شبهه عدالت از دید خالق یا مخلوق

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه عدالت از دید خالق یا مخلوق

تو این تفکرات به فکر خودم منطقی به شبهه ای به صورت زیر برخوردم که بازهم فعلا به پاسخی نرسیدم.
به نظر عدل باید 2 منظر داشته باشد
1- عدل از دیدگاه خداوند
2-عدل از دیدگاه انسان
از دیدگاه خالق هر مخلوق انسانی دارای شرایط روحانی و جسمانی خاص خود است که براساس آن عمل می کند و هر موجود انتهای کارش مشخص است پس ویژگی های خلقی متفاوت باعث نتیجه ی نهایی مختلف شده و این نشان می دهد از دید خالق عدالتی برای مخلوق نیست تفکر شما در این مورد چیست؟

2-از دید مخلوق خداوند طوری سیستم را متفکر ساخته و جهان را طوری بر او چشانده که او خود را مختار می بیند و اختیار را احساس می کند و او به نظر مخلوقانه ی خودش عقوبت را اختیار خود می داند و این نشان می دهد عدل از دیدگاه مخلوق قابل توجیح است.

لطفا کوتاه به خود سوال بپردازید نه حاشیه ها.
با تشکر از پاسخ دهندگان

hassan.hamidi;128473 نوشت:
از دیدگاه خالق هر مخلوق انسانی دارای شرایط روحانی و جسمانی خاص خود است که براساس آن عمل می کند و هر موجود انتهای کارش مشخص است پس ویژگی های خلقی متفاوت باعث نتیجه ی نهایی مختلف شده و این نشان می دهد از دید خالق عدالتی برای مخلوق نیست تفکر شما در این مورد چیست؟

سلام
با توجه به تاکید قرآن کریم بر عدم ظلم از سوی خالق بر مخلوق نتیجه این است خدای عالم با همه علمی که به ساختار وجودی انسانها و سیر تکاملی شان دارد آنرا بر مدار عدل می داند .
البته اگر عدل را به همان معنای دقیق : هرچیزی سرجای خودش بدانیم . لا ظلم الیوم ان الله سریع الحساب ( غافر 17 )

hassan.hamidi;128473 نوشت:
از دید مخلوق خداوند طوری سیستم را متفکر ساخته و جهان را طوری بر او چشانده که او خود را مختار می بیند و اختیار را احساس می کند و او به نظر مخلوقانه ی خودش عقوبت را اختیار خود می داند و این نشان می دهد عدل از دیدگاه مخلوق قابل توجیح است.

حس اختیار یک حس تصنعی نیست همانطور که حس وجود یک حس تصنعی نیست . اختیار در انسان مانند وجود در اوست . همانطور که انسان هست اما نه مستقل ، مختار است اما نه مستقل بلکه انسان در هردو اینها بلکه همه شوون وجودیش مظهر و مجلای صفات الهی است پس اختیار در ما همان قدر واقعی است که در خدا واقعی است چون سرچشمه این جویبار دریای اختیار الهی است . و ما تشاوون الا ان یشاء الله رب العالمین ( تکویر 29)
دیگر اینکه بین فعل و عقوبت خوش یا ناخوش آن ارتباط تکووینی است نه اعتباری . یعنی اینکه رابطه این دو نه به قرارداد بشری یا آسمانی بلکه به دلیل یکی بودن آنهاست . عقوبت همان فعل است در مقام آخرت . به همین دلیل است که هیچکس در آخرت زبان به اعتراضی نمی گشاید چون عین فعل خود را می یابد نورا یا نارا . هل یجزون الا ما کانوا یعملون ( اعراف 147)
والحمد لله

[=&quot]با تشکر از اقا حامد[/]
[=&quot]ادامه ی بحث:[/]
[=&quot]
[/]
[=&quot]تفکر من در مورد خلقت:[/]

[=&quot]انسان همانند ربات است با این تفاوت که رباتی(انسانی) که خداوند آفرید دارای قدرت تفکر ،اختیار،.. است حال خداوند نسبت به سیستمی که خود افریده آگاه است و می داند که فلان بشر براساس نوع خلقتش و اختیاری که دارد کدام را انتخاب می کند و اخرش چه می شود.[/]

[=&quot]پس این را می توان گفت خداوند دوست داشته فلانی به فلان درجه برسد پس او را چونان خلق کرده که براساس اختیارش و سایر شرایطش چنان انتخاب کند که به همان فلان درجه برسد این را چطور با عدالت توجیح می کنید؟ کجاش غلطه؟ لطفا کمک کنید تا رفع ابهام بشه اجرتون با خدا.[/]

[=&quot] [/]

[=&quot]ایا مثلا یک فقیر اگر بمیرد ایا شایسته است که به قرب الهی برسد بدون اینکه حتی خداوند را در طول زندگی شناخته باشد و اگر نرسد او چرا نمی تواند این شکایت را بیاورد که اگر بضاعت داشت می توانست به قرب برسد و اگر برسد دیگران نمی توانند شکایت کنند خدایا چرا ما را فقیر نیافریدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[/]

hassan.hamidi;128644 نوشت:
انسان همانند ربات است با این تفاوت که رباتی(انسانی) که خداوند آفرید دارای قدرت تفکر ،اختیار،.. است حال خداوند نسبت به سیستمی که خود افریده آگاه است و می داند که فلان بشر براساس نوع خلقتش و اختیاری که دارد کدام را انتخاب می کند و اخرش چه می شود. پس این را می توان گفت خداوند دوست داشته فلانی به فلان درجه برسد پس او را چونان خلق کرده که براساس اختیارش و سایر شرایطش چنان انتخاب کند که به همان فلان درجه برسد این را چطور با عدالت توجیح می کنید؟ کجاش غلطه؟ لطفا کمک کنید تا رفع ابهام بشه اجرتون با خدا.

سلام
این نگاه مشکلات اساسی دارد . اول اینکه انسان را از خدا جدا می بیند در حالیکه در انسان نفخه الهی دمیده شده و با برخورداری از روح الهی در ارتباط نزدیک غیر قابل تصور با خداست نه مثل ربات که از سازنده خود کاملا جداست .
دیگر اینکه شما از دوست داشتن قبل از خلقت سخن می گویید . این دوست داشتن چطور می تواند قبل از خلقت وجود داشته باشد ؟ چون در نگاه شما که وجود شی منوط به خلقت اوست مخلوق قبل از خلقتش نیست پس چگونه محبوب الهی است ؟ اگر بگوییم در علم الهی هست و بهمین خاطر اورا دوست داشته هم دور پیش می آید چراکه دوستی خداوند منوط به کمالات اوست کمالات او هم که منوط به خلقت خاصش توسط خداست خلقت خاص او هم که به حب و دوستی بر می گردد که این حب هم باز به کمالات وجودی آن بازگشت می کند . می بینید که اینجا یک دور باطل وجود دارد .
ما می گوییم مخلوقات تجلیات الهی و آیات او هستند و همه این اموری که شما تصور فرموده اید را باید در یک نگاه کل نگر صحیح جستجو کرد . به عبارت دیگر هر موجودی در تابلو هستی نقشهایی دارد و تمام کمالات وجودی و سعادتها و ارتباطاتی که با خدایش دارد بر اساس همین جایگاه تعیین می شود . در حقیقت آنچه در تابلو هستی مشخصند جایگاهها و نقشهاست و هر انسانی به حسب جایگاه و نقشی که می پذیرد از اقتضائات نقشها و جایگاهها برخوردار می شود .
hassan.hamidi;128644 نوشت:
ایا مثلا یک فقیر اگر بمیرد ایا شایسته است که به قرب الهی برسد بدون اینکه حتی خداوند را در طول زندگی شناخته باشد و اگر نرسد او چرا نمی تواند این شکایت را بیاورد که اگر بضاعت داشت می توانست به قرب برسد و اگر برسد دیگران نمی توانند شکایت کنند خدایا چرا ما را فقیر نیافریدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فقر و دارایی معیار قرب نیست بلکه ایمام و معرفت و عمل صالح معیار قرب است . ایمان و عمل صالح هم بستگی ضروری به فقر و ثروت ندارند چه بسیار فقرایی که با وجود برخورداریهای کمتر ایمان و عمل صالح بهتری دارند .
در قیامت هرکس به حسب معرفت خود از سعادت تصور دارد لذا قادر به تصور کمال و سعادت برتر نیست تا بتواند آنرا طلب کند یا بخاطر نداشتنش به خدا اعتراض نماید . مثل عوام که قادر به درک سعادتهای خواص نیستند تاآنرا طلب کرده یا اعتراض کنند بلکه اغلب آنرا طلب هم نمی کنند
والحمد لله

سلام
با تشکر فراوان از اقا حامد
در مورد اون دور باطل کمی بیشتر توضیح می دهید؟(من نفهمیدم)
در ادامش هم (

حامد;128665 نوشت:
ما می گوییم مخلوقات تجلیات الهی و آیات او هستند و همه این اموری که شما تصور فرموده اید را باید در یک نگاه کل نگر صحیح جستجو کرد . به عبارت دیگر هر موجودی در تابلو هستی نقشهایی دارد و تمام کمالات وجودی و سعادتها و ارتباطاتی که با خدایش دارد بر اساس همین جایگاه تعیین می شود . در حقیقت آنچه در تابلو هستی مشخصند جایگاهها و نقشهاست و هر انسانی به حسب جایگاه و نقشی که می پذیرد از اقتضائات نقشها و جایگاهها برخوردار می شود .
به نظر نکات جالبی بیان کردید ولی سطحش بالا بود بیزحمت یه کم بازش کنید با مثالی چیزی که برام جا بیفته ممنون.

در پاسخ به نقل دوم منظورم از فقیر همون کسایی هستند که به دلیل نداشتن امکانات کافی در دنیا سوال جواب ازشون برداشته میشه لطفا با در نظر گرفتن منظورم دوباره پاسخ بدهید با تشکر

hassan.hamidi;128727 نوشت:
در مورد اون دور باطل کمی بیشتر توضیح می دهید؟(من نفهمیدم)

سلام
دور یکی از اصطلاحات منطقی است و به این معناست که مدلول با واسطه یا بی واسطه دلیل دلیل خود شود .
شما فرمودید خداوند بعضی بندگان را دوست داشته لذا به آنها عنایت بیشتری در خلقت نموده است خوب پس دوست داشتن دلیل است و عنایت در خلقت مدلول حال ببینید چگونه این مدلول ، دلیل دلیل خود می شود :
خداوند بدلیل کمالات وجودی شخص در مقام علم ، اورا دوست داشته از این دوستی عنایت در خلقت ناشی شده و از این عنایت کمالات وجودی حاصل شده است و این کمالات وجودی همان عامل محبت الهی بوده است به عبارت دیگر کمالات وجودی هم علت محبت است و معلول آن . و این همان دور است .
و اما پاراگراف انتخابی
ما در نگاه به هستی می بایست پیوستگی حقیقی اشیاء را به همدیگر مد نظر قرار دهیم . در این سطح از نگاه ما اشخاص موجودات را در متن یک حقیقت واحد کلی می بینیم که ارتباط حقیقی با هم دارند مثل سلولهای بدن انسان نسبت به شخص واحد انسان . با این نگاه دیگر ما نمی توانیم بگوییم فلان موجود چرا باید متاثر از فلان موجود دیگر باشد چه اینکه این تاثیر و تاثرات یک حقیقت غیر قابل انکار است . لذا اگر با میزان ( هرچیزی جای خودش ) به اشیاء نگاه کنیم می بینیم به حسب تمام روابطی که یک شی با اشیاء دیگر دارد جایگاهش صحیح است .
خوب این انسان یا هر موجودی دیگری نمایانگر کمالات حقیقتی است که بدان متصل است و از او تمام حقایقش را دریافت می کند . همین نقش پذیریهای گونه گون موجودات از حقیقت خود کمال و سعادت مطلوبشان را رقم می زند . ارتقاء هر موجودی در ادراک سعادت و کمال نیز به نقش پذیریهای برتر و والاتر است لذا هرچیزی به حسب آن نقشی که پذیرفته از کمال و سعادت بر خوردار می شود . پس هیچ موجودی از کمال و سعادت خالی نیست هرچند مراتب بسیار است .

hassan.hamidi;128728 نوشت:
در پاسخ به نقل دوم منظورم از فقیر همون کسایی هستند که به دلیل نداشتن امکانات کافی در دنیا سوال جواب ازشون برداشته میشه لطفا با در نظر گرفتن منظورم دوباره پاسخ بدهید با تشکر

سوال و جواب به حسب امور مالی از آنها برداشته می شود نه به حسب همه وظایف
والحمد لله

سلام و باتشکر
من منظورم از دوست داشتن خدا این نیست که خدا کسی رو به خاطر کمالش دوست داشته.
منظورم در این است که خداوند در این تابلوی هستی و برای زیبایی اون دوست داشته (یعنی اراده کرده ) که یکی رو در فلان نقطه طوری بیافریند که در مسیر زندگی و با اختیار خودش به سعادت برسه و کس دیگری را هم دوست داشته که با اختیار خودش طوری انتخاب کنه که گناهکار،قاتل یا جانی از آب در بیاد؟؟؟حالا این قاتل که بی شک به سعادت اخروی نمیرسه پس از کمال و سعادت بی بهره است.

در ضمن گفته بودید که:((سوم اینکه ادراک سعادت به اندازه عقل یا همان ظرفیت وجودی بستگی دارد لذا درجه 10 نمی تواند از سعادت درجه 20 تصوری داشته باشد))
حالا که من نباید و نمیتونم ادراکی از سعادت درجات بالاتر از خود داشته باشم پس باید گفت هدف از خلقت من رسیدن به سعادت درجه ای است که به اون میرسم و دیگری رسیدن به سعادت درجه ی خودش،اهداف یکی نیست! ممکنه یکی تو هدف خلقتش اصلا قرب الهی نباشه؟ کلا مسائل دارن پیچیده می شوند و قاطی!!!؟؟؟

فقیری رو درنظر بگیرید که در جنگلهای دور افتاده ی انگولا نون خشک پیدا میکنه میخوره اونم با گشتن از صبح تاشب اینترنت و ... هم نداره که از اسلام با خبر شه اونفدر وقت و امکانات نداره که اصلا فکر کنه انسان یعنی چه. به این شخص چه سوالی وارد خواهد بود اصلا وظیفه ای میتونسته انجام بده!
در روایتی از یکی از ائمه اونطوری که یادمه ایشان فرموده بودند فقیر اصلا ازش سوال نمیشه و از پل سراط پرواز میکنه این روایت رو تصدیق می کنید یا قبول ندارید؟
لطفا حالا دوباره به سوالی که در مورد فقیر پرسیدم جواب بدهید؟

باسمه تعالی، سلام بر تمام دوستان و جناب حامد عزیز.
شما می گویید:

خداوند بدلیل کمالات وجودی شخص در مقام علم ، اورا دوست داشته از این دوستی عنایت در خلقت ناشی شده و از این عنایت کمالات وجودی حاصل شده است و این کمالات وجودی همان عامل محبت الهی بوده است به عبارت دیگر کمالات وجودی هم علت محبت است و معلول آن . واین همان دور است .
خداوند به دلیل کمالات وجودی در مقام علم او را دوست داشته، به همین جهت کمالات وجودی در عالم عین حاصل شده است، کمالات وجودی در عالم علم دلیل کمالات وجودی در عالم عین، شما می گویید کمالات وجودی در عالم عین دوباره دلیل بشود، بنده نفهمیدم، ظاهرا دور نباشد.

سلام اقا هشام خوشحالم یه کارشناس دیگر هم اومد بلکه این بحث بهتر جمع شود.

با تشکر از اقا حامد وشما لطفا سعی کنید بلکه این ابهام ها حل بشه.
خیلی ممنون

hassan.hamidi;128822 نوشت:
من منظورم از دوست داشتن خدا این نیست که خدا کسی رو به خاطر کمالش دوست داشته. منظورم در این است که خداوند در این تابلوی هستی و برای زیبایی اون دوست داشته (یعنی اراده کرده ) که یکی رو در فلان نقطه طوری بیافریند که در مسیر زندگی و با اختیار خودش به سعادت برسه و کس دیگری را هم دوست داشته که با اختیار خودش طوری انتخاب کنه که گناهکار،قاتل یا جانی از آب در بیاد؟؟؟حالا این قاتل که بی شک به سعادت اخروی نمیرسه پس از کمال و سعادت بی بهره است.

سلام
باید بطور دقیقتری به مساله نگاه کرد . اینکه خداوند به تابلو هستی نگاه کرده و دوست داشته یکی را خوب و یکی را بد بیافریند یک نگاه عامیانه به فعل الهی است .
تابلو وجود خارجی آفرینش ، حقیقتی در علم الهی دارد به بیان دیگر اولی ظهور دومی است . پس مبنا علم الهی است . اشیاء از مقام علم الهی تنزل یافته و در مراتب پایین ظهور می یابند .
با این بیان اینکه بگوییم خداوند دوست دارد در تابلو هستی فلان چیز بیافریند معنای محصلی ندارد چه اینکه دوستی الهی یک حالت روحی یا گرایش باطنی در خدا به چیزی نیست بلکه عین عنایت و لطفی است که در متن آفرینش تحقق دارد . به عبارت دیگر نحو ظهور شی در خارج مقتضی سریان الطاف الهی به سوی اوست . آنچه که حد این سریان را تعیین می کند حدود وجودی خود شی است .
بنده یک مثال بزنم
فرض کنید یک مهندس ساختمانی هستید و از شما خواسته شده که یک منزل بسازید . شما ابتدا شکل کلی ساختمان را تصور می کنید بعد آنرا روی کاغذ می آورید و حد و اندازه هرچیزی را در آن تعین می کنید . آنچه این حدود را تعیین می کند اقتضائات ساختمان است . مثلا شما نمی توانید درب خانه را در فاصله دو متری از زمین بگذارید . خلاف حکمت است .
سپس این نقشه را روی زمین اجرا می کنید . اگر کسی به شما بگوید مثل اینکه شما هال را بیشتر دوست داشته اید چون اینطوری و آنطوری آنرا ساخته اید جواب می دهید نه حال به حسب اقتضائاتی که دارد باید چنین و چنان باشد . اگر کسی از شما بپرسد مثل اینکه دستشویی را دوست نداشته اید چون در گوشه حیاط آنرا ساخته اید می گویید اقتضای دستشویی بودن این است . به عبارت دیگر حکمت وجودی اشیاء تعیین کننده وضعیت آنهاست .
لذا دوست داشتن به آن معنای معمول سبب وضعیت وجودی اشیاء نیست بلکه این شان و اقتضای وجودی اشیاست که نحو وجود آنها را تعیین می کند . سریان الطاف هم تابع این اقتضائات است .
آنچه که مهم است آنستکه هرچند تابلو هستی نقاط سپید و سیاهی دارد اما این خود افراد هستند که سیاه یا سپید بودن را با گرایشات خود تعیین می کنند در عین اینکه از اختیار الهی جدا نیستند .

hassan.hamidi;128822 نوشت:
حالا که من نباید و نمیتونم ادراکی از سعادت درجات بالاتر از خود داشته باشم پس باید گفت هدف از خلقت من رسیدن به سعادت درجه ای است که به اون میرسم و دیگری رسیدن به سعادت درجه ی خودش،اهداف یکی نیست! ممکنه یکی تو هدف خلقتش اصلا قرب الهی نباشه؟ کلا مسائل دارن پیچیده می شوند و قاطی!!!؟؟؟

خداوند متعال از خلقت ، نمایش کمالاتش را مقصد قرار داده است و چون مخلوقاتش عهده دار این نمایشند هر موجودی به حسب سعه وجودی که داشته توانسته اورا نشان دهد لذا از کمال و سعادتی متناسب با خودش برخوردار است .
باید کاملا توجه داشته باشید که عدالت در اصل معنایش به معنای برابری نیست بلکه به معنای قرار دادن هرچیزی سر جای خودش می باشد . لذا رسیدن هر موجودی به حسب خودش به مرتبه ای از سعادت و کمال منافاتی با عدالت ندارد

hassan.hamidi;128822 نوشت:
فقیری رو درنظر بگیرید که در جنگلهای دور افتاده ی انگولا نون خشک پیدا میکنه میخوره اونم با گشتن از صبح تاشب اینترنت و ... هم نداره که از اسلام با خبر شه اونفدر وقت و امکانات نداره که اصلا فکر کنه انسان یعنی چه. به این شخص چه سوالی وارد خواهد بود اصلا وظیفه ای میتونسته انجام بده! در روایتی از یکی از ائمه اونطوری که یادمه ایشان فرموده بودند فقیر اصلا ازش سوال نمیشه و از پل سراط پرواز میکنه این روایت رو تصدیق می کنید یا قبول ندارید؟ لطفا حالا دوباره به سوالی که در مورد فقیر پرسیدم جواب بدهید؟

1- هر موجودی و هر انسانی به اندازه خود از سعادت بر خوردار است ولو فقیر جنگلهای آنگولا باشد
2- معیار ایمان و عمل صالح برای رسیدن به مراتب عالیه است
3- در روایت مذکور اشاره ای به انجام وظایف دیگر نشده است لذا مفروغ عنه محسوب می شود به عبارت دیگر انجام سایر وظایف مفروض است چه اینکه تمام وظایف مومن که مالی نیست . پس این فقیر فقیر مومنی است که به سایر وظایفش عمل کرده پس دیگر از لحاظ مالی گرفتاری ندارد چون مالی نداشته تا حقی بدان تعلق بگیرد تا بواسطه آن معطل شود
والحمد لله

هشام;128823 نوشت:
خداوند به دلیل کمالات وجودی در مقام علم او را دوست داشته، به همین جهت کمالات وجودی در عالم عین حاصل شده است، کمالات وجودی در عالم علم دلیل کمالات وجودی در عالم عین، شما می گویید کمالات وجودی در عالم عین دوباره دلیل بشود، بنده نفهمیدم، ظاهرا دور نباشد.

سلام
اشکال بر اساس مفروضات جناب حسن حمیدی است اما در اصل حب الهی به شی در مقام علم معنا ندارد چه اینکه حب به معنای سریان الطاف وجودی به شی است و این در مقام عین قابل تصور است حال اگر حب در مقام علم به یک نحوی فرض شود صرافت و عینیت اشیاء در مقام علم نافی تفاوت حب به آنهاست چه اینکه همه اشیاء در مقام علم به بساطت وجودی عین همند لذا چطور می توان تصور کرد خدای متعال در مقام علم چیزی را بیشتر از چیز دیگر دوست بدارد . مگر اینکه در مقام علم هم تمایزی باشد که نحوه آن برایمان قابل فهم نیست .
والله اعلم
والحمد لله

باسمه تعالی، سلام بر شما.
چرا معنا دارد، خداوند در مرتبه واحدیت و در عالم کثرت اسمایی، و در عالم عین ثابت محبت به ظهور اسما پیدا بکند، این حرف از شما بعید است.
کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف، در اینجا حب الهی برای ظهورش با تحقق اسما در عالم عین ایجاد می شود.

هشام;128982 نوشت:
چرا معنا دارد، خداوند در مرتبه واحدیت و در عالم کثرت اسمایی، و در عالم عین ثابت محبت به ظهور اسما پیدا بکند، این حرف از شما بعید است. کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف، در اینجا حب الهی برای ظهورش با تحقق اسما در عالم عین ایجاد می شود.

سلام
برای حب در آن مقامات باید حقیقتی کاملا متفاوت قائل بود که به نظر بنده حب در آن مقام همان پیوستگی محض است چه اینکه اشتیاق برای به هم پیوستن است که وقتی تحقق یافت می شود حب اما آنجا جدایی وجود ندارد تا اشتیاقی باشد پس حب است و اما حب به ظهور در چهره خلق (کنت کنزا) متناسب با همان معنای اولی است که ما از حب ارائه کردیم یعنی همان سریان الطاف وجودی چه اینکه خلق مسیر و مقصد این سریانند
والحمد لله

سلام جواب سایت پاسخگو:

پرسشگرگرامي با سلام
به چند نكته توجه فرمائيد:
نكته اول:
اگر چه مي توان به عدالت هم از منظر الهي نگريست و هم از منظر انساني ولي اگر درست توجه شود باز هم نتيجه تفاوتي نمي كند چون عدالت از مفاهيم عقلي مي باشد (و عقل هم به عنوان بالاترين موهبتي كه خداوند به انسان عطا نموده است اگر چه در قدرت و حوزه ادراكات بین انسان و خداوند متفاوت است، ولي در مواردي كه انسان قدرت ادراك دارد بين انسان و خداوند تفاوتي نيست) و لذا هم به خوبي مي توان عدالت را از منظر الهي ترسيم نمود و هم از منظر انسانی ،هم خود خداوند به رعايت اين عدالت با توجه به همه اين تفاوت ها اشاره نموده است كه در ادامه اشاره مي شود و هم عقل انسان وجود این عدالت را به خوبی درک می کند.
براي فهم بهتر مطلب لازم به ذكر است كه عدالت معاني مختلفي دارد كه جامع ترین آن ها عبارت است از: «قرار گرفتن افراد و اشیا در جایگاه شایسته خود» (1) لذا معناى عدالت الهى با توجه به حوزه هاى اصلى عدالت به اقسام کلى زیر تقسیم کرد:
1ـ عدل تکوینى:
خداوند به هر موجودى به اندازه شایستگى هاى او از مواهب و نعمت ها عطا مى کند و هیچ استعداد و قابلیتى را, در این حوزه, بى پاسخ و رها نمى گذارد. (2)
به دیگر سخن, خداوند متعال به هر یک از مخلوقات خویش, به اندازه ظرفیت وجودى آن می بخشد و آنها را به قدر قابلیت و استعدادشان از کمالات بهره مند مى سازد.
2ـ عدل تشریعى:
خداوند از یک سو, در وضع تکالیف و وضع قوانینى که سعادت و کمال انسان در گروه آن است, فرو گذار نمى کند و از سوى دیگر, هیچ انسانى را به عملى که بیش از توان اوست, مکلف نمى سازد. بنابراین, شریعت الهى به هر دو معناى یاد شده, عادلانه است.
3ـ عدل جزایى: خداوند در مقام پاداش و کیفر بندگان خود, جزاى هر انسانى را متناسب با اعمالش مقرر مى کند. بر این اساس, خداوند در مقابل اعمال نیک نیکوکاران, آنان را پاداش مى دهد و بدکاران را به سبب کارهاى زشتشان, کیفر کند.همچنین, عدل جزایى خداوند اقتضا دارد که هیچ انسانى به سبب تکلیفى که به او ابلاغ نشده است, مجازات نشود. بخشى از این پاداش و کیفر در دنیا و بخش دیگرى در آخرت واقع مى شود. البته با توجه به حقیقت مجازات اخروى و رابطه تکوینى آن با اعمال (که در ادامه به آن اشاره مى کنیم) عدل جزایى, در نهایت, به عدل تکوینى خداوند باز مى گردد.
مهم ترین مبناى عقلى عدل الهى این خواهد بود که: در نظر عقل, عدل کارى شایسته و ظلم عملى ناشایست است و خداوند حکیم از انجام کارهایى که عقل ناشایست مى شمارد, پیراسته است. پس, خداوند هیچ گاه مرتکب ظلم نمى شود و تمام افعال او عادلانه است.
البته,در تبيين عدالت ازمنظر خداوند ادله دیگرى نیز ارائه شده است مثلا گفته شده است: اگر فرض کنیم که خدا مرتکب ظلم مى گردد, با سه احتمال روبه رو خواهیم بود: یا این عمل ناشى از جهل است و یا از نیاز سرچشمه مى گیرد و یا مقتضاى حکمت است.
دو احتمال اول به روشنی باطل اند, زیرا خداوند واجب الوجود و داراى علم مطلق است، از این رو جهل او نسبت به ظالمانه بودن فعلى که انجام مى دهد یا نیازمندى او به انجام آن محال است.
احتمال سوم نیز باطل است; زیرا حکمت, مقتضى اجتناب از فعل زشت و قبیح است و از این رو, ممکن نیست موجب ارتکاب ظلم شود.
بنابراین, تمام احتمالات ممکن در باب ارتکاب ظلم از سوى خداوند باطل اند و در نتیجه ثابت مى شود که تمام افعال او عادلانه است.
«ان الله لا یظلم الناس شیئاً ولکن الناس انفسهم یظلمون؛ (3) خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمى کند, لیکن مردم خود بر خویشتن ستم مى کنند».
«و ما الله یرید ظلماً للعالمین؛ (4) و خداوند هیچ ستمى بر جهانیان نمى خواهد».
مقصود از «عالمین» ممکن است موجودات عاقل, مانند انسانها, جن و فرشتگان باشد و این احتمال نیز وجود دارد که مقصود از آن, تمام موجودات عالم هستى باشد. در هر دو صورت آیه فوق عدالت ورزى خداوند را در حوزه اى گسترده تر از مجموعه انسان ها ثابت مى کند.
برخى آیات قرآن از عدالت تکوینى خداوند حکایت مى کنند (5) و پاره اى آیات نیز ناظر به عدالت تشریعى خداست (6) و هم چنین برخى از آیات را مى توان گواهى بر عدل جزایى خداوند دانست. (7) و در کنار آیات قرآن کریم, احادیث فراوانى در بیان عدالت خداوند به ما رسیده است. در روایتى از پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم : «بالعدل قامت السماوات و الارض؛ (8) آسمان ها و زمین براساس عدالت استوار شده است».
نكته دوم :
اگر چه با توجه به مطالب بالا عدالت از منظر خداوند روشن مي شود و واضح است كه تفاوتي كه خداوند متعال بين مخلوقاتش در برخورداري از ويژگيهاي مختلف قرار داده است، اما اشكال برداشت شما در اين است كه تصور مي كنيد خداوند به هر كس با توجه به نتيجه نهائي پاداش مي دهد در حالي كه خداوند همانطور كه خود بيان مي كند بر اساس عدالت و با توجه به میزان حرکت و سعی و تلاش هر کس (9) و با توجه به قدرت و امکانات هر کس از او توقع دارد و به او پاداش می دهد (10) پس اگر چه بندگان در این عالم به صورت متفاوت و با امکانات متفاوت خلق شده اند. اما این با عدالت خداوند منافات ندارد؛ بلکه برخورد یکسان با این تفاوتها ناعادلانه است که از ذات خداوند به دور است.
نكته سوم:
اگر چه از نظر عقل انسان قدرت انتخاب دارد و انسان درک می کند که در اعمال و رفتارش کاملا مختار است و هیچ کس او را در انتخابش مجبور نمی کند و اگر خطائی را از روی اختیار انجام داده، خود می داند که عقوبت الهی برای او عادلانه است و البته این ادراک که انسان خود را در تصمیم گیری ها مختار می داند با علم حضوری درک می شود و قابل انکار نیست.
و از طرف ديگر این درست است که خداوند انسان را به اینگونه خلق نموده است که قدرت درک حضوری و عقلانی اشياء را دارد، و درست است که تمام اشیاء حتی خود عقل انسان مخلوق خداوند می باشد، اما بر اساس قانون سنخیت بین خالق و مخلوق، عقل انسان و درک ناشی از آن برآمده از علم و حکمت و قدرت الهی بوده و ادراكات آن مطابق واقع مي باشد. لذا نمي توان پذيرفت كه اين اختيار كه انسان درك مي كند مطابق واقع نيست و صرفا به جهت احساسي كاذب مي باشد.
پی‌نوشت‌ها:
1. سيد رضي،نهج البلاغه، حکمت، شماره 437، نشر موسسه امیر المو منین، قم، 1380ش.
2. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 3، ص 139، الوفاء بيروت، 1404ق.
3. یونس (10) آیه 44.
4. آل عمران (3) آیه 108.
5. همان، آیه 18.
6. مؤمنون (23) آیه62.
7. انبیا (21)آیه 47.
8. ابن ابى جمهور احسائى، عوالي اللآلي، ج4، ص 103 ، انتشارات سيد الشهداء (ع) قم، 1405 هجرى قمرى.‏
9. نجم (53) آیه 39.
10. بقره (2) آیه 286.

برای رسیدن به جواب ابتداء باید معنی عدالت را دانست. عدالت یعنی هرچیزی را درجای خودش قراردادن.وضع الشی موضعه
عالم براساس عدالت آفریده شده ،یعنی هرچیزی دررتبه وجایگاه خودش واقع شده است.به ماه خورشید وستارگان نگاه کنید.اگرهریک از اجزاءهستی لحضه ای ازمسیر عدالت خارج شوند عالم نظمش بهم میخوردواساسا کل هستی وعالم براساس عدالت وحقیقت آفریده شده است.وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَق (انعام ،73) رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده: «بالعدل قامت السّموات و الارض» يعنى با موازنه و برابرى اجزاء عالم، آسمانها و زمين ايستاده‏اند
لذا چون هستی براساس حق وعدل بنا شده انسانی که مطیع نیست درخلاف جهت هستی حرکت می کند. وآخرش زمین می خورد.لذا سرگذشت تمام ظالمان عالم نیست ونابودیست. هرگز نمی شود خلاف جهت آب شنا کرد.
پس چگونه می توان پذیرفت عالمی که بر اساس عدالت بنا شده وانسان که جزء کوچکی از آن است خلقتش وغایش براساس عدالت نباشد! درحالی که هستی برای اوبنا شده «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا..بقره،29)

وچگونه می توان پذیرفت پرورگاری که خود امر به عدالت می کند از این مهم سر باز زند .
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ(نحل،90)
درحالی که چه کس از خدا راستگوتر است. وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً (122)نساء


بسم الله الرحمان الرحیم
با سلام و تشکر از همه دوستان
نقل:از دیدگاه خالق هر مخلوق انسانی دارای شرایط روحانی و جسمانی خاص خود است که براساس آن عمل می کند و هر موجود انتهای کارش مشخص است پس ویژگی های خلقی متفاوت باعث نتیجه ی نهایی مختلف شده و این نشان می دهد از دید خالق عدالتی برای مخلوق نیست تفکر شما در این مورد چیست؟
با توجه به مطالبی که دوستان مطرح کردند عدالت به معنای برابری و یکی بودن نیست بلکه قرار دادن هر چیز در جای خود است. بنابراین وجود تفاوت در خصوصیات و وظایف مخلوقات عین عدالت است و اگر غیر از این بود عدالتی وجود نداشت. به عنوان مثال اگر همه انگشتان دست یک شکل بود، ناتوانی انسان در انجام کارهای خود را به دنبال می داشت و در این صورت این خلقت دیگر عادلانه نمی بود.عدالت در این است که هر یک از انگشتان در جای خود خلق شوند نه اینکه همه برابر و یکسان باشند.
قابل ذکر است که عدل از صفات افعال است و صفات افعال نشات گرفته از نسبت مخلوقات با خدای متعال است، اگر عدل را به همان معنای مذکور بگیریم، عدالت جه در نظام تکوین و چه در نظام تشریع و چه نظام پاداش وجزا و چه از دیدگاه خالق و مخلوق ثابت است. با این بیان به روشنی معلوم شد اینکه از "دید خالق عدالتی برای مخلوق نیست" کاملا باطل می باشد.

[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او
هرچند اين تيترمتعلق به يكسال قبل است..اما والبته دراين تاريخ .. باوربفرماييد درهمان تيتراول وجمله اول متوجه منظورتان نشدم كه بخواهم پاسخي حتي بخودم بدهم {تو این تفکرات به فکر خودم منطقی به شبهه ای} چون مثل من بجز فارسي ساده با هيچ ادبياتي ومخصوصا ادبيات وافعال عربي آشنايي ندارم.
باتقديروتشكر.
[/]

[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او كه آفريننده علم و عشق است
باسلام ودرود بي پايان به پيام آوران علم وعشق
بااينكه چند ماهي است كه ازآخرين مطلب ميگذرد بازهم اميدوارم دوست عزيزمان {پرديسان } يا شخصي ديگرباشند تا پاسخ دهند..
درگفتارشما يا واقعيت را ديدم يا درخواست غيرعقلاني ومنطقي..لطفامراروشن و راهنمايي نماييد..
شمافرموديد { عالم براساس عدالت آفریده شده ،یعنی هرچیزی دررتبه وجایگاه خودش واقع شده است } { پس چگونه می توان پذیرفت عالمی که بر اساس عدالت بنا شده وانسان که جزء کوچکی از آن است خلقتش وغایش براساس عدالت نباشد! درحالی که هستی برای اوبنا شده «هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا..بقره،29) } و ميگوييد كه همه عالم براساس عدالت ودرجاي خود آفريده شده و قرارگرفته اند وهيچيك نميتوانند از جاي خود خارج شوند..ولي درجايي توقع نموده و ميگوييد { لذا چون هستی براساس حق وعدل بنا شده انسانی که مطیع نیست درخلاف جهت هستی حرکت می کند. وآخرش زمین می خورد.لذا سرگذشت تمام ظالمان عالم نیست ونابودیست. هرگز نمی شود خلاف جهت آب شنا کرد.}
اگرهمه چيزبخواست خداوند درجاي خودش ميباشد و انسان هم جزيي ازآن است..بنابراين آن انسان ظالم هم جزيي از وظيفه اش را دارد انجام ميدهد ..غيرازاين است؟؟
باتقديروتشكر
[/]

موضوع قفل شده است