.•¤ زندگی نامه و گزیده های کوتاه و پربار از سخنان شیخ رجبعلی خیاط ¤•.

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
.•¤ زندگی نامه و گزیده های کوتاه و پربار از سخنان شیخ رجبعلی خیاط ¤•.

ولادت

عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌كند كه:

« موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب و جوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذا نبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم....؟ پدرت گفت حقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كار می‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »

اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه:

« احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرش موجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. »

شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.

خانه

خانه خشتی و ساده شيخ كه از پدرش به ارث برده بود در خيابان مولوی كوچه سياه‌ها (شهيد منتظری) قرارداشت. وی تا پايان عمر در همين خانه محقر زيست.

يكی از فرزندان شيخ می‌گويد:

پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده كرديم و به پدرم گفتم: آقايان، افراد رده بالا به ديدن شما می‌آيند، ديدارهای خود را در اين اتاق‌ها قرار دهيد، فرمود:

« نه! هر كه مرا می‌خواهد بيايد اين اتاق، روی خرده كهنه ها بنشيند، من احتياج ندارم. »

اين اتاق، اتاق كوچكی بود كه فرش آن يك گليم ساده و در آن يك ميز كهنه خياطی قرار داشت.

لباس

لباس جناب شيخ بسيار ساده و تميز بود، نوع لباسی كه او می‌پوشيد نيمه روحانی بود، چيزی شبيه لباده روحانيون بر تن می‌كرد و عرقچين بر سر می‌گذاشت و عبا بردوش می‌گرفت.
نكته قابل توجه اين بود كه او حتی در لباس پوشيدن هم قصد قربت داشت، تنها يك بار كه برای خوشايند ديگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شيخ خود اين داستان را چنين تعريف می‌كند:

« نفس اعجوبه است، شبی ديدم حجاب ( منظور حجاب نفس و تاریکی باطنی است ) دارم و طبق معمول نمی‌توانم حضور پيدا كنم، ریشه یابی کردم با تقاضای عاجزانه متوجه شدم كه عصر روز گذشته كه يكی از اشراف تهران به ديدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشايند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...»!

غذا

جناب شيخ دنبال غذاهای لذيذ نبود، بيشتر وقت ها از غذاهای ساده، مثل سيب زمينی و فرنی استفاده می‌كرد. سر سفره، رو به قبله و دو زانو می‌نشست و به طور خميده غذا میخورد، و گاهی هم بشقاب را به دست می‌گرفت هميشه غذا را با اشتهای كامل میخورد، و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب يكی از دوستان كه دستش می‌رسيد میگذاشت.

هنگام خوردن غذا حرف نمی‌زد و ديگران هم به احترام ايشان سكوت می‌كردند. اگر كسی او را به مهمانی دعوت می كرد با توجه، قبول يا رد می‌كرد، با اين حال بيشتر وقت ها دعوت دوستان را رد نمی‌كرد.
از غذای بازار پرهيز نداشت، با اين حال از تأثير خوراك در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونی های روحی را ناشی از غذا می دانست.

شغل

خياطی يكی از شغلهای پسنديده در اسلام است. لقمان حكيم اين شغل را برای خود انتخاب كرده بود.
جناب شيخ برای اداره زندگی خود، اين شغل را انتخاب كرد و از اين رو به « شيخ رجبعلی خياط » معروف شد. جالب است بدانيم كه خانه ساده و محقر شيخ، با خصوصياتی كه پيشتر بيان شد، كارگاه خياطی او نيز بود.

يكی از دوستان شيخ می‌گويد: فراموش نمی‌كنم كه روزی در ايام تابستان در بازار جناب شيخ را ديدم، در حالی كه از ضعف رنگش مايل به زردی بود. قدری وسايل و ابزار خياطی را خريداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت كنيد، حال شما خوب نيست. فرمود:

«عيال و اولاد را چه كنم؟! »

در حديث است كه رسول خدا (ص) فرمودند :

« إن الله تعالي يحب أن يري عبده تعباً في طلب الحلال؛
خداوند دوست دارد كه بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببيند. »

سياست

شيخ در عالم سياست نبود، اما با رژيم منفور پهلوی و سياستمداران حاكم آن به شدت مخالف بود.




پيش بينی سياسی
يكی از فرزندان شيخ می‌گويد: در 30 تير سال 1330 هجری شمسی وقتی شيخ وارد منزل شد، شروع كرد به گريه كردن و فرمود:

« حضرت سيد الشهدا(ع) اين آتش را با عبايشان خاموش كردند و جلوی اين بلا را گرفتند، آن ها بنا داشتند در اين روز خيلی ها را بكشند؛ آيت الله كاشانی موفق نمی‌شود ولی سيدی هست كه می‌آيد و موفق می‌شود. »

پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم، امام خمینی (ره) است.

ناصرالدين شاه در برزخ
در رابطه با وضعيت ناصرالدين شاه قاجار در عالم برزخ، يكی از شاگردان شيخ از ايشان نقل كرد:

« روح او را روز جمعه‌ای آزاد كرده بودند و شب شنبه او را با هل به جايگاه خود می‌بردند، او با گريه به مأموران التماس میكرد و میگفت: « نبريد ». هنگامی كه مرا ديد به من گفت: اگر می‌دانستم جايم اين جاست در دنيا خيال خوشی هم نمی‌كردم! »

ستايش از پادشاه ستمكار
جناب شيخ، دوستان و شاگردان خود را از همكاری با دولت حاكم ( پهلوی) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر میداشت. يكی از شاگردان شيخ از وی نقل كرده‌است كه فرمود:

« روح يكی از مقدسين را در برزخ ديدم محاكمه مي‌كنند و همه كارهای ناشايسته سلطان جاير زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت می‌دهند. شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده‌ام.
به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتی: عجب امنيتی به كشور داده‌است؟
گفت: چرا!
به او گفته شد: بنابر اين تو راضی به فعل او بودی، او برای حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد. »

در نهج‌البلاغه آمده است كه امام علی(ع) فرمود:

« الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم، و علي كل داخل في باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به؛
هركه به كردار عده‌ای راضی باشد، مانند كسی است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد و هر كس به كردار باطلی دست زند او را دو گناه باشد؛ گناه انجام آن و گناه راضی بودن به آن. »


وفات

سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 هجری شمسی سیمرغ وجود پربرکت شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان پر کشید.

يكی از ارادتمندان جناب شيخ، كه شب قبل از وفات، از طريق رؤيای صادقه رحلت ملكوتی وی را پيش‌بينی كرده ‌بود، ماجرای وفات را چنين گزارش می‌كند:

شبی كه فردای آن شيخ از دنيا رفت، در خواب ديدم كه دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوين را می‌بندند، پرسيدم: چه خبره؟ گفتند آشيخ رجبعلی خياط از دنيا رفته. نگران از خواب بيدار شدم. ساعت سه نيمه شب بود. خواب خود را رؤيای صادقه يافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دليل اين حضور بی‌موقع سؤال كرد، جريان رؤيای خود را تعريف كردم.
ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و ميش، به طرف منزل شيخ راه افتاديم. شيخ در را گشود، داخل شديم و نشستيم، شيخ هم نشست و فرمود:

« كجا بوديد اين موقع صبح زود؟ »

من خوابم را نگفتم، قدری صحبت كرديم، شيخ به پهلو خوابيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود:

« چيزی بگوييد، شعری بخوانيد! »

يكی خواند:
خوش‌تر از ايام عشق ايام نيست
صبح روز عاشقان را شام نيست
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود


هنوز يكساعت نگذشته بود كه حال شيخ را دگرگون يافتم، از او خواستم كه برايش دكتر بياورم. يقين داشتم كه امروز شيخ از دنيا می‌رود.
شيخ فرمود:
« مختاريد »

دكتر... نسخه‌ نوشت، رفتم دارو را گرفتم هنگامی كه برگشتم ديدم شيخ را به اتاق ديگری برده‌اند، رو به قبله نشسته و شمد سفيدی روی پايش انداخته‌اند و با شست دست و انگشت سبابه شمد را لمس می‌كرد.
من دقيق شده ‌بودم كه ببينم يك مرد خدا چگونه از دنيا می‌رود، يك مرتبه حالی به او دست داد، گويا كسی چيزی در گوش او می‌گويد، كه گفت:
« إن شاء الله »

سپس فرمود:
« امروز چند شنبه است؟ دعای امروز را بياوريد. »

من دعای آن روز را خواندم، فرمود:
« بدهيد آقا سيداحمد هم بخواند. »

او هم خواند، سپس فرمود:
« دست‌هايتان را به سوی آسمان بلند كنيد و بگوييد: يا كريم العفو، يا عظيم العفو، العفو، خدا مرا ببخشايد. »

من به دوستم نگاه كردم و گفتم: بروم آقای سهيلی را بياورم، چون مثل اين كه رؤيا صادقه است و دارد تمام می‌شود، و رفتم.

آقا جان خوش آمدی!
ادامه اين داستان را از زبان فرزند شيخ بشنويد: ... ديدم اتاق پدرم شلوغ است، گفتند: جناب شيخ حالش به هم خورده، بلافاصله وارد اتاق شدم، ديدم كه پدرم در حالی كه لحظاتی قبل وضو گرفته و وارد اتاق شده بود، رو به قبله نشسته، كه ناگاه بلند شد و نشست و خندان گفت:
« آقاجان خوش آمديد »! ( مقصود از آقا جان امام زمان (ع) است. )

دست داد، و دراز كشيد و تمام شد، در حالی كه آن خنده را بر لب داشت!


نمای بيرونی آرامگاه جناب شيخ - ابن بابويه - شهر ری




نمای داخلی آرامگاه جناب شيخ - ابن بابويه - شهر ری


بسم الله الرحمن الرحیم

گزیده هایی كوتاه از شیخ رجبعلی خیاط


[=arial, helvetica, sans-serif]

(1)[=arial, helvetica, sans-serif] سعی كنید صفات خدایی در شما زنده شود.خداوند كریم است ،شما هم كریم باشید .
رحیم است ،رحیم باشید
ستار است ،ستار باشید...


(2) ای انسان خودت را بشناس
و با اوباش رفاقت نكن ،
ملكوت و ملائكه دوستان تواند.


(3) عمل ،فقط وفقط
باید برای رضای باری تعالی و با اخلاص باشد.


(4) اگر ما به قدر ترسیدن از یك عقرب
از عقاب خدا بترسیم ،
همه كارهای عالم اصلاح می شود.


بسم الله الرحمن الرحیم

(5) تو برای خدا باش ،
خدا و همه ملائكه اش برای تو خواهند بود ،
من كان لله كان الله له.


(6) مقدسها همه كارشان خوب است ،فقط ؛؛
من؛؛ شان را باید با خدا عوض كنند.


(7) دعا كنید كه خداوند از كری و كوری نجاتتان بدهد ،
وتا هنگامی كه انسان غیر از خدا بخواهد ،
هم كور است و هم كر.

(8) دل جای خداست
.صاحب این خانه خداست؛
آن را اجاره ندهید.


بسم الله الرحمن الرحیم

(9) دل آیینه است .
غیر خدا را در آن راه ندهید ،
كه اگر یك لكه كوچك پیدا كند زودنشان می دهد.

(10) كار را فقط برای خدا انجام دهید ؛
نه برای ثواب ،
یا ترس از جهنم.

(11)دلت را انبار پنبه مكن ،
سعی كن دلت خدا را نشان دهد.

(12)اگر انسان بخواهد راحت شود ،
باید عمر خود را به خدا واگذاردكند
و هر چه او می خواهد .


بسم الله الرحمن الرحیم

(13) حد كمال انسان این است كه به خدا برسد ،یعنی مظهر صفات حق شود.


(14) حال انسان باید همچون فرهاد باشد،
تیشه ای هم كه می زد به یاد شیرین می زد.


(15) اگر انسان ،
خودش علاقه ای به غیر خدا نداشته باشد،
نفس و شیطان زورشان به او نمی رسد.


(16) اگر طالب زرق و برق دنیا هستی ،
آن را دیر یا زودبه دست می آوری ،
ولی چیزی در آن نیست .
اما اگر بخواهی وجود حق تعالی ترا صدا كند
و دستت را بگیرد
مقداری معرفت پیدا كن
و با او معامله كن.

بسم الله الرحمن الرحیم

(17) اگر مواظب دلتان باشید
و غیر خدارا در آن راه ندهید ،
آنچه را دیگران نمی بینند شما می بینید،
و آنچه را دیگران نمی شنوند شما می شنوید.


(18) اگر كسی برای خدا كار كند ،
چشم دلش باز می شود.


(19) خداوند بقدری مهربان است
كه گویا فقط همین یك بنده را دارد
كه دائم به او می گوید :
این كار را بكن و آن كار را مكن ،تا درست بشوی.


(20) كسی كه دنیا را از راه حرام بخواهد ،
باطنش سگ می شود .
آن كه آخرت را بخواهد خنثی است
وآن كه خدا را بخواهد مرد است.


بسم الله الرحمن الرحیم

(21) هر كس هر كاری می كند


باید آن را خوب انجام دهد

و محكم كارباشد

خیاط بایستی از كوكهای ریز و نخ محكم استفاده كند .

پیامبر اكرم (صلی الله و علیه و آله )فرموده است :


“و لكن الله یحب عبدا اذاعملا احكمه”.



(22) انسان كسی را كه دوست داشته باشد

برایش پول خرج می كند .
ما هم اگر می گوییم خدا را دوست داریم

باید در راه او خرج كنیم .



(23) این چرخ خیاطی سینگر را ببینید

همه قطعات ریز و درشتش مارك مخصوص كارخانه را دارد.
می خواهندكوچكترین پیچ هم

نشان این كارخانه را داشته باشد .
انسان مؤمن هم ،

همه كارهای بزرگ و كوچكش
باید نشان خدا را داشته باشد.



(24) هر كاری را می كنید ،

نگو یید من كردم .
بگویید :مولا مرحمت فرمود

و همه را از خدا بدانید .



بسم الله الرحمن الرحیم

(25) پیش از آنکه منزل را عوض کنید ،

آرزوهای مرده ها را عملی کنید .

آنان آرزو می کنند

که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند

و عملی مورد رضایت خداوند انجام دهند .

(26) دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود،

ولی دو چیز کم دارد :

عشق به خداوند متعال واخلاص .

(27) این عبادات ما ،

چیزی نیست که در آخرت روی آن حساب کنند

و دست ما را بگیرد .

کاری که برای ثواب است به درد خودم می خورد ،

کار اربرای خدا انجام دهید.

(28) انسان هر مقدار که

به دستورهای پروردگار خود عمل کند ،

به همان اندازه نزدیک به حق می شود

و به تشکیلات سلطنت او در می آید.


بسم الله الرحمن الرحیم

[=times new roman] (29)هر نفسی که می کشی امتحان است .

در آن نفس ببین که نفست با رحمان شروع می شود

یا با نیات شیطان شروع و مخلوط می شود .

مواظب باش شیطان و نفس کلاهت را برندارند .

(30) در پاسخ کسی که نصیحتی خواسته بود ،

گوشش را گرفت و فرمود :

خدمت به خلق ،خدمت به مردم .

(31) اغلب مردم در حین مرگ یا پس از آن اقرار می کنند که

:‹‹صدق الله و رسوله و...؛که فایده ندارد ،

بلکه باید پیش از موت و هنگام حیات اقرا داشت.

(32) غصه روزی را نخورید .

من نصیحتی می کنم که شما خدا را فراموش نکنید ؛

زیرا خداوند سهم هر کسی را نوشته است .

(33)من با خدا متعال انسی داشتم ،

التماس کردم که سر خلقت را به من بفرماید .

خطاب آمد :احسان ،احسان به خلق .

آن مسأ له ای که انسان را بعد از فرائض

به حالت بندگی خداوند تبارک و تعالی می رساند،

احسان به خلق است.


احسنتممممممممممم :Kaf::Kaf::Kaf:
بسیار زیبا و آموزنده بودند

بسم الله الرحمن الرحیم

(34) بدبخت ترین شخص ،
كسی است كه دچار بلیه ای شود
و در آن واقعه و حادثه ،از حق غافل گردد.


(35) به سادات احترام بگذارید
و آنان را در هر مرتبه
و منزلتی كه هستند گرامی دارید.


(36) بارها دیده شده است
كه خود شیخ در میان جمع ،
دست و پای سادات را می بوسد.


(37) این مكتب برای نتیجه نیست ،
مكتب محبت است ،
مكتب عاشق سازی لست ،
واقعا مكتب خدا خواهی است.


تشکر از سرکار زهــره گرامی

بسم الله الرحمن الرحیم

(38) علوم غریبه به درد نمی خورد .


جز وبال چیز دیگری نیست .
اسم اعظم هم به درد انسان نمی خورد .


(39) نفس اماره را مهار بزنید
و با آن مخالفت كنید .


(40) شیطان را دیدم ،
بر جایی كه انسان در نماز می خاراند بوسه می زند .


(41) خدایا !
این دروغگو را درست كن
و این قراضه را جا بیندازو
به من توفیق بندگی بده ،
تا عبادتهای تو زمین نماند
و زحمتهای تو هدر نرود .


بسم الله الرحمن الرحیم

(42) تاثیر روزی حلال و حرام آن قدر زیاد است
كه ممكن است حلال زاده بخورد
و مثل حرام زاده شود ،
ویا حرام زاده بخوردو حلال زاده شود.


(43) در مكاشفات یقین نداشته باشید
و هیچ وقت بر مكاشفه تكیه نكنید ،
همیشه باید رفتار و گفتار امامان را الگو قرار دهید .


(44) قاشق برای غذا خوردن است
و فنجان برای چای نوشیدن ...
انسان هم تنها برای آدم شدن خوب است


بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب کیمیای محبت(زندگينامه مرحوم شيخ رجب علي خياط)..... دانلود

http://www.askdin.com/showthread.php?t=5498

موضوع قفل شده است