چرا حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه اشاره ای به غدیر نکرده است؟

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه اشاره ای به غدیر نکرده است؟

چرا حضرت علی در نهج البلاغه اشاره ای به غدیر نکرده است؟

با سلام

اولا; نهج ‏البلاغه به اعتراف مؤلّف و گردآورنده آن، همه سخنان امام را در بر ندارد. از همین رو تاکنون بر این کتاب تکمله‏ ها و مستدرک هایی نوشته ‏اند.(1)

ثانیا ؛ نهج ‏البلاغه به سبک و سیاق کتب حدیث تدوین نشده است تا انتظار داشته باشیم احادیث معتبر باب یا ابواب خاصّی را بی ‏کم وکاست در خود فراهم آورده باشد،بلکه این کتاب، چنان که از نام آن نیز پیداست، با نگاه ادبی و بلاغی فراهم آمده است تا به گفته مؤلّفِ سخن‏ شناسش طراز فصاحت و بلاغت باشد و عربیّت را بها افزاید.
ثالثا بعید نیست که چون بیشتر مدّعیان خلافت به قرابت و خویشاوندی با رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله تمسّک می‏جسته ‏اند، امام نیز در خطابه ‏هایش به قرابت نسبی بیشتر از نص تکیه و استدلال کرده باشد.

نبودن ذکر صریح حدیث غدیر در نهج ‏البلاغه هرگز بدان معنی نیست که امام برای اثبات بر حق بودن خود به این حدیث استدلال و احتجاج نکرده است، بلکه از مطالعه و بررسی منابع حدیثی و تاریخی بر ما معلوم می‏شود که امام بارها در برابر مخالفان و احیانا در برابر مردمی که در حجة الوداع نبوده و حادثه غدیر را به چشم خود ندیده بودند، برای اثبات ولایت خود به حدیث غدیر استدلال کرده و حاضران و ناظران آن حادثه را به شهادت فرا خوانده است؛
برای نمونه موارد زیر را می‏ توان یاد کرد:

1ـ در روز شوری به سال 23ق. وقتی عمر خلافت را میان شش تن به شوری وا نهاد، بنا به نقل ابوالطفیل عامر بن واثله که بر در ایستاده بود، علی علیه ‏السلام بر یک یک مناقب خود از حاضران اقرار گرفت و از جمله در مقام احتجاج به اعضای شوری گفت:
«شما را به خدا سوگند می‏دهم آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره ‏اش گفته باشد «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه. اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره. لیبلّغ الشاهدُ الغائبَ»؟
حاضران گفتند: نه».(2)


امیرالمؤمنین علیه ‏السلام وقتی شنید مردم سخن او را مبنی بر اینکه پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله وی را بر دیگران مقدّم داشته است نمی‏ پذیرند، در جایی به نام «رحبه» در کوفه به میان آن مردم آمد و در مقام پاسخ به منازعه‏ کنندگان، مردم را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم آن سخن را از پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله شنیده است به پا خیزد و جز کسی که از رسول خدا شنیده برنخیزد.
در آنجا شماری از صحابه که تعدادشان به روایتی 12 تن(3) و به روایتی 12 تن بدری(4) و به روایتی دیگر 13 تن(5) و به قولی 30 تن(6) و به دیگر روایت 10 تن و اندی(7) یا 17 تن(8) بود به پا خاستند و شهادت دادند که آن سخن را از رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله شنیده ‏اند(9).

حاکم نیشابوری به سند خود از رفاعة بن ایاس ضبّی از پدرش از جدّش [نُذَیر که از کبار تابعین است] آورده است که گفت: در روز جنگ جمل همراه علی بودیم. او به طلحه پیغام فرستاد که به دیدار من بیا، طلحه پیش امام آمد.
امام گفت: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا از پیغمبر نشنیدی که می‏ گفت: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه. اللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه؟».

طلحه گفت: آری.
امام گفت: پس چرا با من می‏ جنگی؟
طلحه گفت: فراموش کرده بودم. راوی گوید: در نتیجه این گفت و گو طلحه منصرف شد(10).

4ـ همچنین علی علیه ‏السلام به سال 37ق. در صفّین بر فراز منبر شد و مردم را فراهم آورد و آنان را سوگند داده از آنان بر مناقب و فضایل بی‏مانند خود و از جمله حدیث غدیر اقرار گرفت(11).
همچنین گفتنی است شیخ طوسی با اسناد پیوسته از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه ‏السلام گزارش کرده: آن حضرت که در میان جمعی از خواص خود از فضیلت عید غدیر سخن می‏ گفت، از پدرانش نقل کرده است که در یکی از سال های زندگانی امیرالمؤمنین علیه‏ السلام عید غدیر با جمعه مصادف شد.
امام پس از آنکه پنج ساعت از آن روز بالا آمده بود، بر فراز منبر شد و خداوند را حمد و ثنایی بی‏ مانند گفت و حاضران را فرمود در این روز با یکدیگر مصافحه کنند و به همدیگر تهنیت گویند. حاضران فضیلت این روز را به گوش غایبان برسانند و ثروتمندان از تهیدستان و توانگران از ناتوانان دستگیری کنند. چه اینکه رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله مرا به چنین کارها فرمان داده است.
سپس خطبه جمعه را آغازید و پس از نماز با فرزندان و پیروانش برای صرف طعامی که برایشان مهیا کرده بود به سرای امام ابو محمّد حسن بن علی علیهماالسلام رفتند(12).


[=Century Gothic]نتیجه[=Century Gothic]
[=Century Gothic]نتیجه سخن آنکه نبودن حدیث غدیر در نهج ‏البلاغه هرگز بدان معنا نیست که امام علیه ‏السلام به آن احتجاج نکرده یا شریف رضی درباره صدور آن شکّ و تردیدی روا داشته است.:Sham:
بنابراین، فقدان حدیث مزبور در کتاب مورد بحث هرگز به تواتر و قطعی الصدور بودن آن خللی وارد نمی‏ کند؛ چه، نه تنها منابع شیعی، بلکه قریب به اتفاق منابع حدیثی، رجالی و تاریخی اهل سنّت آن را نقل کرده‏اند. منتهی آنان در تفسیر کلمه «مولی» با شیعیان اختلاف کرده و از حدیث مزبور نتیجه ‏ای متفاوت گرفته‏ اند(13)
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][1]. از باب نمونه می‏توان از این اثر یاد کرد: نهج السعادة فی مستدرک نهج‏البلاغه، محمّد باقر محمودی، تهران، 1376ش. گفتنی است که بجز شریف رضی دیگران نیز به گردآوری و ضبط و تدوین سخنان مولای متقیان همّت گماشته‏اند. از آن جمله دو اثر زیر را می‏توان نام برد:[=Century Gothic]
[=Century Gothic]الف ـ غرر الحکم و درر الکلم، اثر عبدالواحد بن محمّد آمدی تمیمی، به کوشش مهدی رجایی، قم، 1410ق. نیز: صیدا، 1349ق.[=Century Gothic]
[=Century Gothic]ب ـ دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم، تألیف قاضی محمّد بن سلامه قضاعی (د. 454ق)، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، بیروت، 1401ق.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][2]. خوارزمی، المناقب، ص 217؛ به نقل از: امینی، الغدیر، 1/159-160. امینی روایت عامر بن واثله را با اسانید و متون دیگری نیز از منابع مختلف فراهم آورده است. برای آگاهی از آن اسانید و متون رجوع شود به: 1/159-163.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][3]. ابن حنبل، المسند، 1/118.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][4]. پیشین، 1/88؛ 1/119.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][5]. پیشین، 1/84.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][6]. پیشین، 4/370.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][7]. ابن اثیر، اسدالغابه، 3/307؛ 5/205.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][8]. پیشین، 5/276.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][9]. باید دانست حدیث غدیر تنها در مسند احمد بیش از سی بار با اسنادهای مختلف و از زبان بیش از ده تن از صحابه نقل شده است. (سلفی، مرشد المحتار، 3/156-157). بسیاری از این حدیثها به اعتراف حدیث‏شناسان اهل سنت صحیح الاسناد و معتبرند؛ مثلاً بنگرید به: ابن حنبل، المسند، چاپ شاکر، حدیث شماره 950 و توضیحات احمد محمّد شاکر ذیل همان حدیث.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][10]. مستدرک، 3/371. مقایسه شود با: مسعودی، مروج الذهب، 2/364. نیز رجوع شود به امینی، الغدیر، 1/186-187.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][11]. سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص 147-148.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][12]. طوسی، مصباح المتهجد، ص 524-530.[=Century Gothic]
[=Century Gothic][13]. برداشت فریقین از کلمه «مولی» به همراه ادلّه آنان در کتب کلامی ایشان مسطور است. علاقه‏مندان می‏توانند به آن کتابها رجوع کنند.

با سلام وتشکر

هرچند مستقیما حضرتش بغدیر تصریح نکرده اما بطور غیر مستقیم به علو وحقانیت مقام خویش تصریح فرموده آنجا که از طلب حق خود و برتری اهل بیت پیامبر و افضلیت ایشان سخن گفته است :

يوم الشورى
منها: وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِي وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِي دُونَهُ فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِي الْمَلَإِ الْحَاضِرِينَ هَبَّ كَأَنَّهُ بُهِتَ لَا يَدْرِي مَا يُجِيبُنِي بِهِ.
الاستنصار على قريش
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي ثُمَّ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُكَهُ.
أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّه ُ.
ترجيح الصبر
فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ بَعْدَهُ ـ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى ـ:
شَتَّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَا * وَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ
فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.




و منها يعني آل النبي عليه الصلاة و السلام

هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِينِهِ بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ.
وَ مِنْهَا يَعْنِي قَوْماً آخَرِينَ

زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عليه وآله) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي ءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ.

آیا نصی بهتر وبالاتر از این سخن ؟؟؟؟؟؟

هوريا شاهويي;134156 نوشت:
چرا حضرت علی در نهج البلاغه اشاره ای به غدیر نکرده است؟

سلام
و فراموش نکنیم اینها که به در خانه امیر مومنان علی ع ریختند و اورا به پذیرش خلافت وادار ساختند کسانی بودند تا چندی پیش دور و بر سه خلیفه قبل بودند لذا در ملا عام تصریح به مسائلی که موجب اختلاف و فتنه بوده است شایسته حکیمی همچون امیر مومنان علی ع نیست چه اینکه اگر منظور خلافت بود که برای حضرت حاصل بوده است و اگر منظور تنبیه آیندگان بوده که به خواص سخنان صریح خود را گفته اند که در مثل کتاب سلیم بن قیس می توانید آنها را بیابید
والحمد لله

سئوالی ذهنم را مشغول کرده که دوست دارم پاسخ صریح بشنوم .آیا ائمه صراحتا به قضیه غدیر اشاره کرده اند اگر در این مورد چیزی نگفته اند چرا؟واگر مطلبی بیان داشته اند لطفا باذکر منبع جهت مراجعه حقیر به آن ذکر فرمایید.

abamohammad;136510 نوشت:
سئوالی ذهنم را مشغول کرده که دوست دارم پاسخ صریح بشنوم .آیا ائمه صراحتا به قضیه غدیر اشاره کرده اند اگر در این مورد چیزی نگفته اند چرا؟واگر مطلبی بیان داشته اند لطفا باذکر منبع جهت مراجعه حقیر به آن ذکر فرمایید.

با سلام

غدیر خم در خطبه امام مجتبى(ع)حسن بن‏ على(ع) در برابر طاغوت شام و مردم كوفه خطبه‏اى خوانده، مردم را به بالاترین نعمت از دست رفته، كه حاكمیت اهل بیت(ع) بود، توجه داد.
شایستگى و لیاقت ‏خویش و مشروعیت‏ خلافتش را متذكر شد و داستان روز بیاد ماندنى غدیر را چنین بازگو كرد: «وقد سمعت هذه الامة جدی - صلى الله علیه و آله - یقول: ما ولت امة امرها رجلا و فیهم من هو اعلم منه الا لم یزل یذهب امرهم سفالا حتى یرجعوا الى ما تركوه و سمعوه - صلى الله علیه و آله - یقول لابى: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى. و قد راوه و سمعوه(ص) حین اخذ بید ابی بغدیر و قال لهم: من كنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاده ثم امرهم ان یبلغ الشاهد منهم الغائب ثم قال... (1)»
مردم سخن جدم پیامبر(ص) را به یاد دارند كه مى‏فرمود: هر گاه مردم كسى را به رهبرى خویش برگزینند در حالى كه لایقتر و آگاهتر از آن فرد وجود داشته باشد، براى خویش تیره‏ بختى خریده‏اند مگر این كه دوباره بدانچه رها كردند و به فراموشى سپردند بازگردند و آنچه را كه از پیامبرشان درباره پدرم شنیده‏اند دنبال كنند، رسول خدا مى‏فرمود: اى على تو بعد از من مانند هارون پس از موسى هستى، او جانشین برادرش موسى بوده تو نیز جانشین و خلیفه منى؛ تنها تفاوت [میان آنها و ما] این است كه بعد از من پیامبرى و نبوت نخواهد بود.

امام مجتبى(ع) سپس فرمود: این مردم پیامبر خود را دیدند و سخنانش را در«غدیر خم‏» شنیدند.
درآن روز جدم رسول خدا(ص) دست پدرم(ع) را گرفت و در برابر آنان گفت: هر كس من مولا و سرپرست او هستم على مولاى او خواهد بود؛ خدایا، دوست ‏بدار هر كس او را دوست دارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن دارد... سپس جدم پیامبر(ص) دستور اكید داد كه، حاضران مطالب غدیر را به غایبان برسانند.


امام حسین(ع) و حدیث غدیر در منایك سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین علیه السلام به زیارت بیت الله الحرام درمراسم پر شكوه، حج مشرف شد عبدالله بن‏عباس و عبدالله بن ‏جعفراو را همراهى نمودند. آن سال عده زیادى از زنان و مردان بنى‏هاشم حضور داشتند.
امام حسین(ع) درایام تشریق آنان را در سرزمین منا جمع نمود درآن اجتماع عظیم بیش از هفتصد نفراز مردان تابعین و دویست نفر از صحابه پیامبر خدا(ص) گرداگرد وجودش زیر خیمه حلقه زدند و منتظر سخنان امام خویش بودند، حضرت بپا خاست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
شما شاهد و ناظر تجاوزات معاویه جنایتكار نسبت ‏به ما و شیعیان هستید و ازآنها اطلاع دارید، سخنان مرا گوش كنید و بنویسید [تا براى آیندگان بماند] و به دیگر شهرها و قبائل و افراد مؤمن و مورد اعتماد خود برسانید و آنان را دعوت به اداء حق ما (اهل بیت) كنید ترس آن دارم كه وقتش بگذرد و حقوق ما مغلوب ستمگر گردد، گر چه خداوند بالاترین پشتیبان است.
سپس فرمود: شما را به خدا سوگند: بیاد نمى‏آورید كه پیامبر خدا(ص) روزغدیرخم پدرم على(ع) را وصى و امام بعد از خود قرار داد و حدیث ولایت را بر شما خواند و فرمود همگى باید این پیام را به دیگران برسانید پاسخ دادند: چرا ما بیاد داریم. (2)



امام محمد باقرعلیه السلام وغدیر فضیل بن ‏یسار، بكیر بن‏اعین، محمد بن ‏مسلم، برید بن ‏معاویة و ابوالجارود همگى در محضر امام باقر(ع) بودند حضرت در باره ولایت على بن‏ابى‏طالب(ع) و روز غدیر فرمودند:
خداوند پیامبرش را مامور به ولایت على [علیه السلام] كرد و این آیه شریفه را نازل كرد: «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزكاة‏»(3)با نزول آیه فوق ولایت اولى الامر واجب گردید ولكن عده‏اى نفهمیدند اولى الامر چه كسانى هستند؟

خداوند به محمد - صلى الله علیه و آله - دستور داد تا آن را توضیح دهد و همانند نماز و زكات و روزه و حج مصادیق خارجى آن را روشن سازد.
در آن هنگام اضطراب او را فرا گرفت و ترسید عده‏اى به واسطه آن از آیین اسلام برگردند و او را تكذیب كنند او به خدا پناه برد درآن هنگام آیه تبلیغ (یا ایها الرسول بلغ... (4)
نازل گشت پیامبر خدا(ص) امر حق را اجرا نمود و در غدیر خم ایستاد و فرمان اجتماع مردم و زوار بیت الله الحرام را داد و درآنجا على بن‏ابى‏طالب(ع) را ولى بعد از خود معرفى كرد و دستور داد آنانى كه درآنجا (غدیر خم) بودند پیام خداوند (ولایت على(ع)) را به دیگر افراد برسانند.


امام صادق(ع) در مسجد غدیر حسان جمال مى‏گوید: همراه امام صادق(ع) از مدینه به مكه مسافرت كردم.

در نزدیكى میقات جحفه، چون به «مسجد غدیر» رسیدیم امام - علیه السلام - به جانب چپ مسجد نگریست و فرمود: این مكانى است كه پیامبر خدا(ص)، در روزغدیر، على را جانشین خود معرفى كرد و فرمود: من كنت مولاه فعلى، مولاه. آنگاه امام(ع) به جانب دیگر نگاه كرد، جایگاه خیمه‏هاى دیگران را نشان داد و فرمود: سالم غلام ابوخذیفه و ابوعبیده جراح نیزدرآنجا بود؛ گروهى از مردم چون على(ع) را بر روى دست پیامبر دیدند با حسادت به وى نگریستند و به یكدیگر مى‏گفتند: به دو چشم او [پیامبر] نگاه كنید، چگونه همانند دیوانه به اطراف خویش مى‏نگرد و قرار ندارد.

دراین هنگام جبرئیل نازل شد (5)و این آیات را بر پیامبر خدا(ص) قرائت كرد:
«و ان یكادالذین كفروا لیزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذكر للعالمین‏». (6)
آنان كه كافر شدند، چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود كه تو را چشم بزنند؛ آنها مى‏گفتند: او واقعا دیوانه است، در حالى كه قرآن جز بیدارى و آگاهى براى جهانیان نیست. (7)



امام كاظم(ع) و مسجد غدیر عبدالرحمان بن‏حجاج گفت: خدمت موسى‏ بن ‏جعفر(ع) رسیدم. در حالى كه قصد سفر داشتم، از آن حضرت در باره مسجد غدیر خم پرسیدم.
امام - علیه السلام - فرمود: درآن مسجد نماز بخوانید كه فضیلت و ثواب بسیار دارد، پدرم [به هر كه عازم آن دیار بود] فرمان مى‏داد تا در مسجد غدیر نماز بگزارد. (8)


امام رضاعلیه السلام وغدیر الف) عرشیان و روزغدیر
احمد بن‏محمد بن‏ابى ‏نصر بزنطى مى‏گوید: در منزل امام هشتم على بن ‏موسى‏ الرضا(ع) نشسته بودم، جمع بسیارى نیز در منزل حضرت گرد آمده بودند كه گفتگو درباره روزغدیر آغاز شد؛ بعضى از افراد وجود روزغدیر را در صدر اسلام منكر شدند و بعضى آن را از شعائر اسلامى مى‏دانستند.
در این هنگام، على بن ‏موسى‏الرضا(ع) فرمود: پدرم از جدم «جعفر بن‏محمد» چنین نقل مى‏كرد:
آسمانیان روزغدیر را بهتر از زمینیان مى‏شناسند، خداوند در بهشت‏ برین ساختمان بزرگى را به خود اختصاص داده است؛ این ساختمان از آجرهاى نقره و طلا ساخته شده، درآن صد هزار گنبد از یاقوت سرخ و صد هزار گنبد از یاقوت سبز وجود دارد، خاك و گل‏هاى به كار گرفته شده دراین قصر از مشك و عنبر است، در آن چهار جوى (یا رودخانه) به چشم مى‏خورد كه در هر یك از آنها خمر و آب زلال و شیر و عسل جریان دارد؛ دراطراف این جویبارها درختان انبوهى از میوه‏هاى مختلف روییده، بر روى آنها پرندگانى پرواز مى‏كنند كه بدنشان از لؤلؤ و پرهایشان از یاقوت است؛ آنها با پرواز خویش ‏صداهاى دلنوازى ایجاد مى‏كنند.
روزغدیردراین قصر بزرگ باز مى‏شود؛ فرشتگان و اهل آسمانها تسبیح‏ گویان به قصر داخل مى‏شوند؛ آن پرندگان به پرواز درآمده در جویبارها خود را مرطوب مى‏سازند و سپس به آن مشك و عنبر آغشته كرده، و عطرش را در فضاى ملكوتى قصر منتشر مى‏سازند؛ فرشتگان الهى به نام فاطمه زهرا(س) به یكدیگر هدیه مى‏دهند؛ چون پایان روزغدیر فرا مى‏رسد، به فرشتگان گفته مى‏شود به جایگاههاى خویش برگردید شما تا سال آینده، مثل چنین روزى، از اشتباه و لغزش در امان هستید و بدانید همه این موهبت‏ها به خاطر عظمت پیامبر ما محمد و وصى او على بن‏ابى‏طالب - علیهما السلام - است.
ب) بركات عید غدیر
سپس على بن ‏موسى‏الرضا(ع) رو به احمد بن ‏محمد ابى‏نصر كرد و فرمود:
اى فرزند ابونصر، هر جا كه بودى روز غدیر سمت مرقد امیرمؤمنان - علیه السلام – بشتاب که:
1 - خداوند گناهان شصت ‏ساله هر مؤمن زیارت ‏كننده او را مى‏آمرزد.
2 - خدواند، به بركت روزغدیر دو برابر گروهى كه در ماه رمضان، شب قدر و شب عید فطر آزاد مى‏كند، از آتش جهنم مى‏رهاند.
3 - پروردگار یك درهم انفاق به مستحق را هزار برابر پاداش خواهد داد.
سپس فرمود: روزغدیر به برادران دینى خود برترى و فضیلت ده و مردان و زنان با ایمان را خوشحال و مسرور نما. (9)



1- ینابیع المودة، قندوزى حنفى، ج‏3، ص‏153/ بحارالانوار، ج 10، ح 5، صص 144 - 138.
2- موسوعة كلمات الامام الحسین(ع)، ص 270/ الغدیر، ج 1، ص 198، ح‏9، چاپ چهارم.
3- مائده، 55.
4- مائده،67.
5- فاصله مسجد غدیر با میقات جحفه سه میل (تقریبا 5760 متر) مى‏باشد. (معجم معالم الحجاز، ج 2، ص 124).
6- قلم، 52 - 51.
7- فروع كافى، ج 4، ص‏566/ نورالثقلین، ج 5، ص‏399. روایات دیگرى نیز در شان این آیه وارد شده است كه همین مضمون را نشان مى‏دهد.
8- وسائل الشیعه، ج‏3، ص‏549، ح 2، ب 61/ فروع كافى، ج 4، ص‏566، ح 1/ تهذیب الاحكام، ج‏6، ص 18، ح 21، ب‏16/ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص‏559، ح‏3143.
9- تهذیب الاحكام، ج‏6، ص 24، ح‏9، باب‏19/ بحارالانوار، ج 94، صص‏9 -

[=Impact]حسن خزّاز گفت: از امام رضا ( علیه السّلام ) شنیدم که فرمود:
بعضى از کسانى که ادّعاى محبّت و دوستى ما را دارند، ضررشان براى شیعیان ما از دجّال بیشتر است.
حسن گفت: عرض کردم اى پسر رسول خدا( صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ) به چه علّت؟
فرمود: به خاطر دوستى‏شان با دشمنان ما و دشمنى‏شان با دوستان ما. و هر گاه چنین شود، حقّ و باطل به هم در آمیزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته نشود.
( صفات الشیعه ص 8 )

[=Impact]حال تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل... از خود همواره بپرسیم ایا امریکا و اسراییل و غرب دوست اهل بیت هستند یا دشمن؟؟؟ که این قدر بعضی از ما غربزده ایم... و چقدر توفیق شناخت رهبر عظیم الشان را داریم و نعمتی چون ایشان را قدردانیم؟؟؟ ایا از نقش ایشان در سربلندی مکتب عظیم اهل بیت اگاهیم؟؟؟ ایا اگر مقاومت ایشان در مقابل دشمنان قسم خورده ی ایران اسلامی و مسلمانان نبود اینک چیزی از عظمت دین اسلام در جهان باقی بود... در کل جهان اسلام کدام حاکم شبیه ایشان در زهد و تقوا زندگی می کنند و در عین حال شجاعترین و مدبرترین امام امت هستند... چشمان خود را باز کنیم که قدر نعمت بدانیم تا مبادا به کفران نعمت به قهر خداوند گرفتار شویم...
[=Impact]ضمنا این مطلب را برای مومنان نوشتم و نه برای منافقان...
که فهم سخن عاقلان کنند و قدر کیمیا را زرگران شناسند...
مراقب باشیم دجال اخرالزمان نباشیم!!!...

abamohammad;136510 نوشت:
سئوالی ذهنم را مشغول کرده که دوست دارم پاسخ صریح بشنوم .آیا ائمه صراحتا به قضیه غدیر اشاره کرده اند اگر در این مورد چیزی نگفته اند چرا؟واگر مطلبی بیان داشته اند لطفا باذکر منبع جهت مراجعه حقیر به آن ذکر فرمایید.


[=&quot]واقعه غدیر خم در فرهنگ شیعه برگرفته از واژه‌ای است که از آن ابعاد سیاسی و اجتماعی و عبادی خاصی حاصل می‌آید.
[=&quot]ماجرای غدیر خم که در هجدهم ذی حجه سال یازدهم هجرت، در وادی جحفه روی داد؛ و نصب حضرت علی[=ALAEM][=&quot] به امامت و جانشینی پیامبر اسلام و زعامت مردم را در پی داشت، از همان ابتدا مورد توجه پیا[=ALAEM]مبر [=&quot]قرار گرفته و به مثابه عید بزرگی از سوی رسول الله مطرح گردید.
[=&quot]آن حضرت این روز را به «عید بزرگ» ملقب فرمود. عبارتی که رسول الله در این باب به کار بردند این چنین بود: «[=&quot]يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِي[=&quot]».[=&quot][1] «عید غدیر خم برترین عیدهای امت من است». اهتمام شیعیان به روز غدیر در کتب اهل سنت نیز مورد توجه قرار گرفته شده است. ابن عماد حنبلی در این باره می‌گوید:«[=&quot] للشيعة فيه [غدیر] تعلّق كبير[=&quot]». شیعه به این روز ارادت خاصی دارد.[=&quot][2]
[=&quot]اشاره به روز غدیر و نصب حضرت علی7 به جانشینی پیامبر، با نصوص مختلفی در کتب شیعه، گزارش شده، و مورد تأیید واقع شده است. شاید بتوان گفت یکی از قدیمی‌ترین سندهایی که اشاره به واقعه غدیر نموده، روایتی است که محمد بن حسن بن فروخ صفار، در گذشته به سال 290 قمری در قم، بدست می‌دهد.[=&quot][3] نویسنده دیگری که به این پیشینه اشاره می‌کند، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، متوفی قرن سوم هجری، است که به داستان غدیر و ماجرای آن پرداخته است.[=&quot][4]
[=&quot]2-4-1-2- پیشینه جشن غدیر خم
[=&quot]نقل‌های تاریخی به برپایی غدیر در زمانی نه چندان دور از طلوع بویهیان نیز اشاره دارند. یاقوت در معجم الادباء نقل می‌کند، شخصی به نام خالع از ابوالحسین ناشی شنیده است که «ناشی» در سال 325 قمری [=&quot]–[=&quot] یعنی 12 سال پیش از فتح بغداد بوسیله معزالدوله و 27 سال قبل از آغاز علنی مراسم غدیر در بغداد- در مسجد جامع کوفه چکامه‌هایش را برای مردم املا می‌کرده و آنان می‌نوشته‌اند. در آنجا قصیده‌ای را املا نموده که به عید غدیر اشاره داشته و مطلعش چنین بود:
[=&quot] [=&quot] بآل محمد عرف الصواب و في أبياتهم نزل الكتاب‏
[=&quot] کان سنان ذابله ضمیر فليس عن القلوب له ذهاب‏
[=&quot] و صارمه كبيعته بخمّ مقاصدها من الخلق الرقاب‏[=&quot][5]
[=&quot] «[=&quot]بوسیله خاندان پیامبر راه حقیقت آشکار می‌شود، و در خانه‌های ایشان کتاب آسمانی نازل می‌گردد، [=&quot]گويا نوك نيزه‌اش خاطره است كه يكسر به دلها فرو مى رود و شمشير او مانند بيعتش در غدير خم، برگردن آن قوم جاي گرفته است»[=&quot].[=&quot]
[=&quot]شایان ذکر است، این عید در میان شیعیان از اهمیت بالایی در میان پیروان اهل بیت برخوردار بود. تا آنجا که برای این روز به مانند عید فطر و قربان، در کتب شیعه نماز خاصی گزارش شده است. البته نکته قابل توجه همزمانی این روایتها با دوره آل‌بویه و گزارش منتسب به حضرت رسول الله و به روایت از امام صادق[=ALAEM]7[=&quot] است. در این روایات، غسل روز غدیر، به همراه دو رکعت نماز عید، همچنین روزه این روز مورد تأکید است.[=&quot][6][=&quot][7] گزارش مسعودی در التنبیه و الاشراف نوشته شده به سال 345هجری، بیانگر این معنی است که شیعیان این روز را بزرگ شمرده و در آن مراسم خاصی برگزار می‌نموده‌اند. آنچه مسعودی بدست می‌دهد در بر دارنده این حقیقت است که شیعیان ضمن سرکشی به سادات و امام زادگان، به روزه‌داری و برپایی مجالس مهمانی می‌پرداخته‌اند.

[=&quot][1][=&quot] - صدوق، امالی، قم، مکتبه اسلامیه، 1404، ص 125.

[=&quot][2][=&quot] - ابن عماد، شذرات الذهب، ج 5، ص 377.

[=&quot][3][=&quot] - محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404، ص 73.

[=&quot][4][=&quot] - علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، تفسیر قمی، قم، موسسه دارالکتاب، 1404، ج 1، ص 173.

[=&quot][5][=&quot] - یاقوت حموی، معجم الادباء، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1414ق، ج4، ص 1788.

[=&quot][6][=&quot] - مفید، المقنعه، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 204؛ همو، الاشراف، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 28.

[=&quot][7][=&quot] - مسعودی، التنبیه و الاشراف، تصحیح اسماعیل عبدالله الصاوی، قاهره، دار الصاوی، بی تا، (افست قم، نشر منابع الثقافه الاسلامیه)، ص 222.

abamohammad;136510 نوشت:
سئوالی ذهنم را مشغول کرده که دوست دارم پاسخ صریح بشنوم .آیا ائمه صراحتا به قضیه غدیر اشاره کرده اند اگر در این مورد چیزی نگفته اند چرا؟واگر مطلبی بیان داشته اند لطفا باذکر منبع جهت مراجعه حقیر به آن ذکر فرمایید.

[=&quot]نخستین بار این روز در عصر پیامبر عید دانسته شد. چنانکه، پیامبر فرمود: «عید غدیر برترین عیدهای امت من است»[=&quot][1] ابن بابويه، مفيد، طوسي، از امام صادق[=ALAEM]7[=&quot] روایتی بدین گونه نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود: « عمل [عبادت] در روز غدیر یعنی 18 ذی‌الحجه با عمل [عبادت] در 18 ماه برابری می‌کند».[=&quot][2] حتی در کتب عهد بویهی برای عید غدیر اعمالی مانند، روزه، غسل روز عید، دو رکعت نماز و دعای خاصی گزارش شده است.[=&quot][3] در فضایل روزه این روز همین بس که روزه‌اش را برابر با کفاره 60 سال دانسته‌اند.[=&quot][4] در برخی از روایات از پیروان اهل بیت خواسته شده است که برای بخشش گناهانشان در روز غدیر به زیارت حضرت علی[=ALAEM]7[=&quot] بروند. و مزار حضرت علی در کوفه به مثابه خیر کثیری برای مردم این شهر دانسته شده است.[=&quot][5] چنین تشویقی سبب می‌شد تا مردم بیشتر به این مکان مقدس توجه نمایند و به زیارت آن بشتابند. اهمیت احادیث مربوط به غدیر تا بدانجا بود که بعدها برخی از محدثین در کتب خود بابی با نام [=&quot]«باب استحباب صوم یوم الغدیر و هو ثامن عشر ذی الحجه»[=&quot] فراهم آوردند.[=&quot][6] این احادیث دست به دست هم می‌داد تا شیعیان برای گرامیداشت چنین روزی از لحاظ فکری و عقیدتی آماده شوند.گفتنی است مورخین عصر آل‌بویه نیز، این روز بزرگداشته‌اند. مثلا مسعودی (د346ق) این روز را روز بزرگی در میان سادات و شیعیان می‌داند. البته کلینی محدث نیز در گزارش از عهد بویهی، و پیش از او فرات بن ابراهیم کوفی، و فيّاض بن محمّد بن عمر طوسي در گزارش از سال 259 هجری برپایی جشن غدیر را ثبت کرده‌اند. گفتنی است کهن ترین گزارش در باب برپایی عید غدیر در روایات مربوط به امام رضا[=ALAEM]7[=&quot] است.[=&quot][7] البته روایت دیگری از آن حضرت در باب جشن غدیر وجود دارد که در آن امام رضا[=ALAEM]7[=&quot] بزرگداشت و جشن و اطعام در روز عید غدیر اشاره فرموده‌اند.[=&quot][8]
[=&quot][1][=&quot] - صدوق، امالی، ص 125، فتال نیشابوری (د 508ق)، روضة الواعظین، ج 1، ص 102.

[=&quot][2][=&quot] - علی بن طاوس حلی، الاقبال، ص 465؛ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم و المعارف، قم، امام مهدی، چ دوم 1382ش، ص 214. « إنّ العمل في يوم االغدير ثامن عشر ذي الحجّة، يعدل العمل في ثمانين شهرا».

[=&quot][3][=&quot] - مفید، المقنعه، صص 205- 204، همو، کتاب المزار، صص 92- 90.

[=&quot][4][=&quot] - طوسی، مصباح المتهجد، ص 820.

[=&quot][5][=&quot] - طوسی، همان، ص 737؛ همو، تهذیب، ج 1، ص 24؛ سید عبدالکریم بن طاوس (د693ق)، فرحة الغری، ص 106؛ سید علی بن طاوس(د 664ق)، اقبال الاعمال، ص 468.

[=&quot][6][=&quot] - محدث نوری، مستدرک الوسائل، قم، موسسه آل البیت، 1408ق، ج 7، ص 518.

[=&quot][7][=&quot] - امینی، الغدير، ج ‏1، صص536- 535 .

[=&quot][=&quot][8][=&quot] - اقبال الاعمال، ص 465. «[=&quot]یوم الغدیر، هو یوم الزینه فمن تزین لیوم الغدیر غفر الله له کل خطیئه عملها صغیره او کبیره و بعث الله الیه ملائکه یکتبون له الحسنات و یرفعون له الدرجات الی قابل مثل ذلک الیوم فان مات شهیدا و ان عاش عاش سعیدا و من اطعم مومنا کان کمن اطعم جیمع الانبیاء و الصدیقین و من دار فیه مومنا ادخل الله سبعین نورا و وسع فی قبره و یزور قبره کل یوم سبعین الف ملک و یبشرونه بالجنه».[=&quot]

هوريا شاهويي;134156 نوشت:
چرا حضرت علی در نهج البلاغه اشاره ای به غدیر نکرده است؟

[=&quot]با تشکر و سپاس از سوال زیبای جناب شاهویی
[=&quot]اینکه چرا واقعه غدیر به صراحت در این کلام نیامده به این معنی نیست که این رویداد در زمان خلافت حضرت علی مورد توجه نبوده است. دقت بفرمایید که نهج البلاغه حاوی سخنان گردآوری شده آن حضرت بویژه در دوران خلافت است و البته نه تمام سخنان بلکه آنمقدار که سید رضی توانایی گردآوری آن را داشته است. [=&quot]اما آن حضرت با اینکه در این مجموعه اشاره صریحی به غدیر ندارد با این حال می بینیم که در اسناد دیگری که مربوط به دوران خلافت آن حضرت است، وی به رویداد غدیر به خوبی اشاره کرده است. [=&quot]فیاض بن محمد طوسی در سال 295 قمری به خدمت امام رضا علیه السلام مشرف شده، و مشاهدات خود را در روز عید غدیر چنین نقل می کند. گروهی از شیعیان به حضور امام که خود این روز را روزه داشته، مشرف شدند، امام (ع) برای ایشان افطار تهیه دیده بود. [همه گی نزد امام روزه را افطار نمودند].آنگاه آن حضرت به حاضران غذا، گندم، هدایا، لباس و حتی انگشتری و کفش داده شد تا به منزل ببرند. در آن روز اوضاع و احوال خيلى خصوصى و خودمانى بود و از تشريفات و رسوم معموله كاسته بودند. حضرت رضا (ع) در فضل و برتری این روز سخن می گفتند. و در ضمن سخنان خود روایتی را از امام حسین نقل فرمودند: در يكى از سالهاى دوران خلافت على (ع)، عید غدير و روز جمعه مصادف شدند. على (ع) پنج ساعت از روزگذشته به منبر رفتند و چنان حمد و ستايش به جاى آوردند كه تا آن روز از آن حضرت شنيده نشده بود.[=&quot][1]

[=&quot]و اما در نهج ا لبلاغه آن حضرت با واژگان مختلفی برتری خود را که در واقع برایند واقعه غدیر بود را به رخ می کشید: یک نمونه اینکه آن حضرت فرمود: [=&quot]وا عجبا أ تكون الخلافة بالصحابة و لا تكون بالصحابة و القرابة و يروى و القرابة و النص و يروى له ع شعر في هذا المعنى و هو

[=&quot] فإن كنت بالشورى ملكت أمورهم فكيف بهذا و المشيرون غيب‏

[=&quot] و إن كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك أولى بالنبي و أقرب‏

[=&quot]و لقد أوضح ع بهذا القول نهج المحجة و أخذ على خصومة بمضايق الحجة[=&quot][2] شگفتا آیا معیار خلافت صحابی بودن پیامبر است؟ اما صحابی بودن و خویشاوندی ملاک نیست؟ و آنگاه امام این شعر را فرمود:

[=&quot]اگر ادعا می کنی با شورای مسلمین به خلافت رسیدی، چه شورایی بود که رای دهندگان حضور نداشتند؟ و اگر خویشاوندی را حجت می آوری، دیگران از تو به پیامبر نزدیک تر وسزاوارترند.


[=&quot][1][=&quot] - [=&quot]الاقبال، علی بن طاووس، ص 461؛ مصباح المتهجد، ص 752 .

[=&quot][2] 0[=&quot]- [=&quot]سید رضی، خصائص الأئمة، ص: 111؛ همو، نهج البلاغه، حکمت 190. [=&quot]


[=&quot]پس از این امام زبان به سرزنش ایشان می گشاید و بنابر فرهنگ برگفته از غدیر تقاضای حق خویش را فرموده و خطبه معروف شقشقیه را ایراد می فرماید: [=&quot]أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى ....

[=&quot]جالب آنکه این خطبه را پیش از سید رضی، استادش، شیخ مفید در کتاب الجمل ذکر کرده بود.[=&quot][1] همچنین سبط بن جوزی حنفی مسلک نیز در کتاب تذکره الخواص خود این خطبه را به طور کامل ذکر کرده است.[=&quot][2] امام علیه سلام روند سرزنش خلفا را در نهج البلاغه ادامه می دهد تا آنجا که ابوبکر و عمر را با عبارت فلان و فلان می خواند و در پاسخ نامه معاویه ، ( نامه 28 نهج البلاغه) با عبارت زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَان‏، برتری هر دو ایشان را زیر سوال می برد. جالب آنکه از علمای اهل سنت، شمس الدين أبي البركات محمد بن أحمد دمشقي باعوني شافعي(د871 ق) نیز این مطلب را در کتابش ذکر کرده است.[=&quot][3]

[=&quot]حال یک سوال پیش می آید و آن اینکه چگونه است که امام بدین سان به خلفا می تازد و آنها را فاقد مشروعیت دینی و سیاسی می خواند؟ آیا او به پشتوانه انتخاب خودش در غدیر چنین سخنانی را می گوید یا اینکه گفتارش بدون سند است؟

[=&quot]امام در همین نهج البلاغه در خطبه 162 می فرماید: يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَبا....

[=&quot]این برادر بنی اسدی ... بدان آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول خدا استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصار طلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از ان دست کشیدند، داور خداست ...

[=&quot]آن حضرت در خطبه 92 نهج البلاغه می فرماید: دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَان‏ ... [=&quot]مرا واگذارید و دیگری را به دست آورید... چرا که چهره افق حقیقت را ( در دوران خلافت سه خلیفه) ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم ناشناخته ماند...

[=&quot]این عبارتها به خوبی نشان می دهد که امام، خلافت سه خلیفه پیشین را موجب گمراهی مردم می داند و علت برگشت مردم از حقایق را وضعیت حاکم بر مردم در دوران این سه خلیفه و مدت 25 سال زمامداری ایشان معرفی می کند. گفتنی است نویسندگان سنی نیز این مطالب را به خوبی نقل کرده اند. چنانکه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، چاپ دارالحیاء الکتب العربیه، ج 7 ص 33 نیز به این سخن اشاره کرده است. البته نویری در نهایه الارب نیز به این خطبه اشاره کرده است اما این کلمه ([=&quot]چهره افق حقیقت را ( در دوران خلافت سه خلیفه) ابرهای تیره فساد گرفته و راه مستقیم ناشناخته ماند)[=&quot] را از قلم انداخته است.[=&quot][4] همچنین طبری در تاریخش ج 4 ص 434، و نیز مسکویه در تجارب الامم ج 1 ص 458؛ و ابن اثیر در الکامل ج 3 ص 193 به این مطلب اشاره کرده اند.

[=&quot]ادامه دارد انشاء الله
[=&quot][1] [=&quot]- [=&quot]مفید، الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، قم، کنگره شیخ مفید، چ اول، ص 126؛


[=&quot][2] [=&quot]-[=&quot] سبط بن جوزی، تذكرة الخواص، ص: 117


[=&quot][3] [=&quot]-[=&quot] الباعونی، جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، چ اول 1415، ج‏1، ص: 372


[=&quot][4] [=&quot]-[=&quot] نویری، نهاية الأرب في فنون الأدب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چ اول 1423، ج‏20، ص: 14

[=&quot]آن حضرت در فرازی از نامه ای که به برادرشان عقیل نوشتند و که به نامه 36 نهج البلاغه شناخته می شود، درباره غصب خلافت و درگیرهای قریش با خویش چنین می فرماید: [=&quot]فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلَالِ، وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ، وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»[=&quot] [=&quot] قَبْلِي فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي، فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي.[=&quot] [=&quot]

[=&quot]برادر قریش را وا نه، تا در گمراهی بتازند، و در جدایی سرگردان شوند، و با سرکشی و دشمنی زندگی کنند. همانا آنان در جنگ با من متحد شدند آنگونه که پیش از من در نبرد با رسول خدا هماهنگ بودند. خدا قریش را به کیفر زشتی هایشان عذاب کند، آنها پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و حکومت فرزند مادرم (پیامبر ص) را از من ربودند.

[=&quot]گفتنی است استفاده از عبارت فرزند مادرم برای رسول خدا، علاوه بر اینکه مناسبت و پیوند نزدیک حضرت علی نسبت به پیامبر را نشان می دهد، همچنین اشاره به آن دارد که رسول خدا در خانه ابوطالب بزرگ شده و دست پرورده مادر حضرت علی یعنی فاطمه بنت اسد است. و این چنین بود که پیامبر فرمود: فاطمه بنت اسد پس از مادرم مادر من است.

[=&quot]شاید هم این سخن بدین خاطر باشد که هر دو یعنی پیامبر و حضرت علی(ع) مادربزرگشان زنی بود به نام فاطمه دختر عمر بن عمران بن عائذ بن مخزوم، که مادر عبدالله و ابوطالب بود. پس این دو در مادر بزرگ نیز هم نسب بودند.[=&quot][1]

[=&quot]از قلم نیافتد که این عبارت که قریش خلافت را از من ربودند را کتب اهل سنت نیز گزارش کرده اند،[=&quot][2]

[=&quot]آن حضرت در سخنی دیگر عبارتی نزدیک به همین مضمون را بیان فرموده اند: اللهم إني استعديك على قريش، فإنهم قطعوا رحمي وأضاعوا أيامي وصغروا عظيم منزلتي وأجمعوا على منازعتي حقا كنت أولى به منهم فسلبونيه[=&quot][3]

[=&quot]بار پروردگارا، من تو را به یاری خود می خوانم از دست قریش که پیوندهای خویشاوندی را با من بریدند و ... حق مرا غصب کردند.

[=&quot]لازم به ذکر است که پیشتر، شیخ مفید استاد سید رضی جامع نهج البلاغه، در بیانی از امام علی (ع) سخن نهج البلاغه را اینچنین بدست داده است: امام علی (ع) فرمود: الهم انی استعدیک ... غصبونی ارثی.[=&quot][4] [=&quot]


[=&quot][1] [=&quot]- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 151.

[=&quot][2] [=&quot]- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 148.

[=&quot][3] [=&quot]- شرح نهج البلاغه، همان، ج 6 ص 96 .

[=&quot][4] [=&quot]- مفید، مسالتان فی النص علی علی(ع)، تحقیق محمد رضا انصاری، بیروت، دارالمفید، 1414ق، ج 2، ص 28 ؛ همو ، کتاب الجمل، ص 29.

از دیگر سخنانی که در نهج البلاغه آمده که به مبحث حق خلافت حضرت علی که برگرفته از حق ثبت شده ایشان در غدیر است، اشاره می نماید، نامه 62 نهج البلاغه است. در این نامه آمده است: فَلَمَّا مَضَى [ص] تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ فَأَمْسَكْتُ [بِيَدِي يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ ص فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ- [وَ أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَه‏].

در این نامه علت کنار کشیدن حضرت علی از خلافت اینچنین آمده است: پس از رحلت پیامبر من دست کشیدم از قدرت و حکومت، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود ساند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن ببینم یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن برایم سخت تر از رهاکردن حکومت بر شما و کالای چند روزه دنیاست ....

لازم به ذکر است این سخن در کتاب دینوری، الامامه و السیاسیه درگذشته به سال 276 قمری در ، ج 1 ص 75؛ همچنین در کتاب الغارات مربوط به ثقفی کوفی (متوفی 283قمری) ج 1 ص 306 نیز دیده می شود. گفتنی است این دو سالها پیش از سید رضی زندگی کرده و از دنیا رفته اند. چرا که سید رضی در سال 406 قمری از دنیا رفته است.

با سلام و عرض ادب

در «مناقب» ابن شهر آشوب از ابو الحسن مدائنى روايت كرده است كه معاويه در نامه‏اى به آنحضرت نوشت:
يا أبا الحسن! إنّ لى فضائل كثيرا: كان أبى سيّدا فى الجاهليّة و صرت ملكا فى الإسلام، و أنا صهر رسول الله، و خال المؤمنين، و كاتب الوحى! «اى أبو الحسن! من داراى فضيلت‏هاى بسيارى هستم: پدر من در زمان‏جاهليّت بزرگ قوم بود، و خود من در زمان إسلام پادشاه شده‏ام، و من رابطه خويشاوندى سببى و دامادى رسول الله را با خود دارم، و من دائى مؤمنان هستم‏ [1]، و من نويسنده وحى رسول خدا مى‏باشم.
«چون حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام نامه را خواندند، گفتند:آیا پسر خورنده جگرها (هند مادرش كه در روز احد، جگر حضرت حمزه سيّد الشّهداء با ساير أجزاء مثله‏اش را گردن‏بند كرده، و به گردنش آويخت، و جگر آنحضرت را جويد و خورد) با فضائل مى‏خواهد بر ما افتخار كند؟
اى جوان بنويس براى او:

فلمّا قرأ أمير المؤمنين الكتاب، قال: أبا الفضائل يفخر علينا ابن آكلة الأكباد؟ أكتب يا غلام:



محمّد النّبىّ أخى و صنوى

‏و حمزة سيّد الشّهداء عمّى

و جعفر الّذى يضحى و يمسى‏

يطير مع الملائكة ابن امىّ

و بنت محمّد سكنى و عرسى‏

منوط لحمها بدمى و لحمى

و سبطا أحمد ولداى منها

فأيّكم له سهم كسهمى

سبقتكم إلى الإسلام طرّا

على ما كان من فهمى و علمى‏


فأوجب‏ ولايته عليكم‏

رسول الله يوم غدير خمّ

فويل ثمّ ويل ثمّ ويل‏

لمن يلقى الإله غدا بظلمى


1- محمّد پيامبر برادر من است، و نسبت من با او همچون نسبت دو ساقى است كه از يك ريشه روئيده شده باشد، و حمزه سيّد و سالار شهيدان عموى من است
2- و جعفر طيّار كه پيوسته با فرشتگان در حال طيران و پرواز، روز مى‏كند و شب مى‏كند پسر مادر من است.
3- و دختر محمّد مايه آرامش و انس من، و حليله و زوجه من است، كه گوشت او با خون و گوشت من آميخته شده است.
4- و دو نواده دخترى پيامبر، دو پسر من هستند، پس كدام يك از شما سهميّه‏اى مانند سهميّه من دارد؟!
5- من در إسلام آوردن از همه شما امّت، گوى سبقت را ربودم، با مراتب فهم و علمى كه در همان زمان كودكى داشتم.
6- پس ولايت خود را رسول خدا در روز غدير خمّ براى من بر شما واجب و لازم كرد.
7- پس إى واى، سپس واى، پس از آن واى بر كسى كه فرداى قيامت خداوند را با ستم نمودن به من ملاقات كند»! چون معاويه اين نامه را خواند، گفت: إى غلام آنرا پاره كن! براى آنكه أهل شام آنرا نخوانند و به علىّ بن أبيطالب گرايش پيدا نكنند! [2] در اين ابيات مى‏بينيم حضرت أمير المؤمنين عليه السّلام استشهاد به حديث غدير كرده‏اند، و وجوب ولايت خود را بر امّت، از لفظ من كنت مولاه فعلىّ مولاه استخراج كرده‏اند، پس ولايت آنحضرت بر همه امّت واجب است كه موجب إمامت و إمارت و استخلاف مى‏باشد.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman] [=Times New Roman]. چون أم حبيبه: دختر أبوسفيان و خواهر معاويه، يكى از زنهاى رسول الله بوده است و طبق آيه شريفه: وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ‏ زنهاى رسول خدا مادرهاى مؤمنان به شمار مى‏آيند لذا از نسبت أم المؤمنين كه براى أم حبيبه خواهر معاويه بود نسبتى براى خود ساخته و پرداخته و در شام خود را به خال المؤمنين ملقب نمود يعنى دائى مؤمنان.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman] [=Times New Roman]. «مناقب ابن شهر آشوب» ج 1 ص 356 طبع سنگى، و «معجم الادباء» ج 14 ص 48، و «البداية و النهاية» ج 8، ص 8 و ص 9.
همچنین جوینی حنفی در کتاب«فرائد السّمطين» ج 1، باب 70 ص 427 اين أبيات را از أمير المؤمنين عليه السّلام آورده است، و در ابتداء آن گفته است كه: چون حضرت نامه معاويه را قرائت كردند گفتند: أبا الفضل يفخر علىّ ابن آكلة الأكباد؟ أكتب اليه يا قنبر: إنّ لى سيوفا بدريّة، و سهاما هاشميّة، قد عرفت مواضع نصالها فى أقاربك و عشائرك يوم بدر، و ما هى من الظالمين ببعيد (ثم قال له: اكتب: محمد النّبى، الخ).
و «احتجاج» شيخ طبرسى طبع نجف، ج 1 ص 265 و ص 266.

abamohammad;136510 نوشت:
سئوالی ذهنم را مشغول کرده که دوست دارم پاسخ صریح بشنوم .آیا ائمه صراحتا به قضیه غدیر اشاره کرده اند اگر در این مورد چیزی نگفته اند چرا؟واگر مطلبی بیان داشته اند لطفا باذکر منبع جهت مراجعه حقیر به آن ذکر فرمایید.

دونمونه از احتجاجات حضرت علي عليه السلام بر غدير در روز سقيفه
اول :

اى مردم! آيا سزاوار بود كه من جنازه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را بر زمين گذاشته و بدون توجّه به تجهيز و تكفين و دفن او مى‏آمدم و بر سر خلافت منازعه مى‏كردم؟! بخدا قسم كه هيچ فكر نمى‏كردم كسى خود را براى خلافت عنوان كند و در آن با ما اهل البيت منازعه نموده و كار شما را انجام دهد، زيرا رسول خدا در روز عيد غدير خم براى هيچ كس جاى عذر و بهانه و حرفى باقى نگذاشت، پس شما را قسم مى‏دهم به‏ خداوند كه هر كس در روز غدير حضور داشته و اين فرمايش پيامبر:
من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه‏
- تا آخر را را شنيده است از جايش برخاسته و هم اكنون شهادت دهد.
زيد بن ارقم گويد: از ميان آنان دوازده نفر از بدريّون برخاسته و گواهى دادند، و من نيز از كسانى بودم كه آن حديث را از پيامبر شنيده بودم ولى آن روز كتمان نمودم، و بهمين جهت به نفرين على بن ابى طالب دو چشمم نابينا گشت.

بارى در آن جلسه اختلاف بالا گرفت و صداها بلند شد، و عمر از اينكه مردم به على تمايل پيدا كنند به هراس افتاده و مجلس را بهم ريخته و همه را پراكنده نموده و گفت:
تنها خداست كه دلها را بر مى‏گرداند، اى ابو الحسن تو پيوسته با نظر مردم مخالفت مى‏كنى.
پس همه در آن روز پراكنده شده و از آن مجلس خارج شدند.

احتجاج-ترجمه جعفرى ،ج‏1،ص:168-165

دوم :

سماك بن عبيد بن وليد عبسى روايت نموده كه گفت: بر عبد الرحمن بن ابى ليلى وارد شدم و او براى من حديث نمود باينكه على رضى اللّه عنه را در رحبه مشاهده نمود كه گفت بخدا سوگند ميدهم مردى را كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را روز غدير خم ديده و گفتار او را شنيده برخيزد. و جز آنكه خودش او را ديده، برنخيزد.- در نتيجه دوازده مرد برخاستند و گفتند ما رسول خدا صلى اللّه عليه و آله را ديديم در حاليكه دست تو را (على عليه السّلام را) گرفته بود شنيدم كه فرمود:
اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله- و در آن هنگام (هنگام مناشده و سوگند دادن على عليه السّلام) سه تن برنخاستند، پس على عليه السّلام بر آنها نفرين كرد و اثر نفرين او بآنها رسيد.
ترجمه الغدير في الكتاب و السنة و الأدب ،ج‏2،ص:32

پس حضرت به حديث غدير در همان روز سقيفه استناد كردهاند ولي اينكه چر ابعدا استناد نكرده اند ادامه همان سكوتي است كه بعد از پايان يافتن ماجراي سقيفه روش حضرت شد
در هنگام خلافت حضرت اكثر ياران ايشان همان كساني بودند كه خليفه اول ودوم را قبول كرده بودند واگر امام دوباره به شرح گذشته و مظلوميتهاي قبلي اشاره مي كردند و حق ر ااز آن خود مي دانستند طبيعي بود كه كساني كه بيعت كرده بودند برگردند، پس دليل بيان نشدندماجراي غدير از سوي حضرت در طول خلافت وبعد از آن از طرف ائمه همان اصل تقيه بوده است وگرنه در روز سقيفه به آن استناد شده است

همچنين حضرت به حدیث غدیر ، در موارد زیر تمسک فرموده اند[1]:
1- بلافاصله پس از ارتحال پیامبر اکرم (ص) در مناظره‏ای که به عنوان مخالفت با بیعت با ابوبکر در مسجد مدینه داشت[2].
2- امام باقر (ع) فرمود: حضرت علی (ع) هفت روز پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) پس از این که از جمع قرآن فارغ شد به میان مردم رفت و خطبه خواند و پس از مدح خدا و رسول خدا و بیان طریق نجات به مقام و منزلت خود و جانشینی خود با استناد به واقعه غدیر تأکید فرمودند[3].
3- مناظره حضرت علی (ع) با ابوبکر پس از تمام شدن بیعت. امام صادق (ع) از امام زین‏العابدین (ع) این مناظره را نقل می‏کند. ابوبکر برای دلجویی از حضرت علی (ع) نزد او می‏آید و حضرت علی (ع) در این مناظره، ادله خود را برای شایستگی برای خلافت ذکر می‏کند؛ یکی از این ادله، استناد به واقعه غدیرخم است[4].
4- در شورای خلافت بعد از مرگ خلیفه دوم. پس از اتمام رأی شورای خلافت و انتخاب عثمان و قبل از اعلام رسمی آن، حضرت علی (ع) فرصتی خواست تا سخنانی را با اعضای شورا در میان بگذارد، این سخنان که به حدیث انشاد معروف است متواتر است و اهل سنت و شیعه نقل کرده‏اند، همچون:
الف- ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 3، ص 113، رقم 1140.
ب- خوارزمی، مناقب، ص 313، رقم 314.
ج- شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 553، رقم 31.
د- شیخ طوسی، امالی ، مجلس 20، حدیث 4 و 5، ص 545.
ه- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 322.
در این حدیث حضرت برای اتمام حجت در فرازهایی جانشینی خود را اثبات می‏کند، یکی از این فرازها استناد به واقعه غدیر است.

[1] کتاب روایت دریا، نوشته محمد محمدیان از کانون اندیشه جوان، انتشارات مؤسسه فرهنگی دانش اندیشه معاصر

[2]احتجاج طبرسی، ج 1، ص 184

[3]کافی، ج 8، کتاب روضه کافی، ص 18 و 25 و 27

[4]شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 549- 551- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 307- طبری، تاریخ طبری، ج 2، ص 236


5- در روزگار عثمان، مجلسی در مسجدالنبی برپا شد که بیش از دویست تن از شخصیت‏های برجسته آن روز در آن حضور داشتند و ظاهراً این جلسه در پی اعتراضات مردم به حکومت عثمان برپا شده بود. حضرت علی (ع) در این جلسه در ضمن سخنانی جانشینی خود را با استناد به سخنان پیامبر اکرم اثبات کرد. از جمله مستندات آن حضرت واقعه غدیر بود که به صراحت تام آن را بیان فرمود.
حضرت علی (ع) در بیان واقعه غدیر فرمود: سلمان پرسید: آیا ولایت علی همانند ولایت شما است؟ پیامبر پاسخ داد: آری. ولایت او همانند ولایت من است. هر کس من صاحب اختیارتر و سزاوارتر به او از خودش هستم علی نیز صاحب اختیارتر به او از خودش می‏باشد[5].
6- حضرت علی (ع) در مناظره خود با طلحه در هنگام جنگ جمل او را به یاد واقعه غدیر انداخت و به آن استناد کرد[6].
7- پس از واقعه جنگ جمل در نامه منظومی به معاویه با استناد به حدیث غدیر او را از مخالفت با خود برحذر می‏دارد[7].
8- در سخنرانی خود بعد از جنگ جمل در کوفه و در اعتراض به معاویه بر خلافت تأکید می‏کند و در کنار استناد به بیعت مردم، مسأله خلافت انتصابی خود در غدیرخم را متذکر می‏شود[8].
این نشان می‏دهد که از دیدگاه حضرت علی (ع) مشروعیت خلافتش به نصب از سوی پیامبر است و طرح این مسأله در کنار بیعت هیچ معنایی جز این ندارد.
9- هنگامی که معاویه به خون‏خواهی عثمان برخاست، ابودرداء و ابوهریره را به عنوان پیغام‏رسان خود نزد حضرت علی (ع) فرستاد، حضرت در پاسخ آنان پیش از آن که مسأله خون خواهی را پاسخ گوید، مشروعیت خلافت خود را اثبات می‏کند و می‏فرماید: اگر خداوند مسأله خلافت را به دست مردم داده است و رأی آنان ملاک مشروعیت است، مهاجرین و انصار پس از سه روز مشورت به همراه مردم با من بیعت کردند و این بیعت از بیعت با خلفای پیشین سنگین‏تر است زیرا در سه بیعت پیشین مشورتی با مردم صورت نگرفت و اگر خداوند است که باید انتخاب کند و اختیار در دست اوست که ولایت من در قرآن و سنت اثبات شده است و این دلیل برای من قوی‏تر است و حق مرا واجب‏تر می‏کند و در خطبه‏ای که همان جا برای مردم بیان می­کند، برای خلافت خود به حدیث غدیر احتجاج می‏کند و بر معنای ولایت که همان اولویت است، تأکید می‏کند[9].
10- مردم کوفه قبل از ورود حضرت علی (ع) بیش از بیست و پنج ‏سال، اسلام را به روایت رسمی که توسط خلفای وقت ترویج داده شده بود، آموخته بودند و قطعاً چنین برداشتی از اسلام حدیث غدیر را طوری تفسیر می‏کند که با مشروعیت خلفای سه‏گانه هماهنگ شود لذا حضرت پس از ورود خود در شهر کوفه در میدان بزرگ کوفه به سخنرانی پرداخت و در اثبات خلافت خود به حدیث غدیر استناد کرد و از صحابی پیامبر که خود در غدیرخم بودند خواست تا واقعه را آن‏گونه که شنیده و دیده بودند، بیان کنند. این شهادت گرفتن از صحابی پیامبر برای این است که ذهن مردم را که آغشته به تفسیر حکومتی خلفای قبل، از حدیث غدیر بود، اصلاح کند. سخنان حضرت در میدان کوفه را اهل سنت نقل کرده‏اند و غیرقابل انکار است[10].

[5]طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 213- صدوق، کمال‏الدین، ج 1، ص 274- کتاب سلیم بن قیس، حدیث 11

[6]ابن صباغ مالکی، الفصوص المهمه، ص 25

[7]خوارزمی، مناقب، ص 182، رقم 221- مسعودی، مروج‏الذهب، ج 2، ص 364

[8]شیخ مفید، ارشاد، ج 1، ص 260- طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 406

[9]نعمانی، الغیبه، ص 69- کتاب سلیم بن قیس، حدیث 25

[10]مسند امام احمد بن حنبل، ج 4، ص 370 و ج 1، ص 119- ابن‏اثیر، اسدالغابة، ج 3، ص 307 و ج 5، ص 205


11- حضرت امیر (ع) بارها در مسجد کوفه سخنرانی فرمود واز صحابه پیامبر درباره حدیث غدیر شهادت گرفت تا تفسیر صحیح از این واقعه غیرقابل انکار را ارائه دهد[11].
12- در جریان شهادت گرفتن صحابه نسبت به واقعه غدیر توسط حضرت علی (ع) 6 نفر از صحابه به انگیزه‏هایی از شهادت دادن پرهیز کردند. ظاهراً انگیزه آنان در پرهیز از شهادت یا این مسأله بود که آنان از حامیان خلفای پیشین بودند و چنین شهادتی تکذیب عمل قبلیشان به شمار می‏آمد و یا این بود که با احتمال پیروزی معاویه نمی‏خواستند موقعیت آینده خود را به خطر اندازند.
این شش نفر مورد نفرین حضرت قرار گرفتند. حضرت از خدا خواست که آنان را به بلایی در این دنیا دچار کند که شناخته بشوند و برای برخی از آنها بلای خاصی را درخواست کرد. پس از آن که خداوند نفرین آن حضرت را درباره آنان اجابت کرد آنها به این کتمان شهادت اعتراف کردند. این افراد عبارتند از:
الف- زید بن ارقم (اما من با این که حدیث غدیر را شنیده بودم آن را کتمان کردم و خداوند نیز عقوبتم داد و چشمانم را نابینا کرد.[12]
ب- انس بن مالک (حضرت خطاب به انس بن مالک فرمود: تو در غدیرخم حاضر بودی چرا شهادت نمی‏دهی)[13]
ج - براء بن عازب
د- جریر بن عبدالله
(وقتی آنان " براء بن عازب و جریر بن عبدالله" از شهادت ابا کردند حضرت در حق آنان نفرین کرد)[14]
ه- اشعث‏ بن قیس
و- خالدبن یزید
(شیخ صدوق از جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که آن دو "اشعث‏ بن قیس و خالدبن یزید" از شهادت ابا کردند و حضرت آنها را نفرین کرد[15]
13- حضرت علی (ع) در سی‏امین سالگرد غدیرخم از آن به عنوان عید بزرگ مسلمانان یاد کرد و در خطبه‏ای بر خلافت خود به استناد واقعه غدیر استشهاد فرمود.
خطبه آن حضرت که به خطبه غدیریه معروف است[16].
14- در پاسخ به شبهاتی که از طرف معاویه نسبت به حقانیت حضرت علی (ع) وارد می‏شد، آن حضرت نامه‏ای نوشتند و به عبدالله بن ابی‏رافع دستور دادند که این نامه را هر جمعه بر مردم بخواند و ده نفر را معین کردند که اگر مردم درباره آن سؤالی داشتند با استناد به قرآن پاسخ گویند. حضرت در آن نامه به واقعه غدیر تمسک کردند[17].

[11] قندوزی، ینابیع‏الموده، ج 1، ص 41- ابن‏ابی‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 288- ارشاد مفید، ج 1، ص 352

[12] ارشاد مفید، ج 1، ص 352- ابن‏مغازلی، مناقب، ص 23- هیثمی، مجمع‏الزوائد، ج 9، ص 106

[13] ابن‏ابی‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 19، ص 217

[14] بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 156- مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 119

[15] خصال صدوق، ج 1، ص 219

[16] این خطبه در مصباح‏المتهجد شیخ طوسی، ص 752 و مصباح کفعمی، ص 695 نقل شده است.

[17] کشف المحجه سید بن طاووس ص 235- 269

ابراهیم بن محمد ثقفی( متوفی 283 هجری در اصفهان)، در کتاب الغارات، یکی از نامه های امام علی(ع) به معاویه نقل کرده است که سید رضی محمد بن حسین(درگذشته به سال 406ق) این نامه را در نهج البلاغه از قلم انداخته است. این دقت لازم است که ابراهیم ثقفی حدود 120سال پیش از سید رضی از دنیا رفته است. این نامه را مجلسی نیز در بحار نیز نقل کرده است.[1] در این نامه می خوانیم: «أدعوك يا معاوية الى اللَّه و رسوله و كتابه و ولىّ أمره الحكيم من آل إبراهيم و الى الّذي أقررت به زعمت الى اللَّه و الوفاء بعهده و ميثاقه الّذي واثقكم به‏».[2]معاویه من تو را به خدا و پیامبر و کتابش و ولی امر حکیم او از خاندان ابراهیم فرا می خوانم. آنکس که در برابر خدا به او اقرار کرده ای، به خدا که به عهدی که با خدای می بندی وفا کنی. در این نامه با استناد به آیه (مائده7)«وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» و نعمتى را كه خدا بر شما ارزانى داشته و [نيز] پيمانى را كه شما را به [انجام‏] آن متعهد گردانيده، به ياد آوريد، آنگاه كه گفتيد: «شنيديم و اطاعت كرديم.» و از خدا پروا داريد كه خدا به راز دلها آگاه است، امام علی (ع) به واقعه غدیر اشاره کرده است.
اما درباره اینکه این آیه اشاره به غدیر نموده است به این منابع می توان مراجعه کرد: شیخ طوسی(413ق) در دو کتاب «تهذیب» و «وافی» همچنین علی بن ابراهیم بن هاشم قمی (304ق) در تفسیرش، نقل می کند که این آیه در باب عید غدیر نازل شده است. شیخ طوسی در این باره چنین نقل می کند: ... سمعت أبا عبد اللَّه الصادق ع يقول صيام يوم غدير خم يعدل صيام عمر الدنيا لو عاش إنسان ... ليكن من قولكم إذا التقيتم أن تقولوا الحمد لله الذي أكرمنا بهذا اليوم و جعلنا من الموفين بعهده إلينا و ميثاقه الذي واثقنا به من ولاية ولاة أمره.[3] قمی نیز در تفسیرش در این باره می گوید: وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ‏ قال لما أخذ رسول الله ص الميثاق عليهم بالولاية.[4]

[=Calibri][1] - مجلسی، بحار، ج 33، ص 138 .

[=Calibri][2] - ابراهیم بن محمد ثقفی، (متوفی 283 در اصفهان)، ج 1، ص 120..

[=Calibri][3] - طوسی، تهذیب الاحکام، ج 3، ص 144؛ همو، الوافی، ج 9، ص 1402.

[=Calibri][4] - علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 163 .

موضوع قفل شده است