چه طوري خداحافظي كنم؟

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چه طوري خداحافظي كنم؟

سلام
من يه داستان خيلي خيلي طولاني دارم كه نهايت سعيم را مي كنم تا كامل خلاصه اش كنم.
من سه ساله از دانشگاه فارغ التحصيل شدم. يه پسري بود تو دوران تحصيل كه به خاطر شرايط كلاس و صد البته شخصيت خودم نه تنها با اون بلكه با هيچ كدوم از پسراي كلاس رابطه نزديك يا صميمانه نداشتيم. پارسال اتفاقي اومد و تو چت باهام حال و احوال كرد. من حتي به صورت حضوري سلام هم به اون نكرده بودم. اما اون شب تحويلش گرفتم اين چت ها ادامه پيدا كرد و خيلي بازتر شد تا جايي كه حتي شماره موبايلمون را هم به هم داديم ولي اصلا با موبايل به هم كاري نداشتيم. يه روز ازم خواست برم محل كارش و همديگه را ببينيم. مابين چت هاش هم به شوخي خيلي از خواستگاري از من حرف ميزد خيلي. اولش من هم با شوخي جوابش را ميدادم ولي بار آخر ديگه حسابي رفته بود روي اون دنده و خيلي خيلي داشت در موردش صحبت مي كرد من هم ازش خواستم كه اگه شوخيه ديگه ادامه نده ولي اون اظهار كرد كه حرفاش جديه و چون روش نميشه به شوخي بيان مي كنه. چند هفته گذشت و من ديگه باهاش چت نداشتم (به علت مسافرت) و همين بين يكي از خواستگارهام كه خودم ازش نفرت داشتم ولي مادرم باهاش موافق بود زنگ زد و من شايد به خاطر فرار از شرايط حاكم و يا شايد وابستگي خودم به اين پسر دوباره باهاش چت كردم و گفتم اگه چيزي هست بهتره از راه درستش عمل بشه. و همينجور بحث كرديم و بحث كرديم تا اينكه بالاخره فرداش اون تنها و من با خواهرم رفتيم و همديگه را ديديم و اون آماده نبودنش براي ازدواج را مطرح كرد و اينكه فرزند طلاقه و كاملا تحت تأثير طلاق و خونواده اش اصلا حامي اش نيستن و از لحاظ مالي اصلا شرايط مناسبي نداره وووو و اينكه مطمئنا اگه يه روز تصميم به ازدواج داشته باشه اولين گزينه اش من هستم و... من تا چند روز از اين موضوع ناراحت بودم و كاملا تحت تآثير حرف هاش و شرح اوضاع نابسامانش بودم. و بنا به توصيه يكي از دوستام (شايد هم ميل باطني خودم) به چت هام ادامه دادم. رابطه مون فقط چت بود و خيلي خيلي كم اس ام اس. ولي صحبت عادي مون فقط چت بود. تا سه ماه اين ادامه داشت تا اينكه اون كاملا ترك اينترنت كرد و بعد از دو هفته كه ازش خبر نداشتم شروع كرد باهام تماس بگيره و اس ام اس بده وووو. اين روند هم تا دو ماه ادامه داشت و رابطه مون نزديكتر و صميمي تر شد. ولي هنوز هم من حاضر نبودم ببينمش. تا اينكه يه شب زنگ زد و خواست خداحافظي كنه و اصل حرفش هم اين بود كه اگه يه روزي من ازدواج كردم تكليف اين رابطه دوستانه مون چي ميشه اون نقش چي رو تو زندگيم ايفا مي كنه و بهتره همينجا همه چي تموم بشه. و تمومش كرديم.
تا حدود دو ماه اصلا با هم هيچ گونه تماسي نداشتيم تا دوباره برگشت اول من مقاومت كردم و اصلا جوابش را نمي دادم اما كم كم كوتاه اومدم و اين دفعه واقعا رابطه مون صميمي تر شد چند بار قرار گذاشتيم همديگه را هم ديديم و من كم كم بهش و به خبر داشتن ازش به صورت مداوم و هر روز وابسته شدم. اون هم كه هميشه اظهار مي كرد كه بهم به شدت علاقه داره و حتما بايد هر وقت دلش مي گيره باهام صحبت كنه ولي مدام از اين هم صحبت مي كرد كه عذاب وجدان داره از اين وابستگيش و مي ترسه از روزي كه بايد خداحافظي كنيم و هميشه هميشه مردد بود. من وقتي ديدم كه اين چيزها داره رو من هم اثر ميذاره و تقريبا از زندگي عادي دور شدم و هميشه فكر اون تو ذهنمه و به شدت بهش وابسته شدم مهمتر از همه اينكه هيچ وقت هيچ وقت به حرفاش اعتماد نداشتم و هر دفعه يك چيزهايي ازش ميديدم كه شكم به دروغ بودن همه چي را قوي تر مي كرد ولي هيچ وقت جرأت نداشتم صريحا ازش توضيح بخوام. كاملا مردد و معلق بودم. تا اينكه ازش خواستم كه به مدت يه هفته با هم هيچ تماسي نداشته باشيم از هيچ نوعي اولش موافقت كرد بعد مقاومت كرد و بعد قبول كرد و يه هفته عذاب آور به من گذشت كه حالا بعدش چي؟ چه جوري بايد ازش خداحافظي كنم (هر دومون به اين نتيجه رسيده بوديم كه خداحافظي الان و زود هنگام عاقلانه ترين راهه) تا اينكه اين يه هفته و حتي يه روز اضافه تر گذشت طاقت نياوردم و بهش اس ام اس دادم و حالش را پرسيدم اون هم اولش جواب نداد و بعد از چند دقيقه طي همون اس ام اس ميخواست همه چي را تموم شده بدونه در صورتي كه من اصلا قصدم اين نبود و مي خواستم خيلي بهتر تموم بشه خيلي رسمي تر و خاطره بدي از هم نداشته باشيم ولي كاملا خلافش شد اين حركتش كه طي يه اس ام اس بخواد خداحافظي كنه برام خيلي گرون تموم شد باهاش تلفني صحبت كردم در صورتي كه كاملا عصباني بودم و اون هم اظهار ميكرد كه اين يه هفته تونسته خودش رو پيدا كنه و با خودش مبارزه كنه كه تو وقت دلتنگي هاش فقط با صحبت كردن با من مي تونه آروم بشه و معلوم بود كه اون هم عصبانيه شايد از اينكه خودخواهانه يه هفته را فرجه خواستم ولي اصلا اينجور نمي گفت و مدام مي گفت كه كمك بزرگي بهش كردم كه يه هفته بهش فرصت دادم.
الان اصلا دلم نمي خواد اينجور باشه الان هم من ازش دلخورم و هم اون ما با عصبانيت و دعوا تموم كرديم در صورتي كه رابطه مون اصلا اين چيزها توش نداشت. ما با هم دعوا نداشتيم من هدفم اين بود كه خداحافظي كنم ولي فكر چنين چيزي را اصلا نمي كردم با دعوا تموم كنيم. آخه چرا؟ ما كه هر دومون راضي بوديم به خداحافظي.
الان موندم چه كار كنم. تنها راهي كه به ذهنم مي رسه اينه كه بذارم يه چند روزي بگذره و هر دو يه ذره آروم بشيم و ازش بخوام كه يه روز يه قرار بذاريم كدورت ها را برطرف كنيم و كاملا دوستانه خداحافظي كنيم. كاملا دوستانه... فقط مي ترسم كه نخواد جواب بده و من سنگ رو يخ بشم... اصلا نمي دونم چه كار كنم طرف من آدم كاملا حساسيه...

من خودم واقعا ادم خوبی نیستم به جدم قسم میخورم که ادم خوبی نیستم با اینکه میدونم قسم خوردن خوب نیست ولی برای تاکید بر خوب نبودن خودم مجبورم بگم قسم تا کسی فکر نکنه من ادم متواضعی هستم ... چون ادم متواضعی نیستم واقعا ..... من نظرم راجبه قضیه ی بالا رو نمیدونم واقعا چیه ، ولی من میگم تا حالا همچین حس تشویش و اظطرابی رو نسبت به خدا داشتی که با خودت بگی چیکار کنم که خدا از من ناراحته بخاطر مثلا فلان کاری که کردم؟ فکر میکنم از تو این سوال شاید بتونی یکم بجواب بالا نزدیک شی.......

مرسي انديشه عزيز كه وقت گذاشتي و خوندي...
نميدونم يعني منظورت اينه كه الان از من ناراحته؟؟؟ و من بايد يه اقدامي بكنم كه از دلش دربيارم

sali جان حست رو خیلی خوب می فهمم اما یه سوال ازت دارم.
واقعاً میخوای باهاش خداحافظی کنی؟
با خودت رو راست باش اگه میخوای تموم بشه رها کن. هر چی که بود و رها کن و از خدا کمک بخواه. قوی باش. اگه دوستانه تموم کنید بازم دلت براش تنگ میشه اینجور برا فراموش کردن بهتره. حتی اگه اون برگشت تو جوابشو نده. ازش بخواه مزاحمت نشه. عزیزم خوب فکر کن فکر کن فکر کن ببین داری با خودت و آیندت چی کار میکنی. فکر کن sali. دیگه بیشتر از این به خودت و اون پسر ظلم نکن.
اما اگه فهمیدی نمیخوای تموم کنی بهتره بهت بگم هر روز همین جوووووور میری تا ته مرداب دست و پا هم نمیزنی؛ اما شاید یهو وقتی به خودت بیای که دیگه دیر شده باشه. بترس دختر خوب. اراده کن اگه بخوای میتونی کلاً فراموش کنی و بری پی زندگیت. می خوای؟؟؟

sali;152566 نوشت:
الان موندم چه كار كنم. تنها راهي كه به ذهنم مي رسه اينه كه بذارم يه چند روزي بگذره و هر دو يه ذره آروم بشيم و ازش بخوام كه يه روز يه قرار بذاريم كدورت ها را برطرف كنيم و كاملا دوستانه خداحافظي كنيم. كاملا دوستانه... فقط مي ترسم كه نخواد جواب بده و من سنگ رو يخ بشم... اصلا نمي دونم چه كار كنم طرف من آدم كاملا حساسيه...

[="red"]خطر! خطر! خطر![/]

در صورتی که بخواهید دوستانه خداحافظی کنید، اونهم با قرار گذاشتن و دیدن همدیگر به شدت احتمال بازگشت دوباره به همون حالت قبلی هست.
چرا خودت رو کوچک میکنی؟ اونهم برای کسی که قصد ازدواج باهات نداره!
عزیزم!اینکارها روی زندگیت اثر میذاره، شما باید چندین ماه صبر کنی نه چند روز! تا بتونی به حالت عادی اول برگردی و عاقلانه تصمیم بگیری. اونموقع تصمیمی که خواهی گرفت اینه که به هیچ وجه ادامه ندی. حتی خداحافظی دوستانه.
البته اگه تماس گرفت محترمانه ردش کن.


با سلام و احترام

خیلی خوش اومدین به اسک دین :Gol:

sali;152566 نوشت:

اون هم كه هميشه اظهار مي كرد كه بهم به شدت علاقه داره و حتما بايد هر وقت دلش مي گيره باهام صحبت كنه ولي مدام از اين هم صحبت مي كرد كه عذاب وجدان داره از اين وابستگيش و مي ترسه از روزي كه بايد خداحافظي كنيم

sali;152566 نوشت:
(هر دومون به اين نتيجه رسيده بوديم كه خداحافظي الان و زود هنگام عاقلانه ترين راهه)


سالی عزیز از نوشته تون کاملا مشخصه که این آقا شما رو برای ازدواج نمیخواسته بلکه برای رفع دلتنگی و دلگرفتگی و... و از یک طرف هم کمی عذاب وجدان داشته که احساسات شما رو به بازیچه گرفته! و زمان جدایی که فرا برسه شما خیلی و خودش تا حدودی ضربه میخورین.

sali;152566 نوشت:

بعد از چند دقيقه طي همون اس ام اس ميخواست همه چي را تموم شده بدونه در صورتي كه من اصلا قصدم اين نبود و مي خواستم خيلي بهتر تموم بشه خيلي رسمي تر و خاطره بدي از هم نداشته باشيم ولي كاملا خلافش شد اين حركتش كه طي يه اس ام اس بخواد خداحافظي كنه برام خيلي گرون تموم شد باهاش تلفني صحبت كردم در صورتي كه كاملا عصباني بودم و اون هم اظهار ميكرد كه اين يه هفته تونسته خودش رو پيدا كنه و با خودش مبارزه كنه كه تو وقت دلتنگي هاش فقط با صحبت كردن با من مي تونه آروم بشه

ایشون طی این یک هفته متوجه شدند که بدون شما هم به راحتی می تونند به زندگی شون ادامه بدن و هنوز اونقدر وابسته نیستند

و همکچنین با خودشون مبارزه کردند که آرامش رو فقط با گفتگوی با شما کسب نکنند، برای همین میخواستند دیگه ارتباط رو کاملا قطع کنند و دوباره مثل دفعه های قبل شروع نشه.

sali;152566 نوشت:

الان موندم چه كار كنم. تنها راهي كه به ذهنم مي رسه اينه كه بذارم يه چند روزي بگذره و هر دو يه ذره آروم بشيم و ازش بخوام كه يه روز يه قرار بذاريم كدورت ها را برطرف كنيم و كاملا دوستانه خداحافظي كنيم. كاملا دوستانه... فقط مي ترسم كه نخواد جواب بده و من سنگ رو يخ بشم... اصلا نمي دونم چه كار كنم طرف من آدم كاملا حساسيه...

منتظر نظرات و راهنمایی های کارشناسان بزرگوار هستیم
اما تنها راهی که به نظر من می رسه این هست که : این ارتباط به طور کامل و جدی قطع بشه و به هیچ عنوان دوباره شروع نشه.

مطمئن باشید اونقدر که شما عذاب وجدان دارین و به فکر ایشون هستید ایشون ناراحت نیستند.

چرا دوستانه خداحافظی کنید؟
مگه اون آقا کیه؟
یک نفر غریبه که دیگه حتی حاضر نیست اس ام اس هاتون رو پاسخ بده، حالا میاد باهاتون دوستانه خداحافظی کنه؟!!!
تازه اگر بیاد هم مطمئن باشید تو دلش به این احساسات شما میخنده.
با این کار فقط و فقط خودتون رو کوچیک می کنین.

تنها مشکل، در این زمینه وابستگی شما به ایشون هست که باید دنبال راهکار جدی باشید که این وابستگی از بین بره.

موفق باشید در پناه حق

تاپیک های زیر رو هم حتما بخونین ، مطالب بسیار مفید و عبرت آموزی داره


هشدار براي كبري (هشدارهایی برای بانوان و دختران)


داستان هاي واقعي در مشاوره ها
خصوصاً داستان

طعمه (پست 354 الی ...)

(و خدارو شکر کنید که شما طعمه نشدین)



چه زیبا فرمودند امیرالمومنین علیه السلام:

ما أكثَرَ العِبَرَ وَ أقَلَّ الاِعتِبارَ ؛
چه بسيارند عبرت‏ها ، و چه اندك است عبرت گرفتن .




سالی عزیز و گرامی مواظب خودت باش، و از اینکه هنوز قربانی این راه نشدی خدارو شکر کن.

موفق باشید در پناه حق؛


سلام به شما... من بازم میگم چون خودم واقعا تو اینجور مطالب مشکل دارم نمیتونم جواب درستی بدم بهت... ولی خب به نظر من طرف اگه نیتش خالص باشه واقعا میاد خواستگاریت دیگه؟ اگه نیتش خواستگاری نباشه بنظرم اصلا به اینکه بخوای از دلش دربیاری فکر نکن... میدونم سخته فکر نکردن ولی سعی کن واسه خودت کار بتراشی یه مدت و اصلا تو موقعیت تنهائی قرار نگیر که بخوای فکر کنی به این مسئله.... بعد یه مدت حل میشه ایشالا.....

اصلا و ابدا خداحافظی کردن معنا نداره اصلا فکر خداحافظی رو از هن خودتون بیرون کنید بنظرم چون وابسته شدید به ایشون به فکر انجام این کار افتادید سعی کنید دور اسم این بسر رو خط قرمز بکشید سعی کنید خودتون رو مشغول کنید
به فعالیت های گوناگون تا ان شالله بتونید از وابستگیتون به ایشون کم کنید
از خدا کمک بگیرید
بیش از بیش ارتباط خود را با خدا قوی کنید
خانوم سالی گرامی
اینو فراموش نکنید که توی این راه بیشترین کسی که لطمه و ضربه میخوره خود شما هستید از نظر عاطفی و روحی و احساسی بس تصمیم قطعی به فراموش کردن این شخص بگیرید

واي اينجا چه محيط خوبي داره. از همه تون واقعا ممنونم




همه در واقع يه پيشنهاد داشتين.. ول كنم فراموش كنم و بسپارم به خدا... ببخشيد اگه پر چونگي مي كنم و باز هم مي خوام توضيح بدم..


ديروز كه تاپيك را زده بودم روز قبلش كاملا برام عين جهنم بود و لحظه اي نبود كه گريه نكنم.. ولي ديروز خيلي انرژي داشتم چون مي خواستم يه بار ديگه ببينمش و همه دلخوري ها رفع بشه و مطمئن تر و با خيال راحت تر خدا حافظي كنيم. ولي اينطور كه ميگين شايد بدترين روش را انتخاب مي كنم. و تمامش خطره هم براي زندگي خودم و هم براي زندگي اون آقا. تقريبا ديگه از اين روش نااميد شدم ولي بهتره يه چيزهاي ديگه هم توضيح بدم


ببينيد الان موضوع و مشكل من فقط ازدواج نيست. نمي دونم شايد چون جاي بهتري براي ايجاد تاپيك پيدا نكردم. نمي دونم شعاره يا نه!‌ ولي اينجا بحث، بحث انسان دوستيه.. اينكه اون بنا به هر دليلي به من پناه آورده. (عرض كردم اين آقا پدر و مادرش از هم جدا شدند و تقريبا از لحاظ خانوادگي و عاطفه خانوادگي بي بهره بوده) با اينكه از لحاظ اجتماعي و كاري با آدم هاي زيادي معاشرت داره ولي يه حس نياز شايد اون را بارها و بارها به طرف من كشونده.



آذر بانو;152716 نوشت:
ایشون طی این یک هفته متوجه شدند که بدون شما هم به راحتی می تونند به زندگی شون ادامه بدن و هنوز اونقدر وابسته نیستند و همکچنین با خودشون مبارزه کردند که آرامش رو فقط با گفتگوی با شما کسب نکنند، برای همین میخواستند دیگه ارتباط رو کاملا قطع کنند و دوباره مثل دفعه های قبل شروع نشه.


خانم آذربانوي عزيز، ببينيد اين آقا قبلا هم با من قطع ارتباط كرده بودند به مدت تقريبا دو ماه، يعني اگه مي خواستن واقعا خودشون رو به دست بيارن و هر وقت دلتنگ مي شن فقط به خدا پناه بيارن اون دو ماه فرصت كاملا مناسبي بوده به خصوص كه خودشون شخصا خواستن كه خداحافظي كنن و اظهار پشيموني كرده بودن ولي متاسفانه متاسفانه و باز هم متاسفانه نتونستن به هدفشون برسن و باز برگشتن به طرف من.


من وقتي بهش مي گفتم خوشحالم برات كه تونستي از اين يك هفته نهايت استفاده را بكني و خودت را پيدا كني با حالت كاملا عصباني و حالتي كه من هيچ وقت ازش نديده بودم برگشت گفت نمي خوام برام خوشحال باشي. يه حالت اينكه دلگيرم ازت. چرا وقتي من به اوج احساسم و نيازم به صحبت كردن با تو رسيده بودم من رو ترك كردي (مي دونم كه اين طرز فكر اصلا از لحاظ شرعي درست نيست)... در صورتي كه هيچ وقت اين رو به زبون نياورد.. الان من احساس گناه مي كنم. حس مي كنم اين تصميمم خيلي خيلي عجولانه بوده. نمي خوام ازم دلگير باشه در صورتي كه نمي خواستم دلگيرش كنم. اميدوارم دركم كنيد. من ناخواسته و غير عمد كسي را كه سعي كردم يه سال از خودم راضي نگه دارم دست رد به سينه اش زدم و اون را شايد تو بدترين لحظات تنها گذاشتم. مي دونم كه خيلي احساساتي شدم ولي از شكستن دل كسي به شدت عذاب وجدان مي گيرم.



اما اينهايي كه گفتم همه اش در صورتي ميشه روش قضاوت كرد و به خاطرش افسوس خورد كه حرفاي اين آقا همه اش حقيقت باشه و قصد مزاحمت نداشته باشه. چيزي كه من هيچ وقت نتونستم به حقيقتش پي ببرم شايد هم جرات نداشتم خلافش بهم ثابت بشه. دلم مي خواست يه جوري همه چي برام معلوم بشه ولي نمي دونم چه جوري...
اگه بخوام همه چي را ول كنم و سعي كنم فراموش كنم يه گذشته كاملا مجهول و پر از سوال برام مي مونه. چرا بازيچه شدم؟؟؟؟


يه موضوع ديگه كه شايد كمك كنه به تصميم گيري اينه: فكر مي كنم تقريبا همه بلا استثنا تو بچگي هاشون يه اسطوره براي عشق داشتن يه كسي يا تو خيالشون بوده و يا تو واقعيت. من چنين كسي را تو واقعيت داشتم. يكي از اقوام كه تقريبا عشق برام با اون تعريف مي شد. بهتره بهش بگم عشق بچگي كه خب همه هم بهش نمي رسن. و من هم مثل بقيه فقط در حد عشق برام موند و هنوز هم يادش كه مي افتم بدجور دلم ميگيره. بگذريم. من با اين آقا كه بودم هيچ وقت هيچ وقت با عشق بچگي هام شباهتي نديدم يعني هيچ وقت ياد اون نيافتادم تا اينكه همين اواخر خواهرم بهم گفت كه وااااااي اين دو تا چقدر به هم شبيهن حركاتشون.. رفتارهاشون.. حتي قيافه شون... نمي دونم چرا من هيچ وقت به اين نرسيده بودم. اما اين را كه شنيدم داغون شدم... يعني من يه سال با عشقم بودم و خودم خبر نداشتم. واي خداي من چي برام مقدر كردي... اصلا برام قابل هضم نبود...


ببينيد من هيچ وقت به هيچ پسري رو ندادم و وقتي كوچكترين ابراز محبتي از كسي ميشنيدم به طرز فجيعي چندشم مي شد و از خودم مي روندمش... ولي براي اين آقا كاملا قضيه برعكس بود. با هر جمله اي كه ازش ميشنيدم تقريبا قند تو دلم آب ميشد. شايد چون ناخودآگاه حس مي كردم از همون عشق بچگي هام ميشنيدم. ولي وقتي تشابهش را متوجه شدم تقريبا داغون شدم. من به كسي وابسته شده بودم كه متاسفانه يادآور اسطوره عشقم بوده ولي به دلايلي نمي تونم بهش برسم. اينجا ديگه اون حس انسان دوستيه نمي تونست به دادم برسه و كمك كنه به ادامه الان موضوع كاملا جديدي مطرح شده بود كه ممكن بود ادامه ماجرا هر دومون رو نابود كنه...



ولي الان ديگه حداقل تا مدتي نمي تونم به كس ديگه اي فكر كنم. اين مسئله كمي نبود كه تو زندگيم اتفاق افتاد. به علاوه اينكه من فرصت چنداني براي مكث تو زندگيم ندارم يعني سنم ديگه اجازه نمي ده كه تازه بخوام وارد چنين مسائلي بشم و توش درنگ كنم تا يه مدت نامعلومي... كاملا بلا تكليفم. همين قدر مي دونم كه فعلا آمادگي پذيرش آدم جديدي تو زندگيم ندارم.


باز هم مرسي كه به درد دل هام گوش دادين...

با سلام و احترام

sali;152885 نوشت:

خانم آذربانوي عزيز، ببينيد اين آقا قبلا هم با من قطع ارتباط كرده بودند به مدت تقريبا دو ماه، يعني اگه مي خواستن واقعا خودشون رو به دست بيارن و هر وقت دلتنگ مي شن فقط به خدا پناه بيارن اون دو ماه فرصت كاملا مناسبي بوده به خصوص كه خودشون شخصا خواستن كه خداحافظي كنن و اظهار پشيموني كرده بودن ولي متاسفانه متاسفانه و باز هم متاسفانه نتونستن به هدفشون برسن و باز برگشتن به طرف من.

sali;152885 نوشت:

اما اينهايي كه گفتم همه اش در صورتي ميشه روش قضاوت كرد و به خاطرش افسوس خورد كه حرفاي اين آقا همه اش حقيقت باشه و قصد مزاحمت نداشته باشه. چيزي كه من هيچ وقت نتونستم به حقيقتش پي ببرم شايد هم جرات نداشتم خلافش بهم ثابت بشه.



سالی عزیز واقعا خیلی حیفه وقت تون رو برای کسی بذارین که بعد از این مدت هنوز به حرفاش شک دارین و نمیدونین حقیقت رو گفته یا نه

بالاخره از نوشته تون کاملا مشخص هست که ایشون شما رو فقط برایرامش مقطعی میخواستند نه برای ازدواج و زندگی.
و مسلما به حقیقت و اصل این آرامش نمی رسند چون مسیر رو اشتباه انتخاب کردند و از راه حرام (ارتباط و گفتگو با نامحرم) میخواستند به آرامش برسند، ضمن اینکه اضطراب و تشویش خاطر و عذاب وجدان شون بیشتر میشه (همینجور که در نوشته هاتون اشاره کردین.)

به روایت زیر دقت کنید.

امام حسین علیه السلام فرمودند:

مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ

هر کس هدف و خواسته ای را با معصیت و نافرمانی خدا بجوید,
بیشتر آنچه را به آن امید دارد از دست می دهد
و سریع تر در آنچه از آن می ترسید واقع می شود .

(بحار الانوار ، ج 3 ، ص 397)

سلام سالی عزیزم!
این قضیه برای یکی از دوستان من هم اتفاق افتاده،ایشون هم درگیر رابطه با پسری شده بود که به قول خودش تنها بود و احتیاج به یک همدم داشت اما خب دوستم به خاطر عذاب وجدانش تصمیم گرفت باهاش خداحافظی کنه،ولی میگفت نمیخوام دلش رو بشکنم ،درست مثل شما میگفت شکستن دل دیگران گناه داره و نمیخوام کسی از دستم ناراحت بشه !اما خب بالاخره به قول شما دوستانه باهاش خداحافظی کرد،شاید باورت نشه اما بعد از چند وقت دوباره رابطه شون شروع شد ادامه داشت تا وقتی که دوستم واقعا فهمید که اون رابطه به ضرر خودشه،در واقع فهمید که پسرا مثل ما دخترا اینقدر احساساتی نیستن که دلشون بشکنه و فقط دلشون میخواد با یه دختر حرف بزنن که آرومشون کنه و وقتی باهاشون خداحافظی کنی دیگه دلتنگی براشون معنی نداره و راحت یه نفر جدید جایگزین شما میشه .دوستم حالا خیلی پشیمونه که دوسال از بهترین سال های جوونی اش رو با گناه و معصیت خدا گذرونده!
حالا حرفم به شما اینه که دیگه اسیر اشتباه نشین؛دل اون آقا نمی شکنه و زودتر از خودتون شما رو فراموش میکنه.پس آروم باشید!به خدا پناه ببرید!خدا برای بنده اش کافیه ،سعی کنید رابطه تون رو با خدا تقویت کنید!واقع نگر باشید نه احساساتی!
انشاالله موفق باشید!

سلام
برای خداحافظی نباید مهار رو به دل داد .
تا میخوای بری و حرف رفتنو میزنی دل میگه نه توبهش نیاز داری اون به تو نیاز داره . بانبودش نابود می شی . چطور میخوای دووم بیاری واز این حرفا..... اینقد دلیل و توجیه میاره تا بالاخره ادمو تسلیم میکنه که برگرد و بمون. نمیدونم اصلا اینطور مواقع منطق میتونه جلوی دلو بگیره یانه . ولی می دونم اراده اینقد موثره که حد نداره .
یه خورده اراده و البته توکل به خدا و سپردن همه ی کارا دست خدا خداحافظی بعد دوسال رو ممکن می سازه . یعنی همه چیز رو ممکن می کنه و ادم انرژی می گیره

سالی عزیز خواهر خوبم :Gol:
مردا اینقد راحت می تونن با این چیزا کنار بیان که باورت نمیشه. پس فکر دل حساس و روحیه ی شکننده ی خودت باش و سعی کن واقعا این وابستگی رو ازدلت دور کنی و بدون هر تعلقی به زندگی قشنگ آینده فکر کن و زندگی کن.

سلام و درود:Gol:
خوب هستید:Gol:

حقیر هروقت خواستم بنا به هر دلیلی از کسی خداحافظی کنم فقط طرف مقابلمو در نظر گرفتم!!
این خودخواهی است که خودمو نگاه کنم و تصمیم بگیرم حاضرم بمیرم ولی خودخواه نمیرم ! حاضرم فدا بشم ولی خودخواهانه زندگی نکنم تو این دوره زمونه خودخواهی میون جوونا بیداد می کنه و راه تنفس عاطفه و احساس رو بسته !!!!

چقدر زشت و وقیحانه است که توصیه به خودخواهی شده ارزش !:Ghamgin:

سالی جان برو اینجا...

http://www.askdin.com/showpost.php?p=153060&postcount=477

این ارزش نیست و راه حلی که داه شده خودخواهی نیست.
وقتی انسان میدونه که داره از بین میره به خاطر هیچ و پوچ، برای موندن و تلف نشدن زندگی باید بره......
طرف مقابل اگر واقعا ایشون رو برای زندگیشون می خواستن اقدامی می کردند نه اینکه فقط برای تسکین خودشون از یکی بهره ببرن خودخواهی هم اگر هست از جانب مردا هست .....

سلام و درود :Gol:

نظرم در مورد این موضوعی که کاربر سالی مطرح فرمودند اینه که :

خداحافظی ماهیتش تلخه و نازیباست !! :ok: باید این واقعیت رو بپذیرید !! ایستادن در مقابل واقعیت باعث میشه صدمه ببینید!!!!!!!!!!

شما هرگز نمی تونید هلاهل رو خوشمزه کنید :ok: :Nishkhand:

یا علی

sali;152885 نوشت:
من ناخواسته و غير عمد كسي را كه سعي كردم يه سال از خودم راضي نگه دارم دست رد به سينه اش زدم و اون را شايد تو بدترين لحظات تنها گذاشتم. مي دونم كه خيلي احساساتي شدم ولي از شكستن دل كسي به شدت عذاب وجدان مي گيرم.

سلام
عزیز دلم متاسفانه شما آقایون رو خوب نمیشناسی. این آقا اگر آدم خوبی باشه باید این رابطه و بازی دادن تو رو تموم کنه و این به نفعشه که همین الان تموم بشه. اگر هم آدم خوبی نیست که اینقدر دختر ساده تو این مملکت هست که خبالت راحت باشه فردا دنبال یکی دیگه است.
عزیز دلم اگه پسری دختری را بخواد خودش را به آب و آتش میزنه که باهاش ازدواج کنه. نه اینکه شما بهش پیشنهاد دادی و ایشون پس زده. همون جا که بهش گفتی که میتونه بیاد خواستگاری و بهانه آورد ریگ کفشش را باید میدیدی. چرا خودت را کوچک کردی و ادامه دادی؟ ولی جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعته. الان گرمی نمیفهمی چه صدمه ای به خاطر این رابطه دیدی. صدمه به خاطر این رابطه نه به خاطر قطع رابطه. یه دوره بازپروری روح را لازم داری.
نه تنها نباید به این رابطه ادامه بدی بلکه اگر اون آقا برای ادامه حالا به بهانه خداحافظی یا عذر خواهی آمد، باید بدانی که چطور ردش کنی و دوباره تو دام نیفتی.
متاسفانه این حیله آقایونه که برای جلب محبت طرف مشکلات زندگیشونو خیلی بزرگتر از اونی که هست جلوه میدهند. من یکی از دوستان صمیمی ام بچه طلاقه. با نامادریش زندگی میکرد و خیلی هم نامادری براش مشکل ایجاد میکرد. اتفاقا بسیار دختر عفیف و با حیایی. کی گفته هر کی کمبود محبت داره بیاد اینجوری خودش رو تامین کنه؟ مگه اصلا چند در صد از افراد جامعه محبت کافی دریافت میکنن. مسلما اگه هم واقعا مشکل حادی داشته باشه راهش این نیست.

sali;152885 نوشت:
يه موضوع ديگه كه شايد كمك كنه به تصميم گيري اينه: فكر مي كنم تقريبا همه بلا استثنا تو بچگي هاشون يه اسطوره براي عشق داشتن يه كسي يا تو خيالشون بوده و يا تو واقعيت. من چنين كسي را تو واقعيت داشتم. يكي از اقوام كه تقريبا عشق برام با اون تعريف مي شد. بهتره بهش بگم عشق بچگي كه خب همه هم بهش نمي رسن. و من هم مثل بقيه فقط در حد عشق برام موند و هنوز هم يادش كه مي افتم بدجور دلم ميگيره. بگذريم. من با اين آقا كه بودم هيچ وقت هيچ وقت با عشق بچگي هام شباهتي نديدم يعني هيچ وقت ياد اون نيافتادم تا اينكه همين اواخر خواهرم بهم گفت كه وااااااي اين دو تا چقدر به هم شبيهن حركاتشون.. رفتارهاشون.. حتي قيافه شون... نمي دونم چرا من هيچ وقت به اين نرسيده بودم. اما اين را كه شنيدم داغون شدم... يعني من يه سال با عشقم بودم و خودم خبر نداشتم. واي خداي من چي برام مقدر كردي... اصلا برام قابل هضم نبود...
ببينيد من هيچ وقت به هيچ پسري رو ندادم و وقتي كوچكترين ابراز محبتي از كسي ميشنيدم به طرز فجيعي چندشم مي شد و از خودم مي روندمش... ولي براي اين آقا كاملا قضيه برعكس بود. با هر جمله اي كه ازش ميشنيدم تقريبا قند تو دلم آب ميشد. شايد چون ناخودآگاه حس مي كردم از همون عشق بچگي هام ميشنيدم. ولي وقتي تشابهش را متوجه شدم تقريبا داغون شدم. من به كسي وابسته شده بودم كه متاسفانه يادآور اسطوره عشقم بوده ولي به دلايلي نمي تونم بهش برسم. اينجا ديگه اون حس انسان دوستيه نمي تونست به دادم برسه و كمك كنه به ادامه الان موضوع كاملا جديدي مطرح شده بود كه ممكن بود ادامه ماجرا هر دومون رو نابود كنه...

عزیز من یه حقیقت تلخ بهت میگم که اگه باورش نکنی بهش میرسی بالاخره. اینایی که برای خودت ساختی جز رویا پردازی و سراب چیزی بیشتر نیست. علاقه به اون طرف فقط باعث شده که این فکرا رو بکنی.
این که به هیچکی دیگه علاقه نداشتم. هیچ کدوم از اینا دلیل نیست.
آدم وقتی یکی رو دوست داشته باشه میره براش هزار تا مشاهبت و تطابق درست میکنه. از مسائل ساده مثل ماه تولد گرفته تا مسائل جدی تر. عزیز دلم نمیدونم چطوری بهت که همه اینا تلقیناته خودته.
فرصتی که برای در آمدن از باتلاقی که توش رفتی رو پیدا کردی از دست نده. خودت رو دوباره گرفتار نکن. خیلی نگرانتم.:geryeh:

تا محبت این فرد از دلت بیرون نره نمیفهمی چه صدمه جدی خوردی و به فکر اصلاح روحت نخواهی بود.
برای بیرون رفتن محبتش اولا به هیچ وجه باهاش دوباره ارتباط برقرار نکن. البته بدون که شیطون بیکار نمیشینه پس مراقب باش!!!!

به یکی از معصومینی مثلا امام زمان متوسل شو (یه توسل جدی)و ازش بخواه این علاقه رو از دلت بیرون ببره. حتی اگه دوس نداری این علاقه از دلت بیرون بره اینکار رو بکن. چون وقتی آدم کسی رو دوست داشته باشه که دلش نمیخواد از دلش بره. ولی خودت میدونی که این علاقه جز ضرر و گناه هیچی برات نداره.
پس حتما متوسل شو و ازشون کمک بخواه.
یادت باشه صد سال هم مجرد باشی بهتر از این وضعیه که برای خودت ایجاد کردی.
امیدوارم موفق بشی:Gol:.

سلام و درود :Gol:

به اعتقاد حقیر سرکار سالی باید هرچه سریعتر و بدون شک و تریدید خداحافظی کنند بهتره چون یک موضوع هرچقدر کهنه بشه بیشتر توی روح و روانتون نفوذ میکنه پس همین امروز چون فردا دیره :ok:

هر موضوعی یک کل داره یک جزء !! مثلا یک مرجع حکمی رو در باره ی موسیقی می دهد ! هرکس متناسب با شرایط خودش ازش برداشت و استفاده ی خودشو می کنه حتی اگر سئوال جزئی باشه و شما بپرسید فلان خواننده حکم کلی و فراگیر به شما عرضه می شود!!!!!!!


زیتون;153656 نوشت:
عزیز دلم متاسفانه شما آقایون رو خوب نمیشناسی. این آقا اگر آدم خوبی باشه باید این رابطه و بازی دادن تو رو تموم کنه و این به نفعشه که همین الان تموم بشه. اگر هم آدم خوبی نیست که اینقدر دختر ساده تو این مملکت هست که خبالت راحت باشه فردا دنبال یکی دیگه است.

خانمها دست نگهدارید .

1- این آقا هم مشکل داشته و روحیه متزلزلی داشته و لاجرم خیلی مسائل رو پنهان میکرده و بقولی دروغ میگفته و کلا اصلا قابل اعتماد نبوده و سالی هم حق دارد حتی با دعوا که خوبه با دری وری از این آقا جدا بشه چون احتمال بسیار زیادی هست که این ارتباط برای هر دو باعث ننگ و درد سر بشه

پس هرچه این قطع قویتر باشه بشکلی که بازگشتی درش تصور نشه بهتره

اما درد سالی از دلبستگی است این در عبارات آخرش مشهوده

خواهرم بستنی بخر بخور چند روز مدام خوب میشی ولی از ادامه رابطه با اون بنده خدا دلت فقط میسوزه و وجودت آب میشه

بله در مورد هر ازدواجی لازم است کمی با دقت شبیه به بد بینی بالاخص در چنین مواردی پیش رفت ولی شما همه آقایون رو به طوفان سکندر سپردید.

زمین گرد کنج نداره ولی به خدا هر گوشه این دنیا آدم خوب هست درست مثل آدم بد.

نکنید خواهر من یکی ممکنه اینجا نسبت به شوهرش یا حتی خواستگار خوبش بد بین بشه

یاحق

bina88;153698 نوشت:
مین گرد کنج نداره ولی به خدا هر گوشه این دنیا آدم خوب هست درست مثل آدم بد. نکنید خواهر من یکی ممکنه اینجا نسبت به شوهرش یا حتی خواستگار خوبش بد بین بشه

سلام برادر
ما منکر مردای خوب نشدیم هست و خداحفظشون کنه ان شالله ولی خداییش گاهی اوقات مردا واقعا در حق خانوما ظلم میکنن واین شایع تر از ظلم زن در حق مردهاست
مطمئنا وقتی مردی خوب باشه هیچ وقت یک خانوم بهش بدبین نمیشه ولی افسوس.....

[="Indigo"]بنام خدا.
سلام:Gol:،

در تایید حرف دوست عزیزم جناب بینا بگم که دوستان هیچ وقت مسایل رو جمع نبندید بگید آقای مورد نظر چرا میگید آقایون! تازه بعد از آن این کلام حضرت علی رو هم مد نظر داشته باشید:

[="DarkGreen"] هر فريب خورده‏اى را نمى‏شود سرزنش کرد،

[/]
یا علی.

ببخشید قصدم انحراف تایپیک نبود[/]

قاصدک;153699 نوشت:
ولی خداییش گاهی اوقات مردا واقعا در حق خانوما ظلم میکنن واین شایع تر از ظلم زن در حق مردهاست

شرایط ازدواج سخت شده . توقع ها بالا رفته . طلاق آمارش بالاست . آسیبهای روانی فردی و خانوادگی و اجتماعی در اثر این موارد زیاده نتیجتا قشری که بر اساس جنسیت -دین و عرف آسیب پذیرند خانمها هستند.

خب با این وجود راه حلهائی هست که باید طبق او راه حلها عمل بشه که همت مردم و مسئلین رو میطلبه.

به خدای علی عظیم قسم

اگر یک سال کار درست از طرف مردم و مسئولین بشه این مشکل توی ایران تا درصد بسیار زیادی حل میشه خانمها هم آسیب نمیبینند.

گذشته از این حرفها

با این شرایط موجود چه باید کرد. الان که همه خانمها این مشکلها را میدانند و میبینند چه بکنند ؟

خب کمی عقل رو غالب بر احساس کنند. میبینند این بنده خدا تحت تاثیر این مدت درگیر شدن در عواطف یکی دیگه الان آسیب روحی دیده . پس عقل رو بر احساس غالب و همیشه کمی چاشنی شک رو با خودتون داشته باشید.

اگر نکردید طبیعی هر سوء استفاده گری با وجود این صیغه بدون اذن پدر ممکنه

سر و کله اش پیدا بشه
یاحق

دوستان عزیز همکاران و کاربران عزیز

با سلام

لطفا مباحث و گفتگوها را با صبر و حوصله و سعه صدر و در فضایی منطقی و به دور از هر گونه

اظهارات احساسی و تعصبات غلط پیش ببرید .

ان اکرمکم عند الله اتقاکم


سعی کنید اظهارات خود را با فرمایشات خداوند در قرآن و معیارهای اهل بیت ع

عزیز تطبیق دهید

در سایه سار قرآن باشید

سلام دوست عزیز
اینجوری که از اسم تایپیکت معلومه تصمیمت اینه که خداحافظی کنی یعنی برای همیشه تمومش کنی
اگر واقعن این تصمیم رو داری که هیچ وگرنه
یه روز با خودت خلوت کنو خوب فکراتو بکن اگر به این نتیجه رسیدی تموم بشه همون لحظه عشق اون رو تو وجودت از بین ببر
خیلی ساده نیست اما شدنیه
به اینکه چطوری تموم بشه اصلن فکر نکن چون خودت این وسط اذذیت میشی
متاسفانه ادمایی که عاشق میشن خودشونو فراموش میکنن
یه کم به خودت بها بده
برای خودت ارزش قایل شو
بفهم کی هستی و جایگاهت چیه و کیا لایقتن
به این هم فکر نکن که چه بلایی سر اون میاد
مهم تویی نه اون
میدونم عشقی که بهش داری مانع این میشه بهش فکر نکنی
اما باید اول عشقش رو از دلت بندازی دور
بعدهم دیگه بهش فکر نکنی
واقعن میشه اینطوری بود
حرفایی که دوستان تو پستای قبل گفتن همگی بهت کمک میکنه تا بتونی واقعیت رو بپذیری
در ضمن توقع هم نداشته باش بعد از اون حالت بد نشه حتی ممکنه افسردگی بیاد سراغت
یه معتاد رو وقتی میخواد ترک کنه در نظر بگیر
تمام استخوناش درد میگیره داد میزنه گریه میکنه افسرده میشه منزوی میشه وووو
پس توهم اگر اینا اومد سراغت اصلن نگران نباش چون مقطعیه و تموم میشه
سعی کن دنبال این باشی که کی هستی و خودتو بشناسی
بازم میگم به خودت بها بده
امیدوارم خیلی زود همه چیزو یادت بره

سلام و درود :Gol:

قاصدک;153699 نوشت:
ما منکر مردای خوب نشدیم هست و خداحفظشون

خدا رو شکر یه استثنایی یه نفر قائل شد :Narahat az:

bina88;153708 نوشت:
همیشه کمی چاشنی شک رو با خودتون داشته

خدا ان شالله مادرعزیزمو حفظ کنه همیشه میگه به همه چی یه ذره شک داشته باش راست هم میگه چون با کمی شک نسبت به مساله عواقبش هم در مرحله ی اول در نظر آدم میاد و باعث آگاهی انسان میشه.

مدیر سایت;153712 نوشت:
دوستان عزیز همکاران و کاربران عزیز با سلام لطفا مباحث و گفتگوها را با صبر و حوصله و سعه صدر و در فضایی منطقی و به دور از هر گونه اظهارات احساسی و تعصبات غلط پیش ببرید . ان اکرمکم عند الله اتقاکم سعی کنید اظهارات خود را با فرمایشات خداوند در قرآن و معیارهای اهل بیت ع عزیز تطبیق دهید

سلام علیکم
سپاسگذارم از مدیریت محترم سایت

امیدوارم همه ما قبل از اینکه بخواهیم کلامی را به زبان بیاوریم که باعث دردسر و انحراف کسی بشه فکر آتشی گناه دیگران رو بکنیم و به آتش گناه خود بسنده کنیم.

121;153714 نوشت:
یه معتاد رو وقتی میخواد ترک کنه در نظر بگیر تمام استخوناش درد میگیره داد میزنه گریه میکنه افسرده میشه منزوی میشه وووو پس توهم اگر اینا اومد سراغت اصلن نگران نباش چون مقطعیه و تموم میشه سعی کن دنبال این باشی که کی هستی و خودتو بشناسی بازم میگم به خودت بها بده امیدوارم خیلی زود همه چیزو یادت بره

آفرین

ولی مردهای خوب هستند .
مردهای خوب کسانی هستند که :

1- صادقند و محکم
2- خودخواه نیستند
3- مسئولیت مرد خانواده بودن میدونند چی هست و در انجامش کوتاهی نمیکنند
4- برای دل خانمها هم که شده رمانتیکند
5- فهیمند
تا اینجاشو اگر در نظر بگیرید خیلی زیادند

دیگه بیشترش :
1- خوش تیپند و قد بلند
2- پولدارند
3- مادرشون اصلا در زندگیمون دخالت نمیکنه هیچ ما رو روی سرشون میذاره
4- ...
..
این شرایط با خوش بینی میشه 5 درصد از کل آقایون

موفق باشید

یاحق

زیتون;153740 نوشت:
به نظر من موضع گیری اشتباهی در مقابل من انجام دادید.

سلام بر زیتون گرامی
بحثی که مطرح شد در مورد کلام شما به تنهائی نبود

یعنی فکر نکنید که چون شما مثلا نوشتید شما آقایون رو خوب نمیشناسی
یا اگر تنها بودیم خیلی مسائل رو بهشون میگفتم چون در انظار بود نگفتم

من انتقادی بر با این مضمون نوشتم.

مساله پلید بودن آقایون و مارمولک خواندن آنها و... جوی را ایجاد کرده بود که اگر نمونه اش را میخواستید ببینید باید توی سایتهای... می یافتید.

ضدیت با بعض مردها و رفتارهایشان خب طبیعی است همانطوریکه مخالفت با بعضی خانمها و رفتارشان هم ممکن است از طرف آقایان و خانمها صورت بگیرد.

ولی اینکه بیائیم کلا آقایان را جمع ببندیم که ....

این معنایش مشخص است

یاحق

bina88;153751 نوشت:
سلام بر زیتون گرامی
بحثی که مطرح شد در مورد کلام شما به تنهائی نبود

یعنی فکر نکنید که چون شما مثلا نوشتید شما آقایون رو خوب نمیشناسی
یا اگر تنها بودیم خیلی مسائل رو بهشون میگفتم چون در انظار بود نگفتم

من انتقادی بر با این مضمون نوشتم.

مساله پلید بودن آقایون و مارمولک خواندن آنها و... جوی را ایجاد کرده بود که اگر نمونه اش را میخواستید ببینید باید توی سایتهای... می یافتید.

ضدیت با بعض مردها و رفتارهایشان خب طبیعی است همانطوریکه مخالفت با بعضی خانمها و رفتارشان هم ممکن است از طرف آقایان و خانمها صورت بگیرد.

ولی اینکه بیائیم کلا آقایان را جمع ببندیم که ....

این معنایش مشخص است

یاحق

باشه قبول! اشتباه از من بود. خواهشا دیگه ادامه ندهیم تا مسئله اصلی از بین نرود.

کی گفته مارمولک پلید هست؟

پلید اون ادم هایی هستن که نقاب صداقت و مردانگی به چهره دارن و دختره مردم....

guest;153759 نوشت:
پلید اون ادم هایی هستن که نقاب صداقت و مردانگی به چهره دارن و دختره مردم....

دختر مردم هم دل سوز و ساده لوح

خب گرگ همه جا هست خواهر من. آدم کمی با دید باز و بدور از احساسات و عواطف و گول زدن خود ( من خیلی از خامها را دیدم که انحراف رو میبینند و خودشون چشمهاشون رو میبندند ) با دیگران برخورد داشته باشه.

شک کنه. دروغ دید بد بین بشه نه اینکه توجیه کنه مگر اینکه دروغ قابل اغماض باشه.

خب خیلی از خانمها حتی از دروغگوئی مرد انگار که خوششون بیاد شروع به دلسوزی برای طرف میکنند.

اینجا مقصر صد در صد نداریم. هر دو مقصرند.

یاحق

با سلام و احترام

دوستان گرامی لطفا این بحث رو دیگه ادامه ندین و اجازه بدین تاپیک روال معمولی خودش رو طی کنه.

همه میدونند گرگ هایی که با لباس میش ظاهر میشن خیلی زیاد هستند! و به قول سرکار زیتون عمق این مباحث رو فقط خانم ها درک می کنند.

پس به قول جناب بینا یادتون نره همیشه کمی چاشنی شک رو با خودتون همراه داشته باشید. (در فضای مجازی بیشتر)

با تشکر :Gol:
موفق باشید؛

باعرض سلام و تشکر به تمامی اسک دین دوستان بنده از بعضی از نظرات استفاده کردم
اما واقعیت این است که در اینگونه روابط هم دختر از نیازهای و کمبودهای درونی و شخصیتی که ممکن است ناهشیار باشد رنج می برد و زمینه گرایش به جنس مخالف بدون هیچ ضمانت اجتماعی و حقوقی و قانونی را دارد که باید با یک درون نگری نیازهای خودش را بشناسد زیرا کسی که از عزت نفس و خود ارزشمندی برخوردار است و نیازهای مدیریت نشده در درون خود ندارد تنها و تنها با قاطعیت کامل در صورت اصرار طرف مقابل از ایشان می خواهد که به ازدواج رسمی اقدام کند و به هیچ وجه وابسته این ارتباطات عاطفی نخواهد شد . از طرفی طرف مقابل هم به دلیل نیازها و کمبودهای محبت و عاطفه در خانواده خودش دچار این وابستگی شده است البته هر دو طرف از یک نوع وسواس و افسردگی پنهان ممکن است رنج ببرند اما به هر حال توصیه به دختر این است که راهکارهای خلاص شدن از عشق های بی هدف را که در این لینک وجود دارد فراگرفته و با این واقعیت که دنیا محل از دست دادن ها و به دست آوردن ها است این راهکارها را انجام دهد از طرفی هرگونه ارتباط دوباره حتی به بهانه انتقاد یک نوع رابطه جدید را با خودش دارد پس نباید حتی به بهانه انتقاد و بحث و جدال با طرف مقابل ارتباط برقرا کنید از طرفی تا زمانی که درون شما از وابستگی ها و سموم گذشته پاک نشد اقدام به ازدواج نکنید و موارد خواستگاری را با مشاوره ازدواج درمیان بگذارید موفق باشید.

اميدوار;153886 نوشت:
و با این واقعیت که دنیا محل از دست دادن ها و به دست آوردن ها است

احسنتم . لذت بردم . دوای دردی است این جمله برای خانم سالی و دیگر خانمها و اقایان

و با این واقعیت که دنیا محل از دست دادن ها و به دست آوردن ها است

salam saliye aziz
be nazare manam shoma barae felan un pesararo faramush konid. momkene khodet ham be in natije beresi ke in pesare be dardet nemikhore (ke motmaennam be in natije miresi).
khodeto in qadr dust dashte bash ke wa in qadr bara khodet arzesh qael bash ke nazari in juri adama hatta ye lahze ru ruho ravanet asar bezaran.
Be qole Hazrate Ali (alayhesalam) ke : Har kes qadre khod ro nashnakht halak shod.
Baratun zendegiyi hamrahe ba movafaqiyat ro arezumandam. Ya Ali!

موضوع قفل شده است