چرا گرایش به بدی بیشتر است از گرایش به خوبی

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا گرایش به بدی بیشتر است از گرایش به خوبی

ایا خدا انسان را طوری طراحی و خلق کرده است که گرایش به بدی در او بیشتر است از گرایش به خوبی.

گفته شده است که تعداد بسیار کمی از انسانها می توانند از پل صراط رد شوند و وارد بهشت شوند و اکثریت انسانها به جهنم وارد خواهند شد. اگر اینگونه باشد. می توان گفت یک اشکالی در طراحی انسان وجود دارد که نمی تواند(یا نمی خواهد - توجه شود که خواستن نیز از خصوصیات انسان است) در مسیر درست گام بردارد و دائما منحرف می شود. مثل ماشینی که اشکال طراحی دارد و آمار تصادف و خرابی اش بالاتر است. در اینجا سازنده ماشین را مقصر می دانند و سازنده اشکال فنی موجود را رفع می کند. مثال برای تقریب ذهن بوده است. لطفا به اصل مطلب بپردازید.

[=Times New Roman]سلام علیکم
مراجعه کنید به :

چرا انسان براي انجام بدي ها شوق بيشتري دارد؟

[=Times New Roman]انشاءالله که پاسخ رو دریافت بفرمائید.

یا علی.

مـــریم;135346 نوشت:
سلام علیکم
مراجعه کنید به :

چرا انسان براي انجام بدي ها شوق بيشتري دارد؟

انشاءالله که پاسخ رو دریافت بفرمائید.

یا علی.


مطلب مورد اشاره در زیر آمده است. ولی جواب سوال فوق را نمی دهد سوال این است چرا انسان به بدی گرایش بیشتری دارد. آقامحمد می گوید جون خوبی زحمت دارد و انسان نمی خواهد زحمت بکشد سوال من این است چرا اینگونه است اگر انسان تنبل آفریده شده این به عنوان یک نقص مطرح است نه جواب سوال بنده. در واقع ایشان مکانیزم گرایش به بدی را توضیح می دهد نه علت اصلی آنرا


"هر انساني، فطرتاً خواهان ايمان و پاكي و تقوا است و از كفر و گناه بيزار است. خدا مي خواهد همة انسان ها ، با ميل و ارادة خود راه حق را بپويند، از اين رو انبيا را با كتاب هاي آسماني مي فرستد. از سوي ديگر ، ايمان را محبوب انسان ها قرار مي دهد. چنان كه قرآن مجيد مي فرمايد:" خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هايتان زينت بخشيده و كفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است".(1) اما متأسفانه در مراحل بعد، آب زلالي كه از آسمان آفرينش در وجود انسان ها ريخته شده، بر اثر تماس با محيط هاي آلوده و زرق و برق هاي ظاهري دنيا صفاي خود را از دست مي دهد و بوي نفرت انگيز گناه و كفر و عصيان گيرد.(2)
قرآن مجيد دليل گرايش انسان به گناه را در گريز از مسئوليت و محدوديت مي داند و
مي فرمايد: "بل يريد الانسان ليفجر أمامه؛ انسان مي خواهد آزاد باشد و همه عمر را به گناه بگذراند".(1)
امور ناپسند با طبيعت غريزي و جسماني انسان موافقت دارد و نفس انسان خواهان انجام آن است. آدمي از غيبت كردن ، نگاه به نامحرم نمودن، دروغ گفتن ، مال حرام خوردن و غيره لذت مي برد، چون آن را آسان مي بيند و محدوديتي براي او ايجاد نمي كند اما تقوا و عمل صالح و پاكدامني، حفظ زبان و گوش و چشم و بالاخره گناه نكردن با رحمت توأم است. طبيعي است كه هر كس زير بار زحمت و رياضت نمي رود مگر افرادي كه ايمان به آخرت داشته باشند و به اميد ثواب اخروي و نعمت هاي بهشتي، از خوشي مقطعي و گذراي گناه صرف نظر نمايند.
به عبارت ديگر: گناهان و لذت هاي شهواني و نفساني، با جنبه جسماني و مادي انسان سر و كار دارد اما امور معنوي و خوبي ها با جنبه روحاني و بعد غير مادي انسان ارتباط دارد. جنبه مادي و جسماني وجود آدمي ، ملموس تر است و انسان ها غالباً با آن سر و كار دارند و راحت تر و نزديك تر است، اما جنبه روحاني و معنوي ، هميشه براي انسان محسوب و ملموس نيست، در عين حال براي رسيدن به لذت ها و امور معنوي ، بايد انسان از برخي امور و لذت هاي شهواني و مادي و خواهش هاي نفساني دست بكشد و آنها را از خود دور نمايد، براي انسان سخت تر و مشكل تر است. اما اگر انسان واقعاً به مراحل بالاي كمال دست يابد و لذت واقعي معنويات و با خدا بودن را احساس كند، و به فطرت پاك خود برگردد، به سوي گناهان و معاصي نمي رود و حتي براي او سخت خواهد بود كه به دنبال اين امور برود.
پي نوشت ها :
1 - حجرات (49) آيه 7.
2 - تفسير نمونه، ج22، ص 159.
3 - قيامت (75) آيه 5.
"

alamuti;135373 نوشت:
در واقع ایشان مکانیزم گرایش به بدی را توضیح می دهد نه علت اصلی آنرا

سلام علیکم
پاسخ این بخش از سوال شما هم داده شده:

گناهان و لذت هاي شهواني و نفساني، با جنبه جسماني و مادي انسان سر و كار دارد اما امور معنوي و خوبي ها با جنبه روحاني و بعد غير مادي انسان ارتباط دارد. جنبه مادي و جسماني وجود آدمي ، ملموس تر است و انسان ها غالباً با آن سر و كار دارند و راحت تر و نزديك تر است، اما جنبه روحاني و معنوي ، هميشه براي انسان محسوب و ملموس نيست، در عين حال براي رسيدن به لذت ها و امور معنوي ، بايد انسان از برخي امور و لذت هاي شهواني و مادي و خواهش هاي نفساني دست بكشد و آنها را از خود دور نمايد، براي انسان سخت تر و مشكل تر است. اما اگر انسان واقعاً به مراحل بالاي كمال دست يابد و لذت واقعي معنويات و با خدا بودن را احساس كند، و به فطرت پاك خود برگردد، به سوي گناهان و معاصي نمي رود و حتي براي او سخت خواهد بود كه به دنبال اين امور برود.

یعنی به دلیل مثلا تنبلی نیست. بلکه به دلیل ملموس تر بودن لذت های مادی است.
و تفاوت انسان ها هم در پیشگاه خدا بستگی دارد به میزان دست کشیدن آنها از همین لذت های ملموس به خاطر خداوند.

alamuti;135339 نوشت:
ایا خدا انسان را طوری طراحی و خلق کرده است که گرایش به بدی در او بیشتر است از گرایش به خوبی. گفته شده است که تعداد بسیار کمی از انسانها می توانند از پل صراط رد شوند و وارد بهشت شوند و اکثریت انسانها به جهنم وارد خواهند شد. اگر اینگونه باشد. می توان گفت یک اشکالی در طراحی انسان وجود دارد که نمی تواند(یا نمی خواهد - توجه شود که خواستن نیز از خصوصیات انسان است) در مسیر درست گام بردارد و دائما منحرف می شود. مثل ماشینی که اشکال طراحی دارد و آمار تصادف و خرابی اش بالاتر است. در اینجا سازنده ماشین را مقصر می دانند و سازنده اشکال فنی موجود را رفع می کند. مثال برای تقریب ذهن بوده است. لطفا به اصل مطلب بپردازید.

سلام
در انسانها اول غرایز بالفعل می شوند و تا آخر عمر هم همینطور باقی می مانند . غرایزی که اساس گرایشهای منفی را در انسانها تحت کنترل خود دارد . اما عقلی که کنترل کننده غرایز و جهت دهنده قوای مادی و معنوی انسان بسوی کسب کمالات است بطور تدریجی در انسانها تکامل می یابد لذا بخش عمده ای از عمر انسان بطور جدی تحت تاثیر گرایشات غرایز اوست . خیلی از انسانها بخاطر همین امر عمدتا در مسیرهای غلط گام می گذارند .
و اما توجه به یک نکته اساسی باعث رفع مشکل دوم می شود و آن اینستکه جهنم پایان راه انسان نیست بلکه در مسیر تکامل انسانی قرار دارد . در حقیقت جهنم جایگاه رفع نقصها و شکوفایی استعدادهای غبار گرفته است اما چون این امر در جهنم با اسباب رنج آوری تحقق می یابد جهنم است . همانطور که انسان خواهان کمال باید در دنیا خود را به سختیها و رنجها بسپارد تا کامل شود .
پس برنامه الهی مشکل ندارد ( والله بالغ امره و لکن اکثر الناس لایعلمون )
موفق باشید

یکی دیگر از دلائل این موضوع عدم خودشناسی از حقیقت و من انسانی باشد
فردی را در نظر بگیرید که خود را مساوی با بدن خود بداند ، در این صورت این فرد تمام هم و غمش بجای کسب صفات نیک و خودسازی همان بدن خود می شود

اما خداوند بدون دلیل این غرائز را در بدن انسانها قرار نداده و ما را بدون دلیل به این دنیا نفرستاده
به راستی آیا تابحال پیش خود در این موضوع تفکر کرده اید که حاصل این آمدن ها و رفتنهای انسانها به دنیا و از دنیا چیست؟
در حقیقت برای ساختن همین حقیقت انسانی بود که خداوند غرائزی را در کالبد جسمانی انسانها قرار داد و آنها را به زمین فرستاد چرا که زمین مثل کوره انسان سازی است و همانند پیله کرم ابریشم جایگاه تکامل آن حقیقت انسانی می باشد

خداوند در داستان آفرینش و هبوط آدم و میوه ممنوعه هم با زبان بی زبانی می خواهد این را به ما بفهماند که ناپخته بودیم چرا که انسان ناپخته اگر در بهشت هم باشد مثل حضرت آدم نافرمانی خدا را میکند البته می گویند آن بهشت برزخی بوده است ولی بهر حال خدا ما را در چنین شرائطی قرار داده تا حقیقت ما که مستقل از مکان و زمان است تکامل پیدا کند و بعد تا سعادت ابدی

سوال من این است اگر اکثریت انسانها منحرف می شوند این بدین معنی است که میل به بدی در انسان بیشتر از میل به خوبی است و این از آفرینش انسان ناشی می شود( این پتانسیل در وجود انسان قرار داده شده است) و گرایش به بدی و خوبی برای انسان علی السویه نیست.

باز برای توضیح مثال ماشینی که فرمانش به راست یا چپ کشش دارد و در مسیر مستقیم منحرف می شود این اشکال ماشین است یا ماشینی که آمار خرابی اش( انحراف به چپ یا راست تصادف و هر چیز دیگر) بالا است ای اشکال طراحی دارد

من هنوز جواب قانع کننده ای تگرفته ام لطفا دقیق جواب دهید.

alamuti;135700 نوشت:
سوال من این است اگر اکثریت انسانها منحرف می شوند این بدین معنی است که میل به بدی در انسان بیشتر از میل به خوبی است و این از آفرینش انسان ناشی می شود( این پتانسیل در وجود انسان قرار داده شده است) و گرایش به بدی و خوبی برای انسان علی السویه نیست.

باز برای توضیح مثال ماشینی که فرمانش به راست یا چپ کشش دارد و در مسیر مستقیم منحرف می شود این اشکال ماشین است یا ماشینی که آمار خرابی اش( انحراف به چپ یا راست تصادف و هر چیز دیگر) بالا است ای اشکال طراحی دارد

من هنوز جواب قانع کننده ای تگرفته ام لطفا دقیق جواب دهید.

با سلام.

ببنید دوست من تمام افعال انسان و اصلا عقل عملی مقدمات خود را از دو نیروی شهوت وغضب می گیرند ،به عبارتی افعال انسان متاثر از این دو نیروست ،برای همین افرینش و قانون تکوین انرا به صورت بالفعل در نهاد ادمی گذارده است ،پس این دو مقدمه فعلند ،و اگر این دو در نهاد ادمی نبود اصلا کشش برای فعلی هم نداشت،پس همه کارهای انسان از قبیل عبادات و غیرهم به مدد این دو می باشد،ولی از انجایی که شهوات مادی بیشتر در نمود و ظهور انسان هستند و طبع مادی انسان بیشتر با انها سازگار است ،انسان پیشتر به طرف انها کشانده می شود،و این کشش وقتی از حد بگذرد همه امیال غیر مادی او را که بالقوه هستند وباید به مرور باافعل گردند تحت تاثیر خود در اورده ،و مانع رشد انها می گردد،بنابراین سیطره و طغیان این دو غریزه در بستر مادی و هم فرکانس با انسان او را از رشد و تعالی باز می دارد و مانع درک انسان از مراتب معنوی و بالاتر می گردد ،نتیجتا این دوست داشتن و حب فقط خود را در ماده می یابد و نتیجتا با ان خو می گیرد...ولی اگر انسان ابتدا خود را در محیط ملائک می یافت انوقت به خصوصیات ان محیط زودتر خو می گرفت و ابتدا طبع خود را با ان منطبق می کرد ولی سیطره شهوت و در بند کشیدن ان به موارد هم تراز است که انسان را از درک موارد بالاتر باز می دارد ،وگرنه اگر ادمی ابتدا مدارج بالا را درک می کرد انوقت یک عمل خلاف ان وموافق با مرتبه مادون و یا ماده را انجام نمی داد...

alamuti;135700 نوشت:
سوال من این است اگر اکثریت انسانها منحرف می شوند این بدین معنی است که میل به بدی در انسان بیشتر از میل به خوبی است و این از آفرینش انسان ناشی می شود( این پتانسیل در وجود انسان قرار داده شده است) و گرایش به بدی و خوبی برای انسان علی السویه نیست.

سلام
بنده به جای انحراف بیشتر به نقص قائلم اما نقصی که کم کم و در مراحل مختلف دنیوی و اخروی به کمال منجر می شود البته بعضی ها ممکن است ویژگیهایی در خود ایجاد کنند که تکامل آنها خیلی طولانی تر و سخت تر شود اما بالاخره آنها نیز تکامل می یابند
موفق باشید

alamuti;135700 نوشت:
سوال من این است اگر اکثریت انسانها منحرف می شوند این بدین معنی است که میل به بدی در انسان بیشتر از میل به خوبی است و این از آفرینش انسان ناشی می شود( این پتانسیل در وجود انسان قرار داده شده است) و گرایش به بدی و خوبی برای انسان علی السویه نیست.

باز برای توضیح مثال ماشینی که فرمانش به راست یا چپ کشش دارد و در مسیر مستقیم منحرف می شود این اشکال ماشین است یا ماشینی که آمار خرابی اش( انحراف به چپ یا راست تصادف و هر چیز دیگر) بالا است ای اشکال طراحی دارد

من هنوز جواب قانع کننده ای تگرفته ام لطفا دقیق جواب دهید.


با سلام و تشکر:Gol:

انسان فطرتا" خداجو و حق جوست و اكثريت مردم نيز به اين ندا پاسخ ميدهند. علما اسلام به تبع قرآن و روايات تصريح دارند كه مردم در نهاد خود به دنبال حقند اما در مواردي خطا در تطبيق دارند. اگر روزي باطن واقعی تبليغات مسمومی که عليه ارزش ها برداشته می شود آشکار شود و چهره حق همان گونه كه هست جلوه گر شود، اكثريت به آن روي مي آورند. بنابراين اكثريت به بدي تمايل ندارند بلكه يا در مقام علم و شناخت فريب مي خورند و بدي را جاي خوبي مي پندارند يا در مقام عمل فريب نفس و شيطان را مي خورند به سمت بدي روي مي آورند.(1)


در اين باره توجه به چند نكته ضروری است:

1. خداوند انسان را با دو دسته كنش و واكنش نيرومند (معنوى و مادى) آفريده است و اين خود انسان است كه مى‏تواند با تكيه بر اراده نيرومندى كه خداوند به او داده است، هر يك از آنها را بر ديگرى غلبه دهد و به پيروى يا سرپيچى از هر كدام اقدام كند. بنابراين آسيب‏پذيرى انسان تابع خواست و اراده او است.

2. شكل‏گيرى خوبان و بدان انجام نمى‏پذيرد مگر با وجود غرايزى هم‏چون شهوت و غضب كه داراى دو چهره خوبى و بدى مى‏باشند و مى‏توان گفت؛ چهره زيبايى‏ها آنگاه آشكارتر مى‏شود كه در كنار زشتى‏ها قرار گيرد و هنر مردان خدا آن گاه بيشتر جلوه‏گر مى‏شود كه با سست عنصران و آلودگان به شهوت مقايسه شوند و در برابر حق‏ستيزان قرار گيرند. از اين رو با نگاهى كلان به زندگى انسان‏ها وجود شهوت و غضب در تجلى زيبايى‏ها و حتى به فعليت رساندن خوبان نقش مؤثرى دارد.

3. اگر چه زمينه‏هاى فساد فراوان است و دغدغه آن بسيارى از جوانان را آزرده مى‏كند. اما بايد دانست كه خروش شهوت و برافروختگى غضب، در برابر عزم و اراده جوانان و جوان‏دلان نه تنها قابل فروكشى است؛ بلكه حتى با يك بار ايستادگى در برابر شهوت مى‏توان خاطره خوش آن تجربه نورانى در زندگى آدمى ماندگار شود به طورى كه در صحنه‏هاى بعدى بسيار آسان‏تر مى‏توان بحران‏ها را پشت سر گذاشت و شايد اين تجربه براى خود شما نيز اتفاق افتاده باشد.

4. شهوات و غرايز انسان، از جمله غريزه جنسى، به خوبى كنترل‏پذير است. مقصود از كنترل در اينجا نه سركوب آن، بلكه استفاده صحيح از آن است.

5. اختيار انسان از بزرگ‏ترين موهبت‏هاى الهى است. و نقش بسيار نيرومندى در رهبرى كنش‏هاى آدمى دارد. اراده به خوبى قابل تقويت و نيرومند سازى است و با تقويت آن دشوارترين كارها سهل و آسان مى‏شود. يك جوان در عين نيرومندى در غرايز، از اراده و توان مقاومت بسيار بالايى برخوردار و طهارت نفس و گرايش‏هاى معنوى در او، بسيار بالا است.

6. امداد الهى؛ خداوند همواره دستگير و مددكار كسانى است كه با جديت، خواستار پاك زيستن و دورى از گناه هستند: «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»(2)«و كسانى كه در راه ما كوشيده‏اند، به يقين راه‏هاى خود را بر آنان مى‏نمايانيم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است».

7. امكان توبه و بازگشت؛ درست است كه بسيارى از انسان‏ها در مواردى، به گناه گراييده و در برابر غرايز و هواهاى نفسانى سر تسليم فرود مى‏آورند؛ اما در عين حال خداوند باب توبه را به روى بندگان گشوده و راهى قرار داده است كه آدميان، بتوانند زندگى پاك و پيراسته از آلودگى‏ها را آغاز كنند و آلودگى‏هاى پيشين را با اشك ندامت و آب مغفرت الهى بشويند و در جهت كمال و سعادت جاودانى گام بردارند.(3)

در قالب مثال، ماشینی را در نظر بگیرید که با تمام دقت ساخته شده و پس از معاینات مکرر، در اختیار راننده قرار گرفته، حال اگر راننده به اختیار خود بجای استفاده صحیح و منطقی، استفاده نادرست از ماشین کند و بجای رعایت قوانین رانندگی، رانندگی خطرناک را اختیار کرده، تصادف کند دلیل بر نقص و اشکال در ماشین است یا اشکال در نوع رانندگی شخص راننده؟

انسان نیز موجودی است که خداوند هر آنچه برای رسیدن به تکامل ضرورت دارد را در اختیارش قرار داده اعم از لوازم تکوینی و تشریعی، حال اگر این بشر مختار، بجای بهره مندی از همه این لوازمات کمالی در جهت کمال، بدلیل جهل و یا گمراهی، مسیر انحطاط و تباهی و سقوط را برگزیند، اشکال متوجه نقصان در آفرینش است یا نقصان در انتخابگری خود انسان؟(دقت کنید)

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی___________________________________
1. پایگاه پرسمان دانشجویی، مقاله فطرت انسان و گرایش به گناه، با کمی تصرف.
2.
عنكبوت(29)، آيه 96.
3. برای مطالعه بیشتر ر.ک: پایگاه پرسمان دانشجویی مقاله فلسفه غریزه جنسی، با کمی تغییر.

انسان نیز موجودی است که خداوند هر آنچه برای رسیدن به تکامل ضرورت دارد را در اختیارش قرار داده اعم از لوازم تکوینی و تشریعی، حال اگر این بشر مختار، بجای بهره مندی از همه این لوازمات کمالی در جهت کمال، بدلیل جهل و یا گمراهی، مسیر انحطاط و تباهی و سقوط را برگزیند، اشکال متوجه نقصان در آفرینش است یا نقصان در انتخابگری خود انسان؟(دقت کنید)


آقای صدیق مدیر محترم انجمن کلام

شما دلیل انحراف انسان را جهل و گمراهی بیان کرده اید سوال من این است چرا انسان جاهل آفریده شده است که براحتی گمراه می شود.

alamuti;136572 نوشت:
انسان نیز موجودی است که خداوند هر آنچه برای رسیدن به تکامل ضرورت دارد را در اختیارش قرار داده اعم از لوازم تکوینی و تشریعی، حال اگر این بشر مختار، بجای بهره مندی از همه این لوازمات کمالی در جهت کمال، بدلیل جهل و یا گمراهی، مسیر انحطاط و تباهی و سقوط را برگزیند، اشکال متوجه نقصان در آفرینش است یا نقصان در انتخابگری خود انسان؟(دقت کنید)


آقای صدیق مدیر محترم انجمن کلام

شما دلیل انحراف انسان را جهل و گمراهی بیان کرده اید سوال من این است چرا انسان جاهل آفریده شده است که براحتی گمراه می شود.



دوست عزیز:Gol:

اگر خوب دقت کنید؛ جهل و گمراهی مورد اشاره، جهل و گمراهی ای نیست که در مقام تکوین، عارض بر انسان شده باشد بلکه جهل و گمراهی ای است که انسان با اختیار و اراده خود نسبت به شریعت الهی انتخاب نموده است.

موفق باشید ...:Gol:

[=&quot]با سلام!
[=&quot]---
[=&quot]از نظر من اگر انسانها فطرتا از گناه بیزار بودند اصلا سراغ گناه نمی رفتند.بعبارت دیگر انسانها از لحاظ فطری می دانند گناه چیست و نیکی چیست و فرق بین آنها را تشخیص می دهد.و دانستن این موضوع راه را بر گناه نکردن نمی بندد.بنابراین وقتی گناهی انجام میدهد قوه وجدانیت او بکار می افتد و او را سرزنش کرده و احساس پشیمانی را در او سبب می گردد.صحبت از اینکه انسانها شوق بیشتری به گناه دارند از نظر من شاید بیهوده و نادرست آید.چرا؟ چرا که این موضوع این مطلب را می رساند که خداوند دانا جوری انسان را آفریده که او اول گناه کند و شوق او به گناه بیشتر از شوق او به نیکی باشد.این به نظر شما درست است؟یعنی اول انسان بنا بدلیل شوقی که دارد باید یکی را بکشد یا حق کسی را بخورد تا بفهمد کارش درست نیست؟ درست نیست.باز هم چرا که خداوند دانا و حکیم فرموده انسان را در نهایت اعتدال آفریده است مگر او احسن الخالقین نیست؟ اگر او اینگونه نبود باید حتما در مخلوقش از هر لحاظی که در نظر بگیرید نقصی پیدا میشد.مثل این می ماند که شما یک قوری درست کنی ولی یک سوراخ در زیر آنهم قرار دهی.شما اینکار رو می کنی؟
[=&quot]یک میل(به بدی و خوبی) است که صاحب میل را به اینور و آنور می کشاند.ای انسان بی بار، هر چه به سمت قطب منفی پیش بروید دارای بار منفی می گردی و هر چه به سمت قطب مثبت بروی دارای بار مثبت می گردی.اگر دارای بار گردی و آن وسط ها اینور و آنور بروی دارای بار مثبت و منفی باشی در خودت دائم فعل و انفعالات(درگیریهای درونی و ذهنی) الکتریکی روی می دهد.
[=&quot]---
[=&quot]اما این موضوعات ازکجا ناشی میشوند؟ از کجا؟ نظرمن اینست که انسان از بدو تولد(اصلا همین انسان امروزی) که چشمانش را باز میکند به چه دنیایی باز می کند؟او که خودش نمی داند؟میداند؟ نمی داند، من که متولد شدم یادم نمی آید که فهیمده باشم به چه دنیایی چشمانم را باز کرده ام؟ اما ماجرا از وقتی شروع می شود که قوه ادراک و تجربه اندوزی و لمس محیط اطراف و درک رفتارهای خوب و بد در من شروع به کار می کند.به بچه دقت کنید.هر چه بگویی و انجام دهی، نگاه می کند و یاد می گیرد.او ماشین جمع آوری اطلاعات و تجربیات ندانسته است.مثل یک هارد دیسک خام کامپیوتر که هر طور او را فرمت کنی و هر چی در او بریزی همان را ضبط می کند.حال این تجربیات و ادراکات در طول گذشت زمان در او شکل می گیرد و آگاهی های جدیدتر بر اساس همان ادراکات قبلی مورد استنتاج قرار می گیرد و نتایج جدیدتری حاصل میکند.این محیط و فضا از چه چیزهایی تشکیل شده است: والدین، اشیا اطراف(کتاب، قلیان، ماهواره، موبایل، کنسولهای بازی، همسایه، آدمهای بد دهن، خوش دهن، بی زبان، با زبان، چند زبان، دوستان ناباب، با باب، ...)حال هر چقدر این محیط سالمتر باشد این دریافتها بر روی بخش خوبی خواهی او انباشته می گردد، پدر و مادرش تگر عاقل تر و منطقی تر، خوش اخلاقتر باشند بر روی او هم تاثیر می گذارد.او در انجام کارهایش بیشتر تمرکز می کند و آنها را از زوایای خوبی و بدی بیشتری قیاس می کند.:Gig:
[=&quot]---
[=&quot]در کل هر چه بنیان ساختمان(از نظر ما عمله بناها "پی" ساختمان) راست تر و قویتر باشد ساختمان بهتری پدید می آید و دیرتر فرو می ریزد.آخه بچه ای که از همان چهار و پنج سالگی به دستش موبایل و بعدش کنسول بازی داده و انواع و اقسام برنامه های بی ربط تلویزیونی و ماهواره ای در برابر چشمانش قرار می گیرد چطوری می خواهد یا چطوری می خواهی پدرش را با آرنولد مقایسه نکند و یا ...!!! خب پس فردا بیشتر به تور رفیقهای هم نوع خودش می خورد و به دستش قلیان و چاقو، و بر لبانش بعد از فیلتر سیگار، حرفهای *** (بیب) نشسته و کلامش بعد از طعم سیگار مارلبورو، طعم بد بدهانی و خشونت می گیرد و چشمانش را بر روی جنیفر لوپز های ایرانی باز می کند و تخت گاز بر روی ماشین عادت و مد گازیده و بی ترمز می خواهد تا ته ماجرا برود.
[=&quot]پدر من! هر چی بکاری همون رو درو می کنی.غیر از اینست؟ از نظر ما کشاورزان دهاتی که اینطوری است.اما یک معنای درونی هم دارد که مربوط به خود همان میوه می شود.گاهی موز میکاری ولی با توجه به نوع پرورش و نگهداریش و نوع خاک و آبی که پای آن میدهی ممکن است در نهایت به جای موز، خیار چمبل نصیبت شود(از لحاظ مزه و رنگ- از نظر ما میوه ها که اینطوری است) .:khaneh:
[=&quot]---
[=&quot]می دانی چه موقع رفتن به سوی نیکی و دوری از گناهان سخت می شود؟ وقتی معتاد به مواد مخدر شدی آنموقع دل کندن از آن سخت می شود و هر چه زمان بیشتری می گذرد و عادت بیشتری کنی، بسیار سخت تر می گردد.در مورد گناه هم همین است.هر چه بیشتر به آن سمت بروی از سمت دیگر دورتر می شوی.بجای دو ایستگاه ممکن است چند ایستگاه از خانه ات دورتر شوی.موقع برگشتن هم بیشتر ما ها پیاده و لنگان لنگان بر می گردیم.
[=&quot]وقتی جوانی کامپیوتری می خرد(جوانی که کمی دانشش را دارد) برای اینکه کامپیوترش ویروسی نشود اول یک آنتی ویروس در آن نصب می کند.باید در نزد جوانان و کلا انسانها این احساس پدید آید که برای اینکه به ویروس گناهان دچار نشوند باید یک آنتی گناه بر روی خودشان نصب کنند.باید بصورت یک "نیاز" در انسانها پدید آید.جوانی هم که از دانش کامپیوتر چیزی نمی داند بعد یا در هنگام خرید، باید کامپیوترش را به کسی که دانش اینکار را دارد سپرده تا تمامی نیازهایش را بر روی آن نصب کند.بعبارت دیگر جوان ناآگاه و کم تجربه را باید کمک کرد تا آن آنتی گناه را بر رویش نصب کند.:Cheshmak:
[=&quot]---
[=&quot]اما از تمامی دوستانی که آیات قرآن و احادیث را مثال می آورند می خواهم پاسخ دهند انسان عصر حجر چگونه به گناه یا نیکی فکر میکرد؟آنها که قرآن و مفاتیح الجنان نداشتند.آنها چگونه هدایت می شدند؟ آیا خداوند متعال تفاوتی بین آنها و انسانهای قرن بیست و یک قرار داده است؟ خیر! این جواب منست.آنها هم فرق بین خوبی و بدی را می دانستند.به یک حیوان مهربانی کنی می فهمد که مهربانی چیست چه برسد به یک انسان! انسان یک آفریده تمام عیار است.قلب و جهان اندیشه او دائم در حال پویایی و تکامل است.او آیات و نشانه ها را می بیند و از خود می پرسد این خورشید و ماه از کجا آمده اند؟ چرا شب می آید، روز می رود؟ چه کسی اینگونه طرح ریزی کرده است؟ و همیشه یک ندای درونی او را به جوابهایی رهنمون می سازد.حالا دیدی، خداوند همیشه با مخلوقاتش است حتی عمیقتر از این، نزدیکتر از این!
[=&quot]دوستان همسفر من! همیشه در نزد خود، حق را بخواهید! اگر با ایمانتر بودید از خداوند صاحب حق، حق را بخواهید.همیشه دو دو تا میشه چهار تا، تا بتوان بکمک آن معادلات دیگر را حل کرد.از غیر حق و غیر درستی بشدت بپرهیزید.تا ببینید نتیجه آنرا! همیشه دنبال هر چه که گفتند راه نیفتید.اگر سوال فیزیک دارید به پیش فیزیکدان می روید نه به سراغ آشپز! پس برای پاسخ گرفتن به پیش کسی بروید که همه دانشها از او سرچشمه می گیرد.افسار خود را به سالار کاروان بسپارید تا از این بیابانهای بی آب و علف شما را به خانه خود، کعبه برساند.:ok:
[=&quot]---
[=&quot]این دیدگاه من است که میتواند با اشتباه همراه بوده و نیازمند دیدگاه حق دیگران است.که در نهایت حق از خالقش که خالق همه هستی است نشات می گیرد.بنابراین دوستان همسفر عزیزم با تامل و تفکر بیشتری به دیدگاه من و دوستان دیگر اندیشیده تا گمراهی حاصل نگردد و خط راستی به حاشیه کشیده نشود.بنابراین در اینگونه موارد به خدواند هدایتگر متوسل شده تا اگر با گمراهی روبرو شده او شما را نجات بخشد.
[=&quot]اگر از نوشتار و دیدگاهم خوشتان آمد و موافقش بودید و قصد داشتید در جای دیگری از آن استفاده کنید نگارنده آنرا نیز فراموش ننمایید که همسفر شماست.:Cheshmak:
نوشته های دیگرم در تاپیک "آیا حضرت عیسی (ع) مرده است" و "با اینکه خدا هست چرا مردم سومالی و آفریقا می میرند."

[=&quot]با تشکر از همه دوستان همسفر!

Hamedgh;137900 نوشت:
با سلام!
---
از نظر من اگر انسانها فطرتا از گناه بیزار بودند اصلا سراغ گناه نمی رفتند.

با سلام :Gol:

این عبارت شما دارای نقصان است زیرا نتیجه ای که گرفته اید نتیجه دقیقی نیست، زیرا صرف بیزاری از یک چیز دلیل ترک و دوری ان نیست. چنانکه انسان به زشتی و بدی خیلی امور واقف است اما مکرراً به ان اعمال دست می زند، اینها حجابهایی است که بر روی فطرت پاک و عقل و اراده او افتاده و او بدلیل جهل و تحت تأثیر این حجابها به گناه و زشتی دست می زند.

حقیقت انست که گناه، رفتارى است كه بشر به حسب فطرت از آن بيزار است و مرتكب آن را پليد و بدكار مى‏شمارد. قضاوت‏هاى فطرى بشر، تنها با توجه به موضوع است، يعنى همين‏اندازه كه موضوع، مورد توجه قرار گرفت، فطرت حكم مى‏كند و احتياج به مطالعه ‏چيزهاى ديگر ندارد.

دلیل آن اینست که حتی كودك و ديوانه هم، ظلم و بدی را زشت مى‏شمارند و از آن تنفر دارند. كودك وقتى ‏ببيند كودكی ديگر را كتك مى‏زنند مى‏گريزد و از زننده بيزارى مى‏جويد. و دیوانه هم از اذیت و آزار تنفر دارد.

عقل نيز مانند فطرت، گناه را زشت و ناروا مى‏شمارد و گناه كار را سزاوار كيفرمى‏داند. تفاوتى كه ميان عقل و فطرت موجود است، آن است كه عقل، گاهى به علل‏خارجى، گناه كار را مستحق عقاب نمى‏داند، چنان كه در هنگام اضطرار، بسيارى ازنارواها را روا مى‏شمارد.

دين هم با فطرت و عقل موافق است، يعنى گناه را ناروا و گنه كار را مستحق عقاب‏مى‏داند.

از اینرو با توجه به آیه شریفه 30 سوره روم که می فرماید: "فاقم وجهك للدّين حنيفاً التي فطَر الناس عليها لا تبديلِ لخلق الله؛ توجه خود را به سوي دين بدار، سرشت خدايي كه خدا همة انسانها را بر آن سرشته است و هيچ تغييري در اين آفرينش خدا نيست."

چنانکه انبیاء و پیامبران الهی مبعوث شده اند تا گنیجینه های عقول بشری را شکوفا و ادای میثاق فطرت را از انسانها مطالبه کنند؛ چنانکه حضرت علی(ع) فرمودند:«فبعث فیهم رسله و واتر الیهم أنبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته ویذکروهم منسیّ نعمته. . . و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم ایات المقدر»( نهج البلاغه، خطبه 1)

خداوند پیامبرانش را در بین انسان مبعوث کرده ورسولان خود راپی درپی فرستاده است تا ادای پیمان فطرت را ازآنها مطالبه کنند ونعمت های فراموش شده الهی رابه یادآنها آورند وگنجینه عقل ها رابرای آنها شکوفا سازند وآیات ونشانه های قدرت الهی را به آن ها نشان دهند.

از اینها می توان فهمید که فطرت انسانی که بر اساس دین پاک الهی نهادینه شده، فطرتاً پاک بوده، گناه و بدی را زشت و ناپسند می شمارد. و اگر فاصله ای از فطرت پاکش یافته ثمرۀ حجاب و ظلماتی است که بر آن افتاده و پیامبران مبعوث شده اند تا این حجابها را کنار بزنند.

Hamedgh;137900 نوشت:
بعبارت دیگر انسانها از لحاظ فطری می دانند گناه چیست و نیکی چیست و فرق بین آنها را تشخیص می دهد. و دانستن این موضوع راه را بر گناه نکردن نمی بندد.


این عبارت شما با گزینۀ قبلی تان کمی متناقض است زیرا شما از یکسو می گویید (اگر انسانها فطرتا از گناه بیزار بودند اصلا سراغ گناه نمی رفتند.) و در بیانی دیگر می گویید (از لحاظ فطری می داند گناه و نیکی چیست و تفاوتشان را تشخیص می دهد.)؟؟؟

آیا این تشخیص فطری بدی و خوبی برای بیزاری انسان از گناه و تمایل او به نیکی کافی نیست، بی شک اگر دست عوامل خارجی و قسری او را از مسیر فطرت و طبیعتش خارج نسازد و یا حجابهای ظلمانی و نورانی میان فطرت پاکش و جهان خارج حائل نشود، هیچگاه از مسیر مستقیم خود که همان مسیر دین الهی یعنی حاکمیت تقوا و پاکی است خارج نمی شود.

شهید مطهری در اینباره سخنی زیبا دارد: انسان به گونه‌اي خاص آفريده شده است و خلقتش ابداعي و اختراعي است و داراي ويژگي‌هاي خاص در اصل خلقت است. مثلاً به نوعي از جيليّت و سرشت و طبيعت آفريده شده است كه براي پذيرش دين آمادگي دارد و اگر به حال خود و به حال طبيعي رها شود، همان راه را انتخاب مي‌كند، مگر آن كه عوامل خارجي و قسري او را از راهش منحرف كند.(ر.ك: مطهري، مرتضي، فطرت، ص 19 ـ 21، انتشارات صدرا، چ چهاردهم، ارديبهشت 82)

Hamedgh;137900 نوشت:
بنابراین وقتی گناهی انجام میدهد قوه وجدانیت او بکار می افتد و او را سرزنش کرده و احساس پشیمانی را در او سبب می گردد.

بحث وجدان یا همان نفس لوامه امری دیگر است که مجالی دیگر می طلبد، محل بحث ما رابطۀ فطرت انسانی با گناه و زشتی است که توضیح اجمالی آن گذشت.

موفق باشید ...:Gol:

صدیق;137592 نوشت:

دوست عزیز:gol:

اگر خوب دقت کنید؛ جهل و گمراهی مورد اشاره، جهل و گمراهی ای نیست که در مقام تکوین، عارض بر انسان شده باشد بلکه جهل و گمراهی ای است که انسان با اختیار و اراده خود نسبت به شریعت الهی انتخاب نموده است.

موفق باشید ...:gol:
[/]


یعنی شما می فرمایید انسان در ابتدا در آفرینش جاهل نبوده بعدا خودش با اختیار خودش تصمیم گرفته جاهل بشود؟

alamuti;138498 نوشت:
یعنی شما می فرمایید انسان در ابتدا در آفرینش جاهل نبوده بعدا خودش با اختیار خودش تصمیم گرفته جاهل بشود؟

با سلام:Gol:

جهلی که در این مجال مورد نظر ما بوده و هست، جهلی است که انسان با اختیار خود آن را در فرصت دنیا انتخاب می کند، جهل و غفلت و گمراهی از حقایق و معارف الهیه، علیرغم آنکه می تواند با بکارگیری عقل و ابزار خدادادی شناخت، برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت خود و همه بشریت، در مسیر شناخت و معرفت گام بردارد. نه جهلی که از آیۀ شریفه «و الله اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون».(نحل/آیه 78) استنباط می شود اینکه وقتی نوزاد به دنیا می‏آید لوح ضمیرش از همه چیز صاف و پاک است.

چنانکه این مسأله را پیشتر بیان کردیم که: خدای مهربان, در وجود جمیع انسان ها فطرت پاک و خدا خواه نهاده است و به وسیله وجود همین فطرت پاک است که هر انسانی از دروغ, حقه و مکر, خیانت و ... بیزار بوده و مرتکب آن را مورد سرزنش قرار می دهد و هر انسان راستگو, خوش اخلاق و صادقی را مدح کرده و می ستاید. آیا این تمیز قائل شدن و تشخیص بین حق و باطل، خوبی و بدی، پاکی و زشتی، ظلم و عدل و ... می تواند از مبدأ جهل صادر شود؟

در واقع باید گفت: کسی که گناه می کند, در واقع نقض پیمان الهی کرده و کم کم در اثر کثرت گناه, فطرت الهی اش محجوب گشته و سراسر قلب انسان را زشتی و تباهی فرا می گیرد و انسان, دچار قساوت قلب می شود.

(جهل خودخواسته) قساوت قلبی که به پیروی از جنود جهل و نادانی در برابر جنود عقل می انجامد و در نهایت به گمراهی انسان منجر می شود.

حقیقت جهل، ثمرۀ سنگدلی, سخت شدن دل و یا قساوت, به معنای عدم پذیرش حرف حق و اصرار بر راه و روش باطل است.

امام علی علیه السلام در سفارش به فرزند بزرگوارش امام حسن (ع) می فرماید: دل جوان, در حقیقت, همچون زمین خالی و بایری است(اشاره به فطرت خدادادی) که هر تخمی در آن افکنده شود, می پذیردش. از این رو, پیش از آنکه دلت سخت گردد و اندیشه ات مشغول و گرفتار شود, به تربیت تو مبادرت کردم. (

میزان الحکمه /ج 10/ ص 5002 / ح 16998)

موفق باشید ...:Gol:
موضوع قفل شده است