همسر ابولهب((امّ جميل ))!!

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
همسر ابولهب((امّ جميل ))!!

با سلام

((امّ جميل )) همسر ابولهب و خواهر ابوسفيان بود.
مى دانيم كه ابوسفيان مالدار معروف بنى اميه و شخص با نفوذ مكه بود و در اظهار عداوت نسبت به پيغمبر اسلام شهرت داشت .
ابولهب نيز عموى پيغمبر اسلام و يكى از ده پسر عبدالمطلب ، سرسخت ترين دشمنان پيغمبر و مسلمانان بود.
ابولهب با اينكه از خاندان نجيب هاشم بود، مع الوصف بر اثر همنشينى با افراد فاسد قريش يعنى سران مشرك مكه و تماس دائم با آنها رنگ جماعت به خود گرفته بود. اين مرد زردانبوى بد دهن ، هتّاك و جسور، در ميان مشركان مكه بيش از همه نسبت به برادرزاده اش پيغمبر اسلام خصومت مى ورزيد و او را مى آزرد.
زن او ((ام جميل )) هم زنى بدسرشت و كينه توز بود. خانه آنان در همسايگى پيغمبر قرار داشت .
هر خبرى كه از برادر زاده شوهر خود پيغمبر اسلام مى شنيد، آن را به اطلاع مشركان مى رسانيد.
ام جميل ، علاوه بر اين ، شوهرش او را وا مى داشت تا به پيغمبر آزار بيشتر برساند. او حتّى نام پيغمبر را عوض كرده بود و مى گفت : به او نگوييد ((محمّد)) بلكه بگوييد ((مُذَمّم ))!!
وقتى اين خبررابه پيغمبردادند،فرمود:خداخواسته است نام مراازدهان اين زن بيندازد تا هر ناسزايى كه مى گويد،به ((مُذَمّم ))بگويد،من كه ((مُذَمّم ))نيستم !
ام جميل ، شبها خار و خاشاك و هيزم مى آورد و در نقطه اى كه محل عبور پيغمبر بود مى ريخت تا از اين راه به حضرت صدمه بزند.
شوهر او ابولهب هم داوطلب شده بود كه مال و ثروت خود را در راه مبارزه با پيغمبر صرف كند و اين كار را هم مى كرد.

ام جميل از هر گونه شرارت و سخن چينى و جسارت نسبت به پيغمبر خوددارى نداشت و عواقب سوء آن را هم به گردن مى گرفت .
اين زن شرير همينكه پيغمبر را مى ديد، از گفتن هر سخن زننده و هر گونه فحاشى به حضرت خوددارى نمى كرد.
ابولهب نيز بارها همينكه نگاهش به پيغمبر مى افتاد، او را دنبال مى نمود و خاك و سنگريزه به طرف آن برگزيده خدا پرتاب مى كرد.
داستان اين مرد و زن بى ادب نگونبخت بد زبان در قرآن مجيد، سوره ((ابولهب )) آمده است .
اين سوره ولو بسيار كوتاه و آنچه درباره ابولهب و زنش ‍ مى گويد مختصر است ولى با اين وصف ، همين سوره كوتاه بيان كننده داستانى طولانى و نقل مختصر آن ، گوياى شرح مفصلى از اعمال ناهنجار و رفتار زشت اين دو عنصر پليد و رسواست .
خداوند در سوره ((ابولهب )) مى فرمايد: ((تباه باد دستهاى ابولهب (كه خاك و سنگ به طرف پيغمبر مى ريزد) تباه باد دستهاى او.
مال و ثروتى كه او اندوخت و آنچه كسب كرد، او را از كيفر فردا و عذاب دوزخ بى نياز نكرد.
به زودى مى چشد آتشى را كه داراى شراره است . زن او كه هيزم جمع مى كند (تا بر سر راه پيغمبر بريزد، فرداى قيامت نيز هيزم كش جهنّم است ) و ريسمانى از آتش به گردن دارد(1).

1- ( بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحي م تَبَّتْ يَدا اَبى لَهَبٍ وَ تَبَّ ما اَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ سَيَصْلى نارا ذاتَ لَهَبٍ وَ امْرَاءَتُهُ حَمّالَةَ اْلحَطَبِ فى جي دِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ )(سوره مسد)

[=tahoma][=&quot]چند روايت درباره بد رفتارى ابولهب و همسرش بارسول اللّه (صلى الله عليه و آله ) و نزول سوره تبّت[/][=&quot] )
[/]
[=&quot]در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه [/][=&quot](([/][=&quot]و انذر عشيرتك الاقربين [/][=&quot]))[/][=&quot] [/][=&quot]از ابن عباس روايت آورده كه گفت : وقتى اين آيه نازل شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر بالاى صفا رفت و با بلندترين صوتش فرياد زد يك خبر مهم ، و قريش بدون درنگ دورش جمع شدند، پرسيدند چه شده است مگر؟ فرمود: به نظر شما اگر خبرى بدهم كه فردا صبح و يا امروز عصر دشمنى بر سر شما مى تازد از من مى پذيريد يا نه ؟ همه گفتند: بلى (براى اينكه ما از تو دروغى نشنيده ايم ). فرمود: هم اكنون شما را انذار و هشدار مى دهم از عذابى سخت كه در انتظار شما است ، ابو لهب گفت[/][=&quot] : [/][=&quot](([/][=&quot]تبالك - مرگت باد[/][=&quot]))[/][=&quot]، براى اين همه ما را صدا زدى و اينجا جمع كردى ؟ خداى عزوجل در پاسخ وى اين سوره را نازل كرد[/][=&quot].
[/]
[=&quot]مؤ لف : اين روايت را در تفسير اين سوره نيز از سعيد بن جبير از ابن عباس روايت كرده ، ولى در آن نيامده كه دعوت بر بالاى صفا هنگام نزول آيه [/][=&quot](([/][=&quot]و انذر عشيرتك[/][=&quot] ...[/][=&quot]))[/][=&quot] [/][=&quot]بوده . و نيز در مجمع البيان از طارق محاربى روايت كرده كه گفت : روزى در هنگامى كه من در بازار ذى المجاز بودم ، ناگهان به جوانى برخوردم كه صدا مى زد هان اى مردم ! بگوييد[/][=&quot]: [/][=&quot](([/][=&quot]لا اله الا الله [/][=&quot]))[/][=&quot] [/][=&quot]تا رستگار شويد[/][=&quot][/]
[/]


[=tahoma][=&quot] [/][/]

[=tahoma][=&quot]و ناگهان به مردى برخوردم كه در عقب سر او مى آمد و به طرف او سنگ مى انداخت ، و ديدم كه ساق پا و پشت پاشنه او را خون انداخته بود و صدا مى زد هان اى مردم او كذاب است ، گوش به سخنش ندهيد. من از اشخاص پرسيدم اين مرد كيست ؟ گفتند اين محمد است كه مدعى نبوت است ، و آن ابو لهب عموى او است كه معتقد است وى دروغ مى گويد[/][=&quot].
[/]
[=&quot]و در قرب الاسناد به سند خود از موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى طولانى كه معجزات رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) را بر مى شمارد، فرموده يكى از آنها داستان ام جميل همسر ابو لهب است كه وقتى سوره [/][=&quot](([/][=&quot]تبت يدا ابى لهب [/][=&quot]))[/][=&quot] [/][=&quot]نازل شد، نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد در حالى كه ابو بكر پسر ابو قحافه نيز در حضور آن جناب بود، عرضه داشت يا رسول الله ، ام جميل است كه با خشم مى آيد، و چه خشمى ! گويا قصد اذيت تو را دارد، چون سنگى به دست گرفته مى خواهد آن را به طرف تو پرتاب كند[/][=&quot]. [/][=&quot]رسول خدا (صلى الله عليه و آله وسلم ) فرمود: او مرا نمى بيند. ابو بكر اضافه مى كند ام جميل نزديك آمد و از من پرسيد رفيقت كجا است ؟ گفتم آنجايى كه خدا خواسته است[/][=&quot] . [/][=&quot]گفت : من به سر وقت او آمده ام اگر او را ببينم اين سنگ را به سويش مى افكنم ، چون او مرا هجو كرده ، به لات و عزى سوگند كه من زنى شاعر هستم ، (و مى دانم چگونه هجوش كنم ، اين را گفت و رفت )، ابو بكر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد[/][=&quot]: [/][=&quot]راستى او تو را نديد؟ فرمود: نه ، خداى تعالى حجابى بين من و او انداخت ، و مانع ديدنش شد[/][=&quot].
[/]
[=&quot]مؤ لف : قريب به اين معنا از چند طريق از طرق اهل سنت روايت شده[/][=&quot] .
[/]
[=&quot]و در تفسير قمى در ذيل آيه [/][=&quot](([/][=&quot]و امراته الحطب [/][=&quot]))[/][=&quot] [/][=&quot]روايت كرده كه امام فرمود: ام جميل دختر صخر بود، و عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سخن چينى مى كرد و احاديث و سخنان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را براى كفار مى برد[/][=&quot].
[/]
[=&quot]ترجمه تفسير الميزان جلد 20 صفحه 668[/][=&quot][/]
[/]
موضوع قفل شده است