جمع بندی آیا واقعا در قرآن تناقض وجود دارد؟

تب‌های اولیه

52 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا واقعا در قرآن تناقض وجود دارد؟

سلام
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب

خلقت 6 روز بود یا 8 روز ؟

سوره 7 آیه 54 و
س 10 آیه 3 و س 11 آیه 7 و
سوره 25 آیه 59 میگوید که در 6 روز
ولی در سوره 41 آیات 9-12 جمع روزها 8 روز میشود.

؟
؟
؟

اول زمین یا اول آسمان آفریده شد ؟

اول زمین س 2 آیه 29 .

اول آسمان س 79 آیه 27

سلام

nakisa;134786 نوشت:
سوره 7 آیه 54

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يغْشِي اللَّيلَ النَّهَارَ يطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ(الأعراف/54)
پروردگار شما، خداوندي است که آسمانها و زمين را در شش روز [= شش دوران‌] آفريد؛ سپس به تدبير جهان هستي پرداخت؛ با (پرده تاريک) شب، روز را مي پوشاند؛ و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است؛ و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد، که مسخر فرمان او هستند. آگاه باشيد که آفرينش و تدبير (جهان)، از آن او (و به فرمان او)ست! پر برکت (و زوال‌ناپذير) است خداوندي که پروردگار جهانيان است!

nakisa;134786 نوشت:
س 10 آیه 3

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(يونس/3)
پروردگار شما، خداوندي است که آسمانها و زمين را در شش روز [= شش دوران‌] آفريد؛ سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبير کار (جهان) پرداخت؛ هيچ شفاعت کننده‌اي، جز با اذن او نيست؛ اين است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنيد! آيا متذکر نمي‌شويد؟!

nakisa;134786 نوشت:
س 11 آیه 7

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيبْلُوَكُمْ أَيكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ(هود/7)
او کسي است که آسمانها و زمين را در شش روز [= شش دوران‌] آفريد؛ و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت؛ (بخاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد که کداميک عملتان بهتر است! و اگر (به آنها) بگويي: «شما بعد از مرگ، برانگيخته مي‌شويد! «، مسلما» کافران مي‌گويند: «اين سحري آشکار است!»

nakisa;134786 نوشت:
سوره 25 آیه 59

الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا(الفرقان/59)
همان (خدايي) که آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو وجود دارد، در شش روز [= شش دوران‌] آفريد؛ سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه که از همه چيز آگاه است!

nakisa;134786 نوشت:
سوره 41 آیات 9-12

قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يوْمَينِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ(فصلت/9)
بگو: آيا شما به آن کس که زمين را در دو روز آفريد کافر هستيد و براي او همانندهايي قرارمي‌دهيد؟! او پروردگار جهانيان است!
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ(فصلت/10)
او در زمين کوه‌هاي استواري قرار داد و برکاتي در آن آفريد و مواد غذايي آن را مقدر فرمود، - ينها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نياز تقاضا کنندگان!
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ(فصلت/11)
سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالي که بصورت دود بود؛ به آن و به زمين دستور داد: «به وجود آييد (و شکل گيريد)، خواه از روي اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روي طاعت مي‌آييم (و شکل مي‌گيريم)!»
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يوْمَينِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(فصلت/12)
در اين هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و در هر آسماني کار آن (آسمان) را وحي (و مقرر) فرمود، و آسمان پايين را با چراغهايي [= ستارگان‌] زينت بخشيديم، و (با شهابها از رخنه شياطين) حفظ کرديم، اين است تقدير خداوند توانا و دانا!

nakisa;134786 نوشت:
جمع روزها 8 روز میشود.

می شوذ بگویید چه طوری جمع کردید؟

nakisa;134789 نوشت:
اول زمین س 2 آیه 29 .

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ(البقرة/29)
او خدايي است که همه آنچه را (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براي شما آفريد؛ سپس به آسمان پرداخت؛ و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛ و او به هر چيز آگاه است.

nakisa;134789 نوشت:
اول آسمان س 79 آیه 27

أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا(النازعات/27)
آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشکل‌تر است يا آفرينش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟!
رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا(النازعات/28)
سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت،
وَأَغْطَشَ لَيلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا(النازعات/29)
و شبش را تاريک و روزش را آشکار نمود!
وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا(النازعات/30)
و زمين را بعد از آن گسترش داد،
أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا(النازعات/31)
و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد،
وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا(النازعات/32)
و کوه‌ها را ثابت و محکم نمود!
مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ(النازعات/33)
همه اينها براي بهره‌گيري شما و چهارپايانتان است!

می شه کمی روی دو بخش بالا فکر کنید ببینید به هم مربوطه؟:Gol:

mkk1369;134831 نوشت:
سلام

قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يوْمَينِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ(فصلت/9)
بگو: آيا شما به آن کس که زمين را در دو روز آفريد کافر هستيد و براي او همانندهايي قرارمي‌دهيد؟! او پروردگار جهانيان است!
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ(فصلت/10)
او در زمين کوه‌هاي استواري قرار داد و برکاتي در آن آفريد و مواد غذايي آن را مقدر فرمود، - ينها همه در چهار روز بود- درست به اندازه نياز تقاضا کنندگان!
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِي دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَينَا طَائِعِينَ(فصلت/11)
سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالي که بصورت دود بود؛ به آن و به زمين دستور داد: «به وجود آييد (و شکل گيريد)، خواه از روي اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روي طاعت مي‌آييم (و شکل مي‌گيريم)!»
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يوْمَينِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(فصلت/12)
در اين هنگام آنها را بصورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و در هر آسماني کار آن (آسمان) را وحي (و مقرر) فرمود، و آسمان پايين را با چراغهايي [= ستارگان‌] زينت بخشيديم، و (با شهابها از رخنه شياطين) حفظ کرديم، اين است تقدير خداوند توانا و دانا!

می شوذ بگویید چه طوری جمع کردید؟

بازم که شد 8 روز
ببین میگه زمین 2 روز
بعد میگه رو زمین هم 4 روز کار کرد و بعو آسمونهارو تو 2 روز آفرید.
رو هم میشه 8 روز
ما که اینطوری جمع میزنیم شما چطور؟:khandeh!:
اگه از 4 روز زمین صرف نظز کینم میشه 4 روز که بازم با 6 روز منافات داره.
مگه نه؟
ممنون که آیه هارو گذاشتین:Gol:

mkk1369;134843 نوشت:

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ(البقرة/29)
او خدايي است که همه آنچه را (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براي شما آفريد؛ سپس به آسمان پرداخت؛ و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود؛ و او به هر چيز آگاه است.

أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا(النازعات/27)
آيا آفرينش شما (بعد از مرگ) مشکل‌تر است يا آفرينش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟!
رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا(النازعات/28)
سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت،
وَأَغْطَشَ لَيلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا(النازعات/29)
و شبش را تاريک و روزش را آشکار نمود!
وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا(النازعات/30)
و زمين را بعد از آن گسترش داد،
أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا(النازعات/31)
و از آن آب و چراگاهش را بيرون آورد،
وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا(النازعات/32)
و کوه‌ها را ثابت و محکم نمود!
مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ(النازعات/33)
همه اينها براي بهره‌گيري شما و چهارپايانتان است!

می شه کمی روی دو بخش بالا فکر کنید ببینید به هم مربوطه؟:gol:

به نظر شما مربوط نیست؟
من که بی ربطی نمیبینم.
ببینید من آدم معاندی نیستم این سوالیه که برام پیش اومده اگه میخواهید کمک کنید واضح جواب بدید.
اگه که نمیخواهید، ممنون که اومدین و زحمت کشیدین

nakisa;134786 نوشت:
سلام بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب خلقت 6 روز بود یا 8 روز ؟ سوره 7 آیه 54 و س 10 آیه 3 و س 11 آیه 7 و سوره 25 آیه 59 میگوید که در 6 روز ولی در سوره 41 آیات 9-12 جمع روزها 8 روز میشود.

سلام
به لحاظ تعداد روزها هشت روز است اما به لحاظ ترتیب زمانی شش روز . پس باید دو روز از یک کار با دوروز از کار دیگر همزمان بوده باشد .
مثال : شما خانه و باغچه ی می سازید و می گویید خانه 4 روز و باغچه3 روز طول کشیده . کسی می گوید پس کلا 7 روز یعنی یک هفته طول کشیده است . شما می گویید نه همه اش 4 روز طول کشیده . فرد تعجب می کند و می گوید چطور ممکن است . شما می گویید دوکار همزمان آغاز شد لذا باغچه روز سوم و خانه روز چهارم تمام شد . پس به لحاظ ترتیب زمانی می شود 4 روز .
موفق باشید

nakisa;134855 نوشت:
ببینید من آدم معاندی نیستم این سوالیه که برام پیش اومده اگه میخواهید کمک کنید واضح جواب بدید. اگه که نمیخواهید، ممنون که اومدین و زحمت کشیدین

سلام

سوال کردن عیب نیست!!!

و منم نگفتم شما معاندید

آیات را باید تفسیر کرد

درمود گسترش دادن

و خلق کردن باید احتمالا تفاوت باشه

اون نظریه خلقت زمین را می دانید؟:Gig:

mkk1369;134867 نوشت:

اون نظریه خلقت زمین را می دانید؟:gig:

نه نمیدونم . شما میدونین بگید لطفا

حامد;134860 نوشت:
سلام
به لحاظ تعداد روزها هشت روز است اما به لحاظ ترتیب زمانی شش روز . پس باید دو روز از یک کار با دوروز از کار دیگر همزمان بوده باشد .
موفق باشید

ممنون از جوابتون
ولی این جواب برای من و شما که میدونیم قرآن حقه و اشتباهی توش راه نداره خوبه ولی برای کسی که این تناقض رو داره میبینه بایدو اما و اگر و باشد معنی نداره.
فرض کنین من دارم با یه مسیحی در مورد اعجاز دست نخوردن قرآن بحث میکنم .و اون این سوالو بکنه .من میتونم این جوابو بهش بدم؟

میشه خودتون حرفتون را تفسیر کنید.به لحاظ زمانی 8 روز و به لحاظ ترتیب 6 روز!!!

nakisa;134911 نوشت:
ممنون از جوابتون ولی این جواب برای من و شما که میدونیم قرآن حقه و اشتباهی توش راه نداره خوبه ولی برای کسی که این تناقض رو داره میبینه بایدو اما و اگر و باشد معنی نداره. فرض کنین من دارم با یه مسیحی در مورد اعجاز دست نخوردن قرآن بحث میکنم .و اون این سوالو بکنه .من میتونم این جوابو بهش بدم؟

سلام
هیچ اما و اگری در کار نیست . دو روز خلقت موجودات زمینی و خلقت آسمان همزمان بوده است .
اگر این جواب را بطور محکم و دقیق مطرح کنید او چه دلیلی برای رد آن دارد ؟ او می خواهد بگوید به هر تقدیر تناقض است و ما با یک مثال ساده رفع تناقض می کنیم .
موفق باشید

پارسی;134960 نوشت:
میشه خودتون حرفتون را تفسیر کنید.به لحاظ زمانی 8 روز و به لحاظ ترتیب 6 روز!!!

سلام
اگر در مثال دقت کنید متوجه می شوید
موفق باشید

حامد;134969 نوشت:
سلام
اگر در مثال دقت کنید متوجه می شوید
موفق باشید

من از مثال چیزی متوجه نشدم.فکر نکنم دوستان هم درک کرده باشند.در هر حال این از ان ایراداتی است که هیچ گاه پاسخ قوی به ان داده نشده است.
ممنون

nakisa;134786 نوشت:
سلام
بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب

خلقت 6 روز بود یا 8 روز ؟

سوره 7 آیه 54 و
س 10 آیه 3 و س 11 آیه 7 و
سوره 25 آیه 59 میگوید که در 6 روز
ولی در سوره 41 آیات 9-12 جمع روزها 8 روز میشود.

؟
؟
؟

[=Century Gothic]سلام

[=Century Gothic]پاسخ مشهوری كه به این شبهه داده شده است این است كه " اربعة ایام" (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به این ترتیب در دو روز اول از این چهار روز زمین آفریده شد، و در دو روز بعد سایر خصوصیات زمین، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز (شش دوران) مى‏شود.
[=Century Gothic] [=Century Gothic]نظیر این تعبیر در زبان عرب و تعبیرات فارسى نیز وجود دارد که فى المثل گفته مى‏شود:
از اینجا تا مکه ده روز طول مى‏کشد، و تا مدینه پانزده روز، یعنى پنج روز فاصله مکه و مدینه است و ده روز فاصله اینجا تا مکه.

[=Century Gothic] البته اگر آیات متعدد آفرینش در شش روز نبود چنین تفسیرى پذیرفته نمى‏شد، ولى از آنجا که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مى‏کنند، و قرینه یکدیگر مى‏شوند، تفسیر بالا بخوبى قابل قبول است.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که" روز" در آیات فوق هرگز به معنى روز معمولى نیست،:Sham:

[=Century Gothic]چرا که قبل از آفرینش زمین و آسمان اصلا روز به این معنى وجود نداشت، بلکه منظور از آن دورانهاى آفرینش است که گاه میلیونها یا میلیاردها سال به طول انجامیده.
اما تحقیقی در این باره :

[=Century Gothic] [=Century Gothic]اولا تفاوتی آشکار است بین آیات .در تمامی آیاتی که بیان می دارد خلقت آسمانها و زمین در شش روز خلق شده از ماده خلق استفاده شده
اما در آیه ای که برخی شبهه وارد ساخته اند که مجموع آن می شود 8 روز و مربوط به آسمانها است از لفظ خلق استفاده نشده بلکه از ماده قضی استفاده شده است.

[=Century Gothic] [=Century Gothic]که ماده قضی با خلق تفاوت دارد و معنی تحکیم کردن و محکم کردن آسمانها را دارد
بله اگر گفته بود فخلق سبع سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ اشکال وارد بود .

پس نمی توان از ایات استفاده کرد که در شش روز زمین و تقدیرات ..خلق شده و در دو روز آسمانها که بگوییم مجموع آن می شود 8 روز که با دیگر آیات تناقض داشته باشد
از طرف دیگر آیه دهم ( و جَعَلَ فیها رَوَاسِیَ ...)هم در مورد خلقت زمین نیست بلکه در مورد استوار کردن کوه ها و تقدیر کردن اوقات هست که این مرحله بعد از خلقت صورت گرفته .

[=Century Gothic] [=Century Gothic]تنها چیزی که می توان گفت در آیات شریفه سوره فصلت تصریح به آن شده در دو روز خلق شدن زمین هست .
[=Century Gothic]اما در مورد اینکه آسمانها در چند روز خلق شده اند هیچ بیانی در این آیات نیامده .
[=Century Gothic] [=Century Gothic]پس تنها می توان می توان گفت خلقت زمین دوروز بوده اما اینکه آسمانها در چند روز بوده را دلیلی از قرآن نداریم که چند روز بوده .
[=Century Gothic] [=Century Gothic]پس قرآن دو چیز را تصریح نموده :زمین به تنهایی در دو روز خلق شده و مجموع زمین و آسمانها در شش روز.
که این دو باهم هیچ تناقض و تضادی ندارند

رضا;135066 نوشت:
سلام

پاسخ مشهوری كه به این شبهه داده شده است این است كه " اربعة ایام" (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به این ترتیب در دو روز اول از این چهار روز زمین آفریده شد، و در دو روز بعد سایر خصوصیات زمین، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز (شش دوران) مى‏شود.
نظیر این تعبیر در زبان عرب و تعبیرات فارسى نیز وجود دارد که فى المثل گفته مى‏شود:
از اینجا تا مکه ده روز طول مى‏کشد، و تا مدینه پانزده روز، یعنى پنج روز فاصله مکه و مدینه است و ده روز فاصله اینجا تا مکه.

سلام به آقا رضا
متشکرم از پست کامل و مانعتون.
جالب بود متشکرم
اگه لطف کنین به اون سوالم هم جواب بدین ممنون میشم
در مورد اینکه اول آسمان خلق شد یا اول زمین؟

پارسی;135046 نوشت:
من از مثال چیزی متوجه نشدم.فکر نکنم دوستان هم درک کرده باشند.در هر حال این از ان ایراداتی است که هیچ گاه پاسخ قوی به ان داده نشده است. ممنون

سلام
اتفاقا به نظر بنده این اشکال از آن اشکالات خیلی سست است
مثال خیلی روشن است . شما یک باغچه می سازید در سه روز و یک خانه می سازید در 4 روز . طرف از شما سوال می کند ایندو را در چند روز ساخته اید . شما می گویید در 4 روز . او تعجب می کند و می گوید : سه و چهار که می شود 7 روز . شما پاسخ می دهید ساخت این دو را همزمان آغاز کردیم لذا اولی در روز سوم و دومی در روز چهارم تمام شد .
قرآن می فرماید ما زمین و آسمان را در شش روز خلق کردیم در جای دیگری تفصیل می دهد و زمان خلقت موجودات روی زمین را دو روز ذکر می کند . خوب با بیان قبلی مشخص می شود که آن دوروزی که موجودات روی زمین خلق می شدند همزمان با خلقت آسمانها بوده است . پس به لحاظ ترتیب زمانی کلا در شش روز خلقت آسمان و زمین تمام شده است .
موفق باشید

پارسی;135046 نوشت:
من از مثال چیزی متوجه نشدم.فکر نکنم دوستان هم درک کرده باشند.در هر حال این از ان ایراداتی است که هیچ گاه پاسخ قوی به ان داده نشده است. ممنون

سلام

من یک مسئله به شما می دهم حلش کنید و بهم جواب را بگویید

شما 1.9 کیلو پرتقال دارید
و 1.1 کیلو سیب دارید

من از شما می پرسم

شما چند کیلو سیب دارید؟
چند کیلو پرتقال؟
و چند کیلو میوه دارید؟

حالا به من جواب می دهید؟:Gig:

اول زمین یا اول آسمان آفریده شد ؟

اول زمین س 2 آیه 29 .

اول آسمان س 79 آیه 27

به این تناقض جواب داده نشد.

وحی های قدیم وحی های جدید را

تصدیق میکنند (سوره 2 آیه 97)

یا جایگزین آنها هستند س 16 آیه 101

سلام
این اشکالات در تاپیک زیر پاسخ داده شده است
لطفا از تکرار آنها خودداری فرمایید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=12683

موفق باشید

حامد;135499 نوشت:
سلام
این اشکالات در تاپیک زیر پاسخ داده شده است
لطفا از تکرار آنها خودداری فرمایید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=12683

موفق باشید


خب آقا چرا زودتر نگفتین .
میرم اونجا میخونم اگه باز سوالی داشتم .میام اینجا میپرسم/
ممنون از راهنماییتون:Gol:

سلام.
راجع به علم غیب میخوندم در تفسیر نمونه, به موضوعی بر خوردم:

آيه 59 انعام: ((كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند))
و در آيه 50 سوره انعام آمده است قل لا اقول لكم عندى خزائن الله و لا اعلم الغيب : ((بگو من به شما نمى گويم خزائن خداوند نزد من است ، و من غيب را نمى دانم ))
و در آيه 188 اعراف مى خوانيم و لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير ((اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم
و بالاخره در آيه 20 يونس مى خوانيم ، فقل انما الغيب لله : بگو غيب [="Red"]مخصوص خدا [/]است.

در جای دیگری از قرآن آمده: ((چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند)) (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى گذارد) 79 آل عمران
و
.
.
.

خب.
در صفحه 146 جلد 25 تفسیر نمونه آمده که:
"[="SeaGreen"]اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى ، و بعضى اثبات مى كنند جمع كنيم ؟[/]"
(اگه تفسیر رو ندارید لینکش اینه http://www.ghadeer.org/qoran/t_nemona/j25/ta250007.htm )

دونه دونه راه های جمع کردن رو میاریم ببنیم چی میشه!

" 1- از معروفترين راههاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم ذاتى و استقلالى است ، غير او مستقلا هيچگونه آگاهى از غيب ندارند، و هر چه دارند از ناحيه خدا است ، با الطاف و عنايت او است ، و جنبه تبعى دارد."

حالا نظر خودم: در متن آیه ها اشاره نشده که در حالت اول علم غیب ذاتیه و در حالت دوم تبعی.
کلا "علم غیب "عنوان شده. وحتی اصولا طوری بیان شده که گویا علم غیب رو یک جنس گرفته.
..........

فرض کنیم درست باشه و علم غیب پیامبر تبعی جزئی و... باشه====>
به هر شکل در سوره انعام آمده است که:"و من غيب را نمى دانم "( از زبان پیامبر)
در حالی که خدا حداقل مقداری علم غیب به پیامبر داده و پیامبر نمیتواند(اگر بخواهد راستگو بماند) بگوید علم غیب ندارد.(هر چند علم غیب او ناقص باشد)

دوستان نظری دارند بفرمایند تا برسیم به شماره دو.

مهندس a;135618 نوشت:
در حالی که خدا حداقل مقداری علم غیب به پیامبر داده و پیامبر نمیتواند(اگر بخواهد راستگو بماند) بگوید علم غیب ندارد.(هر چند علم غیب او ناقص باشد) دوستان نظری دارند بفرمایند تا برسیم به شماره دو.


ممنون از بحث خوبی که در جریان است

خداوند در قرآن اشاره کرده است که ای کفار من - پیامبر و مومنین از آنچه که میکنید آگاهیم.
نمیتواند این علم غیب برای پیامبر و مومنین ذاتی باشد اساسا تبعی است و آگاهی آنها از این طریق بوده که خداوند آنها را از اسرار آگاه کرده است.

لذا اگر پیامبر بفرمایند من از علم غیب آگاهی ندارم ( طبق دستور الهی ) دروغ نگفته چوت صرف آگاهی نمیتواند دال بر داشتن آن علم باشد .
شاهد این موضوع جائی است که خداوند میفرماید

ای پیامبر بگو من از نتیجه خیر و یا شر آنچه که انجام میدهم آگاه نیستم .

این آگاه نبودن از نتیجه خیر و شر دال بر نداشتن علم غیب و همچنین علم از آینده است .

یاحق

سلام.

bina88;135619 نوشت:
نمیتواند این علم غیب برای پیامبر و مومنین ذاتی باشد اساسا تبعی است و آگاهی آنها از این طریق بوده که [="Red"]خداوند آنها را از اسرار آگاه کرده[/] است.

لذا اگر پیامبر بفرمایند من [="#ff0000"]از علم غیب آگاهی ندارم [/]( طبق دستور الهی ) دروغ نگفته چوت صرف آگاهی نمیتواند دال بر داشتن آن علم باشد .
شاهد این موضوع جائی است که خداوند میفرماید


بینا88 عزیز
bina88;135619 نوشت:
صرف آگاهی نمیتواند دال بر داشتن آن علم باشد

صرف آکاهی نمیتواند دال بر داشتن علم باشد رو یکم توضیح بدید. به نظرم علم همون آگاهیه.

وقتی میگیم فلانی علم غیب داره یعنی از غیب آگاهی داره.

وقتی شما به وضعیت درسی فرزندتون علم دارید ,یعنی آگاه هستید.
..........................................................................

فرض کنید شخصی میزان دقیق بارندگی سالیانه همه شهرهای ایران رو در آینده میدونه. (فرض کنیم یه جور علم غیب باشه) حالا اگه کسی رو نسبت به این علم آگاه کنه, شخص دوم هم علم غیب داره(به همون معنا که شخص اول داره) شاید نوعش فرق کنه(یکی اکتسابی باشه دیگری از خودش) اما به هر حال داره.

اگه میفرمایید این علم غیب حساب نمیشه و علم غیب در حالتیه که ذاتی باشه اونوقت این تعریفیه که شما از علم غیب ارائه میدید نه معنا واقعی .
که معنای واقعی مشخصه: علم غیب ="«غیب» به معناى امور پنهانى، و «علم غیب» به معناى اطّلاع از امور پنهانى است. علم غیب گاه مربوط به امور پنهانى گذشته است; مثل این که با استفاده از علم غیب از احوالات و تاریخ زندگى و حوادث فلان پادشاهى که در تاریخ هیچ چیز در مورد آن ثبت نشده، مطّلع و آگاه شویم.........نتیجه این که علم غیب، اطّلاع از امور پنهانى گذشته، یا حال، یا آینده است."

نقل زیر از سایت آیت الله مکارم شیرازیست:
"بنابراین منظور از گروه اوّل که علم غیب را منحصر در خدا مى کند علم غیب ذاتى است، و گروه دوم ناظر بر علم غیبى است که خداوند به انبیا و اولیایش تعلیم داده است."
http://www.makaremshirazi.org/persian/compilation/book.php?bcc=17139&itg=12&bi=182&s=ct&sw=&ww=1

چرا و چگونه این برداشت را کرده اند؟

nakisa;135409 نوشت:
اول زمین یا اول آسمان آفریده شد ؟

اول زمین س 2 آیه 29 .

اول آسمان س 79 آیه 27

به این تناقض جواب داده نشد.

[=Century Gothic]زمین یا آسمان، کدام یک زودتر آفریده شد؟ اوّل زمین و بعد آسمان (2/29) یا اوّل آسمان و بعد زمین (79/27-30)

[=Century Gothic]با سلام

این دو آیه مقصود متناقض‌جو را تامین نمی‌کند؛ زیرا آنچه در سوره نازعات آمده، خلقت زمین نیست، بلکه گستردن زمین است (دحاها).
حتی کلمه «استوی» در سوره بقره به معنای خلقت نیست، بلکه به معنای استیلا و تسلط یا پرداختن به آن است.
در این صورت معنای آیه چنین است: او خدایی است که برای شما آنچه در زمین است بیافرید، سپس به کار آسمان پرداخت و آن را در هفت آسمان استوار ساخت.
حال با توجه به معنای آیه چه اشکالی دارد که آفرینش آسمان، پیش از خلق زمین باشد، اما استوار ساختن آن به هفت آسمان، پس از خلقت زمین صورت گرفته باشد؟!
اگر این کلمه را به معنای خلقت بدانیم و همین طور کلمه (دحاها) در سوره نازعات به معنای خلقت باشد، چندین پاسخ از طرف قرآن‌پژوهان ارائه شده، یکی از آن پاسخ‌ها چنین است:
کلمه «ثم» نه به معنای «ترتیب واقعی» بلکه به معنای «ترتیب ذکری» باشد، به این معنا که در مقام گزارش از آفرینش آسمان و زمین، ابتدا به خلقت زمین اشاره کرده، سپس به خلقت (پرداختِ) آسمان، پس آیه سوره بقره اصولاً در مقام گزارش به حسب وجود واقعی و تحقق خارجی نیست، بلکه در جهت بیان گزارش از واقعیاتی است که صورت گرفته، در مقام گزارش ابتدا آن را بیان کرده که برای مردم اهمیت دارد، که خلقت زمین است، یعنی اگر چه به حسب آیات سوره نازعات، خلقت آسمان‌ها پیش از زمین است اما چون روی زمین، روزی انسان‌ها و منابع آن وجود دارد که مورد توجه و نیاز مردم است، خداوند آن را در ابتدا ذکر کرده، سپس به گزارش خلقت آسمان‌ها (که پیش از آن آفریده شده بود) پرداخته است.
برخی از مفسران کلمه «بعد ذلک»را در سوره نازعات به معنای «مع ذلک» می‌دانند، همان گونه که در آیه «عتلّ بعد ذلک» به معنای «مع ذلک» است.
در این صورت، معنای آیه مورد نظر در سوره نازعات این است: زمین را با این حال (آفرینش آسمان) بگسترد، یعنی به همراه آفرینش آسمان، گسترش زمین نیز صورت گرفت.
بر اساس این معنا، می‌توان گفت که اصولاً آفرینش آسمان‌ها و زمین کاملاً تفکیک شده از هم نیستند و آیات صریحاً از آفرینش نام نبرده، بلکه به استوار ساختن آسمان یا گستردن زمین اشاره کرده است.
http://www.pasokhgoo.ir/?q=fa/node/8210

مهندس a;135618 نوشت:
حالا نظر خودم: در متن آیه ها اشاره نشده که در حالت اول علم غیب ذاتیه و در حالت دوم تبعی. کلا "علم غیب "عنوان شده. وحتی اصولا طوری بیان شده که گویا علم غیب رو یک جنس گرفته. .......... فرض کنیم درست باشه و علم غیب پیامبر تبعی جزئی و... باشه====> به هر شکل در سوره انعام آمده است که:"و من غيب را نمى دانم "( از زبان پیامبر) در حالی که خدا حداقل مقداری علم غیب به پیامبر داده و پیامبر نمیتواند(اگر بخواهد راستگو بماند) بگوید علم غیب ندارد.(هر چند علم غیب او ناقص باشد) دوستان نظری دارند بفرمایند تا برسیم به شماره دو.

سلام
از یک جنس بودن علم غیب به معنای در یک مرتبه بودن نیست همانطور که نورها یک جنسند اما نورانیت آنها در یک مرتبه نیست لذا تقسیم علم غیب به علم غیب ذاتی الهی و غیر آن صحیح خواهد بود . پس این نوع از علم غیب یعنی غیب ذاتی از حیطه علم همگان خارج خواهد بود پس این تفسیر می تواند درست باشد
دیگر اینکه در نفی علم غیب هم رسول الله ص راستگوست چه اینکه رسول ص نفی علم غیب از خود می کند به این معنا که این نوع علم از داراییهای من نیست بلکه به فیض و فضل الهی نصیب من است و چه بسا ادب ورزی در محضر الهی است همانطور که ملائک در محضر او عرضه داشتند : لا علم لنا ما هیچ علم نداریم الا ما علمتنا مگر آنچه تو به ما آموختی (بقره 32) این در حقیقت نفی استقلال در علم و آگاهی است چه رسد علم به غیب که شرافت خاص خود را دارد به عبارت دیگر نفی استقلال در علم مطابق واقع است چه اینکه مطلق علم از آن ذات باری تعالی است و دیگران صرفا محل ظهور و تجلی آنند .
موفق باشید

سلام.

حامد;135664 نوشت:
از یک جنس بودن علم غیب به معنای در یک مرتبه بودن نیست همانطور که نورها یک جنسند اما نورانیت آنها در یک مرتبه نیست لذا تقسیم علم غیب به علم غیب ذاتی الهی و غیر آن صحیح خواهد بود . پس این نوع از علم غیب یعنی غیب ذاتی از حیطه علم همگان خارج خواهد بود پس این تفسیر می تواند درست باشد

درست یا غلط بودن تقسیم بندی به کنار. سوال اینجاست چطور به این برسیم که همچین تقسیم بندی مورد نظر بوده؟؟هیج اشاره ای نشده.

حامد;135664 نوشت:
اینکه رسول ص نفی علم غیب از خود می کند به این معنا که این نوع علم از داراییهای من نیست بلکه به فیض و فضل الهی نصیب من است

صراحتا میگوید: [="#00ff00"]علم غیب ندارد.[/] نمیگوید در دارایی های من نیست و ...

حامد;135664 نوشت:
چه بسا ادب ورزی در محضر الهی است

ادب ورزی؟؟ " [="red"]قل[/] لا اقول لكم عندى خزائن الله و لا اعلم الغيب"
از طرف دیگه واسه ادب ورزی میشه خلاف واقع گفت؟ (البته با "قل" مشخصه که ادب ورزی در کار نیست چون قرار بوده به مردم بگه نه در محضر خدا.

حامد;135664 نوشت:
ملائک در محضر او عرضه داشتند : لا علم لنا ما هیچ علم نداریم الا ما علمتنا مگر آنچه تو به ما آموختی

آیا "[="#ff0000"]غیب نمیدانم[/]" و "[="lime"]ما علمی نداریم مگر آنچه تو به ما آموختی [/]"شباهت معنا داری دارن؟؟ دومی یعنی یه چیزایی میدونیم در اون حدی که به ما گفتی.
اما اولی میگه اصلا نمیدونم و اضافه [="#ff0000"]نمیکنه[/] جز چیزای که تو گفتی.

مهندس a;135920 نوشت:
درست یا غلط بودن تقسیم بندی به کنار. سوال اینجاست چطور به این برسیم که همچین تقسیم بندی مورد نظر بوده؟؟هیج اشاره ای نشده.

سلام
درک مراتب غیب خیلی ساده است . اعمال شما به نسبت من غیب است . نیات شما هم به نسبت من غیب است . اما من می توانم به برخی اعمال شما آگاه شوم اما به هیچ وجه نمی توانم از نیات شما مطلع شوم مگر اینکه خودتان آنرا آشکار کنید . همین نسبت در حقایق غیبی هم وجود دارد .

مهندس a;135920 نوشت:
صراحتا میگوید: علم غیب ندارد. نمیگوید در دارایی های من نیست و ...

می توانید تفاوت این دو جمله را بیان بفرمایید ؟
مهندس a;135920 نوشت:
ادب ورزی؟؟ " قل لا اقول لكم عندى خزائن الله و لا اعلم الغيب" از طرف دیگه واسه ادب ورزی میشه خلاف واقع گفت؟ (البته با "قل" مشخصه که ادب ورزی در کار نیست چون قرار بوده به مردم بگه نه در محضر خدا.

وقتی مطلق علم و بخصوص علم غیب که از شرافت خاصی برخوردار است اصالتا از آن خدای متعال باشد کسی از خود علمی ندارد . قل را هم می توان ادب آموزی خدای متعال نسبت به نبی و امت او محسوب داشت .
مهندس a;135920 نوشت:
آیا "غیب نمیدانم" و "ما علمی نداریم مگر آنچه تو به ما آموختی "شباهت معنا داری دارن؟؟ دومی یعنی یه چیزایی میدونیم در اون حدی که به ما گفتی. اما اولی میگه اصلا نمیدونم و اضافه نمیکنه جز چیزای که تو گفتی.

اگر دقت بفرمایید لا علم لنا نفی جنس علم از خود است و البته علم غیب از دایره علوم خارج نیست بخصوص که سخن از علم فرشتگان است که علوم آنها نسبت به ما همان علم غیب است . جمله دوم " الا ما علمتنا" یعنی این علم توست که در ما ظهور یافته است و ما مالک آن نیستیم .
مهندس a;135920 نوشت:
آیا "غیب نمیدانم" و "ما علمی نداریم مگر آنچه تو به ما آموختی "شباهت معنا داری دارن؟؟ دومی یعنی یه چیزایی میدونیم در اون حدی که به ما گفتی. اما اولی میگه اصلا نمیدونم و اضافه نمیکنه جز چیزای که تو گفتی.

قیاس علم عادی پیامبر ص به عنوان یک بشر با علم فرشتگان که بالاصاله از علوم غیب است درست نیست . به عبارت دیگر بشر بما هو بشر علم غیبی ندارد پس این علم در مقامی برای او محقق می شود که نشانی از بشریت او نیست . آنجا دیگر انسان به تمام وجود می یابد که علمی جز علم خدا نیست و او به اذن الله دارای آن علم شده است بدون اینکه آن علم از خدا کم یا جدا شود .
موفق باشید

سلام.
با تشکر از حامد و سایر دوستان
داشتن یا نداشتن انواع در علم غیب مهم نیست. مساله اینه که بیان نشده که در هر آیه منظور کدومه و معنا کلا متناقض شده مگه با توضیح و پرانتز!

مهندس a;135618 نوشت:
آيه 59 انعام: ((كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند))

-------------------------------------------------------------------------------------------
عرض کردم که:
مهندس a;135920 نوشت:
صراحتا میگوید: علم غیب ندارد. نمیگوید در دارایی های من نیست و ...

فرمودید:
حامد;135986 نوشت:
می توانید تفاوت این دو جمله را بیان بفرمایید ؟

فرض کن دوستت میگه من دارم میام دنبالت بریم فلان جا. ماشین دارم. در حالی که ماشین مال خودش نباشه مثلا مال باباش باشه.
در این حالت دوست شما ماشین داره, اما مالک ماشین نیست.

در آِیات فوق هم صحبت از مالکیت حقیقی نیست. صحبت از داشتنه. اصولا واضحه که مالک همه چیز خداست.چه کسی (قراردادی و اسماً)مالک اون باشه یا نباشه.
اینجا مشخصا صحبت از داشتن و نداشتن مطرح هست , نه مالک بودن یا نبودن.

حامد;135986 نوشت:
قل را هم می توان ادب آموزی خدای متعال نسبت به نبی و امت او محسوب داشت .

ادب ورزی که تناقض ایجاد کند صحیح نیست.(البته نظر شخص منه)

حامد;135986 نوشت:
سخن از علم فرشتگان است که علوم آنها نسبت به ما همان علم غیب است .

علم فرشته ها نسبت به ما علم غیبه؟ این که باز در تناقض با "كليدهاى غيب نزد خدا است كه [="darkorange"]جز او كسى آنها را نمى داند"[/]

کلا مالک هر علمی خداست. ترجمه آیه 32 سوره بقره:
ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما آموختی(تعلیم فرمودی).
من متوجه نمیشم در این بحث این آیه چه کمکی میتونه بکنه.

در اينجا سؤال مهمى مطرح است و آن اينكه:
چگونه در آيات فوق آفرينش زمين را در دو روز، و كوه‏ها و بركات و غذاها در چهار روز، و در دنباله اين آيات، آفرينش آسمانها را نيز در دو روز ذكر كرده كه مجموعا هشت روز مى‏شود؟ در حالى كه در آيات فراوانى از قرآن مجيد آفرينش آسمانها و زمين مجموعا در شش روز، يا به تعبير ديگر در شش دوران، بيان شده است «1».
مفسران در پاسخ اين سؤال دو راه را انتخاب كردند:
راه اول كه مشهور و معروف است اينكه: آنجا كه مى‏گويد" اربعة ايام" (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به اين ترتيب در دو روز اول از اين چهار روز زمين آفريده شد، و در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين، به اضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش روز (شش دوران) مى‏شود.
نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسى نيز وجود دارد كه فى المثل گفته مى‏شود: از اينجا تا مكه ده روز طول مى‏كشد، و تا مدينه پانزده روز، يعنى پنج روز فاصله مكه و مدينه است و ده روز فاصله اينجا تا مكه «2».
البته اگر آيات متعدد آفرينش در شش روز نبود چنين تفسيرى پذيرفته نمى‏شد، ولى از آنجا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى‏كنند، و قرينه يكديگر مى‏شوند، تفسير بالا بخوبى قابل قبول است.
__________________________________________________
(1) به آيات 54 سوره اعراف 3- يونس 7- هود 59- فرقان 4- سجده 38 ق 4- حديد مراجعه شود
. (2) طبق اين تفسير آيه تقديرى دارد به اين صورت (و قدر فيها اقواتها فى تتمة اربعة ايام) و يا به تعبيرى كه در تفسير كشاف آمده (كل ذلك فى اربعة ايام‏

.
راه ديگرى كه تعداد كمى از مفسران آن را انتخاب كرده‏اند اين است كه:
اربعة ايام (چهار روز) مربوط به آغاز خلقت نيست بلكه اشاره به فصول چهارگانه سال است كه مبدء پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذايى انسانها و حيوانات است «1».
ولى اين تفسير علاوه بر اينكه هماهنگى را در ميان جمله‏هاى آيات فوق تامين نمى‏كند چرا كه در مورد خلقت زمين و آسمان" يوم" به معنى دوران آغاز پيدايش است، طبق اين تفسير" يوم" در مورد خصوصيات زمين و مواد غذايى به معنى فصول سال مى‏باشد كه پيوسته تكرار مى‏گردد.
بعلاوه نتيجه آن اين است كه از شش روز آفرينش تنها از دو روز مربوط به خلقت زمين، و دو روز مربوط به خلقت آسمانها، بحث شده، اما دو روز باقيمانده كه مربوط به خلقت موجوداتى است كه ميان زمين و آسمان قرار دارند (ما بينهما) سخنى به ميان نيامده است.
به هر حال تفسير اول از جهاتى مناسبتر به نظر مى‏رسد.
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه" روز" در آيات فوق هرگز به معنى روز معمولى نيست، چرا كه قبل از آفرينش زمين و آسمان اصلا روز به اين معنى وجود نداشت، بلكه منظور از آن دورانهاى آفرينش است كه گاه ميليونها يا ميلياردها سال به طول انجاميده.

مهندس a;136032 نوشت:
فرض کن دوستت میگه من دارم میام دنبالت بریم فلان جا. ماشین دارم. در حالی که ماشین مال خودش نباشه مثلا مال باباش باشه. در این حالت دوست شما ماشین داره, اما مالک ماشین نیست. در آِیات فوق هم صحبت از مالکیت حقیقی نیست. صحبت از داشتنه. اصولا واضحه که مالک همه چیز خداست.چه کسی (قراردادی و اسماً)مالک اون باشه یا نباشه. اینجا مشخصا صحبت از داشتن و نداشتن مطرح هست , نه مالک بودن یا نبودن.

سلام
مالک شی قادر به دخل و تصرف مورد دلخواهش در آن است اما کسی که مالک چیزی نباشد و صرفا برای امر خاصی در اختیار او قرار داده شده چنین نیست بلکه وضعیت مقربین حساس تر از این است چه اینکه ایشان بی اذن الهی به باطن امور (غیب) هم توجه نمی کنند چرا که در مقامات عالیه بندگی تمام دخل و تصرفات بنده تابع اذن بلکه امر الهی است پس آنها خودیتی ندارند تا چیزی داشته باشند . دقت بفرمایید

مهندس a;136032 نوشت:
ادب ورزی که تناقض ایجاد کند صحیح نیست.(البته نظر شخص منه)

تناقض نیست . شناساندن حقایق که مالکیت مطلق خداوند یکی از اصول آنست مهمتر از هر چیزی است . در روایت عنوان بصری ، امام صادق علیه السلام اولین شرط بندگی را این می داند که بنده خود را مالک چیزی نداند . رعایت این اصل اصیل برای بندگان مقرب عین حقیقت است .
مهندس a;136032 نوشت:
علم فرشته ها نسبت به ما علم غیبه؟

اساسا عالم فرشتگان نسبت به ما عالم غیب است اما نسبت به ایشان هم اموری غیب است . ورود هرکسی به مرتبه ای از مراتب غیب به اذن و هدایت الهی است پس کلیدهای غیب بدست اوست .
مهندس a;136032 نوشت:
کلا مالک هر علمی خداست. ترجمه آیه 32 سوره بقره: ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما آموختی(تعلیم فرمودی). من متوجه نمیشم در این بحث این آیه چه کمکی میتونه بکنه.

فرشتگان که علم عادی متناسب با مرتبه وجودیشان علم غیب است از خود با جمله : لا علم لنا نفی علم می کنند پس اثبات بعد نفی مطلق به معنای غیر اصیل بودن علم در آنهاست یعنی اینکه دانایی فرشتگان ، تمام دانایی حق است که در ایشان و در حد و اندازه وجودی آنها ظهور کرده است . پس اگر کسی به تاسی فرشتگان الهی از خود علمی را نفی کند حق است چه اینکه مالک اصلی علم خدای متعال است .
موفق باشید

پیام;136097 نوشت:
البته اگر آيات متعدد آفرينش در شش روز نبود چنين تفسيرى پذيرفته نمى‏شد، ولى از آنجا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى‏كنند، و قرينه يكديگر مى‏شوند، تفسير بالا بخوبى قابل قبول است.
.

خب دقیقا هم به همین دلیله که میگن این تناقضه دیگه.
اگه تو جاهای دیگه ای از قران این 6 روز نمیومد که حرفی درش نبود.
چون همه جا 6 روزه و اینجا 8 روز (البته اگه 4 روز وسط رو حذف کنیم میشه 4 روز آسمان و زمین)
نوشته

سلام.

حامد;136099 نوشت:
اگر کسی به تاسی فرشتگان الهی از خود علمی را نفی کند حق است چه اینکه مالک اصلی علم خدای متعال است .

فرشته ها میگن علم نداریم و بلافاصله میگن جز اونچه بما دادی. پیامبر کلا میگه نداریم. فرقش از زمین تا اسمونه.

...............................

حامد;136099 نوشت:
شناساندن حقایق که مالکیت مطلق خداوند یکی از اصول آنست مهمتر از هر چیزی است . در روایت عنوان بصری ، امام صادق علیه السلام اولین شرط بندگی را این می داند که بنده خود را مالک چیزی نداند

اینجا این بحثها مطرح نیست. ببینید یه بار مطرح میشه که

مهندس a;135618 نوشت:
و در آيه 188 اعراف مى خوانيم و لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير ((اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم

یعنی قطعا نمیدونم.حالا شما میفرمایی که نکته تربیتی داره و ادب ورزی و ... اما اینجا چرا ادب ورزی فراموش میشه؟

مهندس a;135618 نوشت:
(چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند)) (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى گذارد) 79 آل عمران



سلام

به نظر من علم غیب زمانی علم غیب است که آشکار نباشد
و از آنجا که خدا دارای علم غیب است و فقط برای اوست
اما برای اندرز مردم و کمک به نبیش برای او بخشی از علم غیب خود را آشکار می کند

و این نه آنکه پیامبر علم غیب داشته باشند

فکر کنم این طوری جواب مشخص شده باشد

برای مثال من رازی را در دل پنهان می کنم که هیچ کس خبر ندارد

و این راز فقط برای من است

اما من به شما بخشی از ان را بازگو می کنم و شما نیز بخشی از ان راز من را می دانید
اما مردم نمی دانند

آیا می شود گفت شما از راز من با خبرید؟

یا هنوز آن مثل یک راز است و فقط من می دانم؟
(کل بخش های راز را)

آیا تا وقتی کل راز مرا ندانید می توانید از ان استفاده کنید

وقتی این راز خیری برای مردم داشته باشد ؟:Gol:

استعمال" يوم" و معادل آن در فارسى (واژه روز) و در لغات ديگر به معنى" دوران" بسيار رائج و متداول است، و حتى در كلمات روزمره ما فراوان ديده مى‏شود، فى المثل مى‏گوئيم انسان در زندگى يك روز گرفتار ناكامى مى‏شود و روز ديگر پيروز مى‏گردد، اشاره به تركيب زندگى از دورانهاى مختلف شكست و پيروزى است.

سلام

شاید منظور از دو روز اضافه

خلق هماند دودها باشد

mkk1369;134831 نوشت:
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ(فصلت/10)

سلام

می شه بدون ترجمه فارسی خود عربی شو بخونید ببینید چه درکی از آیه می کنید؟


وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِي مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ(فصلت/10)

به رنگ متفاوت رسیدید مکث کنید!!

mkk1369;137068 نوشت:


سلام

به نظر من علم غیب زمانی علم غیب است که آشکار نباشد
و از آنجا که خدا دارای علم غیب است و فقط برای اوست
اما برای اندرز مردم و کمک به نبیش برای او بخشی از علم غیب خود را آشکار می کند

و این نه آنکه پیامبر علم غیب داشته باشند

فکر کنم این طوری جواب مشخص شده باشد

برای مثال من رازی را در دل پنهان می کنم که هیچ کس خبر ندارد

و این راز فقط برای من است

اما من به شما بخشی از ان را بازگو می کنم و شما نیز بخشی از ان راز من را می دانید
اما مردم نمی دانند

آیا می شود گفت شما از راز من با خبرید؟

یا هنوز آن مثل یک راز است و فقط من می دانم؟
(کل بخش های راز را)

آیا تا وقتی کل راز مرا ندانید می توانید از ان استفاده کنید

وقتی این راز خیری برای مردم داشته باشد ؟:gol:

سلام.
تا حد زیادی فرمایش شما رو قبول دارم.در واقع میفرمایید که وقتی موضوع غیبی در اختیار کسی قرار بگیره دیگه غیبی نیست.

.....................
من از دید دیگری مطرح کردم.آیاتی هستند که اشاره دارند که علم غیب به بعضی داده شده(اصولا کار نداریم این امر شدنی هست یا نه, اصلا یک آگاهی جزیی از آینده علم غیب حساب میشه یا نه)موضوع اینه که عنوان میشه بعضی ها دارند و جایی دیگه اومده که هیچ کس نداره.
دوستان میگن که انواع اینها در آیه ها متفاوته! یعنی یه جا منظور علم غیب ذاتی بوده یه جا اعطا شده از طرف خدا. اما یه نگاه ساده نشون میده که صحبتی از انواع نشده. ودر ضمن اونجایی که نفی علم غیب داریم از غیر خدا ,"علم غیب"عنوان شده نه معنای ذاتی و از اینها گذشته مشخصه هر علمی ذاتا از خداست.
پست 23 رو ملاحظه بفرمایید کامل نوشته ام.

مهندس A;135618 نوشت:
سلام. راجع به علم غیب میخوندم در تفسیر نمونه, به موضوعی بر خوردم: آيه 59 انعام: ((كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند)) و در آيه 50 سوره انعام آمده است قل لا اقول لكم عندى خزائن الله و لا اعلم الغيب : ((بگو من به شما نمى گويم خزائن خداوند نزد من است ، و من غيب را نمى دانم )) و در آيه 188 اعراف مى خوانيم و لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير ((اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم و بالاخره در آيه 20 يونس مى خوانيم ، فقل انما الغيب لله : بگو غيب مخصوص خدا است. در جای دیگری از قرآن آمده: ((چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند)) (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مى گذارد) 79 آل عمران و . . . خب. در صفحه 146 جلد 25 تفسیر نمونه آمده که: "اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى ، و بعضى اثبات مى كنند جمع كنيم ؟" (اگه تفسیر رو ندارید لینکش اینه http://www.ghadeer.org/qoran/t_nemona/j25/ta250007.htm ) دونه دونه راه های جمع کردن رو میاریم ببنیم چی میشه! " 1- از معروفترين راههاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم ذاتى و استقلالى است ، غير او مستقلا هيچگونه آگاهى از غيب ندارند، و هر چه دارند از ناحيه خدا است ، با الطاف و عنايت او است ، و جنبه تبعى دارد." حالا نظر خودم: در متن آیه ها اشاره نشده که در حالت اول علم غیب ذاتیه و در حالت دوم تبعی. کلا "علم غیب "عنوان شده. وحتی اصولا طوری بیان شده که گویا علم غیب رو یک جنس گرفته. .......... فرض کنیم درست باشه و علم غیب پیامبر تبعی جزئی و... باشه====> به هر شکل در سوره انعام آمده است که:"و من غيب را نمى دانم "( از زبان پیامبر) در حالی که خدا حداقل مقداری علم غیب به پیامبر داده و پیامبر نمیتواند(اگر بخواهد راستگو بماند) بگوید علم غیب ندارد.(هر چند علم غیب او ناقص باشد)

سلام

یک توضیح دیگه

فرض کنید مادریایی داریم
و از ان دریا آبی منشعب شده و رودی ساخته می شود
و ان رود از آب دریا تغزیه می شود

حالا می شه گفت ان رود بخشی از آب دریا را دارد؟ یا خیر؟
آیا ان رود به راستی صاحب آّب دریا است ؟ یا اون آّ اسمش آّب رود می شود
آیا باز می شود گفت اب رود از دریا نیست و از آّ دریا بی بهره است؟:Gol:

كافى از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمودند: خداوند متعال خير را پيش از شرّ روز يكشنبه آفريد و در آن روز و روز دوشنبه زمين را آفريد و روز سه‏شنبه اسباب و قوت آنها را خلق نمود و چهارشنبه و پنجشنبه آسمانها را آفريد و اقوات آنان را در روز جمعه خلق كرد و به ترتيب ايام هفته آغازش يكشنبه و انجامش جمعه بود و به اين مناسبت جمعه نام گذاشته‏اند كه خلقت آسمان و زمين در روز جمعه جمع شده و به اتمام رسيد.
أنوار العرفان في تفسير القرآن، ج‏14، ص: 236

پیام;137404 نوشت:
خداوند متعال خير را پيش از شرّ روز يكشنبه آفريد و در آن روز و روز دوشنبه زمين را آفريد و روز سه‏شنبه اسباب و قوت آنها را خلق نمود و چهارشنبه و پنجشنبه آسمانها را آفريد و اقوات آنان را در روز جمعه خلق كرد و به ترتيب ايام هفته آغازش يكشنبه و انجامش جمعه بود و به اين مناسبت جمعه نام گذاشته‏اند

سلام

پس روز اول یکشنبه است؟

شنبه چی می شود؟

آیا روز خلقت شر است؟

برای همین روز سبت نباید به کار مهم پرداخته می شد؟

الان هم این حکم در دین ما جاری است؟
:Gol:

mkk1369;137394 نوشت:
سلام

یک توضیح دیگه

فرض کنید مادریایی داریم
و از ان دریا آبی منشعب شده و رودی ساخته می شود
و ان رود از آب دریا تغزیه می شود

حالا می شه گفت ان رود بخشی از آب دریا را دارد؟ یا خیر؟
آیا ان رود به راستی صاحب آّب دریا است ؟ یا اون آّ اسمش آّب رود می شود
آیا باز می شود گفت اب رود از دریا نیست و از آّ دریا بی بهره است؟

سلام.

مثال خوبی مطرح فرمودی؛ یه مقدار بررسیش کنیم:

فرض کنیم-مثلا-دریا نماد خدا باشد و رود نماد پیامبر (به طور کلی انسان اما چون اگر قرار باشه کسی غیب بدونه همون پیامبر خداست رود رو پیامبر میگیریم) وآّب هم علم غیب. اولین چیز اینکه "آّب رودخانه"معنایی ندارد زیرا که آن را از دریا میگیرد. پس هرجا گفتیم آّب همان آب دریا مورد نظر ماست که به رود هم میدهد آن آب را.

آیات قرآن رو متناظر با این تمثیل عنوان میکنیم:

1-كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند: آّب برای دریا است و [="red"]جز دریا کسی آّب ندارد[/].

2-بگو من به شما نمى گويم خزائن خداوند نزد من است ، و من غيب را نمى دانم : دریا خطاب به رود:بگو ..... [="#ff0000"]من آب ندارم[/].

3- بگو غيب مخصوص خدا است:بگو[="#ff0000"] آّب مخصوص دریاست[/].

4-اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم(چون خیر فراوان ندارم پس غیب را نمیدانم):ا[="#ff0000"]گر من آب داشتم[/] درختانی کنار خودم سبز میکردم که خیری به من برسانند و من زیبا شوم.(چون درخت ندارم پس آب هم ندارم)

از این مجموعه جملات نتیجه میشود که: [="#00ff00"]رودخانه ها خشک هستند. آب ندارند.[/]
{******انصافا میشه از جملات فوق برداشت کرد که رودخونه ای آب داره؟ مخصوصا وقتی مهمترین رودخونه نزد دریا(پیامبر میگه آب نداره و آیات هم همین رو میگن.؟نوع و منشا آب هم مهم نیست ها .میشه گفت آب داره؟؟؟***********}

5-چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند:دریا به رودها آب نمیدهد؛مگر رودها ی برگزیده(که به آنها آب داده)-باز اینجا اصولا میزان و نوع آب مهم نیست. اصلا بگیریم 1 قطره-

6-معجزات عیسی(ع):...من شما را از آنچه مى خوريد، يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم . (آل عمران - 49): رودی راستگو و معصوم مدعی است که مقداری آب دارد.

از جمله های 5 و 6 برداشت میشود[="lime"] بعضی رودها آب دارند [/] و طبیعتا دریا به آنها آب داده.

دو نتیجه (جمله های سبز)با هم تناقض دارند.

مهندس A;137474 نوشت:
سلام. مثال خوبی مطرح فرمودی؛ یه مقدار بررسیش کنیم: فرض کنیم-مثلا-دریا نماد خدا باشد و رود نماد پیامبر (به طور کلی انسان اما چون اگر قرار باشه کسی غیب بدونه همون پیامبر خداست رود رو پیامبر میگیریم) وآّب هم علم غیب. اولین چیز اینکه "آّب رودخانه"معنایی ندارد زیرا که آن را از دریا میگیرد. پس هرجا گفتیم آّب همان آب دریا مورد نظر ماست که به رود هم میدهد آن آب را. آیات قرآن رو متناظر با این تمثیل عنوان میکنیم: 1-كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند: آّب برای دریا است و جز دریا کسی آّب ندارد. 2-بگو من به شما نمى گويم خزائن خداوند نزد من است ، و من غيب را نمى دانم : دریا خطاب به رود:بگو ..... من آب ندارم. 3- بگو غيب مخصوص خدا است:بگو آّب مخصوص دریاست. 4-اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم(چون خیر فراوان ندارم پس غیب را نمیدانم):اگر من آب داشتم درختانی کنار خودم سبز میکردم که خیری به من برسانند و من زیبا شوم.(چون درخت ندارم پس آب هم ندارم) از این مجموعه جملات نتیجه میشود که: رودخانه ها خشک هستند. آب ندارند. {******انصافا میشه از جملات فوق برداشت کرد که رودخونه ای آب داره؟ مخصوصا وقتی مهمترین رودخونه نزد دریا(پیامبر میگه آب نداره و آیات هم همین رو میگن.؟نوع و منشا آب هم مهم نیست ها .میشه گفت آب داره؟؟؟***********} 5-چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند:دریا به رودها آب نمیدهد؛مگر رودها ی برگزیده(که به آنها آب داده)-باز اینجا اصولا میزان و نوع آب مهم نیست. اصلا بگیریم 1 قطره- 6-معجزات عیسی(ع):...من شما را از آنچه مى خوريد، يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم . (آل عمران - 49): رودی راستگو و معصوم مدعی است که مقداری آب دارد. از جمله های 5 و 6 برداشت میشود بعضی رودها آب دارند و طبیعتا دریا به آنها آب داده. دو نتیجه (جمله های سبز)با هم تناقض دارند.

سلام

در مثال ها اشتباهی رخ داده حال این چنین بررسی می کنیم

مهندس A;137474 نوشت:
1-كليدهاى غيب نزد خدا است كه جز او كسى آنها را نمى داند: آّب برای دریا است و جز دریا کسی آّب ندارد.

1.کلید های غیب نزد خدا است............آب دریا مخصوص دریا است (چون در دریا وجود دارد)

مهندس A;137474 نوشت:
2-بگو من به شما نمى گويم خزائن خداوند نزد من است ، و من غيب را نمى دانم : دریا خطاب به رود:بگو ..... من آب ندارم.

2. من آبی که هست دیگه آب دریا نیست آّ رود است که تغییر کرده (می دونیم که آب رود 100 در صد آب دریا نیست هرچند هست)

مهندس A;137474 نوشت:
3- بگو غيب مخصوص خدا است:بگو آّب مخصوص دریاست.

3.بله شماره 1

مهندس A;137474 نوشت:
4-اگر من غيب را مى دانستم خير فراوانى براى خود فراهم مى نمودم(چون خیر فراوان ندارم پس غیب را نمیدانم):اگر من آب داشتم درختانی کنار خودم سبز میکردم که خیری به من برسانند و من زیبا شوم.(چون درخت ندارم پس آب هم ندارم)

4.اگر من آب دریا را داشتم بیشک به شما زیبایی های آن خواص آن و آرماش دریا را به ارمغان می آوردم و ماهی های آب شور را نیز در خود پرورش می دادم و شما از آن ماهی ها نیز استفاده می کردید

مهندس A;137474 نوشت:
از این مجموعه جملات نتیجه میشود که: رودخانه ها خشک هستند. آب ندارند.

نتیجه اشتباه

چون آب دریا وقتی وارد رود می شه کمی تصفیه می شه و تغییر پیدا می کنه و می شه آب رود درسته؟

مهندس A;137474 نوشت:
{******انصافا میشه از جملات فوق برداشت کرد که رودخونه ای آب داره؟ مخصوصا وقتی مهمترین رودخونه نزد دریا(پیامبر میگه آب نداره و آیات هم همین رو میگن.؟نوع و منشا آب هم مهم نیست ها .میشه گفت آب داره؟؟؟***********}

حالا شما بگویید نمی شه برداشت کرد که آب داره ؟

مهندس A;137474 نوشت:
5-چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند:دریا به رودها آب نمیدهد؛مگر رودها ی برگزیده(که به آنها آب داده)-باز اینجا اصولا میزان و نوع آب مهم نیست. اصلا بگیریم 1 قطره-

5.حال اینجا رود خشک و رود آب دار را بررسی می کنیم

یعنی بعضی از رود ها یا خشک اند(آّب ندارند)
یا منبع شون چشمه های آب شیرینه

و یا از آب دریا تغذیه کرده و طی فرایند تصفیه سازی کمی خالص تر می شند و آب 100 شور و دریا نخواهند بود

مهندس A;137474 نوشت:
6-معجزات عیسی(ع):...من شما را از آنچه مى خوريد، يا در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد خبر مى دهم . (آل عمران - 49): رودی راستگو و معصوم مدعی است که مقداری آب دارد.

6.حال اگر رودی که از آب دریا تغذیه کرده و طی فرایند تصفیه کمی خالص شود می تواند مدعی شود آب دریا را ندارد؟(چون 100 در صد نمی تواند بگوید که آب دریا دارم زیرا تصفیه شده!) و همچنین می تواند بگوید بخشی از آن را دارم؟(چون چند در صد از آب دریا را در خود دارد)

مهندس A;137474 نوشت:
از جمله های 5 و 6 برداشت میشود بعضی رودها آب دارند و طبیعتا دریا به آنها آب داده. دو نتیجه (جمله های سبز)با هم تناقض دارند.

حال با شیوه بررسی من تناقضی دیده می شود؟

و با عقل و منطق در تضاد است؟:Gol:

" سبت" در لغت به معنى تعطيل عمل براى استراحت است و اينكه در قرآن در سوره" نبا" مى‏خوانيم وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً" خواب شما را مايه راحت شما قرار داديم" نيز اشاره به همين موضوع است، و روز شنبه را از اين جهت" يوم السبت" ناميده‏اند كه برنامه‏هاى كسب و كار معمولى در آن تعطيل مى‏شد، سپس اين نام بر اين روز باقى ماند.

سلام.
********[="seagreen"]راجع به رود و دریا. خب .
میدونیم که دریا به رود میریزه و نه بالعکس. تنها در موارد نادری دریاچه هایی که کفشون چشمه هست رود رو تغذیه میکنه وگرنه در حالت عادی همه رودها به دریا میریزند. اما حالا فرض کنیم که دریایی ما از آن دریاهای تولید کننده است.[/]***************

و اما مثال شما. من فکر میکنم یه جایی یه اشکال کوچیکی در تحلیل شما وجود داشت. ببینیم نظر شما چیه:

مهمترین موضوعی که هست اینه که شما بین آب دریا و آبی که دریا به رود داده تفاوت قایل شدید.مثلا

mkk1369;138025 نوشت:
من آبی که هست دیگه آب دریا نیست آّ رود است که تغییر کرده (می دونیم که آب رود 100 در صد آب دریا نیست هرچند هست

یا
mkk1369;138025 نوشت:
اگر من آب دریا را داشتم

این درست نیست که تصور کنیم آبی که در رودخونه هست جز آب دریا نیست.چرا؟

زیرا رود آبی دارد که دریا ندارد. در واقع پیامبر علمی دارد که خدا ندارد. درحالی که خدا دریایی علم است و از طرفی اگر موجودی چیزی را داشته باشد خالق او و اعطا کننده این صفت به او باید همین صفت رو داشته باشد.

توجه کنیم که اگر تنها منبع تغذیه رود دریا باشد هر آبی که در رود هست از دریا آمده و بدون تغییر آب دریاست(به دلیل بالا)

پس وقتی رودی بگه من آب دریا ندارم یعنی هیچ نوع آبی ندارد.
-شما در نظر گرفتید که آب شور دریا به رودخونه میاد تغییر میکنه و آب شیرین میشه.-هر چند این عمل در طبیعت اصولا اتفاق نمی افته اما اگرم می افتاد قابل بسط به شرایط فوق(خدا و پیغمبر )نبود [="red"]زیرا رود آبی داشت که دریا نداشت.این نقص در دریاست.[/]

mkk1369;138025 نوشت:
یعنی بعضی از رود ها یا خشک اند(آّب ندارند)
یا منبع شون چشمه های آب شیرینه

و یا از آب دریا تغذیه کرده و طی فرایند تصفیه سازی کمی خالص تر می شند و آب 100 شور و دریا نخواهند بود


اینجا هم به همین شکل. اگر تصور کنیم بعضی رودها آب شیرین اند و دریای ما فقط آب شور (یعنی نوعی آب هست که در دریا نیست)[="#ff0000"]آون دریا چون ناقص میشه تمثیل خدا نمیتونه باشه[/].

سلام

مهندس A;138098 نوشت:
این درست نیست که تصور کنیم آبی که در رودخونه هست جز آب دریا نیست.چرا؟[/b]

منم نگفتم نیست گفتم به طور 100 در صد اب در یا نیست چرا؟

چون در طی حرکت با سنگ ها و ماسه هم و... کمی تصفیه می شه غیر اینه؟

آیا اگر ما بخواهیم بگوییم آب رودخانه کرج خشک شده
می گوییم آب دریای کرج؟
یعنی هیچ تفاوتی بین آب دریا وآب رود وجود نداره؟

مثلا من در جایی هستم که پر دوده می گویم هوا نیست
آیا هوایی وجود نداره یا هوای خالص و خوبی وجود نداره؟
(کمی فکر کنید یک نکته خیلی ریزه)

مهندس A;138098 نوشت:
زیرا رود آبی دارد که دریا ندارد. در واقع پیامبر علمی دارد که خدا ندارد.

چه کسی گفته دریا آبی ندارد که رود ندارد؟(این مثال است و در مثال مناقشه نیست)

مهندس A;138098 نوشت:
درحالی که خدا دریایی علم است و از طرفی اگر موجودی چیزی را داشته باشد خالق او و اعطا کننده این صفت به او باید همین صفت رو داشته باشد.

یک مسئله ایی هست که هیچ مثال و توصیفی نیست که بتونه خدا را اونجور که هست توصیف کنه و خدا منزه از اونه
ولی با این تماثیل ذهن شر راحت تر به خدا می رسه اما نباید عینا گفت مثلا خدا دریا است چرا که خدا خالق و دریا مخلوق است و مخلوق با خالق خویش برابری نمی کند

پس خدا منزه است از هر نوع صفتی که توصیف کننده ها توصیفش می کنند
و اگر ما خدا را در حد مثالی پایین آورده و وجود مطلق اش را با ان برابر کنیم گناه کردیم

پس مثال را در حد مثال و با نواقص اش در نظر بگیرید:Gol:

مهندس A;138098 نوشت:
زیرا رود آبی داشت که دریا نداشت.این نقص در دریاست.

و اما بعد

ماهیت اب رود عوض شده
چه طر ممکن است دریایی آّی به رودی دهد اما خود از آن آب نداشته باشد؟

اگر دریا را خالق رود بگیریم آیا جواب روشن می شود؟

مهندس A;138098 نوشت:
اینجا هم به همین شکل. اگر تصور کنیم بعضی رودها آب شیرین اند و دریای ما فقط آب شور (یعنی نوعی آب هست که در دریا نیست)آون دریا چون ناقص میشه تمثیل خدا نمیتونه باشه.

در یا مخلوطی از آب ها است؟

درسته؟

همان طور که آب دریا به رود می ره آب رود هم به دریا می ریزد پس دریا ناقص نیست(این مثاله و به طور کامل نباید با خدا قیاص کرد چون خدا هیچ نقصی ندارد و کمال و جمال مطلق است)

:Gig::Gol:

بحث از آفرينش جهان در شش روز، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است «1» ولى در سه مورد، علاوه بر آسمانها و زمين،" ما بينهما" (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است، چون مى‏دانيم آسمان شامل تمام چيزهايى مى‏شود كه در جهت بالا قرار دارد و زمين نقطه مقابل آن است.
در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى‏آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت، كه اينها در آن آفريده شود، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى‏آيد.
به علاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز، يعنى كمتر از يك هفته چيزى است بر خلاف علم، زيرا علم مى‏گويد: ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمد.
ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه" يوم" (روز) و معادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا بسيار مى‏شود كه" يوم" به معنى" يك دوران" به كار مى‏رود، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى‏كند و نشان مى‏دهد يكى از معانى" يوم" همان" دوران" است فراوان مى‏باشد

سلام.
دوست عزیز
اصولا مثال برای تقریب ذهن است اگر فکرمیکنید که نمیشه خدا و دریا رو انطباق داد در اونجاهایی که ما نیاز داریم بحث مثال رو بیخیال بشیم.
یکی از کاربران از من خواست به علت بی ارتباط بودن بحث من با موضوع درجریان و حفظ زیبایی سایت مطلب رو اینجا ادامه ندیم.
شاید تاپیک جدید باز کردم.اگه شما این کارو کردی منم خبر کن.
موفق باشی.

مهندس A;138408 نوشت:
سلام. دوست عزیز اصولا مثال برای تقریب ذهن است اگر فکرمیکنید که نمیشه خدا و دریا رو انطباق داد در اونجاهایی که ما نیاز داریم بحث مثال رو بیخیال بشیم. یکی از کاربران از من خواست به علت بی ارتباط بودن بحث من با موضوع درجریان و حفظ زیبایی سایت مطلب رو اینجا ادامه ندیم. شاید تاپیک جدید باز کردم.اگه شما این کارو کردی منم خبر کن. موفق باشی.

سلام

بله مثال برای تقریب ذهن است نه آنکه از هر جهت بی نقص باشد

چون هیچ مثالی در دنیا نمی تواند خدا را به درستی و در خور خود خدا توصیف بشه چرا که خدا خالق مثال است

می شه بگویید ان فرد چه کسی بوده است؟

چرا که این بحث مربوط به همین تایپیک است

چرا که این خود سوالی از تناقض است

مگر شما یا شالوده ادامه بحث بر ناقض نباشد

که به گمانم چون دو مسئله است که ممکن است تناقض باشد(در نظر مخالفان) پس جای بحث اینجا است مگر موضوعی جدید باز کرده و آنجا به تور مستقل به تناقضاتی که می گویید یا شنیده و نیاز به بررسی دارد بپردازیم

و لینک را اینجا ارجاء دهیم این چنین یک موضوع مرجع با فهرست ایجاد می شه که فکر کنم مفید واقع شود:Gig::Gol:

با سلام


بخشی از خطبه (128 صبحی،فیض، ابن ابی الحدید و 126ابن میثم )نهج البلاغه در مورد علم غیب:

یکی از یارانش گفت: یا امیرالمومنین به شما علم غیب عنایت شده!
امام خندید و به آن مرد که از طایفه کلب بود فرمود:
ای برادر کلبی، این علم غیب نیست، علمی است که از پیامبر فراگرفته ام. علم غیب علم به قیامت است و به اموری که خداوند سبحان در کتاب خود برشمرد: «خداوند است که علم قیامت نزد اوست و اوست که باران را نازل می کند و آنچه را در ارحام است می داند، و کسی نمی داند آنچه را که فردا خواهد اندوخت، و کسی نمیداند در چه سرزمینی خواهد مرد...» . خداوند سبحان است که آنچه را در رحم هاست میداند:پسر یا دختر، زشت یا زیبا، سخی یا بخیل،سعید یا شقی، کسی که هیزم جهنم است یا در بهشت همنشین انبیاست. این است علم غیب که کسی آن را جز خدا نمی داند، و غیر اینها دانشی است که خداوند آن را به پیامبرش (ص) تعلیم داده و او هم به من آموخت و از خدا برایم خواست که در سینه ام جای گیرد و قفسه سینه ام آن را در خود جای دهد.

موضوع قفل شده است