نظرتون در مورد ازدواج فرد سالم با يك معلول چيه؟؟

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظرتون در مورد ازدواج فرد سالم با يك معلول چيه؟؟

سلام
نظرتون در مورد ازدواج فرد سالم با يك معلول چيه؟

به نام خدا
با سلام خدمت دوست جدیدمون

نظر کارشناسان رو میخواید یا نظر کاربران رو؟

همیشه پاینده و پیروز باشید

mnsy;151481 نوشت:

نظر کارشناسان رو میخواید یا نظر کاربران رو؟

با سلام و احترام

کاربران گرامی می تونن نظرات خودشون رو در مورد سوال مطرح شده مطرح کنند و بعد کارشناسان جهت مطالعه نظرات کاربران و جمع بندی مطالب و پاسخ تکمیلی تشریف میارن.

موفق باشید؛

با سلام
این که انسان با یه فرد معلول ازدواج کنه فی نفسه چیز بدی نیست ولی برای اینکه به مشکلی بر نخوره باید به بعضی نکات توجه داشته باشه
1.اینکه پذیرش سختی زندگی با یک معلول خود نیاز به آگاهی کامل و خود ساختگی کامل دارد به این دلیل که برای رفع نیاز یک همسر معلول باید وقت و انرژی بیشتری گذاشت

2.زندگی با یک معلول ممکن است انسان را از بعضی نیازهایی که دارد محروم سازد مثلا به سبب معلولیت همسر مجبور شود از رفتن به بعضی مکانها خود داری کند

3.ترحم کردن دیگران نسبت به همسر هم ،از جمله مسائلی هست که ممکن است برای فرد مقابل ،ایجاد چالش کند

3.آخرین مطلب اینکه ،نوع برخورد خود شخص، با همسر معلولش هم، حساس میباشد و باید با دقت خاصی صورت بگیرد ؛به طور مثال گاهی همسر معلول، از دلسوزیها و ترحم های بیش از حد شریک زندگیش ،رنجیده خاطر میشود . باید به این مسائل به طور ویژه دقت کرد

اگر فرد با آگاهی از نحوه برخورد و داشتن صبر، وارد زندگی با یک فرد معلول شود به نظر مشکل خاصی به وجود نیاید
البته باید این نکته هم لحاظ شود که معلولیت نباید به حدی باشد که باعث تامین نشدن نیازهای اولیه همسر فرد شود....

من يار مهربانم;151477 نوشت:

سلام نظرتون در مورد ازدواج فرد سالم با يك معلول چيه؟

با سلام و احترام

گاهی اوقات روی محبت، دلسوزی و ترحم و... خانم یا آقا تن به ازدواج با شخص معلول یا شخصی که بیماری خاص داره رو میدن بعد از گذشت زمان با برآورده نشدن نیازها، حرف های اطرافیان، مشکلات جدید و... دلسرد میشن و زمینه ی افسردگی، ظلم و بی اعتنایی به طرف مقابل، خیانت و... به وجود میاد.

باید ببینیم آیا توانایی روحی و جسمی و... داریم که به چنین ازدواجی رضایت بدیم.

در این موارد باید توسط افراد مجرب، مشاور و پزشک و... تمام جوانب رو بررسی کرد و حتی به مشکلات احتمالی آینده در مورد معلولیت یا بیماری فرد آگاهی کامل پیدا کرد.

و قبل از ازدواج حتماً حتماً به مشاور ازدواج رجوع کرد.

آذر بانو;151514 نوشت:
قبل از ازدواج حتماً حتماً به مشاور ازدواج رجوع کرد.

به نام خدا
با سلام

سرکار آذر بانو حرف آخر رو اول زدند

در ادامه بیانات دوستان بنده اضافه کنم بجز در نظر گرفتن دونفر نظر خونواده های طرفین مخصوصا خونواده شخص سالم نقش بسزایی داره باید در نظر گرفت

چه بسا زندگی دو شخص سالمی که بخاطر حرف ها و کشمکش های خونواده طرفین به کام دو جوان تلخ میشه، اینجا بخاطر نقص ظاهری وبالطبع اینکه خونواده شخص سالم آرزوها! برای جوونشون داشتن از ابتدا موجب ناراحتی و رنجشی بشند که حتی خوبی های خود شخص هم شاید نتونه جایگزین این ناراحتی های بوجود اومده باشه

خلاصه کلام اینکه باید این نکته رو در نظر داشت که شخصیت معلول آسیب نبینه یا حداقل خورد نشه،
چه اینکه شخص معلول با این وضعیت کنار اومده باشه و شخصیت محکمی داشته باشه،
چه اینکه وضع جسمیش باعث آسیب پذیر تر شدن باشه.
چون اینجا دیگه حرف هرکسی نیست که شخص معلول بتونه راحت ازش بگذره، بلکه حرف شریک زندگی و نزدیک ترین شخص بهشه که همین ارتباط قوی عاطفی رو بوجود میاره که خود بخود تاثیر پذیری روبالا میبره

بنده نظر خودم رو میگم، ازدواج با شخص معلول علاوه بر مشکلاتی که ممکنه داشته باشه اگر برای خدا باشه حسن هایی هم داره که در زندگی با شخص عادی بندرت دیده میشه
برای مثال در دنیای امروزی که خیلی ها بخاطر کمی زیبای ظاهری خدا رو بنده نیستن، خواه ناخواه در شخص معلول فروتنی و تواضع بیشتری یافت میشه که باعث میشه قدر محبت و خوبی رو بیشتر بدونه و زندگی رو میتونه برای طرفین شیرین کنه
در حالی که در زندگی دو شخصی که جسم سالمی دارند شاید خوبی و محبت یکی از طرفین رو دیگری حق! خودشو بدونه بخاطر اندک زیبایی ظاهری و شرایط فیزیکی بدنش!

و در کنار اینها از خود گذشتگی که شخص در راه خدمت به بنده خدا میکنه و همینطور شکر و سپاس از خدایی که هر روز بخاطر سلامتی که بهش داده رو داره که روی بعد معنوی شخص هم تاثیری مثبت داره، که در زندگی اشخاص عادی دور از چشم میمونه

همه اینها منوط به اینه که شخص به چه هدف یا انگیزه ای اینکار رو میکنه بعلاوه اینکه توان به اتمام رسوندن این مسوولیت رو داره یا نه؛ نه اینکه بیاد چشمش رو درست کنه بزنه ابروشم خراب کنه

در پناه حق

بسيار ممنونم از دوستان خوبم

ايا شما در اطراف خودتون شاهد چنين ازدواج هايي هستيد ؟؟؟

اگر نمونه اي چه موفق يا خداي ناكرده ناموفق سراغ داريد برام بگيد ،،،، يك دنيا سپاس

خوندنش خالي از لطف نيست .... سلام دوستان خوبم

لينك زير را يكبار كليك كنيد.
http://maloolane.samenblog.com/13/

بخونيدش ، مطالب خوبي داره.
يه تشكر كوچولو هم پاي مطالبم بزنيد بد نيستشااااااااااااااااااااا

من رجوع کردم اما به نظرم یکم نا فرم است چون هم رنگ فونت تایپ شده هم رنگ پس زمینه خاکستری بود و قابل خوندن نبود مگر الفاظی که صورتی نوشته شده بود

من يار مهربانم;151596 نوشت:
بسيار ممنونم از دوستان خوبم

ايا شما در اطراف خودتون شاهد چنين ازدواج هايي هستيد ؟؟؟

اگر نمونه اي چه موفق يا خداي ناكرده ناموفق سراغ داريد برام بگيد ،،،، يك دنيا سپاس


سلام
من زوجی رو میشناسم که خانم روشندل(نابینا) هست و اقا سالم و زوج موفقی هستن و البته بسیار فرهیخته و از لحاظ های دیگه هم کفو هستن(خانواده تحصیل فهم روحیه شخصیت و ... و هر دو بسیار مهربان هستن و با ایمان):Gol:البته باید اضافه کنم این خانم بسیار توانمند هستن و هیچی از خانمهای دیگه کم ندارن و خیلی مستقل از عهده کارهاشون برمیان

موفق باشین

ببخشید کفو فقط از جهت ایمان است تحصیل و اینا از نظر من ارزش نداره

اگه دو نفر از لحاظ ایمان کفو باشند دیگر جایی برای تحصیلات و ... باقی نمیمونه

مهربانی لازمه ایمانه!! من لا یَرحم لا یُرحم کسی که رحم نکند مورد رحم واقع نمیشود

من يار مهربانم;151596 نوشت:
بسيار ممنونم از دوستان خوبم

ايا شما در اطراف خودتون شاهد چنين ازدواج هايي هستيد ؟؟؟

اگر نمونه اي چه موفق يا خداي ناكرده ناموفق سراغ داريد برام بگيد ،،،، يك دنيا سپاس

سلامممم

خوب هستين.

يكي از دوستان خواهرم يك چنين ازدواجي انجام داده

شرح ماجرا:

اين دختر خانم هميشه ارزوش بوده بايه جانباز ازدواج كنه ولي خوب خانوادش شديدا با اين موضوع مخالف بودن.

دخترم ميگذاره سنش بره بالا و به همه خواستگارهاش جواب منفي ميده.

بعد با خواهش و التماس از پدرش ميخواد كه برن پيش يه جانباز و ازش بخواند كه با دخترشون ازدواج كنه....

پدرهم با كلي مكافات قبول ميكنه وقتي ميرن سراغ جانبازه پدره بر ميگرده به جانبازه ميگه شما خجالت نميكشي ميخواي با دختر من ازدواج كني!!

جانباز بنده خدا شكه ميشه!!!اخه اون كه اين وسط گناهي نداشته!!

بعدشم پدر دست دختر رو ميگيره و ميرندخونه.

ادامه دارد....

بعد از مدتي كه اب از اسياب ميوفته دختره خودش بلند ميشه ميره سراغ يه

جانباز قطع نخايي و راضيش ميكنه كه باهاش ازدواج كنه.

بعدم با يه مصيبتي پدرش رو راضي ميكنه كه براي خوندن صيغه حاضر بشند.

بعدشم از تو شهرش كوچ ميكنه مياد شهر مااا

ادامه دارد....

بعد از ازدواجشون چند باري بردش كربلا و مكه و سوريه و مشهد.

چون اون اقا قطع نخايي بود دكترا گفتند بچه دار نميشين.

به لطف خدا يه خانم خاضر شد براشون يه بچه به دنيا بياره!

الانممم دختر كوچولوش هشت ماهشه.

شكر خدا زندگيه خوبي دارند،البته بعضي وقتها اون اقا به دليل مشكلاتي كه داره تو هفته چند شب رو بايد تو اسايشگاه جانبازان بگذرونه.

عكس كوچولوشممم دارممم

خواستيد ميگذارممم

حق نگهدارتون:hamdel:

[=Times New Roman]سلام

گاهی انسان برای متفاوت بودن و خودنمایی هرکاری انجام می دهد! ولی کاری ارزش مند است که برای خدا باشد و با نیت خدایی خالص شده باشد:ok:

یا حق

ستايش;154463 نوشت:

يكي از دوستان خواهرم يك چنين ازدواجي انجام داده

با سلام و احترام

و تشکر از تعریف داستان و تجربه تون

یک سوال: این خانم الان از ازدواجش نارحت نیست یا پشیمون نکرده؟

الان هم همون عشق و ارادت رو به جانبازان و معلولین داره؟

به یاری الله تعالی
السلام علیکم

ایرادی که طبیعتا نداره. منتها اگر صرفا ایثار پوچی باشه معلوم نیست تا کجا این ایثاره ماندگار هست و جواب می دهد!!!

البته ایثار ربطی به زندگی با معلول و غیر معلول ندارد بلکه در تمام زندگی ها این مطلب مهم باید جاری باشد....ای بسا در زندگی ای که هر دو جسما سالم هستند خرج ایثار بیشتر از یک زندگی ای باشد که در آن یک طرف معلول و یا بیمار است!

لذا نمی شود گفت الزاما و مطلقا زندگی با یک بیمار یعنی ایثاری شدیدتر از دیگر زندگی هایی که هر دو طرف مثلا جسما سالمند!!!

بلکه اینها را نوع بینش ما و مدیریت زندگی ما بیشتر تعیین می کند.

به نظرم اگر ملاکمون از سنجش انسانها و علت علاقمون به آنها و هر چیز دیگری را تغییر دهیم و ملاکی اصیل انتخاب کنیم برای ارزش گذاری ها و دوست داشتن هایمان , در اینصورت تفاوتی بین معلول و غیر معلول نخواهد بود.

البته انسانیم و نیازهایی مادی داریم اما اگر اون ملاک اصلی فوق(علت اصیل برای ارزش سنجی و دوست داشتن هایمان) انقدر قدرتش بالا باشد که این نیازها رو کنار بزنه در اینصورت هیچ و هیچ مشکلی که نخواهیم داشت بلکه ای بسا ازدواج با یک معلول مومن و متخلق به اخلاق اسلامی(دو شرط رکنی) گزینه ی ناب زندگی باشد.

طبیعتا فرد معلول مذکور یا یک کسی که بیماری خاصی داره دیدی به جهان دارد و مقامی نزد خدا دارد که هیچ انسان غیر معصومی به این راحتی اقلا این دید را مثل او لمس نخواهد کرد...که این دید از او شخصیتی کامل و بی نظیر خواهد ساخت.

لذا زندگی در کنار چنین فردی بی اغراق از نعمات جاویدان الهیست.

اینکه میگم جاویدان...چون در بهشت نیز شما در پی وی خواهید بود و از خدا وی را خواهید خواست.

التماس دعای فرج.
-----------
اضافه شد:
(مطالب زیر بعدا جهت تبیین نکات و اصلاح پست فوق- همین مطالب بالا- اضافه شده است):

داشتم به این موضوع فکر می کردم دیدم سه تا نکته و اصلاحیه بایستی به پست قبلی خودم اضافه کنم:

1: اولا اینکه غرض اصلی من از پست فوق رد نگاه مطلق گرایانه بود و الا شرایط واقعی و همچنین موضع عالی دور از نظرم نیست.لذا اگر چنین معنی ای داده پوزش میطلبم.
2:اینکه گفتم اگر دیدمون تغییر کنه بین معلول و غیر معلول تفاوتی نیست صرفا جهت نشان دادن و توجه دادن به ارزش حقیقی انسانها بوده که ارزش صرفا به داشتن پای سالم و...نیست اما این مطلب رو هم قبول دارم که طبیعتا ایده آل اینه که آدم چهار ستون بدنش سالم باشه..
3:اینکه در مطالب بالا گفتم "....مقامی نزد خدا دارد که هیچ انسان غیر معصومی به این راحتی اقلا این دید را مثل او لمس نخواهد کرد"
این سخن رو فکر می کنم درست نتونستم منظورم رو برسونم و البته اشتباه هم نوشتم و لازمه که هم مقداری شرح بدم هم اصلاحش کنم:
در اینکه انسان مومن و متخلق به اخلاق اسلامی ای که بیماری یا مصیبتی را اغیار نصیبش کرده اند و او فی الحال راضی به خشنودی خداست به همین جهت صبر کرده و خود ستیزی و دگر ستیزی نمی کند مقامی نزد خدا دارد که بالاترین مقامهاست شکی درش نیست و متون دین الله تعالی نیز به حد کافی در این مورد فرموده اند (که حتی داخل پرانتز عرض کنم این مقامات و اجرها از دیدگاه هوشمندانه به قدری ویژه و خاص است که نه تنها باعث غبطه خوردن آدمی به کسانی که درد و غمشون بیشتره می شود بلکه ترغیب می کنه که اگه یه روز مقدور بود و جایز بود به نوعی به استقبال مصیبت و غم برود و آن را به آغوش خود بکشد)

اما اینکه گفتم این نوع دید و جهانبینی حاصل از بیماری را مثل او(یعنی بیمار) کس دیگری لمس نخواهد کرد....باید گفت با استعانت از الله تعالی و اهل البیت علیهم السلام و آموزش و کسب تجربه و عمل صحیح می توانیم خود را پرورش دهیم و الزاما نیازی به بیمار شدن جهت لمس این مهم نیست

اما و اما و اما

سخن بنده این است که این امتیاز نسبت به ای بسا زن و مردی است که در دور و اطراف خود می بینیم که هر دو جسما سالم هستند و به جهت همین نعمات ناچیز و فانی زندگی دنیوی از هدف زندگی و زندگی حقیقی غافل هستند (که ای بسا مردم و خود اینها توهم می کنند خوشبختند!) ...حال آنکه خوشبختی اگر این است ما دوست داریم خوشبخت نباشیم که نتیجه ی حقیقی آن نیز این همه فسادو...می باشد که همه شاهدیم.

حال آن که کسی که بیمار است (و آن دوشرط رکنی را نیز دارد) خود به جهت نعمت وجودی این بیماری که عامل ذکر و یادآوری برای وی می باشد -که در وهله و نگاه اول درد است-باعث می شود دائما در مسیر مدار و محور زندگی صحیح قرار بگیرد(واگر خارج شد این یادآوری بیشتر از افراد مثلا سالم او را نجات می دهد).
به تعبیری این بیماری بروز کننده و نجات دهنده ی وی از غرق شدن در غفلت و آن همه تبعاتی که در زندگی های دور و اطراف شاهدش هستیم می باشد.
لذا اینمورد(داشتن یادآور همراه) امتیاز ویژه ایست برای این قبیل افراد نسبت به افراد بسیاری که در جامعه هستند و همین داشتن نعمتی -که بیماران به سبب ظلم اغیار ندارند- باعث غفلتشان شده است.

نهایتا ضمن پوزش از حجم مطلب باید این را نیز عرض کنم که اینها نظر شخصی بنده است ممکن است حقیر در برداشتهایم اشتباه کرده باشم.

لازم است کارشناسان و مشاورین امر در این نظرات ازائه شده تا بدینجا تامل کرده و جمع بندی نمایند تا ان شاالله الرحمن کمکی فکری صحیحی به استارتر محترم نیز شده باشد.

التماس دعای فرج.

آذر بانو;154529 نوشت:

با سلام و احترام

و تشکر از تعریف داستان و تجربه تون

یک سوال: این خانم الان از ازدواجش نارحت نیست یا پشیمون نکرده؟

الان هم همون عشق و ارادت رو به جانبازان و معلولین داره؟

سلاممم

خواهش ميكنممم

بله بعد از گذشت چند سال كاملا اين دو عاشق همديگه هستند ولي ناراحتي ها و دردهايي كه اين جانباز ميكشه اون خانم رو خيلي ناراحت ميكنه.

هركسي نميتونه اين كار رو انجام بده.

ظرفيت ادمها كم و زياد هست.

خيلي كار بزرگيست كه كسي جواني و عمرش رو بگذاره براي يه نفر!

فكرش رو بكنيد.

هيچ تفريحي نخواهد داشت ،

ادمها اول بايد خودشون رو خوب بشناسند بعد تصميم به همچين كار بزرگي بگيرند.

ولي خداييش اين دختر هم برد كرد دنياش رو فروخت و اخرتش رو دودستي چسبيد.

حق نگهدارتون

حكايتى عجيب از مردانگى‏

روزى، جوانى دخترى را ديده و پسنديده بود. دختر هم دختر باسواد و باكمال و زيبايى بود. وضع مالى‏شان هم خوب بود. اين دو جوان براى‏ ازدواج صحبت‏هاشان را كرده بودند و قرار گذاشته بودند پس از پايان تحصيلاتشان ازدواج كنند.
پسر كه مجبور بود براى ادامه تحصيل به خارج برود، به خانواده اين دخترخبر داد كه چند سالى بايد براى گرفتن فوق ليسانس به خارج از كشور برود ولى قرار ازدواج آنان بر جاى خويش است. آن‏ها هم پذيرفتند.
در خلال اين مدت، گاهى ميان اين دو جوان نامه‏هاى مؤدبانه‏اى نيز ردّ و بدل مى‏شد. پسر در اروپا با انسان‏هاى فراوانى برخورد داشت و مى‏توانست با دخترهاى ديگرى ازدواج كند، اما چون قول داده بود با اين دختر ازدواج كند بر سر عهد خود بود.
پس از مدتى، پسر ديد دختر پاسخ نامه‏هايش را نمى‏دهد. نامه‏هاى ديگرى نوشت، اما همگى بى پاسخ ماند. لذا بسيار ناراحت شد و فكر مى‏كرد چه شده كه او پاسخ نامه مرا نمى‏دهد؟ در نهايت، پيش خود فكر كرد شايد او خواستگار ديگرى پيدا كرده و مى‏خواهد با او ازدواج كند. اما حقيقت ماجرا اين نبود. سبب اين بود كه مدتى پس از رفتن او، اين دختر بر اثر حادثه‏اى درونى بينايى خود را از دست داده بود و معالجات پزشكان نيز فايده‏اى نداشت. لذا، دختر كه هفده سال بيشتر نداشت، تصميم گرفته بود پاسخ نامه‏هاى پسر را ننويسد. از طرفى، فكر مى‏كرد اگر در پاسخ نامه بنويسد كه دو چشمش را از دست داده است، او به رنج و ناراحتى سنگينى دچار مى‏شود. لذا تصميم گرفته بود پاسخى به نامه‏هاى او ننويسد تا گذر زمان محبت قديمى را به فراموشى بسپارد.
وقتى درس جوان تمام شد، با ناراحتى نامه‏اى نوشت و آمدنش را خبر داد. وقتى از هواپيما پياده شد، پدر و مادر و خويشاوندانش را ديد كه در انتظار او هستند، اما از اقوام آن دختر كسى را نديد. به مادرش گفت: چه‏ شده كه آن‏ها نيامده‏اند؟ مادر كه از موضوع مطلع بود هيچ نگفت تا به خانه رسيدند. همين‏كه در خانه چمدان‏ها را بر زمين گذاشتند، به مادر گفت: مى‏خواهم به خانه آن خانم بروم.
سپس، به در منزل آن خانم رفت. مادر دختر او را به منزل برد و جوان ديد آن دختر كنار اتاق نشسته و هيچ عكس‏العملى به آمدن او نشان نمى‏دهد. پسر از اين رفتارخيلى ناراحت شد، اما چيزى نگفت. سلام كرد، دختر جواب داد و بعد به سختى گريه كرد.
پسر رو به مادر دختر كرد و پرسيد: چه مساله‏اى پيش آمده؟ مادر دختر كه تا آن لحظه خويشتن‏دار بود ناگاه از فرط ناراحتى غش كرد. وقتى به هوش آمد، به پسر گفت: دختر من به علت يك ناراحتى درونى بينايى‏اش را از دست داده است. به اين دليل نامه‏هايت را جواب نمى‏داد تا مزاحم شما نشود. او قادر به تشكيل خانواده و زندگى مشترك نيست و لازم است شما براى آينده خود فكر ديگرى بكنيد.
پسر گفت: من هيچ فكر ديگرى ندارم. من غير از اين دختر با كس ديگرى ازدواج نمى‏كنم. بعد هم دختر را عقد كرد، عروسى گرفت و زندگى را با او شروع كرد.
من بيش از اين از وضع آن‏ها اطلاعى ندارم، ولى اين را مى‏دانم كه آن پسر انسان بسيار جوانمردى بوده است. برخلاف چنين انسان‏هايى عده‏اى ديگر دخترى را عقد كرده و هشت ماه هم با او رفت و آمد دارند، اما يك مرتبه مى‏گويند: اين دختر دلم را زده و ديگر او را نمى‏خواهم. يا دخترى به مادرش مى‏گويد كه ديگر از اين پسر خوشم نمى‏آيد! اما كسانى‏كه مردانگى دارند، آن‏قدر آقا هستند كه حتى اگر به كسى علاقه نداشته باشند، احساس خود را بروز نمى‏دهند و با كمال محبت با او زندگى مى‏كنند.

سلام بچه های اسک دین

دوست داشتن یه فعله یه محبت یه توجه

دوست داشتن قرار نیست خود به خود وجود داشته باشه

دوست داشتن مثل اینه که بگیم وزنه ای روی هوا بمونه آیا میمونه؟؟ نه خودمون باید نگهش داریم هر چقدر هم که سخت باشه اما اگه نگهش نداریم میافته

اونایی که در مورد دوست داشتن یه حس نیاز دارن آدمای منفعل هستن اختیار خودشون رو غیر فعال کردن زیادی فیلمای هالیوود نگاه کردن هم روی آدما تاثیر اینچنینی میذاره فیلمای هندی که اصلا نگو و نپرس مخصوصا الآن .....

در کل سعی کنید واقع گرا باشید اصل اول ایمان است!! اما قبل ایمان آدم باید باور کنه که اختیار داره! نه جبر صرف نه سرنوشت صرف نه ....

یکی از مواردی که انسان باید از اختیارش استفاده کنه دوست داشتنه بچه ها من هیچوقت عاشق نمیشم مگر عاشق خدا!! منظورم هم از عشق اینه که همه چیزم رو بذارم کنار و بگم هر چی معشوق میگه انجام میدم در سایه خدا عاشق قرآن میشم چون حرف خداست بعد عاشق معصومین میشم چون اونا هرچی میگن حرف خداست
اما سعی میکنم همه آدما رو دوست داشته باشم و تا اونجایی که ازم بر میآد براشون از خودم بگذرم اما همونا رو اگه خدا بفرماد میکشم چون عاشقشون نیستم

حضرت ابراهیم تا یه زمانی اب(تربیت کننده اش یا بزرگ کننده اش یا عموش) ش رو دعا میکرد اما از یه زمانی که قطعی شد دشمن خدا بودنش دیگه دعا نکرد!!
چرا قبلش دعا میکرد چون دوستش داشت چون خدا اجازه داده بود که دوستش داشته باشه از یه زمانی به بعد دیگه خدا اجازه نمیداد دوستش داشته باشه چون دشمن خدا بود!!

در کل دوست داشتن یه فعله یادمون باشه خودمون رو فدای دوست داشتنهامون نکنیم بلکه دوست داشتن هامون رو بر اساس عقل و اولویت ها مون تعیین کنیم!!

چند نکته:

seglayn;154581 نوشت:
به یاری الله تعالی
السلام علیکم

ایرادی که طبیعتا نداره. منتها اگر صرفا ایثار پوچی باشه معلوم نیست تا کجا این ایثاره ماندگار هست و جواب می دهد!!!

البته ایثار ربطی به زندگی با معلول و غیر معلول ندارد بلکه در تمام زندگی ها این مطلب مهم باید جاری باشد....ای بسا در زندگی ای که هر دو جسما سالم هستند خرج ایثار بیشتر از یک زندگی ای باشد که در آن یک طرف معلول و یا بیمار است!

لذا نمی شود گفت الزاما و مطلقا زندگی با یک بیمار یعنی ایثاری شدیدتر از دیگر زندگی هایی که هر دو طرف مثلا جسما سالمند!!!

بلکه اینها را نوع بینش ما و مدیریت زندگی ما بیشتر تعیین می کند.

به نظرم اگر ملاکمون از سنجش انسانها و علت علاقمون به آنها و هر چیز دیگری را تغییر دهیم و ملاکی اصیل انتخاب کنیم برای ارزش گذاری ها و دوست داشتن هایمان , در اینصورت تفاوتی بین معلول و غیر معلول نخواهد بود.

البته انسانیم و نیازهایی مادی داریم اما اگر اون ملاک اصلی فوق(علت اصیل برای ارزش سنجی و دوست داشتن هایمان) انقدر قدرتش بالا باشد که این نیازها رو کنار بزنه در اینصورت هیچ و هیچ مشکلی که نخواهیم داشت بلکه ای بسا ازدواج با یک معلول مومن و متخلق به اخلاق اسلامی(دو شرط رکنی) گزینه ی ناب زندگی باشد.

طبیعتا فرد معلول مذکور یا یک کسی که بیماری خاصی داره دیدی به جهان دارد و مقامی نزد خدا دارد که هیچ انسان غیر معصومی به این راحتی اقلا این دید را مثل او لمس نخواهد کرد...که این دید از او شخصیتی کامل و بی نظیر خواهد ساخت.

لذا زندگی در کنار چنین فردی بی اغراق از نعمات جاویدان الهیست.

اینکه میگم جاویدان...چون در بهشت نیز شما در پی وی خواهید بود و از خدا وی را خواهید خواست.

التماس دعای فرج.

داشتم به این موضوع فکر می کردم دیدم سه تا نکته و اصلاحیه بایستی به پست قبلی خودم اضافه کنم:

1: اولا اینکه غرض اصلی من از پست فوق رد نگاه مطلق گرایانه بود و الا شرایط واقعی و همچنین موضع عالی دور از نظرم نیست.لذا اگر چنین معنی ای داده پوزش میطلبم.
2:اینکه گفتم اگر دیدمون تغییر کنه بین معلول و غیر معلول تفاوتی نیست صرفا جهت نشان دادن و توجه دادن به ارزش حقیقی انسانها بوده که ارزش صرفا به داشتن پای سالم و...نیست اما این مطلب رو هم قبول دارم که طبیعتا ایده آل اینه که آدم چهار ستون بدنش سالم باشه..
3:اینکه در مطالب بالا گفتم "....مقامی نزد خدا دارد که هیچ انسان غیر معصومی به این راحتی اقلا این دید را مثل او لمس نخواهد کرد"
این سخن رو فکر می کنم درست نتونستم منظورم رو برسونم و البته اشتباه هم نوشتم و لازمه که هم مقداری شرح بدم هم اصلاحش کنم:
در اینکه انسان مومن و متخلق به اخلاق اسلامی ای که بیماری یا مصیبتی را اغیار نصیبش کرده اند و او فی الحال راضی به خشنودی خداست به همین جهت صبر کرده و خود ستیزی و دگر ستیزی نمی کند مقامی نزد خدا دارد که بالاترین مقامهاست شکی درش نیست و متون دین الله تعالی نیز به حد کافی در این مورد فرموده اند (که حتی داخل پرانتز عرض کنم این مقامات و اجرها از دیدگاه هوشمندانه به قدری ویژه و خاص است که نه تنها باعث غبطه خوردن آدمی به کسانی که درد و غمشون بیشتره می شود بلکه ترغیب می کنه که اگه یه روز مقدور بود و جایز بود به نوعی به استقبال مصیبت و غم برود و آن را به آغوش خود بکشد)

اما اینکه گفتم این نوع دید و جهانبینی حاصل از بیماری را مثل او(یعنی بیمار) کس دیگری لمس نخواهد کرد....باید گفت با استعانت از الله تعالی و اهل البیت علیهم السلام و آموزش و کسب تجربه و عمل صحیح می توانیم خود را پرورش دهیم و الزاما نیازی به بیمار شدن جهت لمس این مهم نیست

اما و اما و اما

سخن بنده این است که این امتیاز نسبت به ای بسا زن و مردی است که در دور و اطراف خود می بینیم که هر دو جسما سالم هستند و به جهت همین نعمات ناچیز و فانی زندگی دنیوی از هدف زندگی و زندگی حقیقی غافل هستند (که ای بسا مردم و خود اینها توهم می کنند خوشبختند!) ...حال آنکه خوشبختی اگر این است ما دوست داریم خوشبخت نباشیم که نتیجه ی حقیقی آن نیز این همه فسادو...می باشد که همه شاهدیم.

حال آن که کسی که بیمار است (و آن دوشرط رکنی را نیز دارد) خود به جهت نعمت وجودی این بیماری که عامل ذکر و یادآوری برای وی می باشد -که در وهله و نگاه اول درد است-باعث می شود دائما در مسیر مدار و محور زندگی صحیح قرار بگیرد(واگر خارج شد این یادآوری بیشتر از افراد مثلا سالم او را نجات می دهد).
به تعبیری این بیماری بروز کننده و نجات دهنده ی وی از غرق شدن در غفلت و آن همه تبعاتی که در زندگی های دور و اطراف شاهدش هستیم می باشد.
لذا اینمورد(داشتن یادآور همراه) امتیاز ویژه ایست برای این قبیل افراد نسبت به افراد بسیاری که در جامعه هستند و همین داشتن نعمتی -که بیماران به سبب ظلم اغیار ندارند- باعث غفلتشان شده است.

نهایتا ضمن پوزش از حجم مطلب باید این را نیز عرض کنم که اینها نظر شخصی بنده است ممکن است حقیر در برداشتهایم اشتباه کرده باشم.

لازم است کارشناسان و مشاورین امر در این نظرات ازائه شده تا بدینجا تامل کرده و جمع بندی نمایند تا ان شاالله الرحمن کمکی فکری صحیحی به استارتر محترم نیز شده باشد.

التماس دعای فرج.

این مطالب را به پست قبلی خود نیز اضافه می نمایم.

باعرض سلام و تشکر
در رابطه با موضوع به نظر می رسد باید تمامی موارد و نکات زیر را مد نظر قرار دارد:
1- نوع معلولیت و ناتوانی و محدودیت های جسمی باید مشخص باشد .
2- جنسیت فرد معلول زن یا مرد بود بسیار مهم است.
3- سطح شناخت و آگاهی دو طرف باید مشخص باشد.

اسک دین دوستان عزیز نسبت به این سه نکته نظر بدید دوباره برمی گردم پس تا بعد:Gig::Gig::Gig::Gig:

من يار مهربانم;151596 نوشت:
ايا شما در اطراف خودتون شاهد چنين ازدواج هايي هستيد ؟؟؟ اگر نمونه اي چه موفق يا خداي ناكرده ناموفق سراغ داريد برام بگيد ،،،، يك دنيا سپاس

سلام
من در بین آشنایان 4 مورد دیدم .
1)آقا نا بینا هستن و با خانمی ازدواج کرده اند که شاغل هستن و مدرک کارشناسی ارشددارن و همه نزدیکانشون میگن که موفق هستن در زندگی و بچه سالمی دارن که از تربیت کاملا خوبی برخوردار است و ما هم که از دور میبینیم دائما در زمینه تحصیل و کار و ... همسران پیشرفت دارن.
2) آقا جانباز هستن و در ناحیه 2 دست از پروتز استفاده میکنند.این خانواده حدود 20 ساله که دارن زندگی میکنن به موفقی خانواده اول نیستن اما مشکل حادی هم ندارن.خانم خونه کارشناس مامائی و کارشناس ارشد حسابداریه اما همسرشون اجازه کار بهشون نمیده و البته از این شرایط راضی نیست که البته این موضوع فکر نمیکنم ربطی به معلولیت آقا داشته باشه اما این خانم را برعکس مورد اول دیدم که بعضی اوقات از معلولیت همسرشون و سختی های شرایط زندگی بدون دست ایشون شکایت هایی کرده است . پیش میادآقا ایشون را به شدت مورد ضرب قرار میدهند.اما خانم خیلی مومنی هستن و من ندیدم در زمینه این موضوع چیزی گفته باشن و فقط از اطرافیان که شاهد بوده اند چیزهایی شنیده ام و گفته اند به مشکل روحی در اثر جنگ دچار شده اند.
3) خانمی هستن که حدودا 25 سال پیش و بعد از ازدواجشون و با داشتم بچه های 7 و 10 ساله از پشت بام می افتند و دچار قطع نخاع میشوند .این افراد مدتی در همسایگی ما بودند و من خیلی پیش خانم میرفتم و ازشون آشپزی و خیاطی و ... یاد میگرفتم روحیه خانم عالی بود و به نظرم این را مدیون همسرشون بودند که اصلا به ایشون از گل نازک تر نمیگفتن و به قدری با محبت و عاشقانه با خانم برخورد میکردن که من حسرت میخوردم و در اون زمان بچه هاشون چند سالی بود ازدواج کرده بودن و صاحب اولاد بودن و جالب این بود که داماد این خانواده هم از ناحیه یک پا معلول بودن و مشکل حرکتی داشتن اما دختری هم در این خانواده تربیت شده بود در اون جا هم فوق العاده عمل میکرد.
4) آقایی هستن که به جهت ذهنی مشکل دارن و با خانمی که در ناحیه صورت دچار یک عیب هستن زندگی میکنن (نصف صورت این خان از فرم طبیعی به جهت ضربه ای در کودکی خارج شده)آقا از خانم خیلی راضی هستن اما خانم با آقا مشکلاتی داره ،البته نه با اخلاقیاتشون به دلیل اینکه در ابتدای ازدواج خانواده آقا تضمین کرده بودند حمایت کامل مالی از ایشون میکنند اما بعد از گذشت چند سال این کار صورت نمیگیره و ایشون با داشتن 1 دختر بچه به سختی دارن زندگیشون را میگذرونن اما مشکلی با هم ندارن و کاملا با محبت و عشق هستن.

اميدوار;154891 نوشت:
در رابطه با موضوع به نظر می رسد باید تمامی موارد و نکات زیر را مد نظر قرار دارد: 1- نوع معلولیت و ناتوانی و محدودیت های جسمی باید مشخص باشد . 2- جنسیت فرد معلول زن یا مرد بود بسیار مهم است. 3- سطح شناخت و آگاهی دو طرف باید مشخص باشد.

1- در مواردی که معلولیت محدودیت های زیادی را به همراه می آورد خیلی باید روی این ازدواج فکر کرد،مثلا ازواج با افراد شیمیایی و نا بینا نیاز داره مدت زمان زیادی افراد با هم در ارتباط باشن و بعد تصمیم نهایی را بگیرند به نظرم اگر قراه این ازدواج مشکلی به مشکلات فرد معلول اضافه کند ازدواج نکردن خیلی راحت تره.
2- به نظرم خانمها توانایی بیشتری برای تحمل افراد معلول دارن و این به روحیه اونها بر میگرده ،البته انتخاب عججولانه هم بیشتر از سمت خانم ها صورت میگیره.به نظرم اگر یک خانم عاقلانه تصمیم بگیره راحت تر میتونه خانواده را سامان ببخشه.
3- با این مورد دیدا موافقم فرد میبایست شناخت کافی و البته تجربه ای نسبت به شرایط آینده داشته باشه.مثلا با هم بیرون برن ،از دکتر معلول در مورد شرایطش بپرسه و ...

من يار مهربانم;151596 نوشت:

ايا شما در اطراف خودتون شاهد چنين ازدواج هايي هستيد ؟؟؟

با سلام و احترام

یادم اومد از دو مورد که در فامیل مون هست.

1- آقا وضع مالی خیلی خوبی داشتند ولی به خاطر رفتن به جبهه کمی شیمیایی شده بودند و گاهی همسرشون رو اذیت می کردند و متاسفانه همسرشون اصلا صبر نداشت و خیلی بدخلقی می کرد و طعنه میزد و.... تا اینکه یک روز که با هم دعوا می کنند آقا به خانمش میگه پاشو برو خونه ی مامانت و کمی من رو تنها بذار. و در این فاصله متاسفانه خودکشی می کنند و از دنیا میرن.

2- یک مورد دیگه هم به خاطر رفتن به جبهه شیمیایی بودند و مشکل زیاد داشتند. مثلا گاهی آقا وقتی حالت شیمیایی میشد تمام ظرف و در و دیوار خونه رو میشکوند بعد که خوب میشد میرفت میخرید!!
بالاخره کلی مشکل داشتند ولی خانم صبور بود و تحمل کرد. الان هم نوه دار شده و... الان هم گاهی آقا برای مدتی باید در بیمارستان بستری بشه و...

ولی در کل زندگی سختی دارند ولی خانم خیلی صبور بود.

موفق باشید

موضوع قفل شده است