شیعه پاسخ داده بود.(علم امام)

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شیعه پاسخ داده بود.(علم امام)

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)
در جواب به شبهاتی که تحت عنوان « شیعه پاسخ نمی دهد»( متأسفانه به صورت غیر منصفانه و با ادبیاتی لجوجانه و متعصبانه و غیر علمی در سایت قرار داده شده است) ، پاسخ هایی از طرف کاربران بزرگوار و دوستدار اهل بیت علیم السلام با نقل قول هر شبهه داده شده است ولی لازم است که در مواردی جهت تنویر اذهان و روشن شدن بعضی مطالب پاسخ مشروح و تفصیلی داده شود لذا اولین پست را با مدد از یاریگر منان تقدیم می دارم.

با سمه تعالی

(یا لطیف خبیر)

پاسخ اجمالی
در شروع به پاسخ به این شبهه ، جهت تنبه و تذکر آیه39 سوره مبارکه یونس را متوسل می شوم که می فرماید:
«بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُالظَّالِمِينَ» بلکه چیزی را را تکذیب کردند که علم به آن نداشتند و واقعیتش بر آنها روشن نشده است ، اینچنین تکذیب کردند کسانی که پیش از آنها بودند ، پس بنگر که عاقبت کار ظالمان چیست.

1- نکته اول که قابل ذکر است این است که: علم غیب چیزی نیست که برای بشر دست نیافتنی باشد بلکه من و شما و دیگر مومنین نیز به نوعی غیب می دانیم ، مثلا آیا نمیدانیم که ملائکه وجود دارند ؟ آیا نمی دانیم که قیامت بوقوع خواهد پیوست؟ آیا نمی دانیم که معاد خواهد بود؟ آیا نمی دانیم که در هنگام قیامت خورشید خواهد گرفت و تاریک میشود؟ و و و...آیا اینها علم غیب نیست که شما می دانید؟ مسلما علم غیب است و ما به اذن الله آنها را می دانیم
پس ملاحظه می شود که من وشما هم غیب می دانیم و شکی در آن نیست وکسی نمی تواند منکر
آن شود. ولی میزان اطلاع ما از غیب متفاوت است و بستگی به علم و اطلاع و مطالعه و حتی مکاشفه و امثال آن بستگی دارد . و کسی از مومنین که بیشترین اطلاع و علم را بر غیب دارد او امام (ع) است .
2- تمام علما شیعه در محدوده و چگونگی علم امام اتفاق نظر ندارند . ( که در پاسخ تفصیلی خواهد آمد) پس نباید یک نظر را از کسی گرفته و ضمن کلی گویی هم چیز را منکر شویم.
3- علم امام به اذن خداست و استقلالی نیست . و امام از علم غیب خود بنا به ضرورت استفاده میکند . یعنی هر گاه اراده کند میتواند بر مسئله ای آگاه و بنا به ضرور ت در آن ارتباط اقدام لازم را نماید. و امام مکلف به زندگی و عمل مانند سایر مردم است و اگر از آگاهی خود به غیب برای زندگی خود و انجام اعمال و وظایف دینی استفاده کند دیگر امتحان و آزمایش و سختی و ... برای او وجود ندارد و چنین چیزی سوء استفاده از علم خدا دادی بوده واز ساحت امام (ع) به دور است ( الله و اعلم حث یجعل رسالته)
4- پاسخ اینکه امام با وجود علم به زمان وفات خود چرا تقیه هم میکرده است ؟ این است که: هر چند پاسخ آن از مطلب گفته شده در قسمت قبل مشخص است ولی این نکته نیز قابل دقت است که، تقیه همیشه برای جلوگیری از مرگ نیست بلکه برای جلوگیری از مشکلات و محدودیت ها ی پیش آمده هم می تواند باشد. مثلا ممکن است امام می دانسته که اگر فلان کار را انجام دهد کشته نمی شود ولی مشکلاتی در اثر انجام آن عمل برایش پیش می آمده است که تقیه برای پرهیز از بروز آن مشکلات بوده است.
5- مگر قرآن داشتن علم غیب رابه بعضی از شخصیت ها نسبت نمی دهد؟ مانند حضرت عیسی و حضرت مریم حضرت خضر(علیهم السلام) و مادر موسی و عالم حاضر در دربار سلیمان و... آیا امامی که حافظ و مجری دین خداست از این موهبت بی بهره است؟

پاسخ تفصیلی
درباره ی علم امام به امور غیبی و پنهانی باید بحث را در دو مقام بررسی و مورد دقت قرار داد:
نخست اینکه آیا ثبوتا امکان متصف شدن برخی از افراد به صفات و کمالات فوق بشری و برخورداری از دانش غیر عادی و پنهانی وجود دارد یا خیر؟دوم اینکه در صورت امکان پذیر بودن این امر چگونه نسبت به امامان تحقق یافته و گستره آن چقدر است؟
در مقام نخست باید گفت،عقل و نقل(قرآن و حدیث) این امکان را تایید میکند؛چرا که چنین چیزی عقلا به هیچ امر محالی نینجامیده و عموم قدرت الهی هم آن را اثبات میکند. و اما نقلا؛ نخست باید به قرآن بازگشت.در قران کریم دو دسته آیات وجود دارد که دسته ی اول فقط خدا را آگاه و محیط می داند(نظیر این آیه:وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهَا إِلا هُوَ...(انعام-59)
دسته دوم آیاتی که از احاطه ی پیامبران و جمعی از بندگان برگزیده ی خدا بر امور غیبی خبر می دهند.(نظیر این آیه:عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا.إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ...)(جن-26 و 27)
درجمع بین این دو دسته آیات دو توجیه می توان ارائه کرد:
1- گفته شود در دسته نخست سخن درباره ی علم غیب کلی و فعلی است،که این اختصاص به خداوند داشته و دسته دوم بر علم اجمالی و جزئی پیامبران و برگزیدگان خداوند بر اسرار غیبی و امور پنهانی دلالت می کند.
2- گفته شود علم غیب تقسیم می شود به علم استقلالی و علم غیر ذاتی،که قسم اول اختصاص به خداوند داشته و قسم دوم به پیامبر و امام.(از برخی گفته های پیشوایان دین این معنا مستفاد می باشد.امام علی (ع) می فرمایند:آنکه در ذات خود آگاه از نهان بوده و این دانش را از دیگری فرا نگرفته ،خداوند می داند)(نهج البلاغه-خ213)
بر این اساس اگر انسان هایی بتوانند برخی پرده ها را کنار زده و رازها یی را بگشایند هرگز سزاوار آن نیستند که به طور مطلق دانای غیب به شمار آیند.به این جهت امام علی (ع) در پاسخ کسی که از اخبار غیبی آن حضرت به شگفت آمده و آن را علم غیب گمان می برد فرمود:«این نه علم غیب بلکه علمی است که از دارنده ی علم آموخته شده است.» و بدین گونه به او فهماند که آگاه بودن او از برخی اسرار نهانی درآموزه های پیامبر (ص) ریشه داشته و به همین ترتیب ظرف علم پیامبر(ص) با افاضات الهی مالامال شده است.
به هر حال نتیجه هر دو توجیه اثبات امکان پذیر بودن آگاهی انسانی برگزیده از امور پنهانی می باشد.
یکی از شبهاتی که از سوی دانشوران اهل سنت مطرح شده این است که کوشیده اند مسأ له ی آگاهی مطلق امام از احکام و شرایع و احاطه ی او بر امور غیبی و علوم غیر متعارف را به غلّوورزیهای شیعیان نسبت دهند.حال آنکه منشأ این شبهه عدم درک درست آنان از جایگاه امام می باشد.
بدیهی است اگر امام را منهای شأن عصمت و لزوم اطاعت مطلق تصور کنیم،این گفته درباره ی او موجه خواهد بود،چه اینکه در این صورت امام هم به مانند همه مجتهدان و کارشناسان دینی دیگر در خواهد آمد که در اجتهاد و کارشناسی او صواب و خطا راه یافته و هیچ برتری و امتیازی برایش ثابت نیست اما آنگاه که اطاعت از امام به مانند اطاعت از پیامبر(ص)به طور مطلق واجب گردد به حکم عقل باید احاطه او به دانش و معارف دینی هم مطلق و نامحدود باشد و چنین دانشی خواه به روش اکتسابی یا به طریق موهبت به او عطا می شود.(آیه 59 سوره مبارکه نساء دلیل قرآنی براین مهم است)
درباره ی امکان احاطه ی امام بر اخبار غیبی هم چند نکته قابل توجه است:
(ادامه مطلب در پست بعد)

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)
ادامه مطالب پست قبل(علم امام)
نخست اینکه،در نتیجه ی مقارنه ی آیاتی از قرآن که در موضوع علم غیب وارد شده ثابت شد که این امر در حق پیامبران برگزیده ی خداوند امکان پذیر بوده و با توجه به مرتبه و منزلت بالای امامان و برتری مقام امامت بر نبوت عامه آنان هم شایسته برخورداری از دانش غیب می گردند(در بعضی روایات امام علی(ع) خود را از مصادیق آیه ی«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا.إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ..» (جن-26 و 27)می شمردند)
دوم اینکه،در قران کریم به موارد مکرری بر می خوریم که برخی از پیامبران الهی به طریق معجزه ،و غیر پیامبران به طریق غیر متعارف دانسته هایی را کسب کردند که جملگی خارج از قلمرو حس و کسب و توانایی انسان می باشد.از جمله:
1- حضرت عیسی(ع) به قوم خود می گفت: من به طریق معجزه به شما خبر می دهم آنچه را که می خورید و در خانه های خود ذخیره می کنید.(آل عمران-49)
2-خداوند از راه وحی و الهام مادر حضرت موسی(ع)نسبت به سرنوشت آینده فرزندش با خبر کرد(قصص-7)
3-فرشتگان در گفتگو با حضرت مریم او را از اخبار تولد مسیح (ع) آگاه کردند(آل عمران- 42_47)
4-قرآن کریم در قصه ی حضرت سلیمان از شخصی خبر می دهد که نزدش علمی از کتاب بود و آنچنان علم و قدرت یافته بود که تخت ملکه سبا را پیش از چشم به هم زدنی احضار کرد(نمل-40)
در روایات فرآوانی مصداق تام«وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»(رعد-43)علی بن ابیطالب (ع) معرفی شده است(شواهد:تنزیل،ج 1- المناقب ابن مغازلی،ص314- بصائر الدرجات،ج 21،ص 236)
با کنار هم قرار دادن(عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ) سوره نمل آیه ی 40 و (عِلْمُ الْكِتَابِ) سوره رعد آیه 43 می توان حدس زد که دارند ه ی علم الکتاب از چه دانشی و توانایی شگرفی برخوردار بوده است
سوم اینکه در برخی منابع اهل سنت روایاتی می تون یافت که آحادی از صحابه ی پیامبر (ص) از بعضی امور غیبی خبر داشته اند.به طور مثال حذیفه بن الیمان میگوید:«پیامبر (ص) حوادث آینده تا قیامت را به من خبر داده است»(صحیح مسلم،ج 4،ص 2217 و الاصابه،ج2،ص 40)
هرگاه برای بندگان برگزیده ای اعم از پیامبران و غیر پیامبران و آحاد صحابه،پرده هایی کنار زده شده امور پنهانی آشکار می گردد،چرا نسبت به امکان این امر برای امام (ع) تردید شود؟
در مقام اثبات و وقوع،شواهد چندی در دست است که حکایت از احاطه غیبی امامان معصوم (ع) بر اموری چند دارد:1-در یکی از خطبه های نهج البلاغه امام علی (ع) می فرماید:« به خدا اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهای او چه بود؟ توانم این کار را انجام دهم لکن ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا (ص) تفضیل نهید.من این راز را با خاصگان در میان می گذارم که بیمی بر ایشان نیست»(نهج البلاغه ،خ 175)
2- امام علی (ع) پیش از شروع نهروان فرمود:« به خدا که ده کس از آنان نرهد و از شما ده تن کشته نشود»(نهج البلاغه،خ 59)
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه این خبر غیبی را از معجزات آن حضرت بشمار می آورد.زیرا خبر تفصیلی دادن از شمار کشتگان،ارتباط با عالم ورای حس را به خوبی می نمایاند و این گونه پیشگویی فراتر از توان بشری است(شرح نهج البلاغه،ج5،ص 3-4 و منشورات مکتبه آیت الله العظمی المرعشی)
3- در نهج البلاغه خطبه های چندی است که در آن از اخبار فتنه ها و حوادث آینده سخن به میان می آید (نظیر خطبه 128 و 138.و در خطبه 128 پس از اخبار غیبی امام علی (ع) فردی از اصحاب به شگفت آمده و می پرسد:«گویا علم غیب یافته ای؟امام پاسخ گوید:این علم غیب نبوده بلکه علمی است که از دارنده ی علم آموخته شده است».
شواهد فوق همگی علم غیب امام (ع) را به نحو موجبه جزییه اثبات می کند که به کمک آنها نمی توان دایره ی علم غیب امام را به طور دقیق مشخص کرد.روایات دیگری از ائمه اهل البیت(ع) ابعاد دیگری از احاطه ی معصومان بر غیب را بیان می کند:1-آگاهی از علم بلایا و منایا و انساب(بصائر الدرجات؛ص 228)2-آگاهی از گفتار پرندگان(بصائر الدرجات،ص 363)3-آگاهی از انچه در آسمان و زمین است(بصائر الدرجات،ص 146)4-آگاهی از وقایع شب و روز(بصائر الدرجات،ص 160)5-علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود(کافی،ج 1،ص 261)
گر چه این دسته از روایات نیازمند به بررسی دقیق و عرضه کردن آنان به معیارهای عقل و نقل قطعی می باشد ولی به هر حال از مجموع آنها دست کم می توان چنین استفاده کرد که ائمه معصوم (ع) به مرتبه ی والا و سطحی از علم و دانش و معرفت رسیده اند که عقل بشر عادی از دست یابی به آنان ناتوان بوده و امکان درک آن برای انسانهایی غیر معصوم وجود ندارد
به هر حال همچنانچه برای تعیین محدوده و گستره ی علم غیب امام هیچ اجماع و ضرورتی بین دانشمندان شیعه قائم نشده و در طرف دیگر نیز فقط می توان باور یافتن به حد وسیعی از دانش غیبی امام را به غلو و مانند آن نسبت داد.
از موضوعات دیگری که اندیشمندان بسیاری را به خود مشغول کرده و راز آن را به درستی معلوم نشده،مطلق یا مشروط بودن به تعبیر دیگر فعلی یا ارادی بودن علم امام است.به گفته ی دیگر آیا دانسته های غیبی امام به گونه ی علم حضوری بوده یا فعلیت علم او وابسته به اعمال اراده و مصلحت الهی است.
برخی، از علم فعلی و مطلق امامان جانبداری کرده و بر این باورند که این بندگان برگزیده ی الهی از همه ی امور مربوط به حال و گذشته و آینده آگاهند،در هیچ حال چیزی از رویدادهای جهان بر آنها پوشیده نمی ماند.
دیدگاه دیگر آن است که علم معصومان تعلق به ارداه و خواست آنها یافته و به تعبیر بعضی از روایات در قبض و بسط دائمی است«اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه الله ذالک»(کافی،ج 1،ص 258).براساس این دیدگاه اینکه در سخنان امام (ع) آگاهی از حوادث گذشته و آینده و اخبار آسمان و زمین و مانند آن آمده نه به این معنی است که خبر همه حوادث با لفعل نزد معصومان (ع) حاضر است بلکه بدین معنی است که آنان به تایید الهی می توانند دیوارهای زمان و مکان را هرگاه اراده کنند در نوردند و از گذشته و آینده آگاهی یابند.این معنا را هم نباید از نظر دور داشت که امامان (ع) هیچ گاه در رفتار فردی و تعامل با اجتماع از دانش غیبی خود پیروی نمی کردند.بلکه به مانند همه ی انسانهای دیگر پیرو ملاکات و مصالح عمومی بشری بوده و علوم بشری را ملاک عمل خود قرار می دادند.چرا که آنان هم در تکالیف و مسئولیت ها و راههای عمل به آنها با سایران برابر بودند.پیامبر( ص) میفرمود:«انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان،همانا من در میان شما با بینه و سوگند قضاوت می کنم»(کافی،ج 7،ص 414)
واگر قرار بود امور را در مجاری غیر عادی جریان بخشند دگر معنای تکلیف،ابتلا،آزمایش و سختی و محنت نمی ماند.شواهد دیگری می فهماند که راز گشایی آن بزرگواران از اسرار غیبی و حقایق مستورهمواره با ظرفیت و تحمل مخاطبان ارتباط داشته است.امام علی (ع) می فرمود:«در سینه ام دانشی است انباشته اگر فراگیرانی برایش می یافتم»(نهج البلاغه،حکمت 147) و نیز می فرمود:«من چیزی می دانم که بر شما پوشیده است گوشتان هرگز نشنیده است که اگر بگویم و بشنوید به لرزه در می آیید و دیگر آرام نمی گیرید،به مانند لرزیدن ریسمان در چاهی ژرف که ته آن ناپیدا است»(نهج البلاغه ، خطبه 5)
والسلام علی من اتبع الهدی
( در پست بعد «حقیقت علم غیب» بررسی میشود .ان شاالله تعالی)

باسمه تعالی

( یا لطیف خبیر)

حقیقت علم غیب


علم غیب یعنی آگاهی بر چیزهایی که بیرون از دید و حواس ظاهری ما قرار دارند خواه مربوط به حوادث کنونی و یا آینده باشد.

علم غیب،حقیقتی است که همانند آگاهی به امور ظاهری برای تمام افراد بشر ممکن و مقدور است.هرگاه کسی از حوادث کنونی و یا آینده که فعلا قابل رویت نیستند(تنها از رهگذر دانایی که از سرچشمه غیب و شهادت خبر می دهد)آگاهی حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد،چنین علمی نیز از غیب به شمار می رود و هیچ مانعی از تحقق آن و جود ندارد.مثلا مومنان بیشتر باورشان از قبیل:ایمان به خدای متعال و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران و روز قیامت و بهشت و جهنم و لقاء الله و زندگی پس از مرگ و برانگیخته شدن و نشور و نفخ صور و حساب و حوریان و قصرهای بهشتی و چیزهایی که در آن روز واقع می شوند و هر چه را که مومن باور دارد و تصدیق می کند،جز علوم غیب به شمار می آیند و در قرآن کریم نیز از آنها تعبیر به غیب شده است:«الذین یومنون بالغیب،کسانی که به غیب ایمان دارند»«انما تندر الذین یخشون ربهم بالغیب،تنها کسانی که از خدایشان در نهان می ترسند را می ترسانی»«جنات عدن وعدالله عباده بالغیب،بهشت های عدنی که خداوند به بندگانش در نهان این جهان وعده فرموده است»و در این باب داستانهای گذشتگان که برای پیامبرش (ص) نقل کرده است.و در اینکه این مرحله از علم غیب مخصوص به پیامبران است نه دیگران،قرآن کریم چنین تصریح می کند:«عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احد الا من ارتضی من رسول،خدا عالم به غیب است و کسی را بر غیبش آگاه نمی کند مگر پیامبری را که پسندیده است»اما در عین حال باید توجه داشت که هیچ کسی احاطه به علم او ندارد:«و لا یحیطون بشیء من علمه الا بما شاء» و بشر از علم ناچیزی برخوردار است:«و ما اوتیتم من العلم قلیلا»

پس همه انبیا و اولیاء طبق نص قرآن مجید دارای علم غیب هستند،و برای هرکدامشان بهره مخصوصی است اما دانش همه آنها،در هر مرحله ای که قرار داشته باشد،باز از لحاظ کم و کیف محدود و عرضی است نه ذاتی،و مسبوق به عدم است نه ازلی و برای آن ابتدا و انتهایی است نه سرمدی،و از خدای متعال گرفته شده است زیرا که:«و عنده مفاتیح الغیب الا یعلمها الا هو،پیش او کلیدهای غیب است کسی از آنها جز او آگاهی ندارد»


(ان شاالله ادامه مطلب در پست بعد)

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)

ادامه پست قبل

پیامبر (ص) و وارث علمش در میان امتش در عمل کردن بر طبق علم غیبشان در موارد بلاها و مرگها و حوادث،و همچنین در اعلام آنها به مردم،نیازمند به اجازه و فرمان خدای متعال هستند.

علم و عمل و اعلام آن به مردم،سه مرحله هستند که هیچ کدام از آنها ارتباط با مرحله دیگر ندارد،هیچ گاه علم به چیزی مستلزم عمل کردن به آن و یا اعلام آن به مردم نیست،برای هرکدام از آنها جهات مقتضی و عوامل منع کننده ای است که باید مراعات گردد.لذا هر چه دانسته شود واجب العمل و گفتنی نیست.شباطبی متوفای 790 هجری در کتاب ارزنده اش«الموافقات فی اصول الاحکام»جلد2،صفحه 184 مینویسد:«اگر برای شخص حاکم از راه مکاشفه معلوم شود که این شیءغصبی و یا نجس است و یا آنکه این شاهد دروغ می گوید و یا آنکه این مال ملک زید است،ولی از راه دلیل و بینه ثابت شود که مثلا مال عمرو است،برای شخص حاکم جائز نیست که بر طبق مکاشفه عمل کند،پس نمی تواند شاهد را نپذیرد و شهادت دهد که مال مربوط به ذی الید نیست،زیرا با ظواهر،احکام دیگری تعیین می شود و نمی توان از آن بخاطر کشف،اعتماد به کشف شهود نمود،چنانکه نمی شود به رؤیا متکی بود. و اگر چنین کاری روا بود می باید بتوان با آن احکام را اگر در ظاهر موجباتش فراهم باشد نقض کرد.در صورتی که چنین کاری روا نیست. و در روایت صحیح از رسول خدا آمده:«شما شکایت پیش من می آورید و شاید برخی از شما در بیان مقصودش گویاتر و منطقی تر از دیگری باشد،اما من طبق آنچه می شنوم قضاوت می کنم ...»

به طوری که ملاحضه می شود:حکم را بر طبق چیزی که می شنود مقید کرده نه واقع،در صورتی که احکام که بوسیله او انجام می شده از حقیقت و حق و باطل بودنش آگاهی کامل داشته باشد.

[=&quot] ([/][=&quot]ان شا[/][=&quot]الله[/][=&quot] ادامه مطلب پست آینده[/][=&quot])[/]

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)

قول مشهوری است که از «مالک»نقل شده این است که:هرگاه چند نفر عادل پیش حاکم درباره چیزی شهادت دهند،اما او بداند که حق خلاف آن است بر او واجب است که بر طبق شهادت آنها عمل کند در صورتی که علم به تعمد کذب آنان نداشته باشد،زیرا اگر طبق شهادت آنها عمل نکند حاکم به علم خویش خواهد بود.در غیر این صورت،گشودن این باب منجر به این می شود که ظواهر محفوظ نماند،زیرا کسی که با سبب ظاهری قتل بر او مقرر شده عذر او هم باید ظاهری باشد و اگر کشتن او را با استناد به امور غیبی بخواهد چه بسا خاطرها را مشوش می کند و تزلزلی در ظواهر پدید می آید در صورتی که از روح اسلام فهمیده شده که باید جلو این کار گرفته و این درب بسته شود

دعاوی مستند است به این که:«البینه علی المدعی و الیمین علی من انکر»و در این قاعده کسی مستثنی نیست،حتی رسول خدا(ص)درباره چیزی که خریده بود و مورد انکار قرار گرفته بود،احتیاج به بینه پیدا کرد و فرمود:«کی برایم شهادت می دهد؟»تا اینکه خزیمة بن ثابت برایش شهادت داد و شهادتش جای دو شهادت قرار گرفت.

[=&quot]
«:Gol:پست آینده با عنوان :اکنون شما پاسخ دهید»:Gol:

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)

اگر گفتارشیعه در مورد اینکه امامان (ع) هر گاه بخواهند چیزی را بدانند، خدا همان را به آنان تعلیم می دهد شرک است،چرا اعتقاد اهل سنت را به علم غیب بعضی از صحابه و بزرگان را شرک نمی دانید؟!

چگونه این شرکی که در مورد اعتقاد به علم غیب امامان برشیعه روا داشته اید،بر پیشوایان اهل سنت در مورد روایت زیر و بسیاری موارد دیگر پنهان مانده و در مورد آن چیزی گفته نمی شود؟!

- احمد بن حنبل در مسندش جلد 5،ص388 از ابی ادریس نقل می کند او گفته است که از حذیفه بن الیمان شنیدیم که می گفت:«بخدا قسم من هر حادثه ای که تا قیامت واقع شود را میدانم»

- احمد بن حنبل در مسندش جلد1،ص48 و 51 و طبری در ریاضش جلد 2،ص 74؛داستان خوابی که عمر در مورد مرگش دیده بود،نقل کرده ایند و میان خواب او تا روزی که به او خنجر زدند بیش از یک جمعه فاصله نشده بود

-در کتاب ریاض جلد 2،ص75،از کعب الاحبار نقل کرده که او به عمر گفته است:یا امیرالمومنین وصیتت را بکن،زیرا تا سه روز دیگر خواهی مرد،وقتی که سه روز گذشت ابولؤلؤ به او خنجر زد،و مردم بر او وارد شدند،عمر گفت:حرف همان است که کعب گفته است

- ابن ضحاک از جبیر بن معطم نقل کرده است:هنگامی که با عمر رمی جمره می کردیم سنگ کوچکی به سر او خورد و سرش شکست،مردی گفت:توجه داشته باش ای امیر المومنین که سال آینده در اینجا توقف نخواهی کرد.من توجه کردم دیدم مردی از قبیله لهب است.بخدا قسم که دیگر عمر حج نکرد.

- بیهقی از عبدالله بن عبیدالله انصاری آورده که گفت است:در زمره کسانی بودم که ثابت بن قیس را دفن می کردند که شنیدم می گفت:محمد رسول خدا است،ابوبکر صدیق است،عمر شهید است و عثمان نیکوکار و رحیم است(ثابت بن قیس در جنگ یمامه در زمان ابوبکر کشته شد)

- ثیر بن صلت از عثمان نقل می کند که گفته است:من رسول خدا را در خواب دیدم به من فرمود:تو در همین جمعه پیش ما خواهی بود

- خطیب بغدادی در تاریخ اش جلد 2،ص 49 از ابی الحسین مالکی آورده که او گفته است:با محمد بن اسماعیل سالیان زیادی مصاحب بودم و از او کرامات زیادی دیدم از جمله این بود:پیش از هشت روز قبل از وفاتش به من گفت:«من غروب روز پنج شنبه می میرم و روز جمعه پیش از نماز دفن می شوم،زود ...»ابوالحسن می گوید دیدم همانطور که او گفته بود شد

- ابوعمرو بن علوان می گوید: روزی به خاطر حاجتی به بازار رحبه رفتم...بدون تعمد چشمم به زنی افتاد،میل کردم که او را همچنان نگاه کنم منصرف شدم و استغار کردم .به دلم افتاد که شیخ جنید را زیارت کنم،به سوی بغداد حرکت می کردم،هنگامی که نزدیک حجره اش رسیدم درب زدم،او به من گفت:ای ابو عمرو داخل شو،در رحبه گناه می کنی و ما در بغداد برایت طلب استغفار می نماییم

- یافعی در مرآت الجنان جلد 3،ص 471 می گوید:شیخ جاگیر،متوفی در سال 590 هجری می گفت:با کسی عهد نبستم مگر آنکه اسمش را در لوح محفوظ جزء مریدانم یافته بودم.

- بسیاری از این دسته جریانات در کتب اهل سنت یافت می شود که برای نمونه چند مثال آورده شد و نکته شگفت آنکه اینگونه اعتقادات خود را در مورد صحابه و بزرگان و حتی مردم عادی جایز و درست انگاشته ولی در مورد امامان شیعه،شرک می دانند!( نؤمن ببعض و نکفر ببعض)

««والسلام علی من اتبع الهدی»»

امام علم فعلي دارد يا نه جواب مفصلي مي خواهم

موضوع قفل شده است