مناظره اعتقادى اميرالمؤ منين على عليه السلام با خليفه اوّل پيرامون ولايت

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مناظره اعتقادى اميرالمؤ منين على عليه السلام با خليفه اوّل پيرامون ولايت

با سلام

امام صادق عليه السلام روايت فرمود :
آنگاه كه اميرالمؤ منين عليه السلام را از حقّ مسلّم خود محروم ساختند و امر خلافت بر ابابكر استقرار يافت .
ابابكر خواست در برابر آن حضرت بر اين عمل خلاف خود عذر بياورد ، لذا در خلوت به حضور آن حضرت رسيد و شروع به عذر تراشى كرد و گفت :
(يا ابالحسن ، به خدا سوگند، مرا در كار خلافت ميل و رغبتى نبود و نه آن اعتمادى را كه امّت به آن محتاجند در خود مى بينم ، و نه نيروى مالى دارم و نه عشيره زيادى ، و نه خود را به اين مقام از ديگران سزاوارتر مى دانم .)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
اگر مسئله چنين است ، پس چه چيز تو را به اين كار وادار نموده است ؟
خليفه اوّل گفت :
حديثى از پيامبر شنيده ام كه فرمود :
خداوند امّت مرا به گمراهى جمع نمى كند ، چون اجماع مردم را ديدم از گفتار پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم پيروى كردم و هرگاه مردم را مخالف اين امر مى دانستم ، هرگز اين مقام را قبول نمى كردم .
امام على عليه السلام فرمود :
از زبان پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم نقل كردى كه خداوند امّت مرا به گمراهى جمع نمى كند،
آيا من هم فردى از امّت بودم يا نه ؟
آيا گروه ديگرى كه از خلافت و بيعت امتناع داشتند ، مانند : سلمان ، عمّار، ابوذر ، مقداد ، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه با او بودند ، آيا از امّت بودند يا نه ؟
خليفه اوّل گفت :
آرى شما و همه ايشان از امّت بوديد.

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
پس در اين صورت حديث پيامبرعليه السلام را چگونه براى خلافت خود دليل و مدرك مى دانى ؟
در حالى كه ايشان با خلافت تو مخالف بودند،
و در ميان امّت براى آنها عيب و نقص نمى باشد و از ياران ممتاز پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم هستند.
خليفه اوّل گفت :
من تا خاتمه كار خلافت از مخالفت ايشان بى اطّلاع بودم ، وقتى هم كه با خبر شدم ، ترسيدم ، اگر خودم را كنار بِكِشَم مردم از دين برگردند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
بگو كسى كه شايسته اين مقام است چه خصوصيّاتى را بايد داشته باشد؟
خليفه اوّل گفت :
خيرخواهى ، وفا ، عدم چاپلوسى ، نيك سيرتى ، آشكار ساختن عدالت ، عالم بودن به كتاب و فصل الخطاب ، داشتن زهد در دنيا و بى رغبتى نسبت به آن ، اخذ نمودن حقّ مظلوم از ظالم و ستمگر و در اين امر دور و نزديك يكسان است . (بعد خليفه اوّل ساكت شد.)
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
سبقت در اسلام و قرابت با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم چطور ؟
خليفه اوّل گفت :
آرى بايد سبقت در اسلام و قرابتش با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم مسلّم باشد.
امام على عليه السلام فرمود :
تو را به خدا سوگند مى دهم ابابكر! صفاتى را كه گفتى ، آيا در وجود خود مى يابى ، يا در وجود من ؟
خليفه اوّل گفت :
در وجود تو يا ابالحسن .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
تو را به خدا، آيا دعوت رسول خدا را ، نخست من اجابت كردم يا تو.
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو .1

ادامه دارد......!

حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود :
آيا سوره برائت را من در مراسم حج به مشركين ابلاغ كردم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
بلى تو قرائت كردى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا در موقع هجرت پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم من جان شيرين خويش را سِپَر آن حضرت قرار دادم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
الحَقّ كه تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا در روز غدير (( بنا به فرموده پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم )) من مولاى تو و همه مسلمانان شدم ، يا تو ؟
خليفه اوّل گفت :
بله تو .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا در آيه زكات ولايتى كه با ولايت خدا و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم هم رديف آمده مربوط به تو است يا به من ؟
خليفه اوّل گفت :
مربوط به تو است .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا حديث منزلت كه از پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم وارد شده (( اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى ))2 درباره من بوده يا درباره تو ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه درباره تو .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم براى مباهله مشركينِ نصارا با اهل و فرزندان من به سوى آنها خارج شد يا با تو و فرزندانت ؟
خليفه اوّل گفت :
با تو و فرزندانت خارج شد .
امام على عليه السلام فرمود :
آيه تطهير 3 درباره من و اهل بيت من نازل شده يا درباره تو و اهل بيت تو؟
خليفه اوّل گفت :
يقينا براى تو و اهل بيت تو نازل گرديد.

ادامه دارد......!

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا در زير عبا (كساء) من و همسرم فاطمه و فرزندانم به دعاى پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم تاءييد شديم ، يا تو ؟
خليفه اوّل گفت :
تو و فرزندانت بوديد .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا من صاحب آيه (( يُوفُونَ بِالنَّذرِ وَ يَخافُونَ يَوْما كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرا)4 هستم يا تو هستى ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه توئى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آنكه آفتاب براى او برگشت تا او نماز خود را خواند سپس غروب نمود ، يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آنكه در روز اُحُد از جانب آسمان او را چنين ندا دادند :
(( لا فَتى اِلاّ عَلِىُّ ، لا سَيْفَ اِلاّ ذُوالفَقار )) يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو بودى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آنكه در روز خيبر رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم پرچمش را به دست او داد، و خداوند با دست او قلعه خيبر را گشود يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى كه با كشتن ((پهلوان نامى عرب )) عَمر بن عَبْدَوُدْ ، غُصّه و اندوه را از چهره پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم و مسلمين زايل كرد يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
كارِ تو بود .


ادامه دارد......!

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم تو را به سوى طايفه جِن ماءموريّت داد يا من را ؟
خليفه اوّل گفت :
يا على ! تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا آن كَس كه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم او را براى تزويج دخترش فاطمه سلام الله عليها برگزيد و فرمود : خدا او را در آسمان براى تو تزويج كرده است ، من هستم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا حَسَن و حسين عليهما السلام دو نواده و ريحانه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم آنگاه كه فرمود:
(( آن دو سيّد جوانان اهل بهشت هستند و پدرشان بهتر از آنهاست )) ، آن پدر منم يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا برادر تو است آنكه به وسيله دو بال زينت يافت و در بهشت با فرشتگان پَر مى زنَد ، يا برادر من است ؟5
خليفه اوّل گفت :
برادر تو است .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو ضامن پرداخت قَرض پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم بودى
((كه در ميان مردم ندا مى داد: آنكه از صاحبان وام ، مدّت وامشان پايان يافته بيايد از من دريافت كند)) ، يا من بودم ؟6
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا من هستم آنكه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم مرا به جنگِ ناكثين ، قاسطين و مارقين با تاءويل قرآن خبر داد يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
آرى تو هستى .

ادامه دارد......!

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم مى خواست آن مرغ بريان را كه احسان كرده بودند ، ميل كند ، عرض كرد :
(( خدايا محبوبترين خَلق خود را براى خوردن اين طعام پيش من بفرست ))، همان لحظه من رسيدم و از آن غذا خوردم ، يا تو ؟7
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا منم كه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم به علم قضا و فصل الخطاب دلالت نمود و فرمود : عَلِىٌّ اَقْضاكُمْ ، يا تو ؟
خليفه اوّل گفت :
تو بودى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا منم كه پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود دستور داد كه به عنوان اميرالمؤ منين به او سلام دهند يا تو؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو هستى .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا منم آنكه به آخرين كلام پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم شاهد بودم و متولّى غسل و دفن او شدم يا تو؟8
خليفه اوّل گفت :
آرى توئى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا از نظر قرابت به پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم من سبقت دارم يا تو؟
خليفه اوّل گفت : تو .
امام على عليه السلام فرمود :
آيا براى فرو ريختن بتهاى كعبه و شكستن آنها پيامبر خداصلى الله عليه و آله و سلم مرا بر دوش خود گرفت يا تو را؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو را .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم درباره من فرمود كه در دنيا و آخرت صاحب لواى من هستى يا درباره تو ؟
خليفه اوّل گفت :
در باره تو فرمود .

ادامه دارد......!

امام على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى آن كس كه پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم در حقّ او به فاطمه سلام الله عليها فرمود : (( تو با كسى ازدواج كردى كه از حيث ايمان و اسلام بر همه مقدّم است ))، يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
آن شخص تو بودى .
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
آيا تو بودى كه روز قليب ((بدر)) مَلَك هاى هفت آسمان به او سلام دادند ، يا من بودم ؟
خليفه اوّل گفت :
البتّه تو بودى .
امام على عليه السلام فرمود :
آنگاه كه رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم دستور داد همه آنهائى كه درب خانه شان به مسجد باز مى شُد، بايد بسته شود، بجز دَرِ خانه على .
و فرمود : (( هر آنچه خداوند بر من حلال كرد، بر على حلال است )) ، آيا تو آنكس بودى يا من ؟

خليفه اوّل گفت :
البتّه تو بودى .
پياپى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام از مناقب و فضائل خود ، كه خداوند و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم آنها را به آن حضرت داده بودند ، بيان مى فرمود و خليفه اوّل نيز همه آنها را تصديق مى كرد .
آنگاه فرمود :
پس چه چيز تو را از خدا و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم و دين خدا بازداشته و مقامى را كه اهليّتِ آن را ندارى تصاحب كردى ؟
خليفه اوّل در حالى كه سخت ناراحت بود، گفت :
يا اباالحسن راست فرمودى ، امروز را به من مهلت بده تا در اين باره بينديشم .

ادامه دارد......!

[=century gothic]امام على عليه السلام قبول نمود .
او از نزد آن حضرت به خانه خود مراجعت كرد و با كسى حرف نزد و شب خوابيد و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم را در خواب ديد ، چون به آن حضرت سلام كرد ، آن بزرگوار روى مباركش را از او برگردانيد.
خليفه اوّل گفت :
يا رسول اللّه ، آيا دستورى فرموده اى كه من آن را بجا نياورده ام ؟
حضرت فرمود :
با آن كس كه خداوند و پيامبرش او را دوست مى دارند دشمنى كرده اى ، حقّ را به اهلش ‍ بازگردان .
خليفه اوّل گفت :
آن شخص كيست ؟
پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
او همان كسى است كه بر تو عتاب كرد و او على بن ابيطالب عليه السلام است .
خليفه اوّل گفت :
يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم من حقّ را به او باز مى گردانم .
و ديگر آن حضرت را نديد.
سحرگاه خليفه اوّل خدمت على عليه السلام آمد و گفت :
يا اباالحسن دستت را باز كن تا با تو بيعت كنم .
و آنچه را كه در خواب ديده بود براى آن حضرت نقل كرد.
على عليه السلام دست خود را گشود و خليفه اوّل با آن حضرت دستِ بيعت داد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
برگرد به سوى مسجد ، آنچه را كه در خواب ديده اى و آنچه ميان من و تو اتّفاق افتاد ، آن را به آگاهى مردم برسان .
خليفه اوّل در حالى كه تغيير يافته و خود را ملامت مى كرد، به سوى مسجد مى رفت كه در راه به خليفه دوّم برخورد ، و ماجرا را براى او تعريف كرد.
خليفه دوّم گفت :
به خدا اى خليفه ، گولِ سِحر بنى هاشم را نخور و به آنها وثوق نداشته باش ، اين نخستين سِحرِ آنها نيست و از اين كارها زياد مى كنند.
از اين حرف هاى اغوا كننده بسيار گفت ، تا خليفه اوّل را از عزم خود منصرف ساخت و مجدّدا او را به امر خلافت برگرداند.:Sham:9

[=century gothic]1- در ذخائر العقبى از زيد بن ارقم روايت شد : اوّلين كسى كه اسلام آورد ، على بن ابيطالب عليه السلام بود. مرحوم علاّمه امينى در جلد 3 الغدير ص 236- 219 در اين رابطه از ائمّه حديث و حافظان رواياتى بالغ بر صَد حَديث روايت كرده است : نخستين كسى كه ايمان آورد على عليه السلام بود.
2- صواعق المحرقه ص 119 و ساير كتب اهل سنّت و شرح حديدى ج 6 ص 168
3- اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ و يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا ، در جلد اوّل مشروحا بيان شده .
4- آيه 8 سوره دَهر
5- منظورِ امام ، برادرش جعفر طيّار است .
6- كتاب ينابيع المودّه ج 1 ص 91
7- رياض نضره ج 2 ص 320 ، و مستدرك ج 3 ص 131
8- قبلا شرح آن گذشت .
9- احتجاج طبرسى ج 1 ص 184- 157 - و - ناسخ التّواريخ ج خلفاء ص 77 (برخى از اين مناقب شمرده شده را ابن ابى الحديد در ج 6 ص 168 شرح خود در جلسه شوراى خليفه دوّم از امام على عليه السلام نقل كرده است .)

[=Century Gothic]الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
[=Century Gothic] [=Century Gothic]جلد نهم [=Century Gothic]
موضوع قفل شده است