نقد و بررسي شبهه: "وحى؛ تجلّى شخصيت باطنى پيامبر(ع) است؟؟؟"

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد و بررسي شبهه: "وحى؛ تجلّى شخصيت باطنى پيامبر(ع) است؟؟؟"

با سلام:Gol:

طرح شبهه در قالب يك نظريه:
از نظر روان كاوى ، روان انسان داراى دو بخش است: بخشى از آن، ظاهر و بخشى ديگر پنهان اسـت. بـخـش ظـاهـر را (روان خودآگاه) و بخش پنهان را (روان ناخودآگاه) مى نامند.

عالمان مـادى در توجيه وحى مى گويند: وحى همان تراوش وجدان پنهان و ضمير ناخودآگاه انسان است و در مـورد پـيـامبران: نيز فرشته و پيامى از جانب خداوند در كار نيست، بلكه شخصيت باطنى خـود آنـان در صـفـحـه ذهـن نـاخـودآگـاه ظاهر مى شود و از آن نهانخانه به صفحه ذهن خود آگاه منتقل مى گردد.

فـريـد وجـدى مـى نـويـسد: دانشمندان در سال 1882 در لندن جمعيتى به نام (گروه بحث هاى روانـى) تـشـكـيـل دادنـد و دربـاره وحى و صحّت و سقم آن به بررسى و پژوهش ‍ پرداختند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه انسان داراى دو شخصيت است:
1 ـ شخصيت ظاهرى، كه در حصار قواى پنج گانه است.
2 ـ شـخـصيت باطنى، كه در مواقع تعطيلى ظاهرى، فعاليت خويش را آغاز مى كند و تجلياتى از خـود نـشـان مـى دهد و همين شخصيت باطنى است كه موجب مى شود گروهى كه در حالت عادى و بـيـدارى از نـظـر قـدرت تـفـكر جزو طبقه متوسط يا پايين به شمار مى روند، در مواقع خواب مـغـنـاطـيـسـى به يك سلسله فعاليت هاى علمى و فكرى دست زنند؛ فعاليت هايى كه انجام آن از عـهـده دانـشـمـنـدان خـارج اسـت. ايـن شـخـصـيـت نـامرئى تابع اختيار و اراده انسان نيست و هر چه تـوانـاتـر باشد، تجلياتش نيز تواناتر است. وحى نيز همان تراوش شخصيت باطنى انسان اسـت و اگـر گـاهـى اوقـات بـرخـى انـسـان هـا گـمـان مـى كـنـنـد كـه فـرشـتـه اى بـر آنـان نـازل شـده اسـت، هـمـان صـورت مـتـجسّد روح خود شخص ‍ است كه توسط شخصيت باطنى مجسّم گشته است.(1)

نقد و بررسى شبهه و نظريه مذكور
الف ـ گـرچـه اصـل وجـود شـخـصيت باطنى در انسان، به نام (شعور ناخودآگاه) كم و بيش پـذيـرفـتـه شـده اسـت، امـّا تـطـبـيـق موضوع وحى بر آن، نه تنها ثابت شدنى نيست و در حد فـرضـيـّه، مـطـرح شـده است، بلكه دلايلى نيز برخلاف آن در دست است؛ زيرا اين توجيه با اظـهارات پيامبران: و كتب آسمانى سازگار نيست.

پيامبران: ادّعا مى كنند كه گونه اى رابطه بـا پـروردگـار جهان هستى دارند كه مغاير با روابط فكرى و عقلى معمولى با ديگران است؛ چنان كه قرآن كريم تصريح كرده و فرموده است: (قُلْ اِنَّما اَتَّبِعُ ما يُوحى اِلَىَّ مِنْ رَبّى )(اعراف / 203)؛ بگو: (من تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود.).ژ

تنها چيزي كه باقي مي ماند به عبارتي لازمه اين تفسير انست كه بگويند پيامبران دروغگويند كه شواهد مسلم تاريخي خلاف آن را ثابت نموده است.

ب ـ تجلّيات ضمير ناخودآگاه در افراد سالم بسيار نادر است و قلمرو ذهن ناخودآگاه معمولاً در افـراد بـيـمـار، خـسـته، نگران و شكست خورده تجلّى مى كند و ظهور و بروز اين ضمير در ميان دانـشمندان بسيار اندك و در طول عمر يكى دو بار بيشتر روى نمى دهد، در حالى كه آنچه وحى مـى نـامندش، در زندگى پيامبران: فراوان روى مى دهد. به عنوان نمونه، در زندگى پيامبر اسـلام (ص)، در مـدت بـيـسـت و سـه سـال ـ آن هـم در شـرايـطـى كـه مشغول فعّاليت هاى سياسى و تبليغى و كارهاى روزانه بوده است ـ وحى و ارتباط غيبى پيش مى آمـده اسـت.

بـسـيـارى از وحـى هـا در صـحـنـه هـاى نـبـرد و در جـايـى نـازل مـى شـده انـد كـه زمـينه بروز ضمير ناخودآگاه نبوده است. وانگهى، پيامبران: مردانى مـجـاهـد و مـبـارز بـوده انـد، نه افرادى گوشه گير، بيمار، خسته و شكست خورده كه در انتظار فعّاليت ضمير ناخودآگاه بنشينند.(2)

ج ـ هـرگـاه مـعـارف و دسـتـورالعـمـل هاى وحيانى، پرتوى از تجلّى شخصيت باطنى پيامبران: بـاشد، بايد در هر عصرى نمونه هايى داشته باشد؛ زيرا شرايطى كه بر پيامبران: حكومت مـى كـرده، بـر افـراد ديگر نيز حاكم بوده است، در حالى كه حقيقت برخلاف اين است و پس از نـبـوّت پـيـامـبـر اسـلام(ص)، هـيـچ فـرد ديـگـرى چـنـيـن تـعـاليـم و دسـتورالعمل هاى متعالى و زندگى بخشى ارائه نكرده است با آن كه افراد فراوانى بوده اند كـه در جـامعه هاى جاهلى و فاسد زندگى مى كرده اند و دغدغه هاى اصلاح داشته اند و تعاليم دستورالعمل هايى هم ارائه داده اند.

د ـ پـيـامـبـران: بـراى اثـبـات صدق ادّعاى خود، معجزاتى آشكار ساخته اند كه ديگران از آنها عـاجـز بـوده انـد و تاكنون ديده نشده است كسانى كه ضمير ناخودآگاهشان ظهور و بروز دارد، ادّعاى معجزه كنند. پس آشكار مى شود كه ميان اين دو گروه تفاوتى بنيادين هست و منشاء الهامات و سـخـنـان پـيـامبران، نيروى غيبى خارج از وجود آنان است كه با تكيه بر آن ادّعاى اعجاز مى كنند و با استفاده از رهنمودهاى همان منبع غيبى به هدايت آدميان مى پردازند.(3)

دوستان عزيز، مي توانند مطالب موافق و مخالف و اشكالات احتمالي شان را حول موضوع، در اين تايپيك قرار داده و بحث را پيگيري كنند.

موفق در پناه حق ...:Gol:

پاورقي__________________________________________
1 ـ دايرة المعارف القرن العشرين، محمدفريد وجدى، ج 10، ص 712 ـ 716.
2 ـ ر. ك: مجله كلام اسلامى ، ش 27، ص 8.
3 ـ براى تبيين بيشتر اين نظريه و ردّ آن ر. ك . مجله كلام اسلامى ، شماره 27، مؤ سسه امام صادق 7، قم ؛ بنقل از مباحث تكميلي عقايد، مركز تحقيقات اسلامي، با كمي تغيير.


صدیق;152145 نوشت:
لف ـ گـرچـه اصـل وجـود شـخـصيت باطنى در انسان، به نام (شعور ناخودآگاه) كم و بيش پـذيـرفـتـه شـده اسـت، امـّا تـطـبـيـق موضوع وحى بر آن، نه تنها ثابت شدنى نيست و در حد فـرضـيـّه، مـطـرح شـده است، بلكه دلايلى نيز برخلاف آن در دست است؛ زيرا اين توجيه با اظـهارات پيامبران: و كتب آسمانى سازگار نيست. پيامبران: ادّعا مى كنند كه گونه اى رابطه بـا پـروردگـار جهان هستى دارند كه مغاير با روابط فكرى و عقلى معمولى با ديگران است؛ چنان كه قرآن كريم تصريح كرده و فرموده است: (قُلْ اِنَّما اَتَّبِعُ ما يُوحى اِلَىَّ مِنْ رَبّى )(اعراف / 203)؛ بگو: (من تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود.).ژ تنها چيزي كه باقي مي ماند به عبارتي لازمه اين تفسير انست كه بگويند پيامبران دروغگويند كه شواهد مسلم تاريخي خلاف آن را ثابت نموده است.

با عرض سلام و تشکر از مطلب خوبتون

برای اینکه تاپیک رو گسترش بدیم من به قسمت الف اینطور اشکال وارد می کنم که شخص نظریه پرداز در اینجا مدعی شده این ها تجلیات باطنی هستند که شخص گمان می کند وحی الهی است و سخنی از صدق و کذب شخص نیست.

در واقع اگر این بحث را درون دینی مد نظر قرار دهیم می توان استدلال شما را صحیح دانست اما برای شخصی که از بیرون به این مسئله نگاه می کند حجت شما مدعای شخص مقابل را رد نمی کند.اما در مورد قسمتی که می فرمایید صرفا یک فرضیه است من هم با شما موافقم ولی اگر نتوانیم سنخ وحی را ثابت کنیم این فرضیه جزو احتمالاتی می شود که خلل به بحث وحی وارد می کند.

صدیق;152145 نوشت:
ب ـ تجلّيات ضمير ناخودآگاه در افراد سالم بسيار نادر است و قلمرو ذهن ناخودآگاه معمولاً در افـراد بـيـمـار، خـسـته، نگران و شكست خورده تجلّى مى كند و ظهور و بروز اين ضمير در ميان دانـشمندان بسيار اندك و در طول عمر يكى دو بار بيشتر روى نمى دهد، در حالى كه آنچه وحى مـى نـامندش، در زندگى پيامبران: فراوان روى مى دهد. به عنوان نمونه، در زندگى پيامبر اسـلام (ص)، در مـدت بـيـسـت و سـه سـال ـ آن هـم در شـرايـطـى كـه مشغول فعّاليت هاى سياسى و تبليغى و كارهاى روزانه بوده است ـ وحى و ارتباط غيبى پيش مى آمـده اسـت. بـسـيـارى از وحـى هـا در صـحـنـه هـاى نـبـرد و در جـايـى نـازل مـى شـده انـد كـه زمـينه بروز ضمير ناخودآگاه نبوده است. وانگهى، پيامبران: مردانى مـجـاهـد و مـبـارز بـوده انـد، نه افرادى گوشه گير، بيمار، خسته و شكست خورده كه در انتظار فعّاليت ضمير ناخودآگاه بنشينند.(2)

به نظر من این حرف که تجلیات باطنی در افراد سالم نادر است و بیشتر در افراد شکست خورده ،بـيـمـار، خـسـته، نگران به وجود می آید حرفی نادرست است.(البته اگر تجلیات را طبق معنای مدنظر آنها قرار دهیم)
به هر صورت حتی نادر هم باشد ،محال نیست و این دلیل بر رد ادعای شخص مقابل نمی باشد.
شخصی که روح خود را کامل کرده باشد در هر حالی می تواند به این تجلی دست پیدا کند.چه در جنگ و چه در صلح

علامه حلي;152154 نوشت:
با عرض سلام و تشکر از مطلب خوبتون

برای اینکه تاپیک رو گسترش بدیم من به قسمت الف اینطور اشکال وارد می کنم که شخص نظریه پرداز در اینجا مدعی شده این ها تجلیات باطنی هستند که شخص گمان می کند وحی الهی است و سخنی از صدق و کذب شخص نیست.

در واقع اگر این بحث را درون دینی مد نظر قرار دهیم می توان استدلال شما را صحیح دانست اما برای شخصی که از بیرون به این مسئله نگاه می کند حجت شما مدعای شخص مقابل را رد نمی کند.اما در مورد قسمتی که می فرمایید صرفا یک فرضیه است من هم با شما موافقم ولی اگر نتوانیم سنخ وحی را ثابت کنیم این فرضیه جزو احتمالاتی می شود که خلل به بحث وحی وارد می کند.


با سلام و تشكر:Gol:

در خصوص نگاه بيروني به اين مسأله بايد تفكيك قائل شد:

- كسي كه به همه عالم نگاه مادي دارد و عالم ماوراء را منكر است باصطلاح ملحدان و منكران.
- كسي كه به وجود اسرار و رموزي ماورائي در عالم معتقد است اما "نمي داند چيست" در اصطلاح لاادري گويان.

اگر نگاه شخص به عالم هستي و انسان، نگاه ماده انگارانه باشد، راهي به تفاوت آنچه بعنوان وحي بر انبياء الهي نازل مي شود و انچه شخص از درون خودش دريافت مي كند(تجربه هاي دروني) ندارد چون در واقع اعتقادي به عالم ماوراء اين عالم ندارد. لذا بدليل همين محدوديت، از انجائيكه وحي از سنج ايمان به غيب است و براي بشر عادي راهي به درك حقيقت ان نيست، به نتيجه اي جز انكار نخواهد انجاميد.

لازمه درك حقيقت وحي در گام اول، شناخت توان و قدرت و استعدادي است كه خداوند در روح بشر قرار داده، و نيز اثبات وجود خداي حكيم و عليم كه پس از اين شناخت، عقل بنا به حكمت الهي به ضرورت ارسال پيامبران و انزال كتب و اينكه پيام الهي بايد از كانالي به مردم ابلاغ شود گواهي مي دهد و با توجه به شايستگي و توانائي و استعداد عالي اي كه پيامبران بعنوان اصفياء و برگزيدگان كسب كرده اند اين امكان(يعني دريافت وحي) بايد از اين مجرا محقق شود. و در اين صورت، كسي كه به اين سطح از شناخت در باره وحي برسد بي شك، سنخ وحي را از سنخ ديگر تجربه هاي بشري (تجربه هاي عرفا، نوابغ و عقلاء و يا ديگر شرايطي كه در بحث اوليه گذشت) متمايز و تفكيك خواهد كرد.

از آنجائيكه ماديون، بدليل بحران معرفتي و انكار روح و عوالم ماوراء هستي به هيچكدام از اين لوازم ايمان و معرفت راه نمي يابند، درك حقيقت وحي نيز براي ايشان اگر نگوييم غير ممكن، قريب به ناممكن است. پس شناخت حقيقت وحي لوازمي دارد كه حداقل ماديون فاقد آن هستند.

اما كسي را كه به اسرار و رموز عالم ماوراء معتقد است اما نمي داند چيست مي توان با تبيين دقيق عقلاني از حقيقت انسان، جهان و خالق هستي بخش، باصطلاح تبيين بنيادين جهان بيني الهي به سمت و سوي درك و فهم ضرورت و حقيقت وحي رهنمون شد.

موفق باشيد ...:Gol:

علامه حلي;152158 نوشت:
به نظر من این حرف که تجلیات باطنی در افراد سالم نادر است و بیشتر در افراد شکست خورده ،بـيـمـار، خـسـته، نگران به وجود می آید حرفی نادرست است.(البته اگر تجلیات را طبق معنای مدنظر آنها قرار دهیم)
به هر صورت حتی نادر هم باشد ،محال نیست و این دلیل بر رد ادعای شخص مقابل نمی باشد.
شخصی که روح خود را کامل کرده باشد در هر حالی می تواند به این تجلی دست پیدا کند.چه در جنگ و چه در صلح

با سلام مجدد:Gol:

بنظر اينجا يك خَلط بحثي ايجاد شده و دو شبهه متفاوت را با هم در آميخته ايد، شبهه اي كه طرح شد مربوط به يك بحث روانكاوي بود كه وحي الهي انبياء را از سنخ حالات رواني و تجليات باطني افراد دانسته اند كه معمولاً براي همه انسانها در شرايط و حالات متفاوت رخ مي دهد.

كه پاسخ ان به همان كيفيتي كه ذكر شد گذشت اينكه معمولاً انسان هاي بيمار، خسته، نگران و ترسو و يا باصطلاح در شرايط روحي نامساعد گرفتار چنين تجليات و اوهامي چه در خواب و چه در بيداري مي شوند و انسانهاي سالم كه هم از لحاظ روحي و هم از لحاظ عقل در شرايط مساعد بوده و سالم هستند كمتر دچار چنين تجليات وهم آلودي مي شوند.

مستحضريد كه انسان سالم(از لحاظ روح و جسم) با انسان كامل(از جهت روحي) متفاوت است.

مطلبي كه گذشت مربوط به شرايطي است كه انسان سالم در مقايسه با انسانهاي بيمار و خسته و نگران دارد نه كساني كه روح خود را پرورش داده و كامل نموده اند،(عرفاء و انسان هاي خودساخته).

بي شك، بحث شبهه ي مربوط به شباهت وحي انبياء الهي با تجربه هاي عرفاء(انسانهاي كامل) موضوعي متفاوت با موضوع مطرح شده است و بدون شك پاسخ متفاوتي را هم مي طلبد. كه انشاءالله در جاي خود به ان خواهيم پرداخت اما اجمال پاسخ اينكه:

بين وحي الهي و تجربه عرفا تفاوت بسيار است. زيرا بين تجربه هاي عرفا تفاوت و اختلاف به وفور يافت مي شود، و حتي در يك موضوع مشترك عرفا دريافت هاي متفاوت و گونه گوني دارند، بعلاوه آنكه گاهي بدليل عدم وجود عصمت در عرفا، مشاهدات انها عاري از اوهام و وساوس شيطاني نبوده و توأم با خطاست. لذا براي تشخيص تجربه صحيح از غلط، بايد به ملاك و معياري موثق، ارائه شود.

وحي الهي مصون از خطا و خود ملاك حقيقت است ضمن آنكه حكمت و قدرت الهي اقتضا مي كند كه براي رسيدن وحي و پيام الهي به بشر، از قلمرو وحي صيانت كند از طرفي عصمت انبياء به حكم عقل و نقل ثابت است، ضمن آنكه عرفا بر خلاف انبياء الهي هيچگاه كلام خود را به خدا و منبع الهي منتسب ندانسته اند اما پيامبران آن را كلام و پيام الهي شمرده و براي ادعاي خود معجزه ارائه داده و با ان تحدي نموده اند.

موفق باشيد ...:Gol:

موضوع قفل شده است