آیا صداقت امری نسبی است؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا صداقت امری نسبی است؟

سلام، خسته نباشید
راستش هر چی گشتم نه تنها جوابمو پیدا نکردم که حتی سوالمم نبود.
یه جایی خواندم صداقت امری نسبی است و با توجه به هدفی که دنبال میشود میتوان تعیین کرد که در مورد فلان کار صداقت بجا بوده یا نه، در توضیح آن هم آمده بود : سربازان هیتلر با صداقت در کنار هیتلر جنگیدند اما با چه هدفی و چه قیمتی؟ طبق این دیدگاه هر کس هر هدفی که دارد را دنبال کرده برایش یک توجیه هم ردیف میکند به همین راحتی. در ضم شکل ظاهری اهداف هم که بیانگر نیت خیر فاعل نیستند.

[="darkgreen"]سلام دوست عزیز
اگر منظور شما از صداقت همان راستگو بودن است باید بگم خود صداقت نسبی نیست بلکه حسن وقبح آن نسبی است
به عنوان مثال مثلا در جایی که نجات مومنی بستگی به این دارد که شما دروغ بگویید دراینجا راست گفتن شما نسبی نیست به این صورت که در جایی راست باشد و در جایی دروغ بلکه آن چیز که تغییر می کند خوبی یا بدی صدق است پس درمثال ذکر شده صداقت همان صداقت است ولی زشت و قبیح است
[/]

حمیده1;131671 نوشت:
سلام، خسته نباشید راستش هر چی گشتم نه تنها جوابمو پیدا نکردم که حتی سوالمم نبود. یه جایی خواندم صداقت امری نسبی است و با توجه به هدفی که دنبال میشود میتوان تعیین کرد که در مورد فلان کار صداقت بجا بوده یا نه،

سلام و درود بر حمیده عزیز

الان شما دو موضوع را مطرح کردید

صداقتی که معیار من و شماست در اخلاق بر اساس اخلاق اسلامی استوار است.

یعنی معیارهائی که در اسلام برای اخلاق توصیف شده را در مورد صداقت باید در نظر بگیریم.

در اسلام اخلاقیات مطلق توصیف شده یعنی در هر شرایطی لازم و ضروری است اخلاقیات را در نظر بگیریم.

اخلاق بر اساس شرایط احکام متفاوتی دارد مثلا
در زمان دفاع در برابر کفار اخلاق حکم میکند با محارب دین خدا و تهدید کننده نفوس مسلمین بجنگیم.

در زمان صلح نیز به همچنین بنا بر شرایطش حکم میکند و همه این احکام

محورهائی برای محک زدن و تعئین تکلیف دارند. مثلا آن حکم علی علیه السلام
آنچه را که بر خود میپسندی بر دیگران نیز بپسند و آنچراکه بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند.

این حکم
یک طراز است برای اینکه بدانیم در زمانیکه با مسلمین و اهل دیار و همسر خود حتی به هنگام سفر و صلح با کفار این طراز را باید در نظر داشته باشیم و بر اساس آن در مورد دیگران رفتار کنیم.

بخش دوم بحث شما در مورد اخلاق در بین اقوام دیگر است.

صداقت در میان نازیها با صداقت در میان مسلمین فرق میکند.

نازیها معیار اخلاقیشان برتریت قومیتی بود. یعنی اگر آلمانی بود همه چیز را حق دارد داشته باشد ولی اگر غیر ژرمن بود حیوان است و نژاد پست.

این با عیار دین اسلام خیلی فرق میکند . من باب نمونه

اگر وفاداری ای در ارتش نازی وجود داشته فرد نازی به نژاد خود احساس وفاداری داشته او به خودپرستی خود وفادار بوده.

ولی در اسلام صداقت بر اساس وفاداری به دین خداست و بر علیه خودخواهی.

بسم الله

یاحق

حمیده1;131671 نوشت:
سلام، خسته نباشید
راستش هر چی گشتم نه تنها جوابمو پیدا نکردم که حتی سوالمم نبود.
یه جایی خواندم صداقت امری نسبی است و با توجه به هدفی که دنبال میشود میتوان تعیین کرد که در مورد فلان کار صداقت بجا بوده یا نه، در توضیح آن هم آمده بود : سربازان هیتلر با صداقت در کنار هیتلر جنگیدند اما با چه هدفی و چه قیمتی؟ طبق این دیدگاه هر کس هر هدفی که دارد را دنبال کرده برایش یک توجیه هم ردیف میکند به همین راحتی. در ضم شکل ظاهری اهداف هم که بیانگر نیت خیر فاعل نیستند.

با سلام و تشکر از شما و پوزش از بابت تأخیر:Gol:

همچنین از مشارکت دوستان عزیز کمال تشکر را دارم.

سؤال شما شاخه ای از همان پرسش است که آیا اخلاق نسبی است یا مطلق؟ زیرا صداقت و دیگر فضائل اخلاقی از دایرۀ اخلاق خارج نیستند.

متفکران اسلامی در طول تاریخ، پاسخ های بسیاری به آن داده اند که در ادامه سعی می کنیم خیلی مختصر و موجز و با حذف مقدمات و مبانی بحث، و البته با رعایت تمرکز بر جهت سؤال شما پاسختان را ارائه کنیم:

از ديدگاه اسلام و انديشمندان ديني انسان نمي تواند قايل به اخلاق باشد و در عين حال اخلاق را متغير و نسبي بداند. يعني اخلاق از نظر اصول ثابت است. چه طور مي توان صداقت، خيرخواهي، امانت، شجاعت، استقامت، ايثار و از خودگذشتگي و فداکاري را معاني نسبي و محدود دانست و گفت اينها مربوط به زمان معين است و آن زمان که بگذرد از بين مي روند؟

اصول اخلاق، اصولي ثابت و فطري و مشترک ميان همه انسان ها در همه زمان ها است. البته استثنا هميشه وجود دارد و فروع اخلاقي گاهي تغيير مي کنند، يعني آن اصول ثابت در هر وضع جديد و متغيري قانون فرعي خاصي را به وجود مي آورد، اين به معناي نسبيت در اصول و ارزش ها نيست.(دقت کنید)

از اینرو، اصل راستگويي و صداقت، هيچ گاه حسن و زيبايي خود را از دست نمي دهد و از نظر وجدان و فطرت آدمی زشت نمي شود، ولي این خرد آدمي است که در شرايط خاصي مانند اينكه مال و جان مومني و یا ملتی مظلوم، در خطر هتك ظالم و یا ستمگرانی باشد و يا موجب افشاي اسرار نظام اسلامي شود و مانند آن، به دليل وجود مصلحت برتري به اين شخص اجازه نمي دهد که سخن راست بگويد، زيرا در چنين شرايطي امر دائر است ميان مصلحت راست گويي و مفسده هتك عرض، مال و جان مومن و یا مظلومان، كه به طور مسلم دفع مفسده هتك مومن قوي تر از جلب مصلحت راست گويي است.

يک چنين بازداري از اصل کار خير،(صداقت) به معني نفي حسن کار نيست، بلکه به معني جلوگيري از ستم ستمگران است که در کمين مظلومي نشسته و مي خواهند از کار نيک انساني، سوء استفاده کند.

در پایان، يادآور مي شويم که دروغ، حتي در اين شرايط نیز کار قبيح و نازيبائی است، ولي چون، انسان بر سر دو راهي انجام كار قبيح و قبيح تر قرار گرفته، عقل به (حکم اصل تزاحم) دندان روي جگر مي نهد، و دست انسان را براي دروغ گفتن باز مي گذارد و قبيحي را بر انجام قبيح ديگر مقدم مي دارد.

مانند نجات انساني از مرگ كه مستلزم انجام چند كار قبيح است، مانند اينكه درب و شيشه اي شكسته شود، كسي بدون اذن مالك، داخل ملك شخصي اش گردد و مانند آن. در اين زمينه نيز خرد آدمي ارتکاب اين اعمال قبيح را که از مقوله تجاوز به حدود ديگران است، براي هدف والاتري تجويز مي کند، ولي در عين حال هرگز نازيبايي آن را انکار نمي کند.(برای مطالعه بیشتر ر.ک: پایگاه پرسمان دانشجوئی، اخلاق و عرفان، مبحث نسبیت در اخلاق، با تغییر و تصرف)

موفق باشید ...:Gol:

حمیده1;131671 نوشت:
راستش هر چی گشتم نه تنها جوابمو پیدا نکردم که حتی سوالمم نبود.

سلام.
سئوال شما و جوابهای آن اینجاست:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=5866

حمیده1;131671 نوشت:
سلام، خسته نباشید
راستش هر چی گشتم نه تنها جوابمو پیدا نکردم که حتی سوالمم نبود.
یه جایی خواندم صداقت امری نسبی است و با توجه به هدفی که دنبال میشود میتوان تعیین کرد که در مورد فلان کار صداقت بجا بوده یا نه، در توضیح آن هم آمده بود : سربازان هیتلر با صداقت در کنار هیتلر جنگیدند اما با چه هدفی و چه قیمتی؟ طبق این دیدگاه هر کس هر هدفی که دارد را دنبال کرده برایش یک توجیه هم ردیف میکند به همین راحتی. در ضم شکل ظاهری اهداف هم که بیانگر نیت خیر فاعل نیستند.

باسمه تعالي،‌ سلام بر شما، دوستان و جناب صديق محترم، مطالبي را ارايه دادند، اما بنده نكته اي را در اين خصوص يادآور مي شوم كه نافي جواب دوستان نيست.
آنچه در مسأله نسبيت و اطلاق اخلاق، مطرح است اينكه، خوبي و بدي يك مفاهيمي هستند كه عقل آدمي از ملاكات واقعي احكام اخلاقي انتزاع مي كند، و آن فعل انسان و كمال اختياري اوست.
با توجه به اين مطلب بايد توجه داشت كه صداقت و صفات ديگر انساني با توجه به كمال واقعي انسان اگر رابطه اش مثبت باشد نيكو و خوب و اگر رابطه اش منفي باشد قبيح و بد است، اما يك نكته در اينجا حايز اهميت است و آن اينكه:
افعال و صفات اخلاقي به اعتبار اينكه در شرايط مختلف از انسان صادر مي شود، احكام مختلفي دارند، برخي از آنها مطلق يك حكم دارند و برخي احكام متفاوتي دارند و به اين اعتبار بعضي مطلقند و بعضي نسبي، پس چون صداقت (به معناي راستگويي، نه صفت راستي كه مطلقا خوب است) احكام مختلفي دارد، به اين اعتبار نسبي است، اما جنانچه دوست عزيز جناب صديق گفتند، مباني اخلاق، مانند عدالت و عبادت حضرت حق از اين جهت هم مطلق است. البته مطالب ديگري در تفكيك صفات و افعال قابل ذكر است كه تا همين حد در جواب شما كفايت مي كند.
موفق باشيد

[="royalblue"]سلام
به طور کلی باید همه ی اعمال خود را ارجاع بدهیم به دو گزاره: عدل خوب است و ظلم بد است. این گزاره ها مطلق هستند و حتی هیتلر هم این ها را قبول می کرد و پیش خود فکر می کرد جنگ افروزی علیه بشریت عین عدالت است. در واقع اخلاق چیزی غیر از تطابق صحیح با دو گزاره ی فوق نیست...
[/]

موضوع قفل شده است