عاشق شدن

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عاشق شدن

سلام دوستان عزیز
من رضام 17 سالمه اگه خدا بخواد 3 ماه دیگه میشه 18 سالمه من حوزه علمیه میخونم
الان که اینو مینویسم اشک دارم میریزم
من الان سه سال که عاشق شدم چند بار هم به خودم گفتم شاید هوس باشه بیخیال بشم ولی نمیشه نمیدونم چه کنم رو روان و اعصابم اساسی تاثیر گزاشته خانواده هم هم وضع مالی خوبی نداره که بخاوم ازدواج کنم بابام سرایدار اموزش پرورش با چهار تا بچه سه تا داداش و یه خواهر من نمیدونم چه کنم دارم ئیونه میشم کمکم کنید اجرتون با امام حسین (ع)
به امید ظهور مهدی صلوات
(جدیدا یکی هم پیدا شده داره تو کارم سنگ میندازه ولی امیدم به خداست )
عزیزان کمک کنید

بنام خدا

سلام

برادر گرامی امیدوارم از نظر خواهرت ناراحت نشی

اگر شما هنوز 18 سالت نشده پس دختر خانم باید طبیعتا از شما کوچکتر باشه
فقط به یک نکته هم دقت کن
دختری که سنش کم باشه شخصیت اصلیش رو نمیتونی ببینی
هزار تغییر میکنه
کمی صبور تر باش برادر
با توجه به دختر های این دوره میگویم(نه همه ی دختر خانومها)
اما خیلی هاشون تا وارد دانشگاه میشن عوض میشن(خیلی دیدم)
توی سن کم خیلی سخته دختری مطمئن بشی به ثبات رسیده
هستن اما خیلی کم

اگر صبوری کنی تا نزدیک 20 سالگی که خیلی هم نمانده و در این مدت میتونی خودتو به خیلی چیزها مثل شغل و معلومات ازدواج و ...مجهز کنی
بعدا پشیمان نمیشی
چون هم خودتو بهتر میشناسی هم اون دختر خانوم خودشو شخصیتشو نشون داده

این از نظر بنده ی حقیر

خواهر عزیز ممنون از راهنمایی کمک خیلی بزرگی بود ولی اگه این دختر رو از دست دادم چی من چیکار کنم

بنام خدا

سلام
برادر گرامی

شما با توجه به شناخت خودت و شناختی که از اون دخترخانم دارین مطمئن هستین که اگر الان شرایط از نظر اقتصادی و رضایت خانواده های طرفین درست بود میتونستین زندگی مشترکتون رو بچرخونید؟؟؟
خیلی به خصوصیات و رفتارهای خودتون و دختر خانوم مورد نظرتون فکر کنید
ببینید همین الان که دوست دارین باهاش ازدواج کنید هر دو در شرایط ازدواج از لحاظ روانی هستین؟

نکته ی بعد اینکه
وقتی کاری به خدا سپرده میشه(در عین تلاش )
و توسل به امام زمان میشه
دیگه خیال آدمی راحت میشه که هر چه پیش آید خیر و مصلحت بوده

و اینکه
اگر دو نفر قسمت هم باشن تمام عالمم بخوان ازدواج سر نگیره باز به هم میرسن

(حتی برگی بی اراده ی خدا از درخت نمی افته)

و یه چیز دیگه
اگر از ثبات عقیده و شخصیت و ....دختر و خودتون مطمئن هستین و فقط مشکل شغل اقتصادی دارین
میتونید با خانواده ایشون مطرح کنید و زمان ازشون بگیرید برای فراهم کردن شرایط

انشالله که هر چی خیر هست
هر چی عاقبت به خیری هست براتون پیش بیاد

(توجه کنید که در چه سنی عاشق شدین
و عاشق چه چیزی در درون این دختر خانوم شدین)

خلی سوالا باید از خودتون بپرسید تا راهتونو درست انتخاب کنید

اینها نظر من حقیر هست

سلام آقای رضای گل...
قبول دارم که تحمل کردن چنین وضعیتی برات سخته ولی به این موضوع توجه داشته باش که همیشه صلاح ما آدم ها اون چیزی نیست که فکر میکنیم.
اگر به این حرف اعتقاد داری و اینکه قبول داری برای حرکت به سوی خدا و قرار گرفتن در این مسیر باید از برخی مواردی که شاید ما رو از این وادی دور کنه گذشت و عبور کرد،
همه ی کارها رو به خدای بزرگمون بسپار که بهترین رو برای بندگانش میخواد.
در همین موضوعی که شما مطرح فرمودین برای برادرت(خودم رو عرض میکنم)
هم اتفاق افتاده.
برای من حقیر هم تحمل چنین وضعی مشکل بود ولی از خدا خواستم هرچی صلاح کار من هستش اتفاق بیفته که خدا رو شکر الان که دارم نگاه میکنم چنین شده و اصلا با اون بنده خدا با اینکه فکر میکردم برای من بهترینه توی یک خط فکری نبودیم.
راستی داداش به مسایل مالی اصلا فکر نکن که روزی رو خدا میده و به وقتش همه چی حله...
این رو من بین دوستانم زیاد دیدم.
امیدوارم هرچی برات صلاحه اتفاق بیفته...
یا علی ...
التماس دعا دارم آقا رضا...:Gol:

سلام برادر گرامي
اگر قابل باشم براي ختم به خير شدن موضوع شما دعا مي كنم
علام الغيوب با توسل(شايدم بي توسل) همه چيز و درست ميكنه
ان شاءالله
التماس دعا

سلام آقا رضا
یه جورایی وقتی یادش میوفتی حواست رو به یه کار یدی و یا ورزش های عرق گیر پرت کن
اگه خواسته باشی اینطور پیش بری که از درس و زندگی میوفتی
بیشتر به درست بودن نفس عمل فکر کن نه خود طرف.
به خدا توکل کن
قصد شعار دادن ندارمhttp://aghatehrani.com/data.asp?Id=110
اون هم به شما علاقه دارن و یا از علاقه شما با خبرن؟
خدا بهتون توفیق واقع بینی بده
دعا بفرمایید(محتاجیم)
یاعلی

ممنون از نظرات خواهران و برادران گرامی خودم
دوستان نظر همتون عالی بود
همتون رو دوست دارم
من کارو به خدا سپردم به قول دوست عزیزمون birang تا خدا نخواد یه برگ از درختی نمیافتد
اگه کسی دیگه هم نظری داشت خیلی خوشحال میشم نظرشو بیان کنه

سلام به دوست عزیز زیزی
منم ارزو میکنم از این امتحان سربلند بیرون بیایید سرتان را بدرد نیاورم با نظر بیرنگ (البته نمی دونم خواهرم هستن یا برادرم)کاملا و به شدت موافقم چون که
تا اینجا که ما امدیم و شاید چند نخ مو سفید کردیم البته نه تو اسیاب! بعد از سپردن به خدا وتلاش طبق خواست خداوند اینده بدست اوست و بدانید که بهترین را برای ما میخواهدو رقم میزند و این را هم بدونید هیچ چیز بی حکمت نیست حتی کشیدن درد شیرین عاشقی:Gol:

سلام
اتفاقی که برای نزدیک ترین دوستم رخ داده را میگم که دیگه راه دور نرفته باشیم.
دوست من شخصیت خیلی بزرگی داره و یکی از اساتید بهشون گفت که امتحانی که در زمینه ازدواج برات پیش اومد به همین دلیل بود ،چون توی اعتقاداتت جایی مغرور شدی.
داستان و ماجرا بس طولانیه و خلاصه میکنم برای تجربه دوستان و اینکه واقعا برای خودم باور نکردنی بود.
خابهای صادقه ای دیده بودن دوست ما، که خاستگاری را به ایشون نشون داده بودن و قسمتشون در همین شخص بود.توی برهه ای از زمان دوست ما با این شخص برخورد میکنه و اشتباهاتی در رابطه با اون شخص به واسطه ی خابهایی که دیده بود و راهنمایی های بعضی از افراد مسلمان نما کرد و به راه اشتباهی افتاد.
بعد از برگشت از اون راه ها و قطع ارتباط با اون شخص تا سالها ذکر دل و فکرشون اون شخص بود و کاملا ازش بی خبر بود،تا جایی که میگفت من به همسر آیندم میگم که عشق دیگه ای در دل دارم که بهش نرسیدم!!!!که البته به خاستگاری که برایش اومده بود گفته بود و ایشون هم با کمال تعجب پذیرفته بودند!!!!اما چون قسمت ایشون به این شخص نبود نشد.
این ماجرا که شاید به قصه شبیه باشه چند سالی طول کشید و با وجودی همه ی تلاشهای ما ذکر دل ایشون همون شخص بود و البته قسمت ایشون هم به همین شخص بود.
تا قبل از ماه مبارک به صورت کاملا تصادفی همدیگر را دیدن و به صورت سنتی مراسمات را طی کردن و حالا زن و شوهر رسمی هستن.
ادامه داره...

شاید وقتی ماجرایی را کسی تعریف میکنه تا خود آدم لحظه لحظه اش را میبینه خیلی فرق داره.
من تماما این روزها خدا را شکر میکنم ،بیش از پیش که تجربه بزرگی را دیدم.
این ماجرا برای من و دوستم کلی درس داشت.
-از همون ثانیه اول باید بدونید که امتحان خداست.
-دل جایگاه خداست و اگر جز خدا به کس دیگه داده بشه خدا عجیب انتقام میگیره و باید این محبت های روزمره در راستای عشق الهی باشه.
-این را خیلی اوقات میشنویم اما باورش نداریم که نمیتونیم تو زندگیمون پایدار بمونیم.:"تا خدا نخاهد برگی از درختی نمیوفته!!"
-اگر این کار روزی ماست،اگر این دختر روزی ماست،اگر این مال روزی ماست و... قطعا به ما داده خاهد شد.
-در عالم وظیفه ما چیز دیگری است ،وظایفمون را باید انجام بدهیم و تلاش کنیم در راه خدا و برای خاسته هامون از خدا و اهل بیت کمک بخواهیم.
-هیچ موقع توی ازدواج عجله نکنیم که خدا بهترین ها را برامون قرار داده.که مصداق آیه است که بنده های خوب خدا مال بنده های خوبند و بنده های بد مال بدها.بگذارید جزء بنده های خوب ان شاء الله بمونید تا خوبها نصیبتون بشه:Gol:

با سلام :Gol:

سرکار مسیحا من تا قسمتی موافقم باهاتون

اما باقیشو مخالفم :Nishkhand:

آدم خودشه که با اون ظرفیت و حد و حدودی که خدا بهش داده سرنوشتشو تعیین می کنه

و قسمت خودشو رقم میزنه البته چیزایی هم هست که دست ما نیست مثل مرگ :ok:

آدم اگر چیزیرو می خواد باید بگه توکل بر خدا و تا آخرین نفس تلاش و پشتکار داشته باشه و از خدا بخواد تو این راه کمکش کنه

یا علی

سلام
صحبت شما کاملا صحیح که آدم خودش باید تلاش کنه،اما سرنوشت آدم با حد و حدود و توانایی هایی که خدا به ما داده کاملا تعیین نمیشه.
چند تا مثال روزمره
اون که درس میخونه آخر کنکور قبول نمیشه
اون که کلی تلاش میکنه ورشکسته میشه
اون که توی زندگیش به همسر دلخواهش نمیرسه و...
اما به طور عام بخواهیم توضیح بدیم اینه که خدا یک مسیر معین در زندگی ما آدمها داره که البته تا حدودی اون را هم خودمون انتخاب کردیم که همون ماجرای قضا و قدر الهیه.
منظور من از قسمت اون حالتی که در اجتماع میبینیم که بشینیم تا قسمتمون بشه نیست.همانطور که گفتم عمل ما قسمت ما را مشخص میکنه عین آیه قرآنه که" زنان مومن برای مردان مومن هستن"اگر ما مومن بودیم به لطف خدا همسرمون هم مومن خواهد بود اما این که چه شکلی باشه،چی بپوشه ،چی دوست داشته باشه و ... را همون به اصطلاح عام قسمت ما مشخص میکنه.
و البته این قاعده جهانه که اگر تلاش کنی به اون چه که میخاهی میرسی مثلا اگر تلاش کنی و به دنبال هدفی در زندگی باشی ان شاءالله خدا هم کمک میکنه و میرسی اما اگر نشد لابد خیرتی در اون نبوده و در اصطلاح عام میگیم قسمتت نبوده.
امید وارم تونسته باشم جواب کاملی بدهم.
موضوع قفل شده است