((معجزه پيامبراكرم (ص) از زبان حضرت علي (ع) در خطبه قاصعه))
تبهای اولیه
با سلام
خطبه 192 عبده، و 234 فيض الاسلام
در اين خطبه حضرت علي (ع) نخست به ارتباط خاصي كه با پيغمبراكرم (ص) داشته اشاره ميكند و ميگويد: "و لم يجمع بيت واحد يومئذ في الاسلام غير رسول الله (ص) و خديجة و انا ثالثهما" در آن روز (صدر اسلام) خانه اي كه اسلام در آن راه يافته باشد نبود غير از خانه پيامبر خدا و خديجه و من هم سومي آنها بودم ; زيرا اولين كساني كه به اسلام و پيامبراكرم (ص) ايمان آوردند حضرت علي (ع) و حضرت خديجه بودند، حضرت علي (ع) آن موقع ده سال داشتند.
بعد ميفرمايد: "أري نور الوحي و الرسالة" در آن وقت ميديدم نور وحي و رسالت را "و اشم ريح النبوة" و بوي نبوت را استشمام ميكردم .
"و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزل الوحي عليه (ص)" و من صداي ناله شيطان را وقتي كه وحي بر پيامبراكرم (ص) نازل شد شنيدم، "فقلت يا رسول الله ما هذه الرنة ؟" گفتم اي رسول خدا اين صداي ناله چه بود؟
پيامبر(ص) فرمود: "هذا الشيطان قد أيس من عبادته" اين صداي ناله شيطان بود و مأيوس شد از اين كه مردم او را پرستش كنند - زيرا با گرويدن مردم به اسلام از پرستش و اطاعت شيطان دور ميشوند - "انك تسمع ما اسمع، و تري ما اري" پيامبر فرمود: تو ميشنوي آنچه را من ميشنوم، و ميبيني آنچه را كه من ميبينم، "الا انك لست بنبي ولكنك وزير" منتها تو پيغمبر نيستي بلكه وزير و كمك من هستي "و انك لعلي خير" و تو همواره در خير و خوبي هستي .
"و لقد كنت معه (ص)" حضرت علي (ع) ميفرمايد: من با پيغمبراكرم (ص) بودم "لما اتاه الملا من قريش فقالوا له : يا محمد انك قد ادعيت عظيما لم يدعه آباؤك و لا احد من بيتك" وقتي كه يك دسته از قريش به نزد او آمدند و به پيامبر(ص) گفتند: اي محمد تو ادعا كرده اي يك امر بزرگي را، كه پدران تو و هيچ يك از اهل بيت تو چنين ادعايي نداشتند "و نحن نساءلك امرا ان انت اجبتنا اليه و أريتناه علمنا انك نبي و رسول و ان لم تفعل علمنا انك ساحر كذاب" ما از تو ميخواهيم يك كاري را كه اگر آن كار را انجام دادي و به ما نشان دادي، باور ميكنيم كه تو پيغمبر خدا و فرستاده او هستي ; و اگر انجام ندهي ميفهميم كه تو جادوگر و دروغگو هستي .
[=Century Gothic] "فقال (ص): و ما تسألون ؟":Sham::Sham:
پيامبر فرمودند چه ميخواهيد؟ "قالوا: تدعو لنا هذه الشجرة حتي تنقلع بعروقها و تقف بين يديك" گفتند خواسته ما اين است كه بخواني اين درخت را كه با ريشه از جا كنده شود و در مقابل شما بايستد.:Sham:
"فقال (ص): ان الله علي كل شئ قدير" پيغمبر فرمود خدا بر هر كاري قدرت دارد.
اينها با تقاضاي معجزه كار خدايي از پيامبر خواستند و ايشان فرمود خداوند بر هر چيزي قدرت دارد.
"فان فعل الله لكم ذلك أتؤمنون و تشهدون بالحق ؟"
پيامبر از آنها اقرار ميگيرد اگر چنانچه اين كار خدايي براي شما انجام شد ايمان ميآوريد و به حق شهادت ميدهيد؟
"قالوا: نعم" گفتند بله، "قال : فاني سأريكم ما تطلبون و اني لاعلم انكم لاتفيئون الي خير" من اين كار را انجام ميدهم ولي ميدانم كه شما بازگشت به خوبي نخواهيد داشت . :Sham:
بعد پيامبر آينده بعضي از آنها را خبر داد و فرمود: "و ان فيكم من يطرح في القليب" در بين شما كساني هستند كه كشته ميشوند و جسدشان در چاه ميافتد.
در جنگ بدر كه هفتاد تن از مشركين كشته شدند، جسد آنها را در چاه انداختند. "و من يحزب الاحزاب" و بعضي از شما هستيد كه دستجاتي را جمع ميكنيد و به جنگ من ميآييد.
در اينجا پيامبر(ص) به جنگ احزاب يا خندق اشاره ميكنند كه در آن جنگ حزبهاي مختلف به مقابله با مسلمانان پرداختند.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]"ثم قال (ص): يا ايتها الشجرة ان كنت تؤمنين بالله و اليوم الاخر و تعلمين اني رسول الله" بعد پيامبر فرمود:اي درخت اگر تو به خدا و روز آخر ايمان داري و ميداني كه من فرستاده خدا هستم "فانقلعي بعروقك حتي تقفي بين يدي باذن الله" ريشه كن شو و بيا در جلوي من به فرمان خدا بايست .:Sham::Sham:
در اينجا حضرت علي (ع) ميفرمايد: "و الذي بعثه بالحق لانقلعت بعروقها و جاءت و لها دوي شديد و قصف كقصف اجنحة الطير" قسم به آن خدايي كه پيغمبر را به حق فرستاد، درخت از جا با ريشه هايش كنده شد و به طرف پيغمبر آمد در حالي كه صوت و صداي شديدي داشت - "قصف" صدايي را گويند كه شكننده است، مثل آن صدايي كه از به هم خوردن بالهاي مرغ بلند ميشود - "حتي وقفت بين يدي رسول الله (ص) مرفرفة" - به پهن كردن بالهاي حيوانات "رفرف" ميگويند - و درخت جلوي پيامبر ايستاد و شاخه هايش را پهن كرد.:Sham:
"و القت بغصنها الاعلي علي رسول الله (ص) و ببعض اغصانها علي منكبي و كنت عن يمينه"درخت شاخه بالايش را بر روي پيامبر قرار داد و بعضي از شاخه هايش را روي شانه من قرار داد، در حالي كه من طرف راست پيامبراكرم (ص) بودم "فلما نظر القوم الي ذلك قالوا علوا و استكبارا: فمرها فليأتك نصفها و يبقي نصفها" وقتي كه مردم قريش چنين معجزه اي را ديدند به پيامبر(ص) گفتند، اما نه از روي تسليم بلكه از روي برتري جويي و تكبر، دستور بده اين درخت نصفش به طرف تو بيايد و نصف آن سر جايش بماند.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic]"فامرها بذلك"پس پيغمبراكرم (ص) همين طور كه اينها ميخواستند به درخت فرمان داد. "فاقبل اليه نصفها كاعجب اقبال و اشده دويا" پس نصف درخت اقبال كرد به طرف پيغمبراكرم (ص) با عجيب ترين اقبال و شديدترين صدا; "فكادت تلتف برسول الله (ص)" پس ميخواست خود را به دور او بپيچد و او را احاطه كند. :Sham:
"فقالوا كفرا و عتوا: فمر هذا النصف فليرجع الي نصفه كما كان" باز مشركين از روي كفر و سركشي گفتند: اين نصف را كه آمد به طرف شما فرمان بده بچسبد به آن نصف همان گونه كه بود.
وقتي دل انسان سرسخت و سياه شد، هرچه آيت حق را بيشتر مشاهده كندسرسخت تر ميشود; خدا نكند انسان گرفتار تعصب شود كه هر حقي را توجيه ميكند و خودش را براي باطل خودش قانع ميكند. "فأمره (ص) فرجع" پيغمبراكرم (ص) فرمان داد نصف درخت سر جايش برگشت و يك درخت كامل شد.:Sham:
مقصود پيامبر اتمام حجت بر مشركين بود.(1) "فقلت انا: لا اله الا الله فاني اول مؤمن بك يا رسول الله" حضرت ميفرمايد در اين هنگام من گفتم : نيست معبودي جز خدا، پس من اولين ايمان آورنده به شما هستم اي پيامبرخدا. مقصود اين است كه در اين داستان من اولين مؤمن به پيامبر(ص) هستم وگرنه حضرت امير(ع) پيش از اين داستان ايمان آورده بودند.
"و اول من اقر بأن الشجرة فعلت ما فعلت بامر الله تعالي تصديقا بنبوتك و اجلالا لكلمتك" و من اول كسي هستم كه اقرار ميكنم كه اين درخت كاري را كه انجام داد به امر خدا اين كار را كرد، براي اقرار به نبوت شما و اين كه بزرگ بشمارد فرمان شما را. "فقال القوم كلهم : بل ساحر كذاب ! عجيب السحر خفيف فيه"ولي كفار گفتند: اين پيغمبر نيست بلكه جادوگر و دروغگوست و سحرش هم سحر عجيب و رواني است . "و هل يصدقك في امرك الا مثل هذا؟! - يعنونني -" بعد با بي اعتنايي اشاره به حضرت علي (ع) كردند و به پيامبراكرم (ص)گفتند: آيا كسي تو را تصديق ميكند در اين گفته اي كه داري جز اين شخص ؟!
[=Century Gothic]
حضرت در اينجا ميفرمايد: قصد آنها از اين گفته من بودم .
بعد حضرت خصوصياتي را از خودشان بيان ميكنند:
1 - "و اني لمن قوم لاتأخذهم في الله لومة لائم" همانا من از مردمي هستم كه هيچ وقت ملامت ملامت كنندگان در راه خدا مانع كارشان نمي شود.
بسياري از مردم هستند كه براي گفتن حقي يا عمل كردن به حقي تحت تأثير عواملي نظير جو و تبليغات و حفظ مقام و موقعيت قرار ميگيرند، جرأت نمي كنند به تنهايي در راه حق بروند.
در صورتي كه اگر راهي را انسان تشخيص داد كه حق است هرچند تمام كائنات با او مخالف باشند بايد نترسد و راه حق را برود.
حضرت علي (ع) در جاي ديگر نهج البلاغه ميفرمايد: "لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة اهله"(2) در راه حق و هدايت براي اين كه اهلش كم است وحشت نكنيد.
لذا تنها حضرت علي (ع) در آنجا ايمان آورد با اين كه همه مشركين مخالفت كردند.
2 - "سيماهم سيما الصديقين، و كلامهم كلام الابرار" من از كساني هستم كه روي و ظاهرشان ظاهر مردمان راستين است، و سخنشان سخن مردان نيك است .
3 - "عمار الليل و منار النهار" مرداني كه شبها را آباد ميكنند با نماز شب و وسيله نور در روزند.
در روز راهنماي مردم هستند و در شب با خدا راز و نياز دارند.
4 - "متمسكون بحبل القرآن" چنگ ميزنند به ريسمان قرآن .
5 - "يحيون سنن الله و سنن رسوله" سنتهاي خدا و سنتهاي رسول خدا(ص) را احيا ميكنند.
6 - "لايستكبرون و لا يعلون" اهل تكبر و علو و برتري نيستند.
7 - "و لايغلون و لايفسدون" در حق و يا در بيت المال خيانت نمي كنند و اهل فساد نيستند.
8 - "قلوبهم في الجنان و اجسادهم في العمل" دلشان در بهشت است و جسم آنها در كار و مشقت و رنج - دنيا - است . اين نمونه اي بود از سنخ معجزاتي كه پيامبراكرم (ص) داشت .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1] هدف آوردن معجزه روشن نمودن حق است ; و پس از روشن شدن آن، براي افرادي كه زمينه فلاح و رستگاري در آنان از بين نرفته باشد، معجزه وسيله گرويدن آنها به حق و ايمان آوردنشان ميشود، ولي نسبت به كساني كه دلشان سخت شده و زمينه حق جويي و گرايش به حق را از بين برده باشند اتمام حجت است .
[2] نهج البلاغه عبده، خطبه 201