آیا عرفان اسلامی بر علیه اسلام است ؟

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا عرفان اسلامی بر علیه اسلام است ؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
زمان زیادی نمیگذرد که چند نفر از دوستان مقالاتی بر علیه عرفاء و فلاسفه اسلامی در این سایت درج کردند و انتظار میرفت این مقالات نقدی برعقاید و آراء متالهین باشد ولی بطوری صحیح و با اشراف کامل به مضمون اقوال و نظرات ایشان ولی اینطور نبود و و بیشتر باعث تنش شد
در این کشور که همچون علف عارف سر از گور شیطان بر می آورد و هر کسی دکانی زده و از اوراد شیطانی برای فریب مردم استفاده میکند و مردم نا دانسته آنها را جزو کرامات ایشان میدانند این شکل مقابله کارآئی ندارد.

در این مجال سعی بر این است که به زبانی ساده و مجمل این مساله بیان شود که عرفان اسلامی چیزی بجز باور و آشنائی با دیانت محمدی مندرج د ر قرآن و کلام نبی و ائمه
و کلام اسلامی چیزی بجز تحلیل در جهان بینی ای که عرفان اسلامی طبق شریعت تعریف کرده نیست
و هر آنچه که بر علیه دیانت باشد و مسیر و صراط مستقیم و عبادات را از بین ببرد و بر له آنان باشد نه تنها عرفان اسلامی نیست که عین دشمنی با دیانت است.

تشخیص این مهم ( تفاوت بین عرفان اسلامی و عرفان شیطان پرستی و منحرف ) آنقدر پیچیده است که بدون شک از عوام بر نمی آید.
اساتید و دوستان اگر نقد و توضیحی در این رابطه ارائه دهند که مبین این مفهوم باشد سپاسگذار خواهم بود و اجرشان با خدای منان

یاحق


در بیان احوال عرفاء ( عارف بالله تعالی ) :

بنا بر آنچه که نقل شده از احوال عرفاء میتوان فهمید که عارف :

عارف مومنی است که باورهای دینی اش به یقین بدل گشته.

این تبدیل باور به یقین تحولاتی را در افعال پندار و گفتار او پدید می آورد که تفاوت قبل و بعد از آن
تنها با مردن و زنده شدن قابل توصیف و وصف است.

از آن به بعد انوار رحمت الهی بر قلب او نازل میشود و کمتر مساله ای در مسیر سیر الی الله باقی نمیماند که او طلب کند و با کمی تامل پاسخش را خدایتعالی بر قلب او نازل ننماید ( البته به شرط فهم طالب)

لذا میتوان گفت که یکی از انوار رحمت حق بر عارف علم است.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ___ به یک غمزه مساله آموز صد مدرس شد

در شرح تبدیل باور به یقین مولانا جلال الدین این چنین میگوید "
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد __ نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر __ تو ببین کاین دم یزدان به کجا هات رساند

در این شعر
هله نومید نباشی چو تو را یار براند __ گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا __ که پس ازصبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها __ ره دیگر بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد __ نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر __ تو ببین کاین دم یزدان به کجا هات رساند
به مثل گفتم من این را و اگر نه کرم او __ نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد __ بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش __ به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند
هله خاموش که شمس الحق تبریز از این می __ همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

از آن پس آنچه که اتفاق می افتد شناخت خود است و آن این است که بواسطه علمی که بر قلب عارف نازل میگردد او توفیق می یابد که به قدرت الهی و رحمتش صفات محمود و صفات رذیله وجودش را بشناسد و از صفات پلید برائت کند.

این مرحله را مرحله تزکیه نفس گویند.
و اینکه در همه مومنین حقیقی یک صفت مشترک است و آن صداقت است.

از رسول اکرم پرسیدند آیا مومن میتواند ترسو باشد حضرت فرمود بلی ممکن است
سپس پرسیدند آیا میتواند خسیس باشد فرمود بلی ممکن است
و بعد پرسیدند آیا مومن ممکن است زنا هم بکند حضرت فرمود بلی ممکن است
و بعد پرسیدند دروغگو و باورمند به دروغ چه حضرت فرمود هرگز
که آن کسی که دروغ را بپذیرد و بگوید نور حق تعالی بر وجودش و بر قلبش هرگز نخواهد تابید.

این مردن و زنده شدن و یا پوست انداختن و بنوعی دگردیسی روح همانطورکه عرض شد منجر به شناخت نفس خود میگردد و بعد تزکیه و تطهیر آن.

آن چه که مهم است همه بدانیم این مطلب است که در تمام مراحل معرفت آزمون و خطا وجود دارد یعنی بعد از این مراحل تا آخر عمر هر عارفی بنا بر اقتضای تکامل بندگی خطا وجود دارد و آزمون هم همینطور
لذا اگر کسی به این مراتب رسید همانطوریکه کلامش روح بخش است به همان شکل ممکن است و میتواند اشتباه و یا حتی مخرب باشد.

لذا با این توصیفات کسی نمیتواند مدعی باشد که من از فردا صبح که از خواب بیدار شدم عارفم.
چون بخش اصلی عرفان در اجابت دعا از طرف خالق است والا معرفتی بر قلبی نخواهد تابید و عرفانی صورت نخواهد پذیرفت.

یاحق

همانطوریکه در بالا ذکر شده :

آن چه که مهم است همه بدانیم این مطلب است که در تمام مراحل معرفت آزمون و خطا وجود دارد یعنی بعد از
این مراحل تا آخر عمر هر عارفی بنا بر اقتضای تکامل بندگی خطا وجود دارد و آزمون هم همینطور
لذا اگر کسی به این مراتب رسید همانطوریکه کلامش روح بخش است به همان شکل ممکن است و میتواند اشتباه و یا حتی مخرب باشد.

اگر عارفی بخواهد مراتب سیر الی الله تعالی را درست طی کند و کمتر دچار خسران و گناه بشود باید :
1- قرآن را راهنمای خود کند که عیاری مطمئن و محکم است
2- از کلام نبی و ائمه شیعه استفاده کند
3- از کلام عرفاء بحق نفع بررد.

آنچه که ذکر شد را عرفان نظری گویند. ولی اکثر عرفاء این معنی را نمیدانند و تجربه خواهند کرد.

آنچه که گفته شد تا به اکنون مصداق قرآنی دارد ( چون حقیر با قرآن بیشتر آشنا هستم تا با روایات ) و خیلی کوتاه بخواهم عرض کنم تفاوت بین مومن و مومن به یقین رسیده در قرآن اینهاست :

مراتب ایمان تا یقین :
(النور/31)
و به آنان با ايمان بگو چشمهاي خود را (از نگاه هوس‌آلود) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ کنند و زينت خود را -جز آن مقدار که نمايان است- آشکار ننمايند و (اطراف) روسري‌هاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشکار نسازند مگر براي شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدر شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران همسرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم‌کيششان، يا بردگانشان [=کنيزانشان‌]، يا افراد سفيه که تمايلي به زن ندارند، يا کودکاني که از امور جنسي مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام راه رفتن پاهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود (و صداي خلخال که برپا دارند به گوش رسد). و همگي بسوي خدا بازگرديد اي مؤمنان، تا رستگار شويد!

لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ(النور/12)
چرا هنگامي که اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و کسي که همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشکار است؟!

وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيسْتَيقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يضِلُّ اللَّهُ مَنْ يشَاءُ وَيهْدِي مَنْ يشَاءُ وَمَا يعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِي إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ(المدثر/31)
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براي آزمايش کافران معين نکرديم تا اهل کتاب [= يهود و نصاري‌] يقين پيدا کنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل کتاب و مؤمنان (در حقانيت اين کتاب آسماني) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و کافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظوري دارد؟!» (آري) اين گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه مي‌سازد و هر کس را بخواهد هدايت مي‌کند! و لشکريان پروردگارت را جز او کسي نمي‌داند، و اين جز هشدار و تذکري براي انسانها نيست!

وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِينْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِينْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ(التوبة/122)
شايسته نيست مؤمنان همگي (بسوي ميدان جهاد) کوچ کنند؛ چرا از هر گروهي از آنان، طايفه‌اي کوچ نمي‌کند (و طايفه‌اي در مدينه بماند)، تا در دين (و معارف و احکام اسلام) آگاهي يابند و به هنگام بازگشت بسوي قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداري کنند!

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ(الحجرات/15)
مؤمنان واقعي تنها کساني هستند که به خدا و رسولش ايمان آورده‌اند، سپس هرگز شک و ترديدي به خود راه نداده و با اموال و جانهاي خود در راه خدا جهاد کرده‌اند؛ آنها راستگويانند.

وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ(الجاثية/4)
و نيز در آفرينش شما و جنبندگاني که (در سراسر زمين) پراکنده ساخته، نشانه‌هايي است براي جمعيتي که اهل يقينند.
هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يوقِنُونَ(الجاثية/20)
اين (قرآن و شريعت آسماني) وسايل بينايي و مايه هدايت و رحمت است براي مردمي که (به آن) يقين دارند!

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ(السجده/24)
و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت مي‌کردند؛ چون شکيبايي نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.

نهایت امر اینکه اگر کسی خلاف احکام قرآن کریم در درجه اول و بعد کلام نبی و ولی نیتی داشته باشد و یا عملی را انجام میدهد او مومن نیست و ادعایش کذب محض است.

یاحق

در جلد 67 بحار الانوار مرحوم محمدباقر مجلسی صفحه 23 به نقل از مصباح الشریعه در بیان احوال عرفاء بالله چنین آمده که :


مصباح الشريعه حضرت صادق عليه السلام فرمود مناجات و رازگوئى اهل معرفت بر سه پايه استوار است 1- ترس 2- اميد 3- محبت پس خوف و ترس نتيجه علم و دانستن است

و اميد داشتن نتيجه پيدايش حالت يقين است و محبت و دوستى نتيجه معرفت و شناسائى است
علامت و نشانه خوف گريختن و نشانه و علامت اميد طلب و دنبال كردن است
و نشانه دوستى و محبت برگزيدن و مقدم داشتن محبوب بر هر چه كه غير او باشد-

وقتى كه علم و دانش در سينه انسان جا گرفت و محقق شد (نسخه ديگر وقتى كه انسان مراحل زيادى از معرفت را پيمود) حالت خوف پيدا مى‏شود و هنگامى كه اين حالت خوف راسخ شد و دوام داشت از هر چيز ميگريزد وقتى هم كه گريخت نجات مى‏يابد و هنگامى كه نور و روشنائى يقين در دل تابش نمود عنايات بيشترى را مشاهده ميكند وقتى توانست فضل و عنايات را مشاهده كند حالت اميد يافت مى‏شود وقتى لذت و شيرينى رجاء و اميد را احساس كرد دنبال ميكند و وقتى بسعى و كوشش موفق شد بالاخره مى‏يابد و هنگامى كه نور و شعاع معرفت و شناخت در اعماق دل جلوه كرد و راه يافت نسيم محبت و دوستى ميوزد وقتى كه نسيم محبت وزش كرد هميشه انس و الفت تا محبوب پيدا مى‏كند و مقدم ميدارد محبوب خود را بر هر چه جز او باشد و دستور و خواسته او را انجام ميدهد و از نواهى و چيزهاى ناپسند در نظر او اجتناب و دورى ميكند و خواست و نخواست او بر هر چيز ديگر انتخاب مينمايد و وقتى بر بساط الفت و حالت انس مستقر و جاى گزين شد و اوامر و دستورات او را كاملا انجام داد و از نواهى او جدا اجتناب نمود بآن حالت راز گوئى واقعى و به مقام قرب و نزديكى حقيقى واصل مى‏شود و مثل اين پايه‏هاى سه‏گانه (خوف و رجاء و محبت) مثل حرم و مسجد الحرام و خانه كعبه است. كسى كه وارد حرم مكه شد از آسيب و ضرر در امان است. و كسى كه وارد مسجد شد (مقدارى نزديك‏تر شد) اعضاء و جوارحش در امان است از اينكه در معصيت بكار افتد. و كسى كه داخل كعبه شد قلب او در امان است از اينكه بغير ياد خدا باشد بياد غير خدا باشد.
پس درست دقت كن اگر حالتت طورى است كه فرا رسيدن مرگ را دوست دارى.
سپاس و شكر خدا كن كه تو را موفق داشته و از توجه بغير خودش تو را باز داشته. و اگر حالت ديگرى دارى با تصميم جدى و محكم از اين حالت حركت كن و پشيمانى و تاسف
داشته باش بر اينكه عمرت در غفلت صرف شده و يارى بطلب از خدا بر پاك كردن ظاهرت از گناهان و پاكيزه نمودن باطنت از نواقص و عيوب و دنباله مسامحه و ادامه غفلت را قطع كن و آتش و شعله شهوات را در درون خود خاموش نما

این مطالب را امام خطاب به فرزند بزرگوارشان میفرماید .

...

در مصباح الشریعه پس از شرحی بر احوال معتزله در بیان شرایط عرفاء و عرفان چنین ذکر میشود که :
( مصباح الشريعة-ترجمه عبد الرزاق گيلانى، ص: 6 )

... و قدّس ارواحهم بسرّه و برّه.
آنچنان خداوندى كه منزّه گردانيد، ارواح عارفان را به لطف و مهربانى خود، از كدورات و أوساخ تعلّقات دنيا. و طهّر افئدتهم بفكره.
و پاكيزه كرد دلهاى ايشان را، از چرك تعلّقات دنيا، به سبب بودن ايشان به فكر خداى تعالى و غافل‏نبودن از او، چرا كه ذكر الهى و به ياد او بودن، موجب ترك تعلّقات و رفض شهوات است. چنان كه غفلت از او باعث ميل به دنيا و رغبت به لذّات نفسانى است، چنان كه به تفصيل خواهد آمد. و شرح صدورهم بنوره.

و جا داد در سينه ‏هاى ايشان، نور معرفت خود را، اين فقره اشارت است به آيه كريمه: أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ، فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ (زمر- 22)، يعنى: هر كه را خداى وسيع كرد سينه او را، از براى قبول اسلام و توفيق اسلام يافت، پس اين توفيق اسلام او، نيست مگر اثر نورى كه انداخته است خداى تعالى آن نور را در دل او، و آن نور سبب شده است از براى اسلام او،

و نيز اشارت است به چيزى كه مروى است از حضرت پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و مضمون آن اين است كه: نور الهى هر گاه داخل شد در دل مؤمن، دل مؤمن از تنگى و تاريكى بر مى‏آيد و وسيع و روشن مى‏شود و نشانه آن نور، پهلو خالى كردن او است از سراى غرور دنيا، يعنى: قطع علاقه از دنيا كردن و رجوع به دار خلود: «كه آخرت باشد» نمودن، و به مقتضاى «موتوا قبل ان تموتوا» پيش از نزول موت، استعداد از براى موت داشتن.
( این همان مردن و زنده شدن است که در بالا وصف آن آمد ولی در حقیقت این حالتی است که در وصف نگنجد و کلام یارای بیان این اتفاق را ندارد )
...

يعنى: و گويا گردانيد، علما و عرفا را به بيان كردن ذات و صفات خودش، به دلائل عقليّه و نقليّه،

از براى ارباب كفر و طغيان و صاحبان جهل و عصيان، كه راه به حضرت او نبرده ‏اند
و به ذات و صفات او به قدر مقدور، شناسائى بهم نرسانده ‏اند، يا به اين معنى كه بيان كنند احكام دين را، از واجبات و مستحبّات و مكروه ات و محرّمات، از براى مكلّفين. *
و معنى اين فقره بنا بر اين نسخه، چنين مى‏شود كه آنچنان خداوندى كه گويا گردانيد، علما و عرفا را به گزاردن و بجا آوردن ثنا و شكر بارى تعالى ...

_______________________________________

*(در بعضى از نسخ «بثنائه» است، بثاى مثلّثه فوقانيّه، بعد از باى موحّده،)

این خودشناسی منجر به شناخت عالم خلقت - شناخت صفات خداوند و همچنین شناخت باطل و نتیجتا تشخیص حق از باطل میگردد.

نگرش عارف بالله به جهان هستی ( ممکن الوجود ) و خدایتعالی ( واجب الوجود ) نگرشی متفکرانه و تحلیل گرانه است.

این تحلیل و تفکر تنها به یک دلیل اصلی صورت میگیرد و آن شناخت خالق است.

و خداوند به ایشان طبق نص صریح قرآنی رازها و اسرار بسیاری را خواهد آموخت که عاقلان و عالمان جهان از بهت این علم انگشت حیرت بر دندان جهالت خود خواهند گزید.

در این شعر که منصوب به ابن عربی است تصویری از این نوع تفکر و تعقل با زبان شعر و با توضیح استاد حسین الهی قمشه ای توصیف میگردد.

یاحق

با سلام و عرض ادب وتشکر از بحث خوب دوست عزیز
نکته ای هم بنده عرض کنم و ان اینکه
عرفان به معنای یک رشته و یا یک سلسله مسائلی که از دیگر علوم متمایزند نمی باشد؛ بلکه مقصود از آن، شیوه ای است که قبل از مصطلح شدن به «عرفان»، وجود داشته و آن نوری الهی است که حق با تجلّی خود، در دل دوستان خویش می افکند؛ تا بدان وسیله، حق را از باطل باز شناسند؛ بی آن که این شناسایی را از کتاب و دفتر و به تعبیری از دانش حصولی بجویند.(شرح منازل السائرین، ص192.)

در واقع، هدف غایی عرفان حقیقی، وصول به مرتبه «توانایی نفس به معرفت شهودی حق» است و این شناخت، برآمده از «عمل» و «مجاهده و ریاضت» است؛ نه نتیجه استدلال و چون و چرا کردن. چنین عرفانی، مورد تأیید اسلام و آموزه های قرآنی و روایی است؛ زیرا اسلام، معرفت حضرت حق را اولین واجب تلقی کرده(از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است: «قال اللَّه عزوجل: افترضت علی عبادی عشره فرائض اذا عرفوها اسکنتهم ملکوتی و ابحتهم جنانی. اولها معرفتی»، (بحار الانوار، ج 66، ص 13).) آن را از با فضیلت ترین امور دانسته است.


از سوی دیگر، اسلام این شناخت را در حوزه معرفت حصولی و مفهومی، محصور نساخته است؛ بلکه با اصل تأیید معرفت حضوری - که در آن، میان عالم و معلوم، واسطه ای وجود ندارد، نظیر معرفت انسان به خود، افکار و اندیشه اش - آن را شناخت حقیقی خداوند متعال دانسته است و این، طریقی است که ابراهیم خلیل آن را طی کرد؛ «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».(انعام، آیه 75.)


این جا «رؤیت» است؛ نه «روایت». درک ابراهیم علیه السلام، جنبه مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود و این شهود، غیر از شهادتی است که آدمی در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنین معرفت و علمی، خواسته همه اولیای الهی و در رأس آنان، پیامبران و امامان معصوم بود؛ چنان که در دعاهای معروف و مشهور به این عبارت ها برمی خوریم:
«واَنِر اَبصار قلوبِنا بضیاءِ نظرِها اِلیک».(شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.)


«و ارزقنی النَظَر الی وجهِکَ الکریم».
«لاتحرمنی النظر الی وجهک».(ر.ک: درآمدی بر سیر و سلوک، ص 13 - 35)
این نوع معرفت شهودی، بر اساس دیدگاه اسلام، امکان دارد و جمله منسوب به حضرت علی علیه السلام بر آن دلالت می کند که فرمود: «این گونه نیستم که پروردگاری را که نمی بینیم، عبادت کنم... زنهار! چشمان او را مشاهده نمی کنند؛ اما قلب ها به حقیقت ایمان، او را شهود می کنند».( کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 98.)

عمار;147870 نوشت:
در واقع، هدف غایی عرفان حقیقی، وصول به مرتبه «توانایی نفس به معرفت شهودی حق» است و این شناخت، برآمده از «عمل» و «مجاهده و ریاضت» است؛ نه نتیجه استدلال و چون و چرا کردن.

[=Times New Roman]
با عرض سلام و سپاس از استاد گرامی عمار و مطالب زیبایشان بالاخص اشاره به پایبندی به انجام فرائض که بنده اینجا مجالی برای بیان آن نیافتم و صرفا به شرح و بیان تحولی پرداختم که بر عارف بالله یا همان مومن به یقین رسیده واقع میشود و او توفیق می یابد که تزکیه و تجهد با نفس نماید و تقوی پیشه کند.

خیلی دوست داشتم که کلمه عرفان و عارف وجود نداشت و این اسم طمعی برای طماعان نمیشد و خیل عظیمی از پاکان را در کام خود فرو نمیبرد.

اما در مورد عبادات خب باید عرض شود که گل بدون شک در زمینی با خاک مطلوب و زمینه مطلوب برای رویش به کمال میرسد و میروید ولی اگر همین گل چندین نوع کرم و شته بر رویش باشد این امکان میسر نمیشود.

پس صرف پایبندی به عبادات متضمن رهائی نخواهد بود.

در عین حال کسانی هستند که از نظر عبادات و پایبندی به آن وضعیت مطلوبی ندارند ولی مورد پذیرش خداوند واقع میشوند.

که خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند.

در تاپیک ارزشمند اختیار من دست کیست ؟ میتوانید به تفکر و تعقل دوستان در مورد مساله اختیارشان در این عالم توجه کنید و ببینید که تا چه حد این عبادات موثر و چه اندازه موثر نبوده.

پس آنانکه به حقیقت خداوند تعالی را طلبیدند اجابت طلبشان اتفاق افتاد.
و این بر نمی آید بجز از صادقین و کسانی که اهل اخلاص در بندگی حق تعالی هستند.

آنچه که در این روایت آورده شده با عنوان ریاضت زیبنده بنده خدا نیست چون ریاضت کلمه ایست که در وضف مرتاضان و دراویش باطل طینت که از روی طلب دنیا هم واقع میشود و بالکل نامطلوب است مورد استفاده قرار میگیرد.

بعد از ایجاد یقین در قلب مومن میل و طلب شدیدی برای قرب الی الله در انسان پدید می آید که قبل از آن هرگز نبوده به این شکل .
این میل شدید انسان را به تزکیه و هرچه مطلوبتر شدن و همچنین بر والتقوی وا میدارد

این نکته ای بود که در این روایت حقیر نامطلوب دیدم شاید منظور و مطلوب چیز دیگری بوده.

یاحق


خب تا اینجا سعی شد که بیان گردد که استبصار شرط معرفت نفس و شرط معرفت خدایتعالی و عالم خلقت است که انشاالله که مقبول درگاه احدیت واقع شده باشد.

و تا اینجا شرح داده شد که لازمه عرفان عمل کردن طبق موازین قرآن کریم است
که ائمه شیعه بر آن شرح مبسوطی داده اند و طریق هدایت را توصیف کرده اند. و همچنین در کلام بزرگان معرفت نیز این توصیفات موجود است.

پس آن کسی که خلاف مسیر هدایت و حبل المتین سخنی میگوید و سفارشی میکند عارف نیست و آن چیزی را که شرح میدهد عرفان نیست.

یاحق

bina88;147988 نوشت:
آنچه که در این روایت آورده شده با عنوان ریاضت زیبنده بنده خدا نیست چون ریاضت کلمه ایست که در وضف مرتاضان و دراویش باطل طینت که از روی طلب دنیا هم واقع میشود و بالکل نامطلوب است مورد استفاده قرار میگیرد.


تزکیه نفس و تقوالله ریاضت نیست.

بل الانسان علي نفسه بصيره [قيامه 14]. حکایت از این مطلب میکند که انسان در روز قیام قیامت از نفس خود کاملا آگاه است و بقولی پرونده خوانی ای نداریم ولی این بصیرت نمیتواند مختص آنروز باشد و لاجرم در این دنیا هم وجود دارد ولی این آگاهی در حد حس و گواهی قلب است .

ولی در حالت یقین این بینش به قدرت کامله الهی به حداکثر امکان خود بر اساس توانائی و فهم شخص میرسد.

تزکیه همیشه به همراه تقوائی مفهوم پیدا میکند و میسر میشود که در کلام و کتاب خدا توصیه شده.
همچنین این ترکیب ( تزکیه و تقوی ) باعث علم و حکمت در قلوب مومنین میگردد که بواسطه آن انسانی که بر نفس خودش بصیر است بر نفسش اشراف کاملتری می یابد و لذا نفس را به کمک خدایتعالی تزکیه مینماید از صفات ناشایست .

پندار انسان تحت تاثیر اعمال و گفتارش است و بالعکس پس این تقوی و پرهیزگاری در گفتار و در کردار و در پندار و فکر انسان عارف بطور هماهنگ اجرا میشود.

نکته بعدی اینکه تزکیه در حقیقت بواسطه خدا صورت پذیرفته و نتیجه علم و بصیرتی است که به بنده داده و سهم عارف در این میان تنها یک چیز است.

انتخاب او.

او تنها در یک زمان با تمام اخلاصش ادعونی استجب لکم را باور کرده و با تمام اخلاص و همتی که در خود سراغ داشته خداوند را طلب کرده.

لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ(آل عمران/164)
خداوند بر مؤمنان منت نهاد [= نعمت بزرگي بخشيد] هنگامي که در ميان آنها، پيامبري از خودشان برانگيخت؛ که آيات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بياموزد؛ هر چند پيش از آن، در گمراهي آشکاري بودند.

این تزکیه و تقوی و حکمت را که باعث فزونی و جدیت در عبادات و مراقبه نفس و مراقبه عمل و مراقبه گفتار (برای نگاهداشتن طهارت) را نمیتوان نامش را ریاضت نهاد.

و لذا کسی که در آن روایت نام آنرا ریاضت مینهد کسی است که ازاین عوالم بی خبر است.و
بقولی تا مرد سخن نگفته باشد.. علم و هنرش نهفته باشد.

در ادامه برای تشریح گوشه ای از افکار والای ایشان به شرح برخی مفاهیم که در حکایتها و اشعار آنها نهفته است خواهیم پرداخت ولی قبل از آن باید عرض کنم که :

یکی از راههای شناخت مومن به یقین رسیده همین معرفت نفس است و این اشخاص میدانند که صفات باطلشان چه بوده و هست و همچنین اگر مدتی با من و شما ملاقات داشته باشند صفات نیک و بد ما را هم میفهمند و برخیشان حتی با اولین ملاقات و در همان لحظات و ثانیه های نخستین.لذا اعمال - گفتار و پندارشان بسیار جذاب و مدهوش کننده است

یاذالمن


حادثه بزرگی بنام عشق

( علی الظاهر این فونت بهتر است )

مهمترین مساله در عرفان خوف و رجاء است که همانطوریکه در مصباح الشریعه و کتاب الله تعالی ذکر شده این خوف رجاء در مستبصرین بوضوح میتوان مشاهده کرد و بانی عزت بنده بدرگاه خدا و نزدیکی و تطهیر روان بنده میشود تا جائی که لایق شود به این کلمه - بنده -.

آنچه که آنها را به تزکیه - تقوی و خوف رجاء وامیدارد تنها یک چیز است . عشق

رابطه خدا با طالبانش اینچنین است که در هنگام حضورش به وجد می آیند و و با چشمانی اشک بار از شوق وصال به رقص در می آیند و ذکر محبوب میگویند
ولی این وصال دیری نمیپاید که با ترک محبوب به مصیبت بدل میگردد :

درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری بر گزیده ام که مپرس

این آمدن و دل بردن و رفتن ادامه دارد تا جائی که او بخواهد
بی اختیار انسان در بیان این احوال این اشعار در ذهنش نقش میبندد که:

ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود. وآن دل که با خود داشتم با دل ستانم میرود
محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان . کز عشق آن سرو روان گوئی روانم میرود...

این حادثه بزرگ آرام و قرار از دل عشاق میبرد. اذکار و اشکهای آنها دل سنگ را نرم میکند و در این حالات است که غیرت نسبت به محبوب در آنها به سوی نهایت میگراید.

این غیرت باعث میشود که در عشق وابستگی دلبستگی و پرستش و تمنا تنها بدرگاه او روا بدانند و بدرگاه
غیر را عین کفر.

خب این هدف از آفرینش است. بازگشت به اصل . بازگشت به جائی که از آنجا آمده .

در اشعار عرفاء چه بسیار آه و فغانها و ناله هائی میبینیم که از دوری یار سخن میگویند و صفحه ای از صفحات کتب ایشان باز شود و در آن شکوه ای نباشد آن صفحه را باید کفریات تلقی کرد.

در این بین تنها یک عارف است که شکوه هایش بسیار تند و در عین حال دلنشین است و آن بابا طاهر عاری از غیر - باباطاهر عریان است.

اگه نوشم نه ای نیشم چرائی
اگه یارم نه ای پیشم چرائی
اگه مرحم نه ای زخم دلم را
نمک پاش دل ریشم چرائی

و همچنین در عرفاء دیگر که مجالی بر آنان نیست و در آخر این پست مطلبی هست که باید ذکر شود و آن اینکه.

شرح این حالات در منطق الطیر عطار آمده که در آینده انشاالله آنرا به حول و قوه الهی توصیف خواهیم کرد.


...

یاحق

شعری در وصف انقطاع از لذتهای حرام دنیوی و لقاء به لذت حضور در محضر خدا از شاعری نا آشنا با نام فامیل مرتضوی :

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت
باده آن شب مست مستش کرده بود
فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود
ســجـده ای زد بـــر لــــب درگــاه او
پــــُر ز لـــیلــا شـــــد دل پـــــر آه او
گـــفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بــــر صلیب عـــشق دارم کرده ای
جـــــام لیلا را به دسـتـم داده ای
وندر این بازی شــکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیـلاســـــت آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم نکن
من کـــه مجنونم تو مــــجنونم نــکن
مــــرد ایــــن بـــازیــچـه دیگر نیستم
این تو و لـــیلای تو... مــــن نیستم

گــــفت ای دیــوانه لــیلایــــــت منم

در رگ پنهان و پـــیــدایـــت منـــــم

ســــالها بــــا جــــور لیلا ســـاختی
من کنارت بـــــودم و نـــشناخـــتی
عــشق لــــیلا در دلـــت انـــداختم
صد قمــــار عشق یکجا بـــاخـــتم
کـــــردمـــت آواره صــــحرا نـــــشد
گفتم عاقل می شوی اما نــشد
سوختم در حسرت یک یـا ربــت
غیر لیلا بــــــر نــــیــامد از لــبت
روز و شب او را صـــدا کردی ولی
دیدم امشب با مـنی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حــــــریم خانه ام در می زنی
حــــال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش بـــاش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم

حکایات و اشعار حکمت آموز و حکایات و اشعار منحرف کننده !!

1- نقل شده که عارفی در غاری عبادت خدایتعالی میکرد و خداوند منان او را از مائده های بهشتی متنعم کرده بود.

تا اینکه روزی مائده ای از آسمان برای عارف نیامد. این ماجرا تا 3 روز ادامه داشت تا اینکه طاقت عارف طاق شد و از کوه پائین آمد و درب خانه ای را زد و مقداری نان طلب کرد.

صاحب خانه قرص نانی به عارف داده او نیز گرفت و تشکر کرد که برود دید سگ صاحب خانه راه را بر او بسته و دم تکان میدهد که یعنی من هم گرسنه ام.

عارف قسمتی از نان را به سگ داد ولی سگ آن را بلعید و دوباره شروع به دم تکان دادن کرد.
عارف ناچار
بجز لقمه ای مابقی نان را به سگ داد.
سگ آنرا هم بلعید و چشم به لقمه نان عارف دوخت.

عارف به اعتراض گفت تو را چه میشود ... که سگ به قدرت کامله الهی به زبان آمد که

2- ای فلان تو را چه میشود
که اگر صاحب خانه چیزی به من ندهد از درب خانه اش تکان نمیخورم حتی اگر از گرسنگی بمیرم
3- تو تمام این مدت از مائده آسمانی متنعم شدی و چون چند روزی قوتی بر لبت نرسید ترک درب خانه صاحبت کردی ؟

این داستان کوتاه و حکمت آموز و از این دست داستانها که در دسترس همگان هست دارای راز و رمزهائی است که اگر به گوش نا اهل شنیده شود به گمراهی و تباهی کشیده خواهد شد.

اما ببینیم ماجرای این داستان چیست و چه حکمتی برای اهل معرفت در آن وجود است :

من نکات این حکایت را شماره گذاری کرده ام تا طبق شماره مفهوم موجود در آنرا شرح دهم.

1- عارفی که در غار بود و از مائده آسمانی متنعم میشد :
منظور کسانی است که به وادی اول ( طلب ) وارد شده اند و طلبشان مورد اجایت قرار گرفته و بنا به قولی وارد وادی اول یقین شده اند.
این افراد به محض اینکه وارد این وادی میشوند 2 اتفاق برایشان می افتد
الف : از غیر خدا منقطع میشوند که در حکایت به غار تشبیه شده

ب : خداوند آنها را از غیر از خود بی نیاز میکند به شکلی که هرگز در نمیمانند و انگار که مائده آسمانی از پیش برایشان آماده باشد خداوند مراقب احوال ایشان است.

پس مائده آسمانی همان غنی و بی نیازی از غیر است

ج : از کوه پائین آمدن از روی گرسنگی و درب خانه غیر را زدن منظور نداشتن توکل و چشم بستن از نعمتهای الهی ای که عارف را بی نیاز میکرد پس منظور امتحان عارف بوده و مردود شدن او

2- منظور از این عبارات توصیه به عرفاء بر وفاداری و تقویت توکل به خدایتعالی است

3- یادآوری قناعت و وفاداری است (که بایزید حکایتی دارد در ادامه خواهم گفت ) و به طالب چنین میگوید که وفاداری به خدایتعالی را از سگ بیاموزد.

و مثلا در جائی میگوید رحمانی بودن را از درخت بیاموز که سایه اش را از سر هیزم شکن هم بر نمیدارد...

خب همانطوریکه مشهود است معانی و مقاصد بطور کل تغئیر کرد.

نه ریاضتی در بین بود نه غارنشینی و نه عزلت به معنای عوام.
بایزید بسطام میگوید من یک نفر را در اعمال از خود برتر دیدم ( این کلام بدین معنی نیست که فقط یک نفر از من برتر است منظور این است که به کلام این شخص هرچه بیشتر مستمع توجه کند )

گفت جوانی از حج می آمد از من پرسید بایزید به هنگام تنگی چه میکنی ؟

گفتم به هنگام نداشتن صبر و به هنگام داشتن میخوریم.
جوان گفت سگهای بلخ نیز چنین کنند.

بایزید گفت شما چه میکنید.
جوان گفت به هنگام نداشتن صبر و به هنگام داشتن انفاق
( عوارف المعارف شیخ شهید شهاب الدین سهروردی )

خب الان یک نفر این را بشنود میگوید عجب عرفاء در بد بختی ای زندگی میکردند !!

یاحق

[=Times New Roman]
قبل از اینکه بحث را در رابطه با مفاهیم عرفانی و گذاره ها و معیارهای آن ادامه دهیم مطلبی در مورد کتب عرفانی ای که معمولا به این و آن معرفی میشود با عنوان آموزش عرفان و ... مطلبی را عرض کنم.

اولا عرفاء بالله به طمع هیچ اسم و یا جاه و مقامی نزد خدا عملی را انجام ندادند و اگر به لطف الهی مستبصر شدند دلیلیش اخلاص در بندگی بود ولاغیر .

پس اگر کسی میخواهد عارف شود عارف بشو نیست اگر دنبال چیزی غیر از رضا و نزدیک شدن خدا باشد آنهم بدون هیچ چشم داشتی ( طبق نص صریح قرآنی ).
البته این حرف قشنگ نبود بقول تهرانیها ولی گاهی لاجرم باید گفت

اما در مورد کتاب.

کتاب اول و آخر عرفاء یک کتاب بیشتر نیست و در تمام مدت سیر عرفانی همین کتاب را میفهمند ( البته اگر عمرشان قد بدهد )

عشقت رسد به فریاد - گر تو - بسان حافظ

[=Times New Roman] قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت( تفسیر )

[=Times New Roman]
آنهم قرآن کریم است پس بهترین کتاب برای اهل اخلاص تلاش در خواندن تفسایر متعدد قرآنی است که بصورت موضوعی بنا بر نیازهای روزمره بدانها مراجعه شود.

بعد از آن تفسیر نهج البلاغه ابن ابی الحدید و یا حضرت علامه جعفری رضوان الله تعالی علیه

دیگر تفسیر صحیفه سجادیه حضرت امام سجاد علیه السلام است

و نهایت

[=Times New Roman] امر [=Times New Roman] ( آخر همه اینها ) مصباح الشریعه که یک کتاب روائی است ولی این کتاب دارای گنجنامه های سخن عارف بزرگ و افتخار مذهب تشیع امام جعفر صادق است.

من فایل تصویری با فرمت فلش را از این کتاب برای دانلود میگذارم و مابقی کتبی که در بالا گفته شد همگی در نت هستند.

لذا خواندن فصوص و فتوحات بدلیل اینکه مصطلحات عرفانی و کلامی دارد و به هیچ عنوان در حد کتبی نیست که در بالا بترتیب ذکر شد کتابهای نامناسبی بحساب می آیند.

[b]content[/b]


تفاسیر و شروح نهج البلاغه :

شرح های ابن ابی الحدید رحمه الله علیه و حضرت علامه محمد تقی جعفری رحمه الله علیه را از این تاپیک میتوانید دانلود کنید.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=4374&page=2

تفاسیر قرآن :

تفاسیر شیعی همچون نور و نمونه و المیزان و تسنیم را میتوانید با دانلود نرم افزار قرآنی المبین و اضافه کردن این کتب به بخش کتابخانه از این تفاسیر استفاده کنید.

اما در مورد تفاسیر اهل سنت . یک نرم افزار پرتابل با حجم 50 مگابایتی هست که 7 تفسیر معروف اهل سنت را به زبان عربی دارد بهمراه معجم موضوعی و ... به دو زبان دیگر - فرانسه انگلیسی _ هم ترجمه شده
به حق میتوان گفت نرم افزار کارآمد و فوق العاده ایست از دید کاربری و هم امکانات و کیفیت
میتوانید از اینجا دانلود کنید

القرآن الكريم مع التفسير - الإصدار خامس

یاحق

موضوع قفل شده است