چگونه پدر و مادرم رو راضی کنم به خواستگاری دختر مورد نظر من بروند؟

تب‌های اولیه

78 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونه پدر و مادرم رو راضی کنم به خواستگاری دختر مورد نظر من بروند؟

[=&quot]باسلام خدمت شما[/]


[=&quot]من یک جوان 28 ساله هسنم که قصدازدواج بایک دختری رادارم که دختر دخترعمه پدرم است ورابطه خانوادگی خوب ونزدیکی باهم داریم حتی نزدیکتراز دایی و عمو واز بچگی بهش علاقه مند بودم و4سال از من کوچکتراست وهمچنین خواهرم عروسشان است.پدرومادرم مخالف اینکارندجون یکسال بایکی عقد بوده ولی ازدواج نکرده و دختر است ویکسال ونیم که جداشده وعلت طلاقشم بی بندوباری وبی محبتی از طرف پسر بوده.من بازم دوستش دارم واوهم به من علاقه دارد وچندتا از خواستگاراشم بخاطر من رد کرده وحالا نزدیک به9ماه است که اومنتظرمن است ومن هرچی با پدر ومادرم صحبت میکنم میگن مثل دختر خودمونه واز لحاظ اخلاق ورفتارقبولش داریم ولی مشکلش همین عقدشه به دل ما نمیشینه مانمیتونیم قبول کنیم ومردم چی بگن!وتاحالا به پدرومادرم کوچکتراز گل نکفتم وهمه جوره ازم راضین. ولی خودم چی نمیتونم ازش بگذرم!:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:توروخدا راهنماییم کنید وبین ما شما قضاوت کنین! :Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:[/]

با سلام
بنده با علم و عقل قلیل خود در این مورد به شما اول تحقیق وتفحص در مورد اخلاقیات ودین اورا پیشنهاد می دهم وبعد در صورت بازماندگی از همه موارد استخاره البته بعضی استخاره در این مورد را نهی کرده اند.
راه دیگر توسل به پیغمبر اعظم (صلی الله علیه واله) وامام حسن بن علی(صلوات الله علیه) است که آن ها شفیعان خوبی در مورد ازدواج می باشند از ان ها راهنمایی بگیرید برای صلاحیت او.
والسلام علی من اتبع الهدی

سلام دوست من

از نظر بنده اگر علاقه ی شما به ایشان کورکورانه نیست و از نظر اعتقادی و اخلاقی و خانوادگی واقعاً هم کفو هستید، با خانواده صحبت کنید. چرا که دلایل آنها خداپسندانه نیست. مثلا می توانید در جواب اینکه مردم چی میگن؟ بفرمایید: گناه که نکرده و با عرض معذرت بدکاره نیست که مردم اجازه ی توهین داشته باشند!!! یا در جواب اینکه به دل آنها نمی نشیند می توانید با نرمی و ملاطفت بفرمائید: بارها اتفاق افتاده که آقا پسر دختر دلپسند خانواده را گرفته است اما چون دلخواه خودش نبوده، زندگی به کام آنها تلخ گشته است. بفرمایید من ایشان را پسندیده ام و معلوم نیست دختری را که به دل شما نشسته دوست بدارم. شما راضی می شوید که من یک عمر در خیال کسی که دوستش داشتم سپری کنم؟؟ بخصوص که ایشان از اقوام هستند و طبیعتا او را خواهم دید و به یادش خواهم افتاد. شما راضی می شوید؟؟؟
و از این قبیل صحبت های دوستانه و منطقی که ان شاء الله با توجه به خیر خواهی خانواده نتیجه خواهد داد.

کارشناسان محترم پاسخ های دقیق تری خواهند داد.
موفق باشید:Gol:

سلام دوست عزیز
بعد از توکل به خدا و توسل به اهل بیت که دوستان فرمودند ..
دوای مشکل شما فقط صبره...عجله نکنید چون زمان خودش حلال مشکلاته...
اینطور که معلومه خانواده شما خیلی هم مخالف نیستن،چون با اصلش مشکل
ندارن و فقط میگن دل چرکین هستیم،مطمین باشید اگر اصرار کنید کوتاه میان.
اما سعی کنید بخاطر این که حرمت ها حفظ بشه از یه ریش یا گیس سفید بخوایدکه واسطه بشن...مادرها دل نازکن نمتونن ناراحتی بچه ها ببینن اگر نشد برید دستمادرتون رو ببوسید و قلبا ازشون بخواید انشالله حل میشه.....شیرینی ما هم یادتون نره:Gol:

سلام
پدر و مادر ها همیشه میخواهند که شما بهترین انتخاب ها را انجام بدهید و فکر مینند موقعیت های بهتری برای شما وجود داره و این که با دختری ازدواج کنید که هنوز هیچ تنش عاطفی را تجربه نکرده.
به روشهای مختلف از دلایلتون براشون بگید و البته سعی کنید دید خودتون هم باز باشه به انتخابی که صورت میدید به هر حال این دختر خانم دوران سختی را پشت سر گذاشته و شاید خیلی عاقلانه هنوز نتونه تصمیم بگیره و مدت زمان بیشتری هم به خودتون و هم به دختر خانم زمان بدید.
خدارا شکر در سنی هستید که انتخاب آگاهانه میتونید بکنید و میشه به انتخابتون اطمینان حاصل کرد اما باید پدر و مادرتون راضی باشن چون حق با اونهاست و شما میتونید موقعیتهای بهتر از این دختر خانم را داشته باشید بدون اینکه هیچ حرف و گلایه ای از اطرافیان بشنوند اما باید دلایلتون اینقدر محکم باشه که قانعشون کنه و حسن هایی داشته باشن ایشون که عیب موجود را پوشش بدهد.

نظر خواهرتون که عروس این خانواده هست چیه؟
در مورد ازدواجتون با خواهر شوهرش باهاش صحبت کردید؟

alirezasar;145800 نوشت:

[=&quot]باسلام خدمت شما[/]


[=&quot]من یک جوان 28 ساله هسنم که قصدازدواج بایک دختری رادارم که دختر دخترعمه پدرم است ورابطه خانوادگی خوب ونزدیکی باهم داریم حتی نزدیکتراز دایی و عمو واز بچگی بهش علاقه مند بودم و4سال از من کوچکتراست وهمچنین خواهرم عروسشان است.پدرومادرم مخالف اینکارندجون یکسال بایکی عقد بوده ولی ازدواج نکرده و دختر است ویکسال ونیم که جداشده وعلت طلاقشم بی بندوباری وبی محبتی از طرف پسر بوده.من بازم دوستش دارم واوهم به من علاقه دارد وچندتا از خواستگاراشم بخاطر من رد کرده وحالا نزدیک به9ماه است که اومنتظرمن است ومن هرچی با پدر ومادرم صحبت میکنم میگن مثل دختر خودمونه واز لحاظ اخلاق ورفتارقبولش داریم ولی مشکلش همین عقدشه به دل ما نمیشینه مانمیتونیم قبول کنیم ومردم چی بگن!وتاحالا به پدرومادرم کوچکتراز گل نکفتم وهمه جوره ازم راضین. ولی خودم چی نمیتونم ازش بگذرم!:ghamgin::ghamgin::ghamgin::ghamgin:توروخدا راهنماییم کنید وبین ما شما قضاوت کنین! :ghamgin::ghamgin::ghamgin::ghamgin:[/]


با سبلام
تنها راه اینه که یه بزرگتر واسطه بشه بزرگتری که حرف تو رو بفهمه و پدر و مادرت هم قبولش داشته باشند
مطمئن باش نتیجه میگیری...
میدونی چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
چون پدر و مادرت اون دختر خانم را قبول دارند و فقط نیاز به یه حرف دارند که از دو دلی خارج بشن و اون حرف باید یک حرف تمام کننده باشه..
بگرد دنبال یک آدم اینطوری

صادقانه;145974 نوشت:
نظر خواهرتون که عروس این خانواده هست چیه؟
در مورد ازدواجتون با خواهر شوهرش باهاش صحبت کردید؟

باسلام
اول راضی بود ومیگفت خوبه امامخالفت پدرومادرمو دید،خودشوکنارکشید!

یعسوب الدین;145802 نوشت:
با سلام
بنده با علم و عقل قلیل خود در این مورد به شما اول تحقیق وتفحص در مورد اخلاقیات ودین اورا پیشنهاد می دهم وبعد در صورت بازماندگی از همه موارد استخاره البته بعضی استخاره در این مورد را نهی کرده اند.
[="Red"]راه دیگر توسل به پیغمبر اعظم (صلی الله علیه واله) وامام حسن بن علی(صلوات الله علیه) است که آن ها شفیعان خوبی در مورد ازدواج می باشند از ان ها راهنمایی بگیرید برای صلاحیت او.[/]
والسلام علی من اتبع الهدی

سلام به شما
توسل جستن به انبیا و امامان در این زمینه چگونه است ؟؟ :Moteajeb!:

:hamdel::hamdel::Gol::hamdel::Gol::Gol:

alirezasar;145800 نوشت:

[=&quot]باسلام خدمت شما


[=&quot]من یک جوان 28 ساله هسنم که قصدازدواج بایک دختری رادارم که دختر دخترعمه پدرم است ورابطه خانوادگی خوب ونزدیکی باهم داریم حتی نزدیکتراز دایی و عمو واز بچگی بهش علاقه مند بودم و4سال از من کوچکتراست وهمچنین خواهرم عروسشان است.پدرومادرم مخالف اینکارندجون یکسال بایکی عقد بوده ولی ازدواج نکرده و دختر است ویکسال ونیم که جداشده وعلت طلاقشم بی بندوباری وبی محبتی از طرف پسر بوده.من بازم دوستش دارم واوهم به من علاقه دارد وچندتا از خواستگاراشم بخاطر من رد کرده وحالا نزدیک به9ماه است که اومنتظرمن است ومن هرچی با پدر ومادرم صحبت میکنم میگن مثل دختر خودمونه واز لحاظ اخلاق ورفتارقبولش داریم ولی مشکلش همین عقدشه به دل ما نمیشینه مانمیتونیم قبول کنیم ومردم چی بگن!وتاحالا به پدرومادرم کوچکتراز گل نکفتم وهمه جوره ازم راضین. ولی خودم چی نمیتونم ازش بگذرم!:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:توروخدا راهنماییم کنید وبین ما شما قضاوت کنین! :Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:


سلام دوست عزیز همانطور که دوستان دیگر گفتند اول توکل و توسل به خدا و ائمه داشته باش بعد خودت در مورد ازدواجت تحقیقات کن نگو که فامیل هستیم و رفت و آمد خانوادگی داریم شاید درون اون نقصی باشه که بعدها توی زندگیت دچار مشکل بشی به نظر من تو امر ازدواج عجله نکن دوست من کاملا تحقیقات کن .:Kaf:

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
سلام:Gol:
بزار قیافه کارشناس ها رو بگیرم:khaneh:
پاهام رو توی کفش
اون ها محکم بکنم:Khandidan!:
آهان حالا نظرم رو بگم
من برات میگم وقتی دوتا جوون با هم ازدواج میکنن فقط زن و شوهر نیستن
عروس میشه زن داداش زن عمو زن دایی
داماد میشه داماد شوهر خواهر شوهر عمه ببین اینا رو میگم که بدونی یه خورده مسولیت و نوع معاشرتت تغییر میکنه
پس نظر خانواده مهمه
نمیشه رفت و آمد کنید اما عبوس باشید
خوب من کارم توی دادگاهه چه بسا که خدا هم اون خانوم رو داره امتحان میکنه هم شما رو
راستش گاهی این طور خانوم ها بهتر هم زندگی میکنن
واقعیت اینه که توی دنیای امروز دل چرکین بودن از این اتفاق یه جورایی آدمیزاده رو غمگین میکنه:Ghamgin:
که اون آقا در اون بر هه زمانی همسر قانونی و شرعی ایشون بودن خدا رو شکر اشتباهی پیش نیومده و دختر هم هستن
من میگم با احترام راضیشون کنید و به خانوادتون بگید اگه با این کار هم خدا راضیه هم من و هم اون دل بدین به دل ما کمکمون کنید
اصلا بزارین به رضای خدا که خدا بهترین پاداش دهندگانه
با هر دستی بدی با همون دست میگیری
این رو قبول کنن تا خدا رفع بلا کنه از عزیزانشون
اگه واقعا احساس میکنید به شما میخوره
و طرز تفکرش به شما نزدیکه
خواهرانه میگم این همون فرشته ای که شما منتظرش بودید
با واسطه کردن بزرگان فامیل با واژه هایی که بوی آشتی بده رضایت رو بخواین
و بگید که دلتون گره خورده به دلش
به خدا این آدم ها هم دلی دارند پاک مثل دله شما حالا قسمت نبوده
اصلا آشناییشون کافی نبوده
دل چرکین بودن از یه عقد اسلامی به خدا خودش گناهه
من امیدوارم به زودی زود یه خبر خوش همه بشنویم
کارشنا سا هم ببخشن پاهام از گلیمم بیش تر دراز کردم
اهورانی ماندگار

با سلام و ارزوي خوشبختي براي شما و دختر خانم.بنظرم اگه واقعا هردو بهم علاقه داريد محترمانه خانوادتون را راضي كنيد بهشون بگيد شما انطور كه خدا دوست داره بايد زندگي كنيد نه طبق نظر مردم. بنظرم همانطور كه دوست خوبمون گفتند اين حس گناهه بهشون بگيد اين مشكل ممكن بود خدايي نكرده براي خواهر خودمم پيش بياد ان وقت درست بود كه مردم هم با اين ديد نگاه ميكردند در احاديث بسياري هست كه طبق علاقه خودتون ازدواج كنيد البته با سنجيدن شرايط و طوري رفتار كنيد كه دل پدر و مادر نشكنه انشا... خوشبخت و موفق باشيد در پناه خدا

alirezasar;145800 نوشت:
باسلام خدمت شما من یک جوان 28 ساله هسنم که قصدازدواج بایک دختری رادارم که دختر دخترعمه پدرم است ورابطه خانوادگی خوب ونزدیکی باهم داریم حتی نزدیکتراز دایی و عمو واز بچگی بهش علاقه مند بودم و4سال از من کوچکتراست وهمچنین خواهرم عروسشان است.پدرومادرم مخالف اینکارندجون یکسال بایکی عقد بوده ولی ازدواج نکرده و دختر است ویکسال ونیم که جداشده وعلت طلاقشم بی بندوباری وبی محبتی از طرف پسر بوده.من بازم دوستش دارم واوهم به من علاقه دارد وچندتا از خواستگاراشم بخاطر من رد کرده وحالا نزدیک به9ماه است که اومنتظرمن است ومن هرچی با پدر ومادرم صحبت میکنم میگن مثل دختر خودمونه واز لحاظ اخلاق ورفتارقبولش داریم ولی مشکلش همین عقدشه به دل ما نمیشینه مانمیتونیم قبول کنیم ومردم چی بگن!وتاحالا به پدرومادرم کوچکتراز گل نکفتم وهمه جوره ازم راضین. ولی خودم چی نمیتونم ازش بگذرم!ت٠ ?روخدا راهنماییم کنید وبین ما شما قضاوت کنین!



با سلام و تشكر از اعتمادتون
شرايط سختي را پشت سر مي گذاريد تو روان شناسي مي گويم تعارض دو انگيزه گرايش- گرايش .
يعني شما بين والدين و آن دختر گير كرده ايد و در عين حال هر دو را دوست داريد از سويي هم تعارض دو انگيزه گرايش - اجتناب نسب به والدين داريد يعني عشق به والدين و در عين حال نفرت از اين كارشان.
به هر حال تعارض ها و ترديدها منشاء اضطراب و استرس هستند. به همين دليل است كه ما در اين شرابط حس خوبي نسبت به خود و زندگي نداريم.
چه بايد كرد؟
بايد تعارض را حل كرد تا از فشار نجات يافت. برخي از نكات و راه رهايي از اين تعارض ها عبارتند از:
1- آرامش خود را حفظ كنيد. چون بي قراري تندي سبب مي شود آنها به سخنان شما كمتر فكر كنند و موضع تدافعي به خود بگيرند.
2- براي گفتگو بهترين فرصت ها را انتخاب كنيد. به تدريج جلو برويد سعي نكنيد در يك جلسه آنها را متقاعد كنيد.
3- گام به گام جلو برويد يعني ابتدا با يكي از والدين كه با نظر شما توافق بيشتري دارند سخن بگوييد و او را همراه خود كنيد.
4- از افرادي كه بر والدين تان نفوذ دارند و حرفشان خريدار دارد كمك بگيريد. مثلا روحاني محل يا دبير يا...
5- سخنان و دلائل والدين تان را ياد داشت كنيد و با يك مشاور يا فرد با تجربه بررسي كنيد. حوصله كنيد و همه سخنان شان را تا ته بدون حاضر جوابي گوش دهيد و يا دا داشت كنيد. اگر حرفشان منطقي است مقاومت نكنيد.
6- اگر سخنان والدين تان دليل مستحكمي ندارد تلاش كنيد از دلائل قانع كنند عقلي و حتي استدلال هاي احساسي كمك بگيريد تا رضايت شان را جلب كنيد.
7- تا زماني كه وضعي شما مشخص نشده دختر را منتظر نكنيد. از نظر ذهني مديريت فكر و خيال خود را به عهده بگيريد تا اگر به هر دليلي اين ازدواج صورت نگرفت شما و آن دختر آشفته نشود.
8- اگر نتوانيد ازدواج كنيد به او به عنوان يك انسان كمك كنيد تا فكرش اسير شما نشود و بتواند در ازدواجش موفق باشد. چون اگر شما نتوانيد ازدواج كنيد تعارض انگيزه براي شما و او رخ مي دهد.
تعارض انگيزه گرايشي- گرايشي : در شما به همسرتان و اين دختر و در دختر تعارض نسبت به شما و همسرش.
يا ممكن است تعارض اجتنابي - گرايشي پيش آيد كه در شما يعني گرايش به نامحرم(ايشان) و اجتناب از همسر آينده تان و در اين دختر اجتناب از شوهر آينده و گرايش به نامحرم( شما)
به هر حال وضعيت ياد شده در حال براي كل زندگي شما مطلوب نخواهد بود.
9- از دعا، توسل و نذر كمك بگيريد.
10- به تاپيك داستان هاي واقعي مشاوره داستان 16 (شب تار جدايي را حتما به بخوانيد)
در پايان اميدوارم خداوند آن چه به خيرتان است را با همت و تلاش و دعاي دوستان نصيب تان كند
حق يارتون

حامی;147016 نوشت:
به تاپيك داستان هاي واقعي مشاوره داستان 16 (شب تار جدايي را حتما به بخوانيد)

http://www.askdin.com/showthread.php?t=9822&page=32

هیچکس;146805 نوشت:
سلام به شما
توسل جستن به انبیا و امامان در این زمینه چگونه است ؟؟ :moteajeb!:
:hamdel::hamdel::gol::hamdel::gol::gol:


سلام ممنون از راهنمای های خوبتون
میگم خدایاهرچی خودت میخای همون بشه ولی جندماهه میگذره وهیچ اتفاقی نمیوفته من به خدا هعتمادکامل دارم ولی دلم آروم نمیشه نمیدونم چیکارکنم؟؟؟

سلام
ممنون از راهنمایی خوبتون ممنون همتون هستم!بهم آرامش میدین.خیلی سخته چون همه اطرافیانم اونو به چشم بیوه میبینن!توروخدابرام دعا کنین...

اگر این خانم شما رو می خواسته برای چی با یکی دیگه ازدواج کرده ؟چرا شما قبل از اون به خواستگاری نرفتید؟درموردعلت طلاقش بی طرفانه تحقیق کنید.شاید بخاطر علاقتون درست قضاوت نمی کنید.
اگه واقعا هیچ مشکلی نیست والدینتون رو از سنتهای جاهلی با آوردن دلایلی از فرآن وسیره معصومین مثل ازدواجهای رسول خدا و.......قانع کنیدوتوسل واگرنشدمطمین باشیدکه به صلاحتان نیست. به خدا اعتمادکنید.ماکرده ایم ضررندیده ایم

یک چیزی ازحرفای بعدیت استنباط می کنم.به نظرم نسبت به این دختر باتوجه به سابقه علاقه وآشنایی که داشتی احساس ترحم می کنی.گاهی مردها به خاطر حس حامی بودن نقش نجات دهنده رو بازی می کنند.مواظب باش اگه به این دلیل باهاش ازدواج کنی بعدا ازش متنفر می شی وبنده خدا بدبخت می شه.

سلام و درود :Gol:

alirezasar;147038 نوشت:
خیلی سخته چون همه اطرافیانم اونو به چشم بیوه میبینن

بله متأسفانه این مشکل برای این قبیل خانم ها در جمعه ی ما هست !!

جوادی;147074 نوشت:
اگر این خانم شما رو می خواسته برای چی با یکی دیگه ازدواج کرده ؟

خب ممکنه از علاقه شازده پسر به خودش ناآگاه بوده باشه که فک کنم همینطور بوده !!

بازم ادامه دارد:khaneh:

سلام و درود:Gol:
خوب هستید:Gol:
گفتم بنده هم نظر خودمو بدم و بعد از مدت ها یک نفرو گمراه کنم :Cheshmak:

alirezasar;145800 نوشت:
باسلام خدمت شما من یک جوان 28 ساله هسنم که قصدازدواج بایک دختری رادارم که دختر دخترعمه پدرم است ورابطه خانوادگی خوب ونزدیکی باهم داریم حتی نزدیکتراز دایی و عمو واز بچگی بهش علاقه مند بودم و4سال از من کوچکتراست وهمچنین خواهرم عروسشان است.پدرومادرم مخالف اینکارندجون یکسال بایکی عقد بوده ولی ازدواج نکرده و دختر است ویکسال ونیم که جداشده وعلت طلاقشم بی بندوباری وبی محبتی از طرف پسر بوده.من بازم دوستش دارم واوهم به من علاقه دارد وچندتا از خواستگاراشم بخاطر من رد کرده وحالا نزدیک به9ماه است که اومنتظرمن است ومن هرچی با پدر ومادرم صحبت میکنم میگن مثل دختر خودمونه واز لحاظ اخلاق ورفتارقبولش داریم ولی مشکلش همین عقدشه به دل ما نمیشینه مانمیتونیم قبول کنیم ومردم چی بگن!وتاحالا به پدرومادرم کوچکتراز گل نکفتم وهمه جوره ازم راضین. ولی خودم چی نمیتونم ازش بگذرم!ت� �روخدا راهنماییم کنید وبین ما شما قضاوت کنین!

ببینید اگر واقعا آن دختر خانم رو دوست دارید و هیچ خانم دیگه ای نمی تونه جای اونو تو قلبتون بگیره به نظر حقیر باید اینگونه رفتار کنید!!

به شخصه در مواردی که از این تعارضات در زندگی شخصیم بوجود می آید حالا با دوستان و یا نزدیکان این گونه رفتار می کنم و جوابگو هم بوده بحمدالله:ok::Gol:

ابتدا باید از برخورد شتاب زده که باعث دامن زدن به اختلافات و موضع گیری طرف مقابلتان می شود خودداری کنید! سپس از کلمات و جملاتی استفاده کنید که به شما فرصت و مجالی برای اثبات آنچه مورد نظرتون هست رو بده!!

از طرف مقابلتون باید شناخت خوبی داشته باشید و نیازه که کاملا با روحیات ، نحوه ی استدلال کردن، فلسفه ی زندگی ، میزان التزام دینی و نوع روابط اجتماعی که داره آشنا بشوید تا بتوانید یه روزنه ای برای نفوذ به قلب و اعماق وجود یک آدم بدست بیاورید:ok:

تکنیکی که اساتید برجسته ی هیپنوتیزم از آن همواره برای نفوذ و تسخیر یک شخص آن استفاده می کنند !!

البته شما نیازی به هیپنوتیزم طرف مقابلتون ندارید کمااینکه عده ی معدودی چنین توانایی ها رو دارند یا می تونن کسب و تحصیل کنند!

بعد از تکمیل شناختتون از طرف مقابل حالا وقت بالابردن اطلاعاتتون در مورد اون مسئله ای هستش که مورد تعارض واقع شده! مطالعه ، استفاده از تجربیات کسانیکه با شما هم نظرند ، پیدا کردن مصداق هایی در آموزه های دینی و سخنان بزرگانی که مورد تایید طرف مقابلتون باشه !

حال با شناخت کافی و وافی از طرف مقابلتون و از مسئله ی مورد تعارض در همه ی ابعادش ! می توانید خیلی مستند و محکم و متقن برای طرف مقابلتان طوری استدلال کنید و سند بیاورید که چاره ی جز پذیرش نظر شما نداشته باشند:ok:

ادامه دارد..

ادامه ...

امّا چند نکته در مورد شخص شما و موضوعی که مطرح کردید:

شما حتما شناخت کافی از پدر و مادر و خانواده ی خود دارید پس نیمی از راه رو پیموده اید:Cheshmak:

ولی آنگونه که از کلامتان مشخص است در مورد مشکلتان اطلاعات کافی در همه ی ابعادش (آموزه های دینی احادیث ، قرآن سنت و سخنان بزرگان ) ندارید!! و دلیل عدم توفیقتان در واقع همین است!

بنده نمی دانم سطح سواد پدر و مادر شما چقدر است و چه میزان التزام دینی دارند ! ولی این را می دانم که اگر واقعا مذهبی و متشرع باشند و در مقابل فرامین الهی خشوع داشته باشند شما نود درصد راه را رفته اید ! چون از منظر دین و آموزه های دینی و آنچه از معصومین (ع) به ما رسیده حق کاملا باشماست پس با استدلال ها ی برگرفته از شناختی که در مورد مشکلتان از راه هایی که اشاره کردم بدست می آورید ده درصد باقی مانده را به راحتی می پیمایید و به مقصودتان خواهید رسید:ok:

اگر به شخصه با شخصی که التزام دینی داشته باشد در چنین موردی تعارض داشته باشم طوری استدلال می کنم که نه تنها با بنده هم نظر شود بلکه از بنده عذرخواهی و از خدا طلب بخشش :Cheshmak:

خواهان;145813 نوشت:
در جواب اینکه مردم چی میگن؟ بفرمایید: گناه که نکرده و با عرض معذرت بدکاره نیست که مردم اجازه ی توهین داشته باشند!!!


این جواب جندان کارآمد نیست! چون مردم و پدر و مادر ایشان می دانند گناهی در کار نیست شاید به دید چیزی که کراهت دارد بدان می نگرند:ok:

البته میشه از مردم خواست سئوالشون رو چهارگزینه ای مطرح کنند اینجوری هم به طرف مقابل کمک کردند و هم بنده دوست دارم ببینم چه گزینه هایی مطرح می کنند مردم :Nishkhand:

خواهان;145813 نوشت:
در جواب اینکه به دل آنها نمی نشیند

وای از این به دل نشستن که حلش زمان می بره و عروس خانم هایی که این مشکلو دارند باید صبر و شکیبایی داشته باشند و اخلاق نیکو !تا حل بشه:ok:

البته از نظر حقیر اگر دل نشد یک جای دیگه بنشینه ! آدم که همیشه نباید صندلی جلو بنشینه :Nishkhand:

خواهان;145813 نوشت:
شما راضی می شوید که من یک عمر در خیال کسی که دوستش داشتم سپری کنم؟؟

قطعا جواب خواهند الان جوونی و خام و نپخته چند وقت دیگه همه چیزو فراموش می کنی و این جمله ی معروف چیزی که زیاده دختر....:Cheshmak:

البته آقایون در زمینه ی خیال بافی به گرد پای خانم ها هم نمی رسند و اصولا خانم ها تو چیز هایی که به بافی ختم میشه تخصص دارند مثل قالی بافی ، خیال بافی و بقیه بافی ها :Nishkhand:

البته توی یک بافی استثناست !! و اونم فلسفه بافی است که آقایون پیشتازند و تخصص دارند:khaneh:

تنهاترین سردار;145817 نوشت:
دوای مشکل شما فقط صبره...عجله نکنید چون زمان خودش حلال مشکلاته...

عجب توصیه ی جالبی فرمودید !! یعنی ایشون ده سال دیگه این مشکلو نداره !! :Cheshmak: پس توصیه کنید چند سالی همینجوری منتظر بمونه خودش اتوماتیک حل میشه

تنهاترین سردار;145817 نوشت:
مطمین باشید اگر اصرار کنید کوتاه میان.

اصرار در آموزه های دینی ما نهی شده !! چطور شما یک نفرو به اون توصیه می کنید:Cheshmak:

تنهاترین سردار;145817 نوشت:
.مادرها دل نازکن نمتونن ناراحتی بچه ها ببینن

در واقع کمی خودشون رو برای مامانشون لوس کنند شاید به نتیجه رسیدند خانما تو این کار استادند پیشنهاد می کنم ازشون مشاوره بگیرید :Nishkhand:

مسیحا;145824 نوشت:
شما میتونید موقعیتهای بهتر از این دختر خانم را داشته باشید

بازم همون جمله ی معروف چیزی که زیاده دختر.......:Cheshmak:

ولی بقیه دختر خانم ها جاهای دیگه نشستند و خانم مذکور به دل آقا نشسته با این حرفا هم از سرجاشون تکون نمی خورند و بلند نمیشن:khaneh:

راهی;146768 نوشت:
فقط نیاز به یه حرف دارند که از دو دلی خارج بشن

مشکل دودلی می دونین چیه !!! :Cheshmak:اینه که یک آدم در آنواحد می تونه فقط یک جا بشینه یا این دل یا اون دل:Nishkhand:

alirezasar;146799 نوشت:
اول راضی بود ومیگفت خوبه امامخالفت پدرومادرمو دید،خودشوکنارکشید!

حتما ترسیده کسی باهاشون برخورد کنه که خودشو کنار کشیده :Cheshmak:

اگر بتونید با خودتون همراهشون کنید خیلی خوبه اینکار زیاد سخت نیست راهشو که بلدید :Nishkhand:

هیچکس;146805 نوشت:
توسل جستن به انبیا و امامان در این زمینه چگونه است ؟؟

مثل همیشه است جناب هیچکس!! توسل در این مورد هم نه شاخ دارد و نه دم :Nishkhand:

شهید;146916 نوشت:
نظر من تو امر ازدواج عجله نکن

ازدواج برای آقایون امر نیستا !! یه پیشنهاده :khaneh: ولی خب همیشه پذیرفته میشه چون پیشنهاد خوبیه:Nishkhand:

اهورانی;146917 نوشت:
اگه واقعا احساس میکنید به شما میخوره

حالا ممکنه بهشون نخوره و از کنارشون رد بشه :Nishkhand: خب به هرحال این احتمالم باید در نظر بگیریم:Cheshmak:

اهورانی;146917 نوشت:
کارشنا سا هم ببخشن پاهام از گلیمم بیش تر دراز کردم

استاد حامی باید یه گلیم بزرگتر به بنده و شما اختصاص بده چون پاهامون از این گلیم کنونی درازتر شده:khaneh:

fargol;146931 نوشت:
شما انطور كه خدا دوست داره بايد زندگي كنيد نه طبق نظر مردم.

از شانس ما جوونای نسل سومی مردم این زمونه توی همینه ی زمینه ها صاحب نظر شدن:Ghamgin::Nishkhand::khaneh:

این رو هم عرض کنم که نظر مردم خریدارش بیشتره تا نظر ما جوونا !مازیر قیمتم بدیم نمی خرن !:Nishkhand:

حامی;147016 نوشت:
شرايط سختي را پشت سر مي گذاريد

ما هم شرایطمون سخت شده استاد حامی پامون از گلیممون دراز تر شده یه فکری هم به حال ما کنید:Nishkhand:

خب دیگه کافیه :Mohabbat: آرزوی خوشبختی برای همه دوستان دارم:hamdel:

شاد و سلامت باشید :Gol:

یا علی

قضاوت;147306 نوشت:
ادامه ...

امّا چند نکته در مورد شخص شما و موضوعی که مطرح کردید:

شما حتما شناخت کافی از پدر و مادر و خانواده ی خود دارید پس نیمی از راه رو پیموده اید:cheshmak:

ولی آنگونه که از کلامتان مشخص است در مورد مشکلتان اطلاعات کافی در همه ی ابعادش (آموزه های دینی احادیث ، قرآن سنت و سخنان بزرگان ) ندارید!! و دلیل عدم توفیقتان در واقع همین است!

بنده نمی دانم سطح سواد پدر و مادر شما چقدر است و چه میزان التزام دینی دارند ! ولی این را می دانم که اگر واقعا مذهبی و متشرع باشند و در مقابل فرامین الهی خشوع داشته باشند شما نود درصد راه را رفته اید ! چون از منظر دین و آموزه های دینی و آنچه از معصومین (ع) به ما رسیده حق کاملا باشماست پس با استدلال ها ی برگرفته از شناختی که در مورد مشکلتان از راه هایی که اشاره کردم بدست می آورید ده درصد باقی مانده را به راحتی می پیمایید و به مقصودتان خواهید رسید:ok:

اگر به شخصه با شخصی که التزام دینی داشته باشد در چنین موردی تعارض داشته باشم طوری استدلال می کنم که نه تنها با بنده هم نظر شود بلکه از بنده عذرخواهی و از خدا طلب بخشش :cheshmak:


این جواب جندان کارآمد نیست! چون مردم و پدر و مادر ایشان می دانند گناهی در کار نیست شاید به دید چیزی که کراهت دارد بدان می نگرند:ok:

البته میشه از مردم خواست سئوالشون رو چهارگزینه ای مطرح کنند اینجوری هم به طرف مقابل کمک کردند و هم بنده دوست دارم ببینم چه گزینه هایی مطرح می کنند مردم :nishkhand:

وای از این به دل نشستن که حلش زمان می بره و عروس خانم هایی که این مشکلو دارند باید صبر و شکیبایی داشته باشند و اخلاق نیکو !تا حل بشه:ok:

البته از نظر حقیر اگر دل نشد یک جای دیگه بنشینه ! آدم که همیشه نباید صندلی جلو بنشینه :nishkhand:

قطعا جواب خواهند الان جوونی و خام و نپخته چند وقت دیگه همه چیزو فراموش می کنی و این جمله ی معروف چیزی که زیاده دختر....:cheshmak:

البته آقایون در زمینه ی خیال بافی به گرد پای خانم ها هم نمی رسند و اصولا خانم ها تو چیز هایی که به بافی ختم میشه تخصص دارند مثل قالی بافی ، خیال بافی و بقیه بافی ها :nishkhand:

البته توی یک بافی استثناست !! و اونم فلسفه بافی است که آقایون پیشتازند و تخصص دارند:khaneh:

عجب توصیه ی جالبی فرمودید !! یعنی ایشون ده سال دیگه این مشکلو نداره !! :cheshmak: پس توصیه کنید چند سالی همینجوری منتظر بمونه خودش اتوماتیک حل میشه

اصرار در آموزه های دینی ما نهی شده !! چطور شما یک نفرو به اون توصیه می کنید:cheshmak:

در واقع کمی خودشون رو برای مامانشون لوس کنند شاید به نتیجه رسیدند خانما تو این کار استادند پیشنهاد می کنم ازشون مشاوره بگیرید :nishkhand:

بازم همون جمله ی معروف چیزی که زیاده دختر.......:cheshmak:

ولی بقیه دختر خانم ها جاهای دیگه نشستند و خانم مذکور به دل آقا نشسته با این حرفا هم از سرجاشون تکون نمی خورند و بلند نمیشن:khaneh:

مشکل دودلی می دونین چیه !!! :cheshmak:اینه که یک آدم در آنواحد می تونه فقط یک جا بشینه یا این دل یا اون دل:nishkhand:

حتما ترسیده کسی باهاشون برخورد کنه که خودشو کنار کشیده :cheshmak:

اگر بتونید با خودتون همراهشون کنید خیلی خوبه اینکار زیاد سخت نیست راهشو که بلدید :nishkhand:

مثل همیشه است جناب هیچکس!! توسل در این مورد هم نه شاخ دارد و نه دم :nishkhand:

ازدواج برای آقایون امر نیستا !! یه پیشنهاده :khaneh: ولی خب همیشه پذیرفته میشه چون پیشنهاد خوبیه:nishkhand:

حالا ممکنه بهشون نخوره و از کنارشون رد بشه :nishkhand: خب به هرحال این احتمالم باید در نظر بگیریم:cheshmak:

استاد حامی باید یه گلیم بزرگتر به بنده و شما اختصاص بده چون پاهامون از این گلیم کنونی درازتر شده:khaneh:

از شانس ما جوونای نسل سومی مردم این زمونه توی همینه ی زمینه ها صاحب نظر شدن:ghamgin::nishkhand::khaneh:

این رو هم عرض کنم که نظر مردم خریدارش بیشتره تا نظر ما جوونا !مازیر قیمتم بدیم نمی خرن !:nishkhand:

ما هم شرایطمون سخت شده استاد حامی پامون از گلیممون دراز تر شده یه فکری هم به حال ما کنید:nishkhand:

خب دیگه کافیه :mohabbat: آرزوی خوشبختی برای همه دوستان دارم:hamdel:

شاد و سلامت باشید :gol:

یا علی



سلام به شما دوست عزیز
درست حدس زدین پدرومادرم میگن چیزیکه زیاده دختر جرا این؟گفتم مگه حتما باید پولدار یاسرشناس...باشه که من بخام
پدرم میگه من حاضرم تا آخرعمرت ازدواج نکنی با اون دخترم ازدواج نکنی(آبروی من سرجاشه)هرچی من میگم بایدبگی چشم حتی اگه اشتباه باشه واگه گناهیم باشه من به گردن میگیرم وجواب میدم ولی نمیذارم فامیل منوتعنه بدن وباعث آبروریزیم بشی.
شما جای من چیکارمیکنین؟؟؟

alirezasar;147789 نوشت:
سلام به شما دوست عزیز
درست حدس زدین پدرومادرم میگن چیزیکه زیاده دختر جرا این؟گفتم مگه حتما باید پولدار یاسرشناس...باشه که من بخام
پدرم میگه من حاضرم تا آخرعمرت ازدواج نکنی با اون دخترم ازدواج نکنی(آبروی من سرجاشه)هرچی من میگم بایدبگی چشم حتی اگه اشتباه باشه واگه گناهیم باشه من به گردن میگیرم وجواب میدم ولی نمیذارم فامیل منوتعنه بدن وباعث آبروریزیم بشی.
شما جای من چیکارمیکنین؟؟؟

بنده نمی دانم سطح سواد پدر و مادر شما چقدر است و چه میزان التزام دینی دارند !
پدر ومادرم هردو فرهنگی بازنشسته هستن.واز لحاظ دینی خیلی پایبند هستن ولی نمیدونم چرا ای رفتارومیکنن فقط میگن توداری مارو آزار میدی وتو داری گناه میکنی که به حرف ما گوش نمیکنی ومارواذیت میکنی آخرش ازدستت سکته میکنم اونومنتظرخودت نزارجوابشوبده ماروراحت کن!ماروداری فدای یکی دیگه میکنی!
(آموزه های دینی احادیث ، قرآن سنت و سخنان بزرگان )
لطف کنید دراین زمینه هم راهنماییم کنید!

alirezasar;147791 نوشت:
بنده نمی دانم سطح سواد پدر و مادر شما چقدر است و چه میزان التزام دینی دارند ! پدر ومادرم هردو فرهنگی بازنشسته هستن.واز لحاظ دینی خیلی پایبند هستن ولی نمیدونم چرا ای رفتارومیکنن فقط میگن توداری مارو آزار میدی وتو داری گناه میکنی که به حرف ما گوش نمیکنی ومارواذیت میکنی آخرش ازدستت سکته میکنم اونومنتظرخودت نزارجوابشوبده ماروراحت کن!ماروداری فدای یکی دیگه میکنی! (آموزه های دینی احادیث ، قرآن سنت و سخنان بزرگان ) لطف کنید دراین زمینه هم راهنماییم کنید!

سلام عليرضا جان نمي دونم به پاسخ من دقت كرديد يك بار ديگر با عنايت بخون (دقت بفرماييد)

[="darkslategray"]سلام

جناب حامی چرا باید پدر و مادرش راضی بشن

چرا این اقا خودش راضی نشه که بی خیال دختره بشه

[/]

البته كه پدر و مادر ها تجربه شان از ماها بيشتر است و نياز كه به دلايلشون توجه كنيد اما اگر واقعا" استدلالشون منطقي نيست بزرگتري را براي راضي كرنشون واسطه كنيدكه انشاالله حل بشه.

در پناه حق!

چراعلیرضا خان ازجواب سوالای من طفره می ره؟چرا قبلا خواستگاری نکرده؟چرا اینقدربه جای امتیازات این دختر اصرار داره ثابت کنه بیوه بودن عیب نیست؟اگه همین الان یک خواستگار دیگه براش بیاد ونجاتش بده تو دست برمی داری؟ با خودت صادق باش.واقعا اینهمه اصرار عشقه یا ترحم؟ازدواج از روی ترحم عاقبت نداره ها!

سلام
قبلا موقعیتازدواج نداشتم ومشکلاتی بود که نشد!
بنظرمن دوست داشتن اینجاست که ثابت میشه وبا این حرفا چیزی از ارزش آدمی کم نمیشه!
خیر،اگه توجه کرده باشین گفتم همین الانم خواستگار داره!
تفاوت عشق با ترحم زمین تا اسمون آدمی تاجای ترحم داره که خودش درخطرنیافته ولی تا احساس خطرکنه خودشوعقب میکشه...!

ببخشیدکه بنده باز دخالت می کنم.نمی خوام نظرتو عوض کنم.فقط می خوام کمکت کنم عاقلانه و واقعبینانه تصمیم بگیری.واقعیت ونه حقیقت این است که درجامعه ما ازدواج با یک خانمی که قبلا ازدواج کرده را بد می دانند.درست یا غلط فعلا من وتو نمی توانیم یکباره بایک اقدام انقلابی فرهنگ هزار ساله را عوض کنیم.لذا بدان که اگر حتی والدینت هم راضی شوندتا آخرعمر سایه حرف مردم برسر زندگیت هست.دوسه سال دیگه که آتش عشقت کمترشد ممکنه خودت توبگومگوها بهش بگی : توزن بیوه بودی من سرت منت گذاشتم باهات ازدواج کردم و حروم شدم! شاید هم واقعا با اینکار موقعیتهای بهتری روازدست بدی.این چیزها واقعیت است.آتش عشق همیشه اینقدر تندوتیز نیست.اون دخترهم خدا داره. می دونی؟ واقعیت همیشه هم منصفانه یا اون طوری که ما دوست داریم نیست.امیدوارم تصمیمی بگیری که به نفع هردوی شما باشه .بازم از دخالتم عذر می خوام.موفق باشی.

fargol;146931 نوشت:
با سلام و ارزوي خوشبختي براي شما و دختر خانم.بنظرم اگه واقعا هردو بهم علاقه داريد محترمانه خانوادتون را راضي كنيد بهشون بگيد شما انطور كه خدا دوست داره بايد زندگي كنيد نه طبق نظر مردم. بنظرم همانطور كه دوست خوبمون گفتند اين حس گناهه بهشون بگيد اين مشكل ممكن بود خدايي نكرده براي خواهر خودمم پيش بياد ان وقت درست بود كه مردم هم با اين ديد نگاه ميكردند در احاديث بسياري هست كه طبق علاقه خودتون ازدواج كنيد البته با سنجيدن شرايط و طوري رفتار كنيد كه دل پدر و مادر نشكنه انشا... خوشبخت و موفق باشيد در پناه خدا

سلام خدمت شما.
اگه نظر منو به عنوان یه کوچیکتر می خواین نظر من اینه که با توجه به شرایطی که دارین و راضی بودن خود دختر خانوم از شما و خانواده شما از ایشون و همچنین که این موضوع رو عموم خانواده می دونن، بهتره شما پیش بزرگتری از خانواده نزدیک خودتون و یا پیش امام جماعت محلتون برین و از ایشون این درخواست رو داشته باشین که با پدر شما صحبت کنه یا یه روز خونتون بیاد و با خانواده صحبت کنه. چون کار شما نه تنها خلاف شرع نیست بلکه سنت پیامبر هم هست و شک نکنین که روحانی محلتون واستون قدم بر می داره و مسرانه دنبال هم می کنه تا شما به هدفتون برسین.
موفق باشین.
راستی بعداز ازدواجتون(ان شا الله)شیرینی ما رو هم فراموش نکن. به یه صلوات هم راضی ام
:Hedye::hamdel::hamdel::hamdel::hamdel:

جوادی;150339 نوشت:
ببخشیدکه بنده باز دخالت می کنم.نمی خوام نظرتو عوض کنم.فقط می خوام کمکت کنم عاقلانه و واقعبینانه تصمیم بگیری.واقعیت ونه حقیقت این است که درجامعه ما ازدواج با یک خانمی که قبلا ازدواج کرده را بد می دانند.درست یا غلط فعلا من وتو نمی توانیم یکباره بایک اقدام انقلابی فرهنگ هزار ساله را عوض کنیم.لذا بدان که اگر حتی والدینت هم راضی شوندتا آخرعمر سایه حرف مردم برسر زندگیت هست.دوسه سال دیگه که آتش عشقت کمترشد ممکنه خودت توبگومگوها بهش بگی : توزن بیوه بودی من سرت منت گذاشتم باهات ازدواج کردم و حروم شدم! شاید هم واقعا با اینکار موقعیتهای بهتری روازدست بدی.این چیزها واقعیت است.آتش عشق همیشه اینقدر تندوتیز نیست.اون دخترهم خدا داره. می دونی؟ واقعیت همیشه هم منصفانه یا اون طوری که ما دوست داریم نیست.امیدوارم تصمیمی بگیری که به نفع هردوی شما باشه .بازم از دخالتم عذر می خوام.موفق باشی.

سلام دوست عزیز.
چرا جوون مردمو ناراحت می کنی. با این حرفات داری روعشقش سر پوش می زاری. به نظر من کار عاقلانه رو آقا داره می کنه. خانوم 4سال ازش کوچیکتره و یعنی 24 سالست و راحت می تونه ازدواج کنه ولی به خاطر آقا خواستگاراشو رد کرده. خوبه که یک دفعه رهاش کنه. چه ضربه ای به ددختر خانوم وارد میشه. بعد از شکست قبلی میدونین این شکست باهاش چکار می کنه. دقت کنین که طرف مقابل یه دختره با ظرافت های روحی خواص خودش که نمی تونه بار شنگین دو شکست پیاپی رو تحمل کنه.
به نظر من الان این وظیفه شرعی این آقا است که با این خانوم ازدواج کنه.
در ضمن منتی هم نمی تونه بزاره چون عشق از ابتدا از سوی پسر آغاز شده و همچنین خانوم موقعیت ازدواج دارن.
همون طور که گفتم وظیفه شرعیه و به خاطر حرف مردم زیر پا گذاشتن اون گناه محسوب میشه.
همون طور که گفتم بهترین راه در میان گذاشتن این مساله با روحانی محله.

باسلام

خوشبختانه از نوشته هاتون بر میاد که انسان صبوری هستین وهمچنین رضایت خانوادتون براتون خیلی مهمه.چون برای خوشبختی در آینده هر دوی این دو خصوصیت به شما کمک میکنه.اگه به این دو خصوصیت منطقی بودن ررو هم اضافه کنین خیلی موفق تر میشین،یعنی اینکه بتونید احساساتتون رو کنترل کنید چون بزرگتر ها برحسب تجربه ای که دارن اینطور فکر میکنن که طرف الان داغه وچند وقت دیگه همه ی این فکر وخیالا از سرش می پره و همه چیز رو فراموش میکنه .
پیشنهادهایی که من براتون دارم اینکه حتما دراین باره از یک مشاور ازدواج خبره کمک بگیرید ،تاکید میکنم کسی که در این زمینه تحصیلات وتجربه داره،شاید یکم از تون وقت وهزینه بگیره ولی کمک شایانی بتون میکنه البته شما هنگام مراجعه هم از علل وانگیزه هاتون برای ازدواج با این خانم صحبت کنید وهم ازدلایل مخالفت خانوادتون با این ازدواج.
پیشنهاد بعدی من کمک گرفتن از خواهرتونه،چون توی اون خانواده زندگی میکنه ،البنه بازم یاداور میشم اول مشاور،خواهر تون به خصوصیات هر دوطرف آشنایی داره ومیتونه میانجی خوبی باشه .
ودر آخر باز متذکر میشم بهره بردن از عقل ومنطق وکنترل احساسات در ازدواج یکی از عوامل موفیت در این امر به حساب میان.

موفق باشید .

alirezasar;145800 نوشت:

[=&quot]باسلام خدمت شما[/]



[=&quot]من یک جوان 28 ساله هسنم که قصدازدواج بایک دختری رادارم که دختر دخترعمه پدرم است ورابطه خانوادگی خوب ونزدیکی باهم داریم حتی نزدیکتراز دایی و عمو واز بچگی بهش علاقه مند بودم و4سال از من کوچکتراست وهمچنین خواهرم عروسشان است.پدرومادرم مخالف اینکارندجون یکسال بایکی عقد بوده ولی ازدواج نکرده و دختر است ویکسال ونیم که جداشده وعلت طلاقشم بی بندوباری وبی محبتی از طرف پسر بوده.من بازم دوستش دارم واوهم به من علاقه دارد وچندتا از خواستگاراشم بخاطر من رد کرده وحالا نزدیک به9ماه است که اومنتظرمن است ومن هرچی با پدر ومادرم صحبت میکنم میگن مثل دختر خودمونه واز لحاظ اخلاق ورفتارقبولش داریم ولی مشکلش همین عقدشه به دل ما نمیشینه مانمیتونیم قبول کنیم ومردم چی بگن!وتاحالا به پدرومادرم کوچکتراز گل نکفتم وهمه جوره ازم راضین. ولی خودم چی نمیتونم ازش بگذرم!:ghamgin::ghamgin::ghamgin::ghamgin:توروخدا راهنماییم کنید وبین ما شما قضاوت کنین! :ghamgin::ghamgin::ghamgin::ghamgin:[/]




باتشکر از تمامی اسک دین دوستان به ویژه آقای دکتر حامی
خدمت شما عرض کنم این موضوع را از دریچه دیگری هم باید نگاه کنیم به هر حال خانواده سرمایه بسیار ارزشمندی در زندگی زناشویی هستند هرچه تمامی روان شناسان بر استقلال زندگی زناشویی از خانواده ها تأکید دارند اما حمایت گری و پشتوانه عاطفی بودن در عین استقلال لازم است بنابراین زن و شوهر از آنجا که نمی خواهند تک و تنها در بیابان برهوت از انسان زندگی کنند ناچارند رضایت خانواده ها را هم به هر نحوی که شده جلب نمایند اما شما دوست عزیز به دلیل وابستگی که نسبت به طرف مقابل دارید نمی توانید به تشخیص برسید که زندگی شما از رضایت در آینده برخوردار خواهد بود یا نه زیرا وابستگی خیلی از حقایق را پوشیده و توجیه می کند و در زمان بعد از ازدواج این پوشیده شده ها و توجیه شده ها به یک دغدغه بزرگی تبدیل می شوند بنابراین شما باید به صورت حضوری با مشاوری صحبت کنید و از ایشان بخواهید که یک تست شخصیت کتل و یا نئو گرفته شود و از نظر علمی ازدواج شما پذیرش شود و بعد هم باید با تحقیقات کامل از محل زندگی، کیفیت تحصیل ، وضعیت دوستان ، رابطه پدر و مادر و اعضای ازدواج کرده از ایشان همچنین اطلاع دقیق از علت طلاق و حتی آگاهی از محتوای پرونده طلاق به یک نتیجه کلی برسید از طرفی این سوال را به صورت جدی و با کنار گذاشتن تمامی احساسات از خود بپرسید آیا من با دختری که قبلا با فردی دیگر ارتباط داشته و در همان اندازه گفت و گو می توانم زندگی کنم و ایشان را به همسری قبول کنم؟ آیا بعد از گذشت مدتی از زندگی و کاهش احساسات داغ و آتشین به هنگام رودرشدن با همسرم تصویر ارتباط ایشان با آن فرد به ذهنم وارد نمی شود و من از ایشان متنفر و سرد نمی شوم؟ در این جا لازم بدانید که احساسات فراتر از شرع و قانون حکم می کند و گاهی در تجارب مشاوره ای بنده دیده شده که از نظر ذهنی و روانی نمی تواند با این گونه مسایل مرد کنار بیاید و همیشه دچار وسواس فکری و افسردگی نسبت به این موضوع است . با نگاهی به این سطور تصمیم عاقلانه و منطقی بگیرید و در صورت تأیید یک متخصص مجرب و بررسی منطقی خودتان شما با اصرار و پافشاری از آنجا که برای شما که مرد هستید رضایت والدین شرط قانونی و شرعی نیست می توانید ازدواج کنید موفق باشید.

سلام
باتشکراز همه دوستان بخاطر راهنمایاتون!
با بابا بزرگم صحبت کردم اما متاسفانه اونم این کارو بد میدونه ومیگه همه فامیل وآشنایان به یک چشم دیگه نگات میکنن!!مشکل من اینه که همه اینکارو یک کاروحشتناک وغیر امکان پذیر میدونن،مگه من کیم!چراباید اون دختر یک قول وحشتناک باشه که به جون خانوادم افتاده چرا اینطور فکرمیکنن؟بدجوربه بن بست خوردم کمکم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
سلام
اجازه هست بی پرده حرف زنم
ببینید این همه چرا
چرا نکنید
جواب شما پر واضحه از نظر خانواده شما
شما یک پسر هستید به اندازه خودتون تحصیلات و در آمد دارید
و خوب از نظر اونها به اندازه خودتون دست رو هر دختری بگذارید جواب نه نخواهید گرفت
شما که می دونید خانواده شما دارن به اون خانوم به چشم بیوه نگاه میکنن
اینه که میگن مردم چی میگن لابد پسرمون یه عیبی داشته که رفته سراغ این دختر
خوب هر کس یه دیدی داره راستش به شخصه اگر قرار باشه ازدواج کنم رضایت پدر و مادر خودم برام شرط اما تا کجا تا اونجا که چشمم دنباله اون فرد نمونه من که خودم رو میشناسم دیگه دلم برای کسی نمیزنه پس عاقلانه عاشق میشم و براش میجنگم اما بعدش رضایت خانواده همسرم مهم میشه راست بگم ناراضی نباشن باز از علاقه ام کم تمیشه اما دیگه نمی جنگم چون جایی باید رفت که راضی باشن
کاربر عزیز تا دید اونا درست نشه مخالفت میکنن اگر چه به قطع یقین شما بهترین انتخاب رو کردید
اما حقیقت اینه که اگر دختر هم کفو شد بسه مگه پیامبر نبود که بانو خدیجه ابراز علاقه کرد چرا؟
با این که استثنا بود اما واسه وقت هایی که استثنا پیش میاد
مگه بانو بزرگتر نبودن اینم استثناست
مگه بانو بیوه نبودن اینم استثناست
پس ما در برابر یه الگو بزرگ و یه تابلو تو آفرینش بی سلاح هستیم
این عالیه
گفتن این که دوستش دارم ساده است پاش ایستادن سخته
من میگم بسم الله بگو
می خوایش و ازدواج میکنی باهاش
بگو جواب همه رو میدی بگو دیوار غیبت بلده
بگو هر کس اندازه شعورش برداشت میکنه و تو مسئول برداشت اونا نیستی
قرار تکیه گاه اون دختر باشی
مشکله اوله مرد باش حلش کن

اهورانی;153510 نوشت:

مگه پیامبر نبود که بانو خدیجه ابراز علاقه کرد چرا؟

با این که استثنا بود اما واسه وقت هایی که استثنا پیش میاد
مگه بانو بزرگتر نبودن اینم استثناست
مگه بانو بیوه نبودن اینم استثناست

با سلام و احترام

لطفا این مورد رو در مباحث مرتبط این موضوع مطرح کنید و بررسی نمایید.

تا جایی که بنده شنیدم حضرت خدیجه سلام الله علیها بیوه نبودند.

با تشکر از نظرات شما :Gol:
موفق باشید

ااااااااا

alirezasar;152785 نوشت:
سلام
باتشکراز همه دوستان بخاطر راهنمایاتون!
با بابا بزرگم صحبت کردم اما متاسفانه اونم این کارو بد میدونه ومیگه همه فامیل وآشنایان به یک چشم دیگه نگات میکنن!!مشکل من اینه که همه اینکارو یک کاروحشتناک وغیر امکان پذیر میدونن،مگه من کیم!چراباید اون دختر یک قول وحشتناک باشه که به جون خانوادم افتاده چرا اینطور فکرمیکنن؟بدجوربه بن بست خوردم کمکم کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برادرم گفتم که تفکر پدر بزرگ جناب عالی مال قدیمه. همونطور که گفتم امام جماعت بهترین گزینه می تونه باشه. واقعا منطقی تصمیم می گیره.

guest;147819 نوشت:
سلام

جناب حامی چرا باید پدر و مادرش راضی بشن

چرا این اقا خودش راضی نشه که بی خیال دختره بشه


سلام برادر.
شما متوجهین چی می گین. درسته که احترام به پدر و مادر واجب اما اینجا پای دل در میونه. پای عشق در میونه . پای چیزایی که نمیشه به سادگی ازشون گذشت. یه کم منطقی فکر کنید. یا شاید بگم احساسی تر فکر کنید و آقا علیرضا رو درک کنین. واقعا تو شرایط دشواری به سر می بره

ممنون من زابل زنگی میکنم مسجد محل امام جماعت نداره فقط یک جوان هستش که داره هنوز درس میخونه!پدرمم مسجدنمیره اما اعتقادادشو داره!
همیشه میگه اون بدردتو نمیخوره چراما اشتباه بقیه روجبران کنیم ما به پدرومادرش گفتیم خوب نیست پسره چراگوش نکردن؟
هرچیزیروبهانه میکنن.مگن اگه مارومیخای فراموشش کن اگرم اونومیخای مارو فراموش کن!
اگه اینکارو کردی منوراهی قبرستان میکنی!اول میری یک قبرمیگیری بعدخودت میری خواستگاری!
2هفته فکرمیکنن دارم فراموشش میکنم چون یک روز بحث مون شدگفتم هم اونوفراموش میکنم هم شمارو وبهم گیرنمیدن حرفیم نمیزنن.
اما بخدادوستشدارم ونمیتونم وخداشاهده اگر بهم عادت نکرده بود دورشوخط میزدم ولی اون جندتاخواستگارشوبخاطرم ردکرد واین نیروروتوخودم میبینم که ازدواج نکنم،خانوادمم میگن اینوفراموش کن اصلا ازدواج نکن
همیشه میگن ببین فلانی چقدر گشت آخرشم کجا رفت خواستگاری ولی تو انگار همین یکیه چیزیکه زیاده دختر!
اونم میگه به پات میشینم تا خانوادت راضی بشن!
همه اینجابااین کارمخالفن دیگه جه میشه کردبرام دعاکنین...
ممنون از همتون بخاطر کمک ها ودلداریاتون

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
به خدا ما شیرینی نمی خوایم :ok:
ببین یه بله می خوای از یه ملت بگیری :Sokhan:
بگیر منو خلاص کن دیگه:solh::pirooz::paresh::yes:
اگه باز بیای آیه یاس بخونی من می دونم با تو :khoshgel::Doaa::fekr:
زود باش دیگه کار خودته بسم الله:moj:
:deldari::khoshali::shookhi:
درست میشه دلم روشنه

سلام به همه دوستان
پدرم بدجور داره تحت فشارم میزاره،1روزه داروهاشونمیخوره(فشارخون و قند)بایدچیکارکنم بدجوربه بن بست رسیدم؟؟؟؟؟؟
هنوزم میگه یاخانواده یااون دختر!اخه مگه میشه من1ساله منتظرخودم گذاشتمش الان بگم به سلامت این درسته؟ازطرف دیگه باخانوادم چیکارکنم هر روز دعوا وبهونه گیری!
چیکارمیتونم بکنم؟توبدموقعیتی گیرکردم،همه بااین کار من مشکل دارن واینوکارکاملا اشتباهی میدونن که فرداهمه توسر خودم وخانوادم میزنن!چراما ادما اینجوری فکرمیکنن؟؟؟؟اخه مگه این دنیاچقدر ارزش داره؟مگه ارزش ادمی به چیه؟؟
دیگه خستم بخدا...

برادر وضعیتت ظاهرا خیلی وخیمه. به نظر من یه راه بیشتر نداری. تنا راهت اینه که به اون خانوم بگی یه مدت دیگه صبر کنه. و به خانوادت با احترام بگی که "به خاطر شما سعی می کنم فراموشش کنم و لی بدونین که من با دختری غیر از اون ازدواج نمی کنم. پس اگه قراره رضایت ندین بهتره دیگه به فکر ازدواج من نباشین."
متمعن باش که این شیوه دخترونه جواب میده. ولی یه کم زمان نیاز داره و پشت کار خودت.
والدین اگه ببینن که تو واقعا تصمیمت همینیه که میگی شک نکن قبول می کنن.
در ضمن توکلتو از دست نده.
البته قانون هم حق رو به تو می ده. چون برای ازدواج شما نیاز به اذن والدین تون نیست ولی ین کارو نکن چون ضربه بزرگی به والدینت می زنی.
سعی کن علاقه خودتو به اون خانوم حفظ کنی تا ضربه روحی نبینه. مواظب باش که روحیه خنوم ها لطیف تر از ما مرداست و مواظب باش کاری نکنی یا حرفی نزنی که برنجه.(مخصوصا که تو شرایط بدی قرار داره.)
در پناه حق

ایناروبهشون گفتم میگن ما بچه بزرگ نکردیم که اخرش هرجا خودش خواست بذاره بره،10سالم که بگذره نظرماتغییری نمیکنه وحرف ما همینه!ماطاقت شنیدن حرف مردم نداریم اخرش با اینکارت مارو به کشتن میدی،یا ما یا اون دخترتمام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بخدانمیشه یکیرو انتخاب کرد!
نمیدونم شایدم جوابشودادم تا بره دنبال زندگیش ولی خودم دیگه ازدواج نمیکنم!!!
جالب که خانوادم میگن مگه دست خودته که ازدواج نکنی مگه ما میزاریم!!!
کسی میتونه باخانوادم صحبت کنه؟من نتونستم کسیروپیداکنم که باهاشون صحبت کنه

با سلام و احترام

ان شاءالله کارشناسان شما رو راهنمایی کامل می کنند، منتهی بزرگوار به این هم فکر کنید، درسته که در ازدواج آقایون اذن والدین رو نیاز ندارند و میتونند با دختر مورد نظرشون به راحتی ازدواج کنند، اما اگر بعد از ازدواج خانم تون از طرف خانوادتون حمایت نشن و ترد(؟) بشن ضربه ی خیلی بدتری میخورند و عمری باید بسوزند و بسازند.

و هستند خانواده هایی که به هیچ عنوان بعداً هم کوتاه نمیان و نیش و کنایه و سرکوفت شون به عروس همیشه هست.

امیدوارم هرچه زودتر خدا به بهترین راه که به خیر و صلاح تون هم هست راهنمایی تون کنه.

سلام دوست عزیز.
من با پدر شما موافقم .
با توجه به تجربه زندگی در اینده مشکلاتی برای شما بوجود خواهد امد که الان پدر شما ان را می بیند ولی شما چون گرمی متوجه ان نیستی.
یکی از انها اینکه شما از نزدیک نامزد قبلی او را میشناسی.
مدتی از زندگی شما که گذشت و از این شور و حال افتادی و زندگی مسیر معقول خود را به شما نشان داد تازه سئوالهای شما از خودتان شروع می شود.
اگر ادمی باشی که بر خود خیلی مسلط باشی شاید بتوانی بدون انکه بروی او بیاوری تحمل کنی.
وای از روزی که شما تسلطی بر خود نداشته باشی.
برزخی برای خودت و او درست می کنی که حتی می تواند پدر و مادر خودت و او را هم گرم کند.
به نظر من سئوالهایی که حتما در اینده به سراغ شما خواهد امد الان با خود زیاد ردو بدل کنید و خودتان را در موقعیتهای این چنینی زیاد ازمایش کنید .ببینید مرد و مردانه می توانید حتی یکبار هم بروی او نیاوری.

سلام مجدد دوست عزیز.
با وضعیت پیش اومده کارت دشواره.
گوش کن .. اگه بعد از ازدواج با دختر مورد نظرتون با کوچک ترین حرفی این سختی ها رو به رخ ایشون بکشی بد ترین دنیا رو واسش درست می کنی. اگه مرد و مردونه قبول کنی که تو به ایشون نیاز داری . نه ایشون به تو.
در این صورته که می تونی با ایشون زندگی خوبی داشته باشی و در غیر این صورت جهنمی نا پایدار واسه خودتو اون دختر خانوم و همچنین خانوادت فراهم می کنی.
برادرم خیلی سخته سالم بیرون اومدن.
راستی در مورد مذهبتون سوال نکردم. شیعه اید یا سنی؟
اگه شیعه اید مشکلتون راحت تر حل می شه. در ضمن راه قبلی که گفتم جواب می ده.
ظاهرا شما متوجه برخی از قسمت هاش نشدین. گفتم سخته و لازمه به ثمر رسیدن اون پایداری شماست. معلومه که خانواده در مرحله اول جلوتون می ایستن ولی صبر شما و این که اونا بفهمن شما تو
تصمیمتون راسخین اونارو راصی به این کار می کنه.
در ضمن اینم بگم که اونا به هیچ وجه چه شرعا و چه قانونا اجازه ندارن که شما رو به کاری وادار کنن.
اما نظر من کماکان به پست اولمه که گفتم از یه روحانی که خانواده ازشون حساب می برن کمک بگیرین البته اگه شیعه هستین. حالا که گفتین محله شما امام جماعت نداره می تونین از دیگر محلات کمک بگیرین و حتی اگه جسارت کافی رو داشته باشین نماینده رهبری و یا امام جمعه محل نمونه های مناسبی برای این کار هستن.
به امید موفقیت شما

سلام
ممنون از راهنمای های خوبتون باعث دلگرمیم میشین واز ناامیدی بیرون میام،شیعه هستم

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
سلام داداشی من از دست تو:cry::god::ghati::ghati::ghati::ghati::kill:
آخه نگاه کن انقدر لفتش میدی تا این طوری راهنماییت میکنن خوب وقتی محرم کسی باشی خدایی شرعی
دیگه این چه سوالی پس این طوری باشه هیچ خانوم مطلقه ای و یا بیوه ای حق نداره ازدواج کنه
مونده به خودت باز بیام این جا نتیجه نزاشته باشی:dar::dar::dar:

اگه شیعه اید که نباید این مشکلات رو داشته باشید....
نمی دونم چی بگم واللا:vamonde:
حالا همون راهی رو که گفتم برو.. ان شائ الله موفق می شی:Gig:
راستش بازم فکرامو می کنم اگه راه دیگه ای به ذهنم رسید بهت می گم:khandan:
موفق باشی.
راستی توکلتو هیچ.قت از دست نده:Doaa:
موفق باشی

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام
چرا بر خدا توکل نمیکنی؟
اگر اینکار را نکنی معلوم نیست چه بر سرت بیاید.
یادم میاید خودم یه بار میخواستم برم خاستگاری.....پدرم اذیتم میکرد...
منم اعصابم خورد شد بس به پدرم گفتم...... رفتم برای نماز شب.گفتم خدایا من دیگه از پدرم درخواست نمیکنم و فقط از تو میخواهم.
پدر من مسلمان هست و من هم مسلمان نون حرام هم نخورده ایم به مرحمتت شکر یا الله.قلب پدر من را روشن کن و به او بفهمان که من نیازمند ازدواج هستم.
به خدا دیدم فرداش بابام رفت قضیه رو پیگیر شد خودم تعجب کردم.
اگر بدانیم تمام مصیبت هایی که میشکشیم از خودمان است هرگز دست به دامان بندگان خدا نمیشویم.
یا علی:hamdel:

hamishebahar;159041 نوشت:

چرا بر خدا توکل نمیکنی؟

سلام برادر ما هم همینو داریم می گیم دیگه. هی میگیم توکلتو از دست نده یعنی همین. خدا رو شکر ایشون هم جوون متعهدیه و تو توکل صد قدم از ماها جلو تره
hamishebahar;159041 نوشت:

اگر اینکار را نکنی معلوم نیست چه بر سرت بیاید.

واقعا نکته مهمی بود......
hamishebahar;159041 نوشت:

اگر بدانیم تمام مصیبت هایی که میشکشیم از خودمان است هرگز دست به دامان بندگان خدا نمیشویم.

یعنی چی برادر. یهنی آب هم خواستیم بگیم خدایا یه لیوان آب میاری واسم.
اینطوری نگو برادر.
اینطوری بگو: هر کاری از دستت بر میاد انجام بده و نتیجه کار رو به خدا بسپار.
در ضمن امداد خدا توسط بنده هاش هم گای اوقات به آدما می رسه. بخصوص در چنین شرایطی.

سلام به همه ...

حرفی که دوستمون زدن کاملا درسته ، اما در مشکلات با توکل به خدا میشه از وسایل هم کمک گرفت ...
مثلا همون شبهه ای که وارد میکنن به یوسف پیامبر صلوات الله علیه ، که میگن تو زندان به اون زندانی ای که داشت آزاد میشد گفت برو و تعریف منو پیش فرعون بکن تا یادش بیاد و منو آزاد کنه ...
بعضیا میگن این یکی از ترک اولاهای ایشون بوده !!!! در صورتیکه کار درستی بوده و تقدیر طوری رقم خورده که اون زندانی اسبابی بشه و پیام رو به اسباب و وسیله ی بعدی که فرعون باشه برسونه ...
التماس دعا :Gol:

موضوع قفل شده است