کسی غیر از الله علم غیب میداند

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کسی غیر از الله علم غیب میداند

البته غیر از الله هیچ کس علم غیب ندارد .

علم غیبی که پیامبران داشتن الله از طریق وحی به آنان ابلغ میکرد. و بیرون از وحی پیامبران مانند بقیه بشر بودن
از آیند و گذشته هیچ نمی دانستند چه اتفاقی می افتد. مثلا ما نمی توانیم بگوییم ده نسل بعد از ما چه کسانی هستند.
پیامبر قبل از اینکه به پیامبری برسد از زندگی پیامبران قبلی هیچ آگاهی نداشت بله الله تعالی به خوبی خبر داشت بله از آینده هم با خبره و از طریق وحی از زندگی پیامبران قبلی به پیامبر آموخت.

[="blue"]ذَٰلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ ۖ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ﴿١٠٢﴾ یوسف
[/]اين [ماجرا] از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى‌كنيم، و تو هنگامى كه آنان همداستان شدند و نيرنگ مى‌كردند نزدشان نبودى. ﴿١٠٢﴾ یوسف

[=Verdana]با سلام
[=Verdana]دوست عزیز نمیدانم که چرا برای یک موضوع دو بار تاپیک میزنید؟؟!!

[=Verdana]اگر سخنی دارید در همان تاپیک ادامه میدادید بهتر بود !!
[=Verdana]http://www.askdin.com/showthread.php?t=13027

[=Verdana]براي پاسخ به سوال، لازم است آيه‌هاي از قرآن را در اين باره بررسي نماييم.
[=Verdana]با دقت و بررسي در آيات مختلف قرآن، به خوبي روشن مي‌شود كه دو دسته آيات در زمينه علم و غيب و آگاهي از آينده وجود دارد.
[=Verdana]دسته اول: آياتي كه علم غيب را مخصوص خدا معرفي مي‌كند و از غير او نفي مي‌كند؛ مانند: (و عنده مفاتيح الغيب لا يعلمها الا هو)[1]
[=Verdana]«كليدهاي غيب نزد خداست كه جز او كسي آنها را نمي‌داند» (قل لا يعلم من في السموات و الارض الغيب الا الله)[2]
[=Verdana]«بگو هيچيك از كساني كه در آسمان‌ها و زمين هستند غيب را نمي‌دانند، جز خدا» و آيات ديگر مانند: (انعام، آية 50)، (اعراف، آية 188)، (يونس، آية 20) و... به صراحت دلالت دارند كه علم به غيب، ‌مخصوص خداوند است.
[=Verdana]گروه دوم از آيات، به روشني نشان مي‌دهد كه اولياي الهي «اجمالاً» از غيب آگاهي دارند؛ مانند: (و ما كان الله ليطلعكم علي الغيب و لكن الله يجتبي من رسله من يشاء)[3]
[=Verdana]«چنان نبود خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولي خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد بر مي‌گزيند (و قسمتي از اسرار غيب را در اختيار او مي‌گذارد)» و در معجزات حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ مي‌خوانيم كه فرمود: (و انبئكم بما تأكلون و ما تدخرون في بيوتكم)[4]
[=Verdana]«من شما را از آنچه مي‌خوريد، يا در خانه‌هايتان ذخيره مي‌كنيد؛ خبر مي‌دهم» در نتيجه خداوند تمامي اسرار غيب را رسولان خود را نداده است؛ ولي به طور اجمال به آنها اعطا نموده است.
[=Verdana]از طرف ديگر روايات زيادي وارد شده است كه، نشان مي‌دهد كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السّلام ـ ، آگاهي از غيب داشتند و گاه از آن خبر مي‌دادند و در نهج البلاغه پيشگويي‌هاي زيادي به چشم مي‌خورد كه نشان مي‌دهد كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به بعضي از اسرار غيب آگاهي داشت؛ مانند: آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است كه مي‌فرمايد: «گويا مي‌بينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده‌ايد، تنها قله بلند مسجدتان همهچون سينه كشتي در روي آب نمايان است.» يا نسبت به «حجر بن قيس» فرمود: «كه تو را بعد از من مجبور به لعن مي‌كنند»[5]
[=Verdana]و آنچه درباره «مروان» فرمود: كه او پرچم ضلالت را بعد از پيري به دوش خواهد كشيد.[6] و آنچه كميل بن زياد به حجاج گفت كه امير المؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ به من خبر داده كه تو قاتل مني.[7] و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: كه جنگ با آنها، از گروه ما ده نفر كشته نمي‌شوند و از آنها ده نفر نجات نمي‌يابند[8] و مطلب عيناً چنين شد.
[=Verdana]مرحوم علامه مجلسي(ره) در جلد 26 بحار الانوار، بالغ بر 22 حديث در زمينه آگاهي پيامبران و امامان بر اسرار غيب آورده است.
[=Verdana]از مطالب گذشته درباره از غيب پيامبران و امامان و اولياء خدا مي‌توان چند نتيجه گرفت:
[=Verdana]1. منظور از اختصاص علم غيب به خدا، علم ذاتي و استقلالي است، بنابراين غير او هيچ كس مستقلاً آگاهي از غيب ندارند و هر چه دارند از ناحيه خداست. «خداوند هيچكس را از اسرار غيب آگاه نمي‌كند، مگر رسولاني را كه مورد رضايت او هستند»[9]
[=Verdana]در نهج البلاغه نيز به همين معنا اشاره شده است حضرت علي ـ عليه السّلام ـ زماني كه از حمله مغول به كشورهاي اسلامي پيش بيني مي‌فرمود: يكي از يارانش گفت: اي امير المؤمنين آيا داراي علم غيب هستي؟ حضرت خنديد و فرمود: ليس هم بعلم غيب و انما هم تعلم من ذي علم» اين علم غيب نيست اين علمي است كه از صاحب علمي (پيامبر) آموخته‌ام.[10]
[=Verdana]2. اسرار غيب دو گونه است.
[=Verdana]قسمتي مخصوص به خدا است و هيچ كس جز او نمي‌داند مانند: قيام قيامت، برزخ، بهشت و... و قسمتي ديگر را به اولياء خود مي‌آموزد چنانكه در نهج البلاغه نيز اشاره كرده است كه بعضي از علوم غيبي تنها مخصوص خداست و غير از خدا كسي نمي‌داند و بعضي از علوم غيبي ديگر را به پيامبر آموخته و او به من آموخته است.[11]
[=Verdana]3. اسرار غيب در دو جا ثبت مي‌شود، يكي در لوح محفوظ، خزانه مخصوص خداوند است كه هيچ گونه دگرگوني در آن رخ نمي‌دهد و هيچكس از آن آگاه نيست و ديگري در لوح محو و اثبات كه علم به مقتضيات است نه علت تامه.
[=Verdana]امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين زمينه مي‌فرمايد: «خداوند علمي دارد كه جز خودش نمي‌داند و علمي دارد كه فرشتگان و پيامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پيامبران و رسولانش داده، ما مي‌دانيم».[12]
[=Verdana]4. خداوند بالفعل از تمامي اسرار عالم باخبر است ولي انبياء و اولياء ممكن است بالفعل بسياري از اسرار غيب را نمي‌دانند، اما هنگامي كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم مي‌دهد امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «اذا اراد الامام ان يعلم شيئاً اعلمه الله بذلك»[13] «هنگامي كه امام اراده مي‌كند چيزي را بداند خداوند به او تعليم مي‌دهد»[14].
[=Verdana]در نتيجه مي‌توان گفت انسانها با تقويت و پرورش بعد روحاني خود مي‌توانند از آينده و غيب، آنهم به خواست و اراده خداوند آگاهي داشته باشند.
[=Verdana]براي مطالعه بيشتر:
[=Verdana]1. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ذيل سوره انعام، آيه 59، نمل، آية 65.
[=Verdana]2. تفسير نمونه، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ج 25، ص 142 ـ 151.
[=Verdana]3. اصول كافي، كليني، ج 1، ص 284.
[=Verdana][1] . انعام، آية 59.
[=Verdana][2] . نمل،‌آية 65.
[=Verdana][3] . آل عمران، آية 179.
[=Verdana][4] . آل عمران، آية 49.
[=Verdana][5] . مستدرك الصحيحين، حاكم نيشابوري، بيروت، دار المعرفه، ج 2، ص 358.
[=Verdana][6] . طبقات ابن اسعد، بيروت، دار الفكر، ج 5، ص 30.
[=Verdana][7] . الاصابة ابن حجر، عقلاني، بيروت، دار الكتاب العربي، ج 5، ص 325.
[=Verdana][8] . شرح ابن ابي حديد، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1967 م، چ 2.
[=Verdana][9] . جن، آية 26.
[=Verdana][10] . نهج البلاغه، خطبه 128.
[=Verdana][11] . نهج البلاغه، خطبه 128.
[=Verdana][12] . بحار الانوار، علامه مجلسي، بيروت، دار الفكر، ج 26، ص 160.
[=Verdana][13] . اصول كافي، كليني، دار الاسوه، چ 1، 1376، قم، ج 1، ص 284.
[=Verdana][14] . ر.ك: تفسير نمونه، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ج 25، ص 142 ـ 151، ج 5، ص 245، ج 7، ص 46.
[=Verdana]http://www.andisheqom.com/Files/faq

توحید-یکتاپرستی;128454 نوشت:
پیامبر قبل از اینکه به پیامبری برسد از زندگی پیامبران قبلی هیچ آگاهی نداشت بله الله تعالی به خوبی خبر داشت بله از آینده هم با خبره و از طریق وحی از زندگی پیامبران قبلی به پیامبر آموخت. ذَٰلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ ۖ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ﴿١٠٢﴾ یوسف اين [ماجرا] از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى‌كنيم، و تو هنگامى كه آنان همداستان شدند و نيرنگ مى‌كردند نزدشان نبودى. ﴿١٠٢﴾ یوسف

سلام
قیاس پیامبران و اولیاء الهی با خود اشتباه بزرگی است . درست است که آن بزرگواران دارای بعد بشری مانند ما بودند اما ویژگی خاصی ایشان را شایسته ارتباط با خدای عالم و سفارت از سوی او نموده است .
تمام تفاوتهای انبیاء الهی را باید در یک ویژگی خاص خلقی دانست که مایه همه آن عظمتها و بزرگیها است .
در خصوص علم به غیب هم قیاس به نفس کاملا اشتباه است . اگر انبیاء الهی مانوس با غیب نباشند نمی توانند ثقل وحی را تحمل کنند .
در روایت است که اولین نشانه های نبوت پیامبر اسلام رویاهای صادقه کاملا روشن بود . این اولین قدم یک انسان در مسیر دریافت وحی الهی است . این ارتباط تا جایی قوی می شود که او می تواند از ساکنان عالم غیب هم حقایق را بپرسد :
واسال من ارسلنا من قبلک من رسلنا ( زخرف 45 )
تنها چیزی که می تواند مانعی بر راه غیب بینی های انبیاء و اولیاء الهی شود مقام بندگی آنهاست به این معنا که ایشان هر کاری را به اذن او انجام می دهند لذا در عین برخورداری از توان غیب بینی بی اذن معبود آن را انجام نمی دهند
والحمد لله

تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ ۖ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَٰذَا ۖ فَاصْبِرْ ۖ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ هود
اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى‌كنيم. پيش از اين نه تو آن را مى‌دانستى و نه قوم تو. پس شكيبا باش كه فرجام [نيك‌] از آنِ تقواپيشگان است.
﴿٤٩﴾

هیچ کس بیرون از وحی غیب نمیداند بارها الله زمانی که از گذشته به پیامبر خبر میده می گوید این از اخبار غیب هست به تو (پیامبر ) میکنیم قبل از آن (یعنی قبل از وحی) نمی دانستی
حالا شما اقا رضا به این سوال پاسخ بدید؟ اگه از پیامبر می پرسیدی که در آینده چه معجزه ای از جانب خدا به تو نازل می شود میدانست
شما که می گوید بدون اینکه وحی از الله باید پیامبر غیب میداند
شما که غیب رابه دو دسته تقسیم میکنید آیا پیامبر می گفت بدون اینکه وحی از الله بر ایشان بیاید کی معجزه نازل میشود
یا جواب نمی داد و میگفت  فقط خدا میداند

پسر خوب آیات قران را کامل بیان کن
وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ﴿٤٥﴾
و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو؛ آيا در برابر [خداى‌] رحمان، خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته‌ايم؟﴿٤٥﴾

توحید-یکتاپرستی;128478 نوشت:
پسر خوب آیات قران را کامل بیان کن
وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ﴿٤٥﴾
و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو؛ آيا در برابر [خداى‌] رحمان، خدايانى كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته‌ايم؟﴿٤٥﴾

[=Verdana]با سلام
برادر عزیز
بله ما مسلمانیم و در این آیات شکی نداریم !
اما بنده ارتباط این آیه را با علم غیب نمیدانم چیست؟که اینجا عنوان کردید؟
دقت کنید !:Sham:
آيه مورد بحث مى‏فرمايد: وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا و تو اى پيامبر! از ايمان‏آوردگان اهل كتاب و مؤمنان آن جامعه‏ ها و مردمى كه پيامبران پيشين را به سوى آنان گسيل داشتيم بپرس كه آيا پيام‏آوران ما جز پيام توحيدگرايى و يكتاپرستى و دعوت به عدالت و آزادى و رعايت حقوق مردم براى آنان آورده‏اند و آيا آنان را جز به پرستش خداى يكتا فرا خوانده‏اند؟!
آنچه آمد ديدگاه بيشتر مفسران در تفسير آيه است، امّا پاره‏اى برآنند كه: خدا به پيامبرش پيام مى‏دهد كه: هان اى پيامبر من! با اينكه پيروان تورات و انجيل پس از پيامبران ما دست تحريف به كتابهاى خود برده‏اند و اينك در ايمان و توحيد خالص نيستند، با اين وصف اين موضوع را از آنان بپرس، چرا كه باز هم از لابلاى سخنان آنان توحيدگرايى و يكتاپرستى را خواهى يافت و درستى سرلوحه دعوت تو ثابت خواهد شد.
در اين آيه گرچه به ظاهر روى سخن با پيامبر خداست، امّا منظور همه مسلمانان هستند و به آنان فرمان مى‏رسد كه: شما مسلمانان از پيروان كتاب‏هاى آسمانها بپرسيد كه: أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَانِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ آيا ما جز خداى بخشاينده، خدايانى ديگر قرار داديم كه مردم آنها را بپرستند؟!
آرى، اگر از آنان اين حقيقت را جويا گردى خواهند گفت كه ما هرگز چنين دستورى به آنان و پيامبرانشان نداده‏ايم، و هرگز كسى را به پرستش خدايى، جز خداى يكتا نخوانده‏ايم.
به باور گروهى از مفسران، از جمله «سعيدبن جبير» منظور اين است كه: در اين مورد از پيامبران بپرس؛ و منظور از اين پيامبران، آن چهره‏هاى بزرگى بودند كه در شب معراج و آن سير آسمانى بر گرد حضرت محمد(ص) گرد آمدند و شمارشان در برخى از روايات نود نفر آمده است، كه موسى و عيسى نيز در ميان آنان بودند...

[="green"]سوره 10: يونس
[/]

[="blue"]وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ[/] ﴿20﴾
و مى‏گويند چرا معجزه‏اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‏شود بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم (20)

پس شما چطور میگوید پیامیر از امامان که پس از وفات پیامبر متولد شدن سخن گفته و حدیث در این موضوع است.
شما ببینید که الله در قرآن می فرماید ای پیامبر بگو نمی دانم کی معجزه بر من نازل میشه و بگو من هم با شما از منتظرانم شما ببین خرد الله
[="lime"]آیا سخنان شما بازی با دین و قرآن نیست بابا مردم قدیم باهم هستند[/]

مگه بر امامان وحی نازل میشده در این شکی نیست وحی فقط مخصوص پیامبران هست پس شما چگونه می گوید آنان علم غیب داشته اند

توحید-یکتاپرستی;128493 نوشت:
سوره 10: يونس

وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ﴿20﴾
و مى‏گويند چرا معجزه‏اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‏شود بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم (20)

[=verdana]
با سلام
دوست گرامی
اگر به دقت به اولین پست نگاه کنید دقیقا آنچه شما میخواهید بگوید اشاره شده !
[=Verdana]اگر آنچه باشد که ما میگویم در مورد علم غیب !؟
[=verdana] بنده نمیدانم منظورتان از تکرار چیست!!؟
اگر منظور خاصی دارید بفرماید تا ما هم بدانیم ؟؟:Sham:
در ششمين آيه مورد بحث با شرك گرايان اشاره به بهانه ‏جويى‏ها و حق ناپذيرى‏هاى شرك گرايان مى‏فرمايد: وَيَقُولُونَ لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ ايَةٌ مِنْ رَبِّهِو شرك گرايان مى‏گويند: چرا از سوى خدا معجزه‏اى آشكار به دلخواه ما بر اين پيامبر فرو فرستاده نمى‏شود تا مردم بناگزير بر راستى دعوت و درستى رسالت او گواهى كنند و ديگر نه نيازى به استدلال باشد و نه معجزه‏اى ديگر؟
پاسخ آنان اين است كه: اصل اجبار و ناگزير ساختن انسانها به كارى، با اصل تكليف - كه بر اساس آزادى و اختيار و مقايسه وانتخاب است - سخت ناسازگار است؛ چرا كه هدف از تكليف آن است كه مردم بر اساس انديشه و فكر، دُرست را از نادرست باز شناسند.
و آنگاه راه توحيد و تقوا را برگزينند و در آن گام سپارند و به پاداش نايل آيند. اينك اگر به جاى آن، اصل اجبار را بگذاريم و بر اساس آن مردم ناگزير از شناخت خدا و عمل به مقرارت او باشند و توان مقايسه و انتخاب نداشته باشند، ديگر پاداش به چه مناسبت؟
و چگونه درخور پاداش مى‏گردند؟
افزون بر آن، اصل اجبار و ناگزيرساختن انسانها به راه و كارى، با هدفِ ازتكليف نيز منافات دارد.
بر اين اساس است كه به پيامبر دستور مى‏رسد كه: فَقُلْ اِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ بگو آن قدرت بى‏همانندى كه غيب و معجزه ويژه اوست و مصلحت كارها را پيش از انجام آنها مى‏داند، همان يكتا آفريدگارى است كه هر چيز را پيش از پيدايش و پس از پيدايش آن مى‏داند و در كران تاكران هستى چيزى براى او پوشيده نيست؛ از اينرو هرچه را مصلحت بداند فرومى‏فرستد وهرچه را مصلحت نداند فرونمى‏فرستد، ومعجزه خواهى شرك گرايان بدان دليل كه از سَر حق ستيزى و بهانه جويى است پذيرفته نخواهد شد؛ چرا كه هيچ مصلحتى در آن نيست.
فَانْتَظِرُوا اِنّى‏ مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ.
اينك كه حق را نمى‏پذيريد و بهانه‏جويى پيشه ساخته‏ايد، شما چشم به راه كيفر خدا باشيد و بدانيد كه شكست و نابودى در اين سرا و آتش شعله‏ور دوزخ در سراى آخرت دامنگيرتان خواهد شد؛ و من نيز در انتظار وعده پروردگار خويش هستم ومى‏دانم كه مرا برشما حق ستيزان پيروز خواهد ساخت.

به نام خدا
سلام

همین الان هم با پیشرفت تکنولوژی، در صورتی که صرفه اقتصادی داشته باشد، پیش بینی های زیادی با کامپیوتر (خصوصا ابر کامپیوتر) قابل انجام است. مثلا می توان اوضاع آب و هوا را پیش بینی کرد. اگر جستجویی در اینترنت برای prediction داشته باشید، می بینید که الان هم کارهای زیادی انجام شده که البته هر کسی نمی فهمد. همین موبایلی که در دست دارید، کمی صحبت را پیش بینی می کند و لازم نیست همه چیز را بفرستند (برخی اوقات به همین دلیل کیفیت صدا خوب نیست). فشرده سازی تصویر (مثلا jpg) هم از پیشبینی استفاده می کند. شما با jpg یک تصویر مثلا 10 مگی را به اندازه 200 kbyte کوچک می کنید که این کار با پیش بینی است.
مغز اولیای خدا هم یک ابزار محاسباتی پیشرفته تر از کامپیوتر است که با علمی که از خدا می گیرند و به دلیل دوری از نافرمانی خدا، برخی موارد را اگر بخواهند پیش بینی می کند.

توحید-یکتاپرستی;128476 نوشت:
خوب اگه جواب نمی دید من خودم جواب میدم.
بلکه پیامبر نمی دانست آینده چه معجزه ای بر او نازل نمی شه بلکه جواب میداد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم
نظر شما؟ چیه
پس شما چطور میگید قبل از اینکه به زیارت امام رضا ما بریم آن امام از زیارت ما خبر دارد:moteajeb!:
پیامبر که معجزه که آینده به او نازل میشه نی دونست

با سلام
خب داریم متوجه منظور شما میشویم البته کمی روشن نیست سخنانتان !
اگر لطف کرده و با منبع گفتار خود را که با رنگ ابی نشان دادم ثابت کنید تشکر میکنم !

[="navy"]بیشتر مراجعه به این باور هستند که قبل از اینکه به زیارت امامان بروید از زیارت شما با خبر هستند
[/]
جالبه که الله میگوید مردگان صدای شما نمیشنوند اما اینها میگویند علم غیب دارند.

[="blue"]إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿80﴾ النمل
[/]

[="blue"]البته تو مردگان را شنوا نمى‏گردانى و اين ندا را به كران چون پشت بگردانند نمى‏توانى بشنوانى (80)
[/]
پیامبران برای اینکه علم غیب دارند برانها وحی نازل میشود واگر سوالی از آنها میشود از اینده خبر بدهید اگر برآنها وحی نازل نمیشود نمی دانستن

شما ثابت کنید که امامان علم غیب دارند از قران البته نه از روی سخن مراجعه

توحید-یکتاپرستی;128505 نوشت:
بیشتر مراجعه به این باور هستند که قبل از اینکه به زیارت امامان بروید از زیارت شما با خبر هستند

با سلام
جناب
توحید-یکتاپرستی لطفا وقتی میگویم با منبع !!یعنی اینکه درست عنوان کنید !!
کدام
مراجعه
؟
و تا وقتی به سوال ما جواب ندادید لطف سوال دگری را مطرح نکنید تا از مطلب منحرف شویم !!

توحید-یکتاپرستی;128505 نوشت:
بیشتر مراجعه به این باور هستند که قبل از اینکه به زیارت امامان بروید از زیارت شما با خبر هستند

جالبه که الله میگوید مردگان صدای شما نمیشنوند اما اینها میگویند علم غیب دارند.

إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ ﴿80﴾ النمل

البته تو مردگان را شنوا نمى‏گردانى و اين ندا را به كران چون پشت بگردانند نمى‏توانى بشنوانى (80)

پیامبران برای اینکه علم غیب دارند برانها وحی نازل میشود واگر سوالی از آنها میشود از اینده خبر بدهید اگر برآنها وحی نازل نمیشود نمی دانستن

شما ثابت کنید که امامان علم غیب دارند از قران البته نه از روی سخن مراجعه

با سلام به دوستان گرامي
جناب آقای توحید
البته دوستان جوابهای خوبی را مرحمت نمودند اما قبل از پاسخ به جنابعالی سوال حقیر از شما این است که جنابعالی پیروی چه مذهب کلامی و فقهی هستید تا از لسان علمای خودتان به شما پاسخ بدهیم.
متشکرم

aminj;128516 نوشت:
روح القدس همراه امامان است، به آنان از علم غیب الهی خبر می دهد و آنها را یاری می کند. چه کسی می گوید وحی مخصوص پیامبران است؟

با سلام
دوست گرامی دقت داشته باشید
در باور شیعیان‌ دربارة‌ علم‌ پیامبر و امام‌ اختلافی‌ نیست‌.
از مناصبی‌ که‌ پیامبر وامام‌ در آن‌ با هم‌ مشترک‌ هستند، می‌توان‌ بر شمرد: فضیلت‌ در علم‌ است‌، و عقیده‌ به‌ این‌که‌ پیامبر و امام‌ باید از دیگران‌ در علم‌ برتری‌ داشته‌ باشند، و امامت‌ استمرار منصب‌ نبوت‌بودن‌، و بایستگی‌ هر ویژگی‌ پیامبر برای‌ رهبری‌ امت‌، در امام‌.
بنابراین‌، اگر برای‌پیامبر رتبه‌ای‌ بالا از علم‌ ثابت‌ شد، برای‌ امام‌ نیز همان‌ رتبه‌ ثابت‌ است‌، و امام‌ در تمام‌صفات‌ رهبری‌ با پیامبر همانند است‌ جز در برخی‌ از صفات‌ که‌ ویژة‌ مقام‌ نبوت‌ است‌،مانند؛ وحی‌ و...
براساس روایات، امامان دست آموز الهام غیبی اند. آنان صدای غیب را می شنوند اما فرشته را نمی بینند، به خلاف پیامبر که سخن فرشته را می شنود و گاه خود ملک را می بیند، نه این که تنها صدا را بشنود
(اصول کافی، روایات شماره 705، 706، 435).

با سلام به دوستان عزیز

مباحثی ازقبیل توسل علم غیب وسماع موتی و...مباحثی نیست که مخصوص تشیع باشد و شیعه تنها بدان معتقد باشد.

دوستان اهل سنتی که وارد این سایت می شوند معمولا با مبانی خود اهل سنت آشنا نیستند و با توجه به تبلیغات وسیع وهابیت در این موارد سخنان این گروهای تند رو و افراطی را به حساب اهل تسنن می گذارند.

برای پاسخگویی دقیق به دوست موحدمان سوال نمودیم که جنابعالی تابع چه مذهب کلامی و فقهی هستید«هر چند لحن کلام حنفی بودن را می نمایاند»تا سوالشان را طبق مبنای علمای خودشان و یا از لسان علمای خودشان بدهیم. اما ایشان هنوز جواب مناسبی بیان نفرموده اند.
لذا ما منتظر پاسخ ایشانیم.
از دوستان بزرگوار هم می خواهم که عجله در جواب دادن نداشته باشند و از دادن جوابهای نارسا خود داری فرمایند.
موفق باشید

aminj;128528 نوشت:
سلام
در قرآن فقط آمده که "و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الاّ و حیا او من وراء حجاب او یرسل رسولاً فیوحی باذنه ما یشاء" که بودن این مکالمه خدا فقط منوط به بشر بودن است ونه نبی بودن.

[=Verdana]با سلام
دوست عزیز
وحى پیامبرانه - که در آن انگیزش و بعثت و ارائه شریعت الهى است مخصوص پیامبران است.تمام .
در این آیه کریمه راهنمایی که خداوند با انسانها سخن می‏گوید یادآوری شده است و اینکه خداوند گاهی از طریق وحی و بلا واسطه با کسی سخن می‏گوید و گاهی از پشت پرده و گاهی بواسطه فرشته وحی و احتمالاً:منظور از وراء حجاب مانند سخن گفتن با حضرت موسی«علیه السلام» در کوه طور است که از ناحیه‏ی درخت صدا به گوش حضرت موسی رسید.
در وحی الهی به انبیا اساس و پایه وحی قدرت و علم بی کران خدای جهان است که محیط بر عالم و آدم است .
در این نگرش پیامبر به عنوان یک نیروی بسیار برجسته و مستعد است که از سویی یک شخصیت انسانی متعارف همانند همه انسان‏ها دارد و از دیگر سوی یک شخصیت‏برگزیده از جانب خداوند .
جنبه انتساب وحیانی او به خدا هویتی دیگر به وی می‏بخشد که حامل روشنگری و هدایت انسان‏ها است: قالت رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم و لکن الله یمن علی من یشاء من عباده‏» ابراهیم/11
«قل لا املک لنفسی نفعا و لاضرا الا ماشاء الله و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنی السوء ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤمنون‏» اعراف/118

aminj;128528 نوشت:
آیا کلامی ازامامان داریم که به آنها وحی نمی شده؟
آنها مدعی نبوت نبوده اند، ولی من نشنیده ام که بگویند با کسی از عالم های بالا ارتباط ندارند. حالا من دقیق نمی دانم در فقه و علوم جدید اسلامی دقیقا به چه چیز وحی می گویند، ولی در یاد دارم که جایی خوانده ام روح القدس همراه امامان بوده و احتمالا می دانید که روح القدس وجود بسیار پر قدرت و دانایی است که عیسی (ع) را هم یاری می کرده و توانایی رساندن اطلاعات به هر کسی را دارد از جمله امامان.

ببینید
[=Verdana]باز تکرار میکنم :Sham:
[=Verdana]براساس روایات، امامان دست آموز الهام غیبی اند.
آنان صدای غیب را می شنوند اما فرشته را نمی بینند، به خلاف پیامبر که سخن فرشته را می شنود و گاه خود ملک را می بیند، نه این که تنها صدا را بشنود
(اصول کافی، روایات شماره 705، 706، 435).

این الهام نظیر الهامی است که به حضرت خضر و ذوالقرنین و حضرت مریم و مادر موسی(ع) شده است (کهف / 65 - 98 ؛ آل عمران / 42 ؛ مرم / 17 - 21 ؛ طه / 38 ؛ قصص / 7)
و بعضا در قرآن کریم، تعبیر به وحی گردیده که البته منظور از آن، وحی نبوت نیست.:Sham:

حضرت رضا(ع) در ضمن حدیث مفصلی درباره امامت فرمود: هنگامی که خدای متعال کسی را به عنوان امام برای مردم برمی گزیند به او سعه صدر، عطا می کند و چشمه های حکمت را در دلش قرار می دهد و علم را به وی الهام می کند تا برای جواب از هیچ سؤالی در نماند و در تشخیص حق سرگردان نشود، پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی بوده از خطاها و لغزش ها در امان خواهد بود
(نگا، اصول کافی، ج 1، ص 198 - 203)
از حسن بن یحیای مدائنی نقل شده که از امام صادق(ع) پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام می شود چگونه (و با چه علمی) جواب می دهد؟
فرمود: گاهی به او الهام می شود و گاهی از فرشته می شنود و گاهی هر دو
(بحارالانوار، ج 26 ، ص 58).

لوح محفوظ است او را پیشوا از چه محفوظ است؟ محفوظ از خطا
نی نجومست و نه رملست و نه خواب***وحی حق، والله اعلم بالصواب
از پی روپوش عامه در بیان***وحی دل گویند آن را صوفیان

باید توجه داشت امام کسی است که از وجودی برتر در عصر خود برخوردار بوده، در نقطه اوج و قله هرم هستی قرار دارد، از این رو باطن امام هم همانند باطن پیامبر، با نور ولایت حق روشن بوده با عالم حقایق و معانی غیبی ارتباط دارد.
امام هم همانند پیامبر واسطه فیض میان خلق و حق، عامل ارتباط خلق با حق و حافظ حریم وحی و شریعت است، اما پیامبر نیست یعنی مقام و شأن و مسؤولیت نبوی و رسالت را به او نداده اند.:Sham:
امام رضا(ع) می فرمایند: فرق میان پیامبر و رسول و امام در این است که رسول فرشته وحی را می بیند و صدایش را می شنود وحی بر او نازل می شود، گاه در خواب می بیند چنانکه حضرت ابراهیم دید و پیامبر سخن فرشته را می شنود و گاه باشد که خود فرشته را ببیند نه این که تنها صدا را بشنود و امام کسی است که فرشته را نمی بیند اما سخن او را می شنود
(اصول کافی، حدیث 435)

البته بنا بر برخی تفاسیر، شنیدن معصوم عقلی است به این معنی که امام سخن فرشته ای را با گوشش نمی شنود، بلکه مراد از شنیدن آن است که باطن امام تعالیم و الهام های الهی را فرا می گیرد و می پذیرد برای این که کلام الهی جز این نیست که حقایقی را به آگاهی اولیا برساند زیرا کلام الهی نمی تواند از نوع صوت و لفظ باشد
(صدرالمتألهین، شرح اصول کافی، کتاب حجت، باب 3، حدیث اول)

اما سخنی در خصوص الهام
الهام در لغت به معنای القای مطلبی در نفس و جان است
(لسان العرب، ج 12، ص 555)

بنا بر برخی تفاسیر الهام دارای معنای عام و خاص است.
معنای خاص الهام ویژه اولیا و اوصیا است که گاهی با واسطه و گاهی بدون واسطه می باشد. الهام با واسطه توسط صدایی که از شخص خارج می گردد و آنگاه شنیده و معنای مقصوداز آن فهمیده می شود، صورت می پذیرد.
این حالت، مانند رؤیا، در حالات اولیه انبیاء رخ می دهد و اهل حق آن را وحی خفی به شمار می آورند.
اما الهام بدون واسطه عبارت است از القای معانی و حقایق در قلوب اولیاء از عالم غیب که ممکن است به صورت دفعی و ناگهانی باشد و ممکن است به تدریج صورت پذیرد.
معنای عام الهام نیز گاهی با سبب و گاهی بدون سبب و نیز گاهی حقیقی و گاهی غیر حقیقی است. الهام حقیقی با سبب از راه تزکیه و تصفیه نفس به دست می آید. الهام غیرحقیقی و بدون سبب، برای افرادی که استعداد خاصی دارند، به مقتضای ویژگی های خاص نژادی و جغرافیایی حاصل می شود مانند براهمه، کشیشان و راهبان
(نگا: سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، صص 454 - 455)

برخی الهام را مربوط به جنبه ولایت و وحی را مربوط به جنبه رسالت و نبوت دانسته اند و معتقدند الهام، تنها از نوع کشف معنوی صرف است و از این رو، وحی از خواص نبوت و متعلق به ظاهر و الهام از خواص ولایت و مربوط به باطن است و چون ولایت بر نبوت، تقدم شرفی دارد، الهام نیز برتر از وحی خواهد بود.
علاوه بر آن که وحی مشروط به تبلیغ است ولی الهام چنین نیست (شرح فصوص الحکم، داود قیصری، ص 111 ؛ الفتوحات المکیه، ابن عربی، ج 1، ص 78).

تفاوت اساسی میان وحی و الهام در این نکته نیز هست:Sham:
که پیامبر فرشته ای را که واسطه در وحی است هنگام القای وحی به رؤیت بصری مشاهده می کند ولی در الهام امام و ولی تنها او را حس می کند و با رؤیت بصری او را نمی بیند (الفتوحات المکیه، ج 3، صص 238 - 239)

در مجموع می توان گفت آن چه به عنوان شریعت به پیامبر القا می شود همواره با واسطه فرشته ای است که پیامبر او را با رؤیت بصری مشاهده می کند و این از اختصاصات پیامبر است، اما از آنجا که پیامبر علاوه بر شأن نبوت و رسالت دارای مقام ولایت نیز هست از انواع دیگر القائات ربانی نیز بهره مند است.
چنین القاآتی که مشترک میان ولی، امام و نبی است وحی به معنای خاص خود، نبوده مربوط به مقام باطن یعنی ولایت است.
براین اساس، از آنجا که مقام ولایت مربوط به باطن می باشد، حقایق القا شده در الهام چه بسا برتر از مطالب وحی شده به پیامبر باشد هر چند پیامبر به لحاظ برخورداری از مقام ولایت، با آن حقایق آشنا است.
باید توجه داشت که یک تفاوت اساسی دیگری که میان وحی و الهام وجود دارد این حقیقت است که وحی به دلیل سنخیت خاص خویش همواره مصون از تلبیس ابلیس بوده، پیامبران در همه مراحل فهم، درک و دریافت آن در عصمت الهی قرار دارند، برخلاف الهام که گاهی شیطانی است و همواره مصون از خطا نمی باشد.باید توجه داشت که القائات رحمانی را الهام می گویند والقائات شیطانی در اصطلاح وسوسه نامیده می شوند.
اما از آنجا که امامان، معصوم می باشند در حوزه الهام نیز مانند وحی در خصوص پیامبران همواره الهامشان حقیقی و ربانی است زیرا هم در مرحله فهم و هم درک و هم دریافت مصون از خطا می باشند.

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

این حقیر قبلا با یکی از وهابیون بحثی در باب علم غیب داشتم که به آن اشاره می کنم :

نقل قول:

نویسنده مقاله سعی دارد که علم غیب را نفی کند و این در حالی است که خود قرآن جواب این منکر ( و دیگر هم کیشان وی ) را داده است .
همچنان که خود نویسنده اشاره کرده است ، خداوند می فرماید :
" عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُكُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا "
اصولا وهابیون این آیه را به صورت ناقص طرح می کنند تا به مقصد خود برسند ....
همچنان که ظاهر آیه صراحت دارد ، عالم به تمام غیب ( چون به صورت مطلق و عام بیان شده است ) خداوند متعال می باشد و این امر ( علم به غیب ) را برای کسی ظاهر نمی کند مگر رسولانی که انتخاب شده و خداوند بخواهد که آنان نیز از علم غیب آگاهی داشته باشند .
پس با همین آیه اصل وجود علم به غیب برای غیر خدا اثبات می شود ... البته نکته در این است که آگاهی به علم غیب تنها و تنها به اذن خداوند متعال می باشد و کسی که صاحب علم غیب می شود ، هرگز از خداوند متعال مستقل نمی شود !!
پس عملا ما عقیده غلات را هرگز قبول نداریم !!!
**************************************
نکته بعدی آن است که در آیات دیگر قرآنی ، دانستن امور مخفی بوسیله پیامبران ، بیان شده است .
* خداوند متعال در قرآن در مورد حضرت عیسی ( علیه السلام ) چنین می فرماید :
" ِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُم‏ " ( آل عمران 49 )
یعنی حضرت عیسی علیه السلام از آنچه مردم می خورند و از آنچه ذخیره می کنند ، خبر داشته و به آنان خبر می دهد !!

* جالب است که حتی در قرآن نیز اشاره شده است که افراد غیر پیامبر نیز با ملائکه هم صحبت شده و از آینده به آنان خبر داده می شود :
" إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ ؛ وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحينَ " ( آل عمران 45 - 46 )
در این آیه صراحت دارد که ملائکه با حضرت مریم ( علیها سلام ) صحبت کرده و از به دنیا آمدن فرزندی برای وی خبر می دهند !!!
آیا علم به این امر از جانب حضرت مریم ( سلام الله علیها ) علم به غیب نبوده است ؟؟!!

* در داستان حضرت یوسف ( علیه السلام ) در زندان آمده است که ایشان از تاویل غذا و تعبیر خواب زندانی ها خبر دادند .
" قالَ لا يَأْتيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْويلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَني‏ رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ " ( یوسف 37 )

* داستان ملاقات حضرت خضر ( علیه السلام ) و حضرت موسی ( علیه السلام ) و اینکه خداوند به جناب خضر ( علیه السلام ) عملی از جانب خودشان داده است .
" فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً " ( کهف 65 )

این آیات و دیگر آیات مشابه نشان می دهد که خداوند متعال علم غیب و دیگر علوم خود را به دیگران اهدا خواهد کرد .
خواه این شخص از پیامبران باشد ( همچون پیامبر اکرم ، حضرت عیسی ، حضرت خضر ( علیهم السلام ) و خواه از اولیاء الله باشد ( حضرت مریم علیها سلام ) !!!

***************************************************************
بررسی آیه :" عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُكُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا "
اهل علم می دانند که استثناء به طور مطلق از چیزی که مورد نفی قرار گرفته است ، افاده اثبات چیزی از آن امرِ منفی می کند .
(( الاستثناء من الامر المنفی علی الطلاق ، یفید اثبات شی ء من الامر المنفی ))
پس این آیه در تضاد با آیاتی نیست که علم غیب و علم به همه چیز را تنها در ید باری تعالی می داند . بلکه این آیه ، آیات قبلی را مقید می کند .
یعنی خداوند می تواند علم خود را به پیامبرش بدهد و این امر تنها با رضایت و اذن الهی انجام می شود . و این امر مستلزم استقلال و بی نیازی پیامبر از خداوند متعال نیست .
و این امر چنان نیست که با بخشیدن علم غیب به دیگران ، علم از تحت ملک خداوند خارج شود بلکه مالکیت مخلوق ( مثلا پیامبر ) بر علم الهی ( که به اذن الله اهدا شده ) در طول مالکیت خداوند بوده و به تملیک او حاصل می شود .
************************************************************
سخن علمای اهل سنت در مورد آیه :" عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَى غَیبِهِ أَحَدًا ؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُكُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا "

*فتح الباري - ابن حجر - ج 8 - ص 395
وأما قوله تعالى عالم الغيب فلا يظهر على غيبة أحدا إلا من ارتضى من رسول الآية فيمكن أن يفسر بما في حديث الطيالسي وأما ما ثبت بنص القرآن أن عيسى عليه السلام قال أنه يخبرهم بما يأكلون وما يدخرون وأن يوسف قال إنه ينبئهم بتأويل الطعام قبل أن يأتي إلى غير ذلك مما ظهر من المعجزات والكرامات فكل ذلك يمكن أن يستفاد من الاستثناء في قوله إلا من ارتضى من رسول فإنه يقتضي اطلاع الرسول على بعض الغيب والولي التابع للرسول عن الرسول يأخذ وبه يكرم والفرق بينهما أن الرسول يطلع على ذلك بأنواع الوحي كلها والولي لا يطلع على ذلك إلا بمنام أو الهام والله أعلم
( و اما سخن خداوند متعال ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبة أحدا إلا من ارتضى من رسول ) پس ممکن است همانند روایت طیالسی ( اوتی نبیکم مفاتح الغیب الا الخمس ثم تلا الایه ) تفسیر شود و اما آنچه به نص ثابت قرآن رسیده است که عیسی ( علیه السلام ) از آنچه می خوردند و ذخیره می کردند به آنان خبر می داد و یوسف ( علیه السلام ) تاویل غذا خبر می داد قبل از اینکه آن را بیاورند و غیره ، نشان از نعجزات و کرامات آنان دارد . و تمامی اینها ( این قبیل جریانها ) از استثنایی که در قول خداوند آمده است ( إلا من ارتضى من رسول ) استفاده می شود . زیرا ( بر اساس آن ) چنین اقتضا می شود که رسول بر بعض از غیب مطلع باشد و ( همچنین ) ولی که تابع رسول است ، بواسطه رسول و از رسول نیز از آن امور ( غیبی ) مطلع شود . و فرق میان این دو ( رسول و ولی او ) این است که رسول از علوم غیبی بواسطه انواع وحی مطلع می شود ولی ؛ ولی رسول ، از آن امور غیبی بواسطه خواب یا الهام مطلع می شود )

*عمدة القاري - العيني - ج 25 - ص 86
قوله : * ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا ) * يعني الله عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا ، إلا من ارتضى من رسول اختاره فيما يقوله ، والرسول إما جميع الرسل أو جبريل ، عليه السلام
( سخن خداوند متعال ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا ) یعنی : الله ، عالم به غیب است و این علمش را برای احدی ظاهر نمی کند مگر رسولِ پسندیده ( همچنان که گفته ) . و رسول یا همه رسولان یا جبرئیل .)

* عون المعبود - العظيم آبادي - ج 11 - ص 206
نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جائز . وطريق هذا التعليم إما الوحي أو الإلهام عند من يجعله طريقا إلى علم الغيب
( آری ! اخبار به غیب ، تنها از طریق تعلیم خداوند متعال جایز است . و راه این تعلیم یا از وحی است یا الهام ، از جانب کسی که راهی به علم غیب دارد )

* جامع البيان - إبن جرير الطبري - ج 29 - ص 150
وقوله : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول يعني بعالم الغيب : عالم ما غاب عن أبصار خلقه ، فلم يروه فلا يظهر على غيبه أحدا ، فيعلمه أو يريه إياه إلا من ارتضى من رسول ، فإنه يظهره على ما شاء من ذلك
( آیه ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) یعنی به عالم غیب . عالمی که از دیدگان مخلوقانش مخفی است . پس کسی وی را نمی بیند و او علم غیبش را برای کسی ظاهر نمی سازد . پس او ( این علم غیبش را ) برای رسولِ پسندیده آموزش می دهد . و او این علم غیبش را برای هر کس که بخواهد ظاهر می سازد .)

* تفسير السمعاني - السمعاني - ج 6 - ص 73
( إلا من ارتضى من رسول ) فإنه يطلعه على غيبه بما ينزله عليه من الآيات والبينات .
( ( إلا من ارتضى من رسول ) پس او ، رسولش را مطلع می سازد از غیب ، بواسطه آنچه که از آیات و بینات بر وی نازل می کند )

* مفردات غريب القرآن - الراغب الأصفهانى - ص 344
وقوله ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) فيه إشارة أن لله تعالى علما يخص به أولياءه
( آیه (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) در آن اشاره است به اینکه برای خداوند علمی است که تنها اولیائش را مخصوص ( دریافت آن ) قرار داده است )

* زاد المسير - ابن الجوزي - ج 8 - ص 110
( إلا من ارتضى من رسول ) لأن من الدليل على صدق الرسل إخبارهم بالغيب . والمعنى : أن من ارتضاه للرسالة أطلعه على ما شاء من غيبه
( ( إلا من ارتضى من رسول ) زیرا دلیل بر صدق رسولان ، همانا اخبار آنان از غیب است . و معنای ( آیه ) این است : مگر برای کسی که پسندیده به رسالت است ، او را مطلع می سازد از غیبش به هر اندازه که بخواهد .)

* تفسير الرازي - الرازي - ج 30 - ص 168
قال تعالى : * ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) * لفظة ( من ) في قوله : * ( من رسول ) * تبيين لمن ارتضى يعني أنه لا يطلع على الغيب إلا المرتضى الذي يكون رسولا
(در آیه ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) ، کلمه ( من ) در عبارت ( من رسول ) یعنی : روشن نمودن کسی که پسندیده این امر است . یعنی خداوند کسی را از غیب مطلع نمی سازد مگر کسی که مورد رضایت بوده باشد و رسول است )

* تفسير ابن كثير - ابن كثير - ج 4 - ص 462
" عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول " وهذا يعم الرسول الملكي والبشري
( آیه ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) عمومیت دارد بر رسول ملکی و بشری )

* شرح المقاصد في علم الكلام - التفتازاني - ج 2 - ص 204 - 205
قوله تعالى * ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا إلا من ارتضى من رسول ) خص الرسل من بين المرتضين بالاطلاع على الغيب
( آیه ( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه أحدا * إلا من ارتضى من رسول ) رسولان مخصوص گردانیده شده اند از بین کسانی که مورد رضای پروردگار هستند ، به اینکه از غیب اطلاع داشته باشند )

بر اساس کلام این بزرگان سنی ، می توان دریافت که علم غیب علمی است که خداوند هم به رسولانش اهدا کرده است و هم به اولیائش و هم به هر کس که بخواهد !

ادامه دارد .....

بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

نقل قول:

نمونه ای از غیب گویی افراد عادی :
بد نیست در این موضوع ، با این تیمیه همراه شویم تا دیگری ایرادی بر ما ( از جانب مخالفان ) نباشد .

ابن تیمیه می گوید : صحابه علم غیب داشتند
ابن تیمیه چنین می گوید :
" أما الإخبار ببعض الأمور الغائبة فمن هو دون علي يخبر بمثل ذلك فعلى أجل قدرا من ذلك وفي أتباع أبي بكر وعمر وعثمان من يخبر بأضعاف ذلك وليسوا ممن يصلح للإمامة ولا هم أفضل أهل زمانهم ومثل هذا موجود في زماننا وغير زماننا
وحذيفة بن اليمان وأبو هريرة وغيرهما من الصحابة كانوا يحدثون الناس بأضعاف ذلك وأبو هريرة يسنده إلى النبي e وحذيفة تارة يسنده وتارة لا يسنده وإن كان في حكم المسند
وما أخبر به هو وغيره قد يكون مما سمعه من النبي e وقد يكون مما كوشف هو به وعمر رضي الله عنه قد أخبر بأنواع من ذلك
والكتب المصنفة في كرامات الأولياء وأخبارهم مثل ما في كتاب الزهد للإمام أحمد وحلية الإولياء وصفوة الصفوة وكرامات الأولياء لأبي محمد الخلال وابن أبي الدنيا واللالكائي فيها من الكرامات عن بعض أتباع أبي بكر وعمر كالعلاء بن الحضرمي نائب أبي بكر وأبي مسلم الخولاني تعض أتباعهما وأبي الصهباء وعامر ابن عبد قيس وغير هؤلاء
"
( كساني پايين تر از علي بن ابي طالب نيز از برخي امور غيبي خبر مي داده اند، مقام علي ابن ابي طالب كه قدر و منزلتي بالاتر داشته است، و در اتباع و پيروان ابوبكر و عمر و عثمان نيز كساني بوده اند به مراتب بيش از اينها خبر از غيب داده اند در حالي كه از كساني هم نبوده اند كه صلاحيت امامت را داشته باشند و يا از افرادي از اهل زمان خود با فضيلت تر بوده باشند، و از اين قبيل افراد در زمان ما و ديگر زمان ها وجود داشته اند. حذيفه بن يمان و ابو هريره و غير آن دو از صحابه به مراتب بيش تر براي مردم از غيب مي گفته اند.
ابوهريره خبرهاي غيبي خود را به رسول خدا صّلي الله عليه وآله مستند مي نمود و حذيفه بن يمان برخي از خبرهاي خود را مستند به رسول خدا صّلي الله عليه وآله مي نمود و برخي را نيز مستند نمي نمود ، گرچه همان ها نيز در حكم مستند بود.
و آنچه را كه او و ديگران از شنيده هاي خود از رسول خدا صّلي الله عليه وآله خبر داده اند چيز هايي بوده است كه برايشان كشف شده بوده است و عمر نيز خبر هايي از اين قبيل داده بوده است.
در كتابهاي كه در باره كرامات اولياء و خبر هاي غيبي مثل آنچه در كتاب اثر امام احمد « الزهد » ، "حليه الأولياء " و « صفوه الصفوه » و « كرامات الأولياء » اثر ابومحمد خلال و ابن ابي الدنيا و اللالكائي نوشته شده ،كراماتي از برخي از پيروان ابوبكر و عمر مانند: علاء بن حضرمي، جانشين ابوبكر و ابومسلم خولاني كه از پيروان هر دوي آنها بود و ابوصهباء و عامر بن عبد قيس و ديگران بیان شده است
)
(منهاج السنة النبوية ، ج 8 ص 135 ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم )

ابن تیمیه می گوید : کاهنان و پیشگویان از غیب می دانند
ابن تیمیه چنین می گوید :
" وأما إخبار الكهان ببعض الامور الغائبة لإخبار الشياطين لهم بذلك وسحر السحرة بحيث يموت الانسان من السحر أو يمرض ويمنع من النكاح ونحو ذلك مما هو باعانة الشياطين فهذا أمر موجود في العالم كثير معتاد يعرفه الناس ليس هذا من خرق العادة بل هو من العجائب الغريبة التي يختص بها بعض الناس ..... "
( و اما برخی خبرهایی که برخی پیشگوهای كاهن در رابطه با برخي امور غيبي مي دهند از خبر هايي است كه شياطين براي آنها مي آورند و همين طور است سحري كه ساحران مي كنند به شكلي كه گاهي انساني ر ا به واسطه سحر از بين مي برد و يا او را مريض مي سازد و يا مانع ازدواج او و يا مواردي از اين قبيل مي شود، اينها همه با كمك و اعانت شياطين صورت مي گيرد، و اين حقيقتي است كه در عالم به شكل فراوان وجود دارد و مردم هم به آن عادت نموده و نمي توان به اين قبيل كارها خرق عادت گفت، بلكه اينها اموري عجيب و غريب ا ست كه اختصاص به برخي انسان ها دارد ... )
( النبوات ، ص 219 ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : المطبعة السلفية - القاهرة - 1386 )

ابن تیمیه می گوید : مدعیان نبوت ، علم غیب داشتند
ابن تیمیه چنین می گوید :
" قد ادعى جماعة من الكذابين النبوة وأتوا بخوارق من جنس خوارق الكهان والسحرة ..... كالاسود العنسي الذي ادعى النبوة باليمن في حياة النبي e واستولى على اليمن وكان معه شيطان سحيق ومحيق وكان يخبر بأشياء غائبة ..... وكذلك الحارث الدمشقي ومكحول الحلبي وبابا الرومي لعنة الله عليهم وغير هؤلاء كانت معهم شياطين كما هي مع السحرة والكهان "
( گروهي از مدعيان دروغين نبوت نيز پاره اي از كارهاي خارق عادت از جنس كار هاي كاهانان و ساحران داشته اند: ... همانند اسود عنسي كه در زمان حيات پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله در سرزمين يمن ادعاي نبوت نمود و در حالي كه با خود دو شيطان به نام هاي سحيق و محيق همراه داشت و اخبار غيبي را به اطلاع او مي رساندند توانست بر تمامي يمن چيره و غالب گرد ..... و همچنین حارث دمشقی و مکحول حلبي و بابا رومي لعنه الّله عليهم و گروهي ديگر كه شياطيني با خود داشتند به همان شكل كه ساحران و كاهنان داشتند )
( النبوات ، ص 113 - 114 ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : المطبعة السلفية - القاهرة - 1386 )

این تیمیه در جای دیگر ، چنین می گوید :
" وكذلك مسيلمة الكذاب كان معه من الشياطين من يخبره بالمغيبات ويعينه على بعض الأمور
وأمثال هؤلاء كثيرون مثل الحارث الدمشقي الذي خرج بالشام زمن عبد الملك بن مروان وادعى النبوة وكانت الشياطين تخرج رجليه من القيد وتمنع السلاح أن ينفذ فيه وتسبح الرخامة إذا مسحها بيده وكان يرى الناس رجالا وركبانا على خيل في الهواء ويقول : هي الملائكة وإنما كانوا جنا ولما أمسكه المسلمون ليقتلوه طعنه الطاعن بالرمح فلم ينفذ فيه فقال له عبد الملك : إنك لم تسم الله فسمى الله فطعنه فقتله
"
( همچنين مسيلمه كذّاب همراه خود شياطيني داشت كه او را از خبر هاي غيبي آگاه مي ساختند و برخي از امور را به عينه به او نشان مي دادند، امثال اين افراد همچون: حارث دمشقي زياد بوده اند كه حارث در زمان عبدالملك بن مروان به سوي شام خروج كرد و ادعاي نبوت نمود. او شياطيني داشت كه پاهاي او را از غل و زنجير بيرون مي آوردند و مانع از نفوذ تير ها بر بدن او مي شدند و هرگاه بر شيء سختي دست مي كشيد نرم و روان مي شد .
مردم سواران جنگي كه در آسمان به حمايت او مي آيند را مي ديدند و مي گفتند: اينها ملائكه اند در حالي كه جّنيان بودند. و زماني كه مسلمانان او را گرفتند تا به قتل برسانند شخصي با نيزه بر بدن او زد اما در تن او نفوذ نكرد. عبد الملك گفت: تو نام خدا را نبردي و ضربه زدي او نام خدا را بر زبان جاري ساخت و ضربه اي بر او وارد ساخت و او را كشت . )
( اولياء الرحمن واولياء الشيطان ، ص 129 ،اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 )

********************************************************************************
حال بد نیست ببینیم که آیا ابن تیمیه هم از غیب خبر داشته است یا خیر !!!
ابن تیمیه و خبر از شکست سپاه تاتار
ابن قیم ( شاگرد و مبلغ افکار ابن تیمیه ) چنین می گوید :
" ولقد شاهدت من فراسة شيخ الإسلام ابن تيمية رحمه الله أمورا عجيبة وما لم أشاهده منها أعظم وأعظم ووقائع فراسته تستدعي سفرا ضخما أخبر أصحابه بدخول التتار الشام سنة تسع وتسعين وستمائة وأن جيوش المسلمين تكسر وأن دمشق لا يكون بها قتل عام ولا سبي عام وأن كلب الجيش وحدته في الأموال : وهذا قبل أن يهم التتار بالحركة
ثم أخبر الناس والأمراء سنة اثنتين وسبعمائة لما تحرك التتار وقصدوا الشام : أن الدائرة والهزيمة عليهم وأن الظفر والنصر للمسلمين وأقسم على ذلك أكثر من سبعين يمينا فيقال له : قل إن شاء الله فيقول : إن شاء الله تحقيقا لا تعليقا
"
( من شاهد فراست و زيركي هاي شيخ الاسلام ابن تيميه بوده و امور عجيبي را از او ديده ام، و چيز هاي عجيبي كه دارا بود و من مشاهده نكردم خيلي بيشتر و بزرگ تر بوده است ، وقايعي از فراست و زيركي او كه اگر بنا باشد همه آنها گفته شود كتاب بزرگي مي طلبد . او يارانش را از داخل شدن قوم تاتار به شهر شام در سال ٦٩٩ خبر ساخت. و نيز از شكست سپاه مسلمانان خبر داد ، و اين كه در شهر دمشق قتل و اسارت عمومي صورت نخواهد گرفت ،...:همه اين خبر ها قبل از آن بود كه حتي سپاه تاتار آغاز به حركت كرده باشد ، سپس در سال ٧٠٢ زماني كه سپاه تاتار حركت خود را آغاز و به سوي شام آهنگ جنگ كرد به مردم و فرماندهان سپاه خبر داد كه تاتار تحت محاصره قرار گرفته و در نهايت شكست خواهند خورد و پيروزي از آنِ سپاه مسلمانان خواهد بود و براي اين گفتار خويش بيش از هفتاد سوگند ياد كرد .
به او گفته مي شد: برای خبرهایی که می دهی بگو ان شاء الله !
او می گفت : ان شاء الله ! ولی حتما اتفاق می افتد )
(مدارج السالكين بين منازل إياك نعبد وإياك نستعين ، ج 2 ص 489 ،اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1393 - 1973 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمد حامد الفقي )

ابن تیمیه و اطلاع از اوح محفوظ
ابن قیم چنین می گوید :
" وسمعته يقول ذلك قال : فلما أكثروا علي قلت : لا تكثروا كتب الله تعالى في اللوح المحفوظ : أنهم مهزومون في هذه الكرة وأن النصر لجيوش الإسلام قال : وأطعمت بعض الأمراء والعسكر حلاوة النصر قبل خروجهم إلى لقاء العدو وكانت فراسته الجزئية في خلال هاتين الواقعتين مثل المطر "
( از كسي شنيدم كه مي گفت، ابن تيميه گفت : زماني كه حرف ها عليه من شدت گرفت من گفتم: اين مطالب ر ا خداوند در لوح محفوظ ثبت كرده و نوشته است كه: تاتار اين بار در جنگ شكست خوا هد خورد و پيروزي براي سپاه اسلام است.
ابن تيميه گفت : من طعم پيروزي و نصرت را قبل از خارج شدن به سوي دشمن و مواجهه با آنها به فرماندهان لشكر و سپاه چشاندم. و فراست ها و زيركي هاي جزئي ابن تيميه در اين دو واقعه همچون باران، فراوان بود . )
(مدارج السالكين بين منازل إياك نعبد وإياك نستعين ، ج 2 ص 489 ،اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1393 - 1973 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمد حامد الفقي )

ابن تیمیه از باطن یارانش با خبر بود
ابن قیم چنین می گوید :
" وقال مرة : يدخل علي أصحابي وغيرهم فأرى في وجوههم وأعينهم أمورالا أذكرها لهم فقلت له أو غيري لو أخبرتهم فقال : أتريدون أن أكون معرفا كمعرف الولاة وقلت له يوما : لو عاملتنا بذلك لكان أدعى إلى الاستقامة والصلاح فقال : لا تصبرون معي على ذلك جمعة أو قال : شهرا"
(يك بار ابن تيميه به من گفت: ياران من نزد من مي آيند و من در سيماي آنها و نيز ديگران چيز هايي مي بينم كه به آنها خبر نمي دهم. من به ابن تيميه گفتم: به غير از من ، اي كاش به آنها خبر مي دادي! ابن تيميه گفت : آيا مي خواهيد من هم مانند فرمانروايان شناخته شوم؟
و روزي به ابن تيميه گفتم : اگر از يك سري چيزها به ما خبر مي دادي اين براي استقامت بهتر و به صلاح مي بود! او گفت : اگر همه چيز را بگويم شما با من تا جمعه و يا يك ماه بيشتر با من نمي مانيد! )
(مدارج السالكين بين منازل إياك نعبد وإياك نستعين ، ج 2 ص 490 ،اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1393 - 1973 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمد حامد الفقي )

ابن تیمیه و خبر از امور باطنی ابن قیم
ابن قیم چنین می گوید :
" وأخبرني غير مرة بأمور باطنة تختص بي مما عزمت عليه ولم ينطق به لساني وأخبرني ببعض حوادث كبار تجري في المستقبل ولم يعين أوقاتها وقد رأيت بعضها وأنا أنتظر بقيتها وما شاهده كبار أصحابه من ذلك أضعاف أضعاف ما شاهدته والله أعلم "
( چندين بار ابن تيميه از امور باطني كه من قصد داشتم تا آنها را انجام دهم خبر داد كه الآن نمي توانم آنها را به زبان بياورم ، و نيز از برخي از حوادث بزرگ كه در آينده اتفاق مي افتاد با خبر ساخت اما زمانش را معيّن نساخت و من برخي از آنها را با چشم خود مشاهده كردم و منتظر بقيه آن بودم. و آنچه بزرگان از ياران او مشاهده كرده اند به مراتب بيش از آن است كه من بيان كردم. والّله اعلم )
(مدارج السالكين بين منازل إياك نعبد وإياك نستعين ، ج 2 ص 490 ،اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751 ، دار النشر : دار الكتاب العربي - بيروت - 1393 - 1973 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محمد حامد الفقي )

گویا علم غیب برای همگان جایز است مگر ائمه شیعه ( علیهم السلام ) ...

وقتي اعطای علم غیب به غیر نبی الله ثابت می شود ، پس تسری دادن این امر برای ائمه طاهرین علیهم السلام نه تنها بر خلاف ظاهر قران نیست بلکه در راستای تاییدات قرانی نیز می باشد ....

خلاصه مشکل در این است که هر کس می تواند علم غیب داشته باشد ولی وقتی نوبت اهل بیت علیهم السلام می رسد ، این عمل برای ایشان ممنوع و غیر عقلی و غیره می شود !!!!!

یا علی ع

:Gol:با سلام به دوستان بزرگوار:Gol:

آنچه ابتداء به ذهن خطور می کند این است که اعتقاد به علم غیب برای اولیای الهی از اختصاصات شیعه است در حالی که با مختصری تحقیق آشکار می شود که تفاوت زیادی در این موضوع میان شیعه و سنی وجود ندارد و اصل آن مورد پذیرش اهل سنت است .

یکی از کتابهایی که اخیرا چاپ شده است کتاب«تضاد عقاید حنفیّت با وهابیت:مجموعه مقالات و گفتار علمای اهل سنت» است، که در این کتاب عقیده علمای احناف در رابطه با موضوعات زیر آمد است که در مجموع نقدی بر عقائد انحرافی وهابیت است.

مطالب این کتاب عبارت است از:

گفتار نخست: دعا
گفتار دوم: زندگی حقیقی همراه با عمل برای انبیاء و اولیاء در قبرگفتار سوم: توسل
گفتار چهارم: علم غیب
نویسنده: مولوی کاشانی

گفتار پنجم: سخنرانی‌ها
وهابیت و موضع اهل سنت در قبال آن: مولوی عبدالرحمان چهابهاری.
مشخصه‌های وهابیت از نظر احناف: مولوی محمد یوسف حسین‌پور.
وهابیت را بهتر بشناسیم: مولوی مقیمی – شهرستان خواف.

مولوی کاشانی در قسمتی از مقالۀ خود که در رابطه با علم غیب است می نویسد:
«اخبار غیبی اگر از پیامبر«صلی الله علیه وآله» صادر شوند معجزه ای برای آن حضرت به شمار می رود و اگر از افراد امت صدور یابد کرامت برای او و تمامیّت معجزۀ آن بزرگوار محسوب می گردد. به بیان دیگر تمامیت معجزۀ همان پیامبری که این افراد با کرامت بدو ایمان آورده و تربیت یافتۀ مکتب اویند.
اطلاع از این اخبار یا به واسطۀ وحی الهی صورت می گیرد و یا الهام اوست و راه دیگری ندارد و خود آن حضرت فرمودند:«انی لا اعلم الاّ ما علّمنی ربّی»؛من چیزی جز آنچه خدایم به من تعلیم نموده است نمی دانم.
بنابراین آن دسته از اخبار غیبی را که آن حضرت بیان می داشته اند اموری است که خداوند متعال به ایشان فهمانده است تا نشانه ای باشد بر حقانیّت پیامبری و صحت رسالت آنحضرت. ونیز هر کار خارق العاده ای هر گاه از افراد این امت سر زند خود دلیلی بر نبوت و درستی رسالت او خواهد بود.
آگاهی آنحضرت بر امور غیبی آنچنان شایع و در بین مردم منتشر شده بود که برخی به برخی دیگر می گفتند: خاموش باش! به خدا سوگند اگر نزد ما کسی نباشد که گفته ها و قرار های ما را بدو برساند، سنگهای سرزمین بطحا او را خبر دار خواهد ساخت.
روی الطبرانی عن ابن عمر قال: قال رسول الله«صلی الله علیه وآله»:«انّ الله قد رفع لی الدنیا فانا انظر الیها و الی ما هو کائن فیها الی یوم القیامة کاّنی انظر الی کفّی هذا»؛خداوند دنیا را برای من بالابرد و من به دنیا و بدانچه تا قیامت در آن صورت خواهد گرفت هم چنان که به کف دست خود می نگرم، نظر می کنم.

علامۀ شامی[1] می گوید:
امام الحرمین[2] معتقد است:عقیدۀ مقبول در نزد ما این است که تمامی کارهای خارق العاده که از روی کرامت[3] صورت گیرد جایز و صحیح است.
آنگاه نعیم می گوید: در بارۀ برخی معجزات مثل قرآن، دلیل قاطع است که هیچ کس مانند آنرا نمی تواند بیاورد. وی پس از ذکر سایر اقوال در این رابطه می گوید:
رای مطابق با انصاف همان است که امام نسفی[4] گفته است و قتی از او دربارۀ این سخن- که کعبه یکی از اولیای الهی را زیارت می کند- سؤال شد و اینکه گفتن چنین سخنی جایز است؟[5] در جواب گفت: خرق عادت از راه کرامت برای اولیای الهی نزد اهل سنت و جماعت جایز است.[6]

کرامت مانند معجزه صحیح و حق است وهر دو حاکی از توانایی آورندۀ آن است ولی فرق بین این دو این است که معجزه برای انبیاء هر زمان که اراده کنند-چه به خواست خود و چه به درخواست امت- مقدور است و به هر حال اظهار آن برایشان آسان است اما برخلاف معجزات، ولی خدا گاهی قادر به اظهار کرامت است و گاهی هم از آوردن آن عاجز است.[7]
حاصل کلام این است که کار خارق عادت نسبت به پیامبر«صلی الله علیه وآله» معجزه به حساب می آید چه به دست خود او صورت گیرد و چه به واسطۀ فردی از امتش واقع شود، ولی نسبت به آن شخص ولی کرامت محسوب می گردد.

[1] .مراد از علامۀ شامی نویسنده کتاب فقهی مهم اهل سنت «رد المحتار علی الدرالمختار» ابن عابدین شامی است.

[2] . وَقَدْ قَالَ الْعَلَّامَةُ التَّفْتَازَانِيُّ بَعْدَ أَنْ حَكَى عَنْ أَكْثَرِ الْمُعْتَزِلَةِ الْمَنْعَ مِنْ وَأَنَّ الْأُسْتَاذَ أَبَا إِسْحَاقَ يَمِيلُ إلَى قَرِيبٍ مِنْ مَذْهَبِهِمْ ، وَحَكَى مَا قَدَّمْنَاهُ ، وَأَنَّ إمَامَ الْحَرَمَيْنِ قَالَ الْمَرَضِيُّ عِنْدَنَا تَجْوِيزُ جُمْلَةِ خَوَارِقِ الْعَادَاتِ فِي مَعْرِضِ الْكَرَامَاتِ .

[3] . وَعِبَارَةُ النَّسَفِيِّ فِي عَقَائِدِهِ : وَكَرَامَاتُ الْأَوْلِيَاءِ حَقٌّ ، فَتَظْهَرُ الْكَرَامَةُ عَلَى طَرِيقِ نَقْضِ الْعَادَةِ لِلْوَلِيِّ ، مِنْ قَطْعِ الْمَسَافَةِ الْبَعِيدَةِ فِي الْمُدَّةِ الْقَلِيلَةِ ، وَظُهُورِ الطَّعَامِ وَالشَّرَابِ وَاللِّبَاسِ عِنْدَ الْحَاجَةِ ، وَالْمَشْيِ عَلَى الْمَاءِ وَالْهَوَاءِ

[4] . قَالَ الْعَلَّامَةُ ابْنُ الشِّحْنَةِ : قُلْت : النَّسَفِيُّ هَذَا هُوَ الْإِمَامُ نَجْمُ الدِّينِ عُمَرُ مُفْتِي الْإِنْسِ وَالْجِنِّ رَأْسُ الْأَوْلِيَاءِ فِي عَصْرِهِ .

[5] . بَلْ سُئِلَ عَمَّا يُحْكَى أَنَّ الْكَعْبَةَ كَانَتْ تَزُورُ وَاحِدًا مِنْ الْأَوْلِيَاءِ هَلْ يَجُوزُ الْقَوْلُ بِهِ ؟ فَقَالَ : خَرْقُ الْعَادَةِ عَلَى سَبِيلِ الْكَرَامَةِ لِأَهْلِ الْوِلَايَةِ جَائِزٌ عِنْدَ أَهْلِ السُّنَّةِ.

[6] . رد المحتار على "الدر المختار : شرح تنوير الابصار"، ابن عابدين ، محمد أمين بن عمر (المتوفى : 1252هـ)،فصل فی ثبوت النسب.

[7] .شرح الرمضان، افندی، شرح علی شرح عقائد النسفی، ص290.البته در مقام عمل چنین امری در اهل سنت دیده نمی شود و بحث کرامات مخصوصا در گروههایی که تصوف در آنها نفوذ بیشتری دارد، دارای یدی طولا است.

موضوع قفل شده است