در مکتب عالم آل محمد (ص)

تب‌های اولیه

32 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال


قرآن در بينش امام رضا(ع)


مقدمه
قرآن کريم در انديشه، گفتار و کردار اهل‌بيت:تجسّم و عينيت تمام يافته است و سيرة کريمانه و سخن حکيمانة آنان، مستقيم يا غير مستقيم، روشنگر کتاب الهي در ابعاد گوناگون آن است؛ از اين رو يکي از رسالت‌هاي مهم امامان معصوم تبليغ دين، بيان احکام و تفسير قرآن بوده است. ميراث قرآني و تفسيري باقي مانده و ارزشمند از وجود مبارک امام رضا عليه السلاماز نمونه‌هاي اعلي و عظيم ذخاير قرآني تفسير معصومان:است و از آن جا که لطف و حکمت خداوند متعال همواره اقتضا کرده انسان را در پهنة طبيعت، بي‌راه و راهبر، رها نکند، ميراث قرآني را در ميان خاندان نبوت:دست به دست نموده تا به هشتمين اختر تابناک آسمان امامت و ولايت حضرت امام علي بن موسي الرضا عليه السلامرسيد و آن امام همام، وارث کتاب الهي و مفسّر راستين قرآن شد و اکنون دوازدهمين حجت، امام عصرعليه السلام ميراث‌دار آن است. به فرمودة امام صادق عليه السلامپيوسته خداوند از ميان ما خاندان، کسي را بر مي‌گزيند که کتاب او را از آغاز تا به انجامش مي‌آموزد.[1]


در اين مقاله با نگرشي به سيرة قرآني و تفسيري امام رضا عليه السلام، بياناتي که ايشان به طور مستقيم در باب قرآن کريم و تفسير و فهم آن فرموده‌اند، مي‌پردازيم.
بخش عمده‌اي از گفتار و سيرة حضرت رضا عليه السلام به شکل مستقيم يا غير مستقيم به شرح، تبيين و عينيت بخشيدن کتاب خدا اختصاص دارد؛ بنابراين، مي‌توان در ديدي فراتر به گزارش، شرح و تفسير قرآن در بيانات امام رضا عليه السلام پرداخت. آنچه از ايشان در ابواب مختلف فقه ياد شده، به گونه‌اي تبيين و تفصيل ايات الاحکام و اوامر و نواهي الهي است يا آنچه دربارة توحيد، نبوت، امامت، معاد، ايمان و کفر و ديگر مسائل اعتقادي به جاي مانده است، شرح و بسط معارف اعتقادي قرآن است. اندرزها، آداب و اخلاق کريمانة امام رضا عليه السلامنيز توضيح ايه‌هاي اخلاقي قرآن مي‌باشد.


الف) بيان منزلت و فضيلت قرآن
قرآن، توصيف گري گوياست و در ايه‌هاي فراواني به بيان منزلت رفيع و شأن والاي خويش پرداخته است تا براي کسي در روي گرداني از قرآن حجّتي باقي نماند و آن کسي که به قرآن رو مي‌آورد با معرفت و بينش در وادي آن گام نهد. اهل‌بيت:نيز که عارف به حقيقت قرآن هستند، هم پاي آن، اين منزلت و فضيلت را به خوبي تبيين کرده‌اند.[2] اينک نمونه‌اي از فرازهاي گفتار امام رضا عليه السلامدر اين خصوص ذکر مي‌گردد:
الف) ريان بن صلت از حضرت رضا عليه السلام پرسيد: نظر شما دربارة قرآن چيست؟ امام فرمود:
کلام الله لاتتجاوزه و لا تطلبوا الهدي في غيره فتضلّوا؛ قرآن کلام خداست، از آنچه او گفته است، فراتر نرويد و هدايت را در غير او نجوييد که گمراه مي‌شويد.[3]


ب) محمد بن موسي رازي از پدرش روايت کرده که يکي از روزها در محضر حضرت رضا عليه السلام، سخن از قرآن به ميان آمد. امام فرمود: «قرآن ريسمان محکم، دستاويز استوار و ايين برتر خدا در ميان بندگان است. به سوي بهشت راهبري مي‌کند و از دوزخ رهايي مي‌بخشد. در اثر گذشت زمان، کهنه نشده و با تکرار بر زبان‌ها از ارزش و اثر بخشي آن کاسته نمي‌شود؛ زيرا خداوند، آن را براي زمان خاصّي قرار نداده است، بلکه حجت و برهان براي همة انسان‌ها در سراسر زندگيشان است و نه از پيش رو و نه از پس، باطل به آن وارد نخواهد شد. فرود آمده‌اي از سوي خداوند حکيم و ستوده است.»[4]


ج) در حديث امامت که از آن حضرت صادر شده نيز آمده است که ايشان مي‌فرمايد: «خداوند زماني پيامبرش را به سوي خود فراخواند که دين او را کامل و بر او، قرآن را نازل کرد، کتابي که روشنگر همه چيز است و حلال و حرام و حدود و احکام و هر آنچه مردم بدان نيازمندند، در آن به طور کامل بيان شده است.»[5]

ب) تبيين علوم قرآن
در بحث‌هاي قرآني، گاهي خود قرآن کريم، موضوع و محور بحث قرار مي‌گيرد و گاهي به بررسي و مطالعة جنبه‌هاي مختلف آن پرداخته مي‌شود. در اصطلاح به اين بخش از مباحث قرآني مثل نزول قرآن، اسباب نزول، قرائات، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مباحث ادبي قرآن؛ اعجاز و... را در بر مي‌گيرد، علوم قرآن اطلاق مي‌شود.[6] در آثار به جاي مانده از حضرت رضا عليه السلام، نمونه‌هايي وجود دارد که در ذيل علوم قرآن جاي مي‌گيرد که ما به بيان آن‌ها مي‌پردازيم:



ترتيب نزول
حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: از پدرم شنيدم که از پدرش حکايت مي‌کرد نخستين سوره‌اي که نازل شد )بسم الله الرحمن الرحيم، اقرأ باسم ربّک( و آخرين سوره‌اي که نازل شد )اذا جاء نصرالله والفتح( بود.[7]
بحث نخستين و آخرين بخش‌هاي نازل شدة قرآن، از جمله مباحث علوم قرآن است که امروزه در ذيل «تاريخ» يا «علوم قرآن» از آن ياد مي‌شود.[8]


نظم و اعجاز قرآن
در فرازي از حديثي که محمد بن موسي رازي از پدرش در مورد منزلت و فضيلت قرآن از حضرت امام رضا عليه السلامذکر نموده و ما نيز در بحث فضيلت قرآن در بينش آن حضرت، اين روايت را آورديم، چنين مي‌گويد:
«ذکرالرضا عليه السلام في منزلة قرآن فعظّم الحجّة فيه والاية والمعجزة في نظمه»؛ او گرچه سخن امام رضا عليه السلام دلايل اعجاز و نظم قرآن را ذکر نمي‌کند، ولي اين عبارت وي دلالت دارد که آن حضرت، اين مسأله را بسيار با اهميت دانسته و از آن به عظمت ياد کرده است.[9]


شأن نزول
از امام رضا عليه السلام روايت‌هايي در شأن نزول برخي ايات و سور وارد شده است که به ذکر دو مورد بسنده مي‌کنيم.
1. آن حضرت از پدرانش نقل مي‌کند که اية )الّذين ينفقون اموالهم بالليل والنّهار سرّاً و علانية[10](؛ دربارة حضرت عليعليه السلام نازل شده است.[11]
2. حضرت امام رضا عليه السلام در تفسير سورة )واليل اذا يغشي( مي‌فرمايند: اين سوره دربارة ابودحداح است که درخت خرماي شخصي بخيل را که در خانة مرد انصاري بود و موجب اذيت او مي‌شد، در عوض خانه‌اش خريد و به آن مرد واگذار کرد.[12]


محکم و متشابه
علي بن ابراهيم قمي روايت مي‌کند که حضرت ثامن الحججعليه السلام فرمود: هرکس متشابه قرآن را به محکمش بازگرداند، به راه راست راهبري مي‌شود. سپس فرمود: در اخبار ما نيز متشابهاتي همانند متشابهات قرآن و محکماتي همانند محکمات آن وجود دارد، پس متشابهات آن را به محکماتش ارجاع دهيد و از متشابه آن بدون در نظر گرفتن محکم، پيروي نکنيد که گمراه مي‌شويد.[13]


ج) تفسير ايات قرآني
سيره و روايات تفسيري باقي‌مانده از عالم آل محمد گنجينة بسيار ارزشمند و دست مايه بسيار مهم براي مفسران و علاقه‌مندان به تفسير قرآن به شمار مي‌رود. ما به اختصار نمونه‌هايي را ذکر مي‌نماييم:


1. امام هشتم در تفسير ايه شريفه )الذي جعل لکم الارض فراشاً والسّماء بناءً([14] فرموده است.
«يعني زمين را با طبايع و ابدان شما سازگار و موافق قرار داد و آن را گرم و سوزان نساخت تا شما را بسوزاند، و بسيار سرد قرار نداد تا شما را منجمد گرداند، هواي آن را زياد خوشبو نکرد تا سرهاي شما به درد ايد، و زياد بد بو نساخت تا شما را هلاک کند، آن را مانند آب نرم روان قرار نداد، تا در آن غرق شويد، و زياد سخت وصلب نيافريد تا نتوانيد خانه و ابنيه و قبرهاي مردگان در آن بسازيد، بلکه خداوند متعال بخشي از آن را به اندازه‌اي که از آن سود بريد، و آرامش يابيد و بدن ها و خانه‌هايتان بر آن قرار گيرد، سفت و سخت آفريد. )والسّماء بناءً( ؛ يعني بر بالاي سر شما آسمان را سقفي محفوظ بنا کرد، و خورشيد و ماه و ستارگان[15] آسمان را براي مصلحت و منفعت شما، به چرخش و گردش در آورد.»


2. حضرت امام رضا عليه السلام در مورد معناي «ختم الله علي قلوبهم» فرمودند: ختم به معناي طبع است که به عنوان عقوبت عصيان و کفر کافران بر قلب‌هاي آنان زده مي‌شود. چنان که مي‌فرمايد: «بلکه خداوند متعال بر قلوب آنان مهر زده است به سبب کفر آنان، پس ايمان نمي آورند مگر اندکي.»[16]


3. امام هشتم عليه السلام در پاسخ سؤال ابن فضال در مورد ايه شريف ) کلا انّهم عن ربّهم يومئذٍ لمحجوبون( فرمودند: خداوند متعال هرگز وابسته به مکاني نشده و در محلّي حلول نمي‌کند که موجب محجوب بودن بندگان از او باشد، ولکن در اثر معاصي از اجر و ثواب پروردگارشان محجوب مي‌شوند.[1عليه السلام ]


4. حضرت امام رضا عليه السلام در معناي )ترکهم في ظلمات( در ايه شريفة 1عليه السلام از سوره بقره فرموده‌اند: «خداوند متعال چنين نيست که بدون جهت کسي را ترک و از او اعراض کند، ولي چون ديد که آنان (کفّار) از کفر و گمراهي و انحراف و طغيان خود دست نمي‌کشند، نظر لطف و معاونت هدايت را از آنان قطع مي‌کند و آنان را به خود و به اختيار خود وا مي‌گذارد.[18]


5. ابن فضال: «وسألته (الرضا عليه السلام) عن قوله الله عزّوجلّ: )و مکروا و مکرالله([19] و )يخادعون الله و هو خادعهم([20] فقال: انّ الله تعالي لايمکرو لا يخادع، و لکنّه تعالي: يجازيهم جزاء المکرو الخديعة، تعالي الله عمّا يقول الظالمون علوّاً کبيراً»: ابن فضال گويد از امام رضا عليه السلامدر مورد معناي مکر و خدعه پروردگار پرسيدم: آن حضرت در پاسخ فرمودند: پروردگار به کسي مکر و خدعه نمي‌کند. معناي مکر و خدعه پروردگار آن است که وقتي مردم مکر و خدعه در مقابل برنامه‌هاي الهي کنند خداوند مطابق اعمال آنها، آنان را مجازات مي‌کند.[21]


ارائه معناي واژگان
از ديگر روش‌ها و معيارهاي تفسيري امام رضا عليه السلام در تبيين پيام‌ها و نکات ايات شريفه قرآني، آوردن جمله‌ها و عباراتي در ذيل ايه‌ها جهت معنا نمودن واژگان و اصطلاحات قرآني و بيان مقصود خداوند متعال و رفع ابهام‌هاي مردم در زمينة فهم قرآن مي‌باشد.
حضرت رضا عليه السلاماز امام صادق عليه السلامنقل مي‌کند آن حضرت دربارة )اهدنا الصراط المستقيم( فرمود: أرشدنا الي الطريق المستقيم؛ يعني ما را به راه راست رهنمون باش تا پايبند و ملازم طريقي باشيم که به حجّت تو منتهي مي‌شود. و به دين تو مي‌رسد و ما را از پيروي هوا و اخذ به راي خود که منجر به هلاکت و تباهي مي‌شود باز مي‌دارد.[22]
امام رضا عليه السلام در بيان مذکور ضمن تبديل اية قرآن به معادل لغوي آن، تبيين مي‌کنند که صراط مستقيم راهي است که در مسير حجت خدا باشد و هوا جويي و خود راي در دين، گمراهي و تباهي است.
امام علي بن موسي الرضا عليه السلامدربارة )فاصفح الصفح الجميل([23] فرمودند: «صفح جميل، گذشتي است که در او مؤاخذه و عقاب نباشد.»[24]
دربارة )خذوا زينتکم عند کلّ مسجد([25] نيز از امام رضا عليه السلامروايت شده که فرمود: زينت يعني لباس؛ بنابراين، معناي ايه اين مي‌شود که هنگام نماز و حضور در مساجد، لباس‌هاي نيکو و زينتي خود را بپوشيد.[26]
از حضرت امام رضا عليه السلامدربارة )و ما يؤمن أکثرهم بالله الاّ و هم مشرکون([2عليه السلام ] پرسيده شد. فرمود: «شرکي است که به حدّ کفر نمي‌رسد.»[28] در اين ايه کريمه آمده: بيشتر آنان به خدا ايمان نمي‌آورند مگر آنکه براي او شريک مي‌گيرند.» اين سؤال پيش مي‌ايد که چگونه در حالي که مشرک‌اند، ايمان دارند. پاسخ امام رضا عليه السلاممي‌فهماند که مقصود از شرک مذکور در اين ايه، شرکي است که با ايمان قابل جمع است و به حد کفر نمي‌رسد.
از ديگر معيارهاي تفسيري امام رضا عليه السلام، تعيين مصداق و تطبيق ايه است، بدين صورت که مفهوم کلي ايه اخذ و بر مصاديق جديد انطباق داده مي‌شود و راه کارهاي زندگي در گستره‌هاي مختلف فردي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي از قرآن برداشت مي‌شود و براي واژه يا عبارتي مصاديق بسيار کلامي و يا فردي تعيين مي‌نمايد. حال، نمونه‌هاي از کلام امام رضا عليه السلامدر اين زمينه عرضه مي‌گردد که در آن به بيان مصداق و تطبيق ايه پرداخته‌اند:


1. امام علي بن موسي الرضا عليه السلامدر ايه )ان تجتنبو کبائر ما تنهون عنه([29]، براي کبائر اين مصاديق را بر مي‌شمرند: «پرستش بت‌ها، مي خوردن، قتل، نافرماني پدر و مادر، تهمت ناروا زدن، فرار از جنگ و خوردن مال يتيم.»[30]


2. در ذيل اية )شهدالله أنّه لا اله الاّ هو والملائکة و أولوا العلم قائماً بالقسط([31] امام هشتمعليه السلام فرمود: «هو الامام». يعني مقصود و مصداق اعلي و اکمل )اولوالعلم( امام معصومعليه السلام است؛ زيرا دانش آنان برگرفته از دانش خدا و رسول اوست و آنان به سر چشمة علم و معرفت، دسترسي دارند و ديگران از فيض وجودشان به معرفت صحيح و کامل دست مي‌يابند.[32]


3. امام رضا عليه السلام فرمود: «زماني که به شما سختي‌اي برسد، به واسطة ما از خداوند کمک بخواهيد و اين همان فرمودة اوست: )و لله الاسماء الحسني فادعوه بها([33] حضرت در ادامه فرمودند به خدا سوگند! ماييم اسماي حسناي الهي که هيچ کس جز به شناخت ما پذيرفته نمي‌شود.[34]


4. وشّاء مي‌گويد: از حضرت رضا عليه السلامدربارة )و علامات و بالنجم هم يهتدون([35] پرسيدم. فرمود: آن نشانه‌ها ماييم و نجم، رسول الله6است.[36]


د) بيان احکام قرآن کريم
فقه پژوهي قرآني از نخستين شاخه‌هاي تفسير و علوم قرآن است که زمينة خلق آثار فراواني با عنوان «ايات الاحکام» و «فقه القرآن» بوده است. امامان معصوم:که خود منبع و مرجع تبيين احکام دين هستند، در بسياري از موارد، نظر خود را در بيان احکام، به قرآن کريم مستند کرده‌اند. روايت هاي امام هشتمعليه السلام در ايات الاحکام و تمسّک به قرآن در تبيين مسائل فقهي از نمونه‌هاي بارز استناد معصومين: در تبيين احکام به قرآن کريم است.
ابوالقاسم فارسي مي‌گويد: به حضرت رضا عليه السلامعرض کردم: خداوند در کتابش مي‌فرمايد: )فإمساک بمعروف أو تسريح بإحسان([3عليه السلام ] مقصود از آن چيست؟ امامعليه السلام فرمود: امساک به معروف؛ (نگه داشتن به خوبي) يعني آزار ندادن همسر و پرداخت نفقة او و اما )تسريح بإحسان ) (به شايستگي رها کردن) يعني طلاق دادن طبق آنچه خدا مقرر فرموده است.[38]
پس از گفت و شنودي که ابوسعيد مکاري با امام رضا عليه السلامداشت، به امام مي‌گويد: مسأله‌اي از تو مي‌پرسم. امام مي‌فرمايد: «گمان نمي‌کنم، پاسخ مرا بپذيري، از ياران من نيستي! اما در عين حال بپرس.» مي‌پرسد: مردي که هنگام مرگش گفته است: )کلّ مملوک قديم فهو حرّ لوجه الله(؛ يعني هربردة قديمي‌اي که داشتم، در راه خدا آزاد کردم، در اين باره چه مي‌گويي؟ امامعليه السلام مي‌فرمايد: «بله، هر بنده‌اي که شش ماه بر او گذشته باشد، آزاد است؛ زيرا خداوند مي‌فرمايد: )والقمر قدرّناه منازل حتي عاد کالعرجون القديم([39] بنابراين، هرچيزي که شش ماه مانده باشد، قديمي است.[40]


هـ) تنزيه پيامبران و تبيين متشابهات
رواج اسرائيليات و افسانه‌هاي نادرست دربارة پيامبران:برداشت‌هاي نادرست از ايات متشابه در داستان پيامبران و تفسيرهاي ناروا، سبب مشوّه شدن چهرة پيامبران و تهمت‌هاي ناروا به آنان بوده است و شايد در طول تاريخ برخي ناپاکان خواسته‌اند با آلوده جلوه دادن حريم نبوّت و ولايت، زمينة حضور خود در مسند رهبري جامعه و توجيه کرده‌هاي خود را فراهم آورند.
امامان معصوم:که مهبط وحي و آگاه به سرگذشت و سيرة انبياي پاک الهي بوده‌اند، پرده از چهرة باطل برداشته و به دفاع از حريم نبوت پرداخته‌اند. اهل بيت:تمامي ايه‌هاي مربوط به زندگي انبيا را بر اساس «راي به عصمت آنان» تفسير کرده و به اين گرايش معروف بوده‌اند.[41]
عالم آل محمد، امام هشتمعليه السلام در مناظراتشان و در پاسخ پرسش‌هايي که از ايشان مي‌شد، ميراث ارجمندي را در تفسير ايات قصص به يادگار گذاشت که به يک نمونه از آن اشاره مي‌شود:
محمد بن علي بن جهم، حکايت مي‌کند که در مجلس مأمون حاضر شدم و علي بن موسي الرضا عليه السلامنيز نزد وي نشسته بود. مأمون به ايشان گفت: اي فرزند رسول خدا! ايا سخن شما اين نيست که پيامبران داراي عصمت از گناه هستند؟ وي فرمود: «بله، درست است». مأمون از تعدادي از ايه‌هاي قرآن پرسيد، از جمله گفت: اين ايه را براي من روشن سازيد که نسبت به ابراهيم مي‌فرمايد: )فلمّ جنّ عليه الليل راي کوکباً قال هذا ربّي([42]. علي بن موسيعليه السلام فرمود: ابراهيم، ميان سه گروه قرار گرفت: زهره پرست، ماه پرست و خورشيد پرست.
اين زماني بود که از نقبي که در آن مخفي بود، خارج شد. وقتي پردة تاريک شب، همه جا را گرفت و ستارة زهره را ديد، به گونه‌اي پرسش گرانه و انکار آميز گفت: )هذا ربّي.( چون زهره افول کرد و نا پديد شد، گفت: من چيزهايي را که غروب مي‌کنند، دوست ندارم؛ زيرا افول از صفات پديد آمده‌هاست، نه چيزي که قديم و هميشگي است. پس از آن، وقتي ماه را ديد که طلوع کرده است، انکار آميز و پرسش گرانه گفت: اين پروردگار من است؟! زماني که ماه از ديدگان نهان شد گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نکند، از گمراهان خواهم بود.
پس چون صبح شد و خورشيد را ديد که درخشان و طالع است، از روي انکار و پرسش، نه از روي پذيرش و خير گفت: اين پروردگار من است؟! اين که از زهره و ماه هم بزرگ‌تر است! آنگاه که خورشيد غروب کرد، به گروه‌هاي سه گانه‌اي که زهره، ماه و خورشيد را مي‌پرستيدند، گفت: اي قوم! من از آنچه شما شريک خدا قرار مي‌دهيد، بيزارم، من رو به سوي کسي مي‌آورم که آفرينندة آسمان‌ها و زمين است و از مشرکان نيستم. ابراهيمعليه السلام خواست براي آنان بطلان دينشان را روشن و ثابت کند که پرستش، همانند زهره، ماه يا خورشيد را نسزد و تنها شايستة آفرينندة آنها و خالق آسمان و زمين است. آنچه ابراهيم با آن بر قومش احتجاج کرد، از چيزهايي بود که خداوند عزّوجل به او الهام کرده بود، همچنان که مي‌فرمايد:
)و تلک حجّتنا آتيناها ابراهيم علي قومه[43](.[44]

منبع: سایت آستان قدس
-----------------------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: البرهان في تفسير القرآن، سيدهاشم بحراني، ج 1، ص 19.
3.ر.ک: بحارالانوار، چاپ بيروت، مؤسسه الوفاء، چاپ سوم، سال 1403 ق.، ج 92، ص 12 – 1.
4. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 307.
5. عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 130.
6. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 96.
7. فصلنامه پژوهش‌هاي قرآني، ش 1عليه السلام – 18، ص 301 – 300.
8. عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 6.
9. جهت مطالعه تفصيلي اين بحث ر.ک: اسباب النزول واحدي نيشابوري، ص 8 – 6؛ التمهيد في علوم القرآن، محمدهادي معرفت، ج 1، ص 130 – 126 و الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين سيوطي، ج 1، ص 113 – 106 و 119 – 114.
10. ر.ک: فصلنامه تخصصي الهيات و حقوق (دانشگاه علوم اسلامي رضوي) ، ش 14، ص 1عليه السلام 1.
11.بقره / 2عليه السلام 4.
12. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 323.
13. همان، ج 1، ص 383.
14. همان، ج 1، ص 308.
15. بقره / 22.
16. ر.ک: سيره امام رضا، ص 267.
17. عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 16.
18. همان،باب 11، حديث 19.
19. همان، حديث 16.
20. آل عمران / 54.
21. نساء / 142.
22. عيون اخبار الرضا، باب 11، حديث 19.
23. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 314.
24. حجر / 85.
25. معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 3عليه السلام 3.
26. اعراف / 31.
27. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 334.
28. يوسف / 106.
29. مسند الامام رضا، ج 1، ص 347.
30. نساء / 31.
31. تفسير عياشي، ج 1، ص 238.
32. آل عمران / 18.
33. تفسير عياشي، ج 1، ص 166.
34. اعراف / 180.
35. تفسير عياشي، ج 2، ص 42.
36. نحل / 16.
37. اصول کافي، ج 1، ص 219.
38. بقره 229.
39. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 316.
40. يس / 39.
41. مسند الامام رضا، ج 1، ص 367.
42. ر.ک: فصلنامه تخصصي الهيات و حقوق، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، ش 14، ص 180 – 1عليه السلام 5.
43. انعام / عليه السلام 6.
44. همان، 83.
45. عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 204 – 195.



امام رضا (ع) و فلسفه ی نماز عید فطر


نماز عید فطر،با معنویت خاصی که دارد،دلها را متوجه خدامی کند،حالت توبه و استغفار در دلها ایجاد می سازد و مستحب است که انسان،پیش از نماز عید،غسل کند،دعاهای خاصی را بخواند،و درفضای باز و در زیر آسمان به نماز بایستد .
امام رضا(ع)می فرماید :
« انما جعل یوم الفطر العید،لیکون للمسلمین مجتمعایجتمعون فیه و یبرزون لله عز و جل فیمجدونه علی ما من علیهم، فیکون یوم عید و یوم اجتماع و یوم زکوة و یوم رغبة و یوم تضرع »
[1] خداوند،روز فطر را بدین سبب «عید»قرار داد، تامسلمانان،مجمعی داشته باشند که در آنروز،جمع شوند و دربرابر خداوند،بخاطر منت ها و نعمت هایش،به تمجیدو تعظیم بپردازند،پس آنروز،روز عید و تجمع و زکات ورغبت و نیایش است .
در این حدیث شریف،فلسفه این نماز و عید را در محورهای زیر،بیان کرده است :
1- اجتماع و گردهمایی
2- زکات و رسیدگی به فقرا
3- رغبت و گرایش به خدا
4- تضرع و نالیدن به درگاه پروردگار
و اینها،هم ناظر به بعد معنوی و عرفانی این نماز و مراسم عبادی است،هم توجه به آثار اجتماعی و فوائدی دارد که به مردم می رسد و مردم با پرداخت «زکات فطره »،بینوایان مستمند را به نوایی می رسانند و به یک لحاظ،از نظر تامین معاش محرومان،عید فطر،:«عید فقرا»محسوب می شود [2] .

منبع: سایت آستان قدس
-------------------------------------------------------
پی نوشت ها
[1] وسائل،ج 5 ص 141،من لا یحضر،ج 1 ص 522 .
[2] پرتوی از اسرار نماز ، قرائتی، محسن.




القاب آفتاب خراسان


امام آیینه تمام زیباییهاست جلوه‏های جمال و جلال ربوبی در سیمای امام درخششی تام و تمام یافته است. امام نمونه انسان کامل در مسیر صعودی و پرواز شکوهمند به سوی نیکیها و خوبیهاست. آنچه در روایات از صفات و القاب گوناگون برای امام بیان شده، هر یک ظهوری از جلوه‏های نورانی امامت است که ابعادی از سیمای معنوی و ملکوتی‏اش را فرا راه حق جویان و عارفان قرار می‏دهد. بر این اساس به بخشی از صفات هشتمین امام معصوم(ع) می‏پردازیم و پرتوی از انوار رضویه را که در نامهای آن بزرگوار تجلی یافته است‏به نظاره می‏نشینیم.


شیخ صدوق در کتاب عیون اخبارالرضا می‏نویسد: امام هشتم(ع) را با القاب زیر یاد می‏کردند:

1. رضا 2. صادق‏3. صابر 4. فاضل 5. قرة‏اعین المؤمنین «نور چشم مؤمنان‏»6. غیظ الملحدین «مایه خشم منکران خدا». (1) و در بعضی از روایات به آن حضرت «عالم آل محمد(ص)» لقب داده شده است.
چنانکه از حضرت موسی ابن‏جعفر(ع) روایت‏شده که پدرم جعفر ابن‏محمد(ص) مکرر به من می‏فرمود عالم آل محمد(ص) در نسل توست و کاش من او را می‏دیدم و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است. (2)
از آنجا که لقب‏های «عالم آل محمد(ص)» و «الرضا» ظهور و شهرتی کامل‏تر داشته و در روایات معصومین نیز ذکر شده است، بیشتر به توضیح دو صفت مذکور می‏پردازیم.




الف) عالم آل محمد(ص):

در کتابهای روایی بر ویژگی علم و دانش آن حضرت تاکید شده است که علاوه بر گفتار پیشین امام صادق(ع) روایات دیگری نیز آن را بیان می‏کند. چنانکه در روایات دیگری از امام صادق(ع) پس از اینکه امتیازات امام موسی‏بن‏جعفر(ع) را بیان می‏نماید می‏خوانیم: یخرج الله تعالی منه غوث هذه الامة، و غیاثها، و علمها، و نورها و فهمها و حکمها... قوله حکم و صمته علم، یبین للناس ما یختلفون فیه: خداوند از نسل فرزندم موسی دادرس و فریادرس این امت و روشنی بخش است و فهم و حکمت امت را متجلی می‏سازد... سخنش حکم و سکوتش دانش - و روشنگر مسائل مورد اختلاف مردم است. (3)
و در روایت دیگری امام موسی‏ابن‏جفعر می‏فرماید: رسول گرامی اسلام را خواب دیدم و فرزندم علی را اینگونه برایم وصف نمود «علی ابنک ینظر بنورالله ... قد ملئ حکما و علما: پسرت علی با نور الهی می‏بیند و از دانش و احکام الهی لبریز شده است. (4)
اکنون سؤال این است که تمام امامان از این صفت‏به نحو کامل برخوردار بوده‏اند چرا تنها امام رضا(ع) بدان صفت نامگذاری شده است؟
در جواب می‏توان گفت انتخاب این صفت‏بر اساس ویژگی و شرایط اجتماعی فرهنگی بوده است که امام هشتم با آن روبرو بوده‏اند که ائمه پیشین با دید غیبی و اطلاع از آینده آن را برای آن حضرت انتخاب نموده‏اند. زمان امام رضا(ع) زمان اوج روآوری جامعه اسلامی به فلسفه و کلام و متون ترجمه شده فلاسفه یونان بود که عقیده‏شناسان و دانشمندان زیادی در این زمینه‏ها وجود داشتند، دکتر ابراهیم حسن می‏نویسد: «زمانی که دولت عباسی روی کار آمد از آنجا که این دولت رو به پارسیان داشت عربان و پارسیان در پایتخت ایشان با هم اختلاط و آمیزش یافتند و خلفا به دانستن علوم یونان و ایران رغبت نشان دادند «منصور» فرمان داده بود تا چیزی از کتابهای بیگانه را ترجمه کنند «حنین بن‏اسحاق‏» بعضی از کتابهای «سقراط‏» و «جالینوس‏» را برای وی به عربی برگرداند «ابن مقفع‏» «کلیله‏» را به عربی درآورد و نیز کتاب «اقلیدس‏» را ترجمه کرد و جز ابن‏مقفع بسیاری دیگر از دانشمندان نیز در کار ترجمه متون به زبان فارسی شهرتی یافتند مانند خاندان نوبختیان و حسن ابن‏سهل «وزیر مامون‏» و احمد ابن‏یحیی بلاذری «مؤلف فتوح البلدان‏» و عمرو ابن‏فرخان در دوران هارون ترجمه رواجی دیگر یافت: از بعضی از شهرهای بزرگ روم کتابهایی به تصرف وی افتاد و او گفت از کتابهای یونان هر چه بیشتر به دست آمد ترجمه کنند تشویقی نیز که بر مکیان از مترجمان می‏کردند و ایشان را عطاهای خوب می‏دادند در رواج ترجمه مؤثر بود خود مامون هم ترجمه می‏کرد او مخصوصا به ترجمه کتابهای یونانی و ایرانی علاقه داشت و کسانی را به «قسطنطنیه‏» فرستاد تا کتابهای کمیاب فلسفه و هندسه و موسیقی و طب را بیاورند «ابن ندیم‏» می‏گوید: میان مامون و پادشاه روم نامه‏هایی رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قدیم که در خزانه روم بود کتابهایی بفرستد و او پس از امتناع پذیرفت و مامون گروهی را که «حجاج ابن‏مطر» و «ابن‏طریق‏» و «سلما» سرپرست «دارالحکمة‏» از آن جمله بودند فرستاد تا از آن کتابها هر چه خواستند برگرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آنها را به عربی برگردانند و آنان نیز این کار را کردند.» (5)
از طرف دیگر قبول ولایتعهدی از جانب امام رضا(ع) به دلائلی که در محل خویش بیان شد موجب شهرت و رویارویی حضرت با مکاتب و ادیان مختلف در سطحی گسترده گشت. البته آنچه از روایات استفاده می‏شود این است که مامون این مناظرات را جهت درهم شکستن شخصیت علمی امام و در نتیجه بی‏اعتمادی شیعیان به امام خودشان تربیت می‏داد. چنانکه مامون به «سلمان مروزی‏» متکلم معروف خراسان گفت: «انما وجهت الیک لمعرفتی بقوتک و لیس مرادی الا ان تقطعه عن حجة واحدة فقط‏» بدین جهت‏به تو پیشنهاد مناظره دادم که قوت علمی ترا می‏شناسم و قصد من جز این نیست که در یکی از استدلالها راه را بر او ببندی (6) اما برخلاف نظر مامون جلوه‏های علمی امام(ع) بیشتر می‏گشت و شایستگی اهل بیت پیامبر(ص) بر مردم و دانشمندان آشکارتر می‏شد. چنان که خود امام(ع) به «نوفلی‏» فرمود: «فاذا قطعت کل صنف و دحضت‏حجته و ترک مقالته و رجع الی قولی علم المامون ان الموضع الذی هو بسبیله لیس بمستحق له‏»
هنگامی که بر هر گروهی راه استدلال را بربندم و استدلالشان را باطل کنم، مامون خواهد فهمید که شایستگی آن جایگاه که انتخاب کرده است ندارد. (7)
جهت روشن‏تر شدن موضوع به نمونه‏ای از مناظرات امام در زمینه یکتایی خداوند می‏پردازیم:


مناظره امام و جاثلیق مسیحی
در این مناظره حضرت رضا(ع) به روشی شگفت و زیبا دانشمند مسیحی را وادار به پذیرش یکتایی خدا می‏کند و توحید را از طریق آنچه مورد قبول آنان است، اثبات می‏فرماید. بدین گونه که حضرت در اثناء مناظره فرمود: من هیچ گونه ناپسندی از عیسی(ع) سراغ ندارم مگر آنگه نماز و روزه حضرتش اندک بود. دانشمند مسیحی برآشفت و گفت دانش خویش را ضایع کردی زیرا عیسی همیشه روزها را روزه و شبها به عبادت می‏گذراند. حضرت فرمود برای کسی نماز و روزه انجام می‏داد در اینجا کلام دانشمند مسیحی قطع گشت و از سخن باز ایستاد زیرا متوجه شد که قبول نماز و روزه از حضرت عیسی که در کتابهایشان نیز آمده است‏بیانگر این است که آن حضرت خود را بنده خداوند می‏دانسته است‏سپس حضرت فرمود چرا نمی‏پذیری که حضرت عیسی با اذن خدا مرده را زنده می‏کرد دانشمند مسیحی در پاسخ گفت از این جهت که کسی که مرده را زنده می‏کند و کور مادرزاد و پیس را خوب می‏کند او خدا است و شایسته پرستش است‏حضرت فرمود: الیسع پیامبر همین کار عیسی را انجام داده است روی آب راه رفت و مرده زنده کرد و کور مادرزاد و پیس را خوب کرد مردم او را خدا نگرفتند و حزقیل پیامبر نیز آنچه را از عیسی صادر شده است انجام داد و سی و پنج هزار نفر را زنده کرد. و ابراهیم خلیل الرحمن چهار مرغ را ریزه ریزه کرد و هر قمستی را بر سر کوهی نهاد و مرغان را صدا کرد و همه به سوی او آمدند و موسی بن‏عمران که با هفتاد نفر از اصحاب خود به سوی کوه «طور» رفته بودند پس از اینکه گفتند که ما هرگز به تو ایمان نیاوریم مگر اینکه خدا را آشکارا به ما بنمایی. صاعقه آنها را فرو گرفت و همگی سوختند. موسی عرضه داشت; پروردگارا من هفتاد نفر از بنی‏اسرائیل را برگزیدم اگر تنها مراجعه کنم و این خبر را به آنان بدهم مرا تصدیق نخواهند کرد پس خداوند همه آنان را زنده ساخت.
ای جاثلیق هیچ یک از آنچه را که بیان شد، نمی‏توانی منکر شوی زیرا که اینها در تورات و انجیل و زبور و قرآن ذکر شده است اگر هر کس مرده‏ای زنده کرد و خوب نماید کورمادرزاد و پیس و دیوانگان را شایسته پرستش باشد پس تمامی اینها را خدایان خود بگیر، چه می‏گویی؟
جاثلیق گفت: حق با شماست و جز خدای یکتا خدایی نیست. (8)
بر همین اساس حضرت رضا(ع) به «غیظ الملحدین‏» - مایه خشم کافران - نیز یاد می‏شد زیرا بحثهای علمی و کلامی حضرت موجبات اضطراب و فرو ریختن پایه‏های استدلالی کافران و منکران خدا را فراهم می‏ساخت و همین نهضت علمی و گستره وسیع آن بود که سبب شد شیعه برای همیشه راه خویش را بشناسد و چنان شد که اگر فردی تا امام رضا(ع) امامت را پذیرفته باشد به بقیه امامان نیز اعتقاد دارد و مسلک‏های واقفیه و فطحیه که معتقد به شش امام و یا امامت عبدالله افطح می‏شد مربوط به وضعیت و شرایط اجتماعی امامان پیشین می‏گردد که ستمگران خفقان شدیدی را برای رسیدن پیام اهل بیت علیهم السلام ایجاد نموده بودند.




ب - رضا(ع)
شیعیان و مسلمانان آزاده پس از دوران حکومت امام علی و فرزند بزرگوارش امام مجتبی علیهما السلام همواره آرزوی حاکمیت اهل بیت را در دل زنده نگه می‏داشتند و به آرزوی دستیابی به آن مبارزات خویش را سامان می‏دادند و گاه در شکل قیامهای خونین همچون قیام زید بن‏علی و شهید فخ، آرمان خویش را تجسم می‏بخشیدند و بر اساس همین آرمان ابومسلم خراسانی مردم را با شعار «الرضا من آل محمد(ص)» به مبارزه علیه امویان فرا می‏خواند و مخالفین خویش را به تسلیم در برابر حاکمیت رضای آل محمد(ص) فرا می‏خواند چنانکه طبری می‏نویسد ابومسلم به ابی‏منصور طلحة ابن‏رزیق دستور داد مردم را به رضای از آل محمد(ص) فرا خواند بدون اینکه از فردی خاص نام ببرد. (9) و به فرستادگان خویش به سوی یکی از مخالفین خویش به نام نصر ابن‏سیار توصیه کرد «یدعوه الی کتاب الله و الطاعة للرضا من آل محمد(ص)» او را به کتاب خدا و اطاعت رضای آل محمد فرا خوانند. (10) حتی پرچمی که برافراشتند همین نقش را داشت تا مردم جهتگیری مبارزات آنها را انتخاب برگزیده آل محمد(ص) دانسته و با آنان همکاری کنند مردم نیز همکاری زیادی با آنان نمودند اما برعکس مشاهده کردند که افرادی رهبری را به عهده گرفته‏اند که مرام و هدفشان بیگانه با اهداف رسول گرامی و اهل بیت پیامبر(ص) می‏باشد تا زمانی که ولایتعهدی امام رضا(ع) مطرح شد و سکه بنام آن بزرگوار زده شد در این هنگام شیعه و دوستداران اهل بیت گمشده خویش را بازیافتند و او را مورد پسند یافتند و با دل و جان احساس نمودند که این همان رضای آل محمد(ص) می‏باشد. جهت دیگر این نامگذاری اینکه موافق و مخالف و دوست و دشمن در مقابل عظمت و خلافت رضوی گردن نهادند و حضرتش مورد پذیرش همگی قرار گرفت‏بدین جهت او را رضا نامیدند زیرا که همگی با بیعت‏خویش خوشنودی خویش را از ولایتعهدی حضرتش اعلام داشتند. البته آنچه از برخی روایات استفاده می‏شود که خداوند متعال او را رضا نام نهاده است، منافاتی با این تحلیل ندارد زیرا که می‏توان نامگذاری خداوند را بر اساس همین موقعیت و شرایط اجتماعی دانست که برای حضرت رضا(ع) پیش آمد و از طرفی اعلام و اشاره به این جهت دانست که خداوند نیز از این ولایتعهدی حضرت خوشنود می‏باشد چنانکه متن روایت‏به روشنی بر آنچه گفته شد دلالت دارد. بزنطی می‏گوید: از امام جواد(ع) سؤال کردم که عده‏ای از مخالفین شما چنین می‏پندارند که مامون پدر بزرگوارتان را رضا نامید زیرا به ولایتعهدی‏اش راضی گشت‏حضرت در پاسخ اظهار داشتند بخدا قسم که دروغ گفته‏اند بلکه خداوند او را «رضا» نامیده است زیرا مورد خشنودی او در آسمان و مورد خوشنودی رسول گرامی و ائمه معصومین(ع) در زمین قرار گرفته است‏سپس بزنطی می‏گوید از آن حضرت سؤال کردم مگر نه این است که هر یک از پدران بزرگوار شما مورد خوشنودی خدا و رسول و ائمه بعد از آن بزرگوار بوده‏اند پس چرا پدر بزرگوارتان به این نام اختصاص یافته است. حضرت فرمود: زیرا که مخالفین از دشمنان به او رضایت دادند چنان که موافقین از دوستانش به او راضی گشتند و این جهت‏برای پدران بزرگوارش تحقق نیافت‏بدین جهت آن حضرت «رضا»(ع) نام گرفت. (11)



ج) صابر:
قرآن کریم صبر را به عنوان عامل و زیربنای راستین امامت و شایستگی آن قلمداد می‏کند و می‏فرماید: و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا; ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به دستور ما هدایت می‏کنند بخاطر اینکه صبر را پیشه خود ساختند.
در زندگی امام رضا(ع) نیز تجلی این صفت را به روشنی درمی‏یابیم که در اینجا به دو نمونه از آن اشاره می‏کنیم:
الف - تدبیر و اندیشه الهی امام رضا(ع) مامون را در رسیدن به اهدافش ناکام گذاشت و شخصیت آن حضرت را در دیدگان عظمت‏بیشتری بخشید بدین جهت مامون در صدد آزار حضرت برآمد و حرکات حضرت را زیر نظر گرفت تا بموقع علیه آن بزرگوار توطئه خویش را عملی سازد. مرحوم صدوق می‏نویسد: مامون، هشام ابن‏ابراهیم راشدی را به عنوان جاسوس و دربان حضرت گماشت و دسترسی به آن حضرت پیدا نمی‏کرد مگر کسانی که آنها دوست می‏داشتند «و ضیق علی الرضا (علیه‏السلام) فکان من یقصده من موالیه لا یصل الیه;» آنقدر بر حضرت سخت گرفتند که دوستداران آن بزرگوار نمی‏توانستند به خدمت‏حضرتش برسند و هیچ سخنی در خانه حضرت بیان نمی‏شد مگر اینکه هشام آن را به مامون و «ذوالریاستین‏» منتقل می‏کرد. (12)
ب - اباصلت هروی می‏گوید که من در سرخس به هنگامی که حضرت در زندان بودند به حضورش رسیدم از زندانبان اجازه خواستم گفت: بخاطر اشتغال فراوان حضرت به عبادت ملاقات میسر نمی‏شود. از او خواستم پیام مرا برساند و وقتی را برای من مقرر کند حضرت اجازه فرمود وارد شدم در حالی که در محل نماز خویش در حال تفکر نشسته بودند به حضرتش گفتم از شما اینگونه شایع شده است که مردم بندگان شما هستند حضرت فرمود خدایا ای خالق آسمانها و زمین و دانای پنهان و آشکار تو شاهدی که هیچ وقت این را نگفته‏ام و از پدران خویش نیز این را شنیده‏ام: «و انت العالم بما لنا من المظالم عند هذه الامة‏» تو خود دانایی به ستمهایی که از این امت‏بر ما می‏رسد. (13)
و این‏ها بخشی از سختیها و مشکلاتی بود که فراء;ء راه قرار می‏گرفت و آن حضرت با صبر و حوصله مخصوص به خویش آن را تحمل می‏کرد - درود و صلوات خدا بر آن بزرگوار زمانی که در یازدهم ذی قعده سال 148 تولد یافت و زمانی که خورشید وجودش در قریه سناباد به خاک آرمید و هنگامی که در قیامت مبعوث شود و به دیدار زائران کویش بشتابد و آنان را شفاعت کند. به امید آن روز

منبع: سایت آستان قدس
---------------------------------------------
پی‏ نوشتها:
1- عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 250. نقل از بحارالانوار، ج‏49، ص‏9.
2- منتهی الآمال، ج 2، ص‏256. فصل اول در ولادت امام رضا(ع).
3- بحارالانوار، ج 48، ص 12.
4- بحارالانوار، ج 48، ص‏13.
5- تاریخ سیاسی اسلام، ج 2، ص‏296.
6- بحارالانوار، ج‏49، ص 178.
7- بحارالانوار، ج‏49، 175.
8- بحارالانوار، ج 10، ص‏303.
9- تاریخ طبری، ج‏6، ص‏49.
10- تاریخ طبری، ج‏6، ص 45.
11- بحارالانوار، ج‏49، ص 4.
12- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 154. نقل از بحارالانوار، ج‏49، ص‏139.
13- بحارالانوار، ج‏49، ص 170






بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم


سیره معصومان، ج 5، امین، سید محسن؛
رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گران سنگ و ارزشمند یاد کرده و فرمود: «اِنّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللّه ِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض؛(1) من در میان شما دو امانت گرانسنگ می گذارم، کتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند».
طبق این گفتار مهم رسول اللّه صلی الله علی ه و آله ، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفکیک ناپذیرند. هر کس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائیها و هدایتهای اهل بیت علیهم السلام راه به جایی نخواهد بُرد، چرا که آنان چراغهای هدایت به سوی انوار معنوی قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نکته های ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زیارت جامعه می خوانیم: «السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعْرِفَةِ اللّه ِ وَمَساکِنِ بَرَکَةِ اللّه ِ وَمَعادِنِ حِکْمَةِ اللّه ِ وَحَفَظَةِ سِرِّ اللّه ِ وحَمَلَةِ کِتابِ اللّه ِ؛ سلام بر آنانکه [دلهایشان] محل معرفت خداست و مسکن برکات حق و معدن حکمت پروردگار، آنانکه پاسداران رازهای الهی و حاملان کتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصیده ای که برای امام رضا علیه السلام قرائت کرد به این حقیقت اشاره دارد:
مُطَهَّرُونَ نَقیّاتٌ ثیابُهُمُ تَجْری الصَّلوةُ عَلَیْهمْ اَیْنَما ذُکِرُوا
«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دامنشان از هر گناه و آلودگی پاک و مطهر است و هرگاه نامی از آنان به میان آید، درود و سلام بر آنان فرستاده می شود.»
فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاَْعْلی وَعِنْدَکُمُ عِلْمُ الْکِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ(2)
«شمائید آن ملأ اعلی و نزد شماست علم کتاب و آنچه از سوره ها آمده است.»
بر این اساس فهمیدن کلام خدا و راز و رمز آیه های قرآن، بدون رهنمودهای ائمه اطهار علیهم السلام کاری دشوار، بلکه ناممکن است. در این راستا به سراغ رهنمودهای حضرت رضا علیه السلام در زمینه آیات وحیانی کلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحی را در سیره و سخن آن حضرت به نظاره می نشینیم.


دلداده آیات وحی
با مروری اجمالی به زندگانی پربرکت امام رضا علیه السلام روشن می شود که قرآن، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژه ای داشته و امام علیه السلام ، زندگی روزمرّه خود را با آیه های وحی آنچنان عجین کرده بود که نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی می کرد. ابراهیم بن عباس یکی از همراهان حضرت رضا علیه السلام در این زمینه می گوید: «وَکانَ کَلامُهُ کُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَکانَ یَخْتِمُهُ فی کُلِّ ثَلاثٍ وَکانَ یَقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلکِنّی ما مَرَرْتُ بِآیَةٍ قَطُّ اِلاّ فَکَّرْتُ فیها فی اَیّ شَی ءٍ اُنْزِلَتْ؛(3) همه سخنان، پاسخها و مثالهای آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یکبار قرآن را ختم می کرد و می فرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم می توانم آنرا ختم کنم. امّا هرگز آیه ای را تلاوت نمی کنم، مگر اینکه در آن می اندیشم که در باره چه چیزی نازل شده است.»
حضرت رضا علیه السلام در مورد پیروی از آیات الهی می فرمود: «قرآن کلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه می شوید.»(4)


برتری عترت در قرآن
مأمون عباسی در مهم ترین جلسه علمی که با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حکومتی خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیه السلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را بر سایر مردم در کتاب محکم خویش، به طور واضح بیان کرده است. مأمون پرسید: این فضائل در کجای قرآن است؟ امام رضا صلی الله علیه و آله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری اهل بیت علیهم السلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت کرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛(5) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات می فرستند و شما هم ای اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیه السلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: یا رسول اللّه ! ما معنی تسلیم را فهمیدیم که باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: می گوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلی الله علیه و آله را در کنار پیامبر قرار داده است.
حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال کرد که آیا در این سخن خلافی هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا می کنم در مورد برتری آل محمد صلی الله علیه و آله سخنی صریح تر و شفاف تر از این، از کلام خداوند بفرمائید! پیشوای هشتم علیه السلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسآ وَالْقُرانِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»(6)؛ «یس! قسم به قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری» مقصود از یسآ چیست؟ علمای مجلس گفتند: معنی یس، محمد صلی الله علیه و آله است و کسی در آن شک ندارد. امام رضا علیه السلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت کرده است که کسی نمی تواند حقیقت آن را ادراک کند، مگر از راه تعقّل و تفکر. چرا که خداوند در کتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهم السلام بر هیچ کس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین!»(7)؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان». و فرمود: «سَلامٌ عَلی اِبْراهیم»؛(8) «سلام بر ابراهیم باد». و فرمود: «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهاروُن»؛(9) «سلام بر موسی و هارون» و در هیچ جای قرآن نفرموده است: «سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلی آلِ یاسین»(10)؛ «یعنی آل محمد صلی الله علیه و آله ». مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا علیه السلام ، رو به حاضرین جلسه کرده و گفت: اکنون فهمیدم که شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهم السلام می باشد.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیه ای دیگر استناد کرده و برتری عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر دیگران اثبات کرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛(11) «اگر نمی دانید از اهل ذکر [آگاهان[ بپرسید.» را قرائت کرده و فرمود: ما اهل ذکر هستیم، اگر نمی دانید از ما خانواده (اهل بیت علیهم السلام ) بپرسید. برخی از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذکر علمای یهود و نصاری هستند که به برخی از مسائل آگاهی دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه ! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت کردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین کاری بر ما جایز است؟!
مأمون گفت: ای اباالحسن! آیا ممکن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلی، «ذکر» رسول اللّه است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در کتاب خداوند بیان شده است، آنجا که می فرماید: «فَاتَّقُوا اللّه َ یااوُلیِ الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه ُ اِلَیْکُمْ ذِکْرا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّه ِ مُبَیِّناتٍ»؛(12) «تقوای الهی پیشه کنید ای خرد مندانی که ایمان آورده اید! زیرا خداوند ذکر را بر شما فرستاد؛ رسولی که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می کند». پس ذکر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذکر هستیم.(13)


ولایتعهدی چرا؟
شخصی به امام رضا علیه السلام اعتراض کرد که شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید؟ در حالی که شما اهل بیت، انسانهای پاک و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیه السلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال کرد: یک پادشاه مشرک بدتر است یا یک پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرک. فرمود: آیا جرم کسی که همکاری با دستگاه جور را خود درخواست کند بالاتر است یا کسی که با زور وادار به همکاری اش کنند؟ گفت: آن کسی که خود درخواست کند. امام رضا علیه السلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر کافر مشرک.
حضرت یوسف خود تقاضا کرد که با حکومت کفر همکاری کند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام می فرماید: «اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ»؛(14) «مرا به سرپرستی خزینه های سرزمین [مصر [بگمار که پاسداری دانا هستم». [البته حضرت یوسف با این عمل خود می خواست مقامی را اشغال کند که از آن بهترین استفاده را بکند.] عزیز مصر کافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیه السلام پیامبر بود و من وصی پیامبرم. یوسف پیشنهاد همکاری با حکومت داد ولی مرا به این کار مجبور کرده اند.(15)
به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام به مرد پرسشگر فهمانید که من کاری کرده ام که یک پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی بود.


شریک در عبادت
حسن بن وشاء می گوید: روزی محضر حضرت رضا علیه السلام شرفیاب شدم. دیدم در مقابل آن جناب آفتابه ای هست و می خواهد وضو بگیرد و برای نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روی دستان مبارکش بریزم. فرمود: صبر کن حسن! عرض کردم! چرا اجازه نمی دهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم؟ فرمود: تو ثواب می بری ولی من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیده ای که می فرماید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَدا»(16)؛ «پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود کسی را شریک نکند.» من اکنون می خواهم وضو بگیرم و نماز اقامه کنم، این خود عبادتی است، مایل نیستم کسی در عبادتم شریک شود.(17)

نیرنگ طاغوت
در طول تاریخ، ستمگران زیادی کوشیده اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و کسی را توان آن نیست که به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بکشاند، چرا که: «یُریدُونَ اَنْ یُطْفِئُوا نُور اللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللّه ُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الکافرون»(18)؛ «آنان می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران نخواهند.»
کرامت زیر یکی از نمونه های الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهم السلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است.
هرثمة بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیه السلام است. او در این مورد می گوید: در دربار مأمون شایع شده بود که امام رضا علیه السلام از دنیا رفته است. برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یکی از خدمتکاران ویژه مأمون که شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو کردم و او برای من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتی است که اگر آنرا بر آورید، به هر یک از شما یک همیان پر از طلا و ده ملک مستقل می دهم. و تا زنده ام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یک از ما یک شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیه السلام می روید و دور او را می گیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه می کنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می کنید و این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضا علیه السلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و کلماتی را زمزمه می کرد که ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله کرده و بدنش را قطعه قطعه کرده و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاک کرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصی داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر کرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتی که نزدیک حجره امام رضا علیه السلام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور! وارد حجره شدم، با کمال شگفتی دیدم آن حضرت در کمال سلامتی، مشغول عبادت است. به من رو کرده و فرمود: ای صبیح! «یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَاللّه ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ»(19) «آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید.» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمی رساند تا وقتی که اجل فرا رسد.»
هنگامی که به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با کمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه می گوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شکر کرده و به حضور امام علیه السلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ کس مگو؛ مگر به کسی که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعه ها و نقشه های آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمی رساند.(20)
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل علی هر که درافتاد برافتاد


هشدار به متولیان بیت المال
حضرت رضا علیه السلام گاهی برای دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل می آورد و به این وسیله حقانیّت موضع گیریهای خود را به اثبات می رسانید.
شیخ صدوق می نویسد: مأمون در خراسان روزهای دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت، در یکی از این ملاقاتها ـ که حضرت رضا علیه السلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر کرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانی اش، با عصبانیت فریاد زد: چه کار زشتی انجام داده ای، با این سیمای به ظاهر معنوی که داری! آیا تو دزدی کرده ای؟!
متهم گفت: من از روی ناچاری و اضطرار به این کار دست زده ام و اختیاری نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده ای و فقر و فلاکت مرا به دزدی کشانده است. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس داری؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم کرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی ءٍ فَاِنَّ للّه ِِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیَتامی وَالْمَساکینِ وابْنِ السَّبیلِ»(21) «بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن برای خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و نزدیکان آن حضرت و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَی ء» را به 6 قسمت تقسیم کرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّه ُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّه ِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی وَالمَساکینِ وابن السَّبیلِ کَیْ لایَکُونَ دَوْلَةً بَیْنَ الاَْغْنِیاءِ مِنْکُمْ»(22)؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.»
ای مأمون! یکی از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندی هستم که راه به جائی ندارم و دستم از همه جا کوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم کشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّی از حدود الهی را ترک کنم و حدّ سرقت را جاری نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع کن و اول خودت را پاک کن بعد دیگری را... .
می زنی خود، پشت پا بر راستی راستی از دیگران می خواستی؟
حد به گردن داری و حد می زنی؟ گر یکی باید زدن صد می زنی؟
مأمون با شنیدن این کلمات افشاگرانه که با گستاخی تمام ادا می شد، رو به حضرت رضا علیه السلام کرده و گفت: این مرد چه می گوید؟ امام رضا علیه السلام فرمود: او می گوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی کرده ام.
خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید کرد که: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم کرد. متهم بی واهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع می کنی، با اینکه بنده و غلام حلقه بگوش منی؟! مأمون گفت: وای بر تو! من از کجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائی که مادر تو کنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی! مگر اینکه تو را آزاد کنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد کنند من یکی نسبت به سهم خود، تو را آزاد نکرده ام. با این همه، تو پول خمس را می بلعی و حق آل رسول صلی الله علیه و آله و من و امثال مرا نمی دهی؟! گذشته از اینها شخص ناپاک هرگز نمی تواند مانند خودش را پاک کند.
ذات نایافته از هستی، بخش کی تواند که شود هستی بخش
ای مأمون! انسانهای پاک می توانند حدود الهی را جاری کنند، کسی که در گردن او حدّ باشد چگونه می تواند حد الهی را اجرا کند، مگر اینکه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیده ای که «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ»(23)؛ «آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید امّا خودتان را فراموش کرده اید با اینکه شما کتاب خدا را می خوانید؟ آیا نمی اندیشید؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه السلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه می فرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «فَللّه ِِ الْحُجَّةُ الْبالِغَهُ»(24)؛ «دلیل رسا و قاطع برای خداست.» دلیلی که برای هیچکس بهانه ای باقی نمی گذارد. چنان دلیلی که جاهل با تمام نادانی اش آنرا متوجه می شود، همان طوری که دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درک می کند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه کرد.
مأمون وقتی وضع را چنین دید، با در طول تاریخ، ستمگران زیادی کوشیده اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم السلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است
آشفتگی تمام، ملاقات عمومی را تعطیل کرده و دستور آزادی آن مرد را صادر کرده و از اینجا به فکر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیه السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساند.(25)


جلوگیری از تفسیرهای نادرست
امام هشتم علیه السلام در فرصتهای مناسب، از تفسیرهای نادرست قرآن کریم جلوگیری کرده و معنای صحیح آیه را بیان می کرد. در اینجا دو مورد را با هم می خوانیم:
1. حضرت رضا علیه السلام در یکی از جلسات علمی که در دربار مأمون تشکیل شده بود، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی که به نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت می کنند؟! «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»؛(26) [ای نوح]! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحی است.» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه ! بعضی طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحی است.» قرائت می کنند، اما بعضی دیگر بر این باورند که خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول قهر و غضب خود قرار نمی دهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیْرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدی است؛ فرزند تو نیست.» قرائت می کنند و می گویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: ای نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو می بود من به خاطر تو او را نجات می دادم. امام علیه السلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنوی اش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی تواند در ردیف صالحان قرار گیرد.(27)
2. امام هشتم علیه السلام گاهی با دانشمندان علم کلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو می نشست و درباره آیات الهی و صفات ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی می پرداخت. گزارش یکی از این جلسات را با هم می خوانیم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیه السلام درخواست کرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیه السلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائی در مورد احکام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید کشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وی از امام رضا علیه السلام پرسید: به ما روایت کرده اند که خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیه السلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عطا کرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود: ای ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه کسی بر جن و انس ابلاغ کرده است؟! «لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصار»؛ «دیده ها او را درک نمی کنند»، «وَلایُحیطُونَ بِهِ عِلْما»؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمی کند.» «وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؛ «چیزی مانند او نیست.» آیا به غیر از محمد صلی الله علیه و آله کسی دیگر این آیات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلی الله علیه و آله آورده است.
امام فرمود: چگونه ممکن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام کند که من از طرف خدا آمده ام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت کند، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی که از سوی خدا آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند
آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا کردم و او به شکل انسان است!! آیا شما خجالت نمی کشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلی الله علیه و آله بدهند که محمد صلی الله علیه و آله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش می فرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً اُخْری»؛(28) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده کرد.»
امام علیه السلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را که پیامبر صلی الله علیه و آله دیده توضیح می دهد. خداوند در آنجا می فرماید: «ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی»؛(29) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد.» یعنی دل محمد صلی الله علیه و آله آنچه را که چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را که محمد صلی الله علیه و آله دیده است خبر می دهد و می فرماید: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری»؛ «پیامبر صلی الله علیه و آله از آیات و نشانه های بسیار بزرگ پروردگارش دید.» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند می فرماید: «مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمی کنند». در صورتی که اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا کرده است.
ابو قره گفت: پس روایات را تکذیب می فرمائید؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود: بلی! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تکذیب می کنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است که احاطه علمی به خدا نمی توان یافت. چشمها از اداراک او عاجزند و چیزی مانند او نیست.(30)

منبع: سایت آستان قدس
--------------------------------------------------------------------------------
1. عیون اخبارالرضا علیه السلام ، ج1، ص68.

2. عیون اخبارالرضا علیه السلام ، ج2، ص322.
3. کشف الغمه، ج2، ص315.
4. مسندالرضا علیه السلام ، ص294.
5. احزاب/56.
6. یس/4 ـ 1.
7. صافات/79.
8. صافات/109.
9. صافات/120.
10. صافات/130.
11. انبیاء/7.
12. طلاق/10 و 11.
13. عیون اخبارالرضا علیه السلام ، ج1، ص493.
14. یوسف/55.
15. عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج2، ص137.
16. کهف/110.
17. کافی، ج3، ص69.
18. توبه/32.
19. صف/8.
20. دلائل الامامه، ص361؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص232.
21. انفال/41.
22. حشر/7.
23. بقره/44.
24. انعام/149.
25. علل الشرایع، علت شهادت امام رضا علیه السلام .
26. هود/ 46.
27. بحارالانوار، ج10، ص65؛ داستان راستان، ج2، ص294.
28. النجم/ 13.
29. همان/ 11.
30. اصول کافی، کتاب التوحید، باب فی ابطال الرؤیة، حدیث 2.




جایگاه خرد و خردورزان در سخنان امام هشتم(ع)


پیامبران، امامان و بندگان صالح الهی همه اهل خرد و تعقّل و مروجان تفکّر و اندیشه بوده اند ابوذر شاگرد تربیت شده و خردورز پیامبر اکرم(ص) بیشترین اوقات خویش را صرف تعقّل و اندیشه و عبرت اندوزی و بهره گیری از خرد دیگران می نمود.(1)
قرآن این کتاب جاوید و ماندگار الهی و آسمانی برای اندیشه و خردورزی و صاحبان عقل و خردورزان، ارزش والا و حیاتی قائل است و زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش دانش و تعقّل و دقت و تفقّه بیان
نموده است. در قرآن بیش از هزار بار(2) کلمه «علم» و مشتقات آن، که نشانه باروری خرد و اندیشه است تکرار شده، و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت به تفکّر نموده، بیش از 10 آیه با کلمه «انظروا، دقت کنید» شروع شده است. بیش از پنجاه مورد کلمه «عقل» و مشتقّات آن به کار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبّر در قرآن امر شده است و همچنین از کلمه فقه و تفقّه و امثال آن بهره جسته است.
از طرف دیگر فقهای خردورز ما نیز عقل و خرد را یکی از چهار منبع استنباط و استخراج معرّفی نموده و حکیمان و اندیشمندان اسلام نیز با بهره گیری از خرد، فلسفه و کلام اسلامی را در اوج عظمت و متانت ارتقاء و صعود داده اند و بر توده مردم نیز لازم است که در اعتقادات اصولی و اساسی از خرد بهره جویند.
راستی از انصاف بسیار فاصله دارد آنانی که دین اسلام را غیر عقلانی قلمداد نموده
و احکام آن را به دور از اندیشه و عقلانیت می دانند.
آنچه در پیش رو دارید نگاهی است گذرا به جایگاه عقل و تعقّل و عاقلان و خردورزان در کلام عالم و اندیشمند اهلبیت(ع) حضرت علی بن موسی(ع).


الف: جایگاه خرد
1ـ عقل حجّت باطنی:
عقل را تعریف گوناگونی شده است، در روایات به «العقل ما عبد به الرحمان ؛ عقل چیزی است که بوسیله آن خدا بندگی می شود» و یا حجّت باطنی تعریف شده است(3) امام هشتم (ع) نیز عقل را حجّت باطنی در کنار حجّت ظاهری یعنی انبیاء و امامان دانسته است. ابن سکّیت به امام عرض کرد: «ما اَلحُجّةُ عَلَی الخَلقِ اَلیَومَ؟ فَقال(ع) اَلعَقلُ یَعرِفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَی اللّهِ فَیُصَدِّقُهُ وَ الکاذِبُ عَلَی اللّه فَیُکَذِّبُهُ فَقالَ اِبنُ السِّکّیت. هذا وَ اللّهِ هُوَ الجَواب؛ امروز حجّت بر مردم چیست؟ امام(ع) فرمود: همان خرد باشد که انسان به وسیله آن راستگویی بر خدا را می شناسد و او را تصدیق می کند و از دروغ پرداز بر خدا آگاهی می یابد و او را تکذیب می کند، پس ابن سکّیت گفت: به خدا سوگند که این همان پاسخ (درست) است».(4)
خود حضرت نیز در روزگاری که حجت ظاهری خداوند یعنی امامت الهی در حد پادشاهی و ولایت عهدی تنزّل یافته و امامان معصوم ناشناخته مانده اند از حجّت باطنی بیشترین بهره را برد و با تشکیل مناظرات و احتجاجات عقلانی، خردورزان را جذب خویش نموده و عده ای از آنها را به راه اصلی و حجّت ظاهری و امامت هدایت نمود.
مهمترین احتجاجات عقلی حضرت عبارتند از:
1ـ مناظره با جاثلیق، رئیس اسقفها و پیشوای مسیحیان.
2ـ مناظره با رأس الجالوت بزرگ یهودیان.
3ـ مناظره با هربز اکبر، بزرگ زرتشتیان.
4ـ مناظره با عمران صابی.
5 ـ مناظره با سلیمان مروزی دانشمند علم کلام.
6 ـ مناظره با علی بن محمد بن جهم ناصبی.
7ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
هر یک از مناظرات حضرت دارای محتوای عمیق عقلانی است که هر خردمندی را مقهور خود می سازد.(5)


2ـ عقل هدیه الهی:
خداوند نعمت های فراوانی ارزانی انسان داشته، در بین این نعمت ها، نعمت ولایت و نعمت عقل از جایگاه ویژه و خاصی برخوردار است. به همین جهت است که در جای جای روایات، این نعمت را مخصوصاً به خداوند نسبت داده و هدیه الهی دانسته است با اینکه تمام نعمت ها از آن اوست، در واقع این یک نوع اضافه تشریفی به خداوند
متعال است حضرت علی بن موسی (ع) به ابی هاشم جعفری فرمود: «یا اَبا هاشِمٍ اَلعَقلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ و الاَدَبُ کُلفَةً، فَمَن تَکَلَّف الاَدَبَ قَدَرَ عَلَیهِ وَ مَن تَکَلَّفَ العَقل لَم یَزدَد بِذلِکَ اِلّا جَهلاً؛(6) ای ابی هاشم خرد ارزانی خداوند است و (به دست آوردن) ادب مشقّت آور است. پس هر کس مشقّت ادب آموزی را بر عهده گیرد به آن دست یابد و هر کس مشقّت خرد آموزی (و به دست آوردن آن را) بر عهده گیرد جز نادانی نیفزاید(چرا که عقل را خداوند باید عنایت کند).


3ـ تعقّل برترین عبادت:
عده ای بر این باورند که عبادات منحصر است در انجام نماز و خواندن نمازهای مستحبی و گرفتن روزه های واجب و مستحب، بدون آن که در رمز و راز آن اندیشه کنند، و یا در زمان و اوضاع آن تعقل نمایند.
امام هشتم(ع) با گوشزد این خطر عبادت اصلی را در زیادی اندیشیدن و بهره وری از خرد می داند آنجا که فرمود: «لیست العبادة کثرة الصّیام و الصّلوة، و انّما العبادة کثرة التّفکر فی امر اللّه؛(7) عبادت (زیادی روزه و نماز نیست و بلکه) فقط بسیار اندیشیدن در امر خداوند است».


4ـ بهترین دوست:
خرد علاوه بر آنکه در کار فکری و نظری مددکار انسان است و به عبادت انسان ارزش و بهاء می دهد، در کارهای عملی نیز بهترین یار انسان و در تنهائی ها بهترین رفیق و دوست انسان شمرده می شود، امام هشتم (ع) در این باره می فرماید: «صدیق کلّ امرءٍ عقله و عدوه جهله؛(8) دوست هر
مردی (و انسانی) خرد اوست و دشمنش نادانی او». و پیامبر اکرم(ص) نیز عقل را قوام انسان و عامل نگهدارنده او دانسته آنجا که فرمود: «قوام المرء عقله؛(9) قوام مرد (و آنچه انسان را سرپا نگه می دارد) عقل اوست. و علی (ع) نزدیک ترین یار انسان را خرد معرّفی می کند که: «العقل خلیل المؤمن؛(10) خرد دوست مؤمن است».


5 ـ مهر عامل دوستی
عقل و خرد نه تنها دوست و یار خود انسان است، که دوستی با دوستان و یاران نیز با عقل و خرد میسر است، انسان بخواهد دوستان خود را در سطح جامعه و فامیل و خانواده حفظ کند باید از مهربانی برخواسته از خرد بهره برد، امام هشتم(ع) در کلام نغز و زیبای خود فرمود: «التودّد الی النّاس نصف العقل؛(11) مهربانی با مردم نیمی از خرد است.


6ـ برترین عقلها:
عقل انسان دارای مرابت و درجاتی است، برترین عقلها آن است که انسان را به سوی اهداف نورانی هدایت کند، و شناخت انسان را نسبت به خالق هستی، جهان شناسی، و انسان شناسی، بیشتر سازد، در این میان شناخت خود انسان بعنوان پلی برای خداشناسی و جهان شناسی از جایگاه ویژه برخوردار است حضرت رضا(ع) باتوجّه به این نقش می فرماید: «افضل المال ماوقی به العِرض و افضل العقل معرفة
الانسان نفسه؛(12) بهترین مال، مالی است که آبروی آدمی توسط آن حفظ شود، و بهترین عقل، شناختن انسان است خودش را».


ب: نشانه خردورزان
بسیارند کسانی که ادّعای خردورزی می کنند و گاه خود را برترین خرد ورز معرّفی می نمایند، امّا اینگونه نیست که هر مدّعی خردی، خردورز باشد، چه بسیار کسانی هستند که بجای عقل از شیطنت و حیله گری برخوردارند، و همچون عمروعاص برای هر کاری حیله ای، و برای هر حق باطلی و برای هر راست، دروغی پیش ساخته دارند، این ها هرگز از نظر دینی خردمند و عاقل بحساب نمی آیند، برای تشخیص این امر حضرت ثامن الحجج(ع) نشانه خردمندان واقعی را به جامعه معرّفی می نماید آنجا که فرمود: «لا یتمّ عقل امرءٍ مسلمٍ حتّی تکون فیه عشر خصالٍ الخیر منه مأمول و الشّرّ منه مأمونٌ یستکثر قلیل الخیر من غیره، و یستقلّ کثیر الخیر من نفسه، لایسأم من طلب الحوائج الیه، و لا یملّ من طلب العلم طول دهره، الفقر فی اللّه احبّ الیه من الغنی، والذّلّ فی اللّه احبّ الیه من العزّ فی عدوّه، و الخمول اشهی الیه من الشّهرة، ثمّ قال العاشرة و ما العاشرة، قیل له: ماهی؟ قال(ع): لایری احداً الّا قال هو خیرٌ منّی واتقی؛(13) خرد مرد مسلمان کامل نمی شود مگر آنکه ده ویژگی در او باشد:
1ـ به نیکی او امید رود(و دست خیر او در جامعه مورد امید نیازمندان باشد).
2ـ از بدی او آسودگی باشد(و کسی از شرّ او بر خود بیم نداشته باشد).
3ـ و نیکی اندک دیگری را بسیار شمارد.
4ـ و نیکی بسیار خویش را ناچیز داند.
5 ـ و از نیازخواهی (دیگران) نزد او دلگیر و خسته نمی شود.
6ـ و از علم جویی در طول عمرش دلخسته نمی گردد.
7 ـ و تهدیستی در راه خدا را بیشتر از توانگری دوست می دارد.
8 ـ و خواری (ظاهری) در راه خدا را از بزرگمندی درنزد دشمن خدا خوشتر دارد.
9ـ و گمنامی برای او رغبت انگیزتر از بلند آوازگی (و شهرت) است.
10 ـ سپس حضرت فرمود: دهمی و چه (دانی) دهمی (چیست)؟ عرض شد به حضرت: دهمی چیست؟ فرمود: کسی را نبیند مگر آن که گوید: او از من بهتر و پارساتر است.
در ادامه آن حضرت فرمود: «اِنَّما النّاسُ رَجُلان: رَجَلٌ خَیرٌ مِنه وَاَتقی تَواضَعَ لَهُ لِیَلحَقَ بِهِ، فَاِذا فَعَلَ ذلِکَ فَقَد عَلا مجدُهُ وَ طابَ خَیرُهُ وَ حَسُنَ ذِکرُهُ وَ سادَ اَهلَ زَمانِهِ؛(14) به راستی مردم دو دسته اند: بهتر و پارساتر از او و بدتر و پائین تر، پس (خردمند) هرگاه مردی بدتر از خود را ملاقات کند می گوید: شاید نیکی و خوبی او در درون و باطن اوست که این به سود اوست، ولی نیکی من آشکار است و (شاید) این به زیان من است. و هرگاه بهتر و پارساتر از خویش را ببیند در برابرش فروتنی کند تا همپای او گردد، پس چنانچه این گونه کند بی گمان بزرگمندی اش فراز گیرد و نیکی اش پاکیزه شود و یاد او نیک گردد و سرور مردم دوران خویش باشد.
به حقیقت اگر به آنچه در روایت فوق بعنوان اوصاف خردمندان و خردورزان اشاره شده عمل شود، بسیاری از امور جامعه امروز ما اصلاح خواهد شد.
یکی از مشکلات جامعه امروز ما ندیده گرفتن خدمات و تلاشهای جناح مخالف است هر گروهی برای بیرون کردن رقیب ازمیدان، بیش از آنکه نقاط مثبت خویش را بیان دارد، تلاش در بزرگ جلوه دادن نقاط منفی مخالف دارد، بدون آنکه نقاط مثبت و کارهای انجام شده گروه مخالف را بیان کند، اگر طرفین به اوصاف خردمندان پایبند بودند، در کنار انتقاد و بیان ضعف، کارهای خیر و مثبت رقیب را نیز بیان می کردند، و در جامعه بخوبی جلوه می دادند، چنانکه امام هشتم(ع) فرمود:
مشکل دیگر احساس خستگی مسئولان و مراجع ذی ربط و افراد متشخص در مقابل مراجعات و اظهار حاجات مردم است و حال آنکه خردمندان بنابه گفته امام هشتم (ع) هرگز در مقابل حاجت های مردم و گرهگشائی از کار آنان اظهار عجز و ملامت و خستگی نمی کنند.
مشکل سوّم در جامعه، شهرت طلبی و شهر خواهی است، نمونه بارز آن را در ایام انتخابات می بینیم خیلی از نامزدها یقین دارند که در انتخابات کشوری یا استانی برنده نمی شوند، با این حال خرجهای کلان و اسراف های بی شماری را مرتکب می شوند، آنهم در اوضاعی که خیلی از جوانهای ما بر اثر نداشتن توان مالی از امر ازدواج عاجزند، و خیلی از خانواده های فقیر در نان شب شان درمانده، و...آن همه خرجها و تلاشها جز به هدف شهرت خواهی انجام نمی پذیرد. و حال آن که حضرت ثامن الحجج فرمود: انسان خردمند و خردپیشه از شهرت طلبی گریزان، مگر آنجای که در مسیر انجام وظائف الهی باشد.

منبع: سایت آستان قدس
--------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، علّامه مجلسی، ج 22، ص 431.
2. آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات کتاب «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبدالباقی (دارالحدیث قاهره) می باشد.
3. منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ص 358.
4. شیخ ابومحمد حرّانی، تحف العقول، انتشارات آل علی(ع)، چاپ اوّل، ص 814، شماره 48.
5. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 155، بحار، ج 49، و رـ ک مجموعه آثار دوّمین کنگره جهانی حضرت رضا(ع) 1366، هـ.ش، ج 1، ص 432 ـ 452.
6. همان، ص 812، شماره 46.
7. همان، ص 802، شماره 3.
8. همان، ص 804، شماره 14.
9. روضة الواعظین، ص 9، و منتخب میزان الحکمه، ص 357.
10. همان، ص 357 و تحف العقول، ص 203.
11. تحف العقول، همان، ص 804، شماره 15.
12. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 10، ص 577.
13. همان، ص 804، شماره 17.
14. همان، ص 804.




شمیم ولایت


عبدالعزیز بن مسلم می گوید:
ما همراه امام رضا(ع) در مرو بودیم. در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع گرد آمدیم. حاضران در مسجد مسأله امامت را پیش کشیده، اختلاف های بسیارِ مردم را در این زمینه بازگو می کردند. پس آن گاه نزد مولایم امام رضا(ع) رفتم و وی را از فرو رفتنِ مردم در این بحث آگاه ساختم. او لبخندی زد و فرمود:
ای عبدالعزیز! این مردم، ندانسته، فریب پندارهای خود را خوردند. همانا خداوند عزّوجل پیش از ستاندنِ جانِ پیامبرش(ص) دین را برای وی کامل ساخت و قرآن را بر او نازل فرمود که بیان هر چیزی در آن است. خداوند در قرآن، حلال و حرام، حدود و احکام، و تمام نیازمندی های مردم را بیان کرده و فرموده است:
ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَی ءٍ.1
در این کتاب هیچ چیزی را فروگذار نکردیم.
و در حجة الوداع نیز که در واپسین سال زندگی پیامبر(ص) تحقق یافت، این آیه را نازل فرمود:
اَلیَومَ اَکمَلْتُ لَکُم دینَکُم وأَتْمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَرَضیتُ لَکُم الاِسلامَ دینا.2
امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را دین شما برگزیدم.
امامت کامل کننده دین است؛ ازاین رو پیامبر(ص) پیش از رحلت، نشانه های دین مردم را برای امّتش تبیین کرد؛ راه ایشان را برایشان روشن ساخت؛ آنان را به راهسپاری در مسیر حق واداشت؛ علی(ع) را به رهبری و امامت منصوب کرد؛ و همه مسائلی را که یک امّت نیازمند آن هاست برای آنان بیان فرمود. پس کسی که گمان نماید خداوند عزّوجل دینش را کامل نساخته است، کتاب خدا را انکار کرده؛ و کسی که کتاب خدا را انکار کند، به خود او کفر ورزیده است.
آیا مردم جایگاه و منزلت امامت را در میان امّت می شناسند تا روا باشد که در این مسأله، دارای حق انتخاب گردند؟ همانا ارزش امامت والاتر، مرتبه اش بزرگ تر، جایگاهش برتر، موقعیّتش عالی تر، و ژرفایش بیش تر از آن است که مردم با اندیشه های خود بدان دست یابند؛ یا با آرای خویش آن را دریابند؛ یا به انتخاب خود، امامی را برگزینند. همانا امامت مقامی است که خدای متعال آن را در وهله سوم، پس از پیامبر شدن و «خلیل» گشتن، به ابراهیم خلیل عطا فرمود و او را به این برتری، شرف بخشید و بدین سان نامش را برافراشت و فرمود:
اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماما.3
همانا من تو را پیشوای مردم گردانیدم.
ابراهیم خلیل(ع) شادمان از این مقام بزرگ، گفت: «آیا این مقام فرزندانم را هم خواهد رسید؟»
خداوند تبارک و تعالی فرمود:
لایَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ.4
پیمان من ستمکاران را دربرنگیرد.
این آیه، امامت هر ستمگری را تا روز قیامت باطل دانست و بدین سان، امامت در میان برگزیدگان و پاکان قرار گرفت. سپس خداوند متعال او را گرامی داشت؛ بدین گونه که امامت را در میان فرزندان برگزیده و پاکش قرار داد و فرمود:
وَوَهبْنا لَهُ اِسْحقَ وَیَعْقُوبَ نافِلَةً کُلاًّ جَعَلْنا مِنَ الصالِحینَ. وَجَعَلْناهم اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا وَاَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَاِقامَ الصَّلاةِ وَایتاءَ الزَّکاةِ وَکانُوا لَنا عابِدینَ.5
و به او اسحاق و فرزندزاده ای چون یعقوب را بخشیدیم، و همه را از شایستگان گردانیدیم، و همه را پیشوایانی ساختیم که به امر ما هدایت می کردند، و انجام دادن کارهای نیک و برپای داشتن نماز و دادنِ زکات را به آنان وحی کردیم. و همه پرستنده ما بودند.
سپس همواره و در قرون پیاپی، بعضی از خاندان وی امامت را از یکدیگر میراث می بردند تا آن هنگام که خداوند متعال آن را به پیامبر اسلام(ص) سپرد و فرمود:
اِنَّ اَوْلَی النّاسِ بِاِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذینَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ.6
نزدیک ترین کسان به ابراهیم، همانا پیروان او و این پیامبر و مؤمنان هستند. و خدا یاور مؤمنان است.
پس امامت ویژه پیامبر(ص) بود و او به فرمان خدای تعالی و به شیوه ای که خداوند واجب فرموده، آن را بر عهده علی(ع) نهاد. سپس امامت درمیان فرزندان برگزیده او جریان یافت که خداوند به ایشان علم و ایمان بخشیده و با فرمایش خویش به آن تصریح کرده است:
وَقالَ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَالاْیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللّهِ اِلی یَوْمِ الْبَعْثِ.7
آنان که علم و ایمان داده شده اند، گفتند: «شما بر وفق کتاب خدا، تا روز قیامت در گور آرمیده اید.
پس امامت تا روز قیامت، تنها در میان فرزندان علی(ع) خواهد بود؛ زیرا پس از محمّد(ص) پیامبری نمی آید تا امامت از آنِ او گردد یا به امامی وصیّت کند. اکنون این نادان ها از کجا و به چه دلیل، برای خود، امام انتخاب می کنند؟ همانا امامت مقام پیامبران، میراث اوصیاء، جانشینی خدا و رسول(ص) مقام امیرالمؤمنین(ع) و میراث حسن و حسین(ع) است.
همانا امامت، به دست گرفتنِ سررشته دین و موجب سامان یافتن کار مسلمانان، و تأمین کننده صلاح دنیا و سربلندی مؤمنان است. امامت ریشه رشدکننده اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، زکات، روزه، حج، و جهاد؛ و نیز فراوانی غنیمت ها و صدقات، اجرای حدود و احکام، و پاسداری از مرزها و قلمروها به دست امام صورت می پذیرد. امام، با اجرای احکام حلال خدا را حلال و حرامش را حرام می کند؛ حدود خداوند را به پا می دارد؛ از دین خدا دفاع می نماید؛ و مردم را با حکمت، اندرز نیکو، و دلیلِ رَسا به مسیر پروردگار خویش فرا می خواند.
امام همانند خورشیدِ تابان است که با نورش بر همه جهان پرتو می گسترد و خودش در افق جای دارد؛ به گونه ای که دست ها و دیدگان مردم به او راه ندارد. امام ماه رخشان، چراغ فروزان، نور درخشان، و ستاره ای راهنما در شدّت تاریکی های فتنه و در رهگذر آبادی ها و بیابان ها و گرداب دریاهای آشوب و بلاست. امام آب گوارایِ گاه تشنگی، راهبر مردم به سوی هدایت، و نجات بخش آنان از نابودی است. امام آتش روشن بر فرازِ بلندی هاست که هر کس را از او گرمی خواهد، گرما بخشد. امام راهنمایی است در هلاکت گاه ها که هر کس از او جدا گردد، به هلاکت درافتد.
امام ابری باران زا، بارانی درشت دانه، خورشیدی نوربخش، آسمانی سایه گستر، زمینی پهناور، چشمه ای جوشان، و برکه ای پرآب است. امام همدمی نرمخو، پدری دلسوز، برادری همدل، مادری احسان ورز به فرزند خردسالش، و پناه بندگان در گرفتاری سخت است.
امام امین خدا در میان خلق او، حجّت او بر بندگانش، جانشین او در زمینش، فراخواننده به سوی خدا، و پاسدار حریم خداوند است. امام از گناهان، پاک و از زشتی ها، پیراسته است.
علم حقیقی و خاص ویژه او و شکیبایی راستین نشانه اوست. وی مایه استواری دین، سربلندی مسلمانان، خشم منافقان، و هلاکت کافران است. امام، یگانه روزگار خویش است که هیچ کس همپایه او نیست؛ هیچ دانشمندی با او برابری نمی کند و جایگزین و همانند و نظیری ندارد. فضیلت کامل، ویژه اوست، بی آن که وی در جست وجوی آن برآمده، آن را کسب کرده باشد؛ بلکه این فضیلت امتیازی است از جانب خداوند فضیلت بخش بخشایشگر.
پس کیست که امام را حقیقتا بشناسد یا بتواند او را انتخاب کند؟ هیهات! هیهات! در این وادی خِرَدها گم گشته، شکیبایی ها به حیرت افتاده، عقل ها سرگردان شده، دیده ها بی نور گشته، بزرگان کوچک شده، حکیمان متحیّر مانده، خردمندان از پای افتاده، سخن پردازان درمانده، هوشمندان در جهل فرورفته، شاعران وامانده، ادیبان ناتوان گشته، و سخندانان درمانده اند که فقط یکی از مقام ها و فضیلت های او را در وصف آورند و به ناتوانی و کوتاهی خویش اقرار کرده اند. پس چگونه ممکن است امام با تمام ویژگی هایش وصف شود یا حقیقتش بیان گردد یا چیزی از حقیقت مسأله امامت فهمیده شود یا کسی یافت گردد که در جای او نشیند و مایه بی نیازی از او باشد؟ نه هرگز چنین نیست. چگونه و از کجا چنین باشد، در حالی که او همانند ستاره ای است فرادستِ چنگ اندازان و وصف ثناگویان که هرگز بدان نمی رسند. او کجا و انتخاب مردم؟ او کجا و خِرَد بشر؟ او کجا و همانندی برای وی؟ آیا گمان می کنند که امام در غیرخاندان پیامبر، محمّد(ص) یافت می شود؟ به خدا سوگند که آنان به خویشتن دروغ گفتند و آرزوی بیهوده کردند و به گردنه ای بلند و لغزنده فرا رفتند که از آن به زیر می افتند. خواستند با عقل های سرگشته و فاسد و ناقص، و آرای گمراه کننده خویش، امام را برگزینند، در صورتی که با این تلاش بیهوده بیش تر از امامِ حقیقی فاصله گرفتند. خدا آنان را بکشد، به کجا منحرف می شوند؟ کاری سخت را قصد کردند، دروغ گفتند، به گمراهی دوری دچار گشتند، و در سرگردانی فرو افتادند؛ زیرا امام حقیقی را آگاهانه ترک نمودند:
وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ، فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَکانُوا مُسْتَبْصِرینَ.8
شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست و آنان را از راه بازداشت و حال آن که مردمی صاحب بصیرت بودند.
آنان از آن چه خدا و پیامبر(ص) و اهل بیتش(ع) برگزیده بودند، روی گرداندند و نظر خود را مقدّم داشتند. قرآن به ایشان خطاب می کند:
وَرَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ ویَختار. ما کانَ لَهُم الْخیرَةُ سُبْحانَ اللّهِ وتَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ.9
پروردگار تو هر چه را که بخواهد، می آفریند و برمی گزیند؛ ولی ایشان را توان اختیار نیست. منزّه است خدا و از هر چه برایش شریک می سازند، برتر است.
و نیز خداوند عزّوجلّ فرموده است:
وَما کان لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ اَذا قَضَی اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرا اَنْ یَکُون لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ.10
هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کاری حکمی کردند، ایشان را در آن کارشان اختیاری باشد.
و هم چنین فرموده است:
ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ. أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فیهِ تَدْرُسُونَ. اِنَّ لَکُمْ فیهِ لَما تَخَیَّروُنَ. أَمْ لَکُمْ اَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ اِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُون. سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بذلک زَعیمٌ. أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقین.11

شما را چه می شود؟ چه سان داوری می کنید؟ آیا شما را کتابی است که از آن می خوانید؛ و هر چه اختیار کنید، در آن هست؟ یا با ما پیمانی که به روز قیامت کشد، بسته اید که به هر چه حکم کنید، حق با شما باشد. از ایشان بپرس کدامشان ضامن چنین پیمانی است. یا آنان را بُتانی است؟ اگر راست می گویند، بُتان خود را بیاورند.
و نیز خداوند عزّوجل فرموده است:
أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها.12

آیا در قرآن نمی اندیشند یا بر دل هایشان قفل هاست؟
یا:
طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَفْقَهُونَ.13

خداوند بر دل هاشان مهر نهاده است؛ پس ایشان نمی فهمند.
یا:
قالُوا سَمِعْنا وَهُمْ لایَسْمَعُونَ إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَاللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لایَعْقِلُونَ وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فیهِمْ خَیْرا لاَءَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُون.14

گفتند: «شنیدیم»؛ در حالی که نمی شنوند. بدترین جانوران نزد خدا این کران و لالان هستند که درنمی یابند. و اگر خدا خیری در آنان می یافت، شنواشان می ساخت. و اگر هم آنان را شنوا ساخته بود، باز هم برمی گشتند و رویگردان می شدند.
یا:
قالُوا سَمِعْنا وَعَصَیْنا.15

گفتند: «شنیدیم و سرپیچیدیم».
چنین نیست که منصب امامت اختیاری باشد بلکه آن چنین است:
فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظیمْ.16
بخشایشی است از جانب خدا که به هر کس خواهد ارزانی اش می دارد؛ که خدا صاحب بخشایشی بزرگ است.
پس چگونه ایشان می توانند امام برگزینند، در صورتی که امام دانشمندی است که هیچ گاه نادان نمی شود و سرپرستی است که هرگز بیم به دل راه نمی دهد. او کانون قدس، پاکی، طاعت، زهد، علم و عبادت است. تنها او است که پیامبر(ص) مردم را به سویش فرا خوانده است و از نسل فاطمه پاکیزه پاکدامن است. در دودمانش جای سرزنش نیست و هیچ پاک نژادی همرتبه او نباشد. از خاندان قریش، برترینِ دودمانِ هاشم، اهل بیت پیامبر(ص) و پسندیده خداوند عزّوجل است. مایه شرافتِ شریفان و زاده عبد مناف است. علمش بالنده، شکیبایی اش کامل، در امامت نیرومند، در سیاست دانا، و فرمانبرداری اش واجب است. به فرمان خدای عزّوجل قیام می کند. خیرخواه بندگان خدا و نگهبان دین خداوند است.
همانا خداوند به پیامبران و امامان(ع) توفیق عطا کرده و از خزانه علم و حکمتش به آنان چیزهایی بخشیده که به دیگران عطا نکرده است. به همین جهت، دانش ایشان بالاتر از دانش مردم روزگار است و این حقیقت در سخن خداوند متعال آمده است:
أَفَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لایَهْدِی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون.17
پس آیا آن که به حق راه می نماید، به پیروی سزاوارتر است یا آن که به حق راه نمی نماید و خود نیز نیازمند هدایت است؟ شما را چه می شود؟ چگونه حکم می کنید؟
و نیز خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرا کثیرا.18
و به هر که حکمت عطا شده، نیکی فراوان داده شده است.
و هم چنین درباره طالوت فرموده است:
إِنَّ اللّهَ اصطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَزادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَاللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ.19

همانا خدا او را بر شما برگزیده و به دانش و توان او بیفزوده است. و خدا پادشاهی اش را به هر که خواهد، دهد؛ که خدا دربرگیرنده و داناست.
و نیز به پیامبرش(ص) فرموده است:
أنْزَلَ اللّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظیما.20

خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و چیزهایی به تو آموخت که از این پیش، نمی دانسته ای و خدا لطف بزرگ خویش را به تو ارزانی داشت.
و درباره امامان که از خاندان و فرزندان و دودمان پیامبر او هستند، فرموده است:
أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ، فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْناهُمْ مُلْکا عَظیما. فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفی بِجَهَنَّمَ سَعیرا.21

یا بر مردم به خاطر نعمتی که خدا از فضل خویش به آنان ارزانی داشته، حسد می برند؟ در حالی که ما به خاندان ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و فرمانروایی بزرگ ارزانی داشتیم، بعضی از ایشان به آن ایمان آوردند و برخی از آن روی گرداندند. دوزخ، آن آتش افروخته، ایشان را بس!
هنگامی که خداوند عزّوجل بنده ای را برای اصلاح کارهای بندگانش برگزیند، سینه او را برای آن کار گشاده کند؛ چشمه های حکمت را در قلبش جای دهد؛ و دانشی به او الهام کند که از آن پس، از پاسخی درنماند و از راه راست منحرف نگردد. او از هر خطا و گناهی در اَمان، از جانب خدا تأیید شده، با توفیق، و استوار قدم است. هر آینه از خطاها، لغزش ها، و شُرور در امان است. خداوند او را به آن ویژگی ها امتیاز می بخشد تا حجّت رسای او بر بندگانش و گواه او بر آفریده هایش باشد. این بخشش خداست که به هر کس خواهد، عطا نماید و خدا دارای بخشش بزرگ است.
آیا مردم توان انتخاب چنین فردی را دارند؟ یا ممکن است فرد انتخاب شده آنان این ویژگی ها را داشته باشد تا او را پیشوای خود سازند؟ به خانه خدا سوگند که این مردم از حق تجاوز کردند و کتاب خدا را پشت سر انداختند؛ گویی که حق را نمی دانند. در حالی که هدایت و شفا در کتاب خداست، ایشان آن را به سویی افکندند و از هواها و هوس های خود پیروی نمودند. پس خدای ـ جلّ و تعالی ـ ایشان را نکوهش کرد و دشمن شمرد و نابود ساخت و فرمود:
وَمَنْ أَضَلَّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ.22

و کیست گمراه تر از آن کس که بی آن که راهنمایی از خدا خواهد، از پی هوای نفس خویش رود؟ همانا خدا مردم ستمکار را هدایت نمی کند.
و نیز فرمود:
فَتَعْسا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمالَهُمْ.23

هلاکت و شوربختی باد بر ایشان و خدا اعمالشان را باطل کرده است.
و هم چنین فرمود:
کَبُرَ مَقْتا عِنْدَاللّهِ وَعِنْدَ الَّذینَ آمَنُوا. کَذلِکَ یَطْبَعُ اللّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبّارٍ.24

کار آنان نزد خدا و مؤمنان سخت ناپسند است. خدا بر دل هر متکبّر سرکشی چنین مُهر می نهد.
درود و سلام فراوان خداوند بر پیامبر، حضرت محمّد، و خاندان او باد!

منبع: سایت آستان قدس
------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
.1 انعام، آیه 38.
.2 مائده، آیه 3.
3. بقره، آیه 124.
4. همان.
5. انبیاء، آیات 72 و 73.
6. آل عمران، آیه 68.
7. روم، آیه 56.
.8 عنکبوت، آیه 38.
9. قصص، آیه 68.
10. احزاب، آیه 36.
.11 قلم، آیات 36 تا 41.
12. محمّد، آیه 24.
.13 توبه، آیه 93. البته در قرآن کریم به جای «لایفقهون»، «لایعلمون» آمده است.
14. انفال، آیات 20 تا 23.
15. بقره، آیه 93.
16. حدید، آیه 21.
17. یونس، آیه 35.
18. بقره، آیه 269.
19. بقره، آیه 247.
20. نساء، آیه 113.
21. همان، آیات 54 و 55.
22. قصص، آیه 50.
23. محمّد، آیه 8.
24. مؤمن، آیه 35.
1 کلینی، یعقوب، اصول کافی، (تهران: مکتبة الاسلامیه، 1388 ه.ق.) ج1، ص154ـ158، و مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، (لبنان: دار احیاء التراث العربی، چ3)، ج25، 120ـ128.




مناظره با جاثلیق مسيحي


جامی از شربت «سَویق»1 می نوشد و ذکرگویان، راه می افتد. سیمایش مصمم است و گام هایش استوار. آرام و مطمئن قدم برمی دارد. به محلّ ملاقات می رسد. درب قصر گشوده می شود. ستونی از نور به درون می دود و دسته ای روشنایی، گوشه و کنار قصر را فتح می کند. همهمه گنگی مجلس را فرا می گیرد. چشم ها به چهارچوب در دوخته می شوند. خلیفه از جایش بلند می شود؛ دست هایش را روی سینه اش گذاشته است؛ به سوی در ورودی قصر قدم برمی دارد. همین طور محمد بن جعفر2 و فرزندان بنی هاشم، که فروغ نگاه هایشان به سیمای پیشوایشان می افتد، در حالی که نوعی اضطراب در وجودشان نهفته است، از جا برمی خیزند.
مجلس ساکت و سنگین است. نفس ها بی صدا است. کسی یارای سخن گفتن ندارد. این وضعیت تا هنگامی که امام سر جای خویش می نشیند، ادامه می یابد.
عالمان سرشناسِ ادیان و مذاهب مختلف، پیرامون خلیفه نشسته اند. از مشهورترین و بانفوذترین آنها «جاثلیق»3، «رأس الجالوت»4، «نسطاس رومی»5، «هربز اکبر»6 و «رؤسای صابئین»7 است. همین طور عالمان بزرگ علم کلام که از چهارسوی سرزمین های اسلامی فراخوانده شده اند. و نیز تعدادی از فرماندهان و مقامات لشکری و کشوری که در فراسوی مجلس دیده می شوند.
عالمان بزرگِ ادیان، همچنان به امام چشم دوخته اند. ظاهر امام گویای آن است که چندان کهن سال و با تجربه نباشد. آنها با پوزخندهای تصنّعی لب هایشان کنار می روند و سفیدی دندان هایشان هویدا می گردد. گه گاهی نیز به گوش یکدیگر چیزی می گویند و با پاییدن پیرامون مجلس، علائمی به یکدیگر ردّ و بدل می کنند.
خلیفه با امام مشغول صحبت می شود. آنگاه چهره جاثلیق، به قاب نگاه اش می نشیند و خطاب به او می گوید:
ـ ای جاثلیق! این پسر عموی من، علی بن موسی الرّضا است. او از فرزندان فاطمه، دختر پیامبر ما و فرزند علی بن ابی طالب می باشد. دوست دارم با او مناظره کنی...
جاثلیق در حالی که هنوز نگاهش را از امام برنداشته است، می گوید:
ـ ای امیرمؤمنان! با کسی که به کتابی استدلال می کند که مورد قبول من نیست و به پیامبری عقیده دارد که به او ایمان ندارم، چگونه بحث و گفتگو کنم؟
امام که اوضاع را زیر نظر گرفته است، با لحنی آرام و دلنشین خطاب به او می فرماید:
ـ ای نصرانی! اگر به انجیل خودت استدلال کنم، اقرار می کنی؟
ـ اقرار؟ آری به خدا سوگند! اقرار می کنم هرچند به ضررم باشد.
امام که زمینه را فراهم می یابد، می فرماید:
ـ هرچه می خواهی بپرس و جوابش را بشنو.
ـ درباره نبوّت عیسی و کتابش چه می گویی؟
ـ من به نبوّت عیسی و کتابش و به آنچه به امّتش بشارت داده، و حواریون به آن اقرار کرده اند، اعتراف می کنم و به نبوّت آن عیسی که به نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و کتابش اقرار نکرده و امّتش را به آن بشارت نداده، ایمان ندارم!
ـ آیا شما به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی کنید؟
ـ آری.
ـ پس دو شاهد، از غیر اهل مذهب خود، بر نبوّت محمّد اقامه کن و از ما نیز بخواه که در مورد این مطلب، دو شاهد از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
ـ آیا شهادت کسی را که نزد عیسی بن مریم عادل و مورد قبول باشد، می پذیری؟
ـ آن فرد عادل کیست؟ نام ببرید.
ـ یوحنّای دیلمی.
ـ به به! محبوب ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی!
ـ آیا انجیل این سخن را بیان نمی کند که یوحنّا گفت: «حضرت مسیح مرا از دین محمّد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟»
ـ آری! یوحنّا این سخن را از مسیح نقل کرده و به نبوّت مردی و اهل بیت و وصیّ اش بشارت داده است؛ اما نه از زمان نبوّت او سخن گفته و نه اهل بیت او را برای ما نام برده است.
ـ اگر کسی را بیاورم که آیاتی از انجیل را که نام محمّد و اهل بیت و امّتش در آنهاست، را تلاوت کند؛ آیا به او ایمان می آوری؟
ـ بله، بسیار خوب است.
آنگاه امام به نسطاس رومی رو می کند و با لحنی آرام و جذّاب می فرماید:
ـ آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟
ـ بله.
سپس صورت مبارک خود را به سوی رأس الجالوت بر می گرداند و می فرماید:
ـ آیا تو هم انجیل را می خوانی؟
ـ آری به جان خودم سوگند! می خوانم.
ـ سِفْرِ سوم را برگیر؛ اگر در آن از محمد و اهل بیتش ذکری شده بود، به نفع من شهادت بده....
آنگاه با لحنی گیرا و خوش آهنگ سِفرِ سوم را قرائت می کند تا اینکه به نام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسد. بی درنگ رو به جاثلیق می کند و می فرماید:
ـ ای نصرانی! تو را به حقّ مسیح و مادرش، آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟
ـ آری.
آنگاه نام پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام را تلاوت می کند و خطاب به او می افزاید:
ـ ای نصرانی! چه می گویی؟ این سخن عیسی بن مریم است؛ اگر آنچه را که انجیل می گوید، تکذیب کنی؛ موسی و عیسی را تکذیب کرده ای و کافر شده ای؟
ـ آنچه که در انجیل برای من روشن است، انکار نمی کنم و به آن اعتراف می نمایم.
سپس امام علیه السلام خطاب به آنهایی که با دقّت و حسّاسیّت، روند بحث را دنبال می کردند، می فرماید:
ـ همه شاهد باشید که او اقرار کرد.
آنگاه می فرماید:
ـ ای جاثلیق! هر سؤالی که می خواهی بپرس؟
ـ از حواریون عیسی بن مریم و علمای انجیل خبر بده که چند نفر بودند؟
ـ حواریون عیسی بن مریم دوازده نفر بودند که اعلم و افضل آنها «لوقا» نام داشت. اما علمای بزرگ نصرانی سه نفر بودند:
«یوحنّا»ی اکبر؛ در سرزمین «احی»8؛ «یوحنّا»ی دیگر در منطقه «قرقیسیا»؛9 و «یوحنّا»ی دیلمی در سرزمین «زجار»10 که نام پیامبر و اهل بیت و امّتش نزد او بود و به امّت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد.
سپس به اطراف مجلس نگاه می کند و می افزاید:
ـ ای نصرانی! به خدا سوگند، ما به آن عیسی ایمان داریم که به محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ایمان داشت؛ البته تنها ایرادی که پیامبر شما داشت، این بود که: کم روزه می گرفت و کم نماز خواند!
جاثلیق با شنیدن این سخن، از جا کنده می شود. انگار به نقطه ضعف امام دست یافته است. شاید هم هنگامه اقبال و روی آوردن شانسش باشد. اینک زمان آن رسیده است که با طرح این نقطه ضعف، توجّه همه را جلب کند و ناتوانی رقیب را بر همگان نشان دهد. با این پندارهای ذهنی است که شادمانه می گوید:
ـ گمان می کردم که تو اعلم مسلمانانی! به خدا سوگند! علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی.
امام در حالی که شاهد رنگ به رنگ شدن اوست، می پرسد:
ـ مگرچه شده است؟
ـ می گویی عیسی کم روزه و کم نماز بود، در حالی که او صائم الدّهر و قائم اللیل بود. و حتی یک روز را افطار نمی کرد و جز اندکی از شب، نمی خوابید.
امام علیه السلام با شنیدن اعتراف او، می پرسد:
ـ برای چه کسی روزه می گرفت و برای چه کسی نماز می خواند؟
در یک لحظه، افکار جاثلیق به هم می ریزد. فهمیده است که همه چیز به ضررش پیش می رود؛ مثل کسی که آب سردی به رویش پاشیده باشند، به تکاپو می افتد. اوّل تصمیم می گیرد که بگوید: «روزه و نمازهایش برای خدابود»؛ ولی با جرقه ای که در ذهنش می تابد، لب فرو می بندد؛ زیرا که این سخن، با ادّعای الوهیت و عقیده تثلیث او ناسازگار است. به همین جهت، چاره ای جز سکوت و سرافکندن ندارد.
امام که او را درمانده و سر به زیر می بیند، می فرماید:
ـ ای نصرانی! سؤال دیگری می پرسم.
جاثلیق که به عدم توانایی خویش پی برده است، آهسته و عاجزانه می گوید:
ـ اگر بدانم، پاسخ می گویم.
ـ چرا انکار می کنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می کرد؟
ـ چون کسی که مردگان را زنده می کند؛ کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا می دهد؛ خود، پروردگار است و مستحقّ الوهیت می باشد.
ـ حضرت «الیسع»11 نیز همین کار را می کرد؛ او بر روی آب راه می رفت، مردگان را زنده می کرد، نابینا و مبتلا به برص را شفا می داد؛ اما امّتش قائل به خدا بودن او نشده اند و کسی او را عبادت نکرده است.
جاثلیق باردیگر سکوت می کند. امام وقتی درماندگی او را می بیند، به «رأس الجالوت» رو می کند و می فرماید:
ـ ای رأس الجالوت! آیا اینها را در تورات می یابی که بخت النّصر اسیران بنی اسرائیل را به شهر بابل آورد، خداوند حزقیل12 را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات ضبط شده و هیچ کس، جز منکران حق، آن را انکار نمی کنند.
رأس الجالوت که شاهد سرنوشت نافرجام جاثلیق بود؛ به خود می آید و با لحنی نرم و آهسته می گوید:
ـ ما این را شنیده ایم و می دانیم.
ـ راست می گویی؛ ای یهودی! این سِفْر از تورات را بگیر.
رأس الجالوت چشم به آیات تورات دارد که صدای ملکوتی امام، در فضای سنگین قصر به طنین می آید. گوش ها به تلاوت آیاتی از تورات معطر می شوند و جان ها با شنیدن واژه های حقیقت، انس می گیرند.
تلاوت زیبای امام، قلب دانشمند یهودی را به لرزه در می آورد و او را به شگفتی فرو می برد. امام به چهره مضطرب وی و سایر عالمان حاضر، نگاه می افکند و سپس قسمتی از معجزات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را که درباره زنده شدن مردگان و شفای بیماران غیر قابل علاج است، بر می شمارد و می فرماید:
ـ با این همه، ما هرگز او را پروردگار خود نمی دانیم.
آنگاه چنین به سخنانش ادامه می دهد:
ـ اگر به خاطر این گونه معجزات، عیسی را خدا می دانید، باید الیسع و حزقیل را نیز معبود خویش بشمارید؛ زیرا آنها نیز مردگان را زنده می کردند. و نیز ابراهیم خلیل پرندگان را سر می برید و گوشت آنها را درهم می کوبید و آنگاه اجزاء آنها را بر کوههای اطراف قرار می داد و آنها را فرامی خواند و همگی زنده می شدند. و موسی بن عمران نیز در مورد هفتاد نفر که با او به کوه آمده و بر اثر صاعقه مُرده بودند، چنین کاری را انجام داد؛ پس باید همه اینها را خدا بدانیم؟
پیشوای یهودیان که تاب بحث و قدرت پاسخ سؤالات امام را ندارد، بی درنگ چنین لب به سخن می گشاید:
ـ سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست.
باردیگر امام رو به آن دو می کند و در مورد کتاب «اشعیا»13 می پرسد. جاثلیق خودش را جا به جا می کند و می گوید:
ـ من از آن به خوبی آگاهم.
ـ آیا این جمله را به خاطر دارید که اشعیا به حضرت مسیح اشاره کرد و گفت:
«من کسی را دیدم که بر درازگوشی سوار است و لباس هایی از نور به تن دارد»؛ و به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم اشاره کرد و گفت:
«من کسی را دیدم که بر شتر خویش سوار است و نورش مثل نور ماه است»؟
ـ آری به خاطر داریم، اشعیا چنین سخنی گفته است.
ـ ای نصرانی! آیا این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود:
«من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم می روم و «بارقلیطا»14 می آید؛ آن گونه که من درباره او شهادت داده ام، او نیز در باره من شهادت می دهد و همه چیز را برای شما تفسیر می کند»؟
ـ آری به خاطر داریم؛ آنچه را که از انجیل می گویی، قبول داریم.
سؤال و جواب های امام همچنان ادامه می یابد و بعد از اشاره به نابودی نخستین انجیل، پدید آمدن انجیل هایی چون:«مرقس»، «یوحنّا»، «لوقا» و «متی»15 را یاد آور می شود. اما جاثلیق و دیگران خسته و درمانده به نظر می رسند. باردیگر، وقتی امام خطاب به وی می فرماید: «هرچه می خواهی سؤال کن.» او از بیان سؤال، خودداری کرده می گوید:
ـ اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند.
و سرانجام غمگینانه، به امام نگاه می کند و خطاب به حضرت، چنین لب به اعتراف می گشاید:
ـ به خدا سوگند! گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد!16

منبع: سایت آستان قدس
-----------------------------------------
پی نوشت ها: 1. نوعی شربت، که از آرد درست می کردند.

2. فرزند امام صادق و عموی امام هشتم علی بن موسی الرّضا علیهماالسلام. 3
. جاثلیق، به کسر«ث» و «لام»، لفظی است یونانی به معنای رئیس اسقف ها و پیشوای عیسوی ها، لقبی است که به علمای بزرگ نصاری داده می شود و نام شخص خاصّی نیست. به احتمال زیاد، معرّب کلمه «کاتولیک» باشد.
4. لقب پیشوای بزرگ یهودیان.
5. از عالمان بزرگ مسیحی که بیشتر برای کسی اطلاق می شود که عالم به علم طبّ باشد. (توحید، صدوق، ص 418)؛ قسطاس هم نوشته اند.
6. لقب مخصوص بزرگ زرتشتیان و پیشوای مذهبی آنان؛ «هیربذاکبر» نیز نوشته اند.
7. گروهی که خود را پیرو حضرت یحیی علیه السلام می دانند.
8. به سرزمین «اج» نیز معروف است. (توحید، صدوق، ص 421).
9. شهری در ساحل فرات.
10. نام دیگر آن «زحار»، «زخار»، «زجان» و «زجاراء» می باشد.
11. از پیامبران بنی اسرائیل؛ پسر عموی حضرت الیاس نبی علیه السلام.
12. از پیامبران بنی اسرائیل ملقّب به ذی الکفل؛ مدفون در قریه ای بین کوفه و حلّه؛ بعضی ها «حزقیال» نیز نوشته اند.
13. اشعیا یا شعیا، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل.
14. منظور از «بارقلیطا» یا «فارقلیطا» که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد(ص) می باشد. این پیشگویی در انجیل «یوحنّا» در ابواب 14، 15 و 16 آمده است. قرآن، در آیه 6 سوره صف، این مطلب را از قول حضرت عیسی علیه السلام نقل نموده است:«وَ اذ قالَ عیسی بنُ مریمَ یا بنی اسرائیل انّی رسولُ اللّهِ اِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْ مِنَ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدی اسْمُهُ أَحْمَدُ»؛ و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم، تورات را که پیش از من بوده، تصدیق می کنم و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است، بشارت می دهم.
15. انجیل های چهارگانه و معروفی که هم اکنون مورد استفاده مسیحیان می باشد. 16. بخشی از مناظره امام رضا علیه السلام با رهبران ادیان جهان. ر.ک: احتجاج، علاّمه ابی منصور طبرسی، ج 2، ص 401 ـ 414؛ توحید صدوق، ص 417 ـ 427، باب 65، ش 1؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام، علی بن حسین بن بابویه قمی، ج 1، ص 139، باب 12، ش 1.




تفسیر امام رضا از سوره‌ی يونس


آيه‌ی 58
قل بِفَضلِ اللهِ و برحمَتِه فبِذلِكَ فليَفرَحوا هو خَير مِمّا يَجمَعون.
محمّد بن فضل اين أيه را نزد امام رضا(ع) خواند كه.. بگو به فضل و رحمت خداست كه مؤمنان بايد شاد شوند.
امام فرمود:
همراهى با ولايت محمّد و آل محمّد عليهم السلام، برتر از هر آن چيزى است كه ديگران از دنياى خود می‌اندوزند.
(كافى1:423)


آيه‌های 90 و 91
آلآنَ و قَد عَصَيتَ قبلُ و كُنتَ مِنَ المُفسِدين. فاليَومَ نُنَجّيكَ ببَدَنُكَ لِتَكونَ لِمَن خلفَكَ آيةً.
ابراهيم بن محمّد همدانى گويد:
از امام رضا(ع) پرسيدم:
چرا خداوند فرعون را غرق كرد، در حالى كه او ايمان آورده و به يگانگى خداوند اعتراف كرده بود؟
امام فرمود:
او هنگامی‌ كه گرفتارى را ديد، ايمان آورد، و اين پذيرفته نيست. اين حكم خداست كه بر گذشتگان و آيندگان چنين روا داشته: ... پس چون سختى عذاب ما را ديدند، گفتند:فقط به خدا ايمان آورديم و اينك بدان چه با او شريك می‌كرديم كافريم. و هنگامی‌ كه عذاب ما را ديدند، ديگر ايمانشان برى آنان سودى ندارد. (مؤمن84) و فرموده است: روزى كه پاره اى از نشانه هاى پروردگارت پديد آيد، كسى كه پيشتر ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمی‌بخشد. (انعام158) فرعون نيز اين گونه بود .. وقتى كه در آستانه غرق شدن قرار گرفت، گفت: ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آن كه بنىاسرائيل به او گرويده اند، نيست و من از تسليم شدگانم. پس به او گفته شد: اكنون؟ در حالى كه پيش از اين نافرمانى می‌كردى و از تباهكاران بودى؟ پس امروز تو را با زره خودت به بلندى می‌افكنيم تا براى آنان كه از پىِ تو می‌آيند عبرتى باشد... و فرعون از سر تا پا در لباسى آهنين بود. هنگامی‌ كه غرق شد خداوند او را از آب بيرون افكند تا براى آيندگان درسى باشد و او را ببينند كه با آن جامه هاى سنگين آهنى اينك در بلندى قرار گرفته است، در حالى كه طبيعت جسم سنگين آن است كه در آب فرو رود و بالا نيايد. اين خود نشانه اى است. دليل غرق فرعون را در جاى ديگرى نيز می‌توان يافت، زيرا او هنگامی‌ كه در آٍستانه مرگ بود، به خدا متوسّل نشد بلكه موسى را ياد كرد و خدا چنين وحى كرد كه: اى موسى! تو كه فرعون را نيافريدى، پس نمی‌توانى او را رهايى بخشى! اما اگر از من خواسته بود او را نجات می‌دادم.

منبع: سایت آستان قدس


اخلاق و رفتار امام رضا علیه السلام


امامان پاک ما در میان مردم و با مردم می زیستند، و عملا به مردم درس زندگی و پاکی و فضیلت می آموختند، آنان الگو و سرمشق دیگران بودند، و با آنکه مقام رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز می ساخت، و برگزیده ی خدا و حجت او در زمین بودند در عین حال در جامعه حریمی نمی گرفتند، و خود را از مردم جدا نمی کردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصی برای خود قائل نمی شدند، و هرگز مردم را به بردگی و پستی نمی کشاندند و تحقیر نمی کردند...
«ابراهیم بن عباس »می گوید:«هیچگاه ندیدم که امام رضا علیه السلام در سخن بر کسی جفا ورزد، و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند، هرگز نیازمندی را که می توانست نیازش را بر آورده سازد رد نمی کرد، در حضور دیگری پایش را دراز نمی فرمود، هرگز ندیدم به کسی از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئی کند، خنده ی او قهقهه نبود بلکه تبسم بود، چون سفره ی غذا به میان می آمد همه ی افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سفره ی خویش می نشاند و آنان همراه با امام غذا می خوردند.شبها کم می خوابید و بیشتر بیدار بود، و بسیاری از شبها تا صبح بیدار می ماند و به عبادت می گذراند، بسیار روزه می داشت و روزه ی سه روز در هر ماه را ترک نمی کرد [1] ، کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت، وبیشتر در شبهای تاریک مخفیانه به فقرا کمک می کرد.[2]


«محمد بن ابی عباد»می گوید:فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود لباس او-در خانه-درشت و خشن بود، اما هنگامیکه در مجالس عمومی شرکت می کرد (لباسهای خوب و متعارف می پوشید) و خود را می آراست. [3]


شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ نقصی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود:ما گروهی هستیم که میهمانان خود را بکار نمی گیریم. [4]


یکبار شخصی که امام را نمی شناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد، امام علیه السلام پذیرفت و مشغول شد، دیگران امام را بدان شخص معرفی کردند، و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی توجه به عذر خواهی او همچنان او را کیسه می کشید و او را دلداری می داد که طوری نشده است.[5]


شخصی به امام عرض کرد:به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت پدران به شما نمی رسد.
امام فرمود:تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت.[6]


مردی از اهالی بلخ می گوید:در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم، روزی سفره گسترده بودند و امام همه ی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.
من به امام عرض کردم:فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفره یی جداگانه بنشینند.فرمود: ساکت باش، پروردگار همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است، و پاداش هم باعمال است. [7]


«یاسر»خادم امام می گوید:امام رضا علیه السلام به ما فرموده بود اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما به غذا خوردن مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود.بهمین جهت بسیار اتفاق می افتاد که امام ما را صدا می کرد، و در پاسخ او می گفتند به غذا خوردن مشغولند، و آن گرامی می فرمود بگذارید غذایشان تمام شود. [8]


یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت:من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم، از حج باز گشته ام و خرجی راه تمام کرده ام، اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ام.
امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت، و دویست دینار آورد و از بالای در دست خویش را فراز آورد، و آن شخص را خواند و فرمود:این دویست دینار را بگیر و توشه ی راه کن، و به آن تبرک بجوی، و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهی...
آن شخص دینارها را گرفت و رفت، امام از آن اطاق به جای اول بازگشت، از ایشان پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟
فرمود:تا شرمندگی نیاز و سؤال را در او نبینم... [9]
امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمائی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی کردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه یی مبذول می داشتند، و در مسیر زندگی اشتباهاتشان را گوشزد می فرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند.


«سلیمان جعفری »از یاران امام رضا علیه السلام می گوید:برای برخی کارها خدمت امام بودم، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود:امشب نزد ما بمان.
همراه امام به خانه ی او رفتم، هنگام غروب بود، غلامان حضرت مشغول بنائی بودند امام در میان آنها غریبه یی دید، پرسید:این کیست؟عرض کردند:به ما کمک می کند و به او چیزی خواهیم داد.
فرمود:مزدش را تعیین کرده اید؟
گفتند:نه!هر چه بدهیم می پذیرد.
امام بر آشفت و خشمگین شد.من به حضرت عرض کردم:فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید. ..
فرمود:من بارها به اینها گفته ام که هیچکس را برای کاری نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرار داد ببندید.کسی که بدون قرار داد و تعیین مزد کاری انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می کند مزدش را کم داده یی، ولی اگر قرار داد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده یی، و در اینصورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی هر چند کم و ناچیز باشد می فهمد که بیشتر پرداخته یی و سپاسگزار خواهد بود. [10]


«احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی »که از بزرگان اصحاب امام رضا علیه السلام محسوب می شود نقل می کند.من با سه تن دیگر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، و ساعتی نزد امام نشستیم، چون خواستیم باز گردیم امام به من فرمود:ای احمد!تو بنشین.همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم، و سؤالاتی داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ می فرمودند، تا پاسی از شب گذشت، خواستم مرخص شوم، فرمود:می روی یا نزد ما می مانی؟
عرض کردم:هر چه شما بفرمائید، اگر بفرمائید بمان می مانم و اگر بفرمائید برو می روم.
فرمود:بمان، و اینهم رختخواب (و به لحافی اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود.
هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است، برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:
ای احمد!امیر مؤمنان علیه السلام به عیادت «صعصعة بن صوحان » (که از یاران ویژه ی آن حضرت بود) رفت، و چون خواست برخیزد فرمود:«ای صعصعه!از اینکه به عیادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مکن-عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی-از خدا بترس و پرهیزگار باش، برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا ترا رفعت می بخشد» [11]امام علیه السلام با این عمل و سخن خویش هشدار داده است که هیچ عاملی جای خود سازی و تربیت نفس و عمل صالح را نمی گیرد، و به هیچ امتیازی نباید مغرور شد، حتی نزدیکی به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید وسیله ی فخر و مباهات و احساس برتری بر دیگران گردد.

-------------------------------------------------
پی نوشت ها
[1] گویا منظور روزه ی پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه ی وسط ماه و پنجشنبه ی آخر ماه است که پیشوایان معصوم فرموده اند کسی که اضافه بر روزه ی ماه مبارک رمضان در هر ماه این سه روز را روزه بگیرد مانند آنستکه همه ی سال روزه باشد.
[2] اعلام الوری ص 314
[3] اعلام الوری ص 315
[4] کافی ج 6 ص 283
[5] مناقب ج 4 ص 362
[6] عیون اخبار الرضا ج 2 ص 174
[7] کافی ج 8 ص 230
[8] کافی ج 6 ص 298
[9] مناقب ج 4 ص 360
[10] کافی ج 5 ص 288
[11] معجم رجال الحدیث ج 2 ص 237- رجال کشی ص 588

منبع: سایت آستان قدس

احياي امر دين از نگاه امام رضا(ع)


در نوشتار زير تفاوت ميان اقامه دين و دين داري و به عبارت ديگر مفهوم احياي امر دين از ديدگاه امام رضا(ع) تبيين و تشريح شده و تأكيد گرديده كه دين بي ولايت و نظام ولايي هيچ نقش و تأثيري در رهايي انسان از آتش دوزخ نخواهد داشت. با هم آن را مي خوانيم.


مفهوم امردين
بي گمان يكي از مسئوليت ها و وظايف مؤمنان، زنده نگه داشت امر دين است. امر دين به معناي مجموعه اي از آموزه هاي اجتماعي دين است. اگر دين به معنا و مفهوم مجموعه اي از گزاره هاي معرفتي و دستوري براي شناخت موقعيت خود در هستي و كوتاه ترين و آسان ترين راه رسيدن به كمال مطلق، مجموعه اي كه مرتبط با امور اجتماعي و هنجاري جامعه است امر دين است در دين همواره سخن از دو وظيفه مختلف ولي در راستاي يك ديگر است. بخشي كه انسان را با خود و خدا و هستي آشنا مي سازد و برانسان است كه با شناخت خود و خدا و هستي اعمال و رفتاري را انجام دهد كه وي را به كمال برساند و تزكيه نفس و تكامل شخصيتي بيابد و بخشي ديگر كه به عنوان اقامه دين از آن تعبير مي شود.
بسياري از اوقات درباره قيام حضرت ابي عبدالله شنيده شده كه آن حضرت براي اقامه دين و احياي سيره جدش و نيز اقامه نماز و زكات و امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد. پرسش اين است كه اقامه دين و يا نماز چه تفاوتي با نمازگزاري دارد؟ مگر نه اين است كه در زمان معاويه و حتي يزيد مردم به مساجد مي رفتند و نماز را اقامه مي كردند و نمازهاي جماعت، پرجمعيت و انبوه برگزار مي شد؟ پس چرا آن حضرت قيام خويش را به اقامه نماز و يا زكات مرتبط مي سازد؟ مگر نه اين است كه در همه زمان هاي عصر نخستين اسلام در مدينه زكات و نماز بوده است ولي چه شد كه امام اين گونه دعوت خويش را توجيه مي كند و به آن دليل و مشروعيت مي بخشد.
به نظر مي رسد كه ريشه اين تفاوت نگرش و زاويه ديد را مي بايست در تلقي هر يك از دو گروه مقابل، جست وجو كرد. آن چه آن حضرت را وا مي دارد كه قيام كند و حتي براي اقامه آن دست به شمشير برد و خون خويش و اقوام و خويشان را در راه آن بريزد تفاوتي است كه در نوع تحليل و برداشت از واژه اقامه و نيز مسئله امر دين وجود دارد.
در حال حاضر در بسياري از كشورهاي اسلامي نمازهاي انبوه و پرجمعيتي برگزارمي شود و مردم بسياري زكات خويش را پرداخت مي كنند و حتي در اجراي آن ذره اي كوتاه نيامده و عقب نشيني نمي كنند ولي با اين همه در تحليل شيعيان مردم همان كشور متهم به عدم اقامه امر زكات و نماز مي شوند؟
پرسش اين است كه مراد از اقامه و يا امر چيست؟ چه تفاوتي ميان نمازگزاري و دادن زكات با اقامه نماز و يا زكات و يا هر امر ديگري است؟


نگرش شيعي به امر دين
به نظر مي رسد كه در تحليل و تبيين شيعي تفاوت ماهوي ميان نمازگزاري و اقامه نماز و يا زكات دادن با اقامه آن و يا حتي دين داري و يا اقامه دين وجود دارد. در تحليل شيعي اقامه دين و يا نماز و يا امر به معروف و نهي از منكر به معناي آن است كه مردم براي اهداف واقعي آن قيام كنند و همه اعمال و رفتارهاي خويش را براساس آن سامان دهند. در يكي از آيات قرآني درباره رهبانيتي كه مسيحيان در سده سوم و چهارم بدعت گذاشته بودند و به غارها مي رفتند تا دور از شاهان ستمگر، در انتظار منجي موعود و پيامبر آخر زمان كه حضرت عيسي(ع) مژده آمدنش را داده بود به عبادت و پرستش خداوند بگذرانند، اين مطلب آمده است كه ايشان در اين كار خويش نتوانستند چنان كه با خود عهد و پيمان بسته بودند عمل كنند؛ زيرا آنان زماني كه پيامبر(ص) ظهور كرد برخلاف انتظار به ايشان ايمان نياوردند و حتي از در مخالفت با او وارد شدند. اين جاست كه قرآن ايشان را نكوهش مي كند كه برخلاف اصول و مباني و اهداف خويش عمل كردند و به اصول رهبانيت در اين بخش نيز وفادار نماندند.


ولايت، ستون اساسي دين
اين بدان معناست كه آنان هدف خويش را فراموش كرده و برخلاف آن اقدام كردند. دين نيز اين گونه است. هدف از دين چنان كه قرآن بيان مي كند ايجاد نظام ولايي در نظام اجتماعي جامعه اي است كه از آن به امت نمونه ياد مي كند. هدف اين است كه نظام ولايي ايجاد شود و مردم در آن جامعه بتوانند با مديريت انسان كامل و معصوم به كمال لايق و شايسته خويش دست يابند. از اين رو در آيات سوره مائده چندين بار به اين مسئله اشاره مي كند كه نظام ولايي تا چه اندازه مهم و از جايگاه اصلي و بنيادين برخوردار مي باشد. از اين رو قرآن به پيامبر هشدار مي دهد كه اگر ابلاغ حكم ولي الله اعظم را به مردم نرساند و براي نظام ولايي، مدير و مدبري پس از خويش معرفي نكند در حقيقت دين ناقص مانده و ابلاغ رسالت به تمام انجام نشده است. براين اساس زماني كه ولايت امير مؤمنان(ع) در روز غدير خم بيان مي شود خداوند آن را روز اكمال دين و اتمام نعمت عظماي الهي برمي شمارد.
بنابراين هدف از دين، تحقق نظام ولايي در امت و جامعه انساني است كه اگر اين امر فراموش شود در حقيقت دين، ناقص و عملي نارساست. بر اين اساس است كه گفته شده هر عملي در صورتي مقبول درگاه خداوندي است كه براساس نظام ولايي و مقبوليت ذات باري تعالي انجام شود و اگر شخصي، ولايت نظام ولايي را نپذيرد در حقيقت تمام اعمال و رفتار صالح او باطل و بي ارزش است. از اين رو گفته شده ستون اساسي دين و بنياد آن، ولايت و پذيرش آن است.
بنابراين لازمه اقامه دين و يا هر امر ديگر آن است كه براساس نظام ولايي انجام شود. و اگر بهترين اعمال و بزرگ ترين اجتماعات براي نماز انجام شود ولي نظام ولايت در نماز مورد توجه نباشد در حقيقت دين اقامه نشده و تنها شكل و صورت نماز انجام شده است. در حقيقت اين ولايت است كه به نماز و هر عمل عبادي ديگر معنا و مفهوم مي بخشد.
امر در كاربردهاي قرآني هرگاه مرتبط با اعمال مردم باشد به معنا و مفهوم امور اجتماعي و سياسي است. از اين رو سخن از اولوالامر به معناي صاحبان امور اجتماعي مردم است. اينان اشخاصي هستند كه امور اجتماعي و سياسي مردم و جامعه را مديريت مي كنند. بنابراين اقامه امر به معناي آن است كه شخص براساس نظام ولايي، امور اجتماعي و سياسي مردم را مديريت كند.
قيام امام حسين(ع) براي اقامه امر دين يعني همان نظام ولايي و برپايي آن بود. اگر در روايات به اموري چون اقامه نماز و زكات و امر به معروف و نهي از منكر اشاره شده در حقيقت به نمونه هايي از مصاديق امر دين اشاره شده است. زماني كه امام معصوم و كامل مرتبط با نظام ولايي، نمازي را اقامه مي كند يعني آن را بر پايه نظام ولايي به سمت و سوي كمالي آن كه اهداف اصلي دين است رهنمون مي سازد.
در روايتي از امام رضا(ع) آمده است كه مردم را دعوت كنيد تا امر ائمه را احيا و زنده نگه دارند. در حقيقت از وظايف مردم و شيعيان اين دانسته شده كه حقيقت دين را كه نظام ولايي است احيا و زنده نگه دارند.
آن حضرت(ع) در روايت سلسله الذهب به اين مسئله به گونه اي ديگر اشاره مي كند. روايت سلسله الذهب به اين معناست كه همه زنجيره روات حديث كه از خدا نقل مي شود انسان معصوم و كاملي مي باشند. در اين سلسله كه امام رضا(ع) آن را نقل مي كند وي از پدر خويش از پدران خويش تا رسول الله و رسول الله از جبرئيل و جبرئيل از خدا نقل مي كند كه خداوند فرمود: لااله الاالله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي. همه كساني كه با وي همراه بودند از دولتمردان جاسوس مامون و دوست داران امامت و ولايت و نويسندگان روايت، براين نكته آگاهي يافتند. تا اين جا حديث، هيچ تفاوتي با ديگر مباني ديني كه مامون آن را تبليغ و اهل سنت بدان عمل مي كردند ندارد. تا اين جا همين مسئله مطرح است كه نمازي به پا مي شود و زكاتي داده مي شود و اين لااله الا الله نيز دژي است كه هركسي مي تواند با ايمان بدان وارد آن شود و از عذاب الهي ايمن شود؛ اين مسئله همانند نماز خواندن و زكات دادن ارتباطي با ولايت و نظام ولايي ندارد و مشكلي را براي بي ولايت مداران ايجاد نمي كند.
پذيرش نظام ولايي، شرط نجات
ولي امام در ادامه حديث مسئله اي را مطرح مي سازد تا تفاوت ميان دين كامل و دين ناقص آشكار شود و بحران مشروعيت دولت طاغوتي مامون را همانند بطلان دولت يزيد آشكار نمايد. اين گونه است كه تفاوت نظام ولايي و اقامه امر دين با دين داري معمولي و ناقص آشكار مي شود.
زماني كه همه آرام گرفتند و تصور كردند كه دين داري به اين سادگي است بنابراين دين در سايه طاغوت و دولت باطل تفاوتي با ديدن در نظام ولايي ندارد و بود و نبود امام و انسان كامل، اثري در بهشت و دوزخ رفتن انسان ها ندارد ناگهان آن حضرت(ع) سر از كجاوه بيرون مي آورد و خورشيد حقيقت «امرنا» و اقامه دين را تبيين و روشن مي سازد. آن حضرت(ع) مي افزايد: اما بشرط ها و شروطها و انا من شروطها؛ اما اين كه گفته شد لااله الا الله دژي است كه هر كه در آن درآيد ايمن از عذاب دوزخ شود زماني است كه به شرط و شروط آن عمل كرده باشد و يكي از مهمترين شروط آن درحال حاضر ولي الله اعظم است كه مصداق كنوني و امروزي آن من هستم. به اين معنا كه هرعملي زماني مشروعيت و كمال مي يابد و مي تواند تاثيرگذار باشد كه با امر ما اهل بيت ارتباط پيدا كند. بنابراين اگر كسي بخواهد نجات يابد ناچار مي بايست نظام ولايي را بپذيرد وگرنه اميد بهشت و رهايي از دوزخ را نمي بايست داشته باشد.
اين مسئله موجب شد تا نقش اكمال دين و تاثير آن در عملكرد دين داران آشكار شود. حضرت رضا(ع) به خوبي به همان مسئله اشاره مي كند كه خداوند در سوره مائده به عنوان اكمال دين از آن ياد مي كند. در حقيقت اگر تمام دين، ايمان به توحيد باشد اين توحيد زماني معنا و مفهوم مي يابد كه در نظام ولايي قرار گيرد. دين بي ولايت دين نيست و هيچ تاثير و اثري براي رهايي انسان ندارد. از اين رو گفته اند كه ميان نمازگزاردن و اقامه نماز و ميان دين داري و اقامه دين تفاوت ماهوي است.


ضرورت احياي نظام ولايي
حضرت رضا(ع) از شيعيان خويش مي خواهد كه امر ما را احيا و زنده كنيد. اين همان سخن پدر بزرگوار ايشان است كه وقتي از وي خواسته شد كه محدوده فدك را بگويد تا هارون آن را به ايشان بازگرداند فرمودند نمي تواند آن را مشخص كند؛ زيرا هارون حاضر به دادن فدك با محدوده واقعي آن نيست و هنگامي كه با پافشاري هارون آن حضرت محدوده فدك را گفت همان مرزهاي دولت هاروني از بلخ تا آفريقا از سند تا مديترانه و از فارس و مراكش و همه ممالك اسلامي آن زمان بود. اين بدان معنا بود كه فدك، زمين خاص نيست، بلكه مكتب است كه همان نظام ولايي است و اگر كسي مي خواهد امر ايشان را بازگرداند مي بايست همه آن چه را غصب كرده اند بازگرداند. احيا و زنده نگه داشتي كه آن حضرت به شيعيان بيان مي كند همان زنده نگه داشتن نظام ولايي است كه كمال دين آن است و همه امامان(ع) به اشكال مختلف براي زنده نگه داشتن: آن كوشيدند، گاه با جنگ و گاه ديگر با صلح و گاه ديگر با دعا و ادعيه ها و زماني ديگر با آموزش و تعليم و تربيت. بنابراين اگر بخواهيم اقامه دين داشته باشيم و يا اقامه امر الهي را به طور كامل انجام دهيم مي بايست نظام ولايي را ملاك و معيار عمل خويش قرار دهيم كه پذيرش و مقبوليت دين و اعمال ديني به پذيرش ولايت است و بس.

منبع: سایت آستان قدس

امام رضا و خدمات فرهنگي


امام رضا عليه السلامروز يازدهم ذيقعدة سال 148 ق. در مدينه متولد شد. نام مادرش «تکتم» بود که بعد از تولد حضرت، از طرف امام کاظم عليه السلامطاهره نام گرفت. نام مادر حضرت را «نجمه» نيز گفته‌اند. نقش انگشتري آن حضرت «ماشاءالله ولا قوة الاّ بالله» بوده است.
اسم حضرت: علي، کنيه: ابوالحسن الثاني، لقب: رضا، شروع امامت: سال 183 در سن 35 سالگي. مدت امامت: 19 يا 20 سال. فرزندان: دو پسر به نام جوادعليه السلام فرزند ديگر به نام حسين. رافعي مي‌نويسد: امام رضا عليه السلامدر سفري به قزوين آمده، در خانه داود بن سليمان مخفي شده است. وي از امام نقل کرده است: «فرزندي از حضرت که دو سال يا کمتر داشته در قزوين مدفون است.» اين همان امامزاده حسين است که اکنون در قزوين بارگاهي دارد. به احتمال، اين مسافرت در سال 193 ق. مقارن با مرگ رشيد صورت گرفته است.[1]
شهادت: امام تا سال 201 ق. در مدينه بود، در رمضان آن سال وارد مرو شده و در سن 55 سالگي، آخر صفر سال 203 ق. به علت خوردن انگور مسموم – به اجبار مأمون – مسموم شده و در طوس به خاک سپرده شد.


خلفاي معاصر امام
ده سال از مدت امامت حضرت با هارون الرشيد (193 – 1عليه السلام 0 ).
پنج سال با محمد امين پسر هارون (198 – 193).
ده سال با عبدالله مأمون پسر ديگر هارون (218 – 193) که با برادرش جنگيد.
امام در حدود 20 سال از مأمون بزرگتر بود.


افکار بيگانه در عصر رضوي
ترجمه آثار علمي بيگانگان از زمان امويان شروع شد و در عصر عباسيان بويژه در زمان هارون و مأمون به اوج خود رسيد. (همانگونه که در اين زمان وسعت کشور اسلامي به بالاترين حد خود در طول تاريخ رسيد) مأمون نامه اي به پادشاه روم نوشت و مجموعه‌اي از علوم قديم و آثار ارسطو را درخواست کرد و جمعي از دانشمندان مانند «حجاج بن مطر» و «ابن بطريق» و «سلما» سرپرست «بيت الحکمة» کتابخانه بزرگ بغداد را مأمور ترجمه آنها نمود.
«خالد بن يزيد»، طب وشيمي را (مي‌خواست از راه شيمي طلاي مصنوعي به دست آورد) «حنين بن اسحاق» بعضي از کتب سقراط و جالينوس را، ابن مقفع، کليله و دمنه و همين طور کتاب اقليدس را، به عربي برگرداندند. خود مأمون نيز ترجمه مي‌کرد. يعقوب ابن اسحاق کندي که در طب، فلسفه، حساب، منطق، هندسه و نجوم خبره بود و درتأليفات خود از روش ارسطو پيروي مي‌کرد، بسياري از کتاب‌هاي فلسفه را به عربي برگرداند و مشکلات آن را توضيح داد.
کساني را به قسطنطنيه فرستاد تا کتاب‌هاي کمياب فلسفه، هندسه، موسيقي و طب را بياورند. محمد بن موسي خوارزمي – رياضي دان بزرگ – جبر را از حساب جدا کرد. «دارالحکمه» کتابخانه بزرگي بود که به احتمال قوي هارون آن را بنيانگذاري و مأمون تقويت کرد و همچنان باقي بود تا بغداد به دست مغولان افتاد. آنان که از تمدن و فرهنگ بويي نبرده بودند آن را به آتش کشيدند.


امام رضا عليه السلام و هجوم فرهنگي بيگانه
به دنبال نهضت ترجمه آنچه ماية نگراني بود اينکه در بين اين مترجمان افرادي متعصب و سرسخت از مذاهب ديگر مانند زردشتي، صائبي، نسطوري، برهمنهاي هند، روميان وجود داشتند و اين فرصتي بود براي نشر افکار مسموم خود و القاء آن به جوانان و افراد ساده دل و همين‌طور محتواي خود اين کتب نيز مي‌توانست شبهاتي به همراه داشته باشد.
امام رضا عليه السلامبا آگاهي از اين خطر و با حضور فعال در جلسات بحثهاي علمي که توسط مأمون برگزار مي‌شد، سعي کردند جلو هرگونه انحراف احتمالي را بگيرند و برتري اهل‌بيت: را نشان دهند.[2]


هدف مأمون از برگزاري بحث‌هاي علمي
در اينجا چند عقيده وجود دارد. از جمله:
الف) اينکه هدف محکوميت امام بود. دليلش اينکه مأمون به «سليمان مروزي» گفت: هدف من از برگزاري جلسة بحث چيزي جز اين نيست که راه را بر او – امام رضا عليه السلامببندي.[3]
شاهد ديگر کلام امام که فرمود: هنگامي که با اهل تورات به توراتشان، با اهل انجيل به انجيل‌شان، باا هل زبور با زبورشان، با ستاره پرستان به شيوة عبرانيشان، با موبدان به شيوه پارسيشان با روميان به سبک خودشان استدلال کرده همه را به تصديق سخن خود وادار کنم، مأمون خواهد فهميد که راه خطا را برگزيده و يقيناً پشيمان خواهد شد.[4]
آنچه اين احتمال را تقويت مي‌کند آن است که دربار مأمون تا پيش از شهادت امام، پيوسته محل برگزاري اين مناظره‌ها بود؛ ولي پس از آن ديگر اثري ازاين مجالس علمي و بحث‌هاي کلامي ديده نشد. وقتي اين محافل در از ميان بردن شخصيت امام ناکام ماند، مأمون در انديشة حذف فيزيکي امام فرورفت و سرانجام ايشان را مسموم ساخت.


ب) مأمون خود، آدم بي‌فضلي نبود و تمايل داشت به عنوان يک زمامدار عالم در جامعة اسلامي معرفي گردد و مورد توجه قرارگيرد. او شهرت به علم دوستي داشت و فيلسوف خلفاي عباسي شناخته مي‌شد.[5]
مناظرات امام با پيروان اديان
اين مناظرات فراوان است و شيخ صدوق در «عيون اخبارالرضا» و علامه مجلسي در جلد 49 بحارالانوار و استاد عزيزالله عطاردي در کتاب مسند الامام الرضا جلد دوم آورده‌اند مهمترين اين مناظرات عبارت است از:
1. مناظره با جاثليق (اين کلمه لقب پيشواي عيسويان بود.)
2. مناظره با رأس الجالوت (اين کلمه لقب پيشواي يهود بود.)
3. مناظره با هربز اکبر (اين کلمه لقب پيشواي زردشتي بود.)
4. با عمران صائبي (از پيروان حضرت يحييعليه السلام )
5. با سليمان مروزي؛ وي عالم بزرگ علم کلام در خطة خراسان بود.
6. علي بن محمد بن جهم؛ ناصبي و دشمن اهل‌بيت:.
7. مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.


تدوين حديث در عصر امام
امام رضا عليه السلامنيز پيروان و خواص خويش را امر به تدوين علم و احاديث مي‌نمود. در مصادر روايي، کتبي به حضرت نسبت داده شده‌ است و جزء مؤلفات حضرت آورده‌اند از جمله:
صحيفة الرضا عليه السلام
اين کتاب را «مسند الامام الرضا» نيز ناميده‌اند و بسياري از رواة فريقين اين را نقل نموده و در بعضي از مصادر، اسامي بعضي از رواة آن آمده است و نسخه‌هاي متعدد از آن در «صنعاء» و در «قم» تحت عنوان «کتاب ابن ابي‌الجعد» که کنية «احمد بن عامر بن سليمان الطائي» است، در تهران و مشهد وجود دارد.[6]


الرسالة الذهبية
رساله‌اي در مسائل طبّي که امام به درخواست مأمون نوشته است و مأمون دستور داد آن را با آب طلا بنويسند. لذا رساله ذهبيه ناميده شد.[7]
مجالس الرضا عليه السلام مع اهل الايمان
مأمون مجالس علمي و مناظرات ديني و علمي بين امام و علماء اديان ديگر برقرار مي‌نمود. امامعليه السلام نيز فرصت را غنيمت شمرده و حقانيت، تشيع و اسلام را به اثبات مي‌رساند و اعتقادات ديگران را با استدلال رد مي‌نمود که بعداً يکي از پيروان امام آن مجالس را گردآوري نمود. نجاشي مي‌گويد: «حسين بن محمد بن الفضل... ابو محمد شيخ من الهاشميين، ثقة، ... صنّف مجالس الرضا عليه السلاممع اهل الاديان.»
امالي الامام الرضا عليه السلام
اين صحيفه را «ابوالحسن علي بن علي الخزاعي» برادر شاعر بزرگ شيعي يعني دعبل خزاعي نقل کرده است. شيخ طوسي به همين سند از اين کتاب روايت نقل نموده است.
محقق بزرگوار سيد محمد رضا جلالي حسيني احتمال داده است که اين همان کتابي باشد که نجاشي آن را ذکر کرده است. در مقدمه المعجم المفهرس الالفاظ احاديث البحار 20 مورد از تأليفات امام رضا عليه السلام را نام مي‌برد.[8]


کتاب الاهليلجة
علامة سيد محسن امين فرمود: «فيه حجج بالغة و مطالب جليلة في علم الکلام»کتب ديگري نيز براي امام شمرده اند که عبارت است از: کتابي که وريزة بن محمد روايت کرده. کتابي به روايت علي بن مهدي، نسخه متبوعة بزرگي به روايت محمد بن عبدالله و نسخه‌هاي ديگر و «مسائل» به روايت معاوية بن سعيد و «مسائل» به روايت حسن بن علي الوشاء و مسائل و کتب ديگري که در مجموع به بيست نسخه مي رسد.
البته برخي در صحت انتساب اين کتب به امام ترديد کرده‌اند از جمله: دکتر مجيد معارف مي‌گويد: «برخي از محققان آثاري به امام نسبت داده‌اند، از جمله: فقه رضوي، رساله ذهبيه در طب، رسالة محض الاسلام، پاسخ به مسائل ابن سنان و کتاب علل ابن شاذان که انتساب آنها مورد ترديد است. » و در اين بارة ارجاع داده است به تحليلي از زندگاني امام رضا عليه السلاماز محمد جواد فضل الله، معرفة الحديث محمد باقر بهبودي، سيرة الائمّه هاشم معروف حسني و مجموعه آثار نخستين کنگره امام رضا عليه السلام. وي مي‌گويد: آنچه به آنان منتسب گرديده نوعاً از مجعولات غلات مي‌باشد. زيرا شرايط امامان اجازه اين امور را به آنان نمي‌داده است.[9]
شاگردان امام رضا عليه السلام و تدوين حديث
ايت الله العظمي بروجردي1در کتاب جامع الاحاديث مي‌فرمايد:
«ان عدد الکتب التي جمعت احاديث الشيعه في زمان الامام الثامنعليه السلام وصل الي الاربعمأئة، ثم قام جمع من فضلاء اصحاب الطبقة السادسة من اصحاب الامام الرضا عليه السلام في جميع هذه الاحاديث الشريفة المتفرقة في تلک الکتب ثم جمع تلامذتهم الاجلاء من امثال علي بن مهزيار الاهوازي والحسين ابن سعيد الاهوازي تلک الاحاديث في کتابين فکانا مرجعاً لعلماء الشيعة حتي قام ثقة الاسلام کليني في تأليف کتابه «الکافي» و الشيخ الصدوق في کتابه «من لايحضره الفقيه» و الشيخ الطوسي في کتابه «التهذيب» و «الاستبصار» و بهذا قد جمعت في‌هذه الکتب الابعة الجوامع الحديثيه الاولية والثانوية باحسن وجه فکانت مرجعاً لعلماء الشيعة في تلک الاعصار و الامصار و لان جميع احاديث تلک الاصول اجتمعت في هذه الکتب الاربعة، قلت المراجعة لتلک الاصول تدريجياً حتي ترکت.»[10]
در زمان امام رضا عليه السلام عليه السلام عليه السلام نفر از اصحاب امامعليه السلام 20عليه السلام کتاب حديثي تأليف کرده‌اند. از جملة آنان مي‌توان از حسين بن سعيد (30 کتاب)، صفوان بن يحيي (16 کتاب) و محمد بن عمر الواقدي (28 کتاب) و موسي بن القاسم (15 کتاب) نام برد. شيخ طوسي آمار رجال امام را به 318 راوي رسانده است.[11]

-----------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها:
1. حيات فکري و سياسي، ص 426.
2. سيره پيشوايان، ص 509.
3. سيره، ص 512 و 513.
4. همان.
5. حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 483.
6. مقدمه المعجم المفهرس، ص 44.
7. اعيان الشيعه، ج 2، ص 26. وي مي‌گويد: «له مؤلفان کثيره» بعد هفت مورد را نام ‌مي‌برد.
8. مقدمه المعجم المفهرس، ص 44 و 45.
9. تاريخ عمومي حديث .... و مجموعه معارف، ص 313 – 314.
10. مستدرکات علم رجال الحديث، ج 1، ص 13.
11. دروس في‌نصوص الحديثية، مهريزي، ص 91.

منبع: سایت آستان قدس

امام شناسی از دیدگاه امام هشتم علیه السلام


حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضاعلیه السلام در سال 148 ه . ق، در روز یازدهم ذی قعده در مدینه دیده به جهان گشود . (1)
پدر بزرگوارش حضرت امام موسی بن جعفرعلیه السلام و مادر مکرمه اش به نامهای نجمه خاتون، ام البنین، سکینه نوبیه و تکتم نامیده می شود که بعد از تولد فرزندش، از طرف امام کاظم علیه السلام «طاهره » نام گرفت . (2)
آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خویش (183 - 203) با سه تن از حکمرانان مستبد عباسی، یعنی هارون الرشید (ده سال)، محمد امین (پنج سال) و مامون (پنج سال آخر عمر) معاصر بود . امام رضاعلیه السلام در آخر ماه صفر 203 ه . ق در سن 55 سالگی بوسیله مامون، مسموم و در سناباد نوقان که امروزه یکی از محلات مشهد مقدس بحساب می آید، به شهادت رسید و در محل مرقد فعلی به خاک سپرده شد . (3)
به بهانه شهادت آن امام همام، برآنیم که امامت و ولایت را از منظر و دیدگاه آن حضرت به تماشا بنشینیم . آنچه در پیش رو دارید گامی است در این راه .


ضرورت امام شناسی
از بزرگترین، خطرناکترین و شکننده ترین انحرافاتی که در جامعه اسلامی رخ داد، انحراف از مسیر امامت بود . اگر جامعه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله جایگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمایندگی قبیله ای و قومی و حداکثر رهبری سیاسی، تنزل نمی دادند و اجازه نمی دادند که کسانی بر آن جایگاه تکیه بزنند که هیچ گونه شایستگی و لیاقت در وجود آنها نبود .
قرآن کریم امامت را بالاتر از نبوت می داند; و چنین بیان می کند که ابراهیم علیه السلام بعد از نبوت و خلت (خلیل اللهی) به مقام امامت ترفیع درجه یافته است . «انی جاعلک للناس اماما» ; (4) «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم .» و امامت و معرفی امام را باعث کمال دین و تمام کننده نعمت دانسته و بعد از آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به خلافت و امامت منصوب می کند می فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم » ; (5) «امروز دینتان را برایتان کامل کردم .» و اعلام می کند که عدم معرفی امام و امامت به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است . (6) همچنین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة; (7) هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است .» این حدیث به خوبی می رساند که اگر کسی امام زمان خود را نشناسد، در واقع دینی برای او ثابت نیست . فخر رازی، یکی از بزرگترین علمای اهل نت حدیث مذکور را به این صورت نقل نموده است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه فلیمت ان شاء یهودیا وان شاء نصرانیا; (8) اگر کسی بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد پس باید به خواست خودش یا یهودی و یا نصرانی بمیرد [. ولی مسلمان از دنیا نخواهد رفت] .»
جابربن عبدالله انصاری می گوید: از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پرسیدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «یا جابر سالتنی رحمک الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عدة الشهور; (9) جابر! خدایت رحمت کند، از تمام اسلام از من سؤال نمودی . تعداد آنان به تعداد ماهها است .» در این حدیث سؤال از امام مساوی با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است .
در روایت صحیحه از امام باقرعلیه السلام رسیده است که حضرت فرمود: «کل من دان الله عزوجل بعبادة یجهد فیها نفسه ولا امام من الله، فسعیه غیر مقبول، وهو ضال متحیر والله شانی ء لاعماله; (10) هر کس به خداوند عزتمند تقرب جوید با عبادتی که [تمام] تلاش خود را در انجام آن به کار برده، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد .»
در روایت دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به حضرت علی علیه السلام در مورد ولایت آن حضرت می خوانیم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فی قومه وکان له مثل احد ذهبا فانفقه فی سبیل الله ومد فی عمره حتی حج الف عام علی قدمیه ثم قتل بین الصفا والمروة مظلوما ثم لم یوالک یا علی لم یشم رائحة الجنة ولم یدخلها; (11) اگر کسی به اندازه رسالت حضرت نوح در میان قومش عبادت کند، و به اندازه کوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق کند و عمرش طولانی شود تا هزار بار خانه کعبه را با پای برهنه زیارت کند، و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولایت تو را ای علی نداشته باشد، بوی بهشت را نچشیده و داخل آن نخواهد شد .»


نمونه هایی از پیامدهای عدم شناخت امام:

با همه آن تاکیدات، جامعه اسلامی مقام امام و امامت و ولایت را درست نشناخته اند، و این عدم شناخت چه در زمان خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و چه بعد از آن حضرت پی آمدهای ناگواری در پی داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زیانهای سنگین علمی و فرهنگی نیز بر جامعه اسلامی تحمیل نمود . در ذیل به نمونه هایی از این موارد از عصر خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تا این زمان اشاره می شود، با تذکر این نکته که پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نیز دارا بود; چرا که او افضل انبیای الهی است و وقتی ابراهیم علیه السلام مقام امامت را دارا باشد، یقینا [و به طریق اولی] آن حضرت نیز از مقام امامت برخوردار خواهد بود .
1 - عبدالله ابن عمر می گوید: «هر کلامی که از پیامبرصلی الله علیه وآله می شنیدیم آن را می نوشتیم، ولی گروهی از قریش مرا از این کار منع می کردند و می گفتند: ممکن است رسول خداصلی الله علیه وآله از روی غضب یا خوشحالی سخن گفته باشد، من هم از این کار دست کشیدم، حضور آن حضرت رسیدم و جریان را برای ایشان نقل نمودم، فرمودند: «کلمات و سخنان مرا بنویس . به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمی شود .» (12)
این جریان نشان می دهد که عده ای مقام عصمت و علم الهی حضرت را درک نکرده بودند، و همین جهالت بود که باعث شد وقتی حضرت در بستر بیماری، کاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبی را برای مسلمانان بنویسند که گمراه نشوند، عمر از این کار ممانعت کرد و گفت: کتاب خدا ما را کفایت می کند، و (نعوذ باالله) پیامبر هزیان می گوید .» (13) اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمی دادند چنان سخنان سست و بی پایه ای را مطرح کنند .
2 - چون برخی از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند که حتی شخصی با زور و کودتا هم بتواند خلافت و جانشینی پیامبر را به عهده گیرد، و حتی اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهده دار امامت و خلافت شود، چنانکه به برخی از معتزلیها و حشویه و . . . نسبت داده شده است . (14)
3 - ابن ابی الحدید با اینکه از برترین شارحان نهج البلاغه است، در عین حال شناخت آن چنانی نسبت به مقام امام و امامت ندارد . و در ابتدای خطبه همام، در توجیه این سؤال که چرا علی علیه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بیان اوصاف متقین نداد، بلکه اجازه داد تا او اصرار و سماجت کند تا آن جا که امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهایی داده است . از جمله می گوید: «ولعله تثاقل عن الجواب لیرتب المعانی التی خطرت له فی الفاظ مناسبة لها ثم ینطق بها کما یفعله المتروی فی الخطبة; (15) شاید علت تاخیر او از جواب این بود که معانی ای که برای او خطور می کرد را در الفاظ مناسب ردیف کند (و بقول امروزیها سخنرانی را خوب آماده کند) و آنگاه سخن بگوید چنان که یک خطیب فکر و اندیشه می کند .»
مذهب و اعتقاد ابن ابی الحدید اجازه نمی دهد که بفهمد امام علم الهی و «لدنی » دارد و نیاز به فکر و ترتیب الفاظ و آماده کردن منبر و سخنرانی و پیش مطالعه ندارد .
4 - در یکی از مجلات می خوانیم: «مهدی علیه السلام در دل تاریخ فرورفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده، با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت .» (16) آیا امام معصومی که وارث علوم تمام انبیاو ائمه گذشته و دارای «علم لدنی » و الهی می باشد، نیاز به کسب تجربه بشری دارد؟ آیا این نشانگر این نیست که در حوزه خودی هم باید امام شناسی تقویت شود؟ شبهه افکنی روشنفکران معاصر نیز بیشتر ناشی از عدم شناخت معصومان و امامان است . چنان که بسیاری از وهابیان نیز که بیشترین شبهه را در سطح جهان علیه شیعه مطرح می کنند، این اعمالشان بر اثر عدم درک صحیح امامت در شیعه، و عدم توان آن است .
بدین جهت است که امامان، در طول تاریخ تلاش نمودند، تا تبیین صحیح و درستی از امامت و جایگاه رفیع آن ارائه کنند . از جمله ثامن الحجج علیه السلام سخت تلاش نمود و از فرصتها بهره برداری نموده، در جامعه ای که امامت و خلافت الهی، رنگ پادشاهی گرفته بود و در حد ولایتعهدی تنزل یافته بود، معنا و تفسیر صحیحی از امامت و جایگاه آن ارائه کرد .


مقام و جایگاه رفیع امامت
امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامامة اجل قدرا، واعظم شانا، واعلامکانا، وامنع جانبا، وابعد غورا من ان یبلغها الناس بقولهم اوینالوا بآرائهم او یقیموا اماما باختیارهم . ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهیم الخلیل علیه السلام بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة وفضیلة شرفه بها واشاد بها ذکره فقال «انی جاعلک للناس اماما» ; (17)
همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالی تر، و مکانش منیع تر، و ژرفای آن عمیق تر از آن است که مردم با عقل و اندیشه خود به آن برسند، یا با انتخاب و آراء خویش به آن برسند و امامی را نصب کنند . براستی امامت [مقامی است] که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خلیل الهی) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتی است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستی تو را امام مردم قرار دادم .»


در فراز دیگری از حدیث می خوانیم:
«ان الامامة منزلة الانبیاء وارث الاوصیاء . ان الامامة خلافة الله وخلافة الرسول صلی الله علیه وآله ومقام امیر المؤمنین ومیراث الحسن والحسین علیه السلام;
امامت مقام پیغمبران، میراث اوصیاء، خلافت الهی، جانشینی رسول خداصلی الله علیه وآله، مقام امیرالمؤمنین و یادگار حسن و حسین علیهما السلام می باشد .»
ان الامامة زمام الدین ونظام المسلمین وصلاح الدنیا وعز المؤمنین . ان الامامة اس الاسلام النامی، وفرعه السامی، بالامام تمام الصلاة والزکاة والصیام والحج والجهاد وتوفیر الفی ء والصدقات وامضاء الحدود والاحکام ومنع الثغور والاطراف . الامام یحل حلال الله ویحرم حرام الله ویقیم حدود الله ویذب عن دین الله ویدعوا الی سبیل ربه بالحکمة والموعظة الحسنة والحجة البالغة; (18)
براستی امامت زمام دین، مایه نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزتمندی مؤمنان است . همانا امامت ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است . کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانی غنائم و صدقات و اجرای حدود و احکام و نگهداری مرزها و اطراف کشور، به وسیله امام انجام می گیرد . امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند و حدود الهی را برپا داشته و از دین خدا دفاع می کند و با بیان حکمت آمیز و اندرزهای نیکو و دلیلهای رسا، [مردم را] به سوی پروردگار خویش دعوت می کند .»


توصیف امام

معرفی امام و بیان اوصاف او به حقیقت از حد قدرت ما خارج است . از اینرو در این بخش نیز از امام هشتم علیه السلام که خود دارنده اوصاف امامت است بهره می جوئیم .
آن حضرت فرمود: «الامام کالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهی فی الافق بحیث لاتنالها الایدی والابصار، الامام البدر المنیر والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادی فی غیاهب الدجی واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب علی الظمآء والدال علی الهدی والمنجی من الردی، الامام النار علی الیفاع، الحار لمن اصطلی به والدلیل فی المهالک . من فارقه فهالک; (19)
امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق [اعلا] قرار دارد; به گونه ای که دستها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاریکیها، رهگذر شهرها و کویرها، و گرداب دریاها است . امام آب گوارای زمان تشنگی و راهنمای هدایت و نجات بخش از هلاکت است . امام آتش روشن بر بلندیها [برای هدایت گم گشتگان]، وسیله گرمی برای هر که از آن گرما خواهد و رهنمای هلاکت گاهها است . هر که از او جدا شود هلاک شود .»
راستی این همه مفاهیم بلند و عمیق را چگونه می توان به مردم فهماند و چگونه خود می توان به آن رسید؟
من گنگ خواب دیده و مردم تمام کر
من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش (20)
و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئة . . . الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البرة . . . الامام امین الله فی خلقه وحجته علی عباده وخلیفته فی بلاده والداعی الی الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم; (21)
امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده و خورشیدی است فروزنده . . . امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نیکو است . . . امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت کننده به سوی خدا و دفاع کننده از حریم الهی است . امام از گناهان پاک و [از عیب] به دور است . به علم مخصوص گشته و به حلم علامت یافته است .»
گر بیابم صد دهان و این چنین
تنگ آید در بیان آن امین
این قدر هم گر نگویم ای سند
شیشه دل از ضعیفی بشکند . (22)
خالی از لطف نیست که در اینجا به اعترافی از دشمن در مورد خود امام هشتم علیه السلام اشاره کنیم: وقتی که حضرت رضاعلیه السلام به ولایتعهدی رسید، گروهی از حاشیه نشینان و غلامان دربار هم پیمان شدند که در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بی اعتنایی و بی احترامی کنند . آنها تصمیم گرفتند که پرده را که رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند . اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بی اختیار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتی دیگر که با تصمیم قبلی متفقا پرده را بلند نکردند، خداوند بادی را مامور ساخت که پرده را بلند کند، حضرت وارد شد و همین قضیه به هنگام راجعت حضرت نیز تکرار شد . آنها به یکدیگر گفتند: «یا قوم هذا رجل له عند الله منزلة ولله به عنایة; ای قوم! این مرد در پیشگاه الهی جایگاه خاصی دارد و خداوند به او عنایت دارد .»
مگر ندیدید که شما پرده را بلند نکردید، خداوند مانند حضرت سلیمان باد را در اختیار او قرار داد؟ و لذا تصمیم گرفتند عقائد خود را اصلاح کنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بکوشند . (23)


نشانه های امام
امام رضاعلیه السلام می فرماید: «للامام علامات: یکون اعلم الناس واحکم الناس واتقی الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخی الناس واعبد الناس . . . ویکون مطهرا ویری من خلفه کما یری من بین یدیه; (24)
امام دارای نشانه هایی است: او داناترین مردم، بهترین انسانها در قضاوت، با تقواترین مردم، بردبارترین مردم، شجاع ترین مردم، سخاوتمندترین مردم و عابدترین مردم می باشد . . . و پاکیزه [از گناهان و معصوم است] و از پشت سر همچون از پیش رو می بیند .»
امام رضاعلیه السلام در حدیث فوق 9 نشانه را برای امام بیان می کند . البته امام نشانه های دیگری نیز دارد، از جمله:
1 - امام محدث است; یعنی، صدای ملک را می شنود ولی او را نمی بیند . به فرموده امام هشتم علیه السلام رسول آن است که جبرئیل بر او نازل می شود و او جبرئیل را می بیند و سخنانش را می شنود . نبی گاهی سخن جبرئیل را می شنود و گاهی خودش را می بیند . «والامام هو الذی یسمع الکلام ولا یری الشخص; (25) و اما امام کسی است که سخن [ملک] را بشنود ولی شخص او را نبیند .»
2 - امام دارای علم الهی و مؤید به روح رحمانی است . امام هشتم علیه السلام فرمود: «ان الامام مؤید بروح القدس وبینه وبین الله عمود من نور یری فیه اعمال العباد وکلما احتاج الیه لدلالة اطلع علیها; (26) امام با روح القدس تایید شده و بین او و خدا ستونی از نور است که در آن رفتار بندگان را می بیند و هرگاه برای راهنمایی [افراد] به آن احتیاج پیدا کند، بر آن راهنمایی آگاهی می یابد .»
------------------------------------------
پی نوشت ها:
1) ر . ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه . ق، ج 1، ص 486; شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، ص 304 .
2) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1385 ه . ق، ج 49، ص 3 - 7 .
3) اصول کافی، ص 486; ارشاد مفید، ص 304 .
4) بقره/124 .
5) مائده/5 .
6) مائده/67 .
7) علامه امینی، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ج 10، ص 359 - 360 .
Dirol فخر رازی، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص 384 .
9) ابن میثم بحرانی، غایة المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب 2، ص 244، حدیث 2 .
10) اصول کافی، ج 1، ص 183 .
11) بحارالانوار، ج 27، ص 194 و ر . ک: مناقب خوارزمی، ص 28 .
12) سنن ابی داوود، داراحیاء السنة النبویة، ج 3، ص 318 و ر . ک: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 11، ص 58 .
13) همان، ج 3، ص 409; ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ج 2، ص 243; صحیح بخاری، ج 1، ص 39 .
14) علامه حلی، دلائل الصدق، ج 2، ص 4; اللوامع الالهیه، ص 258 - 259، به نقل از محمد رضا مظفر، بدایة المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 8 .
15) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، 1386، ه . ق، ج 10، ص 134 .
16) مجله حوزه، شماره 71 - 70، چاپ دوم، 1374، ص 50 .
17) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوی، ج 1، ص 284 - 285; و ر . ک: علی بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتاب فروشی اسلامیة، ترجمه علی اکبر غفاری، ص 460 - 461 .
18) همان، ص 462; اصول کافی، ج 1، ص 286 .
19) همان، ج 1، ص 286; تحف العقول، ص 436 .
20) جلال الدین محمد بلخی مولوی .
21) تحف العقول، ص 464; اصول کافی، صص 286 - 288 .
22) مولوی .
23) علامه مجلسی، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج 49، ص 60، ح 79; و ر . ک: شیخ حر عاملی، اثباة الهداة، ج 3، ص 314; فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 4، ص 284 .
24) شیخ حر عاملی، التنبیه، ص 26; ر . ک: بدایة المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سید محسن خرازی، ج 2، ص 46 .
25) اصول کافی، ج 1، ص 248، روایت 2 .
26) التنبیه، ص 42; بدایة المعارف، ج 2، ص 50 .

منبع: سایت آستان قدس

بررسی حدیث «سلسلة الذّهب»


بی شک بزرگترین منبع معارف هدایتگر و دستورهای سعادت آفرین برای انسان، بویژه انسان مسلمان، قرآن مجید است و احادیث امامان معصوم(ع) در فهم قرآن، اصلی ترین کلید و مطمئن ترین راه به شمار می آیند؛ به همین جهت، پس از کتاب خدا، سخنان پیشوایان معصوم(ع)، منبع جوشان معارف الهی و ارمغان جاوید غوّاصان دریای وحی است. از این رو، بر نویسندگان و محققان فرض است که احادیث را از زوایای گوناگون، مورد تحقیق و کندوکاو قراردهند و ابعاد ناشناخته آنها را بر همگان روشن سازند.
این نوشتار، با همین هدف، در پی آن است که یکی از احادیث (حدیث سلسلةالذهب) را که از اهمیت زیادی برخوردار است، از زوایای مختلف زیر بررسی نماید:
1ـ بررسی متن و سندهای گونان حدیث در کتابهای شیعه،
2ـ بررسی متن و سندهای حدیث در کتابهای اهل سنّت،
3ـ بررسی عناوین حدیث در علم درایه،
4ـ بیان اهمیت سند حدیث در نظر محدثان شیعه و سنی،
5ـ شناسایی برخی از کتابهای شیعه و سنّی که حدیث را نقل کرده اند،
6ـ پیام حدیث،
7ـ جمع بندی.


متن حدیث در منابع شیعه
این حدیث شریف، در کتابهای حدیثی شیعه با سندها و مضمونهای گوناگونی نقل شده و از میان عالمان حدیث، شیخ صدوق، در کتابهای «توحید»1، «معانی الأخبار»2 و «عیون اخبار الرضا(ع)»3، با ده سند مختلف و مضامین گوناگون، آن را آورده است. پس از او نیز شیخ طوسی در «امالی»4 با سند و مضمون دیگری آن را نقل کرده است و پس از آنها، دیگران نیز این حدیث را به گونه های مختلف، نقل نموده اند که در بخش مستقلی به اسامی و آثارشان اشاره می گردد.
پیش از بحث و بررسی متنهای مختلف حدیث، یادآوری چند نکته ضروری است:
1ـ در این بخش، تنها برخی از نقلهایی که از نظر سند و متن با یکدیگر اختلاف دارند آورده می شود؛
2ـ قسمتی از سند (از امام رضا(ع) تا آخر) که تنها اختلاف در الفاظ دارد، حذف می گردد؛
3ـ از ترجمه احادیث، بجز حدیث اوّل، به جهت شباهت متنها، خودداری می گردد.


1ـ صحیفةالرضا(ع)

از جمله متنها و سندهای این حدیث، متن و سندی است که در کتاب «صحیفةالرضا»5 آمده است:
اخبرنا الشیخ الامام الاجل العالم الزاهد الراشد، امین الدین ثقةالاسلام امین الرؤساء ابو علی الفضل بن الحسن الطبرسی ـ اطال الله بقاءه ـ فی یوم الخمیس غرة شهرالله الاصم رجب سنة تسع وعشرین وخمسمأة، قال اخبرنا الشیخ الامام العبد الزاهد ابوالفتح عبدالله بن عبدالکریم بن هوازن القشیری ـ ادام الله عزه ـ قراءة علیه داخل القبة التی فیها قبرالرضا(ع) غرة شهرالله المبارک، حدثنی الشیخ الجلیل العالم ابوالحسن علی بن محمدبن علی الزوزنی قراءة علیه سنة اثنین وخمسین واربعمأة، قال اخبرنی ابوالحسن احمدبن محمدبن هارون الزوزنی بها، قال اخبرنا ابوبکر محمدبن عبدالله بن محمد حفدة العباس بن حمزة النیشابوری سنة سبع وثلاثین وثلاثمأة، قال حدثنا ابوالقاسم عبدالله بن احمدبن عامر الطائی بالبصرة، قال حدثنی ابی سنة ستین ومأتین، قال حدثنی علی بن موسی الرضا(ع): «یقول الله عزوجل: لااله الاالله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی».


2ـ معانی الاخبار، عیون اخبارالرضا(ع) والتوحید

از جمله سندها و متنهای این حدیث، که شیخ صدوق در سه کتاب توحید و معانی الاخبار و عیون آورده است، این است:
حدثنا محمدبن موسی بن المتوکل ـ رضی الله عنه ـ قال حدثنا ابوالحسین محمدبن جعفر الاسدی، قال حدثنا محمدبن الحسین الصولی (الصوفی)، قال حدثنا یوسف بن عقیل عن اسحق بن راهویة، قال لما وفی ابوالحسن الرضا علیه السلام نیسابور واراد أن یخرج منها الی المأمون، اجتمع علیه اصحاب الحدیث فقالوا له: «یا ابن رسول الله ترحل عنا ولا تحدّثنا بحدیث فنستفیده منک؟» وکان قد قعد فی العماریة فاطلع رأسه وقال: «سمعت ابی موسی بن جعفر یقول سمعت ابی جعفربن محمد یقول سمعت ابی محمدبن علی یقول سمعت ابی علی بن الحسین یقول سمعت ابی الحسین بن علی بن ابی طالب یقول سمعت ابی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب یقول سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول سمعت جبرئیل یقول سمعت الله جل جلاله یقول: لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی». قال فلمّا مرّت الراحلة نادانا «بشروطها وانا من شروطها».6
اسحاق بن راهویه می گوید: چون حضرت رضا(ع) به نیشابور رسید و قصد خروج از آن (به سوی مأمون) را نمود، محدثان اطراف او گرد آمدند و عرضه داشتند: «ای پسر رسول خدا، آیا از میان ما کوچ می کنی و حدیثی که از آن سود ببریم برایمان بیان نمی کنی؟». امام(ع) درحالی که در کجاوه نشسته بود، سرش را بیرون آورد و فرمود: «شنیدم پدرم موسی بن جعفر می فرمود شنیدم پدرم جعفربن محمد می فرمود شنیدم پدرم محمدبن علی می فرمود شنیدم پدرم علی بن الحسین می فرمود شنیدم پدرم حسین بن علی می فرمود شنیدم پدرم امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب می فرمود شنیدم رسول خدا(ص) می فرمود شنیدم جبرئیل می گفت شنیدم خداوند جل جلاله می فرمود: لااله الاالله، دژ محکم من است؛ پس هرکس که داخل دژ من گردد، از عذاب من درامان است.
راوی می گوید چون قافله حرکت کرد حضرت فریادزد: «با شرایط آن، و من از شرایط آن هستم.»7


3ـ التوحید و عیون اخبارالرضا(ع)

متنی دیگر که در توحید و عیون آمده، حدیث ذیل است:
حدثنا ابوسعید محمدبن الفضل بن محمدبن اسحق المذکر النیسابوری بنیسابور، قال حدثنی ابوعلی الحسن بن علی الخزرجی الانصاری السعدی، قال حدثنا عبدالسلام بن صالح ابوالصلت الهروی، قال کنت مع علی بن موسی الرضا علیه السلام حین رحل من نیسابور وهو راکب بغلة شهباء فاذا محمدبن رافع واحمدبن حرب و یحیی بن یحیی و اسحاق بن راهویه وعدة من اهل العلم قد تعلّقوا بلجام بغلته فی المربعة فقالوا: «بحق آبائک المطهرین حدّثنا بحدیث قد سمعته من ابیک». فاخرج رأسه من العماریة وعلیه مطرف خزّذو وجهین وقال: «حدّثنی ابی العبد الصالح موسی بن جعفر علیه السلام … یقول الله(ج): انی انا الله، لااله الا انا فاعبدونی، من جاء منکم بشهادة ان لااله الاالله بالاخلاص دخل حصنی ومن دخل حصنی أمن من عذابی».8


4ـ عیون اخبارالرضا(ع)

متنی که تنها در عیون اخبارالرضا(ع) آمده، عبارت است از:
حدثنا ابونصر احمدبن الحسین بن احمدبن عبید العنبی، قال حدثنا ابوالقاسم محمدبن عبیدالله بن بابویه الرجل الصالح، قال حدثنا ابومحمد احمدبن محمدبن ابراهیم بن هاشم، قال حدثنا الحسن بن علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفر ابوالسید المحجوب امام عصره بمکة، قال: «حدّثنی ابی علی بن محمد النقی، قال حدثنی ابی محمدبن علی التقی، قال حدثنی ابی علی بن موسی الرضا(ع) … قال الله سیدالسادات عزوجل: انی انا الله، لااله الا انا، فمن اقرّ لی بالتوحید دخل حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی».9


5ـ التوحید

مضمونی که تنها در توحید صدوق آمده، عبارت است از:
حدثنا ابوالحسین محمدبن علی بن الشاه الفقیه بمرو الرود، قال حدثنا ابوبکر محمدبن عبدالله النیسابوری، قال حدثنا ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عباس الطائی بالبصرة، قال حدثنی ابی فی سنة ستین ومأتین، قال حدثنی علی بن موسی الرضا: «… یقول الله جلّ جلاله: لااله الاالله حصنی فمن دخله أمن من عذابی».10


6ـ معانی الاخبار

نقلی که تنها در کتاب معانی الاخبار آورده شده، عبارت است از:
حدثنا محمدبن الحسن القطّان، قال حدثنا عبدالرحمن بن محمد الحسینی، قال حدثنی محمدبن ابراهیم بن محمد الفزاری، قال حدثنی عبدالله بن بحر الاهوازی، قال حدثنی ابوالحسن علی بن عمرو، قال حدثنا الحسن بن محمدبن جمهور، قال حدثنی علی بن بلال عن علی بن موسی الرضا علیه السلام … عن النبی(ص) عن جبرئیل عن میکائیل عن اسرافیل عن اللوح عن القلم قال یقول الله تبارک وتعالی: «ولایة علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حصنی فمن دخل حصنی امن ناری».11
این مضمون، در کتابهای پس از شیخ صدوق نیز نقل شده که در بخشهای آینده بدان اشاره می گردد.


7و8 ـ امالی الطوسی

شیخ طوسی این حدیث را با دو سند و دو مضمون نقل کرده است:
1ـ جماعة عن ابی المفضل عن اللیث بن محمد العنبری عن احمدبن عبدالصّمد عن خاله ابی الصلت الهروی قال کنت مع الرضا(ع) لمّا دخل نیسابور … فقال: «حدثنی ابی موسی بن جعفر … اخبرنی جبرئیل الروح الامین عن الله تقدست اسماؤه وجل وجهه قال: انی انا الله، لااله الا انا وحدی، عبادی فاعبدونی ولیعلم من لقینی منکم بشهادة ان لااله الاالله مخلصا بها انه قد دخل حصنی ومن دخل حصنی امن عذابی». قالوا یا ابن رسول الله وما اخلاص الشهادة للّه؟ قال: «طاعة الله ورسوله ولایة اهل بیته(ع)».
امام رضا(ع) حدیث کرد از خداوند که فرمود: «همانا من خدایم. معبودی بجز از من نیست. بندگان من مرا پرستش کنید و بدانید هرکس از شما با شهادت به وحدانیت از روی اخلاص، مرا ملاقات کند، در دژ من داخل می گردد و هرکس در دژ محکم من داخل گردد، از عذاب من درامان است.» سؤال شد: «ای فرزند رسول خدا شهادت بااخلاص چیست؟». امام رضا(ع) فرمود: «پیروی از خدا و رسول او و ولایت اهل بیت او».12
2ـ ابومحمد الفحام قال حدّثنی عمربن یحیی الفحام، قال حدثنی عبدالله بن احمدبن عامر، قال حدثنی ابی احمدبن عامر الطائی، قال حدثنا علی بن موسی الرضا: «… یقول الله: لااله الاالله حصنی من دخله امن من عذابی».13


9ـ کشف الغمة

آنچه که در کتاب کشف الغمه نقل شده، از نظر سند و متن با دیگر نقلها فرق می کند و آن نقل عبارت است از:
قال الفقیر الی الله جامع هذا الکتاب ـ اثابه الله تعالی ـ نقلت من کتاب لم یحضرنی اسمه الآن ما صورته، حدث المولی السعید امام الدنیا عمادالدین محمدبن ابی سعدبن عبدالکریم الوزان فی محرم سنة ست وتسعین وخمسمأة، قال اورد صاحب کتاب تاریخ نیسابور فی کتابه ان علی بن موسی الرضا لمّا دخل الی نیسابور فی السفرة التی فاز فیها بفضیلة الشهادة، کان فی مهد علی بغلة شهباء علیها مرکب من فضة خالصة، فعرض له فی السوق الامامان الحافظان للاحادیث النبویة ابوزرعة ومحمدبن اسلم الطوسی ـ رحمهماالله ـ فقالا: «ایها السیدبن السادة، ایها الامام وابن الائمه، ایها السلالة الطاهرة الرضیة، ایها الخلاصة الزاکیة النبویة، بحق آبائک الاطهرین واسلافک الاکرمین الاما رأیتنا وجهک المبارک المیمون ورویت لنا حدیثا عن آبائک عن جدّک نذکرک به». فاستوقف البغلة ورفع المظلة واقر عیون المسلمین بطلعته المبارکة المیمونة … فقال(ع): «… یقول الله: کلمة لااله الاالله حصنی فمن قالها دخل حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی صدق الله سبحانه وصدق جبرئیل وصدق رسوله وصدق الائمة علیهم السلام».14
جمع بندی
آنچه که ملاحظه شد، برخی از نقلهای این حدیث شریف می باشد که از نظر متن و سند با همدیگر اختلاف دارند و در کتابهای حدیثی، متنهای دیگری با سندهای دیگر نیز نقل شده و افزون بر این، مضمون این روایت با کلمات و سندهای دیگری نیز نقل شده که ذکر آنها در حوصله این مختصر نمی گنجد.


«سلسلةالذهب» در آثار دیگر مؤلّفان شیعه
جهت پی بردن به اهمیت بیشتر این حدیث شریف، ذکر نام و نام اثر برخی مؤلفان شیعه را (که در اعصار گوناگون، این حدیث را نقل و بر آن اعتماد کرده اند)، سودمند می دانیم:
1ـ طبری، بشارة المصطفی، منشورات حیدریه، ص331
2ـ فتّال نیشابوری، روضةالواعظین، منشورات رضی، ص42
3ـ ابوالحسن ورّام، مجموعه ورّام، سازمان انتشارات اسلامی، ج2، ص74
4ـ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ج1، ص170
5ـ إربلی، کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، دارالکتاب الاسلامی، ج3، ص97.
6ـ دیلمی، أعلام الدین، دارالکتب الاسلامیة، ص214
7ـ ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، مطبعة سیدالشهداء، ج4، ص94
8 ـ شیخ حرّ عاملی، الجواهر السنیّة، منشورات مکتبة المفید، ص147
9ـ علامه مجلسی در بسیاری از کتابهایش، از جمله در جاهای گوناگون دایرةالمعارف بزرگ خویش، بحارالانوار، آن را نقل می کند؛ از جمله در موارد زیر:
ج3، ص5 و6 و7و10و13و14؛ ج27، ص134؛ ج38، ص98؛ ج39، ص24 6و247؛ ج49، ص121و1 22و1 23و 126و127و…15
10ـ عباسقلی خان سپهر، ناسخ التواریخ امام علی بن موسی الرضا(ع)
11ـ علی محمد علی دخیّل، ثواب الاعمال وعقابها، دارالمرتضی، ص13
12ـ محمدحسن هروی خراسانی، حدیقة الرضویه
13ـ محدث قمی، سفینةالبحار، دارالأسوة للطباعة والنشر، ج2، ص114 و ج3، ص3
14ـ محدّث قمی، منتهی الامال، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، ج2، ص286
15ـ المیلانی، قادتنا کیف نعرفهم؟، موسسةالوفاء، ج6، ص437
16ـ شهاب الدین حسینی تبریزی درباره سند این حدیث و حدیث کسا، رساله ای تدوین کرده است. (الذریعة، مطبعه مجلس شورای ملّی، ج6، ص378)
17ـ سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعة، ج4، قسمت دوم، ص118
18ـ علی گلزاده غفوری، امام رضا(ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
19ـ احمد خوشنویس، حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، انتشارات عطایی
20ـ احمد محدث خراسانی، حیاة الرضا(ع)، انتشارات آستان قدس رضوی
21ـ موسی خسروی، زندگانی امام هشتم علی بن موسی، نشر صحافیان
22ـ علی محمد نوربخش، زندگی حضرت رضا(ع)، انتشارات نقش جهان
23ـ احمد مغنیه، زندگانی حضرت رضا(ع)، از انتشارات مجله ماه نو
24ـ عمادزاده اصفهانی، زندگانی حضرت علی بن موسی الرضا(ع)
24ـ سیدجعفر مرتضی عاملی، زندگی سیاسی هشتمین امام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
25ـ محمدجواد نجفی، ستارگان درخشان، انتشارات اسلامیه
26ـ ابوالقاسم سحاب، زندگانی علی بن موسی الرضا(ع)، شرکت چاپ تهران16
27ـ سیدحسن شیرازی، کلمةالله، دارالصادق، ص29
28ـ عزیزالله عطاردی، مسند امام رضا(ع)، المؤتمر العالمی للامام الرضا(ع)، ج1، ص58
29ـ سید محمدحسین حسینی طهرانی، امام شناسی، انتشارات حکمت، ج5، ص135


متن حدیث در منابع اهل سنّت

بسیاری از محدثان بزرگ اهل سنت نیز این حدیث را با سندها و متنهای گوناگونی نقل کرده اند. در اینجا برخی نقلها که هم از نظر سند و هم از نظر متن اختلاف دارند آورده می شود:
1ـ الفصول المهمه ابن صبّاغ
وقال المولی السعید امام الدنیا محمدبن ابی سعید بن عبدالکریم الوزان فی محرم سنة ست وتسعین وخمس مأة، قال اورد صاحب الکتاب تاریخ نیشابور فی کتابه أن علی بن موسی الرضا لمّا دخل الی نیشابور فی السفرة التی خصّ فیها بفضیلة الشهادة …، فقال علی بن موسی الرضا علیه السلام حدّثنی ابی موسی … قال(ص): «حدثنی جبرئیل سمعت ربّ العزّة یقول: کلمة لااله الاالله حصنی، فمن قال لها دخل حصنی ومن دخل حصنی أمن عذابی».17
2ـ التدوین قزوینی
احمدبن عیسی بن علی بن الحسین الصغیربن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، سمع علی بن موسی الرضا، وکان قد قدم قزوین والیا علیها من قبل الحسن بن زیدبن محمدبن اسماعیل بن الحسن بن زیدبن الحسن ابی طالب ومات الحسن بن زید بطبرستان، حدّث محمدبن علی بن الجارود عن علی بن احمد البجلی، ثنا احمدبن یوسف المؤدب، ثنا احمدبن عیسی العلوی، ثنا علی بن موسی الرضا عن ابیه موسی عن ابیه جعفر عن ابیه علی بن الحسین عن ابیه الحسین بن علی عن ابیه علی بن ابی طالب، قال قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عن جبرئیل علیه السلام عن اللّه عزوجل: «لااله الاالله حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی».18
3ـ حلیة الاولیای ابونعیم اصفهانی
حدثنا ابواسحاق ابراهیم بن عبدالله من اسحاق المعدل، ثنا ابوعلی احمدبن علی الانصاری بنیسابور، ثنا ابوالصلت عبدالسلام بن صالح الهروی، ثنا علی بن موسی الرضا: «حدّثنی ابی موسی بن جعفر، حدثنی ابی جعفربن محمد، حدثنی ابی محمدبن علی، حدثنی ابی علی بن الحسین بن علی، حدثنی ابی علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنهم، حدثنا رسول الله صلی الله علیه وسلم عن جبرئیل علیه السلام، قال قال الله عزوجل: انی انا الله لااله الا انا فاعبدونی؛ من جاءنی بشهادة ان لااله الاالله بالاخلاص، دخل فی حصنی ومن دخل فی حصنی أمن عذابی».19
4ـ ینابیع المودّه قندوزی حنفی
وفی تاریخ نیشابور انّه استقام بها ایاما … «سمعت ربّ العزّة یقول: لااله الاالله حصنی فمن قالها دخل حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی».20
وفی روایة فلمّا مرّت الراحلة نادانا: «بشروطها وانأ من شروطها». قیل من شروطها الاقرار له بأنّه امام المسلمین مفترض الطاعة ویشهد لهذه الرّوایة ویقوّیها قول علی (کرم الله وجهه) فی کتاب غررالحکم21: «ان لااله الاّ الله مشروطا وانأ وذریّتی من شروطها».22


«سلسلةالذهب» در آثار دیگر مؤلفان اهل سنّت
در پایان این بخش، مناسب است از برخی عالمان اهل سنت که حدیث سلسلةالذهب را نقل کرده اند، نام برده شود:
1ـ علامه عبدالرئوف مناوی، شرح الجامع الصغیر، ص410
2ـ علامه سبط جوزی، التذکرة، طبع الغری، ص136
3ـ علامه مورخ شیخ احمدبن یوسف دمشقی فرمانی، اخبارالدول وآثارالاول، طبع بغداد، ص115
4ـ علامه محمد خواجه پارسای بخاری، فصل الخطاب (بر اساس نقل ینابیع المودة، طبع اسلامبول، ص385)
5ـ علامه بدخشی، مفتاح النجاة، ص179 (از مخطوطات کتابخانه آیةالله نجفی مرعشی ـ قم)
6ـ محقق مورخ بهجت افندی، تاریخ آل محمد صلی الله علیه وآله، مطبعه آفتاب، ص190
7ـ علامه زبیدی حنفی، الاتحاف، ج3، ص147، طبع میمنیّه، مصر، ج3، ص147
8 ـ شیخ احمد تابعی مصری، الاعتصام بحبل الاسلام، مطبعة السعادة، قاهره، ص205 23
9ـ محمدعلی البار، الامام علی الرضا ورسالته فی الطب النبوی، دارالمناهل، ص83
10ـ حسام الدین هندی در «کنز العمال» در موارد زیادی، حدیث سلسلةالذهب را با مضمونهای گوناگون از کتابهای مختلف نقل می کند از جمله:
الف ـ در ج1، ص58، حدیث158 و ص297، حدیث1422 و ص416، حدیث1769، از ابن عساکر
ب ـ در همان جلد، ص54، حدیث167 و ص65، حدیث235، از ابن نجار
ج ـ در همان جلد، ص65، حدیث 236، از خطیب بغدادی24
11ـ زمخشری، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ج2، ص249
12ـ ابونعیم، جواهر العقدین، العقد الثانی ـ الذکر الثالث، ص308


سلسلةالذّهب، در نگاه دانشمندان دانش درایه
محدّثان در دانش درایه25، احادیث را به اقسام گوناگون تقسیم کرده اند و هر حدیثی را به لحاظ قوت و ضعف، تحت عناوین مختلفی داخل کرده اند. در این قسمت، جهت آشنایی بیشتر با شناسنامه حدیث «سلسلةالذهب»، چند عنوان از عناوین فراوانی را که این حدیث، داخل در مجموعه ذیل آنهاست، مورد بحث قرار می دهیم. یادآوری این نکته لازم است که در این بخش، تنها به عناوینی که نشانگر اهمّیّت حدیث است، بسنده می گردد.
1ـ قدسی
حدیث سلسلةالذهب، از آن جهت که محتوا و مفاهیم آن، از جانب پروردگار متعال بر قلب مبارک رسول الله(ص) القا شده و الفاظ آن از خود ایشان می باشد، حدیث قدسی است.26
2ـ متواتر27
حدیث سلسلةالذهب، اگرنگوییم متواتر لفظی است، بی شک متواتر معنوی هست28؛ زیرا در بحثهای گذشته روشن شد که این حدیث را شیعه با عبارات مختلف، در حدّ زیادی نقل کرده اند29 و اهل سنّت نیز آن را با سندهای گوناگون، نقل کرده اند؛ و چنانچه اشکال گردد که: متنهایی که با سندهای گوناگون نقل شوند، تفاوت دارند، در جواب می گوییم: برخی جملات روایت، در تمامی آنها آمده است.
3ـ مسلسل30
حدیث سلسلةالذهب، از آن جهت که بر اساس برخی نقلها با کلمه «حدّثنی» و در برخی نقلها با کلمه «سمعت ابی» نقل شده، مسلسل نام گرفته است؛ و از آن جهت که در سند آن،از امام رضا(ع) تا گوینده حدیث (خداوند)، پیشوایان معصوم(ع) قرارگرفته اند، حدیثی مسلسل است و چون شایسته است که این سند با آب طلا نوشته شود، «سلسلةالذّهب» نام گرفته است.
4ـ مسند31
حدیث مورد بحث، از آن جهت که تمامی رجال سند آن ذکر شده اند، حدیث مسند نام گرفته است.
گفتنی است که برخی دیگر از اصطلاحات دانش درایه نیز بر حدیث «سلسلةالذهب» منطبق است که فرصت طرح آنها نیست.
اهمّیّت سند حدیث سلسلةالذهب، در گفته محدّثان
در این بخش، بنا نداریم از تک تک رجال سند حدیث، بحث رجالی (توثیق و تضعیف) داشته باشیم؛زیرا نیازی به آن نیست. این حدیث را محدّثان شیعه و سنّی با سندهای گوناگون نقل کرده اند و درباره سند حدیث، عباراتی که حاکی از اهمیت آن است، بیان کرده اند. افزون بر اینها، مضمون حدیث در بسیاری از آیات و روایات دیگر نیز آمده است؛ بنابراین، همانگونه که پیش از این گفته شد، اگر نگوییم متواتر لفظی است، به طور قطع متواتر معنوی می باشد.

در اینجا برخی از گفته های محدّثان را ـ که حاکی از اهمّیّت دادن آنها به سند حدیث است، می آوریم.

1ـ حافظ ابونعیم می نویسد:
هذا حدیث ثابت مشهور بهذا الاسناد من روایة الطاهرین عن آبائهم الطیّبین وکان بعض سلفنا من المحدّثین إذا روی هذا الاسناد قال لو قرئ هذا الاسناد علی مجنون لأفاق.32
این حدیث، با همین سند از انسانهای پاک، از پدران پاکشان رسیده و یکی از محدّثان بزرگ پیشین، هنگامی که این حدیث با همین سند روایت شد گفت چنانچه این سند بر فردی مجنون خوانده شود، سالم می گردد.
2ـ علامه إربلی درباره اهمیت سند حدیث می نویسد:
قال الاستاد ابوالقاسم القشیری رحمه الله إنّ هذا الحدیث بهذا السند بلغ بعض امراء السامانیة فکتبه بالذّهب وأوصی أن یدفن معه فلمّا مات رؤی فی المنام فقیل ما فعل الله بک فقال غفرالله لی بتلفّظی بلا إله الاّ الله وتصدیقی محمدا(ص) رسول الله مخلصا وأنّی کتبت هذا الحدیث بالذّهب تعظیما وإحتراما.33
استاد ابوالقاسم قشیری ـ خدای رحمتش کند ـ گفت حدیث سلسلةالذهب با همین سند، به یکی از شاهان سامانی رسید و آن را با آب طلا نوشت و وصیّت کرد که با او دفن شود. پس از مرگ، در عالم خواب دیده شد. سؤال شد چه بر سر تو آمد؟ در جواب گفت: خداوند به واسطه گفتن جمله لااله الاالله و باور رسالت محمد(ص) از روی اخلاص، و آنکه من این حدیث را با آب طلا به خاطر بزرگداشت و احترام آن نوشتم، مرا بخشید.
3ـ محدّث قمی پس از نقل حدیث می فرماید:
رواه صاحب «بشارة الشیعة» عن کعب الحبر ثم قال لحری أن یکتب بالذّهب.34
این حدیث را صاحب کتاب «بشارة الشیعه» از کعب الحبر نقل کرده و گفته سزاوار است این حدیث با آب طلا نوشته شود.
4ـ ابن صبّاغ می نویسد:
فعدّوا أهل المحابر والدّوی الذین کانوا یکتبون فأنافوا علی عشرین ألفا.35
تعداد نویسندگان صاحب قلم و دوات که حدیث سلسلةالذّهب را [آن روز] می نوشتند، بیشتر از بیست هزار تن شمار کردند.
5ـ احمدبن یوسف غرمانی در اخبار الدّول، پس از نقل حدیث، همان عبارت بالا را به اضافه داستان به زر نوشتن سلطان سامانی نقل می کند.36
6ـ شیخ مؤمن شبلنجی، دراین باره، در کتاب نورالابصار، همان عبارت بالا را نقل می کند.37
7ـ علامه قندوزی حنفی نیز در ینابیع المودّه، شمار نویسندگان حدیث را بیست هزار نقل کرده است.38
8 ـ محمدعلی البار، که سنّی است، در کتاب الامام علی الرضا و رسالته فی الطّب النبوی، می نویسد:
امام رضا در حالی این حدیث را املا کرد که جمعیّت طالب علم قابل شمارش نبودند.39
9ـ مؤلف «التّدوین فی اخبار القزوین»، از امام ابن حنبل نقل می کند که اگر این سند بر مجنون خوانده شود، به حال عادی برمی گردد.40
باید یادآور شویم که محدّثان، درباره کمتر حدیثی چنین تعابیری به کار برده اند.
پیام حدیث، تبیین فلسفه سیاسی اسلام
گرچه در این نوشتار، بررسی سند و متنهای گوناگون دنبال می گردد، ولی نگاه اجمالی به پیام حدیث نیز خالی از فایده نیست. بی شک اصل امامت، در اسلام، اهمیت بسیار دارد. از این رو، در بسیاری از آیات و روایات، بدان توجه داده شده است؛ از جمله آیات:


الف: یاایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم …41
ای کسانی که ایمان آورده اید خدای را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر (امامان) را که از شمایند …


ب: الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الاسلام دینا …42
امروز43، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را دین شما پسندیدم …


ج: انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون.44
همانا سرپرست شما خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان آورده اند؛ آنان که نماز را برپا می دارند و زکات می دهند، درحالی که در رکوعند.
اهمّیت اصل «امامت» از گفتار امامان شیعه و اهل بیت(ع)، نیز به روشنی آشکار است؛ تا آنجا که درباره نهج البلاغه گفته اند:
معظم خطبه فی السیاسة واقلّها فی الزهد.45
بخش عمده خطبه های نهج البلاغه درباره سیاست است و اندکی از آن در موضوع پارسایی.
و امام رضا(ع) در این باره می فرماید:
إنّ الامامة زمام الدین ونظام المسلمین.46
همانا امامت، شیرازه دین و سبب نظم مسلمانان است.
اهمیت این مطلب تا جایی است که مرحوم ثقةالاسلام کلینی، قسمت عمده مطالب کتاب شریف اصول کافی (بیشتر از یک سوم) را به موضوع امامت و شناسایی رهبر اختصاص داده است و چون امامت تداوم نبوّت، و موجب حفظ و حراست از توحید و احیاگر اسلام اصیل است، و از جانب دیگر، امامت شکل دهنده نظام و فلسفه سیاسی است، اگر گفته شود اسلام منهای امامت و ولایت، اسلام بی روح و جان (و به تعبیر امام راحل، اسلام امریکایی)47 است، سخنی مبالغه آمیز نخواهد بود.
و باز به همین دلیل است که در تاریخ سیاسی اسلام، امامت، بیشترین سخنان و حماسی ترین صحنه ها را (همچون غدیرخم که کاملترین انتخاب و عاشورا که خونین ترین صحنه در تاریخ بشریت است) به خود اختصاص داده است. و در جریان تحقّق یافتن چنین نظامی (نظام امامت)، با فراز و نشیب بسیار، فلسفه سیاسی اسلام، شکل گرفته و تکامل و تبیین یافته است. سفر تاریخی امام رضا(ع) از مدینه به طوس و اجتماع عظیم مردم نیشابور و سخنان طلایی حضرت در آن سامان ـ که از مراکز بزرگ علمی جهان آن روز به شمار می آمده ـ را نیز باید تداوم همان خط تحقّق نظام امامت دانست.
بی شک، آنچه سبب شد که امام(ع) این حدیث را املا کند، ذیل حدیث بود که بیانگر نظام و فلسفه سیاسی اسلام و تداوم حرکت غدیر و عاشوراست. زیرا اگر ما بپذیریم جمله «بشرطها وشروطها وأنا من شروطها» نیز صادر شده، امام(ع) سه اصل مهم اعتقادی را به عنوان راه رستگاری، به گونه ای صریح بیان کرده اند:
1ـ لااله الاالله، که بیانگر توحید است،
2ـ بشرطها، که بیانگر نبوّت است،
3ـ وشروطها، که بیانگر لزوم اعتقاد به امامت ائمه معصومین است.
و اگر جمله «بشرطها» نباشد و تنها جمله «بشروطها وأنامن شروطها» باشد، چون امامت، جانشینی نبوّت است و امامت، دلالت بر نبوّت نیز دارد، از این صورت هم باز، سه اصل مهم را می توان استخراج و برداشت نمود.
بنابراین، امام(ع) در این حدیث، امامت را که به اصطلاح، علّت مبقیه اسلام می باشد، بیان کرده است و امروز، ملاحظه می فرمایید که انقلاب اسلامی مردم ایران که بر اساس چنین فلسفه سیاسی (محوریّت امامت) بنا نهاده شده، یکی از هزاران ثمره این حدیث و مانند آن است.


جمع بندی
از آنچه که تا به حال گذشت چند امر، قابل استفاده است:
1ـ همانگونه که پیش از این گفته شد، بی شک با نقلهای گوناگون شیعه و سنّی، حدیث از تواتر (لااقل تواتر معنوی) برخوردار است.
2ـ اگرچه روایت با متنهای مختلف نقل شده، دور نیست همان نقلی که شیخ صدوق در سه کتاب توحید و معانی و عیون آورده است و در بسیاری از منابع دیگر شیعه و سنّی (از جمله بشارة المصطفی وینابیع المودة وروضة الواعظین) نیز آمده، همان مورد اشتراک باشد.
3ـ در زمان صدور حدیث، اختلاف است؛ برخی مانند مؤلّف الفصول المهمّه، زمان ایراد حدیث را هنگام ورود حضرت و برخی دیگر، مانند مؤلّفان بشارةالمصطفی و عیون اخبارالرّضا، هنگام خروج ایشان از نیشابور دانسته اند؛ ولی از قراین بسیاری می توان استفاده کرد که صحیح، هنگام خروج حضرت است؛ بویژه که بیشترین نقلها این مدّعا را اثبات می کند.
4ـ اجتماع عظیم شهر نیشابور که تنها بیش از بیست هزار صاحب قلم و نویسنده در آن تاریخ در میان آنها بوده است، نشانگر عشق و علاقه عمیق مردم به خاندان رسالت و نبوّت در آن عصر است.
5ـ در مورد سفری که حضرت، این حدیث را در خلال آن املا کرده اند نیز اختلاف به چشم می خورد. زیرا برخی از نقلها (از جمله نقل محمدعلی البار در کتاب الامام علی الرضا) می گویند در سالی بوده است که حضرت وفات فرمودند؛ یعنی پس از گذشت دوسال از بیعت.48
لیکن صحیح آن است که این حدیث، در مسیر حرکت امام از مدینه به طوس بیان گردیده و شاهد بر این مطلب، نقلهای مختلف حدیث است در کتابهای گوناگون که همه (بجز یک مورد) همین را نوشته اند.
6ـ به همین سند، در بسیاری از کتابها، ولایة علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی نقل شده؛ از جمله در معانی الاخبار49 و بحارالانوار.50
7ـ اگرچه در برخی از کتابها جمله «بشرطها وشروطها» آمده است، ولی راقم این سطور، این جمله «بشرطها» را تا به حال نیافته است.
8 ـ روشن شد که حدیث، از نظر سند و متن، بسیار محکم و کم نظیر است و این شبهه که چرا در کتب اربعه (بویژه اصول کافی) نیامده، بی اساس می باشد؛ زیرا ثقةالاسلام کلینی در مقام جمع آوری تمام احادیث نبوده است.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها
1 . شیخ صدوق، توحید، دارالمعرفة، ص24
2 . شیخ صدوق، معانی الاخبار، دارالتعارف، ص37
3 . شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، منشورات الأعلمی، ج2، ص134
4 . شیخ طوسی، الامالی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة لمؤسسة البعثة، ص279؛ حدیث، در کتب اربعه پیدا نشد
5 .صحیفةالرّضا(ع)، تحقیق محمدمهدی نجف، دارالاضواء، ص40
6 . شیخ صدوق، التوحید، باب ثواب الموحدین، ص24، ح23؛ عیون اخبارالرضا، منشورات الاعلمی، ج2، ص134، ح4؛ معانی الاخبار، دارالتعارف، ص370، باب معنی حصن الله عزوجل، ح1
7 . شیخ حرّ عاملی در کتاب خود (الجواهر السّنیة)، این حدیث را با سندهای گوناگون نقل نموده و افزوده است که اگر کلمه اول عبارت «انأ من شروطها» را همینطور و بدون تشدید بخوانیم، تنها امام رضا(ع) را شامل می شود. امّا اگر با تشدید (إنّا) بخوانیم، تمامی ائمّه علیهم السلام را شامل خواهد شد. (الجواهر السّنیة، منشورات مکتبة المفید، ص147)
8 . شیخ صدوق، التوحید، ص24، ح22؛ عیون اخبارالرضا؛ ج2، ص132 (باب37، ح1)
9 . عیون اخبارالرضا، ص134، ح3
10 . التوحید، ص24، ح1
11 . معانی الاخبار، دارالمعرفة، تحقیق حسین غفاری، ص371 (باب معنی آخر لحصن الله، ح1).
12 . الامالی، شیخ طوسی، ج2، ص201، به نقل از امام شناسی.
13 . الامالی، الطوسی، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة لمؤسسة البعثة، ص279
14 . العلامه الاربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، دارالکتاب الاسلامی، ج3، ص98
15 .محمدباقر المجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، مؤسسة الوفاء، بیروت، لبنان.
16 . ذکر این نکته لازم است که از شماره 18تا26، به نقل از کتابنامه امام رضا (از انتشارات معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی ـ پژوهشکده باقرالعلوم) آمده است.
17 . الفصول المهمة فی معرفة احوال الأئمّة، الشیخ الامام علی بن محمد الشهیر بابن الصبّاغ، منشورات دارالحدیث، ص235؛ نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، الشیخ مؤمن الشبلنجی، منشورات الشریف الرّضی، ص314؛ الشرح الکبیر علی الجامع الصغیر، المناوی.
18 . التدوین فی اخبار قزوین، عبدالکریم بن محمد الرّافعی القزوینی، تحقیق عزیزالله عطاردی، دارالکتب العلمیه، بیروت، ج2، ص213
19 . حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، حافظ ابونعیم احمدبن عبدالله اصفهانی، دارالکتب العلمیة، ج3، ص192
20 . ینابیع المودّة لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، تحقیق سیدعلی جمال اشرف، دارالاسوة، ج3، ص122؛ الصّواعق المحرقة، ابن حجرالهیثمی، ص204
21 . غررالحکم ودررالکلم، ج1، ح103، ص220
22 . ینابیع المودة، ج3، ص123
23 . این هشت مورد را از کتاب ارزشمند زیر، استخراج کرده ایم:
احقاق الحق وازهاق الباطل، قاضی سید نورالله حسینی شوشتری، تعلیق آیةالله شهاب الدین مرعشی نجفی، ج12، ص387 و ج19، ص579
24 . کنزالعمّال فی سنن الاقوال والافعال، حسام الدین المتقی الهندی، مؤسسة الرّسالة.
25 . دانش درایه، علمی است که در آن از متن، سند، طریق صحیح و سقیم، و آنچه که در پذیرش و ردّ حدیث نقش دارد بحث می گردد. (مامقانی، مقباس الهدایة فی علم الدّرایة، مؤسسة آل البیت، ج1، ص41؛ علم الحدیث و درایةالحدیث، ص5؛ اصول الحدیث، ص14؛ الرّعایة فی علم الدّرایة، ص45).
26 . مدیر شانه چی درباره تقسیم حدیث به قدسی و غیرقدسی و تعاریف مربوط می نویسد:
حدیث قدسی، عبارت از حدیثی است که پیغمبر(ص) از خداوند، اخبار می کند؛ بدین گونه که معنا و مضمون آن بر قلب پیغمبر القا می شود و پیغمبر(ص) با لفظ خود، آن را ادا می نماید. (علم الحدیث ودرایةالحدیث، ص13)
دانشمندان دانش درایه، افزون بر بیان اقسام حدیث قدسی، تفاوتهایی را میان حدیث قدسی و قرآن از آن جهت که هردو کلام الهی می باشند بیان کرده اند؛ از جمله:
1ـ قرآن، معجزه الهی است؛ ولی حدیث قدسی معجزه نیست.
2ـ منکر قرآن، کافر است؛ ولی منکر حدیث قدسی، کافر نیست.
3ـ قرآن، توسط جبرئیل بر رسول الله(ص) نازل می گردید، برخلاف حدیث قدسی.
4ـ الفاظ آیات قرآن، منسوب به خداوند متعال است؛ برخلاف الفاظ احادیث قدسی.
5ـ مس نمودن آیات قرآن، بدون وضو حرام است؛ ولی مس احادیث قدسی، بی وضو حرام نیست.
علاقه مندان می توانند جهت اطلاع بیشتر از حدیث قدسی و احکام آن، به کتابهای زیر مراجعه کنند: مقباس الهدایة، شیخ عبدالله مامقانی، ص70؛ علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص11؛ مستدرکات مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج5، ص45؛ مجمع البحرین، ج6، ص371؛ الاحادیث القدسیّة، ج1، ص4؛ اصول الحدیث واحکامه، جعفر سبحانی، ص20.
27 . تقسیم دیگری که در کتابهای درایه، درباره حدیث انجام پذیرفته، تقسیم آن به متواتر و آحاد است. شهید ثانی در این باره می نویسد:
وینقسم الخبر مطلقا ـ اعم من المعلوم صدقه وعدمه ـ الی متواتر وآحاد … وهو ما بلغت رواته فی الکثرة مبلغا احالت العادة تواطؤهم علی الکذب واستمر ذلک الوصف فی جمیع الطبقات حیث یتعدّد. (الرّعایة فی علم الدرایة، ص62)
خبر، چه صدق آن روشن باشد و یا نباشد، به متواتر و آحاد تقسیم می گردد … و متواتر، عبارت است از خبری که راویان آن در حدّی از کثرت باشد که به طور عادی هماهنگی آنها بر دروغ گویی محال باشد و این کثرت، باید در تمامی طبقات حدیث جریان داشته باشد.
28 .خبر متواتر، به لفظی و معنوی و اجمالی تقسیم می شود. متواتر معنوی، خبری است که با اخبار دیگری، در معنا اتّحاد داشته باشد. (علم الحدیث ودرایةالحدیث، ص37)
29 . برای آگاهی بیشتر، به کتابهای زیر رجوع شود: مقباس الهدایة، مامقانی، ص87؛ ضیاءالدّرایة، ص15؛ وجیزه شیخ بهایی، ص97؛ الرعایة، شهید ثانی، ص62؛ علوم الحدیث ومصطلحه، دکتر صبحی صالح، ص146؛ مستدرکات مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج5، ص57؛ اصول الحدیث واحکامه، جعفر سبحانی، ص23.
30 . یکی از اقسام حدیث در علم درایه، مسلسل است. شهید ثانی در این باره می نویسد:
وهو ما تتابع فیه رجال الأسناد علی صفة.
مسلسل، حدیثی است که رجال سند آن، با یک صفت، پشت سر هم نقل گردند.
(الرّعایة فی علم الدّرایة، شهید ثانی، مکتبة آیةالله المرعشی، تحقیق عبدالحسین محمدعلی بقال، ص117)
حدیث مسلسل نیز اقسامی دارد؛ زیرا وحدت در صفت، یا قولی است و یا فعلی؛ و گاهی وحدت اشتراک در اسم و یا اشتراک در مکان و مانند اینها می باشد. از این روی، برخی از ارباب علم درایه، مسلسل را به هشت قسم تقسیم کرده اند و چون بررسی تفصیلی آن در این مقال نمی گنجد، به همین مقدار بسنده می شود. خواستاران، به این منابع مراجعه کنند: مستدرکات مقباس الهدایة فی علم الدرایة، مامقانی، مطبعة مهر، ج5؛ علم الحدیث ودرایةالحدیث، کاظم مدیرشانه چی، ص71؛ مقباس الهدایة فی علم الدرایة، ج1، ص259؛ علوم الحدیث ومصطلحه، دکتر صبحی صالح، ص249؛ ضیاءالدّرایة، ضیاءالدین علامه، ص31؛ وجیزه شیخ بهایی، ص96؛ و نیز اصول الحدیث و احکامه، جعفر سبحانی، ص82.
31 . از دیگر اصطلاحات علم درایه درباره احادیث، اصطلاح مسند و یا به عبارت دیگر متصل، در برابر مرسل، معلق، موقوف و مقطوع است. مدیرشانه چی در این باره می نویسد:
مسند، حدیثی است که سلسله سند آن در جمیع مراتب تا معصوم، مذکور و متصل باشد که قهرا حدیث مرسل و معلق و موقوف و مقطوع را شامل نیست. (علم الحدیث ودرایة الحدیث، ص56)
در این باره می توان به کتابهای زیر مراجعه کرد: ضیاءالدرایة، ضیاءالدین علامه، ص27؛ وجیزه، شیخ بهایی، ص95؛ علوم الحدیث ومصطلحه، ص216؛ مقباس الهدایة، مامقانی، ج1، ص202 و اصول الحدیث واحکامه، جعفر سبحانی، ص65.
32 . حلیةالأولیاء وطبقات الأصفیاء، حافظ ابونعیم احمدبن عبدالله اصفهانی، دارالکتب العلمیّة، ج3، ص192.
33 .کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، علامه إربلی، دارالکتاب الاسلامی، بیروت، ج3 ، ص98؛ سفینةالبحار، محدّث قمی، ج3، ص326 (ماده ذهب)؛ منتهی الأمال، محدث قمی، ج2، ص286.
34 .سفینةالبحار، شیخ عباس قمی، دارالاسوة، ج2، ص115 (ماده حدث).
35 . الفصول المهمّة فی معرفة احوال الائمّة، الامام ابن الصّبّاغ، منشورات دارالحدیث، ص235؛ ینابیع المودّة لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ج3، ص122؛ الصواعق المحرقة، ص204.
36 . اخبارالدّول وآثار الإول، احمدبن یوسف الغرمانی، عالم الکتب، ج1، ص344.
37 . نورالابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، شیخ مؤمن شبلنجی، منشورات الرّضی، ص313.
38 . ینابیع المودّة، سلیمان القندوزی الحنفی، دارالاسوة، ج3، ص122.
39 . الامام علی الرضا ورسالته فی الطب النبوی، محمدعلی البارّ، دارالمناهل، ص82.
40 . التدوین فی اخبار القزوین، عبدالکریم بن محمد الرّافعی القزوینی، تحقیق عطاردی، دارالکتب العلمیّه، ج2، ص213.
41 . نساء/59.
42 . مائده/3.
43 . مطابق آنچه از امامان و منابع معتبر اسلام به ما رسیده است، این روز، روز هجدهم ذی الحجه سال حجةالوداع است که پیامبر اسلام، علی(ع) را به امامت نصب فرمود.
44 . مائده/55؛ دراین باره به آیات: مائده/67، قصص/68، احزاب/36، معارج/1تا3 و بیّنه/7 مراجعه شود.
45 .تاریخ الأدب العربی، دکترعمر فرّوخ، ج1، ص309.
46 . سفینةالبحار، شیخ عباس قمی، دارالأسوة، ج1، ماده أم؛ و دراین باره به کتاب «عیون اخبارالرّضا(ع)» و نیز خطبه های 4و34و103 نهج البلاغه مراجعه فرمایید.
47 . صحیفه نور، ج21، ص8و21و74و91.
48 . الامام علی الرضا ورسالته فی الطّب النّبوی، محمدعلی البارّ، دارالمناهل، ص82.
49 . معانی الاخبار، ص371، ح1.
50 . بحارالانوار، ج39، ص246 و ص247.

منبع: سایت آستان قدس

گفتگوی امام رضا علیه السلام با راس الجالوت از عالمان یهود


امام رضا علیه السلام در طول حیات پر برکت خویش، احتجاجات و مناظرات بسیاری با پیروان ادیان و فرقه های گوناگون داشته که همگی سرشار از معارف حقه شیعی و مطالب نغز کلامی هستند و همواره دستمایه ای گرانبها برای متکلمین شیعی محسوب شده اند.
از جمله این مناظرات، گفتگویی است که امام رضا علیه السلام با راس الجالوت (1) از عالمان یهود انجام داده است.
شایان ذکر است که امام رضا علیه السلام مناظرات متعددی با راس الجالوت داشته که چند مناظره را شیخ صدوق در التوحید و عیون اخبار الرضا علیه السلام نقل نموده است. ولی این مناظره در مناظره آن کتابها دیده نمی شود. در این مناظره، پس از آنکه امام رضا علیه السلام به سؤال راس الجالوت پاسخ داده، وی تسلیم حق گردیده و با گفتن شهادتین به دین مقدس اسلام گروید و بدین صورت تشیع خود را اعلام نموده است.
چند نفر از دانشمندان شیعی این حدیث را شرح کرده اند که قدیمی ترین آنها قاضی سعید قمی (متوفای 1104ق) است.
قاضی سعید در شرح خود، پیرامون سند این حدیث چنین می گوید: «ثم ان فی الخبر الذی رواه اصحابنا و دار فی السنة اخواننا - رضوان الله علیهم - و اثبتوه فی دفاترهم من سؤال راس الجالوت... و انی بعد ما نصفت السبعین وکنت فی عشر الاربعین اطلعت علی هذه الروایة ». (2)
میرزای قمی نیز در شرح خود بر این حدیث در مقدمه گوید: «فقد روی لی بعض اصحابنا.. عن الرضا علیه السلام روایة بحذف الاسناد وانها فی بعض الکتب ولم یحضره ولم یحضرنی اصله ایضا... والروایة هی هذه والعهدة علی الراوی ».


شروح این حدیث:
حدود نه تن از عالمان شیعی بر این حدیث شرح نوشته اند که بعضی به صورت سنگی و حروفی به چاپ رسیده و برخی به صورت نسخه خطی در گنجینه کتابخانه ها نگهداری می شود.
خصوصیات این شروح چنین است:


1 - شرح قاضی محمد سعید بن محمد مفید قمی معروف به قاضی سعید قمی متوفای 1104ق. شرح وی «الفوائد الرضویة » نام دارد و امام خمینی قدس سره تعلیقه ای بر آن نگاشته اند که در سال 1375ش توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره به چاپ رسیده است.


2 - شرح میرزا ابوالقاسم بن حسن گیلانی قمی (متوفای 1231ق)، که چند نسخه از آن در کتابخانه مرعشی به شماره 1259 و 5328 و 10212 موجود است. و نسخه دیگری در کتابخانه مدرسه فیضیه به شماره 818 موجود است.


3 - شرح شیخ احمد بن زین الدین احسایی (متوفای 1243ق) که نسخه ای از آن در کتابخانه مرعشی به شماره 10358 (3) ونسخه دیگری به شماره 1341 موجود است.


4 - شرح شیخ محمد بن حاج محمدحسن مشهدی طوسی (4) (متوفای 1257ق).


5 - شرح محمد اسماعیل بن محمد جعفر اصفهانی (متوفای 1280ق).


6 - شرح ملامحمد بن احمد بن ملامهدی نراقی ملقب به عبدالصاحب (5) (متوفای 1297ق) (شرح حاضر).


7 - شرح ملاعبدالرحیم بن محمد یونس دماوندی که نسخه آن در کتابخانه مرعشی به شماره 6713 (6) موجود است.


8 و 9 - دو شرح از عالمان مجهولی که نسخه آنها به شماره 582 در کتابخانه دانشکده الهیات مشهد و شماره 262 مرکز احیاء میراث اسلامی قم موجود است.


شرح عبدالصاحب نراقی
ملامحمد بن احمد بن مهدی نراقی ملقب به عبدالصاحب، از عالمان بزرگ قرن سیزدهم هجری به شمار می رود. عبدالصاحب در سال 1215ق در بیت علم و اجتهاد دیده به جهان گشود. از دوران کودکی به دنبال دست یازیدن به دانش و معارف اسلامی بود. او فرزند خلف پدر، مجتهدی جامع و دارای آثار گرانسنگ است.
عبدالصاحب در سال 1297ق در کاشان دعوت حق را لبیک گفت و شاهباز روحش به ملکوت اعلا پرواز کرد و در کنار قبر پدر بزرگوارش در نجف اشرف مدفون گردید.
آثار باقی مانده از عبدالصاحب نراقی عبارتند از:
1 - انوار التوحید در علم کلام (7)
2 - المراصد ذات الفوائد در علم اصول، که نسخه ای از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی به شماره 13847 موجود است. (8)
3 - مشارق الاحکام در علم اصول فقه (9)
4 - فرهنگ عبری، در فرهنگ لغات عبری. (10)
5 - فهرست کتاب سیف الامة که ملااحمد نراقی تالیف نموده بود. (11)
6 - شرح حدیث راس الجالوت (رساله حاضر) این شرح تکمله ای است بر شرح ملامهدی نراقی (جد عبدالصاحب) که در آخر مشکلات العلوم آورده است.
تصحیح این شرح از روی نسخه های زیر صورت گرفته است:


الف: نسخه شماره 5893 کتابخانه حضرت آیت الله مرعشی، این نسخه دارای دوازده صفحه هفده سطری است.


ب: نسخه ای که در پایان مشکلات العلوم ملامهدی نراقی به چاپ رسیده است.
در تصحیح نسخه کتابخانه مرعشی با رمز «الف » اصل قرار داده شد و اختلافات نسخه چاپی با آن در حاشیه با رمز «ب » تذکر داده شده است.
متن حدیث نیز با شرح قاضی سعید قمی که با تعلیقه امام خمینی به چاپ رسیده، (12) مقابله و تصحیح شده که با رمز «ج » مشخص شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، والصلوة والسلام علی محمد و آله الطاهرین. وبعد، یقول الراجی الی رحمة ربه الباقی محمد بن احمد بن محمد مهدی النراقی: ان بعض الفضلاء الازکیاء الاصدقاء سالنی عن بیان معنی هذا الحدیث الشریف الذی هو شبه المرموز سؤالا و جوابا، فاجبته مع قصور البال و اختلال الاحوال اذ لم یسعنی رده.
قال حفظه الله: ایها العالم الربانی، و العارف الصمدانی، و الکاشف لاسرار (13) کلمات المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین، المامول من الطاف جنابکم ان تمنوا علی ببیان معنی هذا الحدیث الشریف و شرحه و تبیینه علی وجه التفصیل.


وهذه عبارة (14) الحدیث:
سال راس الجالوت مولانا الرضا علیه السلام فقال: یا مولای، ما الکفر؟ وما الایمان؟ و ما الکفران؟ وما الجنة والنیران (15) وما الشیطانان اللذان کلاهما مرجوان؟ وقد نطق کلام الرحمن بما قلت حیث قال فی سورة الرحمن: «الرحمن × علم القران × خلق الانسان × علمه البیان ». (16)
فلما سمع الرضا علیه السلام کلامه لم یحر جوابا، و نکت باصبعه الارض و اطرق ملیا.
فلما رای راس الجالوت سکوته علیه السلام حمله علی عیه، (17) و شجعته نفسه لسؤال آخر.
فقال: «یا رئیس المسلمین، ما الواحد المتکثر و المتکثر المتوحد الموجد و الموجد و الجاری المنجد و الناقص الزائد».
فلما سمع الرضا علیه السلام کلامه (18) و رای تسویل نفسه له، قال: «یا ابن ابیه، ای شی ء تقول، و ممن تقول، و لمن تقول؟ بینا انت انت صرنا نحن نحن. فهذا جواب موجز.
و اما الجواب المفصل فاقول اعلم (19) ان کنت الداری و الحمدلله الباری. ان الکفر کفران; کفر بالله، و کفر بالشیطان، و هما الشیئان (20) المقبولان المردودان، لاحدهما الجنة و للآخر النیران. (21) و هما الشیئان (22) المتفقان المختلفان و هما المرجوان، و نص به القران (23) حیث قال تعالی شانه:
«مرج البحرین یلتقیان × بینهما برزخ لایبغیان × فبای آلاء ربکما تکذبان ». (24)
ویعلم قولنا من کان من سنخ الانسان وبما قلنا یظهر جواب باقی (25) سؤالاتک، والحمدلله الرحمن، و الصلاة علی رسوله المبعوث الی الانس و الجان، و لعنة الله علی الشیطان.
فلما سمع راس الجالوت کلامه علیه السلام بهت و تحیر و شهق شهقة و قال: «اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله، و انک ولی الله و وصی رسوله و معدن علمه حقا حقا.»
اقول: راس الجالوت هو اکبر علماء الیهود، کما ان القسیس و الجاثلیق و البطریق من رؤساء علماء النصاری. و الیهود من هاد الرجل اذا تاب و رجع قبل ایمانه، فلهم هذا الاسم لقول موسی علیه السلام: «انا هدنا الیک » آیة تخرج ای رجعنا و تضرعنا.
و الیهود ادعوا ان الشریعة لا تکون الا واحدة و هی ابتدات بموسی علیه السلام و تمت به، فلم تکن قبله شریعة الا حدود عقلیة و احکام مصلحیة، کما لم یکن قبل التوراة کتاب و انما صحف و مواعظ، و لایکون بعده شریعة اخری; لان النسخ فی الاحکام بداء و هو ممتنع علی الله سبحانه.
و قد حکی الله تعالی عنهم نفی البداء لقوله عزوجل: «و قالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم ». (26)
و تلک السؤالات لراس الجالوت مبینة (27) علی مذهب الجبر و الاضطرار فی افعال الانسان، و غرضه الایراد اصحاب الشرائع و الادیان فی تمییزهم بین الکفر و الایمان فی استحقاق الجنة و النار و الاجر و العقاب، و الاستمداد له علی طریق المحاجة بالآیة الشریفة.
قوله «ما الکفر و ما الایمان؟ و ما الکفران و ما الشیطانان اللذان کلاهما المرجوان؟».
الاستفهامات منساقة للایراد علی التفرقة بین الکفر و الایمان فی المؤاخذة و العقاب و الاجر و الثواب، علی رایه الفاسد من مجبوریة کل احد علی ما علیه من الکفر او الایمان، (28) فلا یکون هناک ما یستلزم العذاب لا لاستعلام ماهیة الکفر و الایمان; لعدم ملائمته لاستشهاده بالآیة حیث لم یدع علی ذلک حکما یستدل علیه بها، و لا یوافق سائر سؤالاته.
و اجوبة الامام علیه السلام عنها الظاهرة فی کون المقصود (29) منها واحدا، کما سننبه علیه.
و الکفران یحتمل ان یکون عطفا تفسیریا للکفر و الایمان، فکان المراد بهما الکفر بالرحمن و الکفر بالشیطان. و التعبیر عنهما ثانیا; للاشارة الی ما عبر عنهما بالکفر فی القرآن - سننبه علیه - و ان یکون المراد منهما الکفر بالمعنی المتداول، بملاحظة ارباب المذهبین، حیث یسمی کل منهما معتقد الآخر کفرا، و ان اختص احدهما بهذا الاسم فی نفس الامر. (30)
و یحتمل ان یکون المراد کفران النعمة، ای مطلق العصیان الموجب للمؤاخذة علی اعتقاد المسلمین.
و المراد ب «الشیطانان » - شیطان الجن، و النفس الامارة - اللذین یسندون الکفر و الضلالة الی اغوائهما و تسویلهما فی القلب، فانکرهما فی توصیفهما بالشیطنة الموجبة للطعن و اللعن علیهما عندهم، و نسبة الشرور الی اغوائهما.
و قوله: «اللذان کلاهما المرجوان » اشارة الی ایراد آخر علی الطعن علیهما و الاستعاذة منهما. (31) و هو ان هذین السببین للکفر اللذین یزعمونهما الشیطانین، هما من النعماء المرجوة التی من الله بها علی عباده فی سورة الرحمن فی قوله «خلق الانسان علمه البیان ». (32) حیث ان الآیة فی مقام الامتنان، و دلت علی مجبوریة الکفر و الایمان، فیکون سببهما مرجوا.
و وجه الدلالة ان سبب کل منهما فی الانسان امران: فطرة اقتضائیة (33) مستعدة له، و فعل یوجب خروج ما فی قوته و استعداده الی الخارج، و کلاهما اضطراری من فعل الله سبحانه.
دل علی الاول قوله تعالی «خلق الانسان » (34) ای علی ما هو میسر له بخصوصه و یصیر الیه.
و علی الثانی قوله تعالی «علمه البیان » (35) ای علمه ما فی فطرته المجبولة علیها من الکفر او الایمان، و جعله ظاهرا و مبینا فصار ناطقا به. فالاغواء الذی ینسب الی النفس الامارة هو من الفطرة الاصلیة و الجبلة الخلقیة، و ما ینسب الی الشیطان من الوسوسة و الاضلال هو من تعلیم (36) الله سبحانه.
قوله: «فلما سمع الرضا علیه السلام » الی قوله «ملیا لم یحر» من باب الافعال الاجوف الواوی، من المحاورة بمعنی المجاوبة، لما فیها من مراجعة کل من المتحاورین القول ورد الکلام، یقال: تحاور الرجلان: اذا رد کل منهما علی صاحبه.
و نکت من ینکت بضم الکاف: ای یفکر (37) و یحدث نفسه. و نکت الارض بالقضیب، و هو ان یخط بها خطا فیؤثر فیها کالمفکر المهموم.
و «اطرق » ای ارخی عینیه ینظر الی الارض. و فی الصحاح عن یعقوب: اطرق الرجل اذا سکت فلم یتکلم. (38)
و «ملیا»: ای طویلا.
و سکوته علیه السلام اما لاظهار التنفر و التضجر عن محاورته، استنکارا علیه بمقالته المنافیة لجمیع الشرائع حتی دین الیهود الذی هو منهم، و بتفسیره الآیة الشریفة بخلاف ما اراد الله تطبیقا لها برایه الفاسد.
او من باب المساکتة عن سؤال الجاهل و حمل سؤاله علی ما یلیق ان یصدر مثله عن سائل عاقل. (39)
او من باب المداراة و تمکینه علی اظهار جمیع ما اختلج فی قلبه من الشبهات، حتی کان اصغاؤه عندالجواب اوقع فی استفادة الحق.
او لانه علیه السلام یعلم بالامامة، او من حال ذلک الیهودی، انه یسال منه سؤالا آخر و اراد ان یجیب عنهما بجواب واحد اظهارا لعلو فضله و تعریضا علی افتخاره بعلمه، لیکون اتم فی اسکاته و افحامه، و کان کالاعجاز له او لتوقیر الحکمة. کما روی عن مولانا و سیدنا امیرالمؤمنین علیه السلام انه سئل من مسالة فتراخی فی الجواب، و اجاب (40) بعد التامل. فقیل له فی ذلک، فقال: توقیرا للحکمة.
قوله: «فلما رای راس الجالوت سکوته علیه السلام حمله علی عیه و شجعته نفسه لسؤال آخر».
العی: خلاف البیان، و قد عی فی منطقه فهو عیی علی فعیل.
و فی هذا الکلام ایضا اشارة الی ان غرض الیهودی من الاستفهام مجرد المحاجة لا استفادة الحق.
قوله: «فقال یا رئیس المسلمین، ما الواحد المتکثر و المتکثر المتوحد و الموجد الموجد و الجاری المنجمد و الناقص الزائد».
تلک استفهامات مبنیة ایضا علی الانکار علی التمییز (41) بین الکفر و الایمان باستحقاق الثواب او العقاب فی الجزاء، کما یشیر الیه کلام الامام علیه السلام فی آخر الجواب; لقوله علیه السلام: و بما قلنا یظهر جواب باقی (42) سؤالاتک.
فانه ظاهر فی کون مدعاه فی سؤالاته واحدا، و انما اوردها ثانیا شبه الغاز و احجیة اعتراضا علی المذهب الحق باستلزامه الحکم بالمتنافیین، (43) نظرا الی:
کونهما واحدا بزعمه فی الاضطرار (44) و عدم القدرة علی خلاف ما تلبس به، فکیف یحکم بتکثرهما باعتبار اختلاف الاجزاء؟
و الی کونهما متکثرین باعتبار صلاحیة الصدور فلا یتحدان فیها بالنسبة الی کل انسان، فکیف یحکم بتوحدهما فی الصلاحیة و القدرة علیهما؟
و الی کون کل منهما موجدا (بالفتح) لغیر نفسه و هو آلة له، فکیف یکون موجدا له و مختارا فیه.
و الی کونه جاریا عنه بالفطرة و المشیئة السابقة الالهیة، فکیف یکون واقعا و متحملا فیتوقف علی اختیاره العبد و اجرائه؟
و الی کون الناقص هو علی ما خلق علیه من القصور، فکیف یمکن الزیادة و التکمیل؟
قوله: «فلما سمع الرضا علیه السلام » الی قوله علیه السلام: «فهذا جواب موجز».
تسویل النفس تزیینها.
و بینا اصله: بین و الالف حصل من اشباع الفتحة، یقال: بینا، و بینما بزیادة کلمة «ما»، و المعنی واحد، تقول: بینا نحن نرقبه اتانا، و تقدیره: بین اوقات رقبتنا اتانا. و فی النهایة: (45) بینا و بینما ظرفان بمعنی المفاجاة، مضافان الی جملة، یحتاجان الی جواب یتم به المعنی.
و هذا الجواب الموجز حاصله افحامه بالجهل، فان الغرض الاصلی لراس الجالوت من المحاجة (46) مع الامام علیه السلام بالاحتجاج علی مطلبه الفاسد بالآیة الشریفة، فاثبت (47) علیه عدم طریق له الی فهم معنی الآیة بوجه لطیف و طریق حسن، و هو ان فهم الغائب عن محضر الخطاب معنی الخطاب المتوجه الی غیره هو باحد الطرق الثلاثة.
اما بکونه من اهل بیت المخاطب المطلعین علی القرائن المنفصلة، و الشواهد الحالیة، و الاشارات الحضوریة، و التنبیهات الشفاهیة بنشوئه فی زمرتهم، و استحضاره ما لدیهم، و استخلافه عنهم، و استئمانه لاسرارهم.
او باستفادته من لفظ الخطاب بالطرق (48) المقررة فی العرف و اللغة.
او باستعلامه من احد المتخاطبین بلاواسطة او بواسطة معتبرة.
و نبه الامام علیه السلام علی نفی الثلاثة بالنسبة الیه، فنسبه اولا بابن ابیه و ناداه به تنبیها علی ان اباه غیر منتسب الی من خوطب به، بل فیه اشعار بانه غیرمعروف مطلقا، فضلا عن تلک النسبة الجلیلة، فلیس من اهل بیت الوحی و ورثة علم القران حتی کان مطلعا علی معانیه و اسرار تنزیله و تاویله.
و اشار [الامام] علیه السلام ثانیا بقوله: «ای شی ء تقول » الی ان لفظ الآیة لیس نصا و لا ظاهرا بمقتضی القوانین الوضعیة فیما حمله علیه فلایشبه کلامه کلام اهل المحاورة و المجاوبة، و لا هو من سنخ الکلام، بل هو من باب النعیق و الشهیق.
و وجهه ان خلق الانسان لایدل علی کونه مخلوقا علی الاضطرار فی افعاله، و تعلیم البیان لا یدل علی تعلیم کل احد ما اعتقده من الکفر او الایمان، و الزامه علیه (49) بشی ء من الدلالات المعتبرة.
بل معناه الظاهر المطابق للمتفاهم منه - عرفا و لغة و المطابق لمحکمات اخر، منها الآیة الآتیة التی استشهدبها الامام علیه السلام - انه تعالی خلق الانسان علی وجه یقبل التعلم، و علمه ما (50) یفصل و یبین کل شی ء فانه خلق الانسان و سوی نفسه فالهمها فجورها و تقواها، و هداه النجدین سبیل الخیر و سبیل الشر، فمن یحیی حی عن بینة، و من یهلک هلک عن بینة، و هما من اجل نعماء الله عزوجل للانسان. فلایستلزم جبرا و لا اکراها، اذ ارشاد السبیل و اراءة طریق الخیر و الشر لیس بمعنی الزامه و الاکراه علیه.
و یمکن ان یکون المراد بالبیان العقائد الایمانیة الحقة، او ما یعم نحوها من العلوم الدینیة و بتعلیمها اعطاء اسباب (51) حصولها من نصب دلائل الربوبیة، و ایجاد المشاعر الادراکیة، بان رکب فی عقولهم ما یدعوهم الی الاقرار بالعقائد الایمانیة، و هو الفطرة التی فطر الناس علیها، و من علیهم بها. و من عمی و کفر، فقد غشاها و علیها ستر، بسوء اختیاره من التمادی فی الغفلة و اتباع الشهوات.
و یشیر الی هذا قوله سبحانه: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنآ ان تقولوا یوم القیمة انا کنا عن هذا غافلین ». (52)
یعنی نشر حقائقهم (53) من اصلاب معادنها الاصلیة و مبادئها العقلانیة، و نصب لهم دلائل الربوبیة و اعطاهم القوی الادراکیة و المشاعر العقلیة الداعیة الی الاقرار بها، و صارت بها ذواتهم شهودا و یسمعون بها خطاب «الست بربکم » کما یسمعون الخطاب فی الدنیا بالقوی البدنیة الحیوانیة، و قالوا بالسنة تلک العقول: بلی انت ربنا.
و هذا الاستشهاد من جهة کراهة ان یقول الجاحدون یوم القیامة: «انا کنا عن هذا غافلین ». (54)
دلت الآیة علی اقرار الجمیع باقتضاء فطرتهم الاصلیة بالربوبیة، و علی امکان خروجها عنها بالغفلة.
و نبه بالثانی بقوله علیه السلام: «و ممن تقول » علی عدم کون ما فهمه من الآیة منقولا عن الله المنزل للقرآن، و لا عن نبیه المنزل به، ولا عن اوصیائه و احبائه، (55) بل خلافه ثابت منهم.
ثم اشار بقول [الامام] علیه السلام: «و لمن تقول » بانک مع قصورک و سوء فهمک، وعدم استناد ما فهمت الی سند تحاج به علی مع ما لی من معرفة معانی القرآن بجمیع طرقها، فانی ابن رسول الله صلی الله علیه و آله المخاطب به وابن اوصیائه، و من اهل بیت النبوة و الرسالة، و خلیفته بالحق و مخزن علمه و مستودع سره، و نحن اهل القرآن و اهل المعرفة بتفسیره و تاویله و ظاهره و باطنه ابا عن جد، فنقلک لنا ما نزل علی جدنا و اعطانا علومه فی المهد و کهلا کنقل الکمون الی کرمان.
ثم اکد ذلک بقوله علیه السلام: «بینا انت انت صرنا نحن نحن » علی طریق الاستفهام الانکاری بحذف الاداة، تنبیها علی ستره بان علمهم لیس بمکتسب. یعنی: هل صرنا نحن متلبسین بما نحن فیه من الصفات الکاملة و العلوم الفاضلة الموجودة فینا المشهورة الغنیة عن البیان المستغنیة عن التبیان، فی زمان صیرورتک متلبسا بما لک من کمالاتک التی تظنها کمالا؟! کلا، بل انت اکتسبتها بتقدیر ازمنة عمرک، و نحن علی ما نحن فیه من بدء تولدنا، بل نحن نحن قبل خلق الارواح و الابدان، و کان جدنا صلی الله علیه و آله نبیا و آدم بین الماء و الطین، السابقون السابقون و نحن المقربون، حملة القران و اهل الذکر و اولوا الامر. فلیس لک ان تقول: نطق بذلک کلام الرحمن، مع انک لم تفهم معناه.
و عبر (56) عن نفسه الشریفة بلفظ الجمع تنبیها علی ان تلک الرتبة الکاملة الاولیة، و الولایة الکلیة السابقة، مشترکة بینی و بین آبائی العظام، و نحن نور واحد من اصل فارد.
قوله علیه السلام: «و اما الجواب المفصل فاقول: ان کنت الداری و الحمد لله الباری » الی قوله: «و هما المرجوان ».
لما افحم الیهودی فی الجواب الموجز بعدم ورود ایراده بالآیة، هداه ثانیا فی الجواب المفصل الی حقیقة الامر فی معنی الآیة و دلیل اصل المسالة و حیث ان من شرط تاثیر الحق فی قلب السامع تلبسه بحالة الاستفهام و التهیؤ للدرایة و ترک المحاجة، شرط علیه ان یکون من اهل الدرایة و الفهم.
و بدا بحمد الله الباری; لیکون اول کلامه ردا علی شبهة السائل، لان کلمة التحمید المعروفة فی الالسنة و الاسماع الدالة علی استحقاقه تعالی للحمد کله. فتوصیفه بالباری المشعر بالعلیة یشهد بان فعله مطلقا (57) - خصوصا خلق (58) الاشیاء الذی منه خلق (59) الانسان - محمود و خیر محض، فلا یصدر عنه الشر و لا یظلم، و لایجوز فی الجزاء بتوهم کونه شرا، کما وقع للسائل فی خلقة الکفر خطا فی الفکر القاصر، و ان کان کذا فی الفکر القاصر کما قال العارف الشیرازی:


پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد


و قوله علیه السلام: «الکفر کفران » جواب عن سؤاله عن الکفرین و هما المشار الیهما بقوله تعالی «والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت » (60) و قوله «فمن یکفر بالطاغوت ». (61)
و فی توصیفهما فی الجواب باوصاف واحدة تنبیه علی عدم استلزام موافقة نوعین مختلفین فی الجنس اتحادهما و اتفاقهما فی تمام الحقیقة، رفعا لاستبعاد السائل عن اجتماع المتضادین فی صدقهما علی ماهیة واحدة، فقال: «و هما الشیئان (62) المقبولان المردودان ».
و یحتمل ان یکون المذکور فی الروایة «السیان » بالسین المهملة، و المقصود واحد یعنی هما متماثلان من جهة الاختیار و عدم الاکراه و الاجبار، و القبول و الرد لهما موکول الی ارادة الانسان و اختیاره.
و المراد انهما مختلفان باعتبار المقبولیة و المردودیة بالنسبة الی المتصفین بهما، فالکفر بالله مقبول لاولیاء الطاغوت، و الکفر بالطاغوت مقبول لاولیاء الله، و کذا الرد فی العکس.
وقوله علیه السلام: «لاحدهما الجنة و للآخر النیران » اشارة الی ان الاختلاف فی الرد والقبول المنبعث عن عدم الاجبار، موجب لاستحقاق الجنة و النار، کما قرر فی الادیان.
و من هذا یظهر ایضا معنی قوله علیه السلام: «و هما الشیئان المتفقان المختلفان » ای متفقان فی القدرة و الاختیار و صلاحیتها للصدور من الانسان، و مختلفان فی الثواب و العقاب، او فی تعلق الارادة الفعلیة بهما. و اللام للعهد بما فی السؤال المذکور بالصفات المتقابلة، و لعله سقط ضمیر الموصول عن القلم.
قوله علیه السلام: «و هما المرجوان و نص به الرحمن » الی قوله «تکذبان » جواب عن الشیطانین فی السؤال. و هذا شروع فی بیان معنی الآیة علی وجه تبین منه حقیقة اصل المسالة، فقال النعمتان المرجوتان فی الآیة هما الکفر و الایمان، فانهما باعتبار خلق القدرة علیهما المفهوم من قوله تعالی «خلق الانسان » نعمة، و باعتبار هدایة الله سبحانه سبیل الحق منهما المدلول علیه بقوله سبحانه «علمه البیان » نعمة اخری، ثم ذکر الآیة الشریفة استشهادا للافادة و تنبیها علی کونها تفصیلا لمعنی الآیة الاولی.
و المراد امتزاج بحر الخیر و الشر باعتبار اجتماع دواعیهما فی فطرة الانسان، و آثارهما و هی ضمیرهما فی قلبه، کما ورد کل ذلک فی معتبرة الاخبار.
و هذان البحران احدهما بحر اجاج و الآخر عذب فرات. و الاول و ان کان ممنوعا عن التناول، کما ان البحر الاجاج ممنوع من الشرب و الاستعمال، الا انه یحصل به الامتحان و لزوم مدافعة الشیطان فی تسویله فی الجنان و تزیینه فی النظر القاصر، و منه یخرج لاولی السعادات الابدیة الحاصلة من المجاهدة کما تخرج اللآلئ من البحر الاجاج.
و هما یلتقیان فی فطرة الانسان و ضمیره، ولکن بینهما حاجز من العقل و الاختیار الذی وهبه الله سبحانه بلطفه للانسان، فمجرد کونهما مخلوقین ملتقیین لایستلزم بغی احدهما علی الآخر و تداخلهما. و بهذا تبین معنی الآیة السابقة ایضا علی وجه لایستلزم نقصا.
ثم انه [الامام] علیه السلام بعد ذلک اشار الی دلیل اصل المسالة، اعنی کون فعل الانسان بحسب قدرته و اختیاره، بما هو اوضح الادلة و اتمها و اخصرها و ابعدها عن النقص و الایراد، (63) و هو الشهود و الوجدان بقوله علیه السلام: «و یعلم قولنا من کان سنخ الانسان ».
و السنخ بمعنی الاصل، یعنی لم یخرج (64) عن فطرته الاصلیة و الجبلة الانسانیة الی السجیة الشیطانیة.
و قوله علیه السلام: «و بما قلنا یظهر جواب باقی (65) سؤالاتک » ای التی ذکرها ثانیا بقوله: «ما الواحد المتکثر» (الخ). و عرفت ان المقصود منها واحد فیکفیها جواب واحد.
قوله علیه السلام: «والحمدلله الرحمن » الی آخر الحدیث، شکر لله عزوجل علی الزام الخصم و تسکینه، و ذکر الرحمن للاشارة الی رحمته العامة الدالة علیها الآیة السابقة التی عرفت شمولها للمؤمن و الکافر من خلقهما، و التنبیه علی کونه وجه تصدیر السورة باسم الرحمن.
و الصلوة و اللعن ارشاد لراس الجالوت بالتوسل بالرسول صلی الله علیه و آله المبعوث علی الثقلین للهدایة اتماما للحجة، و الاستعاذة عن الشیطان المخلوق فی قباله (66) للغوایة تکمیلا للامتحان.
و الحمد لله اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا.

------------------------------------------
پی نوشت:
1) «راس الجالوت » عنوانی است برای صاحب ریاست دینی یهود ولی گویا این عنوان به دلیل کثرت استعمال، بر شخص خاصی اطلاق شده است.
2) التعلیقة علی الفوائد الرضویة للقاضی سعید القمی، امام خمینی، ص 40
3) فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، ج 24، ص 299
4) فهرست نسخه های خطی کتابخانه کتابخانه وزیری یزد، ج 3، ص 934
5) الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 13، ص 199
6) فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی، ج 17، ص 270
7) الذریعة، ج 2، ص 423. نسخه خطی آن در کتابخانه امامزاده هلال، به شماره 114 موجود است.
Dirol فهرست نسخه های خطی کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 38، ص 412 والذریعة، ج 20، ص 300 و نسخه خطی شماره 114 کتابخانه امامزاده هلال آران.
9) الذریعة، ج 21، ص 32. نسخه ای از آن به شماره 114 در کتابخانه امامزاده هلال آران کاشان موجود است.
10) الذریعة، ج 16، ص 203
11) همان، ج 16، ص 384
12) الفوائد الرضویه، قاضی سعید قمی، با تعلیقه امام خمینی (ره)، ناشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
13) من، ب: عن اسرار.
14) من، ب: عبارته
15) و ما الجنة و النیران، من، ج.
16) سورة الرحمن، الآیات 1 - 4
17) العی: العجز، لسان العرب، ج 9، ص 510 و 511 «عیا».
18) کلامه، من، ج.
19) اعلم، من، ج.
20) السیان. من، ج.
21) و للآخر النیران، من، ج. - و من الف، ولاحدهما النار.
22) و هما اللذان. من، ج.
23) به الرحمن. من، ج.
24) سورة الرحمن، الآیات 11 - 20 و 21
25) من، الف: ما فی.
26) سورة المائدة، الآیة 64
27) من، الف: بینة.
28) من، ب: الکفر و الایمان.
29) من، ب: المعهود.
30) من، ب: فی نفسه
31) من، ب: منهما
32) سورة الرحمن، الآیة 3 و 4
33) من، ب: اختصاصه
34) سورة الرحمن، الآیة 3
35) سورة الرحمن، الآیة 3
36) من، ب: تعلیم الله.
37) من، ب: یفکر.
38) الصحاح: تاج اللغة، ج 4، ص 1515، دارالعلم للملایین، بیروت، لبنان.
39) من، الف: غافل.
40) من، ب: فاجاب.
41) من، ب: التمیز.
42) من، ب: باقی.
43) من، ب: بالمتنافیین.
44) من، ب: الاضطراب.
45) النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، ص 176، مکتبة العلمیة، بیروت، لبنان.
46) من، ب: المخاصمة.
47) من، ب: فاثبت.
48) من، ب: بالطریق.
49) من، الف: التزامه.
50) من، ب: مما.
51) من، الف: استجاب.
52) سورة الاعراف، الآیة 172
53) من، ب: خالقهم.
54) سورة الاعراف، الآیة 172
55) من، ب: امنائه.
56) من، الف: و نبه.
57) من، ب: مطلق.
58) من، ب: خلقة.
59) من، الف: جنس.
60) سوره بقره، آیه 255
61) سوره بقره، آیه 255
62) من، الف: اللذان.
63) من، الف: الافراد.
64) من، الف: بما یخرج.
65) من، الف: مافی.
66) من، الف: فعاله.

فرهنگ نماز در سیره امام رضا(ع)


مرا غرض ز نماز آن بود که یک ساعت
حدیث درد فراق تو با تو بگزارم


و گرنه این چه نمازی بود که من بی تو
نشسته روی به محراب و دل به بازارم


این نماز حقیقی دست آوردهای ارزشمندی برای نمازگزار راستین به همراه دارد. نوشته ای را که در پیش رو دارید، می کوشد بازتاب زیبای این ارمغان ملکوتی را در سیره و سخن امام رضا(ع) به نظاره بنشیند و با کلمات و رهنمودهای آن رهبر الهی جلوه های زیبای نماز را درهم آمیزد.
این سخن را نیز ناگفته نگذاریم که بر هر مسلمان وظیفه شناس و عاشق الهی شایسته است که این گفتار نبوی(ص) را نصب العین خود قرار دهد که: آن حضرت حضور قلب در نماز و احساس لذت از آنرا اینگونه توصیف کرده است: «یا اباذر! جعل اللّه جلّ ثناؤه قرّة عینی فی الصّلاة و حبّب الیّ الصلاة کما حبّب الی الجائع الطّعام و الی الظمآن الماء و انّ الجائع اذا اکل شبع و انّ الظمآن اذا شرب روی و انا لااشبع من الصّلاة؛(1) ای اباذر! خداوند ـ جل ثناؤه ـ نور دیده مرا در نماز قرار داد و نماز را محبوب من گردانید، همچنان که غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب انسان تشنه قرار داده است (امّا با این تفاوت) که گرسنه هرگاه غذا بخورد سیر می شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سیراب می شود امّا من از نماز سیر نمی شوم.»


برترین عمل
از منظر امام رضا(ع) هیچ عملی برتر و ارزشمندتر از نماز نیست، چرا که بهترین و میانبرترین راه برای رسیدن به قرب الهی است. امام رضا(ع) همواره می فرمود: «الصّلاة قربان کل تقیٍّ؛(2) نماز هر انسان پارسائی را به خداوند نزدیک می کند.» به همین جهت آن حضرت به ابراهیم بن موسی فرمود: «لاتؤخرنّ الصّلوة عن اوّل وقتها الی آخر وقتها من غیر علّةٍ علیک، ابدأ باوّل الوقت؛(3) انجام نماز را بدون علت از اول وقت آن تأخیر نینداز، همیشه در اول وقت آن شروع کن!»


امام هشتم(ع) خود نیز چنین بود و به
هیچ قیمتی فضیلت نماز اول وقت را از دست نمی داد حتی در مهمترین جلسات سیاسی و علمی امام به نماز اول وقت اهمیت می داد. روایت زیر نشانگر این واقعیت است:
به دستور مأمون، علمای برجسته از فرقه های گوناگون در مجالس مناظره حاضر می شدند و امام رضا(ع) با آن ها مناظره و بحث می کرد. در یکی از مجالس «عمران صابی» که از دانشمندان بزرگ بود، در مجلس حاضر شد و درباره توحید با امام رضا(ع) وارد گفتگو گردید در آن جلسه امام سؤالهای او را با حوصله، متانت، استدلالهای قطعی و روشن پاسخ داده و او را به سوی توحید متمایل کرده بود هنگامی که بحث و مناظره به اوج خود رسید و چیزی به تحول درونی آن دانشمند زبردست صابئین(4) نمانده بود حضرت رضا(ع) احساس کرد وقت اذان ظهر و هنگام نماز است. امام(ع) به مأمون فرمود: «الصّلاة قد حضرت؛ وقت نماز فرا رسید.»
عمران صابی که به حقایقی دست یافته و از دریای دانش سرشار امام هشتم(ع) بهره هائی برده بود با التماس گفت: «یا سیّدی! لاتقطع علیّ مسألتی فقد رقّ قلبی؛ آقای من! گفتگو و پاسخهای خویش را قطع نکن دل من آماده پذیرش سخنان شما است. امّا حضرت رضا(ع) تحت تأثیر سخنان عاطفی و احساس برانگیز او قرار نگرفت و فرمود: عیبی ندارد نماز را می خوانیم و دوباره به گفتگو ادامه خواهیم داد.
در این حال امام و همراهان به اقامه نماز مشغول شدند حضرت بعد از اقامه نماز دوباره به گفتگو ادامه داده و پاسخ های روشنگرانه خویش را ارائه نمود.(5)
با توجه به این روایت که در کتابهای معتبر روائی و تاریخی آمده است برای اقامه نماز در اول وقت هیچگونه عذری را برای افراد عادی و مسئولین حکومت اسلامی باقی نمی گذارد و پیروان آن حضرت نباید از این حقیقت چشم پوشی کرده و به بهانه های مختلف آنرا سهل بشمارند.


رهرو راستین امام هشتم(ع)
حضرت امام خمینی(ره) در این زمینه گوی سبقت را از تمام پیروان و شیعیان حضرت رضا(ع) ربوده بود. داستان زیر شاهد خمینی می گوید: روزی که شاه فرار کرد ما در پاریس در نوفل لوشاتو بودیم، پلیس فرانسه خیابان اصلی نوفل لوشاتو را بست، تمام خبرنگاران کشورهای مختلف آنجا بودند.این حقیقت راستین است. آقا سید احمد خبرنگاران خارجی از آفریقا، آسیا، اروپا و آمریکا و شاید 150 دوربین فقط صحبت
امام را مستقیم پخش می کردند.
برای اینکه خبر بزرگترین حادثه سال را مخابره می کنند، شاه رفته بود و می خواستند ببینند که امام چه تصمیمی دارد، امام بر روی صندلی ایستاده و در کنار خیابان، تمام دوربین ها بر روی امام متمرکز شده بود. امام چند دقیقه صحبت کردند و سخنان خودشان را گفتند. من در کنار امام ایستاده بودم. یک مرتبه برگشتند و گفتند: احمد! ظهر شده؟ گفتم بله، الآن ظهر است. بی درنگ امام گفتند: و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته. شما ببینید در چه لحظه ای امام صحبتهایشان را رها کردند. برای اینکه نمازشان را اول وقت بخوانند، یعنی جائی که تلویزیونهای سراسری که هر کدام میلونها بیننده داردC.N.N بود، B.B.C بود، تمام تلویزیونها چه در آمریکا و چه در اروپا بودند. خبرگزاریها همه بودند.اسوشیتیدپرس، یونایتد پرس، رویتر و تمام خبرنگاران روزنامه ها، مجلات، رادیو، تلویزیون، در چنین موقعیت حساسی، امام حرفشان را قطع کردند و رفتند سراغ نماز.(6)


ماجرای نماز عید
از مهمترین حوادث سیره امام رضا(ع) حرکت آن حضرت به مصلای نماز عید می باشد که آن بزرگوار اهمیت نماز و تأثیر آن در جامعه و آثار پربار نمازهای دسته جمعی و قدرت تحول آفرینی آنرا به مسلمانان و زمامداران ثابت نمود. ماجرا از این قرار بود که روز عیدی مأمون از امام (ع) تقاضا کرد که نماز عید را با مردم بخواند، تا برای مردم اطمینان بیشتری در امر ولایتعهدی پیدا شود. امام پیغام داد که: «قرار ما بر این بوده که در هیچ کار رسمی دخالت نکنم. بنابراین مرا از اقامه نماز عید معذوربدار! مأمون اصرار کرد که: مصلحت در این است که شما این نماز با اهمیت را اقامه کنید تا هم موضع ولایتعهدی تثبیت شود و هم فضل و عظمت شما آشکارتر گردد، امّا امام نپذیرفت. مأمون که دست بردار نبود پیک ها و پیغام های متعددی برای متقاعد کردن امام برای حضرتش فرستاد، هنگامی که امام رضا(ع) پافشاری خلیفه را احساس کرد به او فرمود: اگر قرار است که من حتماً به نماز بروم من این فریضه الهی را طبق سیره پیامبر و روش امیرمؤمنان علی(ع) اقامه خواهم کرد!
مأمون گفت: هر طور که دوست داری آن طور عمل کن اختیار با شماست!
آنگاه دستور داد: سرداران و تمام مردم صبح روز عید در مقابل منزل مسکونی حضرت رضا(ع) اجتماع نمایند. با انتشار این خبر مردم مرو مشتاقانه برای شرکت در مراسم و بهره گیری از وجود حضرت رضا(ع) خود را آماده کردند. هنگامی که خورشید طلوع نمود حضرت غسل کرد و عمامه سفیدی را که از پنبه تهیه شده بود بر سر مبارک گذاشت و یک سر آن را روی سینه و سر دیگر را میان دو شانه انداخت. و مقداری هم بوی خوش بکار برد. دامن را به کمر زد و به همه پیروان و دوستدارانش دستور داد چنان کنند. آن گاه عصای پیکان داری به دست گرفت و از منزل بیرون آمد. آن حضرت در حالی که پابرهنه بود و پیراهن و سایر لباسهایش را به کمر زده بود، به همراه غلامان و یاران نزدیکش ـ که آنان نیز چنین کرده بودند ـ به همین شکل از منزل به سوی مصلا حرکت کردند. موقع خروج از منزل، امام رضا(ع) سربه سوی آسمان بلند کرد و چهار تکبیر گرفت، این تکبیرها آن چنان با صلابت و روحانیت خاصی ادا می شد که گویی آسمان و در و دیوار با نوای امام(ع) هم نواهستند. سرداران، نظامیان و سایر مردم که با آمادگی و آراستگی تمام در بیرون منزل صف کشیده بودند، هنگامی که امام رضا(ع) و یارانش را به آن صورت مشاهده کردند به پیروی از امام رضا(ع) و هماهنگ با او فریاد تکبیر سردادند.
شهر مرو یکپارچه فریاد تکبیر سرداد و به دنبال آن از گریه و ناله هزاران زن و مرد مشتاق اهل بیت(ع) به لرزه درآمد. سرداران نظامی هنگامی که حضرت را با آن حال دیدند از مرکب های خود پیاده شدند و کفش هایشان را درآورده و کنار گذاشتند و به دنبال امام ناله زنان و تکبیر گویان به راه افتادند. حضرت رضا(ع) پیاده راه می پیمود و هر ده قدم یک بار ایستاده و با نوای ملکوتی اش تکبیر می گفت.
یاسر خادم می گوید: در این حال ما خیال می کردیم که آسمان و زمین و کوه با او هم آوا گشته است، شهر مرو یکصدا گریه و شیون بود، هیجان احساسات و شور و نوا همه جا را فرا گرفته و شکوه ایمان و تکبیر و نماز در پایتخت کشور اسلامی طنین انداز شده بود جلوه های مادّی و ظاهری از ذهن ها و خاطره ها فراموش شده و آحاد جمعیت به آفریدگار هستی و پیروی از حجت الهی می اندیشیدند و در صفهای به هم پیوسته به دنبال امام رضا(ع) به سوی مصلا می شتافتند.
هنگامی که این خبر به مأمون رسید، فضل بن سهل به مأمون گفت: اگر لحظاتی دیگر وضع همین طور ادامه یابد همه مردم مفتون و شیفته او خواهند شد و ممکن است با یک اشاره طومار حکومت را در هم بپیچند، مأمون احساس خطر کرده و از امام رضا(ع) عاجزانه درخواست نمود که از میانه راه به منزل برگردد و امام نیز کفشهای خود را طلبیده و به منزل برگشت و فرمود: من که گفتم مرا از این کار معذور بدارید.(7) بلی نماز شکوهمند اولیاء الهی آن چنان قدرتی دارد که می تواند کاخهای ستم را به لرزه در آورده و بنیان طاغوتیان را از ریشه قطع کند و نماز عید حضرت(ع) اینگونه بود.


اقامه نماز باران
در ایامی که امام رضا(ع) در خراسان به سر می برد مدتی قحط سالی شده و باران نیامد و خشک سالی پدیدار گشت. عده ای از منافقان و حاشیه نشینان مجلس مأمون از این حادثه سوء استفاده کرده و شایع نمودند که چونکه مأمون علی بن موسی(ع) را ولیعهد خود گردانیده است و این امر را خداوند دوست ندارد به همین جهت باران قطع شده و برکات الهی نازل نمی شود.
مأمون در روز جمعه ای از امام تقاضا کرد که برای نزول باران و رحمت الهی دعا کند امّا امام رضا(ع) فرمود: روز دوشنبه برای اقامه نماز استسقاء بیرون خواهم آمد زیرا جدم رسول اللّه(ص) را به همراه امیرمؤمنان علی(ع) در عالم رؤیا زیارت کردم و پیامبر به من فرمود: پسرم! تا روز دوشنبه صبرکن و سپس در آن روز به صحرا برو و از درگاه خداوند متعال طلب باران نما! خداوند باران رحمت خود را می فرستد و مردم به عظمت و عزت تو در پیشگاه خداوند پی می برند و به بزرگی مقامت واقف می گردند.
روز دوشنبه فرا رسید مردم از خانه ها بیرون آمدند، امام رضا(ع) به صحرا رفت و مردم نیز گرد آمدند و چشم به حرکات و سکنات آن حضرت دوختند امام دو رکعت نماز استسقاء را اقامه کرده و آنگاه بالای منبر رفت و در خطبه بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: الهم یا رب انت عظّمت حقّنا اهل البیت فتوسلوا بنا کما امرت و اهلوا فضلک و رحمتک و توقعوا احسانک و نعمتک فاسقهم سقیاً نافعاً عاما غیر رایث و لاضائر ولیکن ابتداء مطرهم بعد انصرافهم من مشهد هم هذا الی منازلهم و مقارهم؛ خدایا! ای پروردگار من! تو حق ما اهل بیت را بزرگ شمرده ای این مردم به ما متوسل شده اند همچنان که خودت فرموده ای و به فضل و رحمت تو امیدوارند و چشم انتظار احسان و لطف تواند اینها را از باران سودمند و فراوان و بی ضرر و زیان خود سیراب گردان و این باران را پس از بازگشت آنان به خانه هایشان نازل فرما!
یکی از حاضرین در آن اجتماع می گوید: به خدا سوگند همان لحظه حرکت ابرها در هوا شروع شد و رعد و برق پدید آمد، مردم به جنب و جوش افتادند که تا باران نیامده به خانه های خود برگردند.
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به آنان فرمود: آرام باشید! این ابر برای این منطقه نخواهد بارید برای فلان ناحیه می رود، آن ابر رفت و ابر دیگری به همراه رعد و برق آمد، مردم دوباره خواستند حرکت کنند، امام فرمود: این ابر نیز به فلان قسمت خواهد رفت، در حدود ده ابر به همین ترتیب آمد و از فضای منطقه عبور کرد و هر بار امام (ع) فرمود: این ابر برای شما نیست. یازدهمین ابر از راه رسید. امام رضا(ع) فرمود: این ابر را خداوند متعال برای شما فرستاده است، در برابر فضل و کرم خداوند، شکر کرده و به سوی منازل خویش بازگردید تا شما به خانه نرسیده اید باران نخواهد بارید. آنگاه امام رضا(ع) از فراز منبر پائین آمده و مردم نیز به خانه هایشان رفتند، در همین هنگام بود که باران شدیدی نازل شده و تمام حوض ها، گودالها و نهرها را پر کرد و مردم با خوشحالی تمام می گفتند: کرامتها و الطاف الهی بر فرزند رسول گرامی اسلام(ص) مبارک باد.
بعد از نزول باران و سیراب شدن زمین از برکات الهی و خوشحالی مردم، حضرت رضا(ع) به میان جمعیت آمده و آنان را موعظه کرده و به شکرگزاری از نعمتهای الهی به درگاه پروردگار منان دعوت نمود.(8)
اینجاست که از ته دل و عمق جان خطاب به اهل بیت (ع) عرضه می داریم: ارادة الرّب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم؛(9) اراده و مشیت پروردگار عالم در تدبیر امور جهان به سوی شما می آید و از خانه های شما به دیگر جاها می رسد.


فوائد و برکات نماز
نماز فوائد بسیاری به همراه دارد از جمله: روح انضباط را در انسان تقویت می کند زیرا باید در اوقات معینی انجام پذیرد و تأخیر و تقدیم آن موجب بطلان نماز می گردد. همچنین آداب و احکام دیگر باید با نظم و ترتیب رعایت شود و اگر با بی نظمی و ناهماهنگی صورت گیرد در حقیقت نماز خلل و اشکال به وجود می آید؟ این چنین است که انسان نمازگزار باید با عادت به نظم و انضباط در نماز آنرا در سایر مراحل زندگی نیز به مرحله عمل درآورد. در زمینه اسرار و ره آوردهای بی شمار نماز حضرت علی بن موسی الرضا(ع) سخن جامعی فرموده است که به بخشهائی از آن اشاره می کنیم: آن حضرت در پاسخ نامه ای که از فلسفه و علل تشریع نماز پرسیده بود چنین فرمود: علت تشریع نماز این است که بنده به ربوبیت پروردگار توجه و اقرار داشته باشد و مبارزه با شرک و بت پرستی و قیام در پیشگاه پروردگار، در نهایت خضوع و تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضای بخشش از معاصی گذشته و نهادن پیشانی بر زمین همه روزه انجام پذیرد. و نیز هدف این است که انسان همواره هشیار و متذکر گردد، گرد غبار فراموشکاری بر دل او ننشیند، مست و مغرور نشود، خاشع و خاضع باشد طالب و علاقه مند افزونی در مواهب دین و دنیا گردد. همین توجه او به خداوند متعال و قیام در برابر او، انسان را از معاصی باز می دارد و از انواع فساد جلوگیری می کند.
امام رضا(ع) در مورد سایر دست آوردهای نماز فرمود: نماز و مداومت یاد خدا در شب و روز سبب می شود که انسان مولا، و مدبّر و خالق خود را فراموش نکند و روح سرکش و طغیانگری در برابر خدا بر او غالب نیاید.(10)


نماز نوجوانان
حسن بن قارن می گوید: از امام رضا(ع) در مورد شخصی پرسیدند که پسر نوجوانش را به انجام نماز وادار می کند و این فرزند گاهی نماز را ترک می کند. امام فرمود: این پسر چند سال دارد؟ گفتند: آقا، 8 ساله است. حضرت رضا(ع) با تعجب فرمود: سبحان اللّه! 8 ساله است و نمازش را ترک می کند؟! گفته شد! بچه است گاهی خسته و ناراحت می شود. امام فرمود: هر طوری که راحت است نمازش را بخواند.(11)


پیراهن متبرک
از منظر حضرت رضا(ع) نه تنها نماز و نمازگزاران ارزشمند هستند بلکه لباسهائی هم که با آن نماز خوانده می شود امتیاز ویژه ای دارد. اسماعیل بن علی برادر دعبل خزاعی می گوید: آن حضرت به برادر دعبل پیراهنی را هدیه داده و فرمود: دعبل! این پیراهن را قدر بدان و خوب محافظت کن! که من در آن هزار شب و هر شبی هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار ختم قرآن به جای آورده ام. احتفظ بهذا القمیص فقد صلیت فیه الف لیلة کل لیلة الف رکعة و ختمت فیه القرآن الف ختمة.(12)


فلسفه نماز جماعت

امام رضا(ع) در مورد علل نماز جماعت فرمود: خداوند متعال نماز جماعت را قرار داده است که شعائر اسلامی و معارف الهی همانند اخلاص، توحید، ارزشهای اسلامی، عبادت و نیایش برای خدا آشکار و ظاهر و مشهور شود زیرا در اظهار این اعمال و علنی بودن آن حجت خداوند بر مردم شرق و غرب عالم تمام می شود.
همچنین مسلمانان دوچهره و منافق و کسانی که نماز را سبک می شمارند مشخص شوند و وادار به انجام دستورات الهی باشند. همچنین گواهی افراد نسبت به عدالت و صلاح همدیگر جائز باشد. افزون بر این نماز جماعت نیکوکاری و ترویج فضیلت ها را به همراه دارد و خیلی ها را از گناه و فساد باز می دارد.(13)


آداب نماز
امام رضا(ع) در مورد آداب نماز فرمود: اگر برای نماز ایستادی تلاش کن با حالت کسالت و خواب آلودگی و سستی و تنبلی نباشد. بلکه با آرامش و وقار نماز را بجای آور و بر تو باد که در نماز خاشع و خاضع باشی و برای خدا تواضع کنی و خشوع و خوف را برخود هموار سازی در آن حال که بین بیم و امید ایستاده ای و پیوسته با طمأنینه و نگران باشی. همانند بنده گریخته و گنهکار که در محضر مولایش ایستاده و در پیشگاه خدای عالمیان بایست. پاهای خود را کنار هم بگذار و قامتت را راست نگهدار و به راست و چپ توجه نکن! و چنان باش که گوئی خدا را می بینی، که اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند.(14)


خاطره ای از شیخ رجبعلی خیاط
این مقال را با نقل خاطره ای پندآموز از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در مورد اهمیت نماز به پایان می بریم: آقای سید قاسم شجاعی از مبلغین توانا و موفق مجالس مذهبی در خاطرات خود آوده است:
من از نوجوانی به سخنرانی و روضه خوانی در محافل دینی و مذهبی اشتغال داشتم و لحن و سخن گرم من موجب شده بود که به مجالس زیادی دعوت شوم. از جمله روزهای هفتم ماه به منزل جناب مرحوم آقاشیخ رجبعلی خیاط نرسیده به بازارچه، بعد از کوچه سیاهها می رفتم. از پله ها بالا می رفتیم و در منزل ایشان برای خانم ها روضه می خواندیم. اتاق جناب شیخ هم طبقه پائین آن قرار داشت. روزی بعد از اتمام منبر به طبقه پائین آمدم و برای اولین بار با جناب شیخ برخورد کردم، کلاههائی دستش بود و گویا عازم بازار بود، سلام کردم، یک نگاه به صورت من کرد و فرمود: پسر پیغمبر و نوکر امام حسین(ع) نمازش تا الآن نمی ماند!!
(در آن هنگام من سیزده ساله بودم) گفتم: چشم، در حالتی که دوساعت به غروب مانده بود و آن روز مهمان بودم و تا آن ساعت نمازم را نخوانده بودم. امّا آن مرد الهی به محض اینکه به صورتم نگاه کرد این حالت را در من دیده و گوشزد فرمود.(15) و این یادآور سخن امام صادق(ع) است که فرمود: فضل الوقت الاوّل علی الآخر کفضل الآخرة علی الدّنیا؛(16) برتری نماز اول وقت بر آخر وقت، همانند برتری آخرت بر دنیاست.

---------------------------------------------------
پی نوشت ها
1. مکارم الاخلاق، ص 461.
2. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 210.
3. بحارالانوار، ج 49، ص 49.
4. صابئین گروهی هستند که خود را پیرو حضرت یحیی می دانند و به دو دسته موحد و مشرک تقسیم شده اند گروهی از آنان ستاره پرست هستند. مرکز آنان قبلا شهر حرّان عراق بود ولی امروزه در اهواز و بعضی مناطق دیگر به سر می برند. آنها طبق باورهای خود در کنار نهرهای بزرگ زندگی می کنند.
5. توحید صدوق، ص 434؛ حیاة الامام رضا(ع)، ج 1، ص110.
6. نماز خوبان، ص 56، روزنامه کیهان، شماره 3659.
7. ارشاد مفید، ج 2، ص 264 و اصول کافی، مولد ابی الحسن الرضا(ع)، حدیث 7.
8. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 165.
9. الکافی، ج 4، ص 577.
10. تفسیر نمونه، ج 16، ص 294.
11. وسائل الشیعه، ج 4، ص 20.
12. بحارالانوار، ج 79، ص 309.
13. وسائل الشیعه (20 جلدی)، ج 5، ص 372.
14. فقه الرضا(ع)، ص 101.
15. کیمیای محبت، ص 225.
16. ثواب الاعمال، ص 36.

منبع: سایت آستان قدس

مسند الامام الرضا علیه السلام


مسند الرضا یا صحیفة الرضا مجموعه احادیثی است که از امام رضا علیه السلام به طریق «مسند» از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده و محل اعتماد و توجه خاصه و عامه بوده و از طرق مختلف، آن را روایت کرده اند.
تعدد و کثرت اسانید واصله به امام رضا علیه السلام اختلاف هایی در تعداد احادیث مجموعه و بعضا متن احادیث، به همراه داشته است.
نسخه حاضر، طریق و سند جدیدی است که در چاپ ها و تحقیق های قبلی ذکر نشده و با نام مسند الرضا، 75 حدیث را نقل کرده است.
راوی این مجموعه «صدرالدین ابراهیم بن محمد بن مؤید حموی جوینی » متوفای سال 730 ق و صاحب کتاب فرائد السمطین است.
در میان سندهای شناخته شده از صحیفة الرضا، دو سند، منتهی به «ابراهیم بن محمد حموی (1) » می شود:
1 - سند حسین بن علی واعظ سبزواری، مشهور به کاشفی (2).
2 - سند طاهر بن محمد راونیزی. (3)
در هر دو سند فوق الذکر، طریق «ابراهیم بن محمد حموی » به وسیله «احمد بن هبة الله بن عساکر» (م 699ق) به «ابو عبدالله احمد بن عامر بن سلیمان طائی »، که یکی از دو راوی طبقه اول صحیفة الرضا از امام رضا علیه السلام است، می رسد.
اما در سند حاضر، طریق «ابراهیم بن محمد حموی » به وسیله «سید جلال الدین عبدالحمید بن فخار موسوی » به «ابو احمد داوود بن سلیمان بن یوسف بن احمد غازی قزوینی » که راوی دوم طبقه اول است، می رسد.
قابل توجه این که بنابر مشهور، کتاب صحیفة الرضا یا مسند الرضا فقط به وسیله دو راوی فوق الذکر در طبقه اول، از امام رضا علیه السلام نقل شده; اما استاد سید محمدرضا جلالی حسینی، چهار راوی دیگر را به شرح زیر یافته اند:
1 - امام جواد علیه السلام.
2 - علی بن علی بن رزین، برادر دعبل.
3 - ابوالمنظر محمد بن محمد.
4 - احمد بن عبدالله هروی شیبانی.


دو نکته:
1 - «ابراهیم بن محمد حموی » تعداد 25 حدیث را به روش سندهای مسند الرضا، یعنی به طور مسند از امام رضا علیه السلام و ایشان از آباء طاهرینشان علیهم السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله، در کتاب فرائد السمطین نقل کرده، تعدادی از آنها احادیث صحیفة الرضا و تعدادی هم غیر از آن است (4).
یکی از آنها حدیث 63 مجموعه حاضر است که سند آن با سند کتاب حاضر مطابقت دارد. متن و سند به شرح زیر است:
انبانی السید النسابة زین مسند النقابة جلال الدین عبدالحمید بن فخار بن معد الموسوی - رحمة الله علیه - فی ما اهداه الی قال: انبانی والدی النقیب - رحمة الله علیه - قال: اخبرنی ابوالقاسم علی بن علی بن منصور الخازن اجازة.
واخبرنی الشیخ ابو عبدالله محمد بن یعقوب الحنبلی اجازة قالا: انبانا ابو القاسم ذاکر بن کامل الخفاف اجازة قال: انبانا ابو عبدالله الحسین بن عبدالملک بن الحسین الخلال سماعا علیه قال: انبانا الشیخ الزکی ابو احمد حمزة بن فضالة بن محمد الهروی بهراة قال: اخبرنا الشیخ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن یزداد بن علی بن عبدالله الرازی ثم البخاری ببخارا - قرا علیه فی داره فاقر به فی صفر سنة سبع وتسعین وثلاثمئة - قال: حدثنا ابو الحسن علی بن محمد بن مهرویه القزوینی بقزوین قال: حدثنا داود بن سلیمان بن یوسف بن احمد الغازی قال: حدثنی علی بن موسی الرضا قال: حدثنی ابی موسی بن جعفر، عن ابیه جعفر بن محمد، عن ابیه محمد بن علی، عن ابیه علی بن الحسین، عن ابیه الحسین بن علی، عن ابیه علی بن ابی طالب علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: اذا کان یوم القیامة لم تزل قدما عبد حتی یسال عن اربع: عن عمره فیم افناه؟ وعن شبابه فیم ابلاه؟ وعن مال اکتسبه من این اکتسبه؟ وفی ماذا انفقه؟ وعن حبنا اهل البیت (5).


2 - سند نسخه مسند الرضا که در بحار الانوار نقل شده، با کتاب حاضر در طبقات اولیه سند، مشترکاتی دارد. ترتیب سند بحار الانوار به شرح زیر است:
شمس الدین ابو علی فخار بن معد
شیخ ابو طالب عبدالرحمان بن محمد بن عبدالسمیع هاشمی واطی
ابوالحسن علی بن ابی سعد محمد ابراهیم خباز ازجی
شیخ ابو عبدالله حسین بن عبدالملک بن حسین خلال
شیخ ابو احمد حمزة بن فضالة بن محمد هروی
شیخ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن یزداد بن علی بن عبدالله رازی بخاری
ابو الحسن علی بن محمد بن مهرویه قزوینی
داوود بن سلیمان بن یوسف بن احمد غازی


روش کار
1 - کتاب حاضر، بر اساس تنها نسخه خطی شناخته شده (6)، که شرح آن بعدا خواهد آمد، آماده شده است.
2 - چون نیمی از برگ اول و کناره دو برگ بعدی، ضایع شده و سند کتاب به طور کامل، قابل خواندن نبود، با کمک گرفتن از سند موجود در فرائد السمطین کامل شده و تصحیحات در میان [] قرار داده شده و اضافاتی که در نسخه خطی نبود و می بایست اضافه می شد، در میان () قرار داده شده است.
3 - پس از اتمام یک حدیث، شماره حدیث در صحیفة الرضای چاپی آورده شده است. (7)
4 - تعداد 8 حدیث از این مجموعه، در نسخه چاپی فوق الذکر نیامده، که از میان آنها تعداد 5 حدیث در مسند الرضای چاپی (8) و یک حدیث در مسند الرضای موجود در بحار الانوار و آدرس 2 حدیث باقی مانده از بحار الانوار در پاورقی آمده است.
5 - متن احادیث کتاب حاضر، با نسخه های چاپ شده دارای تفاوت هایی است که برای روان بودن متن، اختلاف ها ثبت نشده است.


نسخه خطی
کتاب حاضر، برگ های اول تا دهم مجموعه شماره 1707 موجود در کتاب خانه علامه طباطبایی شیراز می باشد.
این مجموعه شامل رساله های مختلف در موضوع های متفاوت می باشد که همگی در قرن 9 کتابت شده است.
مسند الرضا در سال 893 نوشته شده، خط آن نسخ، عناوین با شنگرف، صفحات 17 سطری و اندازه برگ ها 18 × 5/11 سانتی متر است.

بسم الله الرحمن الرحیم
قال شیخنا ابراهیم بن محمد الحموی: [اخبرنا] المحدث السید الاجل السید جلال الدین عبد الحمید بن فخار الموسوی، عن ابیه السید فخار بن [معد] الموسوی،
عن ابی القاسم علی بن علی بن [منصور] الخازن،
عن ابی القاسم ذاکر بن کامل الخفاف [.. ]. و ثمانین و خمسمئة،
قال: ابو عبدالله [الحسین بن عبدالملک] بن الحسین الخلال،
قال: حدثنا الشیخ [ابو احمد حمزة بن] فضالة بن محمد الهروی بهراة،
قال: [انبانا الشیخ ابو اسحاق ابراهیم] بن محمد بن عبدالله [بن یزداد بن علی بن عبدالله الرازی] ثم البخاری ببخارا [قرا علیه فی داره فاقر به فی صفر سنة سبع] وتسعین وثلاثمئة.
[قال: حدثنا ابوالحسن علی بن محمد بن] مهرویه القزوینی [بقزوین،
قال: حدثنا داود بن سلیمان بن] یوسف بن [احمد الغازی،
قال: حدثنی علی بن موسی الرضا علیه السلام] قال: حدثنی [ابی موسی بن جعفر، عن ابیه جعفر بن محمد، عن] ابیه محمد بن [علی، عن ابیه علی بن الحسین، عن ابیه الحسین] بن علی، عن ابیه [علی بن ابی طالب - علیهم الصلاة والسلام - قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم]:
1 - الایمان اقرار باللسان، و معرفة [بالقلب، وعمل بالارکان]. (3)
قال علی بن مهرویه: قال ابو حاتم [محمد بن] ادریس [الرازی]: قال ابوالصلت عبدالسلام بن صالح الهروی: لو قرئ هذا الاسناد علی مجنون لافاق.
[قال] الشیخ ابو اسحاق رحمه الله: سمعت عبدالرحمن بن ابی حاتم [الرازی قال]: کنت بالشام فرایت رجلا مصروعا فذکرت [هذا الاسناد، فقلت]: اجرب هذا، فقرات علیه [هذا الاسناد] فقام [الرجل فنفض ثیابه] و مر. (9)
2 - اخبرنا ابوالحسن قال: اخبرنا [داود بن سلیمان بن یوسف بن احمد الغازی] قال: حدثنی علی بن موسی الرضا علیه السلام قال: [حدثنی ابی موسی بن جعفر، عن ابیه جعفر] بن محمد بن علی، عن [ابیه محمد بن علی، عن ابیه علی بن الحسین، عن ابیه الحسین بن] علی، عن ابیه علی بن [ابی طالب - علیهم الصلاة والسلام - قال: قال رسول الله صلی الله] علیه وسلم: یقول [الله عزوجل : یا ابن آدم، ا ما تنصفنی] ؟! اتحبب [الیک بالنعم، وتتمقت الی بالمعاصی! خیری الیک] منزل، [وشرک الی صاعد! ولا یزال ملک کریم] یاتینی [عنک فی کل یوم ولیلة بعمل قبیح. یا ابن آدم] لو سمعت [وصفک من غیرک وانت لا تعلم من الموصوف] لسارعت الی مقته. (4)
3 - [وباسناده قال رسول الله] صلی الله علیه وسلم: اختنوا اولادکم [یوم السابع] فانه اطهر واسرع نباتا للحم. (6)
4 - وقال: ان [الارض] لتنجس من بول الاغلف اربعین یوما (10).
5 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من افتی الناس بغیر علم لعنته ملائکة السماء والارض. (7)
6 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ثلاثة لا یعرض احدکم نفسه لهن وهو صائم: الحمام والحجامة والمراة الحسناء. (132)
7 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: افضل الاعمال عند الله تعالی ایمان لا شک فیه، وغزو لا غلول فیه، وحج مبرور; واول من یدخل الجنة شهید، وعبد مملوک احسن عبادة ربه ونصح لسیده، ورجل عفیف متعفف ذو عبادة; واول من یدخل النار امیر مسلط لم یعدل، وذو ثروة من المال لم یعط المال حقه، وفقیر فخور. (8)
8 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لا یزال الشیطان ذعرا من المؤمن ما حافظ علی الصلوات الخمس، فاذا ضیعهن تجرا علیه واوقعه فی العظائم. (9)
9 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من ادی فریضة فله عند الله دعوة مستجابة. (10)
10 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: العلم خزائن ومفاتحه السؤال، فاسالوا یرحمکم الله; فانه یؤجر فیه اربعة: السائل والمعلم والمستمع والمحب لهم. (11)
11 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان الله تعالی لیبغض الرجل یدخل علیه فی بیته فلا یقاتل. (1ز)
12 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لا تزال امتی بخیر ما تحابوا وادوا الامانة، واجتنبوا الحرام، وقروا الضیف، واقاموا الصلاة، وآتوا الزکاة، فاذا لم یفعلوا ذلک ابتلوا بالقحط والسنین. (12)
13 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: انا اهل بیت لا تحل لنا الصدقة، وامرنا باسباغ الطهور، ولا ننزی حمارا علی عتیقة (11). (25)
14 - وباسناده عن الحسین بن علی قال: اختصم الی علی [بن ابی طالب علیه السلام رجلان احدهما باع] الآخر بعیرا واستثنی الراس والجلد، ثم [بدا له ان ینحره]، قال علیه السلام: هو شریکه فی البعیر علی قدر الراس والجلد. (175)
15 - اخبرنا ابوالحسن قال: حدثنا داود قال: وحدثنا علی بن موسی الرضا عن ابیه عن جده انه قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لیس منا من غش مسلما او ضره او ماکره. (13)
16 - وباسناده قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: قال الله تعالی: یا ابن آدم، لا یغرنک ذنب الناس عن ذنبک، ولا نعمة الناس علی نعمة الله علیک، ولا تقنط الناس من رحمة الله وانت ترجوها لنفسک. (14)
17 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ثلاثة اخافهن علی امتی من بعدی: الضلالة بعد المعرفة، ومضلات الفتن، وشهوة النظر والفرج. (16)
الناس عن ذنبک، ولا نعمة الناس علی نعمة الله علیک، ولا تقنط الناس من رحمة الله وانت ترجوها لنفسک. (14)
17 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ثلاثة اخافهن علی امتی من بعدی: الضلالة بعد المعرفة، ومضلات الفتن، وشهوة النظر والفرج. (16)
18 - وباسناده: ان الحسن والحسین کانا یلعبان عند النبی صلی الله علیه وسلم حتی مضی عامة اللیل، ثم قال لهما: انصرفا الی امکما. فبرقت برقة [فما زالت تضی ء لهما حتی] دخلا علی فاطمة، والنبی صلی الله علیه وسلم [ینظر] الی البرقة فقال: الحمد لله الذی اکرمنا [اهل] البیت. (138)
19 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من سب نبیا قتل، ومن سب احدا من اصحابی جلد. (15)
20

- وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: اتانی ملک فقال: یا محمد، ان ربک یقرئک السلام ویقول: ان شئت جعلت لک بطحاء مکة ذهبا. فرفعت راسی الی السماء فقلت: یا ربی، اشبع یوما فاحمدک، واجوع یوما فاسالک (12). (75)
21 - بهذا الاسناد قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: اربعة انا شفیع لهم یوم القیامة ولو اتوا بذنوب اهل الارض: الضارب بسیفه امام ذریتی، والقاضی لهم حوائجهم، والساعی لهم فی حوائجهم ما اضطروا الیه، والمحب لهم بقلبه ولسانه. (2)
22 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح; من رکبها نجا، ومن تخلف عنها زج فی النار. (76)
23 - وباسناده قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: الویل لظالمی اهل بیتی; عذابهم مع المنافقین فی الدرک الاسفل من النار. (79)
24 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: کانی قد دعیت فاجبت، وانی تارک فیکم الثقلین، احدهما اعظم من الاخری; کتاب الله ظل ممدود من السماء الی الارض، وعترتی اهل بیتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهم. (83)
25 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: علیکم بحسن الخلق; فان حسن الخلق فی الجنة لا محالة. وایاکم وسوء الخلق; فان سوء الخلق فی النار لا محالة. (2ز)
26 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لو یعلم العبد ما فی حسن الخلق لعلم انه یحتاج الی ان یکون له خلق حسن. (84)
27 - وفی روایة اخری: فان حسن الخلق یذیب الذنوب، کما یذیب الماء الملح. (مسند الرضا، ح 33) (13)
28 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من قال حین یدخل السوق: «سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله، وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد، یحیی ویمیت، وهو حی لا یموت، بیده الخیر، وهو علی کل شی ء قدیر»، اعطی من الاجر بعدد ما خلق الله الی یوم القیامة. (85)
29 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان لله عزوجل عمودا من یاقوت احمر; راسه تحت العرش، واسفله علی ظهر الحوت فی الارض السابعة السفلی، فاذا قال العبد: «لا اله الا الله » من نیة صادقة اهتز العرش، وتحرک العمود، وتحرک الحوت; فیقول الله تبارک وتعالی: اسکن یا عرشی. فیقول: کیف اسکن وانت لم تغفر لقائلها؟ قال: فیقول الله تبارک و تعالی: اشهدوا سکان سماواتی، انی قد غفرت لقائلها. (86)
30 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان الله قدر المقادیر ودبر التدابیر قبل ان یخلق آدم بالفی عام. (87)
31 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: حافظوا علی الصلوات الخمس; فان الله - تبارک وتعالی - اذا کان یوم القیامة یدعو بالعبد، فاول شی ء یسال عنه الصلاة، فان جاء بها تاما والا زج فی النار. (88)
32 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لا تضیعوا صلاتکم; فان من ضیع صلاته حشر مع قارون وهامان وفرعون، وکان حقا علی الله ان یدخله النار مع المنافقین، فالویل لمن لم یحافظ علی صلاته واداء سنته. (89)
33 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان موسی بن عمران سال ربه عزوجل فقال: یا رب، اجعلنی من امة محمد. فاوحی الله الیه: یا موسی، انک لا تصل الی ذلک. (90)
34 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لما اسری بی رایت فی السماء الثالثة رجلا قاعدا رجله فی المشرق ورجله فی المغرب، وبیده لوح ینظر فیه ویحرک راسه; قلت: یا جبرئیل من هذا؟ قال: ملک الموت. (91)
35 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: صنفان من امتی لیس لهم فی الاسلام نصیب: المرجیة والقدریة. (23ز)
36 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: هل تدرون ما تفسیر هذه الآیة: «کلا اذا دکت الارض دکا دکا × وجاء ربک والملک صفا صفا × وجی ء یومئذ بجهنم » ؟ قال: اذا کان یوم القیامة تقاد جهنم بسبعین الف زمام بید سبعین الف ملک، فتشرد شردة لو [لا] ان الله عزوجل حبسها لاحرقت السماوات والارض. (92)
37 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان الله - جل وعلا - سخرنی البراق وهی دابة من دواب الجنة لیست بالطویل ولا بالقصیر، فلو ان الله عزوجل اذن لها لجازت الدنیا والآخرة فی جزیة واحدة، وهی احسن الدواب لونا. (93)
38 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: اذا کان یوم القیامة یقول الله - تبارک وتعالی - لملک الموت: یا مالک الموت، وعزتی وجلالی وارتفاعی فی علو مکانی لاذیقنک طعم الموت کما اذقته عبادی. (94)
39 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لما نزلت هذه الآیة یا محمد «انک میت وانهم میتون » قلت: یا رب، ایموت الخلائق کلهم ویبقی الانبیاء؟ فنزلت «کل نفس ذائقة الموت ثم الینا ترجعون ». (95)
40 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: اشتد غضب الله وغضب رسوله [علی] من اهراق دمی او آذانی فی عترتی. (98)
41 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من استذل مؤمنا او حقره لفقره وقلة ذات یده، شهره الله یوم القیامة ثم یفضحه. (104)
42 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ما تقلب جناح طائر فی الهواء الا له عندنا فیه علم. (100)
43 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: الحسن والحسین سید شباب اهل الجنة، وابوهما خیر منهما. (102)
44 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: اذا کان یوم القیامة تجلی الله تعالی لعبده المؤمن فیقفه علی ذنبه ذنبا ذنبا، ثم یغفر الله له. لا یطلع الله علی ذلک ملکا مقربا ولا نبیا مرسلا، ویستر علیه ما یکره ان یقف علیه احد، ثم یقول لسیئاته: کونی حسنات. (103)
45 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ما کان ولا یکون الی یوم القیامة مؤمن الا وله جار یؤذیه. (6ز)
46 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان الله عزوجل غافر کل ذنب الا مهر امراة، او من اغتصب اجیرا اجرة، ورجلا باع حرا. (107)
47 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، واخذل من خذله، وانصر من نصره. (109)
48 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم فی قول الله عزوجل « یوم ندعو کل اناس بامامهم » (14) قال: یدعی بامام زمانهم وکتاب ربهم وسنة نبیهم صلی الله علیه وسلم. (34)
49 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان المؤمن لیعرف فی السماء کما یعرف الرجل اهله وولده، وانه اکرم علی الله تعالی من ملک مقرب. (35)
50 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من بهت (15) مؤمنا او مؤمنة او قال فیه ما لیس فیه [اقامه الله عزوجل علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه]. (36)
51 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: اتانی جبرئیل علیه السلام عن ربی تعالی فیقول: ربی یقرئک السلام ویقول: یا محمد، بشر المؤمنین الذین یعملون الصالحات ویؤمنون بک وباهل بیتک بالجنة، فلهم عندی جزاء الحسنی، وسیدخلون الجنة. (37)
52 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی وقاتلهم والمعین علیهم ومن یسبهم «اولئک لا خلاق لهم فی الآخرة، ولا یکلمهم الله [ولا ینظر الیهم] یوم القیامة ولا یزکیهم ولهم عذاب الیم ». (38)
53 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان الله یحاسب کل خلق الا من اشرک بالله; فانه لا یحاسب، ویؤمر به الی النار. (39)
54 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: مثل المؤمن عند الله تعالی کمثل ملک مقرب، وان المؤمن اعظم عند الله من ملک مقرب، ولیس احد احب الی الله تعالی من تائب مؤمن او مؤمنة تائبة. (26)
55 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ایاکم ومخالطة السلطان فانه ذهاب الدین، وایاکم ومعونته فانکم لا تحمدون امره. (مسند الرضا علیه السلام، ح 28)
56 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من مر علی المقابر وقرا «قل هو الله احد» احدی عشرة مرة ثم وهب اجره للاموات، اعطی اجره بعدد الاموات. (27)
57 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: یقول الله عزوجل ایما عبد من عبادی مؤمن ابتلیته ببلاء علی فراشه فلم یشک الی عواده، ابدلته لحما خیرا من لحمه ودما خیرا من دمه، فان قبضته فالی رحمتی، وان عافیته فلیس له ذنب. قیل: یا رسول الله، لحم خیر من لحمه؟ قال: لحم لم یذنب. قیل: ودم خیر من دمه؟ قال: دم لم یذنب. (مسند الرضا، ح 30)
58 - وباسناده قال: کان النبی صلی الله علیه وسلم: اذا اصابه صداع او غیر ذلک، بسط یدیه وقرا فاتحة الکتاب والمعوذتین ومسح بهما وجهه، فذهب عنه ما کان یجد. (بحار الانوار، ج 10، ص 368، ح 9)
59 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: النظر فی ثلاثة اشیاء عبادة: النظر فی وجه الوالدین، وفی المصحف، وفی البحر. (19ز)
60 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: جعلت البرکة فی العسل، وفیه شفاء من الاوجاع، وقد بارک علیه سبعون الف نبی. (17ز)
61 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من ترک معصیة مخافة من الله، ارضاه الله یوم القیامة. (18ز)
62 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: اکمل المؤمنین ایمانا احسنهم خلقا، وانما المسلم من سلم الناس من لسانه ویده. (121)
63 - وباسناده: اذا کان یوم القیامة، لم یزل قدم عبد حتی یسال عن اربع: عن عمره فیم افناه، وعن شبابه فیم ابلاه، وعن مال اکتسبه من این اکتسبه وفی ماذا انفقه، وعن حبنا اهل البیت (مسند الرضا، ح 36)
64 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من عرف فضل کبیر السن، آمنه الله من الفزع الاکبر یوم القیامة. (مسند الرضا، ح 37)
65 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: من عامل الناس فلم یظلمهم، وحدثهم فلم یکذبهم، ووعدهم فلم یخلفهم; فهو مؤمن کملت مروته، وظهرت عدالته، ووجبت اخوته، وحرمت غیبته. (30)
66 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان موسی بن عمران سال ربه ورفع یدیه فقال: یا رب، ا بعید انت فانادیک؟ ام قریب انت فاناجیک؟ فاوحی الله الیه: یا موسی بن عمران، انا جلیس من ذکرنی. (31)
67 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ایاکم والظلم; فانه یخرب قلوبکم کما تخرب الدور. (32)
68 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لعنت المرجئة علی لسان سبعین نبیا (16).
69 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: ان موسی بن عمران علیه السلام سال ربه عزوجل فقال: یا رب، انی حیث ما ذهبت لا انصر واخذل. فاوحی الله الیه: ان فی عسکرک غمازا. قال: یا رب، دلنی علیه. قال: یا موسی، انا ابغض الغماز فکیف اغمز؟! (67)
70 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: الولد الصالح ریحان من ریاحین الجنة. (23)
71 - وباسناده عن علی بن ابی طالب علیه السلام ورضی الله عنه قال: لو رای العبد اجله وسرعته الیه لابغض الامل وطلب الدنیا. (137)
72 - وباسناده عن علی بن ابی طالب علیه السلام قال: من عرض نفسه للتهمة فلا یلومن من اساء به الظن. (140)
73 - وباسناده قال ابو عبد الله: وجد لوح تحت حائط مدینة من المدائن فیه مکتوب: انا الله الذی لا اله الا انا، ومحمد نبیی; عجب لمن ایقن بالموت کیف یفرح! وعجب لمن اختبر الدنیا کیف یطمئن الیها! وعجب لمن ایقن بالحساب کیف یذنب ! (179)
74 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لعلی: یا علی، انی سالت ربی فیک خمس خصال فاعطانی; اما اولها فسالت ربی ان تنشق عنی الارض وانفض التراب علی (17) راسی وانت معی فاعطانی، واما الثانیة فسالت ربی ان یوقفنی عند کفة المیزان وانت معی فاعطانی، واما الثالثة فسالت ربی ان یجعلک حامل لواء الحمد الاکبر علیه مکتوب «المفلحون الفائزون بالجنة » فاعطانی، واما الرابعة فانی سالت ربی ان تسقی امتی من حوضی فاعطانی، واما الخامسة فانی سالت ربی ان یجعلک قائد امتی الی الجنة فاعطانی; والحمد لله الذی من علی به. (33)
75 - وباسناده قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لیس فی القیامة راکب غیرنا ونحن اربعة. فقام الیه رجل من الانصار وقال: فداک ابی وامی یا رسول الله، انت ومن؟ قال: انا علی دابة البراق، واخی صالح علی ناقة الله التی عقرت، وعمی حمزة علی ناقتی العضباء، واخی علی بن ابی طالب علی ناقة من نوق الجنة، بیده لواء الحمد، واقف بین یدی العرش ینادی: لا اله الا الله، محمد رسول الله - قال: - فیقول الآدمیون: ما هذا الا ملک مقرب او نبی مرسل! فقال حمال العرش: هذا الصدیق الاکبر، هذا علی بن ابی طالب (18). (158)
آخر مسند الامام علی بن موسی الرضا علیهما التحیة والسلام، والحمد لله اولا وآخرا وظاهرا وباطنا.
نقلت مسند الامام سلطان الاولیاء، برهان الاتقیاء، مفخر آل طه ویاسین، خلاصة ونقاوة اولاد سید المرسلین، امام علی بن موسی الرضا علیهما التحیة والسلام، عن خط شیخ المحققین قدوة المحدثین وارث علوم الانبیاء والمرسلین، نجم الحق والدین ابو المیامن محمد بن محمد بن احمد الموفق الاذکانی رحمه الله ببلدة هراة، فی شهور سنة ثلاث وتسعین وثمانمئة الهجریة.

--------------------------------------------------
پی نوشت:
1) شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد حموی جوینی متوفای 722 ق وصاحب کتاب فرائد السمطین. ر. ک: طبقات اعلام الشیعة الحقائق الراهنة فی المائة الثامنة)، ص 4.
2) ببینید صحیفة الرضا، تحقیق محمدمهدی نجف، کنگره جهانی امام رضا علیه السلام، 1406 ق، ص 20.
3) ببینید همان مدرک، ص 22.
4) در مقدمه تحقیق صحیفة الرضا، (مدرسه امام مهدی (عج) قم، 1408ق) اسانید این دسته از احادیث ذکر شده در فرائد السمطین را که در صحیفة الرضا موجود است، به عنوان اسانید کتاب صحیفة الرضا دانسته که جای تامل بسیار دارد.
5) فرائد السمطین، ج 2، ص 303، ح 557.
6) با توجه به این که هر چه می گذرد، گنجینه های خطی بیشتری شناخته و معرفی می شوند و نسخه دیگری از بسیاری از کتاب هایی که تصور می شد نسخه منحصر به فرد دارد، یافت می شود، امروزه استفاده از وصف «منحصر به فرد» جای تامل دارد، حتی نسخه دست نویس مؤلف!
7) صحیفة الامام الرضا، تحقیق محمد مهدی نجف، کنگره جهانی امام رضا علیه السلام، سال 1406 قمری.
Dirol مسند الرضا، تحقیق سید محمدجواد حسینی جلالی، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1418قمری.
9) ببینید بحار الانوار، ج 10، ص 366.
10) بحار الانوار، ج 104، ص 108، ح 4 وج 104، ص 109، ح 12.
11) العتیقة: انثی الفرس الرائع.
12) در حاشیه آمده: وفی نسخة: قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: عرض علی ربی ان یجعل لی بطحاء مکة ذهبا. قلت: لا یا ربی، ولکنی اشبع یوما واجوع یوما، فاذا جعت تضرعت الیک، واذا شبعت حمدتک وذکرتک. صح.
13) در مسند الرضا دو حدیث شماره 28 و 29 به صورت یک حدیث با شماره 33 ذکر شده است.
14) سورة الاسراء، الآیة 71.
15) فی النسخة: نهب، وهو تصحیف.
16) بحار الانوار، ج 5، ص 47، ح 73; در آن: «القدریة » به جای «المرجئة » آمده است.
17) فی المصادر: عن.
18) پایین صفحه آمده: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم لعلی علیه السلام: لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فی قومه، وانفق مثل احد ذهبا فی سبیل الله، وحج الف حج، ثم قتل شهیدا ولم یوالک یا علی، لم یشم رائحة الجنة، ولا یقبل منه. من الروضة.
وقال (صلعم): الخوارج کلاب اهل النار.

منبع: سایت آستان قدس

بستر تاریخی و گونه‌شناسی روایات امام رضا


در روند تاریخی امامت شیعی به نقاط عطف مهمی برمی‌خوریم که پروژه امامت را وارد پارایم جدیدی نموده است. امامان شیعه همگی از منظر کلامی در رتبه‌ای واحد و نوری واحد به شمار می‌روند و همگی اهداف الهی مشترک و یکسانی دارند؛ اما ظرف‌های تاریخی آنها یکسان و به یک شکل نبوده است و این موجب شده که میزان حضور آنها در تاریخ و حجم روایات آنها و تاثیرگذاری اجتماعی آنها و … متفاوت گردد. هر امامی بنا به شناختی که از واقعیت عصر خود داشته، به انجام رسالت الهی خود پرداخته است و لذا علی رغم وجود اهداف مشترک، شاهد روایات و عملکردهای متفاوت از سوی امامان هستیم. این تفاوت در بخش‌های مختلف زندگی امامان خود را نشان می‌دهد. نوع روایات، مضامین آنها، ادبیات حاکم بر آنها، رفتار اجتماعی و سیاسی امام، شیوه تعامل با حکومت وقت و نیز مخالفان عقیدتی و … همگی در تعامل با واقعیت‌های هر عصری شکل گرفته‌اند. در این مقاله در صدد بررسی تاریخی و گونه‌شناسی روایات امام رضا (ع) هستیم تا ارتباط این روایات با فضای تمدنی و فرهنگی و اجتماعی جامعه آن روز مشخص شود و نیز از این طریق به این نتیجه برسیم که امام با چه نوع موضوعاتی بیشتر درگیر بوده و به چه موضوعاتی بیشتر پرداخته است و چه ادبیاتی بر روایاتشان حاکم است و چه تفاوت‌های بین نوع روایات ایشان با روایات دیگر امامان وجود دارد.


پارادایم‌های امامت: تاریخ امامت شیعه را در نگاهی کلی می‌توان به چهار مقطع اساسی تقسیم نمود. در مقطع اول که شامل سه امام نخست می‌شود، گفتمان سیاسی خلافت حاکم است و هر سه امام چه در پذیرش خلافت و چه در واگذاری آن در قالب پیمان صلح و چه در قیام و جنگ‌هایشان با خلیفه رقیب در قالب گفتمان سیاسی کاملا مشخصی در پی اصلاح نظام سیاسی جامعه به طور مستقیم هستند. نوع تعامل پیروان و دشمنانشان نیز در همین گفتمان قرار دارد؛ پیروان از آنان انتظار دارند که برای تصاحب خلافت تلاش کنند و دشمنان نیز همواره آنان را رقبای اصلی خود می‌شمارند.
در مقطع دوم که شامل سه امام بعدی می‌شود، گفتمان دانش و معنویت حاکم است. این امامان همت اصلی خود را از مساله خلافت و دستیابی به آن مصروف داشته، در پی برقراری نوعی تعامل فرهنگی و نه سیاسی با جامعه هستند. این هر سه امام در جامعه خود، فقیهانی برجسته شمرده می‌شوند و در تعامل مستقیم با دانشمندان عصر خود قرار می‌گیرند. آنان در پی شناخت درست و ژرف از دین هستند و نگران کژی‌ها و انحرافات اخلاقی و فکری جامعه‌اند و از ابزارهای فرهنگی متناسب بهره می‌گیرند: دعا می‌خوانند و دعا خواندن را ترویج می‌کنند، کلاس درس برگزار می‌کنند و فقه و عقاید و تفسیر می‌گویند، مناظره می‌کنند و انحرافات موجود در بین مکاتب و اندیشه‌های رایج عصر را نشانه می‌گیرند. پیروانشان نیز با علاقه تمام همین انتظار را از آنان دارند و مخالفان و دشمنان نیز آنان را از همین منظر خطری برای خود می‌شمرند. هراس خلفای وقت از این امامان نه از آن روی است که لشکری آماده جنگ دارند؛ بلکه از آن روی که آنان در حال تبدیل به مرجعیت علمی و دینی جامعه هستند و در نتیجه خلیفگان را به صرفا حاکمانی دنیوی بدون برخورداری از مشروعیت دینی تبدیل می‌کنند و خود بر قلب و خرد مردم خلافت می‌کنند.
در مقطع سوم با گفتمان اجتماعی تشیع مواجه می‌شویم که شامل سه امام بعدی می‌شود. تمایزات تفصیلی بین فرقه‌ها و گروه‌های اجتماعی رو به شفافیت نهاده است. جامعه شیعه در نقش یک گروه اجتماعی فعال در این دوره به طور شفاف و روشن، ظاهر می‌شود. در دوره امامان قبلی نیازهای لازم برای تشکیل یک گروه اجتماعی تعریف شده و برآورده شده‌اند و از این دوره به بعد است که دیگر به عموم علاقه‌مندان به اهل‌بیت، شیعه گفته نمی‌شود و یک انسان شیعی باید دارای منظومه عقیدتی مشخص، تمایزات رفتاری و فقهی خاص و روابط اجتماعی معین باشد. یک انسان شیعی در اعتقادات خود نقاط تمایز مشخصی را با دیگران تعریف نموده و در رفتار و سلوک دینی خود نیز منشی ویژه برگزیده و از جهت روابط اجتماعی نیز خود را وابسته به جامعه شیعه می‌داند که از طریق تشکیلات بزرگ و منسجم وکالت پیوند یافته است و تعهدات اجتماعی و اقتصادی و حقوقی مشخصی را گردن نهاده و از این طریق هویت جمعی خود را تعریف می‌کند. در همین دوره است که با تاکید امامان بر پرداخت خمس، آخرین گام‌ها در انسجام جامعه شیعی برداشته می‌شود و این اموال در تقویت بیشتر این جامعه هزینه می‌شود. شبکه‌ای گسترده از وکیلان عمده و خرد در سرتاسر مناطق شیعی تشکیل می‌شود که حلقه ارتباط افراد شیعه را با امام برقرار می‌کنند. آنان معمولا به طور مستمر با امام در ارتباطند و نقش اساسی در معرفی امام بعدی دارند و پرسشهای شیعیان و پاسخ‌های امامان را رد و بدل می‌کنند. وکیلان با جمع‌آوری خمس و هدایای شیعیان به امامان از قدرت اقتصادی و نقش کلیدی در جامعه شیعه برخوردار بودند و لذا در صورت انحراف برخی از آنها به راحتی ممکن بود انشعابی درون تشیع فراهم آید، همان گونه که در خصوص واقفه شاهد نمونه‌ای از آن هستیم.
در مقطع چهارم گفتمان غیبت حاکم است. سه امام آخر همگی در پشت پرده قرار دارند و ارتباط معمول شیعیان با آنها قطع شده و تنها در شرایط خاص و با سختی بسیار می‌توان به دیدن آنها رفت. نه امکان تلاش سیاسی برای آنها فراهم است و نه می‌توانند کلاس درس برگزار کنند و نه ارتباط دایم آنان با جامعه شیعه برقرار است. آنان در این دوره بیشتر نوعی پشتیبان معنوی برای شیعیانند که می‌دانند هنوز جریان امامت ادامه دارد و روزی از پس این پرده برون خواهد آمد. شیعیان خلا آنها را با کتاب‌ها و دست‌نوشته‌های اصحاب امامان سابق پر می‌کنند. این امامان برای شیعیان بیشتر موجوداتی قدسی به شمار می‌روند که گرچه امکان حضور اجتماعی آنها فراهم نیست، اما به جای آن و بلکه برتر از آن، تاثیراتی تکوینی در جهان دارند و واسطه زمین و آسمان تلقی می‌شوند. این نوع تلقی گاه در مسیر انحرافی نیز قرار گرفته و در همین دوره شاهد رواج نسبتا گسترده غلو هستیم که به تدریج به کولونی‌های عمده‌ای درون جامعه شیعه تبدیل شده، منطقه حضور مشخصی دارند و کتاب‌ها و تالیفات معین و شخصیت‌های معین و … .
فضای تاریخی دوره امام رضا (ع): شناخت جغرافیای فرهنگی دوره هر امام، کمک بسیاری به فهم بهتر محتوای روایات آن امام و محورهای فعالیت او می‌کند. هر امام در وهله نخست مردم زمانه خود را مورد خطای قرار داده است. وضعیت عمومی دوره امام رضا (ع) را می‌توان در شاخصه‌های زیر ترسیم نمود:


۱/ فضای فعال فرهنگی و رونق مباحث علمی: از آغاز سده دوم شاهد پیدایش فضایی آزاد برای مجادلات و مناظرات فکری در حوزه‌های مختلف هستیم و لذا به سرعت مجموعه وسیعی از فرقه‌ها و مکاتب و دیدگاه‌ها پدید آمده و در تعامل با یکدیگر به مباحث علمی رونق بخشیده بودند. در حوزه کلام، معتزلیان و مرجئه و اهل حدیث به سرعت در حال رشد و گسترش بودند و در حوزه فقه نیز شخصیت‌های مهم و صاحب مکتبی چون ابوحنیفه و مالک به تاسیس دستگاه فقهی منسجمی روی آورده بودند. بازار تالیف و ترجمه نیز به شدت گرم شده بود. کتاب‌های حدیثی گوناگون و تالیفات فقهی و رساله‌های متعدد و متنوع کلامی به سرعت در حال تدوین بود. ترجمه متون یونانی و سریانی و .. به زبان عربی، مجموعه‌ای از دانش‌های نو و آراء و نظریات جدید را در جامعه رواج داده بود که حوزه‌های بسیار گوناگون و متنوع از پزشکی و دیگر علوم طبیعی گرفته تا متون فلسفی و منطقی و .. را شامل می‌شد و می‌دانیم در زمان مامون عباسی این روند به تاسیس بیت الحکمه انجامید تا به طور منظم و تحت حمایت دولت، نهضت ترجمه را دنبال کند. این فضای فرهنگی به طور طبیعی منازعات و درگیری‌های علمی را در پی داشت و زمینه طرح اندیشه‌هایی را فراهم می‌آورد که خارج از قرائت رسمی از دین تلقی می‌شد و نوعی کفرگویی و بدعتگزاری به شمار می‌رفت. در این بین احیانا حکومت نیز گاه با جانبداری از فرقه‌ای علیه فرقه دیگر فضا را بیشتر آشوب‌زده می‌کرد که نمونه شاخص آن در ماجرای موسوم به “محنه” دیده می‌شود که در خلال آن مامون با حمایت از معتزله بر اهل‌حدیث سخت گرفت. این مجموعه عوامل همگی زمینه را برای امام فراهم آورده بود تا به مباحث ریز اعتقادی چون مفهوم توحید، صفات خداوند، مساله قضا و قدر، شیوه شناخت پیامبر و .. بپردازد.


۲/ بحران مشروعیت سیاسی و دینی: مساله مشروعیت سیاسی جامعه از نخستین اختلافات پدید آمده در تاریخ اسلام است که در پیدایش فرقه‌ها و مذاهب نیز تاثیرگذار بوده است. اما در دوره مورد نظر با وضعیت ویژه‌ای در این ارتباط مواجه هستیم. چند دهه‌ای بیش از سقوط امویان نمی‌گذشت و مخالفانشان که سابقا در جبهه‌ای مشترک علیه آنان می‌جنگیدند، پس از پیروزی به دلیل انحصارطلبی عباسیان در تسلط بر حکومت و مصادره تمام شعارهای سابق به نفع خود حال در برابر هم قرار گرفته و هم‌گرایی گذشته به سرعت به واگرایی درآمده بود. علویان که خود را سزاوارتر از عباسیان در کسب خلافت می‌دیدند، قیام‌های پیاپی علیه عباسیان برپا کردند و ایرانیان ناراضی از تعصبات اموی حال خود را در برابر نسخه دیگری از تعصب عربی می‌دیدند و شعوبی‌گری در مناطق چندی از ایران در حال پیدایش و رواج بود. خوارج نیز که نه در دوره اموی و نه در عباسی، سهمی از قدرت نداشتند، به فعالیت نظامی در مناطقی چون جنوب ایران مشغول بودند. اسماعیلیان نیز کم و بیش تحرکات اجتماعی و سیاسی خود را گسترش می‌دادند. در همین حال نزاع قدرت در بین امین و مامون درون خاندان عباسی نیز بر بحران مشروعیت سیاسی می‌افزود. افزون بر همه این‌ها مشروعیت دینی به ویژه در دوره خلافت جدای از مشروعیت سیاسی تعریف نمی‌شد و خلیفه پیش از آن که خود را سلطان بداند، خود را خلیفه رسول خدا و امیرمومنان می‌شمرد و از آن جا که عباسیان خود را اهل‌بیت پیامبر می‌شمردند و با شعار “الرضا من آل محمد” بر سر قدرت آمدند، این وضع در دوره عباسی شدیدتر شده بود. امام در چنین فضایی با بهره‌برداری مثبت از منصب ولایتعهدی جا به جا بر این امر تاکید ورزید که رکن و اساس دین پذیرش ولایت خاندان واقعی پیامبر است و او مصداق واقعی اهل‌بیت پیامبر است. آن حضرت با استفاده از بحران مشروعیت پدید آمده، تلاش نمود عقربه مشروعیت را به سوی امامان شیعه جهت دهد و موقعیت عقیدتی و اجتماعی نهاد امامت را در جامعه تقویت بخشد که نمود آن در روایاتی چون حدیث سلسلة الذهب دیده می‌شود و همچنین در جای جای خطبه‌هایشان به چشم می‌خورد. موقعیتی که امام توانست با تلاشهای خود به آن رسد در حدی بود که همه امامان بعدی به ابناء الرضا معروف شدند.


۳/ انشعابات درون‌فرقه‌ای شیعه: امام رضا (ع) در یکی از بحرانی‌ترین دوره‌های تاریخ شیعه به امامت رسید. امام در زمانی به منصب امامت رسید که جامعه شیعی تجربه دو انشقاق بزرگ و تاثیرگذار (فطحیه و اسماعیلیه) را در فاصله‌های بسیار اندک پشت سر گذرانده و هم اکنون نیز در بحرانی‌ترین نمونه این نوع انشقاقات قرار داشت. جریان وقف از جهت تعداد پیروان اولیه آن و چالشی که برای امام فراهم آورده بود، نمونه‌ای کم نظیر در جریان واگرایی‌های درون شیعی بوده است. امام در دوره امامت خود با بیان روایات و تبیین اعتقادات شیعی و دیگر فعالیت‌های دینی توانست موقعیت امامت را تقویتی دوباره بخشد که در نتیجه آن رقیبان بسیار سریع و آرام از میان رفتند و جالب آن که فرقه‌های منشعب از شیعه در ادامه یا در امامیه هضم شدند و یا به کلی داستان خود را از امامیه جدا نموده، به فرقه‌ای با زیربناهای کاملا نو و متفاوت از امامیه دست یافتند که نمونه نخست فرقه‌هایی چون فطحیه و واقفه است و نمونه دوم فرقه‌هایی چون اسماعیلیه که مذهب و چه بسا بتوان گفت دینی جدید تاسیس نمودند.


گونه‌شناسی روایات امام رضا (ع): در روایات صادقین، حجم اصلی به مباحث فقهی اختصاص داده شده که دغدغه جامعه آن روز بود و دوره، دوره تاسیس مذاهب فقهی بود و لذا با توجه به آن که عمده روایات ما از این دو امام است، در بین کتب حدیثی شیعه حجم اصلی به روایات فقهی اختصاص داده شده است. در روایات منقول از امام رضا (ع) نیز کم و بیش به روایات فقهی برمی‌خوریم؛ اما این روایات نشانگر صبغه عام حاکم بر روایات امام رضا (ع) نیستند؛ زیرا پرسش و پاسخ فقهی از اشتغالات روزمره همه امامان بوده است. در نگاهی عام به روایات امام رضا (ع) می‌توانیم به شاخصه ویژه‌ای دست یابیم که صبغه عام این روایات به شمار می‌آید. خردگرایی و اجتهاد عقلی، شاخصه حاکم بر این روایات است که نشان از تعامل امام با فضای فرهنگی و فکری موجود در عصر خود دارد. در بین روایات امام به روایات چندی در فضل عقل و خردگرایی برمی‌خوریم. روایات امام رضا (ع) را می‌توان در محورهای زیر دسته‌بندی کرد۱:


۱/ روایات اعتقادی: در بین روایات امام رضا به روشنی تاکید بر اعتقادات و مباحث اعتقادی و مجادلات کلامی دیده می‌شود. تعداد بسیاری از روایات امام به موضوعات اعتقادی می‌پردازند که نوع برخورد امام با مسائل مطرح شده نیز خردگرایانه و مبتنی بر استدلالهای عقلی است نه آن که صرفا به استنادات قرآنی یا روایی بسنده شده باشد. عمده این روایات به دو حوزه خداشناسی و راه+ و راهنماشناسی ارتباط دارند و به ریز موضوعاتی چون: مفهوم توحید، تبیین صفات الهی، رابطه اسما و صفات الهی با ذات خدا، حدوث و قدم صفات الهی، مساله جبر و تفویض، حدوث عالم، مفهوم ایمان، راه اثبات خدا و شناخت پیامبر، عصمت پیامبران می‌پردازند. پاره‌ای از روایات امام نیز شامل برخی مناظرات عقیدتی امام با اندیشمندان و عالمان از مذاهب و فرقه‌ها و ادیان مختلف می‌شود که این نوع روایات نیز در همین دسته جای می‌گیرند. در نوع دیگری از روایات اعتقادی به حل اختلافات رایج بین اصحاب امامان سابق درباره مسائل اعتقادی برمی‌خوریم. می‌دانیم که از زمان صادقین (ع) و در پی نهضت علمی ایشان، شاگردان زیادی به گرد آن دو حضرت جمع شده و در مباحث مختلفی از آنان کسب دانش نمودند. به تدریج در اثر تعداد زیاد این اصحاب و نیز تفاوت‌های موجود بین آنها و سطح متفاوت دانشی آنان، زمینه‌های اختلاف علمی بینشان پدید آمد و حتی در بین اصحاب فرقه‌هایی نیز با نام و نشان شکل گرفتند؛ مانند: یعفوریه و حکمیه. نمونه شاخص این اختلافات بین هشامین (هشام بن حکم و هشام بن سالم) ۲ بود که در مسائلی چون ماهیت خداوند و تنزیه خدا نظرات مختلفی داشتند و هر یک گروهی از اصحاب را به دور خود جمع کرده بودند. این اختلافات در زمان امام رضا (ع) به اوج خود رسیده و ابهامات و شبهات بسیاری برای شیعیان فراهم آورده بود و لذا دسته قابل توجهی از روایات امام به پاسخ به این نوع سوالات اختصاص داشته که عمده آنها در مورد مسائل و مباحث کلامی و عقیدتی بودند.۳


۲/ فلسفه احکام: تعداد قابل توجهی از روایات امام رضا (ع) به موضوع علل الشرایع و فلسفه احکام ارتباط دارد که باز تلاشی عقلی است برای تبیین احکام فقهی. اختلافات فقهی و حدیثی رو به فزونی از آغاز قرن دوم موجب ایجاد فضایی از شک و تردید نسبت به احکام فقهی شده بود. از سوی دیگر جریان رایج عقل‌گرایی موجب تشکیک در احکام فقهی می‌شد و سوالاتی از این دست را مطرح می‌کرد که چرا باید به این حکم عمل کرد و چرا این گونه باید رفتار نمود و.. . در چنین فضایی امام سعی می‌کنند با تمرکز بر فلسفه احکام و تبیین گوشه‌هایی از مصالح و مفاسد واقعی که احکام بر مبنای آنها تاسیس شده‌اند، این روند را مهار نمایند. قابل توجه آن که برخی از این روایات در پاسخ پرسش‌های برخی افراد صادر شده که شاهدی بر وجود فضای طرح چنین سوالاتی است.


۳/ بخش عمده دیگری از این روایات، روایات تفسیری است که باز رویکرد تفسیر اجتهادی در آن شاخص و پر رنگ است و شامل آیات گوناگونی اعم از آیات اعتقادی، داستان‌های تاریخی، فضایل اهل‌بیت در قرآن می‌شود.


۴/ دسته عمده دیگر روایت طبی است که از جهت حجم و تنوع ویژگی منحصر به فردی به امام رضا در بین دیگر امامان بخشیده است. که البته تعداد فراوانی از این روایات جای نقد سندی و محتوایی دارد و اساسا برخی عالمان شیعه مانند صدوق در روایات طبی، اصل را بر عدم پذیرش نهاده‌اند۴/ اما با این حال نمی‌توان به کلی همه آنها را جعلی و نادرست شمرد. جالب آن که دیدگاههای طبی مذکور در این روایات نیز عموما جنبه علمی داشته و از منظر بهداشت و سلامت بدن به این موضوع پرداخته‌اند؛ نه آن که قصد بیان احکام شرعی و مکروهات و مستحبات را داشته باشند و نیز تا حدود زیادی هماهنگ با وضعیت دانش پزشکی در آن زمان بوده که نشان از اطلاعات ژرف امام رضا و اشراف ایشان به مباحث روز در این حوزه از علوم دارد.
تالیف برخی کتاب‌ها نیز به امام رضا (ع) نسبت داده شده که عبارتند از: جوامع الشریعه، الرساله الذهبیه، صحیفة الرضا و فقه الرضا. تقریبا اسناد همه این تالیفات به امام، خالی از اشکال نیست؛ برخی از آنها از مولفانی دیگر است که به اشتباه به امام منسوب شده‌اند و برخی دیگر مجموعه‌های شامل سخنان حضرت است، اما ایشان خود آنها را تالیف و تدوین ننموده‌اند؛ بلکه مثلا بر شخصی املا نموده و او آنها را می‌نگاشته است و یا آن که اساسا گردآوری برخی احادیث امام توسط اشخاص دیگر است. جوامع الشریعه رساله‌ای کوتاه از امام است که حاوی تصویری اجمالی از مجموعه احکام فقهی و در کنار آن اشاره‌ای به برخی مسائل کلامی و اخلاقی است و تا حدودی شبیه یک رساله عملیه بسیار موجز است۵/ این رساله بنا به درخواست مامون و به املای امام و کتابت فضل بن سهل تدوین شده و در بخش مربوط به امام رضا در کتاب تحف العقول آمده است۶/ الرسالة الذهبیه، تالیفی در حوزه پزشکی است که شامل سه بخش: سلامت بدن و پیشگیری از بیماری‌ها، بهداشت و نظافت، رژیم غذایی۷/ این رساله به “طب الرضا” نیز مشهور است که البته از جهت سندی مخدوش است و مولف حقیقی آن محمد بن حسن بن جمهور بصری شمرده شده است۸/ با این حال، این بدان معنا نیست که هیچ یک از سخنان آمده در این رساله از امام نیست؛ بلکه اسناد تالیف آن به امام مخدوش است. صحیفة الرضا که به نام “الرضویات” و “صحیفة اهل‌البیت” نیز مشهور است، با حدیث معروف سلسلة الذهب (لااله‌الا‌الله حصنی …) شروع شده و حاوی مجموعه احادیث عقیدتی و اخلاقی است۹/ نکته قابل توجه آن که امام رضا (ع) عمده روایات این صحیفه را به نقل از پیامبر روایت می‌کنند. فقه الرضا در واقع کتابی فقهی از ابن بابویه است که به اشتباه به نام امام رضا (ع) منسوب شده است۱۰/


مجموعه روایات امام رضا (ع) به دلایل متعددی چون: توجه نمودن به موضوعات و مسائل مهم و نیز نزدیک بودن به دوره تدوین متون روایی شیعه و در فرهنگ شیعی اهمیت ویژه یافته و تالیفات چندی در خصوص روایات آن حضرت پدید آمده است. برای نمونه شیخ صدوق به طور مستقل به گردآوری روایات این امام اهتمام ورزیده و کتاب عیون اخبار الرضا را گرد آورده که در دو جلد منتشر شده است۱۱/ نمونه دیگر کتاب معروف به مسند امام رضا از داود بن سلیمان غازی (د۲۰۳) از محدثان معاصر امام و به احتمال بسیار از اهل سنت است۱۲/ در روایات بیان فضایل زیارت امامان نیز تعابیری استثنایی درباره زیارت امام رضا وجود دارد۱۳ که از نقش و جایگاه مهم و تاثیرگذار آن حضرت در تاریخ امامت و تشیع پرده برمی‌دارد.


۱ . برای پی‌گیری روایات امام و مقایسه آنها با هم به منابع زیر مراجعه کنید: مسندالرضا، داود بن سلیمان غازی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۴۱۸؛ مسند الامام ‌الرضا، عزیزالله عطاردی، کنگره امام رضا، مشهد، ۱۴۰۶؛ حیاة الامام الرضا، باقر شریف قرشی، انتشارات سعید بن جبیر، قم، ۱۳۷۲، صحیفة الرضا، موسسه امام مهدی، قم، ۱۳۶۶؛ عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، موسسة اعلمی، بیروت، ۱۹۸۴/


۲ . جهت اطلاع از درگیریهای کلامی این دو صحابی و پیروانشان می‌توان به برخی گزارش‌ها مبنی بر وجود تالیفاتی در این باره مراجعه نمود و از جمله “کتاب ما بین هشام بن حکم و هشام بن سالم” از ابوالعباس حمیری از مشایخ قم که نجاشی از آن یاد کرده است. متاسفانه هیچ یک از این نمونه منابع به دست ما نرسیده و لذا جز از طریق مقایسه روایات آن دو و نقل قولهای موجود در منابع فرق و مذاهب نمی‌توان به نقاط تفصیلی اختلاف آن دو پی برد. نیز در‌باره این دو صحابی و برخی صحابه شاخص دیگر مانند ابن‌ابی‌یعفور نک: مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، هاشم ایزدپناه، انتشارات داروین، نیوجرسی، ۱۳۷۴/


۳ . جناب آیة الله جوادی آملی، مجموعه‌ای از احادیث اعتقادی با مضامین فلسفی از امام رضا را در مجموعه مستقلی به نام “علی بن موسی الرضا و الفلسفه الالهیه” دارالاسراء، قم، ۱۳۷۴ در تنظیمی منسجم و با توضیحات گرد آورده‌اند.
۴ . نک: الاعتقادات، شیخ صدوق، ص۹۱-۸۹ ، دارالمفید، بیروت، ۱۹۹۳ و نیز مقدمه ابوالحسن شعرانى بر شرح اصول کافى ملا صالح مازندرانى، ص۱۰، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۲۰۰۰/
۵ . حیاة الامام الرضا، باقر شریف قرشی، ۱/۱۷۷- ۱۹۸، انتشارات سعید بن جبیر، قم، ۱۳۷۲/
۶ . نک: تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ۴۱۵- ۴۲۳، جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۳/
۷ . نک: حیاة الامام الرضا، باقر شریف قرشی، ۱/۱۹۸- ۲۳۰/
۸ .الفهرست، شیخ طوسی، ۲۲۳، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۷/
۹ . نک: الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ۱۵/۱۷ و ۲۴/۱۴۹، دارالاضوا، بیروت، ۱۹۸۳؛ کشف الحجب و الاستار، اعجاز حسین، ۳۶۶، کتابخانه آیة الله مرعشی، قم، ۱۴۰۹/
۱۰ . نک: فقه الرضا، ابن‌بابویه، کنگره امام رضا، مشهد، ۱۴۰۶/
۱۱ . عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، موسسة اعلمی، بیروت، ۱۹۸۴/
۱۲ . نک: مسندالرضا، داود بن سلیمان غازی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۴۱۸/
۱۳ . برای نمونه نک: المقنعه، شیخ مفید، ۴۷۹- ۴۸۰، جامعه مدرسین، قم، ۱۴۱۰/

منبع: سایت آستان قدس

حكومت و سياست در سيره امام رضا(ع)


آن چه در حيات سياسى امام هشتم(ع) قابل توجه و دقت است , مسئله ى خلافت و ولايتعهدى است كه از طرف مأمون الرشيد خليفه عباسى به آن حضرت پيشنهاد شد و آن حضرت از پذيرفتن خلافت سرباز زد, و ولايتعهدى مأمون را به كراهت پذيرفت .
داستان آن به اختصار به روايت ابوصلت هروى چنين است : وى مى گويد: در مرو, خدمت امام رضا(ع) بودم و مامون به آن حضرت گفت : اى فرزند رسول خدا(ص) فضيلت , علم , زهد; پارسايى و عبادت تو را مى دانم , و تو را در امر خلافت از خود شايسته تر مى دانم , مى خواهم خود را از خلافت عزل كنم و به تو بسپارم و به تو بيعت نمايم . امام(ع) فرمود:
. مأمون گفت :
.
امام(ع) فرمود:
.
مأمون گفت :
.
امام رضا(ع) فرمود:
. مأمون اصرار كرد و امام(ع) اباء ورزيد, تا آن كه مأمون امام را تهديد كرد كه اگر ولايتعهدى مرا نپذيرى , گردنت را مى زنم , امام(ع) قبول كرد به اين شرط كه عزل و نصب نكند, و عملاً كارى را انجام ندهد, و سنت و شيوه اى را تغيير ندهد, و از دوربه حيث يك مشاور باشد, و مأمون با اين شرط موافقت كرد. اين جا جاى اين پرسش است در صورتى كه امامان شيعه ولايت و حكومت را حق خود مى دانستند و براى بدست گرفتن قدرت سياسى تلاش مى كردند, پس چرا وقتى كه مأمون خلافت را به آن حضرت پيشنهاد مى كند, حضرت از قبول آن امتناع مى ورزد؟ و ولايتعهدى را با اكراه مى پذيرد و شرط مى كند كه در امور مملكتى دخالت نكند؟
بى ترديد كه خلافت و ولايتعهدى امر عظيمى بود كه دل ها بخاطر آن افسوس مى خرد, و براى انسان هاى آزمند, چه آرزوى بالاتر از اين منصب است كه حاكميت بر همه ى جهان اسلام را پيدا نمايد, و در هر جمعه و جماعات و منابر او از ياد شود, خصوصاً علويون كه در عصر بنى اميه و بنى عباس براى بدست گرفتن زمام حكومت در حال شورش و انقلاب بودند, ولى هم اكنون كه خلافت اسلامى دو دستى به سيد و آقاى آن ها تقديم مى شود, چگونه از پذيرفتن آن سرباز مى زنند؟
اين وضعيت شك و سؤال را در دل ها بر مى انگيزد, در حالى كه همه ى مردم به اعلميت , اورعيت , افضليت و شايستگى امام براى خلافت اذعان داشتند, خصوصاً شيعه ها كه امام را معصوم مى دانستند, خصوصاً وقتى مأمون خلافت را پيشنهاد كرد, براى عامه ى مردم ثابت شد كه امام از هر كسى سزاوارتر به خلافت است . پس حتماً در پشت پرده رازها و رمزهايى است كه امام(ع) آن را مى داند و مردم نمى دانند. تحليل اين قضيه درايت سياسى امام ];ّّ5(ع) را به خوبى روشن مى كند, كه آن حضرت با شيوه ى كه در پيش گرفت , مأمون را كه داراى نبوغ سياسى بى نظيرى بود, كاملاً شكست داد, و تمامى نقشه هاى سياسى او را نقش بر آب كرد, تا آن كه مأمون آن حضرت را به شهادت رساند.
جاى اين پرسش هم هست كه مأمون چرا خلافت و ولايتعهدى را براى امام هشتم(ع) پينشهاد كرد؟ آيا اين پيشنهاد صورت واقع را داشت يا يك بازى سياسى بود كه مأمون مى خواست از آن براى استحكام پايه هاى حكومت خود بهره گيرى نمايد؟ آيا بنى عباس كه همه ى شورش هاى عليه خود را سركوب كردند, ابومسلم خراسانى را كه براى استقرار و استحكام حاكميت آن ها ششصد هزار نفر را بخاك و خون كشيده , از دم تيغ گذراند و با خاندان برمك چه كرد, امكان دارد كه با اخلاص و صداقت دست از خلافت بردارند؟ مأمون كه به خاطر مسئله ى خلافت با برادرش امين جنگ داشت , آيا قابل باور است كه يكسره دست از همه ى امتيازات بردارد, و از اداره ى امور ممكلت منصرف شود و به گوشه ى بنشيند و به كارهاى شخصى خود بپردازد؟ پى بردن به عمق قضيه ايجاب مى كند كه اولا منظور و هدف مأمون را از پيشنهاد خلافت و ولايتعهدى بدانيم , وانگهى عكس العمل امام رضا(ع) را:
اما اول : هدف و منظور مأمون را بايد از خود او بشنويم , عده ى از عباسيان و ديگر پيروان مأمون بدو گفتند: اى اميرالمؤمنين(ع) چرا مى خواهى كه افتخار عظيم خلافت را از خاندان بنى عباس خارج كرده و به خاندان على(ع) برگردانى ؟ با اين كار خود مقام على ابن موسى(ع) را بالا بردى و مقام خودت را پايين آوردى , و خود را به تباهى افكندى ؟ آيا هيچ كسى نسبت بخودش و حكومتش مانند تو جنايت مى كند؟ مأمون گفت : به چند دليل دست به اين عمل زدم :
1 قدكان هذا الرجل مستتراً عنّا يدعوا الى نفسه , فاردنا نجعله ولى عهدنا ليكون دعائه لنا. يعنى : . مأمون مى خواست با آوردن امام(ع) در تشكيلات عباسيان , فعاليت هاى آن حضرت را محدود كند, تا امام نه براى خود بلكه براى خلافت از مردم دعوت كند, و اين استقلال آل على را از بين مى برد.
2 وليعترف بالملك و الخلافة لنا. يعنى : . قبول ولايتعهدى و راه يافتن ];ّّ5 امام هشتم(ع) در دستگاه خلافت , از ديدگاه عامه ى مردم ,اعتراف به مشروعيت حكومت بنى عباس بود و اين امتياز بزرگ براى آن ها بود و در اين صورت مخالفت ها و مخاصمت هاى علويان , خودبخود بنفع عباسيان حل مى شد.
3 وليعتقد فيه المفتونون به انه ليس مما ادعى فى قليل ولاكثير. يعنى : . مأمون مى خواست با تحميل ولايتعهدى ازمقام و منزلت معنوى امام(ع) كاسته شود, و حضرت رضا(ع) از نفوذ كلام بماند, و از چشم اطرافيانش ساقط شود, و ديگر كسى او را به عنوان يك چهره ى مقدس و منزه نشناسد, و در نتيجه اعتقاد مردم نسبت به آن حضرت ضعيف شده و اعتمادشان سلب گردد, چه خلافت از نظر مردم نوعى آلودگى تلقى مى شد, و وارد ساختن يك انسان مهذب در آن , باعث تنزل و سقوط اجتماعى او مى گرديد, از اين جهت بود كه به آن حضرت اعتراض كردند, و حضرت فرمود: قد علم الله كراهتى .
4 و قد خشينا ان تركناه على تلك الحال ان ينتفق علينا منه مالانسده و يأتى علينا منه ما لا نطيقه . يعنى : . با اين روش مى توانست فعاليت هاى امام را زير نظر بگيرد, از اين رو, مراقبان و محافظان زياد بر او گماشته بود, تا اخبار امام رضا(ع) را به سوى برسانند>. والان اذا فعلنا به ما فعلنا و اخطئنا فى امره بما اخطائنا و اشرفنا من الهلاك بالتنويه به على ما اشرفنا, فليس يجوز التهاون فى امره , ولكنا نحتاج ان نضع منه قليلاً قليلاً حتى نصوره عند الرعية بصورة من لا يستحق لهذا الامر, ثم ندبر فيه بما يحسم علينا مواد بلائه .
يعنى : . 5 خاموش ساختن شعله هاى خشم و اعتراض مخالفين خصوصاً علويان , و وانمود ساختن علاقه و محبت خود نسبت به آل على(ع) براى جلب حمايت علويان هدف ديگر مأمون بود. زيرا شعله هاى جنگى كه بين امين و];ّّ5 مأمون بر سر خلافت برافروخته شده بود, اكثريت عباسى ها و شيعيان از امين پشتيبانى مى كردند, خصوصاً مخالفت شيعيان خراسان كه بيشتر نابودى مأمون را تهديد مى كرد, و شورش هاى ديگرى در كوفه و بصره و مدينه و مكه , عليه مأمون محسوس بود, مأمون اين وضعيت را كه درك كرد, هيچ وسيله اى كه براى بقاى حكومت او نافع باشد نديد, جز آن كه تظاهر به شيعى بودن كند, بدين سبب امام را به قبول ولايتعهدى مجبور كرد و مردم را به دوستى او مى خواند و پول رسمى را بنام او سكه مى زد و بدين وسيله شعله هاى خشم مردم را فرو مى نشاند. و خود مى گفت : يعنى : .


اما عكس العمل امام هشتم(ع)
1 مأمون از امام(ع) دعوت كرد كه با خانواده و دوستان خود بيايد, تا وانمود سازد كه پيشنهاد خلافت به او امر جدى است , و طبيعت قضيه يعنى تسليم شدن حكومت اقتضاء دارد كه امام در مرو, دير بنماند, پس بايد با خاندانش باشد, اما امام(ع) تنها آمد, و چنين رفتارى بى ترديد مى توانست كسانى را كه از مسايل سياسى آگاهى داشتند, بخصوص شيعيان را كه در ارتباط مستقيم با امام بودند, متوجه سازد كه اما اجباراً اين مسافرت را پذيرفته است .


2 امام(ع) با علم و آگاهى مخصوصى كه داشت , تاكتيك هاى مأمون را مى دانست كه مأمون فقط براى استقرار پايه هاى حكومت خود او را مى خواهد اما همين كه حكومت او استحكام يابد, مأمون كار خود را مى كند, لذا از قبولى پيشنهاد خلافت سرباز زد, و قبولى و لايتعهدى ماه ها بطول انجاميد تا آن كه امام تهديد شد و ازروى اكراه و اجبار آن را پذيرفت . ريان مى گويد: بر امام رضا(ع) وارد شدم و گفتم : يابن رسول الله(ع) مردم مى گويند: تو با اين زهد و تقوا چرا ولايتعهدى مأمون را قبول كردى ؟ حضرت فرمود: خدا مى داند خوش نداشتم , ولى خود را در معرض قتل مى ديدم پس قبول كردم واى بر اين ها مگر نمى دانند كه يوسف نبى كه فرستادهء خدا بود, وقتى كه مضطر شد, تسلط بر دارايى مملكت را براى خود پيشنهاد كرد و گفت : .


3 مأمون برخلاف شرطى كه از امام قبول كرده بود, مى كوشيد كه امام(ع) را در صحنه بكشاند, و از او براى خاموش كردن غائله ها بنفع خود استفاده نمايد, و امام(ع) شرط را به ياد او مى آورد. مأمون از امام(ع) خواست كه نامه ى به دوستانش كه كار را بر مأمون سخت كرده بودند, بنويسد و آنان را به آرامش بخواند, امام(ع) فرمود : من شرط كرده بودم كه در امور مداخله نكنم , و ازروزى كه ولايتعهدى را پذيرفته ام چيزى بر نعمتم افزوده نگشته است .
قبولاندن اين شرط همه ى فرصت هاى مأمون را از بين برد, و به هدف هايى كه مى خواست به آن برسد, نرسيد. مأمون مى خواست امام(ع) را در كارهاى خود شريك نمايد, و امام با عدم قبولى مسؤوليت , وضعيت ناهنجارى را كه محصول دو قرن بود, نپذيرفت .


4 امام(ع) در نيشابور در برابر ازدحام عظيمى , حديثى را كه سلسله ى سند آن را به پيامبر مى رساند, خواند, و در آن توحيد را كه اساس عقيده و حيات است , مطرح كرد و خود را بعنوان شرط توحيد مطرح نمود, و با اين گفتار مشروعيت حكومت بنى عباس را زير سؤال برد, و اين ضربه ى بزرگ ديگرى بود كه به مأمون وارد مى شد, زيرا منظور از اين شروط كه موجب تماميت توحيد است , نه خلافت است و نه ولايتعهدى , چون تا هنوز امام اين منصب را بعهده نگرفته است , بلكه منظور از اين شرط امامت و ولايت است .


5 امام رضا(ع) فرمود:
.


6 در كيفيت بيعت , اثبات كرد كه مأمون كه خود را اميرالمؤمنين و خليفه ى رسول الله مى داند, تازه جاهل به احكام است حتى عقد آن چه را به امام سپرده است , نمى داند. و امام در اين مجلس بزرگ دست خود را طورى گرفت كه پشت دست طرف خودش باشد و روى دستش طرف مردم , مأمون گفت : دستت را دراز كن تا مردم بيعت كنند, حضرت فرمود: جدم رسول خدا(ص ) اين چنين بيعت مى گرفت , پس مردم بيعت كردند. و قال الناس كيف يستحق الامامة من لايعرف عقد البيعة. كسى كه عقد بيعت را نمى داند چگونه مستحق امامت باشد؟

7 امام(ع) در وثيقه ى ولايتعهدى نوشت :
.
.

8 اين اقدام امام(ع) حقانيت امامت ائمه(ع) و بطلان خلافت خلفاى پيشين را به اثبات رساند, و امام در خطبه اش فرمود:
.


9 و اين فرموده ى امام(ع) كه :
.گرفتن اعتراف است از مأمون به آن كه خلافت حق اهلبيت است و يكى از نكات اصلى مسئله كه امام(ع) آن را دنبال مى كرد, همين موضوع بود.


10 مأمون با تشكيل جلسات علمى و دعوت فقها, متكلمين , اهل حديث و... از طرفى علم دوستى خود را وانمود مى ساخت , اما منظور اصلى او اين بود كه شايد مسئله ى مشكلى متوجه آن حضرت شده و او را از پاسخ ناتوان بسازد, و بدين وسيله او را بى اعتبار نمايد, ولى نتيجه ى معكوس مى داد, و براى همه ثابت شد كه امام رضا(ع) سزاوارتر به خلافت است به جهت علم و فضلى كه دارد تا آن كه مأمون احساس خطر كرد و او را به فكر انداخت كه امام(ع) نه تنها درد او را دواء نمى كند, بلكه اوضاع را عليه او تحريك مى نمايد, و اين به شهادت آن حضرت منجر شد .


11 و بالاخره امام على ابن موسى الرضا(ع) در برابر پيشنهاد مأمون بيشتر از دو راه در پيش نداشت و آن اين كه يا بايد خلافت را قبول و به رأى خود عمل مى كرد و بما انزل الله حكم مى نمود; و از لازمه ى آن اين است كه بايد در كل نظام تغييرات بوجود بياورد, و عناصر فاسد را بكلى از دستگاه عزل كرده و عناصر صالح به جاى آن بگمارد, ولى تحقق اين كار مشكل بود, زيرا شيعيان هر چند زياد بودند, ولى آنچنان نيروى تعليم ديده و وفادارى ];ّّ5 كه بتوانند مسؤوليت ها را بپذيرند, و از عهده ى كشوردارى خوب بيرون آيند, و در برابر اعتشاشات و مخالفت هاى داخلى مقاومت نمايند, نبودند. زيرا مردم هر چند اهلبيت(ع) را دوست داشتند, ولى كاملاً تربيت اسلامى صحيح نشده بودند, و از مردمى كه در جو حكومت بنى اميه و بنى عباس تربيت شده و به فرهنگ آنان خو گرفته اند, نبايد انتظار داشت كه چنين اصلاحات ريشه دارى را تحمل كرده و از حكم تخلف ننمايند. بگذاريم از آن كه پيشنهاد مأمون از روى صدق و اخلاص نبود, و تهديد بقتل شاهد آنست چه اگر كسى به امامت امام(ع) به راستى معتقد باشد, او را تهديد بقتل نمى كند و همچنين برگرداندن امام(ع) از نيمهء راه و اجازه ندادن براى نماز عيد.
راه ديگرى كه براى امام ميسر بود, همين بود كه از خلافت خود را سبك دوش نمايد, و ولايتعهدى را بپذيرد با همين شروط كه مطرح كردند و اين اصولى ترين روشى بود كه بازى هاى سياسى مأمون را كاملاً خنثى نمود.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشتها:
1- بحارالانوار: مجلسى , محمد باقر, ج 48 ص 134به نقل از علل الشرايع و عيون اخبارالرضا.
2- پيشين , جعفريان , ج 2 ص 76به نقل از تاريخ الحكماء: ص 221 حيات امام رضا(ع): ص 222
3- همان , ج 2 ص 76به نقل از عيون اخبار الرضا: ج 2 ص 151
4- همان , ج 2 ص 74به نقل از عيون اخبار الرضا: ج 2 ص 168ـ 167
5- شذرات سياسيه من حيات الائمه(ع): شبر, حسن , ص 153به نقل از بحار:ج 49
6- همان , ج 2 ص 78به نقل از اصول كافى : ج 1 ص 448 عيون اخبار الرضا(ع): ج 2 ص 219 چاپ اعلمى ; اثبات الوصية: ص 203
7- يوسف 55
8- پيشين , مجلسى , ج 49 ص 155به نقل از كافى : ج 8 ص 151
9- همان , ص 141به نقل از عيون اخبار الرضا: ص 154ـ 151
10- شذرات سياسيه من حيات الائمه(ع): ص 167
11- پيشين , جعفريان , ج 2به نقل از عيون اخبارالرضا: ج 2 ص 162,چاپ اعلمى .

منبع: سایت آستان قدس

كرامات امام رضا(ع) به روايت اهل سنت


دوران پر بركت و همراه با كرامات و وقيعي كه قبل و بعد از ولادت امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو و مدت امامت ايشان رخ داد، جملگي دلالت بر عظمت بي‌كران امام رضا (عليه السلام) دارد. رويت آن از زبان بزرگان اهل سنّت جالب و شنيدني و البته شگفت‌انگيز است. آنچه پيش روي داريد، گوشه‌ي از سخنان بزرگان اهل سنت درباره امام رضا است كه در منابع معتبر آنها نقل شده و تأثير به سزايي در نزديك كردن ديدگاه اهل سنت به ديدگاه شيعه درباره كرامت، شفاعت، توسل و زيارت قبور و... دارد.
بزرگان اهل سنت با اعتراف به جايگاه والي امام رضا (عليه السلام)، سخنان و اعتراف‌هاي شگفتي درباره ابعاد معنوي آن حضرت داشته‌اند كه آنها را نقل مي‌كنيم.
1. مجدالدين ابن اثير جَزَري (606ق): «ابوالحسن علي بن موسي... معروف به رضا...، مقام و منزلت ايشان همانند پدرشان موسي بن جعفر است. امامت شيعه در زمان علي بن موسي به ايشان منتهاي مي‌شد، فضايل وي قابل شمارش نيست. خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ايشان بفرستد». [1]
2. محمد بن طلحه شافعي(652ق): «سخن در اميرالمؤمنين علي و زين العابدين علي گذشت و ايشان علي الرضا سومين آنهاست. كسي كه در شخصيت ايشان تأمل كند، در مي‌يابد كه علي بن موسي وارث اميرالمؤمنين علي و زين العابدين علي است، و حكم مي‌كند كه ايشان سومين علي است. ايمان و جايگاه و منزلت ايشان فراواني اصحاب ايشان، باعث شد تا مأمون وي را در امور حكومت شريك كند و ولايت عهدي را به ايشان بسپارد... ». [2]
3. عبدالله بن اسعد يافعي شافعي (768ق): «وي امام جليل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل كرم ابوالحسن علي بن موسي الكاظم است. وي يكي از دوازده امام شيعيان است كه اساس مذهب بر نظريات ايشان است. وي صاحب مناقب و فضايل است». [3]
4. ابن صبّاغ مالكي (855ق) به نقل از بعضي از اهل علم: «علي بن موسي الرضا داري والاترين و وافرترين فضايل و كرامات و برخوردار از برترين اخلاق و صورت و سيرت است كه از پدرانش به ارث برده است... ». [4]
5. عبدالله بن محمد عامر شبراوي شافعي (1172ق): «هشتمين امام علي بن موسي الرضاست كه مناقب والا و صفات اوليا و كرامت نبوي وي قابل شمارش و توصيف نيست... ». [5]
6. يوسف بن اسماعيل نبهاني (1350ق): «علي بن موسي از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بيت نبوي و معدن علم و عرفان و كرم و جوانمردي بود. وي جايگاه والايي دارد و نام وي شهره است و كرامات زيادي دارد... ». [6]
7. شيخ ياسين بن ابراهيم سنهوتي شافعي: « امام علي بن موسي الرضا (رضي الله عنه) از بزرگان و از بهترين سلاله است و خداوند با خلق چنين فردي قدرت خود را به نمايش گذاشته. هيچ فردي علي بن موسي را نمي‌تواند درك كند. وي والا مقام و در فضايل شهره است و كرامات بسياري دارد... ». [7]
8. ابوالفوز محمد بن امين بغدادي سُوِيدي: «ايشان در مدينه به دنيا آمد و كرامات ايشان بسيار و مناقبش مشهور است؛ به گونه‌ي كه قلم از وصف تمامي آن عاجز است... ». [8]
9. عباس بن علي بن نور الدين مكّي: «فضايل علي بن موسي هيچ حد و حصري نداشته... ». [9]
گوشه‌ي از كرامات امام رضا (عليه السلام)
1. بشارت پيامبر به حميده
امام رضا به بركت سفارش پيغمبر و عنايت ايشان به دنيا آمدند. در نقل‌هاي اهل سنت چنين آمده: زماني كه حميده مادر امام كاظم، كنيزي به نام نجمه را از بازار خريداري كرد، پيامبر را در خواب ديد كه به ايشان فرمود: «اين كنيز را به فرزندت (امام كاظم) هديه كن؛ همانا از اين كنيز، فرزندي به دنيا خواهد آمد كه بهترين اهل زمين است». حميده نيز چنين كرد و امام، نام نجمه را به طاهره تغيير داد. [10]
2. معجزه‌ي در دوران حمل
مادر بزرگوار ايشان مي‌فرميد: هنگام حاملگي، سنگيني حمل را احساس نكردم و هنگام خواب، صداي تسبيح و تهليل و تقديس وي را مي‌شنيدم. [11]
3. مناجات امام در دوران طفوليت
مادر بزرگوار امام در ادامه مي‌فرمايد: زماني كه ايشان به دنيا آمد، در حالي كه دستانش را روي زمين گذاشته و سر مباركشان را به طرف آسمان بلند كرده بود، لبانش تكان مي‌خورد، گويا مناجات خدا مي‌كرد. در اين حال پدر بزرگوارش آمد و به من گفت: «هنيئا لك كرامة ربَّكِ عزّوجل؛ مبارك باد بر تو كرامت خداوند». در اين حال فرزند را به ايشان داد و ايشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و با آب فرات كام دهانش را برداشت. [12]
4. هارون بر من چيره نمي‌شود
صفوان بن يحيي مي‌گويد: بعد از شهادت امام كاظم و امامت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) از توطئه دوباره هارون عليه امام رضا (عليه السلام) مي‌ترسيديم. موضوع را به امام گفتيم. امام فرمود: هارون تلاش خود را انجام مي‌دهد، ولي كاري از پيش نمي‌برد.
صفوان مي‌گويد: يكي از معتمدين برايم نقل كرد: يحيي بن خالد برمكي به هارون الرشيد گفت: علي بن موسي ادعاي امامت مي‌كند (و با اين سخن قصد تحريك هارون را داشت). هارون در جواب گفت: آنچه با پدرش انجام داديم، بس است. آيا مي‌خواهيم همه آنها را بكشيم؟![13]
5. محل دفن من و هارون يكي است
موسي بن عمران مي‌گويد: روزي علي بن موسي الرضا را در مسجد مدينه، در حالي ديدم كه هارون مشغول سخنراني بوده امام به من فرمود: روزي را خواهي ديد كه من و هارون در يك جا به خاك سپرده مي‌شويم. [14]
امام در مكه نيز به اين مهم اشاره مي‌كند. حمزه بن جعفر ارجاني مي‌گويد: هارون الرشيد از يك درب و علي بن موسي الرضا از در ديگر مسجد الحرام خارج شدند. در اين هنگام امام رضا (عليه السلام) به هارون اشاره كرد و فرمود: الآن از هم دور هستيم، ولي ملاقاتمان نزديك است. اي طوس! همانا من و او را يك جا جمع مي‌كني. [15]
6. مأمون، امين را مي‌كشد
حسين بن ياسر مي‌گويد: روزي علي بن موسي الرضا به من فرمود: همانا عبدالله (مأمون) برادرش محمد (امين) را خواهد كشت. از امام پرسيدم: يعني عبدالله بن هارون، محمد بن هارون را خواهد كشت؟ امام فرمودند: بله، عبدالله مأمون، محمد امين را خواهد كشت. طبق پيشگويي امام اين اتفاق افتاد. [16]
7. همسرت دوقلو مي‌زايد
بكر بن صالح مي‌گويد: نزد امام رضا (عليه السلام) رفتم و به وي گفتم: همسرم ـ كه خواهر محمد بن سنان از خواص و شيعيان شماست ـ حامله است و از شما مي‌خواهم دعا كنيد تا خداوند فرزند پسري به من دهد. امام فرمود: دو فرزند در راه است. از نزد امام رفتم و پيش خود گفتم: اسم يكي را محمد و ديگري را علي مي‌گذارم. در اين هنگام امام مرا فراخواند و بدون اينكه از من چيزي بپرسد، به من فرمود: اسم يكي را علي و ديگري را امّ عمرو بگذار. وقتي كه به كوفه رسيدم، همسرم يك پسر و يك دختر به دنيا آورده بود و اسم آنها را همان‌ گونه كه امام فرموده بود، گذاشتم. به مادرم گفتم: معني امّ عمرو چيست؟ پاسخ داد: مادر بزرگت امّ عمرو نام داشت. [17]
8. جعفر به زودي ثروتمند مي‌شود
حسين بن موسي مي‌گويد: عده‌ي از جوانان بني هاشم بوديم كه نزد امام رضا نشسته بوديم كه جعفر بن عمر علوي با شكل و قيافه فقيرانه بر ما گذشت. بعضي از ما با نگاه مسخره‌آميزي به حالت وي نگريستيم. امام رضا (عليه السلام) فرمود: به زودي مي‌بينيد زندگي وي تغيير كرده، اموالش زياد، خادمانش بسيار و ظاهرش آراسته شده است.
حسين بن موسي مي‌گويد: پس از گذشت يك ماه، والي مدينه عوض شد و او نزد ين والي مقام و منزلت خاصي پيدا كرد و زندگي‌اش همان‌گونه كه امام فرموده بود، تغيير كرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوي را احترام و براي وي دعا مي‌كرديم. [18]
9. خود را بري مرگ آماده كن!
حاكم نيشابوري به سند خودش از سعيد بن سعد نقل مي‌كند كه روزي امام رضا (عليه السلام) به مردي نگهاي كرد و به او فرمود:
«يا عبدالله اوص بما تريد و استعد لما لابد منه فمات الرجل بعد ذلك بثلاثة يام[19]؛ ي بنده خدا! وصيت خود را بكن و خود را بري چيزي كه گريزي از آن نيست (مرگ)، آماده كن». راوي مي‌گويد: آن مرد پس از سه روز از دنيا رفت.
10. خواب ابوحبيب
حاكم نيشابوري به سند خود از ابوحبيب نقل مي‌كند: روزي رسول الله را در خواب ـ در منزلي كه حجاج در آن اتراق مي‌كنند ـ ديدم، به ايشان سلام كردم. نزد ايشان ظرفي از خرمي مدينه ـ كه خرمي صيحاني نام داشت ـ بود. ايشان به من هيجده خرما دادند و من خوردم. پس از پايدار شدن مزه خرما در دهانم بود و آرزو مي‌كردم دوباره از آن بخورم. پس از بيست روز ابوالحسن علي بن موسي الرضا از مدينه به مكه آمد و در آن مكان نزول كرد و مردم براي ديدار وي شتافتند. من نيز به آنجا رفتم و ديدم يشان در همان‌جيي كه پيامبر را در خواب ديدم، نشسته است: در حالي كه ظرفي پر از خرمهاي مدينه و خرمي صيحاني نزد او بود. به امام سلام كردم و يشان مرا نزد خود فراخواند و مشتي از خرما به همان مقداري كه پيامبر در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد. به ايشان عرض كردم: زيادتر خرما بدهيد. امام فرمود: اگر رسول الله زيادتر مي‌داد، من هم به تو زيادتر مي‌دادم. [20]
11. سقوط دولت برمكيان
مسافر مي‌گويد: در سرزمين مني نزد امام نشسته بوديم. ناگهان يحيي بن خالد برمكي، در حالي كه صورتش پوشيده و گرد و غبار بر آن نشسته بود، وارد مجلس شد. امام خطاب به ما فرمود: اينها بيچارگاني هستند كه نمي‌دانند در اين سال چه اتفاقي بري آنها رخ خواهد داد. مسافر مي‌گويد: در همان سال برمكيان سقوط كردند و پيشگويي امام محقق شد. مسافر در ادامه مي‌گويد: امام فرمودند: و از ين عجيب‌تر من و هارون هستيم كه شبيه اين دو انگشت هستيم (و امام انگشت سبابه و انگشت وسط را كنار هم گذاشتند). مسافر گفت: معني سخن امام در مورد هارون را نفهميدم؛ تا اينكه امام رضا (عليه السلام) رحلت كرد و كنار هارون به خاك سپرده شد. [21]
12. وليتعهدي من پيدار نيست
مديني مي‌گويد: هنگامي كه امام رضا (عليه السلام) در مجلس بيعت وليتعهدي با لباس مخصوص نشسته بودند و سخنرانان صحبت مي‌كردند، نگهاي به بعضي از اصحاب خود كردند و ديدند يكي از اصحابشان از اين جريان (ولايتعهدي امام) بسيار خرسند و خوشحال است. امام به وي اشاره كرد و او را نزد خود طلبيد و درگوشي فرمودند: قلب خود را به اين وليت‌عهدي مشغول نكن و به آن دل نبند و خوشحالي نكن؛ چرا كه اين امر باقي نمي‌ماند. [22]
13. توطئه‌گران رسوا مي‌شوند
زماني كه مأمون، امام رضا (عليه السلام) را وليعهد و خليفه بعد از خود قرار داد، اطرافيان مأمون از كار خليفه ناراضي بودند و مي‌ترسيدند كه خلافت از بني عباس خارج شود و به بني فاطمه بازگردد. لذا كينه و نفرت از امام رضا داشتند و منتظر فرصت بري ابراز ين نفرت و كينه بودند؛ تا ينكه قرار گذاشتند امام رضا هرگاه وارد بر خليفه مي‌شود و خادمان پرده را كنار مي‌زنند تا آن حضرت وارد شود، احدي به امام سلام نكند و به يشان احترام نگذارند و پرده را برندارند. بعد از ين تصميم، امام رضا طبق عادت روزانه وارد دالان شدند، اما آنان برخلاف تصميم خود، ناخودآگاه پرده را كنار زدند تا امام عبور كند. آنها همديگر را ملامت كردند كه چرا پرده را كنار زده‌اند. قرار شد كه روز بعد چنين نكنند. روز بعد امام رضا وارد شد و بر وي سلام كردند؛ اما پرده را برنداشتند. در اين هنگام باد شديدي وزيد و پرده را از حد معمول خود نيز بالاتر زد و امام وارد شد و هنگام خروج نيز همين اتفاق افتاد. آنان دانستند كه امام نزد خداوند جايگاه ويژه‌ي دارد و سپس قرار گذاشتند كه به آن حضرت خدمت كنند. [23]
14. رام شدن درندگان در برابر امام
قضيه زينب كذاب مورد اتفاق ناقلان شيعه و سني است و گوشه‌ي از عظمت و مقام والي امامت و وليت تكويني را به نميش مي‌گذارد. در نقل اين جريان اختلافاتي وجود دارد كه به اصل آن لطمه وارد نمي‌كند. اختلاف در اين است كه يا اين جريان در دوران امام رضا (عليه السلام) رخ داده يا امام هادي7؟
در خراسان زني به نام زينب ادعا مي‌كرد كه علوي و از نسل فاطمه زهرا3 است. اين خبر به امام رضا (عليه السلام) رسيد. امام آن زن را احضار كرد و علوي بودن وي را تاييد نفرمود. آن زن امام را مسخره كرد و با كمال بي‌ادبي به امام گفت: تو نسب مرا زير سؤال بردي، من نيز نسب تو را زير سؤال مي‌برم. در آن دوران سلطان مكاني داشت كه در آن درندگان بودند. آن مكان براي انتقام گرفتن از مفسدان و مجرمان بود. امام رضا (عليه السلام) آن زن را نزد سلطان حاضر كرد و فرمود: اين زن دروغگوست و بر علي و فاطمه دروغ مي‌بندد و از نسل اين دو نيست. اگر اين زن راست گفته و پاره تن فاطمه و علي باشد، بدنش بر درندگان حرام است. پس او را در ميان درندگان بيندازيد. اگر راستگو باشد، درندگان به وي نزديك نمي‌شوند و اگر دروغگو باشد، وي را مي‌درند. وقتي كه زينب كذاب اين سخن را شنيد، پيش دستي كرد و به امام گفت: اگر راست مي‌گويي، خود تو داخل اين گودال شو. امام نيز بي‌هيچ سخني وارد گودال شد. مردم و سلطان از بالا نظاره‌گر ين جريان بودند. زماني كه امام وارد گودال شد، گويا درندگان رام شدند و يك يك نزد امام آمدند و دم‌هاي خودشان را به نشانه تسليم در برابر امام به زمين گذاشتند و دست و پا و صورت امام را بوسيدند. امام از آنجا بيرون آمد و سلطان دستور داد تا زن را داخل گودال بيندازند. زن امتناع كرد. سلطان دستور داد تا وي را داخل گودال بيندازند و طعمه درندگان شود. بعد‌ها اين زن در خراسان به زينب كذاب مشهور شد. [24]
مسعودي معتقد است: اين قضيه بري امام هادي اتفاق افتاده است. [25] با اين حال اين واقعه به تعبير اهل سنت، خبر مشهور نزد شيعه است. [26] بزرگان اهل سنت از جمله ابن حجر هيثمي اين قضيه را از بعضي حفاظ اهل سنت نقل كرده[27] و ابو علي عمر بن يحيي علوي نيز اين جريان را قطعي دانسته و نقل آن از طريق اهل سنت را تاييد كرده است. [28]
البته با توجه به بعضي قرائن ممكن است گفته شود اين جريان دو مرتبه (هم در زمان امام رضا (عليه السلام) و هم در زمان امام هادي7) اتفاق افتاده است.
15. پيشگويي چگونگي شهادت
زماني كه مأمون به سبب بيماري نتوانست نماز عيد را بخواند، از امام رضا (عليه السلام) درخواست كرد تا نماز را اقامه كند. امام در حالي كه پيراهن كوتاه سفيد و عمامه سفيد پوشيده و در دستش عصا بود، روانه نماز شد و در ميان راه با صداي بلند مي‌فرمود: «السلام علي ابوي آدم و نوح، السلام علي ابوي ابراهيم و اسماعيل، السلام علي ابوي محمد و علي، السلام علي عباد الله الصالحين». مردم به طرف امام هجوم مي‌آوردند و دست ايشان را مي‌بوسيدند و ازايشان تجليل مي‌كردند. در اين هنگام به خليفه خبر رسيد كه اگر اين وضعيت ادامه يابد، خلافت از دست تو خارج مي‌شود. مأمون خود را به سرعت به امام رسانيد و نگذاشت امام نماز را بخواند. آن گاه امام مطالبي مهم به هرثمة بن اعين ـ كه از خادمان مأمون، اما محب اهل بيت و در خدمت امام رضا (عليه السلام) بود ـ فرمود. هرثمه مي‌گويد: روزي سرورم ابوالحسن رضا مرا طلبيد و فرمود: اي هرثمه! مي‌خواهم تو را از مطلبي آگاه سازم كه بايد نزد تو پنهان بماند و تا زماني كه زنده هستم، آن را بري كسي فاش نكني، اگر فاش كني، من دشمن تو پيش خدا خواهم بود. هرثمه گفت: قسم خوردم كه تا او زنده است، سخني نگويم. امام فرمود: اي هرثمه! سفر آخرت و ملحق شدنم به جدم و پدرانم نزديك شده. همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنيا خواهم رفت. خليفه مي‌خواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون الرشيد قرار دهد، اما خداوند نمي‌گذارد و زمين اجازه چنين كاري را نمي‌دهد و هر چه بكوشند تا زمين را حفر كنند (و مرا پشت قبر هارون دفن كنند)، نمي‌توانند و اين مطلب را بعد خوهاي ديد. ي هرثمه! همانا محل دفن من در فلان جهت است. پس بعد از وفات و تجهايز من بري دفن، مأمون را از اين مسائلي كه گفتم، آگاه كن تا مرا بيشتر بشناسد و به مأمون بگو كه هر گاه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز كردند، كسي بر من نماز نخواند؛ تا اين‌كه عرب ناشناسي به سرعت از صحرا به طرف جنازه من دويد و در حالي كه گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مركبش ناله مي‌زند، بر جنازه من نماز مي‌خواند. شما نيز با او به نماز بايستيد و پس از نماز مرا در مكاني كه مشخص كرده‌ام، دفن كنيد. اي هرثمه! واي بر تو كه اين مطالب را قبل از وفاتم به كسي بگويي.
هرثمه مي‌گويد: مدتي نگذشت كه تمامي اين جريانات اتفاق افتاد و (امام) رضا نزد خليفه انگور و انار مسموم خورد‌ و از دنيا رفت. هرثمه مي‌گويد: طبق فرمايش امام رضا (كه فرمود بعد از وفات و تجهيز جنازه‌ام اين مطالب را به مأمون بگو) بر مأمون وارد شده، ديدم كه وي در فراق امام رضا (عليه السلام) دستمال در دست دارد و گريه مي‌كند. به وي گفتم: اي خليفه! اجازه مي‌دهيد مطلبي را بگويم؟ مأمون اجازه سخن گفتن داد. گفتم (امام)رضا سرّي را در دوران حياتش به من فرمود و از من عهد گرفت كه آن را تا هنگامي كه زنده است، براي كسي بازگو نكنم. آن گاه قضيه را براي مأمون تعريف كردم. وقتي كه مأمون از اين قضيه خبردار شد، شگفت زده شد و سپس دستور داد جنازه امام تجهيز و آماده شود و همراه وي آماده خواندن نماز برايشان شديم. در اين هنگام فردي ناشناس با همان مشخصاتي كه امام گفته بود، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با هيچ كس صحبتي نكرد و بر امام نماز خواند و مردم نيز با وي نماز خواندند. خليفه دستور داد كه وي را شناسايي كنند و نزد وي بياورند، اما اثري از وي و شتر او نبود. سپس خليفه دستور داد پشت قبر هارون الرشيد قبري حفر كنند. هرثمه به خليفه گفت: يا شما را به سخنان علي بن موسي الرضا آگاه نساختم؟ مأمون گفت: مي‌خواهم ببينم سخن وي راست است يا خير.
در اين هنگام نتوانستند قبر را حفر كنند و گويا زمين از صخره سخت‌تر شده بود؛ به گونه‌ي كه تعجب حاضران را برانگيخت. مأمون به صدق سخن علي بن موسي الرضا پي‌برد و به من گفت مكاني را كه علي بن موسي الرضا از آن خبر داده، به من نشان بده. محل را به وي نشان دادم و همين كه خاك را كنار زديم، قبرهاي طبقه بندي شده و آماده را ديديم، با همان مشخصاتي كه علي بن موسي الرضا فرموده بود.
زماني كه مأمون اين وضعيت را ديد، بسيار شگفت زده شد. ناگهان آب به اعماق زمين فرو رفت و آن مكان خشكيد. سپس امام را داخل قبر گذاشتيم و خاك روي آن ريختيم. بعد از اين جريان خليفه هميشه از چيزي كه ديده و از من شنيده بود، با شگفتي ياد مي‌كرد و تأسف و حسرت مي‌خورد و هر گاه با وي خلوت مي‌كردم، از من تقاضا مي‌كرد تا قضيه را تعريف كنم و با تأسف مي‌گفت: )انا لله و انا اليه راجعون(. [29]

مشهد الرضا در كلام اهل سنت
ذهبي در مواضع متعدد از تأليفات خود درباره‌ي مشهد الرضا چنين اظهار نظر مي‌كند: «و لعلي بن موسي مشهدٌ بطوس يقصدونه بالزياره»[30]، «و له مشهدٌٍ كبير بطوس يزار»[31]، «و مشهد مقصودٌ بالزياره»[32].
ابن عماد حنبلي دمشقي نيز مي‌گويد: «و له مشهدٌ كبير بطوس يزار». [33]
برخورد بزرگان اهل سنت با مزار امام رضا (عليه السلام) نيز جالب و شگفت‌انگيز است؛ مانند بسيار زيارت كردن قبر امام رضااز سوي ابن حبان بستي (354ق) و ابو علي ثقفي (328ق) و تواضع و تضرعات بسيار ابوبكر بن خُزيمه (311ق) كه موجب شگفتي شاگردان وي شده بود.
1. ابوبكر بن خزيمه (311ق) و ابو علي ثقفي (328ق): حاكم نيشابوري مي‌گويد:
«سَمِعتُ محمد بن المؤمل بن حسين بن عيسي يقول خرجنا مع امام اهل الحديث ابي بكر بن خزيمه و عديله ابو علي الثقفي مع جماعة من مشيخنا و هم اذ ذلك متوافرون الي زيارة قبر علي بن موسي الرضا بطوس، قال: فريت من تعظيمه (ابن خُزَيمه) لتلك البقعه و تواضعه لها و تضرعه عندها ماتحيرنا؛ [34] حاكم مي‌گويد: از محمد بن مؤمل شنيدم: روزي با پيشوي اهل حديث ابوبكر بن خزيمه و ابو علي ثقفي و ديگر مشيخ خود به زيارت قبر علي بن موسي الرضا به طوس رفتيم؛ در حالي كه آنها بسيار به زيارت قبر يشان مي‌رفتند. محمد بن مومل مي‌گويد: احترام و بزرگداشت و تواضع و گريه و زاري ابن خزيمه نزد قبر علي بن موسي همگي را شگفت‌زده كرده بود.
ابن خزيمه نزد اهل سنت جايگاه ويژه‌ي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي «شيخ الاسلام، امام الائمه، حافظ، حجه، فقيه، بي‌نظير، زنده كننده سنت رسول الله»، تعبير كرده‌اند و او در علم حديث و فقه و اتقان ضرب المثل است. [35]
در مورد ابو علي ثقفي نيز ـ كه از نوادگان حجاج بن يوسف است ـ تعابيري چون: «امام، محدث، فقيه، علامه، شيخ خراسان، مدرس فقه شافعي در خراسان، امام در اكثر علوم شرعي، حجت خدا بر خلق در دوران خودش»[36] به كار رفته كه نشان دهنده اهميت و جايگاه اين شخصيت نزد عامه است.
2. ابن حبّان بُستي (354ق): «علي بن موسي الرضا از بزرگان و عقلا و نخبگان و بزرگواران اهل بيت و بني هاشم است. اگر از وي روايتي شود، واجب است حديثش معتبر شناخته شود..... من به دفعات قبر يشان را زيارت كرده‌ام. زماني كه در طوس بودم، هر مشكلي برايم رخ مي‌داد، قبر علي بن موسي الرضا را ـ كه درود خدا بر جدش و خودش باد ـ زيارت مي‌كردم و براي برطرف شدن مشكلم دعا مي‌كردم و دعايم مستجاب و مشكلم حل مي‌شد. اين كار را به دفعات تجربه كردم و جواب گرفتم. خداوند ما را بر محبت مصطفي و اهل بيتش ـ كه درود خدا بر او اهل بيتش باد ـ بميراند». [37]
ابن حبان بستي نيز از اهل سنت جايگاه والايي دارد؛ به گونه‌ي كه از وي به «امام، علامه، حافظ، شيخ خراسان، يكي از استوانه‌هاي علم در فقه و لغت و حديث، و از عقلي رجال» تعبير كرده‌اند. [38]
اين جملات حاكي از نفوذ معنوي امام رضا (عليه السلام) بر قلوب است و پس از گذشت ساليان از شهادت ايشان، قبر و بارگاه ملكوتي ايشان مورد توجه خاص و عام است و كساني چون ابن خزيمه و ابن حبان علاوه بر زيارت قبر امام رضا (عليه السلام) به ايشان متوسل مي‌شدند و براي رفع مشكلات مادي و معنوي خود به اين مكان مقدس پناه مي‌بردند.
سخن پاياني
از مطالب ياد شده به دست مي‌آيد كه نه تنها ساخت بنا بر قبور و زيارت و توسل، امري جايز وكاملاً مرسوم بوده، بلكه مورد تاييد قولي و عملي بزرگان اهل سنت از جمله ابن خزيمه و ابن حبان بستي و... بوده و مكرر اين اعمال از آنها سر مي‌زده است و آنان از خوان گسترده كرامات آن امام همام نيز بهره‌مند مي‌شدند و اين امر اساساً به عنوان يك باور و فرهنگ صحيح در ميان مسلمين مطرح بوده و اين موارد بهترين گواه بر واهي بودن تفكرات و باورهاي سست حزب سياسي وهابيت است. از طرف ديگر، جايگاه اهل پيامبر9 و ميزان درخشندگي اين خاندان پاك را در ميان امت اسلامي به ويژه علماي اهل سنت آشكار مي‌سازد.
-------------------------------------------------------
پي‌نوشت‌ها
[1]. تتمي جامع الاصول، ابن اثير جزري، مكتبي النجاريي، مكه، عربستان، چاپ دوم، ج2، ص715، 1403ق.
[2]. مطالب السؤول، محمد بن طلحه شافعي، مؤسسه البلاغ، بيروت، لبنان، چاپ اول، ص295، 1419ق.
[3]. مرآة الجنان، يافعي، دارالكتب العلميي، بيروت لبنان، چاپ اول، ج2، ص10، 1417ق.
[4]. الفصول المهمي، ابن صباغ مالكي، اعلمي، تهران، يران، ص263.
[5]. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوي شافعي، دارالكتاب قم، يران، چاپ اول1423ق.
[6]. جامع كرامات الاولياء، نبهاني، ص311، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، ص312و313، 1414ق.
[7]. الانوار القدسيه، سنهوتي شافعي، ص39، انتشارات السعادي، مصر.
[8]. سبائك الذهب في معرفي قبائل العرب، ابوالفوز سؤيدي، المكتبه، بيروت، لبنان، چاپ دوم، ص334.
[9]. نزهة الجليس، عباس بن نور الدين مكّي، قاهره، مصر، ج2، ص105.
[10]. روضة الاحباب، عطاء الله بن فضل الله شيرازي، ص43، استامبول، تركيه؛ مفتاح النجاة في مناقب آل العبا، محمد خان بن رستم بدخشي، مخطوط، ص176، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص364؛ تاريخ الاسلام و الرجال، شيخ عثمان سراج الدين حنفي، ص369، مخطوط، به نقل از احقاق الحق، ج12، ص348.
[11]. روضة الاحباب، ج4، ص43؛ مفتاح المعارف، مولوي عبد الفتاح حنفي هندي، مخطوط، ص79، بنقل از احقاق الحق، ج12، ص553.
[12]. احقاق الحق، شهايد قاضي نور الله شوشتري، ج12، ص343، به نقل از محمد خواجه پارسي بخاري، فصل الخطاب.
[13]. الفصول المهمي، ص245؛ نور الابصار، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول1418ق، ص243؛ جامع كرامات الاولياء، ج2، ص311؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص314.
[14]. الفصول المهمه، ص246؛ نور الابصار، ص244؛ جامع كرامات الاولياء، ج2، ص312.
[15]. نورالابصار، ص244؛ جامع كرامات الاولياء، ج2، ص313؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص315، 316.
[16]. الفصول المهمه، ص247؛ نورالابصار، ص243؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص319.
[17]. الفصول المهمه، ص246، نورالابصار، ص243؛ اخبار الدول و آثار الاول، بغداد، عراق، بي‌تا، ص114؛ جامع كرامات الاولياء، ج2، ص313، الاتحاف، بحب الاشراف، ص316.
[18]. نور الابصار، ص243؛ مفتاح النجاة، ص76؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص318.
[19]. الصواعق المحرقه، ابن حجر هايثمي، دارالفكر، بيروت، لبنان، ص122؛ الفصول المهمه، ص247؛ نورالابصار، ص243؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ جامع كرامات الاولياء، ج2، ص311؛ نتيج الافكار القدسيه، سيد مصطفي بن محمد العروس مصري، دمشق، سوريه، بي‌تا، ج1، ص80؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص318؛ الانوار القدسيه، ص39.
[20]. الصواعق المحرقه، ص122؛ الفصول المهمه، ص246؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ مفتاح النجاة، ص376؛ وسيلة المال، ابن كثير حضرمي، مكتبه الظاهريه، دمشق، سوريه، بي‌تا، ص212؛ نورالابصار، ص243؛ جامع كرامات الاوليا، ج2، ص311؛ نتيج الافكار القدسيه، ج1، ص80؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص316؛ وسيلة النجاة، محمد مبين هندي، الكهنو، هند، بي‌تا.
[21]. الفصول المهمه، ص245؛ نورالابصار، ص243؛ جامع كرامات الاولياء، ج2، ص312؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص314.
[22]. الفصول المهمه، ص256؛ مفتاح النجاة، ص178.
[23]. نور الابصار، ص244؛ جامع كرامات الاولياء، ج2، ص312؛ مطالب السؤول، ص297؛ الفصول المهمه، ص244 ـ 245؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص114؛ الاتحاف، بحب الاشراف، ص313.
[24]. لفرج بعد الشدي، قاضي ابو علي تنوخي، دارالصباعي المحمديي قاهره، مصر، چاپ اول 1375ق، ج4، 172ـ173؛ مطالب السؤول، ص297.
[25]. مروج الذهب، علي بن حسين مسعودي، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، ج4، ص86.
[26]. الفرج بعد الشده، ج4، ص172.
[27]. الصواعق المحرقه، ص205.
[28]. الفرج بعد الشده، ج4، ص173.
[29]. الفصول المهمه، ص261؛ نورالابصار، ص244؛ مطالب السؤول، ص300؛ الكواكب الدريه، شيخ عبد الرؤوف مناوي، الازهريي، مصر، بي‌تا، ج1، ص256؛ مفتاح النجاة، ص82؛ الانوار القدسيه، ص39.
[30]. سير اعلام النبلاء، موسسه الرساله، بيروت، لبنان، چاپ يازدهم 1417ق، ج9، 393.
[31]. العبر، دارالكتب العلميه، بيروت، لبنان، ج1، ص266.
[32]. تاريخ الاسلام، حوادث، 201 تا210، دارالكتاب العربي، بيروت، لبنان، چاپ اول 1420ق، ص272.
[33]. شذارت الذهب، دار بن كثير، دمشق، بيروت، چاپ اول 1406ق، ج3، ص14.
[34]. تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1404ق، ج7، 339.
[35]. سير اعلام النبلاء، شمس الدين ذهبي، ج14، ص365و377.
[36]. سير اعلام النبلاء، ج15، ص280ـ282.
[37]. كتاب الثقات، ابن حبان بستي، دارالفكر، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1393ق، ج8، ص475.
[38]. سير اعلام النبلاء، ج16، ص92؛ النجوم الزاهره، ابن تغري، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1413ق، ج3، ص342؛ الوافي بالوفيات، صفدي، جمعي از مستشرقين، بي‌تا، 1411ق، ج2، ص317؛ الطبقات الشافعيه، سبكي، دار احياء الكتب العربية، بيروت، لبنان، بي‌تا، ج3، ص131؛ الانساب، سمعاني، دار الكتب العلميه، بيروت، لبنان، چاپ اول، 1408ق، ج2، ص209.
منبع: سایت آستان قدس

جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا علیه السلام


این شکوه و جلال که در بارگاه امامان می بینی!
این دلهای مشتاق که شیفته زیارت اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله می یابی!


این چشمان خسته و رمد دیده که با نگاه به ضریح علی بن موسی الرضا علیه السلام بی اختیار به بارش می نشیند و نشاط و معنویت می آفریند.
این پاهای خسته که مسافتهای طولانی راه پیموده و چون به حریم حرم رضوی می رسد، خستگی از یاد می برد و ساعتها با احترام و ادب در برابر امام می ایستد و شاهد گفتگوهای بی ریا و خالصانه زائران، با مهربانِ غریب نواز می شود.
هیچ کدام بی دلیل نیست!
شاید برای آنان که امام را نمی شناسند، و حکمت زیارت را در نمی یابند. آنان که راز ارتباط دلها با امام رأفت و رحمت را کشف نکرده اند، این همه ابراز احترام و محبّت شگفت انگیز به نظر آید! حتّی ممکن است برای برخی از آشنایان و زائران که خود به زیارت آمده و همراه با انبوه مشتاقان، در جذبه ولایت و محبّت رضوی قرار گرفته اند، سرّ این شیفتگی آشکار نباشد! ولی این واقعیتی است آشکار و غیر قابل انکار.
عترت، سرآمد امّت
آنچه بدیهی می نماید، این است که در مجموعه امّت اسلامی، همه اهل ایمان در پایداری بر ایمان و پاسداری از شایستگیها و مقابله با کجیها، همسان نیستند، بلکه برخی از آنان بر گروهی دیگر در این میدان سبقت جسته و برتری و کمال و فضیلت را از آنِ خود ساخته اند.
از آیات قرآن و منابع روایی معتبر استفاده می شود: همان گونه که امّت اسلامی بر سایر امّتها برتری یافته و عهده دار دفاع از بایسته ها و مبارزه با زشتیها شده است، در میان امّت اسلامی، عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بالاترین امتیاز را در این زمینه دارا هستند و بر سایر افراد و مجموعه های اسلامی برتری یافته اند.
شگفت نیست اگر کسانی نخواسته اند این امتیاز را برای عترت پیامبر صلی الله علیه و آله قایل شوند، چرا که پیش از آنان و پس از آنان کسانی مدّعی بوده اند که پیامبر اسلام و قرآن بر دیگر انبیا و کتابهای آسمانی برتری نداشته، بلکه معتقد شده اند که از صدق و راستی برخوردار نبوده اند! غافل از اینکه انکار آفتاب، انکار خود است و محروم گذاشتن خویش از نور و رحمت به شمار می آید.
اکنون شایسته است، در تبیین مقام عترت و جایگاه امامت از سخنان عالم آل محمّد صلی الله علیه و آله حضرت رضا علیه السلام بهره گیریم، آنجا که در جمع بزرگی از عالمان عراق و خراسان آیه «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِن عِبادِنا»(1) مطرح گردید و این پرسش به میان آمد که وارثان کتاب الهی و برگزیدگان از میان بندگان خدا چه کسانی هستند؟
عالمان عراق و خراسان که در مجلس مأمون گردآمده و از مکتب اهل بیت بهره ای نبرده بودند، اظهار داشتند که همه امّت اسلامی برگزیدگان خداوند و وارثان کتاب الهی هستند. امّا امام علی بن موسی علیه السلام که در آن جلسه محور آرا و مرجع نقد و تحلیل انظار شناخته می شد، فرمود: من این نظر را که عالمان عراقی وخراسانی اظهار داشتند، صحیح نمی دانم، زیرا منظور آیه از وارثان کتاب و برگزیدگان، فقط عترت طاهره پیامبر صلی الله علیه و آله است و نه همه امّت.
امام علیه السلام در ارائه دلیل برای این وجه تفسیر، از خود قرآن بهره جست و فرمود: در آیه بعد خداوند فرموده است:
«جَنّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها...».(2)
یعنی وارثان کتاب و برگزیدگان الهی همه اهل بهشت بوده و از نعمتهای بهشتی برخوردار خواهند بود، این در حالی است که خداوند در آیه قبل ـ آیه 32 ـ امّت اسلامی را به سه گروه 1 ـ ظالم به خود 2 ـ میانه رو 3 ـ پیشتاز نیکیها معرّفی کرده است و شک نیست که این سه گروه با یکدیگر برابر نبوده همه بی چون و چرا اهل بهشت نخواهند بود، بلکه پیشتازان راه خیر و رستگاران و برخورداران از فضل گسترده الهی از این امتیاز برخوردارند.
در ادامه این حدیث امام علیه السلام به ارائه دلایلی از قرآن پرداخت که هر کدام از آنها عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را سرآمد امّت اسلامی و پاکیزه ترین و شایسته ترین امّت برای تداوم بخشیدن به راه نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و وراثت کتاب الهی و تبیین و تفسیر آن برای رهپویان ایمان و اسلام معرّفی کرده است.(3)
هم محبّت، هم معرفت


شیفتگان و ارادتمندانی که به زیارت علی بن موسی علیه السلام می آیند به دو گروه تقسیم می شوند:


1 ـ زائرانی که در قلب خویش، نسبت به ساحت امام، احساس محبّت و دوستی و احترام دارند، ولی نمی توانند دلیل این محبّت و ارادت را توضیح دهند.


2 ـ زائرانی که همراه با این شیفتگی و محبّت، دارای معرفتی شایسته نسبت به مقام امام و جایگاه امامت هستند و می توانند دلیل آن را بیان کنند و اگر از آنان سوءال شود که دلیل توجّه و روی آوری مردم به بارگاه امامان چیست و اساساً زیارت امام چه نسبتی با باورهای دینی و اسلامی دارد، به راحتی و روشنی می توانند آن را شرح دهند.
کسانی که در گروه نخست جای دارند، شیفتگانی با احساسند، ولی کسانی که در گروه دوّم قرار دارند، شیفتگانی با احساس و نیز با معرفت؛ می باشند. و شیعه واقعی کسی است که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت هم محبّت داشته باشد و هم معرفت. زیرا آن گاه که محبّت و معرفت در کنار هم قرار گیرند و به یکدیگر یاری رسانند، زائر امام، زائری واقعی می شود و زیارت مقدمه ای برای معرفت بیشتر و مایه استحکام ارتباطهای درونی و معنوی است.
کدام زائر، ارجمندتر است؟
محبّت به پاکان و نیکان، چه همراه با معرفت و چه بدون آن، به هر صورت نیک است، ولی آنچه بدان ارزش می بخشد، و دوستداران را شایسته برخورداری از الطاف محبوب می سازد، این است که محبّت همراه با معرفت و شناخت باشد. در زیارت جامعه می خوانیم:
«اللّهم... اسئلک اَنْ تُدْخِلَنی فی جُملة العارفین بهم وبحقّهم».
خداوندا! از تو می خواهم که مرا در شمار عارفان به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و آشنایان به حقّ آنان قرار دهی.
در بخش دیگری از این زیارت که شیخ صدوق رحمه الله از امام هادی علیه السلام نقل کرده است، امام علیه السلام معارفی را تحت عنوان زیارت، بیان فرموده است که یک زائر باید بدانها توجّه داشته و آگاه باشد:
«اُشْهِدُ اللّه َ واُشْهِدُکم انّی موءمنٌ بکم وبِما امَنْتُمْ به».
خدای را به گواهی می طلبم و نیز شما ـ خاندان رسالت ـ را شاهد می گیرم که من به شما و نیز به باورهای مورد قبول شما ایمان دارم.
«کافرٌ بعدوّکم وبما کَفَرْتُم به»
دشمنان شما را انکار من کنم و آنچه شما قبول ندارید، من نیز قبول ندارم.
«مُسْتَبْصِرٌ بِشأنکم وبضلالةِ مَنْ خالَفَکُمْ»
نسبت به شأن و منزلت شما بصیرت دارم و می دانم که مخالفان شما در گمراهی به سر می برند.
«مُوالٍ لکم وَلاَِوْلیائکم مُبْغِضٌ لاَِعْدائکم ومُعادٍ لهم».
شما و دوستانتان را دوست دارم و به دشمنان شما کینه می ورزم و آنان را دشمن می دارم.
«سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ».
هر کس با شما سازش داشته باشد، من با او مسالمت دارم و هر کس با شما از درِ جنگ و ستیز درآید، با او ستیز خواهم داشت.
«مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطل لِما اَبْطَلْتُمْ، مطیعٌ لکم، عارفٌ بِحَقِّکُمْ».
آنچه را شما حق بدانید من نیز حق می دانم و آنچه را شما باطل شمارید، من نیز باطل شمارم، رهنمودهایتان را اطاعت می کنم و به حق شما عارف و آگاهم.
این عبارتها گرچه به صورت دعا و زیارت بیان شده است، امّا هر جمله آن، در بردارنده معارفی است که در بسیاری از روایات و آیات قرآن مورد اشاره یا تصریح قرار گرفته است.
اقرار به این فضایل، برای شیعیان و اهل ولایت آسان است، امّا کسانی که با اهل بیت و مکتب آنان آشنایی ندارند، چه بسا گرفتار ابهام و حیرت شوند و از خود بپرسند که: به راستی اهل بیت علیهم السلام چه کسانی هستند و چه جایگاهی دارند که باید به آنان ایمان داشت، مطیع و دوستدار آنان بود و از راه و روش دشمنان و مخالفان ایشان دوری گزید؟
حتّی گاه دیده شده است که برخی از ناآشنایان با مکتب اهل بیت، به شیعه اعتراض کرده اند که چرا شما این همه احترام و مقام را برای امامان خود قایل هستید! مگر آنها با سایر علما و مسلمانان چه فرقی دارند، چرا برای آنان بارگاه می سازید و چرا از راههای دور و نزدیک به زیارت ایشان می شتابید!


زائران حضرت رضا علیه السلام در پاسخگویی به این پرسشها و اعتراضها به دو گروه تقسیم می شوند:


الف ـ برخی از پاسخ گفتن باز می مانند و نمی دانند به این سوءالها و اعتراضها چگونه باید پاسخ داد.


ب ـ گروهی هم با بصیرت و آگاهی و معرفتی که نسبت به ساحت پاک امامان دارند، با گشاده رویی و شکیبایی و با دلایل قانع کننده، به این پرسشها پاسخ می دهند.
آنچه از زائر شایسته حضرت رضا علیه السلام انتظار می رود، این است که بتواند در برابر منکران و مخالفان و ناآشنایان با مکتب اهل بیت علیهم السلام ، سخن و دلیلی داشته باشد و با سکوت خود، منکران را جسور و گستاخ نسازد.
البته لازم به یادآوری است که هرگز انسان نمی تواند با خواندن یک یا چند کتاب مختصر، به مرتبه ای از دانش و معرفت برسد که هرگونه سوءال یا اشکالی را پاسخ دهد و به بحث و گفتگو با منکران بپردازد. روش صحیح این است که ناآشنایان با مکتب اهل بیت علیهم السلام را به اهل نظر و عالمان شناخته شده دینی که عمری را صرف فهم و مطالعه مباحث دینی کرده اند راهنمایی کنیم و خود از بحث با آنان بپرهیزیم، زیرا بحث و مناظره نیاز به تخصّص و اطلاعات کافی دارد.
امّا اینکه توصیه می شود، زائر باید اهل مطالعه و معرفت و فهم دینی باشد به خاطر این است که در برابر برخی سوءالها، گرفتار سردرگمی و حیرت نشود و دست کم برای خودش حجّت و دلیل داشته باشد.
امام کیست؟
پاسخ این سوءال را از کلام امام علی بن موسی الرضا علیه السلام می آوریم:
«الامامُ کالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم»
امام چونان خورشید نورافشانی است که با نور خود روشنگر جهان است.
«وهی فی الافق بحیث لا تنالَها الاَیْدی والأبصار»
در جایگاهی قرار دارد که دستها و چشمها بدان نایل نمی شود.
«الامام الماء العذب علی الظَّمآء»
امام، آب گوارایی است از پس تشنگی و عطش.
این تعابیر بلند در باره امام، عبارتهایی شاعرانه، ادبی و مبالغه آمیز نیست، بلکه بازگوکننده جایگاه و منزلت واقعی امام است، و به همین دلیل امام رضا علیه السلام پس از این تعابیر بلند، به این سوءال نهفته در ذهن مخاطبان پاسخ می دهد که: به راستی نورافشانی امام در چه زمینه ای است و امام برای کدام تشنگی، مانند آب گوارا است؟
«والدّال علی الهدی والمنجی مِنَ الرّدی»
امام، رهنمای بشریّت به سوی هدایت و نجات دهنده آنان از پستی و فرومایگی است.
«الامام الانیس الرفّیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق»
امام برای انسانها، همدمی رفیق، و پدری مهربان و برادری همانند است.
«والامّ البرّة بالولد الصغیر، ومفزع العباد فی الداهیة النَّآد»
امام به امّت خویش مهر می ورزد، همانند مادری که به فرزند خردسال خود مهربان و نیکوکار است، امام پناهگاه بندگان خدا در مصیبتها و دشواریهای عظیم است.
«الامامُ امینُ اللّه فِی خَلْقهِ و حُجَّتُه علی عبادهِ و خلیفَتُه فی بلادهِ والدّاعی الی اللّه ِ، والذّابّ عَنْ حُرُمِ اللّه ».
امام، امین الهی در میان خلق و حجّت خداوند بر بندگان او و خلیفه پروردگار در جامعه بشری است. امام مردم را به سوی خدا دعوت می کند و از حریم ارزشهای الهی و ساحت قدس خداوندی، پاسداری می کند.
«الامامُ المُطَهَّر من الذنوب، والمُبَرّأ عَنِ العیُوب».
امام از هر گناه، پاکیزه و از هر عیب و کاستی به دور است.
«المخصوصُ بالعلم، الموسومُ بالحلم، نظام الدّین».
امام دارای علم ویژه و حلم و بردباری است و وجود او مایه استواری دین است.
«وعزّ المسلمین، و غیظ المنافقین، و بَوار الکافرین».
امام مایه عزّت و سربلندی مسلمانان، و باعث ناخشنودی و نگرانی عمیق منافقان و عامل شکست و حقارت کافران است.
«الإمامُ واحدُ دَهْرِه، لایُدانیهِ اَحَدٌ ولا یُعادِلُه عالمٌ، ولا یُوجَد منه بَدَلٌ ولا لَهُ مثلٌ ولا نظیر».(4)
امام، یگانه عصر خویش است، به طوری که هیچ کس در شرافت و فضیلت به پای او نرسد و در دانش به مرتبه او راه نیابد، همانندی برای او یافت نمی شود و مثل و نظیر ندارد.
«لِلاِْمام علاماتٌ: یکونُ اَعْلَمُ النّاس واَحْکَمُ النّاس، واَتْقَی الناس واحلم الناس، واشجع الناس واعبد النّاس، واسخی الناس.»(5)
امام دارای نشانه هایی است: امام آگاه ترین، استوارترین، با تقواترین و بردبارترین مردم و از همه شجاع تر و عابدتر و با سخاوت تر است.
نگاهی دوباره
آنچه آوردیم، گوشه ای از فضایل و ویژگیهای امام بود، در حالی که از کمالات امامان علیهم السلام ، در روایات به شکل گسترده تری یاد شده است. در عین حال همین موارد که به صورت خلاصه یادآور شدیم، بسیار شگرف و عظیم است.
این ویژگیها را در سه زمینه می توان خلاصه کرد: 1 ـ منزلت امام نزد خدا؛ 2 ـ ارتباط امام با مردم ؛ 3 ـ شخصیّت معنوی و علمی امام.


منزلت امام نزد خدا
ـ امین الهی در میان خلق .
ـ حجّت و دلیل خداوند بر مردم.
ـ خلیفه الهی در جامعه بشری.
ـ دعوت کننده مردم به سوی خدا.
ـ پاسدار حریم ارزشهای الهی.
ارتباط امام با مردم
ـ راهنمای مردم به سوی هدایت.
ـ انیس مردم، چونان پدری دلسوز و مهربان.
ـ پناهگاه مردم در مشکلات و دشواریها.
ـ مایه عزّت مسلمانان و باعث خشم منافقان و رسوایی کافران.
شخصیت معنوی و علمی امام
ـ برتری نسبت به همه مردم به لحاظ علم و فضیلت.
ـ برکناری از هر گناه و کاستی.
ـ برخورداری از علم ویژه و دانش مخصوص.
ـ برازنده ترین به لحاظ شکیبایی، تقوا، شجاعت و سخاوت.
ـ عابدترین انسانها به درگاه خداوند.
انتخاب امام به اختیار خدا یا مردم؟

با توجه به مشخصّات و ویژگیهایی که برای امام برشمردیم، تعیین امام و شناسایی و انتخاب امام نمی تواند به انتخاب مردم باشد، زیرا انسانها نمی توانند تشخیص دهند که چه کسی دارای برترین مقام علمی و معنوی است و مبرّا از هر گناه، چه آشکار و چه پنهان. مردم نمی توانند با اندیشه و تجربه های خود دریابند که چه کسی صلاحیّت خلافت الهی را دارد. تنها خداوند است که از دل همه انسانها با خبر است و می داند که شایسته ترینِ انسانها برای بردوش کشیدن بار امانت و خلافت الهی کیست.
پاسخ به این سوءال را نیز از کلام امام علی بن موسی علیه السلام می آوریم، چه اینکه وقتی آن حضرت وارد مَرو شدند، در میان مردم بحث از امامت مطرح گردید و اختلاف نظریه ها به وضوح پیدا بود.
شخصی به نام عبدالعزیز پیش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره امامت خبر آورد! امام رضا علیه السلام لبخندی زد و فرمود: ای عبدالعزیز! این گروه گرفتار ناآگاهی هستند و با نظریه پردازیهای گوناگون، خود را گول زده اند!
سپس امام درباره این نظریه که «امام را باید خود مردم انتخاب کنند» فرمود:
«هل یعرفونَ قدرَ الامامَة ومحلَّها مِنَ الاُّمة فَیَجُوز فیها اختیارُهم».
آیا اینان اساساً اهمیّت و جایگاه امامت را در میان امّت اسلامی می دانند و ویژگیهای امام و رسالتی که بر دوش اوست تشخیص می دهند تا بتوانند براساس آن معیارها، کسی را برای امامت انتخاب کنند!
«اِنَّ الامامة اَجَلُّ قدراً واَعْظَمُ شاْناً واَعْلامکاناً واَمْنَعُ جانباً واَبْعَدُ غَوراً من اَنْ یبلغها النّاس بعقولهم».(6)
امامت، ارزشی والاتر، شأنی بزرگ تر، جایگاهی برتر، موقعیتی فراتر و ژرفایی فزون تر از آن دارد که مردم بتوانند با ملاکهای عقلی خویش، آن را اندازه گیرند و به آن برسند.
امامان علیهم السلام به این مقام
چگونه رسیده اند؟
وقتی سخن از جایگاه و منزلت امامان به میان می آید، به طور طبیعی این سوءال به ذهن می رسد که: به راستی امامان علیهم السلام این مرتبه عالی و این شایستگی و صلاحیّت را چگونه و به چه دلیل یافته اند؟
قبل از پاسخ به این پرسش، یادآوری این نکته لازم است که این پرسش اختصاص به امامان ندارد، بلکه درباره همه انبیای بزرگ الهی مانند نوح علیه السلام ، ابراهیم علیه السلام ، موسی علیه السلام ، عیسی علیه السلام و محمدبن عبداللّه صلی الله علیه و آله نیز همین مطرح بوده است که چرا خداوند، مقام نبوت و رسالت را به آنها داده و از میان خلق، آنان را برگزیده است؟
بنا بر این، پاسخ به این سوءال تنها متوجّه شیعه نیست؛ بلکه همه مسلمانان که به رسالت و مقام نبی اکرم صلی الله علیه و آله اعتراف و ایمان دارند، حتّی یهودیان و مسیحیان که به رسالت حضرت موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام معتقدند باید به این سوءال پاسخ گویند.
و امّا پاسخ این است که چون خداوند دارای علم بی پایان و گسترده است، هنگامی که انسانها را آفرید، از همان آغاز می دانست که مطیع ترین، عابدترین، و پرهیزگارترین بندگان چه کسانی هستند و براساس علم برتر خود، آنان را برای رسالت و امامت برگزید، تا دیگر بندگان خود را به سوی نور و پاکی هدایت کند.
«وَجَعَلْناهُمْ اَئِمةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(7) یعنی؛ و قرار دادیم آنها را امامان و پیشوایانی که مردم را به امر ما هدایت کنند.
بنا بر این بی شک، دلیل انتخاب شدن انبیا و امامان از سوی خداوند، لیاقت و شایستگی آنان بوده است. چنان که در طول زندگی این شایستگی را به اثبات رسانده اند، ابراهیم علیه السلام گام در آتش می گذارد و برای اطاعت از امر الهی به انجام سخت ترین آزمایش خداوند تن می دهد و تا مرحله ذبح فرزند عزیز خویش پیش می رود.
موسی علیه السلام با قدرت فرعونی درگیر می شود و برای هدایت بنی اسرائیل سخت ترین مرحله ها را می گذراند و دشوارترین رنجها را تحمل می کند.
عیسی علیه السلام برای اجرای رسالت خود، چندان مقاومت می ورزد که تا پای دار پیش می رود.
پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله در راه رسالتش بیش از همه انبیای الهی ستم می بیند و تا بدان پایه به هدایت مردم اهتمام می ورزد و برای آنان دل می سوزاند که خداوند در نص آیه کریمه قرآن به او دستور می دهد که تا این اندازه خود را در مشقّت مینداز.(8)
علی بن ابی طالب علیه السلام در طول زندگی خود اثبات می کند که جز به خدا و دین و خلق نمی اندیشد و زندگی و مرگ خود را در راه حق و برای حق قرار می دهد. تا آنجا که یک ضربت او در جنگ با خشن ترین چهره کفر و لجاج، برتر از عبادت همه جن و انس معرفی می شود.
خداوند که شایستگی و صلاحیت انبیا و امامان را از آغاز خلقت می داند، آنان را به عنوان معلمان و راهنمایان خلق بر می گزیند و به ایشان کرامت خاص و توفیق ویژه می بخشد و از آنان مسوءولیتهای بیشتری می خواهد.
راههای اثبات امامت امامان
جهان پر است از نداهای حق و باطل و ادعاهای الهی و شیطانی، زیرا همچنان که پیامبران الهی و امامانِ راستین، مردم را به سوی خود خوانده اند تا آنان را به سوی خدا هدایت کنند، هم زمان با ایشان و در عصر آنان نیز مدعیان دروغینی بوده اند که خود را پیشوا و راهنما معرّفی کرده و مردم را به پیروی از خویش فراخوانده اند و مایه گمراهی آنان شده اند.
خداوند متعال از گروه اوّل به عنوان پیشوایانی که مردم را به امر الهی هدایت می کنند یاد کرده(9) و از گروه دوّم به عنوان پیشوایانی که مردم را به سوی آتش فرا می خوانند نام برده است.
«وجَعَلْناهم ائمةً یَدْعُونَ الی النّار».(10)
براین اساس، هر کس که در جامعه بشری ادّعای امامت و پیشوایی را داشته باشد، نمی توان بدون دلایل و نشانه های لازم، ادّعای او را پذیرفت و از او پیروی کرد، بلکه باید مدّعی امامت و نبوت، دلایلی داشته باشد تا بتوانیم به او اعتماد کنیم.
دلایلی که انبیا برای مردم آورده اند به چهار بخش قابل تقسیم است:

1 ـ گواهی و تأیید آنان از سوی انبیای پیشین.


2 ـ ارائه مطالب صحیح و منطقی و معقول همراه با دلایل قانع کننده و هماهنگ با فطرت و نیاز آدمی و نیز هماهنگ و همساز با معارف انبیای گذشته.


3 ـ برخورداری آنان از اخلاقی ممتاز و رفتاری انسانی و متعالی.


4 ـ ارائه معجزات، به منظور اثبات نبوت خود و ارتباط ویژه ای که با خدای هستی دارند.
هرگاه این چهار نشانه در کنار هم قرار گیرد، این اطمینان برای ما حاصل می شود که مدّعی نبوت، به راستی مورد تأیید خداوند است و ما را به سوی خداوند متعال هدایت می کند.
اکنون باید دید که آیا امامان هم برای اثبات امامت خود نیاز به این دلایل دارند؟
پاسخ این است که «امامت» به عنوان پیشوایی خاص الهی و دینی ـ با ویژگیهایی که در صفحات قبل یاد کردیم ـ مقامی والاست و امام معصوم واجد همه ویژگیهای پیامبر ـ بجز وحی قرآن ـ و دارای تمامی اختیارات و مسوءولیتهای رسول خدا و برخوردار از علم لَدُنّی و در یک کلمه امام یعنی، خلیفه خدا و خلیفه رسول اللّه صلی الله علیه و آله . با توجّه به این ویژگیهای امام و نیز با توجّه به اینکه تنها خداوند با علم برتر خود، شایستگی انسانها را می داند و براساس شایستگی، مقام امامت را به آنان عطا می کند؛ ناگزیر امامان و جانشینان خاص انبیا نیز باید مانند خود انبیا علیهم السلام از دلایل و شواهدی برخوردار باشند تا ما بتوانیم به آنان اعتماد داشته باشیم و از ایشان پیروی کنیم.
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در این باره فرموده است:
«لمّا کانَ الامامُ مُفتَرضَ الطّاعة لم یکن بدٌّمِن دلالةٍ تَدُلّ علیه و یتمیّزه بها من غیره».(11)
یعنی؛ چون امام کسی است که اطاعت کردن از او واجب است، ناگزیر باید بر امامت او دلیلی اقامه شود تا در پرتو آن دلیل بتوان امام را از غیر امام تشخیص داد.
دلایلی از قرآن و حدیث
در کتاب بحارالانوار حدود هشتاد آیه از قرآن آمده است که به شکلی به مسأله امامت مربوط می شود.(12) ولی به سبب آنکه آوردن همه آن آیات در این مختصر نمی گنجد به چند نمونه اکتفا می کنیم:


امام رضا علیه السلام در یکی از مناظرات خود می فرماید:
1 ـ «هم الذّین وَصَفَهم اللّه ُ فیِ کتابِهِ فقال: «انّما یُرید اللّه ُ لُیِذْهِبَ عنکم الرِّجْسَ اَهْلَ البیت ویُطَهِّرَکم تطهیراً»»
یعنی؛ اهل بیت همان کسانی هستند که خداوند ایشان را در قرآن توصیف کرده و درباره آنان فرموده است: «همانا خداوند اراده کرده است تا هرگونه گناه و آلودگی از شما اهل بیت به دور باشد و شما را به گونه ای خاص پاک و منزّه از گناه بدارد».
سپس آن حضرت در پاسخ به این سوءال که این آیه درباره چه کسانی است و منظور از اهل بیت پیامبر چه کسانی هستند؟ فرمود:
«هم الذّین قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : انّی مُخَلَّف فیکم الثَّقَلین کتاب اللّه وعترتی اهل بیتی، لَنْ یَفْتَرِقا حتّی یردا عَلَیَّ الحوض».(13)
اهل بیت در این آیه همان کسانی هستند که رسول خدا درباره آنان فرمود: «من پس از خود دو یادگار گرانبها میان شما می گذارم، کتاب الهی و عترتم که اهل بیت من هستند و این دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا در روز قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد شوند.»
2 ـ «یا ایّها الذّین امَنوا اطیعوا اللّه واطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم»(14).
یعنی: «ای اهل ایمان، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را و نیز آنان که صاحب فرمان هستند».
در فهم این آیه اگر از معارف دین و روایات استفاده نکنیم، چه بسا گرفتار بد فهمی شویم، زیرا منظور از «اولی الامر» کسانی نیستند که تحت عنوان «فرمانروا» و «سلطان» بر مردم فرمان می رانند، زیرا بسیاری از فرمانروایان ـ مانند فرعون ـ براساس هوای نفس و قدرت طلبی و فزون خواهی فرمان می رانند و خداوند آنان را طاغوت نامیده است و از مسلمانان خواسته است تا با طاغوتها سازگاری نداشته باشند.
بنا براین، منظور از «اولی الامر» ـ صاحب فرمان ـ باید کسان خاصی باشند که امام رضا علیه السلام آنان را معرفی کرده و فرموده است:
«یعنی الذّین اَوْرَثَهم الکتاب والحکمةَ وحُسِدُوا عَلَیهم بِقَوْلِهِ «ام یحسدون الناس علی ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکاً عظیماً... والملک ههنا الطاعة لهم».
در این آیه «اولی الامر» همان کسانی هستند که وارث کتاب و حکمت اند و مورد حسادت قرار گرفته اند، چنان که خداوند در قرآن فرموده است: «آیا مردمان به خاطر آنچه خداوند از فضل خود به ایشان عطا کرده است، به آنان حسد می ورزند! با اینکه به آل ابراهیم ما کتاب و حکمت را عطا کرده ایم و نیز ملکی عظیم بخشیده ایم».
سپس امام توضیح می دهد که «ملک عظیم» در این آیه به معنای فرمانروایی بر سرزمینها نیست، بلکه منظور فرمانروایی بر دلهاست که بر مردم واجب شده است از برگزیدگان الهی اطاعت کنند.

ـ «قُل لا أسألکم علیه اَجْراً الاّ المودّة فی القُرْبی».(15)
«بگو! من در برابر رسالتی که انجام داده ام، از شما مردم اجرو پاداشی نمی طلبم، مگر دوستی خویشاوندان و نزدیکانم را.»
امام رضا علیه السلام در توضیح این آیه و دلالت آن بر منزلت اهل بیت علیهم السلام فرموده است:
در قرآن نظیر این آیه درباره برخی انبیای دیگر مانند نوح علیه السلام ، هود علیه السلام ، صالح علیه السلام ، لوط علیه السلام و شعیب علیه السلام نیز آمده است با این تفاوت که فقط این جمله آمده است که «پاداش انبیا با خداست» ولی مسأله «دوستی ذی القربی» در مورد آنان مطرح نشده است.
خداوند درباره نوح می فرماید که او به مخاطبان خود گفت:
«وما اسألکم علیه مِنْ اَجْر اِنْ اَجْری الاّ علی ربِّ العالمین»(16)
یعنی ؛ «من هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم، زیرا پاداش من فقط با پروردگار جهانیان است.»
قرآن درباره حضرت هود فرموده است:
«لا أسألکم علیه اجراً اِنْ اجری الاّ علی الذی فَطَرنی».(17)
یعنی ؛ «من از شما مردم به خاطر رسالتی که انجام داده ام، مزدی نمی طلبم، زیرا پاداش من بر هیچ کس نیست، جز آن کس که مرا آفریده و وجودم را سرشته است.
امّا قرآن تنها در باره رسول خاتم صلی الله علیه و آله فرموده است که اجر رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله ، دوستی خویشان نزدیک اوست.
سپس امام رضا علیه السلام می فرماید:
«وَلَمْ یُفْرض اللّه مودّتهم الاّ وقد علم انّهم لایرتدّون عن الدّین ابداً ولا یرجعونَ اِلی ضلالةٍ ابداً».(18)
یعنی؛ خداوند دوستی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را به این سبب واجب کرده است که می دانسته است اهل بیت پیامبر اسلام، هرگز از دین الهی روی برنمی تابند و هرگز به جانب گمراهی و کج روی کشیده نمی شوند.
آن گاه امام رضا علیه السلام می فرماید: پس از نزول این آیه و قبل از اینکه آیه برای مردم خوانده شود رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان پیروان خود به حمد و ثنای الهی پرداخت و فرمود: ای مردم! خداوند تکلیفی را بر شما واجب کرده است، آیا این وظیفه را انجام خواهید داد؟
به این پرسش پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ کس پاسخی نداد! زیرا گمان می کردند که این تکلیف به پرداخت وجه مادّی مربوط است!
روز دوم و روز سوم نیز همین مسأله تکرار شد و مخاطبان پیامبر سکوت کردند تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این تکلیف مربوط به پرداخت طلا و نقره و خوردنی ها و نوشیدنیها نیست!
مردم پرسیدند: اگر درباره این امور نیست، پس درباره چیست؟
در این هنگام رسول خدا، آیه ای را که بر او نازل شده بود برای مردم بازخواند و فرمود اجر رسالت من، دوستی اهل بیت من است.
مردم با شنیدن این آیه گفتند ما این فرمان الهی را می پذیریم و این واجب را به جای خواهیم آورد.
در ادامه این حدیث، امام رضا علیه السلام می فرماید: «امّا بیشتر مردم به این تکلیف الهی عمل نکرده و به این پیمان وفا ننموده اند!»

وجوب محبّت اهل بیت علیهم السلامبرای چیست؟
از دیدگاه شیعه امامیه، مطابق با تعالیم قرآنی و نیز روایات رسیده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، هیچ حکمی از احکام الهی بدون دلیل و مصلحت نیست.
بنابر این اگر خداوند در قرآن از موءمنان خواسته است تا «اهل بیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله » را دوست بدارند، حتماً این بیان الهی، دارای دلیل و حکمت و مصلحت بوده است.
اگر سوءال شود که آیا ممکن است همان گونه که انسانها فرزندان و خویشاوندان خود را به دلیل نسبتهای خانوادگی بر دیگران ترجیح می دهند و گاه در این راه حقوق و فضایل دیگران را نادیده می گیرند؛ خداوند هم فقط به خاطر خویشاوندی «اهل بیت علیهم السلام » با پیامبرش، آنان را مورد توجّه ویژه قرار داده و محبّت ایشان را بر مردم واجب کرده باشد!
پاسخ این است که نسبت دادن چنین مطلبی به خداوند، دور از ساحت قدس الهی است؛ زیرا خداوند با هیچ انسانی خویشاوندی ندارد. همه آدمیان، بندگان او هستند و لطف و رحمت او شامل همه انسانها بوده و خواهد بود و این انسانها هستند که در استفاده از رحمت الهی و عنایات او با یکدیگر تفاوت دارند. برخی شایستگی بیشتری از خود نشان می دهند و در میدان عبودیت بر دیگران سبقت می گیرند و برخی با سستی و کندی به طرف رحمت الهی حرکت می کنند.


خداوند خود در قرآن فرموده است: «اِنَّ اکرمکم عنداللّه اَتْقیکُمْ»(19).
یعنی؛ «همانا با کرامت ترین و با فضیلت ترین شما انسانها نزد خداوند، آن کس است که با تقواتر باشد [و بیش از دیگران خدا را در نظر داشته و حقوق الهی را رعایت کرده باشد]».
دلیل اینکه خداوند نزدیکان و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را تا این اندازه مورد تکریم و عنایت قرار داده، تا آنجا که محبّت آنان را پاداش رسالت رسول خاتم صلی الله علیه و آله تعیین کرده است؛ آن است که اهل بیت پیامبر از همه انسانها و از همه امّت پیامبر با تقواتر بوده و در میدان بندگی و عبادت و ادای حقوق و انجام وظایف الهی بر همگان پیشی گرفته اند.
بهترین گواه بر اینکه در نظر خداوند، برتری و فضیلت آدمیان بر یکدیگر، منوط به فضایل و شرافتهای اخلاقی و دینی است و صِرف خویشاوندی و ارتباط نسبی، یک ارزش به حساب نمی آید، این است که خداوند فرزند نوح را با اینکه از نسل نوح بود، مورد عنایت قرار نداد و زمانی که نوح به درگاه خداوند دعا کرد تا فرزندش از غرق شدن و هلاک شدن نجات یابد و گفت: «رَبِّ اِنَّ ابنی مِنْ اَهْلی واِنَّ وَعْدَکَ الْحَقّ»(20). یعنی؛ پروردگارا! فرزند من از اهل من به حساب می آید [و تو وعده داده ای که اهل مرا نجات دهی] و البته وعده تو حق است». خداوند در پاسخ او فرمود: «قال یا نوح اِنَّه لَیْسَ من اهلک».(21)
یعنی؛ ای نوح [آن جوان کافر با اینکه فرزند تنی تو به حساب می آید، امّا] او از اهل تو نیست [و وعده الهی شامل او نمی شود].
از مجموع این مطالب نتیجه می گیریم که اگر خداوند بدون قید و شرط و بدون استثنا از موءمنان خواسته است تا «اهل بیت علیهم السلام » را دوست بدارند، معنایش این است که خداوند هم آنان را دوست دارد و آنان نزد خدا از کرامت ویژه ای برخوردارند و دلیل کرامت و برتری آنان در تقوا و خداشناسی و معنویت و شرافت علمی و عملی آنان است و خداوند وقتی از موءمنان خواسته است تا اهل بیت را دوست بدارند، معنایش این است که مقام و منزلت و عصمت آنان را تأیید و امضا کرده است.
محبّت، هموارترین راه درس آموزی
خداوند متعال برای هدایت انسانها، ابزار و امکانات معرفتی و فطری و راههای مختلفی را در اختیار آنان قرار داده است. پیامبران را مبعوث و کتاب آسمانی را بر آنان نازل کرده تا شریعت و معرفت را به انسانها آموزش دهند. یکی از هموارترین راهها برای درس آموزی از مکتب اولیای الهی، راه محبّت و دوستی است.


اطاعت از قانون و پیروی از صالحان به دو صورت امکان پذیر است:


1 ـ اطاعت از روی اجبار و پیروی ناخواسته و بدون رغبت.


2 ـ اطاعت از روی انتخاب و پیروی با میل و اشتیاق.
مادر برای فرزندش وظایف مادری را انجام می دهد، امّا این وظایف که مشکلات فراوان نیز دارد، با عشق و محبّت آمیخته است و مادر از انجام وظایف مادری لذّت می برد، زیرا فرزندش را دوست دارد.
بنابر این اگر انجام وظایف و پیروی از الگوهای دینی و الهی، همراه با محبّت و مودّت نسبت به آنان باشد، درس آموزی و پیروی از آنان نه تنها سخت و دشوار نمی نماید، بلکه لذّت بخش و بهجت آفرین نیز هست.
خداوند در قرآن، رابطه محبّت و اطاعت را چنین بیان فرموده است:
«قل اِنْ کُنْتُمْ تُحبّونَ اللّه َ فاتّبعونی یُحْبِبْکُم اللّه ».(22)
یعنی؛ «ای پیامبر بگو: اگر شما خدا را دوست دارید از من که پیامبر او هستم پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.»
از این آیه استفاده می شود که در فرهنگ قرآنی اطاعت و پیروی از صالحان و مردان الهی، با دو محبّت همراه است. یک محبّت به عنوان مقدمّه و انگیزه و یک محبّت به عنوان دستاورد و نتیجه.
پس می توان نتیجه گرفت که اگر خداوند محبّت و مودّت اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر موءمنان واجب ساخته، به خاطر آن بوده است تا مردم با محبّت و دوستی، راه اطاعت از معلّمان الهی را بپیمایند و معرفت خدا و اطاعت از دستورات دین را با زمزمه محبّت فراگیرند و این به سود خود مردم است، چنان که قرآن به صراحت این نکته را بیان داشته است:
«قُلْ ما سَألْتُکُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لکم اِنْ اَجْرِیَ الاّ علی اللّه ».(23)
یعنی؛ [ای پیامبر! به موءمنان] بگو اگر از شما در برابر انجام وظیفه رسالت پاداشی خواستم، به خاطر منافع و نتایج ارزشمندی است که برای خود شما دارد وگرنه پاداش [حقیقی] من بر خداوند است.
به راستی اگر کسی جویای حق باشد، درمی یابد که تا چه اندازه معارف امامیه، به روشنی و آسانی از قرآن فهمیده می شود؛ زیرا پیامبر در سراسر قرآن ـ به فرمان الهی ـ فقط یک پاداش از امّت خود درخواست کرده و آن هم «محبّت اهل بیت علیهم السلام » بوده است و سپس درباره همان یک درخواست هم می فرماید، هدف و منظور، سودرسانی به امّت بوده است. و این سود در فرهنگ قرآنی و نبوی عبارت است از هدایت یابی اهل ایمان به معرفت صحیح و اخلاق و معنویت و پاکی در گفتار و رفتار و اندیشه.
نتیجه
1 ـ محبّت و ارادت مسلمانان به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله ریشه در متن آیات قرآن و فرمایشات رسول اکرم صلی الله علیه و آله دارد.


2 ـ اظهار دوستی نسبت به اولیای الهی و انبیا و امامان علیهم السلام هر چند خود مورد خواست و فرمان الهی است، امّا از آنجا که فرمانهای الهی و امر و نهی او دارای حکمتها و مصلحتهای مختلفی برای تکامل بشر می باشد؛ می توان از فرهنگ قرآنی و نبوی استفاده کرد که یکی از نتایج مهمّ این دوستی، دریافت معارف صحیح درباره توحید، وحی، رسالت، قرآن، وظایف انسان، مسأله معاد و... از مکتب درسی و سیره و سنّت آنان است.


3 ـ اساس توجّه مسلمانان به اهل بیت علیهم السلام رهنمود خود قرآن و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می باشد، از این رو ابراز دوستی و محبّت به خاندان نبوّت، هرگز به معنای شرک و کم توجّهی به ساحت قدس الهی نیست . همچنان که اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و «اولی الامر» به معنای شرک در اطاعت از خداوند نیست، زیرا خداوند خود دستور داده است:
«اطیعوا اللّه و اطیعوا الرّسول واولی الامر منکم».
یعنی؛ اطاعت کنید از خدا واطاعت کنید از رسول خدا و اولی الامر از میان خودتان.
لازم به یادآوری است که براساس دلیل معتبر عقلی و نقلی، تعبیر «اولی الامر» شامل فرمانروایان ناصالح و غیردینی و آلوده به گناه نمی شود، بلکه فقط فرمانروایان صالح، دین شناس و باتقوا را در بر می گیرد. کسانی که جز براساس دین الهی حکم نمی کنند و آنان امامان معصوم از اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله می باشند. و پس از آنان، کسانی که تأییدهای لازم را از نظر دینی دارا باشند.


4 ـ دوستی و محبّت اهلل بیت علیهم السلام زمانی در وجود یک مسلمان ریشه دارد و مودّتی راستین به حساب می آید که او به لوازم و شرایط دوستی پایبند باشد. و با رفتار و اعمال خود خشنودی خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان را جلب نماید. در انجام واجبات دینی و تکالیف الهی کوشش و در ترک گناهان همّت نماید و همواره آرزو داشته باشد که معارف قرآنی و مکارم اخلاقی اهل بیت علیهم السلام در جامعه بشری گسترش یافته و حاکمیّت یابد و حکومت مادّی و معنوی از آنِ خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله شود.
«اللّهم اِنّا نَرْغَبُ الیک فی دولةٍ کریمةٍ تُعِزُّ بها الاسلامَ واَهْلَهُ وتُذِلُّ بها النّفاقَ واَهْلَهُ وتَجْعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاةِ اِلی طاعَتِک والقادةِ اِلی سبیله وتَرْزُقُنا بِها کِرامَةَ الدّنیا والاخِرَة».
خداوندا! از درگاه تو آرزومندیم تا شاهد دولت با کرامت حضرت مهدی علیه السلام باشیم. دولتی که در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت و منافقان ذلّت یابند.
خداوندا! از تو می خواهیم که ما را در آن دولت کریم و حکومت جهانی در زمره کسانی قرار دهی که مردم را به طاعت و بندگی تو فرا می خوانند و به راه تو هدایت می کنند.
خداوندا! در پرتو آن حکومت با عزّتِ دینی، کرامت دو جهان را به ما عنایت کن.


منابع و مآخذ
1 ـ الاصول من الکافی، کلینی، محمد، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ه .
2 ـ امالی، صدوق، محمد، ترجمه کمره ای، تهران، اسلامیه، 1404 ه .
3 ـ تحف العقول عن آل الرسول، حرانی، حسن، تصحیح علی اکبر الغفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ه .
4 ـ التطبیق بین السفینة والبحار، مصطفوی، جواد. مشهد، آستان قدس، 1403 ه .
5 ـ عیون اخبارالرضا، صدوق، محمد، تصحیح مهدی لاجوردی، قم، طوس، 1363ش.
6 ـ کمال الدین و تمام النعمة، صدوق، محمد، تصحیح و تعلیق علی اکبر الغفاری، قم، مدرسین، 1405ه.
7 ـ مسند الامام الرضا علیه السلام ، عطاردی، عزیزاللّه ، تهران، مکتبة الصدوق، 1392 ه .
8 ـ معانی الاخبار، صدوق، محمد، تصحیح علی اکبر الغفاری، تهران، مکتبة الصدوق، 1379 ه .
الامامُ کالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم
الامام الرضا علیه السلام ، کافی 1/200
امام چونان خورشیدِ نورافشانی است که با نور خود روشنگر جهان است


--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها
1 ـ فاطر / 32.
2 ـ فاطر / 33.
3 ـ رک: عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 228.
4 ـ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، 96 تا 101 به نقل از کافی ج 1، ص 200 ـ 201؛ کمال الدین و تمام النعمه صدوق، ج 2، ص 675 باب 58؛ امالی، ص 674، باب 97؛ معانی الاخبار، ص 96؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 216.
5 ـ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 101.
6 ـ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 97.
7 ـ انبیاء / 73 .
8 ـ طه / 2 .
9 ـ انبیاء / 73 .
10 ـ قصص / 41 .
11 ـ عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 102؛ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 111.
12 ـ التطبیق بین السفینة والبحار، دکتر سیدجواد مصطفوی، ص 95.
13 ـ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 114.
14 ـ نساء / 59.
15 ـ شوری / 23.
16 ـ شعراء / 109.
17 ـ هود / 51 .
18 ـ مسند الامام الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 117؛ تحف العقول، ص 431.
19 ـ حجرات / 13.
20 ـ هود / 45 .
21 ـ هود / 46.
22 ـ آل عمران / 31.
23 ـ سبأ / 47.

روش ویژه مناظره امام رضا(علیه السلام)


راه شناخت امامان شیعه

یکی از دقیق‌ترین راه‌های شناخت امامان شیعه علیهم ‌السلام ، توجه به القاب خاصی است که آن‌ها بدان ملقب گشته‌اند . گرچه در مضامین دینی ، از اهل بیت علیهم ‌السلام به تعبیر « کلّهم نور » یاد شده است ؛ ولی با دقت در القاب مبارک آن بزرگواران ، مشاهده می‌شود که این نورانیت واحد و بی‌بدیل در ظرف زمانی و مکانی به شیوه‌ها و گونه‌های متفاوتی ظهور کرده است . بر این اساس پس از دوران امام صادق و امام کاظم علیهما السلام ، هشتمین طلیعه نورانی امامان شیعه ملقّب به عالم آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آشکار گردید .
بی‌درنگ این پرسش ایجاد می‌شود که چه پیش زمینه‌هایی در ملقب شدن امام رضا علیه‌السلام به این لقب ، دخیل بوده است ؟
برای پاسخ یابی به این سؤال باید دورنمایی از جامعه ی فکری زمان امام رضا علیه‌السلام را به نظاره بنشینیم . گرچه دامنه شبهات دینی و اعتقادی به شکل‌های گوناگون در زمان امامان شیعه علیهم ‌السلام رواج داشته و آنان به دفاع از ارزش‌ها می‌پرداختند ؛ ولی آنچه در دوره امام رضا علیه‌السلام به اوج خود می‌رسد ، ظهور مکاتب فلسفی و دیگر مکتب‌های مدعی در هدایت مردم بوده است . عده‌ای در زمینه بحث جبر و تفویض ، گروهی در مقوله تشبیه خلق و خالق به یکدیگر می‌کوشیدند و مبانی خود را در جامعه رواج می‌دادند . در همین گیرودار بحث از اسرائیلیات با دست اندازی برخی از علمای یهود به منابع حدیثی اسلام و ایجاد بدعت و دروغ پردازی ، جامعه را به اوج هرج و مرج جامعه فکری رساند . در آن زمان ، امام رضا علیه‌السلام به ارشاد و هدایت جامعه می‌پردازد و این همان وعده جدش امام صادق علیه‌السلام به امام کاظم علیه‌السلام بود که فرمود : دانای خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرزند توست که هم نام امیرالمؤمنین علیه‌السلام است ، کاش او را می‌دیدم (1). . . و در سفارشی دیگر امام کاظم علیه‌السلام به فرزندانش فرمود : این برادر شما عالم آل محمد صلی‌الله‌علیه ‌و ‌آله است که باید مشکلات خود را از او سؤال کنید .(2) امام علیه‌السلام با راهبردی ترین کلام آمیخته به علم لدنی در قالب سخنرانی و احتجاجات و مناظرات به تبیین مسایل اسلامی و علمی پرداخت .
مباحث امام علیه‌السلام را در فهرست ذیل می‌توان دسته بندی نمود :
مباحث مربوطه به اعتقادات درباره مبدأ و معاد و حشر و نشر و برزخ .
مباحث مربوط به ولایت و امامت و زمامداری خلق ، پس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله .
ویژگی‌های مربوط به زمامداران و رهبران بر حق و روابط متقابل مردم و امام .
مباحث مربوط به کلام و عقاید ( جبر ، اختیار و تفویض ) .
مباحث مربوط به فرق اسلامی و در سایه آن اثبات حقانیت تشیع و مبانی آن .
مباحث مربوط به ادیان ، مذاهب ، مکاتب و فلسفه‌های گوناگون .
مباحث مربوط به علوم از طبیعیات ، پزشکی ، نجوم و حتی جنبه‌های مربوط به گیاه‌شناسی و جانورشناسی و . . .(3)

یکی از دقیق‌ترین راه‌های شناخت امامان شیعه علیهم ‌السلام ، توجه به القاب خاصی است که آن‌ها بدان ملقب گشته‌اند

و در یک کلام ، دامنه بحث‌ها به قدری گسترده بود که محمد بن عیسی یقطینی گوید که من از سؤالاتی که از امام رضا علیه‌السلام کرده بودم ، حدود هیجده هزار مسأله را جمع آوری نموده‌ام .(4)
به روایت ابن بابویه از حسن محمد بن نوفلی ، پس از آن که حضرت رضا علیه‌السلام وارد مرو شد ، مأمون به فضل بن سهل دستور داد که دانشمندان ادیان دیگر مرو را جمع کنند تا با آن حضرت به مناظره بنشینند و مأمون نیز در جلسات مناظره حضور می‌یافت . شخصیت‌های دینی و علمی عبارت بودند از : جاثلیق (دانشمند مسیحی) رأس الجالوت (بزرگ یهود) هربذ اکبر (رئیس زرتشتی‌ها) نسطاس رومی و تنی چند از اهل کلام . . . مأمون به آن‌ها گفت : منظور از احضار و اجتماع شما طرح یک سلسله مسایل مشکل علمی و دینی است که در حضور ولیعهد و پسر عمویم علی بن موسی الرضا علیه‌السلام که به تازگی از حجاز به مرو تشریف آورده‌اند ، صورت گیرد . چون مباحثه و مناظره آغاز شد و علمای حاضر اهل مغالطه و سفسطه بودند و همکلامی و مباحثه با آنان مشکل می‌نمود ، حضرت ، تمام پرسش‌ها را استدلال فرموده و پاسخ دادند و تحسین همگان را از دانشمندان ادیان ، فرماندهان نظامی و محمد بن جعفر الصادق (عموی امام) که بزرگ بنی‌هاشم بود و در مجلس حضور داشت ، برانگیختند و امام را عالم آل محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله خطاب نمودند.(5)
امام رضا علیه‌السلام در مناظره با دانشمندان و علمای مقابلش ، روش ویژه‌ای داشت ، بر این اساس امام علیه‌السلام راه را بر طرف مقابلش نمی‌بست ؛ بلکه او را آزاد می‌گذاشت تا به هر صورتی که می‌خواهد ، همه مسایل خود را بیان کند و چیزی برای او ناگفته نباشد . او حتی در مواردی به یاری دانشمندان مورد بحثش می‌شتافت و به وی می‌گفت تو می‌خواهی فلان مسأله را بگویی و فلان نکته را یادآور شوی . . . چنین فرصتی آن قدر به طرف مقابل داده می‌شد تا آن گاه که احساس می‌کرد راه علمی دیگر بر وی مسدود گشته است ؛ آن گاه امام پا پیش می‌نهاد و مباحث خود را مطرح می‌کرد ، به گونه‌ای که آن دانشمند قانع می‌شد و به اشتباه استدلال خود پی می‌برد . امام علیه‌السلام در شیوه‌های خود از ارزش‌های حکمت ، جدال و راه موعظه استفاده می‌کرد و گاهی هم برای افراد بی‌محتوا ولی گستاخ با بهره‌گیری از شیوه کرامت و اعجاز به پیش می‌رفت و این راهی بود که اولیای الهی و در رأس آن‌ها انبیاء از آن بهره می‌گرفتند و یکی از دلایل موفقیت انبیاء و اولیاء در تبلیغ خود ، اعمال همین شیوه‌ها بود. (6)
امام رضا علیه‌السلام در مناظره با دانشمندان و علمای مقابلش ، روش ویژه‌ای داشت ، بر این اساس امام علیه‌السلام راه را بر طرف مقابلش نمی‌بست ؛ بلکه او را آزاد می‌گذاشت تا به هر صورتی که می‌خواهد ، همه مسایل خود را بیان کند و چیزی برای او ناگفته نباشد . او حتی در مواردی به یاری دانشمندان مورد بحثش می‌شتافت و به وی می‌گفت تو می‌خواهی فلان مسأله را بگویی و فلان نکته را یادآور شوی .

--------------------------------------------------
پی نوشت ها
1. علی بن یونس العاملی /الصراط المستقیم 2/164.
2. بحار الانوار 49/100 ـ الانوار البهیه/ 209.
3. ر. ک : علی قائمی/ در مکتب عالم آل محمد/ 418.
4. همان به نقل از مناقب آل ابی طالب 4/300.
5. ر. ک: احمد ماه وان/ تاریخ زندگانی الامام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه‌السلام / 45.
6. ر. ک: در مکتب عالم آل محمد / 416.

منبع: سایت آستان قدس

عهدنامه ولايتعهدي


از آن جا كه عهدنامه ولايتعهدي از جمله اسناد تاريخي و گوياي يكي از مهمترين وقايع و حوادث تاريخ اسلام است، در منابع گوناگون ياد شده است. «اربلي» در كتاب «كشف الغمة» نسخه كامل آن را آورده است. و چنين مي‌نمايد كه اغلب مدارك به همين منبع استناد جسته‌اند.
از ويژگيهاي اين نسخه اين است كه نامبرده در كتاب خود متن را از نسخه اصلي كه دستخط شخص مأمون بوده، استنساخ كرده است.
پس از اربلي نيز فضل بن يحيي بن علي بن مظفر طيبي كه از جمله كاتبان و مصححان كتاب «كشف الغمة» است، نسخه كتاب را با نسخه اصلي آن تطبيق داده و بر آن صحه گذارده و اگر كلماتي از متن فرو افتاده، بر نسخه «كشف الغمة» افزوده است.
از مدارك گوناگون به دست مي‌آيد كه متن عهدنامه تا اوايل قرن نهم موجود بوده و در خزانه آستان قدس رضوي نگهداري مي‌شده است. اديب مشهور سعدالدين تفتازاني (م 792 ه‍ . ق) كه يك قرن پس از اربلي وفات يافته و زمان فتنه تيمور را نيز درك كرده است بر اين مطلب اشاره دارد.
متن عهدنامه به گواهي و امضاي افرادي چون: يحيي بن اكثم، عبدالله بن طاهر، حمادبن نعمان، فضل بن سهل و برخي ديگر از رجال سياسي و مشهور آن دوران رسيده است. علي بن عيسي اربلي گويد: در سال 670 ه‍ . ق يكي از خادمان آستان قدس رضوي از مشهد به واسط آمد و عهدنامه‌اي را كه دستخط شخص مأمون بود همراه داشت. در ميان سطور و پشت عهدنامه نيز آثاري از دستخط مبارك حضرت رضا(ع) ديده مي‌شد. مواضع قلم حضرت را بوسه زدم و در بوستان سخنان حضرتش به سير پرداختم. دست يافتن به اين نامه را از نعمتهاي الهي به شمار آورده و آن را حرف به حرف نقل كردم.



بسم الله الرحمن الرحيم
اين نوشته به وسيله عبدالله بن هارون، اميرمؤمنان، براي علي بن موسي ـ ولي عهدش ـ به رشته تحرير در آمده است.
خداوند اسلام را به عنوان دين برگزيد و براي تبليغ آن، پيامبراني را مبعوث كرد تا خلق را به سوي وي راهنمايي و هدايت كنند. نخستين رسولان به آمدن پيامبران ديگر بشارت داده‌اند و پيامبراني كه در اعصار بعد مبعوث شدند، رسولان قبل از خود را مورد تأييد قرار دادند. تا اين كه پيامبر خاتم، محمد مصطفي مبعوث گشت، در شرايطي كه از ديرباز پيامبري براي مردم نيامده بود و دانش رو به تباهي داشت... خداوند با بعثت پيامبر اكرم، خط رسالت را پايان بخشيد و او را گواه بر انبياي پيشين قرار داد.
قرآن را كه از هيچ سو باطل بدان راه ندارد، بر پيامبر فرو فرستاد؛ كتابي كه در آن حلال و حرام، وعده و وعيد و امر و نهي وجود دارد تا حجت كامل الهي بر خلق باشد. و در پرتو آن، مردمان با آگاهي راه هلاك يا حيات راستين در پيش گيرند.
رسول اكرم، رسالت الهي خويش را ايفا كرد و مردم را به راه خداوند فرا خواند تا اين كه به جانب پروردگار فرا خوانده شد و به جايگاه ارزشمندي كه خداوند برايش تدارك ديده بود، منتقل گرديد.
هنگامي كه نبوت پايان يافت و وحي و رسالت به محمد ختم گرديد، خداوند پايداري دين و سامان امر مسلمانان را به خلافت وانهاد و پيروي از خلفا را لازم ساخت تا در پرتو آن، جامعه اسلامي عزت يابد و به حقوق الهي قيام كند و واجبات و حدود شريعت و سنتها به اجرا در آيد و دشمنان دين و امت با جهاد، عقب رانده شوند.
اكنون بر خلفا و جانشينان رسول است كه در ايفاي مسؤوليت و نگاهباني از دين الهي و بندگان خدا، مطيع فرامين الهي باشند.
از سوي ديگر، بر مسلمانان است كه از خلفا اطاعت كنند و آنان را در به پاداشتن حق الهي و عدل و امنيت راهها و جانها و ايجاد الفت ميان مردم، ياري دهند؛ چه اين كه اگر از فرمانروايان اطاعت نكنند، رشته وحدت مسلمانان درهم ريزد و به اختلاف گرايند و دين مغلوب گردد و دشمنان غالب آيند! و اين مايه زيان دنيوي و اخروي آنان است.
پس حق اين است كه حاكمان كه امانتداران خدا بر خلقند، در جهت رضاي الهي و طاعت او تلاش و ايثار كرده، به عدالت حكم كنند، زيرا خداوند به داوود فرموده است: «اي داوود! ما تو را در زمين خليفه قرار داديم، پس ميان مردمان به حق حكم كن و از هواي خويش پيروي مكن، زيرا پيروي از هوي باعث انحراف از مسير خداست. آنان كه از راه خدا گمراه شوند، كيفري دردناك و سخت خواهند داشت؛ چه اين كه روز حساب را از ياد برده‌اند.»
خداوند در آيه‌اي ديگر نيز فرموده است: «سوگند به پروردگارت! همه انسانها از آنچه انجام داده‌اند، مورد بازخواست و پرسش قرار خواهند گرفت.»
از عمربن خطاب براي ما چنين نقل شده است كه وي مي‌گفت: اگر گوساله‌اي در كنار فرات بميرد و ضايع شود، مورد بازخواست الهي خواهم بود.
به خدا سوگند! اگر آدمي در مسائل شخصي خود و در آنچه تنها به او و خداوند باز مي‌گردد بازخواست مي‌شود و در برابر پاداش يا جزاي عظيم قرار مي‌گيرد! پس چگونه خواهد بود وضع كسي كه مسؤوليت امت را برعهده دارد و بايد حقوق يك جامعه را رعايت كند؟
هان! تنها به خدا بايد تكيه داشت و پناه از او خواست...
بيناترين مردم درباره خويش و خيرخواه‌ترين مردم در امر دين و بندگان خدا كسي است كه به كتاب الهي و سنت پيامبر همواره عمل كند و درباره خدايي كه خلافت را به او وانهاده و امامت مسلمانان را به او تفويض كرده، بينديشد، الفت مردم را فراهم آورد و حافظ خون و امنيت آنان باشد...
خداوند، باقيماندن بر پيمان و بيعت با خليفه را از تماميت امر اسلام قرار داده و مايه كمال و عزت دين و صلاح مسلمانان شمرده است.
خداوند به خلفاي خويش الهام كرده است كه براي بعد از خود، افرادي را برگزينند كه نعمتها گرامي داشته شود و سلامت جامعه تضمين گردد.
در پرتو اين گزينش صحيح، مكر و حيله تفرقه‌افكنان و دشمنان، نافرجام مي‌ماند.
آري! اميرالمؤمنين ـ مأمون ـ از آن زمان كه بار خلافت بر دوش او نهاده شده همواره تلخي و سنگيني آن را آزموده و خدا را در نظر گرفته است و زحمتها را بر خود هموار كرده، بيخوابيها كشيده و هميشه به عزت دين و نابودي مشركان و صلاح مردم و گسترش عدل و بر پاداشتن قرآن و سنت انديشيده است.
اين مسؤوليت‌پذيري سبب شد تا شانه از زير بار مسؤوليتها خالي نكند، چه اين كه مي‌داند بايد در برابر خدا پاسخگو باشد و دوست دارد به هنگام ملاقات پروردگار، خيرخواه دين و بندگان خدا شناخته شود و وليعهدي برگزيده باشد كه شايسته‌ترين مردم در تقوا و دين و علم و سرآمد مردم در اجراي احكام الهي باشد.
آري ـ مأمون ـ در اين مسأله مهم با خدا مناجاتها داشته و از او طلب خير كرده و شب و روز از پروردگار خواسته است تا آنچه مورد رضاي اوست به وي الهام شود.
خليفه در پي اين راز و نيازها به تحقيقش در ميان عباسيان و علويان پرداخت و به اين جست و جو ادامه داد تا همگان را شناخت و تمامي دودمان را آزمود و از آن ميان تنها «علي بن موسي بن جعفربن محمدبن علي بن الحسين بن علي بن ابي‌طالب» را شايسته‌ترين يافت و او را براي تصدي اين مسؤوليت برگزيد. چه اين كه فضل و شرافت، علم، ورع، زهد، دوري از دنيا و مردم‌داري او را مشاهده كرد و همگان را بر عظمت و بزرگي او متفق يافت. اين جا بود كه پيمان ولايتعهدي و خلافت بعد از خود را براي او منعقد ساخت، در حالي كه به خيرخواهي خداوند تكيه داشت، زيرا خدا مي‌داند كه خليفه از روي ايثار و خدمت به دين و ملاحظه اسلام و مسلمانان و به آرزوي سلامت و پايداري حق و نجات در قيامت، اين گام را برداشته است.
اين‌گونه بود كه اميرالمؤمنين ـ يعني من كه مأمون هستم ـ فرزندان، خاندان، نزديكان، سرداران لشكر و كارگزارانش را فرا خواند و آنان شتابان و خرسند بيعت كردند و مي‌دانستند كه اين اقدام اميرالمؤمنين ـ مأمون ـ اقدامي است ايثارگرانه، چه اين كه طاعت خدا را بر علاقه خود به فرزندان، نزديكان و خويشانش ترجيح داده است و او را «رضا» ناميد، چه اين كه مورد پسند اميرمؤمنان بود.
هان! اي خاندان اميرالمؤمنين ـ مأمون ـ و اي همه فرماندهان، سپاهيان و مسلمانان كه در مدينه هستيد، با اميرالمؤمنين ـ مأمون ـ و با علي بن موسي بيعت كنيد. دستهاتان را براي اين بيعت پيش داريد و با آغوش گشاده از آن استقبال كنيد و بدانيد كه اميرالمؤمنين در اين امر، طاعت خدا را برگزيده و به مصلحت شما گام برداشته است.
خدا را شاكر باشيد كه اين انديشه و فكر را به اميرالمؤمنين الهام كرده است... به سوي فرمانبري از خدا و اميرالمؤمنين شتاب كنيد، كه اگر چنين كنيد، امنيت خواهيد يافت و از بركات آن بهره‌مند خواهيد شد.
اين عهدنامه را ـ مأمون ـ به دست خود در تاريخ دوشنبه هفتم ماه رمضان سال 201 ه‍ . ق به رشته تحرير در آورد.



نوشته منسوب به امام
آنچه تاكنون آورديم، دستخط مأمون و يا املاي وي در زمينه ولايتعهدي بود.
در منابع تاريخي ياد شده است كه مأمون از امام رضا(ع) خواست تا حضرت نيز در تأييد عهدنامه و پذيرش ولايتعهدي چند سطري بنويسد و امام پذيرفت و در پشت صفحه چنين مرقوم داشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
سپاس خداي را كه آنچه بخواهد، انجام دهد و كسي را ياراي چون و چرا در كار او نيست. نگاه خيانت را ـ هر چند گذرا و سريع باشد ـ مي‌داند و بر اسرار نهفته سينه‌ها آگاه است.
درود بر پيامبر خدا ـ محمد ـ خاتم انبيا و بر خاندان پاكش باد.
آنچه در ذيل مي‌آيد، سخنان من ـ علي بن موسي ـ است.
فرمانرواي مؤمنان ـ كه خداوند به صداقت و پايداري بر حق ياريش دهد و براي حركت در راه رشد و رستگاري موفقش بدارد ـ حق ما را كه ديگران نشاختند، به رسميت شناخت، رشته‌هاي خويشاوندي را (كه ميان علويان و عباسيان) گسسته شده بود، به هم پيوست و جانهاي بيمناك (از ستم خلفاي پيشين) را آسودگي بخشيد، بلكه بدانها حيات بخشيد و نيازمندان را بي‌نياز ساخت و در اين كارها جوينده رضاي پروردگار جهانيان بوده و جز از او پاداش نمي‌خواست. بزودي خداوند جزاي شاكران را خواهد داد و اجر نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد.
فرمانرواي مؤمنان ـ مأمون ـ ولايتعهدي خويش و فرمانروايي بزرگ را براي من قرار داده است ـ البته اگر پس از او زنده باشم.
از اين پس، هركس گره‌اي را كه خداوند به محكم بستن آن فرمان داده، بگشايد و رشته‌اي را كه خداوند استحكام آن را مي‌پسندد، بگسلد، حريم الهي را حرمت ننهاده و حرام خدا را حلال شمرده است؛ اگر با اين كار بخواهد بر امام عيب گيرد و حريم اسلام پاره كند.
پيشينيان نيز همين شيوه را پيشه ساخته، بر لغزشها صبر كردند و بر ناگواريها خرده نگرفتند تا دين به پراكندگي نينجامد و رشته وحدت مسلمانان، گسسته نشود، چه اين كه دوران جاهليت نزديك بود و فرصت طلبان، درصدد يافتن فرصت، براي آشوبگري بودند.
من، خدا را بر خويش گواه گرفته‌ام كه اگر زمامداري مسلمانان و خلافت را برعهده من نهاد، با همه مردم به طور كلي و با بني‌عباس بويژه، براساس فرمان خدا و رسول رفتار كنم. خوني بي‌گناه نريزم، ناموس و مال كسي را مباح نشمارم، جز به اجازت قانون الهي.
خدا را گواه گرفته‌ام كه نهايت توانم را در انتخاب افراد لايق به كار گيرم. اين، پيماني است كه با خدا بسته‌ام؛ پيماني مؤكد كه مورد سؤال الهي خواهد بود، چنان كه خدا فرموده است: «به عهد وفا كنيد، زيرا عهد مورد سؤال واقع مي‌شود.»
اگر روش ديگري در پيش گيرم يا ـ برخلاف عهد خويش ـ تغييري پديد آورم، سزاوار سرزنش و كيفر خواهم بود.
به خدا پناه مي‌برم از خشم الهي، و مشتاقانه به سوي او نظر دارم تا در مسير اطاعت خود، ياريم دهد و راه معصيت بر من ببندد و عافيت را به من و همه مسلمانان ارزاني دارد.
اما «جامعه» و «جعز» برخلاف اين دلالت دارند و نمي‌توانم كه سرانجام من و شما چيست!
«حكم تنها از آن خداست، حق را داستان مي‌كند و حق و باطل را به بهترين گونه متمايز مي‌سازد» با اين وصف ـ كه مي‌دانم فرصت زمامداري و خلافت نخواهم يافت ـ دستور فرمانرواي مؤمنان ـ مأمون ـ را امتثال كرده و خشنودي او را برگزيدم، خداوند من و او را نگهدارد.
خداي را بر اين مطلب گواه مي‌گيرم، چه اين كه گواهي او كافي است.



تحليلي بر عهدنامه ولايتعهدي
ثبت تفصيلي عهدنامه ولايتعهدي، در اين مجموعه از آن رو اهميت دارد كه برخي از حقايق تاريخي را آنچنان كه از مضمون آن قابل نتيجه‌گيري است، از مضامين ديگر با اين صراحت نمي‌توان استفاده كرد.
در آن بخش از عهدنامه كه اظهارات شخص مأمون و دستنوشته يا املاي وي است، نكات ظريفي نهفته است كه فهرست‌گونه بدانها اشاره مي‌كنيم.
1ـ تأكيد مأمون بر «اميرالمؤمنين» بودن خود و تلاش براي تثبيت اين عنوان در ذهن همه مخاطبان.
2ـ دريافت بيعت از مردم براي فرمانروايي خويش، به بهانه دريافت بيعت براي ولايتعهدي علي بن موسي(ع)، زيرا مي‌نويسد مردم بايد نخست با اميرالمؤمنين ـ مأمون ـ بيعت كنند و سپس با امام رضا! اين امر هر چند طبيعي مي‌نمايد، زيرا تا خلافتي نباشد، ولايتعهدي معنا ندارد، ولي مأمون اگر مي‌خواست از توده مردم فقط براي خود بيعت بگيرد، ممكن بود حتي با اعمال زور و خشونت و تهديد و تطميع، باز هم موفقيت كامل را به دست نياورد، ولي با مطرح ساختن ولايتعهدي حضرت رضا(ع) و موضوع بيعت، به اين مهم دست يافت.
3ـ او خلافت را در ادامه رسالت پيامبر مايه كمال دين معرفي مي‌كند و به نظر اهل بيت(ع) است كه آنان امامت را مايه كمال دين و استمرار رسالت مي‌دانسته‌اند و نه خلافت هر انسان قدرت‌طلب و فاسدي را كه به عنوان خليفه بر مسلمانان سلطه يابد. مأمون در اين بيان هم تحريفي را صورت داده است و خلافت و سلطنت را جايگزين امامت و رهبري الهي قرار داده است و هم به فرمانروايي خود، تقدس بخشيده است!
4ـ در عهدنامه، خليفه، انساني مؤمن و مطيع پروردگار و دلسوزتر از همگان براي اسلام و مسلمانان معرفي شده است كه خلافت به عنوان موهبتي الهي برعهده اوست.
5ـ طرح اطاعت خليفه از خدا مقدمه‌اي است، براي اطاعت مردم از خليفه و گردن نهادن به فرمانهاي او.
6ـ مأمون سعي دارد تا تمام حركات و تصميم‌گيري‌هاي خود را مبتني بر شريعت و مصالح مسلمانان و مسؤوليت ديني و الهي بشناساند و از اين رو به آيات قرآن استناد مي‌كند.
7ـ استناد مأمون به سخن عمربن خطاب، از يك سو دلبستگي پنهان او به خلفاي پيشين و از سوي ديگر سعي وي در كاستن تعارضهاي مذهبي و همراه ساختن مجموعه اهل سنت، با حكومت خويش را مي‌نماياند.
8ـ مأمون حتي ولايتعهدي و انتخاب وليعهد را كاري الهي و مايه كمال و عزت دين مي‌شمارد، با اين كه خلفاي صدر اسلام ـ به جز علي بن ابي طالب ـ حقانيت خلافتشان را از اين ناحيه مي‌دانستند كه پيامبر براي پس از خود فرد خاصي را انتخاب نكرده و فكري براي آينده خلافت ننموده! و بدين گونه راه خلافت براي ايشان هموار شده بود!
9ـ مأمون، بر دوش كشيدن بار خلافت را مايه رنج و محنت خود مي‌داند و چنين مي‌نماياند كه اگر نبود مسؤوليت در برابر خدا، اين بار را بر دوش نمي‌كشيد!
10ـ او امام رضا(ع) را به عنوان شايسته‌ترين، عالمترين، زاهدترين، باتقواترين و... شخص براي ولايتعهدي بر مي‌گزيند و به اين صفات تصريح دارد تا غيرمستقيم خود را نيز داراي اين صفات معرفي كند.
11ـ مأمون در تفويض ولايتعهدي به امام واژه «ايثار» را به كار برده و آن را تكرار نيز كرده است. در كاربرد اين واژه نوعي امتنان و منت‌گذاري بر امام و علويان مشهود است و چنان كه بعداً در تحليل نوشته امام شاهد خواهيم بود، اين حركت مأمون انحراف عميق عقيدتي و متضاد با بينش اماميه است كه حكومت را در اساس، حق امام مي‌داند و ديگران را غاصب مي‌شناسد.
علاوه بر اينها، نكته‌هاي ديگري نيز در عهدنامه مأمون قابل تأمل و داراي پيام منفي است كه نياز به دقت فزونتر دارد، از جمله تكيه وي بر الهام و تكرار آن در موارد مختلف نامه، كه خود مي‌تواند واژه‌اي وهم‌آلود باشد؛ از جهتي بشري و عادي تلقي شود و از جهتي فوق بشري و دريافتي خاص تفسير شود!


حاشيه‌نويسي امام بر عهدنامه
چنان كه ياد شد، مأمون از امام خواست تا در تأييد محتواي عهدنامه، چند سطري بنگارد و امام ـ آن‌گونه كه در نقلهاي تاريخي و روايي ثبت شده ـ مطالبي را مرقوم داشت كه در كمال تقيه و ناگزيري از وفاق با پيشنهاد تحميلي مأمون، مجالهاي فراواني براي تأمل و دقت و دريافت شرايط و نظر امام دارد.
شايد ظاهر نوشته امام، عاميان را به پذيرش ولايتعهدي و قبول جايگاه مأمون متقاعد سازد، ولي اهل دقت و درايت با تأمل در تعابير و حتي دعاها و توصيفهاي امام، نظرگاههاي واقعي امام و منظور و هدف وي را به روشني در مي‌يابند.
برخي از آن نكته‌ها عبارتند از:


1ـ خطبه آغازين نوشته امام و تعبيرهاي به كار رفته در آن، حكايت از نوعي تهديد و نگراني و بي‌اعتمادي دارد.
در اين خطبه كوتاه سه تعبير به هم گره خورده و يك پيام را تشكيل داده است:
الف ـ خداوند هر چه را بخواهد، انجام مي‌دهد.
ب ـ كسي نمي‌تواند قضا و حكم الهي را با چون و چرا و دسيسه و تزوير و... تغيير دهد.
ج ـ خداوند نگاهها و نظرهاي خائنانه را هر چند سريع و گذرا و پنهان از چشم و درك آدميان باشد مي‌تواند، چنان كه اسرار نهفته را مي‌شناسد.
آن‌گونه كه از ادامه نوشته مي‌توان دريافت، امام اصرار مأمون را خالصانه و از سر اسلام‌خواهي و عدل نمي‌داند، بلكه معتقد است در پس اين اصرار، سري خائنانه نهفته است كه خدا مي‌داند و امام آن را استشمام مي‌كند. ممكن است مأمون با نظري خائنانه به ميدان آمده باشد، ولي از مشيت الهي غافل است و توجه ندارد كه خاموش ساختن نور الهي با ترفندي سياسي ميسر نيست.


2ـ امام در پاسخ مأمون كه رسالت پيامبر را به خلافت سلاطين پيوند زده و جايگاهي براي عترت طاهره نشناخته است، پس از درود بر رسول اكرم(ص)، خاندان وي را مطرح ساخته و از ايشان با دو وصف «طيبين» و «طاهرين» ياد كرده است كه اين وصفها در تأملات كلامي و اعتقادي، نقش ويژه‌اي را داراست. به هر حال، امام موضوع خلافت را به هيچ نمي‌گيرد و مقدمه‌چيني طولاني مأمون را، با سكوت بلكه با ياد كرد «اهل بيت(ع)» به جاي خلفا، مورد انكار قرار مي‌دهد.


3ـ امام هر چند تعبير «اميرالمؤمنين» را درباره مأمون به كار برده است، ولي بايد توجه كرد كه اين تعبير، در آن عصر، تعبيري رايج بوده است و اگر معناي لغوي آن در نظر گرفته شود، بيان يك واقعيت است و نه بيان يك ارزش، زيرا مأمون به هر حال، چه به حق و چه به ناحق، بر جامعه اسلامي فرمان مي‌راند.
عنوان «اميرالمؤمنين» هرگاه نظر به جنبه ارزشي داشته باشد، در نگاه شيعه، تنها زيبنده علي بن ابي‌طالب(ع) است كه امامت و حكومتي به حق و الهي را برعهده داشت، اما امام در اين نوشته، صرفاً از آن رو، به كار برده است كه در فرهنگ عمومي آن عصر به كار مي‌رفته است؛ چنان كه امروز در فرهنگ بين‌المللي، به رئيس جمهور يك كشور، رئيس جمهور مي‌گويند، هر چند با كودتاي نظامي و با ديكتاتوري و به رغم مخالفت با مردم روي كار آمده باشد.


4ـ امام دو جمله درباره مأمون دارد كه در ظاهر دعاست، ولي از بي‌اعتمادي امام به صداقت و ارزشخواهي مأمون حكايت دارد.
در تعبير «عضده الله بالسداد» واژه «سداد» يا به معناي صداقت و درستي است و يا به معناي پايداري و پايبندي است. به هر يك از اين دو معنا كه باشد، تعريضي به مأمون دارد؛ چنان كه تعبير «وفقه للرشاد» نگراني امام را از صلاح‌جويي مأمون مي‌فهماند.
بلي، ممكن است اين تعابير به گونه ديگري هم تفسير شود، ولي وقتي سراسر نوشته امام و مجموعه زندگي سياسي آن حضرت و بينش ائمه(ع) درباره خلافت خلفا و رفتار عباسيان و به ويژه هارون با موسي بن جعفر مورد توجه قرار گيرد، به طور يقين مي‌توان نتيجه گرفت كه نه تنها علي بن موسي(ع) بلكه يك فرد عادي نمي‌توانست به حكومت مأمون اميدوار باشد و براي او دعاي خالصانه كند.


5ـ امام در جمله كوتاه «عرف من حقنا ما جهله غيره» سخن از حق اهل بيت(ع) دارد؛ حقي كه هيچ يك از خلفا آن را به جا نياورده است، حقي كه مأمون در سراسر نوشته طولانيش يادي از آن نكرده است و با طرح خلافت، سعي در پوشاندن آن دارد. حقي كه اگر اثبات شود، خلافت مأمون و همه عباسيان، غاصبانه و ظالمانه خواهد بود.
مأمون سعي دارد، واگذاري ولايتعهدي را ايثاري از جانب خود بنماياند و امام با اين بيان، اعلام مي‌دارد كه حكومت، حق ديرينه ما بوده است كه تو اكنون مي‌خواهي آن را ـ ظاهراً ـ بشناسي!


6ـ شكوه و دادخواهي امام از ظلمي كه به اهل بيت پيامبر(ع) در دوره خلافت خلفا شده است؛ خلفايي كه به نام رسول الله(ص) بر كرسي فرمانروايي تكيه زدند و به فرزندان رسول خدا، سخت‌ترين شرايط زندگي را تحميل كردند.


7ـ امام پيمان‌شكنان ولايتعهدي را حرمت‌شكنان حريم الهي معرفي مي‌كند، در حالي كه مي‌داند نخستين كسي كه اين عهد را بشكند، شخص مأمون است.


8ـ تصريح امام به عمر كوتاه خود و يقين به فرصت نيافتن براي استفاده از ولايتعهدي، مي‌فهماند كه آن حضرت با انگيزه شخصي ولايتعهدي را نپذيرفته و تنها عامل پذيرش، اصرار مأمون بوده است.
در اين پيشگويي، جلوه‌هايي از علم برتر امام نيز پيداست و با اين حال، حكايت از رخدادي دارد كه در آن، مورد ستم واقع مي‌شود و خداوند بايد در آن واقعه، داوري كند و حق و باطل را جدا سازد.


9ـ امام مي‌داند كه پذيرش ولايتعهدي و تسليم در برابر اصرار مأمون، براي برخي از شيعيان و آشنايان با مكتب اهل بيت(ع) سؤال‌انگيز خواهد بود، از اين رو با جمله «بذلك جري السالف» به ايشان يادآوري كرده است كه پذيرش ولايتعهدي، بازگشت از اصول اعتقادي مكتب امامان نيست، بلكه مسالمت با خلفا در حد امكان، شيوه امامان پيشين نيز بوده است، چه اين كه اين مسالمت از سر ناگزيري و به منظور حفظ مصالح برتر اسلام و مسلمانان، در دوره امامت علي بن ابي‌طالب(ع) و حسن بن علي(ع) و حسين بن علي(ع) ـ در مدت حكومت معاويه ـ و... همواره بوده است.


10ـ نفي تلويحي ولايت مأمون و رد منت‌گذاري او، از جمله پيامهاي نهفته در نوشته امام است، زيرا مأمون تفويض ولايتعهدي را ايثار خود مي‌داند، ولي امام مي‌فرمايد: «اگر خداوند اداره امور مسلمانان را به من وانهاد...» و يا در جاي ديگر مي‌فرمايد: «من در برابر خداوند مسؤول خواهم بود.» اين‌گونه اشارات امام و انتساب موضوع به خداوند، در جهت بي‌رنگ ساختن نقش مأمون و به هيچ گرفتن ادعاهاي اوست.


11ـ در متن گذراي امام، به برخي اصول ارزشي حكومت نيز نگاهي كوتاه شده است كه آنها نيز فاقد تعريضي به مأمون و ساير خلفا نيست. امام مي‌فرمايد:
الف ـ اگر روزي حكومت را در اختيار گيرم حق و عدل را نسبت به همگان و عباسيان ـ علي رغم همه بدرفتاريها كه با آل علي(ع) داشته‌اند ـ اجرا خواهم كرد ـ هر چند خلفاي اموي و عباسي به هنگام حكومت و اقتدار فقط به خويشان خود رسيدند و اهل بيت(ع) را آزار و شكنجه دادند.
ب ـ بيرون از قوانين الهي، هيچ خوني را نخواهم ريخت و جلوي هتك نواميس و تجاوز به اموال ديگران را خواهم گرفت ـ در حالي كه در بسياري از خلافتها جان و مال و ناموس مسلمانان حفظ نشده است و همه چيز قرباني اقتدار و دنياداري آنان شده است.
ج ـ از نيروهاي كارآمد و توانمند و لايق، در اداره امور بهره خواهم گرفت ـ چه علوي باشند و چه غير علوي، در حالي كه هر كدام از خلفاي اموي و عباسي، در به كارگيري واليان و كارگزاران، تنها به وابستگي و خويشاوندي نظر داشتند و ملاكشان لياقت و كارداني نبود.



تدبير امام در برابر دسيسه‌ها
امام علي بن موسي(ع) هر چند از روي ناگزيري و به منظور حفظ مصالح برتر اسلام و مسلمانان، ولايتعهدي را پذيرفت، ولي اين به معناي تسليم و فروهشتن رسالت و وظيفه امامت نبود. بلكه آن حضرت مانند همه امامان، تقيه را وسيله براي حفظ موجوديت و دستيابي به زمينه‌هاي مساعد و نشر افكار صحيح مي‌دانست.
زندگي امام و اقدامات آن حضرت به خوبي نشان مي‌دهد كه آن گرامي هرگز در اتخاذ تدابير لازم جهت افشاگري عليه خلافت غاصبان كوتاه نيامد.
درست است كه مأمون عهدنامه مي‌نويسد، مجلس بر پا مي‌كند، از مردم بيعت مي‌گيرد، به علامت جشن همبستگي، لباس سياه عباسيان را به لباس سبز و پرچم سبز مبدل مي‌سازد، به نام امام سكه مي‌زند و در سراسر كشور منتشر مي‌سازد، ولي امام نيز برنامه‌هايي دارد كه نه تنها تحمل آنها براي مأمون دشوار است، بلكه تمام تلاشهاي او را در جهت عظمت اهل بيت(ع) و زبوني عباسيان، هدايت مي‌كند.
اگر بخواهيم نگاهي گذرا به رئوس اين تدابير داشته باشيم، بايد موارد زير را ياد كنيم.


1ـ تعاليم عمومي آن حضرت براي شيعيان و مرتبطان با اهل بيت(ع) در زمينه مسائل اعتقادي و سياسي.
2ـ تأييد شيوه زندگي سياسي و ديني امامان پيشين و استمرار آن.
3ـ خروج از مدينه، همراه با اكراه و اظهار نگراني، به همراه نداشتن خانواده، ترغيب خانواده به مرثيه‌سرايي هنگام حركت امام از مدينه به سوي مرو، وداع با مرقد پيامبر اكرم با شيوه‌اي خاص كه نارضايتي و ناگزيري امام را از پذيرش فرمان مأمون مي‌رساند.
4ـ روايت تاريخي امام در نيشابور كه مسأله امامت و رهبري اهل بيت را شرط كلمه توحيد دانسته و در آشكارترين شكل مطرح كرده است.
5ـ رد پيشنهادهاي مأمون و انكار امام از پذيرش خلافت و ولايتعهدي در طول دو ماه مذاكره و اصرار مأمون.
6ـ خبر دادن از عمر كوتاه خود و اطمينان به بهره نگرفتن از ولايتعهدي.
7ـ مشاهده نشدن آثار خشنودي در سيماي امام، پس از تحميل ولايتعهدي بر آن حضرت و اظهار غم و اندوه در موقعيتهاي مناسب.
8ـ پيش شرطهاي امام براي پذيرش ولايتعهدي، مبني بر اين كه آن حضرت در هيچ امر حكومتي نظر ندهد و در هيچ عزل و نصبي دخالت نكند.
9ـ نوع زندگي و مشي اجتماعي و ارتباطات مردمي امام در طول مسير حركت از مدينه تا مرو و پس از مسأله ولايتعهدي، و جلب نظر مردمان نسبت به مراتب علم و عمل و زهد و معنويت و اخلاق آن حضرت.
10ـ جلوه علمي امام در مناظرات و مباحثات بزرگ بين‌الاديان.
11ـ برگزاري نماز عيد، با شيوه و سنت پيامبر(ص) و تأثير عميق آن بر مردم و كارگزاران حكومت مأمون.
12ـ ارتباط با شيعيان و ارائه رهنمودهاي لازم به ايشان و افشاي چهره مأمون براي آنان.
مجموعه اين تدابير و عوامل سبب شد تا امام برخلاف پندار مأمون، بيش از پيش در ميان مردم شناخته شود و محبوب قلبها واقع شود و در فاصله‌اي نه چندان طولاني، مأمون از ترفند سياسي خود، احساس نارضايتي كند و در انديشه محدود ساختن امام و حتي از ميان بردن آن حضرت فرو رود.



برگزاري نماز عيد، به شيوه پيامبر(ص)
يكي از رخدادهاي مهم زندگي امام رضا(ع) پس از مسأله ولايتعهدي، حركت امام به سوي مصلي براي برگزار كردن نماز عيد فطر بوده است.
اهميت اين رخداد تا آن جاست كه مأمون به طور آشكار، در برابر آن عكس‌العمل نشان مي‌دهد و رازي را كه همواره در مخفي نگاهداشتن آن تلاش مي‌كرد، ناخواسته افشا مي‌كند.
دو تن از شاهدان عيني آن رخداد تاريخي ـ ياسر خادم و ريان بن صلت ـ واقعه را چنين گزارش كرده‌اند:
عيد فطر فرا رسيد. مأمون ـ به دليل بيماري يا به دليلي ديگر ـ به علي بن موسي(ع) پيام داد و از وي خواست تا نماز عيد را برگزار كند.
امام براساس آنچه قبلاً شرط نهاده بود ـ كه در مراسم حكومتي نقشي ايفا نكند و اقامه نماز عيد زير نظر حكومت صورت مي‌گرفت ـ از پذيرش اين درخواست امتناع كرد.
مأمون پيام داد، هدف از اين پيشنهاد، تثبيت ولايتعهدي است و دوست دارم مردم به اين وسيله اطمينان پيدا كنند كه به راستي ولايتعهدي را پذيرفته‌اي. علاوه بر اين، مايلم مردم به فضيلت و برتري تو آگاه شوند.
سرانجام در نتيجه پافشاري خليفه، امام پيشنهاد وي را پذيرفت، بدان شرط كه نمازي همچون جدش رسول الله(ص) اقامه كند. مأمون نيز شرط را پذيرفت و دستور داد تا نظاميان، درباريان و توده مردم، صبحگاهان نزديك خانه امام اجتماع كنند و هنگام خروج امام از منزل، حضرت را به سوي مصلي همراهي نمايند.
مردم اطراف خانه امام و در مسير اجتماع كردند، عده‌اي نيز در پشت بام منازل خود منتظر ديدن حضرت با آن سيره نبوي و هيبت علوي بودند.
امام از منزل بيرون آمدند، در حالي كه خود را خوشبو ساخته، ردايي بر دوش انداخته، عمامه‌اي از كتان بر سر، عصايي به دست و با پاي برهنه، با گامهايي استوار، با طمأنينه و وقار راهي مصلي شدند. با تكبير حضرت، فرياد تكبير مردم در كوچه و خيابان طنين انداخت. سواره نظام‌ها به احترام امام پياده شدند و همگان كفشهاي خود را از پاي بيرون آوردند. فرياد تكبير از يك سو و گريه شوق مردم از سوي ديگر، فضايي بي‌نظير بر شهر مرو حاكم ساخت كه تا آن روز سابقه نداشت.
فضل بن سهل با ديدن آشفتگي اوضاع، خود را به خليفه رساند و مأمون را از شرايط موجود و نتايج احتمالي آن آگاه ساخت و يادآور شد كه اگر امام با همين وضع به اقامه نماز بپردازد، چنان تأثيري بر مردم خواهد گذاشت كه جايگاه خليفه در نظر مردم بي‌ارج شده، همه دلها به علي بن موسي(ع) متوجه مي‌شود.
مأمون بدون درنگ دستور داد تا حضرت را از نيمه راه بازگردانند و چنين كردند.
در بازگشت به منزل، امام با اندوه بسيار مي‌فرمود: «اللهم ان كان فرجي بالموت فعجل لي الساعه»
بار خدايا اگر گشايش من از وضعيت كنوني‌ام به مرگ من است، هم اينك در آن تعجيل فرما.


مأمون، در گرداب دسيسه‌هاي خويش
حركتهاي سياسي مأمون، در آغاز همراه شادكامي و مايه رضايت خاطر وي بود، ولي چنان كه امام به او هشدار داده بود «خوشحال مباش، زيرا اين امر دوام نخواهد داشت»، ديري نگذشت كه سياستهاي زيركانه او، به نتايجي جز آنچه او مي‌خواست منتهي شد، تا آن جا كه خود را در دامهايي كه براي علي بن موسي گسترده بود، گرفتار ديد.
امام در همه محافل علمي، حرف نهايي و سخن قاطع را مي‌زد و عالمان به دانش ژرف و شگفت او پي برده بودند.
مردمان با مشاهده مراتب معنوي و اخلاقي آن حضرت، هر روز گرايش بيشتري به وي پيدا مي‌كردند.
مقايسه علم، معنويت، اخلاق و فضايل امام، با شخصيت مأمون و ويژگيهاي زندگي اشرافي و سلطنتي او، در ذهن دانشمندان و گروهي از كارگزاران و توده مردم اين باور را شكل مي‌داد كه امام از هر جهت براي خلافت برتر و شايسته‌تر است.
از سوي ديگر، يكي از اهداف مهم مأمون، به ركود نشاندن نهضتهاي علوي و ايجاد همسازي ميان علويان و عباسيان و پايان دادن به بحران هميشگي در جو سياسي و فرهنگي بود كه مي‌توانست اين همسازي و آرامش، ثبات سياسي و اقتدار حكومتي را براي مأمون به ارمغان آورد، در حالي كه علويان هرگز اقدامات او را جدي تلقي نكردند و با بدبيني بدان نگريستند. علاوه بر اين، عباسيان كه در نتيجه جنگ مأمون و امين دو گروه شده بودند و با كشته شدن امين، بخشي از آنان دشمن مأمون به شمار مي‌آمدند، واگذاري ولايتعهدي به امام، مجموعه عباسيان را متزلزل ساخته و حتي هواداران مأمون را در حمايت از سياستهاي وي به ترديد واداشت.
در بغداد، مردم با تحريك عباسيان ناراضي، شورش كردند، مأمون را از خلافت به دور شمردند و با «ابراهيم بن مهدي معروف به ابن شكله» بيعت كردند. در بصره، گروهي به رهبري «اسماعيل بن جعفر» از اطاعت دستگاه سرباز زدند و بيعت نكردند.
شورشها و نارضايتي‌ها به جمع علويان و عباسيان محدود نشد و گروهها و قبايل ديگري نيز ناآرامي را آغاز كردند.
ابن خلدون در مقدمه تاريخ خود نوشته است: «چون مأمون، علي بن موسي الرضا را به ولايتعهدي برگزيد و او را «رضا» موسوم كرد، عباسيان عمل او را انكار كردند و به نقض بيعت او پرداختند و با عمومي مأمون «ابراهيم بن مهدي» بيعت كردند و متعاقب آن بود كه هرج و مرج و شورشها پديد آمد و چيزي نمانده بود كه حكومت او واژگون شود.»
به هر حال، مأمون به آن همبستگي و يكپارچگي و آرامش اجتماعي و ثبات سياسي و اقتداري كه مي‌انديشيد، هرگز دست نيافت و خود را مغبون مي‌ديد.



مأمون و تغيير خط مشي سياسي
چنان كه قبلاً به تفصيل ياد شد، مأمون سعي داشت سياست تهديد، ارعاب و شكنجه و كشتار را كه پيشينيانش اصل قرار داده بودند، كنار بگذارد و از روش مسالمت و نرمش و شگردهاي سياسي در پيشبرد اهداف خود، سود جويد.
اما اكنون به جايي رسيده بود كه خود را از تجديدنظر در شيوه سياسي خود، ناگزير مي‌ديد. آشوبها و ناآراميها در گوشه و كنار و به ويژه در شهر بزرگ بغداد، مايه پريشاني مأمون شد تا آن جا كه تصميم گرفت، از مرو به سوي بغداد سفر كند و با حضور قدرتمندانه خود، آرامش را به آن ديار بازگرداند. با اين حال، مي‌داند كه ريشه ناآراميها، عباسيان ناراضي هستند؛ همانان كه با ولايتعهدي امام رضا(ع)، آينده خلافت را در آل علي(ع) مي‌بينند و دست عباسيان را براي هميشه، از خلافت دور مي‌يابند.
مأمون تصميم مي‌گيرد به بغداد سفر كند، ولي با چه هديه و ارمغاني براي عباسيان ناراضي و خشمناك؟ آيا قدرت نظامي كارساز است، يا باز هم بايد ترفند سياسي را پيش درآمد قدرت نظامي قرار دهد؟
مأمون اصولاً به ترفندهاي سياسي بهاي بيشتري مي‌دهد و بايد ديد چه سودايي در سر مي‌پروراند. او مي‌داند كه عباسيان تا از استمرار خلافت در ميان خود كه مايه ثروت و قدرت آنان است مطمئن نشوند، آرام نخواهند گرفت و حتي از درون خانه‌اش او را تهديد خواهند كرد. پس بايد به موضوع ولايتعهدي امام براي هميشه خاتمه بدهد، ولي چگونه و با چه توجيه!
آيا مي‌شود امام را از ولايتعهدي خلع كرد و بيعت گسترده‌اي كه از مردم گرفته شده، ناديده گرفت! در آن صورت، عكس‌العمل مردم و داوري آنان چه خواهد بود! عباسيان راضي مي‌شوند، ولي علويان و شيعيان و هواداران ديگر كه ناراحتي‌اند چه؟



نخستين گام در سياست جديد
مأمون حركت جديد سياسي خود را از روز عيد فطر و با بازگرداندن امام از نيمه راه مسير مصلي آغاز كرده بود، ولي اين حركت، با سياست قتل و كشتار فاصله داشت.
فضل بن سهل، وزير و فرمانده نيروهاي مسلح مأمون، نخستين قرباني سياست جديد مأمون بود.
فضل بن سهل در پي تصميم مأمون براي حركت به سوي بغداد، از مرو به سرخس مي‌آيد و در سرخس براي استحمام وارد حمام مي‌شود، ولي چهار نفر از نيروهاي مسلح مأمون به صورت ناشناس، او را مورد حمله قرار مي‌دهند و مي‌كشند!
اكنون مأمون، نقش هميشگي سياست‌بازان را برعهده مي‌گيرد و نيروهاي خود را براي يافتن قاتلان سهل بسيج مي‌كند و براي دستگيركنندگان آنها جايزه مقرر مي‌دارد!
نقلهاي تاريخي در اين گونه موارد، اضطراب دارد، ولي از مجموع آنها نتيجه قطعي را مي‌توان گفت. در بعضي از نقلها ياد شده است كه قاتلان فضل بن سهل دستگير شدند و نزد مأمون اظهار داشتند كه تو خود به ما چنين فرمان دادي و ما دستور تو را اطاعت كرديم! ولي خليفه به سخنشان گوش نداد و ايشان را كشت. نيز در برخي از منابع آمده است كه سرانجام چهار نفر ـ با گناه و بي‌گناه ـ را به اتهام قتل فضل بن سهل كشتند تا به هر حال پاسخي براي خونخواهان او تدارك ببينند و دامان مأمون را از اتهام قتل وزير پاك كنند.
فضل بن سهل در ميان عباسيان يكي از متهمان اصلي انتقال خلافت به علويان شناخته مي‌شد و كشته شدن او، نخستين شعله اميدي بود كه مأمون در قلب خويشاوندان خود روشن مي‌ساخت.



دومين گام مأمون در سياست جديد
بي‌شك حذف فضل بن سهل در دايره نظام سياستگذاري براي عباسيان مايه اميد بود، ولي كافي نبود؛ چه اين كه مشكل اصلي براي آنان، ولايتعهدي امام رضا(ع) بود و مي‌بايست در نهايت اين مشكل به نفع عباسيان حل شود.
با وجود امام، هيچ راه حلي به ثمر نمي‌نشيند، پس در نگاه مأمون، يگانه راه حل، حذف امام از صحنه وجود است، ولي چگونه!
آيا مأمون مي‌توانست و به صلاح مي‌ديد كه رسماً امام را بكشد يا به خيانت عليه دستگاه متهم كند و يا شيوه قتل فضل را دوباره به كار گيرد! ظاهراً هيچ كدام با تدبير سياسي مأمون سازگار نبود.
كسي نمي‌دانست مأمون چه خواهد كرد، ولي براي مأمون و همه تحليلگران تاريخ سياسي روشن بود كه وي چند اصل را در نظر مي‌گرفت:


1ـ از ميان بردن امام براي پايان دادن به غائله ولايتعهدي.
2ـ دورنگاهداشتن قتل از دامان مأمون.
3ـ استفاده سياسي جديد در حد امكان، از رحلت آن امام.
ولي همه اينها مي‌بايست تا قبل از ورود مأمون به بغداد، صورت گرفته باشد!