آیا فطرت نیاز ایجاد می کند؟
تبهای اولیه
نظر من این است:
فطرت به عنوان یک ویژگی ذاتی انسان و نه نیرویی خارجی و جدای از وجود انسان ، و به عنوان یکی از زمینه های دین پذیری است که با وجود فرد یکی شده و فرد را در مسیر می برد.
و دین به عنوان پاسخی است منطبق با فطرت در جریان زندگی که پذیرفته می شود.البته عقل هم برای پذیرش دین در کنار فطرت عمل می کند که موضوع بحث ما نیست.
سوال من این است که آیا فطرت نیاز به دین را ایجاد می کند یا فقط کشاننده فرد به طرف دین است؟
با سلام و عرض ادب
با توضیحاتی که عرض میکنم جواب سوال شما هم مشخص می شود.قرآن کریم میفرماید:"فَأَقِم وَجْهَکَ لِلدِّین حَنِیفًا فِطْرَت اللَّه الَّتِی فَطَرَ النَّاس عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیل لِخَلْق اللَّه ذَ َلِکَ الدِّین الْقَیِّم وَ لَـَکِنّ أَکْثَرَ النَّاس لاَ یَعْلَمُون"(روم،30)
"فطرت"، در اصل از ماده "فطر" (بر وزن بذر) به معنای "شکافتن چیزی از طول" است. واژة "فطرت" که در فارسی به "سرشت" ترجمه میشود، "مصدر نوعی" است و دلالت بر نوع خلقت و آفرینش میکند؛ ولی معمولاً در مورد انسان به کار میرود و چیزی را "فطری" میگویند که نوع خلقت انسان، اقتضای آن را داشته باشد و خدادادی و غیر اکتسابی و کمابیش بین همة انسانها مشترک باشد.( معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، 3/1، ص 26، در راه حق و نیز / ر.ک:مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ص 640، چاپ دمشق و بیروت. )
برای این آیه، تفسیرهایی ارائه شده که از آن جمله است:
1. احکام دین اسلام به ویژه احکام ریشهای و پایهای آن، موافق و منطبق بر فطرت انسانی است و بر خلاف مقتضای فطرت نیست. اگر در دین دستور داده شده که خدا را پرستش کنید، موافق فطرت انسان است؛ چرا که خواستی در انسان هست که این را میطلبد.( ر.ک:المیزان، ج 16، ص 183، مؤسسة اعلمی، بیروت. ) و منظور از هماهنگی و انطباق کامل یعنی تکوین (فطرت) و تشریع (احکام دین) همین است.
2. منظور از دینی که موافق فطرت است، حالت اسلام و تسلیم در مقابل خداست:"إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الاْ ؟ًِسْلَـَمُ" (آلعمران،19) بنابر این، این حالت انقیاد در مقابل خدا امری فطری است؛ نه این که آیه بخواهد بیان کند، جزئیات احکام و قوانین یا چیزهای دیگر موافق فطرتند.
3. آن که "خداجویی" و "خداشناسی" یکی از خواستهای فطری" انسان است؛ شاهد این که:انسانها در طول تاریخ به رغم اختلافات نژادی، جغرافیایی، فرهنگی و... در جستجوی خدا بودهاند و همواره نوعی دین و اعتقاد به خدای جهانآفرین در میان بشر وجود داشته است.( ر.ک:معارف قرآن، همان، 3/1، ص 33 / تفسیر نمونه، ج 16، ص 422 . )
لذا انسان به گونهاي خاص آفريده شده است و خلقتش ابداعي و اختراعي است و داراي ويژگيهاي خاص در اصل خلقت است. مثلاً به نوعي از جيليّت و سرشت و طبيعت آفريده شده است كه براي پذيرش دين آمادگي دارد و اگر به حال خود و به حال طبيعي رها شود، همان راه را انتخاب ميكند، مگر آن كه عوامل خارجي و قسري او را از راهش منحرف كند.(مطهري، مرتضي، فطرت، ص 19 ـ 21، انتشارات صدرا، چ چهاردهم، ارديبهشت 82).
در سوال شما هم فکر می کنم هر دو قابل جمع هستند.
سوال من این است که آیا فطرت نیاز به دین را ایجاد می کند یا فقط کشاننده فرد به طرف دین است؟
سلام
دین تفصیل اقتضائات فطرت است لذا میل فطرت به دین میل به هم جنس است . تنها اختلاف آندو اجمال و تفصیل است . اتفاقا میزان اقبال و ادبار افراد به دین را قرب و بعد به فطرت سالم انسانی تعیین می کند . یعنی فطرت هرکس به فطرت معتدل نزدیکتر باشد میلش به دین بیشتر است و بالعکس.
موفق باشید
سوال من این است که آیا فطرت نیاز به دین را ایجاد می کند یا فقط کشاننده فرد به طرف دین است؟
با سلام و تشكر:Gol:
اجمال سخن اينكه؛ فطرت آدمي هم نياز به دين را ايجاب مي كند و هم كشاننده فرد به سمت و سوي دين است، بدين معنا كه دين مجموعه اعتقادات و اعمالي است كه فطرت و ساختار وجود آدمي آن را اقتضا مي كند و در پرورش استعدادهاي آدمي موثر است. بي شك توحيد، نبوت و معاد به عنوان عناصر اصلي دين، اقتضاي وجود آدمي است.
معرفت و گرايش به خدا در نهاد آدمي سرشته شده و از آن جدائي ناپذير است، انسان در مواقع نياز و خطر بطور ناخودآگاه به سمت و سوي قدرت برتر و كامل سوق پيدا مي كنند. ميل به جاودانه زيستن و ميل به راحتي مطلق كه در عالم آخرت ميسر است، نيز ميلي فطري مي باشد.
بعلاوه گرايش به برنامه ها و تعاليم دسته اول و خصوصاً شيوه هاي عبادت و پرستش، و يا فرمانهايي بي بديل براي تنظيم روابط اجتماعي در همه اعصار و ازمنه، مطابق با فطرت و ساختار وجود آدمي است.
از اينرو هر كس كه از فطرت خود فاصله نگرفته و باصطلاح فطرتش دچار حجابها و تيرگي هاي گناه و عصيان و دلمشغولي هاي كاذب دنيايي نشده، با كمال ميل به دين و مجموعه دستورات آن تن در مي دهد.
موفق باشيد ...:Gol: