خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم؟؟

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم؟؟

سلام
خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم.!؟

ما می گوییم که خدا در همه جا هست و اصلا بعد مکان و زمان و... نمی شناسد یعنی حتی در کوچکترین اتم یعنی در ما یعنی خدا در تمام بند بند وجود ما هست و ما نمی توانیم غیر از خدا باشیم چون اگر باشیم خدا در ما نیست پس محدود است که نمی شود.

پس خدا در ماست و ما خدا هستیم اما ذرات ما در حال حرکت است و تغییر می کند حال آنکه خدا تغییر نمی کند. پس خدا کجاست و چطوری عمل می کند؟
گویند ما زاییده ی ذهن خدا هستیم حال که ما ایجاد شدیم آیا خارج از ذهن خداییم؟؟ در حالی که ما خداییم و نباید اجزای خدا از هم دور باشند یعنی خدا در هر نقطه کامل است پس خدا کجاست؟

لطفا بند بند کلماتی را که نوشتم باز کرده و توضیح دهید با تشکر اجرتان با خدا:Hedye:

سلام.
این قبیل سئوالات زیادند...
برای داشتن دیدگاه علمی درست در این مسایل، توصیه می کنم کمی فلسفه اسلامی بخوانید. کتاب بدایة الحکمه اثر علامه طباطبایی با ترجمه و شرح دکتر شیروانی، مناسب است.
البته لازم است قبل از آن یک دوره منطق بخوانید. بنده کتاب منطق علامه مظفر ترجمه دکتر شیروانی را پیشنهاد می کنم.

( جهت داشتن آمادگی قبل از مطالعه هر دو کتاب فوق، می توانید کتاب آشنایی با کلیات علوم اسلامی استاد شهید مطهری را مطالعه نمایید).

تمام کتابهای معرفی شده در بالا، آسان هستند. اما به هر حال مطالعه کتب علمی نیاز به دقت و تأمل دارد.

hassan.hamidi;133857 نوشت:
خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم.!؟ ما می گوییم که خدا در همه جا هست و اصلا بعد مکان و زمان و... نمی شناسد یعنی حتی در کوچکترین اتم یعنی در ما یعنی خدا در تمام بند بند وجود ما هست و ما نمی توانیم غیر از خدا باشیم چون اگر باشیم خدا در ما نیست پس محدود است که نمی شود. پس خدا در ماست و ما خدا هستیم اما ذرات ما در حال حرکت است و تغییر می کند حال آنکه خدا تغییر نمی کند. پس خدا کجاست و چطوری عمل می کند؟ گویند ما زاییده ی ذهن خدا هستیم حال که ما ایجاد شدیم آیا خارج از ذهن خداییم؟؟ در حالی که ما خداییم و نباید اجزای خدا از هم دور باشند یعنی خدا در هر نقطه کامل است پس خدا کجاست؟

با سلام

بزرگواربرای این که به سوالاتی از این دست جواب منطقی و درستی پیدا کنید باید که صدها ساعت مطالعه و مباحثه و مناظره داشته باشید تا مطالب پیچیده و مبهم برایتان حل شود
دقت کنید به این جملات


جملات اول خطبه اول مولا علی(ع) در نهج البلاغه



آغاز دين، شناخت خداست، و شناخت راستين، حق باوري و دل بدو دادن است، و باور كامل، پيرايش ذاتش از آلايشِ شرك است
، و حقيقت توحيد، اخلاص و ستردن ريا است، و كمال اخلاص، بينش وحدت در ذات و صفات الهي است،



كه هر «صفتي» خود شاهد جدايي با «موصوف» است و هر «موصوفي» فريادگر دوگانگي با «صفت».

پس آن كه خداي سبحان را چنين به وصف آرد، همسنگ آدميانش ساخته است، و آن كس كه همتايي براي او بيند، ذات پاك الهي را دوگانه ديده است.


و دوگانگي در حكم تجزيه اوست و تجزيه خداوند يعني نشناختن او.


و آن كس كه خداي را در «سويي» بيند و بدو اشاره كند، او را محدود ديده و در شمار آفريدگان شمرده است.
و آن كه بپرسد خدا در كجاست و يا قلمرو حكومتش تا كجاست، وابسته آنجا قرارش داده و بخشي از هستي را از حضور او غايب ديده است.




«هست» يي كه غبار پديدگي بر دامن كبريايش ننشسته و از مرز عدم ظهور ننموده است.


او با همه پديدگان است ولي ناپيوسته، و جداي از آنهاست، نه چون بيگانه.


انجام امور به دست اوست امّا نه در محدوده «ابزار» و «حركتها».


«بينا» ست از آنگاه كه «نگرش سويي» نبوده است.


«يكتا» ست چون والاتر از آن است كه آفريده‏اي دمساز او گردد و فقدانش دلتنگي آرد.


آفرينش بي‏الگوست، و آفريدگار بي‏دستيار، و آفريدگان در مناسب‏ترين جايگاه

خداوند آفريدگان را از آغاز، بي‏هيچ «جولان انديشه» و بهره‏وري از تجربه، پي افكند و نيازي به حركت جديد در ذات خود و يا «همامه‏اي» از فراسوي آن نداشت.


هر چيز را به هنگام آورد، و دوگونگان را همگون ساخت، و هر پديده را سرشت ويژه داد و بدان پايبند كرد.


او پيش از آفرينش، آفريدگان را مي‏شناخت و از زير و بم اين شعرِ ناسروده آگاه بود و بر جزئيّات و جوانب و انجام آن محيط.


با عرض سلام:Gol:

حضور خداوند متعال درهمه ساحت های وجودی مفاد این کریمه شریفه است

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ
مشرق و مغرب هر دو ملك خداست، پس به هر طرف روى كنيد به سوى خدا روى آورده‏ايد، كه خدا (به همه جا) محيط و (به هر چيز) داناست. ( س بقره آیه 115
فهم این آیه کریمه متوقف برساعت ها مطالعه وتفکر است اما چون این مطلب مورد پرسش واقعه شده نکاتی به اختصارعرض می شود.

از آنجائیکه عالم یا به عبارتی ما سوی الله(غیر خدا)فعل و تجلی خداست،تک تک ذرات عالم آیه و نشانه ای بر وجود هستی لایزال خداوند می باشد وبه هر سو نظر کنی جزء آیه نمی بینی پس معنی اینکه به هر کجا نظر کنی خدا می بینی این نیست که خدا یک موجود مرکب است وآنچه که ما می بینم و از جمله خودمان،اجزاء این مرکب هستیم تعالی عن ذلک،بلکه معنایش این است که سراسر هستی تجلی اوست و به هر کجا بنگری جزء آیه ونشانه نمی بینی:Sham:

hassan.hamidi;133857 نوشت:
سلام
خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم.!؟

ما می گوییم که خدا در همه جا هست و اصلا بعد مکان و زمان و... نمی شناسد یعنی حتی در کوچکترین اتم یعنی در ما یعنی خدا در تمام بند بند وجود ما هست و ما نمی توانیم غیر از خدا باشیم چون اگر باشیم خدا در ما نیست پس محدود است که نمی شود.

پس خدا در ماست و ما خدا هستیم اما ذرات ما در حال حرکت است و تغییر می کند حال آنکه خدا تغییر نمی کند. پس خدا کجاست و چطوری عمل می کند؟
گویند ما زاییده ی ذهن خدا هستیم حال که ما ایجاد شدیم آیا خارج از ذهن خداییم؟؟ در حالی که ما خداییم و نباید اجزای خدا از هم دور باشند یعنی خدا در هر نقطه کامل است پس خدا کجاست؟

لطفا بند بند کلماتی را که نوشتم باز کرده و توضیح دهید با تشکر اجرتان با خدا:hedye:


[=&quot]با سلام[/]

[=&quot]ادلّه و براهينى كه خدا را براى عالم اثبات مى‏كنند، عالم را فعل خدا و خدا را فاعل عالم معرفى مى‏كنند و بديهى است كه فعل غير از فاعل بايد باشد و اگر فعل عين فاعل باشد، بايد شى‏ء (فاعل) قبل از وجود خودش (فعل) وجود داشته باشد، پس عالم غير از خداست.[/]

[=&quot]بله درست است که فرمودین ما از خدا در ماست اما نه اینکه مثل ما ماده و جزء داشته باشد تا به همراه ما تغییر کند بلکه چون ما تمام هستیمان از اوست به او محتاجیم و این عین فقر و نیاز است و این است که ما از او جدا نبوده و خدا به ما احاطه دارد [/]

[=&quot]دیگر اینکه این حرفتان درست نیست که ما زاییده فکر خداییم چون خدا مثل ما انسانها نیسست که برای ساختن یک چیز نیاز به فکر داشته باشد و از روی طرحی که در ذهنش دارد جهان را خلق کرده باشد. بلکه امر خدا چیزی جز «کن فیکون» نیست و نیاز به فکر ندارد چون در این صورت برای نیاز عالم به همان صورت محتاج بوده و این با واجب الوجود بودنش منافات دارد. بلکه او علمی در مرتبه ذات به همه موجودات داشته که اون هم از این جهت است که علم به خود داشته است.[/]

سلام.. این حدیث را نشنیده اید؟
ان الله تبارک و تعالی خلو من خلقه و خلقه خلو منه
خدای تبارک و تعالی ازخلقش خالیست(جداست) و خلق او جدای از اوست.
اگر من خدا نباشم یک جایی هست که خدا نیست و این تتاقض با این هست که خدا همه جا هست... این تفکر خدا را محدود می کند. مگر در خطبه اول نهج البلاغه نخوانده اید که نباید خداوند را حد زد؟
ببینید این سوال شما یک شبهه ی بزرگ است که از پیش فرضی غلط به وجود آمده. و آن این است که باید دقت کنید ما و خدا هم سنخ نیستیم.
باید دقت کنید خداوند از سنخ ماده نیست و ما هم سنخ خداوند نیستیم.
وقتی ما می توانیم این سوال را مطرح کنیم که هم سنخ بودن مطرح باشد.
كنهه تفريق بينه و بين خلقه و غيوره تحديد لما سواه.. ذات خدا تباین دارد بین او وخلقش(فرق دارد)هرآنچه که غیر از خداست حد می زند به آن چه غیر از اوست.
در دعای صباح امیر المومنین هست یا من دل علی ذاته بذاته و تنزه عن مجانسة مخلوقاته (خداوند از این که هم جنس با خلقش باشد منزه است)
در قرآن آمده انا لله یعنی همه از آن خداییم، نه این که از خداییم..

hassan.hamidi;133857 نوشت:
سلام خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم.!؟ ما می گوییم که خدا در همه جا هست و اصلا بعد مکان و زمان و... نمی شناسد یعنی حتی در کوچکترین اتم یعنی در ما یعنی خدا در تمام بند بند وجود ما هست و ما نمی توانیم غیر از خدا باشیم چون اگر باشیم خدا در ما نیست پس محدود است که نمی شود. پس خدا در ماست و ما خدا هستیم اما ذرات ما در حال حرکت است و تغییر می کند حال آنکه خدا تغییر نمی کند. پس خدا کجاست و چطوری عمل می کند؟ گویند ما زاییده ی ذهن خدا هستیم حال که ما ایجاد شدیم آیا خارج از ذهن خداییم؟؟ در حالی که ما خداییم و نباید اجزای خدا از هم دور باشند یعنی خدا در هر نقطه کامل است پس خدا کجاست؟ لطفا بند بند کلماتی را که نوشتم باز کرده و توضیح دهید با تشکر اجرتان با خدا

سلام
برادر گرامی
ظاهرا برهان شما این است :
خدا همه جا هست
ما در بخشی از این همه جاییم
پس ما خداییم
اما این برهان غلط است
چون رابطه ای منطقی بین مقدمه اول و دوم نیست
یعنی اگر چیزی همه جا بود معنایش این نیست همه چیز او باشند . مثلا جاذبه در تمام کره زمین وجود دارد آیا ما جاذبه ایم
پس ابتدا لطف کنید برهان را منطقی بفرمایید بعد موضوع قابل بحث است
موفق باشید

hassan.hamidi;133857 نوشت:
سلام خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم.!؟ ما می گوییم که خدا در همه جا هست و اصلا بعد مکان و زمان و... نمی شناسد یعنی حتی در کوچکترین اتم یعنی در ما یعنی خدا در تمام بند بند وجود ما هست و ما نمی توانیم غیر از خدا باشیم چون اگر باشیم خدا در ما نیست پس محدود است که نمی شود.

با سلام خدمت دوست عزیزی که این سوال را مطرح کرده اند ؛ باید توجه داشت که پاسخ به این سوال یکی از سخترین مباحث فلسفی است که تا به اینجا در علم فلسفه و عرفان مطرح شده است ، لذا فهم درست آن نیاز به سالها درس و بحث و فراگیری علوم مربوطه دارد ؛ اما به طور اجمالی خدمت شما عرض میکنم ، در پاسخ به این سوال سه مکتب و سه نظریه وجود دارد .
1 – نظریه عرفا(صوفیها ) : آنهامعتقد به وحدت شخصیه اند یعنی در عالم هستی فقط یک موجود وجود دارد و آن هم خداوند متعال است و همه کثرتها اعتباری اند و همه تجلی ذات باری تعالی هستند و به بیان دیگر همه چیز خداست.
2-نظریه فلاسفه مشاء (بوعلی و پیروانش ) : آنهامعتقد به تباین ذاتی تمام موجود ات عالم هستند . لذا ما با خدا کاملا متفاوتیم.
3-نظریه حکمت متعالیه (ملاصدرا و پیروانش) : این فلاسفه معتقد به تشکیک در وجوداند یعنی در عالم وحدت وجود داریم اما این وحدت با کثرت وجود قابل جمع است و آن این است که مراتبی از وجود را تشکیل میدهند که "مابه الاختلاف" به "ما به الاشترک" بر می گیرد یعنی اختلاف به وجود است اشتراک هم در وجود است . اذا مرتبه بالاتر همه کمالات مرتبه پایین تر را دارد و به اضافه کمالات بیشتر . لذا می توان گفت : خداوند عز وجل تمام کمالات موجودات را دارد و نقایص وکمبود ها و محدودیت های آن ها را ندارد پس ما وحدت وجود داریم ولی وحدتی تشکیکی در نتیجه می توان به صورت عامیانه گفت : او همه چیز هست ولی همه چیز او نیست. امیدوارم متوجه بحث شده باشید ، ولی مطمئنا درک این بحث برای افرادی مع آشنایی لازم را با فلسفه نداشته باشند بسیار مشکل است.
برای مطالعه بیشتر میتوانید به کتاب "نهایه الحکمه " علامه طباطبایی مراجعه کنید.

با سلام و تشکر فراوان از عزیزانه پاسخگو
حدودا انچه گفتید فهمیدم.


اما اگر بخواهم این مطالب را به صورتی کامل تر درک کنم ایا شما کلاسی در تهران سراغ دارید که فلسفه بیاموزند در سطحی که بتوان چنین مشکلاتی را راحت تر تجزیه و تحلیل کرد و به پاسخ رسید. اخه پرسیدم میگویند بدون استاد درکش سخته.؟

hassan.hamidi;133857 نوشت:
خدایی که همه جاهست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم.!؟

باسمه تعالي، سلام بر تمام دوستان و كارشناسان محترم
به جهت اينكه دوست عزيزمان، حسن حميدي، درخواست جواب به بند بند جملاتشان را داشتند، بنده در حد ممكن، تمام بندهاي ايشان را به اختصار پاسخ مي گويم؛ (گر چه تمام گفته هاي كارشناسان و كاربران محترم براي آشنايي و مطالعه دروس تخصصي درست است).

حال جواب شما دوست عزيز،
اگر در كلمات عرفاي ما، گفته شده است كه خداوند عين اشياء است، مقصود عينيت در ظهور و فعل است، يعني خداوند در مرتبه ظهور و فعلش عين اشياء است، مانند عينيت من با كلامم، كه من در مرتبه كلماتم با كلماتم عينيت دارم.

یاقوت احمر;133863 نوشت:
ما می گوییم که خدا در همه جا هست و اصلا بعد مکان و زمان و... نمی شناسد یعنی حتی در کوچکترین اتم یعنی در ما یعنی خدا در تمام بند بند وجود ما هست و ما نمی توانیم غیر از خدا باشیم چون اگر باشیم خدا در ما نیست پس محدود است که نمی شود.

بله خداوند در همه جا هست با همه چيز هست، زيرا بر افعال خودش محيط است، بر زمان و مكان هم محيط است، تمام اشياء و مخلوقات براي خدايي كه محيط است حاضرند، حال و آينده و گذشته براي او معنا ندارد، زيرا او محيط است، و ما نمي توانيم غير از خدا و جداي از خدا باشيم، زيرا خدايي كه وجود مطلق و محيط است، تمام حقايق را در بر مي گيرد، به اين معنا كه شؤونات و افعال خودش هم دربر مي گيرد، به مثال قبل توجه كنيد.
hassan.hamidi;133857 نوشت:
پس خدا در ماست و ما خدا هستیم اما ذرات ما در حال حرکت است و تغییر می کند حال آنکه خدا تغییر نمی کند. پس خدا کجاست و چطوری عمل می کند؟ گویند ما زاییده ی ذهن خدا هستیم حال که ما ایجاد شدیم آیا خارج از ذهن خداییم؟؟ در حالی که ما خداییم و نباید اجزای خدا از هم دور باشند یعنی خدا در هر نقطه کامل است پس خدا کجاست؟

ما اجزاي خدا به معناي مصطلح عرفي نيستيم، بلكه، تجلي و فعل خدا هستيم، خدا فوق جا و مكان و زمان است، تمام موجودات در مرتبه خودشان، و نوع حقيقتشان و قابليتشان وجود دارند، زمان و مكان هم در تمام موجودات، با توجه به مرتبه خود موجودات معنا دارند،‌ اما فرض اين مفاهيم(زمان و مكان) درباره خداي محيط، محال است؛ پس چون محيط است بر همه چيز احاطه دارد و در همه چيز حضور دارد، نه اينكه حضورش به گونه اي باشد كه رنگ و شكل آن وجود را بگيرد، اين معناي محيط بودن خدا است، مثلا ذات من كلام و صدا را ايجاد مي كند، ذات من در مرتبه كلام حضور دارد، بدون اينكه رنگ كلام و شكل كلام بگيرد(دقت كنيد).
موفق باشيد.

hassan.hamidi;133857 نوشت:
خدایی که همه جا هست یعنی همه چیز خداست پس ماهم خداهستیم.!؟ ما می گوییم که خدا در همه جا هست و اصلا بعد مکان و زمان و... نمی شناسد یعنی حتی در کوچکترین اتم یعنی در ما یعنی خدا در تمام بند بند وجود ما هست و ما نمی توانیم غیر از خدا باشیم چون اگر باشیم خدا در ما نیست پس محدود است که نمی شود.

مکان و زمان تنها در مورد مخلوق صادق است و نه خالق.

خداوند خود، خالق مکان و زمان است.

در مورد خداوند مکان و زمان اساسا معنا ندارد که کسی بگوید خداوند اینجاست یا آنجا یا همه جا.
یعنی معقول نیست که موجودی فراتر از مکان و زمان است به مکان و زمان وصف شود چه مکان و زمان محدود و چه نامحدود.

خداوند ذاتی است متعالی از مکان و زمان و مخلوقات همگی مکاندار و زمانمند هستند.
همه مخلوقات چنین هستند و مجردات از اوهام فلاسفه است و امری نامعقول است.

پس ذات خداوند متعالی از ذات اشیاء است. اشیاء مخلوق خدایند و نه تجلیات و یا اجزاء ذات او! نه عین خدایند و نه همسنخ او. مخلوقات، صنع خدایند، فعل خدایند، نه خود خدا یا جزئی از خدا یا تجلی ذات خدا نه صادر از ذات خدا!

اگر می گوییم خداوند در همه جا حضور دارد نه بدین معناست که ذات خدا همه جا هست پس مکان دارد! بلکه به این معناست که خداوند نسبت به همه مکانها علم و آگاهی دارد و همه جا تحت اراده و فرمان اوست. علم خدا نیز همچون ذات او چیزی نیست که بتوان آن را وصف ایجابی کرد.

لیس کمثله شیء...سبحان الله عما یصفون

خطاب من تنها به شما دوست پرسشگر است اگر واقعا برایتان پرسش است. با دیگر حضار در این بحثها قبلا به اندازه کافی بحث کرده ایم و هیچ کاری ندارم!
مثلا می توانید بحث "خلقت یا صدور و تجلی" را از ابتدا تا انتها به دقت ببینید.

برای تفصیل این مباحث و ادله آن می توانید به این دو سایت مراجعه فرمایید:

www.faraerfan.com
www.borhannews.com

خصوصا کتاب "فراتر از عرفان" در خصوص شناخت توحید بر مبنای برهان و نصوص دینی توصیه می شود. ـ البته به همراه فایلهای صوتی دروسش ـ

اگر هم طالب مباحثه با شخص بنده هستید تنها از طریق ایمیلم در خدمت هستم.

والسلام

سفیر;159774 نوشت:

خداوند ذاتی است متعالی از مکان و زمان و مخلوقات همگی مکاندار و زمانمند هستند.
همه مخلوقات چنین هستند و مجردات از اوهام فلاسفه است و امری نامعقول است.


سلام بر اهل التقوی و المعرفه

خیر این توهم مخالفین عرفان و فلسفه است که متوهم شده اند که اهل فلسفه اسلامی ( العیاذبالله ) اعتقاد به تجسیم الله تعالی دارند.

(اعتقاد به تجسیم خداوند تعلق ذهنی یهود و وهابیت است)

وحدت وجود سوال مد نظر شما نبوده ولی تشابه سوال شما به این معنی باعث شده که این مسایل مطرح گردد .

یاحق

بنام خداوند یکتا.
سلام.
چرا کفر میگی جوون؟ما خداییم یعنی چه؟:Gol:.
ما عددی نیستیم در مقابل پروردگار که بخواهیم حتی در فکر خود برای او شریک بگیریم.
بزرگترین گناه شرک ورزیدن به پروردگار است.
یا علی:Gol:.

سفیر;159774 نوشت:
مکان و زمان تنها در مورد مخلوق صادق است و نه خالق.

خداوند خود، خالق مکان و زمان است.

در مورد خداوند مکان و زمان اساسا معنا ندارد که کسی بگوید خداوند اینجاست یا آنجا یا همه جا.
یعنی معقول نیست که موجودی فراتر از مکان و زمان است به مکان و زمان وصف شود چه مکان و زمان محدود و چه نامحدود.

خداوند ذاتی است متعالی از مکان و زمان و مخلوقات همگی مکاندار و زمانمند هستند.
همه مخلوقات چنین هستند و مجردات از اوهام فلاسفه است و امری نامعقول است.

پس ذات خداوند متعالی از ذات اشیاء است. اشیاء مخلوق خدایند و نه تجلیات و یا اجزاء ذات او! نه عین خدایند و نه همسنخ او. مخلوقات، صنع خدایند، فعل خدایند، نه خود خدا یا جزئی از خدا یا تجلی ذات خدا نه صادر از ذات خدا!

اگر می گوییم خداوند در همه جا حضور دارد نه بدین معناست که ذات خدا همه جا هست پس مکان دارد! بلکه به این معناست که خداوند نسبت به همه مکانها علم و آگاهی دارد و همه جا تحت اراده و فرمان اوست. علم خدا نیز همچون ذات او چیزی نیست که بتوان آن را وصف ایجابی کرد.

لیس کمثله شیء...سبحان الله عما یصفون

خطاب من تنها به شما دوست پرسشگر است اگر واقعا برایتان پرسش است. با دیگر حضار در این بحثها قبلا به اندازه کافی بحث کرده ایم و هیچ کاری ندارم!
مثلا می توانید بحث "خلقت یا صدور و تجلی" را از ابتدا تا انتها به دقت ببینید.

برای تفصیل این مباحث و ادله آن می توانید به این دو سایت مراجعه فرمایید:

www.faraerfan.com
www.borhannews.com

خصوصا کتاب "فراتر از عرفان" در خصوص شناخت توحید بر مبنای برهان و نصوص دینی توصیه می شود. ـ البته به همراه فایلهای صوتی دروسش ـ

اگر هم طالب مباحثه با شخص بنده هستید تنها از طریق ایمیلم در خدمت هستم.

والسلام


امان از جهل مرکب،امان. . . . . . .
کسانی که اعتقادات خود را اصلا معرفی نمی کنند و فقط در پی گرفتن اشکال از این و آن هستند.
آن وقت آن آقای بی سواد در مناظره ای اعلام می کند رابطه خدا با خلق،تباین ذاتی است و اصلا متوجه نیست تباین ذاتی یعنی چه!!!!!!!!!!!!!!
یعنی خلق حتی برای شناخت هم به خدا راه ندارد.
عجب از این همه لجاجت،عجب.
بی سوادی و لجاجت از تمام وجناتشان مشخص است،آن سایت بی اعتبارشان و این هم اعترافی کفر آمیز که هر کس که بهره اندکی از عقل برده باشد سخیف بودن آن را می فهمد-و چقدر این روزها رایج شده که برای مطرح کردن خود اراجیفی می گویند و با چند اشکال از این آن گرفتن خود را علامه جا میزنند،آیه هو الاول و الآخر را میگویند یک اولی هست و یک آخری و یک ظاهری و یک باطنی و اینها اصلا ربطی به هم ندارند(عجبا از این همه کج فهمی)ایشان حتی عقاید مکتب تفکیک مشهد را هم رد کرده و با چسباندن خود به نام اهل بیت علیهم السلام برای . . . . مکتب تاسیس می کنند مکتبی که حدیث لا بالمباینه و لا بالممازجه امیر مؤمنان را هم نمی تواند معنا کند و با سکوت یا مهمل بافی از کنارش رد می شود
به نظر بنده این هم یک نوع اخباری گری در علوم عقلی است که با ظاهری آراسته و در قالب دین داری فعالیت خود را آغاز کرده و به لطف خدا بساطشان برچیده خواهد شد،لذا بزرگان و اساتید اصلا ایشان را جدی نمی گیرند.
خدای أحد صمد یارتان.

نقل قول:
چرا کفر میگی جوون؟ما خداییم یعنی چه

سلام
كفر؟؟؟؟
ايشون يك استدلال منطقي كردند!شما بگو كدومش غلطه
كبري: خدا همه جا هست
صغري: من اينجام
نتيجه: خدا هم اينجاست!
اگر بكويي خدا اينجا نيست! كبري زير سوال ميره كه مگه خدا در همه جا حضور نداره!
اگر بگويي هست! خوب اين تاييد ادعاي ايشان مي شود
بعضي ها مي گوييند خدا خارج از مكان است! مكان مخلوق خدا
اين نه تنها اشكال ايشان را حل نمي كند كه ان را تاييد مي كند!
پس مكان و زماني است كه خدا نباشد!
اگر بگويي مكان و زمان حقيقي نيستند و ذات اقدس الاهي حق و حقيقت است!
يعني مكان وزمان و هرچه تابع ان هست!محاز هستند!؟
پس آخرت و دنيا چي ميشود آنها هم مجازند
اعمال صادره از ما هم مجازند!
معيار عمل خوب و بد مي شود اعتبار!و....
اگر بگوييد حقيقت داراي مراحل و وجوهي است!
مگر حقيقت بسيط نيست؟

سفیر;159774 نوشت:
خصوصا کتاب "فراتر از عرفان" در خصوص شناخت توحید بر مبنای برهان و نصوص دینی توصیه می شود. ـ البته به همراه فایلهای صوتی دروسش ـ

باسمه تعالي، سلام بر دوستان
كتاب فراتر از عرفان را ديده ام، به نظر بنده، نويسنده كتاب قطعا به مبادي و مباني فلسفه و عرفان، آگاهي ندارد، و برهان و دليل هم نمي شناسد و نصوص ديني هم بر اساس فهم خودش، معنا مي كند.:Gol:

سفیر;159774 نوشت:
برای تفصیل این مباحث و ادله آن می توانید به این دو سایت مراجعه فرمایید: www.faraerfan.com www.borhannews.com خصوصا کتاب "فراتر از عرفان" در خصوص شناخت توحید بر مبنای برهان و نصوص دینی توصیه می شود. ـ البته به همراه فایلهای صوتی دروسش ـ

مجله سمات نیزبه مدیریت مهدی نصیری و با مقالات متعدد از استاد میلانی دربردارنده مطالبی عالی در این زمینه هاست.

سفیر;159774 نوشت:

خداوند ذاتی است متعالی از مکان و زمان و مخلوقات همگی مکاندار و زمانمند هستند.
همه مخلوقات چنین هستند و مجردات از اوهام فلاسفه است و امری نامعقول است.

این سخن حضرت امیر خلاف این گفته است:

[="red"]...................وإن الله سبحانه، یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شیء معه، کما کان قبل ابتدائها، کذلک یکون بعد فنائها، بلا وقت ولا مکان، ولا حین ولا زمان، عدمت عند ذلک الآجال والأوقات، وزالت السنون والساعات، فلا شیء إلا الواحد القهار الذی إلیه مصیر جمیع الأمور،...........[/]

[="blue"]شگفت‏آورتر از آفرینش آغازین آن نیست، چگونه محال است در صورتیکه اگر همه جانداران جهان، از پرندگان و چهارپایان، آنچه در آغل است و آنچه در بیابان سرگرم چراست، از تمام نژادها و جنس‏ها، درس نخوانده و زیرک انسانها، گرد هم آیند تا پشه‏ای را بیافرینند، توان پدید آوردن آن را ندارند، و راه پیدایش آن را نمی‏شناسند، که عقلهایشان سرگردان و در شناخت آن حیران می‏ماند، و نیروی آنها سست و به پایان می‏رسد، و رانده و درمانده باز می‏گرداند، آنگاه اعتراف به شکست می‏کنند، و اقرار دارند که نمی‏توانند پشه‏ای بیافرینند و از نابود ساختنش ناتوانند و همانا پس از نابودی جهان تنها خدای سبحان باقی می‏ماند، تنهای تنها که چیزی با او نیست، آنگونه که قبل از آفرینش جهان چیزی با او نبود، بی وقت و زمان، نه روزگاری و نه مکان، در آن هنگام مهلت‏ها به‏سرآید، سالها و ساعتها سپری شود و چیزی جز خدای یگانه قهار باقی نمی‏ماند که بازگشت همه چیز به سوی اوست....[/]

همانطور که مشخص است،روایت مذکور از موجودات جهان مادی بحث می کند برای همین بحث زمان و مکان را پیش کشیده است،نتیجتا فنای موجودات مادی یعنی فنای مکان و زمان چون مکان چیزی جز همین موجودات مادی نیست به عبارتی مکان را موجود مادی می سازد و زمان نیز از تعلقات این مکانها می باشد،نتیجتا فنای موجودات مادی در اصل همان نابودی مکان است و به تبع ان زمان... در حالی که اصلا حرفی از موجودات غیر مادی مانند ملائک به میان نیامده که انها را نیز متعلق به زمان و مکان نماید ...

از جهتی بنا بر نص ایات فنای محض به معنای پوچ و باطل گشتن موجودات نیست ،بلکه یک نوع تبدیل است،برای همین در اخر حدیث بلافاصله بعد از فنا حرف از بازگشت نموده است،به عبارتی فنا،همان نابودی حجابهای مادی و ظهور جنبه الهی و بواطن می باشد...

پس در معاد ما چیزی به نام مکان وزمان نداریم در حالی که حرف از وجود موجودات ثابت است،خلاصه مکان را همین اشیا مادی می سازند و زمان نیز از متعلقات مکان مادی است،در حالی که معاد چیزی جز نابودی مکان وزمان نیست،نتیجتا موجودات غیر مادی و غیر وابسته به زمان ومکان نیز تحقق دارند....

یاحق

مریم صبا;160008 نوشت:
مجله سمات نیزبه مدیریت مهدی نصیری و با مقالات متعدد از استاد میلانی دربردارنده مطالبی عالی در این زمینه هاست.
هشام;159927 نوشت:
كتاب فراتر از عرفان

سفیر;159774 نوشت:
faraerfan.com borhannews.com


بسم الله الرحمن الرحیم


اگر کسی از ناآگاهی و ناواردی مردم در باب موضوعی بخواهد سوء استفاده کند
و
اطلاعات غلط بدهد
و بدین شکل با اعتقادات مردم بازی کرده و از آنها ابزار برای اهداف خود بسازد

این فرد نه تنها خالی از ایمان بلکه تهی از عقل است


خالی از ایمان بدین دلیل که اگر این شخص بر فرض محال و مثال برحق هم باشد نیاز به ادله کذب برای نشر دین ندارد .
شاهد این مطلب آموزه های دینی و کلام نبی و ائمه علیهم السلام است که در آن ذره ای کذب نیست و آنها برای نشر دین نیازی به کذب نداشتند.

پس کسی که از این روش استفاده میکند از باور و ایمان به خدای لایزال و دین او در قلبش اثری نیست و در نتیجه هر کسی را بخواهد این شخص هدایت کند به همانجائی خواهد برد که خودش رفته.

و اما اینکه چرا از عقل خالی است بدین دلیل که بالاخره افرادی که خبر ندارند مطلع خواهند شد. و اگر نشنیده اند شنوا و آگاه.

در نتیجه همین افراد تیشه ای برداشته و ریشه این تفکرات واهی را از بین خواهند برد .
ان شاء الله تعالی



لذا این فرد از عقل هم بی نصیب است اگر که چنین کند

و در حقیقت با این اعمال حقانیت طرف مقابل را به اثبات خواهد رساند زمانیکه ابطال عقاید خودش بر دیگران ثابت شود.

و من الله التوفیق

یاحق

ashkan62;159890 نوشت:

سلام
كفر؟؟؟؟
ايشون يك استدلال منطقي كردند!شما بگو كدومش غلطه
كبري: خدا همه جا هست
صغري: من اينجام
نتيجه: خدا هم اينجاست!
اگر بكويي خدا اينجا نيست! كبري زير سوال ميره كه مگه خدا در همه جا حضور نداره!
اگر بگويي هست! خوب اين تاييد ادعاي ايشان مي شود
بعضي ها مي گوييند خدا خارج از مكان است! مكان مخلوق خدا
اين نه تنها اشكال ايشان را حل نمي كند كه ان را تاييد مي كند!
پس مكان و زماني است كه خدا نباشد!
اگر بگويي مكان و زمان حقيقي نيستند و ذات اقدس الاهي حق و حقيقت است!
يعني مكان وزمان و هرچه تابع ان هست!محاز هستند!؟
پس آخرت و دنيا چي ميشود آنها هم مجازند
اعمال صادره از ما هم مجازند!
معيار عمل خوب و بد مي شود اعتبار!و....
اگر بگوييد حقيقت داراي مراحل و وجوهي است!
مگر حقيقت بسيط نيست؟


بسمه تعالی

چطور انسان متواند خدا شود در حالیکه نقصها و معایبش از شماره خارج است ؟
چطور انسان میتواند خدا شود در حالیکه گنجایش که هیچ حتی قادر به درک صفات کامل و مطلق الهی نیست (

چه برسد به اینکه یکی از آن صفات را هم در این جهل مرکب دارا باشد) ؟

برای اینکه هر کسی بتواند در مورد خدا و بنده ای همچون انسان درست مقایسه و تجزیه تحلیل نماید و مکان و مقام هرکدام را درست تشخیص دهد در مرتبه اول نیاز به شناخت خود با عنوان خودشناسی یک مخلوق و در مرحله بعد نیاز به شناخت خداوند با عنوان خداشناسی در حد و گنجایش درکش دارد.

بدون درک این مراحل تجزیه و تحلیل و قیاس کاری خطرناک و سراسر انحراف خواهد بود.

یاحق

نقل قول:
[=times new roman]سمه تعالی

چطور انسان متواند خدا شود در حالیکه نقصها و معایبش از شماره خارج است ؟
چطور انسان میتواند خدا شود در حالیکه گنجایش که هیچ حتی قادر به درک صفات کامل و مطلق الهی نیست (

چه برسد به اینکه یکی از آن صفات را هم در این جهل مرکب دارا باشد[=times new roman]) ؟

[=times new roman]برای اینکه هر کسی بتواند در مورد خدا و بنده ای همچون انسان درست مقایسه و تجزیه تحلیل نماید و مکان و مقام هرکدام را درست تشخیص دهد در مرتبه اول نیاز به شناخت خود با عنوان خودشناسی یک مخلوق و در مرحله بعد نیاز به شناخت خداوند با عنوان خداشناسی در حد و گنجایش درکش دارد.

بدون درک این مراحل تجزیه و تحلیل و قیاس کاری خطرناک و سراسر انحراف خواهد بود.

یاحق


سلام
يا استدلال و علم منطق غلط است يا حرف هاي شما!
هيچ كس مدعي عينيت خود با ذات اقدس الاهي نشده است.
ولي بعضي از فلاسفه مدعي جزءيت نفس انسان با بيان تجليات خداوندي شدند!
و استدلال آنها اگر بخواهي به زبان عوام بگويي همين مي شود.
چطور وقتي تو اين سايت دم از اين حرف ها مي شود كسي نمياد بگويد كفر
ولي وقتي يك عوام مي گويد! حكم كفر وي را صادر مي كنيد؟؟؟؟؟
عين همين جواب حضرتعالي رو با توجه به روايات و ادله و... براشون گفتم
اخرش مي خواي بدوني جناب جل جلاله چي بهم گفت!
http://www.askdin.com/showthread.php?p=139008#poststop

ashkan62;160298 نوشت:
سلام
يا استدلال و علم منطق غلط است يا حرف هاي شما!
هيچ كس مدعي عينيت خود با ذات اقدس الاهي نشده است.
ولي بعضي از فلاسفه مدعي جزءيت نفس انسان با بيان تجليات خداوندي شدند!
و استدلال آنها اگر بخواهي به زبان عوام بگويي همين مي شود.
چطور وقتي تو اين سايت دم از اين حرف ها مي شود كسي نمياد بگويد كفر
ولي وقتي يك عوام مي گويد! حكم كفر وي را صادر مي كنيد؟؟؟؟؟
عين همين جواب حضرتعالي رو با توجه به روايات و ادله و... براشون گفتم
اخرش مي خواي بدوني جناب جل جلاله چي بهم گفت!
http://www.askdin.com/showthread.php?p=139008#poststop

باسمه تعالی، سلام بر شما برادر گرامی، اشکان

یکی از مسایلی که در حکمت مورد توجه است توجه به حیثیات مختلف در بیان مسایل حکمی است، خود حکما می گویند: لو لا الحیثیات لبطلت الحکمه، اگر حیثیات در بیان مسایل حکمی نباشد، هر آینه حکمت باطل است.

در هر علمی یک اصطلاحاتی وجود دارد که توجه به آن اصطلاحات و ریزه کاریها، برای بیان مسایل و احكام آن علم مهم است، یکی از علومی که در این جهت بسیار قابل توجه است، علم فلسفه و حکمت است، خود حکما یک بیان معروف دارند، می گویند: گر حفظ مراتب نکنی زندیقی، یعنی در طرح هر مسأله و بیان هر مطلبی، باید حکم را با توجه به مراتب مختلف آن، مد نظر قرار داد و الا از مسیر هدایت خارج می شوی.

شما می فرمایید، چرا وقتی یکی از عوام، یک مسأله اینچنینی مطرح می کند، حکم کفر او صادر می شود؟

البته اگر موردی بفرمایید، بنده بهتر می توانم بگویم چرا؟(البته اگر در این سایت موردی باشد، بنده که جایی ندیده ام.) اما اجمال پاسخ جنابعالی همان است که عرض کردم، علت در عدم توجه یک عامی به دقایق یک علم است، که مرتبه مسایل و احكام، را خلط می کند، يا احيانا حكم يك مرتبه را به مرتبه ديگر سرايت مي دهد.

حال دوست عزیز، شما می توانید، به پست 10بنده در همین تاپیک مراجعه ای داشته باشید، بنده با ذکر مثال، مطالبی در این خصوص بیان کرده ام، در تاپیک خلقت یا صدور و تجلی هم، تا حد ممکن، مطلب را توضیح داده ام، اگر حقیقتا در مورد مشخصي، سوال یا شبهه ای (در این خصوص) مطرح است، مشخصا بیان بفرمایید، بنده در حد توان، شفاف، به عرضتان می رسانم.
موفق باشید.:Gol:

نقل قول:
ذات من در مرتبه كلام حضور دارد، بدون اينكه رنگ كلام و شكل كلام بگيرد(دقت كنيد).

سلام
منظورتون همين بود!
چون من نشمردم!!
بله كلام شما عين يا جزء از كل ذات شما نيست!
ولي ايا مگر از او صادر نشده؟
اون طوري كه من فهميدم شما خلقت و خلق را با هم فعل خدا مي دانيد!
شما مي گوييد: مثل ما با تسامح مثل صوت نسبت به ذات صادره صوت است!
صوت نه ذات صوت است نه خصوصيات آن را دارد!
ولي ما مي توانيم فرض وجود صوت و وجود ذات صادره آن را در يك زمان تصور كنيم.
حالا بر فرض اينكه در مثال مناقشه نيست.
ايا شما مي توانيد بگوييد چطوري ميشه با فرض احاطه خدا كه بيان داشتيد وجود مخلوق رو در كنار وجود خدا تصور كرد.
ايا آيه لم يلد و لم يولد ه نفي مطلق هر گونه صدوري رو صراحتا بيان مي كند با اين حرف شما متعارض نيست؟

ashkan62;161091 نوشت:

سلام
منظورتون همين بود!
چون من نشمردم!!
بله كلام شما عين يا جزء از كل ذات شما نيست!
ولي ايا مگر از او صادر نشده؟
اون طوري كه من فهميدم شما خلقت و خلق را با هم فعل خدا مي دانيد!
شما مي گوييد: مثل ما با تسامح مثل صوت نسبت به ذات صادره صوت است!
صوت نه ذات صوت است نه خصوصيات آن را دارد!
ولي ما مي توانيم فرض وجود صوت و وجود ذات صادره آن را در يك زمان تصور كنيم.
حالا بر فرض اينكه در مثال مناقشه نيست.
ايا شما مي توانيد بگوييد چطوري ميشه با فرض احاطه خدا كه بيان داشتيد وجود مخلوق رو در كنار وجود خدا تصور كرد.
ايا آيه لم يلد و لم يولد ه نفي مطلق هر گونه صدوري رو صراحتا بيان مي كند با اين حرف شما متعارض نيست؟

باسمه تعالي، سلام بر شما دوست عزيز

مثال بنده از باب تشبيه معقول به محسوس است، و بايد وجه شبه در مثال مراعات بشود، اما بايد توجه داشت كه، ليس كمثله شيء.

اشكان عزيز، صوت يكي از لوازم كلام من است، خود كلام، يك ظهوري از ذات من است و از ذات من صادر مي شود، نحوه درك وجود مخلوق در كنار وجود خدا، مانند درك يك ذات و ماهيت فقير محض در مقابل يك ذات و حقيقت غني و مستقل محض است، خداوند يك وجود محيط در مقابل ظهورات و مظاهر خودش است، چنانچه در مثال احاطه ذات من نسبت به كلام من، روشن است، به يك اعتبار مي گويم كلام من، به يك اعتبار مي گويم، من در مرتبه فعل كلام، به يك اعتبار ديگر مي گويم، نفس، كه با اين اعتبار، ديگر كلام نفس من هم، جداي از نفس من نيست.

حال تمام مخلوقات عين ربط و فقير محض به وجود غني مستقل هستند، حال به يك اعتبار مي گويم، مخلوق حق، به يك اعتبار مي گويم، حق در مرتبه خلقي، به يك اعتبار مي گويم، الحق، كه به اين لحاظ و اعتبار شؤونات و تجليات حق هم، شامل مي شود.

پس دوست عزيز، بستگي دارد شما با چه اعتباري از حضرت حق متعال سخن بگوييد، وجود مخلوق در كنار وجود خدا به هيچ وجه قابل تصور نيست؛ زيرا مخلوق، تجلي و مظهر و آيت خدا است.

اما اين مطلب:

ايا آيه لم يلد و لم يولد ه نفي مطلق هر گونه صدوري رو صراحتا بيان مي كند با اين حرف شما متعارض نيست؟

من نفهميدم صدور و تجلي چه ارتباطي با نفي ولد، دارد، اتفاقا آيه شريفه در مقام بيان، نفي ولد است نه صدور و تجلي، مگر صدور منافاتي با نفي ولد (در آيه شريفه) دارد؟ مگر صدور به معناي اين است كه مثلا يك تيكه اي از ذات خدا جدا شده است، مگر كلام من، فرزند من است؟

نقل قول:
من نفهميدم صدور و تجلي چه ارتباطي با نفي ولد، دارد،

سلام بر استاد فهیم و حلیم
زاییدن که فقط زاییدم مصطلح نیست
و می توان هر گونه صدور شی از شی رو زاییدن دانست.
ولی این حرف شما قابل قبول است
نقل قول:
درك يك ذات و ماهيت فقير محض در مقابل يك ذات و حقيقت غني و مستقل محض است،

و سوال بند هم در همین خصوص است که چه طوری مخلوق مظلم الذاتی رو از تجلیات ذاتی می دانید که عین نورانیت و روشنگری است.
این عدم همسنخ بودن باعث میشه که عقل حکم به غیر متجلی بودن مخلوق بدهد.به عبارتی استحاله و امتناع هم سنخ بودن ذات بنده با ذات خداوندی باعث شده حکم به تجلی بودن آن را باطل بداند.
مگر شما وجهی برای جمع این دو بیان بدارید.

ashkan62;162117 نوشت:
و سوال بند هم در همین خصوص است که چه طوری مخلوق مظلم الذاتی رو از تجلیات ذاتی می دانید که عین نورانیت و روشنگری است. این عدم همسنخ بودن باعث میشه که عقل حکم به غیر متجلی بودن مخلوق بدهد.به عبارتی استحاله و امتناع هم سنخ بودن ذات بنده با ذات خداوندی باعث شده حکم به تجلی بودن آن را باطل بداند. مگر شما وجهی برای جمع این دو بیان بدارید.

باسمه تعالي، سلام بر شما دوست عزيز

جناب اشكان، تمام عالم از حيث وجودي تجلي خداوند هستند، يعني در كمالشان ذاتا محتاج محض به خدايند نه در احكام عدمي آنها(عدم اعتباري و نسبي است)

نكته ديگر اينكه، هيچ وصفي از حيث مخلوق بودن و نوع وجود مظاهر(و چگونگي آن ها)، در خالق نيست و هيچ وصفي از جهت خالق بودن در مخلوقات نيست، به همين جهت است كه رابطه بين خالق و مخلوق رابطه بين غني و فقير و مستقل و محتاج است.

اما در خصوص مسأله ولد نداشتن خداوند، شما را ارجاع مي دهم به تفسير الميزان ذيل آيات لم يلد و لم يولد سوره توحيد.

موفق باشيد

سلام
گفته های شما مشکلی رو حل نکرد.
ممنونم

ashkan62;162117 نوشت:

سلام بر استاد فهیم و حلیم
زاییدن که فقط زاییدم مصطلح نیست

و می توان هر گونه صدور شی از شی رو زاییدن دانست.

ولی این حرف شما قابل قبول است

و سوال بند هم در همین خصوص است که چه طوری مخلوق مظلم الذاتی رو از تجلیات ذاتی می دانید که عین نورانیت و روشنگری است.


این عدم همسنخ بودن باعث میشه که عقل حکم به غیر متجلی بودن مخلوق بدهد.به عبارتی استحاله و امتناع هم سنخ بودن ذات بنده با ذات خداوندی باعث شده حکم به تجلی بودن آن را باطل بداند.

مگر شما وجهی برای جمع این دو بیان بدارید.

سلام.

زاییدن به معنی خروج چیزی از چیزی است،طوری که بعد از جدایش دیگر ان شئ در محل ابتدایی نباشد ،یعنی خالی شدن مکان اول از متولی...مثلا قطرات باران و یا پرتوهای نوری وقتی از مصدر خود جدا می شوند جای ابتدایی خود را ترک کرده و مکانی دیگر را پر می کنند در حالی که تجلی تجافی نیست،به عبارتی موجودات وجودهای جدا شده از حق نیستند...

حکم موجودات نسبت به حق،مانند حکم فعل انسان نسبت به نفسش می باشد،هر فعل انسان ناشی از حقیقتی است که ان حقیقت در ذات انسان موجود است و ظاهر شدن ان حقیقت در دار مادی حرکات و رفتار و فعل او را نشان می دهد ....

انسان برای فعلیت دادن به کمالات ذاتی خود در عالم مادی و ظهور ان حقیقت به حکم ضرورت مجبور است ان را به صورت البسه و به شکل کلمات و یا اصوات و غیره نشان دهد...خلاصه ان حقیقت وکمال که در ذات است همین فعل انسان است ،منتها چون نمی توان ان حقیقت را با حفظ مرتبه خود به جهان مادی اورد به حکم ضرورت ان حقیقت نزول کرده و به صورت مادی ظاهر می شود...نتیجتا مراتب وجود هریک حکمی دارند مغایر با مراتب دیگر و البته ذاتی ان مراتب است و قابل سریان به مراتب دیگر نیست...

نتیجه:

همه چیز فعل خداست و این افعال حقایقی هستند در ذات حق به عبارتی کمال افعال حق در ذاتش بدون تمیز و به صورت صرافت موجود است،و ظهور ان کمالات یعنی همین افعالش....،پس افعال حق در مرتبه وجودیشان،در ذات حق نیستند و لی در مرتبه کمالی و ان حقیقت بحت در ذات موجود هستند......و هر مرتبه حکمی دارد که در مرتبه دیگر نیست،پس مرتبه وجودی مخلوقات در مرتبه حق ممتنع است ،نتیجتا احکام و خصایص ان نیز تابع همین است...وهمچنین بالعکس...

یاحق

ashkan62;162803 نوشت:
سلام
گفته های شما مشکلی رو حل نکرد.
ممنونم

باسمه تعالي، سلام بر اشكان عزيز

شما اگر احساس مي فرماييد اين مبحث و حل نشدن آن يك مشكلي است كه بايد حل بشود، بنده در حد توان مي توانم، در مورد هر سؤالي كه ابهامي دارد، توضيح بدهم.:Cheshmak:

عدم هم سنخ بودن بين خالق و مخلوق، در ذات خالق و ذات مخلوق است، شما خوب به مطلب اشاره اي داشته ايد و آن اينكه مخلوق مظلم ذاتي است، يعني مخلوق ذاتا، تاريك است، اما روشنايي مخلوق از ناحيه خالق است، و تجلي خداوند همان روشن نمودن مخلوقي است كه مظلم ذاتي است، پس تباين و غيريت بين خالق و مخلوق در ذات خالق و مخلوق است كه ذات خالق يك ذات واجبي و مستقل است اما ذات مخلوق ممكن يك ذات تاريك است.:Gol::Gol:

نقل قول:
و تجلي خداوند همان روشن نمودن مخلوقي است كه مظلم ذاتي است،

سلام
و جمع این روشن شدن وی به نور عقل یا علم و... به این تقریب است که ذات اقدس الاهی این نور را بر ذات مظلمه انسان عارض می دارد!و پرواضح است که نورانیت مذکور نه قبلا جزء ذات بود لما ذکر و نه بعدا جزء ذات می شود!
ولی این برداشت با تجلی بودن خدا نمی سازد چون شما نفس انسان را متجلی ذات اقدس می دانید نه محل عارض شدن آن!

ashkan62;163396 نوشت:

سلام
و جمع این روشن شدن وی به نور عقل یا علم و... به این تقریب است که ذات اقدس الاهی این نور را بر ذات مظلمه انسان عارض می دارد!و پرواضح است که نورانیت مذکور نه قبلا جزء ذات بود لما ذکر و نه بعدا جزء ذات می شود!
ولی این برداشت با تجلی بودن خدا نمی سازد چون شما نفس انسان را متجلی ذات اقدس می دانید نه محل عارض شدن آن!

باسمه تعالي، سلام بر شما

جناب اشكان، مخلوقات يك ذاتي دارند (اين همان چيستي و ماهيتشان است)، و يك وجودي دارند، تجلي خداوند يعني همان ظاهر شدن ذوات موجودات، اين موجوداتي كه ذاتا، فقر محض هستند، تمام دارايي و حقيقت وجوديشان را از خدا مي گيرند، اگر خداوند تجلي نكند، يعني اينها را روشن نكند، اينها در عدمستان هستند، مقصود ما از نور، همان حقيقت وجودي آنها است، نه اينكه اينها از خودشان چيزي دارند بعد خداوند با تجلي خود، چيزي به اينها ضميمه مي كند، بلكه خداوند با تجلي خود، اينها را ظاهر مي كند.:Gol::Gol:
موضوع قفل شده است