نظر علماي شيعه در مورد فلسفه !

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر علماي شيعه در مورد فلسفه !

بسم الله الرحمن الرحیم
امام صادق علیه‌السلام:

فتبّاً و خیبةً و تعساً لِمُنتَحِلی الفلسفه.

فلاکت، حرمان و هلاکت بر کسانی که پیرو فلسفه شده‌اند. 1


آیت الله العظمی وحید خراسانی

ما امام صادق(علیه‌السلام) را نشناختیم.
اگر جعفــر بــن محمــد (علیه‌السلام) را می‌شناختیم، دنبال این و آن نمی‌رفتیــم، قــی کرده‌های فلاسفه یونان را نشخوار نمی‌کردیــم، زباله‌هــای عرفـــان اکسلوفان را هضم نمی‌کردیم، خواه ناخواه واماندیم و بیچاره شدیم و از ایــن اقیانــوس معرفت محروم شدیم. 2


آیت الله العظمي آقا سید ابوالحسن ( مديسه اي ) اصفهانی

راضی نیستم کسی که در غیر فقه و اصول زحمت بکشد از این شهریه استفاده کند. 3
در جلسه‌ای که مدرسین نجف در آن دعوت شده بودند، فرمودند: «نجف کارخانه‌ی اجتهاد است، هرکس فلسفه و عرفان را می‌خواهد برود قم ، من راضی نیستم این امور مطرح شود. 4
شیخ صدرا بادکوبه‌ای، استاد تدریس منظومه بود اما یک مرتبه فلسفه را کنار گذاشت، من (آیت الله سید جواد میرسجادی) قبلاً پیش ایشان (شيخ صدرا) مقدمات را خوانده بودم. به شیخ صدرا گفتم: می‌خواهم منظومه بخوانم. گفت: من دیگر منظومه درس نمی‌گویم اما کسی را پیدا می‌کنم.
بعد از چند وقت گفت سید عبدالاعلی فوق العاده مرید آقای سید ابوالحسن بود، رفتم پیش سید عبدالاعلی در منزلش منظومه را شروع کردم. سه یا چهار هفته رفتم درس منظومه. مرحوم آقا هر چند وقت یک مرتبه سئوال می‌کرد، از من که چه می‌خوانی؟
یک بار سئوال کرد که چه می‌خوانی؟ گفتم: تازه منظومه را شروع کرده‌ام. سئوال کرد: پیش کی؟ گفتم: نزد سید عبدالاعلی. فرمود: پسرم قلیله یضر و کثیره لاینفع.
شاید مراد عکس آن باشد. کثیره یضر و قلیله لاینفع.
بعد آیت الله سید ابوالحسن فرمودند: آقا در فقه و اصول و روایات و تفسیر زحمت بکش، فلسفه به چه درد می‌خورد. 5

آیت الله سید محمد کاظم یزدی:(صاحب عروه)
خواندن فلسفه با ظن بلکه با خوف انجرار به ضلالت جایز نیست تعلیم و تعلم آن، بلکه هر چه از قبیل این باشد چنین است مثل مسافرت به بلاد کفر و معاشرت با کفار با فرض خوف مذکور. 6
کسی که قادر بر کار کردن می‌باشد اگر مشغول تحصیل علمی بشود که مانع از کسب و کار می‌شود [آیا جایز است زکات بگیرد؟] به شرطی گرفتن زکات برای او جایز است که آن علم واجب عینی یا واجب کفائی باشد یا مستحب باشد مثل تعلیم فقه بصورت اجتهادی یا تقلیدی.
و اگر مثل فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات باشد که نه واجب است نه مستحب. برای کسی که قصد فقاهت در دین ندارد گرفتن زکات برای او جایز نیست. 7
آیات عظام سید محمود شاهرودی، سید احمد خوانساری، سید ابوالقاسم خوئی، سید حسن قمی در مورد فلسفه و نجوم و ریاضیات و عروض و ادبیات، حاشیه‌ای ندارند و نظرشان با نظر سید محمدکاظم یزدی یکی است.

علامه محمد باقر مجلسی(ره):
این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتاب‌های فلاسفه در بین مسلمین از بدعت‌های خلفای جور بوده [یعنی بنی العباس] که با ائمه معصومین (علیهم‌السلام) دشمن بوده‌اند. آن‌ها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آن‌ها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین (علیهم‌السلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و رو گردان سازند. (یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه گردند(.

و بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدیّ در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد ـ گمان می‌برم که پادشاه جزیره قبرس باشد ـ از آن‌ها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند ـ و آن کتاب‌ها در خانه‌ای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت ـ.
پس پادشاه ، دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نیکو می‌دانست جمع کرد و با ایشان مشورت نمود، تمامی آن‌ها رأی دادند که آن کتب را در اختیار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آن‌ها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست [چون این کار به ضرر و شکست آن‌ها تمام می‌شود] زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آن‌ها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علماء آن‌ها ایجاد کرده است. 8

مشهور این است که اول کسی که کتاب‌های یونانیان [کتب فلاسفه] را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه بود.



شهید ثانی:
در خاتمه کتاب منیه المرید در باب اقسام علوم می‌فرماید: علوم دیگری باقی ماند که بعضی از آن‌ها مطلقاً حرام است مانند علم سحر، شعبده بازی و بعضی از مسائل فلسفی و بطور کلی هر عملی که موجب پیدایش شک در انسان شود حرام است. 9

شیخ بهائی:
من اعرض عن مطالعه العلوم الدینیه و صرف اوقاته فی افاده الفنون الفلسفیه فعن قریب لسان حاله یقول عند شروع شمس عمره فی الافول: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم کنون می میرم و از من بت و زنّار می‌ماند.
ترجمه: شیخ بهائی در کشکول خود می‌فرماید: کسی که از مطالعه علوم دینی دوری کند و وقت خود را در فایده دادن فنون فلسفی بگذراد در زمانی که خورشید عمرش رو به پایان می‌رود، زبان حالش نزدیک است که بگوید: تمام عمر با اسلام در داد و ستد بودم ... 10


علامه مامقانی (صاحب‌رجال)
خطاب به فرزندش می‌فرماید: اولین چیزی که بر تو واحب است این است که به اصول دینت بپردازی و با ادلّه قاطع پایه‌های اعتقادی و یقین به خالق خودت و انبیاء و اولیائش را محکم کنی زیرا که تو مانند حیوانات بی‌هدف نیستی.
غرض من این نیست که دنبال علم کلام و فلسفه بروی و به کتاب‌های این دو علم مراجعه کنی بلکه تو را شدیداً منع می‌کنم (قبل از این که به کمال برسی) چون در بین آن کتب مطالب فریبنده‌ای هست که چه بسا تو را اهل جهنم می‌کند حتی حدیث از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) هست که از هرگونه مراجعه به این دو علم منع می‌کند، بلکه غرض من مراجعه به کتب عقاید مرحوم مجلسی(ره) و مانند آن است. 11

ملا محسن فیض کاشانی (داماد ملاصدرا)
نه متکلمم و نه متفلسف و نه متصوّفم و نه متکلّف بلکه مقلّد قرآن و حدیث و تابع اهل بیت آن سرور، از سخنان حیرت افزای طوایف اربع ملول [بیزار] و بر کرانه [بر کنار] و از ما سوای قرآن مجید و حدیث اهل بیت و آنچه بدین دو آشنا نباشد بیگانه، آنچه خوانده‌ام همه از یاد من برفت، الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم.


این قوم گمان کرده‌اند که بعضی از علوم دینیّه هست که در قرآن و حدیث یافت نمی‌شود و از کتب فلاسفه یا متصوّفه می‌توان دانست از پی آن باید رفت مسکینان نمی دانند که خلل و قصور نه از جهت حدیث یا قرآن است بلکه خلل در فهم و قصور در درجه ایمان ایشان است. 12

قطب راوندی ( عليه الرحمه ):
شیخ منتجب الدین در فهرست خودش می‌گوید کتاب تهافت الفلاسفه [که بر ضدّ فلاسفه است] تألیف قطب راوندی است.


فضل بن شاذان:
نجاشی می‌گوید از جمله کتاب‌های فضل بن شاذان کتاب «ردّ بر فلاسفه» است.

آیت الله العظمی آقامحمد باقر هزارجریبی غروی:
در آخر اجازه‌ای که به علامه بحرالعلوم(ره) نوشته می‌فرماید: توصیه می‌کنم او را (بحر العلوم را) به تلاش در بدست آوردن مقامات عالی اخروی مخصوصاً تلاش در منتشر نمودن احادیث اهل‌بیت معصومین(علیه‌السلام) و دور انداختن تعلّقات و علاقه‌های پست دنیوی و این که مبادا عمر گرانبهای خودش را در علوم فلسفی که زیبا جلوه داده شده صرف نماید زیرا علوم فلسفی مانند سرابی است که به سرعت ناپدید خواهد شد و شخص تشنه آن را آب می‌پندارد. 13

آیت الله العظمی خوئی(ره)
سؤال: آیا آموختن فلسفه برای طلبه علوم دینی که با ادیان و عقاید دیگر بحث و تبادل آراء دارد لازم است؟

و آیا برای طلاب علوم دینی در انجام این وظیفه وجوب کفائی هست؟
و آیا می‌شود فلسفه را تحت عنوان مقدمه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر دانست یا این که مقدمه‌ای برای محافظت از دین یا مقدمه برای هر دوی این‌ها؟
و اگر هم لزومی برای طلاب ندارد آیا اصلاً آموختن آن فایده‌ای دارد یا هیچ فایده‌ای ندارد؟
هم‌چنین آموختن فلسفه بر چه کسی جایز نیست
(لطفاً پاسخ این قسمت را بطور کامل توضیح دهید)
و اگر فرض کنیم که فهمیدن (کامل و صحیح) اصول فقه یا بعضی از ابواب آن متوقف بر دانستن فلسفه باشد آیا در این صورت ترجیحی برای آموختن همگانی آن هست؟
یا این که فقط برای طلبه‌ای که امید است انشاءا... آینده درخشانی داشته باشد خوب است؟


جواب: برای ما روشن نشده که بعضی چیزها متوقف باشد بر آموختن فلسفه بلکه در خلال اصول دین و اصول فقه به مقداری که لازم است به آن اشاره کرده‌اند . و اگر می‌ترسد که بر اثر آموختن آن گمراه شود حرام است و اگر نه فی حد نفسه مانعی ندارد والله العالم. 14

آیت الله العظمی ميرزا جواد تبریزی(ره)
کسی که خوف انحراف و ضلال می‌دهد تعلم فلسفه و امثال آن برای او جایز نیست 15

آیت الله العظمی بروجردی(ره)
طلاب علوم دینیه مادامی که از آیات و روایات پایه اعتقادات دینی خود را کاملاً محکم نکرده باشند جایز نیست به تحصیل علوم فلسفه و عرفان بپردازند. 16


آیت الله العظمی خمینی(ره)

اگر من هم جای آقای بروجردی (ره) و رئیس و سرپرست حوزه بودم از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی احساس مسئولیت می‌کردم.
وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است البته در کنار آن هم عده‌ای که مستعد هستند مخصوصاً این روز ها با حفظ شرایط ... معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آن‌ها بکند و بتوانند در برابر دشمن مسلح باشند ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتاب‌های فلسفه آن هم در حوزه !!
کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند بطوری که منحرف نشوند کم هستند. 17


آیت الله العظمی شيخ لطف الله صافی گلپایگانی: تدریس و تدرّس فلسفه و عرفان مصطلح بطور آزاد مانند فقه و تفسیر و حدیث و علوم دیگر در حوزه‌ها و خصوصاً قرار دادن آن در برنامه دروس حوزوی و دانشگاهی بسیار خطرناک است و اجرای این برنامه‌ها و تشویق و تأیید آنان قابل توجیه نیست و اگر کسی در این حوزه‌ها گمراه شود علاوه بر این که خودش مسئول است ، مدرس و استاد نیز مسئول خواهند بود. 18

آیت الله العظمي سيد علي خامنه‌ای:
یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی‌اش نمی‌شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است. 19

آیت الله سید محمد شاهرودی:
طلبه‌ها که هنوز از استطاعت ضعیف هستند بهتر است فلسفه نخوانند چون فلسفه مسائل پیچیده‌ای دارد ممکن است طلبه نتواند هضم کند در نتیجه به شک و تردید مبتلا شده و امکان انحراف از موازین حقه‌ي احکام یا اعتقادات را دارد و مشهور است که فلسفه نکبت‌آور است.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بحار، 3/75؛ توحید مفضّل، 68.
[2] . سخنرانی آیت الله العظمی وحید خراسانی به مناسبت شهادت امام صادق علیه‌السلام.
[3] . حیات جاودانی، تألیف سید جعفر موسوی اصفهانی،‌ص64.
[4] . همان، ص62.
[5] . همان، ص62.
[6] . غایة القصوی، مسائل متفرقه، ص341، س94.
[7] . عروة الوثقی، ج2، کتاب زکات، فصل6، مسئله8.
[8] . بحار، ج57، ص197، آخر باب معادن و جمادات.
[9] . منیة المراد، ص381، انوار نعمانیه، ج3، ص376.
[10] . سفینة البحار، ج7، ذیل فلسفه، ص154، به نقل از کشکول.
[11] . مرآت الرشاد، فصل اول، ص17، انتشارات مولود کعبه.
[12] . رسالة الانصاف.
[13] . سفینة البحار، ج7، ص152.
[14] . صراط النجاة، ج1، س1291.
[15] . استفتاء و صراط النجاة، س1291.
[16] . ابواب الهدی، ص43.
[17] . برداشت‌هایی از سیره امام خمینی(ره)، غلامعلی رجایی، ج5، ص33؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، ص388.
[18] . نگرشی در فلسفه و عرفان، ص124؛ زندگانی آبت الله بروجردی، تألیف علی دوانی، ص388
[19] .
استفتائات فارسی، فصل تعلیم و تعلم و آداب آن، س1325

سلام
ممنون بابت مطالب مفیدتون
یکی از دوستام اصرار داشت فلسفه بخونه اون زمان فقط به خاطر اینکه بهم اطمینان داشت حرفمو قبول کرد و رفت رشته فیزیک!
الان فک کنم اگه این همه ادله رو نشونش بدم خوشحال بشه.

حقگو;143187 نوشت:
آیت الله العظمی خمینی(ره) اگر من هم جای آقای بروجردی (ره) و رئیس و سرپرست حوزه بودم از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی احساس مسئولیت می‌کردم. وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است البته در کنار آن هم عده‌ای که مستعد هستند مخصوصاً این روز ها با حفظ شرایط ... معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آن‌ها بکند و بتوانند در برابر دشمن مسلح باشند ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتاب‌های فلسفه آن هم در حوزه !! کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند بطوری که منحرف نشوند کم هستند.
حقگو;143188 نوشت:
آیت الله العظمي سيد علي خامنه‌ای: یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی‌اش نمی‌شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است.

سلام
از امثال این فتاوا دانسته می شود که فلسفه فی نفسه مشکلی ندارد بلکه مشکل از افراد است که ممکن است بخاطر ضعف عقیده و نداشتن وسعت نظر و سعه صدر دچار تزلزل شوند .
موفق باشید

با او

عرض سلام و ادب؛

بنظرم رسید به نقل قول های آشفته ای که آیدی محترم، به اسم «حقگو» زحمت کشیده و نقل قول کرده بودند نظمی داده و دقت نظری انجام دهیم، تا خدای ناکرده از این نقل قول ها منظوری غیر از غرض گویندگان جملات پی جویی نشود.

با نقل خاطره ای از قول پدر یکی از دوستانم شروع کنم که می گفت مدتی پس از انقلاب بود و اوج بحث های مارکسیستی، نقل می کرد روزی در یکی از مساجد خوب شهر مثل هر روز در نماز جماعت شرکت کرده بوده و پیش نماز هم روحانی ریش سفید و محترم، می گفت بعد از نماز شخصی بلند شد و رفت جلوی آقای روحانی و جلوی همه ی مردم گفت من از اسلام و قرآن سوالاتی دارم، می خواستم پاسخ بگویید. خلاصه این فرد که متبحّر در فلسفه یمارکسیستی بود، شبهات جدی عقلی مطرح می کرد و این روحانی هم سعی می کرد با استناد به آیات و روایات، جواب او را بدهد، و طبیعتا او هم اصلا قرآن و حدیث را قبول نداشت. روحانی هم توان تحلیل شبهات و پاسخ عقلی و برهانی قوی را نداشت. می گفت شبهات در ذهن همه ی حاضرات مسجد ماند و آن روحانی زیر شبهات جدی و سنگین فلسفه ی مارکسیستی ناتوان ماند و همه به شک و تزلزل افتادند.

برای همین هم بود که حضرت علامه طباطبایی می گفتند؛ چون که شبهات عقلی علیه اسلام عمومی شده، طرح مسائل عقلی قرآن و اسلام که همان فلسفه ی اسلامی است هم باید عمومی شود. نمی توان در جایی که زهر به طور گسترده و ساده فهم در همه ی طبقات مردم تزریق می شود، پادزهر آن را عمومی و ساده فهم در جامعه تزریق نکرد.

*************************************************

اما قبل از رفتن سراغ نقل قول ها، اشاره ای کنم به انواع تقبیحاتی که نسبت به فلاسفه شده است؛

1-تقبیح علمایی که مخالفت ذاتی با فلسفه داشته و تصمیم مخالفت با فلسفه را دارند به أیّ نحوٍ ممکن و پرداختن به آن را مطلقا مذموم می دانند.

2-تقبیح فقیهان بزرگوار نسبت به فراگیری فلسفه بدون کسب مقدمات و بدون استطاعت علمی و در شرایطی که منجر به شک در اعتقادات شود.

3-تقبیح خود فلاسفه و عرفا نسبت به فلسفه از دو جهت؛
1-رها کردن متون دینی و قرآن کریم و احادیث حضرات معصومین(ع) به خاطر اشتغال تامّ و تمام وقت به فلسفه
2-جهت متوقّف شدن در فلسفه و عدم توجه به معارف بالاتر که در عرفان عملی کسب میشود.یعنی ناتوانی فلسفه را نسبت به عرفان و شهود یقینی، تقبیح کرده اند.
و الا اساس فلسفه را قبول داشته و خود به آن پرداخته اند.

*************************************************

در 3 پست آیدی محترم، به اسم «حقگو»، 18 نقل قول شده است که این 18 نقل قول، 2 مورد آن خبر از تالیف کتبی از قطب راوندی و فضل بن شاذان است که البته گه گاه گفته می شود ولی در اینکه واقعا چنین کتبی تالیف شده و اینکه الان این کتب کجاست سخنانی مطرح است، که ما کاری با صحت یا عدم صحت ان نداریم.

16 نقل قول دیگر، شامل تقبیح فلسفه از هر 3 نوع تقبیح است که در بالا دسته بندی کردیم و معرفی کردیم، یعنی هم تقبیح مطلق فلسفه توسط مخالفان ذاتی آن، هم تقبیح فقها در کسب فلسفه بدون استطاعت و کسب مقدمات، و هم تقبیح فلسفه توسط خود فلاسفه و عرفا از حیث متوقف شدن در آن و رها کردن قرآن و حدیث و عرفان.
ما نیز این 16 مورد را ذیل این 3 دسته بررسی خواهیم نمود.

بررسی موارد و باقی نکات در پست بعد..........

حامد;143224 نوشت:
سلام
از امثال این فتاوا دانسته می شود که فلسفه فی نفسه مشکلی ندارد بلکه مشکل از افراد است که ممکن است بخاطر ضعف عقیده و نداشتن وسعت نظر و سعه صدر دچار تزلزل شوند .
موفق باشید

به همین جهت بنده خدمت جناب حقگو و دوستان هم مسلکشان عرض می کنم که فلسفه برای شما حقیقتا حرام است.

باقی پست قبل............؛

در پست قبل بعد از اینکه 3 دسته، تقبیحات به فلسفه را دسته بندی و معرفی کردیم، حال در این پست 16 مورد تقبیح نقل شده را، ذیل این 3 دسته بررسی خواهیم نمود:

الف: تقبیح علمایی که مخالفت ذاتی با فلسفه داشته و تصمیم مخالفت با فلسفه را دارند به أیّ نحوٍ ممکن و پرداختن به آن را مطلقا مذموم می دانند؛

این دسته که اساسا با هرچه فلسفه و فلاسفه است دشمنی داشته و مطلقا هرگونه فلسفه ورزی و فلسفه خوانی را مردود می دانند، عمده شان شامل اخباریون و بعدها دسته های متعادل تری از جمله تفکیکیون هستند. از آن جمله ملاامین استرآبادی، ابن تیمیّه و میرزا مهدی اصفهانی را می توان نام برد.
و در سال های اخیر، عده ای از علما، باز متعادل تر ولی در همین دسته هستند، که به بعضی از آنها در این نقل قول ها اشاره شده؛

از این دسته ی مخالفان فلسفه در نقل قول های آیدی محترم به اسم «حق گو»، به 4 یا 5 نفر اشاره شده:

1-سید ابولحسن اصفهانی: در کلام ایشان دو نکته بود، یکی جمله ی «قلیله یضر و کثیره لاینفع» که این جمله بخش اولش صحیح است، یعنی آموختن فلسفه به طور کم و ناقص ضرر دارد. و همین نکته را اکثر فلاسفه هم گفته اند که فهم ناقص و کم از فلسفه به خود فرد و هم به این دانش ضرر می زند. اما بخش دوم کلام ایشان که زیاد فلسفه را بدون نفع برشمرده اند، کلام منطقی نیست. گرچه دلیلی هم برای بی فایده بودن فلسفه مطرح نکرده اند. باز در جمله شان به شاگردشان که گفتند: «فلسفه به چه درد می خورد.» حرفی است که دلیلی برای آن مطرح نشده. اینکه فلسفه به چه درد می خورد، جای سخنی طولانی دارد که بنده در مقاله ای فواید فلسفه را ذیل دو دسته ی فواید فهم فلسفی و فواید مفهومات فلسفی تبیین نموده و البته هنوز کامل نشده است.بعد از اتمام در اختیار دوستان می توانم قرار دهم.

---------------------------------

2-علامه مجلسی دوم: ایشان در کلامشان گفته اند که ترویج فلسفه و ترجمه ی این کتب در ابتدا برای بستن درِ خانه ی اهل بیت بوده است. در کلام ایشان دو نکته را باید توجه کرد: نکته ی اول اینکه باید بررسی دقیق تاریخی کرد که واقعا فلسفه، در ابتدا با هدف بستن درِ خانه ی اهل بیت ترویج شده یا صرفا تعامل علمی میان ملل بوده است. نکته ی دوم اینکه، با فرض اینکه این حرف درست باشد و فلسفه اولین بار توسط دشمنان اهل بیت مطرح شده است، آیا این دلیلی بر فساد خود فلسفه می شود؟ یا اینکه این اتفاق نهایتا فساد سوء استفاده ی دشمنان اهل بیت را از فلسفه نشان می دهد؟
یعنی عقلا، اگر از چیز خوبی استفاده ی بدی شود، یعنی خود آن چیز هم بد است؟ مثل چاقو که هم می توان استفاده ی خوب کرد و جراحی کرد و هم می توان استفاده ی بد کرد و آدم کُشت. و در تاریخ، خوارج هم از قرآن کریم سوء استفاده کردند و حضرت علی فرمودند: کلمة حقِّ یُراد بها الباطل. کلمه ی حقی است که استفاده ی باطل می کنند. اگر ثابت شود که دشمنان اهل بیت فلسفه را برای بستن درِ خانه ی اهل بیت ترویج کردند، استفاده و کار آنها غلط بوده، ولی این دلیل غلط بودن فلسفه نیست.
البته در مورد اینکه واقعا در تاریخ، ترویج فلسفه با هدف بستن درِ خانه ی اهل بیت بوده است یا خیر، توصیه می کنم مقاله ی اخیر آیت الله جاودان (شاگرد ممتاز علامه عسکری(ره)) را در این مورد بخوانید.لینک در ذیل آمده:
انتقال علوم یونانی به عالَم اسلام 1-آیت الله جاودان
انتقال علوم یونانی به عالَم اسلام 2-آیت الله جاودان

---------------------------------

3-آیت الله وحید خراسانی؛ آقای وحید هم در کلامشان دو پیش فرض وجود دارد، یکی اینکه فلسفه ی اسلامی را دانشی غیر دینی و کاملا جدای از معارف قرآن و اهل بیت فرض گرفته اند،که دوستان اگر به کتبی از جمله علی و فلسفه ی الهی علامه طباطبایی و همچنین حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه از آیت الله جوادی املی و قرآن،عرفان و برهان از هم جدایی ندارند علامه حسن زاده رجوع کنند، می بینند که مطالب فلسفه ی اسلامی مأخوذ از قرآن و بیانات اهل بیت (ع) است.همچنین خواندن رساله ی جبر و اختیار امام هادی که برای مردم اهواز نوشته اند را از کتاب تحف العقول توصیه می کنم. دوم اینکه آقای وحید گفته اند رها کردن قرآن و حدیث و به سراغ فلسفه رفتن، چقدر بد است. در حالی که نه سیره ی فلاسفه این بوده که قرآن و حدیث را رها کرده باشند و فقط به فلسفه پرداخته باشند و نه توصیه ی ایشان این بوده باشد. همان ملاصدرایی که اسفار 9 جلدی را نوشته، بیش از حجم کتب فلسفی اش، به قرآن و حدیث پرداخته و 10 جلد تفسیر و 4 جلد شرح اصول کافی را نوشته است.پس پرداختن به فلسفه به معنی رها کردن قران و حدیث نیست.

---------------------------------

4-آیت الله صافی گلپایگانی، ایشان فقط یک مخالفت خیلی تندی با فلسفه کرده اند و در این نقل، دلیلی برای مخالفتشان ارائه نکرده اند.صرفا یک توصیه ای است بدون اثبات.

---------------------------------

5-آیت الله عبدالباقر هزارجریبی غروی؛ ایشان هم که البته شک دارم در این دسته هستند یا خیر، اولا برای مخالفتشان برای کسب فلسفه دلیلی ارائه نکرده اند و البته مطلقا هم مخالفت نکرده اند، بلکه گویی بی مقدمه خواندن ان را تذکر داده اند. و اینکه گفته اند احادیثی در نقی مطلق رجوع به فلسفه داریم، اولا احادیث را ذکر نکرده اند، ثانیا خود با نوعی تردید از ان یاد کرده اند که اینها، اعتبار علمی ندارد. سخنی علمی است که مستدل باشد یا مستند به سند قویم، که در کلام ایشان نیست.

***********************************************************

ب: دسته ی دوم تقبیح فقیهان بزرگوار نسبت به فراگیری فلسفه بدون کسب مقدمات و بدون استطاعت علمی و در شرایطی که منجر به شک در اعتقادات شود؛

از این دسته تقبیحات، ایشان از 8 نفر از فقها نقل کرده اند که هیچ کدام کسب فلسفه را رد نکرده اند، فلسفه را فی حد نفسه بد یا غیر اسلامی نخوانده اند و بعضی از ایشان کسب آن برای افراد مستعد را لازم هم شمرده اند و همه ی این بزرگواران کسب فلسفه را مشروط به اینکه موجب گمراهی یا شک در عقاید شود و بدون مقدمات و استطاعت خوانده شود، تقبیح کرده و ممنوع اعلام کرده اند.
نام این بزرگواران:
آیات عِظام؛ سیدمحمد کاظم یزدی-شهیدثانی-مامقانی-خویی-تبریزی-بروجردی-خامنه ای-شاهرودی

و من از دوستان خواهش دارم دوباره به کلام این 8 بزرگوار رجوع کنند و ببینند که این حضرات به چه شرطی کسب فلسفه را مذموم و ممنوع فرموده اند.

***********************************************************

ج: دسته ی سوم، تقبیح خود فلاسفه و عرفا نسبت به فلسفه از دو جهت؛
1-رها کردن متون دینی و قرآن کریم و احادیث حضرات معصومین(ع) به خاطر اشتغال تامّ و تمام وقت به فلسفه
2-جهت متوقّف شدن در فلسفه و عدم توجه به معارف بالاتر که در عرفان عملی کسب میشود.یعنی ناتوانی فلسفه را نسبت به عرفان و شهود یقینی، تقبیح کرده اند.
و الا اساس فلسفه را قبول داشته و خود به آن پرداخته اند؛

از این دسته هم، به 3 نفر اشاره شده که خود، جزو فلاسفه و عرفا بوده اند و تقبیحی نسبت به فلسفه داشته اند ولی مشروط و ضمن توضیحی که بررسی می کنیم:

1-شیخ بهائی؛ شیخ بهائی که حکمت را نزد شیخ عبدالله مدرس یزدی خوانده و خود در دوران اصفهان، شفاء بوعلی تدریس می کرده و شاگردی چون ملاصدرا از کلاس های او بیرون می آید، مسلّما مخالف فلسفه و فلسفه ورزی نیست. و الا چه دلیل داشت وقتی که با اندیشه های فلسفی ملاصدرا مخالفت می شد و قصد محاکمه ی او در میان بود، از او دفاع کند و جان ملاصدرا را نجات دهد و نزد شاه زمان وساطت کند؟!!! که شیخ بهائی که علاوه بر فلسفه، در عرفان و حتی علوم غریبه ید طولایی داشته و تالیفاتی دارد.
اگر جمله ی شیخ بهائی را بخوانید گفته: من اعرض عن مطالعه العلوم الدینیه و صرف اوقاته فی افاده الفنون الفلسفیه.... ، فرض شیخ بهائی را دقت کنید: می گوید کسی که از مطالعه ی علوم دینی إعراض و دوری می کند و (صرفا) به کسب فلسفه اشتغال می ورزد.... خب مسلم است که اگر کسی محدود در فلسفه شود و از معارف بلند قرآن و حدیث بی بهره گردد، حتما کار بیخودی کرده و عمرش را تلف کرده است. و نه فلاسفه ی بزرگ ما این کار را کرده اند و نه توصیه به چنین کاری کرده اند و عرض شد که خود ملاصدرا اگر 9 جلد فلسفه نوشته، 14 جلد تفسیر قرآن و شرح اصول کافی نوشته است.
پس شیخ بهائی کسی را تقبیح کرده که قرآن و حدیث نمی خواند و فقط فلسفه می خواند.... که در عین جمله اش مشخص است.

---------------------------------

2-ملامحسن فیض کاشانی؛ ملامحسن که داماد ملاصدراست، گرایش های اخباری دارد و نزد علمای اخباری هم تحصیل کرده و البته همچون ملاصدرا اجازه نقل حدیث داشته است. اما همین ملامحسن، کسی است که در بحث های فلسفی وارد شده و اظهار نظر می کرده و بحث می کرده ولو به نقد فلسفه ی صدرایی. یعنی وقتی کسی وارد موضوع فلسفی شده و با روش فلسفی، اندیشه ی فیلسوفی را نقد می کند، یعنی خود او هم دارد تفلسف می کند. مانند فقیهی که در موضوعی فقهی با روش فقهی وارد شده و به نقد اندیشه ای فقهی بپردازد.
و همچنین رنگ و بوی عرفانی در اشعار ملامحسن روشن است. لذا از این جهت است که شخصیت او موجب تعجب شده است که از طرفی اخباری است و کتاب سفینة النجاة را در رد علم اصول می نویسد و از آن طرف اهل تفلسف و تفکر فلسفی بوده و سه کتابِ علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین را می نویسد.

انصافا خواهش دارم دوستان بروند دوباره جمله را بخوانند و ببینند مخاطب جمله ی ملامحسن فیض چه کسانی هستند، ملامحسن در مورد کسانی سخن می گوید که آنقدر در مورد فلسفه اغراق کرده اند که گمان کرده اند مطالبی هست که در قرآن و حدیث نیست و برای فهم آن باید فلسفه خواند. این تفکر کاملا غلط است و هیچ فیلسوف بزرگ اسلامی چنین حرفی نزده است.
نه ابن سینا و نه سهروردی و نه میرداماد و نه ملاصدرا و نه علامه طباطبایی و ... هیچ یک نگفته اند آنچه که در فلسفه است، سخنانی است که در قرآن و حدیث یافت نمی شود. مخاطب ملامحسن، عده ای افراط گرِ فلسفه پرستِ مجهول الهویّه بوده اند که از این سخنان می گفته اند و نه اثری از انها مانده و نه تفکرشان رونقی داشته. ملامحسن اینها را نقد می کند.
و الا فلاسفه ی بزرگ قائل اند که همانطور که دانش فقه، تبیین گر باید و نبایدهای قرآن و حدیث است، دانش فلسفه هم تبیین گر هست و نیست های قرآن و حدیث است.

---------------------------------

3-امام خمینی؛ در مورد حضرت امام خمینی هم که اصلا این وصله های فلسفه ستیزی به ایشان نمی چسبد. کسی که درس اسفار داشته است و شاگرد فلسفی چون شهید مطهری تحویل جامعه داده است، کسی که در نامه به گورباچف، مطالعه ی کتب فلسفی-عرفانی را توصیه کرده است، کسی که در تفسیر حمد خود که تلویزیون پخش می شود سخن از فلاسفه و عرفا و فقیهان و عدم اختلاف جدی میان انها سخن می گوید و کسی که کتب شهید مطهری را که اسلوب انها و محتوای انها شدیدا متاثر از فلسفه است، صد در صد اسلامی می داند، مخالفت فلسفه بیرون نمی آد.
در خود جمله ی نقد شده هم امام گفته که در این روزها که شبهات زیاد شده، عده ای مستعد باید بخوانند، ایشان از ترویج همه گانی و تحصیل فلسفه بدون استطاعت نهی کرده اند.

***********************************************************
تذکری نهائی و بسیار مهم؛

در پایان این نکته را هم دقت کنید که عده ای از بزرگوارانی که در بالا از آنها نقل شده، تا قبل از ملاصدرا بوده اند و فلسفه را فلسفه ی مشاء می دانسته اند که بسیار متاثر از یونان و ارسطو بوده. از جمله شهید ثانی که تقریبا استادِ استادِ استادِ ملاصدرا بوده است.و چه بسا این بزرگواران اگر فلسفه ی صدرایی را که هم اسولبش و هم محتوایش بسیار قرآنی و متفاوت با مشاء و یونان است می دیدند نظری متفاوتی داشتند.
در طول تاریخ فلسفه، اسمی بوده که بر اندیشه های مختلف اتلاق می شده، باید ببینید منظور استعمال کننده چه فلسفه ای بوده است. اگر کسی در مورد فلسفه ی مارکسیستی گفت: فلسفه ای شیطانی است، منظور او فلسفه ی مارکسیستی بوده، نه مثلا فلسفه ی حکمت متعالیه. پس باید دید منظور گویندگان از کلمه ی فلسفه، چه فلسفه ای بوده است؟؟!!!
و خدای نکرده در دام مشابهت لفظی نیفتیم که تا کسی گفت فلسفه بد است، گمان کنیم منظورش همه ی مکاتب و کتب و هر گونه تفکر فلسفی است. بلکه ببینیم غرض گوینده از فلسفه، چه نوع فلسفه ای و چه مکتب و اثر فلسفی است؟!!!

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین
زیاده عرضی نیست.
پیوسته متعالی

حقگو;143184 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق علیه‌السلام:
فتبّاً و خیبةً و تعساً لِمُنتَحِلی الفلسفه.
فلاکت، حرمان و هلاکت بر کسانی که پیرو فلسفه شده‌اند. 1

[/font]

سلام..

جناب حقگو :

انصاف نیست علمی را که مبانی ان بر حسب بدیهیات عقلی و براهین و استدلالهای منشعب شده از ان به دست می اید کلا تخطئه کنیم...همچین چیزی نه با سیره معصومین جور است نه با سیره عقلا....

در مورد حدیث مذکور ودیگر احادیث که در ذم فلسفه می باشد می توانید به این تاپیک رجوع نمایید:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=13645

حقگو;143184 نوشت:

آیت الله العظمی وحید خراسانی

ما امام صادق(علیه‌السلام) را نشناختیم.
اگر جعفــر بــن محمــد (علیه‌السلام) را می‌شناختیم، دنبال این و آن نمی‌رفتیــم، قــی کرده‌های فلاسفه یونان را نشخوار نمی‌کردیــم، زباله‌هــای عرفـــان اکسلوفان را هضم نمی‌کردیم، خواه ناخواه واماندیم و بیچاره شدیم و از ایــن اقیانــوس معرفت محروم شدیم. 2

[/font][/]

در مورد این سخن اقای وحید نیز باید بروید به سایتش و تفسیری که در مورد سوره یس گفته اند گوش نمایید وهمچنین مطالبی که در مورد امام عصر و الزمان گفته اند...

بنده گوش داده ام در خیلی از موارد براهین فلاسفی را در ثبوت و توضیح مطالب عنوان می کنند ،و می گویند فلاسفه اینطور می گویند و هکذا...

در مورد حضرت مهدی(عج) نیز ایشان می فرمایند:

در خلافت، آنى كه در مستخلَفٌ عنه است بايد وجودِ نازلش در خليفه باشد..وهمچنین در مورد ظهور اسما الهی در وجود مبارک ان حضرت....

کسی که خود در مبانی این علم تلاش می کند صحیح نیست که خلاف انچه یاد گرفته است و شرح می دهد عمل نماید....خود ایشان نیز می دانند که مبانی فلسفی برای فهم بهتر است نه اینکه جای دین نشسته باشد اینها دو موضوع مختلف هستند...

موارد دیگر نیز چنین هستند که دوستان مختصرا شرح داده اند.....

یاحق[/]

مرحوم آيه الله سيّد شهاب‌الدين مرعشي نجفي در تذييلات احقاق ‌الحق مي‌‌نويسد:

فلاسفه بافندگان آرا و نظريات فاسد _ و موهومات بيهوده _ و قاطعان طريق پيامبران و رسولان و خلفاي پسنديده ايشان مي‌باشند. خداوند تعالي ما را از مضلات فتن حفظ نمايد!

با او
عرض سلام و ادب؛

توصیه دارم دوستان دو پستی که بنده در صفحه ی قبل نوشته ام، در لینک های زیر مطالعه بفرمایند.
و اگر دوستان به دسته بندی سه گانه ی بنده در مورد تقبیحات فلسفه نگاهی بفرمایند، نقلی که دوست بزرگوار و عزیز، آیدی محترم سفیر لطف فرمودند، بنظر جزو دسته ی اولِ تقبیحات فلسفه می باشد و بنظر سخنی است که دلیل آن ذکر نشده است. چه بسا آیت الله مرعشی عزیز (ره) در جایی دیگر دلیل این سخن خود را مطرح و آن را اثبات نموده باشند.
ولی در اینجا، چون دلیل این سخن ذکر نشده، نمی توان به آن اتّکا کرد و ان را پذیرفت.زیرا نحن أبناء الدلیل.

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین
زیاده عرضی نیست.
پیوسته متعالی

سفیر;143402 نوشت:
مرحوم آيه الله سيّد شهاب‌الدين مرعشي نجفي در تذييلات احقاق ‌الحق مي‌‌نويسد:

فلاسفه بافندگان آرا و نظريات فاسد _ و موهومات بيهوده _ و قاطعان طريق پيامبران و رسولان و خلفاي پسنديده ايشان مي‌باشند. خداوند تعالي ما را از مضلات فتن حفظ نمايد!


چقدر جالب است که وقتی به نفع شان است از سخنان علما و بزرگان استفاده می کنند ولی در جائی که به نفعشان نیست سخنان بزرگان می شود پشم. . . . . .
مثل نامه امام به گورباچف.
و این نیست مگر از انحراف اخلاقی و روحیه نفاق،چون کار منافق دوروئی است.
مقصودم نویسنده پست و دوستانشان است.

حقگو;143184 نوشت:
. علامه محمد باقر مجلسی(ره):
حقگو;143184 نوشت:
علامه محمد باقر مجلسی(ره): این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتاب‌های فلاسفه در بین مسلمین
طارق;143316 نوشت:
1-شیخ بهائی؛ شیخ بهائی که حکمت را نزد شیخ عبدالله مدرس یزدی خوانده و خود در دوران اصفهان، شفاء بوعلی تدریس می کرده و شاگردی چون ملاصدرا از کلاس های او بیرون می آید، مسلّما مخالف فلسفه و فلسفه ورزی نیست.


نه طارق عزیز
جنابان مجلسی و بهائی صدرای شیرازی را نفی بلد کردند نه شاه عباس صفوی

بعد از آن با خیال راحت فلسفه و عرفان را خارج از دین دانستند این یکی حدیث جور کرد آنیکی تشیع را برای شاه دیکته میکرد

این یکی بحارالانوار را نوشت و حلیه المتقین را آن یکی سر المستتر

اگر امروز وضعیت کلام و عرفان اسلامی را اینچنین اسف بار میبینید در ایران زمین حاصل دسترنج این اشخاص است شما از اسرار مستتر بینهم بی خبرید.

بعقیده حقیر در تاریخ این ایران زمین چند نفر هستند که مظلومیتشان بیشتر از هرکسی به چشم می آید.
صدرالمتالهین از آن جمله است.
در حالیکه آن روزگار علمائی همچون بهائیها مشاوران شاهان عباسی بودند که یهود را در ونیز ایتالیا قدرت و حیات مجدد بخشیدند صدر المتالهین ها نفی بلد و میردامادها کتوم شدند.

بعد ها کتب همین افراد دوباره نیاز اهل علم آمد و آنها را با نامهائی شایسته نامیدند.
این در تاریخ ایران دردناک است و انشاالله علمای ما روزی بفهمند بدون کلام و عرفان اسلامی شیعه بودن بجز بازی کردن با روایاتی نیست که از آنها چیزی را یا نمیفهمند یا اگر بفهمند درک نمیکنند لذا درست انجام نمیدهند.

یاحق

سلام علی آل یس!

نمی دانم چرا دیدن یک نقل قول برای بعضی دوستان اینهمه گران است!
دوستان بزرگوار! عنوان تاپیک را بنگرید! :
"نظر علمای شیعه در مورد فلسفه"!
پس اگر کسی صرفا نقل قول از عالمی آورد و استدلال نکرد خلاف موضوع تاپیک عمل نکرده!
شما بزرگواران هم آزادید از هر عالم شیعی نقل قول بیاورید.
اجازه بدهید اطلاع رسانی آزاد انجام شود.:Gol:

مطالب خوبی بود من هم به فلسفه علاقه دارم و مطالعات فلسفی هم دارم اما همیشه این اشعار حضرت امام تو گوشمه که به عروسشون سرکار فاطمه (همسر مرحوم حاج احمد) که داشتند فلسفه می خوندند گفتند :

فاطی که علوم فلسفه می خوانید
از فلسفه فاء و لام و سین می داند
امید من آنست که با نور خدا
خود را ز حجاب فلسفه برهاند !

سفیر;143466 نوشت:
نمی دانم چرا دیدن یک نقل قول برای بعضی دوستان اینهمه گران است! دوستان بزرگوار! عنوان تاپیک را بنگرید! : "نظر علمای شیعه در مورد فلسفه"! پس اگر کسی صرفا نقل قول از عالمی آورد و استدلال نکرد خلاف موضوع تاپیک عمل نکرده! شما بزرگواران هم آزادید از هر عالم شیعی نقل قول بیاورید. اجازه بدهید اطلاع رسانی آزاد انجام شود.


جناب سفیر

اولا این نقلها خالی از اشکال نیست چراکه گویندگان این مطالب در گفتار یک گونه عمل میکنند و بنا بر شرایط طور دیگری .

مثلا همین مرحوم مجلسی در دفاع از ابن عربی او را از انحرافات اینگونه تطهیر میکند که بعضی سخنان ابن عربی از روی فشار مذهبیون بوده است و ایشان غرضی نداشته
از طرفی می آید فلسفه را خیانت توصیف میکند غافل از اینکه خودش یکی از بنیانگذاران کلام اسلامی را تطهیر کرده بود.

در مورد خود شما و دیگر دوستانیکه بنا به قول بعضی از افراد بر این مطالب صحه میگذارید نیز چنین حالاتی را دارید و بدون شک در مواقعی که ایجاب کند دست به دامن کلام اسلامی میشوید و از خاطرتان میرود یک زمانی خودتان بر اساس اقوال این و آن و کاملا در تضاد با کلام خدا تقبیح کرده بودید این امر را.

لذا بهتر این است به عقیده ای که عملی نیست و حتی قابل تصور هم نیست تکیه و اصرار نکنید.

ولی نه اگر واقعا معتقدید دیانت بدون عقل و کلام و عرفان برایتان کافی است بفرمائید این چالش را ملموس تر توصیف کنم.

یا حق

bina88;143508 نوشت:
مثلا همین مرحوم مجلسی در دفاع از ابن عربی او را از انحرافات اینگونه تطهیر میکند که بعضی سخنان ابن عربی از روی فشار مذهبیون بوده است و ایشان غرضی نداشته

چنین نسبتی به علامه محمدباقر مجلسی کذب محض است!
باور ندارید سند بیاورید!

bina88;143508 نوشت:
در مواقعی که ایجاب کند دست به دامن کلام اسلامی میشوید و از خاطرتان میرود یک زمانی خودتان بر اساس اقوال این و آن و کاملا در تضاد با کلام خدا تقبیح کرده بودید این امر را.

این نسبت هم به شخص بنده ـ دیگران خودشان پاسخگو هستند ـ کذب محض است! مدرک بیاورید!
چقدر راحت نسبت می دهید!
و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید!
و لا یجرمنکم شنآن قوم علی ألا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی!

bina88;143508 نوشت:
از طرفی می آید فلسفه را خیانت توصیف میکند غافل از اینکه خودش یکی از بنیانگذاران کلام اسلامی را تطهیر کرده بود.

ابن عربی بنیانگذار کلام اسلامی ست؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
گویا شما فرق عرفان و کلام را نمی دانید.
ابن عربی پدر عرفان است ـ به قول جناب مطهری ـ نه علم کلام!

چند متکلم شیعه: هشام بن حکم، فضل بن شاذان، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، ابو صلاح حلبی، علامه حلی، ...

شیخ انصاری(ره) می نویسد:

سیره مستمر اصحاب(علمای شیعه) بر تکفیر فلاسفه ی منکرِ بعضی ضروریات(عقائد قطعی دینی) بوده است.

والسيرة المستمرة من الأصحاب في تكفير الحكماء المنكرين لبعض الضروريات.
(کتاب الطهاره ج2 ص 356).

سلام
مطالب دوستان را خواندم و در حد فهمم استفاده کردم وممنونم.
ببخشید از صاحبنظران محترم یک سوال دارم .نظرات علمای شیعه را دیدم اما چون می دانم خیلی از این نظرات (بخصوص برای کسانی که تحصیلات حوزوی ندارند )نیاز به بحث وتوضیح دارند تاانسان بفهمد عقیده صاحب قول واقعا"چه بوده است تقاضا دارم به زبان ساده و شفاف بفرمایید ایا من نوعی که اعتقاد کامل به فقه و حدیث و تفسیر دارم اشکالی دارد فلسفه بخوانم؟با احترام برای دو طرف بحث ,سوال اصلی من اینست اگر اشکال دارد پس جواب اینهمه شبهات فلسفی که دشمنان دین مطرح می کنند را که باید بدهد؟فکر می کنم با پاسخ جناب سفیر خیلی از سوءتفاهمات هم برطرف شود.
ممنون از تحمل اساتید فن

sama85;178873 نوشت:
ایا من نوعی که اعتقاد کامل به فقه و حدیث و تفسیر دارم اشکالی دارد فلسفه بخوانم؟با احترام برای دو طرف بحث ,سوال اصلی من اینست اگر اشکال دارد پس جواب اینهمه شبهات فلسفی که دشمنان دین مطرح می کنند را که باید بدهد؟فکر می کنم با پاسخ جناب سفیر خیلی از سوءتفاهمات هم برطرف شود.


سلام بر شما
بنده پاسخ خود را مطرح می کنم.
البته می دانم که دوستانی ناراحت می شوند و آن را قبول ندارند! و احتمالا وارد بحث خواهند شد اما از آنجا که این بحث به شکلهای مختلف در این سایت مطرح شده است و مفصلا طرفین، حرف خود را زده اند! بنده لزومی به پیگیری مجدد آن در این تاپیک نمی بینم!
خصوصا که این تاپیک بیشتر برای طرح نظرات علما درباره فلسفه است و نه بحثهای مفصل تحلیلی. در اینجا همینقدر که خوانندگان عزیز ببینند که امثال فقیهانی چون شیخ انصاری درباره سیره مستمر عالمان شیعه درباره فلاسفه چه گفته اند کافی ست. همینقدر که بدانیم اجمالا فلاسفه ای منکر بعضی ضروریات دینی شده اند مفید است.
و لذا از دوستان طرفدار فلسفه که احتمالا درباره این پست بنده سخنانی خواهند داشت به جهت عدم پاسخگویی بعدی خود عذرخواهی می کنم! که تکرار مکررات است.و بجای آن
به شما توصیه می کنم برای آشنایی بیشتر با فضای این بحث حتما به کوتاه نگاشته های مهدی نصیری در وبلاگش مراجعه کنید: www.nasiri1342.blogfa.com

به هر حال بنده نظر خود را می نویسم و رد می شوم:
توجه کنید که حقیقت فلسفه آن چیزی نیست که معمولا در اذهان جا افتاده که علمی است که با روش عقلی درباره هستی بحث می کند و مبتنی بر برهان و تعقل است! این شعاری است که خود فلاسفه در طی قرنها داده اند و بعضی هم باور کرده اند!
در حالیکه واکاوی نتایج کار فلاسفه و بررسی عقاید اساسی مکتبهای مختلف فلسفه به اصطلاح اسلامی! نشان می دهد که محصول آنها نه عقلی بلکه به شدت وهمی و مبتنی بر تخیلات بشری است! و با اصول اساسی اعتقادی ادیان الهی تضاد دارد.
ـ مثل اهل سنت که همیشه شعار پیروی از سنت پیامبر داده اند اما بدترین ظلمها و انکارها را در حق سنت پیامبر روا داشتند! ـ

در حالیکه در مقابل، اصول اساسی مکتب معارفی متکلمین و فقهای بزرگوار شیعه در طول تاریخ شیعه ـ که مخالف مکتب فلاسفه بوده اند ـ مبتنی بر تعقل و برهانهای صحیح بوده که برگرفته از روایات اهل عصمت علیهم السلام می باشد.
بنابراین برای دریافت اصول اساسی اعتقادات صحیح و برهانی ابتدا باید به این علما مراجعه کرد و آنگاه با این سلاح به جنگ شبهات دیگران رفت.

بنابراین ما نه تنها فلسفه را برای پاسخگویی به شبهات مفید نمی دانیم بلکه اصل اساسی شبهات اعتقادی را خود فلاسفه می دانیم. ـ به خاطر مبانی نادرستشان ـ!!

با این نگاه به فلسفه من با اجازه شما سوالتان را به صورتی دیگر باز سازی می کنم:
آیا با اعتقاد کامل به اصول معارفی همچون توحید، معاد، خلقت که اهل بیت علیهم السلام بیان کرده اند و توسط محدثین و متکلمین و فقهای شیعه به ما رسیده و برای ما بیان شده است، خواندن فلسفه ـ که مخالف این اصول است ـ اشکالی دارد؟!
پاسخ این است که: برای کسی که می خواهد به شبهات فلاسفه پاسخ بدهد اشکالی ندارد بلکه گاهی واجب هم می شود! ولی تنها و تنها به یک شرط مهم! و آن شرط این است که خود شخص عقاید صحیح و برهانی مکتب وحی را از گروه عالمان فوق الذکر در حد اساسی فرا گرفته باشد! یعنی بداند که مثلا خلقت عالم به چه معناست! توحید و یگانگی خداوند یعنی چه! نسبت خدا و خلق چگونه است! ووو
اگر اینها را مستدل فرا گرفته باشد اطلاع از مبانی فلاسفه و نیز عرفا اشکال ندارد و گاهی برای کسانی که در مقام پاسخگویی هستند حتی واجب هم می شود.

سخن در اینجا بسیار است اما عرض کردم که تنها خواستم اصل پاسخ خود را بیان کنم.
به مطالب وبلاگ فوق الذکر حتما مراجعه بفرمایید.
اگر با شخص بنده امری بود از طریق ایمیل در خدمتم.
موفق باشید

سفیر;178890 نوشت:
با این نگاه به فلسفه من با اجازه شما سوالتان را به صورتی دیگر باز سازی می کنم: آیا با اعتقاد کامل به اصول معارفی همچون توحید، معاد، خلقت که اهل بیت علیهم السلام بیان کرده اند و توسط محدثین و متکلمین و فقهای شیعه به ما رسیده و برای ما بیان شده است، خواندن فلسفه ـ که مخالف این اصول است ـ اشکالی دارد؟! پاسخ این است که: برای کسی که می خواهد به شبهات فلاسفه پاسخ بدهد اشکالی ندارد بلکه گاهی واجب هم می شود! ولی تنها و تنها به یک شرط مهم! و آن شرط این است که خود شخص عقاید صحیح و برهانی مکتب وحی را از گروه عالمان فوق الذکر در حد اساسی فرا گرفته باشد! یعنی بداند که مثلا خلقت عالم به چه معناست! توحید و یگانگی خداوند یعنی چه! نسبت خدا و خلق چگونه است! ووو اگر اینها را مستدل فرا گرفته باشد اطلاع از مبانی فلاسفه و نیز عرفا اشکال ندارد و گاهی برای کسانی که در مقام پاسخگویی هستند حتی واجب هم می شود.

سلام
از شما بسیار ممنونم .
پاسخ خود را گرفتم و شبهه ای که ایجاد شده بودبرطرف شد.

سفیر;178890 نوشت:

سلام بر شما
عقاید صحیح و برهانی مکتب وحی را از گروه عالمان فوق الذکر در حد اساسی فرا گرفته باشد! یعنی بداند که مثلا خلقت عالم به چه معناست! توحید و یگانگی خداوند یعنی چه! نسبت خدا و خلق چگونه است! ووو
اگر اینها را مستدل فرا گرفته باشد اطلاع از مبانی فلاسفه و نیز عرفا اشکال ندارد و گاهی برای کسانی که در مقام پاسخگویی هستند حتی واجب هم می شود.

سلام.

علمای فقه در مبانی اصولی که از امهات است در حوزه عقل و برهان ،هر کسی نظر خودش را صحیح می داند و نظرات دیگران رانقد و رد می کند وعجیب است که تنها راه صحیح عقلی را برهان کلامی و برهان فقهی و اصولی بدانیم کدام برهان چنین برهانی را ثابت کرده است و پایه و اعتبار چنین برهانی چیست؟!!

علوم اسلامی در سه حوزه عقل ، اخلاق (نفس و اثار و احکامش)و احکام عملیه گسترده شده است ،والبته فقهای بزرگوار در رد مبانی عقلی نمی توانند از علم فقه استفاده نمایند نتیجتا اعتبار گفته های ایشان نیز در حیطه عقل است والبته حیطه عقل چیزی نیست که بشود از راه برهان فقهی انرا خدشه دار کرد،وبه ان حکم فقهی راند....

حالا باید دید این برهانی که مخالفان فلسفه با ان توحید و اصل معاد را اثبات می کنند بر چه اصلی نهفته است و اعتبار این اصل در درک ان چقدر است!وفرقش با براهین فلسفی که به گفته اقایان همه تخیلات و وهمیات است چیست!مناط و ملاک تخیل و وهم چیست تا بتوان برهان اصیل عقلی را از ان بازشناخت!!!وملاک درستی این برهان اصیل عقلی با کدام اعتبار قابل فهم است!

یاحق

--------------------

sama85;178896 نوشت:
به فهم بنده اگر انصاف باشد تعدادی از تاپیک ها هم در قضاوت واظهار نظر عجولانه خود تجدید نظر خواهند کرد.

باسمه تعالی، سلام بر شما

دوست عزیز، منظورتان کدام تاپیک ها هستند، که قضاوت عجولانه داشته اند؟

به نظر بنده، فلسفه با ذات اسلام پیوندی ناگسستنی دارد، فلسفه حقیقتا در اسلام به کمال رسید و شکوفا گردید، اگر اسلام از فلسفه جدا بود، این همه فیلسوف و حکیم الهی تربیت نمی کرد، مخالفین فلسفه، در مقام بحث در رد مسایل فلسفی، همه اش مغالطه می کنند و حیثیات مباحث را نمی شناسند و گاف می زنند و خودشان نمی دانند، این مسأله برای آشنایان به فلسفه کاملا روشن است.

سلام عليكم

دوستانی که میخواهند ادامه بحث را پیگیری کنند یک بار خودشان پاسخ این سوالات را پیگیری کنند بعد میتوان گفت مباحث سر و شکل به خود میگیرد.
اما سوال :

1- آیا تنها فلسفه ای که در جهان و در طول تاریخ وجود داشته و دارد فلسفه یونانی است ؟

3- و اما دوستانی که چنین مباحثی را مطرح میکنند :

sama85;178964 نوشت:
2-ایا از دیدگاه شما در علوم اسلامی قائل به این هستند که عقل تا رسیدن به تمام حقایق توان جلو رفتن را دارد؟

2- آیا فلسفه اسلامی وجود دارد یا ندارد .
و فلسفه ارسطوئی سقراط و افلاطون همان فلسفه اسلامی ای است که ابن رشد - سهروردی و صدرا مطرح کرده اند ؟

3- صریح تر : آیا فلسفه اسلامی و فلسفه یونانی یکی است ؟

4- و اینکه :

sama85;178964 نوشت:
3-ایا تمام فلاسفه در مبانی خود متفق القولند؟

آیا تا به حال شنیده اید که کسی بگوید تمام مفسرین قرآن در تمام آیات رای واحددارند در حالیکه کتاب یکی است اصول دینشان یکی است پیامبرشان یکی است و بخشی از آیات محکمات هستند.

اگر نشنیده اید و منطقی هم نیست چطور امکان دارد فلاسفه ای با مکاتب عقیدتی مختلف وجود داشته باشند آنگاه در تحلیل جهان هستی و مفاهیمی همچون مبدا الی انتهای هستی یک قول مشترک داشته باشند و هیچ کدام نظر متفاوتی نداشته باشد ؟

5- اگر فلسفه یونانی در تمام وجوهش یک مساله بی ربط به دین اسلام بود چگونه هشام ابن حکم توانست پاسخی به منطق و فلسفه ارسطوئی بدهد ؟
( آدرس مطلب مذکور در جال کشی را خودتان بهتر میدانید )

ایها را یک بار مرور بکنید مباحث برایتان باز میشود.

یاحق

باسمه تعالی، سلام بر دوستان

مقام معظم رهبری حفظه الله و ایده الله تعالی، خیلی تأکید دارند که طلاب مستعد، حتما فلسفه بخوانند. جناب استاد خسروپناه نقل می کردند در یک جلسه ای که با رهبر داشتیم، بعد از اتمام سخنان و فرمایشاتشان، به همه گفتند بایستید، می خواهم مطلبی بگویم، بعد فرمودند:

شما حتما تأکید داشته باشید که کتاب اصول فلسفه و روش ریالیسم، جزو دروس اصلی حوزه بشود و طلاب حتما این کتاب را بخوانند.(نقل به مضمون)

سلام بر شما..

هیچ مکتبی خالی از نقد نیست جز مکتب وحی ،ولی اصالت نقد دراین است که امتیاز و اشتراک مطالب به یک چیز برگردد جایی که این دو به دو چیز برگردد نقد معنا ندارد!

نه می شود شفای بوعلی را با یک کتاب ادبی نقد کرد،ونه می شود شفای بوعلی را با کتابی در علوم ریاضی نقد کرد ،ولی می شود کتاب شفای بوعلی را مثلا با کتاب اسفار نقد کرد چون وجه امتیاز و اشتراک هر دو به یک چیز بر می گردد....چون تمایز و اشتراک انها یک چیز است..

یاحق

سفیر;178092 نوشت:
شیخ انصاری(ره) می نویسد: سیره مستمر اصحاب(علمای شیعه) بر تکفیر فلاسفه ی منکرِ بعضی ضروریات(عقائد قطعی دینی) بوده است.

علامه حلی که خود از مسلط ترین افراد بر مباحث فلسفی بوده و برخی کتب فلسفی را شرح و نقد کرده است، جهاد با فلاسفه را ـ به جهت انکار ضروریات و قطعیات دین مثل حدوث عالم ـ واجب مي داند و می گوید:

آنان که باید با آنها جهاد کرد، دو دسته اند: مسلمانانی که از اطاعت امام بیرون رفته و بر او شوریده اند و آنها دو گروه اند: اهل کتاب و کسانی که شبهه اهل کتاب بودنشان وجود دارد مانند یهود و نصاری و مجوس و غیر آنها از کفار مانند دهریه و پرستندگان بت و آتش و نیز منکران ضروریات دینی مانند فلاسفه و غیر ایشان»


«الذين يجب جهادهم قسمان: مسلمون خرجوا عن طاعة الإمام و بغوا عليه، وكفار، وهم قسمان: أهل كتاب أو شبهة كتاب، كاليهود والنصارى والمجوس وغيرهم من أصناف الكفار، كالدهرية وعباد الأوثان والنيران، و منكري ما يعلم ثبوته من الدين ضرورة، كالفلاسفة وغيرهم».
تذکرة الفقهاء ج 1 ص409

سفیر;179248 نوشت:
علامه حلی در عین حال که خود از مسلط ترین افراد بر مباحث فلسفی بوده و برخی کتب فلسفی را شرح و نقد کرده است، با اين حال تا آنجا با فلاسفه مخالفت می ورزد که جهاد با فلاسفه را واجب مي داند:

باسمه تعالی، سلام بر دوستان

جالب است بدانید، استاد علامه حلی، خواجه طوسی (ره)، یک جهاد جانانه با فلاسفه داشته، آنجا که کتاب اشارات جناب بوعلی سینا، رییس مشایین را شرح نموده، و شبهات فخر رازی، رییس المشککین را پاسخ داده است.:Khandidan!::Khandidan!:

خواجه نصیر الدین طوسی اگر چه در مقطعی از عمر علمی خویش به تصنیف و شرح متون فلسفی می پردازد که می تواند به دلیل سیطره اسماعیلیه و حضور او در دستگاه حکومتی این فرقه باطنی و فلسفی مسلک بوده باشد،

اما آنچه که بیانگر اعتقاد نهایی و واقعی خواجه نصیر است، کتاب کلامی تجرید الاعتقاد وی است که علامه حلی به شرح آن می پردازد.

خواجه در این کتاب (که در مقدمه آن اشاره می کند که مطالب این کتاب آن چیزی است که من به آن اعتقاد دارم) اساسی ترین مباني فلاسفه را از قدم عالم (و لو به اسم حدوث ذاتي) و صدور اشياء از ذات خدا، و ظهور خدا به صورت اشيا، و وحدت وجود، و جبر، و تشبيه، و سنخيت و قاعده الواحد و... رد می کند.

سفیر;179248 نوشت:
علامه حلی که خود از مسلط ترین افراد بر مباحث فلسفی بوده و برخی کتب فلسفی را شرح و نقد کرده است، جهاد با فلاسفه را ـ به جهت انکار ضروریات و قطعیات دین مثل حدوث عالم ـ واجب مي داند

علامه حلی فراگيري فلسفه را جز براي ردّ و ابطال آن جايز نمي شمارد، و می نویسد:

«العلم إمّا فرض عين أو فرض كفاية أو مستحبّ أو حرام... و الحرام: ما اشتمل علي وجه قبح، كعلم الفلسفة لغير النقض..


«فراگيري دانش يا واجب عيني و يا واجب کفايي و يا مستحب و يا حرام است... علم حرام علمي است که مشتمل بر امري قبيح باشد مثل فراگيري دانش فلسفه به غير منظور رد و نقض آن...»

تذكره، 9 / 36

سفیر;179279 نوشت:
علامه حلی فراگيري فلسفه را جز براي ردّ و ابطال آن جايز نمي شمارد، و می نویسد:

«العلم إمّا فرض عين أو فرض كفاية أو مستحبّ أو حرام... و الحرام: ما اشتمل علي وجه قبح، كعلم الفلسفة لغير النقض..


«فراگيري دانش يا واجب عيني و يا واجب کفايي و يا مستحب و يا حرام است... علم حرام علمي است که مشتمل بر امري قبيح باشد مثل فراگيري دانش فلسفه به غير منظور رد و نقض آن...»

تذكره، 9 / 36

سلام بر شما..

دوست عزیز علامه حلی یکی از مفاخر علمای اسلام است که کتب زیادی تحریر و تالیف نموده است ،و فقه و علوم اسلامی را بر اساس سفارشی که به پسرش نمود منظم نمود ،ولی هیچ یک از اینها دال بر درستی انچه ایشان گفته اند نیست....

اتفاقا حکایت است که فرزند مرحوم علامه حلی رحمة الله علیه ،علامه را در خواب دید و از احوال نشاه ی آخرت از او سئوال كرد جواب فرمود:

[="red"]«لولا كتاب الالفین و زیارة الحسین لاهلكتنی الفتاوی » . [/]

یعنی اگر نبود كتاب الفین و زیارت امام حسین علیه السلام، فتواهای من، مرا هلاك می كرد.

آن مرحوم مداومت به زیارت امام حسین علیه السلام داشته و در كتاب الفین دو هزار دلیل و برهان برای حقانیت و تقدم و افضلیت امیر المؤمنین علیه السلام بر سایرین و بطلان خلافت دیگران اقامه نموده است.....(روضات الجنات، ج 2 ص 282. )

در هر حال همین علم اصول نیز در خیلی از مسائل قابل نقد است ولی خود ان نفسا قابل رد نیست...

سفیر;179275 نوشت:
خواجه نصیر الدین طوسی اگر چه در مقطعی از عمر علمی خویش به تصنیف و شرح متون فلسفی می پردازد که می تواند به دلیل سیطره اسماعیلیه و حضور او در دستگاه حکومتی این فرقه باطنی و فلسفی مسلک بوده باشد، اما آنچه که بیانگر اعتقاد نهایی و واقعی خواجه نصیر است، کتاب کلامی تجرید الاعتقاد وی است که علامه حلی به شرح آن می پردازد. خواجه در این کتاب (که در مقدمه آن اشاره می کند که مطالب این کتاب آن چیزی است که من به آن اعتقاد دارم) اساسی ترین مباني فلاسفه را از قدم عالم (و لو به اسم حدوث ذاتي) و صدور اشياء از ذات خدا، و ظهور خدا به صورت اشيا، و وحدت وجود، و جبر، و تشبيه، و سنخيت و قاعده الواحد و... رد می کند.

باسمه تعالی، سلام برشما

به چه دلیل، شما می فرمایید خواجه طوسی، این کتابها را تحت سیطره آنها نگاشته است، اینکه خواجه از ابن سینا، در شرح اشارات دفاع نموده است، به اجبار اسماعیلیه و باطنیه، چنین دفاعی نموده است؟:Moteajeb!:

البته قبول داریم که خواجه طوسی، در شرح اشارات می گوید، اینها نظریات نهایی من نیست، اما دفاع از ابن سینا چرا؟ بنده می گویم، از طرفی شاگرد ایشان فتوای جهاد با کفار را داده است، از طرف دیگر، استادشان به دفاع ریییس المشایین پرداخته، این یعنی چه؟

نکته دیگر اینکه، امورات عامه تجرید، فلسفه است یا کلام؟

اساس الاقتباس جناب خواجه که یک کتاب منطقی و مقدمه فلسفه و حکمت است (که اساس این علم از یونان آمده است) را چکار می کنید؟

در مورد اینکه اساسی ترین مبانی فلاسفه چه باشد، قبلا بارها گفته ام، که فلسفه هیچ مبنایی جز قبول اصالت واقعیت و برهان نمی شناسد، اگر به زعم شماها اینها(حدوث ذاتی و وحدت وجود و قدم عالم و سنخیت...) باطل است، دلایلش را باطل کنید، در حالی که ممکن است در برخی از این موارد، فلاسفه مشاء و اشراق و حکمت متعالیه نظریه مشترکی نداشته باشند.

علامه حلی، فراگیری فلسفه را جز برای رد و ابطال جایز نمی داند، حال فرض کنیم کسی فلسفه را فرا گرفت و دید، دلایل و مسایل فلسفه حق است، خوب این بنده خدا چکار کند، از یک طرف، بنا به فتوای علامه کافر شده است و محدور الدم از طرف دیگر، حقیتا، آن مسایل را حق می داند؟

با سلام

لطفا نظر علمای زیر را در مورد فلسفه بهمراه سند معتبر بگذارید با تشکر ...

(( شهید اول ، سید مهدی بحر العلوم ، صاحب جواهر ، شیخ انصاری ، میرزای شیرازی ، آخوند خراسانی ، ملا محمد کاظم یزدی ، عبدالکریم حائری یزدی ، میرزای نایینی ))

حاضر
سلام علیکم و رحمة الله
:taghdim:
از مجموع کلمات مراجع و بزرگان تشیع بر می آید که خواندن فلسفه برای هر کسی جایز نیست و تنها برای کسانی جایز است که مفسده ای بر آن مترتب نباشد و آنان، در شک و انحراف نیافتند. همچنان که مقام معظم رهبری فرموند: یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی‌اش نمی‌شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است. (استفتائات فارسی، فصل تعلیم و تعلم و آداب آن، س1325) آیت الله العظمی ميرزا جواد تبریزی(ره) نیز فرموده است: کسی که خوف انحراف و ضلال می‌دهد تعلم فلسفه و امثال آن برای او جایز نیست (استفتاء و صراط النجاة، س1291)
آیت الله محمدتقی بهجت فرمود: خواندن فلسفه خطرناک است مگر بعد از اجتهاد در علم کلام و تصحیح اعتقادات. (در محضر آیت الله بهجت 3/26) پس اگر کسی بر مبانی دین مسلط باشد و در وادی شک و تردید نیافتد و بخواهد برای پاسخگویی به شبهات و سؤالات دیگران، از این علم فلسفه و عرفان استفاد کند، اشکالی ندارد.
خود حضرت امام خمینی (قدس سره) که از مراجع و علماء بزرگ قم و نجف بوده است، هم فلسفه و هم عرفان خوانده است و با این که بسیاری از علماء او را به خاطر خواندن فلسفه و عرفان، نکوهش می کردند، به تعلم و تعلیم این دو علم و نگارش در زمینه این دو دانش، اهتمام کامل داشت. بنابراین، اگر عده ای از علماء حکم و فتوا به تحریم فلسفه و عرفان داده اند، به خاطر مفاسدی است که بر برخی از متعلمین این دو دانش، مترتب می شود.

یکی از مسائل پر حاشیه در زندگی آیت الله بروجردی(ره) ماجرای تعطیل کردن درس فلسفه علامه طباطبایی است که مخالف بودن ایشان را با فلسفه بر سر زبان ها انداخت و تاکنون هم دست آویزی برای مخالفان فلسفه بوده است، اما دانستن و توجه به این به این موارد خالی از لطف نیست:

ـ از حضرت امام خمینی(ره) است که مرحوم آیت الله بروجردی فلسفه و حکمت متعالیه (اسفار) را نزد بزرگان این فن مانند آخوند کاشی و حکیم جهانگیرخانقشقایی خوانده بود و شخص ایشان بهعلامه طباطبایی فرموده بود من خودم اسفار را مخفیانه خوانده‌ام.

- مرحوم آیت الله بروجردی از اینکه توفیق فلسفه خواندن در محضر حکیم جهانگیرخان قشقایی را پیدا کرده بود خوشحال بود.
آیت الله شیخ محمد رضا کلباسی می‌فرمودند: من سعی کردم آقای بروجردی را به درس فلسفه راغب کنم و او را به حلقه درس جهانگیرخان ببرم، و ایشان تا پایان حیاتش از من تشکر می‌کرد.
- مرحوم آیت ‌الله بروجردی در بروجرد فلسفه تدریس می‌کردند و برخی از مقدس مآبان قم، آن درس را به تعطیلی کشاندند.
- مرحوم آیت الله بروجردی درباره فلسفه، تألیف دارند یعنی بر اسفار صدرالمتالهین شیرازی حاشیه نوشته‌اند.
- مرحوم آیت الله بروجردی، طلاب مستعد را از فلسفه خواندن منع نمی‌کردند بلکه می‌فرمودند هر کسی فلسفه نمی‌فهمد و نگران کج فهمی‌ها بودند.

مجلّه «حوزه» در مصاحبه خود با آیت الله منتظرى آورده است:

مشهور است آیت الله بروجردى با حکمت و فلسفه مخالف بوده است، از این روى درس فلسفه علّامه طباطبائى را تعطیل کرده است. لطفاً در این زمینه توضیح بدهید!
آقای منتظرى در جواب مى‌گویند: علّامه طباطبایى «أسفار»، و من «منظومه» تدریس می‌‏کردم. یک روز مرحوم حاج آقا محمّد قُدسى اصفهانى پیش من آمد و گفت: آقاى بروجردى فرمودند: «به آقاى منتظرى بگویید «منظومه» را تعطیل کند و بیاید پیش من.»

من رفتم بیت آیت الله بروجردى. آقاى حاج محمّد حسین گفت: آقا فرمودند: «به آقاى منتظرى بگو: اسامى شاگردان علّامه طباطبایى را بنویسد تا شهریه آنان قطع شود.»

من تعجّب کردم و گفتم: این مطلب غیر ممکن است! این چه تصمیمى‏ است؟
آقاى حاج محمّد حسین گفت: من هم به این نتیجه رسیده‌ام که این تصمیم غلط است.
گفتم: پس برویم پیش آقا.

رفتیم ... گفتم: آقا این چه تصمیمى است؟! فلسفه علمى است که دانشگاههاى دنیا روى آن حساب مى‌کنند. فقه و اصول ما، موضوعش امور اعتبارى است.
فرمودند: «من هم قبول دارم. خودم فلسفه خوانده‏ام؛ ولى چه کنم؟! از یک طرف برخى از طلبه‏ها این حرفها را هضم نمى‌کنند، از این روى به انحراف کشانده می‌‌‏شوند؛ من خودم در اصفهان کسى را دیدم که «أسفار» را زیر بغلش گرفته بود، مى‌‏گفت: من خدا هستم!
دیگر اینکه خیلى از آقایان اعتراض می‌‏کنند و مرتّب فشار می‌‏آورند.

گفتم: پس معلوم مى‌‏شود شما با فلسفه مخالف نیستید؛ بلکه با نشر و پخش این حرفهاى درویشى مخالفید!
فرمودند: «بله. اگر بنشینند خوب درس بخوانند طورى نیست.»
گفتم: من «إشارات» شروع می‌کنم. علّامه طباطبائى را هم قانع مى‏کنم که «شفا» شروع کنند.
ایشان فرمودند: «علّامه رضایت نمی‌‌‏دهد. حرف مرا قبول ندارد.»

گفتم: آقا این چه حرفى است! ایشان نسبت به شما احترام می‌‏گذارند. خودم «إشارات» شروع کردم. به منزل مرحوم علّامه طباطبائى رفتم، ایشان مریض بود. جریان را عرض کردم ایشان فرمودند: نه، من «أسفار» را ترک نمى‏کنم. با شاگردهایم از قم مى‌روم به کوشْکْ نُصْرَت
گفتم: آقا این چه سخنى است! طلبه‌ها شهریّه می‌‌خواهند و فقه و اصول‏ باید بخوانند: شما «شفا» را شروع کنید، به مناسبت نظریّه‌‏هاى خود را نیز بگوئید.
مرحوم علّامه پذیرفت. وقتى این خبر را به آیت الله بروجردى دادم خیلى خوشحال شدند.

خلاصه آیت الله بروجردى فلسفه خوانده بودند و مخالف فلسفه نبودند؛ ولى شرائط زمانى و برخى مسائل دیگر، ایشان را بر این امر وا داشت.
- مرحوم آیت الله بروجردی تحت فشار شدید برخی علمای نجف و مشهد بودند.

در نقل مرحوم دوانی از امام خمینی آمده است: «امام ...گفتند: ... آقای بروجردی خودشان اهل معقول (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند و شخصاً با فلسفه مخالف نیستند. وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول، فلسفه هم تدریس می کنند، چند نفر از افراد مقدس از قم بلند شدند رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان را واداشتند که تدریس فلسفه را ترک کنند تا مبادا به حوزه علمیه قم هم سرایت کند و کار به جای باریکی بکشد. ایشان هم از ترس هو و جنجال مقدسان آن را ترک کردند.»
همچنین در آن نقل آمده است: امام فرمودند: نمی‌شود در این باره چیزی به آقای بروجردی گفت و چون یکی از دوستان اصرار کرد، امام با عصبانیت گفتند: من چه کنم، کسانی در منزل آقای بروجردی هستند که نمی‌گذارند کاری برای اسلام انجام بگیرد.
در نقلی از آیت الله گرامی آمده است: آقای بروجردی که زیر فشار جوّ نجف و مشهد قرار داشت، به آقای طباطبائی پیغام داد که بیایید، من با شما کار دارم، آقای طباطبائی هم خودش فهمیده بود که قضیه از چه قرار است. آقای طباطبائی فرمود: من نزد ایشان رفتم و مجموعه‌­ای از نامه­‌هایی که از داخل و خارج کشور داشتم و سؤالاتی که درباره اصول عقاید و غیره بود، همراه خود بردم و جلوی آقای بروجردی ریختم و گفتم این­ها را با چه چیزی باید جواب بدهیم، آیا می­‌شود با «صلوت» حاج آقا رضا و با صاحب «جواهر» جواب داد. مرحوم بروجردی فرموده بود: من قبول دارم ولی خودم از جای دیگر تحت فشار هستم.
تصور ما این بود که ایشان هم از نجف، به خصوص از طرف آقای اصطهباناتی و گروه او و هم از مشهد و از طرف کسانی مثل شاگردان مرحوم آمیرزا مهدی تحت فشار بودند.
برخی از آیت‌الله‌ سید موسی‌ شبیری‌ زنجانی‌ نقل کرده‌اند که آیت‌الله‌ بروجردی‌ می‌خواست‌ علوم‌ معقول‌ [فلسفه‌] را شبه‌ تحریمی‌ کند و آقای‌ سیدمحمدرضا سعیدی‌ (شهید آیت‌الله‌ سعیدی‌) که‌ با فلسفه‌ مخالف‌ بود، در اطراف‌ این‌ موضوع‌ نزد آیت‌الله‌ بروجردی‌ فعالیت‌ می‌کرد، اما وساطت‌ آقای‌ بهبهانی‌ و دیگر آقایان‌ از عملی‌ شدن‌ این‌ کار جلوگیری‌ نمود.
این نقل نیز گویای این مطلب است که در اطراف مرحوم آیت الله بروجردی، مخالفان فلسفه فعالیت می‌کردند که البته برخی از آن افراد از جمله شهید آیت الله سعیدی که در آن زمان محور مخالفت‌ها و جوسازی‌ها بودند بعداً متوجه اشتباه خود شدند.
مرحوم شهید سعیدی که از شاگردان علمای مخالف فلسفه در مشهد بود و پس از هجرت به قم و تشرف به محضر حضرت امام خمینی، اشتباهات گذشته خود را دریافت و تغییر روش داد.
به این خاطره درباره شهید سعیدی توجه کنید: «چند ماه قبل از شهادت آیت الله سعیدی، نماینده حضرت امام(ره) و امام جماعت مسجد موسی بن جعفر(ع) در خیابان غیاثی (آیت الله سعیدی کنونی)، همراه با تعدادی از دوستان دانشجو خدمت ایشان رسیده بودم، آن روزها مباحث عقیدتی، مخصوصاً تقابل اسلام با مارکسیسم و گروه های مارکسیستی بسیار داغ بود، آیت الله سعیدی در کنار تأکید بر مبارزه با رژیم ستمشاهی، به ضرورت فراگیری مبانی فلسفه و کلام نیز اشاره کردند و فرمودند: روزی در درس فلسفه آقا، (منظور حضرت امام بود) به ایشان عرض کردم، فلسفه ملاصدرا به چه درد ما می‌خورد.
امام نگاهی به من انداختند و فرمودند آقای سعیدی! و ما ادراک ما ملاصدرا؟

و امروز ضرورت آن مباحث عمیق را احساس می‌کنم. آیت الله شهید در ادامه خطاب به حاضران توصیه کردند که اگر می‌خواهید راه را گم نکنید، دامان آقای مطهری را بگیرید. ایشان عصاره فضائل است.
- نظر مرحوم آیت الله بروجردی این بود که نباید «اسفار» به صورت علنی تدریس شود نه اینکه تدریس فلسفه به صورت مطلق، تعطیل شود.
مرحوم آیت الله بروجردی به علامه طباطبایی، پیام داده بودند «...درس «أسفار» علنى در حوزه رسمى به هیچ‌وجه صلاح نیست و باید ترک شود...».

- آیت الله بروجردی، در ابتدا با تدریس علنی اسفار، اظهار مخالفت کردند اما در ادامه نظر خود را اعمال نکردند و مرحوم علامه طباطبایی، سالهای سال به تدریس علوم فلسفی پرداختند.
به عبارت دیگر پس از آنکه علامه طباطبایی پاسخ پیام آیت الله بروجردی را دادند عملکرد آیت الله بروجردی عوض شد و علّامه در این‌باره فرمودند: پس از این پیام؛ آیت الله بروجردى دیگر به هیچ‌وجه متعرّض ما نشدند، و ما سالهاى سال به تدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول بودیم و هر وقت آیت الله بروجردی، برخوردى با ما داشتند بسیار احترام مى‏گذاردند.
- در پایان، فرمایش مقام معظم رهبری را به عنوان حسن ختام تقدیم می‌کنم: «... البته ما همان وقت مقلّد آقاى «بروجردى» بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه مى‌کنیم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتیجه‌اش این شد. این نباید تکرار شود...»(بیانات در دیدار برخی از نخبگان حوزوی، 1382/10/29)


منابع:

مقام معظم رهبری، استفتائات فارسی، فصل تعلیم و تعلم و آداب آن، س1325
تبریزیی، میرزا جواد، استفتاء و صراط النجاة، س1291

در محضر آیت الله بهجت 3/26

خاطرات آیت الله محمد علی گرامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

شناختنامه‌ علامه‌طباطبایی‌، مقاله‌ «نقد مقاله عقل‌ و دین‌.

مجله حوزه شماره 43 و 44، فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر 1370

موفق باشید.
:sun:

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
میگن داعش هم با تدریس فلسفه مخالفت کرده و اونو از میان دروس مناطق تحت حکومتش حذف کرده است
این رفتارهای افراطی مال افراطی ها یا خشک مقدس هاست وگرنه اگر به دین اسلام باشد که فرمود : اطلبوالعلم ولو بالصین
البته بعضی موضعگیری ها مصلحت اندیشانه است مانند برخورد برخی از علما
یا علیم
[/]

ممکن است مخالفان فلسفه حرف های بسیاری بگویند،
برخی گمان می کنند که فلسفه ساخته و پرداخته ارسطو و دیگر حکمای یونان است. پس برای ما و حکمای اسلامی هیچ گاه در حکم اصل و مبنا نبوده و نخواهد بود ؛ ولی در پاسخ باید گفت: فلسفه در یونان باستان آغاز نشده ،بلکه ریشه های آن به بزرگان اهل معرفت مصر یا فهلویون و خسروانیان که حکمای ایرانی بودند ، نسبت داده شده، لکن با همه این اوصاف فلسفه در قرن های آغازین هنوز در آغاز راه بود . تا رسیدن به مقاصد بلند و گذراندن راه های درست فاصله بسیار داشت . بخشی از این مسیر در طول تاریخ علم اسلامی و به همت بزرگان مکاتب گوناگون فلسفه اسلامی سپری شد .
چه بسا در این مسیر اشکالات عدیده فلاسفه یونان تصحیح شد یا مبانی خام آن ها پرورش یافته ،به حقیقت نزدیک تر گشت . توقع نداریم همه حقیقت مباحث پیچیده علیت در کلام ارسطو بیان شده باشد، بلکه او و سایر حکمای متقدم پایه گذار این مباحث بودند . در طول تاریخ فلاسفه بزرگ متاخر این مباحث را به سرانجام های خاص خود رساندند . این نقصی به این مباحث نبوده ، بلکه نشانه کمال آن هاست .
حکیم ژرف اندیش معاصر امام خمینی می‌گوید:
این سخن که زبانزد بعضی‌ها است که فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است. کی فلاسفه یونان از این حرف‌ها سر در آورده، و چه کسی سراغی از این حرف‌ها در کتاب آن ها دارد؟
آنچه در فلسفه اسلامی مطرح است، خاستگاه وحیانی دارد و در قرآن کریم و نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سایر مناجات ائمه بهتر از آن چه در کتاب‌های فلسفی آمده، بیان شده است. (1)
علامه طباطبایی در این باره می‌گوید:
همچنان که شیعه در آغاز برای پیدایش تفکر فلسفی عاملی مؤثر بوده است، در پیشرفت این گونه تفکر و ترویج علوم عقلی نیز نقش داشته است. همه علوم به ویژه فلسفه الهی در اثر کوشش خستگی ناپذیر شیعیان پیشرفت عمیق کرده است، چنان که عامل مؤثر در پیدایش تفکر فلسفی و عقلی در میان شیعیان و به وسیله آن ها در میان دیگران، ذخایر علمی بوده که از پیشوایان شیعه به یادگار مانده است. عامل مؤثر در بقای این طرز تفکر در میان شیعه نیز همان ذخایر علمی است که پیوسته شیعه به سوی آن ها با نظر تقدیس و احترام نگاه می‌کند. برای روشن شدن این مطلب کافی است که ذخایر علمی اهل بیت(علیهم السلام) را با کتاب‌های فلسفی که در مرور زمان نوشته شده، مقایسه و سنجیده شود، آن گاه معلوم خواهد شد که روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نامبرده نزدیک‌تر شده تا این که در قرن یازدهم هجری (تأسیس حکمت متعالیه توسط صدرالمتألهین) تقریباً به همدیگر منطبق گردید و فاصله‌ای جز اختلاف در تعبیر و نحوه بیان مسایل آن ها وجود ندارد. (2)
از بیان این دو اسلام‌شناس حکیم نامدار به دست می‌آید که خاستگاه آموزه‌های فلسفه اسلامی، معارف اهل بیت(علیهم السلام) است. از این رو علامه طباطبایی کتابی به نام «علی و فلسفه الهی» نوشته ، روایات و خطبه‌های توحیدی حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) را به عنوان دلیل ذکر کرده است. آیت الله جوادی آملی کتابی به نام «علی بن موسى الرضا والفلسفه الالهیه» نوشته است.

پی‌نوشت‌ها:
1. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 1، ص 87 ـ 88. نشر موسسه آثار امام، 1387 ش.
2. شیعه در اسلام، ص 60، نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1348 ش.

[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
ماجرای فلسفه و علم کلام تاریخچه‌ی تأسف‌برنگیزی در میان علمای اسلام دارد، علمایی که گاهی به راحتی یکدیگر را تخطئه کرده‌اند و ما که این مسائل را می‌خوانیم جای خالی علم اخلاق را جستجو می‌کنیم ... البته این رویکرد علما ناشی از دغدغه‌مندی‌اشان نسبت به دین خدا بوده است، یکی به نظرش رسید که فلسفه دارد دین خدا را به باد می‌دهد و در مسائلی تردید وارد می‌کند که تا پیش از آن یک برداشت مشخص در موردش رایج بوده است، دیگری هم می‌بیند که بر اساس آیات و روایات و برداشت خود از آن‌ها دارند تفکرات منطقی ایشان را به چالش می‌کشند و نمی‌توانند از نظر خودشان در ترجیح قول فلاسفه بر قول رایج بگذرند و به صرف ایمان به خدا و معصومین علیهم‌السلام ظاهر قول ایشان را تصدیق نمایند و رو به تأویل به رأیی مطابق با منطق نیاورند ...
چرا همه‌ی علما ابتدا به صورت پیش‌فرض نمی‌پذیرند که همه‌اشان مسلمان هستند و دوست دارند آنطور که شایسته است معتقد به دین خدا شوند؟ ... چرا اینقدر بی‌اخلاقی ... در همین تاپیک شخصی آمده و هر چه دلش خواسته به برخی از علما گفته است و امثال شیخ بهایی و علامه مجلسی را تخطئه کرده است، دیگری کس دیگری را ... آیا تمام این بزرگواران از معتقدین به فلسفه یا از مخالفین ایشان مسلمان و مؤمن و متقی نبوده‌اند؟ آیا در راه دین خدا تلاش نکرده‌اند؟ آیا دیگران را به سوی خدا و دین خدا و قرآن و عترت دعوت نکرده‌اند؟ ... این وضعیت موجود مایه‌ی تأسف است ...

فلاسفه بگویند که آیا قبول دارند که تأویل به رأی کردن حرام است و بدون وجود دلیل نقلی نمی‌شود از ظاهر آیات و روایات عبور کرد یا نه ... اگر پذیرفتند و چنین کاری نکردند آیا مخالفان فلسفه می‌توانند بگویند که فلاسفه خلاف دین را می‌گویند؟ ... فلسفه هم یک علم است مانند سایر علوم، جای خودش را دارد، نه بیشتر و نه کمتر، یک تلاش فکری و منطقی است مثل فیزیک، ورودی‌هایش بدیهیات ذهنی است و ابزار کارش منطق ارسطویی است و توسط آیات و روایات هم راهنمایی می‌شود، علم کلام هم کم و بیش همینطور است ... در زمان غیبت که فهم ما از آیات و روایات هم کامل نیست نه حق داریم روی فهم و برداشت‌های خودمان از آیات و روایات قسم بخوریم و نه حق داریم روی محصولات فلسفی قسم بخوریم، کما اینکه عقلی که حجت باطنی خداست معصوم از خطا و اشتباه است (اگر نباشد با حجت ظاهری که انبیاء علیهم‌السلام هستند می‌تواند به اختلاف برسد) غیر از عقلی است که به علومی مانند ریاضیات و منطق و به تبع آن‌ها فیزیک و فلسفه نسبت داده می‌شود. عقل فلسفی معصوم از اشتباه نیست، نقدپذیر است و دلیلی هم نداریم که تا ابد یک نظر فلسفی بتواند درمقابل تمام این نقدها پاسخ قانع‌کننده داشته باشد.

اگر دشمن تلاش می‌کند که شبهات فلسفی در اذهان مردم القاء نماید شکی در این نیست که باید از این جهت هم با شبهات دشمن مبارزه شود، در کارکرد دفاعی فلسفه از این نظر نمی‌توان تردید کرد، گرچه پاسخ همان شبهات فلسفی را می‌توان به صورت غیرمستقیم از غیر فلسفه هم داد و جواب‌های فلسفی می‌توانند به آن پاسخ‌ها کمک نمایند تا دل افرادی که با فلسفه به آشوب کشیده شده است آرام بگیرد ... فلسفه قابلیت نفی شبهات را دارد ولی اینکه قابلیت اثبات دین را هم داشته باشد قابل تأمل است ... مطمئناً می‌تواند برای تقریب برخی مسائل به ذهن کمک نماید ولی در برخی موارد هم افراط‌هایی صورت گرفته است که خوب است کسانی که تعصبی روی ابزار رسیدن به حق ندارند روی آن بازبینی نمایند ...

به امید روزی که علمایمان دست از این اختلافات بردارند، دست از تعصباتشان هم بردارند و بخاطر اینکه عمر خودشان در موافقت یا مخالفت با فلسفه تلف نشده باشد دست از حق‌طلبی خود برندارند و از تغییر مسیرشان هم ترسی نداشته باشند ... جوانان امروز به چیزی بیش از پاسخ گرفتن شبهات نیاز دارند، کسانی که در مدارس و دانشگاه‌های خودمان تربیت شده‌اند که در همه چیز شک کنند و به این راحتی زیر بار پذیرفتن هیچ چیزی نروند هر کدام تبدیل به یک کارخانه‌ی شبهه‌سازی شده‌اند و دیگر دشمن نیاز نیست که مستقلاً بنشیند و شبهه‌سازی کند، گرچه همین کار را هم می‌کند، ولی دشمن تحریکش را می‌کند و باقی کار را به همین اذهانی می‌سپارد که تحصیل‌کرده‌ی در سیستم آموزشی خودش می‌باشند که در دوران استعماری‌اش به ملت‌ها تحمیل کرده است ... هر چقدر هم که جواب بدهیم آن‌ها شبهات جدیدی ایجاد می‌کنند، این داستان تمامی ندارد، فلاسفه باید دفاع از دینشان را داشته باشند ولی در این زمان دیگر فلسفه کفایت امر نیست، باید ریشه‌ی شبهات را خشکاند، باید پایه‌های ایمان را تقویت کرد، و البته برخی از دفاعیات فلاسفه هم اشکال دارند و مهم‌تر از آن اینکه نباید پاسخ‌های خود را متوقف بر پاسخ‌های فلسفی کنیم و بگویی هر کسی می‌خواهد حقانیت اسلام را بشناسد باید الا و بالله این کارهایی را بکند که ما می‌گوییم ... برخی از این کارهایی که فلاسفه می‌گویند مقدمات سنگینی دارد که از همه برنمی‌اید، اگر هم این انتظارات را از ایشان نداشته باشیم لابد باید انتظار داشته باشیم همینکه پاسخ‌های فلسفی ما ظاهر منطقی دارند آن‌ها را به عنوان صحیح بپذیرند که در این صورت باید بدانیم که پاسخ‌های دشمنان ما هم لااقل ظاهرش منطقی است و به این راحتی اشتباه بودنشان مشهود نیست و در نتیجه باید انتظار داشته باشیم که پای منابر ما مسلمان شوند و پای منابر دشمنان کافر شوند و این داستان انتهایی نخواهد داشت ...

به خدایی که می‌پرستید قسمتان می‌دهم که متعصبانه با این مسائل برخورد نکنید ...
نه اهل قران و حدیث حق دارند علمای بزرگمان را منحرف از دین خدا بشمرند، اگرچه برخی اعتقادات ایشان را خلاف قرآن و حدیث بدانند، نه اهل فلسفه حق دارند متکبرانه بگویند که مخالفان ما توان هضم کردن مسائل سنگین ما را ندارند و کودکانی هستند که باید برایشان با زبان کودکان داستان گفت ... نظرات هر دو گروه قابل نقد است ... کسی که معصوم از اشتباه نیست حق ندارد که بگوید برداشت من فصل‌الخطاب است و مخالفت با آن مخالفت با خدا و پیامبر یا با عقل است ...
یا علی علیه‌السلام

سین;813403 نوشت:
علمایی که گاهی به راحتی یکدیگر را تخطئه کرده‌اند و ما که این مسائل را می‌خوانیم جای خالی علم اخلاق را جستجو می‌کنیم ... البته این رویکرد علما ناشی از دغدغه‌مندی‌اشان نسبت به دین خدا بوده است الخ ،

سلام علیکم
ظاهراً بعضی از علماء بزرگوار نظرشان براین است که کسی میخواهد فلسفه یاد بگیرد ابتدا کلام را خوب یاد بگیرد وبعضی هم نظرشان این است که فلسفه به هیچ دردی نمیخورد و علم کلام، مفید است
یادم میآید که در تلویزیون، یکی از شاگردان علامه طباطبایی ،(خودش نقل میکرد)میگفت از علامه سئوال کردم که آیا فلسفه بخوانم یانه؟ایشان درجواب گفتند اگر میخواهی صاحب نظر در این علم شوی بخوان والّا نه .
نظر خود منهم این است که ابتدا بایستی کلام را خوب فرا گرفت وبعد به اندا زۀ انگیزه و فراخور هرشخص، ازعلم فلسفه بهره بردوالّا لازم وضروری نیست. دلیل خودم اینه که با ندانستن فلسفه جهنم نمیروی اما باندانستن کلام یا همان اصول اعتقادات به جهنم میروی.اکثر کسانی که شبه در ذهن دارند در مورد عقاید میباشد والّا مثلا آیا اصالت با ماهیت است یا وجود ،دردی از اعتقادات مردم دوا نمیکند .بله کسی میخواهد ورای علم کلام چیزی فراتر را یاد بگیرد
چه اشکالی دارد البته به شرطی که بر اعتقادات مذهبی(شیعه)مطابق باشد وبه کفر نیانجامد. بااینکه منشأفلسفه از غرب(یونان باستان)میباشد ولی میبینیم اکثرشان لامذهب هستند. و بدخلقی علماء بزرگوار هم بخاطر این است که بدعتی وارد دین نشودو البته حق هم دارند چون ایشان پاسدار دین هستند وان قلت واشکال کردن، کار همیشه گیشان میباشد. والسلام . درپناه حق

موضوع قفل شده است