جمع بندی چرا امامان(ع) کنیز داشتند؟
تبهای اولیه
چرا امامان(ع) کنیز داشتند؟
بسم الله تعالی
اولین گام اسلام، در ریشه کن ساختن این ذهنیت و بازگرداندن شخصیت انسانی بردگان به آنان، این بود که بردگانِ مسلمان، اعم از زن و مرد را بر کفار آزاد برتری داد.
قرآن درباره انتخاب همسر به مؤمنان و مسلمانان می فرماید
امیرمؤمنان در یکی از وصایای خود، خطاب به امام حسن (ع)می نویسد:
«و قد کان فیما عَهِدَ الىّ رسول ُاللّه (ص)فى وصایاه تحضیض ٌعلى الصلاة و الزکاة و ما ملکته أیمانکم، فبذالک أختم لک بما عهدت؛(.نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه 53(عهدنامه مالک اشتر)
اسلام روح برده داری را در میان اعراب دگرگون ساخت و بردگان را کرامت بخشید.
رسول خدا(ص)و اهل بیت طاهرش، به این سنت حسنه بسیار مقید بودند.
از امام صادق (ع)روایت شده است که فرمود:
امام زین العابدین (ع)در آخرین شب ماه رمضان، غلامان و کنیزان خود را گِرد می آورد و می فرمود: من از بدی های شما در گذشتم، آیا شما از
3. رفتار پسندیده:
همین رفتار شایسته، سبب شده بود غلامان و کنیزانِ ائمه، از آزادی خود خوشحال نشوند و تقاضا کنند برای همیشه غلام آن بزرگواران باقی بمانند.
اکثر بردگان در خانه اهل بیت (ع)با معارف دینی و احکام الهی آشنا می شد و از محضر آنان استفاده های علمی و عملی بسیاری می نمودند، از این رو پس از آزادی، انسان هایی نمونه، مؤمن و حقیقت جو بودند؛بسیاری از آنان نیز به خاطر عشق به مولای خود، به درجه رفیع شهادت رسیدند که ذکر حکایات آن ها سبب طولانی شدن بحث خواهد شد.
از آن چه مى پوشید، بر آنان بپوشانید و از آن چه مى خورید، به آنان بدهید.
. (بحارالانوار، ج 71س، ص 144. )
پرسش:
اگر اسلام به دنبال ریشه کن ساختن برده داری بوده پس چرا خود ائمه(علیهم السلام) غلام و کنیز داشته اند؟
پاسخ:
اسلام هرگز به دنبال ترویج نظام برده داری نبوده است، اما از نگرش ها و روش های احساسی و آزادسازی یک باره بردگان که نظام اجتماعی را دچار اختلال می نمود پرهیز کرده و یک روند تدریجی را برای آزادسازی آنها و نابودی برده داری پی گرفت. طبیعتا ریشه کنی این مسئله ممکن بود سال ها، بلکه قرن ها به طول انجامد، بنابراین در این مدت باید اصلاحات نگرشی در میان مردم ایجاد میشد، نگرش هایی چون تساوی در ارزش گذاری بردگان و غیر بردگان؛ مهربانی و ملاطفت در رفتار با بردگان، و آزادسازی تدریجی آنها. و طبیعتا همان طور که پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) در تمام زمینه های احکام دین علاوه بر تبیین احکام، نقش الگودهی عملی و رفتاری دارند در این خصوص نیز باید در رفتار مسیر درست را به مردم نشان میدادند.
بنابرآنچه که اجمالا اشاره شد روشن میشود برده داری پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) به منظور الگودهی عملی در چند عرصه بوده است که به تفصیل به آنها اشاره می شود:
اول: الگو دهی و مشارکت در تربیت بردگان
وقتی هدف از برده داری آشنا ساختن بردگان با فرهنگ اسلامی و سپس آزادسازی آنهاست طبیعتا اولی ترین اشخاص به این تربیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) هستند. ایشان بهترین روش های تربیتی را در کنار تواضع و حُسن رفتاری شان در برابر بردگان به منصه ظهور رساندند تا جایی که غلامان و کنیزان ایشان حتی پس از آزادی حاضر به ترک ایشان نبوده اند.
نمونه بارز آن گریه های «جُوْن» غلام امام حسین(علیه السلام) در کربلاست که حتی با وجود آزادی حاضر به رفتن نبود و التماس می کرد در رکاب اربابش کشته شود! چنین رابطه ای میان ارباب و غلام در هیچ کجای جهان پیدا نمیشود و این به تنهایی بر وجه تمایز برده داری در اسلام و سایر مکاتب کفایت می کند.
دوم: الگودهی در اصلاح نگاه به جایگاه و منزلت بردگان
اسلام ملاک فضیلت و برتری اشخاص را فقط تقوا می داند: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم»؛ به درستی که بزرگوارترین شما باتقواترین شماست.(1) بنابراین نظام برده داری در اسلام صرفا یک نظام حقوقی است و هرگز ناظر به جایگاه معنوی و منزلت اشخاص نیست. بر خلاف چیزی که در جامعه مشرکین پیش از اسلام رایج بود که بردگان را حقیرانه نگریسته و به عنوان انسان های درجه دو به حساب می آورده اند.
ما نمونه این نگاه تحقیر امیز را در ماجرای یوسف(علیه السلام) و زلیخا می بینیم که زلیخا به خاطر مراوده با یوسف(علیه السلام) از سوی زنان مصر تحقیر میشد. لذا این نگرش نیازمند اصلاح بود، این نگاه هم با گفتار حل شدنی نیست، لذا ائمه(علیهم السلام) با کنیزان برگزیده از نظر اخلاقی ازدواج می کرده اند تا نشان دهند که غلام یا آزاد بودن هرگز ملاک برتری یا پستی انسان نیست، و برترین انسان ها کسانی هستند که با تقواتر باشند.
به همین خاطر برخی از مادران ائمه(علیهم السلام) کنیز بوده اند و در عین حال برترین زنان زمان خویش به شمار می رفته اند.
سوم: الگودهی در رفتار با بردگان
سومین عرصه از الگودهی رفتاری ائمه(علیهم السلام) الگودهی در نحوه رفتار با بردگان است، ایشان به خوبی در عمل رفتار نیکو با بردگان را به مردم آموزش می دادند تا فرهنگ برخورد خشن با بردگان که از دوران جاهلیت بر جای مانده بود از میان برود، مصادیق بسیار زیادی از حُسن رفتار ایشان در تاریخ گزارش داده شده مانند آنچه که از امام حسین(علیه السلام) و جون گذشت، همچنین در روایت آمده است که:
«امیرمؤمنان(علیه السلام) با قنبر به بازار رفتند. حضرت دو پیراهن کرباسی، یکی به دو درهم و دیگری به سه درهم خرید و به قنبر فرمود: پیراهن سه درهمی را تو بردار. قنبر عرض کرد: ای امیرمؤمنان ! تو به منبر می روی و با مردم بیش تر سر و کار داری، سزاوار است پیراهن بهتر را شما بپوشید! حضرت فرمود: ای قنبر! تو جوان هستی و باید مانند جوانان باشی. من از خدا شرم می کنم لباسی بهتر از تو بپوشم، زیرا از رسول خدا شنیدم: «أَلْبِسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ وَ أَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْكُلُون»؛ از آنچه که خود می پوشید آنان(بردگان) را بپوشانید، و از آنچه خود می خورید بخورانید.(2)
روایات دیگری هم در این خصوص وجود دارد که چون به آزادی ختم شده است در بخش بعدی به آنها اشاره میشود.
چهارم: الگودهی در آزادسازی
همان طور که اشاره شد هدف نهایی اسلام آزادی بردگان بوده است، نه در بند نگه داشتن ایشان، و لذا ائمه(علیهم السلام) با آزدسازی های گسترده نقش عظیمی در الگودهی و تشویق رفتاری مردم در این خصوص ایفا کرده اند.
ایشان به اندک بهانه ای غلامان و کنیزان خویش را آزاد می کرده اند، به عنوان نمونه در احوال امام سجاد(علیه السلام) آمده است:
«عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ دَخَلَ إِلَى الْمَخْرَجِ فَوَجَدَ فِيهِ تَمْرَةً فَنَاوَلَهَا غُلَامَهُ وَ قَالَ لَهُ أَمْسِكْهَا حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْكَ فَأَخَذَهَا الْغُلَامُ فَأَكَلَهَا فَلَمَّا تَوَضَّأَ ع وَ خَرَجَ قَالَ لِلْغُلَامِ أَيْنَ التَّمْرَةُ قَالَ أَكَلْتُهَا جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ اذْهَبْ فَأَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ فَقِيلَ لَهُ وَ مَا فِي أَكْلِهِ التَّمْرَةَ مَا يُوجِبُ عِتْقَهُ قَالَ إِنَّهُ لَمَّا أَكَلَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَكَرِهْتُ أَنْ أَسْتَمْلِكَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ.(3)
ترجمه:امام (علیه السلام) برای وضو می رفتند که دیدند خرمایی بر زمین افتاده، آن را به غلامشان دادند و گفتند نگه دار تا بیرون بیایم، پس غلام آن را خورد؛ وقتی امام(علیه السلام) وضو گرفته و بیرون آمدند از غلام پرسیدند: خرما کو؟ غلام گفت: آن را خوردم فدایتان شوم. امام(علیه السلام) به او فرمودند: برو که در راه خدا آزادی! از ایشان سوال شد: مگر در خوردن یک خرما چه بود که موجب آزادی او شد؟ امام(علیه السلام) فرمود: زمانی که آن خرما را خورد بهشت بر او واجب شد(به خاطر اینکه نعمت خدا را که روی زمین افتاده بود نادیده نگرفت) پس من کراهت دارم مالک کسی باشم که از اهل بهشت است.
مشابه همین روایت در خصوص امام باقر(علیه السلام) نیز نقل شده است.(4)
در روایت دیگری از انس بن مالک آمده است: «حَيَّتْ جَارِيَةٌ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بِطَاقَةِ رَيْحَانٍ فَقَالَ لَهَا أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللَّهِ فَقُلْتُ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ أَدَّبَنَا اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها الْآيَةَ وَ كَانَ أَحْسَنَ مِنْهَا إِعْتَاقُهَا» انس بن مالک می گوید: یکی از کنیزان امام حسن مجتبی (علیه السلام) گلی به امام هدیه کرد. امام آن را گرفت و فرمود تو رادر راه خدا آزاد کردم. من عرض کردم: به راستی شما به خاطر اهدای یک گل ناچیز او را آزاد کردید؟ امام فرمود: خداوند مارا چنین تربیت کرده است. سپس (به آیه 86 سوره نسا اشاره نموده و)فرمود:«هنگامی که کسی به شما تحیت گفت، پاسخی بهتر یا همانگونه به او پاسخ دهید»پاسخ بهتر (به آن کنیز ) آزاد کردنش بود.(5)
همچنین در روایت زیبایی که به خوبی گویای این مسئله است امام صادق(علیه السلام) از احوال امام سجاد(علیه السلام) سخن می گویند که در ضمن آن می فرمایند: «هيچ سالي نمي گذشت مگر اين که آن حضرت(علیه السلام) در آخرين شب ماه رمضان بيست تن از بردگان ـ كمتر يا بيشترـ را آزاد مي كرد؛ هيچ گاه بنده اي را بيش از يك سال نگه نمي داشت و همه بندگانش را در شب عيد فطر آزاد مي كرد و باز براي سال آينده برده مي خريد و سيره وي چنين بود تا آن كه به خدايش پيوست. بسيار اتفاق می افتاد كه امام(علیه السلام) با اینکه به بردگان سياه نيازی نداشت آنها را خریداری نموده و در هنگام حج آنان را به عرفات مي آورد و در گوشه و كنار آن جا رها مي ساخت و چون از عرفات به سوي مشعر مي كوچيد به هر يك جايزه اي عطا مي فرمود و همگان را آزاد مي كرد(6)
پی نوشت ها:
1. حجرات:13/49.
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج71، ص143.
3. بحارالانوار، ج63، ص432.
4. صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، نشر جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1413ق، ج1، ص26.
5. ابن شهر آشوب، مناقب ال ابیطالب(علیهم السلام)، نشر علامه، قم، چاپ اول، 1379ق، ج4، ص18.
6. بحارالانوار، ج46، ص105.