تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت آری یا نه ؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت آری یا نه ؟

در روایات اهل بیت شیعیان از قیام و انقلاب و همچنین فعالیت های سیاسی منع شدید شده اند
و همچینین اهل بیت حکومت هایی را که قبل از ظهور امام زمان هستند را حکومت شیطان و سردمدار گمراهی معرفی کرده اند.
به دلیل کثرت روایات وارده در این زمینه تنها به سه روایت اکتفا می کنیم و مابقی روایات اگر لازم بود در ادامه عرض می کنم.

1- هر پرچمی (حکومتی)که قبل از قیام امام قائم علیه السلام باشد.رهبر آن طاغوت است و (آن رهبر) مانند بتی میشود که غیر از خداوند عبادت میشود.(الکافی ج8 ص295 )
2- امام صادق فرمود: هیچیک از ما اهل البیت تا روز قیام قائم ما، برای جلوگیری از ستمی یا برای بپاداشتن حقی خروج نمی کند، مگر آنکه بلا و آفتی، او را از بیخ برکند و بر عمق گرفتاری و اندوه ما و شیعیانمان افزود.(مقدمه صحیفه سجادیه)
3- اى سدیر! در خانه بنشین(بی طرف باش و فعالیت سیاسی نکن) و به زندگى بچسب . آرامش داشته باش تا آن هنگام كه شب و روز آرام هستند، اما هنگامى كه خبر رسید كه سفیانى خروج كرده به سوى ما بیا، اگر چه با پاى پیاده باشد
باز هم امام معصوم در اینجا شیعیان را تا علامات حتمیه ظهور از فعالیت سیاسی منع کرده است.

با سلام خدمت شما دوست عزیزدر مورد این سوال شما باید عرض کنم که این روایات توضیح و تفسیر دارند و آنچه که شما برداشت کردید کاملا غلط می باشد که در واقع طرز فکر همان انجمن حجیته می باشد که دارای انحرافات بیشماری می باشند.
از این دیدگاه اصطلاحا به نظریه تعطیل یاد می‌شود.
ما در جواب شما هم روایات تاکید در دخالت سیاست رو عرض می کنیم و هم روایاتی که شما فرمودید رو توضیح می دهیم و مشخص می کنیم که برداشت شما از این روایات نادرست بوده است.
این گونه احادیث به چند دسته تقسیم می‌شوند: دسته‌ای از لحاظ سندی ضعیفند، دسته‌ای می‌توان گفت بیان یک گزاره خبری است نه یک حکم شرعی، دسته‌ای دستورات شخصی ائمه(علیهم السلام) و دسته‌ای هم در نگاه ظاهری این است که ما را منع می‌کند از تشکیل حکومت.
در برابر علما و فقهایی که در ولایت فقیه را در عصر غیبت پذیرفته‌اند و شأن حکومت را برای فقیه قائل هستند. علما و فقهائی نیز داریم که شأن حکومت را برای فقیه در عصر غیبت قائل نیستند؛ که از آن اصطلاحا به نظریه تعطیل یاد می‌شود.(که البته تعدادشان بسیار بسیار اندک است.) آنها برای اثبات حرف خویش ادله‌ای دارند. مهمترین دلیل آنها یک سری روایاتی است که مضمون ظاهری آن روایات نهی ما از قیام علیه طواغیت جهت تشکیل حکومت اسلامی است.اکثریت این روایات را مرحوم شیح حر ره در کتاب "وسائل‌الشیعة، ج۱۵ کتاب الجهاد، ابواب الجهاد العدو و ما یناسبه، ۱۳- بَابُ حُكْمِ الْخُرُوجِ بِالسَّیْفِ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ ع" آورده است.
ما می خواهیم در اینجا به بررسی این روایات بپردازیم. اما خوب است در ابتدا بیاناتی از حضرت امام خمینی ره که در واقع یک جواب کلی است به این احادیث را بیاوریم و سپس به بررسی تک تک روایات بپردازیم.

ادامه بحث...
ایشان در 14 فروردین 67 به مناسبت میلاد امام زمان عج در دیدار خانواده های شهدا می فرمایند:"قدرتهاى بزرگ و تبلیغ معناى غلط از انتظار .
اما مسأله این است كه دست سیاست در كار بوده؛ همان طورى كه تزریق كرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهاى دنیا كه سیاست كار شماها نیست؛ بروید سراغ كار خودتان و آن چیزى كه مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا مى‏خواستند كه مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حكومت‏ و به دست ظلمه، دست امریكا، دست شوروى، دست امثال اینها و آنهایى كه اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم كه نباید حكومت باشد، این یك حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در كار بوده، این اشخاص غافل را، اینها را بازى دادند و گفتند: شما كار به سیاست نداشته باشید، حكومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه كار دارید به این كارها؟

اینهایى كه مى‏گویند كه هر علمى بلند بشود و هر حكومتى، خیال كردند كه هر حكومتى باشد این بر خلاف انتظار فرج است. اینها نمى‏فهمند چى دارند مى‏گویند. اینها تزریق كرده‏اند بهشان كه این حرفها را بزنند. نمى‏دانند دارند چى‏چى مى‏گویند. حكومت نبودن، یعنى اینكه همه مردم به جان هم بریزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، بر خلاف نص آیات الهى رفتار بكنند. ما اگر فرض مى‏كردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار مى‏زدیم؛ براى اینكه خلاف آیات قرآن است. اگر هر روایتى بیاید كه نهى از منكر را بگوید نباید كرد، این را باید به دیوار زد.

این گونه روایت قابل عمل نیست. و این نفهمها نمى‏دانند چى مى‏گویند، هر حكومتى باشد حكومت [باطل‏] است! بلكه شنیدم بعضى از اشخاص گفته‏اند كه خوب با این وضعى كه هست، الآن در ایران هست، دیگر ما نباید تهذیب اخلاق بكنیم؛ دیگر غلط است این حرفها! چیزى نیست دیگر حالا؛ حتماً باید استاد اخلاق در یك محیطى باشد كه همه مردم فاسدند، شرابخانه‏ها همه بازند و- عرض مى‏كنم كه- جاهاى فساد همه بازند! اگر یك جایى باشد كه خوب باشد، آنجا دیگر تهذیب اخلاق لازم نیست، نمى‏شود، باطل است! اینها یك چیزهایى است كه اگر دست سیاست در كار نبود، ابلهانه بود، لكن آنها مى‏فهمند دارند چى مى‏كنند. آنها مى‏خواهند ما را كنار بزنند.

بله، البته آن پر كردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمى‏توانیم [پر] بكنیم. اگر مى‏توانستیم، مى‏كردیم، اما چون نمى‏توانیم بكنیم ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از ظلم است. شما یك نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوى ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تكلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن [است،] تكلیف ما كرده است كه باید برویم همه كار را بكنیم. اما نمى‏توانیم بكنیم؛ چون نمى‏توانیم بكنیم، باید او بیاید تا بكند. اما ما باید فراهم كنیم كار را.

فراهم كردن اسباب این است كه كار را نزدیك بكنیم، كار را همچو بكنیم كه مهیا بشود عالم براى آمدن حضرت- سلام اللَّه علیه- در هر صورت، این مصیبتهایى كه هست كه به مسلمانها وارد شده است و سیاستهاى خارجى دامن بهش زده‏اند، براى چاپیدن اینها و براى از بین بردن عزت مسلمین [است‏].
و باورشان هم آمده است خیلیها. شاید الآن هم بسیارى باور بكنند كه نه، حكومت نباید باشد، زمان حضرت صاحب باید بیاید حكومت. و هر حكومتى در غیر زمان حضرت صاحب، باطل است؛ یعنى، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بیاید درستش كند! ما درستش مى‏كنیم تا حضرت بیاید.

ان شاء اللَّه، خداوند اصلاح كند اینها را. و امیدوارم كه خداوند این روز را بر همه ما، بر همه شما مبارك كند و دست ظالمها را كوتاه كند و قدرت بدهد به ملتهاى مظلوم براى سركوب كردن ظالمها.
و السلام علیكم و رحمة اللَّه."(صحیفه امام(ره)، ج۲۱ صص۱۸-۱۵) خوب با توجه به عبارات بالا دیگر نیازی به بررسی روایات نیست. اما برای اینکه مطمئن‌تر بشویم بررسی می‌کنیم.
ادامه دارد...

اما جواب روایت اول:
شاید قویترین و صحیح‌ترین حدیثی که بتوان به آن استناد کرد همین حدیث باشد. اولا ادامه حدیث می‌گوید:" یُعْبَدُ مَنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏" پس اگر صاحب پرچمی این خصوصیات را نداشت طاغوت نیست.
ثانیا دعوت بر دوگونه است :
۱ - دعوت به نفس كه باطل و غیر شرعی و محكوم است .
۲ - دعوت برای درهم شكستن باطل و اقامه حق و واگذاردن آن به اهلش كه حق و مورد تأیید ائمه معصومین (ع) است .
در این روایت پرچمهایی كه به خاطر دعوت به نفس برافراشته شده محكوم شده، نه پرچمهایی كه برای دعوت به حق برافراشته شده اند.

به عبارت دیگر پرچمی كه در مقابل قائم (عج) واقع گردد طاغوت است نه پرچمی كه در مسیر و طریق و جهت او باشد، به همین جهت در روایت از آن به طاغوت تعبیر شده و گفته شده كه : صاحب آن در مقابل خدا مورد پرستش واقع شده است. مخصوصا که در روایتی از حضرت امام محمد باقر ع آمده است:"... َ وَ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَدْعُو إِلَى أَنْ یَخْرُجَ الدَّجَّالُ إِلَّا سَیَجِدُ مَنْ یُبَایِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَایَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت‏"(الکافی ج۸ ص۲۹۷ ح۴۵۶): و تا هنگام ظهور دجّال كسى نیست كه مردم را به سوى خویش فراخواند مگر آنكه پاره‏اى پیرو پیدا كند، و هر كس درفش گمراهى برافرازد صاحبش جز طاغوت نخواهد بود. پس هر پرچمی که جهت گمراهی مردم برافراشته شود صاحبش طاغوت است نه هر پرچمی. و واضح است که حرکت امام خمینی ره یک حرکت هادی بود نه مضل. نکته‌ی بعد اینکه ما روایاتی در تأئید برخی قیامها داریم مانند روایات فراوانی در تأئید قیام زید. یا موارد زیر:

۱- ۳۷ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین‏(بحار ج۵۷ ص۲۱۶)
۲- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَال‏...وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رَایَةٌ أَهْدَى مِنْ رَایَةِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَةُ هُدًى لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ فَإِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَةُ هُدًى وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِیقٍ مُسْتَقِیم‏...(الغیبة للنعمانی ص۲۵۶ باب ۱۴ ما جاء فی العلامات التی تكون قبل قیام القائم ع و یدل على أن ظهوره یكون بعدها كما قالت الأئمة ع‏ ح۱۳) در اینجا صراحتا امام ع می‌فرمایند پرچم یمانی-که قبل از ظهور حضرت ع برافراشته می‌شود- پرچم هدایت است.
۳- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ یَحْیَى بْنِ سَامٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْكَابُلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ كَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّى یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْر(مانند مورد قبل ح۵۰)
۴- ۴۰ وَ رَوَى بَعْضُ أَصْحَابِنَا قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً إِذْ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْكُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا فَقُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاكَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هُمْ وَ اللَّهِ أَهْلُ قُم‏(بحار ج۵۷ ص۲۱۶)
۵- ...
ثالثا این روایت با خیل عظیمی از روایاتی که حاکی از وجوب امر به معروف و نهی از منکر و همچنین وجوب ایستادگی در برابر ظالم وجود دارد در تعارض است پس برای رفع تعارض ما نمی‌توانیم از آن همه روایت صرف نظر بکنیم بلکه باید این چند روایت مختصری که در این طرف قرار دارد را یک طوری توجیه و تأویل بکنیم.
لذا آیات (بقره: 251; حج: 40 - 41; حدید: 25; نساء: 60; شعراء: 151 - 152; نساء: 24 .) و روایات مستقل (شیخ صدوق، خصال، ج 1، ص 206; نهج‏البلاغه، خطبه‏ی قاصعه، (192) ; وسائل‏الشیعة، ج 18) ، و آیات و روایات امر به معروف و نهی از منکر (وسائل‏الشیعة، ج 11، باب 3، باب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر .)

و قیام حضرت سیدالشهداء، علیه‏السلام، سخنان آن و قیام و انقلاب زید بن علی که مورد تایید امامان بوده است، (شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 252، حدیث 6 .) و تلاش و جهاد حسین بن علی فخ که او نیز تمجید معصومان بوده است، و عباراتی از امامان، علیهم‏السلام، مبنی بر این که «اگر ما یاورانی استوار داشتیم، قیام می‏کردیم‏» ، و اطلاق ادله‏ی مجازات کسی که در مقابل اسلام می‏ایستد و اطلاق روایات ضرورت مبارزه با اهل گناه و نکوهش حاکمان ستمگر و پیروی از آنان (وسائل الشیعه، ج 12، ص 128، باب 42، حدیث 2 .) ، و ادله‏ی جهاد، همه و همه، دلائلی هستند در مقابل اطلاقی که ممکن است از روایات نافی قیام در عصر غیبت استفاده شود .

بنابراین، این ادله، با وسعتی مثال زدنی، این نکته را تاکید می‏کنند که نه تقیه‏ی زمانی است و نه تلاش و قیام به طور مطلق مذموم، بلکه سرزنش و نکوهش قیام یا به دلیل تقیه‏ی امامان معصوم، علیه‏السلام، بوده است و یا به دلیل خصوصیت مورد بوده است . بنابراین، به دست آوردن قاعده‏ی کلی از آن‏ها برای همه‏ی زمان‏ها، صحیح نخواهد بود.

بررسی روایت دوم :
این روایت یک جمله خبری است . یعنی حضرت از قیام نهی نمی کنند . بلکه می فرمایند هر قیامی که از طرف اهل بیت علیهم السلام پیش از قیام قائم علیه السلام برپا شود به این سرنوشت دردناک دچار خواهد شد .
تنها قیامی که اهل بیت علیهم السلام برپا کردند نهضت عاشورا بود . مصیبتی که می فرمایند در زمین و آسمان بزرگترین است و مصیبتی بزرگتر از آن نیست . در مورد علل قیام عاشورا در جای دیگر باید صحبت کرد .
اما با توجه به قیام زید که در بالا عرض شد ، همچنین قیام سید خراسانی و سید یمانی پیش از ظهور مشخص می شود اصل قیام مانعی ندارد و حرام نیست و با توجه به ما بقی ادله ذکر شده در بالا قیام لازم بلکه واجب است .

بررسی روایت سوم :
بررسی سندی: از لحاظ سندی تقریبا بی‌مورد است الا اینکه "عدة من أصحابنا" معلوم نیست چه کسانی‌اند.
بررسی دلالی: با نگاهى به تاریخ و دیگر روایات مى یابیم كه سدیر، فردى بوده كه همواره احساساتش بر عقلش غلبه داشته است و او مى پنداشته قیام و اقدام براى تشكیل حكومت اسلامى ، براى امام علیه السلام وجود دارد و به همین دلیل ، همواره منتظر قیام و خروج آن حضرت بوده است . حضرت در بیان فوق ، نبود امكان قیام و تشكیل حكومت ظاهرى را به ایشان گوشزد كرده است و به وى و افرادى مانند وى ، كه تحت تأثیر احساسات غلط قرار گرفته اند.

سفارش مى كند: بهتر است كه در خانه بنشینند. ما نمى توانیم از روایتى كه او را ملزم مى كند در خانه بنشیند الغاى خصوصیت كنیم و بگوییم: وظائف همه، حتى در عصر غیبت سكوت و خانه نشینى است. نکته‌ی بعد اینکه آیا با این روایت مى توان از همه آیات و روایات و همچنین حكم عقل كه بر وجوب امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا و مبارزه با حاكمان ظالم دلالت دارند، دست برداشت؟!!!

توضیح یکی از علما را نیز درباره این روایت که مشابه همین توضیح است می‌آورم:
"ممكن است اهل سكوت بدین روایت استناد نموده و بگویند: این روایت منحصر به سدیر نیست بلكه بر همه واجب است كه تا خروج سفیانی و قیام قائم (عج) سكوت نموده و از قیام و خروج خودداری ورزند.
اما در پاسخ باید گفت : الغای خصوصیت و تعمیم حكم به همه افراد در تمام زمانها متوقف است به موردی كه ما علم و آگاهی داشته باشیم به این كه شخص خاص و یا مورد خاصی مورد نظر نیست، اما در مورد شخصی همانند سدیر پس از بررسی ویژگی ها و حالتهای او مشخص می‎گردد كه چنین الغای خصوصیتی درباره او صحیح نیست ; زیرا از بررسی و تتبع در احوالات او مشخص می‎شود كه وی كسی نبوده كه بتواند قیام نموده و حكومت اسلامی تشكیل دهد، بلكه یك فرد عادی بوده كه مخلص امام صادق (ع) بوده اما همواره احساساتش بر تدبیر و فكرش غلبه می‎كرده است .
وی از كسانی بوده كه گمان می‎كرده امام (ع) توانایی قیام را دارد و شرایط به عهده گرفتن خلافت برایش مساعد است ; و به همین جهت همواره مصر و منتظر خروج آن حضرت بوده و برای اینكه زیر پرچم آن حضرت باشد انتظار می‎كشیده است .

آن حضرت در این كلام می‎خواهند به وی بفرمایند كه فعلا نمی توانند خلافت ظاهری تشكیل دهند و اینكه علامت قائم به حق خروج سفیانی است . و بر اشخاصی همانند این شخص كه امر بر آنان مشتبه شد و تحت تأثیر احساسات غلط و غیر مطابق با واقعیات قرار گرفته اند، بهترین كار این است كه در خانه های خویش مانده و بدون نتیجه، خود و دیگران را به هلاكت نیندازند."

خلاصه پاسخ و بیان مراد واقعی از این گونه روایات:
در مجموع، پس از بررسی روایات، با مفاد ششگانه‏شان، روشن می‏شود که هیچ یک از این روایات نمی‏تواند مشروعیت قیام و حکومت در عصر غیبت را زیر سؤال ببرد، بلکه این گونه روایات، قیام‏هایی را ممنوع و محکوم به بطلان می‏داند، که دارای شرایط لازم نیست و یا به خاطر اغراض فاسد و امیال و هواها و هوس‏ها انجام می‏شوند .

در نتیجه، اگر قیامی با شرایط بیان شده در شرع، زیر نظر امام عادل (فقیه) انجام پذیرد و اهداف و اغراض آن نیز بر اساس شریعت‏شکل گرفته باشد، زمینه ساز قیام حضرت مهدی، علیه‏السلام، خواهد بود و نه این که نهی نخواهد داشت، بلکه در برخی از موارد، تلاش برای برپایی آن، واجب خواهد بود .

احتمالا بیان این نكته كه تنها قیام و انقلابی كه صددرصد به اهدافش می‎رسد قیام قائم به حق (ع) در آخرالزمان است و سایر انقلابها به این سطح از پیروزی دست نخواهند یافت، اگر چه پیروزیهای نسبی به دست آورده و نتایجی همچون اتمام حجت یا فواید دیگری بر آن مترتب باشد، و به همین جهت ما قائل به وجوب آن شدیم و شما به خوبی می‎دانید كه قیام و انقلابی كه صددرصد به پیروزی رسیده باشد و در سطح همه مردم جهان فراگیر باشد تاكنون حتی به دست پیامبراكرم (ص) نیز تحقق نیافته است.

در هر صورت این گونه روایتها قدرت مقابله با ادله جهاد و امر به معروف و نهی از منكر با تمام گستردگی آن را ندارد; و نمی توان در برابر ضرورت اقامه دولت عدل، و وجوب اجرای قوانین اسلام، و محدود نبودن شریعت اسلام به زمان خاص به آنها تمسك كرد.
.

ممنونم از پاسختون.
اما روایت های دیگری هم وجود دارد در مورد انها چه جوابی دارید مثل:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَوِيَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ
ترجمه: به خدا سوگند هيچ يك از ما [اهل بيت] پيش از قيام قائم خروج نمي كند مگر اينكه مثل او مانند جوجه اي است كه قبل از محكم شدن بالهايش از آشيانه پرواز نموده است در نتيجه كودكان او را گرفته و با او به بازي مي‎پردازند.
و
وَ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ سَيَابَةَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ ذَهَبْتُ بِكِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ وَ سَدِيرٍ- وَ كُتُبِ غَيْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- حِينَ ظَهَرَ الْمُسَوِّدَةُ قَبْلَ أَنْ يَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ- بِأَنَّا قَدَرْنَا أَنْ يَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَيْكَ فَمَا تَرَى قَالَ فَضَرَبَ بِالْكُتُبِ الْأَرْضَ قَالَ أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا يُقْتَلُ السُّفْيَانِيُ
ترجمه: معلى بن خنيس مى گويد: نامه هاى عبدالسلام وسدير و چند نفر ديگر را خدمت امام صادق (ع) بردم، درهمان هنگام كه سياه پوشان ظاهر شدند. وقبل از اينكه بنى عباس آشكار گردند. مضمون نامه ها چنين بود كه ما تصميم گرفته ايم كه امر رهبرى و حكومت به شما واگذار شود، نظر شما چيست؟ امام صادق (ع) نامه ها را برزمين زد وفرمود: اى واي، اى واي، من كه امام اينها نيستم. آيا نمي دانند كه مهدى موعود كسى است كه سفيانى را به قتل مى رساند.

با سلام مجدد
دوست عزیز در جواب به این دو روایتی که ذکر کردید عرض کنم که در روایت اول حديث مرفوع است. پس ضعيف محسوب مي‌شود.
اما از نظر دلالی این روایت باید عرض کنم اينجا امام(ع) در مقام بيان حکم قيام قبل از ظهور نيست. بلکه يک خبر غيبي مي‌فرمايند که هر کسي از ما(در خود اينکه اين ما منظور ائمه(عليهم السلام) هستند يا تمامي سادات را شامل مي‌شود اختلاف نظر وجود دارد.) قبل از قيام حضرت حجت(عج) قيام کند با شکست مواجه مي‌شود اما نه اينکه اين قيام کردن حرام و باطل باشد.

حتي زماني ممکن است پيش بيايد که انسان با اينکه مطمئن است کشته مي‌شود اما باز هم بايد حرکت بکند که نمونه بارز و شاخص اينچنين وضعيتي قيام امام حسين(ع) است که با اينکه يقين داشت کشته مي‌شود اما باز قيام کرد. حتي خود امام حسين(ع) در حديثي مي‌فرمايند:"... أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَى‏ عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَيَاةَ وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما..." يا مثلا در دفاع مقدس خودمان در بعضي عملياتها با اينکه مثلا احتمال شهيد شدن بالاي ۹۰% بود باز هم عمليات انجام مي‌شد.

يک احتمال ديگر هم مي‌توان و آن اينکه اصحاب ائمه(عليهم السلام) از آنها درخواست مي‌کرده‌اند که قيام کنند و ائمه(عليهم السلام) با بيان احاديثي مشابه حديث بالا مي‌فرمايند آن امامي که اگر قيام کند پيروز مي‌شود و مي‌تواند حکومت اسلامي برپا کند؛ ما نيستيم. او کس ديگري است.
.

اما روایت دومی که ذکر فرمودید باید عرض کنم که اين روايت نشان مي دهد كه شيعيان درزمان ائمه همواره درانتظار ظهور وقيام حضرت مهدى بودند كه اخبارش را از پيامبراكرم وائمه شنيده بودند. شيعيان در زمان ائمه، درشرائط بسيار دشوارى زندگى مى كردند. و مورد تعقيب خلفاى جور بودند؛ به زندان مى افتادند يا تبعيد يا كشته مى شدند.
خلفاى وقت نسبت به موضوع قيام وقائم حساسيت خاصى داشتند و همواره در بيم وهراس و مراقب اوضاع بودند و از سادات علوى وبالاخص افراد سرشناس آنها كاملاً مراقبت مى كردند. اين حديث در چنين اوضاع و شرائطى صادرشده است.

شيعيان كه به انواع گرفتاريها مبتلا بودند، با اصرار از ائمه مى خواستند كه قيام كنيد و مسلمين را ازبند حكومتهاى غاصب و ستمكار آزاد سازيد، يا اجازه مى خواستند كه به يارى بعضي از سادات علوى كه با ادعاي مهدى موعود قيام كرده اند بشتابند.
ائمه به شيعيان مى فرمودند درقيام مهدى موعود عجله نكنيد كه زمان آن هنوز فرانرسيده است. و مي فرمودند: خروج كنندگان به عنوان مهدى موعود و قائم آل محمد خروج كرده اند درصورتى كه قائم معهود نيستند. قيام قائم معهود علائم خاصى دارد كه هنوز آشكار نشده است.

اين حديث ازعجله كردن واقدام به يك حركت خام و ناپخته نهى مى كند، ولى نمى گويد كه درصدد تهيه اسباب و مقدمات يك نهضت كامل براى مبارزه با ظلم و استكبار و كفرو بى دينى نباشيد.
بايد توجه داشت كه مفاد احاديث اين نيست كه تكليف جهاد و دفاع و امربه معروف و نهى ازمنكر ووجوب دفاع از محرومين و مستضعفين، درزمان غيبت امام زمان(ع) از مسلمين ساقط شده و بايد تماشاگر صحنه هاى فساد باشند و فقط براى تعجيل درظهور حضرت مهدى دعا كنند.

توضيح یکی از علما نيز بدين شرح است:
"در اين روايت باز ملاحظه مي‎فرماييد كه سدير و ساير رفقاي او به خاطر آگاه نبودن از شرايط جامعه و مقدار توانايي امام، و عدم درك صحيح از اهداف و مقاصد سياه جامگان، پنداشته اند كه زمينه براي بازگرداندن خلافت جامعه به صورت بالفعل به امام (ع) فراهم است .
اما غافل از اينكه ابومسلم اگرچه مردم را به اطاعت فردي از افراد بني هاشم دعوت مي‎نمود و چند سال اين شعار را مي‎داد و افراد بسياري نيز به همين جهت از وي پيروي نمودند، اما آنان اين شعار را به خاطر جذابيتي كه داشت در مقابل بني اميه - كه كشندگان اهل بيت پيغمبر(ص) به ويژه سيدالشهداء(ع) بودند - انتخاب كرده بودند، و غرض ابومسلم در واقع بازگرداندن حق به اهلش نبود كه خلافت را به امام صادق (ع) واگذار كند.

وي از جانب ابراهيم بن محمد عباسي مبعوث بود كه امور خراسان را سروسامان بخشد و پس از كشته شدن ابراهيم مردم را به خلافت برادرش "عبدالله سفاح" دعوت مي‎نمود و به وسيله سپاهيان همين ابومسلم بود كه سفاح توانست بر مروان حمار (آخرين خليفه اموي) پيروز گشته و او را متواري كند، اما وضعيت آنان بر افرادي همانند سدير و رفقايش مشتبه و نامشخص بود. و اينكه امام (ع) در روايت فرمود: "من امام اينان نيستم" شايد مراد از اينان اشاره به سياه جامگان باشد، يعني آنان مرا امام خود نمي دانند.
و محتمل است كه اشاره به سدير و رفقايش باشد و امام مي‎خواهد بفرمايد: من امام اينان نيستم، چون كه از من اطاعت ندارند، يا من امامي كه بالفعل خلافت اينان را به عهده داشته باشم نيستم."

عمار;145684 نوشت:
در برابر علما و فقهایی که در ولایت فقیه را در عصر غیبت پذیرفته‌اند و شأن حکومت را برای فقیه قائل هستند. علما و فقهائی نیز داریم که شأن حکومت را برای فقیه در عصر غیبت قائل نیستند؛ که از آن اصطلاحا به نظریه تعطیل یاد می‌شود.(که البته تعدادشان بسیار بسیار اندک است.)

سلام ممنون از پاسخگویتان
اما این که می گویید افراد بسیار بسیار کمی هستند که شان حکومت را برای فقیه قائل نیستند وقعا مایه تعجب است.
از متقدمین ممثل سید بن طاوس صاحب حدائق صاحب وسائل و....که بگزیم که تعدادشان بسیار بسیار زیاد است چند مثال از متاخرین میزنم:
1-آیت الله خویی که قبول نداشتن منصب حاکمیت برای فقیه مشهور است.
2-آیت الله سید احمد خوانساری:ایشان شاگرد آخوند خراسانی بودند و علاوه بر این که شان حکومت برای فقیه را قایل نبودند بلکه اجرای حدود را توسط هر کس هر چند مجتهد جامع شرایط باشد در زمان غیبت حرام می دانستند.
3-آیت الله اراکی نیازی به معرفی ایشان نیست
4-آیت الله غروی اصفهانی مشهور به کمپانی:آیت الله بهجت هر وقت می خواستن از ایشان یاد کنند تعبیر استاد ما را بکار میبردند.
5-آیت الله سید محمد روحانی: در اعلمیت ایشان همین بس که تا وقتی زنده بوند آیت الله وحید رساله ندادند ایشان به دلیل مخافت ها یی که کردند سال ها در زندان خانگی به سر بردند و حتی اجازه نداند جنازه را به حرم حضرت معصومه منتقل کنند بلکه جنازه شان را در خانه خود دفن کردند.
برای مطالعه بیشتر درباره اشان اینجا را ببینید.
http://www.rasaam.net/Fa/Resume.aspx?i=3
6-آیت الله حایری بنیان گزار حوزه علمیه قم
7-علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان

با سلام مجدد
دوست عزیز صرف اسم بردن علما ملاک نیست شما دقیق و با ذکر سند بفرمایید این بزرگان در کجا ولایت فقیه رو منکر شدند.
من نمونه عرض کنم که خود سید بن طاوس در زمان خود، طبق مقتضیات زمانه، در مسائل سیاسی نیز دخالت می‏کرد.زهد و پارسایی و تقوای بی‏نظیر او هرگز مانع آن نبود که در صورت مصلحت جوامع اسلامی، از پذیرفتن تصدّی برخی مسائل سیاسی شانه خالی کند.
حال اگر او مخالف ولایت فقیه است چرا در مسائل سیاسی دخالت داشت.یعنی دقیق مخالف ادعای شما.
صاحب حدائق و... بمونه که اونها هم اصل ولایت فقیه در دوران غیبت رو قبول دارند.

اما آیت الله خویی:
شما چرا به شنیده ها نگاه می کنید تتبعی داشته باشید به حقیقت می رسید.
آیت الله خویی در كتاب منهاج الصالحین كه به عنوان آخرین اثر تألیفی در حدود یكسال و اندی پیش از رحلت ایشان به چاپ رسید با صراحت از عنوان ولایت مطلقه فقیه استفاده نمودند و این در حالی است كه ایشان از جمله فقیهانی است كه دلالت ادله لفظی و روایی بر اثبات ولایت فقیه را ناتمام می‌دانست. ایشان در این اثر با طرح بحث جهاد ابتدایی در عصر غیبت و ردّ ادله مشهور ـ كه قایل به عدم مشروعیت آن می‌باشند ـ مطابق دیدگاه صاحب جواهر اذن فقیه جامع‌الشرایط را در مشروعیت ان شرط می‌دانند .[ خویی، منهاج الصالحین، ج 1، چاپ 28، انتشارات مدینه العلم، 1410، ص 365 ـ 366.] سپس در بحث تقسیم غنایم پس از آن كه غنایم را به سه دسته تقسیم می‌كنند می‌نویسند:
«آری ولی امر حق تصرف در آن غنایم را بر اساس آنچه مصلحت تشخیص دهد دارد زیرا این مقتضای ولایت مطلقه او بر آن اموال است...»[ همان، ص 379. .]

با این توضیحات روشن می شود که معرفی آیت الله خویی ره به عنوان مخالف نظریه ولایت فقیه سخن صحیحی نیست و ایشان در باب احکام انتظامی اسلام ولایت فقیه را ثابت دانسته حتی جهاد ابتدایی در عصر غیبت را برای فقیه جامع الشرایط جایز دانسته اند با این که مرحوم امام که ولایت مطلقه فقیه را قائل هستند جهاد ابتدایی را از امور مختص به امام معصوم دانسته و آنرا برفقیه جایز نمی دانند . و در امور حسبیه نیز فقیه جامع الشرایط را قدر متیقن از جواز تصرف در این امور دانسته اند.
دیگر مثال هایی هم که از علما فرمودید این چنین قابل خدشه هستند و در ذکر همه به بیراهه رفته اید.
لذا این کامنت شما در کل غلط است.در ادمه نظر بعضی دیگر از علمایی رو که فرمودید عرض میکنم.

اما علامه طباطبایی:
علامه طباطبایی به لحاظ سیره نظری همان اعتقاداتی را داشتند که سایر فقهای اسلام و به ویژه انقلابیون و از جمله امام خمینی ره داشتند و به همین دلیل شاید مهمترین نظریه پردازان حکومت اسلامی را طیف شاگردان علامه تشکیل می داد . به عنوان مثال ایشان تشکیل حکومت اسلامی را واجب می دانستند و در زمینه مدل حکومت اسلامی معتقد بودند : « راجع به طرح های مربوط به حكومت اسلامی، در شریعت اسلام دستوری نیامده و حقا هم نباید وارد شود. زیرا شریعت تنها متضمن مواد ثابت دین است.

طرز حكومت‏با تغییر و تبدیل جامعه‏ها به‏حسب پیشرفت تمدن قابل تغییر است. طرز حكومت های اسلامی را در هر عصر، باید با در نظر گرفتن سه ماده ثابت‏شرع اسلام تعیین كرد:
1) مسلمانان تا آخرین حد ممكن باید در اتحاد و اتفاق بكوشند;
2) مرز جامعه اسلامی اعتقاد است; نه مرزهای طبیعی;
3) اصل، رعایت و اجرای سیرت و سنت رسول‏الله(ص) است.» (طباطبایی، محمدحسین، مقاله ولایت زعامت )

همچنین ایشان در زمینه در این‏كه چه كسی باید حكومت كند و چرا باید از وی اطاعت‏شود؟ به قانون طبیعی تمسك کردند و معتقد بودند انسان فطرتاً به دنبال آگاه‏ترین، بهترین و عادلترین فرد است كه در اسلام در زمان غیبت، فقیه است. وی در اثبات چنین امری از شیوه فقهی مبنی بر تفویض امر ولایت از بالا استفاده نكرده بلكه استدلالی عقلی و فلسفی دارد.( اندیشه سیاسی علامه طباطبایی، مصطفی زهرانی، علوم سیاسی، ش‏1، ص‏89 )

و می‏گوید: به حكم فطرت، وجود مقام ولایت در هر جامعه‏ای بر اساس حفظ مصالح عالیه ضروری است. اسلام نیز پا بپای فطرت پیش می‏رود. نتیجه این دو مقدمه این است، فردی كه در تقوای دینی و حسن تدبیر و اطلاع بر اوضاع از همه مقدم است، برای این مقام متعین است و در این كه اولیای حكومت‏باید زبده‏ترین و برجسته‏ترین افراد جامعه باشند، كسی تردیدی به‏خود راه نمی‏دهد.

بر این اساس از در دیدگاه علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند.بی‏شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود.زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچگونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم آوردن زمینه‏های انجام آن تکالیف را نداشته باشند.

مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ (رجوع شود به: علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 .) بنابر این ایشان اعتقاد تامی همچون اکثر فقهای اسلام به ولایت فقیه داشتند . و او را دارای حق حاکمیت الهی برای حکومت اسلامی می دانستند .
.

آیت الله اراکی هم که مشخص است بالکل منکر ولایت فقیه نیستند فقط محدودیت هایی ذکر کرده اند.
جالبه که ایشان حمایت های زیادی از امام و انقلاب او داشتند و در مورد رهبر فعلی هم سخن زیبایی فرمودند که نشان رضایت ایشان از ولایت فقیه است.

آیت الله العظمی اراكی رحمةالله علیه در زمان انتخاب رهبری فرمودند:
" انتخاب شایسته‌ی حضرت عالی به مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران،مایه‌ی دلگرمی و امیدواری ملّت قهرمان ایران است"
روزنامه جمهوری اسلامی 22/3/1368

اما آخوند خراسانی:
آخوند خراسانی دلالت اخبار بر «ولایت فقیه» را نا تمام می داند، ولی با استفاده از دلیل عقلی، ولایت فقیه را اثبات کرده است.دقیقا همان چیزی که بنده تاکید زیاد به آن دارم.
آخوند خراسانی دلیل عقلی را در توضیح کلام شیخ، در بیان ادله ولایت اذنی و تقسیمات چهارگانه شیخ از کارهای نیک و معروف، مطرح کرده است. با کمک گرفتن از کلام شیخ انصاری و دقت در عبارات آخوند خراسانی، میتوانیم دلیل عقلی رو بیان کنیم.

همانطور که گفتیم شیخ انصاری در «مکاسب»، کارهای نیک و معروف را که می دانیم شارع تحقق آنها را خواسته به چهار دسته تقسیم کرده است.

به این نحو که یا شارع انجام دادن آن کارهای معروف را به عهده اشخاص معین گذاشته است، مانند تصرف در اموال کودک که به عهده پدر یا جد پدری است؛ یا به عهده گروه خاصی گذاشته است، مانند قضاوت که به عهده فقهاست؛ یا وظیفه همه مردم است مانند امر به معروف و نهی از منکر و... یا اینکه معروف جزو هیچ کدام از سه دسته فوق نیست.

دسته چهارم، خود به دو قسم تقسیم می شود: در قسم اول فقیه با ادله تشخیص می دهد که وجود و وجوب آن معروف منوط به حضور و اذن امام معصوم ـ علیه السلام ـ است، مانند جهاد ابتدایی، یا منوط نیست.

این اموری که جزو سه دسته گذشته نبوده و منوط به اذن امام ـ علیه السلام ـ هم نیست؛ مانند کلیه امور سیاسی جامعه که در ارتباط با حکومت می باشد و نیز شؤون اجتماعی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی که باید به وسیله دولتها اداره شود، از قبیل اقامه نظم، برقراری امنیت. شارع مقدس برای اداره این امور حتما باید کسی را نصب کند. آن شخص یا همه مسلمانان هستند یا تنها عادلان و افراد موثق هستند. در هر کدام از سه عنوان اول که نصب شده باشد، فقیه نیز داخل است؛ ولی اگر فقیه نصب شده باشد، آن عناوین داخل نیستند.

پس ثبوت ولایت بر این امور برای فقیه یقینی و قطعی است و به تعبیر آخوند خراسانی فقیه قدر متیقن از میان افرادی است که احتمال داده می شود که مباشرت یا اذن و نظر او در اداره این امور معتبر باشد و نسبت به بقیه افراد مشکوک است و اصل عدم ولایت نسبت به دیگر افراد جاری می شود.

منبع:
حاشیه بر مکاسب، آخوند خراسانی، ص 96. «لکنها موجبة لکون الفقیه، هو القدر المتیقن من بین من احتمل اعتبار مباشرته او إذنه و نظره.»

موضوع قفل شده است