خداشناسی و توحید در کلام سرخیل عارفان جهان

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خداشناسی و توحید در کلام سرخیل عارفان جهان

سلام
نهج البلاغه را می توان اقیانوس عظیمی دانست که مملو از گوهرهای معرفت است . بهترین این گوهرها گوهر شناخت خدای متعال است چون موضوع آن اشرف حقایق است .
از این به بعد به حول و قوه الهی و به مدد روح قدسی امیر مومنان علیه السلام کلمات درخشان ایشان را در توحید و خداشناسی تقدیم خواهیم کرد .

الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون
ستایش خدایی را که ستایشگران به بلندای مدح و ستایشش نمی رسند

و لا یحصی نعمائه العادون
و نعمتهایش را شمارندگان ( نمی توانند ) برشمارند

ولا یودی حقه المجتهدون
و تلاشگران ( درگاهش) حقش را نمی توانند ادا کنند

الذی لا یدرکه بعد الهمم
کسی که منتهای همتها نمی تواند به ادراک او برسد

و لا یناله غوص الفطن
و تعمق اندیشه های ظریف نمی تواند بدو نائل شود

الذی لیس لصفته حد محدود
کسی که برای صفت او حدی معین نیست ( صفتش عین ذاتش است و بی
منتهاست )

و لا نعت موجود
و نه ستایشی ( که در کلام حقیقتا ) بتوان یافت

و لا وقت معدود
و نه زمانی که بتوان به شماره آورد

و لا اجل ممدود
و نه فرصتی که استمرار یابد

فطر الخلایق بقدرته
آفریده ها را با قدرتش پدید آورد

و نشر الریاح برحمته
و بادهای ( عنایت و لطف ) را به رحمت خود منتشر ساخت

و وتد بالصخور میدان ارضه
و با صخره های ( بزرگان ) عرصه ( زندگی اهل ) زمین را محکم ساخت

اول الدین معرفته
آغاز دین شناخت او(خدا)ست

و کمال معرفته التصدیق به
کمال معرفت خدا تصدیق تام و تمام خداست

و کمال التصدیق به توحیده
کمال تصدیق خدا یگانه دانستن اوست

و کمال توحیده الاخلاص له
و کمال یگانه دانستن خداوند خالص نمودن خود برای اوست

و کمال الاخلاص نفی الصفات عنه
و کمال اخلاص نفی صفات ( مفهومی ) از اوست

لشهاده کل صفه انها غیر الموصوف
بخاطر اینکه هر صفتی گواهی می دهد که غیر موصوف است ( چون عین خارجی امر واحد است و صفت مفهومی ، انتزاع عقلی و ذهنی است )

و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه
و گواهی هر موصوفی ( حقیقت خارجی ) بر اینکه او غیر صفت ( مفهوم انتزاعی ذهنی ) است

فمن وصف الله فقد قرنه
پس کسی که خدا را ( به توصیف مفهومی ) وصف کرد برایش قرین ساخته

و من قرنه فقد ثناه
و کسی برای خدا قرین بسازد او را دو انگاشته

و من ثناه فقد جزاه
و کسی که خدا را دو انگارد او را دارای جزء دانسته

و من جزاه فقد جهله
و هرکس خدا را دارای جزء بپندارد جاهل به اوست

و من جهله فقد اشار الیه
و هرکس جاهل بدو باشد ( بعنوان امر محدودی ) به اوشاره می کند ( در حالیکه ذات لایتناهی قابل اشاره نیست )

و من اشار الیه فقد حده
هرکس به او اشاره کند برایش حد و اندازه قرار داده است

و من حده فقد عده
و هرکس برای خدا حدی قائل شود اورا متعدد کرده است

و من قال فیم فقد ضمنه
و کسی که بگوید خدا در چیست اورا در ضمن اشیاء فرض کرده

و من قال علام ؟ فقد اخلی منه
و کسی که بگوید خدا بر چیست ؟ پس ( اشیاء را) از او خالی نموده است

کائن لا عن حدث
بودنی است نه از ناحیه پدید آمدن

موجود لا عن عدم
هستی است که از عدم نیامده

مع کل شی لا بمزایله
باهر چیزی هست بدون آنکه از آن زایل شود

فاعل لا بمعنی الحرکات و الآله
فاعلی است نه به معنای حرکت دادن ( اعضاء و جوارح ) و داشتن آلتی ( برای انجام کار )

بصیر اذ لا منظور الیه من خلقه
بینایی است هنگامی که نگاه شده ای ( به چشم ) از خلقش برایش نیست

متوحد اذلا سکن یستانس به و لا یستوحش لفقده
یگانه ای است هنگامی که تکیه گاهی نبود تا بدان انس گیرد یا از نبودش به وحشت افتد ( قائم به ذات است )

خطبه اول نهج البلاغه

ادامه دارد ان شاء الله
والحمد لله

الحمد لله الذی علم خفیات الامور
ستایش خدایی را که امور نهانی را می داند

و دلت علیه اعلام الظهور
و پرچمهای ظهور و تجلی به او راهنمایی می کند

وامتنع علی عین البصیر
و مشاهده اش بر چشم بینا ممتنع است

فلا عین من لم یره تنکره
پس نه چشم کسی که اورا ندیده انکارش می کند

و لا قلب من اثبته یبصره
و نه قلب (عقل) آن کس که او را ثابت نموده اورا می بیند

سبق فی العلو فلا شی اعلی منه
در برتری سبقت دارد پس چیزی برتر از او نیست

و قرب فی الدنو فلا شی اقرب منه
در نزدیکی قریب گشت پس چیزی نزدیکتر از او نیست

فلا استعلائه باعده عن شی من خلقه
پس نه بلند مرتبگی اش او را از آفریده اش دور ساخته

و لا قربه ساواهم فی المکان به
و نه نزدیکی اش آفریدگان را در مقام و مرتبه با او همسان ساخته است

لم یطلع العقول علی تحدید صفته
نه عقل بر اندازه گیری صفتش قادر است

و لم یحجبها عن واجب معرفته
و نه از مقدار واجب شناخت او محجوب است

فهو الذی الذی تشهد له اعلام الوجود
پس او آنست که پرچمهای هستی برایش گواهی می دهند

خطبه 49 نهج البلاغه

ادامه دارد ان شاء الله
والحمد لله

الحمد لله الذی لم تسبق له حال حالا
ستایش خدایی را که برای او ( و نه برای ما ) ، حالی بر حال دیگر سبقت ندارد

فیکون اولا قبل این یکون آخرا
پس اول است قبل از اینکه آخر باشد

و یکون ظاهرا قبل ان یکون باطنا
و ظاهر است قبل از اینکه باطن باشد ( نسبتش به این حالات یکی است )

کل مسمی بالوحده غیره قلیل
هر آنچه غیر او که به یگانگی موسوم است ناچیز است ( سعه مطلق وجودی ندارد )

و کل عزیز غیره ذلیل
و هر عزیزی غیر او ذلیل است ( چون عزتش اصالت ندارد )

و کل قوی غیره ضعیف
و هر قوی غیر از او ضعیف است ( چون از خود قوتی ندارد )

و کل مالک غیره مملوک
و هر مالکی غیر او مملوک نیز هست ( تنها اوست که مالک غیر مملوک است )

و کل عالم غیره متعلم
و هر دانایی غیر او شاگرد است ( علمش را از دیگری گرفته اما خدا علمش ذاتی است )

و کل قادر غیره یقدر و یعجز
و هر توانایی غیر او توانا و عاجز است ( یعنی تواناییش نسبی است اما خدا قادر مطلق است )

و کل سمیع غیره یصم عن لطیف الاصوات و یصمه کبیرها و یذهب عنه ما بعد عنها
و هر شنونده ای از شنیدن صداهای لطیف ناتوان است و صداهای بسیار بلند هم اورا کر می کند و صداهای دور را نیز نمی شنود ( اما خدا شنوای همه صداها است )

و کل بصیر غیره یعمی عن خفی الالوان و لطیف الاجسام
و هر بینایی غیر او از دیدن رنگهای نهان و اجسام نامرئی ناتوان است

و کل ظاهر غیره غیر باطن
هر ظاهری غیر او دیگر باطن نیست

و کل باطن غیره غیر ظاهر ....
و هر باطنی غیر او دیگر ظاهر نیست ( اما او هم ظاهر است و هم باطن )

لم یحلل فی الاشیاء فیقال هو کائن
در اشیاء حلول نکرده تا گفته شود بود شد

و لم ینا منها فیقال هو منها بائن
و از آنها کناره نگرفته که گفته شود از آنها جداست

خطبه 64 نهج البلاغه
ادامه دارد ان شاء الله
والحمد لله

الحمد لله المعروف من غیر رویه
ستایش خدایی را که بدون دیدن شناخته شده است ( به آیات و مظاهرش )

والخالق من غیر رویه
و خالقی که بدون تفکر و اندیشه خلق می کند

الذی لم یزل قائما اذ لا سما ء ذات ابراج ....
خدایی که همیشه برپا بوده است هنگامی که آسمان دارای برجی نبود ..

نهج البلاغه خطبه 89
والحمد لله

حامد;133763 نوشت:
الحمد لله المعروف من یر رویه
ستایش خدایی را که بدون دیدن شناخته شده است ( به آیات و مظاهرش )
والخالق من غیر رویه
و خالقی که بدون تفکر و اندیشه خلق می کند
الذی لم یزل قائما اذ لا سما ء ذات ابراج ....
خدایی که همیشه برپا بوده است هنگامی که آسمان دارای برجی نبود ..
نهج البلاغه خطبه 89
والحمد لله

با سلام و تشکر از جناب حامد عزیز:Gol:

بخاطر ایجاد چنین پست قابل استفاده ای، که الحق جا دارد بگوییم: دوستان و کاربران عزیز بیش از اینها می توانند فضای سایت را با استفاده از معارف غنی نهج البلاغه و کلام حضرت امیر (ع) عطرآگین کنند، خصوصاً اینکه ماه رمضان و شبهای قدر ایام ضربت خوردن و شهادت حضرت مولا نزدیک است.

علاوه بر این؛ دوستان توجه داشته باشند، بسیاری از مطالبی که در عبارات عمیق حضرت (ع) در این خطبه آمده پاسخ به سؤالاتی است که در تایپیک زیر در جریان است. (به شرط دقت و تأمل)

http://www.askdin.com/showthread.php?t=13336&p=133831

بعنوان نمونه فرازهایی که می فرماید:

حامد;133763 نوشت:

الذی لیس لصفته حد محدود؛ کسی که برای صفت او حدی معین نیست ( صفتش عین ذاتش است و بی منتهاست )

و لا وقت معدود؛ و نه زمانی که بتوان به شماره آورد

فطر الخلایق بقدرته؛ آفریده ها را با قدرتش پدید آورد

و من حده فقد عده ؛و هرکس برای خدا حدی قائل شود اورا متعدد کرده است

و من قال فیم فقد ضمنه؛ و کسی که بگوید خدا در چیست اورا در ضمن اشیاء فرض کرده

و من قال علام ؟ فقد اخلی منه؛و کسی که بگوید خدا بر چیست ؟ پس ( اشیاء را) از او خالی نموده است

کائن لا عن حدث؛بودنی است نه از ناحیه پدید آمدن

موجود لا عن عدم؛هستی است که از عدم نیامده

مع کل شی لا بمزایله؛باهر چیزی هست بدون آنکه از آن زایل شود

متوحد اذلا سکن یستانس به و لا یستوحش لفقده؛ یگانه ای است هنگامی که تکیه گاهی نبود تا بدان انس گیرد یا از نبودش به وحشت افتد ( قائم به ذات است)

فلا استعلائه باعده عن شی من خلقه؛پس نه بلند مرتبگی اش او را از آفریده اش دور ساخته

و لا قربه ساواهم فی المکان به ؛و نه نزدیکی اش آفریدگان را در مقام و مرتبه با او همسان ساخته است

لم یطلع العقول علی تحدید صفته؛نه عقل بر اندازه گیری صفتش قادر است

فیکون اولا قبل این یکون آخرا؛پس اول است قبل از اینکه آخر باشد

و یکون ظاهرا قبل ان یکون باطنا؛و ظاهر است قبل از اینکه باطن باشد ( نسبتش به این حالات یکی است )

کل مسمی بالوحده غیره قلیل ؛هر آنچه غیر او که به یگانگی موسوم است ناچیز است ( سعه مطلق وجودی ندارد )

و کل عزیز غیره ذلیل ؛و هر عزیزی غیر او ذلیل است ( چون عزتش اصالت ندارد )

و کل قوی غیره ضعیف؛و هر قوی غیر از او ضعیف است ( چون از خود قوتی ندارد )

و کل مالک غیره مملوک؛و هر مالکی غیر او مملوک نیز هست ( تنها اوست که مالک غیر مملوک است)

الحمد لله المعروف من یر رویه؛ستایش خدایی را که بدون دیدن شناخته شده است ( به آیات و مظاهرش )

والخالق من غیر رویه ؛و خالقی که بدون تفکر و اندیشه خلق می کند

الذی لم یزل قائما اذ لا سما ء ذات ابراج ....؛خدایی که همیشه برپا بوده است هنگامی که آسمان دارای برجی نبود ...

ملتمس دعا ...:Gol:

الاول الذی لم یکن له قبل فیکون شی قبله

اولی که قبل ندارد تا چیزی قبل او باشد


والآخر الذی لیس بعده فیکون شی بعده

آخری که بعدی ندارد تا چیزی بعد او باشد


والرادع اناسی الابصار عن ان تناله او تدرکه

(حقیقتش) مانع از آنست که چشم انسانها به او برسد یا درکش کند


مااختلف علیه دهرفیختلف منه الحال

روزگار بر او متغییر نمی شود تا حالش دگرگون شود ( محاط دهر نیست بلکه محیط بدان است )


ولا کان فی مکان فیجوز علیه الانتقال

و در مکان خاصی نیست که انتقال برایش ممکن باشد


نهج البلاغه خطبه 90

والحمد لله

الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه
ستایش خدایی را که تجلی کننده است مر خلق را به خلقش

والظاهر لقلوبهم بحجته
و آشکار است برای قلب عباد به حجت ( وجود ) خود

خلق الخلق من غیر رویه
آفریدگان را بدون تفکر و اندیشه آفرید

اذکانت الرویات لا تلیق الا بذوی الضمائر
چون تفکر شایسته نیست مگر برای کسی که ضمیر ( ذهن ) دارد

و لیس بذی ضمیر فی نفسه
در حالیکه خدا ضمیری ندارد

خرق علمه باطن غیب السترات
علمش درون نهان پوشیده ها را می شکافد

و احاط بغموض عقاید السریرات
و بر عمق باورهای درونی محیط است

نهج البلاغه خطبه 107

والحمد لله

کل شی خاشع له
هرچیزی در مقابل او خاشع است

و کل شی قائم به
و هرچیزی به او قائم است ( به او هست )

غنی کل فقیر
بی نیازی هر فقیری است ( دارایی هرکسی از اوست )

و عز کل ذلیل
و عزت هر ذلیلی است

و قوه کل ضعیف
و توانایی هر ضعیفی است ( به او توانا هستند )

و مفزع کل ملهوف
و پناه هر نیازمند بیچاره است

نهج البلاغه خطبه 108
والحمد لله

الحمد لله الدال علی وجوده بخلقه
ستایش خدایی را که با خلقش بر وجود خویش دلالت فرمود

و بمحدث خلقه علی ازلیته
و با حادث بودن خلقش بر ازلیت خود راهنمایی کرد

و باشتباههم علی ان لا شبه له
و با شبیه بودن آنها به یکدیگر بر نداشتن شبیه برای خودش

لا تستلمه المشاعر
مشاعر انسان اورا درک نمی کند

ولا تحجبه السواتر
ساترها او را نمی پوشانند ( چون سواتر مظاهر اویند )

لافتراق الصانع والمصنوع والحاد والمحدود والرب والمربوب
(همه اینها) بخاطر آنستکه صانع و مصنوع ، حاد و محدود ، رب و مربوب با هم ( جهت ) فرقی دارند

الاحد بل تاویل عدد
یگانه است اما نه یگانه عددی ( که او یکی در میان یک های دیگر باشد بلکه یگانه محیط وشامل است )

والخالق لا بمعنی حرکه و نصب
خالق است اما نه به این معنا که با حرکت و زحمت خلق کند

والسمیع لا باداه
شنواست اما نه بوسیله ابزار ( شنوایی )

والبصیر لا بتفریق آله
بیناست نه با بکار بردن آلت بینایی

والشاهد لا بمماسه
شاهد است نه لمس و حس اشیاء

والبائن لا بترخی المسافه
جداست اما نه با فاصله گرفتن به مسافت

والظاهر لا برویه
آشکار است نه به اینکه با چشم اورا ببینند

والباطن لا بلطافه
نهان است نه فرورفتن در اشیاء

بان من الاشیاء بالقهر لها والقدره علیها
از اشیاء جداست به اینکه قاهر و قادر بر آنهاست

و بانت الاشیاء منه بالخضوع له وارجوع الیه
و اشیاء از او جدایند به اینکه خاضع در برابر او و راجع بسویش می باشند

.... عالم اذ لا معلوم
عالم بود هنگامی که معلومی نبود

ورب اذ لا مربوب
پروردگار بود هنگامی که مربوبی نبود

وقادر اذ لا مقدور
و قادر بود هنگامی که مقدوری نبود ( یعنی همه این اوصاف در ذاتش است )

نهج البلاغه خطبه 151
والحمد لله

الحمد لله الذی انحسرت الاوصاف عن کنه معرفته
ستایش خدایی را که توصیف او ، از بیان کنه معرفتش عاجز است

و ردعت العقول فلم تجد مساغا الی بلوغ غایه ملکوته
و عقول را منع ساخته از اینکه به منتهای ملکوتش راه یابد

هوالله الحق المبین
او خدای حق آشکار است

احق و ابین مما تری العیون
ثابت تر و روشنتر از آنست که چشمها اورا ببینند ( از شدت ظهور دیده نمی شود )

لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبها
عقول با محدود ساختنش نمی توانند به درک او برسند تا اینکه به چیزی تشبیه شود

و لم تقع علیه الاوهام بتقدیر فیکون ممثلا
و اوهام با اندازه گیری به درک او نائل نمی شوند تا به چیزی مثال آورده شود

خلق الخلق علی غیر تمثیل و لا مشوره مشیر و لا معونه معین
خلق را بدون شبیه سازی و مشورت با مشاور و کمک یاریگری آفرید

فتم خلقه بامره و اذعن لطاعته فاجاب و لم یدافع وانقاد و لم ینازع
پس آفریده اش به امر ( تکوینی ) او کامل شد و به طاعت او اذعان کرد و اجابت کرد و رد نکرد و منقاد شد و با خالقش منازعه ننمود

نهج البلاغه خطبه 154
والحمد لله

الحمد لله الذی جعل الحمد مفتاحا لذکره و سببا لمزید من فضله و دلیلا علی آلائه و عظمته
ستایش خدایی را که حمد و ستایش را کلید ذکر خود و سبب افزایش فضلش و دلیلی بر نعمتها و عظمت خود قرار داد
خطبه 156

امره قضاء و حکمه و رضاه امان و رحمه یقضی بعلم و یعفو بحلم
امر او قطعی و از روی حکمت و خشنودیش موجب امان و رحمت است با علم قضاوت می کند و با بردباری در می گذرد
خطبه 159
والحمد لله

الحمد لله خالق العباد و ساطح المهاد و مسیل الوهاد و مخصب النجاد
ستایش خدایی را که آفریننده بندگان و گستراننده جایگاههای آرامش ( آنها ) و آورنده سیل در زمینهای سخت و آبادگر بلندی هاست



لیس لاولیته ابتداء
برای اولیت او ابتدایی است



و لا لازلیته انقضاء
و برای ازلیت او پایانی نیست



هوالاول و لم یزل
او همیشه اول بوده است



و الباقی بلا اجل
و تا بی نهایت باقی است



خرت له الجباه
پیشانی ها برایش به خاک می افتد



و وحدته الشفاه
و زبانها اورا به یگانگی می ستایند



حد الاشیاء عند خلقه لها ابانه له من شبهها
اشیاء را در هنگام خلقت محدود ساخت تا آشکار سازد آنها شبیه خواهند داشت



لا تقدره الاوهام بالحدود و الحرکات و لا بالجوارح والادوات
اوهام با تعین حدو حرکت یا تصور اعضاء و جوارح و آلات عادی نمی تواند آنرا اندازه گیرد



لا یقال له متی و لا یضرب له امد بحتی
درباره او کی گفته نمی شود و برایش با "تا زمانی که" نهایت زمانی تعیین نمی شود



الظاهر لا یقال مما ؟
ظاهراست لذا درباره اش از کجا گفته نمی شود



والباطن لا یقال فیم ؟
و نهان است و درباره اشت در کجا گفته نمی شود



لا شبح فیقتصی
شبحی ندارد تا پایان یابد



و لا محجوب فیحوی
محجوب نیست تا آشکار شود



لم یقرب بالاشیاء بالتصاق
با چسبیدن به اشیاء نزدیک نیست



و لم یبعد عنها بافتراق
و با جدایی از آنها دور نیست



و لا یخفی علیه عباده شخوص لحظه..

بندگانش از او مخفی نیستند



قبل کل غایه و مده و کل احصاء و عده

قبل از هر نهایت و مدتی است و پیش از هر شمارش و تعدادی ( نه ابتدای زمانی دارد و معدودی از معدودات



تعالی عما ینحله المحددون من صفات الاقدار و نهایات الاقطار و تاثل المساکن و تمکن الاماکن

برتر از آن چیزی است که محدود کنندگانش در اندازه صفات محدود می کنند وو



فالحد لخلقه مضروب و الی غیره منسوب

پس حد برای مخلوق اوست و (حد)به غیر او تعالی منسوب است



نهج البلاغه خطبه 162
والحمدلله

موضوع قفل شده است