غلو درمورد ائمه(ع)

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غلو درمورد ائمه(ع)

:Gol:میدانیم که جریان غلو ازدیر زمان در میان شیعیان وجود داشته است وفرقه های غالی مختلف بروز وظهور کردند به نظرشما رد پایی از غلو امروز در جامعه شیعه به چشم میخورد؟تاچه اندازه ؟آیا باید این موضوع را بکلی انکار کرد یا بدنبال روشن کردن حقیقت وزدودن شبههاز ذهن جوانان بود؟ راه حل چیست ؟ چگونه میتوان تشخیص داد کهکدام بیان حقیقت وکدام بیان دروغ است؟

abamohammad;138517 نوشت:
میدانیم که جریان غلو ازدیر زمان در میان شیعیان وجود داشته است وفرقه های غالی مختلف بروز وظهور کردند به نظرشما رد پایی از غلو امروز در جامعه شیعه به چشم میخورد؟تاچه اندازه ؟آیا باید این موضوع را بکلی انکار کرد یا بدنبال روشن کردن حقیقت وزدودن شبههاز ذهن جوانان بود؟ راه حل چیست ؟ چگونه میتوان تشخیص داد کهکدام بیان حقیقت وکدام بیان دروغ است؟

سلام
ائمه خود به این امور مبتلا بوده اند لذا تعیین معیار فرمودند و گفتند :
ما را از مقام ربوبیت ( خدایی ) پایین بیاورید و آنگاه هرچه می خواهید درباره ما ( نسبت کمالات به ایشان ) بگویید
پس ما می توانیم کمالات را تا بالاترین درجه ممکن به ایشان نسبت دهیم ولی نباید ایشان را خدا بپنداریم یعنی با همه کمالات نباید آنها مستقل بانگاریم .
والحمد لله

سلام
حامد جان از پاسخت ممنونم اما آیا این تعیین معیار به معنی اینست که در مداحی ها ومنابر هر مطلبی به ائمه نسبت داده شود بدون توجه به صدق یاکذب آن آیا بهتر نیست حضرت علی(ع) را درنهج البلاغه بشناسیم ودر سیره وعملکردش نه در مسائلی مانند : حفر قبرش توسط حضرت نوح(ع)، یا ملاقاتش با پیامبران، شفاعت از حضرت آدم،خواندن سوره حمد درهنگام تولد درحالی که هنوز قرآن نازل نشده بود ، وبه عقیده شیعیان وحی تنها بر پیامبر نازل می شود .

abamohammad;138517 نوشت:
:gol:میدانیم که جریان غلو ازدیر زمان در میان شیعیان وجود داشته است وفرقه های غالی مختلف بروز وظهور کردند به نظرشما رد پایی از غلو امروز در جامعه شیعه به چشم میخورد؟تاچه اندازه ؟آیا باید این موضوع را بکلی انکار کرد یا بدنبال روشن کردن حقیقت وزدودن شبههاز ذهن جوانان بود؟ راه حل چیست ؟ چگونه میتوان تشخیص داد کهکدام بیان حقیقت وکدام بیان دروغ است؟

سلام بر شما..

اصل امامت بنابر دلایل عقلی و نقل قطعی یعنی قران اثبات می گردد،بعد از ثبوت این امر جزئیات و ویژگیهای ان از طریق نقل ظنی یعنی روایات مورد وثوق و همچنین باز خود قران و عقل قابل بازگوست........

پس ویژگیهایی که خارج از این دایره باشد ،غلو است...

یاحق

abamohammad;138553 نوشت:
حفر قبرش توسط حضرت نوح(ع)، یا ملاقاتش با پیامبران، شفاعت از حضرت آدم،خواندن سوره حمد درهنگام تولد درحالی که هنوز قرآن نازل نشده بود

به هر حال برای رد این مسایل هم باید دلایل قطعی آورده شود. در غیر این صورت گویندگانشان را دروغگو خطاب کرده ایم. ضمنا برخی شیعیان عجایبی (از نظر عده ای) دیده اند که به خیلی صحبتها باور دارند و قضیه صرفا این نیست که از هم مطالبی را بی دلیل قبول کنند.

abamohammad;138553 نوشت:
حامد جان از پاسخت ممنونم اما آیا این تعیین معیار به معنی اینست که در مداحی ها ومنابر هر مطلبی به ائمه نسبت داده شود بدون توجه به صدق یاکذب آن آیا بهتر نیست حضرت علی(ع) را درنهج البلاغه بشناسیم ودر سیره وعملکردش نه در مسائلی مانند : حفر قبرش توسط حضرت نوح(ع)، یا ملاقاتش با پیامبران، شفاعت از حضرت آدم،خواندن سوره حمد درهنگام تولد درحالی که هنوز قرآن نازل نشده بود ، وبه عقیده شیعیان وحی تنها بر پیامبر نازل می شود

سلام
این که چه باید گفته شود به مصلحت های مختلفی راجع است اما مهم آنستکه بدانیم :
مقامات عالیه معصومین ع بیان مقامات انسانی است و گفته می شود تا باور شود و تا خود را در مسیر وصول به آن قرار دهیم نه اینکه گفته می شود که گفته شده باشد .
موفق باشید

یاعلی حیدر مددی

دوست جدید سلام

مواردی فرمودید درباب غلو اگر دوست دارید تمامی مواردی که از نظر شما غلو می باشد بیاورید تا یک بیک بررسی کنیم

درضمن از نظر کلامی این جمله (((غلو شیعیان ))) یک کلام اشتباه است درواقع شما باید بفرمائید غلو (((اهل خلاف)))

نکته ای مهم"

متن بالا را حقیر پیش از اینها درسایت های وهابیت هم دیده بودم دوستان عزیز مواظب باشید آب درجوب دشمن نریزید

حقیر چند سال پیش مقاله ای تهیه کرده بودم که متاسفانه نمی دانم چه شد حالا شاید بد نباشد دراین موضع دباره بحث شود

اینکه واقعا غلو یعنی چه واین مطالبی که به قول شما مداحان عزیز می گویند درست است یا نه خودش احتمالا بحث جالبی می شود .



با سلام به دوستان بزرگوار
«غلو» در فرهنگ عربي به معناي «تجاوز از حد و مرز» است، مثلاً پزشک عمومي، به عنوان متخصص قلب و عروق معرفي شود، يا در ستايش زيبايي هاي ظاهري و معنوي فردي، بيش از حدّ سخن گفته شود.
از آنجا که غلو يک امر نکوهيده است،خدا اهل کتاب را پند مي دهد که در دين خود زياده روي نکنند، چنان که مي فرمايد:
«يا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغلُوْا فِي دِينِکُم».[1] «اي اهل کتاب، در دين خود غلو و زياده روي نکنيد»، (چه غلوي بالاتر از اين که بشر را خدا و فرزند خدا بدانند).
اميرمؤمنان علیه السلام، رفتار و گفتار اهل بيت پيامبر صلی الله علیه وآله را حد و مرز شريعت و عقيده معرفي مي کند و مي فرمايد:
«نَحْنُ النُمْرُقَةُ الْوُسْطي، بِها يَلْحَقُ التّالِي، وَإِلَيْها يَرْجِعُ الْغالي».[2] «ما جايگاه ميانه و حد وسط هستيم، عقب ماندگان بايد به ما ملحق شوند، و تندروانِ غلو کننده، بايد به سوي ما بازگردند».

در قلمرو توحيد، غالي کسي است که امامان را از مقام عبوديت وبندگي فراتر برده و آنها را خدا و يا مصدر افعال خدا بينگارد، مثلاً بگويد: آنان خالق زمين و آسمانند(شرک در خالقيت)يا معتقد باشد که تدبير نظام آفرينش ـ پس از ايجاد ـ به دست آنها است و آنها «رازق»، «محيي» و «مميت» مي باشند.(شرک در تدبير).
يا بگويد: امر تشريع به آنان واگذار شده، و تحريم و تحليل در دست آنها است (شرک در تقنين).

پيروان اهل بيت در تمام مراتب توحيد، ذرّه اي از مرز توحيد حقيقي تجاوز نکرده، تنها خدا را خالق و مدبر، و مشرّع مي دانند و امامان را انسان هاي برتر و والا مي شمارند.
به عقيده شيعيان، اگر در يک مورد خاص و در پرتو دعاي آنان، تحولي در جهان آفرينش رخ دهد و يا بيماري شفا پيدا کند، همگي به اذن خدا بوده و شبيه کارهاي معجزه آساي حضرت مسيح عليه السَّلام مي باشد.
شفاعت آنان در روز رستاخيز هم به اذن خدا است و توسل به آنان، به خاطر موقعيتي است که آنان نزد خدا دارند. ذکر فضائل و مناقب آنان نيز نوعي اظهار مهر و مودت به خاندان رسالت است که مورد تأکيد قرآن و سنت پيامبر مي باشد. حب عترت و مودت ذوي القربي از اصولي است که قرآن و سنت بر آن تأکيد دارند.[3]
اعتقاد به آگاهي آنان از غيب نيز به معناي آن است که آنان به اذن الهي و تعليم وي از غيب خبر مي دهند.
امامان ما پيوسته از غاليان تبري جسته، و آنان را از ساحت خود طرد مي کردند.
امام هشتم عليه السَّلام،در يکي از دعاهاي خويش، از غاليان زمان خود تبري و دوري مي گزيند. آن حضرت در اين دعا از عقيده غاليان که خلقت جهان و روزي دادن بندگان را به دست امامان مي دانستند، تبري مي جويد. اين دعا حاکي است که برخي از کوته نظران با مشاهده امور خارق العاده از آنان، انديشه هاي ناروا و غير صحيحي را به خود راه مي دادند، لذا امام براي تبري از انديشه هاي باطل، دعايي به شرح زير دارد:
«پروردگارا! من ازگفتار کساني که در حق ما مطالبي را مي گويند که ما نگفته ايم، تبري مي جويم، پروردگارا خلقت جهان و روزي بندگان از آن تو است، تو را مي پرستيم و از تو کمک مي طلبيم...».
«بارالها! تو آفريدگار ما و آفريدگار پدران و فرزندان ما هستي، پروردگارا ربوبيت و الوهيت شايسته تو است، از کساني که تصور مي کنند که ما پروردگار آنها هستيم و يا مي انديشند که خالق و رازق آنها هستيم، برائت و بيزاري مي جوييم. بارالها ما اين سخنان را به آنان نگفته ايم، ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما!».[4]
امام با اين راز و نياز، به انتقاد از آن انديشه هاي باطل برخاسته و از کساني که معتقدند سرپرستي و قيمومت جهان هستي به پيامبر و امامان تفويض شده و آنان از جانب خداوند، آفريننده زمين و آسمان، روزي دهنده بندگان و زنده کننده و ميراننده آنان در جهان و روز رستاخيز مي باشند، بيزاري جسته است.[5]

[1] . نساء/171، مائده/77.

[2] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 109.

[3] . سنن ترمذي، کتاب مناقب، شماره3هاي 3772 و 37751؛ مستدرک حاکم:3/ 177.

[4] . بحار الأنوار، ج25، ص 243.

[5] .قسمتی از بحث غلواز کتاب راهنمای حقیقت ، تالیف آیت الله سبحانی دام ظله.

abamohammad;138517 نوشت:
میدانیم که جریان غلو ازدیر زمان در میان شیعیان وجود داشته است وفرقه های غالی مختلف بروز وظهور کردند به نظرشما رد پایی از غلو امروز در جامعه شیعه به چشم میخورد؟تاچه اندازه ؟آیا باید این موضوع را بکلی انکار کرد یا بدنبال روشن کردن حقیقت وزدودن شبههاز ذهن جوانان بود؟ راه حل چیست ؟ چگونه میتوان تشخیص داد کهکدام بیان حقیقت وکدام بیان دروغ است؟

عجب حوصله ای داری !!

حامد;138532 نوشت:
ائمه خود به این امور مبتلا بوده اند لذا تعیین معیار فرمودند و گفتند : ما را از مقام ربوبیت ( خدایی ) پایین بیاورید و آنگاه هرچه می خواهید درباره ما ( نسبت کمالات به ایشان ) بگویید

انشاالله که چنین باشد و همه اعمال عبادی را کامل بشناسند و عبادت را بدرگاه غیر خدا نبرند که فرقی با غالیان نخواهند داشت.

یاحق

بسم رب الحیدر

عرض کردیم فضائل مولای موتقیان بیش از آن است که کسی قادر بیان آن باشد وحتی روایاتی از معصوم به ما رسیده است که ((عقول مردم ناتوان است از شنیدن ومشاهده کرامات وعجائب علی بن بی طالب ))

اما درباره شبهه اول :
صورت روایت منقول از علامه برسی رحمت الله علیه وعلامه مجلسی رحمة الله دربحار جلد 42ص301 چنین است .
قال حسن بن علی علیه سلام:
امیرالمومنین علی علیه سلام به من وبرادرم حسین علیه سلام فرمود.
اذاوضعتمانی فی الضریح فصلیا رکعتین قبل ان تهیلا علی التراب ،وانظرا مایکون.
وقتی جنازه مرا درقبر گذاشتید ، پیش از آنکه خاک برقبرم بریزید دو رکعت نماز بخوانید وبنگرید چه می شود.

آن دوبزرگ وار وقتی حضرتش را درقبر گذاشتند ، دستور پدر بزرگ وارشان را انجام دادند ومنتظر شدند ، ناگهان دیدن قبر مطهر با پارچه ای از دیبا وحریر پوشیده شد،امام حسن علیه سلام از طرف باای سر پارچه را کنار زد متوجه شد که رسول خدا (صلوات الله علیه وآل وسلم) ،حضرت آدم وحضرت ابراهیم با امیرالمومنین علی علیه سلام صحبت می نمایند
امام حسین علیه سلام نیز از طرف پائین پا ، پارچه را کنار زد ، دید فاطمه زهرا سلام الله علیها ، حضرت حوا، مریم، وآسیه علیهن السلام برامیرالمومنین علی علیه سلام نوحه می کنند وندبه می نمایند.

پاسخ شبهه دوم :

این روایت درکتب مختلفی آمده همچون مشارق ،اربعین امالی صدوق و...
اما عین روایتی که صاحب کتاب مناقب (موفق بن احمد مکی خوارزمی) آورده است را بیان می داریم.
هنگامی که امیرالمونین علی علیه سلام درکعبه تولد یافت سجده کنان برزمین فرودآمد، سپس سرمبارک را بلند کرد اذان واقامه گفت ، سپس شهادت بیکتائی خدا ورسالت محمد صلوات الله علیه وآله وسلم وولایت وجانشینی خود داد، آنگاه به رسول خدا اشاره کرد وگفت : ای رسول خدا اجازه می دهی بخوانم ؟ فرمود بخوان .
شروع کرد بخواندن صحیفه هائی که برآدم نزل شده وانها را به گونه ای قرائت کرد که اگر شیث حضور می داشت اقرار می کرد که علی علیه سلام به آنها داناتر است ، سپس کتاب های آسمانی حضرت نوح وابراهیم ، وتورات موسی وانجیل عیسی راخواند، سپس این آیه اول سوره مومنون را تلاوت فرمود((قد افلح المومنون)) به راستی اهل ایمان رستگارند.
پیغمبر اکرم صلوات الله علیه وآل وسلم فرمود ((نعم افلحواذ انت امامهم))
بلی رستگارند چرا که تو امام وپیشوای آنها هستی.
سپس او را خطاب کرد به انچه انبیاء واوصیاء را به آن خطاب کنند. سپس ساکت شد .آنگاه رسول خدا به او فرمود :
عد الی طفولیتک فامسک ، بطوفلیت خود برگرد پس اوازاظهار عجائب خود داری کرد

نشانه هاي غلو
عقايدي که از ويژگي غاليان شمرده شده و نشانه غلوّ به شمار مي رود، عبارتند از:
1 ـ اعتقاد به الوهيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا اميرالمؤمنين(عليه السلام) يا يکي از اولياي الهي؛ که در اعتقاد به حلول تجسم یافته است.

2 ـ اعتقاد به اين که تدبير جهان به پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا اميرالمؤمنين(عليه السلام) يا ائمه اهل بيت(عليهم السلام) يا افرادي ديگر واگذار شده است؛ که در اعتقاد به تفویض تجسم یافته.

3 ـ اعتقاد به نبوت اميرالمؤمنين علیه السلام يا ائمه ديگر يا فردي از مردم.

4 ـ اعتقاد به آگاهي فردي از عالم غيب، بدون آن که به او وحي يا الهام شود

5 ـ اعتقاد به اين که معرفت و محبّت ائمه اهل بيت(عليهم السلام) انسان را از عبادت خداوند و انجام فرايض الهي بي نياز مي سازد.[1]

6- اعتقاد به تناسخ که عقیدۀ مشترک تمام فرقه های غالی است.

و امّا اعتقادهايي که دليل قطعي ـ از عقل يا نقل ـ بر آنها اقامه شده، از قبيل: اعتقاد به عصمت اهل بيت(عليهم السلام)، و وصايت و خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين(عليه السلام) و بعد از او ائمه اهل بيت(عليهم السلام) اعتقاد به رجعت، علم لدنّي امام و ديگر اعتقادهاي شيعه که براي هر يک دليل محکم و متقني اقامه نموده است نمي توان آن را غلوّ و تجاوز از حدّ ناميد، بلکه عين حقّ و حقيقت است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman] [=Times New Roman]. بحارالانوار، ج 25، ص 346.

صدرا;140185 نوشت:
ـ اعتقاد به آگاهي فردي از عالم غيب، بدون آن که به او وحي يا الهام شود

با سمه تعالی
(یا لطیف خبیر)
فکر کنم منظور صدرای عزیز از این عبارت علم استقلالی و ذاتی امام معصوم علیه السلام باشد.
(در این ارتباط در پست «شیعه پاسخ داده بود» مشروحا توضیحاتی داده شده است.)

abamohammad;138517 نوشت:
راه حل چیست ؟ چگونه میتوان تشخیص داد کهکدام بیان حقیقت وکدام بیان دروغ است؟

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)
- راه حل این است که به قرآن مراجعه کنیم وآن دسته از احادیث صحیح نبوی که مخالف قرآن نیستند را چراغ راه قرار دهیم.پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله): اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ

- در پست« شیعه پاسخ داده بود » بحث مشروحی است که در ارتباط با علم امام راه گشا است ان شاالله تعالی.


سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
الهام به معنای آنچه که خداوند بر قلوب مومنین از علم و دانش نازل میکند
با دانستن علم غیب خب تفاوت عمده ای دارد و این معنی در بحار الانوار علامه مجلسی علی قوله توصیف شده ( چون من در انتهای روایتی بنقل از علامه اشاره ایشان را دیدم ولی توضیح ایشان را نرفتم ببینم )

صدرا;140185 نوشت:
4 ـ اعتقاد به آگاهي فردي از عالم غيب، بدون آن که به او وحي يا الهام شود


اِصْطَفاکُمْ بِعِلْمِهِ، وَارْتَضاکُمْ لِغَیْبِهِ، وَاخْتارَکُمْ لِسِرِّهِ، وَاجْتَبیکُمْ بِقُدْرَتِهِ،

برگزیدتان به علم خود وپسندیدتان براى جریانات غیب (وپس پرده) خود وانتخابتان کرد براى راز خود و اختیارتان کرد به قدرتش

صدرا;140185 نوشت:
2 ـ اعتقاد به اين که تدبير جهان به پيامبر(صلي الله عليه وآله) يا اميرالمؤمنين(عليه السلام) يا ائمه اهل بيت(عليهم السلام) يا افرادي ديگر واگذار شده است؛ که در اعتقاد به تفویض تجسم یافته.

وَ انْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ، وَ اَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ،
شما را براى نور خود و تأیید کرد شما را به روح خود و

وَرَضِیَکُمْ خُلَفآءَ فى اَرْضِهِ، وَحُجَجاً عَلى بَرِیَّتِهِ، وَاَنْصاراً لِدینِهِ،
پسندید شما را براى جانشینى در زمینش و تا که حجّت هایى باشید بر مخلوقش و یاورانى براى دینش و

وَحَفَظَهً لِسِرِّهِ، وَخَزَنَهً لِعِلْمِهِ، وَ مُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِهِ،
نگهبانانى براى رازش و گنجینه دارانى براى دانشش و سپردگان حکمتش

البته دعای زیارت جامعه کبیر تنها یک زیارت نیست همچون زیاراتی که مثلا سر قبور خوانده میشود و...

از تفسیر این زیارت اینطور استنتاج شده که صفات خداوند العیاذ بالله در ائمه وجود دارد و آنها متجلی صفات الهی هستند و لذا قادرند بر قضا و قدر و قدرت تکوینی و تشریعی و ...

الْقَضآءَ، وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضى، فَالرّاغِبُ عَنْکُمْ مارِقٌ، وَاللاّزِمُ
قضا و قدر او شدید و پیمبران گذشته او را تصدیق کردید پس آن که از شما رو گرداند از دین خارج گشته و آن که ملازم

لَکُمْ لاحِقٌ، وَ الْمُقَصِّرُ فى حَقِّکُمْ زاهِقٌ، وَالْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فیکُمْ وَ مِنْکُمْ
شما بود به حق رسیده وآنکه کوتاهى کرد در حق شما نابود گردید، و حق همراه شما و در میان شما خاندان و از جانب شماست

ومن الله التوفیق

یاحق

hosain;140212 نوشت:
راه حل چیست ؟ چگونه میتوان تشخیص داد کهکدام بیان حقیقت وکدام بیان دروغ است؟

یاعلی حیدر مددی .

زیاد سخت نیست . خودشان فرمودند به ما نسب خدائیی(ذات خدا نه در کلام )ندهید . آنگاه هرچقدر توان دارید مدح ما بگویید که به ذره ای هم نمی رسید.

منکر فضائل علی علیه سلام کافر است حال وای به حال آنکه با او دشمنی دارد و ولایتش را از روی پلدی باطن قبول نکرده

به یاری الله تعالی

السلام علیکم

hosain;140212 نوشت:
باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)
- راه حل این است که به قرآن مراجعه کنیم وآن دسته از احادیث صحیح نبوی که مخالف قرآن نیستند را چراغ راه قرار دهیم.پيامبر اکرم (صلي الله و عليه و آله): اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ

- در پست« شیعه پاسخ داده بود » بحث مشروحی است که در ارتباط با علم امام راه گشا است ان شاالله تعالی.

البته ارجاع به قرآن این نیست که شان روایات نادیده گرفته شود چه اینکه مذهب ناب اهل البیت علیهم السلام مذهب ثقلین است و به الزام ثقلین تمسک باید به هر دو ثقل باشد و هر دوی این ها مکمل همند.

و ای بسا روایتی قطعی الصدور که با ظاهر قرآن مخالف باشد و آنرا تخصیص بزند.

تقدیم روایات بر ظاهر قرآن از ضروریات اسلام است.(لانه مترجم لکم عن کتاب الله)

والسلام علی من اتبع الهدی.

seglayn;155367 نوشت:
و ای بسا روایتی قطعی الصدور که با ظاهر قرآن مخالف باشد و آنرا تخصیص بزند.

امام جعفر صادق فرمود اگر حدیثی از ما روایت شد که با قرآن در تضاد بود به دیوار بزنید

یاحق

چند مورد غلو از نظر اين بنده حقير

وجود نوري براي ان عزيزان قايل شدن كه مخالف نص صريح قران است
دانستن علم غيب كه مخالف ايات قران است
قران خواندن امام علي در هنگام تولد
حاضر و سامع دانستن ان عزيزان در سرتاسر گيتي

مرسل;155399 نوشت:
چند مورد غلو از نظر اين بنده حقير

وجود نوري براي ان عزيزان قايل شدن كه مخالف نص صريح قران است
دانستن علم غيب كه مخالف ايات قران است
قران خواندن امام علي در هنگام تولد
حاضر و سامع دانستن ان عزيزان در سرتاسر گيتي


با سلام
هیچکدام از این موارد مخالف با قرآن نیست.اما در مورد اول:
دراين مورد لازم است به چند نكته اشاره شود:
1. در متون روائي آمده است كه پيامبر واهل بيت آن حضرت از نور آفريده شده و قبل از خلقت آسمان و زمين به صورت نور خلق شده و موجود بوده اند.
2. نكته ديگر اين كه در قرآن كريم آيات متعدد بشر بودن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مطرح شده است، اما بايد توجه داشت كه بشر بودن پيامبر و ائمه ـ عليهم السّلام ـ با آن روايات كه گفته است خداوند پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را از نور آفريده است هيچ گونه منافاتي ندارد، زيرا اولاً: مسئله خلقت 5 تن از نور كه در روايات آمده مربوط به نشئه و عالم ديگر غير از عالم دنيا است، و روايات گفته است كه آنها در عالم فراتر از عوالم طبيعت و ماده به صورت نور خلق شده اند. و نور بودن آنها در عالم ملكوت منافات با جنبه بشري مادي آنان ندارد.
ثانياً پيامبر و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در عالم ملكوت به صورت نور بوده اند در عالم دنيا به صورت بشر تنزل يافته تا انسان ها را به سوي كمال انساني هدايت نمايند، و اگر به همان صورت نوري خود در ميان مردم مبعوث و به رسالت و امامت مي شدند بدليل عدم هم سنخ بودن زمينة هدايت مردم فراهم نمي شد و نمي توانستند سرمشق عملي براي بشر باشند در حالي كه بشر نياز به الگو و سرمشق دارد كه از جنس خودشان سرمشق عملي آنان قرار گيرد تا هدايت شوند.(1)
ثالثاً: يكي از بهترين مثال ها براي روشن شدن عدم تنافي روايات كه خلقت پيامبر را از نور مطرح كرده خود قرآن كريم است، زيرا در آيات متعدد قرآن كريم به عنوان نور معرفي شده است از جمله: فامنوا بالله و رسوله و النور الذي انزلنا(2) يعني به خدا و پيامبر و آن نوري كه ما فرستاديم ايمان آوريد و در آيه ديگر آمده: ... و انزلنا اليكم نوراً مبيناً(3) ما به سوي شما نور تابناك فرستاديم. از اين گونه آيات بدست مي آيد كه قرآن نور است، اما همين نور، وقتي در نشئه دنيا فرود مي آيد و از آن عالم اعلي نازل مي شود به صورت الفاظ و كلمات و عبارات مكتوب در مي آيد و جنبه مادي پيدا مي كند چون آن الفاظ و كلمات و مركّب كه آن آيات را مي نويسد همه از سنخ ماده هستند، بنابراين همان طور كه قرآن كلام خداوند است وكلام خداوند نور است و از سنخ نور است وقتي به عالم دنيا براي هدايت انسان فرود مي آيد به صورت الفاظ و كلمات و عبارات است كه همه از سنخ مادي اند، انسان كامل يعني پيامبر و اهل آن حضرت نيز تا هنگامي كه در نشئة ملكوت هستند نورند، وقتي به عالم دنيا براي هدايت مردم مي آيند به صورت انسان و از سنخ بشر آفريده شده و به سوي آنان مبعوث به رسالت يا امامت مي شوند و هيچگونه منافاتي بين دو نشئه وجودي آنان در بين نيست. همان طور كه درست دربارة قرآن منافاتي بين نور بودن و لفظ بودن آن وجود ندارد.
با توجه به اين بيان به آساني معلوم مي شود، همان طوري كه قرآن در نشئه ديگر به صورت نور است و در نشئه دنيا به صورت الفاظ و كلمات، انسان كامل نيز در نشئه ملكوت به صورت نور آفريده شده و در عالم دنيا به صورت بشر خلق گرديده تا مردم را هدايت كند و اين هيچ گونه منافات با هم ندارد.
رابعاً: از طرف ديگر پيامبر و اهل بيت ـ صلوات الله عليهم ـ نه تنها در عالم ملكوت و فراطبيعي به صورت نور بوده اند، بلكه در نشئة دنيا نيز آنها در واقع انواري هستند كه در ميان مردم زندگي مي كنند. چون بر اساس معارف وحياني برخي انسان ها كه شاگردان انبياء و مؤمن هستند همانند نوري در ميان مردم به سر مي برند، چه رسد به انسان هاي كامل. مثلاً قرآن فرمود: و جعلنا له نوراً يمشي به في الناس(4) يعني براي او نوري قرار دادم كه با آن در ميان مردم زندگي كند و در ميان مردم راه برود. به اين معنا كه صفات نور را در روشنايي خودش و روشني بخش به ديگران و كنارزدن تاريكي ها و ظلمت ها دارا هستند.
خامساً: پيامبر و اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در عين حال كه در نشئه دنيا به صورت بشر و داراي همه خصوصيات بشري هستند مظهر نور خداوند نيز به شمار مي روند و نور بودن شان هرگز منافات با جنبه بشري آنان ندارد. بخصوص آن كه مراد از نور بودن انسان كامل، آن نيست كه آنها نور حسي مانند نور برق و يا نور آفتاب و مانند آن هستند بلكه مراد آن است كه ايشان نور معنوي و نور الهي اند كه مصداق حقيقي نور و هدايت است.
بنابر اين روايات مورد نظر هرگز در تنافي با آيات قرآن كه جنبة بشري پيامبر را مطرح كرده، نيست.

پاورقی:
1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1379ش، ج5، ص161.
2. تغابن: 8.
3. نساء: 174.
4. انعام: 122.

مرسل;155399 نوشت:
چند مورد غلو از نظر اين بنده حقير :دانستن علم غيب كه مخالف ايات قران است

پاسخ:1. غيب در لغت:غيب در لغت به چيزي گفته ميشود كه از ديده پنهان باشد مثل پنهان شدن خورشيد و غروب نمودن آن، و بعدها در مواردي كه از حواس انسان چيزي پنهان باشد و يا از علمش مخفي باشد نيز غيب به كار رفته است و امّا مراد از غيب در اين ‌جا علوم و آگاهي هايي است كه از راههاي غيرعادي به دست آيد، خواه از قبيل شهود باشد و يا غيب و پنهاني.(1)

2. غيب در آيات قرآن: آيات قرآن در اين زمينه به چند دسته تقسيم ميشوند.
1. آياتي كه علم غيب را مخصوص خداوند ميدانند مثل آيهي ذيل [=traditional arabic]و عِندَهُ مفاتيح الغيب لاَيْعَلَهُما اِلاّ هُو...(2) كليدهاي غيب نزد اوست و جز او كسي آن هارا نمي داند...(3)
2. آياتي كه صريحاً علم غيب را درباره پيامبران و بندگان شايسته خداوند اثبات ميكنند مانند آيه ي [=traditional arabic]عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُول(4) خداوند به غيب آگاه است و براسرار غيبش احدي را جز كساني كه مي پسندد از پيامبران اطلاع نمي دهد. و مانند آيهي كه مي گويد: «...چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب آگاه كند ولي خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمي گزيند، (و قسمتي از اسرار نهان را كه براي مقام رهبري او لازم است در اختيار او مي گذارد) ...»(5)
جمع اين دو دسته آيات اين است كه علم غيب اصالتاً و ذاتاً مال خدا است و خدا مالك حقيقي آن است و او به هركس كه بخواهد تعليم مي دهد، منتهي با اين حال زمام اين عمل بدست اوست و از سلطنت خداوند خارج نمي شود.(6)
در نتيجه ديگران با عنايت خداوند و تعليم او ميتوانند به غيب و آينده... آگاهي پيدا كنند.

بنابراین: اوّلاً از آيات گذشته روشن شد كه امكان دارد كه افراد شايسته، از طرف خداوند آگاه به غيب شوند، و اين امكان را فلاسفه هم تأييد ميكنند. چنانكه بوعلي سينا مي گويد: «اگر عارفي از غيب خبر داد و آينده درستي آن را ثابت كرد او را تصديق كن...»(7) و مرحوم صدرالمتألهين گفته: «نفس بر اثر اتصال با جهان عقل و يا عالم مثال (جهان صور اشياء) آگاهي هايي (غيبي) كسب مي كند(8) و ثانياً: آيات و روايات دلالت دارند، كه ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ علم الهي، و آگاهي غيبي خدادادي دارند كه به عنوان نمونه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
الف: آيات قرآن: 1. بگو هر چه ميخواهيد انجام دهيد بزودي خداوند و پيامبران و مؤمنان كار شما را خواهند ديد و بزودي به سوي عالم غيب و شهادت باز مي گرديد.»(9) آيه ي فوق مي رساند كه عدهاي از مؤمنين همراه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ناظر اعمال مردمند، و قطعاً اين افراد، انسان‌هاي لايق و شايستهاي بايد باشند، وبه شهادت تمام فرق اسلامي، در اعمال و رفتار شايستهتر از ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ وجود ندارد، و در روايات هم بيان شده است كه مراد از مؤمنان ائمه ـ عليهم السّلام ـ ميباشند چنانكه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود مراد از مؤمنان در آيهي [=traditional arabic]قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ... ائمه هستند.(10)
2. [=traditional arabic]...قل كفي بالل شهيدا...(11) بگو براي شهادت ميان من و شما، خدا و كسي كه علم الكتاب دارد كفايت ميكند»در اين آيه شهادت عالم به تمام كتاب، در رديف شهادت خداوند ذكر شده است، آيهي ديگر مي گويد، «..او يتلوه شاهد منه..»(12) اين شاهد از خاندان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و از اهلبيت اوست، حال اين كسي كه علم الكتاب را دارا است چه كسي مي باشد. روايات متعددي از طريق شيعه و اهل سنّت، نقل شده كه منظور از اين شاهد كه علم الكتاب را دارد علي ـ عليه السّلام ـ مي باشد.(13) اهميّت «علم الكتاب»‌ داشتن هنگامي روشن مي شود كه در داستان حضرت سليمان و احضار تخت بلقيس توسط كسي كه بهرهاي از علم الكتاب داشت دقت كنيم، «كسي كه بهرهاي از علم الكتاب داشت گفت: من تخت بلقيس را حاضر مي كنم پيش از آنكه چشم به هم بزني...»(14)
وقتي آگاه بودن از برخي از علم الكتاب چنين اثر شگفتانگيزي داشته باشد، مي توان حدس زد كه داشتن همه علم الكتاب چه آثار عظيمتري را در بر خواهد داشت.(15) در نتيجه علي ـ عليه السّلام ـ عالم به غيب و آگاه به علم الكتاب مي باشد، ائمه ديگر با كمك روايت مشمول آيهي فوق قرار مي گيرند چنانكه امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود به خدا قسم آن كسي كه علم همه كتاب را دارد، ما هستيم، به خدا قسم علم همه كتاب نزد ماست؟(16) آيا با اين حال نمي توانند به إذن الهي، بر غيب آگاهي داشته باشند؟
ب: روايات: 1. از شيعه و سني نقل شده است كه علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «رسول خدا هزار باب علم به من آموخت كه هر بابي هزار باب ديگر مي گشايد و مجموعاً‌ هزارهزار باب تا آنجا كه از هر چه بوده و تا روز قيامت خواهد بود، آگاه شدم و علم منايا و بلايا (مرگها و مصيبتها) و داوري بحق را فرا گرفتم،(17) از روايات فوق به خوبي استفاده ميشود كه علي ـ عليه السّلام ـ (و با تعليم آن حضرت ائمه ديگر) از گذشته و آينده آگاهي دارند.
2. چند روايت مختصر:
از امام صادق ـ عليه السّلام ـ سؤال شد هنگامي كه سؤالي از امام مي شود چگونه و با چه عملي جواب مي دهد، فرمود گاهي به او الهام مي شود و گاهي از فرشته مي شنود و گاهي هر دو(18) و فرمود: امامي كه نداند چه مصيبتي به او مي رسد و كار او به كجا مي انجامد حجّت خدا بر بندگانش نخواهد بود(19) و نيز چند روايت از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: هرگاه امام بخواهد چيزي را بداند خداي متعال او را آگاه مي سازد.(20) گذشته از اينها در روايات عديدهاي غيبگويي هاي ائمه ـ عليهم السّلام ـ نقل شده است كه دقيقاً بعدها واقع شده است اين روايات در حدّي مي باشند كه يقين آورند، مانند خبر دادن علي ـ عليه السّلام ـ از آينده خوارج(21) شهادت رشيد هجري(22) و ميثم تمّار(23) و گزارشي از حوادث كربلا(24) و خبر از آينده خود با معاويه(25) و ده ها مورد ديگر از علي ـ عليه السّلام ـ و ائمه ديگر.(26)

پاورقی:
1. مطهري، احمد، كاردان، غلامرضا، علم پيامبر و امام در قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ اوّل، 1361، ص 9ـ12.
2. انعام: 59.
3. نمل: 65، احقاف: 23، ملك: 26، مائده: 116، هود: 49، كهف: 26.
4. جن:26و27
5. آل عمران: 179.
6. علم پيامبر و امام در قرآن، پيشين، ص 17.
7. ابوعلي سينا، التنبیهات والاشارات ، چاپ هشتم، به نقل از علم پيامبر و امام در قرآن، پيشين، ص 74.
8. صدرالمتألهين، حاشية حكمة الاشراق، به نقل از علم پيامبرو امام، پيشين، ص 74.
9. توبه: 105.
10. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، دارالكتب الاسلاميّة، ج 2، ص 363 و صدوق، امالي، ص 263.
11. رعد: 43.
12. هود:17
13. ر.ك: سليمان قندوزي حنفي، ينابيع المودة لذوي القربي، تحقيق سيد علي الحسيني، قم، دار الاسوة، چاپ اوّل، 1416 هـ ق، باب 30، ج 6.
14. نمل: 40.
15. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوّم، 1378، ص 322 ـ 324.
16. اصول كافي، پيشين، ج 1، ص 257.
17. ينابيع المودة، پيشين، ص 88، و اصول كافي، ج 1، ص 296.
18. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوّم، 1403، ص 58، ح 26.
19. اصول كافي، پيشين، ج 1، ص 258.
20. همان.
21. نهجالبلاغه، فيضالاسلام، ص 149.
22. بحارالانوار، پيشين، ج 42، ص 136.
23. همان، ج 42، ص124.
24. ابن ابي الحديد، شرح نهچالبلاغة، ج 7، ص 47 ـ 48.
25. نهجالبلاغه، خطبه، 56، ص 146.
26. بحارالانوار، ج 43، ص 328 و... .

مرسل;155399 نوشت:
چند مورد غلو از نظر اين بنده حقير

وجود نوري براي ان عزيزان قايل شدن كه مخالف نص صريح قران است
دانستن علم غيب كه مخالف ايات قران است
قران خواندن امام علي در هنگام تولد
حاضر و سامع دانستن ان عزيزان در سرتاسر گيتي

پاسخ به مورد سوم:ناگفته پيدا است كه طبق روال عادى هيچ نوزادى در ساعات يا روزهاى نخستين تولد سخن نمى‏گويد، سخن گفتن نياز به نمو كافى مغز و سپس ورزيدگى عضلات زبان و حنجره و هماهنگى دستگاههاى مختلف بدن با يكديگر دارد، و اين امور عادتا بايد ماهها بگذرد تا تدريجا در كودكان فراهم گردد.ولى هيچ دليل علمى هم بر محال بودن اين امر نداريم تنها اين يك خارق عادت است و همه معجزات چنين هستند يعنى همه خارق عادتند نه محال عقلى.با توجه به سخن گفتن عیسی(ع) در آغوش مادر این امر روشنتر می شود.(فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا (29) قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا (مریم/30)

اما درباره حاضر و ناظر دانستن امامان(ع) توجه به آیه(توبه/105) راهگشاست.
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (105)
و بگو: (هر گونه كه مى‏خواهيد و مى‏توانيد) عمل كنيد، كه بزودى خداوند و پيامبرش و مؤمنان كار شما را مى‏نگرند و بزودى به سوى داناى غيب و آشكار بازگردانده مى‏شويد، پس شما را به آنچه انجام مى‏داديد، آگاه خواهد کرد.
در ميان پيروان مكتب اهل بيت ع با توجه به اخبار فراوانى كه از امامان رسيده عقيده معروف و مشهور بر اين است كه پيامبر ص و امامان از اعمال همه امت آگاه مى‏شوند، يعنى خداوند از طرق خاصى اعمال امت را بر آنها عرضه مى‏دارد و ناظر بر ما هستند
رواياتى كه در اين زمينه نقل شده بسيار زياد است و شايد در سر حد تواتر باشد كه بعنوان نمونه چند قسمت را ذيلا نقل مى‏كنيم:
از امام صادق ع نقل شده كه فرمود:
تعرض الاعمال على رسول اللَّه اعمال العباد كل صباح، ابرارها و فجارها، فاحذروها، و هو قول اللَّه عز و جل وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، و سكت
:" تمام اعمال مردم هر روز صبح به پيامبر عرضه مى‏شود، اعمال نيكان و بدان، بنا بر اين مراقب باشيد و اين مفهوم گفتار خداوند است كه ميفرمايد: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ، اين را فرمود و ساكت شد"(اصول كافى جلد اول صفحه 171 (باب عرض الاعمال)..
در حديث ديگرى از امام باقر ع مى‏خوانيم:
ان الاعمال تعرض على نبيكم كل عشية الخميس فليستح احدكم ان تعرض على نبيه العمل القبيح
!" تمامى اعمال شما بر پيامبرتان هر عصر پنجشنبه عرضه مى‏شود، بنا بر اين بايد از اينكه عمل زشتى از شما بر پيامبر ص عرضه شود شرم كنيد"( تفسير برهان جلد 2 صفحه 158)
باز در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا ع مى‏خوانيم كه شخصى به خدمتش عرض كرد براى من و خانواده‏ام دعائى فرما، فرمود مگر من دعا نمى‏كنم؟
و اللَّه ان اعمالكم لتعرض على فى كل يوم و ليله
" بخدا سوگند، اعمال شما هر شب و روز بر من عرضه مى‏شود".
راوى اين حديث مى‏گويد اين سخن بر من گران آمد، امام متوجه شد و به من فرمود:
ا ما تقرا كتاب اللَّه عز و جل وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ، هو و اللَّه على بن ابى طالب
:" آيا كتاب خداوند عز و جل را نمى‏خوانى كه ميگويد: عمل كنيد خدا و پيامبرش و مؤمنان عمل شما را مى‏بينند بخدا سوگند منظور از مؤمنان على بن ابى طالب (و امامان ديگر از فرزندان او) مى‏باشد (اصول كافى جلد 1 صفحه 171 (باب عرض الاعمال).
البته در بعضى از اين اخبار تنها سخن از پيامبر ص به ميان آمده و در پاره‏اى از على ع، و در بعضى پيامبر و امامان همگى ذكر شده‏اند، همانطور كه بعضى تنها عصر پنجشنبه را وقت عرض اعمال مى‏شمرند، و بعضى همه روز، و بعضى هفته‏اى دو بار و بعضى در آغاز هر ماه و بعضى بهنگام مرگ و گذاردن در قبر.
روشن است كه اين روايات منافاتى با هم ندارند، و همه آنها مى‏تواند صحيح باشد، درست همانند اينكه در بسيارى از مؤسسات گزارش كار كرد، روزانه را همه روز، و گزارش كار هفته را در پايان هفته، و گزارش كار ماه يا سال را در پايان ماه يا سال به مقامات بالاتر مى‏دهند.
در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه آيا از خود آيه فوق منهاى رواياتى كه در تفسير آن وارد شده است اين موضوع را مى‏توان استفاده كرد و يا همانگونه كه مفسران اهل سنت گفته‏اند آيه اشاره به يك مسئله عادى دارد و آن اينكه انسان هر عملى انجام دهد، خواه ناخواه ظاهر خواهد شد، و علاوه بر خداوند،پيامبر ص و همه مؤمنان از طرق عادى از آن آگاه مى‏شوند.
در پاسخ اين سؤال بايد گفت: انصاف اين است كه در خود آيه شواهدى بر اين موضوع داريم زيرا:
اولا: آيه اطلاق دارد، و تمام اعمال را شامل مى‏شود و مى‏دانيم كه همه اعمال از طرق عادى بر پيامبر ص و مؤمنان آشكار نخواهد شد، چرا كه بيشتر اعمال خلاف در پنهانى و بطور مخفيانه انجام مى‏شود و در پرده استتار غالبا پوشيده مى‏ماند، و حتى بسيارى از اعمال نيك مستور و مكتوم چنين است.
و اگر ما ادعا كنيم كه همه اعمال اعم از نيك و بد و يا غالب آنها بر همه روشن مى‏شود سخنى بسيار گزاف گفته‏ايم.
بنا بر اين آگاهى پيامبر ص و مؤمنان از اعمال مردم بايد از طرق غير عادى و به تعليم الهى باشد.
ثانيا: در پايان آيه مى‏خوانيم فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" خداوند شما را در قيامت به آنچه عمل كرده‏ايد آگاه مى‏سازد" شك نيست كه اين جمله تمام اعمال آدمى را اعم از مخفى و آشكار شامل مى‏شود، و ظاهر تعبير آيه اين است كه منظور از عمل در اول و آخر آيه يكى است، بنا بر اين آغاز آيه نيز همه اعمال را چه آشكار باشد چه پنهان باشد شامل مى‏شود، و شك نيست كه آگاهى بر همه اينها از طرق عادى ممكن نيست.
به تعبير ديگر پايان آيه از جزاى همه اعمال سخن مى‏گويد، آغاز آيه نيز از اطلاع خداوند و پيامبر و مؤمنان نسبت به همه اعمال بحث مى‏كند، يكى مرحله آگاهى است، و ديگرى مرحله جزا، و موضوع در هر دو قسمت يكى است.
ثالثا: تكيه روى مؤمنان در صورتى صحيح است كه منظور همه اعمال و از طرق غير عادى باشد، و الا اعمال آشكار را هم مؤمنان مى‏بينند و هم غير مؤمنان.
از اينجا ضمنا اين نكته روشن مى‏شود كه منظور از مؤمنان در اين آيه- همانگونه كه در روايات فراوانى نيز آمده است- تمام افراد با ايمان نيست، بلكه گروه خاصى از آنها است كه به فرمان خدا از اسرار غيب آگاهند يعنى جانشينان راستين پيامبر ص.

سلام علیکم جمیعا

آنچه که قابل بیان است این است که بر اساس روایات قوی بالاستناد رجالی (راویان صالح و ناصالح احادیث ) و ایات الهی علماء و بزرگوارانی بوده اند که در مورد امامت و جایگاهشان در عالم هستی و نزد خداوند متعال آرائی را ارائه داده اند که امروز بخش اعظمی از دیدگاه شیعیان نسبت به ائمه را تشکیل میدهد.

اگر اینجا مطلبی ذکر میشود که مخالف نظر این بزرگواران است دال بر رد تشیع و خروج از آن نیست چراکه محل استناد آنها از کتب اهل سنت و وهابیت نیست و همان کتب روائی شیعیان است.

لذا تهمت خروج از مذهب تشیع یا ضدیت با آن تهمت و افترائی عوامانه و از روی تعصب صرف است .

همچنین اگر این مستندات ثابت شود که اشتباه بوده و ما مطلبی نابخردانه ارائه داده ایم هیچ تعصبی بر آن نیست چراکه لازمه تعصب علم و عقلی کامل و سلیم است والا تعصب بدون علم و عقل را مشرکین و کفار نیز داشتند.

و علىّ عليه السّلام فرموده است: دو طائفه در باره من خود را هلاك كرده‏اند و مرا گناهى نيست؛ يكى دوست تجاوزگر و افراط كار كه رعايت حدود اشخاص را نمى‏كند، و ديگرى دشمنى كه از حدّ گذرانده دشمنى را، و ما بيزارى ميجوئيم و بخداوند تبارك و تعالى پناه ميبريم از كسى كه در باره ما غلوّ كند، و ما را از حدّ بندگى خدا بالاتر برد، همان طور كه عيسى بن مريم عليهما السّلام از نصارى بخداوند پناه برد، خداوند متعال ميفرمايد: وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ- إلى- وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ (ياد آر آنكه خداوند بعيسى بن مريم گفت: آيا تو مردم را گفتى: من و مادرم را دو خداى ديگر غير از خداى عالم اختيار كنيد، عيسى گفت: خداوندا! تو از هر مثل و مانند و شريك منزّهى، هرگز مرا نشايد كه چنين سخن ناحقّى بگويم، اگر من چنين چيز گفته باشم تو بهتر مى دانى، آنچه من در قلب دارم ميدانى و من از آنچه تو دانى آگاهى ندارم، همانا توئى كه همه اسرار را ميدانى و كاملا آگاهى بر هر پنهانى، من چيزى جز آنچه تو مرا امر كردى بگو به آنان نگفته‏ام، فرمان دادى بگويم: تنها خدا را بپرستيد كه پروردگار من و شما است، و من خود گواه آنانبوده و ناظر عملشان تا زنده بودم، (1) و چون مرا بردى خود بر آنان نگهبان و ناظر اعمالشان بودى، و تو بر هر چيزى عالم و گواهى- مائده: 117) و نيز خداوند عزّ و جلّ فرموده است:نْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ‏
(عيسى بن مريم خود باكى ندارد و ابا و امتناع هرگز نمى‏كند از اينكه خدا را بنده باشد، و همين طور فرشتگان مقرب- نساء: 173) و باز در آيه ديگر ميفرمايد: مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ (مسيح پسر مريم پيامبرى بيش نبود كه قبل از او هم انبيائى آمده و رفته بودند، و مادرش نيز زنى راستگو و با ايمان بود و هر دو هم غذا ميخوردند (يعنى بشر بودند)- مائده: 75) يعنى نياز به دفع مدفوع داشتند و تغوّط ميكردند.
پس هر كس براى پيمبران، خدائى قائل باشد و يا براى امامان ربوبيّتى مدّعى گردد يا نبوّت ايشان را معتقد شود يا در حقّ غير ايشان پيشوائى و امامت قائل گردد، ما از او بيزاريم هم در دنيا و هم در عالم آخرت.

عيون أخبار الرضا ع-ترجمه غفارى و مستفيد، ج‏2، ص: 483

..

غلات جمع غالى به معنى غلوّكننده است. غلات سه دسته‏اند:
1- آنان كه در باره على عليه السّلام غلو مى‏كنند و او را خدا مى‏دانند.



2- آنان كه در باره اهل بيت عليهم السّلام غلوّ مى‏كنند و در باره ايشان معتقد به صفات و خصوصيّاتى هستند كه خود ايشان چنين ادّعايى ندارند.

3- آنان كه معتقدند شناخت امام انسان را از همگى عبادات و واجبات بى‏نياز مى‏سازد و از اين رو، طهارت، نماز، روزه، زكات و حجّ را با اتّكال به دوستى و ولايت اهل بيت ترك مى‏كنند. و مراد از «غلات» در كتب متقدّمين بيشتر همين طائفه سوم است.



و مفوّضه به كسانى اطلاق ميگردد كه قائل به تفويض ميباشند. تفويض داراى هشت معنى است، از جمله اينكه خداوند امر خلق و تدبير و رزق را به معصومين عليهم السّلام واگذار فرموده است، كه اين عقيده، خود غلوّ است (براى توضيح بيشتر به مجلّد ششم ترجمه كتاب «من لا يحضره الفقيه» ص 573 مراجعه فرمائيد)


من لا یحضر الفقیه جلد 6 صفحه 574 ترجمه غفاری


بنا بر آنچه که نقل شد از مفوضه لاجرم باید اشخاصی باشند که قائل به تفویضند لذا از اهل انحرافند ولی در اولین مطلب نویسنده من لایحضرالفقیه چنین مگوید :

مفوّضه: ايشان كسانى هستند كه قائل بتفويض شده‏ اند، و اين تفويض چنان كه علّامه مجلسى و وحيد بهبهانى- قدس اللَّه روحهما- گفته‏اند، بر معانى بسيارى اطلاق مى‏شود، كه بعضى از آنها صحيح است،

1
يكى از آن معانى اينست كه «خدا محمد صلّى اللَّه عليه و آله را آفريده است، و كار جهان را به او واگذاشته است، و بنا بر اين، آفريدگار دنيا و ما فيها آن حضرتست، و بعضى گفته‏اند كه خدا اين امر را به على عليه السّلام واگذار كرده است، و بسا كه ميگويند اين امر بر عهده ساير امامان تعلّق گرفته است».

دوم
دوّم از آن معانى واگذار كردن خلق و رزق به ايشانست، و چنين بنظر ميرسد كه اين نيز بهمان معنى اوّل بازگردد، و فساد اين دو معنى از طرف امام صادق و امام أبو الحسن رضا عليهما السّلام وارد شده است. بهمان تعليقه ص 8 رجوع شود.

سوم
سوّم از معانى تفويض تنها واگذار كردن تقسيم ارزاق است، گاهى عنوان مفوّضه به ايشان هم اطلاق شده است.
و در عيون اخبار الرضا عليه السّلام از آن امام آمده است كه فرمود: «كسى كه بگويد كه خداى تعالى كار خلق و رزق را به حجّتهاى خود واگذاشته است مشركست».

تبصره ای بر نظر امام رضا علیه السلام ! :

ولى اگر مراد او اين باشد كه خداى تعالى خود به تنهائى فاعل است، و هيچ شريكى ندارد، ولى اين فاعليّت را با اراده ايشان و دعا و سؤالشان در اين باره از خدا مقارن ساخته، و اين لطف را بعلّت كرامت ائمّه عليهم السّلام نزد خدا و فزونى قرب ايشان و بمنظور اظهار فضيلت و رفعت مقام ايشان در ميان بندگانش مبذول داشته است تا ايشان ائمّه را تصديق كنند، و مطيع ايشان شوند، و براهنمائى ايشان هدايت يابند، و به آنان اقتدا كنند، چنين معنى شرك نيست

چهارم

چهارم از آن معانى تفويض در امر دين است، و اگر منظور از اين معنى آن باشد كه خداى تعالى كار دين را به ايشان سپرده است كه هر چه را بخواهند حلال كنند، و هر چه را اراده كنند به رأى خودشان، بدون وحى- چنان كه بعضى از اخبار آن را بوهم منعكس ميسازد- چنين معنى بالضروره باطل است، و از حوزه شريعت خارج است، چنان كه فرمود: «بمنكران رسالت خود بگو: من نخستين پيمبر از سوى خدا نبوده‏ام تا پيمبريم را انكار كنيد، و من نميدانم كه خدا با من و با شما چه خواهد كرد.
و من در گفتار و كردار خود جز از آنچه خدا بمن وحى كند پيروى نميكنم ...». و نيز فرموده است: «و او- يعنى پيمبر- از روى هوا و هوس خود سخن نميگويد: سخن او جز وحيى كه به او نازل مى‏شود نيست».

تبصره بر متن فوق :

و اگر مراد از تفويض اين باشد كه خدا چون پيمبر خود را بمرتبه كمال برآورده، چنان كه جز آنچه را موافق حقّ باشد نمى‏پذيرد و با خواست او مخالفت نميكند، در اين صورت بمنظور اظهار شرف و كرامت پيمبر صلى اللَّه عليه و آله تعيين برخى از امور، مانند افزودن بعضى از ركعات، و تعيين نمازها و روزه‏هاى مستحبّى و سهمى از ارث براى جدّ و مانند اين موضوعات را به او تفويض كرده، و اين تفويض را بوسيله وحى از جانب خود مورد تأكيد قرار داده. چنين تفويض چه از جهت عقل و چه از جنبه نقل فسادى در آن نيست، بلكه در بسيارى از اخبار بياناتى بنشان آن آمده است، حتّى اينكه كلينى در كتاب كافى بابى با عنوان «باب التفويض الى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و الى الائمّه عليهم السّلام في أمر الدّين گشوده است، و اين گونه تفويض اختصاص به پيمبر صلى اللَّه عليه و آله ندارد، بلكه در باره أئمّه عليهم السّلام جارى و ساريست.
من لا يحضره الفقيه-ترجمه غفارى، ج‏6، ص: 576

همانطوریکه یکی از دوستان ذکر کردند

seglayn;155367 نوشت:
البته ارجاع به قرآن این نیست که شان روایات نادیده گرفته شود چه اینکه مذهب ناب اهل البیت علیهم السلام مذهب ثقلین است و به الزام ثقلین تمسک باید به هر دو ثقل باشد و هر دوی این ها مکمل همند. و ای بسا روایتی قطعی الصدور که با ظاهر قرآن مخالف باشد و آنرا تخصیص بزند. تقدیم روایات بر ظاهر قرآن از ضروریات اسلام است.(لانه مترجم لکم عن کتاب الله)


موضوع از تفویض در تعئین تعداد رکعات گذشته و کلام ائمه ( نقل رجال از ائمه ) را مجاز بر ارجحیت کلام ( نقل رجالی) بر آیات قرآن میدانند و آیاتی محکم و مشخص که در روایات بالا هم آمده را ظواهر قرآن مینامند.


الی شماره هشتم همین شکل ادامه می یابد

پس
اصولا تفویض در یک مورد منحرف اعلام شد و آن خالقیت جهان توسط ائمه و نبی اکرم است و مابقی با تبصره ها و تحلیلات توجیه میگردد.

و این تبصره و تحلیلات که اصول را تغئیر میدهند تحلیلاتی است که از روایات بر اساس رجال صحیح صورت گرفته



و من الله التوفیق
یاحق

bina88;155427 نوشت:
مفوّضه: ايشان كسانى هستند كه قائل بتفويض شده‏ اند، و اين تفويض چنان كه علّامه مجلسی گفته‏اند، بر معانى بسيارى اطلاق مى‏شود، كه بعضى از آنها صحيح است،


در کتاب اعتقادات شیخ صدوق رحمه الله علیه به نقل از ابن بابویه رضوان الله تعالی علیه باب (سى و هفتم) اعتقاد در نفى غلو و تفويض چنین نقل شده که :

ابن بابويه رحمة اللَّه عليه گويد: اعتقاد ما در باره غاليان و تفويضيان آن است كه آنها كافر بخدايند و بدترند از يهود و نصارى و مجوس و قدريه «1» و حروريه «2» و از كل اهل بدعتها و ميلهاى گمراه‏كننده «3» و آنكه كوچك نشده است خداوند بچيزى مثل كوچك نمودن ايشان يعنى خداوند را چنانچه حقتعالى فرموده كه: نميرسد هيچ بشرى را كه بعد از آنكه خدا باو كتاب و حكمت و نبوت عطا فرمود بمردم گويد كه بندگان من باشيد سواى خدا و ليكن بگويد كه خداوند شما را امر فرموده كه ربانى باشيد بآن كه بوديد كه تعليم كتاب مينموديد، و بآن كه بوديد كه درس كتاب ميخوانديد و امر نمينمايد شما را كه ملائكه و پيغمبران را خدايان گيريد آيا امر ميكند شما را بكفر بعد از اين وقت كه شما مسلمانانيد «1» ايضا حقتعالى فرمود: از حد بدر مرويد در دينتان و نگوئيد بر خدا مگر حق را ( اعتقادات شيخ صدوق ره-ترجمه حسنى، متن، ص: 120 )

اما نظر علامه محمد باقر مجلسی ( ره ) درباره تفویض چنین است :

بخش امامت-ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، ج‏3، ص: 259

دوم تفويض در امر دين است اين نيز دو احتمال دارد.
1- اينكه خدا به پيامبر و ائمه اختيار داده هر چه را بخواهند حلال كنند و هر چه بخواهند حرام نمايند بدون وحى و الهام يا اينكه تغيير دهند آنچه بآنها وحى شده برأى و نظر خودشان اين معنى باطل است و هيچ عاقلى چنين مطلبى را نمى‏پذيرد زيرا پيامبر اكرم انتظار وحى را حتى تا چند روز ميكشيد براى جواب سؤال يك فرد و از نزد خود باو جوابى نميداد خداوند در قرآن ميفرمايد وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏.

2- اينكه خداوند چون پيامبر را كامل نموده بطورى كه چيزى را اختيار نميكند مگر صلاح باشد و بر دلش خطور نخواهد كرد چيزى كه مخالف خواست خدا باشد در هر باب در اختيار او قرار داده تعيين بعضى از چيزها را از قبيل اضافه نمودن ركعات نماز و تعيين نافله‏ها و روزه و بهره‏مندى جد را از ارث و ساير چيزهائى كه گذشت و خواهد آمد اينها تمام براى آشكار نمودن مقام و موقعيت آنها در نزد خداست و تعيين اين احكام نيز فقط با وحى بوده.
اين معنى براى تفويض از نظر عقل اشكالى ندارد و اخبار زيادى دليل بر اين مطلب است كه قبلا گذشت و در بخش فضائل پيامبر اكرم از جلد ششم.
و شايد صدوق رحمة اللَّه عليه نيز معنى اول را نفى كرده زيرا در كتاب فقيه مينويسد: خداوند به پيامبر اكرم تفويض نموده امر دين را و اختيار باو نداده كه از حدود خدا تجاوز نمايد او خود نيز روايات زيادى را در كتب خود كه شاهد تفويض است نقل كرده و آن‏ها را تأويل و توجيه ننموده.

3- تفويض امور خلق بآنها از قبيل سياست و تأديب و تكميل و تعليم آن‏ها و بمردم دستور داده از ايشان اطاعت نمايند در مسائلى كه دوست دارند يا دوست ندارند و در آنچه وجه مصلحت را ميدانند يا نميدانند اين معنى صحيح است بدليل
اين آيه ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و ساير اخبار و آيات بهمين معنى حمل مى‏شود اين فرمايش آنها
نحن المحللون حلاله و المحرمون حرامه
يعنى توضيح و بيان حلال و حرام مربوط بما است و مردم بايد در اين مورد بما مراجعه نمايند و بهمين معنى خبر ابو اسحاق و ميثمى وارد شده.

4- تفويض توضيح علوم و احكام بآن صورتى كه صلاح ميدانند بسبب اختلاف عقول مردم يا بجهت تقيه به بعضى از مردم حقيقت احكام را بيان ميكنند و بعضى را از روى تقيه جواب ميدهند و تفسير آيات و تأويل آنها را بيان ميكنند و بيان معارف اسلامى بحسب تاب و توان عقلى سئوال‏كننده مى‏توانند توضيح بدهند و يا ساكت باشند چنانچه در اخبار زيادى وارد شده كه فرموده‏اند:
«عليكم المسألة و ليس علينا الجواب»
شما بايد سؤال كنيد ولى جواب بر ما لازم نيست تمام اين پيش آمدها بستگى دارد باينكه خداوند بآن‏ها قدرت داده كه صلاح وقت را تشخيص ميدهند صلاح است جواب بدهند يا نه چنان كه در خبر ابن اشيم و غير آن وارد شده.
و اين يكى از معانى خبر محمّد بن سنان است در تأويل آيه لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ.
شايد تخصيص اين مقام به پيامبر اكرم و ائمه بجهت آن است كه چنين توسعه‏اى براى ساير انبياء و اوصياء ميسر نبوده بلكه آنها در بعضى از موارد بايد تقيه نميكردند گر چه زيانى بآنها برسد تفويض باين معنى نيز صحيح است با اخبار مورد توجهى.

5- اختيار داشتن در اينكه حكم بظاهر شريعت كنند يا بعلم خود و به الهامى كه از طرف خدا بايشان مى‏شود و بحق واقع در هر پيش آمدى اين آشكارترين توجيه است براى خبر ابن سنان بهمين معنى نيز اخبارى دلالت دارد.

6- تفويض در عطا و بخشش زيرا خداوند متعال زمين و آنچه در زمين
است براى آنها آفريده و غنائم و خمس و صفايا و غير آن‏ها اگر خواستند مى‏بخشند و نخواستند نمى‏دهند.
چنانچه در خبر ثمالى گذشت و در موقع خود نيز خواهد آمد.
وقتى احاطه علمى پيدا كردى در مورد معانى تفويض كه توضيح داديم فهميدن اخبارى كه در اين باره رسيده برايت ساده مى‏شود و خواهى دانست سخن كسانى كه بطور كلى تفويض را نفى كرده‏اند سست و ناصحيح است چون احاطه بمعانى تفويض نداشته‏اند

با نگاهی بالاجمال و یا بالاکمال به این شروط مشخص است که 8 شرط تفویض ( همان 4 شرطی که ذکر شد را شما در نظر داشته باشید ) مذکور در من لایحضر الفقیه آنچنان مداخله معنائی ای با این عیار علامه مجلسی ندارد و عیار جناب مجلسی ناقص این 8 ماده نیست.

یاحق

به یاری الله تعالی
السلام علیکم

bina88;155374 نوشت:
امام جعفر صادق فرمود اگر حدیثی از ما روایت شد که با قرآن در تضاد بود به دیوار بزنید

یاحق


بلی اما چه کسی بناست تضاد را در یابد؟! باید بر چه اساس و ملاکی تضاد باشد؟! اگر این مطلب هست نصوص و براهین بدیهی دیگری نیز این مطلب را روشن کرده اند که ترجمان قرآن معصومینند و طبیعی است نظر ترجمان مقدم است بر ظاهر قرآن و الا اگر بنا بر برداشت سطحی شما باشد که بسیاری از احکام و حتی اصول در قرآن موجود نیست و عمریه و اهل تشیع هر دو به این مطلب(تقدیم روایات و در مورد عمریه اضافه کنید نظر کسانی را که مثلا صحابه نیز می نامند!!!!) خود را ملزم می دانند...
این مطلب ساده ای هم که بنده عرض کردم از ضروریات است:
شیخ انصاری ( شیخ الاعظم ) در " فرائد الاصول " ج 1 ص 58 چنین می گویند :
و من المعلوم ضرورة من مذهبنا تقديم نص الإمام عليه السلام على ظاهر القرآن

seglayn;155664 نوشت:
که بسیاری از احکام و حتی اصول در قرآن موجود نیست

بحث سر مطالبی است که هم در قرآن است و هم در روایت

و اما بعد

seglayn;155664 نوشت:
شیخ انصاری ( شیخ الاعظم ) در " فرائد الاصول " ج 1 ص 58 چنین می گویند : و من المعلوم ضرورة من مذهبنا تقديم نص الإمام عليه السلام على ظاهر القرآن

الحمدلله بجز وهابیت مابقی خلق الله معتقدند که قرآن هم ظاهر دارد و هم باطن

حال سوال :

آیا امامی میتواند بر محکمات قرآن رای دیگری بدهد و یا حتی آنرا نقض کند ؟

یاحق

ضربه ای که غلو به شان ائمه (ع) وارد می کند، هیچ چیز دیگری نمی تواند این ضربه را بزند. غلو سبب انکار اصل موضوع می شود.

seglayn;155367 نوشت:
البته ارجاع به قرآن این نیست که شان روایات نادیده گرفته شود چه اینکه مذهب ناب اهل البیت علیهم السلام مذهب ثقلین است و به الزام ثقلین تمسک باید به هر دو ثقل باشد و هر دوی این ها مکمل همند. و ای بسا روایتی قطعی الصدور که با ظاهر قرآن مخالف باشد و آنرا تخصیص بزند. تقدیم روایات بر ظاهر قرآن از ضروریات اسلام است.(لانه مترجم لکم عن کتاب الله)

باسمه تعالی
(یا لطیف خبیر)


1-در صورتی که قطعی بودن صدور روایتی از معصوم ثابت شود ، آن روایت مطاع است . و مهم همین اثبات صحت روایت است که لزوم ارئه بر قرآن را بر ما فرض کرده است.
2- ظاهر و باطن قرآن در طول هم و در یک راستا هستند ، این قصور علوم و نقایص عقول است که همچون چشمان معیوب دو بینی دارند.
موضوع قفل شده است