براهین عدم جدایی "خدا و خلق"

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
براهین عدم جدایی "خدا و خلق"

سلام:Gol:
"لم یلد و لم یولد"
نمی زاید و زاییده نمی شود
چیزی از او جدا نمی شود و او هم از چیزی جدا نشده است ( مودای معنای مورد نظر علامه طباطبایی در تفسیر قیم المیزان )
انسانها تعالی خواه خداباور همیشه در صدد جستجوی نسبت خود با خدای متعال هستند . ما در اینجا به یکی از اصول این نسبتها که همان عدم جدایی است پرداخته و برای آن استدلال می کنیم .
براهینی را در اینجا می آوریم که بیانگر این مطلب است .

برهان عدم تناهی
خدای تعالی نا متناهی است و عدم تناهی را به هر معنایی بگیریم اشیاء در او خواهند بود و البته در حیطه وجودی چیزی بودن با هم مرتبه آن بودن دو امر متفاوتی است که انسان فهیم آنرا درک می کند .

برهان احاطه
خدای متعال محیط به اشیاء است پس اشیاء در حیطه وجودی او هستند هرچند در مرتبه او نیستند

برهان علم
خدای متعال عالم به اشیاء است و چون علم خدای متعال به اشیاء از قبیل علم حضوری است و در علم حضوری شی در حضور وجود عالم است پس اشیاء در حق متعال هستند هرچند در مرتبه وجودی او نیستند

برهان مالکیت
خدای متعال مالک حقیقی موجودات است و مالکیت حقیقی آن رابطه وجودی بین مالک و مملوک است که تصرف و ارتباط آندو را از قرارداد بی نیاز می کند و به عبارت ساده تر مملوک از شوون وجودی مالک است پس اشیاء از شوون وجودی خدای متعال و در او هستند
والحمد لله

سلام
این چندبرهان راکه آورده بودی خیلی خوب بود.اماعزیز من به قول شاعر یار درخانه وما گرد جهان
می گردیم............آب در کوزه وماتشنه لبان می گردیم
اگه یه کمی تامل کنیم می بینیم در درونه خودمون یکی داره فریاد می زنه , چنگ مین دازه , که
یه چیزی را به نام خدا بگیره , توی این تلاشها وچنگ انداختن ها گاهی چیزهایی که خدا نیست
به مشتش بند میشه ,چون اشتیاقش خیلی زیاده وگاهی هم اطلاعش ازخصوصیات اونی که
دنبالشه کمه, دچاره اشتباه میشه واون چیز را به جای خدا می گیره, اما اگه واقعا توی ته دلش
نفوذ داشبه باشیم همونه که دنبالشه لیکن توهم یا عدم تشخیص صحیح اورابه این اشتباه انداخته
است.مثل :بت پرستها ,ستاره پرستها,و.....رامی تونیم ببینیم که این ها برای ارضای همون درخواست
درونی به سمت این ها رفته اند ومصداق را اشتباهی گرفته اند.(البته سوای اگاهانی که ازروی عناد
به جای خدا بت پرستی می کنند). آیات کریمه قران پراست از(لیقولن) های آنهاست که معترف به خدایند.
بله آن نیروی درخواست دهنده ,فریادزننده فطرت است(دراندرون من خفته دل ندانم کیست.......وکه
من خموشم واو در فغان ودر غوغاست).
موفق باشید. سحرناز:Gol:

با سلام،

حامد;138716 نوشت:
خدای تعالی نا متناهی است و عدم تناهی را به هر معنایی بگیریم اشیاء در او خواهند بود و البته در حیطه وجودی چیزی بودن با هم مرتبه آن بودن دو امر متفاوتی است که انسان فهیم آنرا درک می کند

اعداد زوج نامتناهی هستند ولی اعداد فرد در آن ها قرار ندارند! پس این برهان باطل است.

سلام

naghad;138760 نوشت:
اعداد زوج نامتناهی هستند ولی اعداد فرد در آن ها قرار ندارند! پس این برهان باطل است.

اگر یک دایره را در نظر بگیریم در روی آن بی نهایت نقطه وجود دارد
اگر اولین نقطه را اولین عدد بگیریم

باز آخرین نقطه همان اولین می شه!!!!

و اولین عدد که یک باشد فرده

اگر ما معتقد به خدایی که در ادیان به صفات آن اشاره شده است باشیم، باید آن را جدا از خلق بدانیم زیرا:
1- خدا هوشمند است ولی اشیا و ماده هوشمند نیستند پس صفات آن ها با خدا یکی نیست لذا جدا هستند.
2- خدا عادل، بخشنده و غیره است که برای این صفات لازم است موجودی جدای از خدا وجود داشته باشد چون خدا نمی تواند به خودش ببخشد.
3- خدا کمال مطلق است ولی مخلوقات ناقصند.
4- خداوند خلق می کند و این یعنی چیزی را ایجاد می کند که قبلا نبوده است ولی خدا ازلی است.

سلام

خالق از مخلوق خود جدا است

اما مخلوق به خالق وابسته

خداوند خالق است پس بی نیاز از مخلوق خویش

اما مخلوق نیازمند است و وابسته به خدا!

سحرناز;138757 نوشت:
اگه یه کمی تامل کنیم می بینیم در درونه خودمون یکی داره فریاد می زنه , چنگ مین دازه , که یه چیزی را به نام خدا بگیره , توی این تلاشها وچنگ انداختن ها گاهی چیزهایی که خدا نیست به مشتش بند میشه ,چون اشتیاقش خیلی زیاده وگاهی هم اطلاعش ازخصوصیات اونی که دنبالشه کمه, دچاره اشتباه میشه واون چیز را به جای خدا می گیره, اما اگه واقعا توی ته دلش نفوذ داشبه باشیم همونه که دنبالشه لیکن توهم یا عدم تشخیص صحیح اورابه این اشتباه انداخته است.مثل :بت پرستها ,ستاره پرستها,و.....رامی تونیم ببینیم که این ها برای ارضای همون درخواست درونی به سمت این ها رفته اند ومصداق را اشتباهی گرفته اند.(البته سوای اگاهانی که ازروی عناد به جای خدا بت پرستی می کنند). آیات کریمه قران پراست از(لیقولن) های آنهاست که معترف به خدایند. بله آن نیروی درخواست دهنده ,فریادزننده فطرت است(دراندرون من خفته دل ندانم کیست.......وکه من خموشم واو در فغان ودر غوغاست).

سلام
طریقه شهود باطنی را در کشف رابطه خدا و خلق را قبول داریم اما برای عموم ابتنای این مطلب بر ادله موجب استحکام عقیده خواهد بود

naghad;138760 نوشت:
اعداد زوج نامتناهی هستند ولی اعداد فرد در آن ها قرار ندارند! پس این برهان باطل است.

بالبداهه روشن است که منظور ما از عدم تناهی ، عدم تناهی وجودی است . این عدم تناهی را به هر نحو ( مادی یا معنوی یا فوق آندو ) بگیرید نتیجه یکی است اما آنچه شما ذکر کرده اید یک عدم تناهی عددی مقداری است نه عدم تناهی وجودی لذا دلیلی هم ندارد که اعداد فرد در اعداد زوج باشند چه اینکه اعداد زوح به لحاظ تعداد نامتناهی هستند نه به لحاظ گستره وجود خارجی عینی
naghad;138762 نوشت:
اگر ما معتقد به خدایی که در ادیان به صفات آن اشاره شده است باشیم، باید آن را جدا از خلق بدانیم زیرا: 1- خدا هوشمند است ولی اشیا و ماده هوشمند نیستند پس صفات آن ها با خدا یکی نیست لذا جدا هستند. 2- خدا عادل، بخشنده و غیره است که برای این صفات لازم است موجودی جدای از خدا وجود داشته باشد چون خدا نمی تواند به خودش ببخشد. 3- خدا کمال مطلق است ولی مخلوقات ناقصند. 4- خداوند خلق می کند و این یعنی چیزی را ایجاد می کند که قبلا نبوده است ولی خدا ازلی است.

این اختلافات وصفی است نه وجودی . مثل اینستکه بگویید پرتو کیهانی خاصیت ذره ای ندارد اما هوا مملو از ذرات است پس دلیلی ندارد یکی در دیگری باشد ولی این سخن بالوجدان مردود است . اختلاف اوصاف باعث جدایی وجودی نمی شود .
والحمد لله

یا ستار..

با سلام..

ذات هر کس با ذات شخص مقابلش از هم جدا هستند،چون جوهره انها از هم جداست ،به عبارتی انچه از شخص مقابل می بینیم ذات او وجوهر اونیست بلکه ظهور و جلوه ان ذات و جوهر است وگرنه جواهر همه با عقل درک می گردند نه با حس....این به همه جواهر تعمیم داده می شود...

تشخص وجود یعنی همین به عبارتی وجود هر شخص عین مرتبه اوست وگرنه او ،او نمی شد،مثلا وجود ماشین مرتبه ای است که شده است ماشین و نمی تواند جوهره وجودی خود را با یک اسب عوض کند در حالی که باز ماشین باشد ،مانند مراتب اعداد که هر یک مرتبه ای دارد جدای از مراتب دیگر نتیجتا نمی توان انها را با هم جابجا نمود و عدد همان باشد....این یک مطلب...

یک مطلب دیگر وان اینکه اصل جدایش در نسبت نهفته است به عبارتی اشیا چون همه نسبت به هم قرار دارند محدود هستند و از هم جدا چون هر نسبتی حدی از وجود را برای خود تسخیر کرده است که نسبت مقابلش ندارد وگرنه دیگر این نسبت بی معنی می گشت،نتیجتا جدایش ذات وجوهره اشیا به خاطر این است که نسبت به هم قرار گرفته اند وهر یک نسبتش با دیگری ان را از او جدا کرده است،ولی ایا می توان وجودی در مقابل حق قرار داد ،وگفت این وجود شئ وان وجود حق ،این نشدنی است به عبارتی حضرت حق وجودی در عرض خود ندارد تا مقابل ان قرار گیرد ،تا حد وجدایش برای او تعیین نماید،....

پس هیچ وجودی وشئ ای مقابل حق نیست ،نتیجتا ذات حق بی حد است حتی اطلاق دارد از این بی حدی،پس هر وجودی را مقابل حق قرار دهیم انرا محدود نموده ایم ،نتیجتا وجودی نیست که ذاتش از او جدا باشد ،بلکه هر چه هست قائم به اوست و در قائمیت استقلال منتفی است ،نتیجتا وجود اشیا از دایره وجودی او خارج نیست،ولی نه خود مرتبه اشیا بلکه کمال انها .....

ان جدایی که در احادیث است ناظر به مرتبه وجودی اشیا است به عبارتی ،چون مرتبه اشیا مخلوط به عدم و وجود است نتیجتا ناقص هستند ومرتبه ای که دارای عدم کمال است نمی توان به ذاتش سرایت داد نتیجتا ذات حق در مقامش جدا از اشیا است یعنی حضرت حق در مقام ذات بر هیچ وجودی قابل صدق نیست ولی به یک اعتبار دیگر مرتبه کمال اشیا وقتی همه حدود نقصانی انها برداشته گردد ،حقیقتی می گردد که ان حقیقت کمال قابل صدق بر ذات است واین همان واجد بودن معطی است در داشتن انچه اعطا نموده است...ذات حق در مرتبه اش جدا از اشیا است ،ولی در فعلش و ظهورش جدا از انها نیست....

یاحق

موضوع قفل شده است