پاداش و جزاها نتیجه تناسخ نیست؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پاداش و جزاها نتیجه تناسخ نیست؟

آیا معاد به نوعی در همین دنیا صورت میگیرد وبه حسابها رسیدگی میشود ؟ وبه نوعی توبه پدیرفته میشود وبازصد بار اگر توبه شکستی باز آ گر کافر وگرکه بت پرستی باز آ نقش تناسخ در انتخاب سرنوشت قبل از تولد ؟
کودکی که از پدرومادری ناآگاه به دنیا می آید واز همان ابتدا نابغه است وبیش از هزار برابر آنها آگاهی دارد مثل گل نیلوفر تو مرداب این دلیل برآن است که آکاهی های ابدان قبلی روح وزندگی قبلی از قبیل تجارب علوم و... به این فرد منتقل شده چطور این نبوغ توجیه میشود چرا بچه های دیگر این نبوغ را ندارند عدل الهی اگر تناسخ در این ارتباط نقش نداشته باشد زیرسئوال میرود
بچه ای که در خانواده ای ناجور به دنیا می آید خودش اتنخاب کرده تا کارمای اعمال قبلی روح در بدن قبلی را بپردازد
تناسخ میتواند دلیل بر تبعیض وتفاوتهایی باشد که بین انسانها مشاهده میکنیم

با سلام و احترام
[=tahoma][=&quot]تناسخ اقسام مختلفی دارد که عبارتند از : 1- تناسخ مِلکی ؛ به این معنا که نفس آدمی با رها کردن بدن مادی خود به بدن مادی دیگری وارد شود .2- تناسخ مُلکی یا ملکوتی ؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه ها، نیت ها، گفتارها و کردارهای خود بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته و به صورت آن مجسم می شود .به بیان دیگر انسان با عقاید و افعالی که در دنیا مرتکب شده است ، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت می سازد که نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی با آن بدن ها ترکیب می یابد .بنا به اعتقاد ما تناسخ مُلکی امری صحیح بوده ؛ ولی تناسخ مِلکی باطل است . [/]
[/]

incoming;139926 نوشت:
کودکی که از پدرومادری ناآگاه به دنیا می آید واز همان ابتدا نابغه است وبیش از هزار برابر آنها آگاهی دارد مثل گل نیلوفر تو مرداب این دلیل برآن است که آکاهی های ابدان قبلی روح وزندگی قبلی از قبیل تجارب علوم و... به این فرد منتقل شده چطور این نبوغ توجیه میشود چرا بچه های دیگر این نبوغ را ندارند عدل الهی اگر تناسخ در این ارتباط نقش نداشته باشد زیرسئوال میرود بچه ای که در خانواده ای ناجور به دنیا می آید خودش اتنخاب کرده تا کارمای اعمال قبلی روح در بدن قبلی را بپردازد تناسخ میتواند دلیل بر تبعیض وتفاوتهایی باشد که بین انسانها مشاهده میکنیم

سلام
نبوغی که شما می فرمایید همان استعداد فوق العاده برای آموختن است که به نحو وراثت از والدین به فرد رسیده است . هیچکس با علوم بالفعل به دنیا نمی آید . بله ممکن است بعضی افراد مانند انبیاء و اولیاء الهی که از طهارت و صفای باطنی فوق العاده ای برخوردارند ( که آن هم محصول طهارت والدین است ) به محض تولد و بخاطر اتصال به عالم غیب از حقایق و اسرار و علومی برخوردار شوند . اما هیچیک از اینها دلیل بر تناسخ نیست چون همه این ویژگیها به نحو وراثت به فرزندان می رسد نه تناسخ . تناسخ به نظر ما یک فهم غلط از معاد است و از لحاظ دینی و فلسفی مردود می باشد .
موفق باشید

[=tahoma][=&quot]تعلق نفس به بدن ، یک تعلق ذاتی است ، چرا که روح حقیقتی است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح تعلق به بدن خوابیده است . از این رو ممکن نیست که روح باشدو بدن نباشد .به همین جهت ما معتقدیم که روح در هر عالمی متناسب با همان عالم و احکام و قوانینش بدون بدن نخواهد بود و روح انسان در هر نشاه و در هر عالم ، بدنی مناسب با آن عالم راخواهد داشت [/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]ترکیب روح و بدن یک ترکیب اتحادی است نه انضمامی ؛ یعنی ، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتی به نام انسان شکل می گیرد .روح بی بدن نمی تواند به هستی خود ادامه دهد و بدن هم بی روح نمی تواندموجودیت خود را حفظ کند .از این رو می گوییم ترکیب روح و بدن ترکیبی است که بدون آن نمی توانند موجود باشند و براساس این ترکیب است که این دو موجود می شوند و وجودی یگانه می یابند .درترکیب انضمامی ما دو چیزی را که موجود هستند و هستی آنهامستقل از یکدیگر است ، به هم متصل کرده و آنها را با هم ترکیب می کنیم . در ترکیب انضمامی این طور نیست که آن دو موجود بر اثراین ترکیب به عالم هستی باریابند؛ بلکه آن دو، هستی مستقل ازیکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو پیوند حاصل کرده ایم . اما در ترکیب اتحادی مانند روح و بدن آن دو به حدی با هم یگانه گشته اند که بر یک وجود موجودند واین طور نیست که نخست بدنی موجود شود و آن گاه روحی جدا از آن و سپس ما این دو را به هم پیوند زده و ترکیب کنیم ، بلکه با وجود انسان روح و بدن موجودمی شوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستی قدم می گذارند .[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]: در ترکیب اتحادی باید دو موجودی که به یک وجودموجود می شوند، دارای مرتبه یکسانی باشند؛ یعنی ، اگر یکی درمرتبه قوه و استعداد محض بود و یکی در مرتبه فعلیت ، نمی توان این دو را با یکدیگر متحد ساخت ؛ چرا که این دو بر اثر ترکیب یکی می شوند و این یگانگی در حدی است که به یک وجود موجودند ونمی توان موجودی را - که در مرتبه قوه بوده وجودش ضعیف تر ازفعلیت و پایین تر از آن است - با مرتبه فعلیت - که وجودش قوی وبالاتر است - با هم ترکیب اتحادی یابند .نمی توان مرتبه پایین درعین پایین بودن بر اثر ترکیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان که مرتبه بالانیز - در عین بالا بودن - نمی تواند بر اثر ترکیب به مرتبه پایین تنزل کند .از این رو ترکیب اتحادی یک موجود بالقوه با یک موجود بالفعل محال است . [/][/]

[=&quot]همه عالم هستی در حرکت می باشد؛ یعنی ، هرموجودی در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده پیوسته در حرکت است و در این حرکت رو به کمال متناسب با خود دارد؛مثلاً دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده و به تدریج می روید، بی شک متوجه آخرین مرحله بوته گندمی است که رشد خود را تکمیل کرده ، سنبل داده و دانه های زیادی به بارمی آورد .هسته میوه ای که در درون خاک پنهان شده و سپس پوست خود را شکافته و نوک سبزی بیرون می دهد، از همان مراحل آغازین آهنگ رسیدن به درجه کمال و برومندی دارد که درختی پر از میوه خواهد شد .به هر حال دستگاه آفرینش ، هرگز از پیش خود ( حرکت رو به کمال مقصود ) دست نکشیده و به کار خود ادامه می دهد وکاروان هستی را پیوسته به سوی مقاصد ویژه خودشان هدایت می کند .روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستی مستثنانمی باشند .این دو نیز مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حال حرکت بوده و در این حرکت خود نیز رو به کمال متناسب با خوددارند [/]

حرکت ، خروج حرکت کننده از قوه به فعلیت ، از نقص به کمال و از فقدان به سمت وجدان است ؛ یعنی ، متحرک در طی حرکت در مسیر خود، از قوه به فعلیت و از نداری به دارایی می رسد.بر این اساس روح و بدن در حرکت خود، یک سلسله نقصان ها،نداری ها و قوه ها را پشت سر گذاشته و واجد کمالات دارایی وفعلیت می شود .ششم : در هر حرکتی اگر موجودی از قوه به فعلیت برسد، محال است که موجود به فعلیت رسیده دوباره به قوه برگردد؛زیرا حرکت همیشه از نقص به کمال ، از فقدان به سمت وجدان و ازنداری به سوی دارایی است . از این رو امکان ندارد موجودی که به فعلیت رسیده ، دوباره به سمت قوه برگردد؛ مثلاً بدن یک حیوان پس از کامل شدنش ، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمی گردد؛ چرا که این خلاف قانون حرکت است .

[=&quot]دو دليل بر رد تناسخ : [/]
[=&quot]الف. بنابر نظريّه حركت جوهرى، روح و بدن، نخست در مرحله قوّه و استعدادند و آن‏گاه به تدريج به مرحله فعليّت و تكامل مى‏رسند و ممكن نيست كه بارى ديگر به مرحله قوّه بازگردند. همان سان كه‏[/]
[=&quot]ممكن نيست جسم كهنسالان به روزگار جوانى و خردسالى بازگردد، روح نيز پس از فعليّت و تكامل، ممكن نيست به مرحله قوّه بازآيد. حال، اگر روح كسى به بدنى انتقال يابد كه در مرحله جنينى است، ناگزير يكى از دو فرض پيش مى‏آيد:[/]
[=&quot]اوّل، روح با همان حالت تكامل يافته به جنين حلول مى‏كند؛ دوم، روح از كمال خويش باز آيد و آن‏گاه به جنين حلول كند. هر دو فرض مستلزم محال است. در فرض نخست، اتّحاد روح تكامل يافته با جنينى لازم مى‏آيد كه در مرحله استعداد و قوّه است و اين مستلزم اتّحاد دو امر متضاد- يعنى قوّه و فعل- است. در فرض دوم، روح كمالات خويش را از كف مى‏دهد و از فعليّت به قوّه بازمى‏آيد و اين، با حركت جوهرى ناسازگار است (اسفار، 9/ 205 و 206). [/]
[=&quot]ب. وقتى روح به بدنى ديگر حلول مى‏كند، براى خاطرات آدمى يكى از دو حالت پيش مى‏آيد: يا همچنان همراه اويند و يا به فراموشى رفته‏اند. اگر بپذيريم كه انسان در جسم بعدى نيز خاطرات پيشين را با خود دارد، در جهان واقع مصداقى براى آن نمى‏توانيم يافت؛ زيرا تا كنون كسى به صورت يقينى مدّعى نشده است كه پيش‏تر در جسمى ديگر زندگى كرده است. اگر بپذيريم كه روح آدمى در جسم بعدى خاطرات خويش را از كف مى‏دهد، دچار نقض غرض مى‏شويم؛ زيرا چنان كه گذشت، غرض از تناسخ اين است كه آدمى كيفر و سختى و تنبيه بيند و به خود آيد و خود را پاك كند. روشن است كه اين غرض براى كسى كه گذشته خويش را فراموش كرده است، حاصل نمى‏آيد. چگونه ممكن است كسى كه خاطره‏اى از گذشته ندارد، متنبّه شود؟! (گوهر مراد، 175) [/]
[=&quot]گذشته از دو دليل بالا اگر معاد ثابت شود خود به خود تناسخ باطل ميشود...[/]

موضوع قفل شده است