پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه2-(جنگهای پیامبر ص)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاسخ, به شبهات, دکتر علی سینا ,شبهه2-(جنگهای پیامبر ص)

[=Tahoma]با سلام به عزیزان اسک دین !:Gol:

چند سال پیش در سال ۱۳۸۶ شخصی به اسم دکتر علی سینا دست به شبهه پراکنیهای زد و با وجود خلق و خوی اسلام ستیزی که داشت!دکتر علی سینا یک جایزه 50,000دلاری برای کسی که بتواند ادعاهای او و اتهامهایی که او بر پیامبر اسلام وارد می‌کند رد کند در نظر گرفته است
و سایتهای اسلام ستیز هم به شدت استقبال کردند !
هر چند شبهات این ملعون بی خرد نخ نما ست !
اما برای انعکاس ان در محیط مجازی اینترنت لازم دیدم شبهات این ملعون را در سایت مطرح کنم تا با کمک اساتید بزرگوار
و[=&amp]دوستان [/][=&amp]گرامی[/] جوابی کوبنده و کامل به این شبهات داده شود !

قابل توجه عزیزان اینکه از شما بزرگوارم طلب بخشش دارم در مورد سخنان این ملعون که پر از بی احترامی و توهین به پیامبر ص میباشد !و تا آنجا که بتوانم سعی میکنم از سخنان توهین آمیز این از خدا بی خبر استفاده نکنم

خب [/]دومین شبهه ایشان در مورد جنگهای پیامبر ص میباشد
که اینطور عنوان میکند


دکتر علی سینا:

چطور شخصی که خود را پیامبر خطاب میکند، میتواند به کاروانهای تجارتی حمله کند و همچون یک ..........و ........ رفتار کند؟

بیشتر مسلمانان که ادعا میکنند جنگهای محمد حالت دفاعی داشته است، تایید کردید که محمد مهاجم بود و او بود که به کاروانهای تجارتی حمله کرد.
این زمان بسیاری را برای ما حفظ میکند، زیرا دیگر من مجبور نیستم سیاهه ای از حملاتی که محمد به کسانی که آنها را دشمن خوییش میدانست ارائه دهم.

اما گویا شما حملات محمد به کاروانها، شهر ها و کشتن شهروندان را به این دلیل که استراتژی نظامی برای تضعیف دشمنان محمد بوده اند عادلانه میدانید.
اما توضیح خود محمد برای این حملات این بوده است که مسلمانان حق دارند آنچه قریش در هنگام تبعید از مسلمانان ستانده، پس بگیرند.

اگر چه حقیقت این است که مکیان محمد را از خانه هایشان نراندند،بلکه مسلمانان به دلیل اصرار محمد مهاجرت کردند. وی ابتدا دستور داد که مریدانش به حبشه بروند و بعد که به اندازه کافی طرفدارانی در مدینه یافت، آنان را به مهاجرت به مدینه فرمان داد.
در حقیقت علی رغم اینکه محمد بطور دائم در حال دشنام دادن و توهین به مذهب قریشیان بود و آنها را با رفتار فرسایشی خود خشمگین کرده بود، حتی یک مورد نیز در تاریخنامه های اسلامی گزارشی از اعمال خشونت علیه محمد و طرفدارانش نشده است.
مسلمانان امروزه هیچ انتقادی علیه دینشان را نمیپذیرند. آنها شخصی را که عقایدشان را زیر سوال ببرد به یکباره می کشند و این چیزی است که پیامبر به آنها آموخت تا انجام دهند.
اما اعراب پیش از محمد از بردباری و مدارای دینی بیشتری برخوردار بودند. اعراب پیش از محمد با مسیحیان و یهودیان در توازن همزیستی می کردند، بدون اینکه هیچ نشانه ای از عداوتها و دشمنی های برگرفته از ادیان بین آنها باشد.
اما آزمایش بردباری و تحمل دینی نهایی بین اعراب وقتی آغاز شد که محمد شروع به شماتت کردن خدایان اعراب پرداخت.
اما با وجود تهمت هایی که به قریش زده می شود،قریشیان میزان بالایی از بردباری و تحمل را از خود نشان دادند، حتی وقتی که محمد آشکارا به مقدسات آنها توهین میکرد، هرگز به محمد و یا هیچیک از پیروانش صدمه ای نزدند.

این تحمل و بردباری را با رفتاری که با بهائیان در ایران میشود مقایسه کنید. بهائیها به محمد یا الله او توهینی نمیکنند، آنها امامان را انکار نمی کنند و با هیچ یک از مفاهیم قرآنی نیز مخالفت نمیکنند. تنها چیزی که آنها میگویند این است که پیامبر آنها همان کسی است که ظهور وی به مسلمانان وعده داده شده است.
این ادعا در مقابل دشنامهای آشکار محمد به عقاید و مقدسات قریش هیچ است اما نه تنها مسلمانان هیچ بیرحمی و قساوتی را از بهائیان دریغ نکرده اند، بسیاری از آنها را کشته اند، زندانی کرده اند، شکنجه داده اند و کتک زده اند. حقوق انسانی آنها را نادیده گرفته اند و بطور وحشتناکی غیر انسانی با آنها برخورد کرده اند. هیچکدام یک از این اعمال در حق پیامبر اسلام و طرفدارانش انجام نگرفته بود هرچند آنها بطور دائم خدایان قریش را با توهین و طعنه شستشو میدادند و به مقدسات آنها دائم دشنام میدادند.

وقتی مکیان به اندازه کافی محمد را تحمل کردند و نتوانستند تمسخر خدایانشان را تحمل کنند، سرانجام گروهی از بزرگان خود را به نزد ابوطالب فرستادند و به او شکایت کردند که "این برادر زاده تو بسیار زشت و زننده در مورد خدایان و دین ما سخن میگوید. ما را احمق خطاب کرده است و نیاکان ماراگمراه خوانده است.
اکنون یا تو اورا نصیحت کن یا دستور ده تا ما نسق کار خود بنهیم اورا از خود و به هر طریق که باشد، دفع کنیم". ابوطالب نیز با آنها به نرمی سخن گفت و به آنها اطمینان داد که با برادرزاده خود در این مورد صحبت خواهد کرد و از او خواهد خواست که احترام بیشتری از خود نشان دهد.
اما محمد اقدامات خود را تغییر نداد، پس آنها مجددا نزد ابوطالب با حالی آشفته بازگشتند و به او اخطار دادند که اگر او برادرزاده اش را از رفتار زشت خود باز ندارد، آنها خود وی را مهار خواهند کردو به ابوطالب گفتند "و حال دیگر ما براستی نمیتوانیم بیش از این تحملی از خود در مقابل توهین به مقدسات، پدران و خدیانمان نشان دهیم، یا تو اورا از توهین و تمسخر ما بازدار و یا خود با او همزبان شو و به او بپیوند تا ما بتوانیم در مورد این قضیه تصمیم بگیریم."

این تمام چیزی است که در مورد آزار مسلمانان در مکه گزارش شده است. آنچه آنها گفته اند تنها یک اخطار بود و حتی به تهدید نیز کشیده نشده است.
در واقع تا زمانیکه ابوطالب زنده بود و حتی بعد از مرگ وی تا زمانی که محمد در مکه بود هیچ صدمه ای به وی زده نشده بود و هیچیک از یارانش نیز آزاری ندیده بودند.

تنها گزارشی که از خشونت و برخورد فیزیکی علیه مسلمانان در تاریخ گزارش شده است، کتک خوردن خواهر عمر، به جرم اینکه وی اسلام آورده بود و عمر او را مورد ضرب و شتم قرار داده بود است، و از اتفاق همین قضیه نیز موجب پذیرش اسلام از طرف وی شد.
اما حتی این برخورد را نیز نمیتوان یک آزار مذهبی نامید، بلکه تنها میتوان آنرا خشونت خانوادگی دانست زیرا عمر انسانی کج خلق و غیر قابل پیشبینی و زود رنج بود که به آسانی کنترل اعصاب خود را از دست میداد و دست به خشونت می برد. اما حتی این حدیث نیز ممکن است درست نباشد، زیرا عمر خود در جای دیگر طریقه اسلام آوردن و آشنایی خود با اسلام را به گونه ای دیگر نقل کرده است.

پس پرسش اینجا مطرح میشود، اگر هیچ آزاری علیه مسلمانان وجود نداشت، چه کسی آنها را از خانه هایشان رانده بود؟
ما میدانیم که بسیاری از آنها خانه های خود را رها کردند و به حبشه و بعدها به مدینه رفتند. چرا آنها باید خانه های خود را در حالی که هیچ خطری آنها را تهدید نمیکرد رها میسازند؟

پاسخ به این سوال را میتوان در محمد و آنچه در مغز میپروراند یافت. این محمد بود که از آنها خواست که مکه را ترک کنند. درواقع او به آنها دستور داد که مکه را ترک کنند و اینرا نیز از طرف الله بر آنها واجب کرد. آیات زیر به روشنی به این مسئله اشاره میکنند.

سوره انفال آیه 72:
آنان که ايمان آورده اند و مهاجرت کرده اند و با مال و جان خويش در راه ، خدا جهاد کرده اند و آنان که به مهاجران جای داده و ياريشان کرده اند ،خويشاوندان يکديگرند و آنان که ايمان آورده اند و مهاجرت نکرده اند خويشاوندان شما نيستند تا آنگاه که مهاجرت کنند ولی اگر شما را به ياری طلبيدند بايد به ياريشان برخيزيد مگر آنکه بر ضد آن گروهی باشد که ميان شما و ايشان پيمانی بسته شده باشد و خدا به کارهايی که می کنيد بيناست.


اینها جملات بسیار خشنی هستند که محمد در رابطه با پیروان خودش که مکه را ترک نکردند میگوید. در جای دیگر محمد تاکید بیشتری روی این قضیه میکند.

سوره نساء آیه 89
دوست دارند همچنان که خود به راه کفر می روند شما نيز کافر شويد تا، برابر گرديد پس با هيچ يک از آنان دوستی مکنيد تا آنگاه که در راه خدا مهاجرت کنند و اگر سر باز زدند در هر جا که آنها را بيابيد بگيريد و بکشيد و هيچ يک از آنها را به دوستی و ياری برمگزينيد.

در آیه بالا محمد به به باورمندان مکه دستور می دهد که خانه خود را رها کرده و به مدینه بروند. او تا جایی پارا فرا میگذارد که به باقی مسلمانان دستور میدهد اگر برخی از مسلمانان خواستند به مکه برگردند آنها را بکشند که این نوع برخورد با طبیعت دینی اسلام سازگار است.
بنابر این ما میدانیم که هرچند محمد تحمل قریش را نیز با دشنامهایش به سر آورده بود، خروج مسلمانان از مکه بخاطر آزار و اذیت بت پرستان مکه نبوده است. هیچ آزاری طرف قریش وجود نداشت . تازه باورمندان مکه را به دلیل اینکه محمد از آنها اینچنین خواسته بود ترک گفتند. تکنیک های اعمال فشار از طرف محمد بر پیروانش آنقدر زیاد بود که او حتی به پیروانش گفت اگر مهاجرت نکنند به جهنم خواهند رفت.

سوره نساء آیه 97

کسانی هستند که فرشتگان جانشان را می ستانند در حالی که بر خويشتن ستم ، کرده بودند از آنها می پرسند : در چه کاری بوديد؟ گويند : ما در روی زمين مردمی بوديم زبون گشته فرشتگان گويند : آيا زمين خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنيد؟ مکان اينان جهنم است و سرانجامشان بد.

از ماجرای بالا میتوان حقایقی را دریافت.[INDENT]الف. قریش مسلمانان را آزار نمیداد و رئیس قبیله تنها از محمد میخواست که به اعتقادات آنها توهین نکند.
ب. محمد بر ادامه رفتار فرسایشی علیه مردم مکه و عقایدشان مصمم بود.
پ. محمد در رویای تسخیر عربستان و مطیع ساختن عجمان (ایرانیان) از اعراب بود.

آشکار میشود که محمد وقتی در مکه بود و بیش از تعداد بسیار اندکی طرفدار نداشت، در حال رویا بافی برای فتح عربستان و مطیع ساختن ایران بوده است. آیا این شایسته یک پیامبر خدا است که "تسخیر کردن" و "مطیع کردن" را زشت نپندارد؟ از یک پیامبر که توسط خدا انتخاب میشود باید انتظار داشت که نوری برای انسانها باشد، عقایدی پیشروتر و نیکوتر برای راهنمایی آنها، آموزش و آزادی انسانها داشته باشد، نه اینکه به فکر تسخیر و مطیع ساختن آنها باشد. اینها افکار یک پیامبر خدا نیستند بلکه افکار یک کشورگشا و یک سلطه گر است. اینها تفکرات کسانی است که به فکر حکومت مرکزی و مطیع کردن همگان بوده اند همچون چنگیزخان، ناپلئون، هیتلر و حتی صدام حسین، نه افکار یک پیامبر که باید پرتوافکن عشق و دلسوزی و رحمت و سایر زیبایی های روحانی باشد.

صحیح بخاری، جلد پنجم، کتاب 87 شماره 111
وحی از طرف خداوند برای مدتی قطع شده بود و پیامبر از این بابت بسیار ناراحت بود، چنانکه شنیده شده است او چندین بار قصد پرتاب کردن خود از بالای کوه های بلند را داشت، اما هر وقت میخواست این کار را عملی بکند جبرائیل در مقابلش ظاهر میشد، و به او میگفت "ای محمد تو قطعاً در حقیقت پیامبر الله هستی". و در نتیجه قلب محمد ساکت میشد و آرامش پیدا میکرد و به خانه باز میگشت. و هرگاه مدت زمان نازل شدن وحی طولانی میشد، او همانکار را تکرار میکرد، اما هرگاه به بالای کوه میرسید جبرائیل بر او نازل میشود و آنچه قبلاً گفته بود تکرار میکرد.

این تغییر حالت به ما سرنخ هایی میدهد که پیامبر اسلام یک پیامبر خدا نبوده است

سوره بقره آیه 217تو را از جنگ کردن در ماه حرام می پرسند بگو : جنگ کردن در آن ماه ، گناهی بزرگ است اما بازداشتن مردم از راه حق و کافر شدن به او و مسجدالحرام و بيرون راندن مردمش از آنجا در نزد خداوند گناهی بزرگ تر است ،و شرک از قتل بزرگ تر است آنها با شما می جنگند تا اگر بتوانند شمارا از دينتان بازگردانند از ميان شما آنها که از دين خود بازگردند و کافر بميرند ، اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و جاودانه در جهنم باشند.

بعد از ساختن این آیه، محمد یک پنجم از غنیمت بدست آمده را برای خود برداشت و بقیه را به مهاجمین داد و آنها نیز آنرا بین خود تقسیم کردند.

[/INDENT]

با سلام

جای تعجب دارد که چنین شخصی با این سخنان بیهوده حتی به خود اجازه کمی تحقیق درقرآن و تاریخ و احادیث صحیح را نداده و دست به شبهه پراکنیهای زده که بیشتر از اسلام ستیزی او بهره میگیرد تا اینکه خود را خرد گرا نامیده!

در پاسخ
به سخنان توهین آمیز و بیهوده دکتر سینا ، بايد چند مساله مورد بررسي قرار گيرد:

1- بررسي اين امر كه چرا خداوند متعال به پيامبر و مسلمانان اجازه مي­دهد به قريش و كاروان­هاي تجاري آنها حمله كنند؟

2- بررسي شان نزول آيه 217 سوره بقره و اين كه آيا غارت كاروان قريش توسط عبدالله بن جحش، به دستور رسول خدا (ص) بوده است يا اقدامي خودسرانه محسوب مي­شود؟

برخي از آيات جنگ و جهاد
در قرآن كريم و در آيات متعددي به مسلمانان اجازه داده شده كه با كفار و مشركان به جنگ بپردازند.
ما ابتدا اين آيات را ذكر مي­كنيم. سپس به بررسي علل جنگ­هاي مسلمانان با مشركان مي­پرازيم.


1. در آيه 190 سوره بقره آمده است:
در راه خدا، با كسانى كه با شما مى‏جنگند، بجنگيد، و[لى‏] از اندازه درنگذريد، زيرا خداوند تجاوزكاران را دوست نمى‏دارد.1

دراين آيه خداوند متعال به روا شمردن، بلكه جنگ با كساني كه با مسلمانان به جنگ مي­پردازند، اشاره كرده است.

2. در سوره حج، آيه 39 و 40 آمده است:
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا كه مورد ظلم قرار گرفته‏اند، و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست.همان كسانى كه بناحق از خانه‏ هايشان بيرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند: «پروردگار ما خداست »و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى‏كرد، صومعه ‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى‏شود، سخت ويران مى‏شد، و قطعاً خدا به كسى كه [دين‏] او را يارى مى‏كند، يارى مى‏دهد، چرا كه خدا سخت نيرومند و شكست‏ ناپذير است.2

3. در آيه 75 سوره نساء آمده است:
و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ‏] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى‏جنگيد؟ همانان كه مى‏گويند: «پروردگارا، ما را از اين شهرى كه مردمش ستم ‏پيشه‏اند بيرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خويش ياورى براى ما تعيين فرما.»3

4. در آيه 13 سوره توبه نيز آمده است:
چرا با گروهى كه سوگندهاى خود را شكستند و بر آن شدند كه فرستاده [خدا] را بيرون كنند، و آنان بودند كه نخستين‏ بار [جنگ را] با شما آغاز كردند، نمى‏جنگيد؟ آيا از آنان مى‏ترسيد؟ با اينكه اگر مؤمنيد خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد.4

و در آيه 193 سوره بقره آمده است:
با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه‏اى نباشد، و دين، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست.5

بررسي علل حمله مسلمانان به قريش و كاروان هاي تجاري آنها :

الف: حالت جنگ بين مسلمانان و كفار
بررسي منابع تاريخي و تامل در آيات قرآني مويد اين نكته است كه: مشركان مكه در واقع آغازگر جنگ عليه مسلمانان -هم در مكه و هم پس از هجرت مسلمانان به مدينه- بودند. با اين تفاوت كه در مكه هنوز اجازه دفاع و درگيري با مشركان به مسلمانان داده نشده بود، و در مدينه اين اجازه صادر شد.
از امام باقر (ع) در خصوص آيه 39 سوره حج « اذن للذين يقاتلون با نهم ظلموا ... » روايت شده كه اين آيه درباره مهاجران نازل شده است.6
هر زمان كه در مكه مجروح يا مضروبي از مسلمانان نزد رسول خدا(ص) مي­آمد و از كفار شِكوه مي­كرد، آن حضرت مي­فرمود كه رخصت نبرد ندارد و آيه مزبور اين رخصت را به پيامبر خدا (ص) داد.7


دكتر غلام­حسين زرگري نژاد مي­نويسد: « مهاجرت پيامبر(ص) به مدينه هرگز به تضاد اشرافيت مكه با او خاتمه نداد. مكيان كه به تعا رض جدي و اساسي عقايد محمد(ص) با باورهاي خويش و نيز رويكرد اجتماعي توحيد با شرك، به خوبي واقف بودند، حاضر نبودند به هيچ نوع مصالحه يا متاركه­اي تن دهند.8
در آغاز سال دوم هجرت، قريش به تدريج خود را براي حركت­هاي ايذايي، تهديد امنيتِ مدينه و در نهايت هجوم به مسلمانان آماده مي­كرد.
از اقدامات نظامي مكيان برضد مدينه در سال اول هجرت كه ثبت و ضبط شده و شاهدي بر تحريكات جدي قريش بر ضد مدينه است، حضور 200 نفر از مكه در دشت رابغ به فرماندهي ابوسفيان بن حرب است. اين سريه كه براي مقاصد متعددي از جمله كسب اطلاعات، تحريك بدويان، اقدامات ايذائي و ... صورت گرفته بود، سريه عبيدة بن حارث را به دنبال داشت.9

«پيامبر اكرم(ص) در ماه شوال -هشتمین ماه هجري- پرچم را به عبيدة بن حارث سپرد تا به رابغ عزيمت كند. عبيدة با 60 سوار بيرون رفت و در دشت رابغ با ابوسفيان بن حرب كه 200 نفر همراهش بودند بر خورد كرد.»10
نخستين كسي كه در اسلام تير به دشمن انداخت سعد بن ابي وقاص بود كه در اين جنگ به طرف دشمن تير پرتاب كرد.11

پيامبر(ص) كه همواره انتظار چنين تحركاتي را داشت، هوشيارتر از آن بود كه قريش او را غافل­گير كند. به همين دليل در فاصله­هاي زماني معين به گروه­هاي نظامي و اطلاعاتي، با هدف­هاي مشخص، ماموريت مي­داد، تا ضمن كسب اطلاعات نظامي و خنثي كردن تحريكات محدود قريش، امنيت مكيان و گاه كاروان­هاي تجاري ايشان را مورد تهديد قرار دهند.»12


اصغر منتظر القائم مي­نويسد: «اهداف رسول خدا(ص) از انجام سرايا و غزوات قبل از جنگ بدر موارد ذيل بود:
1- به قريش تجارت پيشه، بفهمانند كه در صورت نبرد با اسلام و مدينه منوره، شريان حياتي اقتصادي آنان قطع خواهد شد.
2- آگاه ساختن قريش و ديگر سران قبايل مشرك از قدرت نظامي مسلمانان.
3– تقويت بنيه نظامي و سازماندهي و آماده ساختن نيروهاي نظامي براي دفاع از مدينه.»13

به اين نكته بايد توجه داشت كه علت اعتراض مشركان به سريه عبدالله بن جحش اين بود كه مسلمانان در «ماه حرام» جنگ كرده بودند.
قريش مي­گفتند: قد استحل محمد و اصحابه الشهر الحرام، وسفكوا فيه الدم و اخذوا فيه الاموال و اسروا فيه الرجال»14
؛ یعنی محمد و يارانش ماه حرام را حلال دانستند در ماه حرام خونريزي كردند، غنيمت و اسير گرفتند».
گويا مشركان مكه خود را با مسلمانان در حال جنگ مي­ديدند و لذا اعتراضي به اصل جنگ و تصرف اموالشان نداشتند. اعتراض آنها بيشتر به اين بود كه چرا اين درگيري و اخذ اموال و خونريزي در ماه حرام صورت گرفته است.15

خداوند هم با نزول آيه 217 سوره بقره: « يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ ... » جنگ در ماه­هاي حرام را گناهي بزرگ دانست.

شكي نيست كه عبدالله بن جحش با قتل مشركان در ماه حرام و تصرف اموال آنها مرتكب گناه شده بود (گناه جنگ در ماه­ها ي حرام) و به نظر مي­رسد علت عمده­اي كه سبب شد رسول خدا(ص) از تصرف در آن اموال خودداري كند، در واقع همين نكته بوده است؛ يعني نبرد درماه حرام، نه تصرف اموال قريش.
رسول خدا (ص) به عنوان اعتراض به عبدالله بن جحش گفت: من شما را به قتال در ماه حرام امر نكرده بودم.16

در خصوص اين سريه در پايان مقاله نيز مطالبي ذكر خواهد شد .

ادامه آيه 217 سوره بقره نيز حالت جنگ بين مشركان مكه با مسلمانان را نشان مي­دهد:
خداوند متعال مي فرمايد:
«ولا يزالون يقاتلونكم حتي يرودوكم عن دينكم ان استطا عوا ... » آنها پيوسته با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان باز گردانند.
در آيه 39و 40 سوره حج نيز استفاده از كلمه «دفع» مي­تواند نشان­دهنده آغاز جنگ توسط مشركان باشد.
در اين آيه آمده است:

«اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا ....ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض ... » به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده، رخصت [جهاد] داده شده است، چرا كه مورد ظلم قرار گرفته‏اند، و البته خدا بر پيروزى آنان سخت تواناست.
همان كسانى كه بناحق از خانه ‏هايشان بيرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند: «پروردگار ما خداست »و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى‏كرد، صومعه‏ ها و كليساها و كنيسه‏ ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى‏شود، سخت ويران مى‏شد، و قطعاً خدا به كسى كه [دين‏] او را يارى مى‏كند، يارى مى‏دهد، چرا كه خدا سخت نيرومند شكست‏ ناپذير است.


ب: مقابله به مثل

1- اموال مهاجران:
شكي نيست بسياري از مسلمانان مهاجر به مدينه، نتوانستند تمامي اموال خويش را از مكه به مدينه انتقال دهند. تلاش مسلمانان مهاجر اين بود كه خود را به مدينه برسانند تا بتوانند آزادانه به پرستش خداي متعال بپردازند. لذا بخش اعظم سرمايه آنها در مكه مانده بود و به دست كفار قريش افتاده بود.
محمدهادي يوسفي غروي مي­نويسد: «چون كفار قريش اموال مسلمين را گرفته بودند و مصادره كرده بودند، رسول خدا (ص) خواستار قصاص بود.»17

دكتر زرگري نژاد نيز در اين رابطه مي­نويسد: «در آستانه رمضان سال دوم هجري پيامبر(ص) مسلمانان را آماده مي­كرد تا وقتي بزرگترين كاروان تجاري قريش به رياست ابوسفيان از شام باز مي­گردد به آن حمله كنند. بخش اعظم سرمايه اين كاروان از فروش «اموال مهاجرين» فراهم شده بود.18

اصغر منتظرالقائم نيز مي­نويسد: « هنگامي كه رسول خدا(ص) از بازگشت كاروان قريش به سرپرستي ابوسفيان از شام آگاه شد، مسلمانان را به تلافي مصادره اموال مهاجران در مكه براي حمله به آن فراخواند... پيامبر براي جبران اموال و خانه­هاي مسلمانان مهاجر كه به وسيله ابوسفيان و ديگر زورمداران مكه مصادره شده بود، پس از نزول دستور جهاد، به درخواست مسلمانان براي تلافي اموالشان پاسخ مثبت داد و آنان را با اميد به دست آوردن غنيمت در حمله به كاروان ابوسفيان ترغيب كردند.»19
صالح احمدالعلي نيز مي­نويسد: بيشتر املاك مسلمانان مهاجر در مكه، مورد دستبرد و تعرض مكيان قرار گرفت.20

2- مقابله با ظلم هاي قريش:
مسلمانان در شهر مكه به شدت مورد آزار وشكنجه مشركان قرار داشتند. برخي از مسلمانان همانند سميه، مادر عمار ياسر به علت همين شكنجه­ها به شهادت رسيدند.21
قريش با خود هم عهد شده بودند و تصميم گرفته بودند كه هر كدام در ميان قبيله خود بنگرند تا اگر كسي از آنها اسلام اختيار كرده است او را بيازارند ... »22
.
آزار و شكنجه­ هاي مشركان به حدي بود كه عده­اي از مسلمانان به دستور رسول خدا (ص) به حبشه مهاجرت كردند.23
امية بن خلف در مكه بلال را سخت آزار مي­داد، او را روي ريگ­هاي داغ مي­انداخت. سنگ درشت و سنگيني را بر سينه او مي­نهاد و مي­گفت آن قدر آزارت مي­دهم تا از دين محمد دست برداري.24

در واقع همين آزار و اذيت­ها و ظلم­ها بود كه موجب شد خداوند متعال دستور جهاد را صادر كند. جهادي كه شرايط آن هم با تشكيل حكومت اسلامي در مدينه فراهم شده بود.

در تفسير الميزان ذيل آيه 39 سوره حج آمده است: «... چون مسلمانان مدت­ها بود از رسول خدا (ص) درخواست اجازه مي­كردند كه با مشركين قتال كنند، حضرت به ايشان مي­فرمود: «من مامور به قتال نشده­ام و در اين باب هيچ دستوري نرسيده است» و تا در مكه بود همه روزه عده­اي از مسلمانان نزدش مي­آمدند كه يا كتك خورده بودند، يا زخمي شده بودند، يا شكنجه ديده بودند و در محضر آن جناب از وضع خود و ستم­هايي كه از مشركين مكه مي­ديدند، شكوه مي­كردند. حضرت هم ايشان را تسليت داده امر به صبر وانتظار فرج مي­كرد تا اين كه اين آيات نازل شد «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...»25 كلمه «ظلموا» در اين آيه مويد همين مطلب است.

بيهقي مي­نويسد: «چون پيامبر به مدينه آمد... فقط آهنگ قريش كرد و متعرض ايشان گرديد؛ زيرا خداوند با كساني كه به مسلمانان «ستم» كنند و يا ايشان را از شهرهاي خود بيرون نمايند، فرمان جنگ داده بود»26.
رسول جعفريان نيز مي­نويسد: « حملات رسول خدا (ص) به كاروان­هاي تجاري مشركان عمدتا با استفاده از مهاجران بوده است و مهمترين دليل توجيه كننده آن «ظلمي» بود كه مشركان درباره آنان اعمال كرده بودند».27
آيه 39 سوره حج « اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا...» كه رخصت قتال در برابر ظلم را داده، اولين آيه­اي بوده كه درباره جنگ نازل شده است. 28
در ادامه همين آيه درباره مظلومين آمده است: همان كسانى كه به ناحق از خانه‏هايشان بيرون رانده شدند [آنها گناهى نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند: «پروردگار ما خداست» ؟
طبرسي در تفسير همين آيه مي­نويسد: اين آيه و تقدير آن اين­گونه است: « اذن للمو منين ان يقاتلوا او بالقتال من اجل انهم ظلموا بان اخرجوا من ديارهم و قصدوا بالايذاء و الاهانه » 29

به مومنين اجازه قتال وجنگ داده شد به خاطر اين كه مورد ظلم قرار گرفته­اند به اينكه از ديارشان اخراج شدند و مورد ايذاء و اهانت قرار گرفته­اند. ديگر مفسران نيز به ظلم وستم قريش و اخراج مسلمانان از مكه و اخذ اموال آنها -به ناحق- اشاره دارند.30

علامه طباطبايي در تفسيرآيه 190 سوره بقره و چند آيه بعدي مي­نويسد: «سياق آيات شريفه دلالت دارد بر اين كه همه اين آيات يكباره و با هم نازل شده است و اين كه همه يك غرض را ايفا مي­كنند و آن عبارت است ازفرمان جنگ براي اولين بار با مشركين مكه چرا كه آنها با آزار واذيت­هاي خويش مومنين را از مكه بيرون كردند».31
امام فخر رازي نيز در تفسير آيه 193 سوره بقره « و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه ... » مي­نويسد: «در مراد از فتنه چند وجه گفته­اند، يكي از آنها شرك و كفر است و گفته­اند كه فتنه آنان اين بود كه ياران پيامبر(ص) را در مكه مي­زدند و آزار مي­دادند تا اين كه به حبشه رفتند، آنگاه بر اين آزار دادن ادامه دادند تا به مدينه رفتند و غرض ايشان از برانگيختن اين فتنه اين بود كه مسلمانان دين خود را رها كنند وكافرشوند، پس خدا اين آيه را نازل كرد و معني آيه اين است كه با ايشان قتال كنيد و بر آنها غلبه كنيد، تا شما را از دينتان برنگردانند و در شرك نيفتيد.»32

طبرسي در تفسير آيه 75 سوره نساء «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ...» مي­نويسد: طبق قولي مستضعفين از رجال و نساء گروهي از مسلمانان بودند كه در مكه مانده بودند و نمي­توانستند هجرت كنند. مانند سلمة بن هشام، وليد بن وليد، عياش بن ابي ربيعه و ابو جندل بن سهيل اينها دعا مي­كردند كه خداوند آنها را از دست مشركان نجات بخشد و از مكه خارج سازد. مشركان مكه تلاش مي­كردند آنها را از دين اسلام باز دارند...».
همه اين شواهد دال بر اين است كه به مسلمانان -چه كساني كه به مدينه مهاجرت كرده بودند وچه افراد معدودي كه در مكه محصور شده بودند- ظلم وستم شده بود و مسلمانان در واقع به منظور مقابله با اين ظلم و جور موظف بودند با كفار مكه بجنگند.

رسول جعفريان مي­نويسد: « براي مشركان مكه تا آنجا كه به آزار و شكنجه مربوط مي­شد هيچگونه حرمتي وجود نداشت (براي كسي حرمتي قائل نمي­شدند) اما اكنون كه حادثه اي برضد آنان صورت گرفته (سريه عبدالله بن جحش ) فرياد قانون و حريم سرداده­اند»33.

بررسي سريه عبدالله بن جحش:

در خصوص اين سريه در مباحث قبلي مطالبي بيان شد. با توجه به اينكه درمقاله «غزوه چگونه جنگي بود و به چه كسي شهيد مي­گفتند؟» مطالبي نادرست در خصوص نزول آيه 217 سوره بقره ذكرشده، لازم است به بررسي مجدد اين سريه و شان نزول آيه مذكور بپردازيم.
« پيامبر اكرم(ص) درماه رجب سال دوم هجري34
عبدالله بن جحش را همراه با هشت نفر35 و به قولي 12 نفر36 از مهاجران براي ماموريتي به ماموريت طرف مكه فرستاد.37
پيامبر اكرم(ص) به عبدالله بن جحش دستور داد اخبار قريش را به آن حضرت برساند. «فامض حتي تنزل نخله بين مكه و طائف ،فترصد بها قريشا و تعلم لنا من اخبارهم .»38

محمد بن عمر واقدي به نقل از سليمان بن سحيم مي­گويد: «پيامبر اكرم(ص) به عبدالله و يارانش اصلا دستور جنگ را چه در ماه حرام و چه در ماه حلال نداده بود، بلكه به آنها دستور داده بود اخبار قريش را بدست آورند.»39

اما عبدالله و يارانش در آخر ماه رجب با كفار جنگيدند و اموال آنها را گرفتند، عمرو بن حضرمي را كشتند و دو نفر را اسير گرفتند، سپس به مدينه آمدند.40

وقتي به مدينه رسيدند پيامبر(ص) فرمود: من شما را به قتال در ماه حرام امر نكرده بودم؟41
سپس آن غنائم را نپذيرفت و عملا در غنائم و اسيران تصرف نكرد.42
مسلمانان و كفار مكه، آنها را سرزنش كردند كه چرا در ماه حرام اين كار را انجام دادند.43

چون سخن در اين باره بسيار شد خداوند آيه 217 سوره بقره را نازل كرد :

از تو درباره كارزار در ماه حرام مى‏پرسند. بگو: «كارزار در آن، گناهى بزرگ و بازداشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و[ بازداشتن از] مسجدالحرام [=حج‏]، و بيرون راندنِ اهل آن از آنجا، نزد خدا [گناهى‏] بزرگتر، و فتنه [=شرك‏] از كشتار بزرگتر است.» و آنان پيوسته با شما مى‏جنگند تا -اگر بتوانند- شما را از دينتان برگردانند. و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند، آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مى‏شود، و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.

[=Century Gothic] خداوند متعال با نزول اين آيه به خطاي عبدالله بن جحش و يارانش اشاره كرد، اما جرم دشمن (سدّ راه مسجد الحرام ،آزار مومنان ،فتنه و شرك ) را بالاتر دانست. «با نزول آيه 217 سوره بقره خداوند حرمت ماه حرام را حفظ كرد اما مشركان را كه مرتكب چند جرم بزرگتر شده از جمله آن كه راه مسجد الحرام را سد كرده، مومنان را با آزار و اذيتشان اخراج كرده بودند و مهم­تر از همه اين كه مشركند را مورد سرزنش قرار مي دهد .44
[=Century Gothic] نكته­اي كه بايد به آن اشاره شود اين است كه خداوند اين جرم را براي عبدالله و يارانش ثابت مي­داند.
سپس به عللي كه ذكر شد (جرم بزرگتر مشركان) گناه آنان را مي­بخشد­.
چرا كه خداوند در ادامه و در آيه 218 مي فرمايد:

[=Century Gothic] كساني كه ايمان آورده اند و آنان كه مهاجرت كرده اند و در راه خدا جهاد نموده اند آنان به رحمت خدا اميد دارند و خداوند( آمرزنده) و مهربان است.

[=Century Gothic]«اين بدان معناست كه چون اينها اهل هجرت و جهاد بودند [و] اميدوار به رحمت خدا هستند، خداوند خطاي آنان را آمرزيده است. به هرحال آيه، خطاي مسلمانان را گوشزد مي­كند، گرچه جرم دشمن را بزرگتر دانسته است ... .»45

[=Century Gothic]نتيجه گيري:
[=Century Gothic] علت عمده حملات مسلمانان به قريش و كاروان­هاي تجاري مكه در واقع همان ظلم و ستمي بود كه قريش به مسلمانان روا داشته بود، قريش سال­ها مسلمانانِ مظلوم را در مكه مورد آزار و شكنجه­ هاي سخت قرار داده بود.
پس از ورود نبي مكرم اسلام (ص) به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي اين فرصت فراهم شد كه مسلمانان جواب آن همه ظلم و ستم را بدهند و طبيعي است كه در حملات نظامي دست­يابي به غنايم نيز مطرح است.

[=Century Gothic] همچنین، اموال مسلمانان مهاجر به مدينه در مكه مورد دستبرد و غارت اشراف قريش قرار گرفته بود و مسلمانان به تلافي اين دستبردها مي­توانستند كاروان­هاي تجاري آنها را مورد تهديد قرار دهند؛ علاوه بر اين كه اصولا حالت جنگ بين مشركان مكه و مسلمانان مدينه فرضيه­اي بود كه تقريبا هر دو گروه آن را پذيرفته بودند.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

[=Century Gothic][=Century Gothic]

کتابنامه:
1) قرآن كريم
2) بيهقي، احمد بن حسين؛ دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، علمي و فرهنگي، 1361
3) دينوري، احمد بن داوود؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، ني، 1371
4) طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان، بيروت، موسسه الا علمي، 1415، اول
5) زرگري نژاد، غلامحسين؛ تاريخ صدر اسلام، تهران، سمت 1378، اول
6) محمد ابن سعد؛ الطبقات الكبري، بيروت دار الكتب العلميه، اول
7) واقدي، محمدبن عمر؛ المغازي، ترجمه محمود مهدوي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، دوم
8) منتظرالقائم، اصغر؛ تاريخ اسلام، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384، اول
9) ابن هشام حميري، السيرة النبويه، بيروت، دارالمعرفه، بي تا
10) طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم والملوك، بيروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1381
11) مسعودي، علي بن حسين؛ التنبيه و الاشراف قاهره، دارالصاوي، بي تا
12) يوسفي غروي، محمد هادي؛ موسوعه التاريخ الاسلامي، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417، اول
13) احمدالعلي، صالح؛ دولت رسول خدا، مترجم: هادي انصاري، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1381 اول
14) يعقوبي، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبي، قم، موسسه نشر فرهنگ اهل بيت(ع)، بي تا
15) ثقفي كوفي، ابراهيم بن محمد؛ الغارات، ترجمه عزيز الله عطاردي، تهران، عطارد، 1373
16) مقدسي، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاريخ، ترجمه محمد رضا شفيعي كدكني، تهران، آگه، اول، 1374
17) طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بي­تا
18) جعفريان، رسول؛ سيره رسول خدا، قم، دليل، 1380، اول
19) بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب الاشراف، مصر، دار المعارف، 1959
20) طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان، بي جا، مكتب اعلام الاسلامي، 1409، اول
21) حويزي؛ نور الثقلين، قم موسسه اسماعيليان1412، چهارم
22) امام فخررازي؛ تفسير كبير، ترجمه علي اصغر حلبي، تهران، اساطير، 1386، دوم

.1 قرآن كريم، سوره بقره، آيه 190
.2 همان، سوره حج، آيه 39-40
.3 همان، سوره نساء، آيه 75
. 4همان، سوره توبه، آيه13
. 5همان، سوره بقره، آيه 193
.6 مجمع البيان ج7، ص 156
.7 همان
.8 تاريخ صدر اسلام، ص 367
.9 همان، ص 369
.10 الطبقات الكبري، ج 2، ص4
.11 المغازي، 1369، ص 7
.12 زرگري نژاد، پيشين ص 367؛ بايد توجه داشت كه در هر جنگ و قتالي كسب عنايم توسط پيروز ميدان امري است كاملا پذيرفته شده وكسي در اين امر بحثي ندارد.
.13 تاريخ اسلام، ص 129
.14 السيرة النبويه ، ج1، ص 604 – 603 و تاريخ الامم والملوك، ج 2، ص 412
.15 واقدي، پيشين، ص11
.16 ابن هشام حميري، پيشين، ج1، ص 603 و التنبيه و الاشراف، ص 203
.17 موسوعه التاريخ الاسلامي، ج2، ص569
.18 زرگري نژاد، پيشين، ص373
.19 منتظرالقائم؛ پيشين، ص 140-139
.20 دولت رسول خدا، ص66
.21 تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 28
.22 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 269-268
.23 الغارات، ج1، ص 522
.24 البدء و التاريخ، ج2، ص794
.25 الميزان، ج14، ص541
.26 بيهقي، پيشين، ج2، ص207
.27 سيره رسول خدا، اول، ص460
.28 انساب الاشراف، ج1، ص 286
.29 طبرسي؛ پيشين، ج14، ص 156
.30 ر.ك. التبيان، ج7، ص221 و نور الثقلين، ج3، ص 504
.31 طباطبايي؛ پيشين، ج2، ص 87
.32 تفسير كبير، ج 5،ص 2235
.33 جعفريان؛ پيشين، ص 466
.34 محمد بن سعد؛ پيشين،ج2، ص7، مسعودي، پيشين، ص 203
.35 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 602
.36 مسعودي؛ پيشين، ص 203
.37 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 602
.38 همان
.39 واقدي؛ پيشين، ص12
.40 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1،1 ص 603. ابن سعد مي نويسد :«عبدالله و يارانش شك كردند كه آيا ماه حرام است يا نه؟ ولي همان روز به كاروانيان حمله كردند؛ ابن سعد،پيشين ،ج2،ص7. واقدي نيز مي­نويسد: «يكي گفت: نمي­دانيم كه امروز ماه حرام است يا نه ديگري گفت: ما امروز را از ماه حرام مي­دانيم و نبايد حرمت آن را بشكنيم ولي آنها كه خواسته­هاي دنيا را مي­خواستند بر كار غلبه كردند و جنگ را شروع كردند»؛ واقدي، پيشين، ص 10
.41 مسعودي؛ پيشين، ص 203
.42 طبري؛ پيشين، ج2، ص 412 و ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص399
.43 ابن هشام حميري؛ پيشين، ج1، ص 603- 604 و طبري؛ پيشين، ج2، ص 412
.44 جعفريان؛ پيشين، ص 466
.45 همان

موضوع قفل شده است