آیا خمس جزو زکات است؟

تب‌های اولیه

66 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا خمس جزو زکات است؟

سلام ببخشید اینقدر نظریه پردازی میکنم خوب دیگه....:Moteajeb!:

به نظر من خمس جدای از زکات نیست بلکه جزوی از زکات است دلایل خودمو به اختصار بیان میکنم:

معنای خمس و زکات: معانی کلمات خمس و زکات با هم هیچ تضادی ندارن بلکه هر کدام مکمل دیگری است خمس به معنای یک پنجم است و بیان مقدار میکند نه شیء نه عمل نه .... ولی زکات بیان شیء است خوب از لحاظ عرفی منافاتی نیست بین این که بگم گندم بده با این که یک پنجم بده بلکه دو معنای متنافر رو میرسونن چون اگه منافات داشت نمیتونست نقش مکمل رو ایفاء کنه در یک پنجم گندم رو بده

از لحاظ قرآنی: اکثر آیات قرانی در بیان زکات است و تنها یه آیه در بیان خمس است با این که خمس به همه اموال تعلق میگیرد ولی زکات فقط به نه چیز(البته اگه این نظریه رو قبول کنیم) و مقدار خمس که یک پنجم کل مال است در جامعه خیلی موثر تر است از مقدار زکات خوب ما سه نظر میتونیم داشته باشیم:

1. این که خمس جدای از زکات است و خداجون همینطوری تعداد اینو که یک در هزار به آدما تعلق نمیگیره و اثر خیلی کمی هم داره زیاد تکرار کرده که این بعیده جدا چون خدای حکیم حتی برای تعداد شبانه روزش در قرآن اهمیت قائل شده چه رسد به این که .....

2. این که خمس ناسخ حکم زکات است!

3. خمس زیر مجموعه زکات است نه جدای از آن و تمام آیات زکات به خمس هم متعلق است

دلیل روایی: بین دو و سه شک داریم اما با رجوع به روایات در میابیم که نه حکم زکات هنوز نسخ نشده و این در حالیه که خمس در روایات در کنار زکات آمده یعنی هر دو الآن برای ما حکم است اگر ناسخ بود نباید کنار هم میآمد در ضمن تا جایی که میشود جمع بین دو مساله کرد نباید یکی را دور ریخت

راه سوم به نظرم درسته چون میشود گفت ما دونوع زکات داریم که یکی باشاخص و یکی بی شاخص است
اونی که باشاخص است اصل بود اما در آیه مدنی زکات بدون شاخص(همون خمس) آمده که شمولش بیشتر و فوایدش عامتر است اما در شیوه مصرف و .... همسان اند اما این که ایراد کرده اند ما در مارزقناکم به همه چیز برمیگردد درست است و این همان خمس است و این که در آیه 141 انعام ایراد وارد کرده اند چرا زیتون و رمان زکات نداره؟ باید گفت این حق همان زکات بی شاخص که به زبان حدیث خمس است نه زکات شاخص دار که فقط بر نه چیز تعلق میگیرد

انشاء الله باقی مطالب هم طی بحث و گفتگوی دینی مشخص خواهد شد

سخنی با جناب عباس زاده گرامی را در پست زیر مطالعه فرمایید :

http://www.askdin.com/showpost.php?p=154989&postcount=6

در پناه حضرت حق باشید

سلام سجاد جان جوابتان همانجا داده شد!!

مهدی عباس زاده;151259 نوشت:

به نظر من خمس جدای از زکات نیست بلکه جزوی از زکات است دلایل خودمو به اختصار بیان میکنم:

معنای خمس و زکات: معانی کلمات خمس و زکات با هم هیچ تضادی ندارن بلکه هر کدام مکمل دیگری است خمس به معنای یک پنجم است و بیان مقدار میکند نه شیء نه عمل نه .... ولی زکات بیان شیء است خوب از لحاظ عرفی منافاتی نیست بین این که بگم گندم بده با این که یک پنجم بده بلکه دو معنای متنافر رو میرسونن چون اگه منافات داشت نمیتونست نقش مکمل رو ایفاء کنه در یک پنجم گندم رو بده

از لحاظ قرآنی: اکثر آیات قرانی در بیان زکات است و تنها یه آیه در بیان خمس است با این که خمس به همه اموال تعلق میگیرد ولی زکات فقط به نه چیز(البته اگه این نظریه رو قبول کنیم) و مقدار خمس که یک پنجم کل مال است در جامعه خیلی موثر تر است از مقدار زکات خوب ما سه نظر میتونیم داشته باشیم:

با سلام
در یک پست احکام و احادیثی را که با قرآن مخالفتی ندارند را مخالف قرات تلقی می نمائید و رد می کنید و در پست دیگر آن روش را فراموش ساخته استحسان گرا می شوید.
سخنی بیان نمودید که ظاهرا قائلی جز خودتان ندارد.
چندسؤال؟
1- در قران چند آیه در باب زکات واجب آمده است؟
2- چگونه معنای خمس با زکات یکی است و عرفی پسند؟ در میان مسلمانان چند نفر سخن شما را تائید نموده اند؟که این سخن عرف پسند شده است؟خوب لابد مالیات حکومت هم مثل زکات است و هیچ فرقی با هم ندارند.
3- روش استحسانی شما در واحد شمردن خمس و زکات مثل واحد شمردن بیع و ربا است که قرآن آنرا نفی می نماید.َ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا.
4-شما که سخن از قرآن می زنید لابد همۀ قرآن را قبول دارید؟! قرآن تبیین آن حضرت را حجت می داندوَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»و تبعیت از آن حضرت را واجب می شمرد و به هنگام نزاع امر به رجوع به آن حضرت می نمایديا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا».حال آیا یک مورد از روایات شیعه و سنی را سراغ دارید که این دو را یکی بداند؟آیا در میان فقهای اسلام کسی هست که این دو را یکی شمرده باشد؟!
5- شما که بحمدالله از روش تطابق گفتار صحیح با قرآن تبعیت می کنید چگونه می توانید گفتار خود را با این دو آیه تطبیق دهید؟
ملاحظه بفرمائید:
[سوره التوبة (9): آيه 60]
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60).
زكات مخصوص فقراء و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع‏آورى) آن كار مى‏كنند، و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مى‏شود، و براى (آزادى) بردگان، و بدهكاران، و در راه (تقويت آئين) خدا، و واماندگان در راه، اين يك فريضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حكيم است.

[سوره الأنفال (8): آيه 41]
وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير.و بدانيد آنچه غنيمت گرفتيد پنج يك آن مخصوص بخدا و رسول او و خويشان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و يتيمان و بيچارگان و راه گذران است...
بنابراین که خمس و زکات یکی باشند سؤال این است که با این یگانگی چرا در مقام بیان مصرف با هم اختلاف پیدا نموده اند؟

با توجه به اینکه «انما» از ادوات حصر به شمار می رود مصرف زکات تنها به هشت گروه اختصاص می یابد و این در حالی است که در آیۀ خمس خدا و رسول و ذی القربی و یتامی باقی می مانند؟ و در آیه خمس هم مواردی است که در مورد زکات نیست و نمیتوان گفت خمس را می توان به عاملین زکات و مولفة قلوبهم پرداخت نمود .
آیا منطق شما می پذیرد که صدقات را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیتش داد؟

سلام عزیزم صدرا جان من این نظر را زیاد بهش پایبند نیستم فقط به عنوان یه نظریه مطرح کردم میخوام نظرات کارشناسای اسک دین رو بدونم!(یعنی زیاد روش حساب باز نکنید البته تا زمانی که خوب جریان رو بتونیم تجزیه و تحلیل کنیم)

صدرا;155084 نوشت:
در یک پست احکام و احادیثی را که با قرآن مخالفتی ندارند را مخالف قرات تلقی می نمائید و رد می کنید و در پست دیگر آن روش را فراموش ساخته استحسان گرا می شوید.

قصد استحسان نداشتم بلکه به تناقضاتی در باب خمس و زکات بر خوردم که این فکر به ذهنم رسید گفتم نظرتون رو هم بدونم!

صدرا;155084 نوشت:
چگونه معنای خمس با زکات یکی است و عرفی پسند؟ در میان مسلمانان چند نفر سخن شما را تائید نموده اند؟که این سخن عرف پسند شده است؟

من نگفتم معنای خمس با زکات یکی است!! اتفاقا چون با هم تناقضی ندارند عرف(نه عرف مومنین خاصه) این عدم تناقض رو میپسنده نه این که عرف مومنین میگه این حرفو دقت نکردید رو حرفم گفتم چون خمس فقط بیان مقدار است تناقضی با زکات ندارد!
یعنی میتواند زیر مجموعه ای از زکات در نظر گرفته شود!!

صدرا;155084 نوشت:
روش استحسانی شما در واحد شمردن خمس و زکات مثل واحد شمردن بیع و ربا است که قرآن آنرا نفی می نماید.َ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا.

این مثلیت هم ادعای شماست! حالا از چه روشی این مثلیت به دست آمده خدا داند!

صدرا;155084 نوشت:
4-شما که سخن از قرآن می زنید لابد همۀ قرآن را قبول دارید؟! قرآن تبیین آن حضرت را حجت می داند:«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»و تبعیت از آن حضرت را واجب می شمرد و به هنگام نزاع امر به رجوع به آن حضرت می نماید:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا».حال آیا یک مورد از روایات شیعه و سنی را سراغ دارید که این دو را یکی بداند؟آیا در میان فقهای اسلام کسی هست که این دو را یکی شمرده باشد؟!

خوب ما هم که نگفتیم خلاف این است! اما بعضی روایات هستند که فقط حرف از زکات میزنند و حرفی از خمس نمیزنند!! اما قول فقها چه ربطی داشت به رد به رسول؟؟ مگر فقها رسول اند که معصوم از خطا باشند؟

صدرا;155084 نوشت:
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60). زكات مخصوص فقراء و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع‏آورى) آن كار مى‏كنند، و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مى‏شود، و براى (آزادى) بردگان، و بدهكاران، و در راه (تقويت آئين) خدا، و واماندگان در راه، اين يك فريضه (مهم) الهى است و خداوند دانا و حكيم است. [سوره الأنفال (8): آيه 41] وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير.و بدانيد آنچه غنيمت گرفتيد پنج يك آن مخصوص بخدا و رسول او و خويشان پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و يتيمان و بيچارگان و راه گذران است...

عزیز من! این که انما از ادات حصر است همه جا صادق نیست گاهی انما مرکب از ان و ما است و دلالت بر حصر نمیکند!
ان ما غنمتم من شیء
براستی که آنچه بدست آوردید از ....

پس حصری در آیه دوم در کار نیست اما تناقضی بین آن دو مشاهده نمیشه! فی سبیل الله که در آیه نخست است شامل افراد آیه دوم میشود

حالا فرض میکنیم که نظریه من غلط باشه شما این تناقضات رو چه جوری بر طرف میکنید؟

1. و انفقوا مما رزقناکم که کل اموال را شامل است یعنی این انفاق از کل اموال است نه نه چیز!!
2. آیه 121 انعام که میفرماید حق(که معنایش نص واجب است نه مستحب) به چه چیزی تعلق میگیرد که در روز حصاد باید پرداخت شه؟ و این آیه با هیچ آیه دیگری نسخ نشده! بلکه ما رزقناکم تاییدی است بر این آیه!
در ضمن این طبق نظر شما که میفرمایید سر سال باید خمس داد تعلق نخواهد گرفت!! چون یوم حصاده این احتمال را از بین میبرد!

در ضمن مطرح کردن یه نظریه در فضای گفتگوی دینی به نظرم کار بدی نیست که اینقدر ناجور در موردش حرف میزنید( هر چند که برام مهم نیست:ok:)

مهدی عباس زاده;155182 نوشت:
عزیز من! این که انما از ادات حصر است همه جا صادق نیست گاهی انما مرکب از ان و ما است و دلالت بر حصر نمیکند!
ان ما غنمتم من شیء
براستی که آنچه بدست آوردید از ....
پس حصری در آیه دوم در کار نیست اما تناقضی بین آن دو مشاهده نمیشه! فی سبیل الله که در آیه نخست است شامل افراد آیه دوم میشود
حالا فرض میکنیم که نظریه من غلط باشه شما این تناقضات رو چه جوری بر طرف میکنید؟
1. و انفقوا مما رزقناکم که کل اموال را شامل است یعنی این انفاق از کل اموال است نه نه چیز!!
2. آیه 121 انعام که میفرماید حق(که معنایش نص واجب است نه مستحب) به چه چیزی تعلق میگیرد که در روز حصاد باید پرداخت شه؟ و این آیه با هیچ آیه دیگری نسخ نشده! بلکه ما رزقناکم تاییدی است بر این آیه!
در ضمن این طبق نظر شما که میفرمایید سر سال باید خمس داد تعلق نخواهد گرفت!! چون یوم حصاده این احتمال را از بین میبرد!

با سلام و عرض ادب
1- در باب روایات زکات و خمس ابواب مستقلی با فروعات متعدد در کتب فقهی شیعه آمده است برای مثال در کتاب «وسائل الشیعة»در حدود 286 روایت در باب زکات است و 155 روایت در باب خمس است .
در کتب روایی و فقهی اهل سنت نیز جایگاه خمس و زکات کاملا مستقل است بنابراین برای کسی که طالب تحقیق است نظر انداختن لااقل اجمالی به روایات و کتب فقهی امری ضروری است.
2- در بارۀ آیۀ شریفه حقیر عرض کردم: «با توجه به اینکه «انما» از ادوات حصر به شمار می رود مصرف زکات تنها به هشت گروه اختصاص می یابد و این در حالی است که در آیۀ خمس خدا و رسول و ذی القربی و یتامی باقی می مانند؟ و در آیه خمس هم مواردی است که در مورد زکات نیست و نمیتوان گفت خمس را می توان به عاملین زکات و مولفة قلوبهم پرداخت نمود .آیا منطق شما می پذیرد که صدقات را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیتش داد؟».
بنا براین حقیرعرض نکردیم که «انما»درآیۀ خمس دلالت بر حصر دارد، بلکه آنچه استفاده می شود این است که در این دو آیه، آیه در مقام بیان موارد مصرف زکات و خمس است که مورد مصرف آنها جدای از هم است البته در برخی موارد اشتراک دارند.
اما از آنجا که آیۀ زکات دلالت بر حصر می نماید نمی توان گفت که می توان از حصه زکات به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام صدقۀ واجب داد.علاوه بر اینکه طبق سنت صدقه واجب بر بنی هاشم حرام است.
اما اینکه فرمودید که از فی سبیل الله می توان به پیامبر صلی الله علیه و آله زکات داد حرفی عجیب است چون اگر دقت می نمودید آیه شریفه فرمود:« إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» وفرقی آشکار است میان چهار گروه اول و چهار گروه دوم چون در چهار گروه اول مالک زکات می شوند بخلاف چهار گروه دوم که در راه آنان صرف می گردد و مالک زکات نمی گردند، و شما با این کارتان اجر رسالت را تمام نمودید به اینکه اخذ زکات واجب را بر آنان حلال نمودید البته با این قید که به دست آنان ندهید تا مالک شوند بلکه در راه آنان خرج شود؟!

3- در مورد تعارضی که بیان فرمودید رجوع به تفاسیر در ذیل آیه «141، انعام»هم برای شما ضرری ندارد.
« وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِين؛اوست كه باغهاى معروش [باغهايى كه درختانش روى داربست‏ها قرار دارد]، و باغهاى غير معروش [باغهايى كه نياز به داربست ندارد] را آفريد همچنين نخل و انواع زراعت را، كه از نظر ميوه و طعم با هم متفاوتند و (نيز) درخت زيتون و انار را، كه از جهتى با هم شبيه، و از جهتى تفاوت دارند (برگ و ساختمان ظاهريشان شبيه يكديگر است، در حالى كه طعم ميوه آنها متفاوت مى‏باشد.) از ميوه آن، به هنگامى كه به ثمر مى‏نشيند، بخوريد! و حقّ آن را به هنگام درو، بپردازيد! و اسراف نكنيد، كه خداوند مسرفان را دوست ندارد».

در اینکه منظور از اين حق كه بهنگام درو بايد پرداخت چيست؟
بعضى معتقدند همان زكات واجب، يعنى يك دهم و يك بيستم است، ولى با توجه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده و حكم زكات در سال دوم هجرت و يا بعد از آن در مدينه نازل گرديده است، چنين احتمالى بسيار بعيد به نظر مى‏رسد.
در روايات فراوانى كه از اهل بيت علیهم السلام به ما رسيده و همچنين در بسيارى از روايات اهل تسنن اين حق، غير از زكات معرفى شده و منظور از آن چيزى است كه بهنگام حضور مستمند در موقع چيدن ميوه و يا درو كردن زراعت به او داده مى‏شود، و حد معين و ثابتى ندارد.[1]
و در اين صورت آيا اين حكم واجب است يا مستحبّ، بعضى معتقدند كه يك حكم وجوبى است كه قبل از تشريع حكم زكات بر مسلمانان لازم بوده ولى بعد از نزول آيه زكات، اين حكم منسوخ شد، و حكم زكات با حد و حدود معينش به جاى آن نشست.
ولى از روايات اهل بيت علیهم السلام استفاده مى‏شود كه اين حكم نسخ نشده و به عنوان يك حكم استحبابى هم اكنون به قوت خود باقى است.
وتعبير به كلمه" يوم" ممكن است اشاره به اين باشد كه چيدن ميوه‏ها و درو كردن زراعتها بهتر است در روز انجام گيرد، اگر چه مستمندان حاضر شوند و قسمتى به آنها داده شود، نه اينكه بعضى از افراد بخيل، شبانه اين كار را بكنند، تا كسى با خبر نشود، در رواياتى كه از طرق اهل بيت علیهم السلام به ما رسيده نيز روى اين موضوع تاكيد شده است.[2][3]

[1]. روايات مربوط به اين موضوع را صاحب وسائل در كتاب زكات ابواب زكات غلات در باب 13 و بيهقى در كتاب سنن جلد 4 صفحه 132 آورده است.

[2]. در اين باره به كتاب وسائل الشيعه كتاب الزكاة ابواب زكاة الغلات باب كراهة الحصاد و الجذاذ ... بالليل مراجعه شود.

[3].تفسیر نمونه،ذیل آیه .

سلام علیکم صدرا جان عزیز زحمت کش

صدرا;155378 نوشت:
2- در بارۀ آیۀ شریفه حقیر عرض کردم: «با توجه به اینکه «انما» از ادوات حصر به شمار می رود مصرف زکات تنها به هشت گروه اختصاص می یابد و این در حالی است که در آیۀ خمس خدا و رسول و ذی القربی و یتامی باقی می مانند؟ و در آیه خمس هم مواردی است که در مورد زکات نیست و نمیتوان گفت خمس را می توان به عاملین زکات و مولفة قلوبهم پرداخت نمود .آیا منطق شما می پذیرد که صدقات را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیتش داد؟». بنا براین حقیرعرض نکردیم که «انما»درآیۀ خمس دلالت بر حصر دارد، بلکه آنچه استفاده می شود این است که در این دو آیه، آیه در مقام بیان موارد مصرف زکات و خمس است که مورد مصرف آنها جدای از هم است البته در برخی موارد اشتراک دارند. اما از آنجا که آیۀ زکات دلالت بر حصر می نماید نمی توان گفت که می توان از حصه زکات به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام صدقۀ واجب داد.علاوه بر اینکه طبق سنت صدقه واجب بر بنی هاشم حرام است. اما اینکه فرمودید که از فی سبیل الله می توان به پیامبر صلی الله علیه و آله زکات داد حرفی عجیب است چون اگر دقت می نمودید آیه شریفه فرمود:« إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» وفرقی آشکار است میان چهار گروه اول و چهار گروه دوم چون در چهار گروه اول مالک زکات می شوند بخلاف چهار گروه دوم که در راه آنان صرف می گردد و مالک زکات نمی گردند، و شما با این کارتان اجر رسالت را تمام نمودید به اینکه اخذ زکات واجب را بر آنان حلال نمودید البته با این قید که به دست آنان ندهید تا مالک شوند بلکه در راه آنان خرج شود؟!

ببخشید آیا دادن به پیامبر و ذی القربی و یتامی در راه خداست یا در غیر راه خدا؟
اگر در راه خداست که هیچ اگر در غیر راه خداست از شما قبول نخواهد شد چون فقط کارهایی که در راه خدا باشد اجر معنوی دارد!!
اما این که در راه خدا گاهی باید چیزی را به ملکیت دیگری در آورد و گاهی جور دیگه!!

مثلا پول دادن به وابن السبیل و به ملکیت در آوردن او گاهی لازم است که از مصارف زکات میشود گاهی هم میشود به کاروانی داد که او را به مقصد برساند(یا به راننده تاکسی) کما این که در آیه خمس به ملکیت اشاره نموده!!
اما نفرمود به ملکیتشان در نیاورید یعنی منعی نیست در به ملکیت در آوردن تا بگویید قسم دوم مالک نمیشوند!!!

صدرا;155379 نوشت:
بعضى معتقدند همان زكات واجب، يعنى يك دهم و يك بيستم است، ولى با توجه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده و حكم زكات در سال دوم هجرت و يا بعد از آن در مدينه نازل گرديده است، چنين احتمالى بسيار بعيد به نظر مى‏رسد.

چه دلیلی بر حصر نزول آیات زکات در مدینه وجود دارد؟؟ این حصر از کجا آمده؟

صدرا;155379 نوشت:
در روايات فراوانى كه از اهل بيت علیهم السلام به ما رسيده و همچنين در بسيارى از روايات اهل تسنن اين حق، غير از زكات معرفى شده و منظور از آن چيزى است كه بهنگام حضور مستمند در موقع چيدن ميوه و يا درو كردن زراعت به او داده مى‏شود، و حد معين و ثابتى ندارد

آیه اطلاق دارد اگر منظور این بود باید مثل قضیه ارث با قید آورده میشد نه مطلق اما این که فرمود حقه نفرمود حقهم یعنی حق به خود مال برمیگردد که معین است نه به اشخاص که باید حقشان را داد!! خود این دلالت دارد بر آن که حقی که در مال است باید مشخص باشد که پرداخته شود!!

صدرا;155379 نوشت:
و در اين صورت آيا اين حكم واجب است يا مستحبّ، بعضى معتقدند كه يك حكم وجوبى است كه قبل از تشريع حكم زكات بر مسلمانان لازم بوده ولى بعد از نزول آيه زكات، اين حكم منسوخ شد، و حكم زكات با حد و حدود معينش به جاى آن نشست.

کجای آیه زکات این را نسخ کرده؟؟ نشان بدهید! آیات زکات در قرآن با عبارت ما رزقناکم آمده که خودش تعمیم است نه تخصیص این آیه!! یعنی به غیر رمان و ... هم این حق تعلق میگیرد!

صدرا;155379 نوشت:
ولى از روايات اهل بيت علیهم السلام استفاده مى‏شود كه اين حكم نسخ نشده و به عنوان يك حكم استحبابى هم اكنون به قوت خود باقى است.

حق خودش به معنای واجب است کی از حق معنای مستحب میفهمه؟

صدرا;155379 نوشت:
وتعبير به كلمه" يوم" ممكن است اشاره به اين باشد كه چيدن ميوه‏ها و درو كردن زراعتها بهتر است در روز انجام گيرد، اگر چه مستمندان حاضر شوند و قسمتى به آنها داده شود، نه اينكه بعضى از افراد بخيل، شبانه اين كار را بكنند، تا كسى با خبر نشود، در رواياتى كه از طرق اهل بيت علیهم السلام به ما رسيده نيز روى اين موضوع تاكيد شده است.

یوم به معنای زمان است نه روز!! در چند جای قرآن یوم به معنای زمان به کار رفته مثل مالک یوم الدین!!
اما این هم چیزی را تغییر نمیدهد چون معنای آیه عام است و قابل نسخ به وسیله روایت نیست!

مهدی عباس زاده;155562 نوشت:
سلام علیکم صدرا جان عزیز زحمت کش
ببخشید آیا دادن به پیامبر و ذی القربی و یتامی در راه خداست یا در غیر راه خدا؟
اگر در راه خداست که هیچ اگر در غیر راه خداست از شما قبول نخواهد شد چون فقط کارهایی که در راه خدا باشد اجر معنوی دارد!!
اما این که در راه خدا گاهی باید چیزی را به ملکیت دیگری در آورد و گاهی جور دیگه!!

مثلا پول دادن به وابن السبیل و به ملکیت در آوردن او گاهی لازم است که از مصارف زکات میشود گاهی هم میشود به کاروانی داد که او را به مقصد برساند(یا به راننده تاکسی) کما این که در آیه خمس به ملکیت اشاره نموده!!
اما نفرمود به ملکیتشان در نیاورید یعنی منعی نیست در به ملکیت در آوردن تا بگویید قسم دوم مالک نمیشوند!!!
!

با سلام و عرض ادب
1- ببخشید آیا هر دادنی به پیامبر صلی الله علیه و آله جایز است؟!!!!!!!!!!!!!!شما شان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله را در حد شان گدا و مسکین و مولفة قلوب پائین آوردید آیا این جسارت به ساحت مقدس آن حضرت به شمار نمی رود؟!
2- با دقت در آیه شریفه « إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»می یابیم:
آیه در مقام بیان گروههای مصرف کننده زکات است که زکات فقط در هشت مورد صرف می شودو در مقام استحقاق زکات، آیه به ترتیب گروه ها را ذکر می کند:
1- فقرا.
2- مساکین.
3- عاملین.
4- مولفة قلوبهم.
5- در راه آزادی بندگان.
6- ادای قرض بده کاران.
7- در راه خدا.
8- در راه مانده.
3- جنابعالی در وجه یکی بودن خمس و زکات بیان نمودید که «فی سبیل الله» شامل پیامبر صلی الله علیه و آله و ذوی القربی می شود.اما نکته اینجا است که علاوه بر ظهور آیه بر عدم مالکیت آنها «که این امر بر خلاف آیه خمس است که بیان مالکیت می کند» ،«فی سبیل الله» در رتبه هفتم از مصارف قرار می گیرد و ترتيب در ذكر و يكى را جلوتر از ديگرى آوردن دلالت مى‏كند بر اينكه آنكه مقدم آمده ملاكش مهم‏تر و مصلحتش بيشتر است یعنی با این روش انتخابی شما مصلحت دادن زکات به مولفةالقلوب و عاملین بیش از دادن به پیامبر صلی الله علیه و آله است و این در حالی است که در آیه خمس ذکر پیامبر صلی الله علیه و آله مقدم بر یتیم و مسکین است«َاعْلَمُواأَنَّماغَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍفَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍقَدِير».و این نیز امری عجیب است از جنابعالی.
4- اگر بنا باشد که پیامبر صلی الله علیه و اله در آیه زکات داخل در فی سبیل الله باشد همه موارد ذکر شده مشمول فی سبیل الله اند اما چرا موارد مصرف در زکات و یا خمس جدا جدا ذکر شده اند؟
به هر حال دوست بزرگوار با این استحسانات نمی توان قرآن و سنت را تفسیر نمود.

در مورد آیه شریفه یک بار دیگر متن ارسالی را به دقت بخوانید تا اشکالی که وارد نیست را بیان نفرمائید.

سلام علیکم صدرا جان و دیگران

صدرا;155907 نوشت:
1- ببخشید آیا هر دادنی به پیامبر صلی الله علیه و آله جایز است؟!!!!!!!!!!!!!!شما شان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله را در حد شان گدا و مسکین و مولفة قلوب پائین آوردید آیا این جسارت به ساحت مقدس آن حضرت به شمار نمی رود؟

چون شما به همین یک اشکال بنده جواب دادید بنده هم به همین یک اشکال بسنده میکنم

در آیه خمس هم رسول با ذکر نام کنار یتیمان و مسکینان قرار گرفته پس اشکال وارده مطرح نیست!

مهدی عباس زاده;156107 نوشت:
سلام علیکم صدرا جان و دیگران

چون شما به همین یک اشکال بنده جواب دادید بنده هم به همین یک اشکال بسنده میکنم

در آیه خمس هم رسول با ذکر نام کنار یتیمان و مسکینان قرار گرفته پس اشکال وارده مطرح نیست!

با سلام وعرض ادب
اولا: اگر در مفاد آیه خمس دقت می فرمودید اینگونه جواب نمی دادید:
یک بار دیگر آیه را ملاحظه بفرمائید:«اعْلَمُواأَنَّماغَنِمْتُمْمِنْ شَيْ‏ءٍفَأَنَّلِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْكُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِيَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍقَدِير».
در آیه همچنان که ملاحظه می فرمائید بر سر سه گروه اول کلمۀ «لام اختصاص یا مالکیت» آمده در حالی که در سه گروه دوم این امر ملاحظه نمی شود.
بنابراین رتبه اینها با هم متفاوت است و در یک سطح نیستند.
ثانیا: مراد از ایتام و مساکین و ابن السبیل در این آیه بر اساس تبیین اهل بیت علیهم السلام تنها ایتام و مساکین و ابن السبیل از سادات می باشند و این بر خلاف آیه زکات است.
البته شما با برداشتتان در آیه زکات رتبه پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیتش را از رتبۀ مولفة القلوب هم پائین تر قرار دادید؟!
موفق باشید در رضای خدا

با سلام:
اولا می خواستم بگم خیلی ضد و نقیض حرف می زنی یه جا می گی خمس به همه اموال تعلق می گیره، اما زکات به نه چیز ( به قول خودتون اگه قبول کنی). یه جا دیگه می گی زکات اندازشو گفته و خمس مال متلعق رو اگه یکی باشن که اینطور نمیشه، چون زکات یک دهمه در حالی که خمس یک پنجم، پس هم متعلَقشون فرق داره هم اندازشون.
ثانیا: اینکه کلمه زکات تو قرآن بیشتر تکرار شده، همش به معنای زکات مصطلح نیست، زکات در سوره های مکی به معنای صدقه است نه اون زکاتی که شما فهمیدید.
ثالثا، وقتی آیه خمس می تونه ناسخ آیات زکات باشه که متلق اونا یکی باشه در حالی که اینطور نیست.و خودت هم می دونی.

سلام علیکم و رحمت الله

صدرا;156212 نوشت:
با سلام وعرض ادب اولا: اگر در مفاد آیه خمس دقت می فرمودید اینگونه جواب نمی دادید: یک بار دیگر آیه را ملاحظه بفرمائید:«اعْلَمُواأَنَّماغَنِمْتُمْمِنْ شَيْ‏ءٍفَأَنَّلِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْكُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِيَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍقَدِير». در آیه همچنان که ملاحظه می فرمائید بر سر سه گروه اول کلمۀ «لام اختصاص یا مالکیت» آمده در حالی که در سه گروه دوم این امر ملاحظه نمی شود. بنابراین رتبه اینها با هم متفاوت است و در یک سطح نیستند.

برادر آیا ذی القربی ائمه اهل البیت نیستند؟؟ اگر هستند که عطف صورت گرفته اگر عطف نیست شما ترجمه صحیحی بدون عطف بیان کنید!!

وقتی هم که عطف صورت گرفته همه در یک سطح قرار میگیرند راستی ببخشید این لله رو میشه بگید چجوری باید بدیم بهش؟؟

صدرا;156212 نوشت:
ثانیا: مراد از ایتام و مساکین و ابن السبیل در این آیه بر اساس تبیین اهل بیت علیهم السلام تنها ایتام و مساکین و ابن السبیل از سادات می باشند و این بر خلاف آیه زکات است. البته شما با برداشتتان در آیه زکات رتبه پیامبر صلی الله علیه وآله و اهل بیتش را از رتبۀ مولفة القلوب هم پائین تر قرار دادید؟!

هرگز این تفسیر و تبیین صحیح نیست و مردود است چون الف لام بر سر جمع دلالت بر استغراق میکند یعنی همه یتیمان همه نه فقط یتیمان اهل البیت!!

سلام علیکم عبد الکریم جان

عبد الکریم;156278 نوشت:
اولا می خواستم بگم خیلی ضد و نقیض حرف می زنی یه جا می گی خمس به همه اموال تعلق می گیره، اما زکات به نه چیز ( به قول خودتون اگه قبول کنی). یه جا دیگه می گی زکات اندازشو گفته و خمس مال متلعق رو اگه یکی باشن که اینطور نمیشه، چون زکات یک دهمه در حالی که خمس یک پنجم، پس هم متعلَقشون فرق داره هم اندازشون.

ببینید ما یه عنوان کلی زکات داریم که به دو صورت پرداخت میشه یکی به همه تعلق میگیره بی شاخص یکی به بعضی تعلق میگیره با شاخص که در زبان روایات به یکی خمس گفته میشه به یکی زکات در حالی که خمس هم زکات است(از لحاظ معنوی) منتها دلالت بر یک پنجم هم دارد(اما در عنوان زکات دلالت بر هیچ رقمی نیست)

اما این فقط یه نظریه است دوست دارم روش بحث و بررسی بشه ببینم چقدر میتونه صحت داشته باشه! اگر هم غلط باشه باید یه نظریه صحیح داده شه که هیچ شبهه ای توش نباشه! اما تو نظریه فعلی فقها شبهه زیاده که بعضیاشو ذکر کردم!

عبد الکریم;156278 نوشت:
ثانیا: اینکه کلمه زکات تو قرآن بیشتر تکرار شده، همش به معنای زکات مصطلح نیست، زکات در سوره های مکی به معنای صدقه است نه اون زکاتی که شما فهمیدید

فعل امر زمانی که بدون قرینه(در کلام) باشد دلیل بر وجوب است اگر شما ادعای استحباب دارید دلیل بیارید! اگر مدعی هستید که فعل امر دلیل بر وجوب نیست پس اقیموا الصلاه هم واجب نیست! و خیلی روایات دیگه هم واجب نیستند!

عبد الکریم;156278 نوشت:
ثالثا، وقتی آیه خمس می تونه ناسخ آیات زکات باشه که متلق اونا یکی باشه در حالی که اینطور نیست.و خودت هم می دونی.

خوب من که همون اول اینو رد کردم که آیه خمس ناسخ آیات زکاته!! اما نه به این دلیل چون متعلق زکات گیریم 9 چیز باشه خوب خمس میاد اینو نسخ میکنه و توسعه میده به همه چیز! انما غنمتم من شیء یعنی از هر چیزی که کشمش و .... را هم شامل است!

مهدی عباس زاده;156432 نوشت:
سلام علیکم و رحمت الله
برادر آیا ذی القربی ائمه اهل البیت نیستند؟؟ اگر هستند که عطف صورت گرفته اگر عطف نیست شما ترجمه صحیحی بدون عطف بیان کنید!!
وقتی هم که عطف صورت گرفته همه در یک سطح قرار میگیرند راستی ببخشید این لله رو میشه بگید چجوری باید بدیم بهش؟؟
هرگز این تفسیر و تبیین صحیح نیست و مردود است چون الف لام بر سر جمع دلالت بر استغراق میکند یعنی همه یتیمان همه نه فقط یتیمان اهل البیت!!

با سلام

1- آیا سیاق دوقسمت این آیه یکسان است:«اعْلَمُوا أَنَّماغَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ»؟!
چه بسا گفته شود عطف این سه مورد به ذوی القربی خود اشعار به نسبت این سه گروه با ذوی القربی است.
2- «ال» در الیتامی و المساکین دلالت بر استغراق جمیع یتامی و المساکین ندارد؛ چون در این صورت باید به همه ایتام و مساکین اعم از مسلمان و غیر مسلمان برسد و بطلان این امر ضروری است یا لااقل برای شما که سنت را فراموش نمودید و به ذائقه خود آیات را تفسیر می نمائید محل شک باشد.
کلمه الیتامی و المساکین هر چند لفظا معرّفند اما در حقیقت نکره اند که ما نمی دانیم کدام ایتام و مساکین مورد نظر هست. و در اینجا سنت این آیه را تبیین نموده که مراد ایتام و مساکین از سادات هستند.

فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏.
3- حرف لام به معناى اختصاص و ملك است و آيه بيان می دارد كه آنچه از غنيمت و سود و فائده اموال، بدست می آورید، يك پنجم آن ملك ساحت كبريائى است، که در اینجا به معنای تشریف است که آنچه در این آیه به عنوان ملک برای خداوند بیان شده است تحت ولايت و ملكيت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله است.

سلام دوستان عزیز من یه سوال خدمت جناب صدرا دارم اون اینه که چرا به تمام اشکالات من در مورد نظریه خودشون(که همون نظریه علماست) جواب نمیدن؟؟

صدرا;156638 نوشت:
1- آیا سیاق دوقسمت این آیه یکسان است:«اعْلَمُوا أَنَّماغَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ»؟! چه بسا گفته شود عطف این سه مورد به ذوی القربی خود اشعار به نسبت این سه گروه با ذوی القربی است.

جایی که خود کله معنای خاصی رو نرسونه این مطلب صحیح است مثل آیه وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ چون خود ذی القربی معنای نزدیکان رو میرسونه باید از قبلش فهمیده بشه که توی این آیه به معنای نزدیکان شخص است و در آیه خمس نزدیکان پیامبر است!!

المساکین خودش با ال دلالت بر تمام مساکین دارد با قبلش روشن نمیشود بلکه خودش روشن است!!

صدرا;156638 نوشت:
2- «ال» در الیتامی و المساکین دلالت بر استغراق جمیع یتامی و المساکین ندارد؛ چون در این صورت باید به همه ایتام و مساکین اعم از مسلمان و غیر مسلمان برسد و بطلان این امر ضروری است یا لااقل برای شما که سنت را فراموش نمودید و به ذائقه خود آیات را تفسیر می نمائید محل شک باشد. کلمه الیتامی و المساکین هر چند لفظا معرّفند اما در حقیقت نکره اند که ما نمی دانیم کدام ایتام و مساکین مورد نظر هست. و در اینجا سنت این آیه را تبیین نموده که مراد ایتام و مساکین از سادات هستند.


این که ال در جمع دلالت بر استغراق نمیکند را از کجا میگویید؟؟

اما این که مساکین منحصر در مسلمانان باشد هم وجهی ندارد بلکه تمام مساکین رو شامل است یکیش هم مسیحی است که امام علی بهش رسیدگی کردند!! و در این باب زیاد هست!

باسلام و عرض ادب

مهدی عباس زاده;156703 نوشت:
سلام دوستان عزیز من یه سوال خدمت جناب صدرا دارم اون اینه که چرا به تمام اشکالات من در مورد نظریه خودشون(که همون نظریه علماست) جواب نمیدن؟؟

اگه اشکالی باقی مونده بفرمائید جواب می دیم.

مهدی عباس زاده;156703 نوشت:
جایی که خود کله ؟معنای خاصی رو نرسونه این مطلب صحیح است مثل آیه وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ چون خود ذی القربی معنای نزدیکان رو میرسونه باید از قبلش فهمیده بشه که توی این آیه به معنای نزدیکان شخص است و در آیه خمس نزدیکان پیامبر است!!

المساکین خودش با ال دلالت بر تمام مساکین دارد با قبلش روشن نمیشود بلکه خودش روشن است!!


ربط کلامتون رو به جوابم نفهمیدم.
ذوی القربی قرینه است که مراد همۀ مساکین نیستند.

مهدی عباس زاده;156703 نوشت:
این که ال در جمع دلالت بر استغراق نمیکند را از کجا میگویید؟؟

در اینجا«ال» «ال» جنس است که دلالت بر بعض مجهول از ماهیت می کند. بر این امر علاوه برقرائنی که در آیه است همچون«ذوی القربی»و«ابن السبیل» دلیل عقل و فهم عرف هم قائم است چون اگر معتقد به استغراق جمیع افراد شویم چگونه می توان خمس را به همۀ افراد مستحق پرداخت نمود؟!

مهدی عباس زاده;156703 نوشت:
اما این که مساکین منحصر در مسلمانان باشد هم وجهی ندارد

این فتوایتان هم در کتاب فتوای خود ثبت نمائید. حال که به نظر شما خمس و زکات یکی است؛ روایات رو هم که قبول ندارید و کاربردی ندارند مگر اونجا که طبق برداشت شما باشند؛ فهم اجماع علما هم که حجت نیست، می ماند فهم خودتان از آیه انشاءالله وقتی ثروتمند شدید بدانید که حق افراد بیشماری از مسلمان و غیر مسلمان ،ایرانی و غیر ایرانی و...به مال شما تعلق گرفته لذا از الان بدنبال راهی برای ادای آن باشید.
مهدی عباس زاده;156703 نوشت:
یکیش هم مسیحی است که امام علی بهش رسیدگی کردند!! و در این باب زیاد هست!

امام علی علیه السلام که به این مسیحی رسیدگی نمودند از سهم خمس بود؟!!! یک مورد را بیان کنید که امام از سهم خمس به غیر مسلمان داده باشند.

باعرض سلام خدمت دوست عزیزم:
میخواهم درباره جواب شما از صدرا صحبت کنم اما این که فرمودید:

جایی که خودکله ؟معنای خاصی رونرسونه این مطلب صحیح است مثل آیهوَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًاوَذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِچون خود ذی القربی معنای نزدیکانرو میرسونه باید از قبلش فهمیده بشه که توی این آیه به معنای نزدیکان شخص است و درآیه خمس نزدیکان پیامبراست!!
المساکین خودش با ال دلالت بر تماممساکین دارد با قبلش روشن نمیشود بلکه خودش روشن است!!


جواب:اینکه فرمودید:کلمه ای در قرآن معنایی را نرساند،بر خلاف فصاحت وبلاغت قرآن کریم است چرا که قرآن که تبیان کل شی است نمیتواند در تفهم معنای خود دارای نقص باشد هرچند کشف مراد آیات ممکن است احتیاج به آیات دیگر یا احادیث معصومین داشته باشد.
اما این که المساکین دلالت بر همه فقرای عالم می کند ودر فهم مراد آن احتیاج به چیز دیگر نداریم اشتباه است. برای تبیین این مطلب مثالی می زنم:
مولی می گو ید به بنده خود: اکرم العلماء.همه معتقدند که "ال" العلماء دال بر عموم استغراقی است اما این العلماء تمام علمای عالم راشامل نمی شود چون این تکلیف خارج از توان و قدرت بنده است لذا عقل بنده و همه عقلاء میفهمد که مراد علمای شهر یا منطقه خودشان است و این مطلب با عموم استغراقی ندارد.
اینجا قرینه عقلی بر محدود بودن علماء داریم درآیه هم دلیل نقلی و روایی هم داریم.روایاتی که متواتر و قطعی اند و میگویند:مراد مساکین از اهل بیت و سادات است و ما نمی توانیم قرآن را بدون روایات بفهمیم چون روایات در واقع تفسیر قرآنند واگر روایات نباشد ما دچار مشکل می شویم چون قرآن می فرماید :اقیموا الصلاه ،نحوه بر پا داشتن نماز بوسیله احادیث برای ما بیان شده است.
قرینه عقلی هم می گوید:اگر پرداخت خمس به تک تک افراد فقیر در همه جای عالم واجب باشد اولا کفاف نمی دهد .ثانیا:ما در ایران از کجا همه فقرای عالم را بشناسیم وبه آنها خمس پرداخت کنیم و از طرفی چون عام ما استغراقی است در صورت ندادن خمس حتی به یک فقیر مرتکب گناه شده ایم ودچار عذاب الهی می شویم این مقتضای عموم استغراقی است.

2-امااین که فرمودید:
این که ال در جمع دلالت بر استغراق نمیکند را از کجامیگویید؟؟


جواب:از جواب بالا معلوم شد که اگر"ال"دال بر استغراق هم باشد با قرینه های مذکور مراد همه مساکین از سادات است واستغراق درباره سادات است.

3-اما این که فرمودید:
اما این که مساکین منحصر در مسلمانان باشد هم وجهی ندارد


جواب:اگر این مطلب صحیح باشد اشکالات بالا وارد است وعقل ونقل آن را رد میکنند.درشرع مقدس اسلام گرفتن خمس برای شیعیان غیر سادات حرام است چه برسد به فقرای کفار.خداوند متعال خمس را برای فقرای سادات قرار داد همانطور که زکات را برای فقرای غیر سید.

4-اما این که فرمودید:
یکیش هم مسیحی است که امام علی بهش رسیدگی کردند!! و در این باب زیادهست!


جواب:این که علی علیه السلام به فقیر مسیحی کمک کردند ازباب خمس نبوده به همان ادله ای که گفته شد.شاید از باب اموال شخصی خود حضرت بوده یا از زکات بوده که در مولفه قلوبهم هم مصرف می شود یا از باب مالیات کشور اسلامی بوده که برای همه مصرف میشود.به قول علماء:اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.پس با عملکرد حضرت که دلیل شماست بر مدعایتان نمی توان استدلال کرد چون دلیل اعم از مدعاست.

سلام علیکم داداشای خوبم صدرا و گلشن(اینو گفتم که دیگران بدونن اگه ما باهم بحث میکنیم ربطی به دوستیمون نداره بلکه دوستی سر جاشه و بحث هم سر جاشه بی احترامی هم نمیکنیم)

صدرا;156928 نوشت:
اگه اشکالی باقی مونده بفرمائید جواب می دیم

این اشکالات هنوز برای من جواب داده نشده:

مهدی عباس زاده;155182 نوشت:
1. و انفقوا مما رزقناکم که کل اموال را شامل است یعنی این انفاق از کل اموال است نه نه چیز!! 2. آیه 121 انعام که میفرماید حق(که معنایش نص واجب است نه مستحب) به چه چیزی تعلق میگیرد که در روز حصاد باید پرداخت شه؟ و این آیه با هیچ آیه دیگری نسخ نشده! بلکه ما رزقناکم تاییدی است بر این آیه! در ضمن این طبق نظر شما که میفرمایید سر سال باید خمس داد تعلق نخواهد گرفت!! چون یوم حصاده این احتمال را از بین میبرد!

یه چیز دیگه هم که هست و من فکر میکنم که نظریه منو زیر سوال میبره اینکه آیه خمس و تشریعش قطعا مال مدینه است و زکات هم فقط به نه چیز تعلق میگیره طبق روایت(فکر کنم خبر واحد بود اگه میشه روایاتش رو بیارید بررسی کنیم) پس انفقوا مما رزقناکم و حقه نمیتونه به خمس برگرده نه میتونه به زکات اینچنینی برگرده پس شاید اصلا بهترین راه این باشه که همون نظر آیه الله العظمی صادقی تهرانی نور الله قبره مطرح بشه و اون عدم اختصاص زکات به نه چیزه البته یه اشکالی هم به این طرح وارده اون این که تعیین باقی انساب زکات به صورت قیاسی میشه که اصلا خوب نیست و این نظریه رو ضعیف میکنه!!
البته اون آیات و این که امام علی بر اسب زکات زدند اینو تقویت میکنه!(اگه میشه اخبارش رو بیارید)
و این که تمام کشمش و ... که غلات باشن زیر مجموعه یک حکم قرار گرفتن هم این رو تقویت میکنه یعنی شاید بشه گفت کلا غلات زیر مجموعه این حکمن در هر صورت امیدوارم توی این تاپیک به یه نتیجه خوب برسیم
در هر صورت الآن نظریه قبلی با این آیات قرآن زیر سوال میره جای شک نیست که نظریه قبلی ساقط است چون هم انفقوا بدون قرینه است و دلالت بر وجوب میکند هم حقه دلالت بر وجوب میکند و بی قرینه است

صدرا;156928 نوشت:
در اینجا«ال» «ال» جنس است که دلالت بر بعض مجهول از ماهیت می کند

تا اونجایی که من میدونم ال جنس مورد نظر شما مثل الحر است نه ال به همراه جمع! مثل الیتمی

صدرا;156928 نوشت:
ربط کلامتون رو به جوابم نفهمیدم. ذوی القربی قرینه است که مراد همۀ مساکین نیستند

اصلا ذوی القربی چه ربطی به مساکین داره؟؟ ذوی القربی به معنای نزدیکان است که از قرینه قبلیش میفهمیم نزدیکان رسول منظور هست اما المساکین یعنی همه مسکینان نه فقط مسکینان ذوی القربی که!!!

صدرا;156928 نوشت:
در اینجا«ال» «ال» جنس است که دلالت بر بعض مجهول از ماهیت می کند. بر این امر علاوه برقرائنی که در آیه است همچون«ذوی القربی»و«ابن السبیل» دلیل عقل و فهم عرف هم قائم است چون اگر معتقد به استغراق جمیع افراد شویم چگونه می توان خمس را به همۀ افراد مستحق پرداخت نمود؟

لام لام اختصاص است یعنی در اختصاص اینها قرار دارد نه این که باید تمام مساکین را هر چند که دست بهشون نمیرسه تقسیم کرد بینشون که یعنی هر مسکینی که دستتون رسید این از آیات دیگه هم فهمیده میشه اون این که لایکلف الله نفسا الا وسعها!! پس این لام مالکیت نیست بلکه اختصاص است یعنی این خمس اختصاص به اینان دارد

صدرا;156928 نوشت:
این فتوایتان هم در کتاب فتوای خود ثبت نمائید

چشم!! بعدا براتون رسالم رو میفرستم! آدرس یادتون نره ها!

ادامه است برای آقا گلشن

گلشن;156954 نوشت:
جواب:اینکه فرمودید:کلمه ای در قرآن معنایی را نرساند،بر خلاف فصاحت وبلاغت قرآن کریم است چرا که قرآن که تبیان کل شی است نمیتواند در تفهم معنای خود دارای نقص باشد هرچند کشف مراد آیات ممکن است احتیاج به آیات دیگر یا احادیث معصومین داشته باشد.

کلمه ای که عرض کردم معنای خود را که نزدیکان بود میرساند اما نزدیکان چه کسی؟ چون امر نسبی است از قرائن دیگر موجود در کلام میفهمیم پس هیچ خلاف فصاحت و بلاغت نیست بلکه چون از مفاهیم نسبی است نیاز به بیان نسبت دارد که از کلمات قبل و بعد میفهمیم
مثل الاقربین که نزدیکتران است نیاز به بیان نسبت دارد آیا نزدیکتران چه کسی؟ از قرائن کلام میفهمیم همانطورکه والدین نزدیکان خود شخص هستند پس اقربین هم نزدیکتران به خود شخص هستند!
منظورم این بود معنای خاص هم که گفتم این رو میرسون حالا......

گلشن;156954 نوشت:
اما این که المساکین دلالت بر همه فقرای عالم می کند ودر فهم مراد آن احتیاج به چیز دیگر نداریم اشتباه است. برای تبیین این مطلب مثالی می زنم. مولی می گو ید به بنده خود: اکرم العلماء.همه معتقدند که "ال" العلماء دال بر عموم استغراقی است اما این العلماء تمام علمای عالم راشامل نمی شود چون این تکلیف خارج از توان و قدرت بنده است لذا عقل بنده و همه عقلاء میفهمد که مراد علمای شهر یا منطقه خودشان است و این مطلب با عموم استغراقی ندارد.اینجا قرینه عقلی بر محدود بودن علماء داریم درآیه هم دلیل نقلی و روایی هم داریم.روایاتی که متواتر و قطعی اند و میگویند:مراد مساکین از اهل بیت و سادات است و ما نمی توانیم قرآن را بدون روایات بفهمیم چون روایات در واقع تفسیر قرآنند واگر روایات نباشد ما دچار مشکل می شویم چون قرآن می فرماید :اقیموا الصلاه ،نحوه بر پا داشتن نماز بوسیله احادیث برای ما بیان شده است.

آیا اگر شخص به شهر دیگری سفر کند علمای آن شهر بر او واجب الاکرام نیستند؟؟ بلکه اکرم العلماء یعنی به تمام علما احترام بذار و اکرام کن خوب این اکرام نیاز به یه سری لوازم داره مثلا اگه زنگ زدیم به عالم آیا نباید بهش احترام بذاریم؟ آیا اگه تو سایت عالمی پشت کامپیوتر بود نباید احترام بذاریم؟؟
پس العلما همه علما رو شامله اما باید دید منظوراز اکرام چیه!!

عزیز دل ما اونجایی که قرآن سخنی نفرموده که صد در صد به عهده پیامبره بیانش مثل همون اقیموا الصلاه که فرمودید اما همین آیه هم دلالتی دارد که روایت نمیتواند خلافش را بیان کند که اگر خلافش را بیان کند مخالف است باقرآن و مردود!! اونجایی که خود آیه حرف زده دیگه روایت نمیتونه بیاد خلافش رو تفسیر کنه!

گلشن;156954 نوشت:
قرینه عقلی هم می گوید:اگر پرداخت خمس به تک تک افراد فقیر در همه جای عالم واجب باشد اولا کفاف نمی دهد .ثانیا:ما در ایران از کجا همه فقرای عالم را بشناسیم وبه آنها خمس پرداخت کنیم و از طرفی چون عام ما استغراقی است در صورت ندادن خمس حتی به یک فقیر مرتکب گناه شده ایم ودچار عذاب الهی می شویم این مقتضای عموم استغراقی است

همین هم که شما میفرمایید یعنی مساکین و سادات هم با همون مشکل مواجهه اولا معلوم نیستند همه سادات!!(مخصوصا اگه قائل بشیم که سید هم مادری هست هم پدری) دوما باز هم همیشه توانایی پرداخت به همشون نیست!! خود علما هم خمس سادات رو به همه سادات نمیدن!

گلشن;156954 نوشت:
جواب:از جواب بالا معلوم شد که اگر"ال"دال بر استغراق هم باشد با قرینه های مذکور مراد همه مساکین از سادات است واستغراق درباره سادات است

اگر این باشد همه علمای ما گناه کارن دیگر!!!(البته با تفسیری که شما از استغراق کردید)

گلشن;156954 نوشت:
جواب:اگر این مطلب صحیح باشد اشکالات بالا وارد است وعقل ونقل آن را رد میکنند.درشرع مقدس اسلام گرفتن خمس برای شیعیان غیر سادات حرام است چه برسد به فقرای کفار.خداوند متعال خمس را برای فقرای سادات قرار داد همانطور که زکات را برای فقرای غیر سید

فقرای سید بیشتر هستند یا غیر سید؟؟ چطور خمس که در آمدش قطعا از زکات بیشتر است به سادات با این که کمتر هستند تعلق میگیرد ولی زکات که در آمدش کمتر است با این که فقرای غیر سید بیشتر هستند به آنان تعلق میگیرد؟ آیا این عدالت است؟

گلشن;156954 نوشت:
جواب:این که علی علیه السلام به فقیر مسیحی کمک کردند ازباب خمس نبوده به همان ادله ای که گفته شد.شاید از باب اموال شخصی خود حضرت بوده یا از زکات بوده که در مولفه قلوبهم هم مصرف می شود یا از باب مالیات کشور اسلامی بوده که برای همه مصرف میشود.به قول علماء:اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.پس با عملکرد حضرت که دلیل شماست بر مدعایتان نمی توان استدلال کرد چون دلیل اعم از مدعاست.

از بیت المال مسلمین بوده!!(نه فقط مالیات!)

مهدی عباس زاده;157122 نوشت:

این اشکالات هنوز برای من جواب داده نشده:
یه چیز دیگه هم که هست و من فکر میکنم که نظریه منو زیر سوال میبره اینکه آیه خمس و تشریعش قطعا مال مدینه است و زکات هم فقط به نه چیز تعلق میگیره طبق روایت(فکر کنم خبر واحد بود اگه میشه روایاتش رو بیارید بررسی کنیم) پس انفقوا مما رزقناکم و حقه نمیتونه به خمس برگرده نه میتونه به زکات اینچنینی برگرده پس شاید اصلا بهترین راه این باشه که همون نظر آیه الله العظمی صادقی تهرانی نور الله قبره مطرح بشه و اون عدم اختصاص زکات به نه چیزه البته یه اشکالی هم به این طرح وارده اون این که تعیین باقی انساب زکات به صورت قیاسی میشه که اصلا خوب نیست و این نظریه رو ضعیف میکنه!!
البته اون آیات و این که امام علی بر اسب زکات زدند اینو تقویت میکنه!(اگه میشه اخبارش رو بیارید)
و این که تمام کشمش و ... که غلات باشن زیر مجموعه یک حکم قرار گرفتن هم این رو تقویت میکنه یعنی شاید بشه گفت کلا غلات زیر مجموعه این حکمن در هر صورت امیدوارم توی این تاپیک به یه نتیجه خوب برسیم
در هر صورت الآن نظریه قبلی با این آیات قرآن زیر سوال میره جای شک نیست که نظریه قبلی ساقط است چون هم انفقوا بدون قرینه است و دلالت بر وجوب میکند هم حقه دلالت بر وجوب میکند و بی قرینه است

!

با سلام به دوست عزیز
بزرگوار به نظرم ادامه بحث با شما متوقف بر قبول مبانی ای است که بدون توجه به آنهابحث ما با شما به نتیجه ای نخواهد رسید.
1- آیا سنت قطعی پیامبر صلی الله علیه و آله برای شما حجت است یا خیر؟وآیا بالاخره پیامبر صلی الله علیه وآله تبیینی در احکام داشته اند یا خیر؟
2- در باب خمس وزکات دهها روایت بر جدابودن این دو واجب وجود دارد، تکلیف اینها چیست؟
3- راه شناخت سنت چیست؟ اگر راه شناخت عرضه روایات به قرآن است و قبول در صورت عدم تخالف، مراد از عدم تخالف چیست؟آیا تخصیص و تقیید هم مخالفت به شمار می رود؟بیان علت.
4- چه راهی بر صدور روایاتی داریم که مخالف با قرآن نیستند؟
5- فهم واحد صدها مجتهد مسلم از قرون اولیه تا به حال چگونه می تواند اشتباه باشدو فهم کسی که اطلاعی ناچیز از قرآن دارد درست؟
6- به نظر می رسد برای ادامه بحث مستند بودن سخنان شما امری ضروری باشد لذا معقول نمی باشد که یک طرف بااستناد به ادله نقلی پاسخ دهد و مخاطب با گمان و احتمال آنرا رد نماید.
موفق باشید.

این اشکالات هنوزبرای من جواب داده نشده:
یه چیز دیگه هم که هست و من فکر میکنم که نظریه منو زیرسوال میبره اینکه آیه خمس و تشریعش قطعا مال مدینه است و زکات هم فقط به نه چیزتعلق میگیره طبق روایت(فکر کنم خبر واحد بود اگه میشهروایاتش رو بیاریدبررسی کنیم)پس انفقوا ممارزقناکم و حقه نمیتونه به خمس برگرده نه میتونه به زکات اینچنینی برگرده پس شایداصلا بهترین راه این باشه که همون نظر آیه الله العظمی صادقی تهرانی نور الله قبرهمطرح بشه و اون عدم اختصاص زکات به نه چیزه البته یه اشکالی هم به این طرح واردهاون این که تعیین باقی انساب زکات به صورت قیاسی میشه که اصلا خوب نیست و این نظریهرو ضعیف میکنه!!
البته اون آیات و این که امام علی بر اسب زکات زدند اینو تقویتمیکنه!(اگه میشه اخبارش رو بیارید)
و این که تمام کشمش و ... که غلات باشن زیرمجموعه یک حکم قرار گرفتن هم این رو تقویت میکنه یعنی شاید بشه گفت کلا غلات زیرمجموعه این حکمن در هر صورت امیدوارم توی این تاپیک به یه نتیجه خوب برسیم
در هرصورت الآن نظریه قبلی با این آیات قرآن زیر سوال میره جای شک نیست که نظریه قبلیساقط است چون هم انفقوا بدون قرینه است و دلالت بر وجوب میکند هم حقه دلالت بر وجوبمیکند و بی قرینه است

با عرض سلام خدمت دوست عزیزم اقای عباس زاده:این مطالب در جواب اشکالات شما محضرتان تقدیم می شود:
1-روایاتی که دال بر وجوب زکات در نه جیز است فراوان است بری نمونه در وسائل الشیعه در باب 8(باب وجوب الزکاه فی تسعه اشیاء) حدود 18 روایات آورده که همگی دلالت دارند: زکات در نه چیز واجب است برای نمونه به روایت 11این باب اشاره میکنم."عن ابی عبدالله علیه السلام:الزکاه علی تسعه اشیاء:علی الذهب والفضه و الحنطه والشعیر والتمر والزبیب والابل والبقر والغنم.که میتوانید مراجعه کنید که این تعداد روایت ،حکم مساله را قطعی می کند و اگر نگوییم متواتر است لااقل متضافر است در حالیکه شما ادعا کردید خبر واحد است.
2-اما این که مراد از "انفقوا مما رزقناکم "چیست باید بگویم:این آیه 10 سوره منافقون است که مرحوم علامه طباطبایی در ج 19 ص303فرموده"امر بالانفاق فی البر اعم من الانفاق الواجب کالزکاه والکفارات او المندوب"یعنی این آیه عام است ومی تواند هر یک از انفاقهای واجب ومستحب را در بر بگیرد.باید دید دلیل شما بر این که آیه زکات وخمس را شامل نمی شود چیست.
3-امادر ابواب ما تجب فیه الزکاه وما تستحب فیه باب 16 (باب استحباب الزکاه فی الخیل الاناث السائمه ...)این مطلب آمده:حدیث اول :محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عیسی عن حریز عن محمد بن مسلم و زراره عنهما علیهم السلام قالا وضع امیر المومنین علیه السلام علی الخیل العتاق الراعیه فی کل فرس فی کل عام دینارین و جعل علی البرازین دینارا" در این باب 4 روایت آمده است البته خود مرحوم شیخ حر عاملی و بقیه علماء استحباب این مطلب را فهمیده اند همانطور که از عنوان باب هم معلوم است
4-اولا کشمش جزء غلات نیست ثانیا:داخل بودن کشمش در غلات باعث نمی شود همه غلات یک حکم داشته باشند چرا که این قیاس باطل است وروایات فراوان این احتمال را رد می کند.
5-اما این که "انفقوا "دال بر وجوب است چون قرینه ای ندارد مردود است چون ما رزقناکم یعنی آنچه ما به شما روزی کرده ایم که"ما"موصول به خاطر ابهام دال بر عموم است یعنی مواردی از آنچه خداوند به ما روزی کرده غیر از موارد 9 گانه زکات است که خداوند امر به انفاق آنها کرده وقطعا این امر استحبابی است لذا امر انفقوا هم دال بر استحباب خواهد بود.پس "ما رزقناکم "با عمومیت خود قرینه است که انفقوا دال بر استحباب است.
والسلام

سلام دوستان عزیز هر چند که فکر میکنم قبلا اینجا جواب هایی داده ام اما با این حال دوباره پاسخ میدم فکر میکنم به جریان روز پنج شنبه هفته قبل برمیگرده که همه پستا حذف شده اند و...

صدرا;157217 نوشت:
1- آیا سنت قطعی پیامبر صلی الله علیه و آله برای شما حجت است یا خیر؟وآیا بالاخره پیامبر صلی الله علیه وآله تبیینی در احکام داشته اند یا خیر؟

سنتی که مخالف قرآن یا عقل باشد هرگز قطعی نیست! در غیر این دو صورت اگر سنتی قطعی باشد مورد قبول است!
پیامبر خلاف قرآن و عقل هرگز تبیینی نداشته اند! چون تبیین باید هادی باشد نه مضل پس آنچه خلاف قرآن است دروغ است و از ایشان نقل نشده در واقع تغلیل است نه تفهیم!! دلیل اصلی بر این حرف سخن خود ایشان و دلایل نقلی و عقلی دیگر است که آنچه مخالف قرآن است باید رد شود

صدرا;157217 نوشت:
2- در باب خمس وزکات دهها روایت بر جدابودن این دو واجب وجود دارد، تکلیف اینها چیست؟

اگر جدا بودن آن را بپذیریم باید قبول کنیم که زکات بر همه اموال تعلق میگیرد طبق آیاتی که گفته شده حقه و ما رزقناکم

صدرا;157217 نوشت:
3- راه شناخت سنت چیست؟ اگر راه شناخت عرضه روایات به قرآن است و قبول در صورت عدم تخالف، مراد از عدم تخالف چیست؟آیا تخصیص و تقیید هم مخالفت به شمار می رود؟بیان علت

اولا فقط عرضه به قرآن نیست بلکه عقل هم هست بعدش خود حدیث ضعف و .... اش هم ملاک است دوما تخصیص و تقییدی که مخالف نص است قطعا مردود است مثل اینجا که ال بر جمع نص است بر استغراق و مردود است!

صدرا;157217 نوشت:
4- چه راهی بر صدور روایاتی داریم که مخالف با قرآن نیستند؟

جوابش ذکر رفت

صدرا;157217 نوشت:
5- فهم واحد صدها مجتهد مسلم از قرون اولیه تا به حال چگونه می تواند اشتباه باشدو فهم کسی که اطلاعی ناچیز از قرآن دارد درست؟

فکر کنم این سوالی نباشد که ارزش جواب دادن داشته باشد!! چون تمام اون علما معصوم نبوده اند! جمعشان هم معصومشان نمیکند! هرچند که در باب خمس و زکات نظرات یکسان نیست!

صدرا;157217 نوشت:
6- به نظر می رسد برای ادامه بحث مستند بودن سخنان شما امری ضروری باشد لذا معقول نمی باشد که یک طرف بااستناد به ادله نقلی پاسخ دهد و مخاطب با گمان و احتمال آنرا رد نماید

خیلی ادله نقلی آوردید بنده که چشمم به ضیاء این ادله نقلی اتان روشن شد خیلی ممنون
ما هم به ادله قرآنی تمسک کردیم نه فقط گمان و احتمال!! اگر شما این را گمان و احتمال میدانید مشکل من نیست!

این هم هدیه به برادر عزیزم گلشن

گلشن;157241 نوشت:
عن ابی عبدالله علیه السلام:الزکاه علی تسعه اشیاء:علی الذهب والفضه و الحنطه والشعیر والتمر والزبیب والابل والبقر والغنم.

این روایت حصری را نمیرساند بلکه میفرماید زکات بر این نه چیز است نه آن که به غیر این نه چیز نیست!! به قول معروف اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند
شاید چون در آن زمان این نه چیز در دست مردم زیاد بوده اینگونه ذکر شده!

گلشن;157241 نوشت:
اما این که مراد از "انفقوا مما رزقناکم "چیست باید بگویم:این آیه 10 سوره منافقون است که مرحوم علامه طباطبایی در ج 19 ص303فرموده"امر بالانفاق فی البر اعم من الانفاق الواجب کالزکاه والکفارات او المندوب"یعنی این آیه عام است ومی تواند هر یک از انفاقهای واجب ومستحب را در بر بگیرد.باید دید دلیل شما بر این که آیه زکات وخمس را شامل نمی شود چیست

آیه کاملش اینه

وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِي إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ

آیا از صالحین بودن مستحب است یا واجب؟ آیا کسی که عمل صالح انجام میدهد که باعث بهشتی شدنش است به مستحبات پرداخته یا واجبات؟؟
پس این که شخص بعد از موتش پشیمان میشود(نه پشیمانی صرف بلکه به ضمیمه آرزوی بودنش از صالحان که این آرزو خودش نص است بر نبودنش چون انسان چیزی را که هست آرزو نمیکند) کافی است تا اینان را ترک کنند واجب بدانیم و آن ما رزقناکم را هم که همه چیز را شامل است انفاق واجب بگیریم!! هر چند دلالت خود امر بر این موضوع بدون وجود قرینه کافی بود!!

گلشن;157241 نوشت:
محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن حماد بن عیسی عن حریز عن محمد بن مسلم و زراره عنهما علیهم السلام قالا وضع امیر المومنین علیه السلام علی الخیل العتاق الراعیه فی کل فرس فی کل عام دینارین و جعل علی البرازین دینارا

آیا شما از وضع استحباب میفهمید؟؟ خوب این که انسان از برنج هم که دارد بهتر است به دیگران انفاق کند را همه میدانند این وضع چه نیازی هست؟؟
فکر نمیکنم این جور مسائل رجحانش نیاز به وضع داشته باشد!!
اما این که قرار دادند حضرت خودش دلیل است بر این که زکات منحصر به نه چیز نیست!!

گلشن;157241 نوشت:
4-اولا کشمش جزء غلات نیست ثانیا:داخل بودن کشمش در غلات باعث نمی شود همه غلات یک حکم داشته باشند چرا که این قیاس باطل است وروایات فراوان این احتمال را رد می کند

در هر صورت از آیاتی که ذکر کردم و این که خمس در عهد مدنی تعیین شده فهمیده میشود که انار و ... هم زکات واجب دارند اما این که آن را جزو چه بشماریم شما بفرمایید!! جزو گوسفند یا گاو یا .... یا کشمش و گندم و ...؟

گلشن;157241 نوشت:
5-اما این که "انفقوا "دال بر وجوب است چون قرینه ای ندارد مردود است چون ما رزقناکم یعنی آنچه ما به شما روزی کرده ایم که"ما"موصول به خاطر ابهام دال بر عموم است یعنی مواردی از آنچه خداوند به ما روزی کرده غیر از موارد 9 گانه زکات است که خداوند امر به انفاق آنها کرده وقطعا این امر استحبابی است لذا امر انفقوا هم دال بر استحباب خواهد بود.پس "ما رزقناکم "با عمومیت خود قرینه است که انفقوا دال بر استحباب است

این که دلالت بر عمومش خود دال بر آن است که مستحب است وجهی ندارد این قرینه بسیار عجیب است ما از این قرینه ها ندیده بودیم!!

اما شما یه چیزی را مسلم گرفته اید و آن این که زکات فقط به نه چیز تعلق میگیرد بعد آمدید برای قرآن قرینه سازی کردید اما باید به شما بگم که مقصود از قرینه در کلام این است که در خود کلام قرینه باشد نه آن که روایت قرینه باشند برای قرآن!!

با سلام و عرض ادب

مهدی عباس زاده;159408 نوشت:
سلام دوستان عزیز هر چند که فکر میکنم قبلا اینجا جواب هایی داده ام اما با این حال دوباره پاسخ میدم فکر میکنم به جریان روز پنج شنبه هفته قبل برمیگرده که همه پستا حذف شده اند و...

یک مقدار در فکرتان تجدید نظر کنید چیزی حذف نشده اگر حذف شود مشخص است و امر پوشیده ای نیست.
مهدی عباس زاده;159408 نوشت:
سنتی که مخالف قرآن یا عقل باشد هرگز قطعی نیست! در غیر این دو صورت اگر سنتی قطعی باشد مورد قبول است!

سنت بما اینکه سنت است واجب الاطاعة است، بحث در رابطه با این است که روایتی که حاکی از سنت است حجت است یا خیر؟ و کسی منکر عدم حجیت روایت مخالف با قرآن نیست اما بحث بر سر این است که مراد ار تخالف چه تخالفی است، آیا عام و خاص هم مخالف هستند یا خیر مراد تخالف بالتباین است.البته در این حیطه هم هر کسی نمی تواند صاحب رای باشد.
مهدی عباس زاده;159408 نوشت:
اگر جدا بودن آن را بپذیریم باید قبول کنیم که زکات بر همه اموال تعلق میگیرد طبق آیاتی که گفته شده حقه و ما رزقناکم.

چه تلازمی بین این دو وجود دارد؟زکات هم به همۀ اموال تعلق نمی گیرد و این سنت قطعیه است. آیاتی نیز که بیان می دارید به همراه استدلال بیان بفرمائید تا بررسی شوند.
مهدی عباس زاده;159408 نوشت:
فکر کنم این سوالی نباشد که ارزش جواب دادن داشته باشد!! چون تمام اون علما معصوم نبوده اند! جمعشان هم معصومشان نمیکند! هرچند که در باب خمس و زکات نظرات یکسان نیست!

اتفاقا خیلی هم ارزش داره، مخصوصا برای کسانی که خود را صاحب رای می دانند و با احتمالات می خواهند حکمی از طرف خودشان بدهند.
در باب مسائل خمس و زکات اگر اختلافی است در بارۀ فروعات آن است نه در اصل جدایی این دو واجب.

مهدی عباس زاده;159408 نوشت:
خیلی ادله نقلی آوردید بنده که چشمم به ضیاء این ادله نقلی اتان روشن شد خیلی ممنون
ما هم به ادله قرآنی تمسک کردیم نه فقط گمان و احتمال!! اگر شما این را گمان و احتمال میدانید مشکل من نیست!

برای کسی که با یک شعار و آنهم مخالفت روایات با قرآن روایات را بدور می ریزد بیان روایات چه محلی خواهد داشت.
شما به ادله قرآنی تمسک کردید اما چه تمسکی،ابتدا میفرمائید:من این نظر را زیاد بهش پایبند نیستم فقط به عنوان یه نظریه مطرح کردم میخوام نظرات کارشناسای اسک دین رو بدونم!(یعنی زیاد روش حساب باز نکنید البته تا زمانی که خوب جریان رو بتونیم تجزیه و تحلیل کنیم).با همین نظریه آیات را می خواهید تفسیر نمائید؟!
مگر ما هم به همین آیات در رد کلام شما استناد نکردیم.
دوست عزیز شما که بحمدلله به تبع روش جناب آقای تهرانی که نشات گرفته از روش بدعی خلیفۀ ثانی است خود را مستغنی از سنت می دانید، و برای اجماع نیز که کاشف از فعل معصوم است ارزشی قائل نیستید.
اما سوال این است که آیا فهم و بیان اهل بیت علیهم السلام را نیز حجت نمی دانید؟ آیا این که اهل بیت علیهم السلام خمس و زکات را دو واجب مستقل دانسته اند نمی تواند برای شما حجت باشد؟ آیا می توان گفت که این مجموعه کثیر از روایات اعتباری ندارند؟
بنابراین از آنجا که قرآن بیان کلیات نموده و تبیین و تفسیر به عهدۀ حضرت صاحب رسالت صلی الله علیه وآله و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام بوده است نمی تواند مساله ای به این مهمی خالی از تبیین بوده باشد؛ لذا بر شماست اگر سنت را حجت می دانید روایاتی را بیان دارید مبنی بر اینکه فهم وتبیین اهل بیت علیهم السلام بر یکی بودن این دو واجب تعلق گرفته است.
وتا این مساله حل نشود و مبانی و اصول مشخص نشود گمان نمی کنم که بحث ما سودی داشته باشد، هر چند که ما به هر حال پاسخگو هستیم.

سلام علیکم دوستان

صدرا;159798 نوشت:
یک مقدار در فکرتان تجدید نظر کنید چیزی حذف نشده اگر حذف شود مشخص است و امر پوشیده ای نیست

دوست عزیز اگه شما خبر ندارید به اینجا رجوع کنید بعدش هم یه سری به موضوع(تاپیک) مشکلات فنی بزنید بعد بفرمایید که اگر چیزی حذف شود مشخص است و امر پوشیده ای نیست!!!

صدرا;159798 نوشت:
سنت بما اینکه سنت است واجب الاطاعة است، بحث در رابطه با این است که روایتی که حاکی از سنت است حجت است یا خیر؟ و کسی منکر عدم حجیت روایت مخالف با قرآن نیست اما بحث بر سر این است که مراد ار تخالف چه تخالفی است، آیا عام و خاص هم مخالف هستند یا خیر مراد تخالف بالتباین است

گویا شما فکر میکنید که حتما باید روایت اینگونه باشد که نماز نخونید تا بفهمیم تخالف است اما خیر هیچ احمقی نمیگوید نماز نخوان بلکه میگوید نماز خواندن واجب نیست(کما این که مخالفان امروزی هم همین را میگویند) حال اگر قرآن بفرماید اقیموا الصلاة و عمر برای این که از دست نماز خسته شده است به هزار نفر درهم و دینار بدهد که بگویید نماز خواندن واجب نیست گویا این از نظر شما سنت قطعیه است چون هزار نفر آن را از پیامبر نقل کرده اند هر چند که خلاف امر قرآن است و اطیعوا الله و اطیعوا الرسول اما شما خواهید گفت نخیر امر ظهور در وجوب دارد و نص نیست و اینجا هم تخالفی دیده نمیشود
در مورد باقی اوامر و نواهی قرآن هم همین را پیاده خواهید کرد و دین اسلام از دین یهود و نصاری که قرآن جاودانه نداشتند تحریف شده تر خواهد شد!!!
شما و فقهایتان که به نصوص قرآنی هم احترام نمیگذارید و به بهانه روایت آن را تاویل به خلاف نص میبرید چه ادعایی دارید که به قرآن تمسک میکنید؟؟ پس چه مخالف قرآن است؟ شما مخالف قرآن را شرح دهید ما بدانیم از نظر من هر چه که قبولش به فصاحت و بلاغت قرآن لطمه وارد میکند مخالف قرآن است در همین آیه که شما مدعی هستید مساکین فقط مساکین سید را شامل است میتوانست بدون الف و لام بیاید تا ما ندانیم کدام مسکینان منظورند و این فصیح بود چون آنگاه چسباندن آن به سادات وجهی میافت اما همه میدانیم که الف و لام بر سر جمع دلالت بر استغراق میکند چرا خدا باید خلاف منظور خودش حرف بزند؟؟ شما فصاحت و بلاغت قرآن را زیر سوال میبرید تا حرف خودتان را ثابت کنید به فکر آخرتتان نیستید؟؟ به فکر آن نیستید که همین حربه ای است برای تبر زدن به ریشه دین توسط اعدای آن؟؟ اگر همین را دستاویز قرار دهند و بگویند که قرآن فصیح نیست دین را بر باد داده اید برای اثبات یک فتوا!!

صدرا;159798 نوشت:
چه تلازمی بین این دو وجود دارد؟زکات هم به همۀ اموال تعلق نمی گیرد و این سنت قطعیه است. آیاتی نیز که بیان می دارید به همراه استدلال بیان بفرمائید تا بررسی شوند

دوست عزیز اگر استدلالات را فراموش میکنید دوباره رجوع کنید بخونید استدلال آوردم یادتان نیست گفتم:

صدرا;159798 نوشت:
اتفاقا خیلی هم ارزش داره، مخصوصا برای کسانی که خود را صاحب رای می دانند و با احتمالات می خواهند حکمی از طرف خودشان بدهند. در باب مسائل خمس و زکات اگر اختلافی است در بارۀ فروعات آن است نه در اصل جدایی این دو واجب

نخیر در اصل جدایی هم اختلاف است شما برید بیشتر نظر علما رو بخونید!!

صدرا;159798 نوشت:
مگر ما هم به همین آیات در رد کلام شما استناد نکردیم

نخیر هرگز! یه مرور بکنید!

صدرا;159798 نوشت:
برای کسی که با یک شعار و آنهم مخالفت روایات با قرآن روایات را بدور می ریزد بیان روایات چه محلی خواهد داشت.

صدرا;159798 نوشت:
اما سوال این است که آیا فهم و بیان اهل بیت علیهم السلام را نیز حجت نمی دانید؟ آیا این که اهل بیت علیهم السلام خمس و زکات را دو واجب مستقل دانسته اند نمی تواند برای شما حجت باشد؟ آیا می توان گفت که این مجموعه کثیر از روایات اعتباری ندارند؟

گویا شما دارید کم کاری خودتان را توجیه میکنید بالاخره آوردن روایت سودی دارد یا نه؟ اگر سودی ندارد حرف زدن از روایات مدعی شده از طرف شما بی سود تر جلوه میکند!!

صدرا;159798 نوشت:
دوست عزیز شما که بحمدلله به تبع روش جناب آقای تهرانی که نشات گرفته از روش بدعی خلیفۀ ثانی است خود را مستغنی از سنت می دانید، و برای اجماع نیز که کاشف از فعل معصوم است ارزشی قائل نیستید.

شما که اینقدر دم از احتیاط میزنید چرا خودتان احتیاط نمیکنید؟؟ روز قیامت همین حرف باعث خواهد شد به عذاب جهنم فرود بیایید

چون ایشون نه تنها سنت غیر مخالف با قرآن و عقل رو حجت میدونستند بلکه اجماع و خبر واحد غیر مخالف با سنت و قرآن و عقل رو حجت میدونستند
شاید شما با همان عمر که ازش دم میزنید به خاطر همین تهمت محشور شوید
من یعمل مثقال ذرة خیر یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره

صدرا;159798 نوشت:
من این نظر را زیاد بهش پایبند نیستم فقط به عنوان یه نظریه مطرح کردم میخوام نظرات کارشناسای اسک دین رو بدونم!(یعنی زیاد روش حساب باز نکنید البته تا زمانی که خوب جریان رو بتونیم تجزیه و تحلیل کنیم).با همین نظریه آیات را می خواهید تفسیر نمائید؟

شما که از بحث دور میشوید همین است دیگر بنده در حین بحث از حرف اصلی خودم برگشتم چون آیات مذکوره در مورد زکات است زمانی که خمس نازل نشده بود پس نمیتواند خمس آن را توجیح کند!!
اشکال هم بر حرف خودم گرفتم یک مرور بکنید خیلی خوب است
اما نظر شما هم اشکال دارد به دلایلی که ذکر کردم!!

صدرا;159798 نوشت:
وتا این مساله حل نشود و مبانی و اصول مشخص نشود گمان نمی کنم که بحث ما سودی داشته باشد، هر چند که ما به هر حال پاسخگو هستیم

پاسخگویی که حواسش نیست سوال کننده چه سوالی کرده چه جور پاسخگو است به چی میخواد پاسخ بده؟؟ به توهماتی که در یادش مانده؟ بعد هم به دیگران تهمت بزند؟ آیا در قوانین سایت نیست که به دیگران تهمت نزنید؟ آیا در قوانین الهی تهمت زدن به آقای صادقی تهرانی استثناء شده است یعنی هرچه خواهید به او بگویید بی آن که توجه کنید او چه چیزی گفته است؟ در تمام تفسیر الفرقان چند صفحه را میابید که در آن روایت معصومین ذکر نشده باشد حتی عنوان تفسیر ایشان این است که الفرقان تفسیر القرآن بالقرآن و السنه!! و علیکَ ما اکتسبتَ

گویا خود پیامبر هم تابع عمر است در این که میفرماید آنچه مخالف قرآن بود بکوبید گوشه دیوار

مهدی عباس زاده;160027 نوشت:
شما و فقهایتان که به نصوص قرآنی هم احترام نمیگذارید و به بهانه روایت آن را تاویل به خلاف نص میبرید چه ادعایی دارید که به قرآن تمسک میکنید؟؟ پس چه مخالف قرآن است؟

با عرض سلام و احترام خدمت جناب عباس زاده گرامی

آنچه می فرمایید صحیح نیست چرا که فقهاء با استفاده از روایاتی که حاکی از سنت هستند و با پشتوانه قوی علمی (رجالی و ..) ، قطعیت آنها ثابت شده است ، آیات قرآن را تفسیر می کنند و آنرا تخصیص و تعمیم می دهند و در حقیقت دیدگاه معصوم علیه السلام را بر فهم خود و دیگران در مورد آیه ، مقدم می دارند و این نیست جز احترام به قرآن و حقیقت معنای آن .

از نظر ما کنار گذاشتن روایات متعدد صرفا با احتمال جعلی بدون آنها بدون اثبات علمی آن ، و ترجیح فهم خود از آیه بر فهم معصومین علیهم السلام و آنرا نص پنداشتن ، خلاف احترام به قرآن است .

در همین رابطه با حضرتعالی بحث تقریبا مفصلی داشتیم که در همان تاپیک مورد اشاره تان گذشت .

در پناه حضرت حق باشید

مهدی عباس زاده;155562 نوشت:
ببخشید آیا دادن به پیامبر و ذی القربی و یتامی در راه خداست یا در غیر راه خدا؟ اگر در راه خداست که هیچ اگر در غیر راه خداست از شما قبول نخواهد شد چون فقط کارهایی که در راه خدا باشد اجر معنوی دارد!! اما این که در راه خدا گاهی باید چیزی را به ملکیت دیگری در آورد و گاهی جور دیگه!! مثلا پول دادن به وابن السبیل و به ملکیت در آوردن او گاهی لازم است که از مصارف زکات میشود گاهی هم میشود به کاروانی داد که او را به مقصد برساند(یا به راننده تاکسی) کما این که در آیه خمس به ملکیت اشاره نموده!! اما نفرمود به ملکیتشان در نیاورید یعنی منعی نیست در به ملکیت در آوردن تا بگویید قسم دوم مالک نمیشوند!!!

جواب از اشکال:این جمله شما شامل بر یک مغالطه است ،لذا باید مقداری دقت کنید .دادن به پیامبر صلی الله و علیه و آله در راه خداست نه به این معنا که دادن به رسول خدا "فی سبیل الله "است تا شما بگویید آنچه به پیامبر داده می شود داخل در فی سبیل الله است .بلکه پرداخت خمس به پیامبر باید با قصد قربت انجام شود.چرا که اعمال عبادی، شرط صحتشان قصدقربت است همانطور که اگر کسی نماز را بدون قصد قربت انجام دهد عملش باطل می شود همین طور باید پرداخت خمس قربه الی الله باشد.البته این مطلب از این آیه به دست نمی آید و در همه عبادات جاری است .در آیه شریفه مورد بحث بحث از موارد مصرف خمس است نه بحث از قصد قربت در عبادات.
در مرحله بعد می گوییم: این خمسی که باید به قصد قربت به پیامبر و افراد دیگر ذکر شده در آیه پرداخت شود، به چه نحو است ؟آیا به نحو ملکیت است یا اختصاص یا استحقاق ؟برای تعیین جواب باید در آیه و روایات مربوطه دقت کنیم.آنچه در مورد "لام" باید گوییم این است که لام برای اختصاص است یا اختصاص ملکی مثل "المال لزید "یا غیر ملکی مثل "الجل للفرس"و"الحمد لله"این مطلب در کتب مغنی و عوامل ملا محسن و شرح انموذج و هدایه و ...ذکر شده.با تامل در روایات این باب معلوم می شود اختصاص خمس به خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله وامام به نحو ملکیت است به قسمتی از حدیث 8باب 1 از ابواب قسمه الخمس دقت فرمایید:"..ویقسم بینهم الخمس علی سته اسهم. سهم لله وسهم لرسول الله صلی الله علیه وآله وسهم لذی القربی وسهم للیتامی و سهم للمساکین و سهم لابناء السبیل فسهم الله و سهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله وراثه وله ثلاثه اسهم :سهمان وراثه وسهم مقسوم له من الله. "از ظاهر آیه معلوم می شود خمس ،ملک امام است ، تعبیر وارثت نشانگر ملکیت است اگر کسی مالی را از پدر خود به ارث ببرد مالک می شود همچنین در محل بحث ما.اما این که در بقیه اصناف ، اختصاص به چه نحو است ،باید بگوییم:اختصاص اینها به نحو استحقاق است نه مالکیت ،چرا که در ابواب خمس آمده "باب عدم وجوب استیعاب کل طائفه من مستحقی الخمس"یعنی امام در نحوه مصرف به صلاحدید خود عمل می کند اگر یک صنف بیشتر باشند به آنها سهمیه بیشتری می دهد(همانطور که در روایت آمده است)حال اگر آنها مالک بودند باید به هر یک از مستحقین حتما سهم خود داده می شد .در روایت10باب1هم آمده :یتیم وقتی از یتیمی خارج شد دیگر از خمس سهمی ندارد مسکین وقتی از مسکنه خارج شد از خمس سهمی ندارد و خمس بر او حرام است "وسهم ذی القربی قائم الی یوم القیامه"یعنی سهم خدا و رسول و امام مشروط به هیچ شرطی نیست اما در بقیه اصناف شرایط خاصی است مثل این که یتیم و ابن السبیل باید فقیر باشند ولازم هم نیست همه اصناف به یک اندازه سهم بهره مند بشوند و اختیار با امام است همه اینها نشان می دهد آنها مالک خمس نمی شوند بلکه استحقاق آن را دارند.پس تعیین ملکیت و استحقاق خود آیه و روایات است نه احتمال و حدس ما.

مهدی عباس زاده;159414 نوشت:
این روایت حصری را نمیرساند بلکه میفرماید زکات بر این نه چیز است نه آن که به غیر این نه چیز نیست!! به قول معروف اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند شاید چون در آن زمان این نه چیز در دست مردم زیاد بوده اینگونه ذکر شده!

سلام بر استاد عباس زاده .
جواب:تقریبا در همه روایات آمده:وعفا رسول الله عما سوی ذلک یعنی غیر از این 8 چیز زکات ندارد.اگر شما به حدیث 3 باب 8 مراجعه کنید میفهمید که در اشتباهید .راوی به امام عرض کرد :اهل سنت می گویند در عصر پیامبر چون غیر از این 9 چیز نبوده لذا زکات بر این 9چیز واجب شده "فغضب ثم قال:کان والله علی عهد رسول الله السماسم و الذره و الدخن و جمیع ذلک"یعنی امام از این حرف خشمگین شدند وقسم خوردند که در زمان پیامبر همه چیز بوده.

سلام علیکم

سجاد;160047 نوشت:
از نظر ما کنار گذاشتن روایات متعدد صرفا با احتمال جعلی بدون آنها بدون اثبات علمی آن ، و ترجیح فهم خود از آیه بر فهم معصومین علیهم السلام و آنرا نص پنداشتن ، خلاف احترام به قرآن است

تمام عقلا از حلال حلال میفهمند و از حرام حرام کدام دیوانه ای از حرام حلال میفهمد؟؟

ببخشید همونجا هم بهتون گفتم که شما باید به فهم خود از روایات هم شک کنید!! و این که شما حلال قرآن را با روایت حرام و حرام قرآن را با روایت حلال میکنید چرا این کار را برعکس انجام نمیدهید این بی احترامی محض است!!! نه احترام

اما این که شما گمان میکنید حرمت در آیات قرآن بر حرمت دلالت ندارد در روایت به طریق اولی جاری است!! و این بحثها هیچ سودی جز خسران برای شما ندارد چون مثل روز روشن است که حرام معنای خودش یعنی حرام میدهد نه حلال!!! برخلاف فتوای شما و فقهایتان! و فهم ایشان از روایت هم چیزی را از قرآن تغییر نداده است

همانجا هم جوابتان را دادم کاملا هم حرفتان غیر منطقی است!!!

هدیه به برادر گلشن

گلشن;160143 نوشت:
جواب از اشکال:این جمله شما شامل بر یک مغالطه است ،لذا باید مقداری دقت کنید .دادن به پیامبر صلی الله و علیه و آله در راه خداست نه به این معنا که دادن به رسول خدا "فی سبیل الله "است تا شما بگویید آنچه به پیامبر داده می شود داخل در فی سبیل الله است .بلکه پرداخت خمس به پیامبر باید با قصد قربت انجام شود.چرا که اعمال عبادی، شرط صحتشان قصدقربت است همانطور که اگر کسی نماز را بدون قصد قربت انجام دهد عملش باطل می شود همین طور باید پرداخت خمس قربه الی الله باشد.البته این مطلب از این آیه به دست نمی آید و در همه عبادات جاری است .در آیه شریفه مورد بحث بحث از موارد مصرف خمس است نه بحث از قصد قربت در عبادات

این ادعا که شما میکنید در نیت ایا اگر کسی بدون نیت قربت خمس یا زکات بپردازد باید قضای آن را به جا بیاورد؟؟یعنی باید به همان اندازه مال دوباره ببخشد؟؟
اگر این نیست که هیچ و اگر هست طبق فتوای کیست؟
آیا پرداخت زکات مثل شستن نجاست و پرداخت بدهی است که نیت قربت در آن شرط نیست یا غیر آن است؟؟
در ضمن بنده که از حرفم برگشتم دیگر این بحث سودی ندارد بنده اشتباه فکر میکردم که خمس مصارفش با زکات یکی است!! ببخشید
دلیل آن که فهمیدم اشتباه کردم این بود که آیه خمس مدنی است اصلا تشریع خمس در مدینه اتفاق افتاده و نمیشود رمان و ..... و ما رزقناکم را به آن توجیح کرد!!
اما این که زکات به همه چیز تعلق میگیرد دیگر به دلیل آیات حقه و ما رزقناکم قابل انکار نیست!!

گلشن;160143 نوشت:
در مرحله بعد می گوییم: این خمسی که باید به قصد قربت به پیامبر و افراد دیگر ذکر شده در آیه پرداخت شود، به چه نحو است ؟آیا به نحو ملکیت است یا اختصاص یا استحقاق ؟برای تعیین جواب باید در آیه و روایات مربوطه دقت کنیم.آنچه در مورد "لام" باید گوییم این است که لام برای اختصاص است یا اختصاص ملکی مثل "المال لزید "یا غیر ملکی مثل "الجل للفرس"و"الحمد لله"این مطلب در کتب مغنی و عوامل ملا محسن و شرح انموذج و هدایه و ...ذکر شده.با تامل در روایات این باب معلوم می شود اختصاص خمس به خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله وامام به نحو ملکیت است به قسمتی از حدیث 8باب 1 از ابواب قسمه الخمس دقت فرمایید:"..ویقسم بینهم الخمس علی سته اسهم. سهم لله وسهم لرسول الله صلی الله علیه وآله وسهم لذی القربی وسهم للیتامی و سهم للمساکین و سهم لابناء السبیل فسهم الله و سهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله وراثه وله ثلاثه اسهم :سهمان وراثه وسهم مقسوم له من الله. "از ظاهر آیه معلوم می شود خمس ،ملک امام است ، تعبیر وارثت نشانگر ملکیت است اگر کسی مالی را از پدر خود به ارث ببرد مالک می شود همچنین در محل بحث ما.اما این که در بقیه اصناف ، اختصاص به چه نحو است ،باید بگوییم:اختصاص اینها به نحو استحقاق است نه مالکیت ،چرا که در ابواب خمس آمده "باب عدم وجوب استیعاب کل طائفه من مستحقی الخمس"یعنی امام در نحوه مصرف به صلاحدید خود عمل می کند اگر یک صنف بیشتر باشند به آنها سهمیه بیشتری می دهد(همانطور که در روایت آمده است)حال اگر آنها مالک بودند باید به هر یک از مستحقین حتما سهم خود داده می شد .در روایت10باب1هم آمده :یتیم وقتی از یتیمی خارج شد دیگر از خمس سهمی ندارد مسکین وقتی از مسکنه خارج شد از خمس سهمی ندارد و خمس بر او حرام است "وسهم ذی القربی قائم الی یوم القیامه"یعنی سهم خدا و رسول و امام مشروط به هیچ شرطی نیست اما در بقیه اصناف شرایط خاصی است مثل این که یتیم و ابن السبیل باید فقیر باشند ولازم هم نیست همه اصناف به یک اندازه سهم بهره مند بشوند و اختیار با امام است همه اینها نشان می دهد آنها مالک خمس نمی شوند بلکه استحقاق آن را دارند.پس تعیین ملکیت و استحقاق خود آیه و روایات است نه احتمال و حدس ما.

شما فکر کردید که این دو حدیث که آوردید کاملا با هم متناقض هستند؟؟
یکی سهم میداند و مالک یکی نه!!
چطور؟ در حالی که اگر اینگونه که شما ادعا دارید بود لا اقل باید لذی القربی از بعدی جدا میشد یعنی لذی القربی و للیتمی و المساکین و ابن السبیل تا این که بگوییم لام های اول لام ملکیت و لام دوم لام اختصاص است نه این که ادعا کنیم یک لام که برای هر دو آمده برای یکی معنای اختصاص برای دیگری معنای ملکیت میدهد
اما آیا خدا هست که بخواهد از سهم خود استفاده کند؟ حتی زمان رسول؟ خدا مالک چیست؟ آیا خدا از بین رفت بعد از رسول که دیگر نیاز به وارث دارد؟ آیا خدا فقط مالک سهم خودش است؟ یعنی مالک باقی اموال نیست؟
اگر این که میفرمایید درست باشد تمام علمای ما گناه کارند چون سهم ارث را درست تقسیم نمیکنند بین وراث پیامبر!! حتما ارث میدانید دیگر!!
مگر آن که چون عمر و ابوبکر معتقد به آن بشوید که پیامبر ارث نمیدهد بلکه باید علما ارث پیامبر را نوش جان بفرمایند یعنی از دهن صاحبش گرفته شود و خورده شود!!
در ارث هم اختصاصی برای امامت نیست اگر امامی مالی داشته باشد به تمام فرزندانش ارث میرسد!!
بلکه خود این لله نشان دهنده اختصاص است نه ملکیت یعنی باید در راه خدا خرج شود در را تبلیغ خدا و سهم بعدی در راه تبلیغ رسالت و سهم بعدی در راه تبلیغ ولایت!!!
در هر صورت احادیث خلاف واقع است و مورد قبول نیست!

گلشن;160144 نوشت:
جواب:تقریبا در همه روایات آمده:وعفا رسول الله عما سوی ذلک

این روایت هم که میفرمایید دارای اشکالی است که بیان میکنم

ان الحکم الا لله و ما للرسول الا البلاغ(اگه آیه رو درست یادم باشه)
حکم مختص به خداست و رسول حقی جز ابلاغ حکم خدا ندارد پس چگونه رسول از غیر آن گذشت کرده است مگر اوست که حکم میکند؟؟ یا خدا؟؟ اگر خداست پس رسول را در بخشش غیر آن حقی نیست اگر رسول است با آیه و آیات مانند آن چه میکنید؟؟

مهدی عباس زاده;160027 نوشت:
سلام علیکم دوستان

شما که اینقدر دم از احتیاط میزنید چرا خودتان احتیاط نمیکنید؟؟ روز قیامت همین حرف باعث خواهد شد به عذاب جهنم فرود بیایید

چون ایشون نه تنها سنت غیر مخالف با قرآن و عقل رو حجت میدونستند بلکه اجماع و خبر واحد غیر مخالف با سنت و قرآن و عقل رو حجت میدونستند
شاید شما با همان عمر که ازش دم میزنید به خاطر همین تهمت محشور شوید
من یعمل مثقال ذرة خیر یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره.

پاسخگویی که حواسش نیست سوال کننده چه سوالی کرده چه جور پاسخگو است به چی میخواد پاسخ بده؟؟ به توهماتی که در یادش مانده؟ بعد هم به دیگران تهمت بزند؟ آیا در قوانین سایت نیست که به دیگران تهمت نزنید؟ آیا در قوانین الهی تهمت زدن به آقای صادقی تهرانی استثناء شده است یعنی هرچه خواهید به او بگویید بی آن که توجه کنید او چه چیزی گفته است؟ در تمام تفسیر الفرقان چند صفحه را میابید که در آن روایت معصومین ذکر نشده باشد حتی عنوان تفسیر ایشان این است که الفرقان تفسیر القرآن بالقرآن و السنه!! و علیکَ ما اکتسبتَ

با سلام و عرض ادب
جناب آقای عباس زاده
حقیر که باشم که به شخصی توهین کنم مقداری بر احساسات پرشور خود مسلط باشید و دیگران را به جهنم نفرستید.
فرمودید ایشان اجماع و خبر واحد غیر مخالف را قبول دارند سوالی که از شما دارم این است که:

الف)در دو کتابی«تا آنجا که حقیر می دانم» که ایشان در رابطه با اصول و مبنای فتوایی خود نگاشته اند«تبصرة الفقاء»و«اصول استنباط» در کجا اجماع را حجت دانسته اند؟در همین موضوع که جنابعالی طرح نمودید آیا اجماع طائفه بر جدایی خمس و زکات و تقسیم خمس به سهم امام و سهم سادات نیست چرا ایشان در اینجا با اجماع مخالفت نموده اند؟

ب)تعریف ایشان از خبر واحد چیست؟

در ضمن در بحث رد حدیث مخالف با قرآن و اینکه مراد از مخالفت چیست سری به این تایپیک بزنید و از نظر دادن غیر علمی بپرهیزید. متشکرم

سلام علیکم

صدرا;160545 نوشت:
حقیر که باشم که به شخصی توهین کنم مقداری بر احساسات پرشور خود مسلط باشید و دیگران را به جهنم نفرستید

شما تهمت زدید بنده نگفتم توهین کردید!! مقتضای توبه اش هم اصلاح است و استغفار و از طرف ایشان یکم صدقه ای چیزی بدید شاید از این حق الناس بگذرند!! البته اگر تقوا دارید!
ای کاش قبل از بیان این مطالب خودتان را حقیر میدانستید نه الآن!

صدرا;160545 نوشت:
فرمودید ایشان اجماع و خبر واحد غیر مخالف را قبول دارند سوالی که از شما دارم این است که

گیریم که قبول نداشته باشند شما حرف از سنت زدید و حرف از روش بدعی جناب عمر نه این که بفرمایید ایشان اجماع رو قبول ندارند!! در هر صورت این تهمت اصلا قابلیت توجیه رو ندارد شما هم اگر ایمان دارید باید توبه کنید و اصلاح و ....
صدرا;160545 نوشت:
الف)در دو کتابی«تا آنجا که حقیر می دانم» که ایشان در رابطه با اصول و مبنای فتوایی خود نگاشته اند«تبصرة الفقاء»و«اصول استنباط» در کجا اجماع را حجت دانسته اند؟

شما اگر یه سر به دفترشان میزدید متوجه میشدید که چهار سال است که ایشان جار میزنند که منظور من اجماع مخالف قرآن بود! نه آن که اجماع را مطلقا ارزشی برایش قائل نباشم!(اظهارنامه ایشان هم موجوده)
و این را ظن متآخم به علم میدانستند! البته در مورد اختلاف بین اجماع و خبر واحد ایشان فرمودند که اجماع مقدم است

صدرا;160545 نوشت:
در همین موضوع که جنابعالی طرح نمودید آیا اجماع طائفه بر جدایی خمس و زکات و تقسیم خمس به سهم امام و سهم سادات نیست چرا ایشان در اینجا با اجماع مخالفت نموده اند؟

شما حواستان نیستا بنده گفتم اجماع غیر مخالف با قران و سنت قطعیه و عقل!!

صدرا;160545 نوشت:
تعریف ایشان از خبر واحد چیست؟

تو همون کتابا بخونید میفهمید!!

صدرا;160545 نوشت:
در ضمن در بحث رد حدیث مخالف با قرآن و اینکه مراد از مخالفت چیست سری به این تایپیک بزنید و از نظر دادن غیر علمی بپرهیزید

اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب!! افلا تعقلون؟؟

هم در مورد احتیاط هم در مورد غیر علمی حرف نزدن شما خودتان بویی از این دو نبرده اید! هر چند ما هم سعیمان این است که غیر علمی حرف نزنیم(یعنی عمل به مفاد حرفتان سر جاش اما بد نیست شما خودتان هم به حرفهایتان عمل کنید) در مورد اون صفحه که ارجاع دادید هم مطالعه کردم و اگر وقت کنم جوابش رو میدم!

منبع ارجاع داده شده;1 نوشت:
مخالفت به تباين جزئي (عام و خاص، مطلق و مقيد، و مجمل و مبين). اين قسم از مخالفت، مخالف محسوب نمي‏شود؛ زيرا اولاً، با توجه به متن برخي از روايات عرض، مراد از مخالف قرآن روايتي است كه قرآن آن را تصديق نكند،35 در حالي كه قرآن، مخالف به نحو جزئي (در وجه اشتراك) را تصديق مي‏كند

ما اتاكم عنا من حديث لايصدقه كتاب اللّه فهو زخرف

این حدیثی است که ایشان در شماره 35 بهش استناد داده شده است
آیا قرآن کل حدیث را تصدیق میکند؟؟ این روایت میفرماید آن را که کتاب خدا تصدیق نمیکند زخرف است آیا بعض حدیث که مورد تصدیق نیست زخرف نیست؟
اگر شما این ادعا را دارید باید بگویم با اون قسمتی که مخالفت نمیکند ما کاری نداریم آن زخرف نیست بلکه آن قسمت از روایت که مخالفت میکند زخرف است بقره:
وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٤٢﴾
آنچه از باطل که لباس حق برآن پوشیده باشند تبدیل به حق نمیشود بلکه باطل باطل است چه در لباس حق در آید چه نیاید!!

منبع ارجاع داده شده;2 نوشت:
ثانيا، اگر در موردي، علايم و قراين عرفي وجود داشته باشد كه مراد و هدف واقعي بعضي از آيات را بر خلاف ظاهرش بيان كند، قراين عرفي در نظر عرف مخالف قرآن به شمار نمي‏آيد، بلكه روشنگر و بيان‏كننده آن به حساب مي‏آيد؛ زيرا عقل پس از تأمّل و تدبّر، درمي‏يابد كه مخالفتي وجود ندارد و در نهايت، قابل جمعند

آیا عرف عرب ملاک است یا عرف فارس؟ اگر عرف عرب ملاک است که اگر الف لام بر سر جمع بیاید آن را دلیل بر استغراق میداند و در نتیجه اگر روایتی بخواهد چیزی را از آن خارج نماید در واقع هم خلاف عرف عرب کرده است هم خلاف عقل پس به هیچ وجه قابل قبول نیست!!

منبع ارجاع داده شده;3 نوشت:
تسلط عرضه‏كننده بر تفسير: در عرضه احاديث بر قرآن، بايد عرضه‏كننده تسلط كافي به قواعد تفسير داشته باشد و در سايه آن نصوص و ظواهر آيات قرآن و اصول كلي مستخرج از آن را بشناسد و تنها به ترجمه آيات اكتفا نكند؛ زيرا مقصود از مطابقت با آيات قرآن، مطابقت با نصوص، ظواهر و اصول كلي مستخرج از آن است

بله نباید به ترجمه نگاه کرد که مسکینان است بلکه باید به خود لغت توجه کرد و معنی آن!! در زبان عربی

منبع ارجاع داده شده;4 نوشت:
تنها در صورتي مي‏توان روايتي را مخالف قرآن به شمار آورد و كنار گذاشت كه مخالفت روايت با قرآن مخالفت صريح باشد و هيچ‏گونه تأويلي را نپذيرد

بله اگر میشود باید روایت را تاویل کرد!! اگر نمیشود باید کوبید گوشه دیوار!

باقی سخنان منبع مذکور هم ربطی به اینجا نداشت!!

در هر صورت تاثیری در حرفهای ما نداشت! احادیث به سه دسته تقسیم میشوند
یک: موافقت با نص یا ظاهر مستقر موجود در قرآن دارند
دو: مخالفت با نص یا ظاهر مستقر موجود در قرآن دارند
سه: آنکه هیچ کدام از این دو نیست که ملاکهای دیگری دارد اول عدم مخالفت با عقل است بعد اگر این شرط هم برقرار بود نوبت میرسد به تواتر اگر متواتر بود که اثبات میشود سنت قطعی است اگر هم تواتر نداشت علاوه بر ملاکای قبلی سنت قطعی هم ملاک آن است آنگاه به این احادیث میگیم موافق قرآن چون موافقت آن یا ظاهری است یا با حروف مقطعه موافقت دارد!! یا با حروف دیگر قرآن مثل باء بسمله و ...

مهدی عباس زاده;160671 نوشت:
گیریم که قبول نداشته باشند شما حرف از سنت زدید و حرف از روش بدعی جناب عمر نه این که بفرمایید ایشان اجماع رو قبول ندارند!! در هر صورت این تهمت اصلا قابلیت توجیه رو ندارد شما هم اگر ایمان دارید باید توبه کنید و اصلاح و ....
شما اگر یه سر به دفترشان میزدید متوجه میشدید که چهار سال است(چرا چهار سال؟!) که ایشان جار میزنند که منظور من اجماع مخالف قرآن بود! (ایشان اجماع را فاقد دلیل شرعی می دانند با این حال اگر بخواهند بدان استناد کنند طبق مبنای خودشان استناد بغیر علم نموده اند که هیچ ارزشی ندارد)نه آن که اجماع را مطلقا ارزشی برایش قائل نباشم!

با سلام و عرض ادب
از اینکه ما را مشمول لطف خود فرمودید سپاسگذارم؛ البته بیشتر از این نیز توقعی نیست.
وقتی جناب آقای تهرانی رحمه الله در رسالۀ نوین[1] خود که برای استفادۀ مردم عادی است می فرمایند:«اگر چه پیروان روش فوق(فقه قرآنی) در شناخت اسلام اقلیت مسلمین را تشکیل می دهند و متاسفانه در مقابل مخالفت گستردۀ اکثریت حوزویان واقع شده اند ولی تنها همین گروه اندک«فئة قلیلة» به شناخت صحیح اسلام نائل شده اند و هم اینان شیعیان حقیقی اهل بیت علیهم السلام هستند»؛ که مفهوم آن استناد عدم شناخت اسلام و عدم شیعه واقعی بودن به همۀ فقهای بزرگ اسلام است که خود تهمتی بزرگ از طرف ایشان که خود را اسلام شناس قرآنی معرفی می کنند می باشد، دیگر از شاگردان آن مرحوم چه توقعی است؟!
بزرگوار کسی که خود را فقیه قرآنی معرفی می کند و سایت ایشان نیز بدین نام است معنا و مفهوم آن چه خواهد بود؟
وقتی که از ادله شرعیه سخن می گویند[2] و اعتبار سنت را در حد حاشیه برای قرآن می دانند؟!آیا این روش نهایتا به روش آن شخص مذکور ختم نخواهد شد؟!آیا این عمل بی اعتنایی به حدیث ثقلین و به حاشیه راندن ثقل دیگر نخواهد بود؟!

صرف نظر از اینکه ایشان در تعریف خبر واحد سخنی را بیان می دارند که معنای محصلی ندارد؛ سوال من از جنابعالی این است که آیا تخصیص و تقیید مخالفت محسوب می شوند یا خیر؟
متشکرم

:Gol:----------------------------------------------- :Gol:

[1]. در این رساله مولف در مواردی که فتوای مخالف با مشهور را می دهد، عنوان می دارد که برخی از فقها نیز این نظر را داده اند؛ صرف نظر از اینکه ایشان مبانی فقهای دیگر را قبول ندارند«چون ظاهراخود بی مبنا اند» آدرسی برای استناد خود ذکر نمی کنند.به عنوان مثال در بحث صیغۀ نکاح ایشان قائل به صحت معاطاتی بودن عقد ازدواج هستند(که البته تطابق این فتوای با مبنای خودشان نیز محل تامل است)در پاورقی این رساله آمده:هیچ یک از قدما و گروهی از متاخرین هیچ گونه لفظی را در نکاح شرط نکرده اند و شیخ مفید به این فتوای تصریح کرده است.
اما آیا این سخن مطابق واقع است؟! این کلام در کدام کتاب شیخ و در کدام مبحث آمده است؟ آیا شیخ طوسی از قدما محسوب نمی شود که در این باب می فرمایند:« لا ينعقد النكاح إلا بلفظ النكاح أو التزويج‏ و هو أن يقع الإيجاب و القبول بلفظة واحدة أو الإيجاب بإحداهما و القبول بالأخرى، فيقول أنكحتك فيقول قبلت النكاح أو يقول زوجتك فيقول قبلت التزويج، أو يقول أنكحتك فيقول قبلت التزويج أو يقول زوجتك فيقول قبلت النكاح.و ما عدا ذلك فلا ينعقد به النكاح بحال. المبسوط في فقه الإمامية،ج‏4،193».و جالب این است که اعتبار صیغه در نکاح امری است که شیعه و سنی در آن اختلاف ندارند. وظاهرا این امر هم نوعی تقوی محسوب می شود.

[2].که در بیان ادلۀ شرعی تنها قرآن را به عنوان اصل و سنت را به عنوان حاشیه حجت می دانند و بیان می فرمایند که اجماع و عقل و شهرت در مسائل احکام حجیتی ندارند.

مهدی عباس زاده;160679 نوشت:

احادیث به سه دسته تقسیم میشوند
یک: موافقت با نص یا ظاهر مستقر موجود در قرآن دارند
دو: مخالفت با نص یا ظاهر مستقر موجود در قرآن دارند
سه: آنکه هیچ کدام از این دو نیست؟!!! که ملاکهای دیگری دارد:
اول عدم مخالفت با عقل است ؟!!
بعد اگر این شرط هم برقرار بود نوبت میرسد به تواتر ؟؟؟؟
اگر متواتر بود که اثبات میشود سنت قطعی است .
اگر هم تواتر نداشت علاوه بر ملاکای قبلی سنت قطعی هم ملاک آن است
آنگاه به این احادیث میگیم موافق قرآن
چون موافقت آن یا ظاهری است یا با حروف مقطعه موافقت دارد!! یا با حروف دیگر قرآن مثل باء بسمله و ...

بزرگوار! در فروعات فقهی عدم مخالفت با عقل یعنی چه؟ کدام عقل؟در احکام کلی یا جزئی؟یک نگاه به کتاب استادت بینداز که حجیت عقل را در احکام به چه میزان می داند؟ آیا اصلا حجت می داند یا خیر؟
اگر خبری متواتر باشد فرمودید اثبات می شود که سنت قطعیه است.
ودر ذیل آن می فرمائید اگر متواتر نبود سنت قطعیه هم ملاک است لابد سنت قطعیه هم تواتر است یعنی حدیث اگر متواتر نبود شرط حجیت آن تواتر است؟
موافقت با حروف مقطعه دیگر چه صیغه ای است؟ شاید این هم از علوم الهامی باشد که جدیدا در اعتبار حدیث در مکتب قرآن جعل شده است.
خواندن مقداری علم رجال همراه استاد برای فهم مصطلحات رجالی بد نیست لذا توصیه می شود بدون اطلاع از علمی در مورد آن سخن نفرمائید.

سلام علیکم دوستان عزیز

صدرا;161010 نوشت:
وقتی جناب آقای تهرانی رحمه الله در رسالۀ نوین[1] خود که برای استفادۀ مردم عادی است می فرمایند:«اگر چه پیروان روش فوق(فقه قرآنی) در شناخت اسلام اقلیت مسلمین را تشکیل می دهند و متاسفانه در مقابل مخالفت گستردۀ اکثریت حوزویان واقع شده اند ولی تنها همین گروه اندک«فئة قلیلة» به شناخت صحیح اسلام نائل شده اند و هم اینان شیعیان حقیقی اهل بیت علیهم السلام هستند»؛ که مفهوم آن استناد عدم شناخت اسلام و عدم شیعه واقعی بودن به همۀ فقهای بزرگ اسلام است که خود تهمتی بزرگ از طرف ایشان که خود را اسلام شناس قرآنی معرفی می کنند می باشد، دیگر از شاگردان آن مرحوم چه توقعی است؟!

آیا در روایات نداریم که کسی شیعه ماست که از ما پیروی کند؟ آیا نفرمودند که آن کس که پیروی نمیکند محب است نه شیعه؟
آیا در زیارت امین الله نخواندید که ایشان(ائمه معصوم) تابع قرآن هستند؟
پس تابع حقیقی ائمه تابع قرآن باید باشه وکسی که خلاف نص قرآن فتوا میده و عمل میکنه نمیتونه تابع حقیقی ائمه باشه!
این هم تهمت نیست بلکه آنان را محب ائمه میدانستند نه مثل شما محب عمر!! یا بدعت گذار در دین!

صدرا;161010 نوشت:
بزرگوار کسی که خود را فقیه قرآنی معرفی می کند و سایت ایشان نیز بدین نام است معنا و مفهوم آن چه خواهد بود؟

ببخشید در کدام ادبیات عرب یاء نسبت به معنای انحصار است؟ ایشان ائمه را تابع قرآن میدانند حتی رسول اکرم را تابع قرآن میدانند! پس کسی که تابع ایشان است در واقع تابع قرآن است پس قرآنی است!

صدرا;161010 نوشت:
وقتی که از ادله شرعیه سخن می گویند[2] و اعتبار سنت را در حد حاشیه برای قرآن می دانند؟!آیا این روش نهایتا به روش آن شخص مذکور ختم نخواهد شد؟!آیا این عمل بی اعتنایی به حدیث ثقلین و به حاشیه راندن ثقل دیگر نخواهد بود؟!

دقت کنید ایشان قرآن را مانند متن و احادیث را مانند حاشیه ای که بر آن زده میشود میدانند کی گفته حاشیه بی اهمیت است؟ آن هم حاشیه قرآن؟ آن هم حاشیه معصوم بر معصوم! نور علی نور!
روایات هم همین معنا را میرساند ثقل قرآن را اکبر معرفی میکند و ائمه را ثقل اصغر! در حالی که هر دو یک راه را نشان میدهند پس در طول هم هستند همان گونه که میفرماید و اعتصموا بحبل الله نه حبال الله که جمع شود پس در واقع قرآن اصل است به همین علت است که احادیث ائمه به قرآن باید عرضه شود چون آنان هم قرآن را اصل میدانند و خود را متبع قرآن!
ای کاش به جای توجیه تهمت خودتون توبه و اصلاح میکردید!!

صدرا;161010 نوشت:
سوال من از جنابعالی این است که آیا تخصیص و تقیید مخالفت محسوب می شوند یا خیر؟

سوال شما پاسخ داده شده دقت کنید!

صدرا;161010 نوشت:
در این رساله مولف در مواردی که فتوای مخالف با مشهور را می دهد، عنوان می دارد که برخی از فقها نیز این نظر را داده اند؛ صرف نظر از اینکه ایشان مبانی فقهای دیگر را قبول ندارند«چون ظاهراخود بی مبنا اند» آدرسی برای استناد خود ذکر نمی کنند.به عنوان مثال در بحث صیغۀ نکاح ایشان قائل به صحت معاطاتی بودن عقد ازدواج هستند(که البته تطابق این فتوای با مبنای خودشان نیز محل تامل است)در پاورقی این رساله آمده:هیچ یک از قدما و گروهی از متاخرین هیچ گونه لفظی را در نکاح شرط نکرده اند و شیخ مفید به این فتوای تصریح کرده است. اما آیا این سخن مطابق واقع است؟! این کلام در کدام کتاب شیخ و در کدام مبحث آمده است؟ آیا شیخ طوسی از قدما محسوب نمی شود که در این باب می فرمایند:« لا ينعقد النكاح إلا بلفظ النكاح أو التزويج‏ و هو أن يقع الإيجاب و القبول بلفظة واحدة أو الإيجاب بإحداهما و القبول بالأخرى، فيقول أنكحتك فيقول قبلت النكاح أو يقول زوجتك فيقول قبلت التزويج، أو يقول أنكحتك فيقول قبلت التزويج أو يقول زوجتك فيقول قبلت النكاح.و ما عدا ذلك فلا ينعقد به النكاح بحال. المبسوط في فقه الإمامية،ج‏4،193».و جالب این است که اعتبار صیغه در نکاح امری است که شیعه و سنی در آن اختلاف ندارند. وظاهرا این امر هم نوعی تقوی محسوب می شود.

از این موارد توی کتابهای شیعه زیاد پیدا میشه مثلا یکی ادعای اجماع بر چیزی رو میکنه یکی دیگه میاد میگه نخیر اجماع بر خلافش است اگر ایشون به خاطر این اشتباهات قرار است عمری شوند باید بگوییم خیلی از علمای ما عمری بوده اند!!
صدرا;161010 نوشت:
که در بیان ادلۀ شرعی تنها قرآن را به عنوان اصل و سنت را به عنوان حاشیه حجت می دانند و بیان می فرمایند که اجماع و عقل و شهرت در مسائل احکام حجیتی ندارند

نه خیر ایشون کلی فتوا بر اساس اجماع و خبر واحد دارند به همین قرینه میشه و دلایلی که ایشون آوردند که چون خبر واحد و ... ظنی است قابل استناد نیست نتیجتا ایشان منظورشون همون موقع این بود که در مقابل یقین حجت نیست آیا درست است که حدیث متواتر را رها کرده بر مبنای اجماع فتوا دهید مثل استحباب غسل جمعه؟ منظور از عقل هم این بوده که ابتداءا بخواهید تعقلا بدون وجود هیچ حدیثی فتوایی را صادر کنید و الا ایشون عقل را وسیله ای برای رسیدن به فتوای درست میدانند و این مسئله در رد دیه بعض بزرگتر از کل مشهوده!!
صدرا;161013 نوشت:
بزرگوار! در فروعات فقهی عدم مخالفت با عقل یعنی چه؟ کدام عقل؟در احکام کلی یا جزئی؟یک نگاه به کتاب استادت بینداز که حجیت عقل را در احکام به چه میزان می داند؟ آیا اصلا حجت می داند یا خیر؟

جوابتون رو بالا هم دادم ایشون خلاف عقل بودن را حجت بر رد احادیث میدانند! اما ادعا ندارند که همه چیز را عقل درک میکند پس عقل به تنهایی حجیت ندارد بلکه برای استنباط احادیث استفاده میشود!
صدرا;161013 نوشت:
اگر خبری متواتر باشد فرمودید اثبات می شود که سنت قطعیه است. ودر ذیل آن می فرمائید اگر متواتر نبود سنت قطعیه هم ملاک است لابد سنت قطعیه هم تواتر است یعنی حدیث اگر متواتر نبود شرط حجیت آن تواتر است؟

دقت میکردید متوجه منظورم میشدید! بنده هیچ دوری را مرتکب نشدم دقت کنید متوجه میشید تسلسل هم ندارد شما موضع دور یا تسلسل را دقیق بیان کنید تا جوابتون رو بدم!

صدرا;161013 نوشت:
موافقت با حروف مقطعه دیگر چه صیغه ای است؟ شاید این هم از علوم الهامی باشد که جدیدا در اعتبار حدیث در مکتب قرآن جعل شده است

بله امام علی هم جزو جعل کنندگان این معنی است(علاوه بر این که مطابق آیات قرآن است ولی چون بحثی به موضوع ندارد مطرح نمیکنم انشاء الله در موضوع خاص خودش مطرح میشه) چون میفرماید من نقطه باء بسم الله هستم یا تفسیر هایی که از حروف مقطعه ارائه شده است
شما اگر دستتان به حقایق قرآنی میرسد بفرمایید معنی دقیق الم چیست؟ در حالی که حقایق قرآنی مختص انبیاء است! هر چند که عبارتش برای عوام است! شما همان برای عوام را بفهمید و مخالفش فتوا ندید کسی انتظار ندارد که حقایق قرآن را بفهمید

اینجا هم میتونید رجوع کنید برای این که بفهمید روایات و قرآن چگونه اند!!

با سلام و عرض ادب
لینک ارجاعی از طرف جنابعالی را مطالعه نمودم مطالب مفصلی داشت؛ اما ظاهرا مهمترین بحث ایشان در بارۀ تخصیص قرآن به سنت بود.
دردیدگاه ایشان همچنان که در کتاب اصول استنباط قید نموده اند ادلۀ شرعی منحصر به قرآن اصالة و سنت هامشة و به صورت حاشیه برای قرآن است.
ایشان معتقدند که عمومات و یا اطلاقات قرآنی به سه صورت و در سه درجه اند.
1- یا نص در اطلاق و عمومند.
2- یا ظاهر در عموم و اطلاقند.
3- یا نه نص و نه ظاهر در اطلاق و عمومند بلکه مهمل و در مقام تبیین ضابطه اند.
ایشان معتقدند که دو صورت اول تخصیص بردار نیستند و اگر در سنت تخصیصی وارد شود قابل قبول نمی باشد بلکه رد می شود و حکم می شود که از طرف معصوم صادر نشده یا اراده جدی در آن لحاظ نشده است به خلاف قسم سوم.
ایشان با همین دیدگاه فقهاء را متهم می نمایند که خلاف نص قرآن فتوا می دهند چون به مخصصات روایی در دو مورد اول عمل می کنند.
اما سوالی که در این باره وجود دارد این است که ملاک تقسیم بندی فوق چیست؟یعنی در دیدگاه ایشان ملاک درجه بندی عام و مطلق به سه صورت فوق چگونه است و چه ضابطۀ قابل قبولی برای تشخیص نص و ظاهر و مهمل وجود دارد؟
متشکرم

سلام دوستان

صدرا;161838 نوشت:
اما سوالی که در این باره وجود دارد این است که ملاک تقسیم بندی فوق چیست؟

ببینید توی اونجا مثالی زده شده که اگه دقت میکردید این سوال هم رفع میشد اما جواب سوالتون رو با همون مثال میدم
احل الله البیع و حرّم الربا
بیع در خود قرآن نهی دارد اگر ظهور در اطلاق داشت که باید بگوییم که قرآن فصیح و بلیغ سخن نفرموده است چون خودش اکثر بیع ها را خارج کرده است لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل حتی خود این آیه هم یه قسم عظیمی از بیع ها را خارج کرده است و آن بیع ربایی است پس از این میفهمیم که خدا در این مورد منظورش بیان ضابطه بوده یعنی بیع تا زمانی که شک دارید صحیح است یا نه باید اصل را بر صحت بگذارید تمام روایاتی که بنده دیده ام در مورد بیع های حرام زیر مجموعه خود لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل یا محتمل دخول در آن است که برای داخل نشدن در آن نهی شده است
وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ
وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ
لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ
از تمام این آیات فهمیده میشود که هر بیعی حلال نیست بلکه بیعی حلال است که یا حلال بودنش قطعی باشد یا آن که شک در حلال بودنش باشد به عنوان ضابطه کلی حلال بودنش را متوجه میشویم!!
این گونه فصاحت و بلاغت قرآن هم زیر سوال نمیرود که چرا خدا این را فرموده!! با این که خیلی از بیع ها خارج است از حلیت به شهادت خود قرآن!

مهدی عباس زاده;161875 نوشت:
سلام دوستان

ببینید توی اونجا مثالی زده شده که اگه دقت میکردید این سوال هم رفع میشد اما جواب سوالتون رو با همون مثال میدم
احل الله البیع و حرّم الربا
بیع در خود قرآن نهی دارد اگر ظهور در اطلاق داشت که باید بگوییم که قرآن فصیح و بلیغ سخن نفرموده است چون خودش اکثر بیع ها را خارج کرده است لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل حتی خود این آیه هم یه قسم عظیمی از بیع ها را خارج کرده است و آن بیع ربایی است پس از این میفهمیم که خدا در این مورد منظورش بیان ضابطه بوده یعنی بیع تا زمانی که شک دارید صحیح است یا نه باید اصل را بر صحت بگذارید تمام روایاتی که بنده دیده ام در مورد بیع های حرام زیر مجموعه خود لاتاکلوا اموالکم بینکم بالباطل یا محتمل دخول در آن است که برای داخل نشدن در آن نهی شده است
وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ
وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ
لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ
از تمام این آیات فهمیده میشود که هر بیعی حلال نیست بلکه بیعی حلال است که یا حلال بودنش قطعی باشد یا آن که شک در حلال بودنش باشد به عنوان ضابطه کلی حلال بودنش را متوجه میشویم!!
این گونه فصاحت و بلاغت قرآن هم زیر سوال نمیرود که چرا خدا این را فرموده!! با این که خیلی از بیع ها خارج است از حلیت به شهادت خود قرآن!

با سلام و عرض ادب اینکه فرمودید بیان یک شق تقسیم ایشان بود ملاک دو شق اول چیست؟

سلام بردوست من اقای عباس زاده .بسیار مایل هستم که گرایش و میزان تحصیلی جنابتان را جویا شوم تا بلکه کلام را بر همان سطح میزان کنم .
ولی برای خالی نبودن عریضه و اثبات وفاداری بنده به شما ، توجه شریفتان را به این نکته دعوت می کنم که تخصیص و تقیید هیچ منافاتی با فصاحت قران ندارد و این رویه ، کاملا عرفی و عقلایی است .
ضمن اینکه هیچ فرقی بین احل الله البیع و حرم الربا وجود ندارد . این دو عبارت اولا در صدد بیان اصل مشروعیت بیع و عدم مشروعیت ربا است و نه بیشتر و پر واضحه اگر کسی مدعی اطلاق این دو فقره هست ( اگر در طریق انصاف قدم گذارد ) باید دلیل اقامه کند .و وثانیا بر فرض اطلاق داشتن هیچ فرقی به حکم عقل و وجدان و. .... نداشته بلکه هر دو مطلق بوده و قابل تقیید و تخصیص هستند

سلام علیکم دوستان

صدرا;161926 نوشت:
با سلام و عرض ادب اینکه فرمودید بیان یک شق تقسیم ایشان بود ملاک دو شق اول چیست؟

اگر از شق سوم نباشد از دو شق اول است که قابل تخصیص و تقیید نیست از نظر ایشان!
همین ملاک کافی است برای شما
(چون مستلزم دور هم نیست)

sardab313;161958 نوشت:
تخصیص و تقیید هیچ منافاتی با فصاحت قران ندارد و این رویه ، کاملا عرفی و عقلایی است

در بعضی موارد نه ولی در باقی دارد!

sardab313;161958 نوشت:
اولا در صدد بیان اصل مشروعیت بیع و عدم مشروعیت ربا است و نه بیشتر و پر واضحه اگر کسی مدعی اطلاق این دو فقره هست ( اگر در طریق انصاف قدم گذارد ) باید دلیل اقامه کند

آیا شما بیع را مثل ربا میدانید؟؟ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا
ما در این آیه با دو سخن مواجه شدیم که دارای معنای متفاوت است و فقط با هیئت نمیشود به آن حکم مثلیت را داد

آیا بیع ربایی جزو بیع است در این آیه یا ربا؟ اگر بگویید که جزو بیع است که خلاف فرمودید چون حرام است اگر هم میگویید که جزو ربا پس باید گفت که ربا معنایش قطعا اوسع است از بیع در این آیه!!(البته این استدلال به صورت جدالی است و نه برهانی)

اما در معنای بیع دقت کنید آیا خدا هر بیعی را حلال نمود؟ دلیل حلال بودن بیع چیست؟ دلیل بیان این حلیت چیست؟
حالا در معنای ربا دقت کنید آیا هر ربایی حرام است؟ دلیل حرمت ربا چیست؟ دلیل بیان آن چیست؟

به مجرد این که این دو کنار هم آمده اند نمیتوانید حکم به مثلیت آن دو بکنید!!

sardab313;161958 نوشت:
وثانیا بر فرض اطلاق داشتن هیچ فرقی به حکم عقل و وجدان و. .... نداشته بلکه هر دو مطلق بوده و قابل تقیید و تخصیص هستند

بلکه بسیار فرق است بین آن دو شما به سوالاتم جواب بدید تا ببینیم فرق دارد یا نه!!

سلام

وحدت موضوعی و وحدت حکمی در جواب شما خلط شده است . ربا و بیع هر دو می تواند وحدت مضوعی داشته باشد به این معنا که یکی از اقسام بیع ، بیع ربوی است . اما قرآن میفرماید که بیع و ربا ، وحدت حکمی ندارد
(ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا)یعنی حکم بیع حلیت است و هیچ اشکالی ندارد اما حکم ربا ( حالا چه در بیع و چه در غیر بیع ) حرمت است .
اونی که شما که شما فرمودین به مجرد کنار هم آمدن ..... راستش دیگه نمی تونم حتی از این طورجواب ها تعجب هم بکنم . چون واضحه ه مراد بنده از یکی بودن اینه که در این ایه هر دو فقره در صدد بیان یک نکته کلی هستند و آن هم ممنوعیت اصل ربا و مشروعیت اصل بیع است .ولی اینکه بیع در چه شرائطی مشروع هست و ربا کدام نوعش مشروع نیست ، این آیه ساکت است نه نفی و نه اثبات .

سلام دوستان

هر چند که شما جواب سوالات بنده را ندادید ولی:

sardab313;162205 نوشت:
وحدت موضوعی و وحدت حکمی در جواب شما خلط شده است . ربا و بیع هر دو می تواند وحدت مضوعی داشته باشد به این معنا که یکی از اقسام بیع ، بیع ربوی است . اما قرآن میفرماید که بیع و ربا ، وحدت حکمی ندارد

سوال هم همین است که چگونه چیزی که هم بیع است هم ربا باید فقط حکم ربا را بگیرد؟؟ چرا حکم بیع را نمیگیرد؟ چرا حلال نمیشود؟ در حکم بیع!!

sardab313;162205 نوشت:
آن هم ممنوعیت اصل ربا و مشروعیت اصل بیع است

ببخشید اصل بیع چیست؟ اصل ربا چیست؟

مهدی عباس زاده;162194 نوشت:
سلام علیکم دوستان

اگر از شق سوم نباشد از دو شق اول است که قابل تخصیص و تقیید نیست از نظر ایشان!
همین ملاک کافی است برای شما
(چون مستلزم دور هم نیست)

!!

با سلام وعرض ادب
یک بار دیگر سوال را تکرار می کنم چون ظاهرا یکی از اساسی ترین مبانی استنباطی ایشان همین بحث است و آن این است که با چه ملاکی می توانیم تشخیص دهیم عام یا مطلقی؛ نص یا ظاهر یا به قول ایشان هیچکدام؟!!! بلکه مهمل است؟
و با چه ملاکی می توان گفت عام یا خاصی به هیچ نحو قابلیت تقیید یا تخصیص را ندارند؟
مبنای اصولی و تفسیری آن چیست؟

سلام علیکم

گویا بنده هم واضح عرض کردم اما بار دیگر مطلب را روشن میکنم

صدرا;162315 نوشت:
با چه ملاکی می توانیم تشخیص دهیم عام یا مطلقی؛ نص یا ظاهر یا به قول ایشان هیچکدام؟!!! بلکه مهمل است؟

ملاک مهمل بودن که روشن شد چون بیان کردم و شما هم فرمودید این یک شق است دو شق دیگر را توضیح بدهم

اگر کلمه ای به واسطه خود قرآن روشن شد که مهمل است حال یا با قرینه معنوی کلمه یا با آیات دیگر که مهمل است
اما اگر با قرینه قرآنی ثابت نشد که مهمل است قطعا یا ظاهر مستقر است یا نص!

صدرا;162315 نوشت:
و با چه ملاکی می توان گفت عام یا خاصی به هیچ نحو قابلیت تقیید یا تخصیص را ندارند؟

اگر از دو شق دوم باشد به هیچ وجه قابل تقیید یا تخصیص نیست اما شق اول به نظر ایشان قابلیت تخصیص یا تقیید را داراست
صدرا;162315 نوشت:
مبنای اصولی و تفسیری آن چیست؟

ایشان قرآن را هم قطعی الدلاله و هم قطعی الصدور میدانند نه قطعی الصدور و ظنی الدلاله بنا بر این مبنا و بر مبنای فصاحت و بلاغت قرآن و ملاک بودن قرآن برای رد احادیث ایشان احادیثی که به فصاحت و بلاغت قرآن و قطعی الدلاله بودن آن لطمه وارد کند نمیپذیرند و ان را مخالف قرآن میدانند!
برای دقت بیشتر به همان آدرس مراجعه نمایید
http://www.albalaq.com/publicfiles/pages/BYT031.html

مهدی عباس زاده;162494 نوشت:

اما اگر با قرینه قرآنی ثابت نشد که مهمل است قطعا یا ظاهر مستقر است یا نص!

اگر از دو شق دوم باشد به هیچ وجه قابل تقیید یا تخصیص نیست اما شق اول به نظر ایشان قابلیت تخصیص یا تقیید را داراست

http://www.albalaq.com/publicfiles/pages/byt031.html

با سلام
سخنان شما و سخنان جناب آقای تهرانی«چه در این مصاحبه و چه در کتاب اصول استنباطشان در بحث عام و خاص، که در مثالهای آن هم مناقشه هست» مشکلی را حل نمی کند.
با چه ملاکی می گوئید یک عام نص است یکی ظاهر است یکی مهمل است؟ عمومیت عام به واسطۀ چه امری محقق می شود؟
اینکه برای تشخیص این سه (بنابرتقسیم ایشان) رجوع به قرآن کنیم چه مبنای اصولی و تفسیری ای دارد؟ کدام عالمی چنین سخنی را گفته است؟
با چه ملاکی می گوئید که در دو صورت اول عام ومطلق قابل تخصیص نیست؟ نص را از ظاهر چگونه تشخیص می دهید؟ اگر عامی در قرآن تخصیص نخورده باشد با چه مبنایی می گوئید هرگز قابلیت تخصیص را ندارد؟ با چه مبنایی می گوئید حتی در این صورت خبر متواتر هم نمی تواند مخصص عمومات قرآنی باشد؟
آیا برگشت این سخن به همان سخن کفانا کتاب الله نیست؟ چون در این صورت دیگر جایگاهی برای سنت نخواهد ماند.

سلام علیکم دوستان

صدرا;162519 نوشت:
سخنان شما و سخنان جناب آقای تهرانی«چه در این مصاحبه و چه در کتاب اصول استنباطشان در بحث عام و خاص، که در مثالهای آن هم مناقشه هست» مشکلی را حل نمی کند.

اولا مناقشه اتان را بفرمایید مشکل چیست؟
دوما مشکل را بیان و حل نموده ام شما مشکلتان چیست؟

صدرا;162519 نوشت:
با چه ملاکی می گوئید یک عام نص است یکی ظاهر است یکی مهمل است؟

ملاک قرآن است که شیوه آن بیانش گذشت
صدرا;162519 نوشت:
عمومیت عام به واسطۀ چه امری محقق می شود؟

واسطه چیست؟
عام عام است دیگر واسطه نمیخواهد مثلا الف و لام در ادبیات اثبات شده است اگر بر سر جمع بیاید دلالت بر استغراق(یعنی عام بودن حکم) میکند این واسطه نمیخواهد که! منظورتان از واسطه رو روشن کنید

صدرا;162519 نوشت:
اینکه برای تشخیص این سه (بنابرتقسیم ایشان) رجوع به قرآن کنیم چه مبنای اصولی و تفسیری ای دارد؟

دوست عزیز قرآن همان است که ائمه فرمودند روایات مارا به آن عرضه کنید پس ما اول باید یه فهمی از قرآن داشته باشیم تا بعد بخواهیم روایات را به آن عرض کنیم پس باید اول به قرآن رجوع شود اگر قرآن خودش اهمال را نرساند آن میشود ظاهر مستقر اما نص مستغنی از آیات دیگر است مثل احل لکم ماوراء ذلکم این نص است و نیازی ندارد ببینیم که در آیات دیگر آیا به این اضافه شده یا از آن کم شده است اگر هم اضافه یا کم شود توسط خود قران نسخ بعض حکم است و این منافاتی با ساحت مقدس قران ندارد
اما روایات نمیتواند نسخ جزئی از احکام قران را نسخ کند!!
اما ما دو ظاهر داریم یه ظاهر بدوی و یه ظاهر مستقر ایشان در سخنانشان از این که ظاهر بعد از تعمق و تفقه در قرآن است یعنی ظاهر مستقر منظور ایشان است

مثلا البیع در ظاهر بدوی اش انسان گمان میکند که تمام بیع ها را در بر میگیرد ولی با مراجعه به خود احل الله البیع و حرم الربا و آیات دیگر متوجه میشود که البیع در آیه مذکوره فقط در مقام بیان قاعده است و ظهور مستقر در کل بیع ها ندارد بلکه از این جهت بیانی ندارد!
اما ظاهر مستقر مثل الزانی لا ینکح الا زانیه او مشرکه است در خود آیه که هیچ دلالتی بر فراگیر نبودنش نیست بعد از آن در بعضی از آیات هم تاکید مجدد شده(هرچند اگر این تاکید مجدد هم نبود باز هم دلالت آیه سر جایش بود) پس ظاهر بدوی ای که از الزانی بر آمده بود بعد از فحص قرآن به ظاهر مستقر تبدیل میشود

صدرا;162519 نوشت:
کدام عالمی چنین سخنی را گفته است؟

تقلید از سر و روی سخنانتان میبارد مگر قرار است ایشان همان سخنان شما را بگویند؟ ایشان خودشان از چندین مجتهد اجازه اجتهاد داشتند پس میتوانستند قانونا نظر جدید فقهی ارائه بدهند که دادند شما ایرادی دارید بفرمایید!

صدرا;162519 نوشت:
با چه ملاکی می گوئید که در دو صورت اول عام ومطلق قابل تخصیص نیست؟ نص را از ظاهر چگونه تشخیص می دهید؟ اگر عامی در قرآن تخصیص نخورده باشد با چه مبنایی می گوئید هرگز قابلیت تخصیص را ندارد؟ با چه مبنایی می گوئید حتی در این صورت خبر متواتر هم نمی تواند مخصص عمومات قرآنی باشد؟

ببینید ما هر دو در یک سخن مشترکیم و آن این که :

منبع ارجاع داده شده نوشت:

مخالفت به تباين جزئي (عام و خاص، مطلق و مقيد، و مجمل و مبين). اين قسم از مخالفت، مخالف محسوب نمي‏شود؛ زيرا اولاً، با توجه به متن برخي از روايات عرض، مراد از مخالف قرآن روايتي است كه قرآن آن را تصديق نكند،35 در حالي كه قرآن، مخالف به نحو جزئي (در وجه اشتراك) را تصديق مي‏كند

پس ما قبول داریم که مخالفت صورت میگیرد اما شما میفرمایید اگر جزئی باشد عیب ندارد ما میگوییم جزئی هم عیب دارد همین

مستند ما هم روایات است شما این روایات را چکار میکنید؟؟ شما که اینقدر مدعی اطاعت از رسول و اولی الامر هستید چرا با روایات اینگونه رفتار میکنید؟؟

صدرا;162519 نوشت:
آیا برگشت این سخن به همان سخن کفانا کتاب الله نیست؟

دوست عزیز شما به جای اصلاح و توبه هنوز بر این سخنان بی پایه و اساس خودتون اصرار میکنید!!

باز ما میگوییم روایات عرضه نص است در عدم مخالفت(چه جزئی چه کلی) شما این روایات را با کدام روایات تخصیص میزنید؟ شما که با عقل ناقص دارید روایات رو زیر سوال میبرید و از عمل به اون سر باز میزنید چه ادعایی در مورد ائمه و پیامبر و سنتشان دارید؟

روایات کاملا مشخص است و مخالف قرآن رو زخرف میداند شما دارید عمل به خلاف نص روایت کرده و آنوقت آن شیعه حقیقی را قائل به کفانا کتاب الله میدانید

ایشان بر خلاف شما غسل جمعه را واجب میداند زیرا اطاعت از ائمه را واجب میداند شما چرا مستحب میدانید؟

حال چه کسی از اطاعت ائمه سر باز میزند؟

مهدی عباس زاده;163951 نوشت:

ببینید ما هر دو در یک سخن مشترکیم و آن این که :پس ما قبول داریم که مخالفت صورت میگیرد اما شما میفرمایید اگر جزئی باشد عیب ندارد ما میگوییم جزئی هم عیب دارد همین
مستند ما هم روایات است شما این روایات را چکار میکنید؟؟ شما که اینقدر مدعی اطاعت از رسول و اولی الامر هستید چرا با روایات اینگونه رفتار میکنید؟؟
دوست عزیز شما به جای اصلاح و توبه هنوز بر این سخنان بی پایه و اساس خودتون اصرار میکنید!!
باز ما میگوییم روایات عرضه نص است در عدم مخالفت(چه جزئی چه کلی) شما این روایات را با کدام روایات تخصیص میزنید؟ شما که با عقل ناقص دارید روایات رو زیر سوال میبرید و از عمل به اون سر باز میزنید چه ادعایی در مورد ائمه و پیامبر و سنتشان دارید؟
روایات کاملا مشخص است و مخالف قرآن رو زخرف میداند شما دارید عمل به خلاف نص روایت کرده و آنوقت آن شیعه حقیقی را قائل به کفانا کتاب الله میدانید
ایشان بر خلاف شما غسل جمعه را واجب میداند زیرا اطاعت از ائمه را واجب میداند شما چرا مستحب میدانید؟
حال چه کسی از اطاعت ائمه سر باز میزند؟

با سلام و عرض ادب
1- فرق تخصیص با نسخ و تقیید با نسخ چیست؟ ظاهرا ایشان هرگونه تخصیص یا تقییدی را نسخ تلقی می نمایند؟!
2- ما هم این سخن را قبول داریم که عمومیت عام به الفاظی است که دلالت بر آن می کند و در مطلق به کمک مقدمات حکمت و اینکه عمومیت گاهی مستقر است و گاهی غیر مستقر و عمل به عام قبل از فحص از مخصص جایز نیست.
منتهی در عامهای غیر مستقر این را اضافه می نمائیم که علاوه بر اینکه عام و مطلق قرآنی به وسیلۀ قرآن تخصیص و تقیید می خورد به واسطۀ سنت نیز تخصیص و تقیید می پذیرد برخلاف برداشت جناب آقای تهرانی.
دلیل بر این امر هم اطلاقات قرآن کریم است که نص اند همچون:«ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فنتهوا؛ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين در بیش از چهارده مورد ؛ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون» است.
اینکه کسی خبر متواتر را هم قبول نکند به واسطه اینکه این خبر مخالف قرآن است زیرا این خبر طبق برداشت من مخالف با اطلاق و عمومیت آیه است؛ آیا طرد سنت در این موارد مساوی با طرد این آیات نخواهد بود؟آیا به بهانه عدم مخالفت با آیات خود مرتکب مخالفت با آیات نشده اید؟!
3- در باب اخبار عرض گفته شد که مراد از مخالفت مخالفت بالتباین است نه هر مخالفتی؛ چون مخالفت به نحو عموم و خصوص عرفا مخالفت نیست؛ زیرا اگر این امر مخالفت به حساب آید باید مخصص های قرآن را هم مخالف لحاظ کنیم در حالی که قرآن در بيان اعجاز خودش مي فرمايد: «لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً کثيراً» ؛ از اينجا معلوم مي‌شود که اختلاف به عموم و خصوص، مخالفت محسوب نمي شود.
4- در باب وجوب غسل جمعه روایات دو دسته اند؛ استحباب مقتضای جمع دلالی بین روایات و قاعده براءة است.
5- ایشان در کتاب اصول استنباطشان حجیتی برای خبر واحد[1] قائل نیستند:«فلا حجیةاذا للقطع الحاصل من غیر الکتاب و السنة...کیف یصدق الخبر الواحد فی احکام الله و کثیر من هذه الاخبار مدسوسة او واردةموارد التقیة او منقولة بالمعنی ...و کیف تکون امثال هذه الاخبار حججا شرعیة و بیننا و بین المنقول عنهم مئات من السنین و نحن نلمس الکذب الکثیر من الاخبار الحاضرة فی زمننا فضلا عما مضت علیها سنون»
و حال اینکه طبق این فتوا مدرکشان خبر واحد است یعنی ایشان از لاحجت در نزد خودشان پی به وجوب امری در شریعت می برند و این امری عجیب است.

[1].ایشان در تعریف خبر واحد تعریف غریبی دارند:«نعنی بالخبر الواحد غیر المقطوع الصدور فی اصله و وجهه حتی لو کان متواترا فی مصطلح فن الحدیث».که ظاهرا متوجه نبوده اند که خبر متواتر خبری است که مفید قطع است و ما نفهمیدیم چگونه خبری با کثرت طرق خبر واحد اخذ می شود.البته ایشان برای علم رجال ارزشی قائل نبودند و لذا این امور از ایشان بعید نیست.

مهدی عباس زاده;163951 نوشت:
روایات کاملا مشخص است و مخالف قرآن رو زخرف میداند شما دارید عمل به خلاف نص روایت کرده و آنوقت آن شیعه حقیقی را قائل به کفانا کتاب الله میدانید ایشان بر خلاف شما غسل جمعه را واجب میداند زیرا اطاعت از ائمه را واجب میداند شما چرا مستحب میدانید؟ حال چه کسی از اطاعت ائمه سر باز میزند؟


با تشکر از اظهار نظر شما جناب عباس زاده گرامی

ادعای عجیبی می فرمایید لطفا در صورت توانایی برای مطالعه ادله فقهی قائلان به استحباب غسل جمعه اقدام فرمایید و بدون اطلاع به اجماع فقهای گذشته نسبت عدم اطاعت از ائمه علیهم السلام ندهید که واقعا نسبت سنگینی است .

یک انسان محقق نباید از یک نفر تا این حد تبعیت کند که نتیجه آن لغزش های بزرگی مانند این است .

برای تنویر افکار خوانندگان محترم عرض می کنم که در میان فقهای بزرگ شیعه از ابتدا تاکنون با سابقه بیش از هزار سال که تمام عمر شریف خود را صرف در فهم احکام دینی کرده اند ، نداریم بزرگواری را که قطعا بتوانیم بگوییم ایشان قائل به وجوب غسل جمعه بوده اند حتی اگر با مسامحه هم برخورد کنیم تعداد کسانی که شاید قائل به وجوب غسل جمعه بوده اند کمتر از تعداد انگشتان یک دست هستند آیا رواست در این صورت که این همه فقهای بزرگ قائل به استحباب غسل جمعه هستند ، بگوییم ما که قائل به وجوب هستیم فقط تابع ائمه هستیم و دیگران اینگونه نیستند و آنان را شیعه واقعی و تابع ائمه علیهم السلام ندانیم ! واقعا سخن سنگین و نسبت ناروایی است که لرزه بر اندامم انداخته است.

امیدوارم جناب عباس زاده و عزیزان دیگری که به تبع آیت الله صادقی تهرانی چنین نظرات شاذ و نادر و نادرستی در فقه شیعه عرضه می کنند و بر آن پافشاری می کنند ، بر محتوا و نتیجه سخنان خود به خوبی واقف گردند.

در پناه حضرت حق باشید

وجه افتراق بين خمس و زكات :
1- خمس به هفت چیز تعلق می گیرد؛ اول: منفعت کسب. دوم: معدن. سوم: گنج. چهارم: مال حلال مخلوط به حرام. پنجم: جواهری که به واسطه غواصی، یعنی فرو رفتن در دریا به دست می آید. ششم: غنیمت جنگ. هفتم: زمینی که کافر ذمی از مسلمان بخرد.[۱]

اما زکات به ۹ چیز تعلق می گیرد؛ اوّل: گندم. دوم: جو. سوم: خرما. چهارم: کشمش. پنجم: طلا. ششم: نقره.[۲] هفتم: شتر. هشتم: گاو. نهم: گوسفند و اگر کسى مالک یکى از این ۹ چیز باشد، با تحقق شرایط، باید مقدارى از آن را که معیّن شده (یک دهم یا یک بیستم ) به یکى از مصرف هایى که دستور داده‏اند، برساند.[۳]

نا گفته نماند که اگر زکات ۹ مورد مذکور در بالا پرداخت شد و از خرج سال زیاد آمد، باید خمس آنها را نیز بپردازد.

2- از جمله فرق های خمس با زکات این است ، که نیمی از خمس، مخصوص سادات فقیر هاشمی است. و نیم دیگر آن سهم امام معصوم (ع) است.[۴]

در حالی که می توان زکات را در ۸ مورد به مصرف رساند؛ اول: فقیر، گفتنی است که فقیر در این جا، فقط شامل فقرای غیر سید هاشمی می شود.[۵] دوم: مسکین. سوم: کسی از طرف امام (ع) یا نائب امام مأمور است که زکات را جمع و نگهداری نماید و… . چهارم: کافرهایی که اگر زکات به آنها بدهند به دین اسلام مایل می شوند و… . پنجم: خریداری بنده ها و آزاد کردن آنها. ششم: بدهکاری که نمی تواند قرض خود را بدهد. هفتم: سبیل الله، یعنی کاری که منفعت عمومی دارد. هشتم: ابن سبیل، یعنی مسافری که در سفر در مانده شده است.[۶]

3- کسی که خمس بر او واجب است، نمی تواند خودش به کسی می خواهد بدهد و حال این که، کسی که زکات بر او واجب است می تواند زکاتش را به فقیران نزدیک و خویشاوند خود بدهد، البته انسان نمى‏تواند مخارج کسانى را که مثل اولاد، خرجشان بر او واجب است از زکات بدهد.[۷]

4- خمس از مالیات هایی است که مربوط به حکومت اسلامی است؛‌ یعنی مخارج دستگاه حکومت اسلامی و گردانندگان (معصومین (ع) این دستگاه از آن تأمین می شود، ولی زکات، جزء اموال عمومی جامعه اسلامی محسوب می شود و مصارف آن عموماً در همین قسمت می باشد.

.[۱] توضیح المسائل مراجع، گرد آورنده، بنی هاشمی خمینی، محمد حسن، ج ۲، ص ۷، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۸۴ هـ ش.
.[۲] زکات طلا و نقره در صورتى واجب مى‏شود که آن را سکه زده باشند و معامله با آن رواج باشد.نک: توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏۲، ص ۱۳۰٫
.[۳] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏۲، ص ۱۰۷٫
.[۴] همان، ص ۱۵۵٫
.[۵] البته سید می تواند در شرایطی از سید زکات دریافت کند، مراجع معظم می فرمایند: سیّد نمى‏تواند از غیر سیّد زکات بگیرد، ولى اگر خمس و سایر وجوهات، کفایت مخارج او را نکند و از گرفتن زکات ناچار باشد، مى‏تواند از غیر سیّد زکات بگیرد. نک: توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏۲، ص ۱۵۵٫
[۶]. توضیح المسائل مراجع، گرد آورنده، بنی هاشمی خمینی، محمد حسن، ج ۲، ص ۱۴۰، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۸۴ هـ ش.
.[۷] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏۲، ص ۱۵۲٫

سلام علیکم ابتدا از تاخیر در پاسخ عذر میخوام دلیلهایی وجود دارد که قابل بیان نیست!

صدرا;164092 نوشت:
1- فرق تخصیص با نسخ و تقیید با نسخ چیست؟ ظاهرا ایشان هرگونه تخصیص یا تقییدی را نسخ تلقی می نمایند؟!

دوست عزیز اولا هر دو از این جهت که مخالف جزئی از آیات قرآن هستند فقط مردود اند و به یک عبارت نسخ جزئی به حساب می آیند

صدرا;164092 نوشت:
2- ما هم این سخن را قبول داریم که عمومیت عام به الفاظی است که دلالت بر آن می کند و در مطلق به کمک مقدمات حکمت و اینکه عمومیت گاهی مستقر است و گاهی غیر مستقر و عمل به عام قبل از فحص از مخصص جایز نیست. منتهی در عامهای غیر مستقر این را اضافه می نمائیم که علاوه بر اینکه عام و مطلق قرآنی به وسیلۀ قرآن تخصیص و تقیید می خورد به واسطۀ سنت نیز تخصیص و تقیید می پذیرد برخلاف برداشت جناب آقای تهرانی

همینجا اشتباه است زیرا اگر قران خود دارای معنای مستقلی نباشد اشکالات زیادی مطرح میشود که به یکیش اشاره میکنم
اگر قران دارای معنای مستقلی نباشد عرضه روایت بر قران بی معنا است چون مستلزم دور میشود یعنی ما باید روایات رو که مفسر قرآن است و قران خودش بیان روشنی ندارد عرضه به قرانی بکنیم که نیاز به روایات دارد برای دلالت بر معنایش!!
و این دور غیر منطقی و باطل است!!
و دلایل دیگر که اصلا قابل جواب نیستند!

صدرا;164092 نوشت:
دلیل بر این امر هم اطلاقات قرآن کریم است که نص اند همچون:«ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فنتهوا؛ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين در بیش از چهارده مورد ؛ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون» است.

اولا قرار دادن الله کنار رسول و مقدم کردن آن بر رسول(به ادعای خود شما) خودش دلالت دارد که سخن الله مقدم است بر سخن رسول و در این آیات اصلا حرفی از تخصیص و تقیید زده نشده است که شما بخواهید از ان درست بودن تخصیص نصوص قرآنی که بر عام نص است استفاده کنید یعنی در این مورد در مقام بیان نیست
دوما لتبین للناس ما نزّل الیهم خودش دلالت دارد که چیزایی که بیان نشده است را پیامبر تبیین کند و الا چیزهای تبیین شده نیاز به تبیین پیامبر ندارد!! پس به مسائلی چون الم و ... که بیانی در بر ندارد اشاره دارد نه آنچه که بیان شده است

صدرا;164092 نوشت:
اینکه کسی خبر متواتر را هم قبول نکند به واسطه اینکه این خبر مخالف قرآن است زیرا این خبر طبق برداشت من مخالف با اطلاق و عمومیت آیه است؛ آیا طرد سنت در این موارد مساوی با طرد این آیات نخواهد بود؟آیا به بهانه عدم مخالفت با آیات خود مرتکب مخالفت با آیات نشده اید؟!

با توجه به عرائض بالا اصلا همچنین مخالفتی صورت نگرفته است!! چون هرگز دلالتی بر آنچه شما مدعی ان هستید نداشت که بخواهد مخالفت با سخن خدا شود!

صدرا;164092 نوشت:
3- در باب اخبار عرض گفته شد که مراد از مخالفت مخالفت بالتباین است نه هر مخالفتی؛ چون مخالفت به نحو عموم و خصوص عرفا مخالفت نیست؛ زیرا اگر این امر مخالفت به حساب آید باید مخصص های قرآن را هم مخالف لحاظ کنیم در حالی که قرآن در بيان اعجاز خودش مي فرمايد: «لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً کثيراً» ؛ از اينجا معلوم مي‌شود که اختلاف به عموم و خصوص، مخالفت محسوب نمي شود.

آیه دلالت دارد که اختلاف کثیر در آن نیست نه ان که اختلافی نیست اصلا! پس نمیتوانید از این آیه به عدم اختلاف ادعا کنید بلکه میتوانید به عدم وجود اختلاف کثیر استفاده کنید

بله در روایات نسبت به قران اختلاف کثیر با اختلاف فرق دارد و روایات عرض هم دلالت دارد اصلا نباید مخالف باشد نه این که اختلاف کثیر نباید داشته باشد

صدرا;164092 نوشت:
4- در باب وجوب غسل جمعه روایات دو دسته اند؛ استحباب مقتضای جمع دلالی بین روایات و قاعده براءة است.

اما این که غسل جمعه واجب است یا نیست بنده این را فقط برای رد حرف بی اساس شما بر شیعه عمر بودن ما بیان کردم و علاقه ای ندارم در تاپیک خمس آن را ادامه دهم انشاء الله تاپیک جداگانه ای برای بررسی وجوب غسل جمعه راه اندازی خواهم کرد
صدرا;164092 نوشت:
5- ایشان در کتاب اصول استنباطشان حجیتی برای خبر واحد[1] قائل نیستند:«فلا حجیةاذا للقطع الحاصل من غیر الکتاب و السنة...کیف یصدق الخبر الواحد فی احکام الله و کثیر من هذه الاخبار مدسوسة او واردةموارد التقیة او منقولة بالمعنی ...و کیف تکون امثال هذه الاخبار حججا شرعیة و بیننا و بین المنقول عنهم مئات من السنین و نحن نلمس الکذب الکثیر من الاخبار الحاضرة فی زمننا فضلا عما مضت علیها سنون» و حال اینکه طبق این فتوا مدرکشان خبر واحد است یعنی ایشان از لاحجت در نزد خودشان پی به وجوب امری در شریعت می برند و این امری عجیب است. [1].ایشان در تعریف خبر واحد تعریف غریبی دارند:«نعنی بالخبر الواحد غیر المقطوع الصدور فی اصله و وجهه حتی لو کان متواترا فی مصطلح فن الحدیث».که ظاهرا متوجه نبوده اند که خبر متواتر خبری است که مفید قطع است و ما نفهمیدیم چگونه خبری با کثرت طرق خبر واحد اخذ می شود.البته ایشان برای علم رجال ارزشی قائل نبودند و لذا این امور از ایشان بعید نیست

اما در مورد حجیت خبر واحد نزد این عالم بزرگوار باید بگویم که ایشان از ابتدا در بسیاری از فتاواشون از خبر واحد استفاده کردند و از ابتدا منظورشون از خبر واحدی که رد میکردند خبر واحدی بود که مخصص نصوص عموم قرآن باشد و .... بود نه این که کلا خبر واحد را قبول نداشته باشند
اما در بیان ایشان در اصول اشتباها همیشه خبر واحد را به طور مطلق رد میکردند بعد از این که متوجه این اشتباه شدند نظرشون رو همانگونه که بود در اعلامیه ای 4 سال پیش از وفاتشان بیان کردند و دستور به اصلاح اصولشون رو به یکی از شاگردانشون صادر کردند اما متاسفانه این شاگرد بزرگوار نتوانستند پیش از وفاتشان این کتاب ارزش مند را اصلاح بکنند و فرزندان ایشان هم از چاپ اصول اصلاح شده بعد از سه ماه از وفات حضرت استاد تحویل فرزندانشان شد سر باز میزنند و .... برای مشاهده اعلامیه ایشان و شرح بیانیه به اینجا و اینجا مراجعه کنید
در کل لااقل استاد ما 4 سال قبل از وفاتشان پی به اشتباهشان بردند ولی امثال سید مرتضی و 4 یا 5 نفر دیگر از فقها که فقط خبر واحد را رد کردند و بر اساس آن فتوا هم بسیار داده اند

اگر ایرادتان به ایشان برای این اشتباه است خوب در حد اشتباه مورد قبول است اما اگر برای این ایشان را در ردیف عمر قرار میدهید باید سید عزیز مرتضی(و باقی علما که این اشتباه را کرده اند) را هم قرار دهید!!

در کل بحث غسل فقط برای رد ادعای شما مبنی بر شیعه عمر بودن بیان شد و انشاء الله در تاپیک جداگانه ای قابل پیگیری خواهد بود

موضوع قفل شده است