirooz:

بازی جالب برای رشد خلاقیت(ترك اعتياد عاطفي. چه مــــــــي كنه اين بازي كن)

پست 409 به بعد

علی یارتان:Gol:

با سلام .
میگن آدم باید از تجربه های دیگران پند بگیره.داستان واقعی یه نفر رو برات تعریف میکنم.یه پسری بود یه دختری رو میخواست1سال پسره اصرار در اصرار.دختر میخواست ولی پدرومادرش نه.دختر نتونست ادامه تحصیل بده.هر هفته خونواده پسر یازنگ میزدن یا واسطه میفرستادن.همه میدونستن دختره اونو میخواسته. حتی به زور انگشتر فرستادن برا دختر. بالاخره هنوز یک هفته نگذشته بود که خونواده پسر یه دختر پیدا کردن که بیشتر به معیاراشون میخورد و رفت سریع اون یکی دختر رو عقد کردن.دختر اولیه بدجوری ضربه روحی خورده.چند مورد دیگه هم شنیدم.
بعضی مردا اینجورین ولش کن.اصلا باش حرف نزن اگه خواست رسما بیاد نمیخوادم که بره دنبال کارش.مواظب باش بعضیا فقط دنبال منافع خودشونن.فقط خودشون.فریب میدن آدمو.

بسم الله الرحمن الرحیم ، بنده کارشناس نیستم و یا بهتره بگم اصلا کسی نیستم که بخوام مطلبی به کسی یاد بدم ، ولی بخاطر خدا سعی میکنم 3تا سوال مطرح کنم بهمراه 3 جواب که شاید اگر خواست خدا باشه بتونم به شما کمک کنم ، 1- اون اقا الان شرایط ازدواج نداره؟ خب بلاخره که شرایطش رو پیدا میکنه ، حالا فعلا بیاد با خانوادت صحبت کنه که لا اقل شما رو از نگرانی در بیاره ،2شما وابسته شدی؟ وابستگی بخاطر فکر زیاد هست ، من توصیه میکنم شبها زود بخوابی ، دوم اینکه بعضی وقتها ماها خیلی بی جهت بعضی افراد رو تو ذهنمون اینقدر بالا میبریم و رفتارشون رو ارزش گذاری میکنیم که اگه کسی ندونه فکر میکنه ایشون پرفسور یا فرشته ای هست که گیر ما افتاده ، 3- ایشون شما رو به کار خوب تشویق میکنه ؟ منم یک زمانی میخواستم بزنم زیر یک قولی که به کسی داده بودم اونوقت بجای اینکه به عهدم وفا کنم هی میگفتم بهش نماز بخون یا نماز صبح حتما بیدارشو و.... نماز شب بخون بخاطراون دختر نبود که !!!میخواستم بزنم زیر قولم و دنباله راه و چاه میگشتم ، البته اینم بگم که من از اخر خواستمش و گفت 1369 تا سکه میخوام که بعد نخواستمش!!!! ،صحبت اخر من اینه که از خدا بخوای اگر به صلاحت هست درستش کنه ، و به خدا توکل کنی ، و بدونی هرچه میشود حتما به نفع شما بوده ، خدا خیر و خوبیه ماها رو میخواد و مطمئن باش اگه ز حکمت ببندد دری ** ز رحمت گشاید در دیگری ** لپ کلام کار رو بسپار به خدا اقاجون ، چند سال دیگه میبینی با یکنفر جز این اقا ازدواج کردی و خیلی خوشحالی و میگی که ای بابا عجب اون زمان الکی خودم و درگیر یک موضوع ساده کردم ، این حرفها حاصل 25 سال سنی هست که از خدا گرفتم و البته اگه از این تایپیک و جواب کارشناسای دیگه هم قانع نشدی مجبورم اون داستانی رو که دلم نمیخواد و تعریف کنم..... ( اگر تنهاترین تنهایان شوم بازهم خدا هست)

پونه جان ممنونم،من اون تاپیکو خوندم و کلی هم خنده رو لبام اومد..
اما فرقم اینه که اونجا یه دختری ممکنه علاقه مند بشه اما اون اقا خودش برای من ایجادعلاقه کرده و زده زیرش،ادم احساس حماقت و سواستفاده بهش دست میده و وقتی میبینه طرف خجالت نمیکشه فکر میکنه هیچ پشتیبانی نداره...:Ghamgin:

هست هستی عزیز،بله متوجه خودخواهی بیش از اندازه ایشون شدم،مگرنه من هیچ جوری از اخلاق و رفتار براش کم نزاشتم،از خودم لجم میگیره حتی!ایشون الان لااقل شرایط تحصیلیش بهتر ازمنه و خب قطعا انتخابهای بیشتری هم داره و ادمی هم نیست خودشو فدای چیزی کنه کمااینکه میدونه چقدر من ناراحتم و بی تابی میکنم،اما حرفی نمیزنه که بعدا پشیمون شه!ناراحتی من ازینه که روز اول هم میتونست چشمشو باز کنه و منو وابسته نکنه،اونم با یه خواستگاری قدم به قدم و مطرح ردن شرایطش و موافقت من....

اندیشه;155106 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم ، بنده کارشناس نیستم و یا بهتره بگم اصلا کسی نیستم که بخوام مطلبی به کسی یاد بدم ، ولی بخاطر خدا سعی میکنم 3تا سوال مطرح کنم بهمراه 3 جواب که شاید اگر خواست خدا باشه بتونم به شما کمک کنم ، 1- اون اقا الان شرایط ازدواج نداره؟ خب بلاخره که شرایطش رو پیدا میکنه ، حالا فعلا بیاد با خانوادت صحبت کنه که لا اقل شما رو از نگرانی در بیاره ،2شما وابسته شدی؟ وابستگی بخاطر فکر زیاد هست ، من توصیه میکنم شبها زود بخوابی ، دوم اینکه بعضی وقتها ماها خیلی بی جهت بعضی افراد رو تو ذهنمون اینقدر بالا میبریم و رفتارشون رو ارزش گذاری میکنیم که اگه کسی ندونه فکر میکنه ایشون پرفسور یا فرشته ای هست که گیر ما افتاده ، 3- ایشون شما رو به کار خوب تشویق میکنه ؟ منم یک زمانی میخواستم بزنم زیر یک قولی که به کسی داده بودم اونوقت بجای اینکه به عهدم وفا کنم هی میگفتم بهش نماز بخون یا نماز صبح حتما بیدارشو و.... نماز شب بخون بخاطراون دختر نبود که !!!میخواستم بزنم زیر قولم و دنباله راه و چاه میگشتم ، البته اینم بگم که من از اخر خواستمش و گفت 1369 تا سکه میخوام که بعد نخواستمش!!!! ،صحبت اخر من اینه که از خدا بخوای اگر به صلاحت هست درستش کنه ، و به خدا توکل کنی ، و بدونی هرچه میشود حتما به نفع شما بوده ، خدا خیر و خوبیه ماها رو میخواد و مطمئن باش اگه ز حکمت ببندد دری ** ز رحمت گشاید در دیگری ** لپ کلام کار رو بسپار به خدا اقاجون ، چند سال دیگه میبینی با یکنفر جز این اقا ازدواج کردی و خیلی خوشحالی و میگی که ای بابا عجب اون زمان الکی خودم و درگیر یک موضوع ساده کردم ، این حرفها حاصل 25 سال سنی هست که از خدا گرفتم و البته اگه از این تایپیک و جواب کارشناسای دیگه هم قانع نشدی مجبورم اون داستانی رو که دلم نمیخواد و تعریف کنم..... ( اگر تنهاترین تنهایان شوم بازهم خدا هست)

اندیشه;155106 نوشت:

ممنونم دوست عزیز
من سوالاتونو خوندم و بهشون فکر کردم
1-من البته تعجب کردم که چرا پیشنهاد نمیدن،اما قبل ازین گفتن که یه نفرو انتخاب کردم مربوط به سالهای پیش،اما خانوادش منطقی اونو راضی کردند که تو هیچ جوری نمیتونی اون خانمو پشتیبانی کنی و بهتره ازدواج رو فعلا بزاری کنار!اما روی هم رفته چون ما فاصله مکانیمون زیاده،ایشون میخواستن من برای تحصیل نزدیک بشم و بهانه اشنایی قویتری داشته باشند که خانواده نگن درست و حسابی منو نمیشناسن!مثلا کار پژوهشی چیزی باهم انجام بدیم و مثل این چیزا،اما هرچی زمان میگذره بیشتر متوجه میشم که داره به شک میفته حتی اگر نزدیک باشم،و کلا افکارخودشو به من منتقل نمیکنه،همین دیشب که خیلی ناراحت بودم به من گفتند اینجوری نمیشه و تو از چی ناراحتی؟؟؟؟؟بعدازینهمه ناراحتی میگه تواز چی ناراحتی؟؟!!
2-بله،هم فکرام زیاده هم دوستانی که دوروبرم بودن و ایشونو میشناختن خیلی تو ذهن من تثبیتش کردن،ولی در کل پسر سالمیه و من هم علاقه دارم بهشون،اینو اون اوایل که علاقه ای نبود بهش فکر کردم و خواستگاران زیادی هم تا بحال داشتم که بدونم ایشون بهتر ازوناست!البته از نظر اخلاقی،وگرنه شرایطی ازهمه شون کمتره،و ساعات خواب هم کلا ریخته بهم،و خیلی برنامه زندگیم ریخته بهم،فقط دیشب که کمی قران خوندم اروم شدم...
3-بله،البته من اونقدری کارای خوب لدم که ایشون در مقام نصیحت قرارنمیگیرن ولی خب جوابی نداره که بگه،فقط تو بحثامون میگه من مسئول چی باشم؟وقتی میگم تو مسئول نوع رفتارت بامنی و احساساتمو ریختی بهم،میگه اینطور نیست!دوران هیجانمون تموم شد!درصورتی که اولین بحث ما و مطرح شدن این موضوعات اردیبهشت ماه بود،اما الان ابان هست و ایشون دراین مدت مثل قبل بامن بودن و هرکاری خواستن و تازه بیشتراز وظیفه من بوده انجام دادم...
بله،دنبال بهانه های مختلف هستند،منم اینارو میدونم،اما نمیدونم چیکار کنم؟تازه همه روزهای عمر خودم داره میره،روزهایی که از قبل برنامه ریخته بودم برای خوندن،برای ایندم،اما نمیتونم کنترل کنم،نمیتونم به شادی هام برگردم و دائم دارم غصه میخورم،احساس تنهایی شدیدی میکنم،احساس میکنم خدا بامن نیست،که همچین ادمی رو اورده تو زندگی من،و اون داره هی میتازه و من تماشا میکنم و کاری ازم برنمیاد...
احساس حماقت شدیدی دارم که نهایت احترامو به یه نفر گذاشتم و اینجوری جوابمو میده.
واقعا اگر بتونم خودمو پیداکنم شاید دیگه نیازی به اون ادم نباشه و واگذارش میکنم به خدا.
البته نمیدونم چقدر ادما حق دارن یکیو به بازی بگیرن...

صبااا;155173 نوشت:
هست هستی عزیز،بله متوجه خودخواهی بیش از اندازه ایشون شدم،مگرنه من هیچ جوری از اخلاق و رفتار براش کم نزاشتم،از خودم لجم میگیره حتی!ایشون الان لااقل شرایط تحصیلیش بهتر ازمنه و خب قطعا انتخابهای بیشتری هم داره و ادمی هم نیست خودشو فدای چیزی کنه کمااینکه میدونه چقدر من ناراحتم و بی تابی میکنم

سلام.
بعضی از آقایون به خاطر شناختن دخترها وکنجکاوی رابطه برقرار میکنن.یا میخواد کاملا مطمئن بشه وبعد پا جلو بذاره.ممکنه بعدا نخواد بهانه بیاره.مثلا بگه مامانم نمیخواد.به طور عینی 2تا مورد اینجوری دیدم. مثلا همکلاسی دانشگاهش بود یکیش.یکیشم برادر دوستش بود.یاشایدم قصد سوءاستفاده داره. تازه مردایی که تحصیلات بالا و موقعیت اجتماعی دارن خیلی راحت تر کارارو طبیعی جلوه میدن.خیلی بلدن.چون همیشه براشون موقعیت هست به راحتی هم کنارت میذارن.این آقا رفتاراش عادی نیست. صداقت نداره.
البته تجربه هام بیشتر تو خواستگاری و مراسم رسمیه.تو این موارد که هیچی هر بلایی ممکنه سرت بیاره. نمونش همین وابسته کردنت. هیچ کسی هم خبر دار نمیشه که پشتت باشه.
تازه تو قرآنم اومده اصلا پنهانی رابطه برقرار نکنید به خاطر همین چیزاشه.

هست هستی;155187 نوشت:
سلام.
بعضی از آقایون به خاطر شناختن دخترها وکنجکاوی رابطه برقرار میکنن.یا میخواد کاملا مطمئن بشه وبعد پا جلو بذاره.ممکنه بعدا نخواد بهانه بیاره.مثلا بگه مامانم نمیخواد.به طور عینی 2تا مورد اینجوری دیدم. مثلا همکلاسی دانشگاهش بود یکیش.یکیشم برادر دوستش بود.یاشایدم قصد سوءاستفاده داره. تازه مردایی که تحصیلات بالا و موقعیت اجتماعی دارن خیلی راحت تر کارارو طبیعی جلوه میدن.خیلی بلدن.چون همیشه براشون موقعیت هست به راحتی هم کنارت میذارن.این آقا رفتاراش عادی نیست. صداقت نداره.
البته تجربه هام بیشتر تو خواستگاری و مراسم رسمیه.تو این موارد که هیچی هر بلایی ممکنه سرت بیاره. نمونش همین وابسته کردنت. هیچ کسی هم خبر دار نمیشه که پشتت باشه.
تازه تو قرآنم اومده اصلا پنهانی رابطه برقرار نکنید به خاطر همین چیزاشه.

هست هستی;155187 نوشت:

خیلی ممنون که بهم کمک میکنین،بله یکی از گزینه ها اینه که ایشون نخاد بعدا بهانه بیاره،چون راه خیلی دوره،و اگر بخاد ازدواجی صورت بگیره دیگه وقت برو بیا ندارن!
حتی اگه من درست فکر نکنم،و مثلا اینا برداشتهای من باشه،خب من باید ازین وضعیت خلاص بشم!
من بیشتر مایلم که به زندگی عادی خودم برگردم و فرصتهای خودمو از دست ندم،اما تمام فکر و ذهنم درگیره و دائم دارم حرفها و حرکاتشو حلاجی میکنم و انگار میخام که حقمو ازیشون بگیرم و نزارم سرم کلاه بزاره..
یا بعضی وقتها حس انتقام!
همین امروز که ازیشون سراغی نگرفتم خودشون به سمتم اومدن!یعنی اوج ناراحتیم داره اونو هم عذاب میده،اما از بحث و دعوا چه سود؟
ارامشم بهم ریخته،من الان یه شخص راکد هستم که هیچ کاری نمیکنم جز فکر!ولی در به در میگردم ببینم این موضوع برای کسی اتفاق افتاده یا نه؟؟
تازه فکر کنم به اندازه کافی منو شناخته!بماند که الان فقط داره عکس العملهای تند و وحشتناک ازمن میبینه و به شک هم میفته در انتخابش!
درسته من جز دوست ایشون که میتونم بهش شکایت کنم کسی رو ندارم!که اونم یه بار مطرح شد و بعد از اشتی کردنمون موجب خجالتم شده!
و نتیجه تمام این چیزا،ناراحتی و نگرانی منه که نمیخام بیش ازین باعث افسردگیم شه...

صبااا;155246 نوشت:
در به در میگردم ببینم این موضوع برای کسی اتفاق افتاده یا نه؟؟

تو همون داستان اولی که گفتم دختر مثل شماست داستانش.نمیتونه تصمیم بگیره حوصله نداره. دایم داره ازون طرف و نامردیش حرف میزنه.سریع ناراحت میشه. بد جوری به هم ریخته. عالم وآدمو مقصر میدونه.خیلی سخته بازسازیش.البته اون وضعش بدتر از شماس.خیلی تلخه قصه زندگیش.از سرطانم بدتره.:geristan:

هست هستی;155258 نوشت:
تو همون داستان اولی که گفتم دختر مثل شماست داستانش.نمیتونه تصمیم بگیره حوصله نداره. دایم داره ازون طرف و نامردیش حرف میزنه.سریع ناراحت میشه. بد جوری به هم ریخته. عالم وآدمو مقصر میدونه.خیلی سخته بازسازیش.البته اون وضعش بدتر از شماس.خیلی تلخه قصه زندگیش.از سرطانم بدتره.:geristan:

هست هستی;155258 نوشت:

درسته،اما من نمیخام دیگه بیشتر ازین کشش بدم!
اما نمیدونم از کجا شروع کنم؟
اغازی که عملی باشه!نه اینکه یه کارایی بگن ادم نتونه بگه،البته درد و دل ادم هم خودش خوبه،ادمو سبک میکنه،اما من هرچی تو دلمه به اون اقاهم گفتم....

[="darkslategray"]سلام

ما فقط تجربه ها رو میگیم درست یا غلط بودن بمونه با...

ببین من حوصلم نگرفت حرف همه رو بخونم
امااااا

یکم محکم باش بدبخت پسره هم این وسط مونده نمیدونه چیکار کنه

اگرباهاش ازدواج کنی ممکنه به مشکل بخوری.یکم مثبت در موردش فک کن

[/]

اگه می گید، اون آقا خودش شک کرده، پس بهتره شما اصرار نکنید و بذارید ارتباطتون تموم بشه.
اگه الآن ایشون از روز احساس عذاب وجدان یا برای ناراحت نکردن شما، حتی با شما ازدواج هم بکنه، به احتمال زیاد بعدا دوباره پشیمون میشه و بهتون میگه که من تو رو نمی خواستم و به اصرار تو به ارتباط ادامه دادم. در این صورت، دیگه اون موقع قطع کردن رابطه ضربه ی بزرگتری به شما می زنه. اما الان قطع کردن این ارتباط ضررش کمتره

اول از همه باید احساسات خودتو کنترل کنی
یکم فرصت بده به خودت
اگه قصد داری رابطه رو تموم کنی یهو رابطه رو کات نکن
کم کم . مثلا یه بار 2 روز ازش خبر نگیر یه بار 5 روز تا برات یکم امادگی پیش بیاد
نام خدارو به زبون بیار که اون ارامش بخش دله
بهش بگو بهت 3 ماه مثلا فرصت میدم تا تکلیف منو مشخص کنی وگرنه هر کی بره سراغ زندگی خودش
اینجوری داری به خودت ظلم میکنی
تجربه ثابت کرده وقتی اقایون احساس خطر کنن که دارن چیزی رو از دست میدن سریع میجنبن
بزار احساس کنه که داره تورو از دست میده وحداقل محکم حرفاتو بزن که احساس نکنه حرفات سسته و تو نمیتونی و دوباره بر میگردی سمتش

guest;155262 نوشت:
[="darkslategray"]سلام

ما فقط تجربه ها رو میگیم درست یا غلط بودن بمونه با...

ببین من حوصلم نگرفت حرف همه رو بخونم
امااااا

یکم محکم باش بدبخت پسره هم این وسط مونده نمیدونه چیکار کنه

اگرباهاش ازدواج کنی ممکنه به مشکل بخوری.یکم مثبت در موردش فک کن

[/]


guest;155262 نوشت:

چرا مونده؟کاریه که خودش در حق من کرده!
چه جوری مثبت فکر کنم؟
گرچه بارها گفته اگه تو به زندگیت برسی خوشحال باشی،من هستم و جایی نمیرم و دنبال هیچ کس هم نیستم،اما خب من دخترم!نمیتونم که برم پی کارم و دوباره برگردم!
وهزاران درگیری داره،و میدونم داره کم میاره،اما وقتی اون شروع کرد به کنترل کردن رابطه و به قول معروف منطقی شدن!در حقیقت ضربه بزرگی به من زد...

n3sa;155266 نوشت:
اگه می گید، اون آقا خودش شک کرده، پس بهتره شما اصرار نکنید و بذارید ارتباطتون تموم بشه.
اگه الآن ایشون از روز احساس عذاب وجدان یا برای ناراحت نکردن شما، حتی با شما ازدواج هم بکنه، به احتمال زیاد بعدا دوباره پشیمون میشه و بهتون میگه که من تو رو نمی خواستم و به اصرار تو به ارتباط ادامه دادم. در این صورت، دیگه اون موقع قطع کردن رابطه ضربه ی بزرگتری به شما می زنه. اما الان قطع کردن این ارتباط ضررش کمتره

n3sa;155266 نوشت:

بله حرفهای شمارو هم خودشون بهم گفتن،اینکه با دادو دعوا دارم کارو خرابتر میکنم و نمیزارم اون خودش به یادم باشه،و ممکنه ازین تنهاتر بشم!
ولی واقعا اون نمیدونه حق نداشته یه دفعه رابطه رو منطقی کنه؟؟؟:Ghamgin:

*راحله*;155288 نوشت:
اول از همه باید احساسات خودتو کنترل کنی
یکم فرصت بده به خودت
اگه قصد داری رابطه رو تموم کنی یهو رابطه رو کات نکن
کم کم . مثلا یه بار 2 روز ازش خبر نگیر یه بار 5 روز تا برات یکم امادگی پیش بیاد
نام خدارو به زبون بیار که اون ارامش بخش دله
بهش بگو بهت 3 ماه مثلا فرصت میدم تا تکلیف منو مشخص کنی وگرنه هر کی بره سراغ زندگی خودش
اینجوری داری به خودت ظلم میکنی
تجربه ثابت کرده وقتی اقایون احساس خطر کنن که دارن چیزی رو از دست میدن سریع میجنبن
بزار احساس کنه که داره تورو از دست میده وحداقل محکم حرفاتو بزن که احساس نکنه حرفات سسته و تو نمیتونی و دوباره بر میگردی سمتش

*راحله*;155288 نوشت:
اینجوری داری به خودت ظلم میکنی

فکر نکنم احساس خطر کنه اخه!مدام میپرسه خواستگار داری؟یا اگه موقعیت بهتر داری اونو انتخاب کنه!
تازه پیش خودش نمیگه که چه جوری یه ادم شکست خورده،هنوز اینو کنار نذاشته بره سمت یکی دیگه!
خیلی ممنونم دوست عزیز
همه این کارو که گفتین دارم انجام میدم
طی سه چهار روز اینده باهاش تماس ندارم،نماز میخونم،ذکر میگم،سرگرم اهدافم شدم،اما مثل یه اعتیاد شده،کم میارم وقتی ندونم کجاست یا چیکار میکنه،ازهمه بدتر اینه که ناراحت میشه هم نمیتونم طاقت بیارم...
هرچی نباشه ماهها بهش فکر میکردم و باهاش برنامه میریختم،اما نتیجش این شد،برام شوک بوده،
الانم میدونم که حتی وصال هم زیاد جذاب نیست،چون همش شده اصرار و گریه از سمت من و صبوری از طرف اون!
این محبت نکردن و بی توجهی و سکوتش هم بیشتر ازارم میده...
اما اینجاهم میام اروم میشم،ممنونم که به فکرم هستین،باید دوباره چندروز بگذره تا ببینم چقدر در محکم شدن پیشرفت کردم...

[="darkslategray"]شاید پشیمون شده

شاید اونی که فکر می کرد نیستین

شاید احساس گذاشته کنار داره با عقلش جلو میره و هنوزم دوست داره

پسرا امروزشون با دیروزشون فرق می کنه

شما چرا باید با رفتن اون ضربه ببیند؟[/]

guest;155301 نوشت:
[="darkslategray"]شاید پشیمون شده

شاید اونی که فکر می کرد نیستین

شاید احساس گذاشته کنار داره با عقلش جلو میره و هنوزم دوست داره

پسرا امروزشون با دیروزشون فرق می کنه

شما چرا باید با رفتن اون ضربه ببیند؟[/]


guest;155301 نوشت:

هیچوقت نگفته اونی که میخواسته نیستم!اما میدونم ازم توقع داره بهتر ازین باشم!
و شاید چون علائم دوست داشتنو هنوز تو رفتارش میبینم(شایدهم اشتباه میکنم) باعث میشه وایسم،برای من رابطه ای بوده که اگر اشکالاتی داشته اما پر از گذشت و همراهی بوده،و اینکه بعدازینهمه کشمکش حاضر نیتیم ناراحتی همو ببینیم،اما ازونجایی که ادم مذهبی بوده،صمیمیت مارو به عنوان گناه میبینه و حد فاصله استانداردو بهتر میدونه و تا نتونه شرایط مناسبو فراهم کنه باید در یه رابطه منطقی باشیم!خب چون یه دفعه بدون مشورت بامن این تصمیمو گرفته من اینطوری شدم!چون در اوج انتظاراتی که ازش داشتم تبدیل به ادم سرد و منطقی شد!برای من که در یک هاله محبت وتوجه بودم خیلی سخت بوده،میدونم که الان داره کاملا عاقلانه تصمیم میگیره اما حق من هم بود که ازم سوال شه؟
منم میخام همین اسیبارو بزارم کنار،اینکه بتونم مستقل ازون به کارام برسم،بتونم شرایطی ایجادکنم که پیش خودش فکر نکنه اونی که میخواسته نیستم!
در بدترین عکس العملها منو بخشیده،وحرفش هم اینه که عذاب ندم خودمو،ولی وقتی اینارو میگه من ذهنم اینجوری جواب میده که حتما دنبال یکی دیگه است و نمیتونه اینقدر نامرد و بی انصاف باشه:Ghamgin:
اونه که میبایسته به عهدش وفا کنه،نه اینکه من یه دفعه ببینم که رفته!و باهاش کنار بیام..
چندروزهم که میگذره و سکوت میکنه میگم یعنی نمیدونه بامن چه کرده؟و دوباره ناراحتیام شروع میشه...

صبای عزیز
این جور که از حرفات متوجه شدم
فعلن تو داری تو رسوندن قایق عشقتون به ساحل پارو میزنی
یادت باشه یکی تو بزنی دو تا اون
اگه میبینی حرکت نمیکنه توام حرکت نکن
به سمت هدفت برو
باید 2 طرفه باشه
اینکه ناراحته که نشد دلیل .... حداقل وقتی میبینه ناراحتی باید حرکتی بکنه
وقتی میبینی اینطوریه توام مث خودش باهاش رفتار کن
چرا اعصابتو خورد میکنی ..
تو زندگی اینقدرا مشکلات سخت تر از این هست که بعدا میگی چرا این مشکل رو نتونستی جلوش مقاوم باشی
خودتو عقب ننداز از زندگیت
کاری نداشته باش که اگه تو درس بخونی اون خوشحال میشه
واسه خودت درستو بخون
نمیگم رابطتو تموم کن ...دعوا نکن ... جنگ نکن ... داد نزن .....با جنگ اعصاب عرصه رو برای خودت تلخ نکن .... بزار احساس کنه داره اهمیتشو برات از دست میده
اونوقت اگه حرکت دیدی ازش بدون میخواد تورو .... ولی اگه واکنشی ندیدی احساساتتو حروم نکن

*راحله*;155307 نوشت:
صبای عزیز
این جور که از حرفات متوجه شدم
فعلن تو داری تو رسوندن قایق عشقتون به ساحل پارو میزنی
یادت باشه یکی تو بزنی دو تا اون
اگه میبینی حرکت نمیکنه توام حرکت نکن
به سمت هدفت برو
باید 2 طرفه باشه
اینکه ناراحته که نشد دلیل .... حداقل وقتی میبینه ناراحتی باید حرکتی بکنه
وقتی میبینی اینطوریه توام مث خودش باهاش رفتار کن
چرا اعصابتو خورد میکنی ..
تو زندگی اینقدرا مشکلات سخت تر از این هست که بعدا میگی چرا این مشکل رو نتونستی جلوش مقاوم باشی
خودتو عقب ننداز از زندگیت
کاری نداشته باش که اگه تو درس بخونی اون خوشحال میشه
واسه خودت درستو بخون
نمیگم رابطتو تموم کن ...دعوا نکن ... جنگ نکن ... داد نزن .....با جنگ اعصاب عرصه رو برای خودت تلخ نکن .... بزار احساس کنه داره اهمیتشو برات از دست میده
اونوقت اگه حرکت دیدی ازش بدون میخواد تورو .... ولی اگه واکنشی ندیدی احساساتتو حروم نکن

*راحله*;155307 نوشت:

ممنونم راحله جان،برای خودم هم مهمتر اینه که خودم بتونم به یه ثبات برسم،خودم بتونم بریا خودم کاری کنم،چون اگر به امید اون باشه فکر میکنه توانایی هیچکاری رو ندارم...
برای همین خیلی معذبم که بخوام دائم اصرار کنم در صورتی که اوون بیشتر ازمن بلده چیکارکنه و وضعیتش هم باثباتتره،باید کمی کنترلمو بیشتر کنم،
خداروشکر ازهمین دیروز تا الان کلی کنترلم بیشتر شده و ارامش هم بیشتر...

*هوالجق*


سلام به دوستان اسک دینی و خانم صبااا

نمیشه انکار کرد که این رابطه ضرری واسه شما نداشته ولی مهم این هست که نذارید این ضرر ها بیشتر بشه و آیندتون رو خراب کنه آخه هنوز دیر نشد واسه پایان دادن به این رابطه.

یه مورد دیگه اینکه من متوجه شدم خیلی احساسی هستید سعی کنید منطقی باشید حتی اگه ایشون قبول کنند که با شما ازدواج کنند شاید از دلسوزی باشه و اینجور زندگی ها نه دوام داره و نه لذت.



*صفت پسندیده برای خانم ها داشتن غرور در برابر نامحرم هستش*


سعی کنید غرورتون رو نگه دارید تا بعد ناراحت نباشید و بگید از همه چی گذشتم و چیزی نصیبم نشد.

به نظر من الان به این رابطه و فکر در موردشون خاتمه بدید آخه بعید نیس در آینده حس تنفری نسبت به همه آقایون واستون پیش بیاد.

ببخشید واسه زیاده گویی.

موفق باشید:Gol:

[="DarkSlateGray"]ببین بازم مقصر خودتی . چرا بهش اعتماد کردی و تا گفت میام خواستگاری شما وابستش شدی خانمی؟

اگه ایشون گفتن میام خواستگاری و بعد نیومدن علتش اینکه اگ نیمه پر لیوان ببینیم میشه این که می خواسته به دوستی با شما مجوز بده همین

حالا هم تنها راحت اینه یا خودت بتونی به احساست غلبه کنی یا بری پیش مشاور

چن تا توصیه

با دوست های همجنست بیشتر صمیمی شو و سعی کنین دوست های واقعی برای هم باشین

تو اجتماع بیشتر فعالیت کن

با پدر مادرت خیلی صمیمی شو و مهربونی کن با هاشون

سعی کن تا می تونی به دیگران خوبی کنی و محبت

فعلا همینا:khandeh!:

جناب حامی شما م بیان راه درست بفرمایین

اگه اینارو خوندین نگین شما چجوری مشاوره میدین :Narahat az:

ما داریم تمرین میکنیم مشاور شیم :khaneh:[/]

godly;155324 نوشت:
*هوالجق*


سلام به دوستان اسک دینی و خانم صبااا

نمیشه انکار کرد که این رابطه ضرری واسه شما نداشته ولی مهم این هست که نذارید این ضرر ها بیشتر بشه و آیندتون رو خراب کنه آخه هنوز دیر نشد واسه پایان دادن به این رابطه.

یه مورد دیگه اینکه من متوجه شدم خیلی احساسی هستید سعی کنید منطقی باشید حتی اگه ایشون قبول کنند که با شما ازدواج کنند شاید از دلسوزی باشه و اینجور زندگی ها نه دوام داره و نه لذت.



*صفت پسندیده برای خانم ها داشتن غرور در برابر نامحرم هستش*


سعی کنید غرورتون رو نگه دارید تا بعد ناراحت نباشید و بگید از همه چی گذشتم و چیزی نصیبم نشد.

به نظر من الان به این رابطه و فکر در موردشون خاتمه بدید آخه بعید نیس در آینده حس تنفری نسبت به همه آقایون واستون پیش بیاد.

ببخشید واسه زیاده گویی.

موفق باشید:gol:

godly;155324 نوشت:

اخه من چیکار کنم که وارد احساسات شدم،مگرنه الان راحت میتونم در مقابل یه اقای دیگه خودمو حفظ کنم که اصلا ندونه من احساسات دارم!
خودش هم میدونه دیگه غرور معنی نداره،غرور روز اول بود که انتخاب کرد،وقتی دوتا ادم همو خوب میشناسن،میدونن دیگه طرف کی و کجا داره خودشو میگیره!
بله زیادی احساساتی هستم،اما ایشون هم یه زمانی به شدت منو دوست داشتن اما خب ابراز و علاقه ها و رابطه که به نوعی سطحی بوده و بیشتر باعث ازار میشده ترجیح دادن متعادلش کنن بی توجه به حضور من!

guest;155493 نوشت:
[="DarkSlateGray"]ببین بازم مقصر خودتی . چرا بهش اعتماد کردی و تا گفت میام خواستگاری شما وابستش شدی خانمی؟

اگه ایشون گفتن میام خواستگاری و بعد نیومدن علتش اینکه اگ نیمه پر لیوان ببینیم میشه این که می خواسته به دوستی با شما مجوز بده همین

حالا هم تنها راحت اینه یا خودت بتونی به احساست غلبه کنی یا بری پیش مشاور

چن تا توصیه

با دوست های همجنست بیشتر صمیمی شو و سعی کنین دوست های واقعی برای هم باشین

تو اجتماع بیشتر فعالیت کن

با پدر مادرت خیلی صمیمی شو و مهربونی کن با هاشون

سعی کن تا می تونی به دیگران خوبی کنی و محبت

فعلا همینا:khandeh!:

جناب حامی شما م بیان راه درست بفرمایین

اگه اینارو خوندین نگین شما چجوری مشاوره میدین :Narahat az:

ما داریم تمرین میکنیم مشاور شیم :khaneh:[/]


guest;155493 نوشت:

بله ممکنه به دوستی مجوز داده باشه،اما من نمیخام فکر کنه واقعا کار درستی بوده که همچین فکری کرده،بایدجواب منو بده،من که بازیچه نبودم؟!
اخه فقط خواستگاری نبوده،مطرح کردن شرایط و اهداف و کلی حرف و در نتیجه من جواب مثبت دادم و قرار شده صبرکنم!
والا همه تلاشمو میکنم که براحساساتم غلبه کنم،اما همین که شب میشه و میخوام بخوابم،پراز استرس میشم و چندین بار بلند میشم و قران میخونم و گریه میکنم تا خواب برم ...
توصیه های شما کلا تو برنامه زندگی من هست،اما قدرت این وضعیت بیشتر ازهمه کارایی که انجام میدوم و ممکنه موثر باشن....
اصلا براهمین اینجا نوشتم که میخام خودمو نجات بدم،مهمه که از وقتم سواستفاده کنم،کنکور دارم اخه:Ghamgin:

صبااا;155297 نوشت:

ولی واقعا اون نمیدونه حق نداشته یه دفعه رابطه رو منطقی کنه؟؟؟:ghamgin:

خیلی خوب گفتید، این حرفتون باعث شد من هم راجع به عقایدم مطمئن تر بشم
همون طور که یکی از دوستان هم گفتند، دقیقا به همین دلیله که نباید ارتباطی پنهان از خانواده، وجود داشته باشه
اگه خانواده ها اطلاع داشتند، احتمال وقوع این اتفاق خیلی کم میشد

صبااا;155521 نوشت:
بله ممکنه به دوستی مجوز داده باشه،اما من نمیخام فکر کنه واقعا کار درستی بوده که همچین فکری کرده،بایدجواب منو بده،من که بازیچه نبودم؟!
اخه فقط خواستگاری نبوده،مطرح کردن شرایط و اهداف و کلی حرف و در نتیجه من جواب مثبت دادم و قرار شده صبرکنم!

صبا جون، وقتی شما راضی به ادامه ی این رابطه، بدون اطلاع خانواده ها شدید، باید به اینجا هم فکر می کردید. هرچند، الآن برای گفتن این حرف به شما خیلی دیره، اما گفتم برای یادآوری به خودم و دوستای دیگه
به نظر من، دیگه راضی نشید این ارتباط بیش از این، از چشم خانواده هاتون پنهان بمونه

n3sa;155604 نوشت:
صبا جون، وقتی شما راضی به ادامه ی این رابطه، بدون اطلاع خانواده ها شدید، باید به اینجا هم فکر می کردید. هرچند، الآن برای گفتن این حرف به شما خیلی دیره، اما گفتم برای یادآوری به خودم و دوستای دیگه
به نظر من، دیگه راضی نشید این ارتباط بیش از این، از چشم خانواده هاتون پنهان بمونه

n3sa;155604 نوشت:

خانواده من تقریبا میدونن،اما اون نه به اون معنا،خودش گفته بود که تابستون یه کارایی میکنه و تابستون تموم شد،بعد ماه رمضون کلا اخلاقش عوض شد!
الانم رابطه ای نیست من که برگشتم خونه و دوباره فاصله مکانی زیاد،بعدهم تا بعداز کنکورم نمیبینمشون،یه رابطه تلفنی اونم یا دعوا و ناراحتی یاهم قطع!که نخوایم راجع بهش حرف بزنیم!
عملا راابطه ای وجود نداره فقط اثارش هست و نگرانی هاش و من وقتی استرسم زیاد میشه باهاشون تماس میگیرم و ایشون هم اصرار دارن که اینقدر ناراحت نباشم!

سلام

نقل قول:
با سلام به دوستان عزیز،
مدتیه تمام تایپکهای مشاوره و بقیه مطالب اسک دین رو مطالعه میکنم اما حقیقتش اونقدری که لازم بود بهم کمک نشد یعنی زیاد در جهت رفع مشکل من نبودن،من دقیق که فکر میکنم مشکل خاصی ندارم اما نشاط و انگیزمو کلا از دست دادم، علتش هم موضوعیست که تقریبا یکسال تو زندگیم پیش اومده،سال گذشته با پسری اشنا شدم که فاصله مکانی ما زیاد بود، یعنی ایشون دانشجوی رشته خودم بودن و کمی منو کمک کردند و همین باعث شد علاقه ای بینمون پیش اومد،ایشون فرد متوکل و خوش اخلاقی هستن و من هم تا حدی مذهبی، اما نه خیلی زیاد،لااقل اینکه چادری نیستم و علاقه ای هم ندارم البته،اما پوشش ساده و ظاهر بسیار ساده و دختر اجتماعی هستم،همون اول رابطه به من گفتند که به من علاقه مند شدند و من براشون خیلی خوبم و خواستگاری کردند و فرصت خواستند که شرایطشون جور بشه تا ازدواج کنیم،اما حدود 9 ماه بعد،عنوان کردند که اعتقاداتمون زیاد نزدیک بهم نیست (اینو از مابین حرفهای من در اعتراض به مشکلات جامعه و بحثهای دینی فهمیده بودن)و دوفرهنگ متفاوت(ترک و فارس)و فاصله مکانی و همچنین من 9 ماه ازیشون بزرگترم!
اما خب دقیقا این موضوعو زمانی طرح کردند که من به شدت وابسته بودم و کاملا رو این موضوع برنامه ریزی کرده بودم و چندتا خواستگارو هم رد کردم،بعداز طرح این مشکل من به شدت عکس العمل نشون دادم و شروع کردم به نفرین و مقصر نشون دادن ایشون و با وساطت دوستشون بازهم ما باهم رابطه برقرار کردیم و همه چی خوب بود حتی بعداز اون ناراحتی شدید من ایشون گفتن صبرکن تا همه چی درست شه و من عمرا تورو ول کنم وازین حرفا!
خلاصه فرصتی پیش اومد ومن از نظر مکانی به ایشون نزدیکتر شدم و بیشتر همدیگرو دیدیم و بازهم مشابه همون بحث پیش اومد و تا دوباره عکس العمل شدید منو دیدن عذرخواهی کردن(این مساله تابحال سه بار پیش اومده)و دوباره با گذشت!و عذرخواهی همه چی تموم شده،البته من همیشه سعی میکنم تمام ناراحتیمو به هرصورتی شده به زبون بیارم،خلاصه در همین روزا که من باید درس بخونم و ایشون هم میدونن بشدت افسرده ام و ناراحت دائم ازمن خواستن که شاد باشم و درس بخونم و تمام اعتراضات و ناراحتی منو جز اخلاق منفی و بدم میدونن و گفتن بااین کارات داری تصویر بدی از خودت به من میدی!
البته ایشون پسرخوبی بدون سوسابقه و دارای موقعیت تحصیلی عالی و خانواده خوب هستند و و دائما هم میگن که از بودن با تو و حضور نامحرم در زندگیم یعنی رابطه صمیمانه ما به شدت ناراحتند و دارن استغفار میکنند،اما حرف من اینه که استغفار ایشون جوابگوی احساسات من نیست و باید این مساله رو طوری حل میکردن که من اسیبی نبینم و حال و روز امروز من نتیجه حضورایشون و وعده ازدواجشون در زندگی منه،اماهمه دوستانم که ایشون دیدن تاییدش کردن و گاهی مابین حرفاش خیلی تاکید داره اهل ورزش و شادی و این چیزا باشم تا هم همه چی درست شه و هم اسیب نبینم،اما بعداز قطع رابطه صمیمی ایشون و همچنین کنترل رابطه ازسمت ایشون که به نوعی رهاکردن ناگهانی من بود به شدت دچار کمبود محبت و بی تعادلی در رفتارم و احساسم شده و هر هفته هم تصمیم میگیرم رهاشون کنم اما تا دوسه روز میگذره،به شدت حالم بدمیشه و دوباره یادشون میفتم،مجبور میشم برم سمتشون،حالا از شما دوستان میخام کمک کین تا لااقل این روزهایی که من باید درس بخونم و ایندمو بسازم بتونم خودمو پیدا کنم،
من تقریبا خیلی کتاب میخونم خیلی اجتماعی هستم و مطالعه همین سایت و مسایل عرفانی و همه رو تو برنامم دارم اما اصلا برام تو عمل اجرا نمیشن و یه حالت افسردگی و خمودگی تو زندگیم پیش اومده که یا خواب هستم یا فکر میکنم!گاهی فکرمیکنم اگر درس بخونم و شاد باشم دوباره ایشون به من جذب میشن و همه چی حل میشه اما پیش خودم میگم اگر شادباشم ایشون به خیال اینکه من فراموش کردم دوباره جسورمیشن و رهام میکنن!گرچه مابین حرفاش متوجه میشم براش مهمه که من ادم موفقی باشم و همچین دختر افسرده ای رو نمیخاد(افسردگی من ناشی از شکست این رابطه اس)خواهشا نگین که به وضوح بهش بگم چون بهش گفتم و هروقت دعوامون شده گفته من خیال ازدواج ندارم و وقتی ناراحتیمو میبینه و نفرینهامو میگه اروم باش تاهمه چی درست شه!نمیدونم چقدر حق بامنه!اما من به اندازه کافی مهربون و وخوب بودم تااینکه ایشون اینطور منطقی شده!البته بماندکه از تمام کارهای مذهبی من مثل نماز یا کارهای مثبت خیلی خوشحال میشه ومیخاد نتیجه خیلی خوبی در کنکورم بگیرم،اما اینطور که معلومه دائما همه چی روکنترل میکنه و ترس از وابستگی بیشتر داره،از دوستان کمک میخام که بتونم ارادمو قویتر کنم تا شرایطم بهتر شه و هم ایشونو از دست ندم.ممنون

اگر راه ازدواج(حال چه موقتش چه دائمش) بسته است دیگر این بندگی ابلیس لعین و هوا و هوس برای چیست؟!

خدا رو خوش نمیاد جوان ضعیفی را با ناله نفرین ها و اشک های زنانه از دینش از فطرتش دور کنید و پرت در نابودی اش نمایید...

براستی که زنان برای ابلیس لعین تیری هستند که هیچگاه به خطا نمی رود...

چند صباح دیگر همه می میریم...آنوقت چه خواهید گفت در مقابل این اغوای آن جوان؟!

یک غلطی کرده و الآن هم لابد فهمیده غلط کرده چه می خواهید از جانش؟!

بگذارید به دین نابود شده اش برسد....شما نیز بروید دنبال دینتان.

نقل قول:

اونه که میبایسته به عهدش وفا کنه،

کدوم عهد؟! آیا به شما گفته که هر چه باشید و هر که باشید باز هم با شما خواهد بود؟! قانون نانوشته در تمام قرار دادها این است که مطلب مورد نطر از نظر صحت مقبول باشد.

البته باز به هر نحوی اگر بهره جویی از احساس شما هم مطرح باشد باز خود شما بانی بوده اید که اقلا ازدواج را از همون کانال دینی خودش پیش نبرده اید!!!!!!!!!!کسانی که تمام مسائل را رعایت می کنند باز به آنها ظلم می شود آنوقت شما با چه حجتی با ایشان ارتباط آن هم ارتباط دلبستگی برقرار کرده و بدون هیچ سنجش منطقی نسبت به هدف رسیدن این موضوع امید داشته اید و داریدو....؟!

البته خاصیت زنانه همین است و لذاست که در مسائل حساس استنباطی منطقی -مثل قضاوت- با توجه به ریسک بالای خطا باید ای بسا وارد نشوند که بدیهی است وقتی چنین مطلب واضحی همیشه بانی چنین متضرر شدن زنان می شود طبیعی است که در حل مسائل فوق پیچیده ای چون قضا نباید چنین ریسکی را پذیرفت......

به هر حال عمل فعلی ایشان یعنی طرف مقابلتان علی الظاهر(که ظاهرا می گویید در کل انسان خوبی!! هستند و حال نیز تمایل به قطع ارتباط دارند...) هیچ و هیچ عمل بدی نیست و صرفا بازگشت به فطرت است.و به نفع هر دوی شما و بلکه اطرافیان و نسلهاست.

علاقه باید دو طرفه باشه، شما باید ببینید که آیا اون هم به شما علاقه دارند. یا فقط شما به اون علاقه مند شده اید. اگه علاقه داره پا پیش بذاره و اگه نداره رابطه قطع بشه. اگه از این ارتباط معذبه خب تکلیف خودشو و شمارو مشخص کنه.

seglayn;155684 نوشت:
سلام

اگر راه ازدواج(حال چه موقتش چه دائمش) بسته است دیگر این بندگی ابلیس لعین و هوا و هوس برای چیست؟!

خدا رو خوش نمیاد جوان ضعیفی را با ناله نفرین ها و اشک های زنانه از دینش از فطرتش دور کنید و پرت در نابودی اش نمایید...

براستی که زنان برای ابلیس لعین تیری هستند که هیچگاه به خطا نمی رود...

چند صباح دیگر همه می میریم...آنوقت چه خواهید گفت در مقابل این اغوای آن جوان؟!

یک غلطی کرده و الآن هم لابد فهمیده غلط کرده چه می خواهید از جانش؟!

بگذارید به دین نابود شده اش برسد....شما نیز بروید دنبال دینتان.


seglayn;155684 نوشت:
اگر راه ازدواج(حال چه موقتش چه دائمش) بسته است دیگر این بندگی ابلیس لعین و هوا و هوس برای چیست؟! خدا رو خوش نمیاد جوان ضعیفی را با ناله نفرین ها و اشک های زنانه از دینش از فطرتش دور کنید و پرت در نابودی اش نمایید... براستی که زنان برای ابلیس لعین تیری هستند که هیچگاه به خطا نمی رود... چند صباح دیگر همه می میریم...آنوقت چه خواهید گفت در مقابل این اغوای آن جوان؟! یک غلطی کرده و الآن هم لابد فهمیده غلط کرده چه می خواهید از جانش؟! بگذارید به دین نابود شده اش برسد....شما نیز بروید دنبال دینتان.

اولا که خیلی ممنون،به بنده فهماندید که دین یعنی هرکاری انجام بدیم و بعدهم بگوییم غلط کردیم و نگاهی هم نکنیم ببینم حق کی چی بود وکجا بود!
والبته الان ایشون تیری از سمت ایلیس برای بنده نبودند که به رنگ دروغ و فریب برای رفع شهوت به سمت بنده اومدن؟
اینارو میگم ازون جهت که شما زن رو احساساتی و اغواگر معرفی میکنین
یعنی جنابعالی اگر توزندگیت کسی پیدابشه،و شمارو به عمد بزنه،در صورتی که نتیجشو خوب میدونه،برنمیگردی بهش بگی چرا؟راست راهتونو میگیرین میرین بیمارستان؟دنبال دلیلش هم نیستین؟وای به حال ادمی که دلشو بشکنن،و احساس بازیچه بودن بکنه...
من همین الان هم بااشک و زاری از اون جوان ضعیف روشن شدن تکلیفمو میخام،نگفتم بیان و راه ابلیسو هموار کنند،ازشماکه تخصصت در دینه خواستم کمک کنی که صورت مساله و احساسات و روزهای رفته رو نادیده نگیریم و از راه شرعیش حلش کنیم نه اینکه همه چی رو به بادفراموشی بگیرم چون جوان دینش درحال نابودیست باید روی منم پا بزاره؟حق الناس و قول و وفا و ابروی من مابین مردم و افکار مزاحم من در دین شما چه جایی دارد؟
حداقل نتیجه این مساله اینه که با تایید جنابعالی بنده به این پی بردم چون هم در نظر شما موجودی اغواگرم و در مقابل ایشون صدبرابر این حس بیشتر تقویت میشه،به امثال مردانی مثل ایشون که برای حفظ دینشان اونم علی الظاهر دارن تلاش میکنندو همه چی رو فراموش میکنند دیگه اعتماد نکنم.
منم جلوی ایشونو نگرفتم،بحمدالله هم درسشونو میخونن،هم به واجباتشون میرسن،هم زندگیش به طور مفیدی داره سپری میشه،فقط از نظر شهوت مشکل داشتن که به گمان اینکه بنده نفهم هستم وارد زندگیم شدند تا امروز به بهانه حفظ دین پاپس بکشن!و اگرهم خدایی به معنای عادل و حکیم وجود داره من به قضاوت خواندمش!
همین.

seglayn;155698 نوشت:
کدوم عهد؟! آیا به شما گفته که هر چه باشید و هر که باشید باز هم با شما خواهد بود؟! قانون نانوشته در تمام قرار دادها این است که مطلب مورد نطر از نظر صحت مقبول باشد.

البته باز به هر نحوی اگر بهره جویی از احساس شما هم مطرح باشد باز خود شما بانی بوده اید که اقلا ازدواج را از همون کانال دینی خودش پیش نبرده اید!!!!!!!!!!کسانی که تمام مسائل را رعایت می کنند باز به آنها ظلم می شود آنوقت شما با چه حجتی با ایشان ارتباط آن هم ارتباط دلبستگی برقرار کرده و بدون هیچ سنجش منطقی نسبت به هدف رسیدن این موضوع امید داشته اید و داریدو....؟!

البته خاصیت زنانه همین است و لذاست که در مسائل حساس استنباطی منطقی -مثل قضاوت- با توجه به ریسک بالای خطا باید ای بسا وارد نشوند که بدیهی است وقتی چنین مطلب واضحی همیشه بانی چنین متضرر شدن زنان می شود طبیعی است که در حل مسائل فوق پیچیده ای چون قضا نباید چنین ریسکی را پذیرفت......

به هر حال عمل فعلی ایشان یعنی طرف مقابلتان علی الظاهر(که ظاهرا می گویید در کل انسان خوبی!! هستند و حال نیز تمایل به قطع ارتباط دارند...) هیچ و هیچ عمل بدی نیست و صرفا بازگشت به فطرت است.و به نفع هر دوی شما و بلکه اطرافیان و نسلهاست.


seglayn;155698 نوشت:

فرض براین بزارید بنده اصلا دینی نداشتم!فرض بزارید از خیلی مسایل اگاهی نداشتم،ایا صرف اینکه در یک جامعه با نام اسلامی زندگی میکنم باید همه قوانین را بدانم؟کمترین حالت یک خواستگاری محترمانه،قول از سمت یک ادم دیندار،و شرایط عالی بوده و درخواست اجازه و صبرو طرح شرایط!
9 ماه هم کم نبوده تا مفاد قرارداد مشخص بشه.
بااینکه به شدت از پاسخ جنابعالی ناراحت شدم اما جواب خوبی بود تا بدونم واقعا خودخواهی باهمه چی تفسیر میشه حتی دین،و بهترین راه هم تواین دوره همون خودخواهیه،بدون اینکه بدونیم واقعا داره حقی ازکسی ضایع میشه یا نه،اگر زن هم بود که دیگه چه بهتر،خودش بانی بوده و ضررش هم بیشتر هست.
ممنونم

عبد الکریم;155710 نوشت:
علاقه باید دو طرفه باشه، شما باید ببینید که آیا اون هم به شما علاقه دارند. یا فقط شما به اون علاقه مند شده اید. اگه علاقه داره پا پیش بذاره و اگه نداره رابطه قطع بشه. اگه از این ارتباط معذبه خب تکلیف خودشو و شمارو مشخص کنه.

عبد الکریم;155710 نوشت:

بله باید دوطرفه باشه،ناراحتی من ازینه که بوده و حالا نیست،همین تغییر حالته که هم باعث ناراحتیم شده و هم باعث رکود درزندگیم و شک و بی اعتمادی ..
چه با رضایت چه بی رضایت به ایشون فهموندم کارش درست نبوده اما فقط منم که ضرر میکنم،چون کنترل ماجرا دست ایشونه و بیش ازحد صبروعلاقه نشون دادم.

*هوالحق*


سلام و صبح آدینه به خیر.

تا اونجایی که من متوجه شدم شما به این آقا اعتماد کردید و بعد بی اعتمادی دیدید و میخواید هر طوری که هست این ازدواج صورت بگیره(برداشت شخصیه اگه اشتباه هست بفرمایید)

ولی شما با باز سازی رابطه هیچی نصیبتون نمیشه و ضررهای قبل جبران نمیشه باید باور کنید که یه شکست بوده و رابطه رو قطع کنید؛بلکه با ادامه رابطه چه بسا که ضررهای بیشتری هم ببینید.

یه مورد دیگه؛شخصیت ها تغییر میکنن حتی ممکنه کاملا متضاد بشن من این رو زیاد دیدم پس این آقا هم از اون دسته افراد میتونه باشه که طرزه تفکر و شخصیتش نسبت به وقتی با شما آغاز کرده این رابطه رو تغییر کرده پس سعی نکنید عوضش کنید چون نمیشه.



گاهی وقتا باور واقعیت سخته ولی باید باور کرد...




موفق باشید:Gol:

سلام
خانم صبااا شما خود را می خواهید گول بزنید؟! بسیار خب بزنید اما بنده اجازه نمیدم مخاطبین اینترنت را گول بزنید!
چرا می گویم گول می زنید؟!
چون با زرنگی و البته به صورت آشکار از پاسخ به سئوالات من گریز می کنید.

صبااا;155721 نوشت:
اولا که خیلی ممنون،به بنده فهماندید که دین یعنی هرکاری انجام بدیم و بعدهم بگوییم غلط کردیم و نگاهی هم نکنیم ببینم حق کی چی بود وکجا بود!
والبته الان ایشون تیری از سمت ایلیس برای بنده نبودند که به رنگ دروغ و فریب برای رفع شهوت به سمت بنده اومدن؟
اینارو میگم ازون جهت که شما زن رو احساساتی و اغواگر معرفی میکنین
یعنی جنابعالی اگر توزندگیت کسی پیدابشه،و شمارو به عمد بزنه،در صورتی که نتیجشو خوب میدونه،برنمیگردی بهش بگی چرا؟راست راهتونو میگیرین میرین بیمارستان؟دنبال دلیلش هم نیستین؟وای به حال ادمی که دلشو بشکنن،و احساس بازیچه بودن بکنه...
من همین الان هم بااشک و زاری از اون جوان ضعیف روشن شدن تکلیفمو میخام،نگفتم بیان و راه ابلیسو هموار کنند،ازشماکه تخصصت در دینه خواستم کمک کنی که صورت مساله و احساسات و روزهای رفته رو نادیده نگیریم و از راه شرعیش حلش کنیم نه اینکه همه چی رو به بادفراموشی بگیرم چون جوان دینش درحال نابودیست باید روی منم پا بزاره؟حق الناس و قول و وفا و ابروی من مابین مردم و افکار مزاحم من در دین شما چه جایی دارد؟
حداقل نتیجه این مساله اینه که با تایید جنابعالی بنده به این پی بردم چون هم در نظر شما موجودی اغواگرم و در مقابل ایشون صدبرابر این حس بیشتر تقویت میشه،به امثال مردانی مثل ایشون که برای حفظ دینشان اونم علی الظاهر دارن تلاش میکنندو همه چی رو فراموش میکنند دیگه اعتماد نکنم.
منم جلوی ایشونو نگرفتم،بحمدالله هم درسشونو میخونن،هم به واجباتشون میرسن،هم زندگیش به طور مفیدی داره سپری میشه،فقط از نظر شهوت مشکل داشتن که به گمان اینکه بنده نفهم هستم وارد زندگیم شدند تا امروز به بهانه حفظ دین پاپس بکشن!و اگرهم خدایی به معنای عادل و حکیم وجود داره من به قضاوت خواندمش!
همین.

دین گفته حق را ببینید و بنده نیز حقیقت را به ذهن خود برداشت کردم و با قرائنش عرض کردم....منتها شما علی الظاهر هم خود فرار می کنید هم ذهن مخاطب را با احساسی کردن فضا!!! فریب می دهید.
مثال شما مع الفارق و فاقد منطق است چرا که اقلا!! در این مورد شما نیز بانی هستید و بنده هم ذکر کردم ایشان هر چقدر هم خطا داشته باشد دلیل تبرئه ی شما نیست و شما خود بانی هستید...
و عمل فعلی ایشان یعنی تمایل به قطع ارتباط (با توجه به آنچه گفتید و نه آنچه دوست دارید برداشت شود...) هم عمل صحیحی است عقلا و به نفع شماست.

قانون تمام قراردادها همین است که مطلب مورد قرار داد از صحت برخوردار باشد حال اگر در مورد مسئله ی شما اگر بعد از مدتی از گذشت رابطه یتان آن جوان ضعیف و ناآگاه فهمیده است که مطلب مورد نظر ایراداتی دارد بدیهی است که حق این را داشته باشد که قرارداد را فسخ نماید.و همانطور که گفتم به نفع شما هست.

شما دو نفر طریقه ی غیر دینی را برای ازدواج انتخاب کرده اید حال این وسط تبعات ذاتی این طریقه چیست و چه خواهد شد به خودتان بر می گردد.
لذا حال اینکه شما ضرر می بینید علاوه بر گناه هر دوی شما در اصل انتخاب این طریق غلط , به ایرادات شخص شما نیز بر می گردد.(ایراداتی که جدا از کیفیت و صحت آن خود مقرر بودید پست اول...)

ضمن اینکه مخفی نماند بلی اگر شخصی در ابتدای امر در صدد اغوای دیگری جهت کشاندن به این طریق غلط بوده است طبیعتا گناه او افزون تر است.اما همین نیز باید بررسی شده و ببینیم جدای از ابلس لعین چه کسی حقیقتا محرک حقیقی و فاعل این مطلب-یعنی کشاندن به طریق غلط غیر دینی- بوده است.
البته باز مخفی نماند که طبیعتا قضاوت مقبول مستلزم این است که هر دو طرف حاضر باشند و سخنان هر دو شنیده شود.

و اما اینکه گفتید جلوی ایشان را نگرفتید و به واجباتشان می رسند و...

یکی از واجبات دینی همین ترک ارتباطی چنین(!) با نامحرم است آیا شما مانع این مطلب نیز هستید؟!

دو مورد هم در راستای فضاسازی بیان کردید که مستلزم پاسخی مستقیم است لذا جداگانه نقل می کنم:

نقل قول:
ازشماکه تخصصت در دینه خواستم کمک کنی که صورت مساله و احساسات و روزهای رفته رو نادیده نگیریم و از راه شرعیش حلش کنیم نه اینکه همه چی رو به بادفراموشی بگیرم چون جوان دینش درحال نابودیست باید روی منم پا بزاره؟حق الناس و قول و وفا و ابروی من مابین مردم و افکار مزاحم من در دین شما چه جایی دارد؟

تخصص من دین نیست.اما:
اولا صورت مساله نادیده گرفته نشده بنده راه حل ازدواجی را ذکر کردم و گفتم اگر بسته است که علی الظاهر بسته است باید از این مطلب بپرهیزید و این شمایید که اساس مسئله که خوشبختی است را نادیده می گیرید و به هر نحوی با این احساسات زنانه می خواهید این ازدواج صورت پذیرد.
ثانیا تضییع حق الناس و قول و وفا جایی عقلا برد دارد که چنین فرض غلطی -یعنی پذیرش طرف مقابل هر چه و هر که باشد- در قرار داد مطرح باشد.و فکر نمی کنم کسی عقلا و شرعا این چنین فرضی را سالم دانسته و بپذیرد!!!
البته یک فرض دیگری مطرح است که شما از حیث مسائل جنسی متضرر شده اید که در این صورت به نظرم واجب است ایشان جهت حفظ آبروی شما تن به ازدواج -ولو صوری- بدهد.

ثالثا ضرر به آبروی شما بین مردم:
اولا بخاطر همان طریقه ی غلطتتان در انتخاب است.
ثانیا بخاطر داشتن ایراداتتان.(باتوجه به اقرار خودتان که چون در مطالب دینی و جامعه ایراد داشته اید ایشان از شما دلسرد شده اند...حال اینکه حقیقت چیست و شما چقدر ایراد دارید و ایشان چقدر نمیدانیم.)
ثالثا جهت منتشر کردن این اشتباهتان بین مردم می باشد.

نقل قول:

به امثال مردانی مثل ایشون که برای حفظ دینشان اونم علی الظاهر دارن تلاش میکنندو همه چی رو فراموش میکنند دیگه اعتماد نکنم.

اولا مشکل اصلی شما به انتخاب طریق غلطتان در ازدواج بر می گردد.
ثانیا دینداری مستلزم تکرار نکردن غلطهای متعدد است بدیهی است اگر ایشان به این ازدواج تن بدهند دامنه ی مشکلات فراتر هم می رود و طبیعتا واضح است که دین تایید کننده ی این مطلب نمی باشد و لذا جایز است که جلوی این مطلب گرفته شود.
ضمنا یادبگیرید که حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند اطمینان قبل از امتحان خلاف دور اندیشی است.(تحف العقول)

والسلام علی من اتبع الهدی.

صبااا;155721 نوشت:
ازشماکه تخصصت در دینه خواستم کمک کنی

سلام صباجان. اکثر کسانی که در این جا مطلب مینویسن کارشناس سایت نیستن. یک نفر مثل خود شما ومن هستن که در سایت عضو میشن. و اینا همش اظهار نظرای شخصیشونه.خیلی این حرفارو جدی نگیر.:ok:
باید صبر کنی تا کارشناسا جواب بدن.
توی مشخصات سمت راست نوشته میشه که کارشناس هستن یانه!

صبااا;155723 نوشت:
فرض براین بزارید بنده اصلا دینی نداشتم!فرض بزارید از خیلی مسایل اگاهی نداشتم،ایا صرف اینکه در یک جامعه با نام اسلامی زندگی میکنم باید همه قوانین را بدانم؟کمترین حالت یک خواستگاری محترمانه،قول از سمت یک ادم دیندار،و شرایط عالی بوده و درخواست اجازه و صبرو طرح شرایط!
9 ماه هم کم نبوده تا مفاد قرارداد مشخص بشه.
بااینکه به شدت از پاسخ جنابعالی ناراحت شدم اما جواب خوبی بود تا بدونم واقعا خودخواهی باهمه چی تفسیر میشه حتی دین،و بهترین راه هم تواین دوره همون خودخواهیه،بدون اینکه بدونیم واقعا داره حقی ازکسی ضایع میشه یا نه،اگر زن هم بود که دیگه چه بهتر،خودش بانی بوده و ضررش هم بیشتر هست.
ممنونم

احسنت تازه به جایی رسیدید که بنده می گویم که همان فروض فوق شما خود سبب چنین متضرر شدن شماست.

ما واجب است که دین داشته باشیم.و الا متضرر می شویم...

ما واجب است که دنبال فهمیدن اعتقادات و احکام و اخلاق دین برویم.و الا متضرر می شویم....

ما واجب است که بدانها عمل کنیم.و الا متضرر می شویم...

ما واجب است که همه چیز را از کانال دینی بگذرانیم و خود را فریب ندهیم.و الا متضرر می شویم....

ما واجب است که ارتباط و آن هم ارتباط دلبستگی چنین!( که فاقد هر گونه حجت دینی و عقلی است) با نامحرم نداشته باشیم قبل از ازدواج و الا متضرر می شویم....

ما واجب است....الی آخر.
به هر حال همین واجب هاست که نبودش سبب ضرر است.

مخفی نماند که بنده جامعه ی کنونی را الزاما اسلامی نمی دانم اما الزام ساختار را نیز الزاما دال بر جبر ناآگاهی نمی دانم.

نقل قول:

بدانم؟کمترین حالت یک خواستگاری محترمانه،قول از سمت یک ادم دیندار،و شرایط عالی بوده و درخواست اجازه و صبرو طرح شرایط!

سئوالات مطرح شده ی اینجانب برای همین مطلب شما بود که شما پاسخ ندادید!!!

کدام خواستگاری؟! بر چه مبنایی؟! از کدام کانالی؟! با چه حجتی؟! کدام قول و عهد و بر چه مبنایی؟!

کسانی که تمام احتمالات را رعایت می کنند و به حد کافی عقلانی قدم بر می دارند باز به ایشان ممکن است ظلم بشود آنوقت شما چنین(انتخاب از طریق غلط و...) پا در راهی می گذارید که انقدر خطرناک است؟!شگفتا!!! ک بعد هم می گویید چرا چنین شد!!!!!!

نقل قول:

9 ماه هم کم نبوده تا مفاد قرارداد مشخص بشه.

و الآن مشخص شده منتها با متضرر شدن چنین هر دوی شما.
اساس ارتباط شما غلط بوده و ما فراوان مثل شماها در زندگی می بینیم و خود همین متضرر شدن ها که تبعات ذاتی طریق ضد دینی انتخاب همسر می باشد کفایت می کند بر غلط بودن این چنین طرقی.

نقل قول:
بهترین راه هم تواین دوره همون خودخواهیه،بدون اینکه بدونیم واقعا داره حقی ازکسی ضایع میشه یا نه،اگر زن هم بود که دیگه چه بهتر،خودش بانی بوده و ضررش هم بیشتر هست.

شما ظاهرا در مهارت مقصر نشان دادن غیر مجرب هستید.
اما حقیر چنین اجازه ای نمی دهم که سخنان واضح بنده را چنین تفسیر کنید.
مطالب بنده واضح است هر آنچه گفتم با پشتیبانی استدلال عقلی و قرینه ی موجود در مطالب و اقرارات خود شما بوده است.اگر توانی دارید رد کنید اگر هم ندارید اقلا سکوت کنید و یا بپذیرید و خود را بسازید.نه اینکه باز مهارتتان را بکار بگیرید نه اینکه چنین فضا سازی نمایید و خود و مخاطبین را فریب دهید.

حق و ناحق در این مطلب معلوم است(اقلا تا آنجایی که اطلاعات داده اید و فارغ از صحت و سقمش)
اما شما فکر می کنید ناله و نفرین های زنانه یتان می تواند بانی بد نشان دادن عملی در بین اذهان مخاطبین باشد عملی که عین عقل است و از وجوه مختلف عقل و دین مورد تایید است.
اینکه این جوان ضعیف امروز نمی خواهد با شما زندگی کند زندگی ای که از خوردن زهر نیز خطرناک تر است و تبعات سختی را خواهد داشت عین عقل است.
این که این جوان نمی خواهد جهت ارضای احساسات ناصحیح شما پا بر بدیهیات عقل انسانی و دینی بگذارد و این راه به مقصد نابودی را بپیماید عین عقل است.
و اینکه شما می خواهید با اشک و آه و ناله و نفرین وی را براهی متمایل سازید که عقلا تباهی است معلوم می کند آیا شما نقشتان اغواگری است یا خیر (با هر نیت خوب و بدی که دارید اقلا نقشتان معلوم و آشکار است).

بنابراین توصیه می کنم از این رویه ی خود برگردید و در جهت اصلاح باشید.

والسلام علی من اتبع الهدی.

هست هستی;155808 نوشت:
سلام صباجان. اکثر کسانی که در این جا مطلب مینویسن کارشناس سایت نیستن. یک نفر مثل خود شما ومن هستن که در سایت عضو میشن. و اینا همش اظهار نظرای شخصیشونه.خیلی این حرفارو جدی نگیر.:ok:
باید صبر کنی تا کارشناسا جواب بدن.
توی مشخصات سمت راست نوشته میشه که کارشناس هستن یانه!

احسنت نباید جدی بگیرند

بلکه همان کارشناسان نیز به الزام لقب و مدرک کارشناسی الزاما کارشناسیشان (نظری که می دهند) قرار نیست صحیح باشد.

و فقط آنچه مورد قبول است تنهای تنها آن است که موافق با دین و عقل سلیم باشد(که همان موافقت با فطرت بشر است) نه موافق با لقب و مدرک.

سلام

داشتم در مورد موضوع شما عمیقا فکر می کردم...توی این مدت انرژی زیادی از ذهنم را مشغول کرده است...به عللی تردیدهای جدی ای در موضع من ایجاد شد که گفتم:

شاید به طریقی بتوانید و حق نیز همین باشد که شما دو نفر باهم ازدواج کنید و البته ازدواج موفقی هم باشد.

شاید شما حق دارید که انتظار داشته باشید و بنده سخنانم و برداشتهایم در مورد شما و طرف مقابلتان و همچنین حق و ناحق بودن کیفیت عمل وی اشتباه بوده باشد...

البته شاید اگر بیشتر در کم و کیف موضوعتان بودم کمتر مردد می شدم.

لذا فعلا در مورد موضوع تامل می کنم و نظر قطعی شده ام را بعدا اگر توفیق شد می نویسم.

اگر موضع قبلیم غلط باشد و منقلب شود از همین الآن پوزش و حلالیت میطلبم ازتون جلوی جمع اگر هم نه که...هیچ.

این را می خواستم در نامه ی خصوصی بنویسم تا به نتیجه ی قطعی برسم و بعد در اینجا بنگارم اما دیدم حق این است که تردید خودم را همینجا جلوی جمع بنویسم چون جلوی جمع با شما را خطاب قرار داده ام.

البته مخفی نماند که اصل نظر بنده در مورد غلط بودن طریقه ی انتخاب همسر که از کانال غیر دینی که ضد خرد است به قوت بیش از پیش خود باقی است و این موضوع شما نیز به تحکیم آن افزود مثل هزاران موردی که در جامعه موجود است مورد شما نیز به شواهد حقانیت این مطلب اضافه شد.

یک سئوال هم در حاشیه:
مرجع تقلید شما (هردو نفر) چه کسی است؟

seglayn;155952 نوشت:
سلام

داشتم در مورد موضوع شما عمیقا فکر می کردم...توی این مدت انرژی زیادی از ذهنم را مشغول کرده است...به عللی تردیدهای جدی ای در موضع من ایجاد شد که گفتم:

شاید به طریقی بتوانید و حق نیز همین باشد که شما دو نفر باهم ازدواج کنید و البته ازدواج موفقی هم باشد.

شاید شما حق دارید که انتظار داشته باشید و بنده سخنانم و برداشتهایم در مورد شما و طرف مقابلتان و همچنین حق و ناحق بودن کیفیت عمل وی اشتباه بوده باشد...

البته شاید اگر بیشتر در کم و کیف موضوعتان بودم کمتر مردد می شدم.

لذا فعلا در مورد موضوع تامل می کنم و نظر قطعی شده ام را بعدا اگر توفیق شد می نویسم.

اگر موضع قبلیم غلط باشد و منقلب شود از همین الآن پوزش و حلالیت میطلبم ازتون جلوی جمع اگر هم نه که...هیچ.

این را می خواستم در نامه ی خصوصی بنویسم تا به نتیجه ی قطعی برسم و بعد در اینجا بنگارم اما دیدم حق این است که تردید خودم را همینجا جلوی جمع بنویسم چون جلوی جمع با شما را خطاب قرار داده ام.

البته مخفی نماند که اصل نظر بنده در مورد غلط بودن طریقه ی انتخاب همسر که از کانال غیر دینی که ضد خرد است به قوت بیش از پیش خود باقی است و این موضوع شما نیز به تحکیم آن افزود مثل هزاران موردی که در جامعه موجود است مورد شما نیز به شواهد حقانیت این مطلب اضافه شد.

یک سئوال هم در حاشیه:
مرجع تقلید شما (هردو نفر) چه کسی است؟


seglayn;155952 نوشت:

اولا بسیار ممنون که لطف کردین و جوابی برای من نوشتین،حقیقتا چه حق چه ناحق من به اون جوابها نیاز داشتم و خیلی هم جاخوردم!
شاید یکی از دلایل اینکه زیادی مورد عتاب قرار گرفتم اینه که مساله زیاد روشن نبوده،بله منم منکر قواعد وقوانین خاص انتخاب و ازدواج نیستم،اما یه چیزی که هست که همون اول هم گفتم منزل ما دقیقا یک شبانه روز با منزل ایشون فاصله داره!مثل شرق و غرب کشور!در یک جریان درسی همدیگرو دیدیم و منم کمکی که لازم بوده ازشون گرفتم و هیچ قصد بدی هم نداشتم همانطور که ایشون الان تو مسیر خودشونن و من هم تومسیر خودم و بخاطر ایشون وارد اون مقطع و مسایل نشدم که قصد اغواگری داشته باشم،درهمین حین خود ایشون شروع کردند از من تعریف کردن و اینکه به اخلاق و رفتار من علاقه مند شدند!چیزی که واقعا اخلاق ورفتار من بوده نه فیلم و نه چیز دیگه ای.ضمن اینکه اون دومورد یعنی تفاوت شهری و فرهنگی و و اختلاف سنی از اولین روز واولین کلام مشهود بوده،یعنی نمیتونم بزارم به حساب غلط کردن ایشون!و یکی از شروط ایشون هم این بوده که من در شهرشون برای ادامه زندگی برم و من هم قبول کردم!
تازه ازمن خواستن اگر میتونم چادر بپوشم که منم گفتم نه نمیتونم!ایشونم گفتن اشکالی نداره ولی من بدحجاب نیستم!در مورد عقاید هم که گفتن،هیچوقت مستقیما از من سوال نکردن اما بعدازاینکه گفتن اختلاف عقاید داریم توضیح دادم که من مخالف هرشخصی هستم که به اسم دین بخاد کلاه سر مردم بزاره و معلوم کردم با چه جاهایی مخالفت دارم!ایشون موظف بودن که اگر مساله عمده ای میبینن از من سوال کنند نه اینکه به باد فراموشی بسپارند!و جز اختلافات مطرح کنند،ضمن اینکه بعداز طرح این مشکلات رابطه ما به قوت خودش باقی موند!
مورد دیگه هم اینکه شما گقتین صحت قرارداد و ازین حرفا،بله دقیقا کار به جایی رسیده ایشون منو علاقه مند کردن،ارتباط برقراربوده،و قولشو هم دادن در مواردی برای بعدازون هم حرفهایی زدیم!دیگه صحت و مفادش کدومه که نبوده؟
دوست عزیز،فکرکنم ایراد از نوع مطرح کردن سوال من بوده،مگرنه من دربین جوابهایی که برای دوستان نوشتم،گفتم همچین رابطه ای اونم دورادور وبوده،فقط مدت دوماه در مجموع من از نظر مکانی به ایشون نزدیک بودم که روی هم رفته هفته ای یکبار همدیگرو دیدیم و اونم در حدود یک ساعت،یعنی قضیه طوری بوده که من ایشون رو به حساب دلتنگی و اینکه ایشون موظفه منو ببینه میدیدم!نه به بهانه اشنایی،اینو ازون جهت گفتم که میفرمایید غلط کردن و یا میتونسته شمارو رد کنه!
مطلب دیگه ای هم که گفتم این بود که نوع رابطه و بازگشت و بحث و جدلها،موجب ناراحتی من شد و اعتراض ایشون،یعنی بعد از اخرین دیدار و اخرین صحبتها و حرکت انفجاری من درمقابل ایشون،گفتن که شما داری تصویر بدتری از خودت در ذهن من ایجاد میکنی و اینجور چیزا،در حالی که اگر کمی شناخت روی من داشتن میدونستن بخاطر بلاتکلیفی و علاقه خاصم به ایشون و ندیدن محبت وتوجه لازم در واقع من دارم به سمت بی تعادلی میرم نه اینکه اخلاقم به ذات اینجوری باشه!و همه راههای هم که ایشون طی کردند منجمله تشویق من به ادامه تحصیل و ورزش و شادی و فعالیت و دوست یابی و حتی جواب دادن به خواستگارهای بهتر ازیشون!هیچکدوم باعث بهتر شدن حال و روز من نشده!
یکی از کارهای هم که من خودم ناخوداگاه میکنم،وقتی به ایشون میرسم به شدت غمگین و افسرده میشم،اما این موضوع برای ایشون قابل هضم نیست که این حالات من ناشی از رابطه باایشونه و فکر میکنن من باید زندگی عادی خودمو بکنم!
وازونجایی که از طرفشون کمکی ندیدم و به قولی فقط سنگ صبور حرفهای من هستند و خوب گوش میدن و همدردی میکنن!جزاینکه چاره ای باشه،تصمیم گرفتم خودم خودمو نجات بدم!
قسمتی از حرفهای ایشون اینه که بخاطر از تعادل خارج شدن من در دلواپسی قرار دارن و نمیتونن کاری کنن ازین وابسته تر شم!
دیگه اینکه من هستم من جایی نمیرم،توبرو درس بخون،باید صبر کنی کارا جور شه!
و ازین قبیل حرفها وقتی که من ناراحتم و بهشون اعتراض میکنم!
اما چیزی که الان هست،اینه که اولا من ازیشون دورم و چندروزی یکبار تماس دارم،اونم با دعوا تموم میشه،دوما اینکه من وضعیت خوبی ندارم هم بخاطر دوری،هم بخاطر بی اعتمادی،هم اینکه استرس درس وکنکور دارم!و درواقع تمام روزم به فکر و اینجور چیزا میره.
ایشون هم اخرین بار از من قول گرفتن که درس بخونم و شادباشم اما من فقط چندروز میتونم درست رفتار کنم!احساسات بهم غلبه میکنن!
چیزی هم که اینجا سوال کردم ناشی از تردیدم بود،اینکه با نزدیک شدن به ایشون دارم افسرده میشم اونم ناخوداگاه و فرصتهامو از دست میدم و ترسی هم در خفا دارم که اگر برم پی زندگیم و شادباشم امکان از دست دادنشون بیشتر میشه!حالا حالت بین این افسردگی و ترس نمیزاره من سمت وجهتم رو انتخاب کنم!تئوریش هم بسیار ساده است اما عملش نه!
خواستم دوستان کمک کنند که من به طریقه ای رفتار کنم که اشتباهات ناشی از رابطه رو رفع کنم و کسی رو که بهش علاقه دارم به این راحتی از دست ندم اونم بااین اخلاق و رفتار،و خودم هم میدونم طرف مقابلم نمیتونه با اون خانواده متدین و قانونی که داره منو اینطور معرفی کنه که من اینهمه دورم و شناختمون سطحی بوده!چیزی هم که منو عذاب میده اینه که اگر من خطایی کردم نباید به بهانه بازگشتم به دین افرادی که متضرر کردم رو کنار بزارم.باتوجه به همه چیزایی که گفتم میتونم همه چی رو درست کنم یا نه؟و اینکه روزهای خودمو از دست ندم
نه برای دعوا اومدم نه فریب کسی،چیزی که الان مهمه حال و روز وبی انگیزگی و افسردگی منه نه اینکه حق به خودم بدم و اونو مقصر جلوه بدم!
والا شما در هر دینی که باشید،انصاف نیست با احساسات کسی بازی کنین وتوبه کنین،شایدهم طریقش غلط بوده اما اینجوری نیست که تصحیح نشه و هرکسی بره خودش درستش کنه!و اگرهمین احساسات نبود چطوری تا مدتی راضی و استوار بودن و منو مطمئن میکردن؟
و شیوه عمومی توجامعه ما در حالتی که شهرها مختلف هستند همینه،و اگر همین قابل درست کردنه چرا جدابشم واینهمه اسیب ببینم و در اینده هم با کسی ازدواج کنم که شاید روزی همین اتفاق براش افتاده؟
البته اینم دلیل خوبی نیست،بیشترین چیزی الان برا م مهمه همین امروز و فردای منه و تعدیل احساساتم!
مرجع تقلید من ایت الله مکارم شیرازی و اون اقا هم ایت الله خامنه ای.
بازهم ممنون

نقل قول:
کاربر صبااا گفته : اما حدود 9 ماه بعد،عنوان کردند که اعتقاداتمون زیاد نزدیک بهم نیست (اینو از مابین حرفهای من در اعتراض به مشکلات جامعه و بحثهای دینی فهمیده بودن)و دوفرهنگ متفاوت(ترک و فارس)و فاصله مکانی و همچنین من 9 ماه ازیشون بزرگترم!

یاعلی حیدر مددی

سلام علیکم ورحمة الله

قبل از هرچیز دوستان عزیز ببخشید امکان دارد مطالبی که عرض می کنم یک مقدار بی ربط باشد . چون فقط مقداری از مطالب را به صورت صطحی نگاه انداختم .
سرکار خانم صباا شاید مطالب حقیر نتواند آنچنان که باید راه گشاه شما باشد. اما نمی دانم چرا فکر می کنم ثقل مشکلات شما آنجاست که درنقل قول خودتان با رنگ قرمز مشخص کردیم.( نمی دانم شاید حکمت سوال برادر ثقلین درباره مراجع!!! شما همین بود) والبته بزرگترین اشتباه شما و آن برادر مذهبی ما!! این بوده که دراین رابطه بزرگ تر هایتان را درجریان نگذاشته وبجای آن خودتان این رابطه ندارست را پیش برده اید ونتیجه اش را هم دیدید. آن بحث های شما که پیرامون مباحث دینی !!(چشم بسته می گویم سیاسی، خانه ها خراب کرده. )
عموما دراین گونه رابطه ها (عشق وعاشقی) پس از تاید وتحقیق پیرامون شخصیت شخص مورد نظر بهترین شیوه برای حفظ این رابطه درجریان امر قرار دادن بزرگترهاست. که امید وارم پس از این دیگر شاهد شنیدن این گونه داستان های تلخ نباشیم.
درپایان من فکر می کنم همه در پیرامون عشق و عاشقی احتیاج به یک عقلانیت داریم =می توانید به این لینک نگاه بیندازید.

سلام بر صبااا
بنده جسته و گريخته مطالب و خوندم و تا اينجا فهميدم كه شما در صدد بازسازي يك رابطه هستيد كه قبلآ خوب بوده و الان داره تموم ميشه اونم از طرف آقا پسر.
دوستانه بهت توصيه مي كنم يه بار به خودت سختي بده و با توكل به خدا سعي كن اين ماجرارو تمومش كني تا براي هميشه خلاص شي.
الان موقع كنكورته، كنكوري كه قسمتي از آينده ات و جهان بيني آينده اتو تشكيل ميده.از خداوند بخواه كمكت كنه تا بتوني فارغ شي از اين استرسها. الان مملو از احساساتي و شايد اون پسرو مقصر ندوني اما اون داره با مشغول كردن فكرت بهترين روزهاي زندگيتو ازت ميگيره. به دلت روجوع كن،صداشو گوش كن،ميشنوي ؟ اگه دقيق بشنوي بهت ميگه اينا همه بازي ها شيطان رجيمه.اين فكر كردنها اين وابستگي ها اين عقب موندن از زندگي. از خودت بپرس چرا بايد انقدر مطيع احساسات باشي تا افسرده بشي شور زندگي و از دست بدي؟؟؟ ما براي كارهاي بزرگتر خلق شديم...
حيف اين دوران طلايي و از دست نده و شروع كن به مطالعه.هم درستو بخون هم مطالعه ي مذهبي داشته باش.
به نظر روز عرفه فرصت خوبيه براي از نو شروع كردن...
يا علي (عليه السلام)

anti310;157842 نوشت:
یاعلی حیدر مددی

سلام علیکم ورحمة الله

قبل از هرچیز دوستان عزیز ببخشید امکان دارد مطالبی که عرض می کنم یک مقدار بی ربط باشد . چون فقط مقداری از مطالب را به صورت صطحی نگاه انداختم .
سرکار خانم صباا شاید مطالب حقیر نتواند آنچنان که باید راه گشاه شما باشد. اما نمی دانم چرا فکر می کنم ثقل مشکلات شما آنجاست که درنقل قول خودتان با رنگ قرمز مشخص کردیم.( نمی دانم شاید حکمت سوال برادر ثقلین درباره مراجع!!! شما همین بود) والبته بزرگترین اشتباه شما و آن برادر مذهبی ما!! این بوده که دراین رابطه بزرگ تر هایتان را درجریان نگذاشته وبجای آن خودتان این رابطه ندارست را پیش برده اید ونتیجه اش را هم دیدید. آن بحث های شما که پیرامون مباحث دینی !!(چشم بسته می گویم سیاسی، خانه ها خراب کرده. )
عموما دراین گونه رابطه ها (عشق وعاشقی) پس از تاید وتحقیق پیرامون شخصیت شخص مورد نظر بهترین شیوه برای حفظ این رابطه درجریان امر قرار دادن بزرگترهاست. که امید وارم پس از این دیگر شاهد شنیدن این گونه داستان های تلخ نباشیم.
درپایان من فکر می کنم همه در پیرامون عشق و عاشقی احتیاج به یک عقلانیت داریم =می توانید به این لینک نگاه بیندازید.


anti310;157842 نوشت:

سلام
دوست عزیز ممنونم از پاسخ و راهنمایی شما،بله همون بحثها که اونم ناشی از نارضایتی بوده نه مسایل شرعی یا تفاوت در مذهب و مساله ای هم که هست ایشون میخواستن بیش ازین دچار گناه نشن،همینوطور که بسیار سالمتر ازقبل دارن زندگی میکنن،و برای کنترل رابطه و کنترل من البته و از بین نرفتن فرصتهای من،تصمیم گرفتن با دادن مجوز جدایی به من،یه راه بهتری رو برای من و البته ایجاد ارامش درست کنن،که متاسفانه نتیجه عکس داد!اما در مورد خانواده ایشون الان به هیچ عنوان نمیتونن کاری کنن،چون از نظر مالی و شرایط هیچ امکاناتی ندارن و حتی خانواده هم نمیتونه کمکش کنه،و براشون سخته حتی این فاصله دور رو برای نامزدی یا عقد بیان،در هرصورت مشکل سازه،ولی سطح اعتقادی و خانوادگی ما در یک اندازه است.

*تسنیم*;157854 نوشت:
سلام بر صبااا
بنده جسته و گريخته مطالب و خوندم و تا اينجا فهميدم كه شما در صدد بازسازي يك رابطه هستيد كه قبلآ خوب بوده و الان داره تموم ميشه اونم از طرف آقا پسر.
دوستانه بهت توصيه مي كنم يه بار به خودت سختي بده و با توكل به خدا سعي كن اين ماجرارو تمومش كني تا براي هميشه خلاص شي.
الان موقع كنكورته، كنكوري كه قسمتي از آينده ات و جهان بيني آينده اتو تشكيل ميده.از خداوند بخواه كمكت كنه تا بتوني فارغ شي از اين استرسها. الان مملو از احساساتي و شايد اون پسرو مقصر ندوني اما اون داره با مشغول كردن فكرت بهترين روزهاي زندگيتو ازت ميگيره. به دلت روجوع كن،صداشو گوش كن،ميشنوي ؟ اگه دقيق بشنوي بهت ميگه اينا همه بازي ها شيطان رجيمه.اين فكر كردنها اين وابستگي ها اين عقب موندن از زندگي. از خودت بپرس چرا بايد انقدر مطيع احساسات باشي تا افسرده بشي شور زندگي و از دست بدي؟؟؟ ما براي كارهاي بزرگتر خلق شديم...
حيف اين دوران طلايي و از دست نده و شروع كن به مطالعه.هم درستو بخون هم مطالعه ي مذهبي داشته باش.
به نظر روز عرفه فرصت خوبيه براي از نو شروع كردن...
يا علي (عليه السلام)

*تسنیم*;157854 نوشت:

سلام تسنیم جان،ممنونم از پاسخ جنابعالی
رابطه خوب که نمیشه گفت،شاید به مسایلی که اوایل میبایست توجه کنیم،نکردیم!
و همونطور که تو جواب قبلی گفتم ایشون راه حلشون جدایی بود برای بهتر شدن اوضاع که نتیجه عکس داد!
و منم چندروزی قطع رابطه کردم و ترجیح دادم که خودم فشارشو تحمل کنم و باایشون صحبت نکنم،اما بعداز چندروز ایشون به شدت نگران شدند و به زبون اوردند که دلواپس بودند!چیزی که تا بحال خیلی کم شنیده بودم و کلی هم منو دلداری دادن و دارن حمایتم میکنن که درس بخونم و کارامو انجام بدم و خیلی بیشتر از قبل هوامو دارن،نگرانیهامو رفع میکنن،نمیدونم اون سه چهار روز تاثیر مثبت داشته یا منفی!اما اخر این رابطه برای من نامشخصه،امیدوارم که بتونم لااقل در مسیر خودم موفق بشم و بعد منطقی تر تصمیم بگیرم.
موضوع قفل شده است