اعتماد شوهرم ازم سلب شد(لطفا راهنمایی کنید)

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتماد شوهرم ازم سلب شد(لطفا راهنمایی کنید)

سلام دوستان
عرض ادب و احترام
مورد زیر را یکی از کاربران یک سایت که عضو آن هستم مطرح کرده و درخواست کمک داره
سعی می کنم از خودشون بخواهم در اینجا عضو بشوند تا بهتر بشود به ایشان کمک کرد

سلام حدود 3 ساله از عروسیمون میگذره ولی اول ازدواجمان یه سوء تفاهمی بوجود امد که من بوجود اوردام و اعتماد شوهرم ازم سلب شد خیلی مشاوره و روانشناسی رفتیم به من می گفتند شوهرت دچار ترس از دست دادن تو رو داره و این بیماری چند سال طول میکشه چون عاشق منه
ولی یه مدتی خیلی رو من حساس شده بود تا جایی که عشقمو یعنی ادامه تحصیل دانشگاهیمو ازم گرفت و گفت بیا پیش خودم سرکار و حقوقم میده و به همه میگم هنوز دانشجو ام چون اون مشکل از دانشگاهم آب می خورد. حتی دوست نداره به علایق من توجه کنه مثلا باید تمام لباس های منو خودشون بپسندند و حتی نمی گذاره برم آموزش رانندگی و تمام اطرافیان کم سنتر و بالاتر خودم راننده اند ولی میگه خوشم نمیاد از دخترایی که سوار ماشین میشن و پسرا دونبالشون می افتن با اینکه من حجابم خوبه و خیلی جدی ام خلاصه برای هر کاری که من وارد جامعه بشم مخالفه و ...

الان به جایی رسیدم که دکترم میگه افسردگی شدید داری و حتی چند باری می خواستم خودکشی کنم با اینکه 24 سالمه احساس مسکنم کاش می شد دنیا آخر می شد خیلی خسته ام .اگه میشه راهنماییم کنید که چکار کنم

مـهـدی;137520 نوشت:

سلام حدود 3 ساله از عروسیمون میگذره ولی اول ازدواجمان یه سوء تفاهمی بوجود امد که من بوجود اوردام و اعتماد شوهرم ازم سلب شد

با سلام و احترام

در زمينه رفتارهاي شوهرشون نظراتي دارم

اما

به نظرم تا زماني كه همون سوءتفاهم كوچك كه ريشه همه اين مشكلات بوده روشن نشه نميشه راهنمايي و نظر قطعي و درستي داد.

با تشكر
موفق باشيد در پناه امام زمان ارواحنا له الفداه؛

به نام خدا

با سلام

عنوان رو که خوندم فکر کردم برای خود جناب مهدی مشکلی پیش اومده :khandeh!:

اما جدای از شوخی اگه جناب مهدی نگن نظر غیر کارشناسانه ندید!! باید بگم این رفتار بیش از اینکه بواسطه سو تفاهمی که بوجود اومده ایجاد شده باشه، از قبل توی شخص وجود داشته، اون سوء تفاهم فقط بهونه ای بوده برای فهمیدن و رویارویی با خود واقعی (رفتار و طرز فکر) شوهرشون
البته اطلاعات کمی داده شده که نمیشه با اینها به نتیجه مطلوب رسید ولی در فرض اول، همون ترس از دست دادن گزینه درستی میاد، چون ما حتی غیرت رو بر اومده از علاقه مفرط میتونیم تعبیر کنیم؛ که باید ریشه یابی شه چرا فرد این نگرش رو داره.

با اجازه
در پناه حق موفق و موید باشید :Gol:

سلام.
به نظر من:
وقتی مشاوره و روان درمانی جواب ندهد چاره ای جز دارودرمانی نیست.
کاهش دادن اضطراب باعث تخفیف وسواس میشود.
مساله مهم چگونگی راضی کردن شوهر برای دارو درمانیست.

سلام دوستان
عرض ادب و احترام
اول چند نکته بگویم
ان سایت که عضوش هستم این استhttp://goleleila.com
دوم اینجا یک انجمن است و جایی برای تبادل نظرات هیچ اشکلالی ندارد نظر بدهید و راهنمایی کنید ولی تاکیید کنید که این نظر شخصی یا تجربه خودم است که فرد که راهنمایی خواسته متوجه بشود
سوم دوست گرامی عضو سایت شدند اما تا محیط آشنا بشوند من قسمت دوم صحبت های ایشان را قرار می دهم تا خودشان به بحث اضافه بشوند

این قسمت دوم صحبت های ایشان

ترم 2 بودم که سر درس برنامه نویسی استادم منو با یه پسری که 5سال از خودم کوچکتر بود با هم توی یه تیم انداخت چون هردومون خیلی برنامه نویسیمون خوب بود و نقطه ضعف های همو بهم آموزش می دادیم..
یه روز من با یکی از دوستام به خاطر شوهزم بحثمون شد . من 11 سال از شوهرم کوچکترم یه روز دوستم با حالت طعنه بهم گفت من فکر کردم این پسره پدرته و ماجرا از همون جا شروع شد من اینجا ترم1 بودم و با خودم گفتم دیگه با هیچ دختری هم پیک نمی شم و تغریبا منی که خیلی شاد و شنگول بوم تنها میرفتم و میومدم تا اینکه ترم 2 با این پسر تو یه کلاس افتادیم و بهم می گفت چرا ترم قبل دورتون شلوغ بود و همه منتظر اومدن شما بودند تا برند خونه ولی حالا سرت فقط تو کتابته و تنهایی.منم برای اولین بار اشکم ریخت .....
و گفتم ماجرا از این قراره.... یواش یواش
اتفاقات و دلخوریهایی که برام بوجود امده بود را واسش می گفتم.
وارد زندگی من شد و یکی دو بار منو تا نزدیک خانه رساند نمی دونم چرا اینجوری شد .چون من فوق العاده دختر سرسختی بودم ولی این آدم دهاتی من چون خیلی تنها بودم تمام
یه روز با شوهرم داشتیم صبحانه می خوردیم و داشت واسم لقمه می گرفت که اون پسره زنگ زد منم که بی تجربه بودم آنرا قطع کردم بعد شب که شد شوهرم گفت کی بود گفتم دوستم .گفت گوشیتو بده منم از حولم پرتش کردم تو کوچه و دعوایمان شد .
آخرش فهمید و 2 ماه باهام قهر بود . کارمان داشت به جدایی می کشید من خونه پدرم بودم و.. خیلی اتفاقات بد دیگری که فکرشم نمی کردم .اولش بهم تهمت زد و گفت حتما اتفاقی هم افتاده و حتی خونوادام رو برد زیر سوال ولی هیچه قسم می خوردم فایده ای نداشت.رفتم پیش مشاور و بالاخره بعد از نیومدن های زیاد و امودن مشاور به محل کارش حاضر شد باهاش حرف بزنه. .مشاوره میگفت از این آدم مریض جدا شو ولی من دوسش میداشتم.در آخر سر گفت به شرطی برگرد خونه که دور دانشگاتو خط بکشی .اون موقع قبول کردم و لی با پیامدهای زیادی شوهرم خیلی دلش می خواد منو از این وضعیت نجات بده .الان بیماری قلبی گرفته ام و سرددرد های شدید عصبی که دکتر گفت داره میگرن می شه تمام شادیمو ا ز دست دادم فقط به فکر راه فرارم ولی همه درها بسته است چون این مرد دیگه اون فرد من نیست ....

با سلام خدمت همه دوستان
[=&quot]مشاوره انواعي دارد، مشاوره فردي، مشاوره گروهي و گروه درماني، زوج درماني و خانواده درماني[/]:
[=&quot]اين مورد از موارد زوج درماني است در اين نوع مشاوره حضوري هر دو زوج لازم است. با يكي كار پيش نمي رود. مانند اين است كه يخچال بزرگي را كه دو نفر بايد از پله ها به طبقه چهارم ببرند را يك نفر بخواهد ببرد[/].
[=&quot]خانم محترم كاري كه شما كرديد مانند يك ويروس بد ذهن شوهرتان را دست كاري كرده است و برخي از فايل هاي بين شما كه در ذهنش بوده را خراب و محو كرده است. از اين جهت خودتان هم به ايشان حق داده ايد. زمان زيادي لازم است كه با كمك مشاور اعتماد سازي كنيد و آنتي ويروس اعتماد را نصب كنيد و فايل هاي دست كاري شده ذهن او را برگردانيد. براي رسيدن به مقصود تان از نكات زير مدد بگيريد.[/]
1-[=&quot]بدگماني او بيماري نيست چون رفتار شما سبب آن شده است.[/]
2-[=&quot] هركاري كه به اعتماد ضربه مي زند را فعلا غلاف كنيد. مثل تعريف از يك مرد، مقايسه كردن او با مردان ديگر، [/]
3-[=&quot]به خواسته هاي او كه اعتمادش را به شما زياد مي كند تن دهيد تا متوجه شود كه خطري زندگي زناشويي او را تهديد نمي كند. بعد از اين بينش مي توانيد به تدريچ برنامه هاي دلخواه خود را شروع كنيد.[/]
4-[=&quot] مؤمن از يك سوراخ دوبار گزيده نمي شود. اجازه ندهيد در شرايط ديگر ارتباط تدريجي شما با مرد غريبه اي شكل بگيرد. و يك حريم در ارتباط تان با مردان غريبه بكشيد.[/]
5-[=&quot] براي بازگرداند اعتماد از دست رفته تلاش كنيد حرف ديگران شما را سرد نكند داستان زندگي خود را براي افراد آشنا تعريف نكنيد.[/]
6-[=&quot] هر كاري كه نشان دهنده مهر شما به همسرتان است را شروع كنيد مراقب باشيد از كارهاي تصنعي و كاذب پرهيز كنيد. مثلا از عكس هايي كه با او داريد هر چند روز يك با در اتاق تان نصب كنيد و آن را با عكس ديگر عوض كنيد.[/]
[=&quot]جلوي ديگران اقتدارش را تقويت كنيد و نقاط قوتش را بيان كنيد و...[/]
7-[=&quot]درمان افسردگي خودتان را جدي بگيريد هرگز سر از خود دارو را قطع يا كم نكنيد. [/]
8-[=&quot] در نامه اي به ايشان بنويسيد كه كارتان اشتباه بوده است و از ايشان بخواهيد كه كمك تان كند زندگي را زير نظر يك مشاور زوج درمانگر ترميم كنيد. و بنويسيد كه اين ارتباط تان با آن پسر سطحي بوده است. [/]

راههاي جلب اعتماد همسر
زوج‌ها اغلب با انتظارات غیرواقع‌بینانه‌ای وارد زندگی مشترک می‌شوند و در حالی با یکدیگر ازدواج می‌کنند که شناخت زیادی از خصوصیات و خواسته‌ها و تمایلات یکدیگر ندارند؛ بنابراین هنگامی که این انتظارات گاه نابجای آنها برآورده نمی‌شود، دلسرد و سرخورده شده و به دنبال راه گریز و رهایی از این ارتباط خواهند بود.


در واقع باید ببینیم هنگامی که دو نفر زندگی مشترکی را با یکدیگر آغاز می‌کنند، چه انتظارات و توقعاتی از یکدیگر دارند و یک زن از همسرش چه می‌خواهد و چه خصوصیاتی را به عنوان یک شوهر خوب در وجود او جستجو می‌کند.
برخورداری از صداقت‌
افرادی که مرتب به همسرانشان دروغ می‌گویند و با آنها روراست و صادق نیستند نخواهند توانست اعتبار،‌ ارزش و اعتماد همسران خود را جلب کنند.
در اینجا صداقت در کنار اعتماد قرار می‌گیرد. همسری که نمی‌تواند به طرف مقابلش اعتماد کند، بیشترین تمایل را به نق‌زدن و دائما گله و شکایت داشتن و معترض بودن پیدا می‌کند و به این ترتیب شاید به عنوان فردی که دائم نق می‌زند و شکایت دارد، شناخته شود.
پذیرش همسر
توشه‌ی دیگری که در سفر زندگی به وجود آن نیاز شدیدی داریم و بدون داشتن آن، طی کردن مسیر برای ما سخت و کسل کننده است، پذیرش و پذیرفتن همسر و هم‌سفر خود به همان گونه‌ای که هست می‌باشد.هر انسانی دارای خصایص اخلاقی و پیچیدگی‌های ویژه‌ی خود است. به غلط می‌پنداریم که همسر ما باید آن گونه باشد که ما دوست می‌داریم و این موضوع مانع از آن می‌شود که با در نظر گرفتن تفاوت‌هایمان فرصتی جهت تفکر در روابط دوستانه‌مان داشته باشیم. ما فراموش کرده‌ایم که مردها و زن‌ها با همدیگر تفاوت دارند؛
زنان همیشه سعی می‌کنند که مردها را عوض کنند و اصلاح نمایند. زن فکر می‌کند که اقداماتش برای عوض کردن مرد کاری دوست داشتنی است، امّا مرد احساس می‌کند که تحت نفوذ و کنترل است و این برای هر مردی خفقان‌آور است. برای موفّقیّت و صمیمیّت در زندگی، می‌بایست از رفتار والدگونه- بایدها و نباید‌ها- بپرهیزیم و به تفاوت‌های فردی و فرهنگی و خانوادگی و ... یکدیگر احترام بگذاریم

از راهنامیی هایتان ممنونم.
اون موقعی که این مشکلات برام پیش اومد یه مشاور گرفتم ولی بعد از حل اختلافمان که 2 ماه طول کشید تا برگردم سر خونه و زندگیم... شوهرم گفت تو مشکل داشتی و پولشو را هم خودت می دی .بهم خیلی برخورد و چون بیشتر پولشو خودم داده بودم 2جلسه آخر هم که جمعا 400 تومان می شد خودم دادم وتازه چون مشاورم مردی مسن بود و یه بار من بهش گفتم آقای دکتر و شوهرم خیلی حساس شده بود روی این موضوع ..حالا وقتی میگم بریم مشاوره میگه بیا باهم بریم ولی فقط میگه ! من دوست دارم یه بار بهم بگه بیا ببرمت دکتر..
حداقل برای سلامتی خودم و خودش .میگه یکی رو پیدا کن تا بریم پیشش ولی چون اونسال روی اون مشاور پیر حساس بود ،به خاطر همین من الان می ترسم بریم پیش یکی و یا رو مرد بودنش حساس باشه یا دوباره بهم بگه تو از قبل پرش کرده بودی.. بگین من با این قلبم چکار کنم. از یه طرف دیونه وار دوسش دارم واز طر دیگه خیلی وقت ها که برم تو غار تنهایی خودم ازش متنفر میشم .
ولی باز هم ممنون از راهنمایی هاتن .حداقل وقتی حرف می زنم حتی ممکنه به جوابم برسم.

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام بر شما ، بنده زیاد در این موضوع وارد نیستم ولی گفتم یه نظری داده باشم و شاید بتونم کمک کنم ... چون کمک کردن کار خوبیست .

اول از همه باید بگویم که در اون موقع (پرت کردن گوشی در کوچه) کاری بود که هر انسانی رو به شک بسیار شدیدی فرو می بره و به نظر من کاملا کار غلطی بود و شما باید با خونسردی تمام می گفتید که این فرد بوده .... با این مشخصات! این موضوع که یک فرد زیادی به یه نفر توجه کنه و زیاد از حد دوستشداشته باشه هم می تونه بدون این اتفاق سو تفاهم ، هم تبدیل به یک مشکل روحی و روانی بشه .

فردی که از علاقه ی زیاد به یک شخص خاص ، دست به کار های غیر منطقی میزند که نکنه یه وقت اون شخص خاص مرا رها کنه و من تنها بشوم .... این نوع افراد خیلی وجود دارند و باید رو این افراد کار کرد تا درست بشوند .

اما این حالت شوهر شما به دو شکل بستگی دارد و هر کدومش راه حل خودشرو داره :‌
1ـ ایشون به اشتباه فکر های بدی از شما کرده اند و به شما تهمت زدند و به این بیماری روحی و روانی بد دچار شده اند .
2ـ این رفتار یکی از ویژگی های خود ایشون هست و از کوچیکی همراهشون بوده .

اما باید گفت که اختلاف سن شما زیاد است و این اختلاف سن ممکن است مشکلاتی از همین قبیل ایجادکنه و شما پیش شوهرتون دو برابر عزیز تر بشوید ! به این شکل

من چند راه حل دارم که می گویم ... اینکه باید همون جوانی که باهاش در دانشگاه کار می کردی را به شوهرتان نشون بدین و این مشکل سوتفاهم حل بشود و کاملا قضیه رو بایک سری شاهد حل کنید .
دوما اینکه می توانید با شوهرتان کم کم راه بیایید و هر چه که او می گوید را قبول کنید و کم کم خودتان رابا موضوعاتی که او می گوید وفق دهید و بعد از گذشت مدتی خود شوهر شما تاثیراتی بر رویش خواهد ماند ، این افراد را نباید نا امید کرد و ترکشان کرد ، چون بعد مشکل بسیار بزرگی بر سرشان می آید .
از این راه شوهر شما کم کم به اشتباهات خود ژی می برد و می بیند که همان قدر که او شما را دوست دارد ، شما همبه او توجه خاص دارید و دوستش دارید و بعد او این دوست داشتن رو در یک اندازه می بیند و از کار های افراطیش دست می کشد !
سوما ، سوما ..... ؟؟؟؟‌!!!‌ چی بگم .... مورد سومی نمیابم .... :Nishkhand:

به نظر من هر دو این کار هایی که من گفتم را بکنید ، می تونید موفق بشوید ..... و در اخر هم باید بهتون بگویم که این مشکل بسیاری از زنان هست و خیلی جا ها اونا رو بسیار ازار می ده ! شما نباید به این مسائل بسیار توجه خاصی کنید و بهش به عنوان بزرگترین مشکل نگاه کنید و این کار شما رو جلوی شوهرتان بد جلوه می ده .....شما باید نسبت به این مسائل بی توجه و بی خیال باشید و بگویید که زندگی من خوبه ... شوهر خوبی دارم که حاضر هست همه کار برایم بکنه و زندگی خوبی دارم ...حالا رانندگی یاد نگیرم ..... بعد از حل مشکلات یاد می گیرم......یکم باید زنها یاد بگیرند که بی توجه و بی محل و بی خیال باشند ....دقیقا مثل مرد ها که کاربسیار سختتی هست برای خانم ها ..... !!!

در اصل برداشتی که می تونیم از صحبت های من داشته باشیم اینه که شما باید علاقه ی خودتون رو هم اندازه بکنید باعلاقه شوهرتون نسبت به شما ... ! که کار بسیار سختی و برای اینکه اختلاف سنی شما با شوهرتون هیچ احساسی نشه .... هر دوعلاقه به یک اندازه طوری که شما رو هم سن شوهرتون نشون بده و علاقتون برابر بشه .... اینکار سخته ولی شاید خوب عمل کنه !

خب من نظرات خودم رو گفتم ...... اگر نظرم اشتباه بود ، خب دلیلش رو بگید و ببخشیدم و اگر تونست کمکتون کنه ..... خیلی خوشحالم ..... موفق باشید

از نطرتون ممنون.
دقیقا درست می گید.ولی راه اول اشتباه بود:ok:
چون تو اون زمان که قهر بودیم برحسسب اتفاق اونا همدیگرو دیده بودند و حسابی گلاویز شده بودند.آخه شوهرم استاده و اونو تو دانشگاه تهران دیده بودش ..اونم اینقدر پرروه که می دونست الان ما اونجاییم و من مطمئنم که به خاطر همین اومده بود ولی نمی دونست که ما قهریم و اون سال من به اون سمینار نمی رم.شوهرم می گفت گوشیشو گرفتم که اس ام اس هایی که تو داده بودی رو چک کنم .دیدم گوشیش پر از شماره های دختراست.وخلاصه...
البته این حرفا رو به من نمی گفت با یه لحن توهین آمیز یا به مامانم یا به روانپزشکه می گفت.
در مورد بی خیالی .من یه دختری بودم که برای تمام آرزوهامم اینقدر تلاش می کردم که زود بهشون برسم و هر طوری هم که بود بهشون زود زود رسیدم.ولی از وقتی شوهر گکردم فقط به آرزوهای شوهرم رسیدم و همیشه احساس میکنم خودم هیچی در مقابل اون نبودم و برای اون دارم زندگی می کنم.آخه اینجوری هم خدارو خوش نمیاد.دکترا میگن همش به خاطر ترس از دست دادن توهستش.حتی یه بار با هم بحث می کردیم و بهش گفتم بیا خیلی راحت از هم جداشیم اینجوری حداقل می دونم فقط یه غم دارم بههم گفت اگه تو تلاق بگیری مورد خوب برای تو زیاده چون هم جوونتری هم حوشگلی هم... .لی برای من دیگه این مورد پیدا نمیشه اون موقع که جوونتر بودم همه جا رو گشتم دیگه مقل تو نبود حالا که دیگه ...
من این حرفش بیشتر گذاشتم کم اختلاف سنیمان که زبون اونو شیرین تر میکنه.و یه چیز دیگه ای که منو خیلی پایبند خودش می کنه همین زبون شیرینشه ..چون می دونم اینجور مردا کم اند.
سرتونو درد نیارم خودم می دونم نیاز به زمان بیشتری داره ولی جوونی منم داره می ره و بعضی مواقع که به خودم فکر می کنم میبینم می تونستم زندگی بهتری داشته باشم که حقم بود ولی افسوس انشاالله که بعداز این بهتر بشه.هنوزم همه بهم میگن اخلاقت مثل ندا تو چرا که نه هستش چون همیشه شوخی میکنمو می خندم.و دنبال هیجاناتم ولی از درون دارم می پوسم:Ghamgin:

سلام دوستان عزیز.از اینکه من و دوستان من را در این سایت راهنمایی می کنید بسیار سپاسگذارم.
می شه بیشتر منو راهنایی کنید؟؟ الان چند روزه که من این مطالب رو نوشته ام و هر چند ساعت یه باری منتظر :Narahat az: جوابم ولی....

ربان;145724 نوشت:
سلام دوستان عزیز.از اینکه من و دوستان من را در این سایت راهنمایی می کنید بسیار سپاسگذارم.
می شه بیشتر منو راهنایی کنید؟؟ الان چند روزه که من این مطالب رو نوشته ام و هر چند ساعت یه باری منتظر :Narahat az: جوابم ولی....

با سلام و احترام

خیلی خوش اومدین به اسک دین :Gol:

خوشحالم از اینکه هنوز پیگیر رفع مشکل تون هستید و امیدوارم هر روز موفق تر از دیروز باشید.

خیلی دوست دارم بدونم به نکته ها و راهنمایی های جناب حامی چند درصد عمل کردین و تا چه حد براتون مفید بوده؟

با تشکر :Gol:

سلام بر دوست عزیز
خواستم توضیحی برای مشکل بدهم دیدم استاد حامی هر چی گفتنی بود را ذکر کردن.
اما برای این حال و هواتون چند تا توصیه دارم.
توی زندگی همه آدمها به شکلی مشکلی پیش میاد و برای شما این شکلیه.یکی مالی یکی عاطفی و..
پس عموما افراد به آرزوهاشون نمیرسن،شما هم یکی از اونها.نمیخواهم ناامیدانه صحبت کنم اما به هر حال این مسئله ای است که توی زندگی شما رخ داده و فکر کنید خودتون جای همسرتون بودید چه میکردید؟من خانمهای زیادی دیدم که هرگز از ذهنشون حتی مسائلی کوچکتر از این خارج نشده و به قول یکی از دوستام میگفت اگه شوهرش کادویی با زرورق طلا بهش بده فقط جوابش تشکره و نه بیشتر.
برای بهبود رابطتتون کارهایی که مشاور محترم گفتن انجام بدید.
برای مشاوره هم این همه خانم مجرب،چرا پیش آقا برید؟
شما هنوز اتفاقی که توی زندگیتون افتاده و ضربه ای که به شوهرتون خورده را باور نداریو و میخواهید همه چیز طبق روال گذشته باشه ،اما اینطور نیست خیلی خیلی باید حواستون باشه.الآن احساس و افکار ایشون مثل چینی بند زده است که هر آن امکان شکستن داره و باید شما کمکش کنید.
برای علاقه مندیهاتون و آرزوهاتون قدری محدودیت قائل بشید.ازدواج برای همه خانمها و آقایون یک سری محدودیت ایجاد میکنه و شرایط شما خیلی بیشتر نیاز به حواس جمع داره.
رانندگی موافق نیست و یا رفت و آمد بیرون را دوست نداره خوب مطالعه کنید فیلم های جالب ببینید هنرهای دستی که توی خونه است را دنبال کنید و هزار و یک روش دیگه.

سلام دوستان
از اینکه هنوز پس گیر مشکلات من هستید بسیار ممنونم.
من تقریبا تمام راه هایی که حامی دوست عزیز من گفته اند را انجام داداه ام نه تنها الان بلکه بعداز آن شرایط تا خالا و میشه گفت شوهرم تقریبا 30% به آن موضوع فکر می کنه ولی من چون هر روز همه ازم می پرسند خوب الان کلاس (دانشگاه) داشتی خیلی دوست داره که من با مغنعه و بدون آرایش باشم و اوایل حتی با عینک مخالف بود ولی الان خودش هم می زنه و محوز منم صادر شد ... البته منم بدون آرایش و با حجاب کامل دارم می روم میام و سعی میکنم بیشتر از قبل باهاش رابطه اخساسی برقرار کنم و اون رابطه اش بهتر شده و لی من دیگه خودم مشکل دارم دارم داغون میشم واقعا نمیدونم باید چکار کنم؟:Ghamgin:

با سلام و احترام

ربان;150903 نوشت:

من تقریبا تمام راه هایی که حامی دوست عزیز من گفته اند را انجام داداه ام نه تنها الان بلکه بعداز آن شرایط تا خالا و میشه گفت شوهرم تقریبا 30% به آن موضوع فکر می کنه ولی من چون هر روز همه ازم می پرسند خوب الان کلاس (دانشگاه) داشتی


خب چرا به دوستان تون نمیگین که دیگه دانشگاه رو ادامه نمیدین؟ (البته با افتخار و اختیار خودتون نه سرشکستگی و اکراه)
که اونا چنین سوالاتی رو مدام از شما نپرسند.

ربان;150903 نوشت:

یه مشکله دیگهام اینه که برای مکانی که دارم کار میکنم که مدیرش شوهرمه باید یه منشی استخدام بشه که هرچی روزنامه می کنیم تغریبا رویه 90% عیب میذاره و میگه نمی پسندمشون و من باید همچنان 8صبخ تا 9 یا 10 یا 11 شب باهم تو شرکت باشیم و الان تویه یه مدرسه دخترونه مدرس شده ام و تویه آموزشگاه نقاشی می کشم و لی از این طرف به اون طرف فقط دارم میدوم.

مگه همسرتون اجبارتون کرده تو اون شرکت منشی باشید؟
و در کنارش هم مدرس باشید و هم نقاش!

ربان;150903 نوشت:

خیلی دوست داره که من با مغنعه و بدون آرایش باشم و اوایل حتی با عینک مخالف بود ولی الان خودش هم می زنه و محوز منم صادر شد ... البته منم بدون آرایش و با حجاب کامل دارم می روم میام و سعی میکنم بیشتر از قبل باهاش رابطه اخساسی برقرار کنم و اون رابطه اش بهتر شده و لی من دیگه خودم مشکل دارم دارم داغون میشم واقعا نمیدونم باید چکار کنم؟:ghamgin:

با همسرتون در مورد این مشکلات و خواسته هاتون صحبت نکردین؟

من فکر می کنم مشکل شما نیاز به یک مشاور حضوری به همراه همسرتون رو داره یا حداقل مشاور تلفنی که در صورت نیاز سوالاتی رو از شما بپرسند و طبق پاسخ هایی که می گیرند راهنمایی تون کنند.

می تونین در کنار این مشاوره کتبی به مشاور تلفنی 09640 تماس بگیرین و با کارشناسان مشاور خانواده مشکل تون رو درمیون بذارین.

کارشناس های بسیار صبور، دلسوز و آگاهی داره.

موفق باشید در پناه حق

ربان;150903 نوشت:
خوب الان کلاس (دانشگاه) داشتی

سلام
این یک جملتون کلی حرف داشت!!
اگر دانشگاه را رها کردید چرا به دوستانتون گفتید رها نکردید و اونها همیشه پیگیر میشن؟به قول آذر بانو عزیز با سر افرازی بگید نه سر شکستگی.
ربان;150903 نوشت:
یه مشکله دیگهام اینه که برای مکانی که دارم کار میکنم که مدیرش شوهرمه

چرا مشکل؟خیلی هم باید خوشحال باشی که پیش همسرت هستی و اینکه میتونی از این فرصت برای جلب اطمینانش استفاده کنی.شاید دلیلش از رد کردن بقیه اینه که میخواهد شما پیشش باشی.
ربان;150903 نوشت:
الان تویه یه مدرسه دخترونه مدرس شده ام و تویه آموزشگاه نقاشی می کشم و لی از این طرف به اون طرف فقط دارم میدوم.

به نظرت وظیفه یک خانم چیه؟
مدرس باشه؟
نقاش باشه؟
واقعا هیچ کدوم اینها نیست،وظیفه و خاستگاه اصلی شما در خانواده است که اگر شرایط فراهم بود باید ازش خارج بشی .وقتی الآن خانواده شما بهت در خونه و یا همسرت در کارش نیاز داره چرا باید مدرس باشی یا نقاش؟
ببخشید اما دارید خودتون را دور میزنید.
میخواهید به آرامش و استقلال برسی؟
براش زمان بگذار1ماه ،1 سال 10 سال.بالاخره یک روز شوهرت دوباره اطمینان قدیم را به شما پیدا میکنه و اون روز میتونی آرامش داشته باشی.نقاشی بی آرامش،تدریس بدون تمرکز چه فایده داره؟قدری برای شوهرت و خاستش بیشتر زمان بگذار ،ان شاء الله مشکلت حل میشه و اون زمان میتونی به علایق دیگرت هم برسی.
به قول مادر بزرگم من الآن جوونی ،بنیه داری فردا روز همه جات عیب و ایراد میگیره!!!اون روز کار کمکت میکنه؟اینقدر بدو بدو نکن!!!:hamdel:

سلام
راست میگید من دارم خودمو دور می زنم ولی با این بدو بدوها دارم از زیر بار آموزشگاه در می رم.دیروز اینقدر خالم بد شد که رفتم بیمارستان و فکر کردم سرماخورده ام ولی دکترا گفتند باید بری پیش یه متخصص مغز و اعصاب و اون بهم گفت افسردگی باعث شده کهمیگرن عصبی بگیری و بعداز تعریف زندگیم بهم گفت کارت خیلی سهته و سبکش کن وقتی از مطبش اومدم بیرون عین همین حرفارو به شوهرم گفتم و گفت از شنبه روزنامه میکنم که هرطوری هست دیگه آموزشگاه نیای ..البته اولش گفت مدرسه رو ننرو بهش گفتم کاری به اون نداره..

اگه می گفتم درسمو رها کردم بعد باید دلیلشو می گفتم و ماجراهای بعدش... و حالا که نگفته ام باید چکار کنم

سلام من بعداز مدتها دوباره برگشتم.
الان که دارم قرص اعصابو خواب آور و ... می خورم شرایط روحیم خیلی بهتره..البته نا گفته نماند که زحمات و راهنمایی های شما بی تاثیرم نبوده .می خواستم ازتون تشکر فراوان بکنم دوستان زیادی منو راهنمایی کردند و انشاا.. منم بتوانم تجربیاتم را در اختیار دیگران بگذارم....


با سلام و احترام

خیلی خوشحالم از اینکه حالتون بهتر شده :Gol:
و امیدوارم سلامتی کامل رو بدست بیارین و زندگی تون روز به روز شیرین تر بشه ان شاءالله؛

ربان;152782 نوشت:
اگه می گفتم درسمو رها کردم بعد باید دلیلشو می گفتم و ماجراهای بعدش... و حالا که نگفته ام باید چکار کنم


ربان عزیز در زندگی همیشه سعی کن طرف همسرت رو داشته باشی و ازش دفاع کنی.
چرا حاضر نیستید با افتخار و سربلندی به دوستان تون بگین که به طور کلی یا فعلا درسم رو ادامه نمیدم چون همسرم درخواست کرده!

البته به طور خلاصه، نیازی نیست انسان تمام راز زندگیش رو برای دیگران هم تعریف کنه!
چرا باید دوستان تون از ریز مسائل زندگی تون باخبر باشند؟

موفق باشید :Gol:

داشتم این مطالب را می خواندم....فقط افسوس می خوردم که چه بر سر ما آورده ایم و آورده اند؟!

افسوس می خوردم که ساختارهای غلط اجتماعی و سطحی نگری خودمان چه بلای غیر قابل درمانی را بر سر عموم جامعه نازل کرده اند...

زن نامحرم با مرد نامحرم ارتباط چنین در دانشگاه برقرار می کند و..... بعد چنین باور قلبی شیطانی ای دارد که شوهرش به او زیادی حساس شده است و مریض است و....!!!

چنین ایمان دارد و معترض است که چرا شوهرش عشق او را(دانشگاه اوجب واجباتش را) از وی سلب کرده است؟!؟!؟!؟!؟!

فریاد...بیداد....

باید فریاد زد از گلویی پر بغض و پرسید که ای اهل عالم:

کجا هستند آن بیشرفهایی که مدعی اند تفکیک جنسیتی بین دانشگاهها امری غلط محسوب می شود؟!

کجا هستند آن حیوان صفت هایی که مدعی اند پلورالیسم حاصل از رواج عرفان مصطلح و رواج دین عرفی شریعتی ها (جهت مشفول نگه داشتن مردم) به نفع خلق الله است؟!

کجا هستند آن بی دینهایی که مدعی اند صدا و سیما وساختارهای فرهنگیشان اسلامیست؟! کجایند؟!

کجا هستند آن بی دینهایی که فقط می خواهند بخورند و بر سر قدرت بمانند به اسم دین و با خود دین و عاقبت خلق الله کاری ندارند؟!

کجا هستند آنهایی که مردمی بوجود آورده اند که حتی بظاهر مذهبیونشان به جهت رواج دینداری تلویزیونی و عرفی و شیطانیشان قربه الی الله!!!!!!!!!!!!!!!! بی دینی می کنند؟!

کجا هستند بانیان چنین وضعی که عموم مردم حتی مذهبی توهم می کنند ورود زن به اجتماع اطلاقا به نفع جامعه و ضرور جامعه است؟!

کجا هستند بدتر از حیوان صفتهایی که شرایط خاص و ضرور را به عموم شرایط اطلاق می دهند؟!

آخر شما را به آن خدای هوی و هوسی که می پرستید کی می خواهید بفهمید حکم زن و مرد حکم پنبه و آتیش است...دنیای شرک و کفر فهمید ماها کی خواهیم فهمید؟! و کی عمل خواهیم کرد؟! بعد از انحراف؟!بعد از قبر؟! کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اگر کسی نفهمیده است بیایند بیایند و در این ها و میلیون ها میلیون چون اینها ببینند ثمره ی سالها ترویج طریق شیطانیشان را....

مرده باد دین مدرنیته
مرده باد عرفان و فلسفه
مرده باد دین سازی حکام
مرده باد پرستش طاغوت
مرده باد دین سازی عرفی و شکمی.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک.

ربان;150903 نوشت:
سلام دوستان
یه مشکله دیگهام اینه که برای مکانی که دارم کار میکنم که مدیرش شوهرمه پسندمشون و من باید همچنان 8صبخ تا 9 یا 10 یا 11 شب باهم تو شرکت باشیم و الان تویه یه مدرسه دخترونه مدرس شده ام و تویه آموزشگاه نقاشی می کشم و لی از این طرف به اون طرف فقط دارم میدوم.
خیلی دوست داره که من با مغنعه و بدون آرایش باشم و اوایل حتی با عینک مخالف بود ولی الان خودش هم می زنه و محوز منم صادر شد ... البته منم بدون آرایش و با حجاب کامل دارم می روم میام و سعی میکنم بیشتر از قبل باهاش رابطه اخساسی برقرار کنم و اون رابطه اش بهتر شده و لی من دیگه خودم مشکل دارم دارم داغون میشم واقعا نمیدونم باید چکار کنم؟:ghamgin:

سلام دوست عزیز با آروزوی بهبودی و سلامتی برای شما
اگر احساس استرس و نگرانی میکنید در محیطی که شوهرتون اونجا هستش ،بهتره اونو با همسرتون مطرح کنید که از اینجا خشتون نمیاد یا بهانه خسته شدن از کار و نرسیدن به کارهای منزل و غیره رو بیاورید میتونه تاثیر زیادی داشته باشه
سعی کنید خودتون رو خیلی در گیر کار نکنید کاری که از روی لذت نباشه و جنبه سرگرمی و اوقات بیکاریتون رو پر کنه باشه جز بیشتر شدن استرس و مخالفت همسرتون هیچ چیز دیگری نداره
درصد کمی از مردم دوست ندارن همسرشون بیرون از منزل آرایش داشته باشند که این غیرت مرد رو میرسونه ،بهتون قول میدم اگر این مورد را به نفع نظر همسرتون توجه کنید پیامد خوبی داره سعی کنید داخل منزل برای همسرتون آرایش و خود را زیبا جلوه دهید مطمئن باشید ازتون استقبال میشه
سعی کنید کارهایی که موجب استرس شما می شود فهرست کنید و آن را براحتی پاره کنید و به خودتون بگین شما ها نمیتونید باعث ناراحتی من شوید و کارهایی که موجب خوشحالی شما می شود فهرست کنید و به روزهایی که خوش بودین فکر کنید
اگر تونستید به مسافرت بروید و دور از هیاهو و کارهای استرس زا قرار بگیرید مسافرت خیلی میتونه توی روحیه تون تاثیر بزاره
البته یاد خدا که مهمترین وسیله برای آرامش قلب هستش رو فراموش نکنید
امیدوارم براتون مفید باشه

خواهر گرامی
شکاکی مرد حاصل از 2 چیز است.
بیماری روانی او
دوست داشتن زیادی او

سعی کن همیشه استنادت به گزینه دوم باشد.
اصولا وقتی مردی بیش از حد تصور زنش را دوست داشته باشد نسبت به او حساسیت ویژه ای پیدا می کند.
این حساسیت ویژه به نوبه خود در مرد حسی را ایجاد می کند که از همسر خود بخواهد تغییراتی -مخصوصا ظاهری- داشته باشد.
این تغییرات -از نظر مرد- برای این است که همسرش متمایز باشد.
مرد ها به همسر متمایز با دیگران افتخار می کنند.
بعضی وقت ها فقط راه را اشتباهی می روند، یعنی برای تمایز همسرشان از دیگران نوعی فشار بیش از حد را بر همسر می آورند که باید چنین و چنان باشی.
خود من در اوایل دوران ازدواجم شاید 100 برابر بدتر از شوهر شما بودم...
اما بعد از چند سال خودم شخصا بدبینی هایی را که همگی ماحاصل عشق به همسر و ترس از دست دادن او بود کنار گذاشتم.
این ها نیاز به زمانی دارد.
اصولا مشاورین 5 سال را زمان مناسب برای این تغییرات می دانند.
یادمه مشاور من بهم گفت: پسر جان تو 5 سال دیگه آدم می شی!!!
خدا رو شکر 3 ساله آدم شدم!

من بهت توصیه می کنم زمان را بخری و صبر پیشه کنی...

امیدوارم کمی گفته هایم به دردتان خورده باشد

من فکر م کنم این وضعیت اسف بار را هر خانواده ای از جامعه ما داشته باشه و فقط شدتش فرق می کنه.
درمانش هم فکر می کنم این باشه که از دوران بچگی دختر و پسرها رو از هم جدا نکنن.بزارن جامعه به این شکل عادت کنه.بزارن جامعه عادت کنه که یک دختر میتونه با صدها پسر ارتباطات غیر جنسی داشته باشه.
اینطوری جامعه میتونه پیشرفت بیشتری داشته باشه و هم چنین معضلاتی را نداشته باشیم.
البته یه سری ملاحظات دیگه هم باید داشته باشیم.

در واقع از اونجا شروع شد که شما دوست عزیز سفره دلت رو پیش یه مرد نامحرم و غریبه باز کردی بالاخره بین زن و شوهر اختلاف نظر پیش میاد هنر اینه که خودشون دو تا بتونند حلو فصلش کنند یا در نهایت برند پیش یه آدم با تجربه که هر دو قبولش دارند نه اینکه تنها با یک مرد مجرد از مشکلاتی که با همسرتون دارید صحبت کنید.ادامه دادن یا ندادن این زندگی نیاز به مشاوره بخصوصی داره همین طوری نمیشه تصمیم گرفت ایشالله هر تصمیمی میگیرید بعدها پشیمون نشید.

سلام
عزیزم من قصد سرزنش ندارم اما...
با کاری که شما کردید هر کس جای همسرتون بود این برخورد رو میکرد
شما انگار با این کار تیشه برداشتی به ریشه اعتماد ی زدید که زندگیتون روی اون بنا شده بود
حالا هم به نظرم باید خودت یا علی بگی و دوباره هرچی که بینتون ویرون شده رو از نو بسازی
توکل به خدا کن و سعی کن هر طوری که شوهرتونو راضی میکنه اعتمادشونو جلب کن:ok:

keen fighter;283189 نوشت:
من فکر م کنم این وضعیت اسف بار را هر خانواده ای از جامعه ما داشته باشه و فقط شدتش فرق می کنه.
درمانش هم فکر می کنم این باشه که از دوران بچگی دختر و پسرها رو از هم جدا نکنن.بزارن جامعه به این شکل عادت کنه.بزارن جامعه عادت کنه که یک دختر میتونه با صدها پسر ارتباطات غیر جنسی داشته باشه.
اینطوری جامعه میتونه پیشرفت بیشتری داشته باشه و هم چنین معضلاتی را نداشته باشیم.
البته یه سری ملاحظات دیگه هم باید داشته باشیم.

امان از نظرات غیر کارشناسانه و جاهلانه بعضی ها.حالا این فتوایی که دادید چه جوزی بهش رسیدید؟ببین شما دیگه نمی خواد از اسلام فراتر بری البته اگه مسلمونی.البته شاید هم دینی نداری چون تو هیچ دینی اینطوریشو دیگه ندیده بودم این دیگه نوبره.شما اگه عقده ی ارتباط با جنس مخالف رو داری میتونی این راهکارو برای بچه هات پیاده کنی البته عاقبت اونا هم معلومه چیه.

لطفا کمی صبور باشید و به یک اسلام شناس مراجعه نمایید

من فکر میکنم خودت رو جای شوهرت بذار وقتی ببینی تلفن رو جواب نمیده و وقتی هم پرسیده گفتی دوستم ناراحت نشو اون همکلاسی هست نه دوست بعد دختر خوب ادم برا نامحرم درد دل میکنه حالا رسوندنش هم بماند بقول شوهرم میگه من رو بازی میکنم یعنی رو راستم منم همینطورم کار پنهانی ندارم اول ازش می پرسم نظرش برام محترمه خوبه باز اجازه داده پیشش کار کنی فقط یه جمله بگم بهت بی اعتماد شده و زمان میخواد مردها همه غیرت دارن درسته الان همه نسل جدید و فهمیده هستن ولی متاسفانه تو محیط همه اینطور نیستن

[=Times New Roman]بسمه تعالی
[=Times New Roman]دو مؤلفه اساسی در زندگی مشترک:
[=Times New Roman]دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطه‌ای و به‌ خصوص در زندگی مشترک اعتماد و احترام است‌ و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملا از بین ببرد، در حقیقت این دو خط قرمز‌هایی هستند که هیچگاه نباید از آن‌ها عبور کرد. به محض اینکه بی‌اعتمادی در رابطه‌ای به‌وجود بیاید رابطه به سمت ویرانی می‌رود. شک از آن چیزهایی است که می‌تواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و به‌تدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هر‌کدام از ما دست کم یک‌بار در زندگی شک را تجربه کرده‌ایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک نمی‌تواند مخرب باشد.
[=Times New Roman]عاملی که در این باره می توان به عنوان یکی از دلایل مشکل شما در نظر گرفت، بی توجهی به مرزهای خانواده و تبعات آن است. با وجود این که مشخص شدن مرزهای یک خانواده جزو اصول اولیه شکل گیری آن است، ولی متأسفانه در بسیاری از خانواده‌ها به این اصل توجه نمی شود و طبیعتاً این بی توجهی مشکلات زیادی را در پی خواهد داشت.
مثالی که تا حدی موضوع را روشن می کند مثال خانه ای است که خانواده برای زندگی کردن انتخاب می کند. انتظار اولیه از یک خانه معمولاً این است که چهار دیوار و یک سقف به همراه یک در ورودی داشته باشد. خانه ای که یکی از دیوارها را نداشته باشد یا سقفی برای آن در نظر گرفته نشده باشد مسلماً امنیت لازم را برای ما تأمین نمی کند یا حتی خانه ای که در ورودی آن همیشه باز باشد، طوری که هر کسی هر وقت دلش خواست بتواند وارد یا خارج شود نیز مناسب زندگی نیست. به نظر می رسد خانه ای مناسب زندگی است که سقف و چهار دیوارش سر جایشان باشد و در ورودی آن نیز تنها با اجازه و موافقت ساکنان آن باز شود و در دیگر مواقع بسته باشد.
[=Times New Roman]اهمیت حفظ حریم خانواده:
[=Times New Roman]امروزه اگر چه موارد زندگی چند خانواده در خانه ای مشترک بسیار کمتر شده است و بیشتر خانواده ها در خانه ای مستقل زندگی می کنند‌، اما به نظر می رسد همچنان موارد اندکی از زندگی های دسته جمعی وجود دارد. هر چند ذکر این نکته ضروری است که منظور از مستقل بودن یا مرزبندی کردن «قطع ارتباط» و «دوری» نیست، بلکه منظور ارتباط هدفمند و کنترل شده است‌. به عبارت دیگر همان طور که ما اجازه نمی دهیم دیگران سرزده در خانه ما را باز کنند و وارد حریم خصوصی ما شوند‌، درباره روابطمان هم باید این اصل را در نظر بگیریم که اطلاعات در حریم خانواده باید کنترل و با هدف مشخصی خارج یا وارد شود‌. در غیر این صورت آن چه به دنبال کنترل نکردن حریم ها می آید تنش و ناامنی است‌. بنا بر این، ازدواج و تشکیل خانواده زمانی معنی درست و به جای خود را خواهد داشت که حصار و مرز مشخصی که حریم آن را از دیگران متمایز می کند وجود داشته باشد .
[=Times New Roman]معمولاً این مرزها با توجیه هایی با عنوان درد دل کردن‌، مشورت گرفتن یا یک گفت و گوی دوستانه و صمیمانه زیر پا گذاشته می‌شود و در صورتی که یکی از زوجین موافق این موضوع نباشد تخم اختلاف کاشته می شود و حتی در صورت توافق طرفین گاه زمینه برای دخالت دیگران مساعد می شود.
[=Times New Roman]نتیجه گیری:
[=Times New Roman]رفتار اشتباه شما اعتماد شوهر تان را از بین برده است و شما دارید تاوان این رفتار اشتباه را پس می‌دهید. برخوردهای خشم‌آمیز، بدبینانه، موشکافانه، دودلی‌ها، شک و تردیدها، نامهربانی‌ها، بی‌محتبی‌ها، رفتارها سرد و بی روح شوهر نسبت به شما تاوان اشتباهی است که مرتکب شده اید. بنا بر این، برای خروج از بحران و حفظ کیان خانواده نیاز به صبر، تحمل، خون سردی و خویشتن داری دارید.
[=Times New Roman]راهکارهای عملی برای جلب اعتماد شوهر:
[=Times New Roman]۱- همیشه سعی کنید در هر موضوعی با شوهر خود صادق باشید
ریشه بسیاری از بدبینی‌ها عدم صداقت در ابتدای زندگی است. زن یا مرد رازی را در زندگی دارد که می‌کوشد آن را از همسرش پنهان کند که البته در بیشتر مواقع موفق نمی‌شود و خود این پنهانکاری نقطه شروع بدبینی‌ها می‌شود.
۲- نسبت به قول و قرار خود با همسرتان خیلی حساس باشید.
۳- در مراودات اجتماعی خود خیلی مراقب باشید بویژه اگر طرف شما جنس مخالف باشد. هر نوع صحبت غیرکاری، تماس‌های بی‌مورد و روابط آزاد نتیجه‌ای شوم در بردارد که اگر شما هم فکری در سر نداشته باشید، همسرتان جور دیگری برداشت می‌کند.
4- از هیچ پسر یا فرد دیگری در مقابل شوهر خود صحبت نکنید.
5- در خیابان، پارک یا اماکن عمومی و حتی در میهمانی‌ها سعی کنید نگاه خود را کنترل نمائید.
6- خنده های خود را نیز در مقابل دیگران کنترل کنید چه بسا موجب بدبینی ایشان شود.
7- در صحبت کردن با نامحرم به ویژه در مقابل همسرتان سعی کنید نگاه خود را پایین بیندازید چه اینکه هم جلوی بدبینی شوهرتان را می گیرد و هم برای خودتان بسیار ارزشمند و مفید است.
8- جلسات مشاوره حضوری را ادامه دهید.
موفق باشید.

موضوع قفل شده است