جمع بندی پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه ۴(قتل عام یهودیان)

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه ۴(قتل عام یهودیان)

[=Tahoma][=Tahoma][=Tahoma]با سلام به عزیزان اسک دین !:Gol:

چند سال پیش در سال ۱۳۸۶ شخصی به اسم دکتر علی سینا دست به شبهه پراکنیهای زد و با وجود خلق و خوی اسلام ستیزی که داشت!دکتر علی سینا یک جایزه 50,000دلاری برای کسی که بتواند ادعاهای او و اتهامهایی که او بر پیامبر اسلام وارد می‌کند رد کند در نظر گرفته است
و سایتهای اسلام ستیز هم به شدت استقبال کردند !
هر چند شبهات این ملعون بی خرد نخ نما ست !
اما برای انعکاس ان در محیط مجازی اینترنت لازم دیدم شبهات این ملعون را در سایت مطرح کنم تا با کمک اساتید بزرگوار
و[=&quot]دوستان [/][=&quot]گرامی[/] جوابی کوبنده و کامل به این شبهات داده شود !

قابل توجه عزیزان اینکه از شما بزرگوارم طلب بخشش دارم در مورد سخنان این ملعون که پر از بی احترامی و توهین به پیامبر ص میباشد !و تا آنجا که بتوانم سعی میکنم از سخنان توهین آمیز این از خدا بی خبر استفاده نکنم

خب [/][/][/]چهارمین شبهه ایشان در مورد (قتل عام یهودیان ) میباشد
که اینطور عنوان میکند


دکتر علی سینا:

پیامبر تنفر دینی را به عربستان معرفی کرد و مانند هیتلر یهودیان را در نسل کشیهای تباهکارانه نابود کرد، آیا یک پیامبر خدا باید اینقدر ظالم باشد؟

اعدام حدود 900 نفر، تبعید هزاران یهودی، بردگی زنهایشان و ریشه کنی کامل این مردم از عربستان که مدینه را برای دو هزار سال خانه خطاب میکردند، نمیبیند. هیتلر یهودیان را به دلیل نژادشان کشت؛ محمد نیز یهودیان را بخاطر نژادشان کشت. هیتلر قصد داشت آلمان را از وجود یهودیان خالی کند، اما محمد هم این قصد را داشت و هم به این قصد خود رسید و توانست عربستان را از یهودی خالی کند. تفاوت در چیست؟ چرا من باید برای مقایسه این دو حادثه شبیه ظالم خطاب شوم؟
در مدینه سه قبیله یهودی زندگی میکردند، بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه. همه این قبایل با سایر قبایل عرب مدینه پیمان همبستگی داشتند و هرگاه که زد و خوردی بین هم پیمانان عربشان و سایر قبایل یهودی انجام میگرفت، آنها طرف دوستان عرب خود را میگرفتند. این خود اثبات میکند که در مدینه پیش از اسلام درگیری های دینی وجود نداشت، و تمام نابردباری های دینی (برخوردهای خصمانه مبتنی بر اختلافات دینی) توسط پیامبر به مدینه آورده شد.

وقتی پیامبر به مدینه وارد شد امیدوار بود که یهودیان دین او را قبول کنند. او همان خدای یهودیان را تبلیغ میکرد، پیامبرانشان و داستانهایشان را تایید میکرد. او سرزمین مقدس آنها (اسرائیل) را بعنوان قبله انتخاب کرده بود و سعی میکرد تابعیت آنها را اینگونه به دست بیاورد.


و.ن عرفات، کسی که نسل کشی اول یهودیان را انکار میکند، مینویسد "این بطور عمومی مورد قبول است که پیامبر امیدوار بود که یهودیان یثرب، بعنوان پیروان یک دین الهی، از خود درکی صحیح در مقابل دین یکتاپرست اسلام نشان دهند." 1


اما درست مانند قریشیان، یهودیان نیز به او پوزخند زدند و کمتر اعتنایی به فراخوانی او نکردند. وقتی که امیدهای او نقش بر آب شدند و صبر پیامبر به انتها رسید، پیامبر رفتاری خصمانه را در مقابل یهودیان پیدا کرد و مشخص بود که روزی از آنها انتقام خواهد گرفت.



نبرد بنی قینقاع

نبر بني نضير

نبرد بني قريظه

تاریخ نویسان مسلمان میخواهند که تمام تقصیر را به گردن یهودیان بیاندازند و آنها را "آدم بدها"ی داستان جا بزنند. هرچند استهزا کردن یک جرم نیست، اما اگر اندکی به پاسخ یهودیان به محمد دقت کنیم، در می یابیم که او نرفته بود تا یهودیان را اندرز دهد، بلکه رفته بود تا آنها را تهدید کند.

آیه زیر که در همان زمان از طرف محمد صادر شده بود، لحن متخاصمانه پیامبر را هنگامی که با یهودیان روبرو شد افشا میکند.

سوره آل عمران آیات 12 تا 14

قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ؛ قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاء إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لَّأُوْلِي الأَبْصَارِ.
به کافران بگوی : به زودی مغلوب خواهيد شد و در جهنم آن آرامگاه بد ، گرد خواهيد آمد؛ در آن دو گروه که به هم رسيدند ، برای شما عبرتی بود : گروهی در راه ، خدامی جنگيدند و گروهی ديگر کافر بودند آنان کافران را به چشم خود دو چندان خويش می ديدند خدا هر کس را که بخواهد ياری دهد و صاحبنظران را در اين عبرتی است.

روزی یک مرد زرگر یهودی زنی مسلمان را خشمگین کرد، او جامه زن را به پشت او گره زد و وقتی زن برخاست اندامهای تناسلی وی آشکار شد.
از اتفاق مردی آنجا بود و مرد یهودی را کشت، یهودیان نیز به تلافی مرد مسلمان را کشتند، خانواده مرد از مسلمانان کمک خواستند و جنگ اینگونه آغاز شد. 2
اینگونه حادثه ها در جوامع بدوی بسیار اتفاق می افتند، در واقع حتی در جوامع متمدن نیز بسیاری از مردم به دلایل ناچیزی همچون درگیری های ناشی از رانندگی کشته میشوند. انسانها موجوداتی کاملا منطقی نیستند. بسیاری از مردم عکس العمل هائی غیر قابل پیشبینی از خود نشان میدهند که اغلب این اعمال نتایج شومی را نیز بدنبال می آورد. هر انسان معقولی در چنین صحنه ای، باید تشنج زدایی میکرد و مردم را بدون اینکه طرف کسی را بگیرد آرام میکرد، اما محمد با یک آدم معقول بسیار فاصله داشت، محمد اخیراً با حمله به کاروانها و دزدیدن ثروتهایشان پرانگیزه شده بود و چشم به ثروت یهودیان یثرب داشت و دنبال بهانه ای بود تا حرکت خود را آغاز کند و این حادثه موقعیتی طلایی برای پیامبری بود که منتظر فرصت مناسب بود، در روز پانزدهم شوال سال دوم بعد از هجرت، او سربازان خود را بسیج کرد و یهودیان را برای 15 روز محاصره کرد و آب را بر آنها بست.

بنی قینقاع مجبور شد که تسلیم شود و به قضاوت پیامبر بر جانهایشان، ثروتشان، زنها و بچه هایشان تن در دهند.

[=Century Gothic]بعد نوبت بنی قریظه فرا رسید، مدت کوتاهی بعد از اینکه جنگ خندق به پایان رسید، محمد ادعا کرد که جبرئیل فرشته او را ملاقات کرده است و در ملاقات "به او گفته است که باید شمشیرش را از غلاف در آورد و به سمت قبیله فتنه جوی بنی قریظه ره سپارد و با آنها قتال کند.
جبرئیل همچنین اشاره کرد که خود او به همراه صفوفی چند از فرشتگان دیگر جلوتر به سمت آنها خواهند رفت تا استحکامات آنها را (قلعه و حصارشان را) بلرزانند و بر قلوبشان ترس و بیم بیافکنند.

[=Century Gothic]" صحیح بخاری جلد 5 کتاب 59 شماره 443
[=Century Gothic]البته معلوم نیست که جبرئیل فرشته چرا برای نابود کردن یهودیان در صورتی که "صفوفی از فرشتگان" که میتوانستند استحکامات و حصار های آنها را بلرزانند را داشت، به کمک مسلمانان نیز نیازمند بود. با این وجود "پیامر الله موذن را فراخواند و از او خواست که علیه بنی قریظه اعلام جنگ کند.".
[=Century Gothic]محمد سپاهی متشکل از سه هزار پیاده نظام و سی سواره نظام از انصار و مهاجرین را رهسپار محل سکونت بنی قریظه کرد.
[=Century Gothic]حیی بن اخطب، رئیس قبیله بنی نضیر و پدر صفیه، که در این محاصره دستگیر شده بودند، در حالی که دستهایش با طنابی به گردنش بسته شده بود به نزد پیامبر آورده شد، در یک مقاومت دلیرانه او محمد را و دینش را نپذیرفت و ترجیح داد که گردن زده شود، تا اینکه با زور به آیین او در آید. او را فرمان دادند تا بنشیند و گردنش را در یک لحظه زدند.
[=Century Gothic]برای جدا کردن مردان از پسر ها، جوان ها را بررسی میکردند، اگر موی زهاری رویانده بودند، کافی بود که مرد به شمار آیند و گردن زده شوند.
[=Century Gothic]سنن ابو داوود کتاب 38 شماره 4390[=Century Gothic]عطیه القریظی روایت کرده است:
[=Century Gothic]من بین اسرای بنی قریظه بودم. آنها (پیروان محمد) مارا آزمایش کردند، و هرکس که موی زهار در بدن آنها روییده بود کشته شد، و آنهایی که در بدنشان موی زهار نروییده بود کشته نشدند. من جزو آنانی بودم که موی زهار نداشتم.
[=Century Gothic]اگر کسی نمیتواند ببیند که این گونه ای نیست که یک پیامبر خدا باید رفتار کند، او نمیتواند ادعا کند که به معنای انسانیت چنگ زده است و از آن باخبر است. من باور دارم ظلم و خشونتی که در بلایی که پیامبر بر سر یهودیان عربستان آورد وجود دارد خود گویای بسیاری از حقایق است و هر انسان منصفی آنرا تایید خواهد کرد. این بسیار تصور نکردنی است که پیامبر خدا بتواند بین 600 تا 900 نفر را بکشد و هزاران نفر دیگر را بدون ترحم و احساسی تبعید کند.
[=Century Gothic]مردی که ما او را پیامبر میخوانیم، سرشار از تنفر بود. او به هیچ چیز بغیر از کشتن فکر نمیکرد، هیچ چیز نیاورد جز...، چیزی نیاموخت جز کینه.
محمد "رحمتی از خدا برای بشریت" نبود،
. او نه تنها در زندگی خود تمام یهودیانی که دستش به آنها رسید را کشت و نابود کرد، بلکه وقتی در معرض ...... بود نیز به پیروانش دستور داد تا با نسل کشی یهودیان که او خود بنیانگذار آن بود ادامه دهند.

[=Century Gothic]صحیح بخاری جلد 4 کتاب 52 شماره 288[=Century Gothic]پیامبر در بستر مرگ، سه دستور داد، که یکی از آنها اخراج تمامی مشرکین از شبهه جزیره عربستان بود.
[=Century Gothic]صحیح بخاری جلد 4 کتاب 52 شماره 176[=Century Gothic]عبدالله بن عمر روایت کرده است:
[=Century Gothic]رسول الله گفت "شما (مسلمانان) آنقدر با یهودیان میجنگید که برخی از آنها پشت سنگها پنهان میشوند. سنگها (به آنها خیانت کرده) خواهند گفت 'ای عبدالله یک یهودی پشت من پنهان شده است، پس او را بکش' ".
[=Century Gothic]این مرد یک اوباش بود نه یک پیامر خدا، او یک دزد، یک گانگستر و دزد سر گردنه بود، او خود را با ثروت قربانیانش ثروتمند میکرد.
[=Century Gothic]صحیح بخاری جلد 4 کتاب 52 شماره 176[=Century Gothic]انس بن مالک روایت کرده است:
[=Century Gothic]مردم عادت داشتند که برخی از نخل های خود را بعنوان هدیه به پیامبر ببخشند، تا وقتی که فتح بنی قریظه و بنی نضیر روی داد، که بعد از آن او دیگر هدایای آنها را قبول نمیکرد و الطافشان را رد میکرد.
[=Century Gothic]اگر شما هنوز معتقدید که محمد پیامبر خدا بوده است، به خود بیاندیشید، به اینکه بر سر انسانیت شما چه آمده است.

[=Century Gothic]م[=Arial Black]ن در مورد قتل عام بنی قریظه به جزئیات اشاره نخواهم کرد بدلیل اینکه یک نوشتار با جزئیات فراوان و بسیار افشاگر وجود دارد که در لینک زیر میتوانید آنرا بخوانید.[=Arial Black]
در ماجرای بنی قریظه واقعا چه اتفاقی افتاد؟[=Arial Black] [=Arial Black]

[=Arial Black]نوشتار بالا ماجرای بنی قریظه را به کمال شرح میدهد و دلایل اینکه پیامبر سعد بن معاذ را بعنوان حکم انتخاب کرد بیان میدارد. این نوشتار از آن نوشتارهایی است که خواندن آن برای درک شخصیت واقعی محمد ضروری است و آنرا باید حتماً به ترتیب خواند.

با سلام
قبل از اینکه جنگهای پیامبر
ص را با یهودیان مورد برسی قرار دهیم تا باری دیگر یاوه گوییها دکتر علی سینا جواب داده شود
نگرشی به خصایص و ویژگی های قوم یهود می اندازیم و بد جنگهای پیامبر ص با یهودیان برسی میکنیم تا حقایق روشن شود

بدون شك يكي از ويژگي­هاي قوم يهود، پيمان شكني آنها مي­باشد. به گونه­اي كه يهود به همين صفت معروف بوده است.
ابن ابي الحديد پس از نقل سخن علي(ع) در خصوص مروان بن حكم( كه حضرت فرمود: «دست او مانند دست يهودي است كه اگر از روبرو بيعت كند، از پشت سر خيانت خواهد كرد.»)[1]
مي­نويسد: « يهود به خيانت و پيمان­شكني معروف است.»[2]
ابن خلدون نيز در خصوص پيمان­شكني يهود مي­نويسد: «يهود در روزگار عزت و قدرت پيمان خود را با اوس و خزرج شكستند».[3]
خداوند متعال نيز بارها يهود را «پيمان شكن» معرفي كرده است.
از جمله در آيه 100 و 101 سوره بقره مي­فرمايد:
«أَوَكُلَّمَا عَاهَدُواْ عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * وَلَمَّا جَاءهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ»[4]
و مگر نه اين بود كه [يهود] هر گاه پيمانى بستند، گروهى از ايشان آن را دور افكندند؟
بلكه [حقيقت اين است كه‏] بيشترشان ايمان نمى‏آورند. و آنگاه كه فرستاده‏اى از جانب خداوند برايشان آمد - كه آنچه را با آنان بود تصديق مى‏داشت - گروهى از اهل كتاب، كتاب خدا را پشت سر افكندند، چنان كه گويى [از آن هيچ‏] نمى‏دانند.

در منابع تفسيري آمده است: اين آيه در مذمت پيمان­شكني يهود نازل شده است.[5]
در حديثي از امام باقر (ع) كه آن را امام حسن عسكري(ع) روايت كرده، آمده است:
«خداوند در اين آيه يهود را سرزنش مي كند...»[6]

در آيه 83 اين سوره نيز از پيمان شكني بني اسرائيل با خدا سخن به ميان آمده است.[7]
بعضي از مفسران آيه 55 و 56 سوره انفال را نيز بر يهود تطبيق داده اند.[8] در اين آيات آمده است:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ»[9]
بى‏ترديد، بدترين جنبندگان پيش خدا كسانى‏اند كه كفر ورزيدند و ايمان نمى‏آورند. همانان كه از ايشان پيمان گرفتى ولى هر بار پيمان خود را مى‏شكنند و [از خدا] پروا نمى‏دارند.


نژاد پرستي و حسادت
يكي ديگر از خصوصيات منفي يهود كه در طول تاريخ هم به اين صفت مشهور شده­اند، «نژاد پرستي» آنها مي­باشد.[10]
اين تفكر سبب شده بود آنها نسبت به پيامبراكرم(ص)، كه از قريش بود، حسادت بورزند. و ايمان نياورند.[11]
در قرآن كريم و در برخي از آيات به اين امر اشاره شده است. در آيه 89 و 90 سوره بقره آمده است:
«وَلَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَكَانُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْكَافِرِينَ * بِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْيًا أَن يُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ»[12]
و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤيد آنچه نزد آنان است بر ايشان آمد، و از ديرباز [در انتظارش‏] بر كسانى كه كافر شده بودند، پيروزى مى‏جستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش‏] را مى‏شناختند برايشان آمد، انكارش كردند.
پس لعنت خدا بر كافران باد.
به چه بد بهايى خود را فروختند كه از روي حسات به آنچه خدا نازل كرده بود منكر شدند،[ و گفتند] چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد [آياتى‏] فرو مى‏فرستد. پس به خشمى بر خشم ديگر گرفتار آمدند. و براى كافران عذابى خفت‏آور است.

در آيه 109 همين سوره نيز آمده است:
«وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»[13]
بسيارى از اهل كتاب -پس از اين كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‏كردند كه شما را، بعد از ايمانتان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست.

در آيه 54 سوره نساء نيز آمده است:
« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا »[14]
بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده حسد مى‏ورزند ؛ در حقيقت، ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم، و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم.

بهانه جويي
يكي ديگر از ويژگي­هاي منفي قوم يهود، بهانه­ جويي­هاي آنها مي­باشد.
در سوره بقره و در داستان گاو بني اسرائيل، به خوبي اين ويژگي ترسيم شده است.[15]
درخواست رؤيت خداوند از حضرت موسي(ع)،[16]
درخواست تنوع خوراكي­ها، [17]
در خواست ساختن معبودي جسماني، [18]
درخواست فرود آمدن كتاب از آسمان براي آنها[19]
و... سبب شهرت مَثَل معروف «بهانه ­هاي بني­اسرائيلي» شده است.
قرآن كريم به بهانه­جويي­هاي يهود در زمان رسول خدا(ص) نيز اشاره دارد.[20] واقدي مي­نويسد: «مخيريق يهودي از علماي يهود بود.
روز شنبه كه پيامبر براي جنگ در احد بود، او به يهوديان گفت: به خدا قسم شما مي­دانيد كه او پيامبر است، و نصرت و ياري او بر شما فرض و واجب است.آنها بهانه آوردند كه امروز شنبه است...»[21]
از ديگر صفات منفي يهوديان مي­توان به كينه­ جويي­هاي آنها[22]، ربا خواري، آزمندي به دنيا و...اشاره كرد.[23


موفقيت رسول خدا (ص) در جنگ بدر، اسلام آوردن بسياري از مشركان مدينه، اتحاد اوس و خزرج و افزايش قدرت روزافزون مسلمانان، سبب شد يهوديانِ مدينه موقعيت خويش را در مدينه در خطر ببينند.
بنابر اين آنها دست به اقدامات ناشايستي زدند كه در نهايت به ضررشان تمام شد.

ما در اين جا به برخي از اين اقدامات اشاره مي­كنيم:

1- يكي از يهوديان مدينه تلاش كرد بين مسلمانان اوس و خزرج اختلاف ايجاد كند. ابن ­هشام مي­نويسد: «"شاس بن قيس" يكى از سال­خوردگان يهود كه در كفر خويش پايدار، و كينه و عداوت سختى از مسلمين در دل داشت. روزى عبورش به جمعى از مسلمانان كه از هر دو تيره اوس و خزرج تشكيل يافته بود، افتاد كه دور هم نشسته و مشغول گفتگو هستند، اين الفت و دوستى از دو دسته مخالفى كه در زمان جاهليت دشمن خون­خوار همديگر بودند، بر طبع حسود و دو به هم­زن او سخت ناگوار آمده با خود گفت: به خدا اگر اينان با همديگر متفق شوند، ما نمى‏توانيم در اين سرزمين زندگى كنيم.
از اين رو به يكى از جوانان يهود كه همراه او بود دستور داد، تا نزد آنان برود و در مجلس ايشان بنشيند و از جنگ بعاث و ساير جنگ­هائى كه در ميان اوس و خزرج اتفاق افتاده، سخن به ميان آورد و آن روزها را به ياد آنان بيندازد.
جوان مزبور به دستور شاس بن قيس عمل كرد و كارى كرد كه اوس و خزرج‏ به سخن آمده و به ياد آن زمان افتاده و هر يك سخنى گفتند و به يكديگر تفاخر ورزيده به روى هم ايستادند، يكى از آنها گفت: اگر مايل باشيد آن روز را تجديد كنيم؟! اين سخن هر دو طرف را بر سر تعصب آورده گفتند: ما حاضريم، وعده ما با شما در بيرون شهر در «ظاهرة»...
اين خبر كه به گوش رسول خدا(ص ) رسيد.
جمعى از مهاجرين را برداشته و به نزد ايشان آمد و در برابر آنها ايستاده، فرمود: اى گروه مسلمانان، خدا را در نظر بياوريد! آيا دوباره به ياد دوران جاهليت افتاده‏ايد؟... اين سخنان در اعماق دل آنها اثر كرده به خود آمدند و دانستند كه وساوس شيطانى آنان را به روى هم وا داشته و دسيسه دشمنان بوده كه مي­خواستند دوباره آنان را به جنگ و برادر­كشى وادار كنند. از اين رو همگى گريان شده و هر دو دسته يك ديگر را در آغوش كشيدند و به همراه رسول خدا(ص) به شهر باز گشتند.»[24]
در اين رابطه آيه 105 سوره آل عمران نازل شد:
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ »[25]
و چون كسانى مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند، و براى آنان عذابى سهمگين است.


2- تغيير قبله (كه در سال دوم هجري صورت گرفت و در پي آن، قبله مسلمانان از بيت­المقدس به كعبه برگردانده شد)، يهو د را به شدت عصباني كرد.
آنهایی را كه پيش از اين مسلمانان را سركوفت مي­زدند كه چرا به سوي قبله آنها نماز مي­گذارند؟
اين بار و با تغيير قبله سخت ناراحت شدند.
"سيدجعفر شهيدي" مي­نويسد: «با تغيير قبله از بيت­المقدس به مكه پيوند مسلمانان با يهوديان بريده شد و آنان از اين جهت خشمگين و ناراحت شدند و آماده كارزار با مسلمانان گرديدند.»[26]
ناراحتي يهود از تغيير قبله مسلمانان، به حدي بود كه عده­اي از اشراف يهود، نزد رسول خدا(ص) آمدند و از او خواستند تا قبله را به سمت بيت­المقدس بازگرداند.

آنان گفتند: اگر قبله را بازگرداند از او پيروي خواهند كرد.[27]
در جواب اين درخواست خداوند آيه 145 سوره بقره را نازل كرد.[28]دراين آيه آمده است:
«وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًَا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ»[29]
و اگر هرگونه معجزه‏اى براى اهل كتاب بياورى [باز] قبله تو را پيروى نمى‏كنند، و تو [نيز] پيرو قبله آنان نيستى، و خود آنان پيرو قبله يكديگر نيستند، و پس از علمى كه تو را [حاصل‏] آمده، اگر از هوس­هاى ايشان پيروى كنى، در آن صورت جدّاً از ستمكاران خواهى بود.

3- عده­اي از يهوديان تصميم گرفتند به منظور ضربه زدن به اسلام در ابتداي روز مسلمان شوند و در آخر روز مجددا به دين خويش برگشته تا در دلهاي مسلمانان ايجاد ترديد كنند.
خداوند متعال در اين خصوص آيه 72 سوره آل عمران را نازل كرد.[30]
"علي بن ابراهيم قمي" در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل كرده، علت اين امر را كينه و ناراحتي يهود به خاطر تغيير قبله مي­داند.[31]


4- طرح سوال­هاي پيچيده مذهبي[32] نيز در راستاي تضعيف عقايد مسلمانان و ايجاد ترديد در ذهن آنها نسبت به اسلام بوده است. هر چند يهود در اين قضيه شكست خوردند - چرا كه رسول خدا(ص) جواب سوالات آنها را به شايستگي بيان كرد - اما طرح اين سوالات و با اين اهداف، نشان­گر خباثت باطني يهود مي­باشد.

5- عده­اي از يهوديان تصميم گرفتند در مجلسي كه رسول خدا(ص) بود، حاضر شوند و به جاي گفتن كلمه «سلام» از كلمه «سام» كه به معني مرگ مي­باشد، استفاده كنند. در اين رابطه نيز آيه 26 سوره نساء نازل شد.[33]
«... وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ في‏ أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصير»[34]
...و چون به نزد تو آيند، تو را بدان چه خدا به آن [شيوه‏] سلام نگفته سلام مى‏دهند و در دلهاى خود مى‏گويند: «چرا به آنچه مى‏گوييم خدا ما را عذاب نمى‏كند؟» جهنّم براى آنان كافى است؛ در آن درمى‏آيند، و چه بد سرانجامى است.

6- در يكي از آيات قرآن كريم، يهود و مشركان مكه، «أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا» معرفي شده­اند؛ يعني «دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان»، چرا كه يهود مشركان را بر عليه مسلمانان پشتيباني كردند.[35]
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا »[36]
مسلّماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏اند، دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت.
يهوديان در هر فرصتى دشمنى و عداوت خويش را با مسلمانان آشكار مي­كردند و يا به نوعى به آنها زخم زبان مي­زدند.
مثلا وقتى چند تن از بزرگان ايشان مانند: "عبداللّه بن سلام"، و "ثعلبة بن سعيه" و "اسيد بن سعيه"، و "اسد بن عبيد" و ديگران مسلمان شدند، گفتند: اينان افرادى انگشت­شمار از اراذل و اشرار ما هستند كه به محمد ايمان آورده و مسلمان شده‏اند و اگر از مردمان شريف و اصيل يهود بودند، هرگز دست از دين پدران خويش بر نمي­داشتند و به دين ديگرى نمي­گرويديد، پس خداى تعالى در پاسخ ايشان اين آيه را نازل فرمود:
«لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُون»[37]
«همه اهل كتاب يكسان نيستند طائفه‏اى از آنان در دل شب بتلاوت آيات خدا و نماز مشغولند...»


7- يهوديان قبل از جنگ بدر به تحريض و تحريك بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان پرداختند.
يكي از افرادي كه مردم(يهود) را بر عليه پيامبر(ص) و مسلمانان تحريك مي­كرد، "ابوعفك" بود او با همين هدف بر عليه پيامبر اشعاري سرود. "سالم بن عمير" نذر كرد كه ابو عفك را بكشد يا در اين راه كشته شود و سرانجام هم رفت و او را كشت.[38]
پس از ابو عفك "عصماء بنت مروان" شروع به عيب جويي از اسلام و مسلمانان كرد و انصار را به خاطر تبعيت از پيامبر سرزنش كرد.
در هجو پيامبر شعر گفت و بر عليه پيامبر اشعاري تحريك­آميز گفت.
اين كار تا بعد از جنگ بدر ادامه يافت تا اينكه يكي از مسلمانان شبي او را به قتل رساند.[39]
در اينكه قتل ابو عفك و عصماء، در تحريك يهود به پيمان­شكنيِ بيشتر، تاثير داشته است يا خير، مطلبي در منابع به چشم نمي­خورد. نكته­اي كه بايد اينجا متذكر شد اين است كه، يهوديان به جاي عبرت­گيري از اين وقايع باز هم دست از تحركات خويش بر نداشتند.

حاصل سخن:

با توجه به مطالبي كه بيان شد، سزاوار نبود كه يهود با اين ويژگي­ها و در مركز حكومت اسلامي آزاد باشند، هر روز به توطئه عليه مسلمانان مشغول باشند و اقدامي هم عليه آنها صورت نگيرد. يهوديان خود در پيمان­نامه­اي كه با پيامبر بسته بودند،[40]
متعهد شده بودند كه هيچ اقدامي بر عليه رسول­خدا(ص) و مسلمانان انجام ندهند و متعرض آنها نشوند.
اما عملا بارها اين تعهد را نقض كرده بودند. بنابراين مي­بايست با اين دشمن، بر اساس احتياط و عدالت، نه عفو و تسامح برخورد شود.[41]
حكومت اسلامي مي­بايست قبل از اين كه با ندامتي بي­فايده روبرو شود، اين خطر را رفع كند.
حمله به يهوديان بني­قينقاع و تبعيد آنها در واقع براندازي كانون فتنه­اي بود كه حكومت نوپاي اسلامي را در مدينه تهديد مي­كرد.
امروزه هم حكومت­ها، اگر در داخل، از فتنه­گري گروهي مطلع باشند، به شدت با آن برخورد مي­كنند. در بخش بعدي، تحت عنوان «علل برخورد رسول خدا(ص) با بني قينقاع» به بررسي علل برخورد پيامبر با اين قبيله اشاره مي­شود.

كتابنامه
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغة
3. بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، 1417ه.ق،اول.
4. ابن ابي الحديد؛ شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بي جا، دار احياء الكتب العربيه، بي تا.
5. ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، اول.
6. واقدي، محمد بن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1369.
7. شهيدي، سيد جعفر؛ تاريخ تحليلي اسلام، تهران، علمي­فرهنگي،1383،دوم.
8. الامام الحسن العسكري؛ تفسير الامام العسكري، قم، مدرسه الامام المهدي، 1409ه.ق.
9. ابن الجوزي؛ زاد المسير، بيروت، دار الفكر، 1407ه.ق.
10. صالحي شامي، محمد بن يوسف؛ سبل الهدي و الرشاد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ه.ق.
11. سيوطي، جلال الدين؛ لباب النقول، بيروت، دار الكتب العلميه، بي­تا.
12. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ه.ق.
13. محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، بي­تا.
14. ابن ­سيد الناس؛ عيون الاثر، بي­جا، موسسه عز الدين، 1406ه.ق.
15. ابن هشام؛ السيره النبويه، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، بي­جا، 1383.
16. عاملي، سيدجعفرمرتضي؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، بيروت، دار الهادي، 1415ه.ق،چهارم.
17. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير القمي، قم، موسسه دارالكتاب، 1404ه.ق.
18. سيوطي، جلال الدين؛ تفسير الجلالين، بيروت، ذار المعرفه، بی­تا.
19. شوكاني، محمد بن علي؛ فتح القدير، بي­جا، علم الكتب، بی­تا.
20. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان، بي­جا، مكتب العلام الاسلامي، 1409ه.ق، اول.

[1] .أخذ مروان بن الحكم أسيرا يوم الجمل، فاستشفع الحسن و الحسين عليهما السلام إلى امير المؤمنين عليه السلام فكلماه فيه فخلى سبيله فقالا له: يبايعك يا امير المؤمنين. قال عليه السلام: او لم يبايعني بعد قتل عثمان؟ لا حاجة لي في بيعته، انها كف يهودية!! لو بايعني بيده لغدر بسبته!!!. انساب الاشراف، ج2 ص 263.
[2] .شرح نهج‌البلاغه،ج 6، ص 147 .
[3] .العبر، ج1، ص335- 336.
[4] .قرآن كريم، سوره بقره، آيات 100و 101 .
[5]. التبيان، ج1، ص366 و زاد المسير، ج1، ص103.
[6]. تفسير الامام العسكري، ص465.
[7]. قرآن كريم، سوره بقره، آيه 83: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلاَّ قَلِيلًا مِّنكُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ » و چون از فرزندان اسرائيل پيمان محكم گرفتيم كه: «جز خدا را نپرستيد، و به پدر و مادر، و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان كنيد، و با مردم [به زبانِ‏] خوش سخن بگوييد، و نماز را به پا داريد، و زكات را بدهيد»؛ آنگاه، جز اندكى از شما، [همگى‏] به حالت اعراض روى برتافتيد.
[8]. تفسير الجلالين، ص 424 و زادالمسير، ج3، ص253، فتح القدير، ج2، ص321.
[9]. قرآن كريم، سوره انفال، آيات 55 و 56 .
[10].در برخي از آيات قرآن كريم به اين امر اشاره شده است. و [اهل كتاب‏] گفتند: «يهودى يا مسيحى باشيد، تا هدايت يابيد»(بقرة،135) و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد»(سوره بقرة، آیه111).
[11]. در جنگ بني قريظه اين ويژگي آنها به خوبي مشهود است.
[12]. همان، آيه 90.
[13].همان، آيه 109.
[14].همان، سوره نساء، آيه 54.
[15].همان، سوره بقره، آيات 67 تا 71.
[16].همان، سوره نساء، آيه 153.
[17].همان، سوره بقره، آيه 61 .
[18].همان، سوره اعراف، آيه 138.­حضرت علي (ع) در جواب يهودي كه گفت:« ما دفنتم نبيّكم حتّى اختلفتم فيه.» شما هنوز بدن پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد كه در مورد جانشين او اختلاف كرديد. فرمود: ما درباره پيغمبر اختلاف نكرديم، اختلاف ما درباره دستورى بود كه از پيغمبر ما رسيده بود؛ ولى شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود كه از پيغمبرتان خواستيد كه همان اصل اول توحيدتان را زير پا بگذاريد، گفتيد براى ما بتى بساز مثل اينها. (نهج البلاغة، حكمت 317).
[19] .قرآن كريم، سورهاي نساء، آيه 153 و آل عمران، آیه 183.
[20] .به آيات 153 سوره نساء و 184 سوره آل عمران مراجعه شود.
[21] .المغازي، ص 190 .
[22] .به عنوان نمونه در جريان تغيير قبله، كينه آنان را نسبت به پيامبر و مسلمانان مي توان مشاهده كرد.
[23] .به آيات 54 و 161 نساء و 96،109 بقره و... مراجعه شود.
[24] .السيره النبويه،(ابن هشام)ج2،ص396.
[25] .قرآن كريم،سوره آل عمران،آيه 105.
[26] .تاريخ تحليلي اسلام ص 84 .
[27] .سبل الهدي و الرشاد، ج3 ص 541 .
[28] .مجمع البيان،ج1 ص 424 .
[29] .قرآن كريم،سوره بقرة، آيه 145.
[30] .تفسير القمي، ج1 ص 105، مجمع البيان، ج1، ص774 .
[31] .تفسير القمي، ج1، ص 105.
[32] .الطبقات الكبري، ج1، ص138، تاريخ الطبري، ج1، ص15.
[33].لباب النقول، ص189.
[34] .قرآن كريم، سوره مجادلة، آيه 8.
[35] .مجمع البيان، ج3، ص402.
[36] .قرآن كريم، سوره مائده، آيه 82.
[37] .همان، آل عمران،آيه 113.
[38] .الطبقات الكبري، ج2، ص 28و عيون الاثر، ج1، ص 283.
[39] .الطبقات الكبري، ج2، ص27و الثقات، ج1، ص207، سيد جعفر مرتضي عاملي معتقد است: در نحوه كشتن عصماء مبالغه صورت گرفته است. اين نحوه كشتن با عقل سازگار نيست. الصحيح من سيره النبي الاعظم ج6ص37و 38.
[40] .اين پيمان نامه در مقاله بعد كه تحت عنوان «علل برخورد رسول خدا (ص)با بني قينقاع» مي باشد، ذكر مي شود.
[41] .«آخر الدواء الكَي» آخرين دوا داغ نهادن است.]

نوشت:
[=Century Gothic]


[=Century Gothic]دکتر علی سینا:

پیامبر تنفر دینی را به عربستان معرفی کرد و مانند هیتلر یهودیان را در نسل کشیهای تباهکارانه نابود کرد، آیا یک پیامبر خدا باید اینقدر ظالم باشد؟

[=Century Gothic]روزی یک مرد زرگر یهودی زنی مسلمان را خشمگین کرد، او جامه زن را به پشت او گره زد و وقتی زن برخاست اندامهای تناسلی وی آشکار شد.
از اتفاق مردی آنجا بود و مرد یهودی را کشت، یهودیان نیز به تلافی مرد مسلمان را کشتند، خانواده مرد از مسلمانان کمک خواستند و جنگ اینگونه آغاز شد. 2
[=Century Gothic]اینگونه حادثه ها در جوامع بدوی بسیار اتفاق می افتند، در واقع حتی در جوامع متمدن نیز بسیاری از مردم به دلایل ناچیزی همچون درگیری های ناشی از رانندگی کشته میشوند. انسانها موجوداتی کاملا منطقی نیستند. بسیاری از مردم عکس العمل هائی غیر قابل پیشبینی از خود نشان میدهند که اغلب این اعمال نتایج شومی را نیز بدنبال می آورد. هر انسان معقولی در چنین صحنه ای، باید تشنج زدایی میکرد و مردم را بدون اینکه طرف کسی را بگیرد آرام میکرد، اما محمد با یک آدم معقول بسیار فاصله داشت، محمد اخیراً با حمله به کاروانها و دزدیدن ثروتهایشان پرانگیزه شده بود و چشم به ثروت یهودیان یثرب داشت و دنبال بهانه ای بود تا حرکت خود را آغاز کند و این حادثه موقعیتی طلایی برای پیامبری بود که منتظر فرصت مناسب بود، در روز پانزدهم شوال سال دوم بعد از هجرت، او سربازان خود را بسیج کرد و یهودیان را برای 15 روز محاصره کرد و آب را بر آنها بست.

[=Century Gothic] بنی قینقاع مجبور شد که تسلیم شود و به قضاوت پیامبر بر جانهایشان، ثروتشان، زنها و بچه هایشان تن در دهند.

[=Century Gothic]
نبرد بنی قینقاع

[=Century Gothic]با سلام
در اين بخش به اولين گروه از يهوديان مدينه(قبيله بني ­قينقاع) كه پيامبر با آنها برخورد كردند، مي­پردازيم و تلاش مي­كنيم به اشكالاتي كه در اين خصوص و به نحوه عملكرد پيامبر و مسلمانان وارد است، پاسخ گوييم.
در مقالات بعدي به علل برخورد رسول خدا(ص) با بني­نضير و سپس به علل برخورد رسول خدا(ص) با بني­قريظه اشاره مي­كنيم.
قبل از اين كه به علل برخورد رسول خدا(ص) با يهوديان بپردازيم لازم است ابتدا به پيمان نامه­اي كه آن حضرت با آنها بسته اشاره كنيم.
در واقع يهوديان با شكستن همين پيمان ­نامه سبب شدند پيامبر با آنها برخورد كند.

پيمان نامه پيامبر با يهود مدينه
اين پيمان­نامه كه به صورت خصوصي بين رسول خدا(ص) و سه قبيله معروف يهودي مدينه بسته شده بدين شرح است:
قال عليّ بن إبراهيم بن هاشم: و جاءته اليهود - قريظة و النضير و القينقاع - فقالوا: يا محمد إلى ما تدعو؟... «علي بن ابراهيم نقل مي­كند يهودِ بني­قريظه و بني­نضير و بني­قينقاعنزد پيامبر آمده گفتند: مردم را به چه چيز فرا مي­خواني؟
پيامبر فرمود: به گواهي دادن به توحيد و رسالت خودم. من كسي هستم كه نامم را در تورات مي­يابيد و علمايتان گفته­اند كه از مكه ظهور مي­كنم و به اين حره كوچ مي­کنم... عالمي از شما كه از شام آمده بود، گفت:... پيامبري در اين حره مبعوث مي­شود كه از مكه ظهور كرده است و به اينجا مهاجرت مي­كند او آخرين فرستاده خدا و افضل آنان است.
بر الاغ سوار مي­شود... بين شانه­ هايش مهر نبوت است...
يهوديان گفتند: آنچه گفتي شنيديم. اكنون آمده­ايم با تو صلح كنيم كه به سود يا زيان تو نباشيم و كسي را عليه تو ياري نكنيم و متعرض يارانت نشويم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوي.
تا ببينيم كار تو و قومت به كجا مي­انجامد. پيامبر پذيرفت و ميان آنان قراردادي نوشته شد كه يهود نبايد عليه پيامبر يا يكي از يارانش به زبان، دست، اسلحه، مركب، نه در پنهاني و نه در آشكار، نه در شب و نه در روزي اقدامي انجام دهد و خداوند بر اين پيمان گواه است.
پس اگر يهود اين تعهدات را ناديده بگيرد، رسول خدا(ص) مي­تواند خون ايشان را بريزد، زن و فرزندانشان را اسير و اموالشان را به غنيمت بگيرد».
آنگاه براي هر قبيله نسخه­اي جداگانه تنظيم شد.
مسئول پيمان بني­نضير "حيي بن اخطب"، مسئول پيمان بني­قريظه "كعب بن اسد" و مسئول پيمان بني­قينقاع "مخيريق" بود.[1]:Sham:
بدون شك علت مجازات بني­قينقاع و پس از آن بني­نضير و بني­قريظه، در واقع استناد به همين پيمان­نامه بوده است.
شكي نيست كه پيمان­نامه پيامبر با يهود در همان سال­هاي آغازين هجرت بوده است، چرا كه در اين پيمان­نامه آمده است: يهود نزد پيامبر آمدند و از دعوتش پرسيدند. پيداست كه اين برخورد از اولين برخوردهاي آنها با پيامبر بوده است.
علاوه بر اينكه "مخيريق" كه طرف قرارداد بني­قينقاع معرفي شده است، در همان اوايل هجرت پيامبر ايمان آورد و در اُحد به شهادت رسيد.[2]

[=century gothic]بني ­قينقاع

يهوديان بني­ قينقاع از قبايل قدرتمند مدينه بودند. آنها هيچ­گونه كِشت و زرعي نداشتند، كارشان زرگري و صنعت­گري بود.[3]
همانگونه كه اشاره شد، يهوديان بني ­قينقاع به همراه دو قبيله بني ­قريظه و بني ­نضير با رسول خدا(ص) پيمان عدم تعرض بسته بودند.

اما آنها اولين گروه از يهوديان بودند كه با اقداماتي نسنجيده اين پيمان را نقض كردند.:Sham:
آنها انتظار داشتند كه مسلمانان در جنگ بدر شكست بخورند.
محمد بن سعد مي­نويسد: «بني ­قينقاع ابتدا با پيامبر پيمان بستند، ولي چون داستان بدر پيش آمد، حسد و كينه خود را آشكار ساختند و عهد و جوانمردي را ناديده گرفتند.[4]
صالحي شامي نيز مي­نويسد:
«اولين گروه از يهوديان كه نقض عهد كردند و ستم­گري و حسد خويش را اظهار كردند، بني­ قينقاع بودند. آنها آن پيماني را كه با رسول خدا(ص) بسته بودند را شكستند....»[5]
مقريزي نيز حسادت از پيروز­ي پيامبر در بدر را، علت سركشي و نقض عهد بني­ قينقاع مي­داند.[6]
با پيروزي مسلمانان بر قريش، كعب بن اشرف بر قريش گريه كرد. او مي­گفت: با اين شكست زير زمين بهتر از روي آن است.[7]

در منابع آمده است: وقتي پيامبر از نبرد بدر بازگشت، يهود سركشي كردند و پيماني را كه ميان ايشان و رسول خدا(ص) بود را شكستند، پيامبر در بازار بني­قينقاع حاضر شد و در جمع آنان فرمود: شما مي­دانيد من پيامبر خدا هستم، پس قبل از اينكه حادثه­اي مانند حادثه بدر براي شما پيش آيد، اسلام آوريد و مراقب باشيد.
يهوديان گفتنند: اي محمد به آنچه به قوم خود در بدر انجام دادي مغرور مشو كه آنان مرد جنگ نبودند و اگر ما به جنگ تو آييم خواهي ديد كه جنگ­جوياني مانند ما نيست.[8]
يوسفي غروي در اين رابطه مي­نويسد: «دعوت پيامبر از بني­قينقاع هم انذار بود و هم تبشير. انذار به جنگي مثل جنگ بدر و تبشير به اينكه اگر اسلام را بپذيرند، «الاسلام يجب ما قبله» اسلام گذشته را جبران مي­كند.[9]

پيامبر با اين سخنراني در واقع با آنها اتمام حجت كرد.
اما بني ­قينقاع به جاي عذر خواهي و جبران ناداني­هاي گذشته با سخنان خويش آمادگي خود را براي جنگ اعلام كردند.
يهود بني­ قينقاع در قلعه­هاي خويش مستقر شدند و آماده جنگ گرديدند؛
اما چرا آنها از قلعه­هاي خويش پايين نيامدند و رو برو با مسلمانان نجنگيدند؟
در جواب اين پرسش بايد گفت: همانگونه كه بيان شد آنها در ابتدا منتظر كمك يهود و منافقان بودند. "عبدالله بن اُبي" به آنها وعده كمك داده بود. اما محاصره قلاع بني­قينقاع موجب شد عبدالله و ديگران نتوانند به كمك آنها بشتابند.[10]

حادثه­اي كه درگيري بين مسلمانان و بني­ قينقاع را حتمي كرد، اهانت آنها به زن مسلمان و پس از آن كشتن يكي از مسلمانان بود.:Sham:
مورخان نوشته­اند يكي از زنان مسلمان به بازار بني­قينقاع آمد و براي خريد زيور يا تعمير جواهرات خويش نزد مردي يهودي نشست. عده­اي از يهوديان چون زن روپوشي بر صورت انداخته بود، از او خواستند كه روپوش را كنار بزند. اما زن امتناع كرد.[11]
مردي از يهود بني­ قينقاع آمد و بدون اينكه آن زن متوجه شود، پشت سرش نشست و دامن او را به پشتش گره زد.:Sham:
وقتي آن زن برخواست بدنش برهنه و نمايان شد.
يهوديان از اين كار خنديدند.:Sham:
مردي از مسلمانان آن مرد يهودي را كشت. بني ­قينقاع جمع شدند و مرد مسلمان را كشتند، پيمان با پيامبر را شكسته و اعلان جنگ كردند.[12]
اين اقدام كه در راستاي اقدامات فتنه­انگيزانه سابق بود، مسلمانان را فوق­العاده عصباني كرد:Sham:

علت پيمان شكني
برخي از منابع، تحريك و تهديد قريش را، علت پيمان­شكني يهود ذكر كرده­اند. «كفار قريش بعد از جنگ بدر به يهود، نامه نوشتند كه شما اهل سلاح و دژها هستيد. يا بايد با محمد جنگ كنيد و يا اين كه ما هر بلايي توانستيم به سرشما مي­آوريم. «او لنفعلن كذا و كذا» وقتي اين نامه به يهود رسيد، بني­نضير تصميم به غدر گرفتند.[13]
سيد جعفر مرتضي مي­نويسد: «به احتمال زياد اين نامه براي همه يهوديان نوشته شده است و اولين گروهي كه تصميم به غدر گرفتند، بني ­قينقاع مي­باشند. چون نامه پس از جنگ بدر نوشته شده و بني­قينقاع هم پس از جنگ بدر تصميم به پيمان­شكني گرفتند. قضيه بني­نضير هم درسال 4 هجري اتفاق افتاده است. [14]

علت حمايت "عبدالله بن ابي" از يهود
بدون شك علت حمايت عبدالله از بني­قينقاع دل­رحمي او نبوده است. عاملي كه سبب اين حمايت شده، پيماني است كه بين خزرج (قبيله­اي كه عبدالله جزء آن بود) و بني­قينقاع قبل از مسلمان شدن آنها وجود داشته است. ساير مسلمانان و هم قبيله­ي عبدالله، به خاطر اسلام از هر پيماني كه در جاهليت داشتند، دست كشيدند؛ اما عبدالله اين كار را نكرد. به نظر مي­رسد عبدالله چندان به اسلام و قدرت مسلمانان اميدوار نبود. او مي­گفت: «اينها در جاهليت به ما خدمت كرده­اند. ما را از احمر و اسود نگه داشته­اند. و من از گردش روزگار مي­ترسم.»[15]
دوستي با يهود با اين ويژگي­ها مورد مذمت قرآن­كريم قرار گرفته است.
در اين رابطه آيه51 سوره مائده نازل شد:[16]
«أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين‏»[17]
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، يهود و نصارى‏ را دوستانِ [خود] مگيريد [كه‏] بعضى از آنان دوستان بعضى ديگرند. و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستم گران را هدايت نمي كند.

مفسران در بيان مصداق آيه مذكور به عبدالله بن ابي اشاره دارند.[18]

حاصل سخن:

اولين گروهي كه به طور رسمي پيمان خويش را با پيامبر شكستند، يهوديان بني ­قينقاع بودند. آنان پس از جنگ بدر، سركشي خويش را آغاز كردند.
پيامبر آنان را انذار كرد و از آنها خواست دست از تحريكات خويش بردارند، اما آنها با اهانت به يكي از زنان مسلمان و كشتن يكي از مسلمانان رسما به پيامبر اعلام جنگ دادند. پيامبر نيز آنان را محاصره و سپس تبعيد كرد.


كتابنامه
1. قرآن كريم
2. نهج البلاغة
3. بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب الاشراف، بيروت، دار الفكر، 1417ه.ق،اول.
4. واقدي، محمد بن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1369.
5. طبرسي،فضل بن حسن؛ اعلام الوري باعلام الهدي، تهران، اسلاميه،1390.
6. صادقي،مصطفي؛ پيامبر و يهود حجاز، قم، دفتر تبليغات، 1382،اول.
7. عسقلاني، ابن حجر؛ الاصابه في تمييز الصحابه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415 ه.ق، اول.
8. صالحي شامي، محمد بن يوسف؛ سبل الهدي و الرشاد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ه.ق.
9. سيوطي، جلال الدين؛ لباب النقول، بيروت، دار الكتب العلميه، بي­تا.
10. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ه.ق.
11. محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر، بي­تا.
12. ابن سيد الناس؛ عيون الاثر، بي­جا، موسسه عز الدين، 1406ه.ق.
13. مقريزي، احمد بن علي؛ امتاع الاسماع، بيروت، دار الكتب العلميه،1420ه.ق ،اول.
14. ابن هشام؛ السيره النبويه، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، بي­جا، 1383.
15. يوسفي غروي، محمد هادي؛ موسوعه التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفكر الاسلامي،1417ه.ق. اول.
16. صنعاني، عبدالرزاق؛ المصنف، بي جا، المجلس العلمي، بي تا.
17. سجستاني، ابي­داوود؛ سنن ابي داود، بيروت، دارلفكر، 1410ه.ق، اول.
18. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري، بيروت، موسسه الاعلمي، بي­تا.
19. ابن كثير، اسماعيل؛ البدايه والنهايه بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ه.ق.
20. ابن كثير، اسماعيل؛ تفسير ابن كثير، بيروت، دار المعرفه، 1412ه.ق.
21. عاملي، سيدجعفرمرتضي؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، بيروت، دار الهادي، 1415ه.ق،چهارم.
22. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان، بي­جا، مكتب العلام الاسلامي، 1409ه.ق،اول.

[1] .اعلام الوري باعلام الهدي، ج1، ص 157-158، هر چند اين پيمان نامه ابتدا در اين منبع ذكر شده اما ادله فراواني بر تائيد مواد اين پيمان نامه در منابع دست اول وجود دارد. جناب آقاي صادقي در كتاب «پيامبر و يهود حجاز» به خوبي به اين شواهد اشاره كرده است. (پيامبر و يهود حجاز، ص72 تا 74) .
[2] .الاصابه في تمييز الصحابه، ج6، ص46، و الطبقات الكبري ج1، ص502.
[3] .المغازي، ج1، ص 179 و انساب الاشراف، ج1، ص309 .
[4] .الطبقات الكبري، ج2 ، ص28.
[5] .سبل الهدي و الرشاد،ج4، ص 179.
[6] .امتاع الاسماع، ج8 ، ص346.
[7] .الطبقات الكبري،ج2، ص32.
[8] .تاريخ الطبري، ج2، ص172 و السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص393 .
[9] .موسوعه التاريخ الاسلامي، ج2 ، ص302.
[10] .المغازي، ج1، ص 369.
[11] .السيره النبويه،(ابن هشام)ج2، ص561 و البدايه والنهايه، ج4، ص5.
[12] .السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص 561 و عيون الاثر، ج1، ص 385 .
[13] .سنن ابي داوود، ج 2، ص33 و فتح الباري، ج 7 ، ص 255 و المصنف، ج 5 ص 359.
[14].الصحيح من سيره النبي الاعظم، ج6، ص 59 .
[15] .السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص562 و فتح الباري، ج7، ص256.
[16] .السيره النبويه،(ابن هشام)، ج2، ص563 و تفسير ابن كثير، ج2، ص72 .
[17] .قرآن كريم، سوره مائده، آيه 51.
[18] .التبيان، ج3، ص551 و مجمع البيان، ج3، ص354.

ادامه دارد ....!

نوشت:

دکتر علی سینا:

نبر بني نضير

تاریخ نویسان مسلمان میخواهند که تمام تقصیر را به گردن یهودیان بیاندازند و آنها را "آدم بدها"ی داستان جا بزنند. هرچند استهزا کردن یک جرم نیست، اما اگر اندکی به پاسخ یهودیان به محمد دقت کنیم، در می یابیم که او نرفته بود تا یهودیان را اندرز دهد، بلکه رفته بود تا آنها را تهدید کند.



با سلام
آنچه را که دکترعلی سینا به ان توجه نکرده اند منابع معتبر تاریخی در مورد این جنگ بوده و اسلام ستیزی که سر در آخور یهودیان دارد

«بني­نضير» يكي ديگر از قبايل يهود بود كه با پيمان­شكني خويش سبب شد، رسول خدا(ص)از آنها بخواهد كه مدينه را ترك كنند.
در اينكه چه عواملي سبب شد كه بني ­نضير به سرنوشتي همانند بني ­قينقاع دچار شوند، اقوال پراكنده­اي وجود دارد.
منابع تاريخي تمامي جزئيات را ثبت نكرده­اند؛ بنابراين شايد در همه موارد نتوان به تحليلي درست دست يافت.
در خصوص علت حمله مسلمانان به اين قبيله، علل گوناگوني بيان شده كه البته بعضي از اين عوامل خالي از اشكال هم نيستند.
ما در اين قسمت به اين عوامل اشاره مي­كنيم.

1- "كعب بن اشرف" و اقدامات نارواي او و يارانش
كعب بن اشرف، يكي ديگر از يهوديان بود كه نقش مهمي در تحريض و تحريك يهود بر عليه مسلمانان داشت.
او پيامبر و اصحابش را در اشعاري هجو كرد.[1]
و در اشعارش به زنان مسلمان اهانت كرد، (يشبب بنساء المسلمين ).[2]
برخي گفته­اند:او حتي نسبت به زنان رسول خدا(ص) نيز چنين جسارتي را مرتكب شد[3]
و موجب آزار آنها شد.
سپس به مكه رفت و قريش را بر عليه پيامبر تحريك كرد.[4]
طبرسى مي­نويسد: « بيشتر مفسران قائلند كه بعد از جنگ اُحد، كعب بن اشرف به همراه هفتاد نفر از يهوديان، سواره به سوى قريش رفت تا با آنان عليه رسول خدا(ص) پيمان ببندد و پيمانى را كه بين آنها و رسول خدا(ص) بود نقض كند. يهوديان پس از رسيدن به مكه، در منازل قريشيان ساكن شدند و كعب بن اشرف هم به منزل ابو سفيان رفت. ابو سفيان او را بسيار تحويل گرفت و احترام كرد.
اهل مكه به يهوديان گفتند: شما و محمد، هر دو از اهل كتاب هستيد و ما اطمينان نداريم كه مكر و حيله‏اى در كار نباشد! پس اگر مى‏خواهى با تو همكارى كنيم و به سوى يثرب حركت كنيم، بايد در مقابل اين دو بت سجده كنى و به آنها ايمان بياورى! كعب اين كار را كرد!
سپس كعب به آنها گفت: اى اهل مكه، بايد سى نفر از شما و سى نفر از ما بيايند و سينه‏هاى خود را به كعبه بچسبانند و آنگاه با خداى اين خانه عهد ببنديم كه تمام تلاش خود را در راه جنگ با محمد مبذول كنيم. و اين كار را كردند.
سپس ابو سفيان به كعب گفت: بگو كه كدام يك از ما بر طريق حق و درست هستيم، ما يا محمد؟...
كعب گفت: شما از محمد به راه راست و حق نزديك‏تر هستيد!
و در اين مورد، آيه23 سوره آل عمران نازل شد.»[5] كه:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‏ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا. أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيراً...»
آيا كسانى را كه بهره‏اى از كتاب دارند، نديدى چگونه به جبت و طاغوت گرويدند و مشركان را گفتند راه شما به صواب نزديك‏تر از طريقه اهل ايمان است. آنان كسانى‏اند كه خداوند از رحمت خود دورشان كرده و كسى را كه خدا از رحمت خود دور كند ياورى برايش نخواهى يافت.

[=Century Gothic] شيخ مفيد(ره) در ارشاد مى‏نويسد: « قريشيان از دعوت به جنگ با رسول الله، با نشاط و فعّال شدند، و در اين حال ابو سفيان به قريش گفت: هر آينه خدا! شما را بر دشمنتان تمكين و قدرت داده است! اين جماعت يهودند كه عليه محمد با شما متحد شده‏اند و از شما جدا نمى‏شوند تا بر محمد پيروز شويد يا همگى شكست بخوريد. با اين اقدام يهود، عزم و اراده قريش در جنگ با رسول اللّه (ص) تقويت شد.
سپس يهوديان (از مكه) خارج شدند و نزد قبايل غطفان و قيس عيلان رفتند و آنها را بر جنگ با رسول اللّه (ص) فرا خواندند و پيروزى و كمك به آنها را تضمين كردند و به آنها خبر دادند كه با قريش بر سر اين مسأله به توافق رسيده‏اند.»[6]
در نقلي ديگر آمده است: «سوره حشر درباره بيرون كردن بنى­نضير نازل شده... وقتى پيامبر­(ص) داخل مدينه شدند، بنى­نضير با آن حضرت مصالحه كردند و پيمان بستند بر اينكه با آن جناب جنگ نكنند و به كمك او هم نروند، (نه له باشند و نه عليه او). پس آن حضرت از ايشان پذيرفت. چون پيامبر خدا(ص) در جنگ بدر بر مشركين پيروز شد، گفتند: بخدا قسم كه او پيامبرى است كه ما صفاتش را در تورات يافته‏ايم. چون در جنگ احد، مسلمين فرار كردند، در شك و ترديد افتاده و پيمان را شكسته و نقض عهد كردند. سپس "كعب بن اشرف" يهودى با چهل نفر از يهوديان سواره، به مكّه نزد قريش آمده، بر اينكه بدون اختلاف بر عليه محمّد(ص) باشند، قسم خوردند و پيمان بستند. پس ابو سفيان با چهل نفر از قريش، و كعب با چهل نفر از يهود وارد مسجد الحرام شده و بين پرده‏ها و پوشش كعبه با يكديگر پيمان را محكم كردند. سپس كعب بن اشرف و يارانش به مدينه برگشتند.»[7]
وقتي كعب به مدينه برگشت پيامبر فرمود: چه كسي شر ابن اشرف را كم مي­كند؟ "محمد بن مسلمه" و عده­­اي ديگر از مسلمانان او را به قتل رساندند.[8]
عدّه­اي قائلند اين اقدامات يهود، از ظاهرترين مصاديق محاربه محسوب مي­شود.[9] منابع مي­نويسند: « پس از اينكه مسلمانان سراغ كعب رفتند، همسرش او را از رفتن منع كرد و گفت: «انك امرو محارب»؛ تو محارب هستي، بنابراين صلاح نيست در اين ساعت بيرون روي.[10]
برخي از نويسندگان مغرض قائلند: «كعب بن اشرف پس از قلع و قمع شدن يهوديان توسط پيامبر، يقين داشت كه محمد بدون كمترين ناراحتي و كدورت خاطري، مردمان بي­گناهي را مي­كشد؛ لذا براي حفاظت از يهوديان به مكه رفت و از مكيان براي حفاظت از مردمش - در صورتي كه محمد تصميم بر حمله به آنها بگيرد - كمك خواست».[11]
به نظر مي­رسد اين ادعا درست نباشد؛ چرا كه پيامبر(ص) تا اين زمان به قلع و قمع يهوديان نپرداخته بود. تنها دو نفر از يهود، آن هم به جرم تحريك بر عليه پيامبر و مسلمانان و هجو پيامبر(ص) توسط مسلمانان كشته شده بودند.:Sham:
علاوه بر اينكه در پيمان­نامه يهود و قريش، سخني از اين نيست كه «قريش در صورت تعرض پيامبر به يهود» به كمك آنها بيايند.
بلكه همان­گونه كه بيان شد، پيمان نامه در واقع اتحادي بود بين يهود و قريش براي براندازي پيامبر و مسلمانان.
بر فرض اينكه پيامبر تصميم به نابودي يهود مي­گرفت و قرار بود قريش براي كمك كردن به يهود به مدينه بيايند، پيامبر به راحتي مي­توانست يهود را تا قبل از رسيدن قريش نابود سازد.
فاصله زياد بين مكه و مدينه، ارسال پيك به مكه، آماده شدن قريش و سپس حركت آنها به مدينه، فرصت كافي براي پيامبر به وجود مي­آورد كه يهود را نابود سازد. بنابراين اين ادعا از اعتبار چنداني برخوردار نيست.
بايد اضافه كرد كه در تاريخ نه بيان شده كه بني­نضير، قبل از برخورد پيامبر با آنها پيكي را به مكه فرستاده باشند، و نه خبري هم رسيده كه قريش به اين منظور به سوي مدينه حركت كرده باشند.


2- خيانت قبيله بني ­نضير به پيامبر(ص)
برخي از مورخان، در باب علت حمله پيامبر اكرم(ص) به بني ­نضير، كشته شدن دو نفر از قبيله بني ­عامر و متعاقب آن رفتن پيامبر به نزد بني ­نضير در خصوص كمك گرفتن از آنها در پرداخت ديه مقتولين و همچنین تصميم بني ­نضير به قتل آن حضرت را ذكر كرده­اند.
منابع آورده­اند: «پس از واقعه بئر معونه[12] "عمرو بن أميّه" رهسپار مدينه شد و در بين راه دو نفر از «بنى­عامر» را كه خوابيده بودند، كشت و از عهد و پيمانى كه ميان رسول خدا(ص)و بنى­عامر بود، خبر نداشت و چون به مدينه رسيد و رسول خدا(ص) را از كشتن آن دو نفر خبر داد، رسول خدا(ص) فرمود: دو مرد را كشته‏اى كه بايد ديه آن دو را بدهم.‏ سپس با كمتر از ده نفر از اصحاب خويش، براى كمك خواستن از بنى­نضير­ به سوى ايشان رهسپار شدند و آنان هم در پاسخ رسول خدا(ص) گفتند: به هر اندازه‏اى كه بخواهى از كمك دريغ نخواهيم كرد.
سپس در باب كشتن رسول خدا(ص)، با هم به مشورت پرداختند و گفتند: اين مرد را هرگز به اين حالت نخواهيد يافت، (رسول خدا(ص) در كنار ديوار ايشان نشسته بود)، كيست برود و از بالاى بام، سنگى بر وى بيندازد و ما را آسوده كند؟ "عمرو بن جحاش بن كعب" گفت: من اين خدمت را انجام مى‏دهم.
عمرو بالاي پشت بام رفت.
رسول خدا(ص)به وسيله وحى از تصميم بنى­نضير خبر يافت و برخاست، چنان كه پى حاجتى مى‏رود، راه مدينه را در پيش گرفت و چون باز نگشت، اصحاب هم با نگرانى در جستجوى وى رفتند و از مردى كه از مدينه مى‏آمد، پرسيدند و او گفت: رسول خدا(ص) را ديدم كه وارد شهر شد.
پس همه به مدينه بازگشتند.
پيامبر آنان را خبر داد، كه يهوديان در فكر غدر و مكر بودند، و آنگاه اصحاب را فرمود، تا براى جنگ با ايشان آماده و رهسپار گردند.»[13]
موضوع كمك خواستن پيامبر از بني ­نضير با اشكالاتي همراه است.
از جمله اينكه چرا پيامبر از بني ­نضير (هم­پيمانان مقتول) در خصوص ديه مقتول كمك مي­خواهد؟
برخي در جواب اين شبهه قائلند: پيامبر نزد بني ­نضير رفت تا از كيفت و ميزان ديه آنها با بني­عامر سوال كند و اين به خاطر پيماني بود كه بين بني­نضير و بني­عامر بسته شده بود.[14]
برخي هم گفته­اند بني­نضير با رسول خدا(ص) پيمان داشتند كه در پرداخت خون­بها او را ياري دهند.[15]
از ديگر اشكالاتي كه بر اين قضيه مترتب است­، مي­توان به اين نكته اشاره كرد كه چرا رسول خدا(ص) شخصا براي اخذ ديه و يا سوال در اين خصوص به نزد آنان رفت؟
علاوه بر اينكه مگر ديه اين دو نفر چقدر زياد بوده كه پيامبر بخواهد از يهود كمك بگيرد؟
منابع در اين خصوص نمي­توانند چندان ما را يار ي كنند. به هر حال بايد به اين قضيه با چشم ترديد نگريسته شود.


3- دلیل سوم

يكي ديگر از عللي كه در باب حمله به بني­نضير ذكر شده، مطلبي است كه در كتاب «المصنف» مي­باشد.
ايشان مي­نويسد: «بني­نضير، پس از جنگ بدر، تصميم به خيانت گرفتند.
آنها از رسول خدا(ص) خواستند كه با 30 نفر از يارانش نزد آنان رود تا با 30 نفر از احبار گفت و گو كنند و هر گروهي كه قانع شدند، ديگران به او ايمان آورند. سرانجام تعداد را به سه نفر كاهش دادند. آنگاه سه يهودي سلاح خود را پنهان كرده، به قصد ترور آن حضرت بيرون آمدند.
اما زني از بني­نضير كه بستگانش در ميان مسلمانان بودند، قبل از ملاقات پيامبر با اين گروه، جريان را افشا كرد و پيامبر به خاطر اين پيمان­شكني آنان را محاصره كرد.»[16]
مطلبي كه در اين كتاب ذكر شده، چندان مورد توجه نيست. و قائلي هم به جز صاحب المصنف ندارد. البته از طرفي هم بايد توجه داشت كه صاحب المصنف خود از مورخان اوليه و معاصر واقدي است.[17]

4- اعلام جنگ از طرف بني­نضير
به نظر مي­رسد پس از بازگشت كعب بن اشرف و همراهانش از مكه و آگاهي پيامبر(ص) از پيمان آنها با كفار قريش، آن حضرت ابتدا دستور قتل كعب را صادر كرده، سپس براي اينكه از دست يهود و توطئه چيني­هاي آنها آسوده شود و همچنين اتحاد بني­نضير را با قريش به هم بزند، به آنها اعلام كرده كه بايد از مدينه كوچ كنند.[18]
اما آنها نه تنها به اين خواسته توجه نكردند، بلكه به پيامبر اعلان جنگ دادند. «"حيي بن اخطب" برادرش "جدي" را فرستاد تا هم به پيامبر اعلام جنگ كند و هم از منافقين كمك بخواهد.[19]
علاوه بر اين، آنها سلاح خويش، سنگ و تير را آماده كرده بودند(معهم النبل و الحجاره).[20]
از طرفي آنها چون به حمايت "عبدالله بن ابي منافق" دل­گرم بودند، از اعلام جنگ، چندان واهمه­اي نداشتند. «عبدالله بن ابي به آنها گفته بود از قلعه­هاي خود خارج نشويد.[21]
اگر مبارزه كنيد ما با شما هستيم و شما را خوار نمي­سازيم. يهوديان با ديدن رسول خدا(ص) و اصحابش، بالاي قلعه­هاي خود رفتند و شروع به پرتاب سنگ و تير كردند.[22]
پيامبر، نماز صبح را در يكي از منازل بني­نضير خواند. "سعد بن عباده" خيمه­اي از چوب براي پيامبر ساخت.
مردي يهودي به نام "عزوك" تيري به آن زد و باعث شد پيامبر محل خيمه را تغيير دهد تا از دسترس تيرهاي يهود در امان باشد.[23]
در ايام محاصره، عده­اي از يهوديان بني­نضير، قصد شبيخون داشتند كه حضرت علي(ع) با كشتن سردسته آنها اين توطئه را خنثي كرد.[24]
اين اقدامات نشان­دهنده بي­توجهي يهود به پيمان خويش با پيامبر و در واقع اعلام جنگ از طرف آنها بود.
بنابراين هر يك از گزارش­هايي كه در اين خصوص نقل شده را بپذيرم - خصوصا اقدام كعب و يارانش و همچنين اعلام جنگ از طرف بني نضير - موضوع پيمان­شكني آنها ثابت است. بايد توجه داشت كه شكسته شدن پيمان­نامه توسط بني ­قينقاع دلالت بر لغو و از بين رفتن آن با ساير قبايل نداشت؛[25]
چرا كه در جريان حمله به بني­ قينقاع، يهود بني ­نضير و بني ­قريظه با عدم همكاري خويش با آنها مي­خواستند نشان دهند كه بر عهد خويش پايبندند و همچنین درگيري پيامبر با بني­نضير و بني­قريظه هم بعد از پيمان­شكني جداگانه آنها بود. علاوه بر اين، در جريان غزوه بني­قريظه خواهيم گفت كه آنها در ابتدا خود را پايبند به تعهد خويش با پيامبر مي­دانستند.[26]


حاصل سخن:

دومين گروه يهودي كه پيمان خويش را شكستند، بني­ نضير بودند. عده­اي از افراد اين قبيله به مكه رفتند، با قريش بر عليه پيامبر پيمان بستند، و بدين وسيله پيمان خويش را با پيامبر شكستند. اگر سوء قصد آنها به جان پيامبر كه بسياري از مورخان آن را ذكر كرده­اند، درست باشد، موردي ديگر از نقض پيمان، توسط اين گروه به حساب مي­آيد. سرانجام آنها در جواب در خواست پيامبر كه از آنها خواست مدينه را ترك گويند، اعلام جنگ كردند. برخورد پيامبر با آنان، همانند برخورد با گروه قبل بود.

كتابنامه
1) قرآن كريم
2) واقدي، محمد بن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1369ش.
3) ابن الجوزي؛ زاد المسير، بيروت، دار الفكر،1407ه.
4) صالحي شامي، محمد بن يوسف؛ سبل الهدي و الرشاد، بيروت، دار الكتب العلميه،1414ه.
5) طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الاعلمي، 1415ه.
6) ابن حبان، محمد؛ الثقات، حيدر آباد، موسسه الكتب الثقافيه،1393ش.
7) محمد بن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر، بي­تا.
Dirol ابن سيد الناس؛ عيون الاثر، بي­جا، موسسه عز الدين، 1406ه.
9) ابن هشام؛ السيره النبويه، مكتبه محمد علي صبيح و اولاده، بي­جا،1383ه.
10) مسعودي، علي بن حسين؛ التنبيه والاشراف، بي­جا، بي­تا.
11) عسقلاني، ابن حجر؛ فتح الباري، بيروت، دارالمعرفه، بي­تا.
12) صنعاني، عبدالرزاق؛ المصنف، بي­جا، المجلس العلمي، بي­تا.
13) احمدي ميانجي، احمد؛ مكاتيب الرسول، قم، دار الحديث، بی­تا.
14) شيباني؛ السير الكبير، بي­جا، بي­تا.
15) طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ­الطبري، بيروت، موسسه الاعلمي، بي­تا.
16) ابن عساكر؛ تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دار­ الفكر، 1415ه.
17) عاملي، سيدجعفرمرتضي؛ الصحيح من سيره النبي الاعظم، بيروت، دار الهادي، 1415ه.،چهارم.
18) قرطبي؛ تفسير القرطبي، بيروت، موسسه التاريخ العربي، 1405ه.
19) برهان الدين حلبي، علي؛ سيره حلبي، بيروت، دار المعرفه، بي­تا.
20) بغوي، حسين بن مسعود؛ معالم التنزيل، بيروت، دار المعرفه، 1415ه.
21) محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، اسلاميه، بي­تا.

[1] .التنبيه والاشراف، ص 209 .
[2] .التنبيه و الاشراف، ص210 و السيره النبويه،(ابن كثير)، ج3، ص11.
[3] .مكاتيب الرسول، ج3، ص42 .
[4] .الطبقات الكبري، ج2،ص32.
[5] .مجمع البيان، ج 3، ص106 و اسباب النزول، ص104 و تفسير القرطبي، ج5، ص249.
[6] .الارشاد، ج 1، ص 85 .
[7] .مجمع البيان، ج 3، ص424.
[8] .همان و تاريخ مدينه دمشق، ج33،ص 223 .
[9] .الصحيح من سيره النبي الاعظم، ج6ص44 و مكاتيب الرسول، ج3 ، ص 42.
[10] .تاريخ الطبري ج 2 ،ص 180 و السير الكبير، ج2، ص273 و الطبقات الكبري، ج2، ص32.
[11] .يكي از سايت هاي اينترنتي.
[12] .در ماه صفر سال 4 هجري طايفه بنى عامر هفتاد نفر از مسلمانان و قاريان قران را كه براي تبليغ اسلام به نجد رفته بودند،كشتند. اين واقعه به ماجراى «بئر معونه» مشهور است.
[13] .المغازي،ج1 ص 363 -365و تاريخ الطبري،ج2،ص223 224و السييره النبويه،(ابن هشام)ج3 ص682
[14] .الدر المثور ج6 ص 190و الصحيح من سيره النبي العظم ج8،ص46 به نقل از السيره النبويه (دحلان) ج1 ص 260.
[15] .سيره حلبي، ج2،ص599 و معالم التنزيل، ج2 ص 19 .
[16] .المصنف، ج5، ص359 -360 و سبل الهدي، ج4، ص321.
[17] .سال وفات وي 211 هجري مي باشد.
[18] .فتح الباري، ج7 ، ص256 و سبل الهدي ج4، ص320 و الطبقات الكبري، ج2، ص57.
[19] .تاريخ الطبري، ج2، ص 225 و سبل الهدي و الرشاد، ج4، ص 321.
[20] .الطبقات الكبري، ج2، ص 58 و عيون الاثر، ج2، ص25.
[21] .فتح الباري، ج7، ص256 و سبل الهدي، ج4، ص320 و زادالمسير، ج7، ص320 و عيون الاثر، ج2، ص25 .
[22] .المغازي، ج1، ص371.
[23] .المغازي، ج1، ص371.
[24] .المغازي، ج1، ص371 و الارشاد، ج1، ص 92.
[25] .برخي قائلند پيامبر با اخراج بني قينقاع خود پيمان نامه را شكسته بود . بنابراين ساير يهوديان موظف به رعايت آن نبودند.
[26].تاريخ الطبري، ج2، ص237.

ادامه دارد..........!

نوشت:

دکتر علی سینا:

پیامبر تنفر دینی را به عربستان معرفی کرد و مانند هیتلر یهودیان را در نسل کشیهای تباهکارانه نابود کرد، آیا یک پیامبر خدا باید اینقدر ظالم باشد؟


نبرد بني قريظه

تاریخ نویسان مسلمان میخواهند که تمام تقصیر را به گردن یهودیان بیاندازند و آنها را "آدم بدها"ی داستان جا بزنند. هرچند استهزا کردن یک جرم نیست، اما اگر اندکی به پاسخ یهودیان به محمد دقت کنیم، در می یابیم که او نرفته بود تا یهودیان را اندرز دهد، بلکه رفته بود تا آنها را تهدید کند.



با سلام

سومین گروه از یهودیان كه پیامبر با آنها برخورد كرد، «بنی­ قریظه» بودند.
آنها با پیمان‌شكنی خویش، در شرایطی كه مسلمانان در موقعیتی بسیار دشوار به سر می‌بردند، موجب شدند تا پیامبر به شدت با آنها برخورد كند.
در منابع آمده است: "حیی بن اخطب" از سران قوم بنی‌نضیر به همراه گروهی از یهودیان، پس از این كه پیامبر آنها را بخشید و تن‌ها به تبعید آنها اكتفا كرد، به مكه رفتند و قریش و سایر قبایل را به لشكر كشی به مدینه فراخواندند. و آنها را به سمت مدینه حركت دادند.[1]
سپس حیی بن اخطب در بین راه از آنها جدا شد تا نزد بنی‌قریظه آمده و آنها را به پیمان شكنی وا دارد.[2]
حیىّ بن اخطب نزد "كعب بن اسد" رئیس بنى‌قریظه رفت و از او خواست تا پیمان خود را با محمد نقض كند.
كعب در وهله اوّل او را به تندى ردّ كرد و گفت: «تو چه مرد بدیمنى هستى! من با محمّد(ص) پیمانى بسته‏ام و پیمان­شكن نیستم و جز وفادارى و صداقت از او ندیده‏ام.[3]» ولى پس از آن كه حیى به او طعنه زد و شجاعت او را زیر سوال برد، كعب در را به روى او گشود.
آنگاه حیى به او گفت: «اى كعب چه فكر مى‏كنى! من عزّت روزگار را برایت آورده‏ام و دریایى مواج از انسآنها آورده‏ام. حیىّ آن قدر او را وسوسه كرد تا آنكه كعب در نهایت گفت: من مى‏ترسم محمد كشته نشود و قریش به سرزمین خود باز گردد، تو نیز به سوى خانواده‏ات بازگردى و من و همراهانم كشته شویم. حیىّ به تورات سوگند یاد كرد كه اگر چنین شود او نزد بنى‌قریظه بماند و به سرنوشت آنان دچار گردد.
آنگاه كعب عهدنامه پیغمبر(ص) را پاره كرد.[4]


پیامبر، "سعد بن معاذ"، "سعد بن عباده"، و "اسید بن حضیر" را فرا خوانده به آنان فرمود: «اطلاع یافته‏ام كه بنى‌قریظه پیمانى را كه میان ما و آنها بوده است، گسسته و حالت جنگ به خود گرفته‏اند. بروید و ببینید آیا آنچه برای من گزارش آورده‏اند، حقیقت دارد یا نه؟
آنها به دستور رسول خدا(ص) پیش كعب بن اسد رفتند و متوجه شدند یهودیان پیمان را شكسته ‏اند.
آنها را به خدا قسم دادند كه بر سر پیمانى كه بسته‏اند بمانند و پیش از اینكه كار به جنگ بكشد به وضع سابق برگردند، و به پیشنهاد حیىّ بن اخطب عمل نكنند.[5]
كعب بن اسد گفت: «هرگز به آن پیمان باز نمى‏گردیم! من آن را مثل این بند(اشاره به بند كفش خودش) گسسته‏ام!» سپس به پیامبر فحاشی كرد.[6]

بنی‌قریظه علاوه بر نقض پیمان، اقدامات دیگری نیز انجام دادند. و پیمان­شكنی خویش را كاملا آشكار ساختند. از جمله این اقدامات می‌توان به موارد ذیل اشاره كرد.

1- یهود بنى‌قریظه تصمیم گرفتند شبانه به مركز مدینه شبیخون بزنند. به این منظور حیىّ بن اخطب را نزد قریش فرستادند تا هزار نفر از آنان و هزار نفر از «غطفان» بیایند و به كمك آنان به مركز شهر حمله كنند.
این خبر به پیامبر رسید و گرفتارى بسیار سخت شد. رسول خدا(ص) "سلمة بن اسلم" را با دویست مرد و زید بن حارثه را همراه سیصد نفر براى پاسدارى از مدینه اعزام كرد و فرمود تا سپیده‏ دم تكبیر بگویند.[7]
2- شبى "نبّاش بن قیس" از حصار خود، همراه ده نفر از شجاعان یهود بیرون آمد، به امید اینكه بتواند شبیخونى بزند. چون به نزدیكى بقیع رسیدند، با گروهى از مسلمانان كه از یاران سلمة بن اسلم بن حریش بودند، برخوردند و پس از ساعتى درگیرى و تیر اندازى، باز گشتند.[8]
3- در موردی دیگر، ده نفر از یهود به فرماندهى "غزّال بن سموئیل" كه همگى از بنى‌قریظه بودند، هنگام روز به حصاری كه زنان داخل آن بودند، حمله آوردند، و شروع به نفوذ و تخریب حصار كردند. یكى از یهودیان به در برج رسید و خواست داخل شود.
"صفیه" عمه پیامبر(ص) ابتدا از "حسان بن ثابت" كه او نیز همراه زنان داخل حصار بود، درخواست كرد كه برود و یهودی را به قتل برساند. اما حسان كه فردی ترسو بود، گفت من جان خویش را به اینها عرضه نمی­دارم. سپس صفیه جامه بر خود پیچید و چماقى بدست گرفته بسوى آن مرد رفت و چنان ضربت سختى بر او زد كه سرش را خرد كرده و او را كشت.[9] و دیگر یهودیان گریختند.[10]

تدابیر حكیمانه رسول خدا(ص) در جنگ با احزاب، همیاری مسلمانان، شجاعت علی(ع) و در نهایت، امدادهای الهی سبب شكست احزاب و بازگشت آنها شد.[11]
پیامبر، بلافاصله از طرف خداوند، مامور شد به جنگ با بنی‌قریظه بپردازد.[12] آن حضرت به مسلمانان دستور داد به سوی آنها حركت كنند.
سرانجام بنی‌قریظه، پس از 25 روز و به قولی 15 روز تسلیم شدند.
در اینكه پیامبر، چه مجازاتی برای بنی‌قریظه در نظر گرفت، بین نویسندگان اختلاف است.
در منابع دست اول، به قتل مردان آنها و اسارت زنان و بچه‌‌ها اشاره شده است.[13] اما برخی از نویسندگان معاصر با ذكر دلائلی كه البته برخی از آنها قابل توجه است، به انكار این امر پرداخته­اند.[14]

.

[=century gothic]علل برخورد شدید با بنی‌قریظه:Sham::Sham:
اگر قتل این گروه از یهود را به امر پیامبر(ص) بپذیریم، باید به علت این برخورد شدید اشاره كنیم.
ما در این قسمت از مقاله، تلاش می‌كنیم با توجه به منابع تاریخی و قرآن كریم، این مسئله را بررسی كنیم.
1- نقض پیمان
یهودیان بنی‌قریظه طبق پیمان­ نامه­ای كه با پیامبر داشتند، حتی اگر مسلمانان در شرایط سخت هم قرار نداشتند،می توانستد آنها را به جرم پیمان شكنی مجازات كنند. و این مجازات را خود یهود در پیمان نامه پذیرفته بودند.
2- شرایط حساس هنگام نقض پیمان
به نظر می‌رسد مهم­ترین علت این برخورد، پیمان­شكنی آنها در شرایط بسیار سخت می‌باشد.
پیمان­شكنی یهود در آن شرایط حساس، مسلمانان را بسیار نگران كرد. یهود در شرایطی نقض پیمان كردند كه با تحریك حیی بن اخطب، 10 هزار نفر از دشمنان سرسخت پیامبر از قبایل مختلف به جنگ مسلمانان آمده بودند.[15]
ترس مسلمانان در این زمان، حكایت از سختی شرایط دارد. یكی از منافقان می‌گفت: «محمّد به ما وعده می‌دهد كه خزانه‏هاى كسرى(پادشاه ایران) و قیصر(امپراطور روم) را خواهیم گرفت، ولى اكنون در وضعى دچاریم كه هیچ كدام از ما جرئت ندارد حتى براى قضاى حاجت از جاى خود حركت كند[16]».
اوضاع به حدی سخت بود كه پیامبر به منظور متفرق كردن دشمن حاضر شده بود یك سوم خرمای مدینه را به قبیله «غطفان» بدهد تا برگردند.[17]
قرآن كریم به این شرایط سخت اشاره كرده است.[18]در سوره احزاب آیات دهم به بعد آمده است:
«إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»[19]
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زیر [پاى‏] شما آمدند، و آنگاه كه چشم‌ها خیره شد و جآنها به گلوگاه‌‌ها رسید و به خدا گمآنها یى [نابجا] مى‏بردید.

«هُنالِكَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَ یسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یریدُونَ إِلاَّ فِراراً»[20]
آنجا [بود كه‏] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند.و هنگامى كه منافقان و كسانى كه در دلهایشان بیمارى است مى‏گفتند: «خدا و فرستاده‏اش جز فریب به ما وعده‏اى ندادند.»و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست، برگردید.» و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى‏خواستند و مى‏گفتند: «خانه‏هاى ما بى‏حفاظ است» و[لى خانه‏هایشان‏] بى‏حفاظ نبود، [آنان‏] جز گریز [از جهاد] چیزى نمى‏خواستند.

3- اقدامات بنی‌قریظه مصداق محاربه

اقدامات نابخردانه بنی‌قریظه كه گوشه‌هایی از آن بیان شد، مصداق محاربه به شمار می‌رود. در قرآن كریم، برای محاربان جزای سختی مقرر شده است. خداوند متعال می‌فرماید:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیم»[21]‏
سزاى كسانى كه با [دوستداران‏] خدا و پیامبر او مى‏جنگند و در زمین به فساد مى‏كوشند، جز این نیست كه كشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یكدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.

[=century gothic]


4- قتل، خواسته بنی‌قریظه
باید به این نكته توجه داشت كه یهود بنی‌قریظه، می‌توانست با قبول اسلام[22] مال و جان خویش را حفظ كند.[23]
اما حسادت به پیامبر، لجاجت و نژاد پرستی باعث شد كه آنها تنها كشته شدن را انتخاب كنند.
«زمانی كه پیامبر(ص)، بنی‌قریظه را محاصره كرده بود، كعب بن اسد به آنها گفت: اى یهودیان از این مرد پیروى كنید، به خدا سوگند او پیامبر است. براى شما روشن است كه او پیامبر مرسل است و صفات او را در كتاب‌هاى خود دیده‏اید. او همان كسى است كه عیسى(ع) مژده ظهورش را داده است و شما نشانی‌هاى او را مى‏دانید. گفتند:آرى این هموست، ولى ما از تورات جدا نمى‏شویم».[24]
در نقلی دیگر آمده است: «كعب بن اسد گفت: اى بنى‌قریظه، به خدا سوگند شما مى‏دانید كه محمد فرستاده خداست، و هیچ چیزى غیر از رَشك و حسد ما نسبت به اعراب، مانع ایمان آوردن ما نشد، آن هم به این بهانه كه چرا این پیامبر از بنى­اسرائیل نیست، و حال آنكه نبوت را خداوند به هر كه بخواهد عنایت مى‏كند. و مى‏دانید كه من شكستن پیمان و عهد را خوش نداشتم، ولى گویى بلا و نحوست این مردى كه اینجا نشسته است(حیىّ بن اخطب)، بر ما و بر قوم خودش پاى­پیچ شده است، قوم خودش، از ما بدتر و بدبخت‏تر بودند. در هر حال محمد هر كس را كه از وى پیروى نكند، باقى نخواهد گذاشت. آیا به خاطر مى‏آورید وقتى "ابن­خراش" اینجا آمد چه گفت؟...
گفت: پیامبرى در این دهكده ظهور خواهد كرد، اگر هنگام ظهورش من زنده باشم، حتما از او پیروى و او را یارى خواهم كرد، و اگر بعد از مرگ من ظهور كرد بر شما باد كه از او كناره گیرى نكنید، بلكه حتما او را پیروى كنید و یاران و مددكاران او باشید، در آن صورت به هر دو كتاب اول و آخر ایمان آورده‏اید. كعب گفت: بیایید از او پیروى كرده و تصدیقش كنیم و به او ایمان آوریم، تا در نتیجه بر جان و مال و زن و فرزند خود تأمین پیدا كنیم، و هم در حكم همراهان و پیروان او باشیم. گفتند: ما پیرو كس دیگرى غیر از خود نیستیم، پیامبرى و كتاب از درون ما بوده، پس آیا مى‏توانیم تابع غیر خود باشیم؟
كعب همچنان پاسخ آنها را مى‏داد و ایشان را نصیحت مى‏كرد، امّا آنها گفتند ما هرگز از تورات و آیین یهودى خود دست بردار نیستیم.[25]
در منابع آمده است كه برخی از یهودیان اسلام آورده و خود را نجات دادند. «عمرو بن سعد گفت:«ای یهودیان شما با محمد پیمان بسته­اید كه كسی را بر علیه او یاری نكنید... شما این پیمان را شكستید. من با شما نیستم و در این پیمان­شكنی شركت نمی­كنم. من از شما برائت می‌جویم.»[26]سپس نزد پیامبر آمد و مسلمان شد.»[27]
منابع به اسلام آوردن افرادی دیگر نیز اشاره كرده­اند. آنها با اسلام خویش، جان و مال خویش را حفظ كردند.
«شبى كه فرداى آن حصارهاى بنى‌قریظه فتح شد، "ثعلبة" و "اسید" پسران "سعیة" و "اسد بن عبید" كه هر سه جوان هم بودند، به یهودیان گفتند به خدا سوگند این پیامبر است و همان مردى است كه "ابن­هیبان" براى ما مى‏گفت، از خداى بترسید و او را پیروى كنید. گفتند: این او نیست. گفتند: به خدا سوگند كه این همان است و خودشان سه نفر از حصار به زیر آمدند و اسلام آوردند و قوم ایشان، از مسلمان شدن خوددارى كردند».[28]

حاصل سخن :

سومین گروه از یهودیان پیمان­شكن، بنی‌قریظه بودند.
آنها در شرایطی بسیار سخت در حالی كه 10 هزار نفر از مشركان به مدینه آمده بودند و پشت خندقی كه مسلمانان حفر كرده بودند، منتظر فرصتی برای حمله به مدینه بودند، پیمان خویش را شكستند. هر چند تدابیر حكیمانه رسول خدا(ص) و عواملی دیگر سبب شكست احزاب شد، اما این امر مانع از این نبود كه این بار، یهودیان به طور جدی تنبیه شوند. البته همین گروه نیز می‌توانستند با قبول اسلام جان و مال خویش را حفظ كنند، اما لجاجت و نژادپرستی و حسادت آنها سبب شد از قبول اسلام خودداری كنند. بنابراین مردان آنها( به جز كسانی كه مسلمان شدند) كشته شدند و زنان و فرزندانشان اسیر شدند.

كتابنامه
1) قرآن كریم.
2) واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1369ش.
3) عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1415ق. اول.
4) شهیدی، سید جعفر؛ تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، علمی-فرهنگی،1383ش.،دوم.
5) صالحی شامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1414ق.
6) ابن هشام، السیره النبویه، مكتبه محمد علی صبیح و اولاده، بی­جا، 1383ش.
7) یوسفی غروی، محمد‌هادی؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفكر الاسلامی، 1417ق. اول.
Dirol طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، بی­تا.

[1] .المغازی، ج2، ص440 و تاریخ الطبری، ج2، ص233و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص700 .
[2] .تاریخ الطبری، ج2، ص237.
[3] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705.
[4] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705 و المغازی، ج2، ص 456.
[5] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
[6] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
[7] .المغازی، ج2، ص460.
[8] .المغازی، ج2، ص 462.
[9] .تاریخ الطبری، ج2، ص242و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص711 .
[10] .المغازی، ج2، ص463.
[11] .تاریخ الطبری، ج2، ص244.
[12] .تاریخ الطبری، ج2، ص245و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص715 .
[13]. تاریخ الطبری، ج2، ص250و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص721 .
[14]. ر.ك: سید جعفر شهیدی تاریخ، تاریخ تحلیلی اسلام و زرگری نژاد صدر اسلام(عصر نبوت) و... .
[15]. تاریخ الطبری، ج2، ص237 و السیره النبویه(ابن هشام)ج3،ص705 و المغازی،ج2،ص 444.
[16] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص 459-460.
[17] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص707 .
[18] .المغازی، ج2، ص 494-495.
[19] .قرآن كریم، سوره احزاب، آیه 10.
[20] .همان، آیات 11-12-13.
[21] .المائدة،آیه 33 .
[22] .هر چند به صورت ظاهری.
[23] .كما این كه چند نفر از آنها اسلام آوردند و نجات یافتند.
[24] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص717 و المغازی، ج2، ص 501-502.
[25] .المغازی، ج2، ص 501-502.
[26] .الاصابه، ج4، ص525 و المغازی، ج2، ص 503-504 و سبل الهدی، ج5، ص7.
[27] .الاصابه، ج4، ص525.
[28] .الطبقات الكبری، ج1، ص161و اسد الغابه، ج1، ص90 و تاریخ الطبری، ج2،ص248

موضوع قفل شده است