حقیقت خواب و کشف

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حقیقت خواب و کشف

حقیقت خواب و مکاشفه در بیان حضرت آیة الله یعقوبی قائنی حفظه الله:

بسم الله الرحمن الرحیم
تعلق انسان در هنگام خواب از بدن و متعلقات خود كم شده و روح او به عالم بالا توجه پيدا مى‏ كند. و چون روح در عالم خود محيط بر عالم ماده مى‏ باشد هر چه به مركز خود - كه عالم امر است - نزديك‏ تر گردد احاطه‏ ى او بيشتر مى‏ شود؛ لذا گاهى از آن عالم كه معناى محض است، اطلاعاتى به دست آورده، آنگاه قبل از بيدار شدن براى تفهيم به خود مناسب با سليقه و طرز تفكرش آنها را صورت بندى و ترسيم مى‏ نمايد.

البته ممكن است براى افرادى قبل از رسيدن به عالم امر به واسطه ‏ى ارواح طيبه معنايى در عالم صورت افاضه شود كه طبعا نيازمند صورت بندى جديد نخواهد بود. كما اينكه ممكن است معنايى را ببيند، لكن نتواند صورت مناسبى براى آن ترسيم نمايد، كه در اين مواقع پس از بيدارى گرچه مى‏ فهمد جايى رفته و چيزى ديده، ليكن نمى ‏تواند صورت آن را در ذهن بياورد. مطالب بسيار مهم اغلب همين طور است.
كشف نيز كه غالبا در نتيجه‏ ى عبادت و كم شدن تعلقات مادى حاصل مى‏ شود چيزى شبيه خواب ديدن امّا در بيدارى است كه در آن ممكن است انسان اختيارا يا بدون اختيار اطلاعاتى را از مركز روح خود يا ارواح طيبه به دست آورد.
ناگفته نماند: چه در خواب و چه در مكاشفه انسان ابتدا از عالم خيال خود عبور مى‏ كند و چيزهايى مى ‏بيند كه معمولاً همان‏ هايى است كه در طول روز با آنها مأنوس بوده است. البته بسيارى از افراد اصلاً قدمى از عالم خيال فراتر نرفته و پيوسته با خيالات خود بسر مى‏ برند، ليكن اگر انسان از عالم خيال بگذرد در آن صورت وارد جو كه مابين زمين و آسمان و محل سكونت شياطين است مى‏ گردد كه ممكن است در آنجا نيز مطالبى به او القا نمايند كه معمولاً به صورت جريانات آشفته و مطالب وحشتناك در مى‏ آيد.
خواب و كشفى كه مربوط به اين دو مرحله است معمولاً تعبير ندارد. مكاشفات و خواب‏هاى صحيح عمدتا مربوط به فوق اين دو مرحله مى‏ باشد، لكن همان‏ها نيز در مسير بازگشت، از القاءات شيطانى ايمن نيست. در عين حال چون ممكن است معانى متعددى توسط افراد مختلف به صورت واحدى ترسيم گردد و يا معناى واحدى به شكل‏ هاى مختلف صورت بندى شود، تعبير آن بسيار مشكل است؛ لذا تعبير خواب و درك معناى صحيح كشف كار هر كسى نيست. و معبر كسى است كه بتواند با توجه نمودن به روحيه و طرز تفكر شخص از نقل كشف يا خواب، اصل آن معنا را بيابد و يا همزمان با نقل آن از نفس گوينده عبور كرده و با تماس گرفتن با ملكوت او معنايى را كه ديده است درك نمايد.
بر اين نكته نيز بايد تأكيد نمود كه خواب و كشف خود به خود چيزى نيست كه مايه‏ ى دل‏ خوشى انسان باشد مگر اينكه موجب ترغيب و نشاط و رجاء گردد و انسان را به تلاش بيشترى در انجام وظايف و تكاليف بندگى تشويق نمايد يا هشدارى براى جلوگيرى از ارتكاب معاصى باشد و يا لااقل مجهولى را براى انسان روشن نمايد.

tahora87;142058 نوشت:
ليكن اگر انسان از عالم خيال بگذرد در آن صورت وارد جو كه مابين زمين و آسمان و محل سكونت شياطين است مى‏ گردد كه ممكن است در آنجا نيز مطالبى به او القا نمايند كه معمولاً به صورت جريانات آشفته و مطالب وحشتناك در مى‏ آيد.

سلام
این بیان موهم این معناست که خواب خروج روح از بعد مادی است در حالیکه روح و جسم در یک مرتبه نیستند تا خروج یکی به نسبت دیگری باشد پس عنوان ما بین زمین و آسمان به حسب حقیقتش باید جنبه معنوی داشته باشد و همان زمین و آسمان معنوی باشد نه این آسمان و زمین مادی .
موفق باشید

باسمه تعالی
باسلام
حقیقت خواب :
خواب در حقبقت ارتباط نفس ناطقه با مبادی عالیه (عالم بالا)است که معانی را از عالم بالا می گیرد ودر کارخانه متخیله انسان که کارخانه صورت گری است صورت می دهد والبته صور معانی با آن معانی مناسبت دارد
مثلاً به عزیز مصر معنای هفت سال آبادی وفراوانی و هفت سال قحطی و خشکسالی داده شد که قوه خیال او این معنا را به صورت هفت خوشه خشک وهفت خوشه حاصلخیز وهفت گاو لاغر وهفت گاو چاق صورتگری کرد
وچون معبر که به معنای عبور دهنده است آگاهی به این مناسبت بین صورت ومعنا دارد از این صورت پی به معنا می برد ودر حقیقت از صورت به معنا عبور می دهد مانند اینکه حضرت یوسف علیه السلام هفت خوشه خشک و هفت گاو لاغر را به هفت سال قحطی وهفت خوشه سبز وهفت گاو چاق را به هفت سال آبادی وفراوانی تعبیر کرد
پس رویاهای صادقه وصالحه در حقیقت به جهت ارتباط نفس است با مبادی عالیه اش (عالم بالا) که البته این ارتباط هم به جهت انصراف نفس است از این نشئه وعالم دنیا که در حال خواب دست می دهد چون در حال خواب تعلق روح از این بدن کم رنگ می شود لذا روح انسان فراقت بال بیشتری پیدا می کند بنابراین اگر کسی بتواند در حال بیداری این انصراف را تحصیل کند ارتباطش برقرار می شود ولذا بر این اساس سالک به مقام مکاشفه والهام و وحی با تمام مراتبش می رسد
ادامه دارد .....

باسمه تعالی
باسلام
حقیقت کشف:
مکاشفه که برای اولیای الهی دست می دهد حقیقت آن بدین نحو است که عارف به جهت انصراف از این نشئه طبیعت با بعضی از مبادی عالیه (عالم بالا) ار تباط پیدا می کند ودر آنجا معانی وحقایقی را می یابد وآن معانی را به کمک قوه متخیله خود صورتی متناسب می دهد حضرت علامه حسن زاده آملی در کلمه 572 هزار ویک کلمه آورده اند هیچ یک از خواب وغشوه و خوف و تنویم مغناطیسی و توجه سلوک عرفانی ونظائر آنها برای تمثلات و مکاشفات و ادراکات فوق طور عقل موضوعیت ندارد وآنی که موضوعیت دارد انصراف از این منشا طبیعت است (حضرت علامه حسن زاده آملی در رساله انسان در عرف عرفان ضمن اصل دوازده می فرمایند قوه خیال بر تصویر و محاکات (حکایت کردن)سرشته شده است یعنی کار خیال این است که در سیر نزولی معانی را صورت وشکل می دهد چنانکه قوه باصره بر دیدن سرشته شده است وقوه سامعه بر شنیدن )
بر همین اساس در روایت آمده در ابتدای صحیفه سجادیه از امیر المومنین علی علیه السلام که روزی پیامبر (ص) بر روی منبر بود وحالتی شبیه به خواب و چرت به حضرت دست داد که در آن حال دید انسانهایی بر منبر او بالا وپایین می روند و می پرند همانند میمون ومردم را به سوی گذشتگان جاهلشان سوق می دهند آنگاه که حضرت از اینحالت در آمد وآثار حزن واندوه بر چهره اش نمایان شد جبرئیل آیه 60 سوره اسراء را بر آن حضرت نازل نمود (وما جعلنا الرویا التی اریناک الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة ....)
مراد از میمون ها در آن مکاشفه بنی امیه اند
حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمودند مرحوم علامه طباطبایی
می فرمودند آقا هر روز که مراقبتم قویتر است مشاهداتم در شب زلالتر است هر روز توجه ام بیشتر است مکاشفاتم در شب صافی تر است
مکاشفه در صورتی معتبر است که با براهین عقلی ونقلی هم تایید بشود ویا حداقل مخالف براهین عقلی ونقلی نباشد بنابراین تمثلاتی که برای انسان سالک رخ می دهد نمی شود به طور مطلق همه آنها را صحیح دانست بلکه باید با معیارهای عقلی وشرعی سنجید اگر مخالف بود باید آنهارا تمثلات شیطانی دانست چنانکه سالکی در اثنا سلوک شنیده است که به او می گویند ما تکلیف را از تو برداشتیم (در کتاب چشم برزخی از آقای غلامرضا گلی زواره آمده است این شخص محی الدین عربی بوده
ومطلب را در فتوحات آورده)آن سالک عارف فهمید که این ندای رحمانی نیست بلکه شیطانی است لذا در جوابش گفت ای دشمن خدا من بنده خدایم واینجا دار تکلیف است چگونه تکلیف از من برداشته شده است ؟

نور256;234744 نوشت:
باسمه تعالی
باسلام
حقیقت خواب :
خواب در حقبقت ارتباط نفس ناطقه با مبادی عالیه (عالم بالا)است که معانی را از عالم بالا می گیرد ودر کارخانه متخیله انسان که کارخانه صورت گری است صورت می دهد والبته صور معانی با آن معانی مناسبت دارد
مثلاً به عزیز مصر معنای هفت سال آبادی وفراوانی و هفت سال قحطی و خشکسالی داده شد که قوه خیال او این معنا را به صورت هفت خوشه خشک وهفت خوشه حاصلخیز وهفت گاو لاغر وهفت گاو چاق صورتگری کرد
وچون معبر که به معنای عبور دهنده است آگاهی به این مناسبت بین صورت ومعنا دارد از این صورت پی به معنا می برد ودر حقیقت از صورت به معنا عبور می دهد مانند اینکه حضرت یوسف علیه السلام هفت خوشه خشک و هفت گاو لاغر را به هفت سال قحطی وهفت خوشه سبز وهفت گاو چاق را به هفت سال آبادی وفراوانی تعبیر کرد
پس رویاهای صادقه وصالحه در حقیقت به جهت ارتباط نفس است با مبادی عالیه اش (عالم بالا) که البته این ارتباط هم به جهت انصراف نفس است از این نشئه وعالم دنیا که در حال خواب دست می دهد چون در حال خواب تعلق روح از این بدن کم رنگ می شود لذا روح انسان فراقت بال بیشتری پیدا می کند بنابراین اگر کسی بتواند در حال بیداری این انصراف را تحصیل کند ارتباطش برقرار می شود ولذا بر این اساس سالک به مقام مکاشفه والهام و وحی با تمام مراتبش می رسد
ادامه دارد .....

باسمه تعالی
باسلام:
مگر خواب را بیهوده نشمری / یکی بهره دانش زپیغمبری(1
با تشکر از کاربر نور 256 مطالب فوق کاملا مورد تائید می باشد
موفق باشید
پی نوشت
1-فردوسی

نور256;234757 نوشت:
باسمه تعالی
باسلام
حقیقت کشف:
مکاشفه که برای اولیای الهی دست می دهد حقیقت آن بدین نحو است که عارف به جهت انصراف از این نشئه طبیعت با بعضی از مبادی عالیه (عالم بالا) ار تباط پیدا می کند ودر آنجا معانی وحقایقی را می یابد وآن معانی را به کمک قوه متخیله خود صورتی متناسب می دهد حضرت علامه حسن زاده آملی در کلمه 572 هزار ویک کلمه آورده اند هیچ یک از خواب وغشوه و خوف و تنویم مغناطیسی و توجه سلوک عرفانی ونظائر آنها برای تمثلات و مکاشفات و ادراکات فوق طور عقل موضوعیت ندارد وآنی که موضوعیت دارد انصراف از این منشا طبیعت است (حضرت علامه حسن زاده آملی در رساله انسان در عرف عرفان ضمن اصل دوازده می فرمایند قوه خیال بر تصویر و محاکات (حکایت کردن)سرشته شده است یعنی کار خیال این است که در سیر نزولی معانی را صورت وشکل می دهد چنانکه قوه باصره بر دیدن سرشته شده است وقوه سامعه بر شنیدن )
بر همین اساس در روایت آمده در ابتدای صحیفه سجادیه از امیر المومنین علی علیه السلام که روزی پیامبر (ص) بر روی منبر بود وحالتی شبیه به خواب و چرت به حضرت دست داد که در آن حال دید انسانهایی بر منبر او بالا وپایین می روند و می پرند همانند میمون ومردم را به سوی گذشتگان جاهلشان سوق می دهند آنگاه که حضرت از اینحالت در آمد وآثار حزن واندوه بر چهره اش نمایان شد جبرئیل آیه 60 سوره اسراء را بر آن حضرت نازل نمود (وما جعلنا الرویا التی اریناک الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة ....)
مراد از میمون ها در آن مکاشفه بنی امیه اند
حضرت علامه حسن زاده آملی می فرمودند مرحوم علامه طباطبایی
می فرمودند آقا هر روز که مراقبتم قویتر است مشاهداتم در شب زلالتر است هر روز توجه ام بیشتر است مکاشفاتم در شب صافی تر است
مکاشفه در صورتی معتبر است که با براهین عقلی ونقلی هم تایید بشود ویا حداقل مخالف براهین عقلی ونقلی نباشد بنابراین تمثلاتی که برای انسان سالک رخ می دهد نمی شود به طور مطلق همه آنها را صحیح دانست بلکه باید با معیارهای عقلی وشرعی سنجید اگر مخالف بود باید آنهارا تمثلات شیطانی دانست چنانکه سالکی در اثنا سلوک شنیده است که به او می گویند ما تکلیف را از تو برداشتیم (در کتاب چشم برزخی از آقای غلامرضا گلی زواره آمده است این شخص محی الدین عربی بوده
ومطلب را در فتوحات آورده)آن سالک عارف فهمید که این ندای رحمانی نیست بلکه شیطانی است لذا در جوابش گفت ای دشمن خدا من بنده خدایم واینجا دار تکلیف است چگونه تکلیف از من برداشته شده است ؟

باسمه تعالی
باسلام:
با تشکر از کار بر نور 256 مطالب فوق کاملا مورد تایید می باشد
موفق باشید

با سلام و تشکر هم از کارشناسان و هم از کاربر عزیر نور 256 برای توضیحاتشون.

اما اینکه راجع به خواب و کشف صحبت کردین بیشتر تمرکز بر جلوه بصری این گونه حالات بود.
اگر صدایی در گوش (یا جان) شنیده بشه در بیداری این هم به اسم مکاشفه شناخته می شه؟
در بسیاری موارد مسئله رد یا قبول این گونه حالات به کنار بلکه معنی این حالت برای سالک مهم هست، آیا تجربه در یافتن معنی این حالات نقش بازی می کنه؟

به نام خدا

باید به چند نکته توجه کرد:
يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ... يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ
در بالا رفتن از آسمان دنیا حرارت ناشی از اصطکاک با جو به بالارونده فرستاده می شود . مشابه همین حرارت در بالا رفتن از شش آسمان دیگر بر انسان و جن فرستاده خواهد شد. بخشی از حرارت همین است که انسان چیزی را فکر می کند درست درک کرده و بعد می بیند اشتباه کرده. به طور کلی یکی از جلوگیری کننده ها در سلوک خودخواهی است.
چیزهایی که انسان در طی طریق می بیند یا می شنود بعضا به او مربوط نیست یا از نظر زمانی عقب و جلو دارد (مثلا چیزی که این آقا شنیده که تکلیف ندارد ممکن است مربوط به کس دیگر یا زمان دیگر باشد) یا موضوعی که می بیند یا می شنود بر چندین مساله مطابق است و بسیاری از این موارد. بنابراین باید تنها خدا را درنظر داشت و تخطی از اصول شرعی به این راحتی ها مجاز نمی شود. بعضی شاید بگویند چرا همراه موسی آن طور عمل می کرد. باید دانست که نمونه این افراد تحت امر الهی بوده و هزینه کارهایی را که می کنند می پردازند.

مفتقر;256075 نوشت:
با سلام و تشکر هم از کارشناسان و هم از کاربر عزیر نور 256 برای توضیحاتشون.

اما اینکه راجع به خواب و کشف صحبت کردین بیشتر تمرکز بر جلوه بصری این گونه حالات بود.
اگر صدایی در گوش (یا جان) شنیده بشه در بیداری این هم به اسم مکاشفه شناخته می شه؟
در بسیاری موارد مسئله رد یا قبول این گونه حالات به کنار بلکه معنی این حالت برای سالک مهم هست، آیا تجربه در یافتن معنی این حالات نقش بازی می کنه؟


باسمه تعالی
باسلام:
مکاشفات دو نوع هستند:
الف:کشف صوری که خود پنج زیر مجموعه دارد:
1-کشف ابصاری
2-کشف سماعی(شنیدنی)
3-کشف شمی (بوییدنی)
4-کشف ذوقی
5-کشف لمسی
ب:کشف معنوی که خودهفت زیر مجموعه دارد:
1- کشف حدسی
2-کشف قدسی
3- کشف الهامی
4- کشف روحی
5-کشف سری
6-کشف خفی
7- کشف اخفی

با سلام و تشکر از جناب سمیع
در بعضی از کتب سیر و سلوک مکاشفات توحیدی به سه دسته مکاشفات افعالی، صفاتی و ذاتی هم دسته بندی شده؟
اگر امکانش هست ویژگی این سه دسته رو توضیح بدید و بگید چه فرقی با هم می کنند؟
یه شبهه هم برام ایجاد شده که اگر ما تو مفاهیممون داریم دسترسی به ذات حتی برا سرورمون محمد (ص) هم امکان پذیر نبوده، منظور از اثبات وجود مکاشفه ذاتی برای سالک چی هست؟

مفتقر;257965 نوشت:
با سلام و تشکر از جناب سمیع
در بعضی از کتب سیر و سلوک مکاشفات توحیدی به سه دسته مکاشفات افعالی، صفاتی و ذاتی هم دسته بندی شده؟
اگر امکانش هست ویژگی این سه دسته رو توضیح بدید و بگید چه فرقی با هم می کنند؟
یه شبهه هم برام ایجاد شده که اگر ما تو مفاهیممون داریم دسترسی به ذات حتی برا سرورمون محمد (ص) هم امکان پذیر نبوده، منظور از اثبات وجود مکاشفه ذاتی برای سالک چی هست؟

باسمه تعالی
باسلام:
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست /بر عارفان جز خدا هیچ نیست
توان گفتن این با حقیقت شناس/ ولی خرده گیرند اهل قیاس
که پس آسمان وزمین چیستند /بنی آدم ودیو ودد کیستند
پسندیده پرسیدی ای هوشمند/بگویم گر آید جوابت پسند
که هامون ودریا وکوه وفلک/پری وآدمیزاد ودیو وملک
همه هر چه هستند از آن کمترند /که با هستیش نام هستی برند
عظیمست پیش تو دریا به موج/بلند است خورشید تابان به اوج
ولی اهل صورت کجا پی برند /که ارباب معنا به ملکی درند
که گر آفتاب است یک ذره نیست/وگر هفت دریاست یک قطره نیست
چوسلطان عزت علم برکشد/جهان سر به جیب عدم در کشد(1

در میان اهل معرفت بحث مهمی به نام فنا مطرح است که در سه مرحله نماینده سه نوع تجربه عرفانی بسیار اساسی است که هر کدام منشاء بینش خاصی برای عارف می گردد
بالاترین مرتبه تجربه فنا همان فنای در ذات است که به محو کثرات وظهور وحدت وجود می انجامد
یعنی هستی هرچندشئون متعدد ومتکثر دارذ ولی از نگاهی دیگر یک وجود ویک حقیقت وحدانی بیش نیست در چنین نگاهی که همان لحاظ وحدت حقیقی است کثرات مستهلک می گردد وچنان به متن واقع نگریسته شودو که گویا هیچ کثرتی در آن وجود ندارد
پی نوشت
1-سعدی
ادامه دارد.....

باسمه تعالی
باسلام:
مگر دیده باشی که در باغ وراغ/بتابد به شب کرمکی شب چراغ
یکی گفتش ای کرمک شب فروز/چه بودت که بیرون نیایی به روز
ببین کاتشی کرمک خاکزاد/جواب از سر روشنایی چه داد
که من روز وشب جز به صحرا نیم/ولی پیش خورشید پیدا نیم(1
البته این وحدت حقیقی منافی کثرت نیست بلکه کثرات را در خود هضم می کند هر چند کثرات در دل این وحدت حضور دارنددر چنین لحاظی تنها جنبه وحدت در نظر گرفته می شود به این صورت که تنها به آن وجود حقیقی وحدانی نظر می شود بدون اینکه به کثرات توجه داشته یاشد عارفی که در این مقام قرار بگیرد تنها آن حقیقتی را می بیند که کل هستی را فرا گرفته است
مثال چنین لحاظی را می توان در نگاه به نفس به عنوان حقیقتی واحد یافت بدون اینکه به کثرت وتعدد قوای آن نظر داشته باشیم
به هنگام گفتن(( من)) گوینده به حقیقت وحدانی نفس خویش با حذف کثرات نظر دارد.در عین حال که نفیس حقیقتی است که کثرات شانی را هم دارد .در این لحاظ نفس ،بدون لحاظ مراتبش در نظر می آید که از آن به مقام جمع نیز تعبیر می شود
این همان مقامی است که عرفا از آن با تعبیر (یا هو یا من لا هو الا هو)یاد می کنند
بله کنه ذات حق تعالی قابل ادراک نیست چون علم احاطه وجودی مدرِک بر مدرَک است وما متناهی هستیم وحق تعالی نامتناهی لذا احاطه وجودی نسبت به او نداریم
ودر نتیجه کنه مقام حق تعالی برای ما قابل ادراک نیست ولی این منا فات با بینش توحید ذاتی وفنا ذانی ندارد که دید عارف نسبت به عالم این گونه باشد که بیان شد
ادامه دارد....
پی نوشت
1-سعدی
پی نوشت

باسمه تعالی
باسلام
در مرتبه پایین تر از مرحله فنا ذاتی تجربه فنای در صفات مطرح است که محتوای آن باز گشت تمام صفات واسما به اسما وصفات حق تعالی است یعنی اسم وصفتی جز اسما وصفات حق تعالی نداریم در این مرتبه است که بیان می شود((باسمائک التی ملات ارکان کل شیی)) وشعار عارف در این مقام (لا اله اا الله )است
در مرتبه سوم تجربه (فنا در افعال)قرار دارد عارف در چنین مقام وحالی همه افعال را در همان وقوع فعل ،فعل حق می بیندنه به این صورت که خداوند را در طول فاعل مباشر ،فاعل بعید آن فعل ببیند بلکه در نفس موطن وقوع فعل آن فعل را در عین اینکه فعل مخلوق می بیندفعل الله نیز می یابد
ما همه شیران ولی شیر علم/حمله امان از باد باشد دم به دم
حمله امان از باد ونا پیداست باد/ا فدای آنکه ناپیداست باد(1
از چنین مقام وتجربه ای به توحید افعالی تعبیر می شود که شعار عارف در این مقام(لا حول ولا قوه الا با الله )است
پی نوشت1-مولوی

با سلام و تشکر فراوان از توضیحات کارشناس محترم جناب سمیع
این روزها بحث عجیبی بین فلسفه و عرفان و مخالفانش ایجاد شده که هر گروه به نوعی گروه مقابل را اگر نگویم تکفیر ( حتی در بعضی سایت ها دیدم که کار به ناسزا و ... هم کشیده شده) انکار می کنند. دسته ای(مخالفان عرفان و فلسفه) معتقدند تمام حرف های عرفا توهم هست. حتی یادم می آد تو یه کتاب خوندم یه کسی به آقای قاضی بزرگ، سلام خدا بر او می گه که این حالات و کشف شما واقعی هست یا توهمه؟ بعضاً دسته ای از روایات از جمله اینکه عقل و وهم و ... احاطه به خدا نمی تونن داشته باشند و هر چه که تو نفس ایجاد بشه مخلوقه و دیگه خدا نیست دستاویزی برای این حرف می شن.
از اون طرف تو احتجاج خوندم امام صادق (ع) در جواب کسی که گفته بود هیچ میزانی از معرفت به خدا حاصل نخواهد شد، امام (ع) جواب داده بود پس اگر اینجور هست بدست آوردن معرفت توحید تعطیل میشه؟!
می خواستم برام توضیح بدین مکاشفه با کدام یک از شئون نفس انجام میشه؟ با قوه ی خیال هست؟ با عقل هست؟ یا نمی دونم با خود نفس هست؟ اگر اینجور باشه اون اتهام درست نیست؟ که هر چه که ایجاد بشه مخلوقه؟ صدا ایجاد بشه مخلوقه؟ تصویر ایجاد بشه مخلوقه؟ و دیگه خدا نیست؟
اگر میشه معنی بک عرفتک رو برام باز کنید چرا امام(ع) می فرماید به تو، تو رو شناختم و اینجور بیان نمی کنند که من تو رو شناختم؟؟؟؟ دعا اشاره به مکاشفه داره؟ آیا این بک عرفتک برای فرار ازون اتهام عدم احاطه ما به خدا استفاده نشده؟ یعنی وقتی می گیم تو خودت رو شناسوندی دیگه محیط بودن ما به اون حقیقت مطرح نیست؟ اصلاً همچین چیزی امکان پذیره؟
عذر خواهی می کنم اگر زیاده گوئی شد.

مفتقر;258154 نوشت:
با سلام و تشکر فراوان از توضیحات کارشناس محترم جناب سمیع

این روزها بحث عجیبی بین فلسفه و عرفان و مخالفانش ایجاد شده که هر گروه به نوعی گروه مقابل را اگر نگویم تکفیر ( حتی در بعضی سایت ها دیدم که کار به ناسزا و ... هم کشیده شده) انکار می کنند. دسته ای(مخالفان عرفان و فلسفه) معتقدند تمام حرف های عرفا توهم هست. حتی یادم می آد تو یه کتاب خوندم یه کسی به آقای قاضی بزرگ، سلام خدا بر او می گه که این حالات و کشف شما واقعی هست یا توهمه؟ بعضاً دسته ای از روایات از جمله اینکه عقل و وهم و ... احاطه به خدا نمی تونن داشته باشند و هر چه که تو نفس ایجاد بشه مخلوقه و دیگه خدا نیست دستاویزی برای این حرف می شن.
از اون طرف تو احتجاج خوندم امام صادق (ع) در جواب کسی که گفته بود هیچ میزانی از معرفت به خدا حاصل نخواهد شد، امام (ع) جواب داده بود پس اگر اینجور هست بدست آوردن معرفت توحید تعطیل میشه؟!
می خواستم برام توضیح بدین مکاشفه با کدام یک از شئون نفس انجام میشه؟ با قوه ی خیال هست؟ با عقل هست؟ یا نمی دونم با خود نفس هست؟ اگر اینجور باشه اون اتهام درست نیست؟ که هر چه که ایجاد بشه مخلوقه؟ صدا ایجاد بشه مخلوقه؟ تصویر ایجاد بشه مخلوقه؟ و دیگه خدا نیست؟
اگر میشه معنی بک عرفتک رو برام باز کنید چرا امام(ع) می فرماید به تو، تو رو شناختم و اینجور بیان نمی کنند که من تو رو شناختم؟؟؟؟ دعا اشاره به مکاشفه داره؟ آیا این بک عرفتک برای فرار ازون اتهام عدم احاطه ما به خدا استفاده نشده؟ یعنی وقتی می گیم تو خودت رو شناسوندی دیگه محیط بودن ما به اون حقیقت مطرح نیست؟ اصلاً همچین چیزی امکان پذیره؟

عذر خواهی می کنم اگر زیاده گوئی شد.



باسمه تعالی
باسلام:
برای روشن شدن معنای مکاشفه به این تاپیک نور256 مراجعه بفرمایید http://www.askdin.com/thread13845.html
واین بیان شریف امام سجاد (علیه السلام) به برهان صدیقین که یکی از براهین دراثبات خداشناسی است اشاره دارد در اين برهان برخلاف ساير براهين، براى شناخت خدا تنها به ذات حق استناد مى‌شود، در حالى كه در براهينى چون نظم، حركت، حدوث و... از راه مخلوقات و آيات حق بر وجود او استدلال مى‌شود، زيرا در حقيقت خداى سبحان برتر و آشكارتر از آن است كه چيزى از مخلوقات و مصنوعاتش دلالت كننده بر او و آشكار كننده او باشد، بلكه او هستى‌بخش و خارج كننده اشيا از قوّه به فعل و از ظلمت عدم به نور وجود است، پس او مقدم بر هر‌چيزى در وجود و ظهور است و او برهان بر ذات خود و برهان بر هر چيزى است. اولين بار ابن‌سينا اين برهان را برهان صديقين ناميد. در وجه تسميه اين برهان گفته شده: چون طريقه حكيمان «أصدق»يعنى درست‌تر و محكم‌تر است شيخ آن را صديقين نام نهاد زيرا صديق كه همان ملازم با صدق است[در لغت كسى را نامند كه قول راست زياد از او سر بزند و در گفتار و باور‌خويش صادق باشد و فعل او قولش را تصديق كند.
موفق باشید

بسمه تعالی

کلامی رفیع از جناب استاد دکتر دینانی در مورد خواب و رویا در برنامه معرفت که متن پیاده شده آن تقدیم عزیزان می گردد.

تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که در هنگام خواب، چه اتفاقی برای شما می افتد؟ تصاویر و اشکالی که در رویاها می بینید از کجا نشأت می گیرند؟ تعبیر خواب به چه معناست و چگونه ممکن است که یک رویا به واقعیت تبدیل شود؟ این سؤالات به ضمیمه تحقیق در مسئله خواب امام حسین درباره حادثه کربلا می تواند شما را با بعد دیگری از شخصیت و مقام یک انسان کامل آشنا کند.

وقتی امام حسین (ع) از مدینه قصد حرکت کرد، بسیاری مانع او شدند. بعضی از افراد هم در تحلیل این قضیه، افرادی که در مقابل امام حسین ایستادگی کردند را صاحبان خرد دانسته اند چرا که آنها قائل به این بودند که خطر در پیش است و در عین حال ممکن است نتیجه ای هم نداشته باشد. در مقابل پافشاری این افراد، امام حسین (ع) فرمودند که من جدّم را در خواب دیدم که فرمود: « إِنَّ اللَّهَ شَاءَ یَرَاکَ قَتِیلاً ». در پاسخ به ایشان گفتند: شما خواب دیده اید که خداوند می خواهد شما را شهید ببیند، پس چرا زن و بچه ها را با خودتان می برید؟ امام باز فرمودند که: « اِنَّ اللهَ شاءَ يَراهُنَّ سَبايا » [۱]
منتسب کردن حادثه به این بزرگی به اراده و مشیت الهی، جای بحث بسیار دارد. و همچنین موضوعاتی که به دنبال آن ایجاد می شود همچون جبر و اختیار، قضا و قدر و … اینها مقولاتی هستند که معرکه آرای اندیشمندان و حکما و عرفا و بزرگان دین است. با توجه به مجال بحث، می خواهیم مقداری پیرامون این مباحث صحبت شود. قبل از طرح هر مسئله ای هم ابتدا به اصالت خواب و جایگاه آن در بیان واقعیت ها و حوادث این چنینی که با مرگ و زندگی درگیر است، پرداخته بشود.

ادامه دارد. . . . . . . .

بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال شما دو بخش داشت: یکی اینکه اراده ازلی خداوند در این جا چه نقشی دارد که مسئله مهمی است و دیگری اینکه (به تعبیر خود حضرتعالی) اصالت خواب چیست؟ خوب شما اول بیایید درباره ماهیت خواب سؤال کنید و اینکه اصلاً خواب به چه معناست؟ ما وقتی از خواب صحبت می کنیم، گاهی هم به «عالم خواب» تعبیر می کنیم و این خیلی مهم است که ما خواب را عالم می دانیم.
خواب یک حالت طبیعی است و هر موجود زنده ای خواب دارد کما اینکه حیوانات هم خواب دارند. خواب یک جنبه بیولوژیکی دارد که نوعی رکود در حواس و در واقع حالتی حیاتی بشمار می رود. اما مسئله ای که به نظر من باید روی آن بحث شود این است که عالم خواب یعنی چه؟ آیا عالم خواب، همان عالم بیداری است یا دو تا عالم است؟ اگر دو عالم باشد، دو تا عالم یعنی چه؟ مگر ما دو عالم داریم؟ اصلاً اختلاف بین عوالم به چه چیز است؟ یک عالم و یک عالم دیگر یعنی چه؟ به نظر من این یک مسئله مهمی است که کمتر به آن توجه شده است.
وقتی ما از عالم صحبت می کنیم به این معنا نیست که منظورمان، کره زمین و یک کره دیگر است! بعضی از افراد فکر می کنند که کره زمین یک عالم است و کره مریخ یا کره ماه، یک عالم دیگر. کره مریخ در یک عالم دیگر نیست بلکه در همین عالمی است که ما در آن هستیم. اصلاً عالم یعنی چی؟ عالم که تنها کره زمین نیست بلکه کره زمین در عالم است، کره مریخ و کرات دیگر هم در عالم است، همه کهکشان ها در عالم اند و عالم، یک عالم است. منتها این عالم، کهکشان ها و کرات و افلاک و خیلی چیزهای دیگر دارد. به تعبیر بعضی از متکلمین، ماسوی الله، عالم است یعنی آنچه غیر از خداست، عالم است. پس چند تا عالم داریم؟ اگر ماسوی الله عالم باشد، بنابراین عالم یکی بیشتر نیست! پس دو تا عالم یعنی چی؟
صحبت کردن درباره عوالم، یک بحث مهم و فلسفی است. امروزه هم بعضی از فلاسفه از عوالم ممکنه صحبت می کنند به این معنا که آیا به غیر از این عالم، عوالم دیگری هم ممکن است و اساساً تعدد عوالم به چه معناست؟ ما وارد بحث فلسفی آن نمی شویم اما چیزی که می توان به وسیله آن، خیلی راحت تر عالم را معنی کرد، همین عالم خواب و بیداری است. برای اینکه من بهتر بتوانم به طرح این مسئله بپردازم [از دو عالم دیگر هم نام می برم]: ما هم عالم خواب و بیداری داریم و هم عالم غم و شادی، مثلاً می گوییم عالم غم. اصلاً خود غم، یک عالم است و آدم غمناک، یک عالمی دارد.
پس یعنی احوال نفس را می توان به منزله یک عالم گرفت؟
- بحث بر سر همین مسئله است. مثلاً عالم یک آدم شاد، غیر از عالم یک آدم غمناک است یا عالم آدم بیدار غیر از عالم آدم خواب است. خوب این حرف یعنی چه؟ معلوم است که تصوراتی که انسان ها در خواب دارند، گاهی همان هایی است که در این عالم دیده اند. مثلاً دریا می بیند، صحرا می بیند، شجر و حجر و حیوان می بیند؛ همین چیزهایی که در این عالم هم هست. اما در عالم خواب ممکن است حوادثی اتفاق بیفتد که شبیه آن در این عالم نباشد. خیلی از چیزهایی که انسان در عالم خواب می بیند، همان چیزهایی است که در این عالم دیده است ولی از ترکیب آنها گاهی حوادثی در عالم خواب اتفاق می افتد که شبیه آن در عالم بیداری نیست. برای مثال در این عالم، وقتی شما در اینجا نشسته اید یا در تهران هستید دیگر در مکه نیستید. اما گاهی ممکن است در عالم خواب حالتی به وجود بیاید که شما، هم اینجا باشید و هم در مکه! در این عالم که نمی شود شما هم اینجا باشید و هم در مکه! اگر اینجا هستید، در مکه نیستید و اگر در مکه اید، در اینجا نیستید. ولی در عالم خواب ممکن است حالتی برای انسان به وجود بیاید که خود را هم در مکه ببیند و هم در تهران. این را برای مثال عرض کردم.

عالم خواب عالم خاصی است که گاهی ادراکات انسان در آنجا، شبیه به آنچه که در بیداری دارد نیست. حالا صحبت بر سر این است که تصوراتی که انسان در عالم خواب دارد از کجا می آیند؟ برای تصوراتی که نمونه آن در عالم بیداری هست، می گوییم که مثلاً در حافظه و مخزن ذهن آن شخص بوده است و در عالم خواب هم به ذهنش می آید. اما گاهی حوادثی در عالم خواب اتفاق می افتد که شبیه آن در عالم بیداری نیست. یا مثلا چیزهایی را می بیند که [در این عالم اتفاق نیفتاده و در آینده اتفاق می افتد که به آن رویای صادقه می گویند]. رویای صادقه به این شکل است که پنجاه سال آینده یا سال آینده و یا فردا را ببیند. خیلی اتفاق افتاده است که فردی آنچه را که در آینده واقع می شود را دیده و بعداً همان واقعه اتفاق افتاده است. البته اشخاص در خواب دیدن متفاوت اند. سهروردی در جایی می گوید اگر کسی مدت ها بگذرد و خواب نبیند، معلوم می شود که قساوتی در قلب یا نقصان و گرفتاری در نفس ناطقه او هست.
حالا این صورت های در خواب، از کجا می آیند؟ آیا خود انسان می سازد؟ انسان که در خواب، فعال نیست! حکمای ما حرفی زده اند که من می خواهم آن را نقل کنم و از آن برای تفسیر و تعریف خواب استفاده کنم. این مطلب که برگرفته از حکمای ماست، مرحوم حاجی سبزواری نیز آن را به شعر در آورده است. می گوید: « والحس فی البنطاسیا کما حصل / من نقش خارج کذا من ما دخل ».
در انسان ادراکی وجود دارد که به آن «بِنطاسیا» می گویند. بنطاسیا معرب فانتزی[۲] یا فانطاسیا است که ما در اصطلاح حکمت اسلامی به آن «حس مشترک» می گوییم. حس مشترک به این معنا نیست که در بین مردم، امری مشترک باشد. این عبارت، معنای خاصی دارد که آن را خواهم گفت.
حس مشترک به این معناست: من یک سری امور دیدنی دارم که از شنیدنی هایم جداست. همچنین یک سری شنیدنی ها و چشیدنی ها و بساویدنی ها هم دارم. این پنج حسی که ما داریم هر کدام یک ادراک جداگانه ای دارد. هیچ وقت دیدن با شنیدن ترکیب نمی شود. گوش، عالم خودش را دارد، چشم و ذائقه و لامسه و شامه هم عالم خودشان را دارند و از هم جدا هستند. شما با چشم خود، رنگ قند را می بینی که سفید است، طعم آن را می چشی و می گویی که شیرین است و شیرینی با سفیدی، ترکیب نمی شود. اما در درون انسان، حسی وجود دارد که به آن بنطاسیا یا حس مشترک می گوییم. در آنجا، ادراکات حسی با هم ترکیب می شوند به این معنا که حکم واحد پیدا می کنند. وقتی که شما می گویید قند، سفیدِ شیرین است، سفیدی را دیده ای و شیرینی را چشیده ای و بعد می گویی که این همان است؛ همانی که سفید است، شیرین است. چشم فقط سفیدی را می بیند و نمی گوید که شیرین است، ذائقه هم فقط می گوید که شیرین است و هیچ چیز دیگری به شما نمی گوید. اما آن حس مشترک که در درون است می گوید که چیزی که با چشم، سفید می بینی، همانی است که با ذائقه آن را شیرین می دانی و برای هر دو، حکم واحد می دهد. به همین ترتیب می تواند هر پنج حس را به یکدیگر محکوم نماید. به این [قسمت]، حس مشترک می گوییم.

اما [ادراکات]، گاهی از بیرون وارد این حس مشترک می شوند مانند آنچه که من می بینم، آنچه که می شنوم، آنچه که می چشم، آنچه که می بویم و یا آنچه که لمس می کنم. این [ادراکات] در حس مشترک جمع می شوند و برای آنها حکم صادر می شود. این [ادراکات] را از خارج می گیریم. اما گاهی اتفاق می افتد که [ادراکات را] از خارج نمی گیریم، بلکه از عالم عقل و عالم معنی [دریافت می کنیم] زیرا روح انسان، همان طور که به عالم خارج و عالم محسوسات اتصال دارد، از طریق باطن هم به عالم عقل و معانی اتصال دارد. بنابراین گاهی ادراکات حسی را از بیرون می گیریم و در حس مشترک جمع کرده و بر آن حکم صادر می کنم، گاهی هم [ادراکات] از عالم عقل تنزل کرده و به «صورت» در می آید و وارد حس مشترک می شود. در این حالت هم به صورت تبدیل می شوند اما دیگر از بیرون نیامده است. مثلاً یک «اسب بال دار» را تصور می کنم. درست است که اسب و بال را قبلاً دیده ام اما ترکیب آن را [در عالم خارج] ندیده ام. یا مثلاً چیزی را می بینم که شبیه آن در دنیا نبوده است. پس ممکن است [ادراکات] از درون تنزل کند و به شکل در آید. تنزل که می کند، به شکل [و صورت] در می آید.
آقای سبزواری به عنوان یک حکیم – و همچنین سایر فلاسفه – می گویند که از دو جهت می توان به حس مشترک، مشترک گفت: از یک جهت اینکه احکام حواس ظاهری را با یکدیگر ترکیب می کند و از جهت دیگر اینکه آنچه که از خارج می گیرد را با آنچه که گاهی از باطن می آید ترکیب می کند. این هم یک معنای مشترک است.
در خواب هم ممکن است چیزهای متفاوتی دیده شود و حتی گاهی ممکن است برای انسان، ادراکات عقلانی نیز حاصل شود. گاهی ممکن است یک مسئله فکری و عقلی و یا حتی ریاضی برای کسی در خواب حل شود– اتفاق افتاده است که برای بعضی از حکما، یک مسئله عقلی حل شده است یا برای ریاضی دان ها یک مسئله ریاضی حل شده است. – اما گاهی [این ادراکات، عقلانی نیستند و] اَشکال را که صورت دارند می بیند.

[="Tahoma"][="Navy"]پس گاهی ممکن است که این [ادراک] از درون بیاید. وقتی که از درون بیاید به آن «تَمَثُل» گفته می شود. من برای ذکر مثال، از آیات قرآن استفاده می کنم. مثلاً [در داستان] حضرت مریم (علیها السلام) [قرآن] می گوید: « فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً »[۳]. این مطلب، هم در تورات و هم در انجیل و هم در قرآن کریم آمده است. اما آیا وقتی حضرت مریم صورت آن انسان را دید – بشراً سویا یعنی یک انسان خوش اندام و زیبا –آن را در بیرون دید یا در درون؟ این یک موجودی نبود که از بیرون بیاید بلکه تمثل معنویت بود. از عالم عقول کليه و خیلی بالاتر، از عالم عرش و مکمن غیب حق، آمده آمده آمده … و به صورت یک انسان، تمثل پیدا کرده است – خود قرآن نیز می گوید فتمثل لها – تمثل یعنی از بیرون نیامده است.
البته این مورد، خواب نیست ولی کمی شبیه خواب است، حضرت مریم [این واقعه را] در خواب نمی بیند بلکه در بیداری می بیند اما گاهی ممکن است آن چیزهایی که یک فرد [عادی] در خواب می بیند، انسان های بزرگ و اولیا، همان را در بیداری ببینند. مخصوصاً آن صورت هایی که از بالا برای انسان می آید در اولیا امکان دارد که در بیداری هم حاصل شود. این اتفاق برای حضرت مریم نیز روی داد و آن یک تمثل بود. این تمثل برای اولیا و انبیا مانند حضرت مریم، ممکن است که در بیداری هم باشد اما برای اشخاص عادی – آن هم گاهی – در خواب اتفاق می افتد. همان طور که گفتم گاهی ممکن است همانی که در بیرون دیده است در خواب برایش حاصل شود و گاهی هم از باطن برای او تمثل پیدا می کند و می بیند.
بعضی از خواب ها همان هایی است که شخص در بیداری دیده و برای او در خواب تمثل پیدا کرده است. گاهی هم همان صورت های غیبی است که از مکمن غیب و باطن انسان تنزل می یابد و در خواب، متمثل می شود. این [قسم دوم] را می توان تفسیر [و تعبیر] کرد. خواب تعبیر دار هم همین است. خوابی که حضرت یوسف دید که در آن هفت گاو لاغر، هفت گاو چاق را می خورند و آن را تفسیر کرد همین بود، یعنی یک تمثل بود. یا خوابی که حضرت ابراهیم خلیل دید، تمثل باطنی است. آن یک حقیقت غیبی است که به یک صورت در ذهن، تمثل پیدا می کند. این نوع خواب است که تعبیر دارد. خواب حضرت امام حسین(ع) هم از این نوع بود، البته ایشان صورت واقعیت را دید؛ صورت واقعیتی را که اتفاق هم افتاد. « إِنَّ اللَّهَ شَاءَ یَرَاکَ قَتِیلاً » یعنی آنچه که در آینده داشت اتفاق می افتاد.
در مکمن غیب همه چیز معین است. آنچه که در این عالم تا قیامت اتفاق می افتد در یک ظرف غیبی، در علم حق حضور دارد. یک صورتی در خواب برای حضرت امام حسین (ع) تمثل پیدا کرد مانند آنچه که برای حضرت ابراهیم اتفاق افتاد و خواب دید که حضرت اسماعیل را قربانی کند. و همین طور آنچه که برای حضرت مریم اتفاق افتاد. البته برای حضرت مریم در خواب نبود و در بیداری بود ولی فرقی نمی کند و می توانست در خواب هم باشد. یک چنین حالتی برای حضرت امام حسین (ع) پیش آمد و آن واقعه را دید که اتفاق هم افتاد.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]استاد بحث بر سر عوالم است. در مورد عالم، یک مطلب همانی است که حضرتعالی فرمودید. اما بعضی از مفسرین هم معتقد اند که عالم خواب، عالم عندالله است. « وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ »[۴] به این معناست که شما را در شب، دریافت می کند. در ذیل این آیه بسیاری می گویند که خداوند در شب، ما را دریافت می کند و این عندالله است. بعضی از عرفا و بزرگان هم مثل جناب مولوی معتقد اند که عالم خواب، یک عالم واقعی مانند عالم بیداری است و همان طوری که حضرتعالی هم فرمودید، حواس خودش را دارد. همان طور که در این عالم، دست و چشم و زبان داریم، در عالم خواب هم حس باطنی ما فعال است. در همین رابطه جناب مولوی می فرماید « پنبه اندر گوش سر دون کنید… »[۵] در اینجا مولوی گوش سِر را در مقابل گوش سَر قرار می دهد. از همین جا معلوم می شود که مولوی برای خواب هم حواسی را قائل است. این یک نکته در مورد عوالم بود که گفتم.
اما سؤال من از حضرتعالی در مورد خواب اولیای الهی مانند آنچه که امام حسین و حضرت مریم و حضرت ابراهیم در خواب دیدند نیست. حتی اولیایی مانند محیی الدین که خواب دید فصوص الحکم را پیامبر به او می دهد. در اینجا نکته ای وجود دارد: به نظر می رسد که خواب، نوعی دریافت است و در آن یک دهش و پذیرش وجود دارد. سؤال من این است که برای انسان های عادی مانند بنده، منشاء خوابی که می بینند چیست؟ یعنی ما از کجا آن را دریافت می کنیم؟ این دهش و پذیرش چگونه اتفاق می افتد؟
- همه حرف هایی که زدم [در پاسخ به] همین بود!
وقتی شما می گویید که [خواب] عندالله است، خوب معلوم است که عندالله است؛ از نظر من همه چیز عندالله است!
اگر عندالله باشد یعنی دیگر تأویل و تعبیر هم نیازی ندارد…
- نه! اصلاً چیزی نیست که عندالله نباشد. همه عالم عندالله است، همه این عالم محضر حق است…
بله. این مطلب که درست است اما …
- خوب همین است دیگر! ما باید واقعیات را بگوییم. نباید تقسیم بندی بی جا انجام دهیم. از نظر یک ولی و کسی که با معرفت است، همه چیز عندالله است. بیداری هم عندالله است. البته ممکن است مخلوط شده و شیطانی هم باشد! بنابراین همه چیز عندالله است؛ خواب و بیداری و ملک و ملکوت همه عندالله است. تا اینجا حرفی نیست. اما همان طور که قبلاً هم عرض کردم، انسان از یک سر به ملکوت اعلی و باطن و غیب هستی وصل است …
هر انسانی؟
- هر انسانی استعداد آن را دارد، نه اینکه بالفعل این طور باشد. ما از استعداد صحبت می کنیم. بالفعل که نیست حتی ممکن است به شیطان وصل باشد! ما استعداد آدمی را می گوییم. هر کسی به حسب استعداد می تواند و این راه برای او وجود دارد. بماند که گاهی این راه بسته می شود اما انسان این استعداد را دارد. من از طبیعت انسان صحبت می کنم نه از زید و عمرو و بکر. یک شخص ممکن است به شیطان وصل باشد، اما بحث من مربوط به او نیست.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]انسان دو راه [برای دریافت] دارد؛ گاهی از بیرون می گیرد مانند همین صُوَری که ما می بینیم؛ این سیب است، آن گلابی است، این در است، آن دیوار است، این دریاست، آن صحراست و … که با چشمم از بیرون می بینم. گاهی هم از داخل می آید؛ آنجا هم راه است.
همان طور که عرض کردم انسان دو سره [و دو سویه] است؛ این سَری و آن سَری است. هم به عالم مکمن غیب اتصال دارد و هم به عالم حس و طبیعت. اما هرچه که انسان منزّه تر باشد، اتصال او به غیب، بیشتر است. و طبیعتاً اولیا و انبیا، رویایشان صادقه است و به قول حکما، « دعابت متخیله » نیست. گاهی انسان حقایقی را از همان اتصال باطنی می گیرد اما قوه متخیله در آن شیطنت می کند. دعابت یعنی شیطنت. اما کسانی که دارای دعابت متخیله نیستند – یعنی انبیا و اولیا – برای آنها از مکمن غیبی تنزل می یابد و برای دیده شدن باید در حس مشترک بیاید و تمثل پیدا کند. این تمثل هم که یک تمثل واقعی است، دو نوع است: گاهی عین واقع را می بیند مثل آنچه برای امام حسین اتفاق افتاد که عین واقعه بود، و گاهی هم تعبیر بردار است. یعنی [آن صورت ها] سمبل چیزی دیگر است که باید از آن عبور کرد. و این بر اساس درجه انسان ها [متفاوت است]. انسان ها همه در یک درجه نیستند، خواب های اشخاص هم بر اساس درجات معنوی آنهاست.
خواب انبیا و اولیا صادق است و آنها عین واقعه را می بینند، اگرچه گاهی خواب آنها نیز تعبیر بردار است. ولی [خواب] انسان های دیگر اکثراً تعبیر بردار است. « إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ »[۶]. تعبیر یا تفسیر به چه معناست؟ به این معناست که این [تصاویر در خواب] سمبلیک است و به چیزی اشاره دارد. [حقیقتی است که] به یک صورت متمثل شده است.
در هر حال منظور من این است که خواب یک عالمی است که با عالم بیداری متفاوت است. [خواب و بیداری] دو عالم است نه اینکه در یک کره دیگر است! همین عالم است ولی به نوعی دیگر. عالم خواب، عالمی است که آنچه در آن اتفاق می افتد، غیر از آن چیزی است که در عالم بیداری اتفاق می افتد و گاهی هم مماثل و یا عین آن است.
متشکر استاد.
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]پی نوشت:

[۱] جمله معروف حضرت هنگام حرکت از مدینه به برادرشان محمد بن حنفیه این است: در عالم رویا جدّم به من فرموده است: « إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً ؛ خدا می خواهد تو را کشته ببیند.» گفتند پس اگر این طور است، چرا اهل بیت و بچه ‌ها را همراهتان می ‌برید؟ پاسخ دادند این را هم جدّم فرمود: « اِنَّ اللهَ شاءَ اَن يَراهُنَّ سَبايا ؛ خدا خواسته که این ‌ها را اسیر ببیند». (بحار الانوار ج ۴۴ صفحه ۳۶۴، مقتل الحسین مقرم صفحه ۱۹۵)

[۲] Fantasy

[3] قرآن کریم، سوره مریم، آیه ۱۷: « فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا ؛ و در برابر آنان پرده‏ ای بر خود گرفت. پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل‏] بشری خوش‏ اندام بر او نمایان شد. »
[۴] قرآن کریم، سوره الانعام، آیه ۶۰: « وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و اوست کسی که شبانگاه، روح شما را [به هنگام خواب‏] می‏ گیرد و آنچه را در روز به دست آورده ‏اید می ‏داند سپس شما را در آن بیدار می کند، تا هنگامی معین به سر آید آن گاه بازگشت شما به سوی اوست سپس شما را به آنچه انجام می ‏داده‏ اید آگاه خواهد کرد. »
[۵] مثنوی مولوی، دفتر اول، بخش ۲۶ – دفع گفتن وزیر مریدان را. این شعر به این مضمون است:
گفت هان ای سخرگان گفت و گو / وعظ و گفتار زبان و گوش جو
پنبه اندر گوش حس دون کنید / بند حس از چشم خود بیرون کنید
پنبه ی آن گوش سر گوش سرست / تا نگردد این کر آن باطن کرست
بی ‌حس و بی ‌گوش و بی ‌فکرت شوید / تا خطاب ارجعی را بشنوید
[۶] قرآن کریم، سوره یوسف، آیه ۴۳: « وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ يَا أَيُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ ؛ و پادشاه [مصر] گفت: من [در خواب‏] دیدم هفت گاو فربه است که هفت [گاو] لاغر آنها را می‏ خورند، و هفت خوشه سبز و [هفت خوشه‏] خشکیده دیگر. ای سران قوم، اگر خواب تعبیر می ‏کنید، درباره خواب من، به من نظر دهید. »

منبع:http://www.maarefat.com[/]

استاد;338575 نوشت:
انسان دو سره [و دو سویه] است؛ این سَری و آن سَری است. هم به عالم مکمن غیب اتصال دارد و هم به عالم حس و طبیعت

سلام
آیا شخصی که می میرد همانند خواب ارتباطش از عالم حس قطع میشود؟ در واقع آیا با مرگ انسان یک سویه میگردد؟ یا خیر
توضیح بفرمایید

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;338635 نوشت:
سلام
آیا شخصی که می میرد همانند خواب ارتباطش از عالم حس قطع میشود؟ در واقع آیا با مرگ انسان یک سویه میگردد؟ یا خیر
توضیح بفرمایید

سلام علیکم
بله به یک معنا انسان با مرگ یک سویه می گردد،البته بدین صورت که دیگر وابستگی و نیازی به عالم ماده ندارد،زیرا شأن مادی خود را که بدن باشد،رها کرده است.
امّا به میزان تکامل نفس،امکان اطلاع از امور عالم حس برای وی ممکن است.
کما اینکه در روایاتی نیز به این امر اشاره شده است که فرد از دنیا رفته هر از چند گاهی(به میزان قرب به حق و تکامل وی)به خانواده خود سر می زند و از احوال ایشان مطلع می گردد.
تا آنجا که در مورد انسان کامل و معصومین علیهم السلام،عقیده شیعه اینست که ایشان زنده و مرده ندارند و کاملا می توانند موثر در عالم ماده نیز باشند.
[/]

معلق;338635 نوشت:

[="darkgreen"]
هوالعالم
وقتی روح میشی در اون زمان سراپا حس خواهی شد
که از دریچه ی درک ارتباط برقرار کنی .

دیدن و شنیدن و غیره وجود نداره
اما کیفیت ارتباط خیلی بالاتر از ارتباط مادی به وسیله ابزاری مثل گوش و چشم و زبان خواهد بود .

سختی اون دنیا همینجاست
مثلا وقتی میخوایی دروغ بگی ! دیگر زبانی نیست که کلام رو چرب کنی یا بپیچونی ...
همونچیزی که در وجود داری ارسال میکنی

وابستگی به این دنیا هم بستگی به میل و تمایلت به این دنیا داره و همینطور وظیفه ی شما.[/]

موضوع قفل شده است