مظلومیت امام علی علیه السلام
تبهای اولیه
مظلومیت امام علی علیه السلام
از ویژگی های امیر المؤمنین«علیه السلام» مظلومیّت در اوج اقتدار آن حضرت است.آن حضرت در این رابطه می فرمایند : فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ( صلىاللهعليهوسلم )حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا[1] .
به خدا سوگند از هنگام وفات پيغمبر (صلي الله عليه وآله) تا هم اكنون از حق خويشتن محروم ماندهام، و ديگران را به ناحق بر من مقدم داشتهاند.
مظلومیّت آن حضرت به گونه ای است که معاویّة آنرا به عنوان مذمّت نقل نمود وامام در جواب او فرمودند:
وَ قُلْتُ:
«انّى كُنْتُ اقادُ كَما يُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشَ حَتَّى ابايعَ، وَ لَعَمْرُ اللهِ لَقَدْ ارَدْتَ انْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ انْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ، وَ ما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَةٍ فى انْ يَكُونَ مَظْلُوماً ما لَمْ يَكُنْ شاكّاً فى دينِهِ وَ لا مُرْتاباً بِيَقينِهِ وَ هذِهِ حُجَّتى الى غَيْرِكَ قصْدُها وَ لكنّى اطْلَقْتُ لَكَ مِنْها بِقَدرِ ما سَنَحَ مِنْ ذِكْرِها» [2].«و امّا آنچه در نامه خود نوشتهاى كه مرا مانند شترى كه چوب در استخوان بينى او نموده و او را مهار كرده باشند براى بيعت مىكشيدند سوگند به خدا كه خواستى مرا بدين سرگذشت مذمّت و عيب كنى لكن نفهميده مرا ستايش نموده و تمجيد كردهاى، و خواستى مرا رسوا كنى و ندانسته خود را رسوا كردهاى .(چون عدم بيعت من از روى اختيار، دليل بر بطلان آنهاست و تو كه خود را تابع آنها مىدانى بر بطلان خود و سيره خود اعتراف نموده و خود را رسوا كردهاى).بدان كه براى مؤمن هيچ نقص و خوارى نيست در اينكه مظلوم واقع شود مادامى كه از آن ستم ،شكى در دين او پيدا نشود و در يقين او رَيب و شكّى داخل نگردد» .
داستان مظلومیّت آن حضرت به گونه ای است که رعیّت او هم به او ظلم میکند در کجای عالم حاکم دچار ظلم رعیّت خود می شود:
«لَقَدْ أَصبَحَتِ الاُْمَمُ تَخافُ ظُلْمَ رُعاتِها، وَ أَصْبَحَتُ أَخافُ ظُلْمَ رَعِيَّتي»[3].
ملّت هاي جهان همواره از ستم حاکمان خود بيمناکند، در حالي که من از ستم رعيّت و پيروان خويش مي ترسم.
[1] .نهج البلاغة/خطبۀ/6.
[2] .نهج البلاغة،نامه28.
[3] .نهج البلاغة،خطبه،97.
1-«أَنَا وَضَعْتُ فِي الصِّغَرِ بِكَلَاكِلِ الْعَرَبِ، وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ.
من در دوران جوانى بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخهاى بلند قبيله ربيعه و مضر را درهم شكستم (و سران گردنكش آنها را به خاك نشاندم).
2- وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصيصَةِ.
و شما به خوبى موقعيّت مرا از رسول خدا «صلى الله عليه و آله »از نظر خويشاوندى نزديك و منزلت و مقام ويژه مىدانيد.
3- وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ.
او مرا در دامان خويش در حالى كه كودك (خردسالى) بودم مىنشاند و (همانند فرزندش) مرا به سينه خود مىفشرد
وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ.
و در بستر خويش در كنار خود مىخوابانيد، به گونهاى كه بدن خود را (همچون يك پدر مهربان) به بدن من مىچسبانيد.
وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ.
و بوى خوش خود را به مشام من مىرساند و (چون بسيار كوچك بودم و توان جويدن غذاى سخت را نداشتم) غذا را مىجويد و در دهان من مىگذاشت. .
وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَ لَاخَطْلَةً فِي فِعْلٍ.
او هرگز دروغى در گفتار من نيافت و در كردارم خطا و اشتباهى نديد.
4- وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ، وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ، لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ.
از همان زمان كه رسول خدا« صلى الله عليه و آله» از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت، تا در طول شب و روز وى را به راههاى فضيلت و محاسن اخلاق جهانيان وادارد.
5- وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً، وَ يَأْمُرُنِي بِالْاقْتِدَاءِ بِهِ.
و من هم مانند كودكى كه به دنبال مادرش حركت مىكند از او پيروى مىكردم.
هر روز نكته تازهاى از اخلاق برجسته خود براى من آشكار مىساخت و مرا فرمان مىداد كه به او اقتدا كنم.
6- وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لَايَرَاهُ غَيْرِي.
او در هر سال مدتى را در مجاورت غار حرا به سر مىبرد (و به عبادت خدا مىپرداخت) من او را مىديدم و كسى ديگر او را نمىديد (و از برنامه عبادت او خبر نداشت.
7- وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ« صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا.
«هنگامى كه آن حضرت به نبوت مبعوث شد) در آن روز خانهاى كه اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه پيامبر نبود. تنها او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم.
8- أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ.
من نور وحى و رسالت را مىديدم و بوى نبوّت را استشمام مىكردم.
9- وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟
من صداى ناله شيطان را در آغاز نزول وحى بر آن حضرت شنيدم و گفتم اى رسول خدا اين ناله (از كيست و براى) چيست؟
فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. فرمود :اين ناله شيطان است، زيرا از اينكه پيرويش كنند مأيوس شده است.
10-إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَى مَا أَرَى،
إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَ لكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ».
(سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود:) تو آنچه را من مىشنوم مىشنوى و آنچه من مىبينم مىبينى (و چشم و گوش تو حقايق عالم غيب را درك مىكند) جز اينكه تو پيامبر نيستى؛ ولى وزير منى ودر مسير خير و سعادت قرار داری.