حصر امامت درحضرت علی(ع)

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حصر امامت درحضرت علی(ع)

سلام
فخر رازی می گوید:حصردرآیه ولایت فقط مختص علی(ع) است است.ولذا شامل امامت ـامامان دیگر نمی شود.پس دیگران امام نیستند.
درمورد این شبهه چه استدلالی می توانیم داشته باشیم؟:Sham:

ارشاد;129388 نوشت:
سلام
فخر رازی می گوید:حصردرآیه ولایت فقط مختص علی(ع) است است.ولذا شامل امامت ـامامان دیگر نمی شود.پس دیگران امام نیستند.
درمورد این شبهه چه استدلالی می توانیم داشته باشیم؟:sham:

بسم رب الحسین علیه السلام

فخر رازی یک سنّی اشعری شافعی متعصب است که-حتی در تفسیر کبیر که در اواخر عمرش آن را نگاشته-سرسختانه بر عقائدش پافشاری نموده است.
او بارها در نصوص دال بر ولایت و امامت علوی تشکیک کرده است.
بسیاری از محققین این بافته‏های او را ناشی از تعصب شدید وی می‏دانند.
مطالب رازی را در این موارد«مرزبانان حماسه جاوید»چون آیة اللّه علامه میر حامد حسین هندی(ره)در عقبات الانوار و مرحوم علامه امینی در الغدیر و...به دائره نقد ریخته و بطلان عقائدش را ثابت کرده‏اند.

ارشاد;129388 نوشت:
سلام فخر رازی می گوید:حصردرآیه ولایت فقط مختص علی(ع) است است.ولذا شامل امامت ـامامان دیگر نمی شود.پس دیگران امام نیستند. درمورد این شبهه چه استدلالی می توانیم داشته باشیم؟

سلام
1- آیه شریفه در صدد بیان ولایت فعلیه است یعنی در صدد بیان ولایت کسانی است که زمان نزول آیه ، ولایت در آنها بالفعل بوده است لذا انحصار امامت در علی ع عملا مقید به عدم فعلیت ولایت سایر ائمه ع است
2- چون آیه در صدد تعیین صاحبان ولایت بر تمام امت در تمام ادوار و برای همه نسلهاست لذا باید با رحلت پیامبر ص و شهادت امیر مومنان علی ع این ولایت استمرار یابد لذا ولایت الهی در سایر ائمه ع که ولایتشان عین ولایت علی ع است ثابت می شود
والله اعلم
والحمد لله

ارشاد;129388 نوشت:
سلام فخر رازی می گوید:حصردرآیه ولایت فقط مختص علی(ع) است است.ولذا شامل امامت ـامامان دیگر نمی شود.پس دیگران امام نیستند. درمورد این شبهه چه استدلالی می توانیم داشته باشیم؟

سلام
من هر چه به کتاب فخر رازی نگاه کردم چنین مطلبی را که شما گفته اید در ان ندیدم
لطفا ادرس دهید !!! (البته اگر مطلبتان از این ادرس میباشد(التفسیر الکبیر 26/12 )اگر ادرس دیگری دارید بفرمایید چون چنین شبهه ای در انجا نیست!)
دوما فخر رازی عقیده خنده داری را در مورد( انما ) دارد و ان را از ادات حصر در این ایه نمیداند که شما با توجه به این نکته شبهه ای مطرح کرده اید
لطفا ادرس شبهه یتان را از کتاب خود فخر رازی بفرمایید تا بررسی شود!

ارشاد;129388 نوشت:
فخر رازی می گوید:حصردرآیه ولایت فقط مختص علی(ع) است است.ولذا شامل امامت ـامامان دیگر نمی شود.پس دیگران امام نیستند. درمورد این شبهه چه استدلالی می توانیم داشته باشیم؟


با سلام

مرحبا به ناصرنا

ایشان کافی است که ولایت و امامت مولا علی(ع) را قبول داشته باشند

ایا قبول دارند؟؟

اگر قبول دارند پس چرا اطاعت نکردند؟؟؟

چرا از کسانی که حق ایشان را ضایع کرده
وخلافت غصب کرده
و اتحاد مسلمین را برهم زده
و تفرقه ایجاد کردند
و........براعت نمی جویند؟؟؟
چرا باز هم بر عقاید باطل خود پافشاری می کنند؟؟؟
چرا باز خلفای جاهل و غاصب را خلیفه رسول خدا(ص) می دانند؟؟؟



از طرفی شیعه معتقد است که امام ؛
جانشین پیامبر،
معصوم از عصمت و خطا ،
نماینده و جانشین و برگزیده
و منتخب خداست

چنین کسی چون پیامبر دارای مقام عصمت است
و کذب از اعمال و رفتار و کردار چنین فردی به دور است
و قول و فعل و تقریر منتخب خدا حجت بر جمیع مسلمین است
و اطاعت از فرامین ایشان واجب

از طرف دیگر :
به اندازه کافی در روایات اسلامی حدیث معتبر بر وجود 12 امام بعد از نبی مکرم(ص) وارد است که جای شک و شبهه نیست

ارشاد;129388 نوشت:
سلام
فخر رازی می گوید:حصردرآیه ولایت فقط مختص علی(ع) است است.ولذا شامل امامت ـامامان دیگر نمی شود.پس دیگران امام نیستند.
درمورد این شبهه چه استدلالی می توانیم داشته باشیم؟:Sham:

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

شاید سهو شده باشد ....

این شبهه را ناصر بن عبدالله القفاری در " اصول مذهب الشیعه " ج 2 ص 824 - 825 بیان نموده است .

حال بد نیست پاسخ این شبهه را بخوانیم :

نقل قول:
امامت مقامي الاهي و نيابتي عام براي نبوت در هر زمان:

اين شبهه از پوچ‌ترين شبهات و اشكالات طرح شده پيرامون استدلال به آيه ولايت بر امامت امير المؤمنين عليه السلام است، که از شبهات قديمي است که قفاري آن را از محمود آلوسي در تفسير خود گدايي نموده و او نيز به نوبه خود از دهلوي متوفاى سال 1220هـ که در كتاب تحفه اثنا عشريه آورده اخذ کرده است. اما آنچه به خوبي روشن است اين که مانند اين‌گونه شبهات و تشكيك‌ها نمي‌تواند از قدرت و قوت استدلال به اين آيه شريفه بکاهد. در حالي که علماي ما براي اين شبهه پاسخ‌ها و رديّات بسياري بيان نموده‌اند.
حال ما مي‌توانيم از اين شبهه و بر اساس هر احتمالي که مطرح شود به چند وجه پاسخ دهيم، اعم از آن که اين حصر، حصري حقيقي باشد و يا حصري اضافي.
و قبل از آغاز به پاسخ اين شبهه شايسته است تا به موضوعي که در نهايت اهميت قرار دارد، اشاره کنيم؛ چرا که اين نکته در كشف مغالطه‌اي که در اين شبهه به کار گرفته تاثير آشکار و واضحي دارد؛ شبهه‌اي که نتيجه فهم نادرست و اشتباه از حقيقت، جوهره و روح امامت مي‌باشد.
همانا امامت از منظر شيعه که برگرفته از مجموعه‌اي از آيات و روايات مي‌باشد به منزله سفارت و رهبري الاهي براي امت اسلام در امور دين و دنياي آنان و نيابت عامه در امر نبوت مي‌باشد. امام با مقام و جايگاه ويژه‌اي که به عهده دارد مسؤليت مهم بيان شريعت و حفظ و دفاع از آن را به عهده دارد. از اين‌رو، پس از پايان دوران نبوت انبيا الاهي، هيچ‌گاه امت اسلام نمي‌تواند از اين مقام و جايگاه بي نياز گردد. نه اين که امامت شبيه به آنچه اهل سنت از اين واژه برداشت ‌کرده و مي‌فهمند، فقط خلافت و حكومتي سياسي باشد که در صدد سيطره و تسلط بر گُرده مردم باشد؛ از اين‌رو، بسياري از شبهات و اشكالات مخالفان شيعه که پيرامون امامت طرح گرديده است از اين برداشت خطا و تعريف مشوّش و به هم ريخته از مفهوم امامت شکل گرفته که از جمله آنها اشكالي است که اکنون ما در مقام پاسخ‌گويي به آن هستيم، امري که به زودي از لابلاي پاسخ به اين شبهه آشکار خواهد گرديد.
و امّا وجوه و تقريباتي که ممكن است در پاسخ به اين شبهه از آن استفاده گردد عبارت است از:

تقريب اول:

عدم توانايي معارضه مفهوم آيه با منطوق آيه:

در اين شكي نيست که كلمه «إنما» دلالت بر حصر دارد و اين مطلبي است که اهل لغت و عرف آن را پذيرفته و تسليم آن گرديده‌ و اصل در حصر نيز آن است که حصر حقيقي باشد([=&quot][90])و با ادله‌اي که از اقوال و آراء مفسران و رواياتي صحيحي که قبلاً بيان داشتيم اين نکته نيز ثابت شده که آيه «الَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»، در شأن امير المؤمنين علي عليه السلام نازل شده است و اوست که تنها مصداق اين آيه شريفه مي‌باشد؛ از اين‌رو ثابت مي‌شود که آن بزرگوار امام و وليّ بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله مي‌باشد و بدين شکل خلافت کساني که هم عصر با آن حضرت بوده و به عنوان صحابه رسول خدا شناخته شده بودند را منتفي مي‌گردد.
و منافاتي هم ميان دلالت اين آيه و امامت ائمه ديگر از اهل بيت عليهم السلام وجود ندارد؛ چرا که نفي امامت ديگر فرزندان امير المؤمنين عليه السلام ـ بنا بر حصر حقيقي ـ با استفاده از مفهوم [و نه لفظ و منطوق] كلمه «إنما» استفاده مي‌شود، چون همان‌گونه که لفظ «إنما» امامت را در امير المؤمنين عليه السلام محصور مي‌سازد، مفهوم آن نيز خلافت غير او را نيز منتفي مي‌سازد.
واژه «مفهوم گيري» نيز نزد علماي اصول به اين معنا است که با مدلول التزامي، معنايي را از وراي لفظ و نه از منطوق و ظاهر مستقيم لفظ استفاده کنيم. از اين‌رو، گاهي اوقات لفظ به ما معنايي را مي‌رساند که در ورا و ظاهر آن لفظ چنين معنايي وجود ندارد و گاهي نيز از ظاهر لفظ، معناي دومي استفاده مي‌کنيم که از خود لفظ چنين معنايي برداشت نمي‌شود، بلکه اين معنا ملازم با آن لفظ است.
پس هنگامي که متكلم در سخن خود به شخصي مي‌گويد: اگر زيد نزد تو آمد او را احترام کن! اين سخن دو معنا دارد، يک معنايي که از ظاهر و منطوق لفظ استفاده مي‌شود و آن اين است که: احترام کردن زيد هنگام آمدن او واجب و لازم است و معناى ديگري که از وراي منطوق و ظاهر لفظ استفاده مي‌شود اين است که: در صورتي که عمرو نيامد احترام کردن او لازم و واجب نيست.
علماي اصول در بحث مفاهيم و اين که کدام يک از جمله‌ها داراي مفهوم مي‌باشد، اختلاف نموده‌اند؛ به عنوان مثال در جمله شرطيه، وصفيه، استثنائيه و غائيه اختلاف شده است([=&quot][91])، چنان‌که براي برداشت مفهومي معين از يک جمله شروطي را معين نموده‌اند.
پس بر اساس اين قول، جمله حصريه داراي مفهوم نمي‌باشد؛ چنان‌که برخي از علما نيز بر اين مطلب معتقد بوده‌اند، پس اين آيه شريفه دلالتي بر نفي سائر ائمه اهل بيت عليهم السلام دلالتي ندارد؛ چرا که اين نفي از مفهوم «إنما» برداشت مي‌شود.
و اما بنا بر اين که قائل شويم که جمله حصريه داراي مفهوم است، چنان‌که متعارف نزد بسياري از علماي اصول نيز همين است، نفي امامت سائر ائمه با مفهوم جمله خواهد بود [نه با منطوق و ظاهر لفظ جمله]، اما نکته اين‌جاست که مفهوم، توانايي معارضه و مقابله با منطوق را ندارد. منطوقي که از روايات صحيح و صريحي که از ر‌سول خدا صلّي الله عليه وآله و امير المؤمنين عليه السلام نقل گرديده و با منطوق و صريح لفظ خود دلالت بر صحت امامت ساير ائمه عليهم السلام دارد.
اين مطلب نيز در علم اصول ثابت گرديده است که به خاطر ضعفي که در دلالت مفهوم هست، تاب تعارض با دلالت منطوق وجود ندارد؛ رازي در کتاب محصول گفته است:
«المنطوق مقدم على المفهوم إذا جعلنا المفهوم حجة؛ لأن المنطوق أقوى دلالة على الحكم من المفهوم»([=&quot][92]).
(اگر قائل به حجيت مفهوم باشيم منطوق بر مفهوم مقدم خواهد بود؛ زيرا که منطوق از نظر دلالت بر حكم از مفهوم قوي‌تر مي باشد.)
البته ممکن است مخالف اعتراض کرده و بگويد: ما نيز مي‌توانيم صحت امامت خلفاي سه‌گانه خود را با دلايل صحيحي که ما داريم ثابت کنيم؛ چرا که ما نيز دلايلي داريم که با منطوق خود بر خلافت آنان دلالت دارد، پس مفهوم آيه ولايت توان معارضه با منطوق اين دلايل را نخواهد داشت.
پس در نتيجه، چنين مي‌گوييم: ادلّه شما براي اثبات صحت امامت خلفاي سه‌گانه (ابوبکر، عمر و عثمان) تاب مقاومت در برابر دلالت خود آيه را ندارد.
توضيح مطلب اين که: آيه ولايت، دلالت بر حصر امامت در اميرالمؤمنين عليه‌ السلام و نفي ديگران دارد؛ چرا که لفظ و ظاهر آيه با جمله اسميه و کلمه «ولي» که صفت مشبهه مي‌باشد، بر امامت امير المؤمنين عليه السلام در هر آن و لحظه‌اي به شکل دائم و مستمر دلالت دارد. بله، تنها يک زمان از عموم آيه شريفه خارج است و آن زمان نبوت نبي اكرم صلّي الله عليه وآله است؛ چرا که همه بر اين نکته اجماع دارند که کسي در زمان پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله امامت نداشته است؛ پس بدين شکل آيه ولايت بر امامت بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله دلالت داشته و خلافت ديگران را در همان زمان باطل مي‌سازد.

نقل قول:
تقريب دوم:

حصر اضافي مستلزم لغويت و عدم انحصار حصر در حصر اضافي

بر فرض که تنزّل کرده و فرض را بر صحت گفتار مخالف گذارده و بپذيريم که شيعه ادعاي حصر اضافي نموده است، به اين معنا که حصر به لحاظ برخي اوقات و نتيجه هم به نفع اهل سنت باشد، چنان‌که قفاري گفته است:
«فإن أجابوا عن النقض بأن المراد حصر الآية في بعض الأوقات، أعني وقت إمامته لا وقت إمامة من بعده، وافقوا أهل السنة في أن الولاية العامة كانت له وقت كونه إماماً لا قبله، وهو زمان خلافة الثلاثة»([=&quot][93]).
(اگر شيعه جواب نقضي داده و بگويند که مراد، حصر آيه در برخي اوقات، يعني زمان امامت اوست و نه وقت امامت کساني که بعد از او مي‌آيند، در اين صورت اهل سنت نيز اين سخن را از آنان پذيرفته و ولايت عامه را مختص به زمان خلافت [حضرت] علي [عليه السلام] خواهند دانست و نه قبل از خلافت او که سه خليفه ديگر [ابوبکر، عمر، عثمان] امامت کرده‌اند.)
ما در پاسخ مي‌گوييم: اگر فرض را بر صحت اين گفتار گذارده و اضافي بودن حصر را بپذيريم، باز هم دلالت بر اين نخواهد داشت که امامت امير المؤمنين منحصر به برخي از اوقات يعني فقط زمان امامت خود آن حضرت باشد؛ زيرا حصر بدين معنا هيچ نتيجه و حاصلي نخواهد داشت؛ چون مضمون و هدف مورد نظر آيه از حصر چيز ديگري است؛ به اين معنا که اگر آيه در صدد حصر امامت در امير المؤمنين در زمان امامت او يعني بعد از خلافت خلفاي سه‌گانه ‌باشد، ديگر نيازي به قبول زحمت حصر نيست، بلکه صرفاً کفايت مي‌کرد که بگويد امامت امير المؤمنين عليه السلام بعد از خلافت آن سه خليفه بوده و در آن صورت حصر لغو خواهد بود در حالي که سخن حكيم، منزه از چنين اشکالي است.
بله، تنها احتمالي که ممکن است داده شود اين که فائده حصر امامت در زمان خود آن حضرت اين است که شكّ افرادي همچون خوارج را که در امامت آن حضرت شکّ دارند را بر طرف ‌سازد.
در اين صورت نيز پاسخ داده خواهد شد که اين موضوع نيز اهميتي که بنا باشد براي آن، چنين حصري در گفتار خداوند سبحان بيايد، وجود ندارد؛ چرا که در آن زمان نزاع و تشكيك در اصل امامت آن حضرت نبود، بلکه تشکيک در امور ثانوي ديگري غير از اصل امامت بود، از اين‌رو لازم است تا حصر اضافي داراي معناى مفيدي که به شکل معقول مي‌تواند دو احتمال داشته باشد:
اوّل: اين که فرض را بر اين بگيريم که معناى حصر اضافي با توجه به مدت زمان حيات و وجود مبارك آن حضرت پس از ارتحال پيامبر اكرم صلّي الله عليه وآله باشد، يعني آيه شريفه در صدد حصر امامت در امير المؤمنين عليه السلام پس از پيامبر اکرم باشد و امامت هر شخص ديگري غير از آن حضرت، که هر يک از ائمه در زمان خود باشند را نفي نمايد؛ موضوع با اهميتي که به اقتضاي آيه شريفه، امامت خلفاي سه‌گانه را نيز منتفي مي‌سازد؛ از اين‌رو لازم است که حصر اضافي وجود داشته باشد و اين حصر چنان که ملاحظه مي‌شود از نظر لغوي و مضمون توجيهات خاص خود را دارد؛ به خلاف حصر اضافي که مورد توجه مستشكل قرار گرفته و به نيابت از شيعه به طرح و پاسخ از سوي آنان برخاسته است.
دوّم:«فرض را بر اين بگذاريم که حصر اضافي نسبت به کسي است که توقع ولايت مثل چنين شخصي در آن زمان مي‌رفته است، که در اين صورت براي چنين حصري کفايت مي‌کند که خداوند متعال به چنين احتمالي علم داشته باشد، که در اين صورت خداوند بايد به ديگران خبر دهد که در زمان نيازتان امام شما چه کسي خواهد بود و آن اين که پس از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله بلافاصله امام شما چه کسي خواهد بود»([=&quot][94]).
بنا بر اين مي‌بينيم که حتي مي‌توان قائل به حصر اضافي در آيه شريفه گرديد و امامت سائر ائمه بعد از امير المؤمنين عليه السلام را نفي نساخت.

نقل قول:
تقريب سوم:

امامت ائمه در طول امامت امير المؤمنين و نه در عرض آن:

ما مي‌توانيم به شکل ديگري و بر اساس حصر حقيقي و نه حصر اضافي که قبلاً در باره آن سخن گفته شد، پاسخ داده و بگوييم: از بحث‌ها و دلايل عقلي و نقلي که بيان شد به اين مطلب پي برديم که امامت از نگاه و منظر شيعه با آنچه در مدرسه و مکتب اهل سنت تعريف مي‌شود کاملاً متفاوت است. امامت از منظر ما شيعيان وظيفه‌اي رباني و عهدي الاهي است که خداوند آن را به گروهي ويژه از انسان‌ها که داراي كمالات خاصي مي‌باشند، عنايت فرموده تا به اين وسيله دستاورد‌هاي پيامبر خاتم توسط اين گروه محافظت و پاسداري و دستور العملي که از سوي پروردگار براي انسان‌ها صادر گرديده است با تطبيق صحيح و واقعي تک تک احکام شريعت عملي و اجرا گردد؛ نه اين که دين را براي اجتهادات مجتهديني که خود از توده مردم هستند و احتمال هر خطايي از آنها مي‌رود يله و رها گردد. پس با اين تعريف، امامت جايگاهي است که به منزله جانشينان خداوند بر عرصه زمين تلقي ‌گرديده که با نبوت انبيا آغاز و با امامت ائمه صالحين از اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه وآله به پايان مي‌رسد.
اين نحوه از تعريف امامت و خلافت رباني، مجموعه واحد و يکپارچه‌اي است که امکان تفکيک در آن راه ندارد. در اين تعريف، امامت امام در طول امامت الاهي ر‌سول اكرم و شعبه‌اي از آن است، چنان‌که رسالت رسول اکرم و ولايت او نيز در طول ولايت خداوند متعال و فرعي از آن است. حال، آيه شريفه مورد بحث، براي اشاره به همين حقيقت نازل گرديده، تا بفهماند که ولايت منحصر به خداوند سبحان مي‌باشد که از آن، شعبه‌ها و فروعي منشعب مي‌گردد که از جمله آنها ولايت رسول اکرم و امامان از خاندان اوست که مصداق آن ـ در آن زمان ـ امير المؤمنين عليه السلام بوده است که بدون هرگونه فاصله‌اي پس از رسول خدا قرار گرفته و امامت ائمه نيز فرعي از آن بوده است. حال با اين تعريف چگونه مي‌تواني آن را منتفي بداني؟!
بر اين اساس و با اين تعريف بلند از جايگاه امامت که در اعتقاد شيعي وجود دارد، کسي که به بعضي از ائمه ايمان بياورد و معتقد به برخي ديگر از امامان نباشد از منظر شيعه دوازده امامي، معتقد به امامت، به معناي کامل نمي‌باشد و اين مطلب کاشف از آن است که امامت، مفهوم و حقيقت واحد و يکپارچه‌اي دارد که امکان تجزيه و تفکيک آن وجود ندارد.
اين معنا را احاديثي از اهل بيت عليهم السلام تاييد مي‌کند. علامه مجلسي در بحار الانوار بابي را با همين عنوان تشکيل داده و گفته است:
«بدو أرواحهم وأنوارهم وطينتهم وأنهم من نور واحد»([=&quot][95]).
(ارواح، نورها و طينت اهل بيت عليهم السلام آشکار شده که همه آنها از نوري واحد مي‌باشند.)
چنان‌که حصر امامت رسول اکرم، امامت امير المؤمنين را نفي نمي‌کند؛ چرا که امامت آن حضرت، فرعي از رسالت رسول خدا مي‌باشد؛ و اين بر خلاف آن امامتي است که در فرهنگ و مکتب اهل سنت تعريف مي‌شود که آن را نوعي از حكومت و خلافت سياسي که حقيقت واحدي را تشکيل نمي‌دهد، تعريف مي‌کنند؛ پس از منظر اهل سنت، خلافت هر يک از خلفا در عرض ديگري و نه فرع و شعبه‌اي از آن مي‌باشد. بله، تنها چيزي که هست اين که مشروعيت خليفه متأخر، متفرّع بر مشروعيت خلافت خليفه قبلي آن مي‌باشد؛ يعني در صورتي خلافت خليفه دوم مشروع خواهد بود که خلافت خليفه اول مشروع باشد.
علاوه بر اين که بحث، صرفاً در امامت امير المؤمنين و امامان متفرع از او و امامت ابوبكر و همه افرادي است که امامت خود را فرع خلافت او مي‌دانند، همچون امامت عمر، عثمان، معاويه و يزيد. پس اگر امامت امير المؤمنين علي عليه السلام از خلال آيه شريفه ولايت ثابت گرديد در اين صورت امامت فرزندان او نيز ثابت شده و خلافت ابوبكر و ديگران باطل خواهد گرديد.

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=155

یا علی ع

سلام
از تاپیک مشابه انتقال داده شد:

ارشاد;129897 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست بزرگوار
یک نگاهی لطفا به منابع زیر بیندازید ببینم که چه چیزی دستگیرتان می گردد.
ر.ک:زندگی فخررازی احمد طاهری عراقی مجله معارف فروردین-تیر 1365، دوره سوم، شماره 1،و تفسیر کبیر یا مفاتیح الغیب بهاء الدین خرمشاهی،.
و شناسایی برخی از تفاسیر عامه(تفسیر کبیر فخر رازی) مجله حوزه 28(شمارهچهارم، سال پنجم)مهر و آبان 1367، ص 78-104 و نظریات تفسیری رازی(معرفی فخررازی و تفسیر مفاتیح الغیب)مجید کبیریان، ص 1-38.
:gol:

از تاپیک مشابه انتقال داده شد:

پیام;130004 نوشت:
آنچه که فخررازی درتفسیر آیه بیان کرده عیناآوردیم این مفسر دقیقا برعکس حصر انما میخواهد عمومیت داده وحتی برای غیر حضرت علی ع هم استفاده کنند به متن دقت فرمایید:
المسألة الثانية: قالت الشيعة: هذه الآية دالة على أن الإمام بعد رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم هو علي بن أبي طالب، و تقريره أن نقول: هذه الآية دالة على أن المراد بهذه الآية إمام، و متى كان الأمر كذلك وجب أن يكون ذلك الإمام هو علي بن أبي طالب.
بيان المقام الأول: أن الولي في اللغة قد جاء بمعنى الناصر و المحب، كما في قوله وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ [التوبة: 71] و جاء بمعنى المتصرف.
قال عليه الصلاة و السلام: «أيما امرأة نكحت بغير إذن وليها»
فنقول: هاهنا وجهان: الأول: أن لفظ الولي جاء بهذين المعنيين و لم يعين اللَّه مراده، و لا منافاة بين المعنيين، فوجب حمله عليهما، فوجب دلالة الآية على أن المؤمنين المذكورين في الآية متصرفون في الأمة. الثاني: أن نقول: الولي في هذه الآية لا يجوز أن يكون بمعنى الناصر، فوجب أن يكون بمعنى التصرف، و إنما قلنا: إنه لا يجوز أن يكون بمعنى الناصر، لأن الولاية المذكورة في هذه الآية غير عامة في كل المؤمنين، بدليل أنه تعالى ذكر بكلمة إِنَّما و كلمة إِنَّما للحصر، كقوله إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ [النساء: 171] و الولاية بمعنى النصرة عامة لقوله تعالى: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ و هذا يوجب القطع بأن الولاية المذكورة في هذه الآية ليست بمعنى النصرة، و إذا لم تكن بمعنى النصرة كانت بمعنى التصرف، لأنه ليس للولي معنى/ سوى هذين، فصار تقدير الآية: إنما المتصرف فيكم أيها المؤمنون هو اللَّه و رسوله و المؤمنون الموصوفون بالصفة الفلانية، و هذا يقتضي أن المؤمنين الموصوفين بالصفات المذكورة في هذه الآية متصرفون في جميع الأمة، و لا معنى للإمام إلا الإنسان الذي يكون متصرفا في كل الأمة، فثبت بما ذكرنا دلالة هذه الآية على أن الشخص المذكور فيها يجب أن يكون إمام الأمة.
أما بيان المقام الثاني: و هو أنه لما ثبت ما ذكرنا وجب أن يكون ذلك الإنسان هو علي بن أبي طالب، و بيانه من وجوه: الأول: أن كل من أثبت بهذه الآية إمامة شخص قال: إن ذلك الشخص هو علي، و قد ثبت بما قدمنا دلالة هذه الآية على إمامة شخص، فوجب أن يكون ذلك الشخص هو علي، ضرورة أنه لا قائل بالفرق. الثاني: تظاهرت الروايات على أن هذه الآية نزلت في حق علي، و لا يمكن المصير إلى قول من يقول:
إنها نزلت في أبي بكر رضي اللَّه عنه لأنها لو نزلت في حقه لدلت على إمامته‏

دلیل دیگر برآنکه فخررازی عمومیت راازآیه استفاده میکند(عینا ازمفاتیح الغیب ذیل آیه آمده)
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (55)
وجه النظم أنه تعالى لما نهى في الآيات المتقدمة عن موالاة الكفار أمر في هذه الآية بموالاة من يجب موالاته و قال: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أي المؤمنون الموصوفون بالصفات المذكورة، و في الآية مسائل:
المسألة الأولى: في قوله وَ الَّذِينَ آمَنُوا قولان: الأول: أن المراد عامة المؤمنين، و ذلك لأن عبادة بن الصامت لما تبرأ من اليهود و قال: أنا بري‏ء إلى اللَّه من حلف قريظة و النضير، و أتولى اللَّه و رسوله نزلت هذه الآية على وفق قوله. و
روي أيضا أن عبد اللَّه بن سلام قال: يا رسول اللَّه إن قومنا قد هجرونا و أقسموا أن لا يجالسونا، و لا نستطيع مجالسة أصحابك لبعد المنازل، فنزلت هذه الآية، فقال: رضينا باللَّه و رسوله و بالمؤمنين أولياء،
فعلى هذا: الآية عامة في حق كل المؤمنين، فكل من كان مؤمنا فهو ولي كل المؤمنين، و نظيره قوله تعالى: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ [التوبة: 71] و على هذا فقوله الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ صفة لكل المؤمنين، و المراد بذكر هذه الصفات تمييز المؤمنين عن المنافقين لأنهم كانوا يدعون الإيمان إلا أنهم ما كانوا مداومين على الصلوات و الزكوات، قال تعالى: في صفة صلاتهم وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى‏ [التوبة: 54] و قال: يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا
[النساء: 142] و قال في صفة زكاتهم أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ [الأحزاب: 19] و أما قوله وَ هُمْ راكِعُونَ ففيه على هذا القول وجوه: الأول: قال أبو مسلم: المراد من الركوع الخضوع، يعني أنهم يصلون و يزكون و هم منقادون خاضعون لجميع أوامر اللَّه و نواهيه و الثاني: أن يكون المراد: من شأنهم إقامة الصلاة، و خص الركوع بالذكر تشريفا له كما في قوله وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ [البقرة: 43] و الثالث: قال بعضهم: إن أصحابه كانوا عند نزول هذه الآية مختلفون في هذه الصفات، منهم من قد أتم الصلاة، و منهم من دفع المال إلى الفقير، و منهم من كان بعد في الصلاة و كان راكعا، فلما كانوا مختلفين في هذه الصفات لا جرم ذكر اللَّه تعالى كل هذه الصفات.

ارشاد;129388 نوشت:
سلام
فخر رازی می گوید:حصردرآیه ولایت فقط مختص علی(ع) است است.ولذا شامل امامت ـامامان دیگر نمی شود.پس دیگران امام نیستند.
درمورد این شبهه چه استدلالی می توانیم داشته باشیم؟:sham:

[=&quot]اولا، این شبهه در ارتباط با آیه 55سوره مبارکه مائده(آیه ولایت) است که می فرماید[/][=&quot] « [/][=&quot]انُما ولیُکم الله و رسوله والُذین آمنوا الُذین یقیمون الصلوة و یوتون الزُکوة و هم راکعون [/][=&quot]» . [/][=&quot]و نکته جالب این است که جناب فخر رازی در این مورد گفته است که لفظ« انما » حصر را نمی رساند و بر آن استدلال ( البته بی اساس. چرا که اهل لغت جملگی گفته اند که حصر در این آیه حصر حقیقی می باشد و بعید است چنین چیزی از کسی مثل فخر رازی پوشیده باشد. ) کرده است . و پر واضح است که این به در و دیوار کوبیدن ها برای خروج از بن بست های اعتقادی ایشان است. [/]
[=&quot]ثانیا ، در این آیه مبارکه (آیه ولایت)، نفرموده است که ولایت پس از خداوند تعالی و رسولش منحصر است در علی بن ابیطالب (ع)،یعنی اصلاً نامی از علی بن ابیطالب در آیه نیامده است. بلکه آیه شریفه ویژگی هایی را بیان فرموده است که تنها مصداق این ویژگی ها در زمان نزول آیه، علی بن ابی طالب(ع) بوده است.که بر اساس احادیث وارده، پیامبر اکرم (ص) پس از نزول آیه مصداق بارز و تنها مصداق آیه در زمان نزول را برای مردم روشن و معرفی فرمودند.[/]
[=&quot]حال اگر گفته شود، لفظ[/][=&quot] ((و هم راکعون)) [/][=&quot]در آیه اختصاصی را مشخص کرده که دیگر درباره هیچکس گفته نشده است و نمی توان دیگری غیر از او را نیز «ولی» دانست. در پاسخ گفته می شود که، این درست است که امام علی بن ابیطالب (ع) در حال رکوع انگشتر خود را به سائل فقیر دادند و آیه شریفه در شأن آن حضرت نازل و ولایت ایشان را اعلام نمود، امّا سوال این است که[/][=&quot]آیا اگر این صحنه پیش نمی آمد، یعنی در چنین حالتی سائل فقیر تقاضای کمک نمی کرد، و لاجرم از طرف علی بن ابیطالب (ع) انگشتر به وی داده نمی شد، امام علی (ع) «ولی» نبود؟[/][=&quot]یعنی اینکه ایشان به سبب داشتن خلوص نیت و اهتمام در امور مسلمین و حل مشکلات و معضلات مردم و اهتمام در طاعت و عبادت خود، به سائل فقیر انگشتر دادند؟یا نه به سبب اعطا انگشتر به فقیر دارای این ویژگی مذکور شدند؟ مسلماٌ حضرت این ویژگی ها و خصوصیات فوق العاده را داشته اند که مبادرت به این کار نموده اند، نه اینکه با انجام این کار این ویژگی را بدست آورده باشند.[/]
[=&quot]توضیح آنکه خدای مدبّر با پیش آوردن این صحنه،خلوص نیت و اهتمام علی بن ابیطالب (ع) و شایستگی آن حضرت را به مردم نشان دادند و لفظ[/][=&quot] ((و هم راکعون)) [/][=&quot]در حقیقت مکشوف از برتری و شایستگی و داشتن ویژگی خالص در علی بن ابیطالب (ع) می باشد که شایسته ولایت بوده است.[/]
[=&quot]یعنی اعطاء انگشتر در حالت رکوع چیزی بر مقام ایشان نیافزوده است، بلکه قطره ای از ویژگی های علی (ع) است که اینگونه ظهور که پیدا کرده است.[/]

[=&quot]پس لفظ ((و هم راکعون)) جهت معرفی حضرت و جلوگیری از حرف و حدیث دیگران است[/][=&quot].[/]
[=&quot]نتیجه آنکه هر کس در هر زمانی این ویژگی ها را داشته باشد دارای ولایت است و نیاز به دادن زکات در حال رکوع هم ندارد.و تشخیص چنین کسانی به عهده خدای تعالی و رسول گرامی (ص) می باشد و بعد از امام علی بن ابیطالب (ع) مصادیق ((... و هم راکعون)) ائمه معصومین (ع) علیهم السلام هستند که توسط نبی اکرم (ص) معرفی شده اند. ( السلام علی من اتبع الهدی)[/]
موضوع قفل شده است