شیعه یعنی چه کسی ؟ تعریف شیعه

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شیعه یعنی چه کسی ؟ تعریف شیعه

سلام
چندی است که بیان غیر منطقی بعضی افراد احساساتی این معنا را در هاله ای از ابهام فرو برده است که شیعه یعنی چه کسی ؟ تعریف شیعه چیست ؟
ما در اینجا تعریفی از شیعه ارائه می دهیم تا مورد نقد و بررسی اهل نظر قرار گیرد :
شیعه کسی که به ولایت امام معصومی که از اهل بیت عصمت ع شناخته است معتقد بوده و در صورت عدم محذور تابع قول و عمل ایشان می باشد
تبیین :
1- شیعه به ولایت امامان اهل بیت ع معتقد است
2- شیعه به ولایت آن ائمه ای ع که می شناسد معتقد است
تفاوت این مطلب با مطلب قبلی این است که در مطلب شماره 1 به اصل اعتقاد به ائمه ع اشاره شد اما در اینجا یک نکته مورد توجه قرار گرفته و آن اینستکه ممکن است برای یک شیعه شناخت سایر ائمه حاصل نشود مثلا برای برخی شیعیان زمان سیدالساجدین امامان بعدی مشخص نباشندپس به تفصیل به آنها معتقد نخواهد بود . یک چنین فردی هم شیعه است .
3- شیعه تابع قول و فعل ائمه ع است البته در صورتی که این پیروی محذوری نداشته باشد
قید عدم محذور برای کسانی است که به هر دلیل نمی توانند از ائمه در عین اعتقاد به ولایت ایشان پیروی کنند از قبیل افرادی که در شرایط تقیه هستند . اینها مطمئنا نمی توانند از قول و فعل ائمه ع پیروی کنند بلکه مجبورند به قول و فعل مخالفین عمل نمایند اما در عین حال شیعه محسوب می شوند .

دوستان نظر بدهند
موفق باشید

حامد;145651 نوشت:
دوستان نظر بدهند

سلام علیکم

آقا حامد یک سوال دارم از شما و همه دوستانی که می آیند و نظر میدهند.

اون دوستانی که ولایت تنصیصی را پذیرفته اند و شیعه اثنی عشری هستند آیا در زندگیشان یاد دارند که مثلا رفته اند کار خیری بکنند بروند نظر یک امام را بپرسند ؟

منظور این است که نظر ائمه چقدر برایشان شرط است و اهمیت دارد ؟
دوم
بعضیها هستند که اصلا نظر کسی را نمیپرسند و اهل مشورت هم نیتسند. خب اینها رو اگر فاکتور بگیریم و بگوئیم غیر از این دسته
مابقی که به 12 امام بعلاوه پیامبر و ام ابیها اعتقاد دارند بر مبنای نبوت و امامت تا به حال بجز نام این افراد را بردن پیش آمده که از هر کدام مطلبی را بیاموزند؟

و یا کسی را سراغ دارند که قبل از مرگش بگوید من از فلان امام این را آموختم و... تعداد ائمه ای که نام میبرد حداقل یا حداکثر به 5 نفر برسد ؟

یاحق

حامد;145651 نوشت:
که شیعه یعنی چه کسی ؟ تعریف شیعه چیست ؟

با سلام

این تایپک ها هم قبلا در سایت مطرح شده است در مورد شیعه

http://www.askdin.com/showthread.php?t=2456

http://www.askdin.com/showthread.php?t=111

به طور کلی همان طور که جناب حامد هم اشاره کردند
شیعه به کسی گفته می شود که بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله معتقد به امامت و خلافت بلافصل علیعلیه السلام است
البته شیعه به چندین فرقه هم تقسیم می شود
ولی کسی که به خلافت بالافص مولا بعد از پیامبر معتقد باشد شیعه گویند
کتاب شیعه در اسلام اثر ارزشمند علامه طباطبایی در مورد شیعه است و فرقه های شیعه

bina88;145661 نوشت:
اون دوستانی که ولایت تنصیصی را پذیرفته اند و شیعه اثنی عشری هستند آیا در زندگیشان یاد دارند که مثلا رفته اند کار خیری بکنند بروند نظر یک امام را بپرسند ؟

جناب بینای عزیز
لطفا برخی اصطلاحات تخصصی را تبیین کنید تا برای همه دوستان مورد استفاد باشد و در مباحث شرکت کنند

تا بحث را ادامه دهیم
ممنون

bina88;145661 نوشت:
اون دوستانی که ولایت تنصیصی را پذیرفته اند و شیعه اثنی عشری هستند آیا در زندگیشان یاد دارند که مثلا رفته اند کار خیری بکنند بروند نظر یک امام را بپرسند ؟

سلام
اصل بر این است که یک مومن با اطلاع از هدایت شرع مقدس یا امر او اقدام به امور خیر کند .
دیگر اینکه خیلی از روایات اهل بیت ع در پاسخ به امثال این پرسشهای علمی و عملی است .
پس اینطور نیست که در این خصوص مراجعه نبوده است .

bina88;145661 نوشت:
بعضیها هستند که اصلا نظر کسی را نمیپرسند و اهل مشورت هم نیتسند. خب اینها رو اگر فاکتور بگیریم و بگوئیم غیر از این دسته مابقی که به 12 امام بعلاوه پیامبر و ام ابیها اعتقاد دارند بر مبنای نبوت و امامت تا به حال بجز نام این افراد را بردن پیش آمده که از هر کدام مطلبی را بیاموزند؟ و یا کسی را سراغ دارند که قبل از مرگش بگوید من از فلان امام این را آموختم و... تعداد ائمه ای که نام میبرد حداقل یا حداکثر به 5 نفر برسد ؟

ممکن است بعضی افراد نسبت به معیار مطرح شده تقصیری داشته باشند که گناه محسوب شده و بحث گناه مساله جداست
موفق باشید

حامد;145651 نوشت:
شیعه تابع قول و فعل ائمه ع است البته در صورتی که این پیروی محذوری نداشته باشد

سلام
یکی از اهداف مهم ما از طرح این موضوع تاکید بر روی همین مطلب است . چه اینکه بعضی می خواهند القاء کنند برای تعیین تشیع صرفا می توان به قول و عمل افراد نگاه کرد و بر آن اساس بر تشیع و تسنن فرد حکم کرد در حالیکه این قید نشان می دهد چه بسا یک فرد عقیده کامل به ائمه اهل بیت ع داشته باشد اما بخاط شرایط نتواند حتی از یک عقیده و عمل ایشان به نحو ظاهر پیروی کند .
این افراد در تاریخ اسلام بسیار بوده و هستند . مومنان قلبی کاملا معتقدی که در میان متعصبین از اهل تسنن زندگی کرده و می کنند و جرات ابراز عقیده و عمل ندارند چه اینکه با خطرات و آسیبهای متعددی روبرو می شوند و چه بسا بسیاری از ایشان بدون اینکه شناخته شوند از دنیا بروند که بی شک شیعه جان سپرده اند اما کسی اطلاع ندارد مگر خدا و اولیاء گرامیش .
خوب این نشان می دهد که نمی توان صرفا بر اساس گفتار یا کردار کسی بر تسنن یا تشیع او حکم کرد هرچند می توان گفت این فعل فلانی مطابق یا مخالف نظر شیعه است اما نمی توان نتیجه گرفت که او شیعه نبوده است چه اینکه بخش اصلی و اساسی تشیع اعتقاد قلبی است که قابل مشاهده ظاهری نیست
موفق باشید

bina88;145661 نوشت:
سلام علیکم

آقا حامد یک سوال دارم از شما و همه دوستانی که می آیند و نظر میدهند.

اون دوستانی که ولایت تنصیصی را پذیرفته اند و شیعه اثنی عشری هستند آیا در زندگیشان یاد دارند که مثلا رفته اند کار خیری بکنند بروند نظر یک امام را بپرسند ؟

منظور این است که نظر ائمه چقدر برایشان شرط است و اهمیت دارد ؟
دوم
بعضیها هستند که اصلا نظر کسی را نمیپرسند و اهل مشورت هم نیتسند. خب اینها رو اگر فاکتور بگیریم و بگوئیم غیر از این دسته
مابقی که به 12 امام بعلاوه پیامبر و ام ابیها اعتقاد دارند بر مبنای نبوت و امامت تا به حال بجز نام این افراد را بردن پیش آمده که از هر کدام مطلبی را بیاموزند؟

و یا کسی را سراغ دارند که قبل از مرگش بگوید من از فلان امام این را آموختم و... تعداد ائمه ای که نام میبرد حداقل یا حداکثر به 5 نفر برسد ؟

یاحق

منظورتون چیه که نظر ائمه را بپرسند؟!!نظر ائمه هم گفتار و هم کردارشون در کتب آمده و متخصصین این فن دروغ و راست بودن آنها را روشن کرده اند.
شما هرچی در مورد شخصیت های تاریخی خوانده اید مثلا اونجا که از جلال الدین محمد بلخی دفاع می کنید ایشان را دیده اید؟؟
شاید منظورتان را واضح بیان نفرموده اید
والله اعلم

رصدگر;145786 نوشت:
منظورتون چیه که نظر ائمه را بپرسند؟!!نظر ائمه هم گفتار و هم کردارشون در کتب آمده و متخصصین این فن دروغ و راست بودن آنها را روشن کرده اند. شما هرچی در مورد شخصیت های تاریخی خوانده اید مثلا اونجا که از جلال الدین محمد بلخی دفاع می کنید ایشان را دیده اید؟؟ شاید منظورتان را واضح بیان نفرموده اید


اول یک مطلبی را ذکر کنم و آن اینکه
آن کسی که میگوید که پیامبر مرده پس صدای ما را نمیشنود قایل به تجسیم است. این جسم است که محدود به زمان و مکان است و چون کسی بمیرد جسمی است که از ما دورشده لذا صدای ما را نمیشنود این ادعا اعتقادات وهابیت و حنابله و بعض اهل سنت است.

دوم اینکه منظور همان رجوع به کلام ایشان است. مثلا در نهج البلاغه علی علیه السلام دو صفت باعث شده که هرکسی آنرا میخواند مجذوبش میشود خواه شیعه باشد خواه سنی خواه مسیحی یا حتی یهودی.

آن دو صفت صدیق و فاروق است. ( نمیدانم چه کسی این صفات را به ابوبک و عمر نسبت داد ولی در مورد علی که تجلی این صفات است چیزی نگفت. پندار کردار و گفتار علی ابن ابی طالب بیش از هرکسی مبین این صفات است)
صداقت بتاکید و جدائی حق از باطل آنهم بتاکید بر اساس علم و اشراف بر دین از صفات علی ابن ابی طالب است و در نهج البلاغه در تمام خطبات نامه ها کلمات و سفارشات ایشان این صفات را میبینیم.

حال بروید ببینید چند نفر به این صفات پایبندند ؟ بین شیعه جستجو کنید. این دیگر لازم نیست علی علیه السلام زنده در میان ما باشد که از او چیزی بیاموزیم.

بقول حامد گرامی چه بسا کسانی هستند که سنی می میرند ولی این صفات را از نبی اکرم صلی الله و علی علیه السلام که در نهج البلاغه منعکس شده آموخته اند و بدان عمل کرده اند.

یا مثلا این روایت از امام جعفر صادق را در پست بعدی می آورم فقط قسمت فارسی اش را بروایت از مصباح الشریعه ترجمه مصطفوی صفحه 167


..

(باب چهلم در عجب و خود بينى) : در وصف مقدس مآبان

حضرت صادق (ع) فرمود: عجب و تمام عجب از كسى است كه به سبب اعمال و عباداتش خود بينى پيدا كند، و او نمى‏داند كه عاقبت امر و انجام كارش چگونه خواهد بود.
پس كسى كه به سبب حالات و اعمال خويش به خود ببالد؛ بطور مسلم از راه هدايت و سعادت منحرف و گمراه گشته و چيزى را كه اهليت ندارد ادعا كرده است؛ و هر كه امرى را كه سزاوار آن نيست و بر خلاف حقيقت دعوى نمايد؛ دروغگو خواهد بود، اگر چه دعوى او در دل و نهان بوده و مدت و مهلت به او داده شود.
و نخست چيزى كه به يك شخص مبتلا به خود بينى وارد مى‏شود اينست كه آنچه وسيله عجب و خود بينى است از او گرفته مى‏شود تا به عجز و حقارت خود آگاه گشته و در باره خود به اين معنى كه عاجز و ناتوان است شهادت بدهد، و در اين صورت حجت خدا براى او تمام خواهد شد، چنان كه عاقبت امر ابليس اين طور شد.

( شرح‏
منشأ خود بينى جهالت است، يعنى جهالت به عظمت و جلال و جمال و نفوذ پروردگار متعال، و نتيجه اين جهالت، توجه نكردن به فقر و ضعف و عيوب و محدوديت خود مى‏باشد.
و در اثر اين دو نادانى: صفات و حالات و اعمال و عبادات انسان جلوه پيدا كرده، و حالت خودبينى و عجب و خود پسندى پديدار مى‏شود. پس خود بينى بر خلاف حقيقت است، و در واقع غفلت كردن از ضعف و فقر و عيوب خويش مى‏باشد.
)

ادامه :
و خود بینی فرع دانه كفر است، كه در زمينه نفاق نمو و رشد پيدا كرده، و با آب ظلم سيراب مى‏شود، و شاخه‏هاى آن جهالت است، و برگهاى آن ضلالت است، و ميوه آن لعنت و خلود در آتش است. پس كسى كه با صفت عجب متصف گرديد؛ البته تخم كفر را كاشته، و با زراعت و كشاورزى نفاق، ناچار نتيجه آن گرفتارى و آتش خواهد بود.
(مصباح الشريعة-ترجمه مصطفوى ص : 169)
خود را ديدن در مقابل خدابينى است، و هنگامى انسان خود را ديده و از خود ستايش كرده و خود را مى‏پسندد كه نتواند عظمت و جلال پروردگار متعال را ديده و در مقابل او خضوع و خشوع كند. و اين معنى در حقيقت مرتبه‏اى است از مراتب كفر، و چون اين مرتبه در دل انسان جايگير گشت، زمينه نفاق و خلاف فراهم شده، و به وسيله تعدى كردن از حق و تجاوز از صراط حقيقت و معرفت و ظلم بر خود و ديگران، جهالت و ضلالت شاخ و برگ پيدا خواهد كرد.

چنین روایتی و روایات بسیاری هستند که برای مومن همچون نوشدارویند برای زهر

این روایت بحدی لازم است برای مومنین که باید آنرا در دفترچه یاد داشت خود بنویسند و هرباری که صبح شد و به یاد نماز شب دیشب شان افتادند آنرا از جیبشان در بیاورند و بخوانند و به خدایتعالی پناه ببرند از کفر )

انها دیگران را کافر میپندارند در حالیکه خودشان به کفر دچار شده اند که از آن بی خبرند.

این هم نسخه شیعیان مقدس مآب که بدست امام جعفر صادق پیچیده شد.

با این اوصاف چند شیعه باقی ماند ؟

یاحق


امام صادق عليه السّلام فرمود:

مؤمن را سزاوار است كه داراى هشت خصلت باشد:

1- هنگام شدائد با وقار باشد،

2- هنگام بلا شكيبا باشد،

3- در فراوانى نعمت سپاسگزار باشد،

4- بآنچه خدا روزيش كرده قانع و خرسند باشد،

5- بدشمنانش ستم نكند،

6- بارش را بر دوستانش نيفكند [بخاطر دوستانش متحمل گناه نشود]

7- بدنش از او در رنج و مشقت باشد (از بسيارى عبادت و قضاء حوائج مردم)

8- مردم از ناحيه او در آسايش باشند

اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 79

طاها;145725 نوشت:
لطفا برخی اصطلاحات تخصصی را تبیین کنید تا برای همه دوستان مورد استفاد باشد و در مباحث شرکت کنند

شما استادید بنده توضیحی که میدهم شاید ناقص باشد ولی به فرموده تا آنجائیکه از تنصیص بودن امام و ولایت میدانم خلاصه عرض میکنم.

گروهی از انصار و مهجرین و در کل صحابه نبی اکرم صل یالله علیه و آله به حدیث غدیر احترام گذاشتند و ولایت را بعد از نبوت حکم الهی دانستند.
یعنی همانطوریکه نبی اکرم طبق فرمان خداوند پیامبر شدند و نص صریح آیات بر این امر دلالت دارد بعد از نبی بنا بر حکم آیات و توصیه پیامبر امامت نیز وجود دارد و علی علیه السلام بعداز نبی اول امامند
این امامت نیز بر اساس توصیه های قرآنی در شان امامت علی و اولیاء بعد اوست و لذا نص صریح قرآنی است و نهایتا اینکه نیاز به ولی هم در قرآن ذکر شده لذا در هر زمانی ولی ای از ائمه بر شیعیان ولایت دارد که آنهم نص بحساب می آید.
این ولایت را ولایت تنصیصی گویند.
جناب طاها لطفا اگر این توصیف بنده ایرادی دارد تکمیل بفرمائید.
یاحق

bina88;145864 نوشت:
این هم نسخه شیعیان مقدس مآب که بدست امام جعفر صادق پیچیده شد. با این اوصاف چند شیعه باقی ماند ؟

سلام
به حسب تعریف می توان برای شیعه کمال و نقصی قائل شد و آن اینستکه شیعه کامل آنستکه در عقیده و قول و عمل قریب به معصوم ع باشد و شیعه ناقص آنستکه فی الجمله اینها را داشته باشد ( به استثنای فرد تقیه گر ) پس نمی توان گفت فرد معجب شیعه نیست بلکه باید گفت او شیعه کامل نیست . ناقص است و به حسب میزانهای باطنی به قول شما کافر این حقیقت است که در پیشگاه استقلال وجودی حق تعالی او هیچ نیست و از خود چیزی ندارد .
موفق باشید

حامد;145783 نوشت:

یکی از اهداف مهم ما از طرح این موضوع تاکید بر روی همین مطلب است . چه اینکه بعضی می خواهند القاء کنند برای تعیین تشیع صرفا می توان به قول و عمل افراد نگاه کرد و بر آن اساس بر تشیع و تسنن فرد حکم کرد در حالیکه این قید نشان می دهد چه بسا یک فرد عقیده کامل به ائمه اهل بیت ع داشته باشد اما بخاط شرایط نتواند حتی از یک عقیده و عمل ایشان به نحو ظاهر پیروی کند .

با سلام و عرض ادب
شيعه در لغت يعنى پيرو و ياور[1] اما افزون بر معناى لغوى، شيعه داراى معانى اصطلاحى نيز هست.
شيعه در اصطلاح شيعيان بر كسى اطلاق مى‏شود كه ولايت امام على «عليه‏السلام» را پذيرفته باشد.

اما در اصطلاح اهل‏سنّت معانى چندى از شیعه برداشت مى‏شود:
1- «من احب عليا عليه‏السلام و اولاده؛ با تمسك به آيه «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى». طبق اين معنا همه مسلمانانى كه اهل‏بيت عليهم‏السلام را دوست دارند در رديف شيعيان قرار گرفته و دشمنان اهل‏بيت عليهم‏السلام ناصبى و كافر شمرده مى‏شوند.

2- كسى كه معتقد باشد على«عليه‏السلام» خليفه چهارم اما برترين خلفاست.
در اين معنا على«عليه‏السلام» به عنوان خليفه چهارم بعد از رسول خدا «صلى‏الله‏عليه‏و‏آله»مطرح است ولى بر ديگر خلفا به خاطر كثرت فضايل در نزد پيامبر «صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» ترجيح دارد.
ذهبى در اين باره مى‏گويد: تشيع به اين معنا در ميان اهل‏سنت بسيار زياد است[2] و شايد اين عقيده ـ ترجيح على عليه‏السلام بر عثمان - عاملى است براى جرح و تضعيف بعضى از راويان نزد عامه.

3- شيعه كسى است كه عقيده دارد جانشين بلافصل رسول خدا «صلى‏الله‏عليه‏و‏آله» على«عليه‏السلام» است و بعد از آن حضرت عليه‏السلام فرزندان على«عليه‏السلام» به عنوان جانشينان پيامبر«صلی الله علیه وآله»از طرف خدا منسوب شده‏اند[3].

مشایخ تصوف نیز ممکن است با یکی از تعاریف فوق تحت عنوان شیعه جای بگیرند.علاوه بر اینکه نباید فراموش نمود که اهل سنت در بحث خلافت و ولایت قائل به تفکیک اند؛ لذا می بینیم که صوفیه به هر طریقی می خواهند خود را به امیر المؤمنین علیه السلام برسانند.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. لسان العرب، الشيعه: اتباع الرجل و انصار.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. میزان الاعتدال، شمس الدین ذهبی،ج1ص118،ترجمۀ ابان بن تغلب؛«ان البدعة على ضربين فبدعة صغرى كغلو التشيع او كالتشيع بلا غلو ولا تحرف فهذا كثير في التابعين وتابعيهم مع الدين والورع والصدق فلو رد حديث هؤلاء لذهب جملة من الاثار النبوية وهذه مفسدة بينة .ثم بدعة كبرى كالرفض الكامل والغلو فيه والحط على أبي بكر وعمر - رضي الله عنهما - والدعاء الى ذلك فهذا النوع لا يحتج بهم ولا كرامة. وايضا فما استحضر الان في هذا الضرب رجلا صادقا ولا مامونا بل الكذب شعارهم والتقية والنفاق دثارهم فكيف يقبل نقل من هذا حاله حاشا وكلا .فالشيعي الغالي في زمان السلف وعرفهم هو من تكلم في عثمان والزبير وطلحة ومعاوية وطائفة ممن حارب عليا - رضي الله عنه وتعرض لسبهم. والغالي في زماننا وعرفنا هو الذى يكفر هؤلاء السادة ويتبرأ من الشيخين ايضا فهذا ضال معثر [ ولم يكن ابان بن تغلب يعرض للشيخين اصلا بل قد يعتقد عليا افضل منهما».
[3] . ذهبى مى‏گويد: اما شيعه در اصطلاح امروز كسى است كه بزرگان را تكفير كند و در برابر شيخين موضع بگيرد. شاهد بر معناى اخير سخن خطيب بغدادى است«کفایة فی علم الدرایة ج1ص131.المکتبة العلمیة» كه نقل مى‏كند، او مى‏گويد: شنيدم كه از محمد بن يعقوب سؤال كردند شعرانى چطور آدمى است؟ گفت: او راستگوست ولى در تشيع غالى است.
به او پاسخ داده شد اگر او شيعه غالى است پس چرا از او حديث نقل مى‏كنيد؟ و او جواب داد: حديث از او نقل مى‏كنم زيرا كتاب استاد من مملو از احاديث اوست.أخبرنا محمد بن احمد بن يعقوب أخبرنا محمد بن نعيم الضبي قال سمعت أبا عبد الله بن الأحرم الحافظ وسئل لم ترك البخاري حديث أبى الطفيل عامر بن واثلة قال لأنه كان يفرط في التشيع أخبرنا محمد بن احمد بن يعقوب انا محمد بن نعيم الضبي قال سمعت أبا عبد الله محمد بن يعقوب وسئل عن الفضل بن محمد الشعراني فقال صدوق في الرواية الا انه كان من الغالين في التشيع قيل له فقد حدثت عنه في الصحيح فقال لأن كتاب استاذى ملآن من حديث الشيعة يعنى مسلم بن الحجاج ابن اثير نيز در كامل مى‏گويد: «عنى الفقيه كان شيعيا و هو من مشايخ البخارى فى صحيحه».

صدرا;145954 نوشت:
مشایخ تصوف نیز ممکن است با یکی از تعاریف فوق تحت عنوان شیعه جای بگیرند.علاوه بر اینکه نباید فراموش نمود که اهل سنت در بحث خلافت و ولایت قائل به تفکیک اند؛ لذا می بینیم که صوفیه به هر طریقی می خواهند خود را به امیر المؤمنین علیه السلام برسانند.

سلام
آیا می توان باور و عقیده به ولایت اهل بیت ع را اساس و مدار تشیع گرفت . ظاهرا این معنا با معیارهای قرآنی سازگار است چه اینکه هرچند در قرآن کریم همیشه ایمان و عمل صالح را برای سعادت لازم می داند اما خود تفکیک ایمان از عمل صالح نشان دهنده تفاوت ماهیت آنهاست بطوری که نمی توان در تعریف مومن ، عمل صالح را دخیل کرد . اما با توجه به تاکید زیاد شرع مقدس بر عمل صالح ظاهرا باید عمل صالح را از لوازم ایمان محسوب کرد بگونه ای که بدون آن ایمان بطور جدی ناقص خواهد بود .
اما با این حساب چگونه باید بر کمال اهل تقیه حکم کرد ؟
نظر شما چیست ؟
موفق باشید

حامد;146051 نوشت:
با توجه به تاکید زیاد شرع مقدس بر عمل صالح ظاهرا باید عمل صالح را از لوازم ایمان محسوب کرد بگونه ای که بدون آن ایمان بطور جدی ناقص خواهد بود . اما با این حساب چگونه باید بر کمال اهل تقیه حکم کرد ؟

سلام
شاید بتوان گفت : عمل صالح اقتضای ایمان است یا به عبارتی ظهور ایمان است در مقام عمل اما اگر مانعی و معذوریتی در این ظهور حادث شود مانند تقیه هرچند کمال عملی به نحو شایسته حاصل نمی شود ولی خدای متعال قادر به جبران آنست . و بر همین مبناست قضیه غفران و تبدیل سیئات به حسنات در اعمال اهل ایمان توسط خدای متعال . به هر حال او جابر العظم الکسیر است و این کسر کم و بیش بوجود می آید و آن شکسته بند بی مانند مهربان است که این شکستگیها را می بندد .
پس می توان گفت که قضیه اهل تقیه یا ناقصین از اهل ایمان در مقام عمل به جابریت خدای متعال حل می شود لذا طبیعی است که بدانیم نقص در عمل نقص در کمال انسانی است و شایسته است مومن در این مقام هم کوشا باشد تا نقصی پیش نیاید .
موفق باشید

حامد;146051 نوشت:
سلام
آیا می توان باور و عقیده به ولایت اهل بیت ع را اساس و مدار تشیع گرفت . ظاهرا این معنا با معیارهای قرآنی سازگار است چه اینکه هرچند در قرآن کریم همیشه ایمان و عمل صالح را برای سعادت لازم می داند اما خود تفکیک ایمان از عمل صالح نشان دهنده تفاوت ماهیت آنهاست بطوری که نمی توان در تعریف مومن ، عمل صالح را دخیل کرد . اما با توجه به تاکید زیاد شرع مقدس بر عمل صالح ظاهرا باید عمل صالح را از لوازم ایمان محسوب کرد بگونه ای که بدون آن ایمان بطور جدی ناقص خواهد بود .
اما با این حساب چگونه باید بر کمال اهل تقیه حکم کرد ؟
نظر شما چیست ؟
موفق باشید

با سلام به برادر عزیز
سخنان جنابعالی متین است اما این در صورتی است که حقیقتا شخص در فضای تقیه قرار گرفته باشد والا اگر احتمال تقیه در مورد آنها نرود این افراد مستضعف نبوده اند لذا چگونه ممکن است با اعمالی که در واقع حقیقتی نداشته است سیر معنوی داشته باشند و اهل کمال بوده باشند؟
همچنین آنچه گفته شد تعاریف اصطلاحی شیعه بود که تعریف اصطلاحی تنها فرد را محب اهل بیت علیهم السلام نشان می دهداما حقیقت شیعه بالاتر از محبت بی عمل است.
به هر حال اگر در معنای ایمان ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان پاک و مطهرش علیهم السلام اعتقادا و عملا اخذ شده باشد امر آنها مشکل است.
«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً؛[1]و كسى كه چيزى از اعمال صالح انجام دهد خواه مرد باشد يا زن، اما ايمان داشته باشد، چنان كسانى داخل در بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد».
ایت الله حسینی تهرانی رحمه الله می فرمایند:
روزى بحث ما با حضرت استادنا الاكرم حضرت علّامه فقيد طباطبائى قدَّس اللهُ نفسَه بر سر همين موضوع به درازا انجاميد. چون ايشان ميفرمودند: چطور مى‏شود محيى الدّين را اهل طريق دانست با وجوديكه متوكّل را از اولياى خدا ميداند؟!
عرض كردم: اگر ثابت شود اين كلام از اوست و تحريفى در نقل به عمل نيامده است- چنانكه شعرانى مدّعى است در «فتوحات» ابن عربى تحريفات چشمگيرى بعمل آمده است- با فرض آنكه ميدانيم: او مرد منصفى بوده است و پس از ثبوت حقّ انكار نمى‏كرده است، در اينصورت بايد در نظير اين نوع از مطالب، او را از زمره مستضعفين به شمار آوريم! ايشان لبخند منكرانه‏اى زدند و فرمودند: آخر محيى الدّين از مستضعفين است؟! عرض كردم: چه اشكال دارد؟ وقتى مناط استضعاف، عدم وصول به متن واقع باشد با وجود آنكه طالب در صدد وصول بوده و نرسيده باشد، فرقى ما بين عالم كبيرى همچون محيى الدّين و عامى صغيرى همچون سياه لشكر سنّيان نمى‏باشد! همه مستضعفند اگر انكار و جحودى در ميان نباشد. همانطور كه ابو بكر و عمر و عثمان از تحريف سير تاريخ حقّ كمتر از متوكّل نبوده‏اند. آنها اساس را خراب كردند تا متوكّلى و يا متوكّل‏هائى بر رقاب مسلمانان ظالمانه حكومت كردند. و اگر شما بخواهيد تمام سنّيان را كه قائل به حقّانيّت شيخين مى‏باشند از زمره جاحدين و منكرين بدانيد، ديگر فرقه مستضعفى در ميانه باقى نخواهد ماند؛ در حاليكه ميدانيم بسيارى از آنها مردمان منصف هستند ولى حقّ به آنها نرسيده است و اگر برسد مى‏پذيرند، مانند شيخ سَليم بشرى رئيس اعظم جامع ازهر و شخص أوّل علم در عالم عامّه كه با مكاتبات مرحوم آية الله عاملى سيّد عبد الحسين سيّد شرف الدّين أعلَى اللهُ مقامَه از باطل برجست و به حقّ گرائيد.![2]
والله عالم.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman] [=Times New Roman].النساء/124.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman] [=Times New Roman]. روح مجرد ص 433 .

صدرا;146378 نوشت:
سخنان جنابعالی متین است اما این در صورتی است که حقیقتا شخص در فضای تقیه قرار گرفته باشد والا اگر احتمال تقیه در مورد آنها نرود این افراد مستضعف نبوده اند لذا چگونه ممکن است با اعمالی که در واقع حقیقتی نداشته است سیر معنوی داشته باشند و اهل کمال بوده باشند؟ همچنین آنچه گفته شد تعاریف اصطلاحی شیعه بود که تعریف اصطلاحی تنها فرد را محب اهل بیت علیهم السلام نشان می دهداما حقیقت شیعه بالاتر از محبت بی عمل است. به هر حال اگر در معنای ایمان ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان پاک و مطهرش علیهم السلام اعتقادا و عملا اخذ شده باشد امر آنها مشکل است.

سلام
جناب صدرای عزیز
همانطور که می بینید ما تا کنون روی مصادیق بحثی نکرده ایم و قصد آنرا هم نداریم . فعلا بحث بحث نظری است و وقتی از فرد اهل تقیه صحبت می کنیم منظورمان فردی است که واقعا شرایط را دارد لذا فرض شما برادر بزرگوار خارج از بحث است . ضمن اینکه علامه تهرانی علیه الرحمه می توانستند به تقیه استناد کنند بجای استضعاف چه اینکه اسضعاف در مورد مثل ابن عربی کمی باورش مشکل است اما تقیه خیر
موفق باشید

سلام
نقل یک جریان مستند از مساله تقیه
برای اینکه دوستان بدانند مساله تقیه یک مساله گسترده از گذشته تا بحال بوده است به موردی که از آیت الله طبسی بطور مستقیم شنیدم اشاره می کنم . ایشان می فرمودند :
برای حج به عربستان رفته بودم . آنجا سوار یک تاکسی شدم . پس از سلام و علیک نگاهی به من کرد و گفت : یاشیخ شما عالم شیعی هستی ؟ گفتم بله گفت می خواهم به شما این بشارت را بدهم که اکنون در عربستان یک خانه نیست مگر اینکه یک یا دو نفر شیعه در آنست . از سخنش تعجب کردم او هم که متوجه تعجب من شده بود گفت : می خواهی شما را به یک مجلس مذهبی ببرم ؟ گفتم بله . او هم حرکت کرد و به نقطه ای از شهر رفت . وارد خانه ای شدیم . در یک اتاق آن خانه که اتاق بزرگی هم بود دورتادور افرادی نشسته بودند که شکل و شمایلشان شبیه وهابیون بود . یک لحظه به فکرم رسید چه اشتباهی کردم با او آمدم . سلام کردم و گوشه ای نشستم آنها هم سلام و تواضع کردند . چند لحظه بعد یکی از آنها بلند شد و روی صندلی که گوشه مجلس گذاشته شده بود نشست و شروع به خواندن روضه کرد . روضه امام کاظم علیه السلام را می خواند . یادم آمد که شب شهادت امام کاظم علیه السلام است . بسیار تعجب کردم که این جمع شبیه به وهابیت چه ربطی به امام کاظم و روضه ایشان دارد . آن راننده تاکسی برایم توضیح داد اینها همه از کسانی اند که تازه شیعه شده اند از این سخن خیلی خوشحال شدم . موبایلم را بیرون آوردم تا از ایشان فیلم بگیرم که مرا منع کردند . گفتم چرا ؟ گفتند ما را که می بینی هریک کارمند و کارگر یک سازمان و اداره ای هستیم و اگر بدانند ما شیعه شده ایم ما را می کشند .
این مورد و موارد متعدد دیگر نشان می دهد که مساله تقیه یک مساله گسترده است لذا نمی توان آنرا نادیده گرفت . پس کار تعیین سنی و شیعه بسیار کار مشکلی است . اگر نشانه هایی از تشیع در کسی باشد باید با احتیاط کامل با او برخورد کرد چه بسا اهل تقیه بوده باشد .
البته افراد تندرو این حرفها را نمی شنوند چه اینکه در نگاه تنگ نظرانه آنها حتی تقیه هم بی معناست .
موفق باشید

با سلام
بنظر حقیر شیعه یعنی اطلاعت محض از ولایت یعنی چشم

موضوع قفل شده است