تولی و تبری،دوستی دشمنی با شخص یا شخصیت ؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تولی و تبری،دوستی دشمنی با شخص یا شخصیت ؟

سلام:Gol:
به نظر شما فلسفه تشریع حکم تولی و تبری چیست ؟ شخص مورد تولی و تبری در این فلسفه تا چه حد موضوعیت دارند ؟ آیا با عدم احتراز از شخصیت در تبری و عدم تقرب در تولی می توان فرد را اهل تولی و تبری دانست ؟
موفق باشید

سلام
آیا می توان بین شخصیت و شخص مورد تولی و تبری تفکیکی قائل شد ؟ آیا رابطه شخصیت با شخص رابطه کلی طبیعی با افرادش است ؟ در تشریع تولی و تبری مقصد شریعت مقدس احتراز مکلفین از شخصیت است یا از شخص یا هردو ؟ اگر کسی با لفظ از شخصیت تبری جست اما از شخصیت هیچ احترازی نداشت می توان اورا متبری دانست ؟
موفق باشید

تولی و تبری ک امری واجب و شرعی است و اهمیت ندادن به آن اهمیت ندادن با دیانت است.

ولی در تشیع تولی خیلی بد تعریف شده.

مثلا در تشیع برای امامت معصومیت قائلند لذا هر کاری از ائمه سر میزند خیر است.

اما در مورد غیر ائمه چطور آیا این حکم باز صادق است ؟

خب طبعا نباید باشد ولی میبینیم شیعه اساسا معتقد به مطلق گرائی در مورد ولی است.

مثلا همین ولی فقیه را نمیپذیرد که اشتباه کند. و اصلا قبول نمیکند چنین چیزی را.

و یا اگر ابن عربی حرفی بزند و دیگران آنرا تائید کنند او ابن عربی را ولی میپندارد و انتظار دارد عاری از اشتباه و خطا باشد لذا
در مورد اشتباهش راه توجیه را در پیش میگیرد ( اگر میلش با او باشد ) و اگر میلش نباشد با همان اشتباه سرنگونش میکند و تمام کلمات درستش را باطل اعلام میکند.

خب این پندار در چه حالتی صحیح است ؟

یاحق

bina88;145882 نوشت:
تولی و تبری ک امری واجب و شرعی است و اهمیت ندادن به آن اهمیت ندادن با دیانت است. ولی در تشیع تولی خیلی بد تعریف شده. مثلا در تشیع برای امامت معصومیت قائلند لذا هر کاری از ائمه سر میزند خیر است. اما در مورد غیر ائمه چطور آیا این حکم باز صادق است ؟ خب طبعا نباید باشد ولی میبینیم شیعه اساسا معتقد به مطلق گرائی در مورد ولی است. مثلا همین ولی فقیه را نمیپذیرد که اشتباه کند. و اصلا قبول نمیکند چنین چیزی را. و یا اگر ابن عربی حرفی بزند و دیگران آنرا تائید کنند او ابن عربی را ولی میپندارد و انتظار دارد عاری از اشتباه و خطا باشد لذا در مورد اشتباهش راه توجیه را در پیش میگیرد ( اگر میلش با او باشد ) و اگر میلش نباشد با همان اشتباه سرنگونش میکند و تمام کلمات درستش را باطل اعلام میکند. خب این پندار در چه حالتی صحیح است ؟

سلام
تولی به معنای دوست داشتن خدا و دوستان خدا
تبری به معنای دشمنی با دشمنان خدا و دشمن اولیاء خدا
به چه معناست ؟ آیا منظور از دوست خدا ، شخصیت اوست یا شخص او یا هردو ؟ نقش شخص در اینجا چیست ؟ اگر با شخصیت تناسب نداشت می تواند بگوید من متبری یا متولی هستم ؟
اینها اساس سوالات و مسائل ماست .
موفق باشید

حامد;145861 نوشت:
به نظر شما فلسفه تشریع حکم تولی و تبری چیست ؟


با سلام

تولی دوست بودن با خدا و دوستان خدا و تولی دشمن بودن با دشمنان خداست

هر چند در لغت تولی و تبری تلفظ می شود ولی اصل و درست ان ابتدا تبری است و بعد تولی
ابتدا لعن و نفرین دشمنان خداست و سپس سلام بر اولیاء الله -همچنان که در زیارت عاشورا-

ابتدا باید دل را از حب دشمنان خدا و دشمنان اولیاء و دین خدا خالی کرد و از دشمنان خدا تبری جست و خط و مرز خود را با دشمن خدا مشخص کرد
و وقتی مرز میان دشمن و دوست مشخص شود ان وقت دل اماده حب خدا و اولیاء خداست

دل و قلب و فکر و اعتقادی که در ان حب دشمنان خدا باشد جایی برای دوستان خدا نیست

این که فلسفه تشریع ان چیست؟
زمانی که خط و مرز دوست و دشمن برای انسان مشخص نباشد انسان مذب ذب است و دو دل
انسانی که راه برایش مشخص نباشد بین دوراهی حیران است و سرگردان

با تعیین خط و مرز برای اعقتادات و تفکرات خود مرزی را میان دوست و دسمن می کشد
با مرزبندی میان دوست و دشمن اعتقادات انسان مسیر می یابد و انسان از حیران و سرگردانی نجات می یاد
ابتدا تبری یعنی دشمنان خدا را دفع کردن و جدا کردن خط خود از دشمنان خدا
و سپس تولی که محبت خدا و دوستان خدا را در دلمان جای دهیم

طاها;145944 نوشت:
ابتدا تبری یعنی دشمنان خدا را دفع کردن و جدا کردن خط خود از دشمنان خدا و سپس تولی که محبت خدا و دوستان خدا را در دلمان جای دهیم

سلام
بنابر قول جناب طاهای گرامی تبری به معنای دشمنی نیست بلکه به معنای خالی کردن قلب از دوستی دشمنان خداست و این معنا خیلی متفاوت با آن چیزی است که عموم مومنین در مورد تبری فکر می کنند . چون خالی بودن قلب از محبت دشمنان خدا چیزی است و وجود دشمنی آنها در قلب یک چیز دیگر . اگر تبری واقعا این باشد که ظاهرا به معنای لغوی تبری هم سازگار است قضیه خیلی متفاوت خواهد بود .
نظر شما چیست ؟
البته سوالات دیگر ما هم پاسخ ندادید
موفق باشید

حامد;146216 نوشت:
خالی بودن قلب از محبت دشمنان خدا چیزی است و وجود دشمنی آنها در قلب یک چیز دیگر


با سلام
حامد عزیز
این هم برداشتی است
اضافه می کنم این مطلب را که:
تبری را می توان در درجاتی تقسیم کرد و رتبه هایی برای ان قایل شد

اولین مرحله ان خالی کردن قلب و جان و فکر و اعتقاد از حب دشمنان خدا و ائمه و دین خدا و در مراحل بعدی بغض و کینه داشتن دشمنان خدا و ائمه و دین خدا

ابتدا جان و دل انسان باید تهی از حب دشمنان خدا باشد و در مرحله بعد بغض و کینه دشمنان دین خدا را در دل و جانمان مالامال کنیم
و صد البته که این مرحله سخت تر از مراحل قبلی است
برخورد مولا با عمربن عبدود که یادمان است
همان لحظه که بغض اش میخواست برای غیر خدا باشد و دشمنیش می خواست رنگ شخصی بگیرد
رها میکند خود و بغض خود را

بعض و کینه داشتن برای خدا و در راه خدا فرق دارد با بغض داشتن صرفا برای خود و یا در راه خدا و برای خود (دقت شود)

برائت از دشمنان خدا هم باید به امر خدا و برای خدا باشد نه برای خود باشد به نام خدا


حامد;146216 نوشت:
اگر تبری واقعا این باشد که ظاهرا به معنای لغوی تبری هم سازگار است قضیه خیلی متفاوت خواهد بود .


نه عزیز اگر مراتب را قایل شویم قضیه همان است شاید با تبیینی جدید

طاها;146241 نوشت:
اولین مرحله ان خالی کردن قلب و جان و فکر و اعتقاد از حب دشمنان خدا و ائمه و دین خدا و در مراحل بعدی بغض و کینه داشتن دشمنان خدا و ائمه و دین خدا

سلام
البته از کلام اول جناب طاها این معنای دوم قابل برداشت نبود ولی ما در قرآن داریم که :
"و کره الیکم الکفر والفسوق والعصیان"
که این کراهت را می توان انزجار و نفرت گرفت که به تبع آن شخص کافر و فاسق و عاصی هم مورد نفرت خواهند بود اما در این صورت نفرت از کافر و فاسق ظاهرا جنبه تبعی دارد . یعنی همان بحث شخص و شخصیتی که ما عرض کردیم . بنده الان حضور ذهنی در مورد دشمنی با شخص کافر یا فاسق ندارم هرچند روایت به ذهنم می رسد . بله لایوادون من حاد الله داریم اما مثلا یبغضون و یکرهون درباره شخص آنها نداریم .
در منفور بودن کافر صفت کفرش محوریت دارد و نه چیز دیگر اما ما اغلب طوری به کافر نگاه نمی کنیم که حتی چشم و گوش کافر هم ایراد پیدا میکند در حالیکه چشم و گوش کافر ربطی به صفت کفر او ندارد .
بالاخره دنبال نگاه دقیق هستیم .
تا دوستان چه نظری داشته باشند.
موفق باشید

حامد;145861 نوشت:
به نظر شما فلسفه تشریع حکم تولی و تبری چیست ؟

با سلام و عرض ادب
تولّی و تبری دارای فلسفه و حکمت مهمی است و آن ها عبارتند از:
1 تکامل معنوی
از آن جایی که هر جنسی به جنس تمایل دارد و از غیر جنس خود گریزان، انسانی که تولّی اولیاء الهی و تبرّی دشمنان آن ها را با عمق جان بدست آورد خود را به ویژگی های مثبت اولیاء الهی می آراید و از زشتی دشمنان آنها دوری می کند و در قیامت نیز با اولیاء الهی محشور می شود از این رو پیامبر فرمود: «المرء مع من احبّ»(بحارالانوار، ج 17، ص .13) انسان با محبوب خویش همراه است و با او محشور می شود و این همراهی در عمل به همراهی با آن ها در رفتار منتهی خواهد شد.

2 انسجام اجتماعی و مصونیت از آسیب دشمنان
انسانی که دارای تولّی و تبرّی است از سویی با انسان هایی که دارای این ویژگی هستند متحد شده و در پرتو اتحاد، انسجام اجتماعی ایجاد شده که نتیجه آن پیروزی است و از سویی با تبرّی با دشمنان حق نزدیک نشده و آن هارا به اسرار خود راه نمی دهد و در نتیجه بیگانگی با دشمن را حفظ و به صورت بیگانه با او برخورد می کند که پی آمد آن مصونیت از آفات و آسیب های دشمنان است .
از این رو قرآن کریم می گوید: اولاً کفار را اولیاء اتخاذ نکنید و ثانیاً آن ها را بطانة و آگاه به اسرار خود قرار ندهید و ثالثاً بدانید کسی که با آنها دوستی کند از آن ها خواهد بود. پس دوری از آن ها ضروری است قرآن می فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء بعضهم اولیاء بعض و من یتولّهم منکم فانّه منهم انّ اللّه لایهدی القوم الظالمین؛(سوره مائده، آیه .50) ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصاری را ولیّ و دوست و تکیه گاه خود انتخاب نکنید آن ها اولیاء یکدیگرند و کسانی که از شما با آن ها دوستی کنند از آن ها هستند، خدای سبحان جمعیت ستمکار را دوست ندارد.»

و نیز فرمود: «یا ایّها الذین آمنوا لاتخذوا بطانة من دونکم لایألونکم خبالا و دوّاماعنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفی صدورهم اکبر قد بیّنا لکم الآیات ان کنتم تعقلون؛(سوره آل عمران، آیه .118 ) ای کسانی که ایمان آورده اید، محرم اسرار از غیر خود انتخاب نکنید، آن ها از هرگونه شرّ و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند، آن ها دوست دارند شما در رنج و زحمت باشید، نشانه های دشمنی آنان از دهان و کلامشان آشکار شده و آن چه در دلهایشان پنهان می دارند از آن مهم تر است. ما آیات و راه های پیشگیری از شرّ آنها را برای شما بیان کردیم اگر اندیشه کنید.»

نتیجه گیری
یکی از وظائف مؤمنان حقیقی تولّی و تبرّی است که با معرفت اولیاء الهی و دشمنان آنان حاصل می شود و با پیروی از آنان در آدمی تثبیت می شود و در نتیجه انسان به کمال رسیده و به نعمت الهی دست می یابد و از نظر اجتماعی به اتّحاد و همبستگی رسیده و از خطرها و آفات آن ها مصون می ماند وبه سوی ترقی و تکامل معنوی و مادی دست می یابد.

حامد;145861 نوشت:
شخص مورد تولی و تبری در این فلسفه تا چه حد موضوعیت دارند ؟ آیا با عدم احتراز از شخصیت در تبری و عدم تقرب در تولی می توان فرد را اهل تولی و تبری دانست ؟

تولی و تبری نسبت به شخص و شخصیت لازم و ملزوم یکدیگر هستند،وقتی ما از شخصیتی بیزار باشیم یا دوست داشته باشیم مصداق ان هر چه باشد نسبت به او هم همین دیدگاه رو خواهیم داشت.
اگر دوست دار شخصی که در جایگاه شخصیت منفی است باشیم در اصل در این تبری ما مشکلی وجود دارد همچنین در تولی هم اینگونه است.
اینها ربطی به شخصیت انسانی و موجود بودن آنها نیست،یعنی اینها که انسان به ما هو انسان هستند مشکلی نیست مهم آن صفاتی است که دارند.
مثلا ما هم از یزید بیزاریم و هم یزید صفتان.

عمار;146362 نوشت:
از آن جایی که هر جنسی به جنس تمایل دارد و از غیر جنس خود گریزان، انسانی که تولّی اولیاء الهی و تبرّی دشمنان آن ها را با عمق جان بدست آورد خود را به ویژگی های مثبت اولیاء الهی می آراید و از زشتی دشمنان آنها دوری می کند و در قیامت نیز با اولیاء الهی محشور می شود از این رو پیامبر فرمود: «المرء مع من احبّ»(بحارالانوار، ج 17، ص .13) انسان با محبوب خویش همراه است و با او محشور می شود و این همراهی در عمل به همراهی با آن ها در رفتار منتهی خواهد شد.

سلام
شاید از این بحث محور بودن صفات نتیجه بشود نظرتان چیست ؟

عمار;146362 نوشت:
از نظر اجتماعی به اتّحاد و همبستگی رسیده و از خطرها و آفات آن ها مصون می ماند وبه سوی ترقی و تکامل معنوی و مادی دست می یابد.

مرزبندیها هم مطمئنا به حسب ویژگیهاست چون اشخاص دشمنان که الان نیستند
عمار;146362 نوشت:
تولی و تبری نسبت به شخص و شخصیت لازم و ملزوم یکدیگر هستند،وقتی ما از شخصیتی بیزار باشیم یا دوست داشته باشیم مصداق ان هر چه باشد نسبت به او هم همین دیدگاه رو خواهیم داشت. اگر دوست دار شخصی که در جایگاه شخصیت منفی است باشیم در اصل در این تبری ما مشکلی وجود دارد همچنین در تولی هم اینگونه است. اینها ربطی به شخصیت انسانی و موجود بودن آنها نیست،یعنی اینها که انسان به ما هو انسان هستند مشکلی نیست مهم آن صفاتی است که دارند. مثلا ما هم از یزید بیزاریم و هم یزید صفتان.

پس باید بیزاری از شخص دایر مدار صفتش باشد اما بنده شنیدم برخی علما از خوردن آجیل منع می کردند چون یزید آجیل خور بوده است به نظر شما این نحو تبری که اکنون در جامعه ما هم هست درست است ؟
موفق باشید
موضوع قفل شده است