پيش بيني هاي شگفت انگيز شاه نعمت الله ولي عارف قرن هشتم

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پيش بيني هاي شگفت انگيز شاه نعمت الله ولي عارف قرن هشتم

پيش بيني هاي شگفت انگيز شاه نعمت الله ولي عارف قرن هشتم

مدفون در ماهان کرمان

در اين شعر وقايع از دوران صفويه که به قدرت رسيدن حکومت شيعه است تا زمان ظهور امام زمان پيش بيني شده است

در بررسي ها مشخص شده که درهردوره نام پادشاهان مربوط به آن دوره از ديوان حذف گرديده اندبه عنوان مثال در نسخه چاپ سنگي که در زمان ناصرالدين شاه قاجار چاپ شده بود نام وي و پادشاهان نزديک به وي حذف شده بودجالب بود که درهردوره نام پادشاهان مربوط به آن دوره از ديوان حذف گرديده بود به عنوان مثال در نسخه چاپ سنگي که در زمان ناصرالدين شاه قاجار چاپ شده بود نام وي و پادشاهان نزديک به وي حذف شده بود

اگر نسخه خطی دیوان اورا که در 1274 هجری قمری استنساخ شده، در سازمان اسناد و کتابخانه ملیبه شماره بازیابی 5 - ا16921 ملاحظه فرمایید و ضمنا قدیمی ترین نسخه خطی دیوان او که مربوط به دوره صفویه است، در ماهان کرمان نگهداری می شود و نسخه ای که در بالا به آن اشاره کردم،

از روی آن استنساخ شده است.

شاه نعمت الله ولی، از عرفای قرن هشتم و معاصرحافظ شیرازی بوده و95 سال عمر کرده است و مزار او در ماهان کرمان واقع است و شهید مطهری در جلد 14 مجموعه آثار خود؛ صفحه 577 او را اجمالاً توثیق کرده و او را از معاریف و مشاهیر عرفا خوانده اند که نسب به علی (ع) می برد. پیش بینی های او شامل وقایع دوران صفویه و بعد از آن می شود و اهمیت آن از این جهت است که صفویه، قرنها پس از مرگ او به قدرت رسیده اند.

قــدرت کردگــار می بـینــم حالــت روزگــار می بـینــم

ازنجوم این سخن نمی گویم بلکـه از کردگــار می بینــم

از سلاطیــن گــردش دوران یک به یک را سوار می بینم

هر یکی را به مثل ذره نــــور پرتــوی آشکــار می بـینــم

از بـزرگـی و رفعـت ایشــان صفــوی برقرار می بینـــم

..........................

آخــر پادشاهـــی صفــــوی یک حسینی*به کار می بینم

*آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین؛ شاهی فاسد و ستمگر بوده است.

نادری در جهان شــود پیــدا قامتــش استــوار می بینــــم

آخــر عهــد نـوجــــوانی او قتــــل او آشکـــار می بینـــم

شهر تبریز را چو کوفه کنند شهــرطهــران* قرار می بینم

* اشاره به انتقال پایتخت به تهران.

بعد از آن دیگـری فنا گردد شـاه دیگـر به کـــارمی بینم

که محمـد* به نـام او باشــــد تیـــغ او آبــدار می بــینـــم

* بنابر ویژگیهایی که از او می گوید، مرادش احتمالاً محمد شاه قاجار است نه ،آغا محمدخان قاجار.

چــارده ســال پادشاهـــی او دولتــش کامکــار می بینــم

سال کز مرغ می شـود پیــدا مــرگ او آشکــار می بینـم

..........................

ناصر الدین به نصـرت دوران چـارده هشـت سال*می بینــم

..........................

از شهنشــاه ناصـر الدین شـاه شیــونــی بیــم دار*می بینــم

* اشاره به ترور ناصرالدین شاه.

روز جمعـــه ز شهر ذیقعــده تن او در مـــــزار می بــینـم

بعد از آن شه مظفــر الدین را شاهیِــش ناگــوار می بینــم

چـارشنبـه ز شهـر ذیقعـــــده* مــرگ او آشکــار می بینـم

* مرگ هر دو ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه در ذیقعده واقع شده است بنابراین پیش بینی او در این باره دقیق می باشد.

از الــف تا بـه دال می گویـم شاه و شاهــی فکارمی بینـم*

* اشاره به نهضت مشروطیت ایران و تهدید پایه های سلطنت قاجاریه است.

درخراسان ومصروشام وعراق فتنــه و کـــارزار می بینـــم

جنگ وآشوب و فتنه ی بسیار در یمیــن و یســار*می بینـم

* آغاز جنگ جهانی اول، مصادف با ، آخرین روزهای عمر مشروطیت ایران.

غــارت و قتــل لشکــر بسیـار در میــان و کنــار می بـینـم

شه چو بیرون رود ز جاگاهش* شاه دیگــر** بکارمی بـینـم

* مراد، احمد شاه قاجار است، جالب آنکه به خروج او از کشور اشاره می کند و نه مرگ او.

** مراد، رضا شاه است.

چون فریدون به تخـت بنشینـد نوکرانـش قطـــار می بینــم

متصف بر صفات سلطان است لیک من گرگ وار می بینــــم

دائـم اسبـش به زیر زیـن طــلا کمتـر آن را سـوار می بینـــــم

عدل و انصـاف در زمانـه ی او همچــو هیمـه به نـار می بینــم

علمــــــای زمــان او دائــــــم همــه را تـــــار ومــارمی بینــم*

* تقابل دولت با دین و روحانیت، هیچ گاه در تاریخ ایران، به اندازه ی دوران حکومت رضا شاه نبوده است. او کوشش کرد تا لباس روحانیت را از بین برده و به کلی سازمان روحانیت را فرو بپاشد.

هست فصل حجاب در عهدش فصــل را بــی اعتبــارمی بینم*

*مهم ترین اقدام ضد دینی رضاشاه، کشف حجاب زنان بود.

جنگ سختی شود تمــام جهان* کوه و صحــرا فکــار می بینـم

* اشاره به آغاز جنگ جهانی دوم.

کــــار و بـــار زمانــه وارونـــه قحط و هم ننگ وعار*می بینم

پسرش چــون به تخت بنشینـــد بوالعجــــب روزگــار می بینم

نوجوانــی به ســان ســرو بلنــد رستمــش بنـده وار می بینــم

در امور شهــی است بی تدبیـــر لیکنــش بخت یــــار*می بینـم

بس فرومـــایگـــان بـی حاصـل حامـــل کـار و بــار می بینـــم

مذهب و دین ضعیـف می یابــم مُبتــدع* افتخــــارمی بــینـم

ظلم پنهــــان، خیانــت و تزویــر بر اعاظـــم شعــــــار می بینـم

ظلمــت ظلــم ظــالمــان دیــــار بی حــد و بی شمــار می بینــم

ماه را رو سیـــــــــاه می یابــــم مهــــــر را دل فکـــار می بینــم

دولـــت مرد و زن رود به فنـــــا حال مــــردم فکـــــار می بینــم

غــــارت و قتـــل مــردم ایــران دست خــارج به کــار می بینــم

کهنــه رنـــدی به کـار اهرمنــی* انــدر این روزگـــار می بینـــــم

دور او هــم تمـــام خواهـد شـد لشکـــری را ســـوار می بـینـم

شور و غوغــای دیـــن شود پیدا* سر به ســــر کــارزار می بینـم

* اشاره به وقوع انقلاب اسلامی ایران.

قصــه ای بس غریــب می شنـوم غصــه ای در دیـــار می بینــم

جنگ و آشـــوب و فتنه ی بسیار نام او زشـت و خـوار*می بینـم

کم ز چل* چون که پادشاهی کرد سلطـــه اش تار و مار می بینـم

غم مخورزانکه من دراین تشویش خرمــــیّ وصــل یار می بینــم

بعد از او شـــاهی از میــان بــرود عالمـــــی چون نگــار می بینـم

سیـــدی را ز نســـل آل رســـول نــــام او، بـرقـرار*می بینـــم

* اولاً سیادت امام خمینی (ره) را تصریح می کند، ثانیاً نام او را نیز تعیین می نماید زیرا عدد واژه ی « برقرار» به حروف ابجد، 710 و عدد واژه ی «خمینی» نیز 710 می باشد.

پیشــــــــــوای تمـــام دانــایـــی رهبــــــری با وقـــــار می بینم

متصــف بر صفــات سلطانیســت لیـــک درویــش وار می بینـم

رهنمــــا و امـــام هفت اقلیــم نــــام او را شعــار می بینـــم

همچــو مولا جلال الــدین مولا شمس تبریــــز وار می بـینـــم

بندگــــــان جناب حضـــرت او* سر بســــر تاجــــدار می بینـم

گوهر شب چــراغ بهر کمــــال آن دُرِ شـــاهــــوار می بینــــم

هرکجا رو نهـــد به فضـــل الاه دشمنـــش خاکسـارمی بینــم*

بــا کرامــــات و جامـــع آداب آصــــف* روزگـــــار می بینـم

* منظور از آصف در این بیت مقام معظم رهبری هستند که ایشان را به جناب آصف ابن برخیا یار دانشمند و حکیم حضرت سلیمان علیه السلام تشبیه کرده‌است.

تا چهل سال ای برادر من دوره ی شهریــــــار می بینــم*

* معلوم نيست منظور چهل سال بعد از امام خميني است يا چهل سال بعد از انقلاب اسلامي.

بعدازآن خود امام خواهد بود که جهــان را مدار می بینـــــم

صورت و سیرتـش چو پیغمبــر علم و حلمش شعار می بینـم

قـــــائم شــرع آل پیغمبــــــــر به جهان آشکـــــــار می بینم

میم وحا، میم ودال می خوانند نـام آن نامــــــدار می بینـم

از کمربنــد آن سپهـر وقـــار تیغ چون ذوالفقـار می بینم

جنگ سختــی شود تمام جهـان* کوه و صحــرا فکــار می بینـم

مردمـــان جهــان ز انس و پری همــــه را در فــــرار می بینــم

مر مسیـــــح از سمـا فـرود آیـد گــــوردجــــال زار*می بینـــم

آل سفیـــــان* تمام کشتــه شوند با هـــزاران ســــوار می بینـم

مهــــدی وقت و عیســـی دوران هر دو را شهســـــوار می بینــم

دیـن و دنیــا از او شـــود معمور خلق از او، بخت یـــار می بینم

مسکنش شهر کوفه خواهد بـود دولتـــــــش پایــــدار می بینم

هفــــت باشـــد وزیر سلطانـــم همـــــه را کامکـــار می بینــم

زینـــت شـــرع و رونــق اسلام محکـــــم و استــــوار می بینم

عاصیـــــان از امـــام معصومــم خجـــل و شرمســـار می بینـــم

گرگ با میــش، شیـــر با آهـــو در چـــــرا، برقـــرار می بینــم*

* کنایه از گسترش عدل و امنیت و رفاه بر جغرافیای زمین، تحت حکومت واحد جهانی حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

نه درودی به خـــود همی گویم بلکـــه از ســـرّ یار می گویـــم

نعمــت الله نشستــــه در کنجــی همــــه را در کنـــــار می بینم.

سلام علیکم

خدا خیرت دهد . همینها که پیش گوئی کردند آرد ما را الک
و الک ما را به آویز کرده اند

بس است دیگر - یوحنا و ابوهریره دیگری رو نکن

تا همینجایش این مردم در گیجی
و گمی دارند دست و پا میزنند.

یاحق

با سلام
در سايت هاي ديگري همي شعر را اورده اند با مقداري زيادي اختلاف در ابيات مربوط به بعد از انقلاب
مطمعنا اوردن تصويري از نسخ خطي موجود مي تواند ابهام ها را در تحريف (حداقل)قسمت هاي مربوط به بعد از انقلاب مشخص كند

اما بعد :
اين اشعار و هر شعرو ور ديگري از اين دست كه نه تنها سخن معصوم نيست بلكه سخن و دستكاري مكتب منحرفي مانند تصوف است نمي تواند مورد اعتماد قرار گيرد
همچنانكه اصل بزرگي را مورد خدشه قرار ميدهد و ان كذب تايين كنندگان وقت ظهور ميباشد
چنان كه در احاديث معصومين (ع) به تاكيد فراوان ذكر شده است كه اين موضوع (زمان ظهور)را حتي خود ايشان نيز نميدانند

شایان ذکر است کلیه ابیات بدون تغییر از نسخه دستی متعلق به سال 1947 عینا منتقل شده و با توجه به بررسی این حقیر قدیمی ترین نسخه ای که پیدا نمودم میباشد.نسخه های بدست آمده قبلی همگی مخدوش و دست خورده بودند پس از ذکر آنان خودداری نمودم.
پارینه قصه شوئم از تازه هند گوئم افتاد قرن دویم که افتد از زمانه
صاحب قران ثانی اولاد گورگانی شاهی کند اما شاهی چو رستمانه
عیش و نشاط اکثر گردد مکان بخاطر گم میکنند یکسر آن طرز ترکیانه
تا مدت سه صدسال در ملک هند بنگال کشمیر، شهر هوپال گیرند تا کرانه
گیرند ملک ایران بلخ و بخارا تهران آخر شوند پنهان، باطن درین جهانه
تا هفت پشت ایشان در ملک هند و ایران آخر شوند پنهان در گوشه نهانه
بعد از سه صد نه ، بینی تو حکم گورگانی چون اصحاب کهف گردد در کهف غائبانه
آن آخری زمانه آید درین جهانه شهباز سدره بینی از دست رایگانه
آن راجگان جنگی مئی خورمست بهنگی در ملکشان فرنگی آیند تاجرانه
رفته حکومت ازشان آید بغیر مهمان اغیار سکه رانند از ضرب حاکمانه
بینی تو عیسوی را بر تخت پادشاهی گیرند مومنان را از حیله و بهانه
صدسال حکم ایشان در ملک هند میدان من دیدم ای عزیزان این نکته غائبانه
اسلام اهل اسلام گردد غریب و حیران بلخ و بخارا طهران در هند سند میانه
در مکتب و مدارس علم فرنگ خوانند در علم فقه و تفسیر غافل شوند بیگانه
بعد آن شود چون جنگی از روسیان و جاپان جاپان فتح یابد بر ملک روسیانه
هردو چون شاه شطرنج هریک بساط بی سنج مردان میان جویند از بهر صلحنامه
سرحد جدا نمایند از جنگ باز آیند صلح کنند اما ، صلح منافقانه
برکوه قاف میدان روسی شود حکمران خوارزم دخیوه تک آن گیرند تا کرانه
بر ملک مصر و سودان بخارا هم کوهستان لبنان شهر کرخ ،گیرند آستانه
بر بحرخضرگیلان قابض شوند آنان هم چین و تخت ایران گیرند بی ایمانه
از پادشاهی اسلام عبدالحمید نامی چون کیقباد کسری عادل شاه زمانه
بهر حمایت اسلام برخیزد برای جهاد بعد از حمید گردد سلطان عامیانه
بر او نصاری اعداء هرسو غلو نمایند پس ملک او بگیرند از حیله و بهانه
بعد از حمید گردد سلطان شاه خامس بر تخت پادشاهی نشیند چون ناگهانه
از شرق و غرب یکسر حاکم شوند کافر چون این شود برابر این حرف باین بیانه
قتل عظیم سازند در دشت مرو میرند برقوم ترکمانان آیند غالبانه
قتل عظیم ثانی در عهد اوکمالی کفار غلبه یابند بر وی ظاهرانه
آخر حبیب الله ،صاحب قران من الله گیرد زنصرت الله شمشیر از میانه
گردد زنو مسلمان غالب با فضل رحمان یعنی که قوم عثمان باشند شادمانه
طاعون و قحط یکجا گردد به هند پیدا پس مومنان بمیرند هر جا ازین بهانه
یک زلزله که آید چون زلزله قیامت جاپان تباه گردد یک نصف ثالثانه
دوکس بنام احمد گمراه کنند بی حد سازند از دل خود تفسیر فی القرآنه
تا چار سال جنگی افتد به بر غربی فاتح الف گردد بر جیم فاسقانه
جنگ عظیم باشد قتل عظیم سازد یک صد و سی و یک لک، باشد شمار جانه
اظهار صلح باشد چون صلح پیش بندی بل مستقل نباشد این صلح در میانه
ظاهر خموش لیکن پنهان کنند سامان جیم و الف مکرر ،رو در مبارزانه (جیم شاید جرمن)
وقتیکه جنگ جاپان با چین افتان باشد نصرانیان به پیکار آیند با همانه
قوم فرنسوی را برهم نمود اول با انگلیس و اطالین گیرند خاصمانه
پس سال بست و یکم آغاز جنگ دویم مهلک ترین اول ،باشد به جارحانه
امداد هندیان هم از هند داده باشند لاعلم ازین که باشد، آن جمله رایگانه
آلات برق پیما اسلاح حشر برپا سازند اهل حرفه مشهور آن زمانه
باشی اگر به مشرق شنوی کلام مغرب آید سرود غیبی ،بر طرز عرشیانه
دو الف وروس وهم چین مانند شهد شیرین برالف وجیم اولی،هم جیم ثانیانه (شاید انگلستان.امریکا.روسیه.چین ایتالیا.جرمن.جاپان)
این غزوه تا به شش سال باشد همه برین سال از آب شور و نمکین ، چون دشت وحشیانه (شاید جنگ جهانی دوم)
نصرانیان که باشند هندوستان سپارند تخم بدی بکارند ازفسق جاودانه
آن مردمان اطراف چون مژده این شنودند یکبار جمع آیند بر باب عالیانه
تقسیم هند گردد ، درد و حصص هویدا آشوب و رنج پیدا از مکر و از بهانه
بی تاج پادشاهان شاهی کنند نادان اجرا کنند فرمان فی الجمله مهملانه
از رشوت تساهل دانسته از تغافل تاویل یاب باشند احکام خسروانه
عالم ز علم نالان ،دانا ز فهم گریان نادان به رقص عریان مصروف والهانه
شفقت به سرد مهری تعظیم در دلیری تبدیل گشته باشد ، از فتنه زمانه
همشیر با برادر ،پسران هم به مادر نیز هم پدر به دختر مجرم به عاشقانه
از امت محمد سرزد بیحد افعال مجرمانه ،اعمال عاصیانه
فسق و فجور هرسو ،رائج شود به هرکو مادر به دختر خود سازد بسی بهانه
آن مفتیان گمره فتوی دهند بیجا در حق بیان شرع ، سازند بسی بهانه
فاسق کند بزرگی بر قوم از سترگی پس خانه اش بزرگی ،خواهد شود ویرانه
در شهر،کوه و قشلاق نوشند خمر،بیباک هم بهنگ و چرس تریاق ، نوشند باغیانه
احکام دین اسلام ،چون شمع گشته خاموش عالم جهول گردد، جاهل به عالمانه
آن عالمان عالم ، گردند همچون ظالم ناشسته روی خود را بر سر نهند عمامه
زینت دهند خود را با طره و با جبه گئوساله سامری را ،باشد درون جامه
در مومنان نزاری در جنگ قاضی آری چون سگ پئی شکاری ، گردد بسی بهانه
حلت رود سراسر حرمت رود سراسر عصمت رود برابر ،از جبر مغویانه
بی مهرگی سرآید ،پرده دری ،آید عصمت فروش باطن معصوم ظاهرانه
دختر فروش باشند ،عصمت فروش باشند مردان سفله طینت ،با وضع زاهدانه
بی شرم و بی حیائی در مردمان فزاید مادر به دختر خود ،خود را کند میزانه
کفار مومنان را ترغیب دین نمایند از حج چون مانع آیند از خواندن دوگانه
مردی زنسل ترکان رهزن مثل شیطان گوید دروغ دستان در ملک هندیانه
بینی تو قاضیان را بر مسند جهالت گیرند رشوت از خلق ،علامه با بهانه
بینی تو پند معروف ،پنهان شود درعالم سازند حیله افسون ،نامش نهند نظامه
گردد ریا مروج ،در شرق وغرب ،هرسو فسق و فجور باشد، منظور خاص و عامه
از اهل حق نه بینی ، درآنزمان کسی را دزدان و رهزنی را بر سر نهند عمامه
کذب و ریا و غیبت ،فسق و فجور بیحد قتل و زنا و اغلام هر جا شوند عیانه
شیخان چو مثل شیطان تجویز مینمایند که دلبران نشینند پنهان درون خانه
زاهد مطیع شیطان ،عالم عدو رحمان عابد بعید ایشان درویش باریانه
رسم و رواج ترسا، رائج شود به هرجا بدعت رواج گردد نیز سنت غائبانه
گردانگ از به رشوت در چنگ قاضی آری چون سگ پئی شکاری قاضی کند بهانه
هم سود می ستانند از مردمان مسکین برسر غرور و لعنت بر سرنهند خزانه
اندر نماز باشند غافل همه مسلمان عالم اسیر شهوت این طور در جهانه
بر مومنان غربی شد فضل حق هویدا آید بدست ایشان مردان کاردانه
بهر صیانت خود از سمت کج شمالی آید برای فتح امداد غائبانه
روزه ،نماز،طاعت یکدم شوند غائب در حلقه مناجات تسبیح از ریانه
شوق نماز و روزه حج و زکات وفطره کم گردد و برآید ،یکبار خاطرانه
ناگاه مومنان را شور پدید آید با کافران نمایند جنگی چون رستمانه
شمشیر ظفر گیرند با خصم جنگ آرند تا آنکه فتح یابند از لطف آن یگانه
از قلب پنج آبی خارج شوند ناری قبضه کنند مسلم بر شهر غاصبانه
کفار جمله یکجا هم عهد ها نمایند سازند مومنان را ،مغلوب جابرانه
بقال شود علم دار در ملک های کفار فی النار گشته کفار در کفر حالتانه
از لطف و فضل یزدان بعد از ایام هفده خون ریخته و قربان دادند غازیانه
در حین بیقراری هنگام اضطراری رحمی کند چو باری بر حال مومنانه
مومنان میر خود را از سفیه تنزیل سازند بر مسلمان بیاید تذلیل خاسرانه
خون جگر بنوشم از رنج با تو گویم للاه ترک گردان آن طرز راهبانه
قهر عظیم آید بهر سزا که شاید آخر خدا به سازد یک حکم قاتلانه
کشته شوند مسلمان افتان شوند خیزان از دست نیزه بندان یک قوم هندوآنه
مشرق شود خرابی از مکر حیله کاران مغرب دهند گریه بر فعل سنگدلانه
ارزان شود برابر جائیداد و جان مسلم خون می شود روانه چون بحر بیکرانه
شهر عظیم باشد اعظم ترین مقتل صد کربلا چون کربل باشد بخانه خانه
رهبر زمسلمانان در پرده یار آنان امداد داده باشد از عهد فاجرانه
از گاف شش حروفی بقال کینه پرور مفتح شود یقینی از مکر ماکرانه
این قصه بین العیدین از شین و نون شرطین سازد هنود بد را مغلوب فی زمانه
ماه محرم آید چون تیغ با مسلمان سازند مسلم آندم اقدام جارحانه
بعد آن شود چون شورش در ملک هند پیدا فتنه فساد برپا مه بر ارض مشرکانه
در حین خلفشاری قومیکه بت پرستان بر کلمه گویان جابر از قهر هندوانه
بر مومنان غربی شد فضل حق هویدا آید بدست ایشان مردان کاردانه
بهر صیانت خود از سمت کج شمالی آید برای فتح امداد غائبانه
آلات حرب ز لشکر در کارجنگ ماهر باشد سهیم مومن بیحد و بی کرانه
عثمان و عرب فارس هم مومنان اوسط از جذبه اعانت ،آیند والهانه
اعراب نیز آیند از کوه و دشت و ماهون سیلاب آتشین شد از هر طرف روانه
چترال نانگاپربت با سین ملک گلگت پس ملک هائ تبت گیرند جنگ آنه
یکجا شوند عثمان هم چینینیان و ایران فتح کنند اینان کل هند غازیانه
غلبه کنند همچون مور و ملخ شباشب حقا که قوم مسلم گردند فاتحانه
کابل خروج سازد در قتل اهل کفار کفار چپ و راست سازند بسی بهانه
از غازیان سرحد لرزد زمین چو مرقد بهر حصول مقصد آیند والهانه
از خاص و عام آیند جمع تمام گردند درکار آن فزایند صد گونه غم افزانه
بعد از فریضه حج پیش از نماز فطره از دست رفته گیرند، از ضبط غاصبانه
رود اطک به سه بار از خون اهل کفار پر میشود به یکبار جریان جاریانه
پنجاب ،شهرلاهور،کشمیر ملک منصور دوآب،شهربجنور گیرند غالبانه
از دختران خوشرو از دلبران مهرو گیرند ملک آن سو خلقی مجاهدانه
بعد از عقب این کار مغلوب اهل کفار مسرور فوج جرار باشد فاتحانه
این غزوه تا به شش ماه پیوسته هم بشرها مسلم بفضل الله گردند فاتحانه
خوش می شود مسلمان از لطف و فضل یزدان خالق نماید اکرام از لطف خالقانه
کشته شوند جمله بدخواه دین و ایمان کل هند پاک باشد از رسم هندوانه
یک زلزله که آید چون زلزله قیامت آن زلزله به قهر درهند سندهیانه
چون هند هم به مغرب قسمت خراب گردد تجدید یاب گردد جنگ سه نوبتانه
آن دو الف که گفتم الفی تباه گردد ( را ) حمله ساز یابد بر الف مغربانه
جیم شکست خورده با را برابر آید آلات نار آرند مهلک جهنمانه
را هم خراب باشد از قهر سین سازد از او امان یابد از حیله و بهانه
کاهد الف جهان کو یک نقطه سو نماند الا که اسم و یادش باشد مورخانه
تعزیر غیبی آید مجرم خطاب گیرد دیگر نه سرفرازد بر طرز راهبانه
دنیا خراب کرده ، باشند بی ایمانان گیرند منزل خود فی النار دوزخانه
رازی که گفته ام من، درسی که سفته ام من باشد برای نصرت اسناد غائبانه
عجلت اگر بخواهی نصرت اگر بخواهی کن پیروی خدا را در قول قدسیانه
تا سال بهتری از کان زهوقاً آید مهدی عروج سازد از مهد مهدیانه
ناگاه به موسم حج مهدی عیان باشد این شهرت عیانش مشهوددرجهانه
زین بعد از اصفهان دجال هم درآید عیسی برای قتلش آید ز آسمانه
خاموش باش نعمت اسرار حق مکن فاش در سال کنت کنزا باشد چنین بیانه

اباالشعیب;174327 نوشت:
شایان ذکر است کلیه ابیات بدون تغییر از نسخه دستی متعلق به سال 1947 عینا منتقل شده و با توجه به بررسی این حقیر قدیمی ترین نسخه ای که پیدا نمودم میباشد.نسخه های بدست آمده قبلی همگی مخدوش و دست خورده بودند پس از ذکر آنان خودداری نمودم.

سلام علیکم

سپاس از بابت زحمتی که کشیدید امیدوارم که موفق و موید باشید

جکم ما در قرآن کریم چنین آمده که عالم غیب را خداوند متعال معرفی نموده است و البته او از مقداری که لازم باشد نبی و طبعا ولی وسپس مومنین را آگاه می کند
( و الله ) يعْلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يحِيطُونَ بِشَيءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ
آنچه را در پيش روي بندگان ( آینده ) و پشت سرشان ( گذشته ) است مي‌داند؛ و کسي از علم او آگاه نمي‌گردد؛ جز به مقداري که او بخواهد.

یاحق

alamuti;133451 نوشت:
از الــف تا بـه دال می گویـم شاه و شاهــی فکارمی بینـم* * اشاره به نهضت مشروطیت ایران و تهدید پایه های سلطنت قاجاریه است

منظور در این بیت احمد شاه می باشد الف تا به دال(احمد)

bina88;174360 نوشت:
سلام علیکم سپاس از بابت زحمتی که کشیدید امیدوارم که موفق و موید باشید جکم ما در قرآن کریم چنین آمده که عالم غیب را خداوند متعال معرفی نموده است و البته او از مقداری که لازم باشد نبی و طبعا ولی وسپس مومنین را آگاه می کند ( و الله ) يعْلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يحِيطُونَ بِشَيءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ آنچه را در پيش روي بندگان ( آینده ) و پشت سرشان ( گذشته ) است مي‌داند؛ و کسي از علم او آگاه نمي‌گردد؛ جز به مقداري که او بخواهد. یاحق

:با سلام
لازم به ذکر است که در قرآن تمام حرکت ها و قوه ها هم فقط از جانب خدا میدانیم(لا حول ولا قوه الا بالله علی العظیم)ولی بنده و شما هم به اندازه ظرفیتمان دارای حرکت و نیرو (به اذن الله تبارک وتعالی )هستیم!!!همچنین است الهام اسرار عالم به مردم(فالهمها فجورها و تقواها)!

[="DarkGreen"]جالب بود...
به امید ظهور امام.....:Gol:[/]

سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی

ای کاش کسی پیدا میشد نسخه هایی اصیل مربوط به صد یا دویست یا سیصد سال قبل از این پیشگویی که از طرف افراد بیطرف موثق مورد تأیید قرار میگرفت
را در دسترس عموم قرار میداد
تا من متحیر شکاک هم به این پیشگویی ها ایمان می آوردم
در نظر من متحیر،
استفاده عبارات و کلام مورد استفاده در ادبیات این شعر منتسب به شاه نعمت اله
مربوط به یکی از اهالی هند و شاید پیرو ایشان است که هم دوره دو جنگ اول و دوم جهانی بوده.
که با دستکاری شعر اصلی بعضی از منویات خود را در این شعر ذکر کرده باشد

به هر حال این نظر شخصی من است

pedar;133489 نوشت:
چنان كه در احاديث معصومين (ع) به تاكيد فراوان ذكر شده است كه اين موضوع (زمان ظهور)را حتي خود ايشان نيز نميدانند

درباره این موضوع باید بگویم که در کتاب پرسش های شما و پاسخ های آیت الله بهجت جلد 1 ص 50 درباره همین موضوع از معظم له سوال پرسیده شده بود که ایشان با استناد به حدیثی از حضرت امام صادق علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء پاسخ داده بودند
متن پاسخ:
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود:((شیعتنا اصبر منا...لانا نصبر علی ما نعم، و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون>>. (پاورقی :اصول کافی:93/2)
یعنی شیعیان ما از ما صابرترند ... زیرا ما بر آنچه می دانیم صبر میکنیم ولی آنها بر آنچه نمی دانند صبر میکنند.
حضرت غایب عجب صبری دارد! با اینکه از تمام آنچه که ما می دانیم یا نمی دانیم اطلاع دارد و از همه امور و مشکلات و گرفتاری های ما با خبر است. خود حضرت هم منتظر روز موعود است! و خودش می داند که چه وقت ظهور می کند!
این که گفته می شود که آن حضرت، وقت ظهور را نمی داند درست نیست!

اگر فرض کنیم که همه این اشعار بدون تحریف از اون زمان به دست ما رسیده (و جالبه که تا الان هم هیچ خبری ازش نبوده) اون تفسیرهایی که زیر بیت ها شده بعضی قسمت هاش خیلی عجیبه و قابل پذیرش نیست.

غلام المهدی;207025 نوشت:
این که گفته می شود که آن حضرت، وقت ظهور را نمی داند درست نیست!

سلام

یه سوال از کجا فهمیده شده که زمان ظهور است؟

شاید مراد چیز دیگری است؟

mkk1369;207155 نوشت:
سلام یه سوال از کجا فهمیده شده که زمان ظهور است؟ شاید مراد چیز دیگری است؟

علیکم السلام
متاسفانه سوالتان را درست متوجه نشدم؟

غلام المهدی;207025 نوشت:
((شیعتنا اصبر منا...لانا نصبر علی ما نعم، و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون>>.

سلام

غلام المهدی;207461 نوشت:
متاسفانه سوالتان را درست متوجه نشدم؟

از کجای حدیث پی برده شده امام از زمان ظهور آگاه اند؟:Gol:

یا ابن الکوثر(ع);207486 نوشت:
از کجای حدیث پی برده شده امام از زمان ظهور آگاه اند؟

غلام المهدی;207025 نوشت:
یعنی شیعیان ما از ما صابرترند ... زیرا ما بر آنچه می دانیم صبر میکنیم ولی آنها بر آنچه نمی دانند صبر میکنند.

باید بگویم که آیت الله بهجت این نتیجه را گرفتند پس دلیل نقلی بسیار محکمیست. بنده فقط با مطالعه ی کتاب مذکور متوجه این نتیجه شدم.
شاید از دلایل عقلی آن این است که:
وقتی خود حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف تا زمان ظهور صبوری عجیبی می ورزند، و طبق حدیث بر آنچه می دانند صبر می کنند پس زمان ظهور را نیز می دانند.
قابل توجه عزیزان احتمال بسیار این روایت نیز در بحار الانوار ج 71 ص 80 نیز آمده است. بنده این آدرس حدیثی را در سایت راسخون خواندم. لینک حدیث

دروغه بابا تا دلتون بخواد از اینجور چیزا میسازن برای اثبات حقانیتشون :khaneh:

با چه چیزایی میخواید عقیدتونو حق جلوه بدید
توی یه مورد دیگه شعر رو اینجوری آورده اند حالا بگردید ببینید کجا اسم صفوی و .. وجود داره
این چیزا بیشتر به قصه شبیه هست
قدرت کردگار می بینم

حالت روزگار می بینم

حکم امسال صورت دگر است

نه چو پیرار و پار می بینم

از نجوم این سخن نمی گویم

بلکه از کردگار می بینم

غین در دال چون گذشت از سال

بوالعجب کار و بار می بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق

فتنه و کارزار می بینم

گرد آئینه ضمیر جهان

گرد و زنگ و غبار می بینم

همه را حال می شود دیگر

گر یکی در هزار می بینم

ظلمت ظلم ظالمان دیار

غصهٔ درد یار می بینم

قصهٔ بس غریب می شنوم

بی حد و بی شمار می بینم

جنگ و آشوب و فتنه و بیداد

از یمین و یسار می بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار

در میان و کنار می بینم

بنده را خواجه وش همی یابم

خواجه را بنده وار می بینم

بس فرومایگان بی حاصل

عامل و خواندگار می بینم

هرکه او پار یار بود امسال

خاطرش زیر بار می بینم

مذهب ودین ضعیف می یابم

مبتدع افتخار می بینم

سکهٔ نو زنند بر رخ زر

در همش کم عیار می بینم

دوستان عزیز هر قومی

گشته غمخوار و خوار می بینم

هر یک از حاکمان هفت اقلیم

دیگری را دچار می بینم

نصب و عزل تبکچی و عمال

هر یکی را دوبار می بینم

ماه را رو سیاه می یابم

مهر را دل فَگار می بینم

ترک و تاجیک را به همدیگر

خصمی و گیر و دار می بینم

تاجر از دست دزد بی همراه

مانده در رهگذار می بینم

مکر و تزویر و حیله در هر جا

از صغار و کبار می بینم

حال هندو خراب می یابم

جور ترک و تتار می بینم

بقعه خیر سخت گشته خراب

جای جمع شرار می بینم

بعض اشجار بوستان جهان

بی بهار و ثمار می بینم

اندکی امن اگر بود آن روز

در حد کوهسار می بینم

همدمی و قناعت و کُنجی

حالیا اختیار می بینم

گرچه می بینم این همه غمها

شادئی غمگسار می بینم

غم مخور زانکه من در این تشویش

خرمی وصل یار می بینم

بعد امسال و چند سال دگر

عالمی چون نگار می بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت

ششمش خوش بهار می بینم

نایب مهدی آشکار شود

بلکه من آشکار می بینم

پادشاهی تمام دانائی

سروری با وقار می بینم

هر کجا رو نهد بفضل اله

دشمنش خاکسار می بینم

بندگان جناب حضرت او

سر به سر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من

دور آن شهریار می بینم

دور او چون شود تمام به کار

پسرش یادگار می بینم

پادشاه و امام هفت اقلیم

شاه عالی تبار می بینم

بعد از او خود امام خواهد بود

که جهان را مدار می بینم

میم و حا ، میم و دال می خوانم

نام آن نامدار می بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر

علم و حلمش شعار می بینم

دین و دنیا از او شود معمور

خلق از او بختیار می بینم

ید و بیضا که باد پاینده

باز با ذوالفقار می بینم

مهدی وقت و عیسی دوران

هر دو را شهسوار می بینم

گلشن شرع را همی بویم

گل دین را به بار می بینم

این جهان را چو مصر مینگرم

عدل او را حصار می بینم

هفت باشد وزیر سلطانم

همه را کامکار می بینم

عاصیان از امام معصومم

خجل و شرمسار می بینم

بر کف دست ساقی وحدت

بادهٔ خوش گوار می بینم

غازی دوست دار دشمن کش

همدم و یار و غار می بینم

تیغ آهن دلان زنگ زده

کُند و بی اعتبار می بینم

زینت شرع و رونق اسلام

هر یکی را دو بار می بینم

گرک با میش شیر با آهو

در چرا برقرار می بینم

گنج کسری و نقد اسکندر

همه بر روی کار می بینم

ترک عیار مست می نگرم

خصم او در خمار می بینم

نعمت الله نشسته در کنجی

از همه بر کنار می بینم

سلام
شعر جالبی بود .اما زمان ظهور غیر قابل پیش بینی است وفقط خدا می داند و بس.

غلام المهدی;207025 نوشت:
درباره این موضوع باید بگویم که در کتاب پرسش های شما و پاسخ های آیت الله بهجت جلد 1 ص 50 درباره همین موضوع از معظم له سوال پرسیده شده بود که ایشان با استناد به حدیثی از حضرت امام صادق علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء پاسخ داده بودند متن پاسخ: در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود:((شیعتنا اصبر منا...لانا نصبر علی ما نعم، و شیعتنا یصبرون علی ما لا یعلمون>>. (پاورقی :اصول کافی:93/2) یعنی شیعیان ما از ما صابرترند ... زیرا ما بر آنچه می دانیم صبر میکنیم ولی آنها بر آنچه نمی دانند صبر میکنند. حضرت غایب عجب صبری دارد! با اینکه از تمام آنچه که ما می دانیم یا نمی دانیم اطلاع دارد و از همه امور و مشکلات و گرفتاری های ما با خبر است. خود حضرت هم منتظر روز موعود است! و خودش می داند که چه وقت ظهور می کند! این که گفته می شود که آن حضرت، وقت ظهور را نمی داند درست نیست!

غلام المهدی;207732 نوشت:
باید بگویم که آیت الله بهجت این نتیجه را گرفتند پس دلیل نقلی بسیار محکمیست. بنده فقط با مطالعه ی کتاب مذکور متوجه این نتیجه شدم. شاید از دلایل عقلی آن این است که: وقتی خود حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف تا زمان ظهور صبوری عجیبی می ورزند، و طبق حدیث بر آنچه می دانند صبر می کنند پس زمان ظهور را نیز می دانند. قابل توجه عزیزان احتمال بسیار این روایت نیز در بحار الانوار ج 71 ص 80 نیز آمده است. بنده این آدرس حدیثی را در سایت راسخون خواندم. لینک حدیث

یا حق
موضوع قفل شده است