جمع بندی پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه ۴(قتل عام یهودیان)
تبهای اولیه
[=Tahoma][=Tahoma][=Tahoma]با سلام به عزیزان اسک دین !:Gol:
چند سال پیش در سال ۱۳۸۶ شخصی به اسم دکتر علی سینا دست به شبهه پراکنیهای زد و با وجود خلق و خوی اسلام ستیزی که داشت!دکتر علی سینا یک جایزه 50,000دلاری برای کسی که بتواند ادعاهای او و اتهامهایی که او بر پیامبر اسلام وارد میکند رد کند در نظر گرفته است
و سایتهای اسلام ستیز هم به شدت استقبال کردند !
هر چند شبهات این ملعون بی خرد نخ نما ست !
اما برای انعکاس ان در محیط مجازی اینترنت لازم دیدم شبهات این ملعون را در سایت مطرح کنم تا با کمک اساتید بزرگوار و[="]دوستان [/][="]گرامی[/] جوابی کوبنده و کامل به این شبهات داده شود !
قابل توجه عزیزان اینکه از شما بزرگوارم طلب بخشش دارم در مورد سخنان این ملعون که پر از بی احترامی و توهین به پیامبر ص میباشد !و تا آنجا که بتوانم سعی میکنم از سخنان توهین آمیز این از خدا بی خبر استفاده نکنم
خب [/][/][/]چهارمین شبهه ایشان در مورد (قتل عام یهودیان ) میباشد
که اینطور عنوان میکند
دکتر علی سینا:
پیامبر تنفر دینی را به عربستان معرفی کرد و مانند هیتلر یهودیان را در نسل کشیهای تباهکارانه نابود کرد، آیا یک پیامبر خدا باید اینقدر ظالم باشد؟
اعدام حدود 900 نفر، تبعید هزاران یهودی، بردگی زنهایشان و ریشه کنی کامل این مردم از عربستان که مدینه را برای دو هزار سال خانه خطاب میکردند، نمیبیند. هیتلر یهودیان را به دلیل نژادشان کشت؛ محمد نیز یهودیان را بخاطر نژادشان کشت. هیتلر قصد داشت آلمان را از وجود یهودیان خالی کند، اما محمد هم این قصد را داشت و هم به این قصد خود رسید و توانست عربستان را از یهودی خالی کند. تفاوت در چیست؟ چرا من باید برای مقایسه این دو حادثه شبیه ظالم خطاب شوم؟
در مدینه سه قبیله یهودی زندگی میکردند، بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه. همه این قبایل با سایر قبایل عرب مدینه پیمان همبستگی داشتند و هرگاه که زد و خوردی بین هم پیمانان عربشان و سایر قبایل یهودی انجام میگرفت، آنها طرف دوستان عرب خود را میگرفتند. این خود اثبات میکند که در مدینه پیش از اسلام درگیری های دینی وجود نداشت، و تمام نابردباری های دینی (برخوردهای خصمانه مبتنی بر اختلافات دینی) توسط پیامبر به مدینه آورده شد.
وقتی پیامبر به مدینه وارد شد امیدوار بود که یهودیان دین او را قبول کنند. او همان خدای یهودیان را تبلیغ میکرد، پیامبرانشان و داستانهایشان را تایید میکرد. او سرزمین مقدس آنها (اسرائیل) را بعنوان قبله انتخاب کرده بود و سعی میکرد تابعیت آنها را اینگونه به دست بیاورد.
و.ن عرفات، کسی که نسل کشی اول یهودیان را انکار میکند، مینویسد "این بطور عمومی مورد قبول است که پیامبر امیدوار بود که یهودیان یثرب، بعنوان پیروان یک دین الهی، از خود درکی صحیح در مقابل دین یکتاپرست اسلام نشان دهند." 1
اما درست مانند قریشیان، یهودیان نیز به او پوزخند زدند و کمتر اعتنایی به فراخوانی او نکردند. وقتی که امیدهای او نقش بر آب شدند و صبر پیامبر به انتها رسید، پیامبر رفتاری خصمانه را در مقابل یهودیان پیدا کرد و مشخص بود که روزی از آنها انتقام خواهد گرفت.
نبرد بنی قینقاع
نبر بني نضير
نبرد بني قريظه
آیه زیر که در همان زمان از طرف محمد صادر شده بود، لحن متخاصمانه پیامبر را هنگامی که با یهودیان روبرو شد افشا میکند.
سوره آل عمران آیات 12 تا 14
قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ؛ قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاء إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِي الأَبْصَارِ.
به کافران بگوی : به زودی مغلوب خواهيد شد و در جهنم آن آرامگاه بد ، گرد خواهيد آمد؛ در آن دو گروه که به هم رسيدند ، برای شما عبرتی بود : گروهی در راه ، خدامی جنگيدند و گروهی ديگر کافر بودند آنان کافران را به چشم خود دو چندان خويش می ديدند خدا هر کس را که بخواهد ياری دهد و صاحبنظران را در اين عبرتی است.
روزی یک مرد زرگر یهودی زنی مسلمان را خشمگین کرد، او جامه زن را به پشت او گره زد و وقتی زن برخاست اندامهای تناسلی وی آشکار شد.
از اتفاق مردی آنجا بود و مرد یهودی را کشت، یهودیان نیز به تلافی مرد مسلمان را کشتند، خانواده مرد از مسلمانان کمک خواستند و جنگ اینگونه آغاز شد. 2اینگونه حادثه ها در جوامع بدوی بسیار اتفاق می افتند، در واقع حتی در جوامع متمدن نیز بسیاری از مردم به دلایل ناچیزی همچون درگیری های ناشی از رانندگی کشته میشوند. انسانها موجوداتی کاملا منطقی نیستند. بسیاری از مردم عکس العمل هائی غیر قابل پیشبینی از خود نشان میدهند که اغلب این اعمال نتایج شومی را نیز بدنبال می آورد. هر انسان معقولی در چنین صحنه ای، باید تشنج زدایی میکرد و مردم را بدون اینکه طرف کسی را بگیرد آرام میکرد، اما محمد با یک آدم معقول بسیار فاصله داشت، محمد اخیراً با حمله به کاروانها و دزدیدن ثروتهایشان پرانگیزه شده بود و چشم به ثروت یهودیان یثرب داشت و دنبال بهانه ای بود تا حرکت خود را آغاز کند و این حادثه موقعیتی طلایی برای پیامبری بود که منتظر فرصت مناسب بود، در روز پانزدهم شوال سال دوم بعد از هجرت، او سربازان خود را بسیج کرد و یهودیان را برای 15 روز محاصره کرد و آب را بر آنها بست.
بنی قینقاع مجبور شد که تسلیم شود و به قضاوت پیامبر بر جانهایشان، ثروتشان، زنها و بچه هایشان تن در دهند.
[=Century Gothic]بعد نوبت بنی قریظه فرا رسید، مدت کوتاهی بعد از اینکه جنگ خندق به پایان رسید، محمد ادعا کرد که جبرئیل فرشته او را ملاقات کرده است و در ملاقات "به او گفته است که باید شمشیرش را از غلاف در آورد و به سمت قبیله فتنه جوی بنی قریظه ره سپارد و با آنها قتال کند.
جبرئیل همچنین اشاره کرد که خود او به همراه صفوفی چند از فرشتگان دیگر جلوتر به سمت آنها خواهند رفت تا استحکامات آنها را (قلعه و حصارشان را) بلرزانند و بر قلوبشان ترس و بیم بیافکنند.
[=Century Gothic]" صحیح بخاری جلد 5 کتاب 59 شماره 443
[=Century Gothic]البته معلوم نیست که جبرئیل فرشته چرا برای نابود کردن یهودیان در صورتی که "صفوفی از فرشتگان" که میتوانستند استحکامات و حصار های آنها را بلرزانند را داشت، به کمک مسلمانان نیز نیازمند بود. با این وجود "پیامر الله موذن را فراخواند و از او خواست که علیه بنی قریظه اعلام جنگ کند.".
[=Century Gothic]محمد سپاهی متشکل از سه هزار پیاده نظام و سی سواره نظام از انصار و مهاجرین را رهسپار محل سکونت بنی قریظه کرد.
[=Century Gothic]حیی بن اخطب، رئیس قبیله بنی نضیر و پدر صفیه، که در این محاصره دستگیر شده بودند، در حالی که دستهایش با طنابی به گردنش بسته شده بود به نزد پیامبر آورده شد، در یک مقاومت دلیرانه او محمد را و دینش را نپذیرفت و ترجیح داد که گردن زده شود، تا اینکه با زور به آیین او در آید. او را فرمان دادند تا بنشیند و گردنش را در یک لحظه زدند.
[=Century Gothic]برای جدا کردن مردان از پسر ها، جوان ها را بررسی میکردند، اگر موی زهاری رویانده بودند، کافی بود که مرد به شمار آیند و گردن زده شوند.
[=Century Gothic]سنن ابو داوود کتاب 38 شماره 4390[=Century Gothic]عطیه القریظی روایت کرده است:
[=Century Gothic]من بین اسرای بنی قریظه بودم. آنها (پیروان محمد) مارا آزمایش کردند، و هرکس که موی زهار در بدن آنها روییده بود کشته شد، و آنهایی که در بدنشان موی زهار نروییده بود کشته نشدند. من جزو آنانی بودم که موی زهار نداشتم.
[=Century Gothic]اگر کسی نمیتواند ببیند که این گونه ای نیست که یک پیامبر خدا باید رفتار کند، او نمیتواند ادعا کند که به معنای انسانیت چنگ زده است و از آن باخبر است. من باور دارم ظلم و خشونتی که در بلایی که پیامبر بر سر یهودیان عربستان آورد وجود دارد خود گویای بسیاری از حقایق است و هر انسان منصفی آنرا تایید خواهد کرد. این بسیار تصور نکردنی است که پیامبر خدا بتواند بین 600 تا 900 نفر را بکشد و هزاران نفر دیگر را بدون ترحم و احساسی تبعید کند.
[=Century Gothic]مردی که ما او را پیامبر میخوانیم، سرشار از تنفر بود. او به هیچ چیز بغیر از کشتن فکر نمیکرد، هیچ چیز نیاورد جز...، چیزی نیاموخت جز کینه.
محمد "رحمتی از خدا برای بشریت" نبود،
. او نه تنها در زندگی خود تمام یهودیانی که دستش به آنها رسید را کشت و نابود کرد، بلکه وقتی در معرض ...... بود نیز به پیروانش دستور داد تا با نسل کشی یهودیان که او خود بنیانگذار آن بود ادامه دهند.
[=Century Gothic]صحیح بخاری جلد 4 کتاب 52 شماره 288[=Century Gothic]پیامبر در بستر مرگ، سه دستور داد، که یکی از آنها اخراج تمامی مشرکین از شبهه جزیره عربستان بود.
[=Century Gothic]صحیح بخاری جلد 4 کتاب 52 شماره 176[=Century Gothic]عبدالله بن عمر روایت کرده است:
[=Century Gothic]رسول الله گفت "شما (مسلمانان) آنقدر با یهودیان میجنگید که برخی از آنها پشت سنگها پنهان میشوند. سنگها (به آنها خیانت کرده) خواهند گفت 'ای عبدالله یک یهودی پشت من پنهان شده است، پس او را بکش' ".
[=Century Gothic]این مرد یک اوباش بود نه یک پیامر خدا، او یک دزد، یک گانگستر و دزد سر گردنه بود، او خود را با ثروت قربانیانش ثروتمند میکرد.
[=Century Gothic]صحیح بخاری جلد 4 کتاب 52 شماره 176[=Century Gothic]انس بن مالک روایت کرده است:
[=Century Gothic]مردم عادت داشتند که برخی از نخل های خود را بعنوان هدیه به پیامبر ببخشند، تا وقتی که فتح بنی قریظه و بنی نضیر روی داد، که بعد از آن او دیگر هدایای آنها را قبول نمیکرد و الطافشان را رد میکرد.
[=Century Gothic]اگر شما هنوز معتقدید که محمد پیامبر خدا بوده است، به خود بیاندیشید، به اینکه بر سر انسانیت شما چه آمده است.
[=Century Gothic]م[=Arial Black]ن در مورد قتل عام بنی قریظه به جزئیات اشاره نخواهم کرد بدلیل اینکه یک نوشتار با جزئیات فراوان و بسیار افشاگر وجود دارد که در لینک زیر میتوانید آنرا بخوانید.[=Arial Black]
در ماجرای بنی قریظه واقعا چه اتفاقی افتاد؟[=Arial Black] [=Arial Black]
[=Arial Black]نوشتار بالا ماجرای بنی قریظه را به کمال شرح میدهد و دلایل اینکه پیامبر سعد بن معاذ را بعنوان حکم انتخاب کرد بیان میدارد. این نوشتار از آن نوشتارهایی است که خواندن آن برای درک شخصیت واقعی محمد ضروری است و آنرا باید حتماً به ترتیب خواند.
[=Arial Black]بخش دوم - سعد بن معاذ کیست؟
[=Arial Black]بخش سوم - حکم شدن سعد بن معاذ، قضاوت او، پیاده شدن حکم او و نتیجه گیری
قبل از اینکه جنگهای پیامبرص را با یهودیان مورد برسی قرار دهیم تا باری دیگر یاوه گوییها دکتر علی سینا جواب داده شود
نگرشی به خصایص و ویژگی های قوم یهود می اندازیم و بد جنگهای پیامبر ص با یهودیان برسی میکنیم تا حقایق روشن شود
بدون شك يكي از ويژگيهاي قوم يهود، پيمان شكني آنها ميباشد. به گونهاي كه يهود به همين صفت معروف بوده است.
ابن ابي الحديد پس از نقل سخن علي(ع) در خصوص مروان بن حكم( كه حضرت فرمود: «دست او مانند دست يهودي است كه اگر از روبرو بيعت كند، از پشت سر خيانت خواهد كرد.»)[1]
مينويسد: « يهود به خيانت و پيمانشكني معروف است.»[2]
ابن خلدون نيز در خصوص پيمانشكني يهود مينويسد: «يهود در روزگار عزت و قدرت پيمان خود را با اوس و خزرج شكستند».[3]
خداوند متعال نيز بارها يهود را «پيمان شكن» معرفي كرده است.
از جمله در آيه 100 و 101 سوره بقره ميفرمايد:
«أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[4]
و مگر نه اين بود كه [يهود] هر گاه پيمانى بستند، گروهى از ايشان آن را دور افكندند؟
بلكه [حقيقت اين است كه] بيشترشان ايمان نمىآورند. و آنگاه كه فرستادهاى از جانب خداوند برايشان آمد - كه آنچه را با آنان بود تصديق مىداشت - گروهى از اهل كتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند، چنان كه گويى [از آن هيچ] نمىدانند.
در منابع تفسيري آمده است: اين آيه در مذمت پيمانشكني يهود نازل شده است.[5]
در حديثي از امام باقر (ع) كه آن را امام حسن عسكري(ع) روايت كرده، آمده است:
«خداوند در اين آيه يهود را سرزنش مي كند...»[6]
در آيه 83 اين سوره نيز از پيمان شكني بني اسرائيل با خدا سخن به ميان آمده است.[7]
بعضي از مفسران آيه 55 و 56 سوره انفال را نيز بر يهود تطبيق داده اند.[8] در اين آيات آمده است:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ»[9]
بىترديد، بدترين جنبندگان پيش خدا كسانىاند كه كفر ورزيدند و ايمان نمىآورند. همانان كه از ايشان پيمان گرفتى ولى هر بار پيمان خود را مىشكنند و [از خدا] پروا نمىدارند.
نژاد پرستي و حسادت
يكي ديگر از خصوصيات منفي يهود كه در طول تاريخ هم به اين صفت مشهور شدهاند، «نژاد پرستي» آنها ميباشد.[10]
اين تفكر سبب شده بود آنها نسبت به پيامبراكرم(ص)، كه از قريش بود، حسادت بورزند. و ايمان نياورند.[11]
در قرآن كريم و در برخي از آيات به اين امر اشاره شده است. در آيه 89 و 90 سوره بقره آمده است:
«وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ * بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْيًا أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ»[12]
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است بر ايشان آمد، و از ديرباز [در انتظارش] بر كسانى كه كافر شده بودند، پيروزى مىجستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد، انكارش كردند.
پس لعنت خدا بر كافران باد.
به چه بد بهايى خود را فروختند كه از روي حسات به آنچه خدا نازل كرده بود منكر شدند،[ و گفتند] چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى] فرو مىفرستد. پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براى كافران عذابى خفتآور است.
در آيه 109 همين سوره نيز آمده است:
«وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[13]
بسيارى از اهل كتاب -پس از اين كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مىكردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست.
در آيه 54 سوره نساء نيز آمده است:
« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا »[14]
بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسد مىورزند ؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم.
بهانه جويي
يكي ديگر از ويژگيهاي منفي قوم يهود، بهانه جوييهاي آنها ميباشد.
در سوره بقره و در داستان گاو بني اسرائيل، به خوبي اين ويژگي ترسيم شده است.[15]
درخواست رؤيت خداوند از حضرت موسي(ع)،[16]
درخواست تنوع خوراكيها، [17]
در خواست ساختن معبودي جسماني، [18]
درخواست فرود آمدن كتاب از آسمان براي آنها[19]
و... سبب شهرت مَثَل معروف «بهانه هاي بنياسرائيلي» شده است.
قرآن كريم به بهانهجوييهاي يهود در زمان رسول خدا(ص) نيز اشاره دارد.[20] واقدي مينويسد: «مخيريق يهودي از علماي يهود بود.
روز شنبه كه پيامبر براي جنگ در احد بود، او به يهوديان گفت: به خدا قسم شما ميدانيد كه او پيامبر است، و نصرت و ياري او بر شما فرض و واجب است.آنها بهانه آوردند كه امروز شنبه است...»[21]
از ديگر صفات منفي يهوديان ميتوان به كينه جوييهاي آنها[22]، ربا خواري، آزمندي به دنيا و...اشاره كرد.[23
موفقيت رسول خدا (ص) در جنگ بدر، اسلام آوردن بسياري از مشركان مدينه، اتحاد اوس و خزرج و افزايش قدرت روزافزون مسلمانان، سبب شد يهوديانِ مدينه موقعيت خويش را در مدينه در خطر ببينند.
بنابر اين آنها دست به اقدامات ناشايستي زدند كه در نهايت به ضررشان تمام شد.
ما در اين جا به برخي از اين اقدامات اشاره ميكنيم:
1- يكي از يهوديان مدينه تلاش كرد بين مسلمانان اوس و خزرج اختلاف ايجاد كند. ابن هشام مينويسد: «"شاس بن قيس" يكى از سالخوردگان يهود كه در كفر خويش پايدار، و كينه و عداوت سختى از مسلمين در دل داشت. روزى عبورش به جمعى از مسلمانان كه از هر دو تيره اوس و خزرج تشكيل يافته بود، افتاد كه دور هم نشسته و مشغول گفتگو هستند، اين الفت و دوستى از دو دسته مخالفى كه در زمان جاهليت دشمن خونخوار همديگر بودند، بر طبع حسود و دو به همزن او سخت ناگوار آمده با خود گفت: به خدا اگر اينان با همديگر متفق شوند، ما نمىتوانيم در اين سرزمين زندگى كنيم.
از اين رو به يكى از جوانان يهود كه همراه او بود دستور داد، تا نزد آنان برود و در مجلس ايشان بنشيند و از جنگ بعاث و ساير جنگهائى كه در ميان اوس و خزرج اتفاق افتاده، سخن به ميان آورد و آن روزها را به ياد آنان بيندازد.
جوان مزبور به دستور شاس بن قيس عمل كرد و كارى كرد كه اوس و خزرج به سخن آمده و به ياد آن زمان افتاده و هر يك سخنى گفتند و به يكديگر تفاخر ورزيده به روى هم ايستادند، يكى از آنها گفت: اگر مايل باشيد آن روز را تجديد كنيم؟! اين سخن هر دو طرف را بر سر تعصب آورده گفتند: ما حاضريم، وعده ما با شما در بيرون شهر در «ظاهرة»...
اين خبر كه به گوش رسول خدا(ص ) رسيد.
جمعى از مهاجرين را برداشته و به نزد ايشان آمد و در برابر آنها ايستاده، فرمود: اى گروه مسلمانان، خدا را در نظر بياوريد! آيا دوباره به ياد دوران جاهليت افتادهايد؟... اين سخنان در اعماق دل آنها اثر كرده به خود آمدند و دانستند كه وساوس شيطانى آنان را به روى هم وا داشته و دسيسه دشمنان بوده كه ميخواستند دوباره آنان را به جنگ و برادركشى وادار كنند. از اين رو همگى گريان شده و هر دو دسته يك ديگر را در آغوش كشيدند و به همراه رسول خدا(ص) به شهر باز گشتند.»[24]
در اين رابطه آيه 105 سوره آل عمران نازل شد:
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ »[25]
و چون كسانى مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند، و براى آنان عذابى سهمگين است.
2- تغيير قبله (كه در سال دوم هجري صورت گرفت و در پي آن، قبله مسلمانان از بيتالمقدس به كعبه برگردانده شد)، يهو د را به شدت عصباني كرد.
آنهایی را كه پيش از اين مسلمانان را سركوفت ميزدند كه چرا به سوي قبله آنها نماز ميگذارند؟
اين بار و با تغيير قبله سخت ناراحت شدند.
"سيدجعفر شهيدي" مينويسد: «با تغيير قبله از بيتالمقدس به مكه پيوند مسلمانان با يهوديان بريده شد و آنان از اين جهت خشمگين و ناراحت شدند و آماده كارزار با مسلمانان گرديدند.»[26]
ناراحتي يهود از تغيير قبله مسلمانان، به حدي بود كه عدهاي از اشراف يهود، نزد رسول خدا(ص) آمدند و از او خواستند تا قبله را به سمت بيتالمقدس بازگرداند.
آنان گفتند: اگر قبله را بازگرداند از او پيروي خواهند كرد.[27]
در جواب اين درخواست خداوند آيه 145 سوره بقره را نازل كرد.[28]دراين آيه آمده است:
«وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًَا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ»[29]
و اگر هرگونه معجزهاى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمىكنند، و تو [نيز] پيرو قبله آنان نيستى، و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند، و پس از علمى كه تو را [حاصل] آمده، اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى، در آن صورت جدّاً از ستمكاران خواهى بود.
3- عدهاي از يهوديان تصميم گرفتند به منظور ضربه زدن به اسلام در ابتداي روز مسلمان شوند و در آخر روز مجددا به دين خويش برگشته تا در دلهاي مسلمانان ايجاد ترديد كنند.
خداوند متعال در اين خصوص آيه 72 سوره آل عمران را نازل كرد.[30]
"علي بن ابراهيم قمي" در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل كرده، علت اين امر را كينه و ناراحتي يهود به خاطر تغيير قبله ميداند.[31]
4- طرح سوالهاي پيچيده مذهبي[32] نيز در راستاي تضعيف عقايد مسلمانان و ايجاد ترديد در ذهن آنها نسبت به اسلام بوده است. هر چند يهود در اين قضيه شكست خوردند - چرا كه رسول خدا(ص) جواب سوالات آنها را به شايستگي بيان كرد - اما طرح اين سوالات و با اين اهداف، نشانگر خباثت باطني يهود ميباشد.
5- عدهاي از يهوديان تصميم گرفتند در مجلسي كه رسول خدا(ص) بود، حاضر شوند و به جاي گفتن كلمه «سلام» از كلمه «سام» كه به معني مرگ ميباشد، استفاده كنند. در اين رابطه نيز آيه 26 سوره نساء نازل شد.[33]
«... وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير»[34]
...و چون به نزد تو آيند، تو را بدان چه خدا به آن [شيوه] سلام نگفته سلام مىدهند و در دلهاى خود مىگويند: «چرا به آنچه مىگوييم خدا ما را عذاب نمىكند؟» جهنّم براى آنان كافى است؛ در آن درمىآيند، و چه بد سرانجامى است.
6- در يكي از آيات قرآن كريم، يهود و مشركان مكه، «أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا» معرفي شدهاند؛ يعني «دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان»، چرا كه يهود مشركان را بر عليه مسلمانان پشتيباني كردند.[35]
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا »[36]
مسلّماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيدهاند، دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.
يهوديان در هر فرصتى دشمنى و عداوت خويش را با مسلمانان آشكار ميكردند و يا به نوعى به آنها زخم زبان ميزدند.
مثلا وقتى چند تن از بزرگان ايشان مانند: "عبداللّه بن سلام"، و "ثعلبة بن سعيه" و "اسيد بن سعيه"، و "اسد بن عبيد" و ديگران مسلمان شدند، گفتند: اينان افرادى انگشتشمار از اراذل و اشرار ما هستند كه به محمد ايمان آورده و مسلمان شدهاند و اگر از مردمان شريف و اصيل يهود بودند، هرگز دست از دين پدران خويش بر نميداشتند و به دين ديگرى نميگرويديد، پس خداى تعالى در پاسخ ايشان اين آيه را نازل فرمود:
«لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُون»[37]
«همه اهل كتاب يكسان نيستند طائفهاى از آنان در دل شب بتلاوت آيات خدا و نماز مشغولند...»
7- يهوديان قبل از جنگ بدر به تحريض و تحريك بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان پرداختند.
يكي از افرادي كه مردم(يهود) را بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان تحريك ميكرد، "ابوعفك" بود او با همين هدف بر عليه پيامبر اشعاري سرود. "سالم بن عمير" نذر كرد كه ابو عفك را بكشد يا در اين راه كشته شود و سرانجام هم رفت و او را كشت.[38]
پس از ابو عفك "عصماء بنت مروان" شروع به عيب جويي از اسلام و مسلمانان كرد و انصار را به خاطر تبعيت از پيامبر سرزنش كرد. در هجو پيامبر شعر گفت و بر عليه پيامبر اشعاري تحريكآميز گفت.
اين كار تا بعد از جنگ بدر ادامه يافت تا اينكه يكي از مسلمانان شبي او را به قتل رساند.[39]
در اينكه قتل ابو عفك و عصماء، در تحريك يهود به پيمانشكنيِ بيشتر، تاثير داشته است يا خير، مطلبي در منابع به چشم نميخورد. نكتهاي كه بايد اينجا متذكر شد اين است كه، يهوديان به جاي عبرتگيري از اين وقايع باز هم دست از تحركات خويش بر نداشتند.
با توجه به مطالبي كه بيان شد، سزاوار نبود كه يهود با اين ويژگيها و در مركز حكومت اسلامي آزاد باشند، هر روز به توطئه عليه مسلمانان مشغول باشند و اقدامي هم عليه آنها صورت نگيرد. يهوديان خود در پيماننامهاي كه با پيامبر بسته بودند،[40]
متعهد شده بودند كه هيچ اقدامي بر عليه رسولخدا(ص) و مسلمانان انجام ندهند و متعرض آنها نشوند.
اما عملا بارها اين تعهد را نقض كرده بودند. بنابراين ميبايست با اين دشمن، بر اساس احتياط و عدالت، نه عفو و تسامح برخورد شود.[41]
حكومت اسلامي ميبايست قبل از اين كه با ندامتي بيفايده روبرو شود، اين خطر را رفع كند.
حمله به يهوديان بنيقينقاع و تبعيد آنها در واقع براندازي كانون فتنهاي بود كه حكومت نوپاي اسلامي را در مدينه تهديد ميكرد.
امروزه هم حكومتها، اگر در داخل، از فتنهگري گروهي مطلع باشند، به شدت با آن برخورد ميكنند. در بخش بعدي، تحت عنوان «علل برخورد رسول خدا(ص) با بني قينقاع» به بررسي علل برخورد پيامبر با اين قبيله اشاره ميشود.
كتابنامه
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغة
3. بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، 1417ه.ق،اول.
4. ابن ابي الحديد؛ شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بي جا، دار احياء الكتب العربيه، بي تا.
5. ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، اول.
6. واقدي، محمد بن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1369.
7. شهيدي، سيد جعفر؛ تاريخ تحليلي اسلام، تهران، علميفرهنگي،1383،دوم.
8. الامام الحسن العسكري؛ تفسير الامام العسكري، قم، مدرسه الامام المهدي، 1409ه.ق.
9. ابن الجوزي؛ زاد المسير، بيروت، دار الفكر، 1407ه.ق.
10. صالحي شامي، محمد بن يوسف؛ سبل الهدي و الرشاد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ه.ق.
11. سيوطي، جلال الدين؛ لباب النقول، بيروت، دار الكتب العلميه، بيتا.
12. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ه.ق.
13. محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، بيتا.
14. ابن سيد الناس؛ عيون الاثر، بيجا، موسسه عز الدين، 1406ه.ق.
15. ابن هشام؛ السيره النبويه، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، بيجا، 1383.
16. عاملي، سيدجعفرمرتضي؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، بيروت، دار الهادي، 1415ه.ق،چهارم.
17. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير القمي، قم، موسسه دارالكتاب، 1404ه.ق.
18. سيوطي، جلال الدين؛ تفسير الجلالين، بيروت، ذار المعرفه، بیتا.
19. شوكاني، محمد بن علي؛ فتح القدير، بيجا، علم الكتب، بیتا.
20. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان، بيجا، مكتب العلام الاسلامي، 1409ه.ق، اول.
[1] .أخذ مروان بن الحكم أسيرا يوم الجمل، فاستشفع الحسن و الحسين عليهما السلام إلى امير المؤمنين عليه السلام فكلماه فيه فخلى سبيله فقالا له: يبايعك يا امير المؤمنين. قال عليه السلام: او لم يبايعني بعد قتل عثمان؟ لا حاجة لي في بيعته، انها كف يهودية!! لو بايعني بيده لغدر بسبته!!!. انساب الاشراف، ج2 ص 263.
[2] .شرح نهجالبلاغه،ج 6، ص 147 .
[3] .العبر، ج1، ص335- 336.
[4] .قرآن كريم، سوره بقره، آيات 100و 101 .
[5]. التبيان، ج1، ص366 و زاد المسير، ج1، ص103.
[6]. تفسير الامام العسكري، ص465.
[7]. قرآن كريم، سوره بقره، آيه 83: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ » و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه: «جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر، و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد، و با مردم [به زبانِ] خوش سخن بگوييد، و نماز را به پا داريد، و زكات را بدهيد»؛ آنگاه، جز اندكى از شما، [همگى] به حالت اعراض روى برتافتيد.
[8]. تفسير الجلالين، ص 424 و زادالمسير، ج3، ص253، فتح القدير، ج2، ص321.
[9]. قرآن كريم، سوره انفال، آيات 55 و 56 .
[10].در برخي از آيات قرآن كريم به اين امر اشاره شده است. و [اهل كتاب] گفتند: «يهودى يا مسيحى باشيد، تا هدايت يابيد»(بقرة،135) و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد»(سوره بقرة، آیه111).
[11]. در جنگ بني قريظه اين ويژگي آنها به خوبي مشهود است.
[12]. همان، آيه 90.
[13].همان، آيه 109.
[14].همان، سوره نساء، آيه 54.
[15].همان، سوره بقره، آيات 67 تا 71.
[16].همان، سوره نساء، آيه 153.
[17].همان، سوره بقره، آيه 61 .
[18].همان، سوره اعراف، آيه 138.حضرت علي (ع) در جواب يهودي كه گفت:« ما دفنتم نبيّكم حتّى اختلفتم فيه.» شما هنوز بدن پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد كه در مورد جانشين او اختلاف كرديد. فرمود: ما درباره پيغمبر اختلاف نكرديم، اختلاف ما درباره دستورى بود كه از پيغمبر ما رسيده بود؛ ولى شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه از پيغمبرتان خواستيد كه همان اصل اول توحيدتان را زير پا بگذاريد، گفتيد براى ما بتى بساز مثل اينها. (نهج البلاغة، حكمت 317).
[19] .قرآن كريم، سورهاي نساء، آيه 153 و آل عمران، آیه 183.
[20] .به آيات 153 سوره نساء و 184 سوره آل عمران مراجعه شود.
[21] .المغازي، ص 190 .
[22] .به عنوان نمونه در جريان تغيير قبله، كينه آنان را نسبت به پيامبر و مسلمانان مي توان مشاهده كرد.
[23] .به آيات 54 و 161 نساء و 96،109 بقره و... مراجعه شود.
[24] .السيره النبويه،(ابن هشام)ج2،ص396.
[25] .قرآن كريم،سوره آل عمران،آيه 105.
[26] .تاريخ تحليلي اسلام ص 84 .
[27] .سبل الهدي و الرشاد، ج3 ص 541 .
[28] .مجمع البيان،ج1 ص 424 .
[29] .قرآن كريم،سوره بقرة، آيه 145.
[30] .تفسير القمي، ج1 ص 105، مجمع البيان، ج1، ص774 .
[31] .تفسير القمي، ج1، ص 105.
[32] .الطبقات الكبري، ج1، ص138، تاريخ الطبري، ج1، ص15.
[33].لباب النقول، ص189.
[34] .قرآن كريم، سوره مجادلة، آيه 8.
[35] .مجمع البيان، ج3، ص402.
[36] .قرآن كريم، سوره مائده، آيه 82.
[37] .همان، آل عمران،آيه 113.
[38] .الطبقات الكبري، ج2، ص 28و عيون الاثر، ج1، ص 283.
[39] .الطبقات الكبري، ج2، ص27و الثقات، ج1، ص207، سيد جعفر مرتضي عاملي معتقد است: در نحوه كشتن عصماء مبالغه صورت گرفته است. اين نحوه كشتن با عقل سازگار نيست. الصحيح من سيره النبي الاعظم ج6ص37و 38.
[40] .اين پيمان نامه در مقاله بعد كه تحت عنوان «علل برخورد رسول خدا (ص)با بني قينقاع» مي باشد، ذكر مي شود.
[41] .«آخر الدواء الكَي» آخرين دوا داغ نهادن است.]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]دکتر علی سینا: پیامبر تنفر دینی را به عربستان معرفی کرد و مانند هیتلر یهودیان را در نسل کشیهای تباهکارانه نابود کرد، آیا یک پیامبر خدا باید اینقدر ظالم باشد؟ [=Century Gothic]روزی یک مرد زرگر یهودی زنی مسلمان را خشمگین کرد، او جامه زن را به پشت او گره زد و وقتی زن برخاست اندامهای تناسلی وی آشکار شد.
از اتفاق مردی آنجا بود و مرد یهودی را کشت، یهودیان نیز به تلافی مرد مسلمان را کشتند، خانواده مرد از مسلمانان کمک خواستند و جنگ اینگونه آغاز شد. 2[=Century Gothic]اینگونه حادثه ها در جوامع بدوی بسیار اتفاق می افتند، در واقع حتی در جوامع متمدن نیز بسیاری از مردم به دلایل ناچیزی همچون درگیری های ناشی از رانندگی کشته میشوند. انسانها موجوداتی کاملا منطقی نیستند. بسیاری از مردم عکس العمل هائی غیر قابل پیشبینی از خود نشان میدهند که اغلب این اعمال نتایج شومی را نیز بدنبال می آورد. هر انسان معقولی در چنین صحنه ای، باید تشنج زدایی میکرد و مردم را بدون اینکه طرف کسی را بگیرد آرام میکرد، اما محمد با یک آدم معقول بسیار فاصله داشت، محمد اخیراً با حمله به کاروانها و دزدیدن ثروتهایشان پرانگیزه شده بود و چشم به ثروت یهودیان یثرب داشت و دنبال بهانه ای بود تا حرکت خود را آغاز کند و این حادثه موقعیتی طلایی برای پیامبری بود که منتظر فرصت مناسب بود، در روز پانزدهم شوال سال دوم بعد از هجرت، او سربازان خود را بسیج کرد و یهودیان را برای 15 روز محاصره کرد و آب را بر آنها بست.
[=Century Gothic] بنی قینقاع مجبور شد که تسلیم شود و به قضاوت پیامبر بر جانهایشان، ثروتشان، زنها و بچه هایشان تن در دهند.
[=Century Gothic]
نبرد بنی قینقاع
[=Century Gothic]با سلام
در اين بخش به اولين گروه از يهوديان مدينه(قبيله بني قينقاع) كه پيامبر با آنها برخورد كردند، ميپردازيم و تلاش ميكنيم به اشكالاتي كه در اين خصوص و به نحوه عملكرد پيامبر و مسلمانان وارد است، پاسخ گوييم.
در مقالات بعدي به علل برخورد رسول خدا(ص) با بنينضير و سپس به علل برخورد رسول خدا(ص) با بنيقريظه اشاره ميكنيم.
قبل از اين كه به علل برخورد رسول خدا(ص) با يهوديان بپردازيم لازم است ابتدا به پيمان نامهاي كه آن حضرت با آنها بسته اشاره كنيم.
در واقع يهوديان با شكستن همين پيمان نامه سبب شدند پيامبر با آنها برخورد كند.
پيمان نامه پيامبر با يهود مدينه
اين پيماننامه كه به صورت خصوصي بين رسول خدا(ص) و سه قبيله معروف يهودي مدينه بسته شده بدين شرح است:
قال عليّ بن إبراهيم بن هاشم: و جاءته اليهود - قريظة و النضير و القينقاع - فقالوا: يا محمد إلى ما تدعو؟... «علي بن ابراهيم نقل ميكند يهودِ بنيقريظه و بنينضير و بنيقينقاعنزد پيامبر آمده گفتند: مردم را به چه چيز فرا ميخواني؟
پيامبر فرمود: به گواهي دادن به توحيد و رسالت خودم. من كسي هستم كه نامم را در تورات مييابيد و علمايتان گفتهاند كه از مكه ظهور ميكنم و به اين حره كوچ ميکنم... عالمي از شما كه از شام آمده بود، گفت:... پيامبري در اين حره مبعوث ميشود كه از مكه ظهور كرده است و به اينجا مهاجرت ميكند او آخرين فرستاده خدا و افضل آنان است.
بر الاغ سوار ميشود... بين شانه هايش مهر نبوت است...
يهوديان گفتند: آنچه گفتي شنيديم. اكنون آمدهايم با تو صلح كنيم كه به سود يا زيان تو نباشيم و كسي را عليه تو ياري نكنيم و متعرض يارانت نشويم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوي.
تا ببينيم كار تو و قومت به كجا ميانجامد. پيامبر پذيرفت و ميان آنان قراردادي نوشته شد كه يهود نبايد عليه پيامبر يا يكي از يارانش به زبان، دست، اسلحه، مركب، نه در پنهاني و نه در آشكار، نه در شب و نه در روزي اقدامي انجام دهد و خداوند بر اين پيمان گواه است.
پس اگر يهود اين تعهدات را ناديده بگيرد، رسول خدا(ص) ميتواند خون ايشان را بريزد، زن و فرزندانشان را اسير و اموالشان را به غنيمت بگيرد».
آنگاه براي هر قبيله نسخهاي جداگانه تنظيم شد.
مسئول پيمان بنينضير "حيي بن اخطب"، مسئول پيمان بنيقريظه "كعب بن اسد" و مسئول پيمان بنيقينقاع "مخيريق" بود.[1]:Sham:
بدون شك علت مجازات بنيقينقاع و پس از آن بنينضير و بنيقريظه، در واقع استناد به همين پيماننامه بوده است.
شكي نيست كه پيماننامه پيامبر با يهود در همان سالهاي آغازين هجرت بوده است، چرا كه در اين پيماننامه آمده است: يهود نزد پيامبر آمدند و از دعوتش پرسيدند. پيداست كه اين برخورد از اولين برخوردهاي آنها با پيامبر بوده است.
علاوه بر اينكه "مخيريق" كه طرف قرارداد بنيقينقاع معرفي شده است، در همان اوايل هجرت پيامبر ايمان آورد و در اُحد به شهادت رسيد.[2]
[=century gothic]بني قينقاع
يهوديان بني قينقاع از قبايل قدرتمند مدينه بودند. آنها هيچگونه كِشت و زرعي نداشتند، كارشان زرگري و صنعتگري بود.[3]
همانگونه كه اشاره شد، يهوديان بني قينقاع به همراه دو قبيله بني قريظه و بني نضير با رسول خدا(ص) پيمان عدم تعرض بسته بودند.
اما آنها اولين گروه از يهوديان بودند كه با اقداماتي نسنجيده اين پيمان را نقض كردند.:Sham:
آنها انتظار داشتند كه مسلمانان در جنگ بدر شكست بخورند.
محمد بن سعد مينويسد: «بني قينقاع ابتدا با پيامبر پيمان بستند، ولي چون داستان بدر پيش آمد، حسد و كينه خود را آشكار ساختند و عهد و جوانمردي را ناديده گرفتند.[4]
صالحي شامي نيز مينويسد: «اولين گروه از يهوديان كه نقض عهد كردند و ستمگري و حسد خويش را اظهار كردند، بني قينقاع بودند. آنها آن پيماني را كه با رسول خدا(ص) بسته بودند را شكستند....»[5]
مقريزي نيز حسادت از پيروزي پيامبر در بدر را، علت سركشي و نقض عهد بني قينقاع ميداند.[6]
با پيروزي مسلمانان بر قريش، كعب بن اشرف بر قريش گريه كرد. او ميگفت: با اين شكست زير زمين بهتر از روي آن است.[7]
در منابع آمده است: وقتي پيامبر از نبرد بدر بازگشت، يهود سركشي كردند و پيماني را كه ميان ايشان و رسول خدا(ص) بود را شكستند، پيامبر در بازار بنيقينقاع حاضر شد و در جمع آنان فرمود: شما ميدانيد من پيامبر خدا هستم، پس قبل از اينكه حادثهاي مانند حادثه بدر براي شما پيش آيد، اسلام آوريد و مراقب باشيد.
يهوديان گفتنند: اي محمد به آنچه به قوم خود در بدر انجام دادي مغرور مشو كه آنان مرد جنگ نبودند و اگر ما به جنگ تو آييم خواهي ديد كه جنگجوياني مانند ما نيست.[8]
يوسفي غروي در اين رابطه مينويسد: «دعوت پيامبر از بنيقينقاع هم انذار بود و هم تبشير. انذار به جنگي مثل جنگ بدر و تبشير به اينكه اگر اسلام را بپذيرند، «الاسلام يجب ما قبله» اسلام گذشته را جبران ميكند.[9]
پيامبر با اين سخنراني در واقع با آنها اتمام حجت كرد.
اما بني قينقاع به جاي عذر خواهي و جبران نادانيهاي گذشته با سخنان خويش آمادگي خود را براي جنگ اعلام كردند.
يهود بني قينقاع در قلعههاي خويش مستقر شدند و آماده جنگ گرديدند؛
اما چرا آنها از قلعههاي خويش پايين نيامدند و رو برو با مسلمانان نجنگيدند؟
در جواب اين پرسش بايد گفت: همانگونه كه بيان شد آنها در ابتدا منتظر كمك يهود و منافقان بودند. "عبدالله بن اُبي" به آنها وعده كمك داده بود. اما محاصره قلاع بنيقينقاع موجب شد عبدالله و ديگران نتوانند به كمك آنها بشتابند.[10]
حادثهاي كه درگيري بين مسلمانان و بني قينقاع را حتمي كرد، اهانت آنها به زن مسلمان و پس از آن كشتن يكي از مسلمانان بود.:Sham:
مورخان نوشتهاند يكي از زنان مسلمان به بازار بنيقينقاع آمد و براي خريد زيور يا تعمير جواهرات خويش نزد مردي يهودي نشست. عدهاي از يهوديان چون زن روپوشي بر صورت انداخته بود، از او خواستند كه روپوش را كنار بزند. اما زن امتناع كرد.[11]
مردي از يهود بني قينقاع آمد و بدون اينكه آن زن متوجه شود، پشت سرش نشست و دامن او را به پشتش گره زد.:Sham:
وقتي آن زن برخواست بدنش برهنه و نمايان شد.
يهوديان از اين كار خنديدند.:Sham:
مردي از مسلمانان آن مرد يهودي را كشت. بني قينقاع جمع شدند و مرد مسلمان را كشتند، پيمان با پيامبر را شكسته و اعلان جنگ كردند.[12]
اين اقدام كه در راستاي اقدامات فتنهانگيزانه سابق بود، مسلمانان را فوقالعاده عصباني كرد:Sham:
علت پيمان شكني
برخي از منابع، تحريك و تهديد قريش را، علت پيمانشكني يهود ذكر كردهاند. «كفار قريش بعد از جنگ بدر به يهود، نامه نوشتند كه شما اهل سلاح و دژها هستيد. يا بايد با محمد جنگ كنيد و يا اين كه ما هر بلايي توانستيم به سرشما ميآوريم. «او لنفعلن كذا و كذا» وقتي اين نامه به يهود رسيد، بنينضير تصميم به غدر گرفتند.[13]
سيد جعفر مرتضي مينويسد: «به احتمال زياد اين نامه براي همه يهوديان نوشته شده است و اولين گروهي كه تصميم به غدر گرفتند، بني قينقاع ميباشند. چون نامه پس از جنگ بدر نوشته شده و بنيقينقاع هم پس از جنگ بدر تصميم به پيمانشكني گرفتند. قضيه بنينضير هم درسال 4 هجري اتفاق افتاده است. [14]
علت حمايت "عبدالله بن ابي" از يهود
بدون شك علت حمايت عبدالله از بنيقينقاع دلرحمي او نبوده است. عاملي كه سبب اين حمايت شده، پيماني است كه بين خزرج (قبيلهاي كه عبدالله جزء آن بود) و بنيقينقاع قبل از مسلمان شدن آنها وجود داشته است. ساير مسلمانان و هم قبيلهي عبدالله، به خاطر اسلام از هر پيماني كه در جاهليت داشتند، دست كشيدند؛ اما عبدالله اين كار را نكرد. به نظر ميرسد عبدالله چندان به اسلام و قدرت مسلمانان اميدوار نبود. او ميگفت: «اينها در جاهليت به ما خدمت كردهاند. ما را از احمر و اسود نگه داشتهاند. و من از گردش روزگار ميترسم.»[15]
دوستي با يهود با اين ويژگيها مورد مذمت قرآنكريم قرار گرفته است.
در اين رابطه آيه51 سوره مائده نازل شد:[16]
«أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين»[17]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، يهود و نصارى را دوستانِ [خود] مگيريد [كه] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند. و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستم گران را هدايت نمي كند.
مفسران در بيان مصداق آيه مذكور به عبدالله بن ابي اشاره دارند.[18]
اولين گروهي كه به طور رسمي پيمان خويش را با پيامبر شكستند، يهوديان بني قينقاع بودند. آنان پس از جنگ بدر، سركشي خويش را آغاز كردند.
پيامبر آنان را انذار كرد و از آنها خواست دست از تحريكات خويش بردارند، اما آنها با اهانت به يكي از زنان مسلمان و كشتن يكي از مسلمانان رسما به پيامبر اعلام جنگ دادند. پيامبر نيز آنان را محاصره و سپس تبعيد كرد.
كتابنامه
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغة
3. بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب الاشراف، بيروت، دار الفكر، 1417ه.ق،اول.
4. واقدي، محمد بن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1369.
5. طبرسي،فضل بن حسن؛ اعلام الوري باعلام الهدي، تهران، اسلاميه،1390.
6. صادقي،مصطفي؛ پيامبر و يهود حجاز، قم، دفتر تبليغات، 1382،اول.
7. عسقلاني، ابن حجر؛ الاصابه في تمييز الصحابه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415 ه.ق، اول.
8. صالحي شامي، محمد بن يوسف؛ سبل الهدي و الرشاد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ه.ق.
9. سيوطي، جلال الدين؛ لباب النقول، بيروت، دار الكتب العلميه، بيتا.
10. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ه.ق.
11. محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر، بيتا.
12. ابن سيد الناس؛ عيون الاثر، بيجا، موسسه عز الدين، 1406ه.ق.
13. مقريزي، احمد بن علي؛ امتاع الاسماع، بيروت، دار الكتب العلميه،1420ه.ق ،اول.
14. ابن هشام؛ السيره النبويه، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، بيجا، 1383.
15. يوسفي غروي، محمد هادي؛ موسوعه التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفكر الاسلامي،1417ه.ق. اول.
16. صنعاني، عبدالرزاق؛ المصنف، بي جا، المجلس العلمي، بي تا.
17. سجستاني، ابيداوود؛ سنن ابي داود، بيروت، دارلفكر، 1410ه.ق، اول.
18. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، بيروت، موسسه الاعلمي، بيتا.
19. ابن كثير، اسماعيل؛ البدايه والنهايه بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ه.ق.
20. ابن كثير، اسماعيل؛ تفسير ابن كثير، بيروت، دار المعرفه، 1412ه.ق.
21. عاملي، سيدجعفرمرتضي؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، بيروت، دار الهادي، 1415ه.ق،چهارم.
22. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان، بيجا، مكتب العلام الاسلامي، 1409ه.ق،اول.
[1] .اعلام الوري باعلام الهدي، ج1، ص 157-158، هر چند اين پيمان نامه ابتدا در اين منبع ذكر شده اما ادله فراواني بر تائيد مواد اين پيمان نامه در منابع دست اول وجود دارد. جناب آقاي صادقي در كتاب «پيامبر و يهود حجاز» به خوبي به اين شواهد اشاره كرده است. (پيامبر و يهود حجاز، ص72 تا 74) .
[2] .الاصابه في تمييز الصحابه، ج6، ص46، و الطبقات الكبري ج1، ص502.
[3] .المغازي، ج1، ص 179 و انساب الاشراف، ج1، ص309 .
[4] .الطبقات الكبري، ج2 ، ص28.
[5] .سبل الهدي و الرشاد،ج4، ص 179.
[6] .امتاع الاسماع، ج8 ، ص346.
[7] .الطبقات الكبري،ج2، ص32.
[8] .تاريخ الطبري، ج2، ص172 و السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص393 .
[9] .موسوعه التاريخ الاسلامي، ج2 ، ص302.
[10] .المغازي، ج1، ص 369.
[11] .السيره النبويه،(ابن هشام)ج2، ص561 و البدايه والنهايه، ج4، ص5.
[12] .السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص 561 و عيون الاثر، ج1، ص 385 .
[13] .سنن ابي داوود، ج 2، ص33 و فتح الباري، ج 7 ، ص 255 و المصنف، ج 5 ص 359.
[14].الصحيح من سيره النبي الاعظم، ج6، ص 59 .
[15] .السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص562 و فتح الباري، ج7، ص256.
[16] .السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص563 و تفسير ابن كثير، ج2، ص72 .
[17] .قرآن كريم، سوره مائده، آيه 51.
[18] .التبيان، ج3، ص551 و مجمع البيان، ج3، ص354.
دکتر علی سینا:نبر بني نضير
تاریخ نویسان مسلمان میخواهند که تمام تقصیر را به گردن یهودیان بیاندازند و آنها را "آدم بدها"ی داستان جا بزنند. هرچند استهزا کردن یک جرم نیست، اما اگر اندکی به پاسخ یهودیان به محمد دقت کنیم، در می یابیم که او نرفته بود تا یهودیان را اندرز دهد، بلکه رفته بود تا آنها را تهدید کند.
با سلام
آنچه را که دکترعلی سینا به ان توجه نکرده اند منابع معتبر تاریخی در مورد این جنگ بوده و اسلام ستیزی که سر در آخور یهودیان دارد
«بنينضير» يكي ديگر از قبايل يهود بود كه با پيمانشكني خويش سبب شد، رسول خدا(ص)از آنها بخواهد كه مدينه را ترك كنند.
در اينكه چه عواملي سبب شد كه بني نضير به سرنوشتي همانند بني قينقاع دچار شوند، اقوال پراكندهاي وجود دارد.
منابع تاريخي تمامي جزئيات را ثبت نكردهاند؛ بنابراين شايد در همه موارد نتوان به تحليلي درست دست يافت.
در خصوص علت حمله مسلمانان به اين قبيله، علل گوناگوني بيان شده كه البته بعضي از اين عوامل خالي از اشكال هم نيستند.
ما در اين قسمت به اين عوامل اشاره ميكنيم.
1- "كعب بن اشرف" و اقدامات نارواي او و يارانش
كعب بن اشرف، يكي ديگر از يهوديان بود كه نقش مهمي در تحريض و تحريك يهود بر عليه مسلمانان داشت.
او پيامبر و اصحابش را در اشعاري هجو كرد.[1]
و در اشعارش به زنان مسلمان اهانت كرد، (يشبب بنساء المسلمين ).[2]
برخي گفتهاند:او حتي نسبت به زنان رسول خدا(ص) نيز چنين جسارتي را مرتكب شد[3]
و موجب آزار آنها شد.
سپس به مكه رفت و قريش را بر عليه پيامبر تحريك كرد.[4]
طبرسى مينويسد: « بيشتر مفسران قائلند كه بعد از جنگ اُحد، كعب بن اشرف به همراه هفتاد نفر از يهوديان، سواره به سوى قريش رفت تا با آنان عليه رسول خدا(ص) پيمان ببندد و پيمانى را كه بين آنها و رسول خدا(ص) بود نقض كند. يهوديان پس از رسيدن به مكه، در منازل قريشيان ساكن شدند و كعب بن اشرف هم به منزل ابو سفيان رفت. ابو سفيان او را بسيار تحويل گرفت و احترام كرد.
اهل مكه به يهوديان گفتند: شما و محمد، هر دو از اهل كتاب هستيد و ما اطمينان نداريم كه مكر و حيلهاى در كار نباشد! پس اگر مىخواهى با تو همكارى كنيم و به سوى يثرب حركت كنيم، بايد در مقابل اين دو بت سجده كنى و به آنها ايمان بياورى! كعب اين كار را كرد!
سپس كعب به آنها گفت: اى اهل مكه، بايد سى نفر از شما و سى نفر از ما بيايند و سينههاى خود را به كعبه بچسبانند و آنگاه با خداى اين خانه عهد ببنديم كه تمام تلاش خود را در راه جنگ با محمد مبذول كنيم. و اين كار را كردند.
سپس ابو سفيان به كعب گفت: بگو كه كدام يك از ما بر طريق حق و درست هستيم، ما يا محمد؟...
كعب گفت: شما از محمد به راه راست و حق نزديكتر هستيد!
و در اين مورد، آيه23 سوره آل عمران نازل شد.»[5] كه:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا. أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً...»
آيا كسانى را كه بهرهاى از كتاب دارند، نديدى چگونه به جبت و طاغوت گرويدند و مشركان را گفتند راه شما به صواب نزديكتر از طريقه اهل ايمان است. آنان كسانىاند كه خداوند از رحمت خود دورشان كرده و كسى را كه خدا از رحمت خود دور كند ياورى برايش نخواهى يافت.
[=Century Gothic] شيخ مفيد(ره) در ارشاد مىنويسد: « قريشيان از دعوت به جنگ با رسول الله، با نشاط و فعّال شدند، و در اين حال ابو سفيان به قريش گفت: هر آينه خدا! شما را بر دشمنتان تمكين و قدرت داده است! اين جماعت يهودند كه عليه محمد با شما متحد شدهاند و از شما جدا نمىشوند تا بر محمد پيروز شويد يا همگى شكست بخوريد. با اين اقدام يهود، عزم و اراده قريش در جنگ با رسول اللّه (ص) تقويت شد.
سپس يهوديان (از مكه) خارج شدند و نزد قبايل غطفان و قيس عيلان رفتند و آنها را بر جنگ با رسول اللّه (ص) فرا خواندند و پيروزى و كمك به آنها را تضمين كردند و به آنها خبر دادند كه با قريش بر سر اين مسأله به توافق رسيدهاند.»[6]
در نقلي ديگر آمده است: «سوره حشر درباره بيرون كردن بنىنضير نازل شده... وقتى پيامبر(ص) داخل مدينه شدند، بنىنضير با آن حضرت مصالحه كردند و پيمان بستند بر اينكه با آن جناب جنگ نكنند و به كمك او هم نروند، (نه له باشند و نه عليه او). پس آن حضرت از ايشان پذيرفت. چون پيامبر خدا(ص) در جنگ بدر بر مشركين پيروز شد، گفتند: بخدا قسم كه او پيامبرى است كه ما صفاتش را در تورات يافتهايم. چون در جنگ احد، مسلمين فرار كردند، در شك و ترديد افتاده و پيمان را شكسته و نقض عهد كردند. سپس "كعب بن اشرف" يهودى با چهل نفر از يهوديان سواره، به مكّه نزد قريش آمده، بر اينكه بدون اختلاف بر عليه محمّد(ص) باشند، قسم خوردند و پيمان بستند. پس ابو سفيان با چهل نفر از قريش، و كعب با چهل نفر از يهود وارد مسجد الحرام شده و بين پردهها و پوشش كعبه با يكديگر پيمان را محكم كردند. سپس كعب بن اشرف و يارانش به مدينه برگشتند.»[7]
وقتي كعب به مدينه برگشت پيامبر فرمود: چه كسي شر ابن اشرف را كم ميكند؟ "محمد بن مسلمه" و عدهاي ديگر از مسلمانان او را به قتل رساندند.[8]
عدّهاي قائلند اين اقدامات يهود، از ظاهرترين مصاديق محاربه محسوب ميشود.[9] منابع مينويسند: « پس از اينكه مسلمانان سراغ كعب رفتند، همسرش او را از رفتن منع كرد و گفت: «انك امرو محارب»؛ تو محارب هستي، بنابراين صلاح نيست در اين ساعت بيرون روي.[10]
برخي از نويسندگان مغرض قائلند: «كعب بن اشرف پس از قلع و قمع شدن يهوديان توسط پيامبر، يقين داشت كه محمد بدون كمترين ناراحتي و كدورت خاطري، مردمان بيگناهي را ميكشد؛ لذا براي حفاظت از يهوديان به مكه رفت و از مكيان براي حفاظت از مردمش - در صورتي كه محمد تصميم بر حمله به آنها بگيرد - كمك خواست».[11]
به نظر ميرسد اين ادعا درست نباشد؛ چرا كه پيامبر(ص) تا اين زمان به قلع و قمع يهوديان نپرداخته بود. تنها دو نفر از يهود، آن هم به جرم تحريك بر عليه پيامبر و مسلمانان و هجو پيامبر(ص) توسط مسلمانان كشته شده بودند.:Sham:
علاوه بر اينكه در پيماننامه يهود و قريش، سخني از اين نيست كه «قريش در صورت تعرض پيامبر به يهود» به كمك آنها بيايند.
بلكه همانگونه كه بيان شد، پيمان نامه در واقع اتحادي بود بين يهود و قريش براي براندازي پيامبر و مسلمانان.
بر فرض اينكه پيامبر تصميم به نابودي يهود ميگرفت و قرار بود قريش براي كمك كردن به يهود به مدينه بيايند، پيامبر به راحتي ميتوانست يهود را تا قبل از رسيدن قريش نابود سازد.
فاصله زياد بين مكه و مدينه، ارسال پيك به مكه، آماده شدن قريش و سپس حركت آنها به مدينه، فرصت كافي براي پيامبر به وجود ميآورد كه يهود را نابود سازد. بنابراين اين ادعا از اعتبار چنداني برخوردار نيست.
بايد اضافه كرد كه در تاريخ نه بيان شده كه بنينضير، قبل از برخورد پيامبر با آنها پيكي را به مكه فرستاده باشند، و نه خبري هم رسيده كه قريش به اين منظور به سوي مدينه حركت كرده باشند.
2- خيانت قبيله بني نضير به پيامبر(ص)
برخي از مورخان، در باب علت حمله پيامبر اكرم(ص) به بني نضير، كشته شدن دو نفر از قبيله بني عامر و متعاقب آن رفتن پيامبر به نزد بني نضير در خصوص كمك گرفتن از آنها در پرداخت ديه مقتولين و همچنین تصميم بني نضير به قتل آن حضرت را ذكر كردهاند.
منابع آوردهاند: «پس از واقعه بئر معونه[12] "عمرو بن أميّه" رهسپار مدينه شد و در بين راه دو نفر از «بنىعامر» را كه خوابيده بودند، كشت و از عهد و پيمانى كه ميان رسول خدا(ص)و بنىعامر بود، خبر نداشت و چون به مدينه رسيد و رسول خدا(ص) را از كشتن آن دو نفر خبر داد، رسول خدا(ص) فرمود: دو مرد را كشتهاى كه بايد ديه آن دو را بدهم. سپس با كمتر از ده نفر از اصحاب خويش، براى كمك خواستن از بنىنضير به سوى ايشان رهسپار شدند و آنان هم در پاسخ رسول خدا(ص) گفتند: به هر اندازهاى كه بخواهى از كمك دريغ نخواهيم كرد.
سپس در باب كشتن رسول خدا(ص)، با هم به مشورت پرداختند و گفتند: اين مرد را هرگز به اين حالت نخواهيد يافت، (رسول خدا(ص) در كنار ديوار ايشان نشسته بود)، كيست برود و از بالاى بام، سنگى بر وى بيندازد و ما را آسوده كند؟ "عمرو بن جحاش بن كعب" گفت: من اين خدمت را انجام مىدهم.
عمرو بالاي پشت بام رفت.
رسول خدا(ص)به وسيله وحى از تصميم بنىنضير خبر يافت و برخاست، چنان كه پى حاجتى مىرود، راه مدينه را در پيش گرفت و چون باز نگشت، اصحاب هم با نگرانى در جستجوى وى رفتند و از مردى كه از مدينه مىآمد، پرسيدند و او گفت: رسول خدا(ص) را ديدم كه وارد شهر شد.
پس همه به مدينه بازگشتند.
پيامبر آنان را خبر داد، كه يهوديان در فكر غدر و مكر بودند، و آنگاه اصحاب را فرمود، تا براى جنگ با ايشان آماده و رهسپار گردند.»[13]
موضوع كمك خواستن پيامبر از بني نضير با اشكالاتي همراه است.
از جمله اينكه چرا پيامبر از بني نضير (همپيمانان مقتول) در خصوص ديه مقتول كمك ميخواهد؟
برخي در جواب اين شبهه قائلند: پيامبر نزد بني نضير رفت تا از كيفت و ميزان ديه آنها با بنيعامر سوال كند و اين به خاطر پيماني بود كه بين بنينضير و بنيعامر بسته شده بود.[14]
برخي هم گفتهاند بنينضير با رسول خدا(ص) پيمان داشتند كه در پرداخت خونبها او را ياري دهند.[15]
از ديگر اشكالاتي كه بر اين قضيه مترتب است، ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه چرا رسول خدا(ص) شخصا براي اخذ ديه و يا سوال در اين خصوص به نزد آنان رفت؟
علاوه بر اينكه مگر ديه اين دو نفر چقدر زياد بوده كه پيامبر بخواهد از يهود كمك بگيرد؟
منابع در اين خصوص نميتوانند چندان ما را يار ي كنند. به هر حال بايد به اين قضيه با چشم ترديد نگريسته شود.
3- دلیل سوم
يكي ديگر از عللي كه در باب حمله به بنينضير ذكر شده، مطلبي است كه در كتاب «المصنف» ميباشد.
ايشان مينويسد: «بنينضير، پس از جنگ بدر، تصميم به خيانت گرفتند.
آنها از رسول خدا(ص) خواستند كه با 30 نفر از يارانش نزد آنان رود تا با 30 نفر از احبار گفت و گو كنند و هر گروهي كه قانع شدند، ديگران به او ايمان آورند. سرانجام تعداد را به سه نفر كاهش دادند. آنگاه سه يهودي سلاح خود را پنهان كرده، به قصد ترور آن حضرت بيرون آمدند.
اما زني از بنينضير كه بستگانش در ميان مسلمانان بودند، قبل از ملاقات پيامبر با اين گروه، جريان را افشا كرد و پيامبر به خاطر اين پيمانشكني آنان را محاصره كرد.»[16]
مطلبي كه در اين كتاب ذكر شده، چندان مورد توجه نيست. و قائلي هم به جز صاحب المصنف ندارد. البته از طرفي هم بايد توجه داشت كه صاحب المصنف خود از مورخان اوليه و معاصر واقدي است.[17]
4- اعلام جنگ از طرف بنينضير
به نظر ميرسد پس از بازگشت كعب بن اشرف و همراهانش از مكه و آگاهي پيامبر(ص) از پيمان آنها با كفار قريش، آن حضرت ابتدا دستور قتل كعب را صادر كرده، سپس براي اينكه از دست يهود و توطئه چينيهاي آنها آسوده شود و همچنين اتحاد بنينضير را با قريش به هم بزند، به آنها اعلام كرده كه بايد از مدينه كوچ كنند.[18]
اما آنها نه تنها به اين خواسته توجه نكردند، بلكه به پيامبر اعلان جنگ دادند. «"حيي بن اخطب" برادرش "جدي" را فرستاد تا هم به پيامبر اعلام جنگ كند و هم از منافقين كمك بخواهد.[19]
علاوه بر اين، آنها سلاح خويش، سنگ و تير را آماده كرده بودند(معهم النبل و الحجاره).[20]
از طرفي آنها چون به حمايت "عبدالله بن ابي منافق" دلگرم بودند، از اعلام جنگ، چندان واهمهاي نداشتند. «عبدالله بن ابي به آنها گفته بود از قلعههاي خود خارج نشويد.[21]
اگر مبارزه كنيد ما با شما هستيم و شما را خوار نميسازيم. يهوديان با ديدن رسول خدا(ص) و اصحابش، بالاي قلعههاي خود رفتند و شروع به پرتاب سنگ و تير كردند.[22]
پيامبر، نماز صبح را در يكي از منازل بنينضير خواند. "سعد بن عباده" خيمهاي از چوب براي پيامبر ساخت.
مردي يهودي به نام "عزوك" تيري به آن زد و باعث شد پيامبر محل خيمه را تغيير دهد تا از دسترس تيرهاي يهود در امان باشد.[23]
در ايام محاصره، عدهاي از يهوديان بنينضير، قصد شبيخون داشتند كه حضرت علي(ع) با كشتن سردسته آنها اين توطئه را خنثي كرد.[24]
اين اقدامات نشاندهنده بيتوجهي يهود به پيمان خويش با پيامبر و در واقع اعلام جنگ از طرف آنها بود.
بنابراين هر يك از گزارشهايي كه در اين خصوص نقل شده را بپذيرم - خصوصا اقدام كعب و يارانش و همچنين اعلام جنگ از طرف بني نضير - موضوع پيمانشكني آنها ثابت است. بايد توجه داشت كه شكسته شدن پيماننامه توسط بني قينقاع دلالت بر لغو و از بين رفتن آن با ساير قبايل نداشت؛[25]
چرا كه در جريان حمله به بني قينقاع، يهود بني نضير و بني قريظه با عدم همكاري خويش با آنها ميخواستند نشان دهند كه بر عهد خويش پايبندند و همچنین درگيري پيامبر با بنينضير و بنيقريظه هم بعد از پيمانشكني جداگانه آنها بود. علاوه بر اين، در جريان غزوه بنيقريظه خواهيم گفت كه آنها در ابتدا خود را پايبند به تعهد خويش با پيامبر ميدانستند.[26]
دومين گروه يهودي كه پيمان خويش را شكستند، بني نضير بودند. عدهاي از افراد اين قبيله به مكه رفتند، با قريش بر عليه پيامبر پيمان بستند، و بدين وسيله پيمان خويش را با پيامبر شكستند. اگر سوء قصد آنها به جان پيامبر كه بسياري از مورخان آن را ذكر كردهاند، درست باشد، موردي ديگر از نقض پيمان، توسط اين گروه به حساب ميآيد. سرانجام آنها در جواب در خواست پيامبر كه از آنها خواست مدينه را ترك گويند، اعلام جنگ كردند. برخورد پيامبر با آنان، همانند برخورد با گروه قبل بود.
كتابنامه
1) قرآن كريم
2) واقدي، محمد بن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1369ش.
3) ابن الجوزي؛ زاد المسير، بيروت، دار الفكر،1407ه.
4) صالحي شامي، محمد بن يوسف؛ سبل الهدي و الرشاد، بيروت، دار الكتب العلميه،1414ه.
5) طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ه.
6) ابن حبان، محمد؛ الثقات، حيدر آباد، موسسه الكتب الثقافيه،1393ش.
7) محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، بيتا.
ابن سيد الناس؛ عيون الاثر، بيجا، موسسه عز الدين، 1406ه.
9) ابن هشام؛ السيره النبويه، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، بيجا،1383ه.
10) مسعودي، علي بن حسين؛ التنبيه والاشراف، بيجا، بيتا.
11) عسقلاني، ابن حجر؛ فتح الباري، بيروت، دارالمعرفه، بيتا.
12) صنعاني، عبدالرزاق؛ المصنف، بيجا، المجلس العلمي، بيتا.
13) احمدي ميانجي، احمد؛ مكاتيب الرسول، قم، دار الحديث، بیتا.
14) شيباني؛ السير الكبير، بيجا، بيتا.
15) طبري، محمد بن جرير؛ تاريخالطبري، بيروت، موسسه الاعلمي، بيتا.
16) ابن عساكر؛ تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دار الفكر، 1415ه.
17) عاملي، سيدجعفرمرتضي؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، بيروت، دار الهادي، 1415ه.،چهارم.
18) قرطبي؛ تفسير القرطبي، بيروت، موسسه التاريخ العربي، 1405ه.
19) برهان الدين حلبي، علي؛ سيره حلبي، بيروت، دار المعرفه، بيتا.
20) بغوي، حسين بن مسعود؛ معالم التنزيل، بيروت، دار المعرفه، 1415ه.
21) محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، اسلاميه، بيتا.
[1] .التنبيه والاشراف، ص 209 .
[2] .التنبيه و الاشراف، ص210 و السيره النبويه،(ابن كثير)، ج3، ص11.
[3] .مكاتيب الرسول، ج3، ص42 .
[4] .الطبقات الكبري، ج2،ص32.
[5] .مجمع البيان، ج 3، ص106 و اسباب النزول، ص104 و تفسير القرطبي، ج5، ص249.
[6] .الارشاد، ج 1، ص 85 .
[7] .مجمع البيان، ج 3، ص424.
[8] .همان و تاريخ مدينه دمشق، ج33،ص 223 .
[9] .الصحيح من سيره النبي الاعظم، ج6ص44 و مكاتيب الرسول، ج3 ، ص 42.
[10] .تاريخ الطبري ج 2 ،ص 180 و السير الكبير، ج2، ص273 و الطبقات الكبري، ج2، ص32.
[11] .يكي از سايت هاي اينترنتي.
[12] .در ماه صفر سال 4 هجري طايفه بنى عامر هفتاد نفر از مسلمانان و قاريان قران را كه براي تبليغ اسلام به نجد رفته بودند،كشتند. اين واقعه به ماجراى «بئر معونه» مشهور است.
[13] .المغازي،ج1 ص 363 -365و تاريخ الطبري،ج2،ص223 224و السييره النبويه،(ابن هشام)ج3 ص682
[14] .الدر المثور ج6 ص 190و الصحيح من سيره النبي العظم ج8،ص46 به نقل از السيره النبويه (دحلان) ج1 ص 260.
[15] .سيره حلبي، ج2،ص599 و معالم التنزيل، ج2 ص 19 .
[16] .المصنف، ج5، ص359 -360 و سبل الهدي، ج4، ص321.
[17] .سال وفات وي 211 هجري مي باشد.
[18] .فتح الباري، ج7 ، ص256 و سبل الهدي ج4، ص320 و الطبقات الكبري، ج2، ص57.
[19] .تاريخ الطبري، ج2، ص 225 و سبل الهدي و الرشاد، ج4، ص 321.
[20] .الطبقات الكبري، ج2، ص 58 و عيون الاثر، ج2، ص25.
[21] .فتح الباري، ج7، ص256 و سبل الهدي، ج4، ص320 و زادالمسير، ج7، ص320 و عيون الاثر، ج2، ص25 .
[22] .المغازي، ج1، ص371.
[23] .المغازي، ج1، ص371.
[24] .المغازي، ج1، ص371 و الارشاد، ج1، ص 92.
[25] .برخي قائلند پيامبر با اخراج بني قينقاع خود پيمان نامه را شكسته بود . بنابراين ساير يهوديان موظف به رعايت آن نبودند.
[26].تاريخ الطبري، ج2، ص237.
ادامه دارد..........!
دکتر علی سینا: پیامبر تنفر دینی را به عربستان معرفی کرد و مانند هیتلر یهودیان را در نسل کشیهای تباهکارانه نابود کرد، آیا یک پیامبر خدا باید اینقدر ظالم باشد؟
نبرد بني قريظه
تاریخ نویسان مسلمان میخواهند که تمام تقصیر را به گردن یهودیان بیاندازند و آنها را "آدم بدها"ی داستان جا بزنند. هرچند استهزا کردن یک جرم نیست، اما اگر اندکی به پاسخ یهودیان به محمد دقت کنیم، در می یابیم که او نرفته بود تا یهودیان را اندرز دهد، بلکه رفته بود تا آنها را تهدید کند.
با سلام
سومین گروه از یهودیان كه پیامبر با آنها برخورد كرد، «بنی قریظه» بودند.
آنها با پیمانشكنی خویش، در شرایطی كه مسلمانان در موقعیتی بسیار دشوار به سر میبردند، موجب شدند تا پیامبر به شدت با آنها برخورد كند.
در منابع آمده است: "حیی بن اخطب" از سران قوم بنینضیر به همراه گروهی از یهودیان، پس از این كه پیامبر آنها را بخشید و تنها به تبعید آنها اكتفا كرد، به مكه رفتند و قریش و سایر قبایل را به لشكر كشی به مدینه فراخواندند. و آنها را به سمت مدینه حركت دادند.[1]
سپس حیی بن اخطب در بین راه از آنها جدا شد تا نزد بنیقریظه آمده و آنها را به پیمان شكنی وا دارد.[2]
حیىّ بن اخطب نزد "كعب بن اسد" رئیس بنىقریظه رفت و از او خواست تا پیمان خود را با محمد نقض كند.
كعب در وهله اوّل او را به تندى ردّ كرد و گفت: «تو چه مرد بدیمنى هستى! من با محمّد(ص) پیمانى بستهام و پیمانشكن نیستم و جز وفادارى و صداقت از او ندیدهام.[3]» ولى پس از آن كه حیى به او طعنه زد و شجاعت او را زیر سوال برد، كعب در را به روى او گشود.
آنگاه حیى به او گفت: «اى كعب چه فكر مىكنى! من عزّت روزگار را برایت آوردهام و دریایى مواج از انسآنها آوردهام. حیىّ آن قدر او را وسوسه كرد تا آنكه كعب در نهایت گفت: من مىترسم محمد كشته نشود و قریش به سرزمین خود باز گردد، تو نیز به سوى خانوادهات بازگردى و من و همراهانم كشته شویم. حیىّ به تورات سوگند یاد كرد كه اگر چنین شود او نزد بنىقریظه بماند و به سرنوشت آنان دچار گردد.
آنگاه كعب عهدنامه پیغمبر(ص) را پاره كرد.[4]
پیامبر، "سعد بن معاذ"، "سعد بن عباده"، و "اسید بن حضیر" را فرا خوانده به آنان فرمود: «اطلاع یافتهام كه بنىقریظه پیمانى را كه میان ما و آنها بوده است، گسسته و حالت جنگ به خود گرفتهاند. بروید و ببینید آیا آنچه برای من گزارش آوردهاند، حقیقت دارد یا نه؟
آنها به دستور رسول خدا(ص) پیش كعب بن اسد رفتند و متوجه شدند یهودیان پیمان را شكسته اند.
آنها را به خدا قسم دادند كه بر سر پیمانى كه بستهاند بمانند و پیش از اینكه كار به جنگ بكشد به وضع سابق برگردند، و به پیشنهاد حیىّ بن اخطب عمل نكنند.[5]
كعب بن اسد گفت: «هرگز به آن پیمان باز نمىگردیم! من آن را مثل این بند(اشاره به بند كفش خودش) گسستهام!» سپس به پیامبر فحاشی كرد.[6]
بنیقریظه علاوه بر نقض پیمان، اقدامات دیگری نیز انجام دادند. و پیمانشكنی خویش را كاملا آشكار ساختند. از جمله این اقدامات میتوان به موارد ذیل اشاره كرد.
1- یهود بنىقریظه تصمیم گرفتند شبانه به مركز مدینه شبیخون بزنند. به این منظور حیىّ بن اخطب را نزد قریش فرستادند تا هزار نفر از آنان و هزار نفر از «غطفان» بیایند و به كمك آنان به مركز شهر حمله كنند.
این خبر به پیامبر رسید و گرفتارى بسیار سخت شد. رسول خدا(ص) "سلمة بن اسلم" را با دویست مرد و زید بن حارثه را همراه سیصد نفر براى پاسدارى از مدینه اعزام كرد و فرمود تا سپیده دم تكبیر بگویند.[7]
2- شبى "نبّاش بن قیس" از حصار خود، همراه ده نفر از شجاعان یهود بیرون آمد، به امید اینكه بتواند شبیخونى بزند. چون به نزدیكى بقیع رسیدند، با گروهى از مسلمانان كه از یاران سلمة بن اسلم بن حریش بودند، برخوردند و پس از ساعتى درگیرى و تیر اندازى، باز گشتند.[8]
3- در موردی دیگر، ده نفر از یهود به فرماندهى "غزّال بن سموئیل" كه همگى از بنىقریظه بودند، هنگام روز به حصاری كه زنان داخل آن بودند، حمله آوردند، و شروع به نفوذ و تخریب حصار كردند. یكى از یهودیان به در برج رسید و خواست داخل شود.
"صفیه" عمه پیامبر(ص) ابتدا از "حسان بن ثابت" كه او نیز همراه زنان داخل حصار بود، درخواست كرد كه برود و یهودی را به قتل برساند. اما حسان كه فردی ترسو بود، گفت من جان خویش را به اینها عرضه نمیدارم. سپس صفیه جامه بر خود پیچید و چماقى بدست گرفته بسوى آن مرد رفت و چنان ضربت سختى بر او زد كه سرش را خرد كرده و او را كشت.[9] و دیگر یهودیان گریختند.[10]
تدابیر حكیمانه رسول خدا(ص) در جنگ با احزاب، همیاری مسلمانان، شجاعت علی(ع) و در نهایت، امدادهای الهی سبب شكست احزاب و بازگشت آنها شد.[11]
پیامبر، بلافاصله از طرف خداوند، مامور شد به جنگ با بنیقریظه بپردازد.[12] آن حضرت به مسلمانان دستور داد به سوی آنها حركت كنند.
سرانجام بنیقریظه، پس از 25 روز و به قولی 15 روز تسلیم شدند.
در اینكه پیامبر، چه مجازاتی برای بنیقریظه در نظر گرفت، بین نویسندگان اختلاف است.
در منابع دست اول، به قتل مردان آنها و اسارت زنان و بچهها اشاره شده است.[13] اما برخی از نویسندگان معاصر با ذكر دلائلی كه البته برخی از آنها قابل توجه است، به انكار این امر پرداختهاند.[14]
.
[=century gothic]علل برخورد شدید با بنیقریظه:Sham::Sham:
اگر قتل این گروه از یهود را به امر پیامبر(ص) بپذیریم، باید به علت این برخورد شدید اشاره كنیم.
ما در این قسمت از مقاله، تلاش میكنیم با توجه به منابع تاریخی و قرآن كریم، این مسئله را بررسی كنیم.
1- نقض پیمان
یهودیان بنیقریظه طبق پیمان نامهای كه با پیامبر داشتند، حتی اگر مسلمانان در شرایط سخت هم قرار نداشتند،می توانستد آنها را به جرم پیمان شكنی مجازات كنند. و این مجازات را خود یهود در پیمان نامه پذیرفته بودند.
2- شرایط حساس هنگام نقض پیمان
به نظر میرسد مهمترین علت این برخورد، پیمانشكنی آنها در شرایط بسیار سخت میباشد.
پیمانشكنی یهود در آن شرایط حساس، مسلمانان را بسیار نگران كرد. یهود در شرایطی نقض پیمان كردند كه با تحریك حیی بن اخطب، 10 هزار نفر از دشمنان سرسخت پیامبر از قبایل مختلف به جنگ مسلمانان آمده بودند.[15]
ترس مسلمانان در این زمان، حكایت از سختی شرایط دارد. یكی از منافقان میگفت: «محمّد به ما وعده میدهد كه خزانههاى كسرى(پادشاه ایران) و قیصر(امپراطور روم) را خواهیم گرفت، ولى اكنون در وضعى دچاریم كه هیچ كدام از ما جرئت ندارد حتى براى قضاى حاجت از جاى خود حركت كند[16]».
اوضاع به حدی سخت بود كه پیامبر به منظور متفرق كردن دشمن حاضر شده بود یك سوم خرمای مدینه را به قبیله «غطفان» بدهد تا برگردند.[17]
قرآن كریم به این شرایط سخت اشاره كرده است.[18]در سوره احزاب آیات دهم به بعد آمده است:
«إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»[19]
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زیر [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خیره شد و جآنها به گلوگاهها رسید و به خدا گمآنها یى [نابجا] مىبردید.
«هُنالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ یسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یریدُونَ إِلاَّ فِراراً»[20]
آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند.و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهایشان بیمارى است مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهاى ندادند.»و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست، برگردید.» و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مىخواستند و مىگفتند: «خانههاى ما بىحفاظ است» و[لى خانههایشان] بىحفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمىخواستند.
3- اقدامات بنیقریظه مصداق محاربه
اقدامات نابخردانه بنیقریظه كه گوشههایی از آن بیان شد، مصداق محاربه به شمار میرود. در قرآن كریم، برای محاربان جزای سختی مقرر شده است. خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیم»[21]
سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پیامبر او مىجنگند و در زمین به فساد مىكوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یكدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
[=century gothic]
4- قتل، خواسته بنیقریظه
باید به این نكته توجه داشت كه یهود بنیقریظه، میتوانست با قبول اسلام[22] مال و جان خویش را حفظ كند.[23]
اما حسادت به پیامبر، لجاجت و نژاد پرستی باعث شد كه آنها تنها كشته شدن را انتخاب كنند.
«زمانی كه پیامبر(ص)، بنیقریظه را محاصره كرده بود، كعب بن اسد به آنها گفت: اى یهودیان از این مرد پیروى كنید، به خدا سوگند او پیامبر است. براى شما روشن است كه او پیامبر مرسل است و صفات او را در كتابهاى خود دیدهاید. او همان كسى است كه عیسى(ع) مژده ظهورش را داده است و شما نشانیهاى او را مىدانید. گفتند:آرى این هموست، ولى ما از تورات جدا نمىشویم».[24]
در نقلی دیگر آمده است: «كعب بن اسد گفت: اى بنىقریظه، به خدا سوگند شما مىدانید كه محمد فرستاده خداست، و هیچ چیزى غیر از رَشك و حسد ما نسبت به اعراب، مانع ایمان آوردن ما نشد، آن هم به این بهانه كه چرا این پیامبر از بنىاسرائیل نیست، و حال آنكه نبوت را خداوند به هر كه بخواهد عنایت مىكند. و مىدانید كه من شكستن پیمان و عهد را خوش نداشتم، ولى گویى بلا و نحوست این مردى كه اینجا نشسته است(حیىّ بن اخطب)، بر ما و بر قوم خودش پاىپیچ شده است، قوم خودش، از ما بدتر و بدبختتر بودند. در هر حال محمد هر كس را كه از وى پیروى نكند، باقى نخواهد گذاشت. آیا به خاطر مىآورید وقتى "ابنخراش" اینجا آمد چه گفت؟...
گفت: پیامبرى در این دهكده ظهور خواهد كرد، اگر هنگام ظهورش من زنده باشم، حتما از او پیروى و او را یارى خواهم كرد، و اگر بعد از مرگ من ظهور كرد بر شما باد كه از او كناره گیرى نكنید، بلكه حتما او را پیروى كنید و یاران و مددكاران او باشید، در آن صورت به هر دو كتاب اول و آخر ایمان آوردهاید. كعب گفت: بیایید از او پیروى كرده و تصدیقش كنیم و به او ایمان آوریم، تا در نتیجه بر جان و مال و زن و فرزند خود تأمین پیدا كنیم، و هم در حكم همراهان و پیروان او باشیم. گفتند: ما پیرو كس دیگرى غیر از خود نیستیم، پیامبرى و كتاب از درون ما بوده، پس آیا مىتوانیم تابع غیر خود باشیم؟
كعب همچنان پاسخ آنها را مىداد و ایشان را نصیحت مىكرد، امّا آنها گفتند ما هرگز از تورات و آیین یهودى خود دست بردار نیستیم.[25]
در منابع آمده است كه برخی از یهودیان اسلام آورده و خود را نجات دادند. «عمرو بن سعد گفت:«ای یهودیان شما با محمد پیمان بستهاید كه كسی را بر علیه او یاری نكنید... شما این پیمان را شكستید. من با شما نیستم و در این پیمانشكنی شركت نمیكنم. من از شما برائت میجویم.»[26]سپس نزد پیامبر آمد و مسلمان شد.»[27]
منابع به اسلام آوردن افرادی دیگر نیز اشاره كردهاند. آنها با اسلام خویش، جان و مال خویش را حفظ كردند.
«شبى كه فرداى آن حصارهاى بنىقریظه فتح شد، "ثعلبة" و "اسید" پسران "سعیة" و "اسد بن عبید" كه هر سه جوان هم بودند، به یهودیان گفتند به خدا سوگند این پیامبر است و همان مردى است كه "ابنهیبان" براى ما مىگفت، از خداى بترسید و او را پیروى كنید. گفتند: این او نیست. گفتند: به خدا سوگند كه این همان است و خودشان سه نفر از حصار به زیر آمدند و اسلام آوردند و قوم ایشان، از مسلمان شدن خوددارى كردند».[28]
سومین گروه از یهودیان پیمانشكن، بنیقریظه بودند.
آنها در شرایطی بسیار سخت در حالی كه 10 هزار نفر از مشركان به مدینه آمده بودند و پشت خندقی كه مسلمانان حفر كرده بودند، منتظر فرصتی برای حمله به مدینه بودند، پیمان خویش را شكستند. هر چند تدابیر حكیمانه رسول خدا(ص) و عواملی دیگر سبب شكست احزاب شد، اما این امر مانع از این نبود كه این بار، یهودیان به طور جدی تنبیه شوند. البته همین گروه نیز میتوانستند با قبول اسلام جان و مال خویش را حفظ كنند، اما لجاجت و نژادپرستی و حسادت آنها سبب شد از قبول اسلام خودداری كنند. بنابراین مردان آنها( به جز كسانی كه مسلمان شدند) كشته شدند و زنان و فرزندانشان اسیر شدند.
كتابنامه
1) قرآن كریم.
2) واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1369ش.
3) عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1415ق. اول.
4) شهیدی، سید جعفر؛ تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، علمی-فرهنگی،1383ش.،دوم.
5) صالحی شامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1414ق.
6) ابن هشام، السیره النبویه، مكتبه محمد علی صبیح و اولاده، بیجا، 1383ش.
7) یوسفی غروی، محمدهادی؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1417ق. اول.
طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، بیتا.
[1] .المغازی، ج2، ص440 و تاریخ الطبری، ج2، ص233و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص700 .
[2] .تاریخ الطبری، ج2، ص237.
[3] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705.
[4] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705 و المغازی، ج2، ص 456.
[5] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
[6] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
[7] .المغازی، ج2، ص460.
[8] .المغازی، ج2، ص 462.
[9] .تاریخ الطبری، ج2، ص242و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص711 .
[10] .المغازی، ج2، ص463.
[11] .تاریخ الطبری، ج2، ص244.
[12] .تاریخ الطبری، ج2، ص245و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص715 .
[13]. تاریخ الطبری، ج2، ص250و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص721 .
[14]. ر.ك: سید جعفر شهیدی تاریخ، تاریخ تحلیلی اسلام و زرگری نژاد صدر اسلام(عصر نبوت) و... .
[15]. تاریخ الطبری، ج2، ص237 و السیره النبویه(ابن هشام)ج3،ص705 و المغازی،ج2،ص 444.
[16] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص 459-460.
[17] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص707 .
[18] .المغازی، ج2، ص 494-495.
[19] .قرآن كریم، سوره احزاب، آیه 10.
[20] .همان، آیات 11-12-13.
[21] .المائدة،آیه 33 .
[22] .هر چند به صورت ظاهری.
[23] .كما این كه چند نفر از آنها اسلام آوردند و نجات یافتند.
[24] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص717 و المغازی، ج2، ص 501-502.
[25] .المغازی، ج2، ص 501-502.
[26] .الاصابه، ج4، ص525 و المغازی، ج2، ص 503-504 و سبل الهدی، ج5، ص7.
[27] .الاصابه، ج4، ص525.
[28] .الطبقات الكبری، ج1، ص161و اسد الغابه، ج1، ص90 و تاریخ الطبری، ج2،ص248