چرا دانشمندان ما بیدار نمی شوند ؟

تب‌های اولیه

55 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا دانشمندان ما بیدار نمی شوند ؟

سلام :Gol:
خیلی از اهل علم برای وحی شانی در بیان حقایق علمی قائل نیستند . به نظر می رسد این ظلم بزرگی به دنیای علم است چه اینکه در قرآن و حدیث موضوعات علمی بسیار روشن و قابل بررسی وجود دارد که با این نگاه هیچ توجهی به آنها نمی شود . آنوقت ما مجبوریم ببینیم دانشمندان غیر مسلمان چه چیزهایی را کشف می کنند تا ما ببینیم آیا در قرآن نشانه ای از آن هست یا نه ؟ وقتی هم گفتیم بله هست به ما بگویند چرا تا قبل از تحقیقات فلان دانشمند نمی دانستید ؟
کی این بی باوری دانشمندان مسلمان بی اعتقاد به عظمت قرآن و حدیث ، پایان می پذیرد تا از دریای علم این دو بهره مند شویم ؟
یک نظر به سوره نمل برای یک زیست شناس مسلمان می تواند منشا تحقیقات گسترده و ارزشمندی باشد .
نظر شما چیست ؟
موفق باشید

سلام
آیا در قرآن و احادیث ، سیبهایی افتاده از درخت وجود ندارد تا جرقه یک فکر بزرگ (مثل قانون جاذبه ) را ایجاد کند ؟
موفق باشید

سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز و گرامی :Gol:

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات حضرتعالی و جمیع بندگان خداوند. :hamdel:

نقل قول:
آیا در قرآن و احادیث ، سیبهایی افتاده از درخت وجود ندارد تا جرقه یک فکر بزرگ (مثل قانون جاذبه ) را ایجاد کند ؟


از این هم فراتر... آیا خداوند ذهن و فکر دانشمند مسلمانی را که دستورات قرآن را در ظاهر و باطن زندگی شخصی اش پیاده کند به سمت حقایق هستی هدایت نخواهد کرد؟

سالک راه حق بودن چه قدر می تواند در پدید آمدن جرقه های افکار بزرگ مؤثر باشد؟ اگر نیت یک دانشمند کسب نام و رقابت نباشد، بلکه هدفش فقط و فقط رضای خدا و خدمت به خلق الله باشد، آیا این زمینۀ موفقیت را ایجاد نمی کند؟

مگر جز این است که خداوند یاور مؤمنان است؟ آیا متوکل بودن دانشمند مسلمان بی تأثیر است؟

نقل قول:
خیلی از اهل علم برای وحی شانی در بیان حقایق علمی قائل نیستند .


آیا همین مطلب بیانگر ضعف ایمان «به اصطلاح اهلِ به اصطلاح علم» نیست؟ :Sham:

با تشکر فراوان
التماس دعا
یا حق

چرا ما همیشه دنبال این هستیم که وقتی دانشمندا یه چیزی پیدا کردند با اصرار به خودمون و بقیه بقبولونیم که قرآن هم اینو قبلا گفته بوده؟ یا ائمه ما اینا رو گفته باشن .

مثلا یه چیزی کشف بشه و تو رآن نباشه .
این که چیزی از قشنگی و بزرگیه قرآن کم نمیکنه.
ولی اینکه ما بخوایم همه چیزو یه جوری به قران بچسبونیم ، نه تنها ارزش قرانو بالا نمیبریم بلکه بدتر ضایعش میکنیم.

نمیدانم در شرح حال کدام دانشمند بود که می خواندم: دم مرگش ناراحت بوده از اینکه چرا به جای مطالعه کتاب های فلان دانشمندان ، همه وقتش را صرف مطالعه و تحقیق در قرآن نکرده است.
به نظر بنده نیز ، حق همین است.

سلام.
تا به حال دانشمندان (غربی و شرقی) با کمک قرآن چه چیزی کشف کرده اند؟

مهندس A;136242 نوشت:
سلام.
تا به حال دانشمندان (غربی و شرقی) با کمک قرآن چه چیزی کشف کرده اند؟

فکر نمیکنم با قرآن چیزی کشف کرده باشن.
فقط هر چی کشف میشه ما میگیم تو قرآن هم بوده. :Nishkhand:

مهندس a;136242 نوشت:
سلام. تا به حال دانشمندان (غربی و شرقی) با کمک قرآن چه چیزی کشف کرده اند؟

سلام
ما از این موضوع اطلاعی نداریم
اما حرف ما این است که اگر افتادن یک سیب از درخت می تواند نیوتن را در یافتن قانون جاذبه یاری کند آیا اینهمه آیه و روایت در مورد حقایق هستی نمی تواند انگیزه ای برای کشفیات جدید و تحقیقات دیگر مورد استفاده قرار گیرند ؟ و چرا اساسا دانشمندان ما قرآن و حدیث را منبعی برای تحقیقات خود قرار نمی دهند ؟
موفق باشید

به نام خدا
سلام

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم

بخشی از مطالبی که در قرآن آمده و برای افراد عادی قابل درک باشد، مربوط به یوم القیامه است. پیش بینی هایی از ظهور وجودهایی در دوره های پایانی دنیا و نیز آخر عمر افراد در قرآن موجود است. مواردی مثل حاقه، غاشیه، قارعه، ساعه، ولدان مخلدون، فرشته های متوفی کننده و ... .
به ما گفته شده زندگی دنیا متاعی است در آخرت. این حرف مفاهیم زیادی پشت خود پنهان دارد.
در قرآن آمده "قتل الخراصون"، واقعا چند تا از ما این حرف را شنیده ایم و چند تا در مورد آن فکر کرده ایم، چه رسد به اینکه دروغ نگوییم. ولی باید دانست که واقعا این کلمه (کشته باد) تعلق می گیرد و صرفا یک شعار نیست و باید به این فکر کنیم که برای کسی که به او می گویند "کشته باد" چه اتفاقی از لحاظ روحی و جسمی می افتد.

یک نمونه پیش بینی (کاری که ممکن است انجام دهند) که معمولا نشنیده ایم:
"يا ايها الّذين اوتوا الكتب آمنوا بما نزّلنا مصدقا لما معكم من قبل ان نطمس وجوها فنردها على ادبارها"
ترجمه:"ای کسانی که شما را کتاب داده اند به آنچه به شما نازل کرده ایم که تصدیق کننده آنچه با شما است ایمان بیاورید قبل از آنکه چهره هایی را محو کنیم و به پشت سرشان بگردانیم"

اگر کسی با یقین به دستورهای قرآن عمل کند، کم کم دریچه هایی از علم برای او گشوده می شود. شاید کسی بگوید موارد بالا ربطی به علم ندارد. ولی واقعا مگر علم دنبال چه چیزی باید باشد؟ جز اینکه می خواهد مرگ را از انسان دور کند؟ جز اینکه برای راحتی ما انسانها قدم بر می دارند؟ در قرآن به شکل واضح راه های رسیدن به حیات باقی و داشتن زندگی مناسب برای ابد آمده است.

حامد;135675 نوشت:
کی این بی باوری دانشمندان مسلمان بی اعتقاد به عظمت قرآن و حدیث ، پایان می پذیرد تا از دریای علم این دو بهره مند شویم ؟ یک نظر به سوره نمل برای یک زیست شناس مسلمان می تواند منشا تحقیقات گسترده و ارزشمندی باشد . نظر شما چیست ؟


با سلام

جناب حامد بحث خوبی را کلید زدند

به نظر دانشمندان اسلامی امروزه علوم اسلام را فقط و فقط در علوم انسانی خلاصه می کنند و بس
و تا زمانی هم که علم نزد دانشمندان اسلامی علوم انسانی است ماجرا به همین منوال خواهد بود

نگاهی گذرا به تاریخ علمای اسلامی نشان می دهد که دانشمندان اسلامی صده های قبل علم را در علوم انسان منحصر نمی کردند و علومی چون طب و نجوم و هندسه و فیزیک و ........را هم از جمله علوم اسلامی می دانستند

اساسا حوزه های اسلامی اموزش و پرورش علوم را به عهده داشتند و فرقی بین علوم مختلف قایل نبودند

متاسفانه در صده های اخیر با تفرقه بین حوزه های اموزش و پرورش علوم که به نام های حوزه و دانشگاه نام گذاشته شد
علوم تجربی و ....از حوزه ها جدا شد و فقط و فقط علوم انسانی در حوزه ماندگار شد

این جدایی، دانشمندان اسلامی را در حوزه های علمیه به طرف علوم انسانی و دیگر دانشمندان را در دانشگاهها به طرف علوم تجربی سوق داده است

تا زمانی که دانشمندان اسلامی در حوزه های(حوزه و دانشگاه) متفاوت و جدا از هم به اموزش و پرورش علوم مشغولند
نتیجه همین است

سلام.
من فکر میکنم موضوع پیچیده تر از این حرف هاست. مشکل [فقط] این نیست که دانشمندان مسلمان در قرآن تفکر نمیکنند. اتفاقا برخی از آن ها بسیار هم معتقد به این اصل هستند و تولیداتی هم در این زمینه دارند. حتی دانشمندان خارجی هم بوده اند که از برخی اشارات قرآن، ملهم به مواردی شده اند که باعث اسلام آوردن آن ها شده. اما همه ی این ها هم دردهای اصلی رو از بشریت دوا نیمکنه.
مشکل اصلی و نکتۀ ظریفی که این بین تقریباً دیده نمیشه (حتی در حوزه های علمیه) این هست که تفکر در قرآن با چه ابزاری و با چه دیدگاهی انجام میشه. انحراف اصلی که در بین مسلمان ها رخ داده این هست که به جای تولید روش های صحیح تولید علم، فقط به منابع صحیح تولید علم توجه دارن. خب منابع اصلی که قرآن هست و عترت. اما روش بررسی این ها که باید بر اساسشون تولید علم صورت بگیره منبعث از مبانی علوم برآمده از فرهنگ اومانیستی غرب هست که نمیتونه با یک رویکرد صحیح به منابع اصیل اسلامی بپردازه و همین امر باعث شده که حتی وقتی به تفکر در قرآن هم میپردازیم از زاویۀ نگاه علوم طبیعی و علوم انسانی غرب به اون ها نگاه کنیم. و البته این باعث تولیداتی میشه اما هدف ما که بسط تمدن اسلامی بر اساس اصول حجیت آور استخراج شده از منابع اسلامیست رو نمیتونه تامین کنه.

سلام.

آذرخش;136636 نوشت:
قا برخی از آن ها بسیار هم معتقد به این اصل هستند و تولیداتی هم در این زمینه دارند. حتی دانشمندان خارجی هم بوده اند که از برخی اشارات قرآن، ملهم به مواردی شده اند که باعث اسلام آوردن آن ها شده.

ممنون میشم راهنمایی کنید.
مهندس a;136242 نوشت:
تا به حال دانشمندان (غربی و شرقی) با کمک قرآن چه چیزی کشف کرده اند؟

به یک نمونه از موارد خارجی و یک نمونه داخلی اشاره میکنم:

درمورد دانشمندان خارجی:
http://www.rohama.org/fa/pages/content.php?id=214

در مورد دانشمندان داخلی به نقل یک مورد از آیت الله هادوی تهرانی بسنده میکنم:

در مصاحبه ای که دکتر مجاهدی از دانشجویان دانشکده طب سنتی با ایشون انجام دادن اینطور میگن: دکتر اصفهانی به من گفتن که من یک زمانی سورۀ کهف رو که میخوندم دیدم در مورد اصحاب کهف، آنجایی که در غار به خواب رفتند، خداوند تعبیر کرده که: یضرب علی آذانهم. (یعنی به گوششان زده شد). ایشون همون معنای ظاهر آیه رو گرفت که میزنیم یعنی با ضربه میزنیم. ایشون میگفت که این سوال برای من پیدا شد که چه ربطی بین خواب و ضربه زدن به گوش وجود داره. این سوال مصدر یک کار علمی شد که ما بر اساس اون تونستیم به این نتیجه برسیم که در گوش نقاط حساسی وجود داره که این نقاط رو اگر با جریان های خفیف الکتریکی و یا ضربه تحریک کنیم، شخص به خواب میره. در پی این تحقیقات کشف کردیم که چینی ها برخی از این نقاط رو در طب سوزنی کشف کره اند و ما چند تا نقطه جدید رو هم پیدا کردیم و در قالب مقاله (paper) در مجامع بین المللی عرضه کردیم.

من فایل صوتی این مصاحبه رو دارم.

البته در مورد دیگه هم خودم از دکتر شاهین فرهنگ شنیدم که میگفتن وقتی دانشجو بودن ( فکر کنم در دانشگاه هاروارد) دیدن که اونجا گروهی از دانشمندان رو مامور کردن به مطالعه منابع ما مثل طب النبی و طب الصادق تا از دل اون ها سوژه ها علمی رو دربیارن و تحقیق کنن. و همچنین ایشون میگفتن که همون گروه ها اصلا ما رو به عنوان مسلمون قبول نداشتن چون فکر میکردن که نه اطلاعی از منابع اسلامی داریم و نه اعتقادی! و البته باز هم خود ایشون میگفتن که همون موقع در کلاس ها روانشناسی به مطالب مطرح شده در روانشناسی جدید ایراد میکردند و این کارو با استفاده از احادیث و قرآن انجام میدادن و اون موقع حرفهاشون مقبول واقع نمیشد اما الان به همون حرفا رسیدن.

[="Blue"]سلام.

آذرخش;136644 نوشت:
ما بر اساس اون تونستیم به این نتیجه برسیم که در گوش نقاط حساسی وجود داره که این نقاط رو اگر با جریان های خفیف الکتریکی و یا ضربه تحریک کنیم، شخص به خواب میره.

ممنون از توضیحات, البته ارتباط گوش داخلی و مغز که همه اتفاقات مهم اونجا میوفته بسیار نزدیکه. من چون پزشک نیستم اظهار نظر علمی ندارم. خوب میشد اگه paperمورد نظر هم موجود بود و نیز نشون میدادن قبل از قرآن در علوم باستانی و سنتی صحبتی از این نشده بوده.

این لینک راجع به نقاطی از بدن هست که با فشار دادن اونها میتونید آروم بشید(البته به ادعای نویسنده) و یا بخاب برید:
http://www.ehow.com/how_4422401_find-sleep-inducing-pressure-points.html[/]

سلام.

ببینید اصلا موضوع این ها نیست. بحث اینه که فقط تفکر در قرآن نیست که مهمه بلکه چگونگی تفکر و یا بعبارتی «روش» هست که مهمه. وگرنه هم دانشمندان خارجی و هم داخلی ممکنه از آیات و روایات به مطالبی برسن و تولیداتی هم داشته باشن. اما بر اساس اینکه از کدام روش تونستن این تولیدات رو استخراج کنن باعث میشه بسط تمدنی موافق با همون روش ایجاد بشه. بعبارت ساده تر اگر این تولیدات بر اساس نوع نگاه علوم دانشگاهی رایج اتفاق بیوفته (همانطور که در مثال های گفته شده اتفاق افتاده) چون نوع نگاه، منبعث از نگاه پوزتیویستی به عالم هست و روش استنباط و روش تجربه هم، شکل گرفته در دامن همین نگاه هست، چه مسلمان باشیم و چه نباشیم باعث توسعۀ اجزاء علوم دانشگاهی مدرن و به تبع اون باعث توسعۀ تمدن مدرن (غرب) شده ایم!! هرچند که منابع ما اسلامی بوده. این یکی از عمده دلایل سرکار رفتن مسلمانان در مسالۀ تولید علم بوده و هنوز هم به قوت خود پابرجاست. و من فکر میکنم که بزرگترین قله ای که امت اسلام باید اون رو فتح کنه شکسته شدن همین نگاه غلط هست.

طاها;136620 نوشت:
تا زمانی که دانشمندان اسلامی در حوزه های(حوزه و دانشگاه) متفاوت و جدا از هم به اموزش و پرورش علوم مشغولند

سلام
با تشکر از طاهای عزیز
اما مشکل بزرگتر آنستکه دانشمندان دانشگاهی ما به قرآن و حدیث صرفا به عنوان منابع علوم انسانی نگاه می کنند در حالیکه یک مراجعه ساده به قرآن و روایات نشان می دهد ولو به طور غیرمقصود ( به ظاهر ) مباحث علوم تجربی نیز در این دو منبع عظیم منعکس شده است که می تواند مبنای تحقیقات شایسته ای در زمینه های مختلف باشد
موفق باشید

آذرخش;136636 نوشت:
مشکل اصلی و نکتۀ ظریفی که این بین تقریباً دیده نمیشه (حتی در حوزه های علمیه) این هست که تفکر در قرآن با چه ابزاری و با چه دیدگاهی انجام میشه. انحراف اصلی که در بین مسلمان ها رخ داده این هست که به جای تولید روش های صحیح تولید علم، فقط به منابع صحیح تولید علم توجه دارن. خب منابع اصلی که قرآن هست و عترت. اما روش بررسی این ها که باید بر اساسشون تولید علم صورت بگیره منبعث از مبانی علوم برآمده از فرهنگ اومانیستی غرب هست که نمیتونه با یک رویکرد صحیح به منابع اصیل اسلامی بپردازه و همین امر باعث شده که حتی وقتی به تفکر در قرآن هم میپردازیم از زاویۀ نگاه علوم طبیعی و علوم انسانی غرب به اون ها نگاه کنیم. و البته این باعث تولیداتی میشه اما هدف ما که بسط تمدن اسلامی بر اساس اصول حجیت آور استخراج شده از منابع اسلامیست رو نمیتونه تامین کنه.

سلام
بحث ما در علوم انسانی نیست هرچند قرآن و حدیث اصیلترین منبع این علومند بلکه بحث ما در علوم تجربی غیر انسانی است . ما می گوییم چرا نباید از گزاره های علمی قرآن و حدیث ولو اینکه بطور غیر مقصود ( ظاهرا ) مطرح شده اند برای تحقیقات علمی استفاده کرد . مثلا این آیه شریفه : "یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب" نمی تواند برای یک ستاره شناس یا فیزیک دان مبنای تحقیقاتی عمیق باشد ؟
موفق باشید

سلام ... بحث بنده به هیچ عنوان متوقف در علوم انسانی نیست. بلکه مدعی این هستم که علم به معنای جامع آن در تمام عرصه ها و حوزه ها در صورتی حقیقتا نافع بشری است که بر اساس چارچوب های استخراج شده از دین شکل گرفته باشه. قطعا چنین دیدگاهی با سوء تفاهم های بسیاری در جامعه ما روبرو میشه چون در خیلی موارد الگویی در ذهن ندارند و این خلاء باعث میشه که به رد این دیدگاه بپردازن. آیه ای که ذکر کردید میتونه سوژ ه ای برای تحقیق همه دانشمندان قرار بگیره. یک مثال میزنم. شما میدونید فرق بین طب سنتی و گیاه درمانی مدرن چیه؟ هر دوی این علوم به تحقیق بر روی گیاهان میپردازن. یعنی منبع مشترک دارن! اما اون چیزی که باعث تفاوت نتایج و کارآیی های این دو میشه، یکی روش متفاوت تحقیق هست و دیگری نظام متفاوت علمی که این تجربیات در آن به کار گرفته میشه. در مورد این آیه هم به همین منوال هست. یعنی ستارگان، درختان، کوه ها، انسان ها، آیات قرآن و احادیث میتونن مورد تحقیق همه نوع تفکر قرار بگیرن و در همه اون ها هم به نتایجی منجر بشه اما بحث بر اینه که کدام نتیجه میتونه سعادت انسان رو تامین کنه. ما میگیم که فقط اون نگاهی که تفسیر درست از هستی داره میتونه باعث نتیجه دلخواه بشه و این تفسیر فقط در گرو نگاه دینی به عالم هست. حتی در ریاضیات!

سلام.
آذرخش عزیز.
تا اونجایی که من میدونم روش تحقیق علمی مثلا در زمینه فیزیک چیز ثابتیه. حدس. آزمایش .بررسی عوامل تاثیرگذار.کم و زیاد کردن اونها و در آخر نتیجه گیری و ارتباط بین متغیر ها.
روش تحقیق دیگه ای هم مگه هست؟(در زمینه علوم تجربی)

آذرخش;136689 نوشت:
سلام ... بحث بنده به هیچ عنوان متوقف در علوم انسانی نیست. بلکه مدعی این هستم که علم به معنای جامع آن در تمام عرصه ها و حوزه ها در صورتی حقیقتا نافع بشری است که بر اساس چارچوب های استخراج شده از دین شکل گرفته باشه. قطعا چنین دیدگاهی با سوء تفاهم های بسیاری در جامعه ما روبرو میشه چون در خیلی موارد الگویی در ذهن ندارند و این خلاء باعث میشه که به رد این دیدگاه بپردازن. آیه ای که ذکر کردید میتونه سوژ ه ای برای تحقیق همه دانشمندان قرار بگیره. یک مثال میزنم. شما میدونید فرق بین طب سنتی و گیاه درمانی مدرن چیه؟ هر دوی این علوم به تحقیق بر روی گیاهان میپردازن. یعنی منبع مشترک دارن! اما اون چیزی که باعث تفاوت نتایج و کارآیی های این دو میشه، یکی روش متفاوت تحقیق هست و دیگری نظام متفاوت علمی که این تجربیات در آن به کار گرفته میشه. در مورد این آیه هم به همین منوال هست. یعنی ستارگان، درختان، کوه ها، انسان ها، آیات قرآن و احادیث میتونن مورد تحقیق همه نوع تفکر قرار بگیرن و در همه اون ها هم به نتایجی منجر بشه اما بحث بر اینه که کدام نتیجه میتونه سعادت انسان رو تامین کنه. ما میگیم که فقط اون نگاهی که تفسیر درست از هستی داره میتونه باعث نتیجه دلخواه بشه و این تفسیر فقط در گرو نگاه دینی به عالم هست. حتی در ریاضیات!

سلام
بنده با تصوری که از مطلب مورد ادعای خودم دارم هیچ مشکلی نمی بینم که روشهای نوین در تحقیقات علمی با دقتهای نظری در متون مرجع همراه شود بلکه باید هم ، چنین باشد .
و اما در مورد سعادت بخشی علوم هم باید عرض کنم که بیش از اینکه اصل علوم تجربی یا نحوه بدست آوردن آنها در سعادت نقش داشته باشد قرار دادن یا ندادن آنها در یک نظام فکری حقیقت گرا مهم است . به عبارتی دیگر مهم نیست که جناب انشتین از چه روشی فرمول ای مساوی ام سی به توان دو را بدست آورده و خیلی مهم نیست که موضوع این فرمول چقدر ارزش علمی داشته باشد بلکه مهم اینستکه ما این فرمول را بیانگر یک سنت تکوینی بدانیم که خالق هستی بر دنیای مادی حاکم فرموده است . این فرمول از این جهت مهم است که ما را به نظام خارق العاده هستی که جلوه حقیقت اوست راهنمایی می کند .
و به عبارتی : مهم آنستکه که ما علوم کسب شده را ابزار تکاثر دنیوی کنیم یا ابزار کوثر معنوی ؟
موفق باشید

سلام



مشکل همراه شدن روش های نوین (نوین به معنای مدرن به معنای منبعث شده از نوع نگاه پوزتیویستی به هستی است) با متون مرجع اسلامی این هست که تفسیری را که مد نظر جهانبینی اسلامی است به نفع نگاه مدرن تحریف می کنه و تفسیر دلخواه خودش رو ارائه میده. مثلا بارها شنیدیم که دانشمندان اسلامی بر اساس نگاه خاص علوم دانشگاهی، بحث شیطان رو تا حد میکروب تنزل دادن!! این همون آفت مطالعه کتب مرجع اسلامی از زاویه نگاه علوم جدید است.



اینکه فرمودید: « بیش از اینکه اصل علوم تجربی یا نحوه بدست آوردن آنها در سعادت نقش داشته باشد قرار دادن یا ندادن آنها در یک نظام فکری حقیقت گرا مهم است .» در صورتی میتونه مورد قبول واقع بشه که امر تجربه، قاعده مند نباشه. بعنوان مثال: در تاریخ نقل شده که یک روزی مردی شاهد نزاع بین یک پرنده و مار بوده و میبینه که اون پرنده بعد از هر بار نیش خوردن از یک گیاه خاصی مصرف میکنه و دوباره به نزاعش ادامه میده. میره و اون گیاه رو میکنه و وقتی پرنده دوباره برمیگرده میبینه گیاه نیست و همونجا میوفته و میمیره. از این مشاهده، فرد می فهمه که این گیاه اثر ضد سم مار داره. این یک مشاهدۀ بی قاعده است یعنی بدون اینکه مکتب یا ایدئولوژی خاصی بخواد مانع از مشاهده و تجربه فرد بشه، شاهد یک اتفاق عریان در طبیعت هست. این تجربه میتونه به نظام های فکری مختلف وارد بشه و منجر به نتایج مختلف بشه. در این صورت اگر نظام فکری، حقیقت گرا باشه میتونه از این تجربه درست استفاده کنه. اما موضوع این هست که امروزه ما شاهد چنین تجربیاتی نیستیم بلکه خود امر تجربه قاعده مند شده است و قبل از اینکه شما بخواهید تجربه ای داشته باشید ابتدا با یک نوع تفسیر خاص از هستی آشنا میشوید که باید بر اساس همان تفسیر به امر تجربه مبادرت نمایید. مثلا وقتی میخواهید در مورد انسان و روش های درمان او به تجربه و تحقیق بپردازید ابتدا باید مفاهیم مورد نظر طب کلاسیک را از تعریف انسان گرفته تا نوع ارتباطاتی که در جسمش هست درذهن خودتان وارد کنید و وقتی ذهنیت مورد نظر این سیستم را پیدا کردید بر اساس اصول پذیرفته شدۀ همین سیستم اقدام به کار علمی و تجربه کنید. و در صورتی که از این قاعده خارج شوید، روش تجربه شما «غیر علمی» تلقی خواهد شد. حال شما ببینید، وقتی تعریف طب کلاسیک از موضوع علم طب که انسان است غلط باشد، با همان تعریف غلط از انسان به مطالعه او میپردازند و بر اساس همان دید اشتباه به تعریف سلامتی و بیماری او میپردازند و بر اساس همین تحلیل غلط هم نسخه میدهند.



در مورد جناب انیشتین یا نیوتون و .... اولا دقت کنید که ایشان این فرمول ها رو کشف نکرده اند بلکه اختراع کرده اند! به این معنا که مثلا وقتی جناب نیوتون به پدیدۀ حرکت نگاه کرده، حقیقت حرکت را کشف نکرده بلکه به تفسیر آن پرداخته. یعنی این فرمول هایی که در دانشگاه به عنوان فرمول نیوتون معروف شده اند حاصل تفسیر نیوتون از بحث حرکت است نه مبین حقیقی بحث حرکت. پس با عوض شدن تفسیر ما از هستی و بحث حرکت، فرمول ها و یا قواعد ما هم تغییر خواهد کرد. آن چیزی که مورد انتقاد ماست این است که نوع تفسیر نیوتون از بحث حرکت، باطل است و اگر آن را باور کنیم در حصار آن محدود خواهیم شد. در واقع کرات و اجرام آسمانی با قوانینی نیوتون حرکت نمیکنند بلکه نگاه نیوتونی به عالم باعث این تفسیر خاص میشود. قطعا این موضوع با سوال های فراوانی روبرو خواهد شد مثل اینکه اگر تفسیر ما عوض شود آیا سیب از درخت با سرعت دیگری سقوطخواهد کرد؟! و آیا مثلا چه تفسیر دیگری از حرکت میتوان ارائه داد؟ تمام این سوالات در جای خود قابل بحثند اما موضوع اساسی این است که کدام راه حق است و کدام باطل. وقتی این معلوم شد میتوانیم به بقیه موارد هم بپردازیم. بعنوان مثال اگر تفسیر ما از حرکت، تحت قاعدۀ « کل شیء یرجع الی اصله» قرار بگیرد کارایی ها و قواعد ما در بحث حرکت بسیار متفاوت از آن چیزی خواهد شد که الان مورد بحث است، بعنوان مثال اگر یک عقرب شخصی را در یک بیابان بدون هیچ امکاناتی بگزد شما نمیتوانید از فرمول نیوتون برای درمان او استفاده کنید و اصلا موضوع این فرمول هم چنین چیزی نیست اما بر اساس این قاعده ممکن است بتوانید. زهر عقرب به اصل آن برمیگردد که خود عقرب است (با روشی که طب سنتی اعمال میکند، بدون نیاز به هیچ داروی دیگر) و سیب هم به اصلش در جایگاه طبیعی که مرکز زمین است برمیگردد و انسان هم جسمش به اصلش و روحش به اصلش باز میگردد. بر این اساس اصلا یک دنیای کاملا متفاوت در جلوی ما باز خواهد شد که نحوه نگرش به هستی در آن متفاوت از امروز است و بر اساس آن نوع دیگری از علوم، مهندسی خواهند شد. مثلا شاید ما در علوم اسلامی به فیزیک نرسیم یعنی در علم نجوم و علم عدد و علم حروف، تمام نیازهای ما از مباحثی که الان به عنوان فیزیک دارند تدریس میشوند مرتفع شود.



پس فرمول اینیشتین ما را به نظام خارق العاده هستی که جلوه حقیقت اوست راهنمایی نمی کند بلکه به تفسیر خود از عالم رهنمون میکند. و این دقیقا در مقابل حقیقت قرار میگیرد و باعث متوهم شدن انسان میگردد. قبلا گفتم که تفاسیر مختلف، نتایج مختلف دارند و به این معنا نیست که مثلا اگر نور را بر طبق قاعدۀ مورد بحث تحلیل کنید لزوما جواب دیگری غیر از آنچه ادعا کرده بگیرید. اما نکته اصلی ما این بود که این به اصطلاح « نگاه درون سیستمی» است. یعنی شما بر اساس مفاهیم و قواعد تعریف شده در این سیستم، همان نتایج مورد نظر آن سیستم را میگیرید. در حالی که خود آن سیستم باطل است. این نوع نگاه به هستی غلط است و نتایج آن باعث بعد از معرفت حقیقی به عالم میشود و مانع عبودیت انسان میشود.

جناب مهندس a روش تحقیقی که فرمودید مورد استفاده علوم رایج هست و این روش تحقیق در علوم اسلامی تغییر میکنه. بحثش خیلی تخصصی هست اما اگر علاقه مند هستید ، فرهنگستان علوم اسلامی (به ریاست حجت الاسلام سید محمد مهدی میرباقری) که در قم هست در این زمینه ها فعالیت داره. البته بصورت خیلی تخصصی داره کار میکنه و مفاهیمشون فعلا برای خیلی ها قابلا فهم نیست چون هم جدیده و هم سخت.

آذرخش;136974 نوشت:
مشکل همراه شدن روش های نوین (نوین به معنای مدرن به معنای منبعث شده از نوع نگاه پوزتیویستی به هستی است) با متون مرجع اسلامی این هست که تفسیری را که مد نظر جهانبینی اسلامی است به نفع نگاه مدرن تحریف می کنه و تفسیر دلخواه خودش رو ارائه میده. مثلا بارها شنیدیم که دانشمندان اسلامی بر اساس نگاه خاص علوم دانشگاهی، بحث شیطان رو تا حد میکروب تنزل دادن!! این همون آفت مطالعه کتب مرجع اسلامی از زاویه نگاه علوم جدید است. اینکه فرمودید: « بیش از اینکه اصل علوم تجربی یا نحوه بدست آوردن آنها در سعادت نقش داشته باشد قرار دادن یا ندادن آنها در یک نظام فکری حقیقت گرا مهم است .» در صورتی میتونه مورد قبول واقع بشه که امر تجربه، قاعده مند نباشه. بعنوان مثال: در تاریخ نقل شده که یک روزی مردی شاهد نزاع بین یک پرنده و مار بوده و میبینه که اون پرنده بعد از هر بار نیش خوردن از یک گیاه خاصی مصرف میکنه و دوباره به نزاعش ادامه میده. میره و اون گیاه رو میکنه و وقتی پرنده دوباره برمیگرده میبینه گیاه نیست و همونجا میوفته و میمیره. از این مشاهده، فرد می فهمه که این گیاه اثر ضد سم مار داره. این یک مشاهدۀ بی قاعده است یعنی بدون اینکه مکتب یا ایدئولوژی خاصی بخواد مانع از مشاهده و تجربه فرد بشه، شاهد یک اتفاق عریان در طبیعت هست. این تجربه میتونه به نظام های فکری مختلف وارد بشه و منجر به نتایج مختلف بشه. در این صورت اگر نظام فکری، حقیقت گرا باشه میتونه از این تجربه درست استفاده کنه. اما موضوع این هست که امروزه ما شاهد چنین تجربیاتی نیستیم بلکه خود امر تجربه قاعده مند شده است و قبل از اینکه شما بخواهید تجربه ای داشته باشید ابتدا با یک نوع تفسیر خاص از هستی آشنا میشوید که باید بر اساس همان تفسیر به امر تجربه مبادرت نمایید. مثلا وقتی میخواهید در مورد انسان و روش های درمان او به تجربه و تحقیق بپردازید ابتدا باید مفاهیم مورد نظر طب کلاسیک را از تعریف انسان گرفته تا نوع ارتباطاتی که در جسمش هست درذهن خودتان وارد کنید و وقتی ذهنیت مورد نظر این سیستم را پیدا کردید بر اساس اصول پذیرفته شدۀ همین سیستم اقدام به کار علمی و تجربه کنید. و در صورتی که از این قاعده خارج شوید، روش تجربه شما «غیر علمی» تلقی خواهد شد. حال شما ببینید، وقتی تعریف طب کلاسیک از موضوع علم طب که انسان است غلط باشد، با همان تعریف غلط از انسان به مطالعه او میپردازند و بر اساس همان دید اشتباه به تعریف سلامتی و بیماری او میپردازند و بر اساس همین تحلیل غلط هم نسخه میدهند. در مورد جناب انیشتین یا نیوتون و .... اولا دقت کنید که ایشان این فرمول ها رو کشف نکرده اند بلکه اختراع کرده اند! به این معنا که مثلا وقتی جناب نیوتون به پدیدۀ حرکت نگاه کرده، حقیقت حرکت را کشف نکرده بلکه به تفسیر آن پرداخته. یعنی این فرمول هایی که در دانشگاه به عنوان فرمول نیوتون معروف شده اند حاصل تفسیر نیوتون از بحث حرکت است نه مبین حقیقی بحث حرکت. پس با عوض شدن تفسیر ما از هستی و بحث حرکت، فرمول ها و یا قواعد ما هم تغییر خواهد کرد. آن چیزی که مورد انتقاد ماست این است که نوع تفسیر نیوتون از بحث حرکت، باطل است و اگر آن را باور کنیم در حصار آن محدود خواهیم شد. در واقع کرات و اجرام آسمانی با قوانینی نیوتون حرکت نمیکنند بلکه نگاه نیوتونی به عالم باعث این تفسیر خاص میشود. قطعا این موضوع با سوال های فراوانی روبرو خواهد شد مثل اینکه اگر تفسیر ما عوض شود آیا سیب از درخت با سرعت دیگری سقوطخواهد کرد؟! و آیا مثلا چه تفسیر دیگری از حرکت میتوان ارائه داد؟ تمام این سوالات در جای خود قابل بحثند اما موضوع اساسی این است که کدام راه حق است و کدام باطل. وقتی این معلوم شد میتوانیم به بقیه موارد هم بپردازیم. بعنوان مثال اگر تفسیر ما از حرکت، تحت قاعدۀ « کل شیء یرجع الی اصله» قرار بگیرد کارایی ها و قواعد ما در بحث حرکت بسیار متفاوت از آن چیزی خواهد شد که الان مورد بحث است، بعنوان مثال اگر یک عقرب شخصی را در یک بیابان بدون هیچ امکاناتی بگزد شما نمیتوانید از فرمول نیوتون برای درمان او استفاده کنید و اصلا موضوع این فرمول هم چنین چیزی نیست اما بر اساس این قاعده ممکن است بتوانید. زهر عقرب به اصل آن برمیگردد که خود عقرب است (با روشی که طب سنتی اعمال میکند، بدون نیاز به هیچ داروی دیگر) و سیب هم به اصلش در جایگاه طبیعی که مرکز زمین است برمیگردد و انسان هم جسمش به اصلش و روحش به اصلش باز میگردد. بر این اساس اصلا یک دنیای کاملا متفاوت در جلوی ما باز خواهد شد که نحوه نگرش به هستی در آن متفاوت از امروز است و بر اساس آن نوع دیگری از علوم، مهندسی خواهند شد. مثلا شاید ما در علوم اسلامی به فیزیک نرسیم یعنی در علم نجوم و علم عدد و علم حروف، تمام نیازهای ما از مباحثی که الان به عنوان فیزیک دارند تدریس میشوند مرتفع شود. پس فرمول اینیشتین ما را به نظام خارق العاده هستی که جلوه حقیقت اوست راهنمایی نمی کند بلکه به تفسیر خود از عالم رهنمون میکند. و این دقیقا در مقابل حقیقت قرار میگیرد و باعث متوهم شدن انسان میگردد. قبلا گفتم که تفاسیر مختلف، نتایج مختلف دارند و به این معنا نیست که مثلا اگر نور را بر طبق قاعدۀ مورد بحث تحلیل کنید لزوما جواب دیگری غیر از آنچه ادعا کرده بگیرید. اما نکته اصلی ما این بود که این به اصطلاح « نگاه درون سیستمی» است. یعنی شما بر اساس مفاهیم و قواعد تعریف شده در این سیستم، همان نتایج مورد نظر آن سیستم را میگیرید. در حالی که خود آن سیستم باطل است. این نوع نگاه به هستی غلط است و نتایج آن باعث بعد از معرفت حقیقی به عالم میشود و مانع عبودیت انسان میشود.

سلام
همه این مطالب نشان دهنده آنستکه صاحبان همتهای بلندی مثل شما برای رهایی از نگاه سکولار به علم دغدغه دارند اما باید توجه داشت که رد مبانی نظری علوم تجربی امروز که جنبه جهان بینی ، انسان شناسی و امثال آن دارد به معنای رد تمام شیوه ها و روشها نیست چه اینکه یک شیوه صحیح منطقی در تحقیقات علمی می تواند غیر متاثر از جهان بینی ها باشد .
و اما اینکه فرمودید نوع نگاه ما به پدیده ها منجر به اختراع نتایج مختلف می شود هیچ بعید نیست اما مستلزم نفی نگاه خاصی هم نیست چه اینکه موجودات و قوانین عالم جلوه حقیقتی هستند که بیکران در بیکران جلوه متفاوت دارد پس هیچ اشکالی ندارد در یک موضوع مثل حرکت دهها نگاه و دهها نتیجه متفاوت علمی باشد
موفق باشید

با سلام

حامد;137245 نوشت:
باید توجه داشت که رد مبانی نظری علوم تجربی امروز که جنبه جهان بینی ، انسان شناسی و امثال آن دارد به معنای رد تمام شیوه ها و روشها نیست چه اینکه یک شیوه صحیح منطقی در تحقیقات علمی می تواند غیر متاثر از جهان بینی ها باشد .


جناب حامد، فرض کنیم یک شیوه ای در یک تحقیقی، غیر متاثر از نوعی جهانبینی اتخاذ شود.


اولاً: این شیوه چگونه اتخاذ شده؟ اتفاقی و شانسی؟

ثانیاً: از کجا فهمیدید که این شیوه منطقی و صحیح است؟


توجه کنید که این شیوه، هرچه که باشد، صحت آن را سیستمی تعیین می کند که آن را به کار گرفته است، پس ما بدون بررسی آن سیستم نمی توانیم حکمی صادر کنیم. اگر هم بگویید آن شیوه جزو محدودۀ عقل ابزاری مشترک بشری بوده، پس باید توجه داشته باشید که آن شیوه وقتی منجر به تولید علم می شود که در یک سیستم به کار گرفته شود و به نتیجه برسد. پس اگر این سیستم حقیقت گرا نباشد آن شیوه نیز به تولید علم نافع نخواهد رسید. و بحث ما اینجا همین است که آنچه در دنیای مدرن اتفاق افتاده تولید علم نیست.



حامد;137245 نوشت:
و اما اینکه فرمودید نوع نگاه ما به پدیده ها منجر به اختراع نتایج مختلف می شود هیچ بعید نیست اما مستلزم نفی نگاه خاصی هم نیست چه اینکه موجودات و قوانین عالم جلوه حقیقتی هستند که بیکران در بیکران جلوه متفاوت دارد پس هیچ اشکالی ندارد در یک موضوع مثل حرکت دهها نگاه و دهها نتیجه متفاوت علمی باشد





اگر اینطور است پس چرا در مورد علوم انسانی معتقد به نگاه های مختلف نیستید و برخی را رد میکنید؟ ... دلیل این است که تعاریف آن را مغایر با تعاریف مسلّم دین میبینید. پس هر نگاهی به انسان را جایز نمی دانید. حال چطور میشود وقتی که به کتاب هستی میرسید با تفاسیر مختلف از هستی اینقدر با ملایمت برخورد میکنید؟ بحث این نیست که نباید ده ها نتیجه علمی وجود داشته باشد، بحث بر سر این است که هر نتیجه ای مقبول نیست و نتایجی که امروزه در دانشگاه ها شاهد آن هستیم از همین نوعند. به همین دلیل است که هرچه تکنولوژی پیشرفت می کند انسان ها از خدا دورتر میشوند و به همین دلیل است که میبینید بر دانشگاه ها نوعی جو بی دینی و دین گریزی و ارزش گریزی حاکم میشود. وقتی استغنای موجود در باطن این علوم در جان دانشجویان اثر میکند، نتیجه آن میشود که در عین مسلمان بودن، اسلامی فکر نمی کنند و در عین مسلم بودن، غربی می اندیشند. در دانشکده های فنی که دیگر علوم انسانی تدریس نمیشود پس آنجا چرا اینگونه است؟!

آذرخش;137543 نوشت:
جناب حامد، فرض کنیم یک شیوه ای در یک تحقیقی، غیر متاثر از نوعی جهانبینی اتخاذ شود. اولاً: این شیوه چگونه اتخاذ شده؟ اتفاقی و شانسی؟ ثانیاً: از کجا فهمیدید که این شیوه منطقی و صحیح است؟ توجه کنید که این شیوه، هرچه که باشد، صحت آن را سیستمی تعیین می کند که آن را به کار گرفته است، پس ما بدون بررسی آن سیستم نمی توانیم حکمی صادر کنیم. اگر هم بگویید آن شیوه جزو محدودۀ عقل ابزاری مشترک بشری بوده، پس باید توجه داشته باشید که آن شیوه وقتی منجر به تولید علم می شود که در یک سیستم به کار گرفته شود و به نتیجه برسد. پس اگر این سیستم حقیقت گرا نباشد آن شیوه نیز به تولید علم نافع نخواهد رسید. و بحث ما اینجا همین است که آنچه در دنیای مدرن اتفاق افتاده تولید علم نیست.

سلام
ضمن اینکه به وجود روشهای متعدد اینطوری باور دارم عرض می کنم تصور شما از حاکمیت نظام سکولار بر غرب یک تصور مطابق با واقعی نیست . تاریخ غرب یک تاریخ کاملا جدا از خدا و معنویت نبوده و نیست . همین نیوتن و انشتین خود سخت به خدا معتقد بوده اند . امروز هم چنین افرادی در غرب کم نیستند .

آذرخش;137543 نوشت:
اگر اینطور است پس چرا در مورد علوم انسانی معتقد به نگاه های مختلف نیستید و برخی را رد میکنید؟ ... دلیل این است که تعاریف آن را مغایر با تعاریف مسلّم دین میبینید. پس هر نگاهی به انسان را جایز نمی دانید. حال چطور میشود وقتی که به کتاب هستی میرسید با تفاسیر مختلف از هستی اینقدر با ملایمت برخورد میکنید؟ بحث این نیست که نباید ده ها نتیجه علمی وجود داشته باشد، بحث بر سر این است که هر نتیجه ای مقبول نیست و نتایجی که امروزه در دانشگاه ها شاهد آن هستیم از همین نوعند. به همین دلیل است که هرچه تکنولوژی پیشرفت می کند انسان ها از خدا دورتر میشوند و به همین دلیل است که میبینید بر دانشگاه ها نوعی جو بی دینی و دین گریزی و ارزش گریزی حاکم میشود. وقتی استغنای موجود در باطن این علوم در جان دانشجویان اثر میکند، نتیجه آن میشود که در عین مسلمان بودن، اسلامی فکر نمی کنند و در عین مسلم بودن، غربی می اندیشند. در دانشکده های فنی که دیگر علوم انسانی تدریس نمیشود پس آنجا چرا اینگونه است؟!

نفی برخی موارد مانع قبول برخی دیگر نیست . لذا در خیلی از مسائل دینی و معرفتی نگاههای مختلف پذیرفته شده است . می توانید این را در تفسیر آیات قرآن هم بخوبی بیابید .
موفق باشید

سلام

حامد;137560 نوشت:
ضمن اینکه به وجود روشهای متعدد اینطوری باور دارم عرض می کنم تصور شما از حاکمیت نظام سکولار بر غرب یک تصور مطابق با واقعی نیست . تاریخ غرب یک تاریخ کاملا جدا از خدا و معنویت نبوده و نیست . همین نیوتن و انشتین خود سخت به خدا معتقد بوده اند . امروز هم چنین افرادی در غرب کم نیستند .

جناب حامد، غربی که شما ذکر میکنید مغرب جغرافی است! بلکه منظور از غرب، مغرب جغرافیای اندیشه است. از این رو میتوان افراد بسیاری را در شرق عالم پیدا کرد که غربی می اندیشند، همانگونه که افرادی در غرب عالم زندگی می کنند اما غربی نمی اندیشند. پس تاریخ غرب به معنای غرب جغرافیایی، کاملا جدای از خدا نبوده ، هرچند که سکولاریسم در آنجا نمود بسیاری پیدا کرده . عملا این دو غرب را بر هم منطبق کرده.

اما بحث خداباوری نیوتون و انیشتین را بهتر است در لفظ محدود نکنید. توجه کنید که در واقع، خدای همۀ ما الله است، اما آنچه ما میپرستیم همیشه الله نیست. باید پرسید که انیشتین و نیوتون به کدام خدا معتقد بودند، آیا به الله معتقد بودند که متصف به صفات ذکر شده در منابع اسلامی است یا نه به God معتقد بودند با صفات مورد نظر خودشان.

توجه کنید که ما یک «خدای معبود» داریم و یک «خدای موجود». نتیجۀ ایمان به این دو خدا متفاوت است. اگر به خدای معبود برسیم، پس ملزم به عبادت او هستیم در همه حال (حتی در تولید علم هم باید عبد او باشیم و از راه او تبعیت کنیم) اما اگر به خدای موجود برسیم فقط به بزرگی از او یاد میکنیم اما در هیچ کاری او را داخل نمیکینیم! به وقت تولید علم، وحی او را غیر علمی شمرده و حذف میکنیم با وجودی که به وجود او معترفیم اما به هر حال، خدای ما خدای معبود نیست.

وقتی گالیله از درون تلسکوپ به عالم نگاه کرد، خدا را دید، اما کدام خدا؟ خدایی که معاذالله ریاضیدان بسیار قهاری است! ... وقتی نیوتون از عالم یک تفسیر مکانیکی ارائه داد، سوالی برایش پیش امد که هیچ گاه نتوانست پاسخ بگوید و آن این بود که در این دنیایی که من شرح کرده ام، خدا کجا قرار میگیرد؟! در واقع خود نیوتون فهمید که ایرادی وجود دارد اما نتوانست به آن فائق بیاید. امروز ما میگوییم نیوتون خداپرست بود اما خود این نیوتون خداپرست خوب میدانست که در دنیایی که ترسیم کرده دیگر خدا جایی ندارد.

حامد;137560 نوشت:
نفی برخی موارد مانع قبول برخی دیگر نیست . لذا در خیلی از مسائل دینی و معرفتی نگاههای مختلف پذیرفته شده است . می توانید این را در تفسیر آیات قرآن هم بخوبی بیابید .

ما از نفی مواردی صحبت میکنیم که از اصل با نگاه توحیدی متغایر باشند. شما هیچ گاه چنین مواردی را در تفسیر آیات قبول نخواهید کرد. اگر شما غرب را به آن معنا که هست تعریف کنید دیگر نمیتوانید مدعی صدور علم از آن باشید. چون غرب، مقوله ایست که باطن آن، استغنای از اسم رب است. وقتی این استغنا حاصل شد، دیگر اتصالی به اسم رب وجود ندارد که بخواهد تولیدات الهی داشته باشد.

آذرخش;137660 نوشت:
جناب حامد، غربی که شما ذکر میکنید مغرب جغرافی است! بلکه منظور از غرب، مغرب جغرافیای اندیشه است. از این رو میتوان افراد بسیاری را در شرق عالم پیدا کرد که غربی می اندیشند، همانگونه که افرادی در غرب عالم زندگی می کنند اما غربی نمی اندیشند. پس تاریخ غرب به معنای غرب جغرافیایی، کاملا جدای از خدا نبوده ، هرچند که سکولاریسم در آنجا نمود بسیاری پیدا کرده . عملا این دو غرب را بر هم منطبق کرده. اما بحث خداباوری نیوتون و انیشتین را بهتر است در لفظ محدود نکنید. توجه کنید که در واقع، خدای همۀ ما الله است، اما آنچه ما میپرستیم همیشه الله نیست. باید پرسید که انیشتین و نیوتون به کدام خدا معتقد بودند، آیا به الله معتقد بودند که متصف به صفات ذکر شده در منابع اسلامی است یا نه به god معتقد بودند با صفات مورد نظر خودشان. توجه کنید که ما یک «خدای معبود» داریم و یک «خدای موجود». نتیجۀ ایمان به این دو خدا متفاوت است. اگر به خدای معبود برسیم، پس ملزم به عبادت او هستیم در همه حال (حتی در تولید علم هم باید عبد او باشیم و از راه او تبعیت کنیم) اما اگر به خدای موجود برسیم فقط به بزرگی از او یاد میکنیم اما در هیچ کاری او را داخل نمیکینیم! به وقت تولید علم، وحی او را غیر علمی شمرده و حذف میکنیم با وجودی که به وجود او معترفیم اما به هر حال، خدای ما خدای معبود نیست. وقتی گالیله از درون تلسکوپ به عالم نگاه کرد، خدا را دید، اما کدام خدا؟ خدایی که معاذالله ریاضیدان بسیار قهاری است! ... وقتی نیوتون از عالم یک تفسیر مکانیکی ارائه داد، سوالی برایش پیش امد که هیچ گاه نتوانست پاسخ بگوید و آن این بود که در این دنیایی که من شرح کرده ام، خدا کجا قرار میگیرد؟! در واقع خود نیوتون فهمید که ایرادی وجود دارد اما نتوانست به آن فائق بیاید. امروز ما میگوییم نیوتون خداپرست بود اما خود این نیوتون خداپرست خوب میدانست که در دنیایی که ترسیم کرده دیگر خدا جایی ندارد.

سلام
با این مته ای که شما به خشخاش خداگرایی می گذارید فقط انبیاء و اولیاء خداشناس و خداپرستند . اما آیا واقعا چنین است ؟ اگر قرار بر این باشد که انبیاء و اولیاء لقمه آماده به دهان ما بگذارند که ما کمالی پیدا نمی کنیم . خوش از آبی که آب از خوش برآید و ببینید قرآن فرمود" لیقوم الناس بالقسط " همین را به علم و حکمت و معرفت هم تسری دهید . خدا و سفرایش می خواهند انسانها با خط گیری از ایشان خود در مسیر کمال تلاش کنند تا از درونشان این حقایق بجوشد وگرنه که علم واقعی نمی شود . می شود خبر . و شنیدن کی بود مانند دیدن . خوب اگر بپذیریم قرار بر این است که انسانها در این مسیر قدم بزنند باید نگاههای متراتب و متدارج آنها را هم در مرتبه و مقام خودشان بپذیریم . حال آن نگاهی که ما و شما بر اساس ظن و گمان به دانشمندان غربی داریم می تواند ملاک صحت و سقم باشد ؟ ما از کجا می دانیم او چه شناختی داشته و چگونه درباره خدا می اندیشیده است ؟

آذرخش;137660 نوشت:
ما از نفی مواردی صحبت میکنیم که از اصل با نگاه توحیدی متغایر باشند. شما هیچ گاه چنین مواردی را در تفسیر آیات قبول نخواهید کرد. اگر شما غرب را به آن معنا که هست تعریف کنید دیگر نمیتوانید مدعی صدور علم از آن باشید. چون غرب، مقوله ایست که باطن آن، استغنای از اسم رب است. وقتی این استغنا حاصل شد، دیگر اتصالی به اسم رب وجود ندارد که بخواهد تولیدات الهی داشته باشد.

ما قائلیم در غرب فکری هم علم و تفکر صحیح هست . مثلا همین شعار کمونیستها که می گویند "بگو از کجا نان می خوری تا بگویم چگونه فکر می کنی" در بوته نقد واقع گرایانه هیچ قدری ندارد ؟ آیا واقعا تفکر انسانها تابع تعلقات مادی آنها نیست ؟ ما فقط می توانیم اطلاق و عمومیت تام آنرا رد کنیم نه اصل آنرا . خوب این علم است یا جهل ؟
موفق باشید

سلام

حامد;137804 نوشت:
اگر قرار بر این باشد که انبیاء و اولیاء لقمه آماده به دهان ما بگذارند که ما کمالی پیدا نمی کنیم . خوش از آبی که آب از خوش برآید و ببینید قرآن فرمود" لیقوم الناس بالقسط " همین را به علم و حکمت و معرفت هم تسری دهید . خدا و سفرایش می خواهند انسانها با خط گیری از ایشان خود در مسیر کمال تلاش کنند تا از درونشان این حقایق بجوشد وگرنه که علم واقعی نمی شود . می شود خبر . و شنیدن کی بود مانند دیدن .

مگر بنده حرفی بر خلاف این زدم؟! تمام حرف من همین است که این خط دهی و جهت دهی در تمدن غرب بی معناست و گم شده. وگرنه من صحبت از لقمه آماده نکردم.

حامد;137804 نوشت:
حال آن نگاهی که ما و شما بر اساس ظن و گمان به دانشمندان غربی داریم می تواند ملاک صحت و سقم باشد ؟ ما از کجا می دانیم او چه شناختی داشته و چگونه درباره خدا می اندیشیده است ؟

کدام ظن و گمان؟ این طور که معلومه شما از منابع و موضوعات غرب شناسی چندان شناختی ندارید. این مسائل در غرب شناسی بحث میشه. در بارۀ خداشناسی گالیله و شک نیوتون و آن بلایی که بر سر ما از تعمیم تفکرات این ها آمد!

حامد;137804 نوشت:
ما قائلیم در غرب فکری هم علم و تفکر صحیح هست . مثلا همین شعار کمونیستها که می گویند "بگو از کجا نان می خوری تا بگویم چگونه فکر می کنی" در بوته نقد واقع گرایانه هیچ قدری ندارد ؟ آیا واقعا تفکر انسانها تابع تعلقات مادی آنها نیست ؟ ما فقط می توانیم اطلاق و عمومیت تام آنرا رد کنیم نه اصل آنرا . خوب این علم است یا جهل ؟ موفق باشید

جناب حامد، ثمرة العلم عبودیه .... این عبارت در «مقام جهل» بیان شده است! شما برداشت مسلمانانه از این شعار کمونیست ها نفرمائید. نقل شده که وقتی خبر شهادت امیرالمومنین به معاویه رسید، از شدت هیجان چند بار ایستاد و نشست و تکبیر گفت و بعد اینطور گفت: « مرد آن شیری که استراحت او در میدان های نبرد بود! » ... این حرف حکیمانه و عالمانه از معاویة بن ابوسفیان است! اما هیچگاه دست او را نگرفت.

در ضمن، نوع نگاه شما از این عبارت مبین «نگاه ناقص» آن ها به حقیقت است اما حرف ما این هست که این نگاه ناقص نیست بلکه «نگاه غلط» است. یعنی از ریشه باید عوض شود. خداوند در قرآن میفرماید: یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون (روم، 7) من در مورد این آیه از یکی از اساتید موسسه امام خمینی پرسیدم که این علمی که آن ها به ظاهر حیات دنیا دارند مقبول است؟ به این معنا که حداقل یک علمی از ظاهر حیات داشته باشند و حالا فقط مونده باشه که آخرت هم به آن اضافه بشه؟ ایشون اینطور گفتند که نه، همین علم ظاهری به حیات دنیا مذموم هست. یعنی این نگاه خودش غلط هست نه اینکه آن ها واقعا علمی داشته باشن.

توجه کنید که چون این نگاه غلط است، نتایج حاصل از این نگاه هم غلط میشود. اینطور نیست که بگوییم قسمتی از حقیقت را در خود دارد پس منجر به تولیدات صحیحی هم میشود. چون اصالت با ترکیب است نه تجزیه. وقتی در پزشکی شما به روح انسان توجه نکردی و گفتی که من فقط با جسمش کار دارم، این نگاه به انسان، « ناقص» نیست بلکه « باطل» است چون آن چیزی که شما داری بررسی میکنی اصلا انسان نیست! انسان بدون روح نمیشود! مثل اینکه بگویید تر بودن را از آب جدا میکنیم و بعد آن را بررسی میکنیم. اصلا آبی که تر نیست آب نیست. آتشی که سوزان نیست آتش نیست. به همین علت هم میبینید همان جسمش را هم اشتباه تفسیر میکنند چون جدای از روح میبینند در حالی که این دو با هم ممزوجند و رابطه دارند.

با سلام

این دانشمندی که شما می فرمایید آیا از کره دیگه ای به زمین آمده ، پیامبران ، امامان ، فیلسوفان و همه دانشمندان و بزرگان علم از هر موضوعی در بین همین مردم زمین متولد شده اند ، رشد کرده اند ، به بلوغ رسیده اند و با استفاده از تلاش و کوشش و مطالعه بی وقفه و شبانه روزی به کسب علم و دانش پرداخته اند و توانسته زحمات خود را با اختراعات و اکتشافات خود به ثمر رسانده و قدمی برای بشریت بردارند .
آیا تا بحال با خود فکر کرده اید که چرا در میان انبیاء (ع) و امامان بزرگوار مخترع وجود نداشته است !!؟؟
قرآن راه و رسم زندگی ست ، آن زندگی که مد نظر آفریدگار است ، قرآن و پیامبران و امامان ، ما انسانها را به تلاش و کوشش و بردباری و درس گرفتن از شکستها تشویق می نمایند به اینکه از چه راهی به سعادت رسیده و به رضای خدا برسیم .
وقتی پیامبران امت خود را تشویق به کسب علم و دانش می کنند ؟ هدفشان چیست ؟ آن همه حدیث و سخن از بزرگان و ائمه علیها السلام به تشویق مردم برای کسب دانش برای چیست !!!؟؟؟

دین اسلام و کشور عزیزمان ایران هم دانشمندان بزرگی در علوم مختلف داشته و دارد که در زمینه علمی خود قدم های بسیاری برداشته اند که متاسفانه نامشان هرگز برده نمی شود آنهم بدلیل ضعف و بی اعتنایی نسلهای بعدی آن دانشمندان است .

به اعتقاد من این مردم مسلمان هستند که در هر مقام و منزلت و علم و دانشی که وجود دارند باید بیدار شوند نه فقط دانشمندان ... ما همه زنجیره وار بهم متصلیم

آذرخش;137841 نوشت:
کدام ظن و گمان؟ این طور که معلومه شما از منابع و موضوعات غرب شناسی چندان شناختی ندارید. این مسائل در غرب شناسی بحث میشه. در بارۀ خداشناسی گالیله و شک نیوتون و آن بلایی که بر سر ما از تعمیم تفکرات این ها آمد!

سلام
عجیب است که ما فلسفه اسلامی داریم و کسی در آن مشکلی ندارد در حالیکه می دانیم ریشه اش یونان خدایان باور است . ما هیئت اسلامی داریم در حالیکه عمده مبانی اش در تمدنهای دیگر است .
به نظر شما ریاضی هم غربی و شرقی و دینی و غیر دینی دارد ؟ علومی که مبتنی بر ریاضی است چطور ؟
اگر نظر بنده را در مورد دین بخواهید مقصودش با هیچ وضعیت و حالتی از حالات مادی زندگی انسان کاری ندارد . دین برنامه مشترک همه شرایط مادی است . دین می خواهد ما هستی را الهی ببینیم .
اما شما مدعی هستید ریاضی و فیزیک و شیمی را هم دین بایددرست کند و پیش ببرد . این درست نیست . هم و غم دین این نیست . آن مقدار هم که دین وارد امور مادی می شود برای تامین ضرورتهاست .
بنده معتقد نیستم دین نمی تواند به این علوم وارد شود بلکه معتقدم بالاترین مراتب این علوم را باید در وحی یافت اما به نظر من دو ضربدر دو همیشه چهار است چه در وحی چه در عقل ناقص انسانها .
به عبارت دیگر در عالم حقایقی هستند که نوع نگاه انسانها به آنها اصلا موجب تغییری در آنها نمی شود مثل اینکه وقتی ماه طلوع می کند کافر و مومن هردو اورا می بینند اما در آنچه از اندیشه و حالت روحی که به این تصویر و دیدن منضم می کنند متفاوتند . بسیاری از جنبه های علوم این چنین است

آذرخش;137841 نوشت:
من در مورد این آیه از یکی از اساتید موسسه امام خمینی پرسیدم که این علمی که آن ها به ظاهر حیات دنیا دارند مقبول است؟ به این معنا که حداقل یک علمی از ظاهر حیات داشته باشند و حالا فقط مونده باشه که آخرت هم به آن اضافه بشه؟ ایشون اینطور گفتند که نه، همین علم ظاهری به حیات دنیا مذموم هست. یعنی این نگاه خودش غلط هست نه اینکه آن ها واقعا علمی داشته باشن.

ظاهرا ایشان از قرآن داناتر بوده اند که لفظ یعلمون را یجهلون معنا کرده اند .
آذرخش;137841 نوشت:
توجه کنید که چون این نگاه غلط است، نتایج حاصل از این نگاه هم غلط میشود. اینطور نیست که بگوییم قسمتی از حقیقت را در خود دارد پس منجر به تولیدات صحیحی هم میشود. چون اصالت با ترکیب است نه تجزیه. وقتی در پزشکی شما به روح انسان توجه نکردی و گفتی که من فقط با جسمش کار دارم، این نگاه به انسان، « ناقص» نیست بلکه « باطل» است چون آن چیزی که شما داری بررسی میکنی اصلا انسان نیست! انسان بدون روح نمیشود! مثل اینکه بگویید تر بودن را از آب جدا میکنیم و بعد آن را بررسی میکنیم. اصلا آبی که تر نیست آب نیست. آتشی که سوزان نیست آتش نیست. به همین علت هم میبینید همان جسمش را هم اشتباه تفسیر میکنند چون جدای از روح میبینند در حالی که این دو با هم ممزوجند و رابطه دارند.

اگر اینطور است که شما می گویید کفار نباید هیچ تعامل صحیحی با بدن خود داشته باشند پس باید بجای غذا خاک بخورند و بجای آب قیر . آیا اینطور است ؟
ما نمی توانیم سطوح و مراتب علم و حقیقت را نفی کنیم وگرنه با یک مشکل اساسی تر مواجه می شویم و آن تعیین نگاه استانداردی است که مبنای حقانیت است .
به نظر شما کدام مرتبه از علم و معرفت به هستی به انسان به موجودات مبنای حقانیت است ؟ نگاه من و شما ، نگاه علماء ، نگاه عرفا ، نگاه امام معصوم یا علم ذاتی الهی ؟
وقتی دقت می کنید هریک از مراتب پایینتر به نسبت بالاتر ناقص است اما دلیلی برای نفی آن هم نداریم لذا می توان یک نوع نگاه را با هستی که منقطع از سایر مراتب هم هست در بسیاری موارد پذیرفت و شاهدش شباهت بسیار زیاد زندگی ظاهری انسانهاست چه مومن چه کافر . چرا ؟ چون به لحاظ یک مرتبه خاص از علم و ادراک دارند با عالم تعامل می کنند .
موفق باشید

سلام
به نظر حقیر دست یابی به هر دانشی مستلزم نیاز به آن دانش است...
والا تا نیاز احساس نشه, هیچ انسانی پیگیری نخواهد کرد...
با این حال دانشمندانی که ما داشتیم مثل شیخ بهائی و طوسی و این سینا و...همه آنها بالاتفاق جزء موسسین علوم پایه بودند,
یحیی ابن زکریا هم که جای خودش رو دارد...
حتی خیلی از علمای اهل سنت داریم که پایه گذار علوم سیاسی و حتی دموکراسی معاصر بودند..یعنی زمانی که ایشان از ملل و نحل حرف می زدند, غرب دچار توهم و توحش فاحش بود
بهتر بود شما اینگونه می پرسیدید که:
[="red"]علت عقب ماندن مسلمانان از اون افتخارات علمی و سیاسی و فرهنگی شان چیست؟[/]

با سلام؛
بعضی جا ها قران ما را به اشتباه می اندازد مثلا وقتی می گوید جهان در شش روز آفریده شده است و یا انسان از گل به وجود امده است. خوب یک دانشمند نمی تواند از این آیات استفاده علمی کند چون یا خیلی گنگ و با کنایه صحبت شده است یا خیلی ساده شده است و یا .... پس بهتر است اجازه داد علم راه خود را برود و دین هم به راه خود.

naghad;138347 نوشت:
با سلام؛ بعضی جا ها قران ما را به اشتباه می اندازد مثلا وقتی می گوید جهان در شش روز آفریده شده است و یا انسان از گل به وجود امده است. خوب یک دانشمند نمی تواند از این آیات استفاده علمی کند چون یا خیلی گنگ و با کنایه صحبت شده است یا خیلی ساده شده است و یا .... پس بهتر است اجازه داد علم راه خود را برود و دین هم به راه خود.

سلام
من فکر نکنم دانشمندان واقعی به مسائل اینطور نگاه کنند . اتفاقا ویژگی دانشمندان آنست که به امور خیلی ساده با نگاهی متفاوت نگاه می کنند مثلا همین قضیه جاذبه زمین ، مگر نبود ؟ و مگر همه از شدت عادی بودنش از آن غفلت نمی کردند اما نیوتن با یک نگاه متفاوت ارمغانی برای بشریت آورد که فقط می توان گفت دیگران از آن غافل بودند .
پس سادگی بیانات قرآنی هیچ دلیل منطقی برای پرهیز از کنکاش علمی در آن نیست .
مالکم لا ترجون لله وقارا (نوح 13)
شمارا چه می شود چرا برای خدا وقاری قائل نیستید !!؟؟؟
آخر همان کسی که کتاب تکوین را نوشته و دائما می نویسد این کتاب مبین ( قرآن ) را آورده است . غیر از این است ؟
موفق باشید

با سلام،

حامد;138356 نوشت:
سلام
من فکر نکنم دانشمندان واقعی به مسائل اینطور نگاه کنند . اتفاقا ویژگی دانشمندان آنست که به امور خیلی ساده با نگاهی متفاوت نگاه می کنند مثلا همین قضیه جاذبه زمین ، مگر نبود ؟ و مگر همه از شدت عادی بودنش از آن غفلت نمی کردند اما نیوتن با یک نگاه متفاوت ارمغانی برای بشریت آورد که فقط می توان گفت دیگران از آن غافل بودند .
پس سادگی بیانات قرآنی هیچ دلیل منطقی برای پرهیز از کنکاش علمی در آن نیست .
مالکم لا ترجون لله وقارا (نوح 13)
شمارا چه می شود چرا برای خدا وقاری قائل نیستید !!؟؟؟
آخر همان کسی که کتاب تکوین را نوشته و دائما می نویسد این کتاب مبین ( قرآن ) را آورده است . غیر از این است ؟
موفق باشید

جاذبه کلامی از کتاب تکوین است که خالق حقیقی آن را نگاشته است و قابل قیاس با کلام انسانی نیست. گالیله برای اولین بار نشان داد که چگونه باید کتاب تکوین را به درستی خواند و بعد از او دانشمندان دیگر مثل نیوتن یاد گرفتند که این کتاب را چگونه بخوانند. این گونه نیست که در چندین هزار سال تاریخ بشری کسی پیدا نشود که افتادن سیب برای او جالب باشد و بعد ناگهان نیوتن متوجه شود. او تنها راهی که گالیله نشان داده بود در پیش گرفت. به همین سبب است که دانشمندان بسیاری بعد از گالیله آمدند و علم بشدت در غرب پیشرفت کرد.
خالق حقیقی با زبان خود که با آن کتاب تکوین را نوشته است صحبت می کند و این انسان است که باید بیاموزد این کلام را. خالق حقیقی با کلام انسانی صحبت نمی کند.
بحث اصلی اینست که مرز بین نماد و استعاره و کنایه در قرآن مشخص نیست و نمی توان از آن استفاده علمی کرد. آیا شما می توانید از گلستان سعدی و یا مثنوی استفاده علمی کنید؟ شاید عده ای بگویند که می توانند (که اتفاقا افرادی وجود دارند که این ادعا را می کنند) ولی دانشمندی که با کتاب تکوین آشنا باشد سعی می کند که از آن طریق طبیعت را بشناسد نه از کلام انسانی.
و در نهایت باید توجه داشت که قبل از گالیله در غرب این فکر بود که می توانند از وحی و انجیل استنباط علمی کنند و همین مسئله باعث شده بود که اروپا در قرون وسطا در تاریکی و جهل فرو رود. در واقع آن ها اصول ارسطو و انجیل را درست فرض می کردند و بدون توجه به کتاب تکوین سعی می کردند پدیده های طبیعی را توجیه کنند!

naghad;138381 نوشت:
جاذبه کلامی از کتاب تکوین است که خالق حقیقی آن را نگاشته است و قابل قیاس با کلام انسانی نیست. گالیله برای اولین بار نشان داد که چگونه باید کتاب تکوین را به درستی خواند و بعد از او دانشمندان دیگر مثل نیوتن یاد گرفتند که این کتاب را چگونه بخوانند. این گونه نیست که در چندین هزار سال تاریخ بشری کسی پیدا نشود که افتادن سیب برای او جالب باشد و بعد ناگهان نیوتن متوجه شود. او تنها راهی که گالیله نشان داده بود در پیش گرفت. به همین سبب است که دانشمندان بسیاری بعد از گالیله آمدند و علم بشدت در غرب پیشرفت کرد. خالق حقیقی با زبان خود که با آن کتاب تکوین را نوشته است صحبت می کند و این انسان است که باید بیاموزد این کلام را. خالق حقیقی با کلام انسانی صحبت نمی کند. بحث اصلی اینست که مرز بین نماد و استعاره و کنایه در قرآن مشخص نیست و نمی توان از آن استفاده علمی کرد. آیا شما می توانید از گلستان سعدی و یا مثنوی استفاده علمی کنید؟ شاید عده ای بگویند که می توانند (که اتفاقا افرادی وجود دارند که این ادعا را می کنند) ولی دانشمندی که با کتاب تکوین آشنا باشد سعی می کند که از آن طریق طبیعت را بشناسد نه از کلام انسانی. و در نهایت باید توجه داشت که قبل از گالیله در غرب این فکر بود که می توانند از وحی و انجیل استنباط علمی کنند و همین مسئله باعث شده بود که اروپا در قرون وسطا در تاریکی و جهل فرو رود. در واقع آن ها اصول ارسطو و انجیل را درست فرض می کردند و بدون توجه به کتاب تکوین سعی می کردند پدیده های طبیعی را توجیه کنند!

سلام
ظاهرا شما قرآن را به عنوان کلام خدا قبول ندارید اما اگر توجه فرموده باشید مخاطب ما در این تاپیک دانشمندان مسلمانی اند که شکی ندارند قرآن کریم کلام الهی است .
موفق باشید

سلام علیکم ...

حامد;138159 نوشت:
عجیب است که ما فلسفه اسلامی داریم و کسی در آن مشکلی ندارد در حالیکه می دانیم ریشه اش یونان خدایان باور است .


جناب حامد، حتماً میدونید که خیلی از علما با فلسفه مشکل داشتن و دارن!
در ضمن، شما بین این دو عبارت باید فرق قائل بشید:

1- فلسفه ریشۀ یونانی دارد
2- فلسفه، علمی یونانی زده است

اولی ریشه را به یونان برمیگیرداند و دومی تاثیر یونان را بر فلسفه بیان میکند. مثلا حضرت علامه حسن زادۀ آملی یکی از علمایی هستند ریشه فلسفه را به هرمس (حضرت ادریس علیه السلام) بر میگردانند. در بارۀ فلسفه، و اینکه چه رویکردهایی نسبت به اون وجود داره نیاز به یک تاپیک جداگانه هست و بحث مفصلی داره.

حامد;138159 نوشت:
ما هیئت اسلامی داریم در حالیکه عمده مبانی اش در تمدنهای دیگر است .


ظاهرا من باید تک تک این علوم رو با ذکر اسنادش از تاریخ و احادیث برای شما بازگو کنم تا مثل علم طب، سوء تفاهمی که در باره این ها وجود داره روشن تر بشه، اما وقت زیادی میگیره. جناب حامد، اگر شما با علم نجوم اسلامی آشنایی بیشتری داشتید میدونستید که این علم ریشه اش به حضرت آدم علیه السلام و انبیاء الهی برمیگرده: و بعد علم القرآن ما یکون اشرف من علم النجوم و هو علم الانبیاء و الاوصیاء و ورثة الانبیاء (بعد از علم قرآن شناسی، شریف تر از علم نجوم وجود ندارد و آن علم انبیاء، اوصیاء و وارثان انبیاء است) و یکی از کارهایی که انجام میده کشف ارتباطی هست که بین عالم اصغر و عالم اکبر وجود داره و این فقط در گرو نگاه دینی به عالم هست و هیچ ارتباطی با یونان و تفکرات غیر دینی نداره.

برای اطلاع بیشتر میتونید به این سخنرانی که حجت الاسلام محدطه طرفی ، کارشناس طب و نجوم اسلامی ایراد کرده اند مراجعه نمایید:

http://shiateb.blogfa.com/post-42.aspx

حامد;138159 نوشت:
به نظر شما ریاضی هم غربی و شرقی و دینی و غیر دینی دارد ؟ علومی که مبتنی بر ریاضی است چطور ؟

بله، ریاضی هم دینی و غیر دینی داره!!! از بین مثال هایی که فرمودید، پذیرش این یکی از همه مشکل تره و صحبت کردن درباره اش هم سخت تر است. اما بنده در اخر عرایضم به توضیحاتی پیرامون همین موضوع خواهم پرداخت.

حامد;138159 نوشت:
اگر نظر بنده را در مورد دین بخواهید مقصودش با هیچ وضعیت و حالتی از حالات مادی زندگی انسان کاری ندارد . دین برنامه مشترک همه شرایط مادی است . دین می خواهد ما هستی را الهی ببینیم .

راستش من این عبارات رو درست نفهمیدم. انگار با هم تناقض دارن.


نظر بنده هم این هست که دین، با تمام شئون زندگی انسان کار داره و براش برنامه ریزی کرده. و البته تمام این برنامه ریزی برای رسیدن به قرب خداست.

حامد;138159 نوشت:
اما شما مدعی هستید ریاضی و فیزیک و شیمی را هم دین بایددرست کند و پیش ببرد . این درست نیست . هم و غم دین این نیست . آن مقدار هم که دین وارد امور مادی می شود برای تامین ضرورتهاست . بنده معتقد نیستم دین نمی تواند به این علوم وارد شود بلکه معتقدم بالاترین مراتب این علوم را باید در وحی یافت اما به نظر من دو ضربدر دو همیشه چهار است چه در وحی چه در عقل ناقص انسانها .

هم و غم دین، هدایت انسان است. و این هدایت، در تمامی شئون زندگی جاری میشه. در ضمن، بحث ما تولید علم است نه قبول علم! این «دو ضرب در دو» را مگر در دستگاه غیر دینی تولید کرده اند؟! علم حساب از همان ابتدای ظهور انسان وجود داشته و مورد نیاز بوده و اولین انسان هم حضرت آدم علیه السلام بوده است و از ایشان به سایر انسان ها ارث رسیده است. ایشان باید به هابیل و قابیل حساب یاد میداده که حساب روزها و ساعت ها و تعداد دام ها و حدود ماه ها و سال ها و ... رو بدونن. پس معلم این علوم خود ایشان هستند، لطفا به حساب شخص دیگری نزنید! (باز هم تاکید میکنم که بحث ما «تولید علم» است نه «قبول علم» توسط اقوام مختلف، چون در خود علوم هم ریاضی را یقینی ترین علوم قلمداد میکنند و این یعنی اینکه وقتی حکم به چیزی کرد هیچ راه فراری از آن وجود ندارد، برای همین هست که همه قبول میکنند دو ضرب در دو میشود چهار)

حامد;138159 نوشت:
به عبارت دیگر در عالم حقایقی هستند که نوع نگاه انسانها به آنها اصلا موجب تغییری در آنها نمی شود مثل اینکه وقتی ماه طلوع می کند کافر و مومن هردو اورا می بینند اما در آنچه از اندیشه و حالت روحی که به این تصویر و دیدن منضم می کنند متفاوتند . بسیاری از جنبه های علوم این چنین است

بله، نوع تحلیل متفاوت آن ها از همین پدیده های ثابت است که باعث توسعۀ انواع متفاوتی از زندگی و علم میشود! نگاه متفاوت به پدیده های ثابت، یعنی جهانبینی متفاوت و جهانبینی متفاوت یعنی تولید علم متفاوت.

حامد;138159 نوشت:
اگر اینطور است که شما می گویید کفار نباید هیچ تعامل صحیحی با بدن خود داشته باشند پس باید بجای غذا خاک بخورند و بجای آب قیر . آیا اینطور است ؟

ممنون که یکی از ادعاهای ما رو بیان کردید!!
کلا انسانی که از علم صحیح، محروم باشه، هم با بدن خودش و هم با طبیعت اطرف خودش تعامل صحیحی نداره. مثل خیلی از پزشکان ما! چون بدن انسان رو بر اساس آنچه انبیاء الهی شرح کرده اند مورد بررسی قرار نمیدن، به جای حفظ تعادل اخلاط اربعه در بدن به حفظ ویتامین ها و پروتئین ها فکر میکنن. برای همین میبینید که ویتامین بدنشون تامینه اما غلبۀ شدید سودا دارن، یعنی اینکه مریض هستند! سر مشتریاشون هم همین بلا رو میارن ... حالا درسته که برخی ها هم خاک میخورن و هم شمشیر قورت میدن! اما نیازی نیست که نتیجۀ محروم شدن از علم همیشه به همین صورت خودش رو نشون بده.

حامد;138159 نوشت:
وقتی دقت می کنید هریک از مراتب پایینتر به نسبت بالاتر ناقص است اما دلیلی برای نفی آن هم نداریم لذا می توان یک نوع نگاه را با هستی که منقطع از سایر مراتب هم هست در بسیاری موارد پذیرفت

جواب این موضوع رو قبلا دادم. اگر نگاه ناقص باشه، یا علم اندک باشه ما مشکلی نداریم. مشکل ما با نگاه غلط به عالم هست. پس اگر نگاه کسی به عالم غلط باشه، چه کم و چه زیادش مقبول نیست.


حامد;138159 نوشت:
و شاهدش شباهت بسیار زیاد زندگی ظاهری انسانهاست چه مومن چه کافر . چرا ؟ چون به لحاظ یک مرتبه خاص از علم و ادراک دارند با عالم تعامل می کنند .



دلیل شباهت زندگی مومن و کافر در حال حاضر، جهانی شدن امر مدرن هست، والا این دو نباید شبیه هم باشند و اتفاقا در مباحث مهندسی تمدن اسلامی و در بحث غربشناسی این موضوع مورد توجه قرار میگرد. در ضمن، اینکه همه انسان ها باید غذا بخورند و لباس بپوشند و تجارت کنند و ... جزو مسائل لاینفک زندگی انسان هاست اما نوع آن ها هم در تمدن اسلامی متفاوت از تمدن غرب هست و این تفاوت هم بسیار بسیار فاحش است! مثلا در امر غذا خوردن، انتخاب نوع غذا، زمان خوردن غذا، توجه به حلیت و حرمت، انتخاب محل خوردن غذا و جایی که غذا بر روی آن قرار میگیرد. نحوۀ قرار گرفتن پاها در هنگام خوردن غذا، نحوۀ لقمه گرفتن غذا با دست، نحوۀ برخورد با نان و بسیاری مسائل دیگر که اگر ما مسلمانان عصر مدرن آن ها را فراموش نکرده بودیم و به امر دین و سنت رسول خدا پایبند بودیم، غذا خوردنمان هیچ شباهتی به غربی ها نداشت! ... همچنین در سایر موارد. به یک حدیث اشاره میکنم:

امام علی علیه السلام:

لا تزال هذه الأمة بخير مالم يلبسوا لباس العجم ، و يطعموا أطعمة العجم ، فاذا فعلوا ذلك ضربهم الله بالذل

این امت تا زمانی که لباس بیگانگان را نپوشد و غذای آنها را نخورد، پیوسته به خیر و نیکی خواهد بود و آن زمان که لباس و غذای بیگانگان را مصرف نماید، خداوند، آنها را خوار و ذلیل خواهد کرد.

[بحار 79/303، از كتاب المحاسن]

بحثی پیرامون ریاضیات اسلامی

صحبت از علوم اسلامی در جامعۀ امروزی، همواره با سوء تفاهم های بسیاری همراه است و همین سوء تفاهم ها مانع درک درست از دیدگاه های موجود در این عرصه میگردد. از آنجایی که اکثریت مطلق دانشجویان و طلاب ما اطلاعی از کم و کیف این علوم ندارند عملا راه درست گفتگو در این زمینه هم بر روی آن ها بسته است، به همین دلیل بنده مجبورم به ذکر نشانه هایی در این زمینه اکتفا کنم تا صرفا دورنمایی از این بحث برای ان ها مطرح شود و در ذهن آن ها ایجاد سوال کند.

نکته1: وقتی صحبت از علوم اسلامی و تقابل آن با علوم دانشگاهی میشود، به ناگاه این ذهنیت ایجاد میشود که مثلا ریاضیات رایج امروزی، ریاضیات دانشگاهی هستند و ما مدعی نوعی ریاضیات هستیم که هیچ اشتراکی با ریاضیات حال حاضر ندارد، از این رو فورا مطرح میکنند که یعنی دو دو تا در ریاضیات اسلامی نمی شود چهار تا؟! .. این رو من بارها شنیدم. (هر چند برخی معتقدند که ممکن است همین چهار تا هم تغییر پیدا کند! اما بحث آن ها ناظر به شرایطی است که در اینجا نمیخواهیم وارد آن شویم). در واقع، ریاضیات امروزی، بسیاری از مبانی خود را از ریاضیات اسلامی گرفته است، اما چون علم به عمق آن نداشته است باعث تنزل سطح آن و همچنین باعث انحراف آن شده است. از این رو بسیاری از برکات علمی را از دست داده.

نکته2: وقتی صحبت از اسلامی سازی علوم میشود، به ذهن اکثر ما اینطور خطور میکند که مثلا ما علم فیزیک، شیمی، زیست شناسی، روانشناسی و ... را باید اسلامی کنیم. در صورتی که این خودش محصور شدن در مهندسی فرهنگی و علمی غرب است! ما باید علومی را که برای احیاء تمدن اسلامی نیاز داریم طبق مهندسی مورد نظر خودمان چینش نماییم. مثلا اگر ما در علوم اسلامی حرکت کنیم به هیچ عنوان نیازی به علمی به نام روانشناسی نخواهیم داشت. در واقع تمدن غرب به خاطر رویکرد خاصی که به انسان شناسی داشت مجبور به تاسیس چنین علمی شد و همچنین در سایر علوم، مثل فیزیک و شیمی، ما لزوما برای تحلیل پدیده ها، طبق سرفصل های موجود عمل نخواهیم کرد. اما برای ساده سازی بحث، فعلا بدون در نظر گرفتن این موضوع به بحث ریاضیات اسلامی میپردازم.

نکته3: وقتی صحبت از عدم امکان دسترسی به علم در نگاه مدرن میشود، برخی میگویند آن ها نیز به مراتبی از علم دست پیدا کرده اند، حالا به هر حال همین مرتبه هم علم است و مقبول. اما توجه نمیکنند که این حرف در صورتی صحیح است که غرب از هیچ شروع کرده باشد! در حالی که همه میدانند که غرب پس از مواجهه با علوم اسلامی ناگاه به خود آمد و حتی با سرقت علمی و ثبت آن به نام خود درصدد برآمد تا بر کمبودهای تمدنی خود فائق آید. اما چون فقط ظاهری از علم مسلمانان را گرفت و به بطون آن راهی نداشت، گرفتار شد و باعث انحراف مسیر علم از مسیر درست آن شد. امروز در علوم غرب هم بسیاری از قواعد علوم اسلامی جاری هستند اما مسلمانان یا آن ها را نمی شناسند یا شأنی در حد سایر علوم برای آن قائلند. از این رو به اشتباه، درک حداقلی غرب از برخی پدیده ها را مربوط به نگاه مدرن میدانند و محل صدور آن را به اشتباه در تمدن غرب میدانند. در حالی که اینطور نیست و در سایر موارد هم تحلیل غلط غربی ها از پدیده ها را به صرف اینکه تحلیل میکند، علم میدانند در حالی که همان تحلیل غلط است که باعث تفسیر اشتباه از هستی و گم کردن راه میشود.

با چند سوال شروع میکنم:

چرا روزهای هفته، هفت تا هستند؟ آیا این حاصل توافقی بوده که انسان ها با هم کرده اند؟ چرا مثلا ده تا نشد؟
چرا ساعات شبانه روز به 24 بخش تقسیم شده است؟ حالا اگر بیست قسمت میشد مگر اتفاقی می‌افتاد؟
چرا اعداد بسیط (تک رقمی) 9 تا هستند؟ (1 تا 9) ، چه کسی این قانون را قرار داده؟ چرا مثلا 5 تا نیستند؟
چرا یک دور کامل (دایره) به 360 درجه تقسیم شده؟ چرا 300 نشده؟ چرا 400 نشده؟ این ها که در ظاهر ساده تر هستند.
چرا عدد یک، مثل یک چوب صاف است اما عدد پنج گرد است؟!
چرا افلاک، نه گانه ساخته شده اند؟ نمیشد 7 تا باشند؟
چرا تعداد معصومین 14 تا شد؟ آیا اتفاقی بوده؟
چرا قرآن 114 سوره دارد؟ آیا این لزوما متکی بر قاعدۀ خاصی است؟

نکته4: آیت الله جوادی املی (حفظ الله) در فرمایشاتی که دارند میفرمایند: کار اصلی دانشگاه، اسلامی کردن دانش است نه اینکه مسلمان بپروراند. الان لاشۀ علم در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود نه خود دانش. دانش کنونی دانشگاه‌ها و متون درسی، توان آن را ندارد که انسان را الهی بار بیاورد. (منبع)

شما بارها در ریاضیات، به تحلیل حالت های مثلثاتی پرداخته اید و همیشه برای محاسبۀ یک دور کامل، دایره را به 360 درجه تقسیم کرده اید. اما اگر از شما بپرسند که ((چرا؟)) نمیدانید. شاید ندانید که این علم اصلا یک علم اسلامی است و قواعد آن بر اساس تفکراتی تنظیم شده که به طور کامل از دسترس تفکر غیر دینی خارج است و هیچ ابزاری برای دسترسی به آن ندارد. پس در این نمونه که ذکر خواهیم کرد، به سه مورد از مطالبی که در نکات اول بحث و در سخن آیت الله جوادی آملی مطرح شد اشاره میگردد:

1- این علم، علمی اسلامی است اما در دانشگاه ها هم رگه هایی از آن موجود است.
2- در حال حاضر، فقط لاشه ای از این علم در دانشگاه تدریس میشود و دانشجویان از روح آن که منشاء حقیقی تولید علم است کاملا بی اطلاعند.
3- الهی بار آوردن دانشجویان با استفاده از ریاضیات اسلامی و توجه به این نکته که این نوع نگرش دانشگاه به علم (مثلا علم ریاضی)، نمی تواند انسان را الهی بار بیاورد.

جهان هستی بر اساس قوانینی استوار هستند که خدای متعال بر اساس علم و حکمت بی نهایت خویش آفریده است. شرط دستیابی به علوم نافع و حقیقی، کشف همین قوانین است و نه تفسیر آن به انحاء مختلف. بارها در دعای کمیل خوانده ایم که اللهم انی اسألک باسمائک التی ملأت ارکان کل شیء ... و یا شنیده ایم که تمام عالم، تجلی اسماءالله است. هر اسمی در جهان خلقت کاری میکند و برای دستیابی به خواسته های مختلف به اسماء مختلف الهی متوسل میشویم. وقتی ارتباط ما با این اسماء قطع شود، در واقع، راه درست دستیابی به خواسته ها را گم کرده ایم. بنابراین به تفاسیری از هستی روی می آوریم که ساخته و پرداختۀ اذهانی است که مستقل از جریان علمی هستی و فارغ از اسماء الهی به دنبال رسیدن به خواسته ها هستند اما چون این اسماء را که ارکان کل شیء را اشباع کرده است نمیشناسند، بیراهه میروند.

مثلا در همین مثال ریاضی به دو نکته در این باره اشاره میکنم. یکی از لطائفی که علت تقسیم یک دور به 360 درجه را تشریح میکند اسم شریف «رفیع الدرجات» است. «حروف» به منزلۀ جسم هستند و ارواحی دارند. این ارواح، « اعداد» هستند. درجات، جمع «درجه» و عدد اسم «رفیع» برابر 360 است و رفیع ترین درجه در یک دور کامل برابر 360 است. و یا مثلاً محیط دایره که به 360 درجه تقسیم میشود را اگر بررسی کنیم میبینیم که اسم «محیط» خداوند، نیز بر 360 بنا شده است. توضیحات بیشتر مستلزم اطلاع از مبانی علم حروف و اعداد است بنابراین لاجرم به اطلاعات جزئی بسنده میکنیم تا به موارد منظور اشاره نماییم.

اگر به این مورد با دقت بیشتری توجه کنیم متوجه خواهیم شد که نتایج حاصل از این نگاه آنقدر سنگین و سهمگین هستند که تمام قراردادهای بشری در مورد تقسیم بندی های مختلف را بطور کلی به چالش میشکند. مثلا میپرسیم :

به چه علت، آب را از زمان شروع ذوب یخ تا زمان جوش به صد درجه تقسیم کرده اید؟!

نظر شما چیست؟ آیا حکمت خاصی در این نهفته است یا نه صرفا یک قرار داد بشری است؟ مطمئنا هیچ حکمت دیگری را جز قرار داد بشری نخواهید یافت و این از مشخصه های علوم و تعاریف مدرن است ... برخی از دوستان که به نقد همه جانبۀ ما به علوم مدرن معترضند وقتی میشنوند که ما حتی تقسیم بندی دمای جوش آب را به صد درجه قبول نداریم متعجب میشوند و فکر میکنند ما داریم افراط میکنیم. در واقع آن ها از منطقی که پشت این ادعا نهفته است بی اطلاعند. اگر قرار بود که خلقت خدا اینقدر یله و رها باشد که هر طوری خواستیم در مورد آن تصمیم بگیریم، دیگر نیازی نبود که حکمت خدا را در نظام مندی طبیعت مطرح کنیم. چرا خداوند روزهای هفته را بر هشت روز بنا نکرده است؟ اگر معتقد به حکمت خداوندیم پس اعتراف میکنیم که بر اساس قانونمندی خلقت، باید هفت روز در هفته داشته باشیم و نه هشت روز. پس چطور است که قراردادهای بشری که فارق از این حکمت ها بنا نهاده شده را قبول میکنیم و هیچ مشکلی با آن ها نداریم؟ یعنی واقعا فرقی نمیکند که آب به چند درجه تقسیم شود؟ آیا فرق نمیکند که سرعت حرکت جسم بر اساس چه واحدی اندازه گیری شود؟ آیا فرق نمیکند که وزن اجسام با چه واحدی سنجیده شود؟ ... توجه کنید که ما اگر بخواهیم قانون من درآوردی تولید کنیم و طبق نظر شخصی و عقل ابزاری منقطع از وحی بخواهیم به تشریح و تفسیر هستی بپردازیم، روزهای هفته را میکنیم 10 روز، ساعت های شبانه روز را میکنیم 20 ساعت، یک دور کامل را میکنیم 100 درجه، و قس علی هذا .... حال سوال میکنیم که آیا میشود چنین کاری کرد یا نه؟ اگر بگویید بله، در برابر این سوال قرار میگیرید که اگر فرقی ندارد که چگونه تقسیم بندی کنیم پس حکمت خدا در چینش این قضایا کجا میرود؟!!

استاد داوود صمدی آملی، شارح آثار علامه حسن زاده آملی می فرمودند: (مضمون:)

قرآن جامع ترین کتاب است. حتی در بین کتب اسمانی هم از همه جامع تر است. به همین دلیل تعداد سوره های آن باید موافق با عدد اسم شریف « جامع» باشد، که 114 است.

یعنی هرچیزی در عالم به اندازه و قدر معلومی بنا نهاده شده است و اگر این قدرها و این مرزها تغییر پیدا کند ، قانونمدی خلقت به هم خواهد خورد. آیا نگاه منقطع از وحی میتواند عارف به سرّالقدر شود و قدر اشیائی را که ارکانشان با اسماء الهی اشباع شده معلوم کند؟!!

حال شما به ریاضیاتی( و کلا علومی) که در دانشگاه تدریس میشوند نگاه کنید. چرا نمیتوانند انسان را الهی بار بیاورند؟ یک دلیلش این است که این علوم هیچ اتصالی به اسماء الهی ندارند و نمیتوانند به دانشجویان این را بفهمانند که تمام قانونمندی های طبیعت و خلقت زمانی «علمی» هستند که در مسیر اسماء الهی متحقق شوند. به همین علت است که در علوم دانشگاهی عملا دین و نگاه دینی پشیزی در تحلیل پدیده ها اعتبار ندارد و همه چیز را فارغ از این منظر نگاه میکنند. همین مثلثاتی را که اصلا علم اسلامی ایست اورده اند در دانشگاه ها پر و بالش را چیده اند و اینقدر سطحی و بی خاصیت در ذهن دانشجویان فرو میکنند و کسی هم خبر ندارد در پشت این قضایا چه نگاه خطرناکی خوابیده است. وقتی دانشجویان میبینند که همه فعل و انفعالات عالم جدای از ولایت الهی (که آن به آن تفویض میشود) قابل تحلیل است، و وقتی میبینند که دین هیچ کارآیی در روش های تحلیل پدیده ها ندارد، از درون به استحالۀ این تفکر باطل درمی آیند و باور میکنند که دین در عمل تاثیری بر تحلیل ما از پدیده ها نخواهد داشت. در حالی که دقیقاً برعکس است و به غیر از نگاه دینی به عالم هیچ نگاهی توان تولید حتی یک مقولۀ علمی را نخواهد داشت!


ادامه: ...

آیت الله جوادی آملی می‌فرمایند:

اگر علوم را که چشم و چراغ دانشگاه است به دست غربی‌ها بدهید، آنها به جای اینکه علوم را بالا ببرند، جایگاه آن را تنزل می‌دهند. (منبع)

و این یک مثال عینی برای این مساله بود که چطور غرب حتی وقتی به علوم اسلامی هم میرسد، آن را تحریف میکند و باعث از دست رفتن برکات علمی آن میشود.

توجه کنید که وقتی نگاه ما به عالم اسلامی شد، آن نگاه باعث برکات متعدد میشود و در جهت تولید علوم اسلامی به کار گرفته میشود اما اگر لاشۀ علم اسلامی را در دانشگاه وارد کنیم، در بهترین شرایط، فقط از نتیجۀ همان قسمت از علم (و نه فلسفۀ پشت آن) استفاده خواهیم کرد. مثل همین مثال مثلثات که در دانشگاه ها مورد استفاده است اما هیچ تاثیری بر تولید علوم اسلامی و یا الهی کردن دید دانشجویان ندارد. و تازه این علمی است که اصل آن اسلامی است. حال در سایر علوم که اصل آن بر مبنای باطل بنا شده است دیگر چه خواهد شد؟

در ریاضیات امروزی وقتی دانشجو به یادگیری اعداد میپردازد فقط ان ها را حفظ میکند. اما در ریاضیات اسلامی به او میگویند که چرا عدد یک، یک شده است و چه شخصیتی در بین اعداد دارد و چه فلسفه ای دارد و چرا بصورت یک خط صاف است و چرا ... .... وقتی این مسائل را فهمید آنوقت میتواند درست بیاندیشد. اما در ریاضیات جدید چون این ها را نمیدانند و نمیگویند، فقط بر حجم معادلات سنگین افزوده اند و اسمش را هم علم گذاشته اند. مثلا یکی از دروس دانشگاهی، درس « محاسبات عددی» است. این درس به این علت به دانشجویان تدریس میشود که در نوع نگاه خاصی که در ریاضیات غرب وجود دارد، جهت حل معادلات، روش هایی را ساخته و پرداخته اند که میتواند انواع خاصی از معادلات را حل کند و به جواب دقیق برسد. اما چون نگرش درستی به بحث ریاضیات نداشته اند هرچه معادلات سنگین تر شود، دست آن ها هم در محاسبه کوتاه تر خواهد شد و امروزه هم خیلی از معادلات را با کامپیوتر محاسبه میکنند و خودشان قادر به حل معادلات نیستند. (یکی از علل نیاز تمدن مدرن به تکنولوژی). بر اساس این نوع نگاه به ریاضیات، برخی از معادلات را نمیتوان از راه های موجود حل کرد و به جواب دقیق رسید، از این رو به حل عددی و محاسبات تقریبی روی میاورند تا به جواب اصلی نزدیکتر شود و این یعنی ضعف ریاضیات. در حالی که در نوع نگرش اسلامی به ریاضیات، چون از همان ابتدا پایه ها و مبانی بر اصول محکم و صحیح بنیان نهاده میشود، سخت ترین معادلات را در مدل های ساده و آسان حل میکنند و البته مسائل قابل حل در این نوع نگرش در خیلی جاها خیلی فراتر از مسائل رایج محاسباتی است که به برخی اشاره میکنم.

نقل است که شیخ بهایی وقتی از جایی رد میشد و مثلا یک گله گوسفند را میدید با یک نگاه میگفت تعداد دقیق این گوسفندان چند تا است! توجه کنید که اینجا بحث ما همان مدل های آسان است که بدون محاسبات سنگین و اتلاف وقت فورا به جواب میرسد و این در گرو نگاه درست به قواعد ریاضیات و اعداد است.

حجت الاسلام کامرانیان در همایش جنبش نرم افزاری سال 81 (اردوگاه آبعلی):

شما اگر علم اعداد را که مقدمۀ علم جفر است بدانید، بسیاری از مجهولات را با ریاضیات کشف خواهید کرد. مثلاً وقتی شما بفهمید که چرا نام مقدس علی با ایمان ، اسلام با پیامبر و بسم الله با فلان کلمه برابر است و به اسرار آن دست پیدا کنید، بعد اگر بخواهید یک شیء را که مثلا در این اردوگاه گم کرده اید پیدا کنید قادر خواهید بود که از مکان آن شیء مطلع شوید. در این مثال: یک معلوم، فضای اردوگاه است، و دومین معلوم هم خود شیء است، و مجهول هم مکان شیء است. حالا شما دوتا معلوم و یک مجهول دارید. حل کردن این معادله در ریاضیات که کاری نداره!

توجه کنید که شما اگر چنین معادله ای را به یک ریاضی دان بدهید به هیچ عنوان نخواهد توانست آن را حل کند. پس چرا علم ریاضیات اسلامی مدعی است که آسان حل میشود؟! به این دلیل که بر اساس نوع نگرش به ریاضیات در علم اسلامی، ارتباطات و قوانینی در حل معادله جریان دارند که بین این پدیده ها ارتباط برقرار میکنند و در نتیجه معادله حل میشود. اما در ریاضیات جدید به علت نگاه غلط به ریاضیات هیچ ارتباط قانونمندی در این بین دیده نمیشود. مثلا در صورتی یک ریاضی دان میتواند این معادله را حل کند که به او بگوییم شخصی با سرعت 5 کیلومتر در ساعت در این اردوگاه حرکت میکند. اگر 2 دقیقه بعد از شروع حرکت از نقطه ای معلوم و در جهتی معلوم، کیف او بر زمین بیوفتد، محل کیف را بیابید. اما در ریاضیات اسلامی میگویند، مهم نیست از کجا حرکت کردی و در چه جهتی حرکت کردی و با چه سرعتی حرکت کردی و کی کیفت گم شده است و .... !!! فقط خواسته را بگو تا جواب را بدهیم!

توجه کنید: اگر به دانشمندان علوم رایج مراجعه کنید و بگویید که پدر بزرگ من به شخصی مقروض بوده و حالا فوت کرده. لطفا آن شخص را برایم پیدا کنید!!! به نظر شما چه برخوردی خواهند کرد؟ شاید بگویند مگر ما علم غیب داریم؟

کتاب اسوۀ عارفان، ص 40 به نقل از آیت الله جوادی آملی:

علامه طباطبایی میگفتند: در تبریز کسی بود که از روی همین علوم عدد، میتوانست طرف مورد حاجت مردم را نه تنها بشناسد، [بلکه] بداند کجاست، خانه اش کجاست و ... بلکه حتی شمارۀ تلفنش را هم میتوانست استخراج کند!

این قدرت علمی، ناشی از نگاه درست به عالم است و آن ضعف علمی، حاصل نگاه غلط به عالم.

مثلا فرض کنید که یک کلاغ، سکه ای را به دهان بگیرد و بپرد و روی درختی بنشیند. آیا علم امروز میتواند محاسبه کند که سکه در کجا بر روی زمین فرود میآید؟! جواب منفی است، چون معلوم نیست کلاغ چه عکس العملی در قبال سکه نشان خواهد داد. آیا سرش را به طرف چپ برمیگرداند و بعد سکه را رها میکند؟ آیا در هنگام فرود سکه، باد میوزد؟ آیا این سکه پس از برخورد به شاخه ها و برگ های در حال حرکت، در چه جهتی تغییر مسیر میدهد؟ و هزاران اما و اگر دیگر ..... سوال میکنیم: چرا از دید دانشمندان امروزی این مساله تا این حد پیچیده است؟! واقعا چرا؟ .. اما شاید برای شما جالب باشد که بدانید این مساله ای بوده که یکی از پادشاهان در قدیم، برای امتحان دو نفر از دانشمدان خود مطرح کرده بوده است. هر کدام از این دانشمندان پس از محاسبه، یک دایره بر روی زمین میکشند. سکه پس از فرو افتادن بر روی یکی از دایره ها می افتد و بعد قل میخورد و در دایرۀ دیگر ساکن میشود!! یعنی هم «نقطۀ فرود» و هم «نقطۀ سکون» را محاسبه کرده بودند. اما امروز ما در اثر پیشرفت علم(!) از چنین محاسباتی محروم شده ایم.

اگر بخواهیم چنین معادلاتی را در حالت های گوناگون با توجه به علوم امروز پیش بینی کنیم باید متوسل به ابرکامپیوترهایی شویم که در برخورد با این مسائل فقط سوت میکشند و هنگ میکنند!! به این نگاه غلط ، نمیگویند نگاه علمی به عالم. انحرافات علمی بر پایۀ مبانی غلط ایجاد میشوند. اگر درک حداقلی علوم دانشگاهی را از برخی پدیده ها به علم تعبیر کنیم و بگوییم که به هر حال این ها هم در حد خودشان درست تحلیل میکنند باید جواب بدهیم که پس انحراف آن ها در کجا انجام شده است؟! تازه این در حالی است که بسیاری از این علوم، تولیدات خود ماست نه آن ها. اگر هم درک حداقلی وجود دارد از خود آن ها نیست. برای مثال میتوانید به این مقاله بعد از همین بحث مراجعه نمایید: (وقتی پیامبران غرب دروغ میگویند: دکتر حمید شفیع زاده)

ریاضیات اسلامی و علوم عددی ما در «زمان» هم متوقف نمیشوند! یعنی اگر بر آن ها تسلط پیدا کنید میتوانید از اتفاقی که هنوز نیوفتاده هم خیر بدهید:

حجت الاسلام محمد طه طرفی (کارشناس طب و نجوم اسلامی) سخنرانی دانشگاه امام صادق علیه السلام:

دانشمندی به پادشاهی در قصرش مراجعه میکنه و این پادشاه برای امتحان او میگه محاسبه کن که من از کدام یک از درهای این قصر خارج خواهم شد! بنویس و به من بده و بعد من تصمیم میگیرم که از کدام در خارج شوم .. یعنی قبل از اینکه عمل انجام بشود .. دانشمند یک رقعه ای را نوشت [ و بست] و به پادشاه داد. پادشاه گفت فورا کارگر بیاورید و دیوار شرقی را خراب کنید و از دیوار بیرون رفت. سپس رقعه را باز کرد و دید که نوشته است شما از هیچ کدام از این درها بیرون نمیروید، بلکه از داخل دیوار به بیرون میروید!

(برای دسترسی به موارد بیشتر به کتاب فرج المهموم سید ابن طاووس (رحمة الله علیه) و همچنین نجوم اسلامی به تالیف آقای رضائی مراجعه نمایید)

استاد علی احمدی اولین شاگرد علامه طباطبایی در قم میگویند که علامه میفرمودند: من با علم رمل خیلی مانوس بودم و حوادث یک ماه را استخلاص میکردم و اتفاقات هر روز را پیش بینی میکردم. اگر میگفتم که فردا باران یا برف میبارد، همان میشد و درست درمی‌آمد. (ز مهر افروخته، سید علی تهرانی، انتشارات سروش، ص26)

حجت الاسلام کامرانیان (همایش جنبش نرم افزاری، سال 1381):

اگر با اعداد آشنا شوید محاسبت بسیار عجیبی بدست خواهید آورد. با استفاده از اصولی که در این علم به اعداد پرداخته میشود میتوان برنامه ریزی های عجیب و قریب انجام داد بطوری که من در یک کشوری بودم و شخصی میخواست به من پز بده که با کامپیوتر کارهای خیلی عجیبی انجام میده و مسائل رو زود حل میکنه. من گفتم که من مسائل رو در ذهن تو و بدون کامپیوتر حل میکنم! گفت چه جوری؟ گفتم به یک چیز در این اتاق فکر کن. فکر کرد و من گفتم به چی فکر کرده! تعجب کرد و من هم هیچ نگاهی به او نکرده بودم. دو باره به چیز دیگه ای فکر کرد و من باز گفتم! گفت اجازه بده خانم من هم تو رو ببینه. خانمش هم امد ... و اوهم به چیزی فکر کرد و من خیلی سریع گفتم!

توجه کنید که قواعدی که در هستی به ودیعه گذاشته شده اند اگر درست شناخته شوند میتوانند در علوم مختلف جریان پیدا کنند. بعنوان مثال، ابن عربی در باب پنجاه و سوم فتوحات مکیه اینطور میگوید:

اما آن اعمالی که پیوسته باید با سالک، ملازم و همراه باشد، 9 عمل است. زیرا اعداد یک تا نه، اعداد بسیطند. [و برای ترکیب اعداد دیگر لازم و پایه اند]. پس اگر مرید این اعمال نه گانه را به انجام رساند، در توحید استوار و پایدار گردد. به همین دلیل خدای تبارک و تعالی افلاک را نه گانه ساخت، پس بنگر به حکمت الهیه ای که در حرکات این افلاک ظاهر گشت.

اگر به این متن دقت کنید میبینید که آن قاعده ای که در اعداد جاریست در ساخت افلاک هم جاری شده است و در سلوک سالک هم به همان صورت عمل میکند. این نه عدد ( 1 تا 9 - صفر، عدد نیست) مادر تمام اعدادند و تمامی اعداد با این 9 عدد بسیط ساخته میشوند، به همین صورت، 9 عمل هستند که امّـهات خیر هستند که تمامی اعمال بر پایۀ آن ها بنا میشود و افلاک نیز بر اساس اسراری که در این قاعده نهفته، نه گانه بنا شده اند و این هم به حکمت الهیه بر میگردد. بشر بدون دسترسی به این حکمت ها و قواعد هیچ گاه نمیتواند یک قدم علمی در عالم بردارد. چون بدون دسترسی به این نگاه، قدر هیچ شیئی را نمی داند و اندازه و مقدار هر حدی را نمیتواند تشخیص دهد و نمیتواند بفهمد که آیا این تعریف و این نگاه با قواعد هستی یکی هست یا نه. بنا براین میبینید که بشر عصر مدرن، نوعی از علم را تولید میکند که هر قدری را در عالم به هم میزند و در طبیعت دستکاری میکند و آن را آلوده میکند و انسان ها را از خدا دور میکند و مدام گرفتار جهل خود میشود اما با این حال فکر میکند که کار علمی میکند! و این وسط ما مسلمانان هم البته زیر علم غرب سینه میزنیم و از علمی بودن نگاه آن ها طرفداری میکنیم و دستاوردهای اسلامی را که از دریچۀ دانشگاه عرضه شده را از علوم غربی تشخیص نمیدهیم و فکر میکنیم که آن ها با آن نگاه اشتباه به عالم، حداقل درصدی از علم را بدست آورده اند و نمیدانیم که هرچه هم که حرف صحیح در دستگاه آن ها پیدا شود از آن خود ما بوده نه آن ها و سرّ آن را در هزاران کتاب سرقت شده از تمدن اسلامی و محصور شده در کتابخانه های محرمانه باید جستجو کرد که چرا نمیگذارند ما مسلمانان از متن آن کتاب ها اطلاع پیدا کنیم؟! پون دستشان بدجوری رو میشود و همه میفهمند که آن ها هیچ چیزی از خود ندارند.

علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) در گفتگویی که با یک استاد ریاضی ایرانی داشتند به بحث شکل هندسی « قطّاع» میرسند، و سوال میکنند: از این شکل، چند حکم هندسی میتوان استفاده کرد؟ گفت: شاید هفت یا ده تا حکم ... گفتم: مثلا بیست تا چطور؟ گفت: شاید؛ ممکن است .. گفتم: دویست تا چطور؟ به من نگاه میکرد که آیا دویست حکم هندسی میتوان از آن استنباط کرد و توقف کرد. گفتم: دو هزار تا چطور؟ همین طور به من نگاه میکرد. گفتم: دویست هزار تا چطور؟! خیال میکرد که من سر مطایبه و سخریه دارم و به گزاف حرف میزنم. بعد به او گفتم: آقا! این خواجه نصیرالدین طوسی کتابی دارد به نام کشف القناع عن اسرار الشکل القطاع ... و جناب خواجه از این یک شکل، چهارصد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسی استنباط کرده، یعنی قریب نیم ملیون ....

بله! هم ریاضی مال ما مسلمانان است و هم نحوۀ صحیح درک آن در نزد ماست. یکی از اساتید میگفت که آن ها خیلی از کتاب های مارو سرقت کرده اند و دارن روش مطالعه میکنن اما در واقع، لایش رو هم نمی توانند باز کنند! چون علم آن را ندارند.

همان درک حداقلی از علم هم نتیجۀ کتب اسلامی و کوشش دانشمندان اسلامی است نه نگاه باطل تفکر مدرن به هستی. چطور آن تفکری که هیچ شناختی از قدر ها و اسماء الهی ندارد میتواند راه درست مهندسی علم و شیوۀ صحیح برخورد با هستی را پیدا کند؟

مقاله زیر در این رابطه میباشد:

تبارشناسی علوم جدید (وقتي پيامبران غرب دروغ مي گويند)


دکتر حمید شفیع زاده

* آیا واقعا قانون جاذبه را نیوتون کشف کرد؟!
* آیا کشفیاتی که به گالیله نسبت میدهند واقعا مال اوست؟!
و ....





اروپا یا در واقع تمدن غرب پس از انهدام روم بوسیله اقوام وحشی غرب اروپا چون گوتها و وانداها ووایگینگ ها و یونانی ها، به چنان سقوط علمی دچار شدند که در طی هزار سال(قبل از سال1000 میلادی) تنها کشف مهم آنها ساخت نوع تازه ای از یراق گردن اسب بود که امکان می داد یک خیش را بکشد اما همین اروپا پس از دسترسی به منابع علمی کشورهای اسلامی از طریق اندلس و نیمه جنوبی ایتالیا و فرانسه به گنجینه ای از علوم دست یافت، پس از توقف تمدن اسلامی، با ترجمه آثار دانشمندان اسلامی به جهش هاي سريع علمی نايل آمد. برخي از دانشمندان آنها یا بهتر بگوييم مترجمین آنها خود را در جایگاه خدایان ديدند. در گارگوئینه در کتاب نابغه ادیان می نويسد«آسیا پیامبران را دارد و اروپا دکترها را» او با این جمله که در واقع جو و فضای حاکم بر غرب را نشان می دهد، دانسته یا ندانسته، علم را تا حد خدا و دکترها را تا حد پیامبران بالابرد. اما نکته ای که براي همیشه در تاریخ مخفی نگاه داشته اند، این است که بسیاری از این پیامبران غربی در حقيقت لاف زناني بیش نیستند؛ بیشتر دانشمندان معروف و غیرمعروف اروپا چون بیکن، کنستاتین، کپلر، نیوتن، کوپرنیک، تیکوبراهه، گالیله و لئوناردوداوینچی و دانته و... کسانی بودند که آثار دانشمندان اسلامی را ترجمه و اسلامیات و شرقیات آنها را حذف می کردند و با افزودنبرخي از مطالب کم اهمیت، آنها را به نام خود در جامعه غرب منتشر مي كردند. یکی از معروف ترین این پیامبران دروغین نیوتن می باشد. کشف قانون جاذبه عمومی منسوب به نیوتن به اندازه اي در دنیای غرب مهم است که کیسینجر سیاستمدار، استاد تاریخ و از چهره های شاخص سیاست خارجی آمریکا در عصر معاصر کشف نیوتن را مبدأ تاریخ قرار داد و تاریخ جهان را به دو قسمت پيش از کشف نیوتن و پس از کشف نیوتن تقسیم کرده است. استفان هاوکینگ فیزیکدان و نظريه پرداز مشهور انگلیسی که هم اکنون كرسي نیوتن را در دانشگاه کمبریج به عهده دارد در کتابی به نام "تاريخچه زمان" می نویسد: ‹‹ نیوتن دانشمند معروف دانشگاه کمبریج دزدي بيش نبود است. او معلومات و اکتشافات خود را از دیگران سرقت مي نمود، اسحاق نیوتن با جان فلامستید بر سر ماجرای کشف قانون جاذبه کشمکش های زیادی داشت؛ حتی در دادگاهی که به علت شکایت فلامستید از نیوتن دائر شده بود، دادگاه به نفع فلامستید رأی دهد. این رأي موجب شد تا نیوتن کینه فلامستید را به دل بگیرد و با کمک آدموند هالی، دشمن سرسخت فلامستید در تمام منابع علمی نام فلامستید حذف شود. همچنین درگیری نیوتن با دانشمند آلمانی گانفرید لیپنیز بر سر کشف شاخه ای از ریاضیات به نام حساب ديفرانسيل و انتگرال سبب شد، کا بار ديگرر به دادگاه کشیده شود. در نهایت با اعمال نفوذ دوستان نیوتن به نفع او رأی داده می‌شود. آنچه مسلم است این کشفیات نه از نیوتن و نه ازآن هيچ دانشمند غربی دیگری می باشد، چون این قوانین بارها در نوشته های دانشمندان اسلامی از جمله ابن سینا، ، امام فخررازی و هبةالله بغدادی بیان شده است. قرینه دیگری که ثابت می کند کشفیات منسوب به نیوتن از دانشمندان مسلمان می باشد، علاقه شدید ویلیام ویستون دانشمند بزرگ فیزیک و ریاضیات و جانشین نیوتن در کمبریج به اسلام می باشد. ایشان به علت علاقه ای که به دانشمندان اسلامی داشت در سال 1709 میلادی از دانشگاه کمبریج اخراج شد. پرسشي که در این جا مطرح می شود چرايي علاقه شدید ویلیام ویستون به دانشمندان مسلمان می باشد. آیا جز اين است که به خوبی می دانسته آنچه اشخاصی چون نیوتن می گویند متعلق به دانشمندان مسلمان می‌باشد. دانشمندان زیادی در اروپا قربانی این موضوع شده اند.يكي ديگر از دانشمندانی که انصاف داشته و منبع اصلی يافته هاي خود را بيان كرده است آقای ارنست دوچسن پزشک فرانسوی می باشد. وي 50 سال قبل از فلمینگ خواص پنی سیلین را در مقالات زیادی در اروپا انتشار داد. اما شما با کمال تعجب می بینید که کشف پنی سیلین-( فرهنگ اسلام دراروپا، زیگرید هونکه ، ترجمه مرتضی رهبانی، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي1368(ص341و283)) به فلمینگ نسبت داده می شود. این تناقص شدید به خاطر چیست؟ جواب آن بسیار ساده است، این دانشمند اخلاق گرا آنقدر انصاف داشت که بگوید این کشف را از مسلمانان آموخته است. همچنین خانم دکتر زیگریدهونگه در کتاب بسیار با ارزش و گرانقدر خود به نام«فرهنگ اسلام در اروپا» می نویسد:‹‹ محققین اروپائی در تحقیقات خود متوجه شدند که اروپاییان آن زمان(منظور قبل از 1900 میلادی) خیلی از چیزها را که از مسلمانان بوده، راحت و آسوده کلدانی می‌نامیدند.›› قوانین نیوتن در کتاب های دانشمندان مسلمان آمده است: قانون اول: جسم در حال سکون یا حرکت در خط مستقیم می باشد و تا نیرویی به آن وارد نشود حالتش تغییر نمی کند ابن سینا در کتاب «الاشارات و التبنیهات» می گوید: «انک لتعلم الجسم اذا خلی و طباعه ولم يعرض له من الخارج تأثير غريب لم يکن له بد من موضع معين و شکل معين من طباعه مبداء استيجاب ذلک»( ابن سينا، اشارات والتنبيهات ،دفتر نشر الكتاب 1403هجري(ص198) «همانگونه که می دانید هر جسم در طبع و حالت خاصی می باشد و از این حالت خارج نمی شود مگر اینکه یک عامل خارجی برروی آن تأثیر بگذارد» باز در همان کتاب می نویسد: «اذا کان شی ما يحرک جسماً و لاممانعة فی ذلک الجسم کان قبولة الاکبر حيث لامعاوقه اصلاً»- ((آيه الله دكتر احمد بهشتي،غايت ومبادي(شرح نمط ششم از كتاب اشارات والتنبيهات)قم موسسه بوستان كتاب1382(ص169) )) «اگر نیروی بر جسمی وارد شود که موجب حرکت آن نشود مقدار نیرو چه کوچک باشد و چه زیاد تفاوتی ندارد چون که تغییری(کار) ایجاد نشده است. همچنین در نوشته های اخوان الصفا رساله 24 می خوانیم. «الاجسام الکليات کل واحد له موضع مخصوص و يکون واقفاً فيها لايخرج الا بقسرقاسر» «همه اجسام در یک وضع مخصوص یا وضع بی حرکتی هستند مگر اینکه نیروی آنها را مجبور کند که از حالت بی حرکتی در بیایند» همچنین فخررازی در کتاب«المباحث الشرقیه فی علم الالهیات و الطبیعیات» می نویسد: «طبيعة کل عنصر تقتضی الحرکة بشرط الخروج عن الخیر الطبيعی والسکون شرط المحصول علی الحيز الطبيعی» «هر شی بطور طبیعی در حالت خود (حرکت یا سکون می باشد واز آن حالت خارج نمی شود مگر اینکه نیروی به آن وارد شود» باز در همان کتاب امام فخررازی می گوید: «و قد بينا ان تجدد مراتب السرعه و البطء يحسب تجدد مراتب المعاوقات الخارجيه و الداخليه» «تجدید مراتب(اندازه) سرعت و کندی(شتاب منفی) جسم به شدت مقاومت های داخلی وخارجی جسم بستگی دارد» قانون دوم : سرعت هر جسمی در هنگام حرکتش با آن قدرتی که روی آن مؤثر است متناسب است. امام فخرالدین رازی در کتاب المباحث المشرقیه می گوید: «فان الجسمين لو اختلفا فی قبول الحرکة لم يکن ذلک الاختلاف سبب المتحرک، بل بسبب اختلاف حال القوه المحرکة فان القوه فی الجسم الاکبر، اکثر ممافی الاصغر فهو موجود فی اکبر مع زيادة» «اختلاف حرکت در دو جسم به دلیل خود شی نیست بلکه به علت مقدار نیروی است که بر آنها وارد می شود مقدار انرژی جسم بزرگ در حال حرکت نسبت به جسم کوچکتر بیشتر است به دلیل اینکه جسم کوچک در جسم برزگ هم وجود دارد و آنچه در کوچکتر وجود دارد به مقدار بیشتر در جسم بزرگتر وجود دارد. همچنین ایشان در مورد مقاومت هوا در جائی از همین کتاب می نویسد: «و ما القوه القسرية فانها يختلف تحريکها للجسم العظيم و الصغير لا الاختلاف المحرک بل الاختلاف حال المتحرک فان المعاوق فی الکبير اکثرمنه فی الصغير و هکذا» «مقدار مقاومت هوا برروی اجسام بزرگ و کوچک متفاوت است این نه به خاطر خود جسم بلکه به علت تفاوت مقدار اصطلاک هوا برروی اجسام می باشد که در جسم بزرگتر بیشتر است» این همان قانونی می باشد که گالیله از ایشان اقتباس کرده است و در آزمایش معرف رها کردن یک پر و یک چکش از برج پیزا این موضع را به نمایش می گذارد. قانون سوم : هر عملی عکسی العملی به دنبال دارد که مخالف آن و مساوی آن است. ابن برکات هبةالله بغدادی در کتاب «المعبر فی الحکمة» می نویسد: «اين الحلقه المتحاذبة بين المصارعين لکل واحد مين المتجاذبين فی جذبها و قوه مقاومة لقوة الاخر وليس اذا غلب احدهما فجذبها نحوه تکون قد خلت من قوة جذ الاخر، بل تلک القوه موجوده مقهوره و لولاه ها لما احتاج الاخر الی کل ذلک الجذب» و امام فخر رازی در کتاب المباحث المشرقیه می نویسد: «الحلقة التی يجزبها جاذبان متساويان حتی وقفت فی الوسط لاشک ان کل واحد منها فعل فيها فعلاً معوقا بفعل الاخر» حلقه (شی) که بین دو نیروی متضاد ساکن می ماند به علت این است که هر دو نیروی وارد بر جسم مساوی و مخالف هم هستند.
از گفته های هبةالله بغدادی و فخر الدین رازی غیر از قوانین نیوتن و گالیله موضوع کار با مدارهای مغناطیسی هم آشکار می شود. مثالها و شرح های آنها نشان می دهد که آنها برروی مدارهای مغناطیسی هم کار کرده اند. شاید برای شما عجیب باشد ولی برق و باتری از دو هزار سال پیش در ایران وجود داشته و دانشمندان ایرانی و مسلمان با خاصیت های شیمیائی و الکتریکی برق کاملاً آشنا بوده اند. امام فخرالدین رازی در کتابهایش به بسیاری از مسائل علمی که بعداً نیوتن و کالیله و دیگران از او اقتباس نموده اند اشاره کرده است. حتی فخرالدین رازی به خاصیت موجی بودن نور اشاره کرده است؛ همان موضوعی که بعدها شخصی به نام ماکس پلانک در غرب به آن اشاره می کند. تمام قوانين و کشفیاتی که کپلر، کوپرنیکوس وتیکو براهه و ... انجام داده اند، از آثار دانشمندان اسلامی همچون ابومعشر بلخی و البتانی، ابن هیثم اهوازی، ابوریحان بیرونی و... می باشد و این نکته ای است که برخي از دانشمندان غربی به آن معترفند. ژوزف ماك كاپ می گوید: ‹‹ خيلي ها گمان مي بردند در اواخر قرون وسطي ساير قسمتهاي اروپا ترقياتي در باره مناظر و مرايا و اختراع ذره بين نموده اند و مخصوصادر كتب و عمليات راجر بيكن يافت مي شود ؛ ولي امروز ثابت شده در اين قسمت هم از مسلمين پيشتر نرفته اند. زيرا كه راجرز بيكن تمام مطالب را از فيزيكدان نامي اسلامي ( الهزن ) حسن بن الهيثم ) بدست آورد. ›› چنانچه دیوید سی. لیندبرگ در کتاب "سرآغاز علم در غرب" می‌نویسد( ديويد.سي.ليندبرگ،سرآغاز علم در غرب ،ترجمه فريدون بدره اي ،تهران انتشارت علمي وفرهنگي1377(ص243) : «این واقعیت که هنوز در قرن شانزدهم و هفدهم دانشمندان از جمله کوپرنیکوس و کپلر از البتانی نقل قول و بدو استشها دمی کرده اند دلیل بر کیفیت و اهمیت آثار نجومی اوست». همچنین لویس ویلیام هلزی هال در کتاب تاريخ وفلسفه می نویسد«ارزقای در سده 11میلادی گفت سیارگان در مدار بیضی حرکت می کنند، رصد به صورت منظم ادامه یافت و روشهای آن ها به تدریج پیشرفت کرد اخترشناسان اسلامی برای دقتی که داشتند سزاوار احترام بسیارند. برای مثال لاپلاس اخترشناس قرن 18 میلادی از چند رصدی که مسلمین در سده 11 میلادی انجام داده بودند، در کتاب "بیان منظومه جهان" استفاده کرد» آنچه آلبرت کبیر دارد(یکی از بزرگترین دانشمندان پیشتاز در اروپا که به لقب کبیر از او یاد می کنند) همه از ابن سینا می باشد؛ در واقع او شارح آثار ابن سینا در فلسفه و طبیعیات بوده است. چنانچه دیوید. سی. لیندبرگ به گونه اي محترمانه به این مسئله اعتراف می کند و می گوید«آلبرت کبیر به شدت به ابن سینا متکی بود». وابستگی آلبرت کبیر به نوشته های ابن سینا به حدی بود که حتی توصیف ابن سینا از جفتگیری کبکها را با اضافه کردن بعضی از مشاهدات شخصی در کتابهایش می نویسد. ‹‹ اولین کسی که متوجه شد خورشید مرکز منظومه شمس می باشد، ابوالسعید سجزی ستاره شناسی معرف سیستانی می باشد. او در مکاتباتی که با ابوریحان بیرونی داشت، این نکته را ثابت می کند و حتی برای ابوریحان بیرونی اسطرلابی می سازد که برمبنای مرکزیت خورشید طرح ریزی شده بود.›› (نصر حسين،علم وتمدن دراسلام،ترجمه احمدآرام، تهران انتشارت علمي وفرهنگي1348(ص133)
آری مسلمین هفت قرن از دانشمندان غربی جلوتر بودند یا در واقع باید گفت اروپا بعد از هفت قرن تازه متوجه شد که دانشمندان مسلمان چه گفته اند. زیرا آنها اصلاً تمدنی نداشته اند! البته غرب به دروغ ریشه های تاریخ علم را به یونان و کلدان و دیگر جاها نسبت می دهد که بعضی از اسناد آن در سطرهای قبلی نوشته شد. جالب توجه اینکه بعضی از این دانشمندان غربی اصلاً تخصصی یا حتی توانائی جسمی آن رشته را نداشته اند. چنانچه کپلر شدیداً از ناحیه چشم دچار مشکل بود و به سختی می توانست اشیاء را ببیند. حال چگونه است که او را یک ستاره شناس به ما جا زده اند. در واقع او مترجمی بوده است که کتابهای دانشمندان مسلمان را ترجمه می کرده است. کارهايی که کپلر ارائه داده تمام آنها قبلاً به وسیله دانشمندان مسلمان ارائه شده است. تیکوبراهه اولین رصدخانه مطرح را در اروپا در هلند بنیان نهاد. طول قوس رصدخانه او3 الی 4 متر بوده. در صورتیکه چند قرن قبل از او " الغ بیک" رصدخانه ای در سمرقند می سازد که طول قوس رصدخانه آن40 متر، بوده است. آن هم چند صد سال پیش از تیکوبراهه. رصدهای " الغ بیک" بقدری دقیق بوده است که رصدهای او تا سال1912 مورد استفاده دانشمندان غربی بوده است. چنانچه آقای ت. و . آرنولد معتقد است«که شکست اعراب بوسیله ارتش غیرمتمدن فرانک ها به سرکردگی چارلز مارتل (یکی از قهرمانان بزرگ اروپا) در قرن هشتم میلادی سبب شد که تمدن و فرهنگ تا هشت قرن بعد به اروپا راه نیابد و اروپائیان وحشی را مدتها از تمدن محروم نموده و وصول تمدن را به اروپا برای قرن ها به تأخیر انداخت» همچنین آقای ژوزف مک کیب در کتاب«تمدن مسلمانان در اسپانیا» می‌نویسد: «هیچ معلمی در هیچ دانشگاه و مدرسه ای جرأت آنرا نداردلازم این حقیقت اعتراف كند که اسلام پیشرفته ترین تمدن های جهان بوده است. و(نیز جرأت آنرا ندارد که اقرار كند) چارلز مارتل و لشکریانش که جلوی پیشرفت مسلمانان را گرفتند، مردمی غیرمتمدن، دوره گرد و دشمن علم و صنعت بوده اند و نیز جرأت ندارد بگوید اگر مسلمان موفق به فتح اروپا شده بودند ما امروز حداقل پنج قرن پیشرفته تر از آن بودیم که اکنون هستیم. هیچ انسانی نمی تواند ارزش خونها، اشگها، فقر و بی عدالتی را که پیروزی چارلزمارتل در جلگه های بین تور و یوئینتر نصیب اروپائیان ساخت، حساب کند» وی در کتاب دیگرش بنام «رنساس، بیداری اروپا» می نویسد: «ثانیاً انگیزه بسیار نیرومندی برای بیداری وجود داشت که بندرت نویسنده ای آنرا مورد تقدیر و تصدیق قرار داده است و آن تمدن مسلمانان بود که به شدت مردم اروپا را به رنسانس تشویق و تحریک نمود.›› حقیقتی را که دانته با افتخار در مورد ابوعلی سینا و ابن رشد ذکر می کرد، موجب شد که بعضی از مورخین در پاورقی آثار خود بنویسند که در اسپانیا هم تمدنی وجود داشته است. اما بنظر می رسد تنها تعداد کمی از مردم از این حقیقت با خبر باشند که دانته همه نامهای فلاسفه و دانشمندان یونان نظیر هرمس، طالس، زنون، اقلیدس، افلاطون، گالن و هیپوکرات را از مسلمانان به قرض گرفته است. هیچ کس در زمان او در ایتالیا کتابهای یونانی را نمی شناخت. فلاسفه شکاک در فلورانس که دانته ابتدا از اعضای آن گروه بود، فرهنگشان را مدیون مسلمانان ایتالیائی جنوبی و اسپانیا هستند». در پایان مقاله، نتایج به دست آمده را در چند بند کلی بیان می کنيم: 1- دانشمندان غربی تا حدود سال1800 میلادی عموماً فقط کتابهای دانشمندان اسلامی را ترجمه کرده وشرقیات و اسلامیات آن را حذف کرده و بنام خود چاپ نموده اند. نمونه بارز آن قوانین نیوتن می باشد. دلایل این ادعای خود را در کتاب«وقتی پیامبران غرب دروغ می گویند» بیان نموده ام. دانشمندان یا در حقيقت مترجهاني همچون راجربیکن، کنستاتین، نیوتن، کپلر، کوپرنیک، لاپلاس، لاوزایه، گالیوانی، لئوناردوداوینچی فقط کتابهای دانشمندان مسلمان را ترجمه کرده و بعضی از قسمتهای آن را با هم ترکیب یا کم و اضافه نموده اند. 2- بیش از صدها کلمه علمی موجود در زمانهای اروپائی بخصوص آلمانی و انگلیسی و فرانسه و ایتالیائی و اسپانیائی ریشه عربی یا فارسی دارد. این در حالیست که بعد از سال1800 میلادی در اروپا صدها کلمه و لغت عربی یا فارسی از زبان های آنها حذف شده است، برطبق بعضی از منابع تعداد این لغات بیش هزار عدد می باشد. 3- بسیاری از دستگاه های که غربی ها مدعی ساخت آنها هستند قبلاً به وسیله مسلمین ساخته شده است از جمله این وسایل می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1-موتور بخار 2- توپ 3- هواپیما 4- زره پوش 5- تفنگ 6- موشک 7- راکت 8- نارنجک 9- ساعتهای آبی، آفتابی و مکانیکی 10- انواع روبات و آدمک 11- وسایل چاپ 12- آسیاب های بادی 13- انواع پمپ های آبی پیستونی 14- انواع عدسی 15- تلکسوپ 16- پروجکشن 17-دوربین عکاسی 18- قطب نما 19- کلیه وسایل نجوم و رصد 20- عینک 21- صابون 22-الکل 23- شیرهای یک طرفه 24- نفت سفید 25- بنزین 26- کنسرو غذا 27- قهوه 28- قرص و کپسول 29- الگزیر 30- چرخ لنگ 31- انواع چرخ دنده 32- پنی سیلین 3- الانبیق 34- بالون 35- فلاکس 36- پارافین 37- دستگاههای تقطیر 38- دستگاههای تصعید 39- اثال 40- قانون(ابزار موسیقی) 41- رباب 42- گیتار 43- ماندلا 44- ماندلین 45- پاندرا 46- ربک 47- روبیه 48-فلوت 49- نفیر 50- سورنای 51- طنبور 52-نقاره 53- باطری برق 54- ترمومتر 55- وسایل اندازه گیری حجم 56- وسایل اندازه گیری جرم 57-ترازوهای دقیق 58- دستگاههای تراش بسیار بزرگ تا قطر 10 متر 59- آونک 60- سرنگ تزریق 61- نخ بخیه قابل جذب 62- نخ بخیه غیر قابل جذب63- لامپ الکتریکی 64- تمام ابزارهای دستی مخصوص جراحی و... 4- تاریخی که غربیها از گذشته خود بخصوص یونان به خورد مردم می دهند، کذب محض است. غربی ها برای اینکه یک پيشينه ي علمی برای خود دست و پا کنند، دست به جعل بسیاری از حقایق تاریخی نموده اند، بسیاری از دانشمندان منسوب به یونان و کتابهای آنها هیچ ربطی به یونان ندارد و نشأت گرفته از تمدن ایران می باشد. 5- پایه گذار دانشگاههای امروزی و بخصوص روش تحقیق و پژوهش در مسائل علمی ازفرمایشات حضرت امام محمد باقر (ع) و امام صادق(ع) نشأت گرفته که این روش در زمان امام صادق(ع) به اوج خود رسید و بعد از این انقلاب فرهنگی و علمی بود که جهان اسلام به سرعت مراحل ترقی مدارج علمی را پیمود و جهان را به شدت تحت تأثیر خود قراد داد. 6- حرکت کاملاً برنامه ریزی شده ای در سطح گسترده در تمام دنیا از چهار قرن پيش سعی در نابود کردن اسناد و مدارک سابقه علمی کشورهای اسلامی و بخصوص ایران دارد که هدف آن نابود کردن و خالی کردن هر گونه نشانه علمی اعم از کتاب، آثار تاریخی، آثار هنری و فرهنگی و بخصوص صنعتی گذشته می باشد. 7- بسیاری از مناطق جهان از جمله آمریکا، جزایر جاوه و سوماترا برای اولین به وسیله مسلمانان و ایرانیان کشف شده است، آثار تمدن شبه ایرانی به شدت در میان بومیان آمریکا جنوبی به خصوص اینکاها وجود دارد. 8- تا سال 1863 نصف النهار مبدأ از شهر زابل(زوال یا نیمروز) می گذشت. کلاً غربیها تا سال 1820 میلادی قادر به نقشه کشی دقیق نبوده و بیشتر نقشه های آنها کپی از نقشه های اسلامی می باشد در سال 1863 کنگره ای در اروپا برگزار می شود و نصف النهار مبدأ از شهر زابل ایران به رصدخانه سلطنتی انگلیس واقع در روستای گرینویچ در حاشیه شهر لندن منتقل می کنند. 9- جریان خزنده ای با برنامه دقیق از طرف استعمار پیر انگلیس طی چند قرن گذشته سعی در حذف فرهنگ اسلامی ایرانی و بخصوص زبان فارسی داشته است و بسیاری از حوزه های نفوذ این زبان را از بین برده است. زبان فارسی در گذشته از یوگسلاوی تا شرقی ترین مناطق جهان یعنی مالزی و اندونزی و چین و هند زبان اول یا دوم آن منطقه بوده است. آبوگویچ شاعر آلبانیای قرن نهم در بیت زیبائی می گوید: رخت ز آه دلم گر نهان کنی چه عجب کسی چگونه نهد شمع در دریچه باد کلاً هند بسیاری از آثار تاریخی خود را از فرهنگ و تمدن فارسی دارد. هزاران کتاب و سند و آثار تاریخی در هند مزین به زبان فارسی می باشد؛ چنانچه در تاج محل برروی قبر شاهزاده نو جهان این شعر نوشته شده است. بر مزار ما غربیان نی چراغی نی گلی نی پر پروانه سوزد نی سراید بلبلی 10- بسیاری از آثار برجسته ادبیات غرب و جهان کپی از کارهای اسلامی می باشد. کمدی الهی دانته به گفته بسیاری از اندیشمندان غربی و حتی ایتالیا از جمله سفیر سابق ایتالیا در ایران پرفسور جیرولی و پرفسورآسین پلاسیوس تقلیدی از کتابهای است که درمورد معراج پیامبر اکرم(ص) نوشته شده است. همچنین کتاب کمدی الهی دانته شباهت عجیبی به رساله«ارداویراف نامه»، یک اثر مذهبی و ادبی زرتشتی باشد دارد. داستان رابینسون کروزوئه برداشتی آزاد از داستان حی بن یقظان اثر ابن طفیل فیلسوف شهیر اسلامی می باشد. همچنین بسیاری از آثار شکسپیرشباهت زیادی به داستانهای شاهنامه فردوسی دارد. کتب و فرهنگ فارسی در تحولات فرهنگی و سیاسی اروپا نقش بسیار برجسته ای دارد. چنانچه ولتر با استفاده از متون اوستا و با تکیه بر آن دست به انقلابی در مفاهیم فرهنگی و مذهبی اروپا زد. به این مجموعه فلاسفه دانشمندان زیادی را می توان اضافه کرد که از آن جمله نیچه فیلسوف معروف آلمانی است. او به شدت تحت تأثیر کتاب اوستا و فرهنگ ایرانی بود. یک جمله او بسیار پرمعنی است. او همیشه از یک فرصت از دست رفته تاریخی دریغ می خورد: چرا به جای رومیان ایرانیان بر یونان چیره نشده اند«به جای این رومیان، چه خوب بود که ایرانیان سرور(Herr) یونانیان می شدند». نیچه در نوشته هایش 28 بار از فرهنگ ایران تمجید می کند؛ این در حالیست که او نسبت به فرهنگ غربی و روم انتقادات شدیدی نموده است. 11- بسیاری از آثار تاریخی و معماری غرب از زمان امپراتوری روم تا قرن 18 میلادی تقلیدی از آثار و اماکن معرف ایران و جهان اسلام می باشد. دانشکده کمبریج شباهت زیادی به ساختمانهای قدیمی از جمله قلعه الموت دارد. برج پیزا و ساختمانهای اطراف آن تقلیدی از برج معرف بابل و مسجد قدس فلسطین می باشد. شهر ونیز دارای معماری اسلامی می باشد. در اسپانیا بیش از هزار اثر از قلعه ها، حمام ها، مساجد و کاخ ها به سبک ایرانی اسلامی وجود دارد. در سیسیل و فلورانس، آلمان و فرانسه و انگلیس صدها اثر معماری می باشد که تقلیدی از آثار معماری اسلامی است. 12- بسیاری از شهرهای اروپا نامی ایرانی یا اسلامی دارند مثلاً ونیز تغییر یافته اسم بندقیه برگرفته ازکلمه بند

دکتر حمید شفیع زاده

جناب حامد، در بحث های اینچنینی به دو بحث استدلالی و تفهیمی پرداخته میشه. بنده بیشتر به بحث تفهیمی پرداختم و نخواستم زیاد وارد بحث های استدلالی بشم. یکی از دلائل هم این هست که تا وقتی موضوع مورد فهم قرار نگیره، استدلال فقط میتونه طرف مقابل رو ساکت کنه. اما در واقع نیاز هست که هر دو این موارد در این بحث به کار گرفته بشه. بنده دیگه وقت ندارم که بخوام به این مباحث ادامه بدم. شاید اگر خدا بخواهد در آینده بصورت جامعتری وارد یک بحث ریشه ای در خصوص همین این موارد در این تالار شدم. اما فعلا بحث رو در همین حد متوقف میکنم ... ان شاء الله موفق و مؤید باشید

حامد;138418 نوشت:
سلام
ظاهرا شما قرآن را به عنوان کلام خدا قبول ندارید اما اگر توجه فرموده باشید مخاطب ما در این تاپیک دانشمندان مسلمانی اند که شکی ندارند قرآن کریم کلام الهی است .
موفق باشید

با سلام؛
صحبت من درباره کتاب تکوین بود. اگر هم شکی درباره قرآن نباشد بازهم نمی توان از آن برداشت علمی داشت زیرا کتاب اخلاق است و خیلی از مباحث با کنایه و استعاره و نماد بیان شده است. در قرآن با زبان عامه مردم آن زمان صحبت کرده است.

با سلام؛

آذرخش;138462 نوشت:
چرا روزهای هفته، هفت تا هستند؟ آیا این حاصل توافقی بوده که انسان ها با هم کرده اند؟ چرا مثلا ده تا نشد؟ چرا ساعات شبانه روز به 24 بخش تقسیم شده است؟ حالا اگر بیست قسمت میشد مگر اتفاقی می‌افتاد؟ چرا اعداد بسیط (تک رقمی) 9 تا هستند؟ (1 تا 9) ، چه کسی این قانون را قرار داده؟ چرا مثلا 5 تا نیستند؟ چرا یک دور کامل (دایره) به 360 درجه تقسیم شده؟ چرا 300 نشده؟ چرا 400 نشده؟ این ها که در ظاهر ساده تر هستند.

ریشه بسیاری از این اعداد افسانه هایی هستند که بین مردم باستان رواج داشته است. مثلا اینکه روزهای هفته هفت تاست اینست که مردم باستان تنها می توانستند 5 سیاره را رصد کنند و این پنج سیاره با ماه و خورشید عدد هفت را می ساخت. اورانوس به سختی با چشم رصد می شود و این رومیان بودند که برای اولین بار آن را رصد کردند. به همین جهت آن ها هفته را هشت روز در نظر گرفتند. در تورات هم گفته شده است که خدا دنیا را در شش روز آفرید و روز هفتم دست از کار کشید و به همین دلیل روز هفتم تعطیل است. از طرف دیگر 7 روز طول می کشد که ماه نصف شود که این هم می تواند دلیل باشد.
اما این که چرا روز 24 ساعت است به این دلیل است که یک سال 12 ماه است و دو برابر آن می شود 24 تا. از طرفی این عدد جزء اعداد سیستم شصت تایی است که از دیرباز بین سومری ها و بابلی ها رایج بوده و تمدن اسلامی در آن دخیل نیست بلکه از آن الهام گرفته است.
در مورد سیستم ده تایی اعداد هم باید گفت که این سیستم را اولین بار هندی ها ابداع کردند و نه مسلمانان. این خوارزمی بود که این سیستم را از هند به کشورهای اسلامی آورد و از آنجا وارد اروپا شد. قبل از آن سیستم اعداد یونانی مرسوم بود. رسم الخط این اعداد هم از کشور هند آورده شده است.
360 هم کوچکترین عددی است که به تمام اعداد 1 تا 9 به جز 7 قابل تقسیم است و در ثانی می تواند به اعداد 24 و 30 هم مربوط باشد.

سلام.

naghad;138506 نوشت:
کتاب اخلاق است

اساسا هدف از ارسال دین و نزول کتابهای آسمانی، هدایت انسانهاست. لذا قرآن کتاب هدایت است. صرفاً یک کتاب اخلاقی نیست. شما می بینید که خیلی از مسایل اقتصادی و حکومتی و ... در قرآن بیان شده است. پس صرفاً به بیان اخلاقیات نمی پردازد. البته چون بعد معنوی زندگی انسان مهمتر از بعد مادی زندگی اوست، لذا در قرآن به این مسأله اهمیت بیشتری داده شده است (و این یک امر منطقی و معقول است که به مسایل مهمتر، اهمیت بیشتری داده شود). اما به هر حال این به معنی نیست که قرآن را یک کتاب صرفاً اخلاقی قلمداد کنیم.

naghad;138506 نوشت:
در قرآن با زبان عامه مردم آن زمان صحبت کرده است.

بنده نمی دانم شما از درون دایره دین نگاه می کنید، یا خارج از دایره دین؟
به هر حال، قرآن که کتاب آسمانی آخرین دین است، چون پس از آن دینی نخواهد آمد، منطقا باید چنین کتابی برای مردم همه زمانهای بعد از خودش تا قیامت باشد. لذا قرآن کتابی برای مردم همه زمانهاست. نه فقط مردم زمان نزول قرآن.

این از امتیازات قرآن است که همه افراد می توانند از آن استفاده کنند. هم مردم عامی، هم اهل علم. هر کسی در حد ظرفیت خودش از آن بهره می برد. مثلاً استفاده ای که یک فیلسوف یا ادیب یا ... از قرآن می کند، همان چیزی نیست که یک فرد عامی استفاده می کند.
لذا استفاده افراد عامی از قرآن، به این معنی نیست که قرآن به زبان عوام است و برای اهل علم قابل استفاده نیست.

naghad;138507 نوشت:
ریشه بسیاری از این اعداد افسانه هایی هستند که بین مردم باستان رواج داشته است. مثلا اینکه روزهای هفته هفت تاست اینست که مردم باستان تنها می توانستند 5 سیاره را رصد کنند و این پنج سیاره با ماه و خورشید عدد هفت را می ساخت

خوب حالا که زمان افسانه ها گذشته است و زمان پیشرفت علم است، چرا دانشمندان تعداد روزهای هفته را تغییر ندادند؟ (اگر عدد مناسبتری برای این کار سراغ داشتند)

naghad;138507 نوشت:
تمدن اسلامی در آن دخیل نیست بلکه از آن الهام گرفته است.

اسلام برخی مسایل جدید را خودش بیان می کند، برخی مسایلی را هم که از قبل وجود داشته و مناسب بوده ، تأئید می کند (یا به طور کامل، یا با تغییراتی در آن).

با سلام؛

یاقوت احمر;138514 نوشت:
بنده نمی دانم شما از درون دایره دین نگاه می کنید، یا خارج از دایره دین؟ به هر حال، قرآن که کتاب آسمانی آخرین دین است، چون پس از آن دینی نخواهد آمد، منطقا باید چنین کتابی برای مردم همه زمانهای بعد از خودش تا قیامت باشد. لذا قرآن کتابی برای مردم همه زمانهاست. نه فقط مردم زمان نزول قرآن. این از امتیازات قرآن است که همه افراد می توانند از آن استفاده کنند. هم مردم عامی، هم اهل علم. هر کسی در حد ظرفیت خودش از آن بهره می برد. مثلاً استفاده ای که یک فیلسوف یا ادیب یا ... از قرآن می کند، همان چیزی نیست که یک فرد عامی استفاده می کند. لذا استفاده افراد عامی از قرآن، به این معنی نیست که قرآن به زبان عوام است و برای اهل علم قابل استفاده نیست.

بحث بر سر این نیست که قرآن برای چه افرادی مناسب است. بحث اینست که آیا از قرآن می توان استفاده علمی کرد؟ بنده می گویم نه چون قرآن با کنایه و نماد صحبت کرده است. خالق نویسنده کتاب تکوین هم هست. چرا باید دانشمندان کتاب تکوین که زبان خداست و نشانه های او در آن است را رها کنند و کتابی را که با زبان ناقص بشری نوشته شده را وسیله کشفیات علمی قرار دهند. حرف خدا در کلمه های بشری نمی گنجد.
یاقوت احمر;138514 نوشت:
خوب حالا که زمان افسانه ها گذشته است و زمان پیشرفت علم است، چرا دانشمندان تعداد روزهای هفته را تغییر ندادند؟ (اگر عدد مناسبتری برای این کار سراغ داشتند)

چون این ربطی به دانشمندان امروز ندارد. سازمان ملل هم قرار نیست آن را عوض کند. مردم به آن عادت کرده اند.
یاقوت احمر;138514 نوشت:
اسلام برخی مسایل جدید را خودش بیان می کند، برخی مسایلی را هم که از قبل وجود داشته و مناسب بوده ، تأئید می کند (یا به طور کامل، یا با تغییراتی در آن).

دقیقا من هم همین را گفتم. این اعداد ریشه در اسلام ندارد

سلام.

naghad;138347 نوشت:
بعضی جا ها قران ما را به اشتباه می اندازد مثلا وقتی می گوید جهان در شش روز آفریده شده است و یا انسان از گل به وجود امده است. خوب یک دانشمند نمی تواند از این آیات استفاده علمی کند چون یا خیلی گنگ و با کنایه صحبت شده است یا خیلی ساده شده است و یا ....

در عین حالی که همه افراد می توانند از قرآن در حد خودشان استفاده کنند، اما بدیهی است برای بهره گیری علمی و سطح بالا از قرآن، باید به علوم خاصی مجهز بود. یا از تفاسیر مفسران قرآن که از آن علوم بهرهمند بوده اند استفاده نمود. لذا اینکه ما بدون داشتن دانشهای کافی (مثلاً حتی بدون تسلط کافی به زبان عربی) بخواهیم از کلمات قرآن استفاده های علمی بکنیم، بدیهی است که با مشکلاتی مواجه می شویم.

مثالی می زنم:
در نظر بگیرید یک فرد عامی و یک فردی که در علم زمین شناسی خبره است، با همدیگر وارد منطقه خاصی بشوند. بدیهی است آن فرد عامی، جز ظاهر محیط اطرافش، چیز دیگری متوجه نمی شود. در حالیکه آن فرد زمین شناس از جزئیات مختلفی که در منطقه می بیند، می تواند به مطالبی درباره گذشته آن منطقه و خیلی مسایل دیگر، پی ببرد.

naghad;138347 نوشت:
بهتر است اجازه داد علم راه خود را برود و دین هم به راه خود.

از نظر معتقدان به ادیان آسمانی، « علم » و «دین» ، منشأ واحدی دارند. علمی که دانشمندان کشف می کنند، گوشه ناچیزی از علم بیکران همان خداوندی است که دین و کتاب آسمانی را نازل فرموده است. بنابراین، اگر ما در فهم خود از قرآن اشتباه نکنیم، بین قرآن و علوم هیچ اختلافی وجود ندارد.

naghad;138515 نوشت:
چون این ربطی به دانشمندان امروز ندارد.

اتفاقا این (که تعداد روزهای هفته چندتا باشد) یک مسأله کاملاً علمی است. چطور ربطی به دانشمندان ندارد؟ حالا اگر گذشتگان هر فکری کرده اند، به جای خود. دانشمندان امروز اگر نظر بهتری دارند باید آن را جایگزین نظر گذشتگان کنند. بالاخره علم پیشرفت می کند و باید مطالب غیر علمی اصلاح شوند و در دیدگاههای مردم تصحیح صورت بگیرد.

naghad;138515 نوشت:
چرا باید دانشمندان کتاب تکوین که زبان خداست و نشانه های او در آن است را رها کنند و کتابی را که با زبان ناقص بشری نوشته شده را وسیله کشفیات علمی قرار دهند

استفاده از قرآن، به معنی رها کردن کتاب تکوین نیست. اتفاقاً خود قرآن به طور مکرر مردم را به تفکر در کتاب تکوین دعوت فرموده است.
استفاده همزمان از هر دو، بهترین و کاملترین راه است. سیره دانشمندان اسلامی هم این نبوده است که مثلاً از قرآن استفاده کنند و از کتاب تکوین استفاده نکنند. یا از کتاب تکوین استفاده کنند و به قرآن بی توجه باشند.

naghad;138515 نوشت:
آیا از قرآن می توان استفاده علمی کرد؟ بنده می گویم نه چون قرآن با کنایه و نماد صحبت کرده است.

اینطور نیست که قرآن سراسر کنایه و نماد باشد. برخی جاها با توجه به ماهیت مطلب مورد بحث از کلمات خاصی که برای مردم مناسبتر باشد استفاده شده (مثلاً مطالبی که خارج از حس مردم است. مثل مطالب مربوط به عالم برزخ و قیامت و ...) ، اما اولاٌ همین کلمات نمادی هم با « اصل حقیقت موضوع » مرتبط است و با تدبر در آن نماد، می توان به مطالبی علمی رسید، ثانیاً خیلی از مطالب هم بدون کنایه اند. مثلاً این آیات شریفه:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ

بحث با کلمات بدون کنایه و نماد است.

(تشریح کاملتر آیات فوق در لینک زیر:
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=18395&ltr=10&ltr2=0&AyeID=2789
)

ضمناً توجه بفرمائید که ما در علم امروزی هم با نماد بحث می کنیم. مثلاً ساختمان یک ملکول یا یک اتم را با گویچه ها و یا مداراتی نشان می دهیم (یا امواج الکترومغناطیس را با دایره هایی مثل دایره های حاصل از افتادن سنگی در آب، نشان می دهیم). در حالیکه حقیقت امر واقعاً این طور نیست. بلکه این یک « مدل » است، مدلی که می تواند مسایل مورد نظر ما را نشان بدهد. مدلی که با پیشرفت علم، تغییر کرده و تکامل یافته است.

با سلام؛

یاقوت احمر;138521 نوشت:
اتفاقا این (که تعداد روزهای هفته چندتا باشد) یک مسأله کاملاً علمی است. چطور ربطی به دانشمندان ندارد؟ حالا اگر گذشنگان هر فکری کرده اند، به جای خود. دانشمندان امروز اگر نظر بهتری دارند باید آن را جایگزین نظر گذشتگان کنند. بالاخره علم پیشرفت می کند و باید مطالب غیر علمی اصلاح شوند و در دیدگاههای مردم تصحیح صورت بگیرد.

حالا فرض کن که دانشمندان این کار را کردند و یا اصلا همه پرسی شد. آیا کشورهای اسلامی زیر بار می روند؟ آیا کلیسا در غرب زیر بار این موضوع می رود؟ آیا یهودیان این را قبول می کنند؟ ببینید هفته و ایام تعطیل آن ریشه در اعتقادات ادیان دارد. به این راحتی هم نیست که آن را عوض کنند.
یاقوت احمر;138519 نوشت:
از نظر معتقدان به ادیان آسمانی، « علم » و «دین» ، منشأ واحدی دارند. علمی که دانشمندان کشف می کنند، گوشه ناچیزی از علم بیکران همان خداوندی است که دین و کتاب آسمانی را نازل فرموده است. بنابراین، اگر ما در فهم خود از قرآن اشتباه نکنیم، بین قرآن و علوم هیچ اختلافی وجود ندارد.

اگر علم و دین منشا یکسان هم داشته باشند زبان آن ها متفاوت است. علم به زبان اصلی است ولی دین به زبان ناقص انسان ها ترجمه شده است. مسلم است که از کتاب تکوین که به زبان اصلی استفاده خیلی بیشتر و دقیقتری می توان کرد. در ثانی در درک معانی اشتباه اجتناب ناپذیر است که شاهد آن هم وجود تفاسیر مختلف برای آیات است.
یاقوت احمر;138519 نوشت:
در عین حالی که همه افراد می توانند از قرآن در حد خودشان استفاده کنند، اما بدیهی است برای بهره گیری علمی و سطح بالا از قرآن، باید به علوم خاصی مجهز بود. یا از تفاسیر مفسران قرآن که از آن علوم بهرهمند بوده اند استفاده نمود. لذا اینکه ما بدون داشتن دانشهای کافی (مثلاً حتی بدون تسلط کافی به زبان عربی) بخواهیم از کلمات قرآن استفاده های علمی بکنیم، بدیهی است که با مشکلاتی مواجه می شویم. مثالی می زنم: در نظر بگیرید یک فرد عامی و یک فردی که در علم زمین شناسی خبره است، با همدیگر وارد منطقه خاصی بشوند. بدیهی است آن فرد عامی، جز ظاهر محیط اطرافش، چیز دیگری متوجه نمی شود. در حالیکه آن فرد زمین شناس از جزئیات مختلفی که در منطقه می بیند، می تواند به مطالبی درباره گذشته آن منطقه و خیلی مسایل دیگر، پی ببرد

ببینید شما به تفاسیری که در گذشته بسیار دور انجام شده است مراجعه کنید و آن را با تفاسیر جدید مقایسه کنید. صد در صد تفاوت می بینید. چون در قدیم علم پیشرفت نکرده بود و تفاسیر بدون توجه به حقایق علمی ارائه می شد که این نشان می دهد علم مقدم بر تفسیر است. یعنی ابتدا باید علم کسب کرد (از طریق کتاب تکوین) و سپس تفسیر و به بر عکس!

naghad;138525 نوشت:
حالا فرض کن که دانشمندان این کار را کردند و یا اصلا همه پرسی شد. آیا کشورهای اسلامی زیر بار می روند؟ آیا کلیسا در غرب زیر بار این موضوع می رود؟ آیا یهودیان این را قبول می کنند؟ ببینید هفته و ایام تعطیل آن ریشه در اعتقادات ادیان دارد. به این راحتی هم نیست که آن را عوض کنند.

این بحث دیگری است. بحث ما روی بعد علمی مسأله بود که آیا علمی است یا افسانه؟ آیا اینکه روزهای هفته، 7 تا است، ریشه در علم دارد یا در افسانه؟
بعد اجتماعی و دینی آن مورد بحث نیست. بنده عرضم این بود که اگر ریشه در افسانه داشته باشد، علم اگر چیز بهتری سراغ داشت حتماً عرضه می کرد و ما می فهمیدیم. حالا تا وقت پذیرش یا عدم پذیرش مردم و ادیان.

ضمناً آن زمانی که کلیسا در برابر علم ایستادگی و مقاومت می کرد دیگر گذشته است. اگر علم حرفی را به طور قطعی بزند، کسی مقاومت نمی کند.
البته این امر فرق دارد با آن امر که علم به علت نقص نسبی اش، پیامدهای سوء مسأله ایای را هنوز کشف نکرده باشد و لذا حرفی بزند که درست نباشد. مثلاً استفاده از الکل برای درمان برخی بیماریها یا مثل آزاد کردن بی بند و باری.

naghad;138525 نوشت:
اگر علم و دین منشا یکسان هم داشته باشند زبان آن ها متفاوت است. علم به زبان اصلی است ولی دین به زبان ناقص انسان ها ترجمه شده است. مسلم است که از کتاب تکوین که به زبان اصلی استفاده خیلی بیشتر و دقیقتری می توان کرد. در ثانی در درک معانی اشتباه اجتناب ناپذیر است که شاهد آن هم وجود تفاسیر مختلف برای آیات است.

این مطلب قابل پذیرش است. با این تذکر که اگر اشتباهی هست، ناشی از فهم ماست. نه از اصل دین یا متن قرآن. وقتی فهم ما با پیشرفت علم، بیشتر شود، به حقانیت آن چیزی که در قرآن محل اختلاف بود، پی می بریم.

naghad;138525 نوشت:
شما به تفاسیری که در گذشته بسیار دور انجام شده است مراجعه کنید و آن را با تفاسیر جدید مقایسه کنید. صد در صد تفاوت می بینید

این مطلب هم قابل پذیرش است. با همان تذکری که در قسمت قبل عرض کردم.
اتفاقاً این امر مثبتی است. چون نشان می دهد که با پیشرفت علم، جنبه های جدیدی از قرآن کشف می شود. یعنی نشان می دهد که قرآن برای همه زمانهاست و با گذشت زمان که علم ما بیشتر می شود، استفاده های عمیقتری از قرآن می توانیم بکنیم.

naghad;138506 نوشت:
اگر هم شکی درباره قرآن نباشد بازهم نمی توان از آن برداشت علمی داشت زیرا کتاب اخلاق است و خیلی از مباحث با کنایه و استعاره و نماد بیان شده است. در قرآن با زبان عامه مردم آن زمان صحبت کرده است.

سلام
اینها همه ادعاست . کتاب قرآن کتاب جامع سعادت و رستگاری و کمال است . کجای قرآن گفته که کتاب اخلاق است ؟
این کتاب تدوینی ، مطابق با کتاب تکوینی است .
والحمد لله
موضوع قفل شده است