20 شهریور سالروز شهادت ایت الله مدنی

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
20 شهریور سالروز شهادت ایت الله مدنی

ولادت

در یکی از روزهای سال 1292 ش، در خانه باصفای آقامیرعلی، از سادات محترم آذرشهر،کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که بعدها بر اثر کوشش در راه تحصیل و تهذیب، ازچهره های برجسته جامعه اسلامی شد. عشق و ارادت پدرش به امیر مؤمنان علی علیه السلام او رابر آن داشت تا برای نام گذاری فرزندش یکی از القاب آن حضرت یعنی «اسداللّه» رابرگزیند. اسداللّه در چهارسالگی مادر خود را از دست داد و از آن به بعد تحت نظارت پدردلسوز و بانوی پرهیزگاری که به همسری پدر او درآمده بود، روزهای حساس دوره کودکیرا سپری کرد و با تربیتی اسلامی پا به دنیای نوجوانی گذاشت.

در مکتب حوزه

سید اسداللّه مدنی در اوایل جوانی به سلک طالبان علم و کمال راه یافت و دروس ابتدایی رادر حوزه علمیه یزد فرا گرفت. هرچند در روزهای نخستین تحصیل، پدر خود را از دست داداما هم چنان با مشکلات ساخت و راه حوزه علمیه قم را پیش گرفت و مدت ها هم نشین رنجغربت بود. قلب لب ریز از عشق و شعف به معارف اسلامی او را واداشت که سال ها در جواربارگاه فاطمه معصومه علیهاالسلام ماندگار شود و از محضر بزرگان بهره مند گردد. وی مدتی را که دراین شهر بود در پای درس آیت اللّه حجت کوه کمری و آیت اللّه سیدمحمدتقی خوانساری وچهارسال در محضر امام خمینی حضور یافت و از دروس فلسفه، عرفان و اخلاق ایشان بهرهفراوان برد و موجب شد امام را در مقام عمل بالاتر و برتر از مرز علم بیابد و عشقش نسبتبه ایشان فزونی یابد.
در مقام اجتهاد

آیت اللّه مدنی در سال 1363 ق به زیارت خانه خدا مشرف شد و پس از اتمام مراسم حجّ،بی درنگ به سوی نجف اشرف روانه گشت و از همان اوان ورودش به حوزه علمیه، درس وبحث علمی را آغاز نمود. وی سالیان درازی در حوزه پررونق نجف ماندگار شد و همان گونهکه در مقابل بارگاه قدسی امام علی علیه السلام زانوی ادب بر زمین نهاد و روز و شب به پالایش روحو تهذیب نفس همّت گماشت، در فضای حوزه علمیه نیز تلاشگری کم نظیر بود. او که ازدانش و معارف بزرگانی چون آیت اللّه حکیم، آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی و آیت اللّهسید عبدالهادی شیرازی بهره می برد و مدارج علمی را به سرعت پشت سر می نهاد،روزبه روز بر درخشش شخصیت علمی و معنوی اش افزوده می شد و سرانجام به مقاماجتهاد نائل شد.

بر کرسی تدریس

آیت اللّه مدنی چندین سال در حوزه علمیه نجف به تدریس اشتغال داشت و درس ایشان ازجمله درس های زنده و پر شور بود. عاشقان علم و دین در اطراف شمع وجود آیت اللّهمدنی گرد می آمدند و از بحث های شیوا و دل نشین وی استفاده می کردند. آیت اللّه راستیکاشانی که در آن دوران در محضر ایشان بود می گوید: «از درس ایشان محصلین زیادیاستفاده می نمودند... و شاگردانشان با یک عشق و علاقه خاصّی در درس ایشان شرکتمی جستند».
بر قله رفیع عرفان

گفتار، کردار، سکنات و در یک کلمه زندگی شهید مدنی با یاد خدا درآمیخته بود. او اگرچهدر میان مردم و همانند آنان زندگی می کرد، هرگز ذهن و زبانش از ذکر خدا غافل نبود وتعلّقات دنیا او را از یاد محبوب باز نمی داشت. تقوا تنها لقلقه زبانش نبود، بلکه الگویعملی سیر و سلوک و زیربنای محکم زندگی او محسوب می شد و همواره می گفت:«تقواست که آزادی و روشن بینی می آورد و حق را الهام می بخشد».

ساده زیستی و مراقبت بیت المالآیت اللّه مدنی زهد و پارسایی را آگاهانه اختیار نموده، از زندگی مرفّه گریزان بود. هیچ گاهزرق و برق دنیا چشم هایش را خیره نمی کرد و تا آخرعمر دست از قناعت و بخشش بهدیگران باز نداشت. به فقرا و مستمندان بسیار می بخشید و خود هم چون فقیرترین مردمزندگی خود را می گذرانید و این در حالی بود که امانت دار اموال مردم بود و از شهرهایبزرگ ایران وجوهات شرعی زیادی برای او فرستاده می شد، امّا هیچ گاه از وجوهات برایمخارج شخصی خود استفاده نمی کرد.
عشق به جوانان

آیت اللّه مدنی به جوانان عشق می ورزید و توجّه خاصّی به آنان داشت. در ایّام تبعید، به هرشهری که منتقل می شد وقت معینی از روز را به جوانان اختصاص می داد و ساعت هاسئوالات گوناگون آنها را پاسخ می گفت و به تعطیل شدن و حتی کم رونق شدن این جلساترضایت نمی داد. او در پاسخ به سؤال یکی از نزدیکانش که از وی پرسیده بود: «حاج آقا،چرا این قدر وقت خود را به این بچه ها اختصاص می دهید، در حالی که از وضعیت جسمانیخوبی برخوردار نیستند؟»، گفته بود: «اگر من آغوشم را باز نکنم برای بچه ها و جوانان،آغوش های باز شده نگران کننده ای هست که این ها را می ربایند».

در وادی فروتنیتواضع، از برجسته ترین اوصاف مؤمنان و از عالی ترین فضایل اخلاقی هر انسان صاحبکمال است که رسیدن بدان، خودساختگی می طلبد. آیت اللّه مدنی که عمری در سیر وسلوک گام زده بود، از این کمال معنوی بهره فراوان داشت. یکی از فضلای حوزه علمیه قمدر این خصوص می گوید: من از نزدیک که با آیت اللّه مدنی معاشرت داشتم ایشان راانسانی غیور و جسور می دیدم... او با تواضع دست به سوی خدا برمی داشت و می گفت:«خدایا! از صمیم قلب می گویم، اگر صدمه به انقلاب برسد من حاضرم از جان خودم برایدفع آن، سرمایه گذاری کنم...» و در احترام و تواضع به دیگران حتی به کوچک تر از خودشاز لحاظ علمی و موقعیت اجتماعی، به گونه ای برخورد می کرد که من فکر می کردم خداوندمتعال در او نفس امّاره نگذاشته است.
در میدان دلاوری

دلاوری آیت اللّه مدنی ریشه در ایمان راستینش داشت. او در دوران ستم شاهی هم گام بااقشار مختلف مردم همواره در راه احقاق حقوق مردم فریاد برمی آورد و حتی از درافتادن باحکومت هم وحشت نداشت. یک بار در گنبد کاووس که ایّام تبعید را در آن جا می گذراند،رئیس ساواک گنبد به صورت ناشناس به ایشان تلفن کرد و از او پرسید: به نظر شما امروز ازچه کسی باید تقلید کرد؟ وی با صراحت و بی پروا می گوید: با وجود آیت اللّه خمینی معلوماست که باید از ایشان تقلید کرد. رئیس ساواک بعدا به ایشان پیغام می فرستد که: «آقایمدنی کمی ملاحظه کنید». آیت اللّه مدنی، همین که از قضیه اطلاع می یابد، در پاسخمی گوید: «من آنچه عقیده ام هست می گویم و از کسی هم باکی ندارم».

شهید مدنی و فرهنگ صرفه جویی
قناعت و صرفه جویی در امور زندگی که از اوصاف پسندیده اسلامی است، در زندگیآیت اللّه مدنی نمایان بود. او در پرتو این توصیه اسلامی نه تنها عزّت و عظمت روحی خودرا حفظ کرده بود، بلکه زمینه را برای کمک به مستمندان فراهم می نمود. در اوایل جنگوقتی دید مردم با کمبود نفت مواجه گردیده اند از آن استفاده نکرد و در سرمای سوزان تبریزبا پوشیدن پوستین، زندگی اش را گذراند. شهید مدنی در جزئی ترین امور چنان دقت می کردکه تعجب اطرافیانش را برمی انگیخت.
تسلّی بخش دردهای محرومان

آیت اللّه مدنی خانه اش قبله آمال محرومان بود و کعبه نیاز نیازمندان. او همانند پدریمهربان سرانگشت لطف و عنایتش گره گشای مشکلات زندگی مستضعفان بود وتسلّی بخش دردهای فراوانشان. داماد ایشان می گوید: چیزهایی را که ما در زندگی ایشاندیدیم فقط می توان در زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام دید. یادم هست یک موقع پیرمردی رسید، وما به دلایلی او را به خانه راه ندادیم تا این که او از فرصت استفاده کرد و خودش را به نحویبه آقا رساند و خواسته اش را به ایشان گفت. ایشان بر سر ما فریاد زد که آقا من جواب خدا راچه بدهم؟ این مرد کار داشته و شما راهش ندادید؟! شهید مدنی در همدان برای کمک بهمحرومان مؤسسه ای ایجاد کرده بود. هرکس هرچه می توانست از وسایلی که مورد احتیاجخانواده های مستمند بود می آورد و شب ها آن کالاها را تحویل خانواده های بی سرپرستمی دادند و از آنها دل جویی می کردند.
بر مسند موعظه و اخلاق

آیت اللّه مدنی معلم بزرگ اخلاق بود؛ امّا نه این که دیگران را نیازمند پند و موعظه بداند وخود را فراموش کند، بلکه آنچه می گفت خود پیش تر بدان عمل کرده بود. از این رو سخنشبر دل ها می نشست و اندرزهایش چون کیمیا، مس وجود انسان ها را به طلا مبدّل می ساخت.زمانی که در نجف اشرف بود، هفته ای دو روز درس اخلاق داشت. در یک جلسه تنها برایبازاریان سخن می گفت و آنها را با وظایف دینی شان آشنا می ساخت و جلسه دیگر بهمحصلان علوم دینی و علما اختصاص داشت. این در حالی بود که در آن روزها دایر کردندرس اخلاق در حوزه علمیه نجف کار هر کسی نبود. آیت اللّه مدنی این جلسات را دردوران تبعید نیز زنده نگه داشت او به هر شهر و دیاری که می رفت بر خلاف میلِ حکومت،بساط بحث های اخلاقی را پهن می کرد و محفل دین مدارانِ حقیقت جو را نور و گرمامی بخشید.

تبلور اخلاص

آیت اللّه مدنی مرد عمل بود و در کارهایش نیز جز خدا را در نظر نمی آورد و می گفت:«ارزش عمل به نیّت است. اگر نیت برای غیر خدا باشد، به چه درد می خورد؟»
داماد ایشان در ضمن خاطراتش می گوید: «در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضانِ یکیاز سال ها، شب قدر و احیا در مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف، مجلس بسیار عظیم وباشکوهی ترتیب داده بود و علما و فضلا و اقشار مردم در مسجد گرد آمده بودند. ایشان[آیت اللّه مدنی] بالای منبر رفته همه را موعظه فرمود و دل ها را برای دعا و تضرّع آمادهساخت. تا این که چراغ ها را طبق مرسوم خاموش کردند. در آن تاریکی، ایشان جمله ای بیانکردند که مجلس واقعا منقلب شد و همه را سخت متأثر و گریان کرد. فرمودند: «رفقا، اگرشماها امشب آمده اید از گناهانتان در پیشگاه خداوند توبه کنید، ولی من آمده ام از اعمال وعبادت هایم توبه کنم».
مبارزه با بعثی ه

آیت اللّه مدنی به احکام اسلام و مقررات آن پایبند بود. او حتّی در کوچک ترین مسایل دقّتفراوان داشت و در پاسداری از حریم اسلام هیچ گاه احساس خستگی نمی کرد. زمانی درکشور عراق، بعثی ها دست به اعمال ضد اخلاقی می زنند و با درج مقالات توهین آمیزی درروزنامه، آیت اللّه حکیم را تحقیر کرده، مرجعیت را مخدوش می نمایند. آیت اللّه حکیم بهدنبال این اعمال ضد مذهبی به کوفه رفته، به عنوان اعتراض در آن جا ماندگار می شود. دراین ماجرا آیت اللّه مدنی تنها کسی بود که در مقابل بعثی ها موضع گرفت. وی برای پشتیبانیاز مرجع تقلید جهان تشیّع در پیشاپیش طلاب کفن پوشید و به سوی کوفه راه پیمایی کرد وآیت اللّه حکیم را به نجف برگرداند.
خدمت به بندگان خدا

خدمت به بندگان خدا و رسیدگی به قشر ضعیف جامعه چیزی بود که آیت اللّه مدنیهمواره نسبت به آن توصیه می کرد و خود نیز شیفته آن بود و در این راه هیچ گاه احساسخستگی نمی کرد. او پس از آن که از جانب امام مأمور رسیدگی به امور تبریز و چند شهردیگر شد، خانواده اش را با خود نبرد. او می گفت: «من اگر اینها را به تبریز بیاورم باید روزییکی دو ساعت وقتم را صرف این ها کنم، در حالی که این دو ساعت را می توانم به مردمخدمت کنم». آیت اللّه مدنی در روزهای سخت زندگی خود که در تبعید به سر می برد،هم چنان در خدمت مردم بود. او به هر شهر و روستا که می رفت به رفع نیازهای فردی واجتماعی مردم اقدام می کرد و افراد نیکوکار را در این مسیر هدایت و تشویق می نمود.

در میدان جهاد

انسان های بزرگ و ژرف نگر که همواره جلوه های حقایق را می بینند، آغاز زندگی حقیقی راتولّد ظاهری و پای نهادن بر عالم خاک نمی دانند؛ بلکه زندگی آنان از روزی آغاز می گردد کهبه دنبال گم شده خویش به منزلگه عشق بار یابند و از ظلمتکده تن برهند. آیت اللّه مدنی درزمره چنین افرادی بود. از دورانی که هنوز جوانی بیش نبود به اهداف بلندی می اندیشید وهمان گونه که در بُعد علمی می گفت: «اگر یقین نداشتم مجتهد می شوم، به این کار تندر نمی دادم» در بعد معنوی و بالا رفتن از نردبان کمال انسانی هم همین گونه بود. او در کنارفعالیت های درسی و بحث های علمی، توجّه خاصّی به جامعه داشت و در سخت تریناوضاع نیز در کنار مردم قرار می گرفت.
تبعید آفتاب

آیت اللّه مدنی هرجا حضور داشت همانند شمعی فروزان می سوخت و روشنی می بخشید.عاشقان و دل دادگان مکتب او گرداگردش حلقه زده، از پرتو کمالاتش بهره ها می گرفتند.کردارش تجلّیگاه ایمان، و گفتارش عرصه حماسه بود. سخنان افشاگرانه و بی باکانه اش، بهمردم غم دیده و زجر کشیده آگاهی و امید می داد و این برای سردم داران حکومت نگرانکننده بود.
از این رو پیوسته او را از منطقه ای به منطقه دیگر تبعید می کردند. هنوز دو سال از تبعیدایشان به نورآباد نگذشته بود که وی را به گنبدکاووس تبعید نمودند و پس از آن نیز او را بهچند شهر دیگر انتقال دادند.
منزلت رهبری در نگاه شهید مدنی

آیت اللّه مدنی منزلت بلند رهبری را در جامعه اسلامی به خوبی درک کرده بود و از آغازدوران طلبگی، وجود یک مرکز دینی و سیاسی را برای جهان اسلام لازم می دانست. او براین اعتقاد بود که «هرکس با پیشوایان و رهبران دینی، مخالفت ورزد، به عذاب های دنیوی واخروی گرفتار می شود». وی در این خصوص می گوید: «رهبران راستین به طرف خودشاندعوت نمی کنند. نمی خواهند به مقام و ثروت های شخصی خود بیفزایند. فقط می خواهندآشنایی خلق با خدا کامل باشد و راه نشان دهند، به آن حدّ که انسان ها بتوانند رابطه شان را باخداوند، تبارک و تعالی، محکم سازند».
او به امام خمینی نیز عشق می ورزید و خاضعانه خود را مطیع امام ساخته بود و خالصانهمی گفت: «ما تمام دنیا را با یک انگشت رهبر عوض نمی کنیم».

ولایت فقیه از منظر شهید مدنیاسلام دین زندگی است و همان گونه که برای زندگی معنوی بشر دستورهایی دارد، برایاداره امور معاش دنیایی مردم نیز قانون و برنامه دارد و در این میان حاکمیت فقیه به عنوانرهبری انسانی عادل و آگاه به قوانین الهی، ضامن اجرای صحیح این دستورهاست. آیت اللّهمدنی به این مهم با توجّه خاصّی می نگریست و نسبت بدان اهتمام فراوانی داشت. او درتبیین این اصل اساسی اسلام چنین می گوید: «با یک حساب روشن و به طور صریح و آشکارمی گویم: ... حکومت اللّه و حکومت امام زمان(عج) در حقیقت همان ولایت فقیه است کهتبلور این آیه است که خدای تبارک و تعالی تشکیل حکومت اسلامی را به منزله روح نسبتبه تبلیغات رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قرار می دهد: ای پیامبر باید حکومت اسلامی را نصب کنی و الاّدین تو در معرض زوال و خطر است... ولایت فقیه قانون اساسی حکومت راستین اسلامیاست که خداوند آن را برترین چیزها دانسته است... ولایت فقیه است که مستضعفین سراسرجهان را علیه متکبرین شورانده است.»
انقلاب اسلامی از دیدگاه شهید مدنی

انقلاب اسلامی در دید آیت اللّه مدنی معنای وسیعی داشت. وی در این باره چنین می گوید:«انقلاب اسلامی بر طبق فطرت انسان ها صورت گرفته... و دارای مجموعه مقرراتی است کهدنیا و آخرت بشر را تأمین می کند. بنابراین انقلاب ما چون برای اسلام و به اسم اسلام بودهباید به کشورهای دیگر نیز معرّفی شود. در بین گرایش مردم و اسلام فاصله ای نیست؛بنابراین باید اسلام را شناساند».
شهید مدنی، فقیه همیشه در صحنه

مبارزات آیت اللّه مدنی به دوران پیش از شکل گیری انقلاب اسلامی مربوط می شود.آیت اللّه مدنی پیش از نهضتِ سال 1342 در ایران، با فرقه های گم راه در ستیز بود. رضاخانو دیگر عاملان غرب در ایران برای کوبیدن اسلام، خصوصا مکتب حیات بخش تشیّع، بهترویج کنندگان مرام بهایی گری میدان داده بودند و این تفکر ضد دینی در سراسر ایرانبه ویژه در آذربایجان در حال گسترش بود. آیت اللّه مدنی در چنین روزگاری بود که از حوزهعلمیه به زادگاهش بازگشت و مدّتی در آن جا ماندگار گردید و از آن روز دوران مبارزات وینیز شکل گرفت. وی در کنار نوّاب صفوی در مقابل افکار پوچ کسروی به مبارزه برخاست.از همین رو وقتی شهید نوّاب مصمّم به مبارزه شد در تهیّه اسلحه وی را یاری کرد. در حوزهنجف در بین دوستان آیت اللّه مدنی معروف بود که «اسلحه ای که نواب صفوی تهیه کرد، باپول کتاب های آیت اللّه مدنی بود».

هم گام با امامپس از رفتن امام خمینی رحمه الله از ترکیه به عراق و اقامت در نجف، آیت اللّه شهید مدنی از جملهکسانی بود که به موجب عشق و ارادت افزون به امام در سخت ترین روزها در کنار ایشان بود.آیت اللّه مدنی، چه در نجف و چه در روزهایی که برای امر تبلیغ به ایران سفر می کرد، از امامنیز سخن می گفت و رسالت و وظایف مؤمنان را در مقابل نظام پهلوی گوش زد می کرد. ازاین رو بود که در سال های 50 و 51 از جانب سازمان امنیّت وقت کشور (ساواک) تحتمراقبت قرار گرفت و به جرم ایجاد اختلال در امنیت منطقه تبعید گردید.
همراه با امام و هم گام با انقلاب

در بهمن سال 1357 ش هم زمان با فجر انقلاب اسلامی، آیت اللّه مدنی نیز در کنار شهیدآیت اللّه بهشتی و صدها مبارز دیگر در صف مقدّمِ مبارزه با ایادی استکبار و عناصرسرسپرده آنان قرار گرفت و تا صبح پیروزی حقّ بر باطل در پی استقرار حکومت اسلامیتلاشگری خستگی ناپذیر بود. آیت اللّه مدنی در اولین انتخابات مجلس خبرگان از طرفمردم همدان به نمایندگی انتخاب گردید و سپس در اوج مشکلات و آشفتگی اوضاع همدانبه دستور امام خمینی راهی این شهر شد.
نقش آیت اللّه مدنی در خنثی ساختن توطئه

آیت اللّه مدنی هم چنان که در سرنگونی حکومت پهلوی تلاشگر خستگی ناپذیر صحنه هابود، در خنثی ساختن توطئه لیبرال ها و ملی گراها چون بنی صدر نیز نقش اساسی خود را ایفاکرد. وی که از ابتدا خطر این حرکت خزنده را دریافته بود، به نمایندگان امام در دیگراستان ها، هم چون آیت اللّه اشرفی اصفهانی، آیت اللّه دستغیب و آیت اللّه صدوقی، دستاتّحاد داد و در مقابل این توطئه موضع سختی در پیش گرفت. اطلاعیه ای که این بزرگوار درآن بحران صادر کرد برای مردم ایران هشدار بزرگی بود.
در انتظار شهادت
آیت اللّه مدنی در همه حال چشم به درگاه فیض الهی داشت و همواره در قنوت نمازهایش باسوز و گداز به نجوا می ایستاد و از خدا شهادت در راه اسلام و انقلاب را طلب می نمود.چون در عالم رؤیا جام شهادت از مولایش حسین علیه السلام گرفته بود، بی صبرانه در انتظار آن روزبود. خود در این باره می گفت: «من در دو موضع نسبت به خودم شک کردم. یکی این که بهمن می گویند سیداسداللّه؛ آیا واقعا من از اولاد پیامبر هستم؟ و دیگر این که آیا من لیاقت آنرا دارم که در راه خدا شهید بشوم یا نه؟ روزی به حرم امام حسین علیه السلام رفتم در آن جا با ناله وزاری از امام خواستم که جوابم را بدهد. پس از مدّتی، یک شب امام حسین علیه السلام را در خوابدیدم که بالای سرم آمد و دستی به سرم کشید و این جمله را فرمود: یا بُنَیّ اَنْتَ مَقْتُولٌ؛ یعنیفرزندم تو کشته می شوی، که جواب دو سؤال من در آن بود، امّا فرمود: فرزندم، یعنی منسیّد هستم، و دیگر به من بشارت داد که من شهید می شوم».
شهادت و پرواز

آیت اللّه مدنی سرانجام در روز جمعه 20 شهریور 1360 پس از آن که نماز جمعه را به پایانبرد به دست منافقان به شهادت رسید و روحش به سمت عرش پرواز کرد. روانش شاد ویادش جاودانه و راهش پر رهرو باد.