دین جناب ابولولوء چه بوده است ؟
تبهای اولیه
نویسنده: عموناصر
در کتب اهل تسنن این چنین آمده است که قاتل عمربن خطاب فردی است به نام ابولولو ء که اصل نامش " فیروز " و از اهالی نهاوند و غلام مغیره بن شعبه بوده است.
بعضی وی را مجوسی می خوانند . گروهی وی را مسیحی می دانند . و حتی برخی دیگر ایشان را مسلمان قلمداد می کنند .
منابع اهل سنت در تشکیک میان مجوسی بودن یا نصرانی بودن ابولولوء:
* الاستيعاب - ابن عبدالبر - ج 3 - ص 1155
" حدثنا خلف بن قاسم حدثناالحسن بن رشيق حدثنا الدولابي حدثنا محمد بن حميد حدثنا علي بن مجاهد قال اختلف علينا في شأن أبى لؤلؤة فقال بعضهم كان مجوسياوقال بعضهم كان نصرانيا "
(علی بن مجاهد می گوید که برای ما در مورد مذهب ابولولوء اختلاف افتاد . برخی معتقد بودند که وی مجوسی بوده و برخی معتقد بودند که وی مسیحی بوده است . )
" ألا ترى أنهم حين لم يبالغوا في مراعاة نهيه ابتلى بمثل ذلك فقتله أبو لؤلؤةوكان نصرانياوكان مجوسيا "
" وكان أبولؤلؤةمجوسياوقيل نصرانياأزرق "
منابع اهل سنت راجع به مجوسی بودن ابولولوء:
(و زمانی که ابولولوء مجوسی ، سینه امیر المومنین (!) عمر بن خطاب را مضروب کرد ، برای عمر بن خطاب طبیبی حاضر کردند . و به عمر بن خطاب شیر دادند و با خوردن عمر از شیر ، شیر از سینه اش بیرون می ریخت. )
* المصنف - عبد الرزاق الصنعاني - ج 5 - ص 474
" وكان يدعى أبا لؤلؤة ،وكان مجوسيا في أصله"
" 105 حدثنا أبو نشيط نا عمرو بن الربيع بنطارق نا يحيي بن أيوب عن يونس عن الزهري عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة أن ابن عباس أخبره أن عمر رضي الله تعالى عنه طعن في علية المسجد طعنه أبو لؤلؤة وكان مجوسيا "
" حدثنا يحيى بن عثمان بن صالح ثنا عمرو بن الربيع بن طارق أنا يحيى بن أيوب عنيونس عن الزهري عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة عن بن عباس رضي الله تعالى عنهماأن عمر رضي الله تعالى عنه طعن في السحر طعنه أبولؤلؤةغلام المغيرة بن شعبةوكان مجوسيا "
*تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 423
" وقال ابن مهدي بالناس قال فلما أدخلنا عمر بيته غشي عليه فلم يزلفي غشيته حتى أسفر ....وقال عمر حين أخبر أنأبالؤلؤةهو الذي طعنه الحمد لله الذي قتلني من لا يحاجني عند الله بصلاة صلاهاوكان مجوسيا "
( ابن مهدی به مردم می گفت : وقتی عمر را به منزلش بردیم ، او غش کرد و رنگ از رویش پرید .... وقتی عمر بن خطاب فهمید که ابولولوء وی را مضروب کرده است ( گفت ) الحمدلله . کسی مرا کشت که در مقابل خدا نمی تواند محاجه کند به نمازی که اصلا نخوانده است و وی مجوسی بود .
برخی نیز معتقدند که ابولولوءنصرانی بوده است :
*المستدرك - الحاكم النيشابوري - ج 3 - ص 91
راوی می گوید : نیت عمر این بود که با مغیره صحبت کند تا بر ابولولوء آسان بگیرد . پس ابولولوء عصبانی شد و اسم او فیروز و از نصارا ( مسیحیان ) بود )
* الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1155
( ابولولوء مسیحی خبیث بود و با یک چاقوی دو لبه آمد .... )
* فتوح مصروأخبارها - القرشي المصري - ص 137
" قال غير ابن وهب قال عمرو بنالعاص فلما طعن عمر بن لخطاب قلت هو ما قال القبطي فلما حدثت أنه إنما قتله أبو لؤلؤةرجل نصراني قلت لم يعن هذاإنما عني من قتله المسلمون فلما قتل عثمان عرفت أن ما قال الرجل حق " ( وقتی عمر بن خطاب ضربه خورد ، گفتم این همان مطلبی است که قبطی گفته است زیرا وقتی به او گفتم که عمر را ابولولوء مسیحی کشته است گفت : منظور من این نیست . منظور من همانی است که مسلمانان او را می کشند . لذا وقتی عثمان کشته شد فهمیدم که سخن وی صحیح است )
* الكامل في التاريخ - ابن الأثير - ج 3 - ص 49
" ذكر الخبر عن مقتل عمر رضي الله عنه قال المسور بن مخرمة : خرج عمر بن الخطاب يطوف يوما في السوق فلقيه أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبةوكان نصرانيا "
" كان للمغيرة بن شعبة مولى من نصارى العجم اسمه أبو لؤلؤة " (مغیره بن شعبه غلامی داشت از مسیحیان فارس که نامش ابولولوء بود
در این میان نیز برخی معتقدند که ابولولوء مسلمان بوده است .
* عمدة القاري - العيني - ج 8 - ص 229
" أنه قتله علج يسمى فيروز وكنيتهأبولؤلؤة، وكان غلاما للمغيرة بن شعبة ،وكان يدعيالإسلام"
( عمر بن خطاب را کافری به نام فیروز که کنیه اش ابولولوء بود کشت و این مرد غلام مغیره بود و داعیه اسلام داشت )
وقال الحميدي حدثنا سفيان عن عمرو بن دينار قال قال علي لان أخذت عبيد الله لأقتلنه بالهرمزانواخرج بن سعد من طريق عكرمة قال كان رأى على أن يقتل عبيد الله بالهرمزان لو قدر عليه "
ابن سعد نیز از قول عکرمه می گوید : نظر علی – علیه السلام – بر این بود که اگر عبیدالله را بگیرد ، او را بخاطر قتل هرمزان می کشت . )
علی – علیه السلام - فرمودند : او را بکش . )
نفر اول – هرمزان : بخاری در صحیح خود می گوید : فاسلم الهرمزان ؛ پس هرمزان مسلمان بوده است
نفر دوم – دختر ابولولوء ( لولوه ) : همچنان که مورخین گفته اند ، او در کوچکی و صغر سن کشته شد و از باب کشه شدن وی نیز امیرالمومنین علیه السلام داعیه قصاص داشتند و این امر نشان می دهد که این دختر مسلمان بوده است لذا اگر به سن تکلیف نرسیده بوده ، بر اساس قوانین اسلامی به تبعیت دین والدین یا پدرش می باشد و وقتی کشته شدن وی متضمن قصاص قاتل می باشد ( و از آنجا که مسلم بخاطر قتل کافر کشته نمی شود ) پس بایستی والدین وی ( از جمله پدرش ) مسلمان می بوده باشند .
نکته دوم : با استناد به سخن عمر بن خطاب ( آنچنان که بخاری در صحیح خود آورده است ) می توان فهمید که ابولولوء مسلمان بوده است و حتی نماز می خوانده و حج می رفته است .
ابن عباس میگوید : اگر خواهی انجام دهم ( یعنی ایشان را بکشم ) ؟عمر گفت : دروغ می گویی ( اشتباه می کنی ) پس از آنکه ایشان به زبان شما سخن گفتند و به قبله شما نماز گزاردند و حج شما را ادا کردند ( چگونه می توانی ایشان را بکشی ) )
http://islamtxt.ir/islam/node/133
نویسنده: عموناصر
سیری در احادیث اهل تسنن
در احادیث اهل تسنن از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم چنین آمده است : "
اخرجوا المشرکين من جزيرة العرب "
مشرکین را از عربستان خارج کنید)
منابع :
صحیح بخاری ج 4 ص 66
صحیح مسلم ج 5 ص 75
و در حدیث دیگری آمده است : "
لا يجتمع دينان في جزيرة العرب " (
دو دین در عربستان جمع نمی شود)
منابع :
کتاب الموطا - مالک - ج 2 ص 892
الاستذکار - ابن عبدالبر - ج 7 ص 41
بر اساس این دو روایت ، بایستی افراد مقیم در عربستان تماما مسلمانمی بودند و وجود سایر ادیان ممنوع بود علی الخصوص در زمان خلیفه دوم .
علمای اهل سنت روایات را این چنین توضیح داده اند : *
حاشية ردالمحتار - ابن عابدين - ج 4 - ص 385 "
قلت : الكلام في الاحداث مع أن أرض العرب لا تقر فيها كنيسة ولو قديمة فضلا عن إحداثها ، لأنهم لا يمكنون من السكنى بها للحديث المذكور "
( می گویم : کلام در عدم جواز احداث کنیسه در سرزمین عرب می باشد زیرا از قدیم ، کنیسه ای در عربستان نبوده است چه برسد به اینکه ساخته شود زیرا بر اساس روایت مذکور ، اهل کتاب حق سکنی گزیدن در عربستان را نداشتند ) *
سبل السلام - محمد بن اسماعيل الكحلاني - ج 4 - ص 61 "
قال مالك : قال ابن شهاب : ففحص عمر عن ذلك حتى أتاه الثلج واليقين عن رسول الله ( ص ) أنه قال : لايجتمع دينان في جزيرة العرب فأجلى يهود خيبر قال مالك : وقد أجلى يهود نجران وفدكأيضا . والحديث دليل على وجوب اخراج اليهود والنصارى والمجوس من جزيرة العرب لعموم "
(
مالک می گوید : عمر در مورد سخن پیامبر تفحص کرد تا اینکه به یقین رسید که پیامبر فرموده اند : دو دین در جزیره عرب جمع نمی شود و لذا یهودیان خیبر را خارج کرد .
مالک می گوید : یهودیان نجران و فدک را نیز خارج نمود )
قوله : لا يجتمع دينان في جزيرة العرب وهو عام لكل دين ،والمجوس بخصوصهم حكمهم حكم أهل الكتاب كما عرفت " ( این سخن پیامبر که دو دین در سرزمین عرب جمع نمی شود ، عام بود و شامل هر دینی می باشد و مجوس نیز در این حکم، حکم اهل کتاب را دارد . )
*
نيل الأوطار - الشوكاني - ج 8 - ص 223
" وظاهر حديث ابن عباس أنه يجب إخراج كل مشرك من جزيرة العرب سواء كانيهوديا أو نصرانيا أو مجوسيا "
(ظاهر روایت ابن عباس بر ایناست که هر مشرکی اعم از یهودی و نصارا و مجوسی باید از عربستان خارج شوند) *
بدائع الصنائع - أبو بكر الكاشاني - ج 7 - ص 114
" ويمنع المشركون ان يتخذوا أرض العرب مسكنا ووطنا "
(منع شده از اسکان مشرکین در سرزمین عرب و موطن قراردادن آن)
سیره علمای اهل تسنن
حتی علمای اهل سنت برآنند که معیار مشرک یا مسلمان بودن اشخاص بر اساس اجازه سکنی گزیدن در عربستان بوده است . ابن حزم آندلسی در " المحلی " ج 11 ص 208 می گوید : "
قال أبو محمد : وهذا باطلبلا شك لان الله تعالى أمر بقبض ذكوات أموال المسلمين وأمر عليه السلام عند موته أنلا يبقى في جزيرة العرب دينان فلا يخلو ثعلبة من أن يكون مسلما ففرض على أبي بكر. وعمر قبض ذكاته "
( این سخن ( امتناع پیامبر و ابی بکر و عمراز گرفتن زکات ثعلبه ) غلط است زیرا خداوند امر به گرفتن زکات مسلمین کرده است وپیامبر اکرم نیز در هنگام رحلت خود امر کردند که دو دین در عربستان نباشد و لذاقطعا ثعلبه مسلمان بوده است و بر ابی بکر و عمر واجب بوده که زکات وی رابگیرند)
" ولا بد ولا فسحة في ذلك وإن كان كافرا ففرض ان لا يقرفي جزيرة العرب فسقط هذا الأثر بلا شك"
(این امر حتمی است و اگر ثعلبه کافر بود ، قطعا نمی بایست در عربستان می ماند؛ پس این امر ( نگرفتن زکات از وی ) مردود است)
سیره خلفا
کارهای ابی بکر و عمر که برای اخراج یهودیان خیبر و .... اجرا شد ، خود موید این مطلب استکه آنان نیز این روایت را مورد اجرا گذاشتند . تواریخی مانند " الکامل فی التاریخ " ( ابن اثیر ) ، " السیره النبویه " ( ابن کثیر ) و " تاریخ مدینه دمشق "( ابن عساکر ) و دیگرمنابع اهل سنت ، به این اقدام اشاره کرده اند .
پس اثبات نمودیم که بنا بر روایاتصحیح اهل سنت ، مشرکین و کفار ( اعم از یهود ؛ نصارا و مجوس ) می بایستی در سرزمین عرب از جمله مکه و مدینه سکنی نگزینند .
خادم المهدی - عموناصر
http://islamtxt.ir/islam/node/136
نویسنده: عموناصر
حکم تاجران کافر و اهل کتاب
ممکن است کسی بپرسد : شاید از اهل کتاب ، کسی برای تجارت می آمد ! تکلیف وی چگونه بود ؟؟؟ می گوییم : به وی 3 روز یا 4 روز وقت می دادند تاکارش تمام شود و از شهر خارج شود
. المغني - عبد الله بن قدامه - ج 10 - ص 615
" ويجوز لهم دخول الحاجز للتجارةلأن النصارى كانوا يتجرون إلى المدينة في زمن عمر رضي الله عنه وأتاه شيخ بالمدينة فقال أنا الشيخ النصراني وإن عاملك عشرني مرتين فقال عمر وأنا الشيخ الحنيف وكتب له عمرأن لا يعشروا في السنة إلا مرةولا يأذن لهم في الإقامة أكثر من ثلاثة أيام على ما روي عن عمر رضي الله عنه ثم ينتقل عنه. "
پس اثبات نمودیم که بنا بر روایاتصحیح اهل سنت ، مشرکین و کفار ( اعم از یهود ؛ نصارا و مجوس ) می بایستی در سرزمینعرب از جمله مکه و مدینه نمی ماندند و حداکثر 3 یا 4 روز ؛ آنهم برای تجارت ، حقماندن داشتند .
عبدالرزاق صنعانی ( استاد بخاری ) در " المصنف " ج 5 ص 474به سند صحیح می گوید : "
كان عمر بن الخطاب لا يترك أحدا من العجم يدخل المدينة ، فكتب المغيرة بن شعبة إلى عمر : أن عندي غلاما نجارا ، نقاشا ، حدادا ، فيه منافع لاهلالمدينة ، فإن رأيت أن تأذن لي أن أرسل به فعلت ، فأذن له ، وكان قد جعل عليه كل يوم درهمين ، وكان يدعى أبا لؤلؤة ، وكان مجوسيا في أصله ... "
( عمر بن خطاب اجازه باقی ماندن عجم ( فارس ) را در مدینه نمی داد . مغیره بن شعبه به وی نوشت : نزد منغلامی است که نجاری و نقاشی و آهنگری بلد است و در وی سود و منفعت است برای اهل مدینه . اگر می خواهی ، اجازه بده تا وی را بفرستم ! عمر اجازه داد . و برای وی روزی 2درهم خراج قرار داد . نام این غلام ابولولوء بود و مذهب وی مجوسی بود... )
پس می بینیم که جناب عمر ، بر خلاف سخن رسول الله ( صلی الله علیه و آله وسلم ) عمل کردند و ابولولوء مجوسی را به مدینه راه دادند .
نکته ای در اینجا نهفته است که اهل تسنن و وهابیت باید پاسخ دهند :
*** یا روایات مبنی بر مجوسی بودن یا نصرانی بودن ابولولوء ضعیف و جعلی می باشند ووی مسلمان بوده و یا در مدینه مسلمان شده است ( زیرا جناب عمر بن خطاب ، اجازه سکونت در مدینه را داده است)
البته قبلا هم عرض کردیم که بنا به اقوال برخی علمای اهل سنت ، ابولولوء مسلمان بوده است . *
عمدة القاري - العيني - ج 8 - ص 229 "
أنه قتله علج يسمى فيروز وكنيته أبو لؤلؤة، وكان غلاما للمغيرة بن شعبة ،وكان يدعي الإسلام "
( عمر بن خطاب را کافری به نام فیروز کشت که کنیه اش ابولولوء بود . وی غلام مغیره به شعبه بود و ادعای مسلمان بودن داشت . )
نکته : در روایات اهل سنت آمده است که ابولولوء ، عمر بن خطاب را در مسجد مدینه در حین انجام فریضه نماز صبح ، به قتل رساند .
عینی در " عمده القاری " ج 8 ص 229 می گوید : "
فلما خرج عمر إلى الناس لصلاة الصبح جاء عدو الله فطعنه بسكين مسمومة ذات طرفين فقتله "
(وقتی عمر برای نماز صبح به نزد مردم آمد ، دشمن خدا (!) یعنی ابولولوء وی را با چاقویی دو طرفه ( از دو طرف می بُرید ) و مسموم ، مورد حمله قرار داد و وی را به قتل رساند)
سوال دوم :چرا به ابولولوء غیر مسلمان ( مجوسی - نصرانی ) اجازه داده اند که وارد مسجد مسلمانان گردد ؟؟؟؟
قطعا مردم و صحابه ای که در مسجد بودند ، اجازه دخول یک نامسلمان را به مسجد مدینه نمی دادند لذا این امر به ما نشان می دهد :ابولولوء مسلمان بوده که مردم اجازه ورود وی را به مسجد مدینه دادند.
سلام
البته ما یک استادی داشتیم که از کتاب مقاتل الطالبین نقل می فرمود
که از آنجا که سن عمر اقتضاء حالا حالا ماندن و بودن را داشت!عده ایی از جمله عثمان بیم آن را داشتند که بمیرن و او بماند.
مشاور اعظم عمر که شخصی به نام ابو حریره اگه اشتباه نکم بود ! او کاهن یهود بود که عمر وارد دستگاه کرده بود و از همانجا هم یهودیات وارد متن دین اسلام شد!واین خود سیاست عمر بود که به جای معارف اهل بیت و احادیث پیامبر این ها را در نمازهای جمعه به خورد اعراب گوسفند آن زمان بدهند.بگذریم...
این یهودی چند روز اومد و به عمر گفت در کتب ما گفته شده شما به تو همین چند روز خواهی مرد..البته عمر شک کرده بود
تا اینکه غلام حبشی سیاه و قوی هیکلی که در چاقو زنی مهارت داشت را اجیر کردند!تا عمر را ترور کند! در نماز جمعه ..
این یارو عمر و چند نفر را کشت و متواری شد.
...
مع السف به خاطر کینه ایی که نسبت به شیعیان ایران بود در طول تاریخ قاتل عمر را یک ایرانی به نام ابو لوء لوء معرفی کردند!واین دسیسه اهل سنت بود که بذر نفاق و کینه را ایجاد کنند..
بگذریم...
بسم رب الحسين عليه السلام
سلام بر شما
جناب اشكان عزیز
فکر می کنم شاید سهو شده باشد زیرا کتاب " مقاتل الطالبین " تالیف ابوالفرج اصفهانی در مورد کشته شدگان از طالبین یعنی کشته شدگان از ذریه عبدالمطلب بن عبد مناف می باشد و احتمالا جریانی که شما بیان می کنید مربوط است به کتاب دیگر او یعنی : الآغانی .
آن کاهنی که وارد دستگاه عمر شد نیز به نظر من " کعب الاحبار " است .... البته ابوهریره نیز یهودی الاصل بود ولی کعب الاحبار بیشتر در امور سیاسی - فرهنگی عمر دخالت داشت .....
در منابع اهل خلاف آمده است که وقتی عمر چاقو خورد ، کعب الاخبار به وی چنین گفت :
و اتاه کعب فقال الم اقل لک لا تموت الا شهیدا و انت تقول من این و انا فی جزیره العرب
کعب به نزد عمر آمد و گفت : آیا به تو نگفته بودم که به شهادت می میری و تو می گفتی که از کجا ؛ وقتی من در حزیره عرب هستم . ( سنن بیهقی ج 3 ص 113 )
این جریانی که بیان فرمودید ( مبنی بر بشارت به کشته شدن عمر در تورات ) ابن اثیر در " الکامل فی التاریخ " ج 3 ص 50 چنین بیان می کند :
فلما كان الغد جاءه كعب الأحبار فقال له : يا أمير المؤمنين اعهد فإنك ميت في ثلاث ليال . قال : وما يدريك ؟ قال : أجده في كتاب التوراة . قال عمر : [ آ لله ! إنك ] أتجد عمر بن الخطاب في التوراة ؟ قال : اللهم لا ، ولكني أجد حليتك وصفتك وأنك قد فني أجلك
فردای آن روز ، کعب الاحبار به نزد عمر آمد و گفت : ای امیرالمومنین (!) عهد می کنم که تا 3 شب دیگر خواهی مرد . عمر گفت : چه می دانی ؟ کعب الاحبار گفت : این مطلب را در تورات دیده ام . عمر گفت : ای خدا ! نام عمر بن خطاب را در تورات یافتی ؟ کعب گفت : نه . ولی توصیفات تو را یافتم و اجل تو نزدیک است .
در مورد مابقی مطالبی که بیان فرمودید ، اگر سندی برای مطالعه ارائه بفرمایید ، ممنون می شوم .
یا علی ع
سلام
شيخنا شما كه صغري و كبري كلام ما را مستند كرديد
والبته هيول! كارت بيست بيست تاريخ رو خوب خوندي
يه سندي هم برا نتيجش پيدا كن!
اين حرف ها رو از تقريرات استادم داداشي در قم تو ذهنم مونده! ولي حاضرم قسم بخورم درسته! چون به قول ايشان از نص هم برام محكمتره!
بسم رب الحسین علیه السلام
سلام بر شما
جناب اشکان عزیز
بنده سندی در باب حبشی بودن جناب ابولولوء ندیده ام ، نه در منابع شیعی و نه در منابع اهل خلاف .... البته منکر وجود آن نمی شوم زیرا چه بسا مشکل از قلّت مطالعه بنده باشد ....
اگر هر یک از اساتید ما به چنین مطلبی دسترسی دارند ، ما را بی فیض نگذارند .
یا علی ع