آیا می توان خدا را در خواب دید ؟

تب‌های اولیه

72 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا می توان خدا را در خواب دید ؟

سلام :Gol:
این سوال خیلی سوال عجیبی است و شاید همه متدینین زود و سریع جواب دهند : چی میگی جناب حامد مگه میشه خدا رو در خواب دید ؟ معلومه که نمی شه .
اما بنده جواب متفاوتی دارم . این جواب بر مبنای شناخت خواب و ساختار قوه متخیله انسان است .
نظر شما چیست ؟
والحمد لله

راوی به حضرت صادق سلام الله علیه عرض کرد: مردی [می گوید] پروردگارش را در خواب دیده است! این چگونه است؟!
امام فرمود: آن مردی است که دین ندارد!
خدای بلند مرتبه دیده نمی شود نه در بیداری و نه در خواب و نه در دنیا و نه در آخرت.

[الأمالي للصدوق‏] ابْنُ نَاتَانَةَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع إِنَّ رَجُلًا رَأَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَنَامِهِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ فَقَالَ ذَلِكَ رَجُلٌ لَا دِينَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُرَى فِي الْيَقَظَةِ وَ لَا فِي الْمَنَامِ وَ لَا فِي الدُّنْيَا وَ لَا فِي الْآخِرَةِ .

بحار الأنوار ج 4 ص 32

[="blue"]سلام

البته اگر کسی مدعی شود که خداوند را به چشم دیده کافر است چون خداوند در هیچ قالبی نمیگنجد که بشود او را دید ولی انان که خداوند را به چشم دل میبینند در خواب که روح بسوی او پر میکشد که سهل است در بیداری هم خدا را ناظر به اعمالشان دیده و از همین روی است که از گناه پرهیز میکنند در پناه حق باشید .[/]

با سلام
نظر دوستان عزيز كاملا صحيح است.
منم همين نظرو دارم خداوند جسم نيست كه ديده شود.

سفیر;127590 نوشت:
[الأمالي للصدوق‏] ابْنُ نَاتَانَةَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الْكَرْخِيِّ قَالَ قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع إِنَّ رَجُلًا رَأَى رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَنَامِهِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ فَقَالَ ذَلِكَ رَجُلٌ لَا دِينَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُرَى فِي الْيَقَظَةِ وَ لَا فِي الْمَنَامِ وَ لَا فِي الدُّنْيَا وَ لَا فِي الْآخِرَةِ .

سلام
ان شاء الله ما بر مبنای اصول مطلب را توضیح خواهیم داد اما این روایت خلاف روایتی است که از امیر مومنان ع پرسیدند : هل رایت ربک و حضرت فرمود : چگونه خدایی را پرستش کنم که ندیده ام ، خدا با چشم سر دیده نمی شود ولی قلبها به حقایق ایمان اورا می بینند .
وقتی بتوان خدا را در بیداری و به حقایق ایمان دید چطور نمی توان اورا در خواب دید .
این روایت در صورت صحت و صدور از امام صادق ع منصرف به عدم فهم مخاطب از این مسائل می شود . چه اینکه هر ذهنیتی از دیدن خدا در خواب هم صحیح نیست همچنانکه هر ذهنیتی از دیدن خدا در بیداری صحیح نیست و بعضی از آنها را حتی می توان کفر دانست .
البته ما مطلب را ان شاء الله روشنتر می کنیم
والحمد لله

حامد;127578 نوشت:
آیا می توان خدا را در خواب دید ؟

سلام
قبل از اینکه بحث از مدار خود خارج شود جواب تفصیلی این مطلب را بدهیم :
انسان ممکن است به دو نحو خدا را در خواب ببیند
1- به همان نحوی که در روایت امام علی ع آمده است که انسان جان آگاهی ،در خواب ،خدا را به حقایق ایمان و به چشم دل مشاهده کند . این نوع مشاهده هر چند شهود ذات الهی نیست و دل عارف خدا را در کسوت اسماء و صفات مشاهده می کند اما بنابر بیان امیر مومنان علی ع می توان آنرا شهود خدا دانست . این نوع شهود مال خواص از اهل ایمان است که خوابشان هم بیداری است همچنانکه پیامبر اکرم ص فرمودند : من در خواب عبادتی دارم که در بیداری ندارم .
2- اما عوام از اهل ایمان هم می توانند خدا را در خواب ببینند . این مورد نیاز به توضیح بیشتری دارد
توضیح مطلب آن که :
خواب برای اکثری افراد ره آورد صورتسازی های قوه متخیله است . به این معنا که قوه متخیله حالات و عواطف و اندیشه ها و مفاهیم ذهنی و غیره را در صورتها و اشکالی به هم بافته و در هنگام خواب به انسان تحویل می دهد . لذا عمده خوابهای افراد مربوط به حالات و اعمال و افکار روزانه آنهاست .
اما اگر دقت کنیم هر انسانی یک مفهوم ذهنی از خدای متعال در ذهن خود دارد و از طریق همین مفهوم است که در عبادات به خدای متعال متوجه شده و به پرستش او می پردازد . این مفهوم ذهنی به حسب حقیقت مفهومی خود حقیقتی محدود است و قوه خیال و متخیله انسان قادر است از امور محدود صورت سازی کند . خوب است بدانید که قوه خیال انسان قادر است حقایق کلی عالم عقول را هم تصویرگری نماید . لذا در روایات داریم که پیامبر ص جبرییل امین که فرشته مقرب و حقیقت کلی عقلی است را در شکل دحیه کلبی مشاهده می فرمود . این بخاطر آنستکه حقایق عالم عقل در عین کلی بودن ذاتا مخلوق محسوب شده و محدودند .
خوب وقتی قوه خیال و متخیله انسان قادر به صورتگری مفاهیم باشند بعید نیست مفهوم ذهنی خدا نیز در مواردی خاص در خواب صورتگری و دیده شود . بطور مثال مومنی در روز با توجه کامل به خدای متعال که در حقیقت توجه به همان مفهوم ذهنی خودش است مناجاتی با خدای متعال داشته است . ممکن است در شب همان حالت مناجات خود را در صورت سخن گفتنش با یک انسان مشاهده کند . اما در توجه به آن انسان مفهوم خدا برایش تداعی می شود چه اینکه در اصل با مفهوم خدا مناجات کرده بود .
البته این حالت در صورتی برای تک تک افرادی رخ می دهد که در ارتباطی معنوی با خدای متعال توغل و تعمق قابل توجهی نموده باشند و قوه متخیله آنها نیز در شب این ارتباط را منعکس کند .
والحمد لله

با سلام و ادب:Gol:

وقتی خواب و بیداری انسان مؤمن برای خدا باشد همه اش عبادت است و بی شک در همه آن؛ در محضر خداست و این حضور برای مؤمن، توأم با دیدار پروردگارش است البته با چشم دل نه با چشم سر، چنانکه در روایت امیر بیان بر آن تصریح شده است.

موفق باشید ...:Gol:

حامد;127623 نوشت:
اما این روایت خلاف روایتی است که از امیر مومنان ع پرسیدند : هل رایت ربک و حضرت فرمود : چگونه خدایی را پرستش کنم که ندیده ام ، خدا با چشم سر دیده نمی شود ولی قلبها به حقایق ایمان اورا می بینند . وقتی بتوان خدا را در بیداری و به حقایق ایمان دید چطور نمی توان اورا در خواب دید .

تخالف و تضادی بین دو روایت نیست!

دیدن خدا با قلب معنایی مجازی است و کنایه از شدت ایمان و یقین است.

توجه کنید به تعبیر "حقائق الإیمان"! ایمان از سنخ اعتقاد است. و حقایق ایمان یعنی بالاترین حد آن یعنی یقین.

می فرماید قلبم چنان به وجود پروردگارم یقین دارد که گویا او را می بیند.

و دیدن خدا به این معنا در خواب معنای محصلی ندارد. یعنی اینکه کسی بگوید در خواب چنان به خدا اعتقاد یافتم که گویا او را دیدم!

حامد;127623 نوشت:
این روایت در صورت صحت و صدور از امام صادق ع منصرف به عدم فهم مخاطب از این مسائل می شود . چه اینکه هر ذهنیتی از دیدن خدا در خواب هم صحیح نیست

عرض شد که رویت خدا تنها به تعبیر مجازی حاکی از شدت یقین به وجود خدا صحیح است و در روایت فوق منظور این معنا نیست بلکه همان معنای متبادر به ذهن از خواب دیدن چیزی منظور است و به این معنا اگر کسی معتقد باشد خدا را در خواب دیده کفر ورزیده است. ضمنا اگر فهم مخاطب مشکل داشت بیچاره خواب بیننده چه تقصیری داشت که امام او را بی دین خواند؟؟؟!!!

حامد;127638 نوشت:
اما عوام از اهل ایمان هم می توانند خدا را در خواب ببینند

خدا را نمی بینند بلکه ساخته ذهن خود یا القاء شیطان را می بینند.

حامد;127638 نوشت:
وقتی قوه خیال و متخیله انسان قادر به صورتگری مفاهیم باشند بعید نیست مفهوم ذهنی خدا نیز در مواردی خاص در خواب صورتگری و دیده شود

هم آن مفهوم ذهنی و هم صورت پدید آمده بر اثر آن, هر دو مخلوق هستند و نه خالق و خدا!

حامد;127638 نوشت:
البته این حالت در صورتی برای تک تک افرادی رخ می دهد که در ارتباطی معنوی با خدای متعال توغل و تعمق قابل توجهی نموده باشند و قوه متخیله آنها نیز در شب این ارتباط را منعکس کند .


البته کسانی که تعمق و توغل! در ذات خدا کنند بنا به فرمایش معصوم گمراه شوند و به حق نرسند و بعید نیست که چنین خوابهایی نیز ببینند! و آنها را خواب خدا بدانند!. اما موحدان هرگز!

سفیر;127787 نوشت:
تخالف و تضادی بین دو روایت نیست! دیدن خدا با قلب معنایی مجازی است و کنایه از شدت ایمان و یقین است. توجه کنید به تعبیر "حقائق الإیمان"! ایمان از سنخ اعتقاد است. و حقایق ایمان یعنی بالاترین حد آن یعنی یقین. می فرماید قلبم چنان به وجود پروردگارم یقین دارد که گویا او را می بیند. و دیدن خدا به این معنا در خواب معنای محصلی ندارد. یعنی اینکه کسی بگوید در خواب چنان به خدا اعتقاد یافتم که گویا او را دیدم!

سلام
عجیب است که شما بخاطر شبهه ذهنی معنای روشن روایت را منقلب می کنید .
اول اینکه فرمود : راته القلوب سخن بطور صریح از دیدن است دیگر اینکه با باء سببیت است و حقایق ایمان را علت رسیدن به این مرتبه از شهود معرفی می کند
دوم اینکه چه کسی گفته ایمان و یقین یعنی باور به همان معنای رقیق و ضعیفی که شما از ایمان می کنید ؟ اساس ایمان و یقین بر شهود است همچنانکه قرآن فرمود : و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوت والارض لیکون من الموقنین و در ابتدای سوره اسراء هم فرمود : لنریه من آیاتنا . این آیات که تصریح به نشان دادن دارد را می توانید به معنای قوت باور قلبی تحریف کنید ؟

سفیر;127787 نوشت:
عرض شد که رویت خدا تنها به تعبیر مجازی حاکی از شدت یقین به وجود خدا صحیح است و در روایت فوق منظور این معنا نیست بلکه همان معنای متبادر به ذهن از خواب دیدن چیزی منظور است و به این معنا اگر کسی معتقد باشد خدا را در خواب دیده کفر ورزیده است. ضمنا اگر فهم مخاطب مشکل داشت بیچاره خواب بیننده چه تقصیری داشت که امام او را بی دین خواند؟

دلیل شما بر مجازی بودن چیست ؟ وقتی در قرآن کریم از شهود قلبی با تعبیراتی مثل نری و لیریه و لقاء الله ووو سخن به میان می آید شما چگونه می توانید آنرا مجاز بشمارید ؟
دیگر اینکه امام صادق ع که به اذن الله به امور آگاه است می داند تصور ذهنی سائل و فردی که خواب دیده چه نوع تصوری از دیدن خداست . لذا نسبت کفر به فرد خواب دیده هم قابل پذیرش است .

سفیر;127791 نوشت:
هم آن مفهوم ذهنی و هم صورت پدید آمده بر اثر آن, هر دو مخلوق هستند و نه خالق و خدا!

آنچه اکثر ایمان آنرا خدا می پندارند همین مفهوم ذهنی است . درست است که این مفهوم ذهنی به حسب واقع خدا نیست اما او در تعبیر از خوابش می گوید من خدا را خواب دیدم . این تعبیر به حسب فهمش از خدا درست است هرچند به حسب واقع صحیح نیست .
سفیر;127791 نوشت:
البته کسانی که تعمق و توغل! در ذات خدا کنند بنا به فرمایش معصوم گمراه شوند و به حق نرسند و بعید نیست که چنین خوابهایی نیز ببینند! و آنها را خواب خدا بدانند!. اما موحدان هرگز!

بنده سخنی از توغل در ذات نگفتم بلکه توغل در ارتباطی معنوی با خدا را مطرح کردم که فرقش واضح است و اما توغل قلبی در ذات الهی هرچند برای عوام از موحدین گودالی ترسناک است اما برای اهل عشق جایگاه شایسته ای برای فناست . مگر نمی بینید اکثر مومنین از مرگ ترسانند اما شهدای عاشق آنرا برای وصل حق آرزو داشته و دارند . و قس علی هذا فی المعارف الالهیه
والحمد لله

یا ستار..

با سلام..

اینم روایت جالبی است:

در روايتى آمده است كه ابى بصير از امام صادق پرسيد:
[="red"]هل يراه المومنون يوم القيامه ؟[/]
آيا مؤ منان در روز قيامت او (خدا) را خواهند ديد؟
حضرت فرمود:
[="red"]نعم قد راؤ ه قبل يوم القيامه .[/]
بله ، بلكه پيش از روز قيامت او را ديده اند. وى مى گويد:
عرض كردم : آيا مقصود همان ديدنى است كه خداوند (در ازل ) فرمود: الست بربكم ؟ قالوا: بلى (اعراف : 172).
آيا من پروردگار شما نيستم ؟! و همه گفتند: بله .
حضرت چند لحظه ساكت شد و سپس فرمود: [="red"]و ان المؤ منين ليرونه فى الدنيا قبل يوم القيامه الست تراه فى وقتك هذا؟![/]
و قطعا مؤ منان او را در دنيا و پيش از روز قيامت مى بينند. آيا تو در همين هنگام او را نمى بينى ؟! و در ادامه روايت از حضرت خواست كه اين مطلب را براى ديگران نيز نقل كند ولى حضرت فرمود: خير، نقل نكن...

اقا خدا را می شود دید!!!ولی این دیدن مثل هیچ دیدنی نیست،چرا چون خود حضرت حق می فرماید،هیچ چیزی مثل او نیست،نتیجتا خداوند در قیامت هم می اید ،ولی امدنی که مثل هیچ امدنی نیست،ما از دیدن وامدن و این گونه موارد فقط معانی متعارف انرا می دانیم وبس......

خودش که می گوید همه شاهد اویند:

[="red"]اولم يكف بربك انه على كل شى ء شهيد؟! الا انهم فى مريه من لقاء ربهم ..[/]

اینها همه واقعی هستند نه مجاز ولی دیدن وشنیدن و امدن همه از نوع حضور است و ظهور و اگاهی ...

یا حق

سلام

erfan_alavi;127819 نوشت:
اولم يكف بربك انه على كل شى ء شهيد

ای الم یکف بربک انه فوق کلی شی مشهود
وقال : یدالله فوق ایدیهم کما شهوده فوق کل مشهود
والحمد لله

حامد;127809 نوشت:
سلام عجیب است که شما بخاطر شبهه ذهنی معنای روشن روایت را منقلب می کنید .

سلام. شبهه ذهنی نیست. محکمات دین است که ذات خدا قابل رویت نیست نه با چشم و نه با قلب. آنچه که در محدوده ادراک یکی از قوای انسان درآید خالق نیست خود مخلوق است!

حامد;127809 نوشت:
اول اینکه فرمود : راته القلوب سخن بطور صریح از دیدن است

در قرآن هم صریحا فرمود: جاء ربک و الملک صفا صفا : خدا همراه با ملائکه آمد.! چرا جاء را تأویل می کنید؟! پس هر تاویلی بد نیست و به معنای تحریف نیست.

حامد;127809 نوشت:
همان معنای رقیق و ضعیفی که شما از ایمان می کنید؟

کجا رقیقش کردم؟؟!! گفتم سنخ ایمان سنخ اعتقاد است و حد بالای آن یقین است. درباره منشأ یقین که سخن نگفتم گفتم؟! چرا دقت نمی کنید؟!

حامد;127809 نوشت:
اساس ایمان و یقین بر شهود است همچنانکه قرآن فرمود : و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوت والارض لیکون من الموقنین و در ابتدای سوره اسراء هم فرمود : لنریه من آیاتنا . این آیات که تصریح به نشان دادن دارد را می توانید به معنای قوت باور قلبی تحریف کنید ؟

یقین درباره هر چیز به حسب آن چیز است. یعنی یقین درباره چیزهای دیدنی به رویت است ولی درباره نادیدنی چون خداوند خیر! یقین به ذات خداوند از راه رویت نیست نه رویت چشم و نه شهود قلبی. کمال معرفته التصدیق به.

حامد;127809 نوشت:
دیگر اینکه امام صادق ع که به اذن الله به امور آگاه است می داند تصور ذهنی سائل و فردی که خواب دیده چه نوع تصوری از دیدن خداست . لذا نسبت کفر به فرد خواب دیده هم قابل پذیرش است .

عرض شد که رویت خدا باطل است. اگر هم تفصیل داشت امام تفصیلش را به سائل می فرمود یا در جای دیگر بیان می فرمود. ضمن اینکه اینهایی که جنابعالی سر هم کردید مطالب سختی نیست که نیاز به فهم بالایی داشته باشد! خیلی راحت است فهمش و تصورش. مهم پذیرش آن است که مقبول نیست!

erfan_alavi;127819 نوشت:
اینم روایت جالبی است: در روايتى آمده است كه ابى بصير از امام صادق پرسيد: هل يراه المومنون يوم القيامه ؟ آيا مؤ منان در روز قيامت او (خدا) را خواهند ديد؟ حضرت فرمود: نعم قد راؤ ه قبل يوم القيامه .

امام رضا علیه السلام متشابهات روایات ما را به محکمات برگردانید و از آنها پیروی نکنید و گرنه گمراه می شوید. محکمات دین نفی رویت بصری و قلبی خدا به معنای ادراک قلبی ذات خداست.

erfan_alavi;127819 نوشت:
اقا خدا را می شود دید!!!ولی این دیدن مثل هیچ دیدنی نیست

وهابیها گویند خدا دست دارد اما نه مانند این دستها!!! بعضی می گفتند خدا جسم است نه مانند این اجسام. ائمه به شدت با ایشان مقابله کردند. ادراک ذات خدا چه با چشم و چه با قلب محال عقلی است مثل دست داشتن و جسم بودن خدا!

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع :

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ فَقَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ أَوْهَامُ الْقُلُوبِ أَدَقُّ مِنْ أَبْصَارِ الْعُيُونِ أَنْتَ قَدْ تُدْرِكُ بِوَهْمِكَ السِّنْدَ وَ الْهِنْدَ وَ الْبُلْدَانَ الَّتِي لَمْ تَدْخُلْهَا وَ لَا تُدْرِكُهَا بِبَصَرِكَ وَ أَوْهَامُ الْقُلُوبِ لَا تُدْرِكُهُ فَكَيْفَ أَبْصَارُ الْعُيُونِ

الکافی ج1 ص99

راوی گوید از امام جواد علیه السلام درباره این آیه پرسیدم که می فرماید : ابصار او را درک نمی کنند و او ابصار را درک کند.

امام فرمود: اوهام قلوب دقیقتر از بینایی چشمهاست! تو با وهمِ قلبت,هند و سرزمینهایی را که ندیده ای و نرفته ای درک می کنی!

حال همین اوهام قلوب نیز خدا را درک نکنند چه رسد به بینایی چشمها!

سفیر;127886 نوشت:
محکمات دین است که ذات خدا قابل رویت نیست نه با چشم و نه با قلب. آنچه که در محدوده ادراک یکی از قوای انسان درآید خالق نیست خود مخلوق است

سلام
تمام آنچه که در قرآن می توان بر آن در مورد ندیدن خدا دلالت کرد آیه لا تدرکه الابصار است که واضح است منظور از آن چشم سر است در حالیکه در بحث ما که خواب است چشم سر موضوعیت ندارد . روایت امام علی ع هم صراحت در رویت قلبی دارد . شما از کدام محکمات دین سخن می گویید ؟

سفیر;127886 نوشت:
جاء ربک و الملک صفا صفا : خدا همراه با ملائکه آمد.! چرا جاء را تأویل می کنید؟! پس هر تاویلی بد نیست و به معنای تحریف نیست.

جاء نیاز به تاویل ندارد بلکه به معنای ظهور و تجلی است
سفیر;127886 نوشت:
کجا رقیقش کردم؟؟!! گفتم سنخ ایمان سنخ اعتقاد است و حد بالای آن یقین است. درباره منشأ یقین که سخن نگفتم گفتم؟

اینکه ایمان را به صرف باور قلبی منحصر می کنید ورویت را با همه صراحتش رد می نمایید
سفیر;127886 نوشت:
یعنی یقین درباره چیزهای دیدنی به رویت است ولی درباره نادیدنی چون خداوند خیر! یقین به ذات خداوند از راه رویت نیست نه رویت چشم و نه شهود قلبی. کمال معرفته التصدیق به.

بنده از رویت ذات سخنی نگفتم بلکه با استناد به کلام حضرت امیر مشاهده حق را در کسوت اسماء و صفات مشاهده حق دانستم چه اینکه ظاهر و مظهر یکی هستند
سفیر;127886 نوشت:
عرض شد که رویت خدا باطل است. اگر هم تفصیل داشت امام تفصیلش را به سائل می فرمود یا در جای دیگر بیان می فرمود. ضمن اینکه اینهایی که جنابعالی سر هم کردید مطالب سختی نیست که نیاز به فهم بالایی داشته باشد! خیلی راحت است فهمش و تصورش. مهم پذیرش آن است که مقبول نیست

شما روایات صریحی را دارید به رای خود تفسیر وارونه می کنید . این مطالب هم که گفتید سر هم کردید اگر برهانی بر ردش دارید بیاورید
سفیر;127890 نوشت:
محکمات دین نفی رویت بصری و قلبی خدا به معنای ادراک قلبی ذات خداست.

کدام محکمات را می گویید . مشکل شما این است که روایات سهل الفهمی که در حد فهم عرفی هستند و ائمه ع آنها خطاب به شتر چرانها فرمودند محکمات دین می گیرید و روایات صعب و مستصعب را متشابهات . البته حضرات درست فرمودند چون بعضی ها از فهم صحیح این امور ناتوان هستند بهتر است که در حد فهم عرفی خود بمانند و پا از گلیم این فهم بیرون نکذارند چون دینشان بر باد می رود .
سفیر;127890 نوشت:
ادراک ذات خدا چه با چشم و چه با قلب محال عقلی است

ضمن اینکه ما از ذات خدا سخن نگفتیم ، این سخن برای اهل عقل حرف خوبی است
موفق در تعمق

سفیر;127904 نوشت:
امام فرمود: اوهام قلوب دقیقتر از بینایی چشمهاست! تو با وهمِ قلبت,هند و سرزمینهایی را که ندیده ای و نرفته ای درک می کنی! حال همین اوهام قلوب نیز خدا را درک نکنند چه رسد به بینایی چشمها!

سلام
حضرت درست فرمودند : ذات لایتناهی الهی را وهم محدود نمی تواند درک کند بحث ما هم در خصوص مشاهده قلبی خدا یا دیدن مفهوم ذهنی اشخاص از خدا در خواب بود
موفق در تعمق و دقت

حامد;127905 نوشت:
آیه لا تدرکه الابصار است که واضح است منظور از آن چشم سر است

روایتی که در پست 15 ذکر شد نشان می دهد که آیه شامل شهود و ادراک قلبی نیز می شود.

حامد;127905 نوشت:
جاء نیاز به تاویل ندارد بلکه به معنای ظهور و تجلی است

جاء در لغت عرب در معنای آمدن وضع شده است پس در مورد خدا باید تاویل شود. ظهور و تجلی هم اگر به معنای انکشاف قدرت و قهاریت خدا برای اهل محشر باشد صحیح است اما باز معنایی تاویلی است. پس باید جاء را تاویل کرد. در هر صورت در مثل مناقشه نیست. به هر حال همه قبول دارند که در جاهایی تاویل نیاز است در جاهایی که برهان قطعی دلالت بر عدم اراده ظاهر لفظ دارد. خب یکی از آن جاها ادراک شهودی ذات خداست که اگر تعبیری باشد باید تاویل شود. هر چند بیان شد در خود عبارت "حقائق الایمان" می رساند که مراد یقین قلبی به وجود خداست. نه ادراک شهودی.

حامد;127905 نوشت:
بنده از رویت ذات سخنی نگفتم بلکه با استناد به کلام حضرت امیر مشاهده حق را در کسوت اسماء و صفات مشاهده حق دانستم چه اینکه ظاهر و مظهر یکی هستند

خودتان می گویید ظاهر و مظهر یکی هستند باز می گویی از رویت ذات سخن نگفتم؟؟!!!

مشاهده حق در کسوت اسماء و صفات اگر به معنای مشاهده مثلا قدرت و رحمت باریتعالی در مخلوقاتش می باشد(مخلوق را می بینیم و پی به قدرت و عظمت و رحمت خالقش می بریم) بحثی در آن نیست. اما اگر منظور این است که عالم تجلی ذات خداست (به عبارت صریح اجزاء خدا!) و موجودات عالم بدین معنا اسماء خداست و مشاهده اسماء یعنی مشاهده خدا این همان مطلب باطل در عرفان است.

حامد;127905 نوشت:
این مطالب هم که گفتید سر هم کردید اگر برهانی بر ردش دارید بیاورید

خود آن مطلب در غیر مورد خدا برای بنده اهمیتی ندارد که نفی و اثباتش اهمیتی داشته باشد. مهم درباره خداست که عرض کردم به تصریح خودتان این صور مخلوقند و نه خالق. حکایتگریشان هم ناشی از تصورات غلط انسان است و مغلطه های خیال و القائات شیطان و...

حامد;127905 نوشت:
کدام محکمات را می گویید . مشکل شما این است که روایات سهل الفهمی که در حد فهم عرفی هستند و ائمه ع آنها خطاب به شتر چرانها فرمودند محکمات دین می گیرید و روایات صعب و مستصعب را متشابهات . البته حضرات درست فرمودند چون بعضی ها از فهم صحیح این امور ناتوان هستند بهتر است که در حد فهم عرفی خود بمانند و پا از گلیم این فهم بیرون نکذارند چون دینشان بر باد می رود .

اگر کمی از جوکیات هندی و خرافات ارسطو ئی و افلاطونی بیرون بیایید محکم و متشابه بر شما واضح می شود. دین هم اگر آن مزخرفات است که ما الحمد لله چنین دینی نداریم که بخواهد بر باد رود اما اگر دین همان عقاید مصرحه در توحید صدوق و کافی و کتب متکلمین و فقهای مکتب است, آن دین با رد موهومات یونانی و شهودات امثال ابن عربی بر باد که نرود هیچ تقویت هم می شود!

موفق در فهم

حامد;127906 نوشت:
حضرت درست فرمودند : ذات لایتناهی الهی را وهم محدود نمی تواند درک کند بحث ما هم در خصوص مشاهده قلبی خدا یا دیدن مفهوم ذهنی اشخاص از خدا در خواب بود

حضرت مطلقا شهود قلبی خدا را رد فرمودند. فرمودند نوع ادراک قلب دقیقتر از بصر است ولی با همین ابزار دقیق نیز نتوان خدا را شهود کرد. آنچه در قالب فهم و ادراک انسان بیاید, ـ ابزار ادراک هر چه باشد ـ خالق متعال نیست بلکه مخلوق محدود در قوه ادراک ماست.

دیدن مفهوم ذهنی اشخاص از خدا نیز بارها عرض شد که ربطی به خدا ندارد. مخلوق خود ماست!
مومن اگر چنین خوابی ببیند و چنین القائی در او بشود که آن صورت, خداست! بر خود می لرزد و از شیطان رجیم به خدا پناه می برد نه اینکه افتخار کند که من متعمقم!!!و خدا را خواب دیده ام!!!!!!

سفیر;127890 نوشت:
امام رضا علیه السلام متشابهات روایات ما را به محکمات برگردانید و از آنها پیروی نکنید و گرنه گمراه می شوید. محکمات دین نفی رویت بصری و قلبی خدا به معنای ادراک قلبی ذات خداست.

وهابیها گویند خدا دست دارد اما نه مانند این دستها!!! بعضی می گفتند خدا جسم است نه مانند این اجسام. ائمه به شدت با ایشان مقابله کردند. ادراک ذات خدا چه با چشم و چه با قلب محال عقلی است مثل دست داشتن و جسم بودن خدا!

یا ستار..

با سلام خدمت شما..

ذات حضرت حق در هیچ مقامی جز مقام ذات خودش طهور نمی کند،ظهور ذات در مقامات پایین یا برای مقامات پایین یعنی مندک شدن انها ،در این که دیگر بحثی نیست....خداوند در هر مقامی با نقاب ظاهر می شود،این یعنی اینکه هیچ جایی از او خالی نیست،پس خداوند در مقام ذات جز برای خودش قابل ظهور نیست،نتیجتا بحث روئیت ذات و اتصال به ذات منتفی است،چون مراتب وجود همه محدود به حد وعدم هستند یعنی مقید به حدودند ،والبته اتصال یک وجود نامحدود با یک وجودی که از جهاتی محدودیت دارد از محالات عقلی است..اینهم برهانش....بحث در مورد ذات نیست به نظر حضرت عالی ایا حضرت علی اشتباه نمودند که برای یک مشت اشخاص عامی ان معانی بلند در نهج البلاغه را ایراد می نمودند،نتیجتا ایراد برای مستمعین نیز نمی باشد،نتیجتا پس راندن در این مورد را باید به اهلش داد نه افراد نالایق....

سبحان الله عما يصفون ، الا عباد الله المخلصين (صافات : 159 و 160)
منزه است خداوند از آنچه آنان توصيف مى كنند، مگر بندگان پاك (به تمام وجود) خدا.

پس اساس توصیف حق به نفسه ایرادی ندارد....

ا[="red"]ز امام صادق عليه السّلام نقل است: انما عرف الله من عرفه بالله ، فمن لم يعرفه به فليس يعرفه ؛ فانما يعرف غيره ...[/]

تنها كسى خدا را مى شناسد كه او را به او بشناسد پس هر كس او را به او نشناخته باشد، او را نشناخته است ، بلكه غير او را شناخته است ..

عزیز من شما معانی را درست برداشت نمی کنید:

[="blue"]از امیرالمؤمنین علیه‏السلام سؤال شد که پروردگارت را بچه شناختى؟ فرمود: به انچه خودش خود را برایم معرفى کرده. عرض شد: چگونه خودش را به تو معرفى کرده؟ فرمود: هیچ صورتى شبیه او نیست و بحواس درک نشود و بمردم سنجیده نشود، در عین دورى نزدیک است و در عین نزدیکى دور (با انکه از رگ گردن به بندگانش نزدیک‏تر است، بندگان در نهایت پستى و او در نهایت علو است) برتر از از همه چیز است و گفته نشود چیزى برتر از اوست، جلو همه چیز است و نتوان گفت جلو دارد (پس او بودنش به معنى تقدم رتبه و علت بودن اوست نه جلو بودن مکانى) در اشیاء داخل است نه مانند داخل بودن چیزى در چیزى (بلکه به معنى احاطه علم و تدبیر و فیضش با جزاء ممکنات) از همه چیز خارجست نه مانند چیزى که از چیزى خارج باشد (بلکه بمعنى شباهت نداشتن بهیچ چیز) منزه است انکه چنین است و جز او چنین نیست، و او سر اغاز همه چیز است. [/]

ایا اینها غیر از ان چیزی است که ما گفتیم...

اینها همه تفسیر این ایه َلیسَ كَمِثْلِهِ شَیءٌ ..می باشد...

یاحق

جناب عرفان علوی سلام و رحمت خدا بر شما
گویا تکیه گاه اشکال بنده را دقت نفرمودید:

بعضی الفاظند که می توان معنایی عام از آنها در نظر گرفت و با قیودی به خداوند نسبت داد. مثلا لفظ "شیء" را اگر به معنای عام "موجودٌ" در نظر بگیریم و نه اشیاء مادی میتوان به خدا نسبت داد چنانچه در روایات تصریح شده است "شیء لا کالاشیاء"

اما بعضی الفاظ در معنایی وضع شده اند که نتوان برایشان معنای عام قابل تطبیق بر خدا گرفت. مثلا لفظ جسم وضع شده است برای موجود محدود در ابعاد و مکان و زمان. حال اگر کسی بگوید خداوند جسم است نه مانند باقی اجسام! حرف معقولی نزده است.

اگر بگوید منظورم از جسم همان "شیء" و "موجودٌ" است, به او گفته می شود معنایی که اراده کردی صحیح است اما لفظت نابجا و تناقض گویی استچرا که اگر جسم است پس ابعاد و اجزاء در ذات این معنا خوابیده است و قابل سلب نیست تا بعد گفته شود جسمی نه مانند سایر اجسام!

همینطور است لفظ "رؤیت" یعنی دیده شدن چه با بصر و چه با قلب معنای حقیقی اش مدرک مستقیم واقع شدن است و ذات خدا مدرک ما واقع نشود بنابراین چاره ای نیست جز حمل بر مجاز و اینکه کنایه از شدت یقین به وجود خدا ست.

سفیر;127956 نوشت:
جناب عرفان علوی گویا تکیه گاه اشکال بنده به را دقت نفرمودید:

بعضی الفاظند که می توان معنایی عام از آنها در نظر گرفت و با قیودی به خداوند نسبت داد. مثلا لفظ شیء را اگر به معنای عام موجودٌ در نظر بگیریم و نه اشیاء مادی میتوان به خدا نسبت داد چنانچه در روایات تصریح شده است اما بعضی الفاظ در معنایی وضع شده اند که نتوان برایشان معنای عام قابل تطبیق بر خدا گرفت. مثلا لفظ جسم وضع شده است برای موجود محدود در ابعاد و مکان و زمان. حال اگر کسی بگوید خداوند جسم است نه مانند باقی اجسام! حرف معقولی نزده است. ممکن است بگوید منظورم از جسم همان شیء و موجودٌ است که به او گفته می شود معنایی که اراده کردی صحیح است اما لفظت نابجا و تناقض گویی است. اگر جسم است پس ابعاد و اجزاء در ذات این معنا خوابیده است و قابل سلب نیست تا بعد گفته شود جسمی نه مانند سایر اجسام! و همینطور است دیده شدن یعنی دیده شدن چه با بصرو چه با قلب معنای حقیق اش مدرک واقع شدن است و ذات خدا مدرک ما واقع نشود بنابراین چاره ای نیست جز حمل بر مجاز و کناییه از شدت یقین به وجود خدا.

یا ستار..

با سلام خدمت شما دوست گرامی..

شما محدودیات جسم را بگیر و انرا بر حضرت حق تطبیق کن ،نتیجتا اگر تمام حدود جسم را بگیری انوقت چیزی جز صرافت برای او باقی نمی ماند انوقت بر ذات حق قابل انطباق است اصلا همه موجودات امکانی همینطور هستند....کمال با کمال که فرقی نمی کند جز در مراتب قیود و محدودیات که ان کمال مقید به ان حد باشد ،شما همه ایم مقیدها را باز کن انوقت کمال محض می ماند ولی ما نمی توانیم بگوییم این کمال چگونه است...

ببنید به صورت متعارف همه موجودات ایات حضرت حق هستند ،واز انجا که ایه نشانه می باشد نتیجتا باید نشان و اشاره دهنده سوی مشارالیه قرار بگیرد ،پس اگر موجودات به تمام ذات با حضرت حق مغایر باشند انوقت اصلا شناختی نیز حاصل نمی گردد،در حالی که اصل شناخت در اشتراک است یعنی موجوداتی که به تمام ذات مغایر با یکدیگر باشند اصلا بحث شناخت منتفی است ،نتیجتا برای شناخت باید اشتراک باشد واین اشتراک نیز چیزی نیست جز وجود ،یا همان کمال ،پس موجدات ایات و کمالی از کمالات حضرت حق هستند ،زیرا هر یک تحت اسمی از اسما اویند ،پس باید بین اشاره و مشارالیه سنخیت باشد ،واین سنخیت چیزی نیست جز همان وجود و یاکمال که این کمال را اگر حدودش را برداری همان کمالات حق می شوند پس همه کمالات موجود باید در معطی باشد وگرنه اعطا بی معنا است...

پس اینکه گفته می شود اشیا در مقام ذات عین حقند، نه وجود مرتبه خودشان عین مرتبه حق است همچین چیزی بطلانش از واضحات است ،بلکه معنی ان این است که حدود یک موجود از مرتبه و مقام خودش است یعنی ذاتی ان مرتبه وجودی است ،پس این مرتبه با حفظ این حدود قابل صدق بر ذات حق نیست،بلکه باید حدود را برداشت یعنی باید این کمال وجودی صرافت پیدا نماید و بالاترین مرتبه این صرافت همان اطلاق از حدود است حتی از همین اطلاق ...انجاست که این وجود کتاب در مرتبه بالا بر ذات حق صدق می کند و این یعنی همان نزدیکتر بودن خداوند از هر چیزی به خودش...

در مقام ذات همه کمالات با یک وجود موجودند یعنی مقام ،صرافت محض است،اصلا در ان مقام تمایز نیست چون تمایز و تغایر به حدود بر می گردد ،والبته ذات حق بری از این قیود است ،نتیجتا همه کمالات در مرتبه ذات به صورت اجمالی می باشد ،(نه مبهم) یعنی همه کمالات از لحاظ وجود یک مصداق دارند و یک وجودند که همان صرافت بحت می باشد ،البته حضرت حقش در مقام فعل و تفصیل نیز چیزی از ان صرافت کم نمی شود ،بلکه همان علمی که مقام ذات دارد همان را نیز بعد از تفصیل دارد نه علمش کم می شود نه زیاد،مانند شخصی که همه سوالات را می داند و در مقام پاسخ به تفصیل پاسخ می دهد در حالی که قبل وبعد از پاسخ هیچ تغییری در علم او ایجاد نشده همان علمی را که قبلاداشته همان علم است که دارد تفصیل می پذیرد ....اینها از باب مثال است برای نزدیکی به ذهن....

پس مقام ذات علمی است اجمالی ،در عین کشف تفصیلی ،یعنی علم حضرت حق در مقام ذات همان است که در مقام فعلش می باشد ،و چیزی کم وزیاد نشده،نتیجتا همه کمالات اشیا در مرتبه ذات موجودند و همین معنی است که هیچ چیزی از وجودش خالی نیست ....

یاحق

erfan_alavi;127960 نوشت:
شما محدودیات جسم را بگیر و انرا بر حضرت حق تطبیق کن ،نتیجتا اگر تمام حدود جسم را بگیری انوقت چیزی جز صرافت برای او باقی نمی ماند انوقت بر ذات حق قابل انطباق است

ذات خداوند هیچ سنخیتی با جسم ندارد. محدودیات جسم را بگیری می شود می شود نامتناهی و نامحدود ـ که البته ثبوتا نامتناهی امر محالی است اما به فرض که چنین چیزی داشته باشیم ـ باز هم جسم است نه خالق جسم.
یکی از مشکلات بزرگ فلسفه و عرفان نامتناهی دانستن خداست! گمان می کنند چون خدا متناهی نیست پس نامتناهی است! د رحالیکه اساسا تناهی و عدم تناهی صفت موجود دارای اجزاء و ابعاد است و درباره خداوند موضوعا منتفی است.
صرافت خدا یعنی تعالی او از صفات اشیاء نه نامتناهی بودنش!!

سفیر;128001 نوشت:
ذات خداوند هیچ سنخیتی با جسم ندارد. محدودیات جسم را بگیری می شود می شود نامتناهی و نامحدود ـ که البته ثبوتا نامتناهی امر محالی است اما به فرض که چنین چیزی داشته باشیم ـ باز هم جسم است نه خالق جسم.
یکی از مشکلات بزرگ فلسفه و عرفان نامتناهی دانستن خداست! گمان می کنند چون خدا متناهی نیست پس نامتناهی است! د رحالیکه اساسا تناهی و عدم تناهی صفت موجود دارای اجزاء و ابعاد است و درباره خداوند موضوعا منتفی است.
صرافت خدا یعنی تعالی او از صفات اشیاء نه نامتناهی بودنش!!

یا ستار.

با سلام..

جایی بنده حرف از بینهایت و نامتنناهی زدم...بین عدد یک ودو بینهایت عدد است ایا این دلیل به بی حد بودن ان برای ان است بنده گفتم ،حدود را بگیری نه تناهی را بلکه تناهی مربوط به افزایش است به عبارتی ،این جهان مادی از لحاظ تنهای نامتناهی است ولی محدود است از خیلی جهات ،به عبارتی چون اشیا محدود هستند جهان حدود دارد ولی خود شئ فضا می سازد نتیجتا شما هر چه بروید به اخر ماده نمی رسید چون همان شئ اخر دوباره فضا می سازد ؛مکان یعنی همین دیگر ،اینها نیاز به دقت و فهم ومطالعه دارد با چند سطر حق مطلب ادا نمی گردد....

بله شما جهات حدودی و عدمی جسم را بگیری دیگر چیزی جز کمال از او باقی نمی ماند ،بلکه همه ماهیات و حدود همان جهات عدمی هستند یعنی ،جنبه عدمی دارند ....خداوند چیزی جز کمال افاضه نمی کند ،نتیجتا ماهیات در مرتبه ثانی است که از این کمالات انتزاع می گردد به عبارتی حدود وجودی این ماهیات است والبته اینها نیز ذاتی همان مرتبه وجود هستند نه اینکه خدا انها را افریده ،بلکه خدا فقط وجود وکمال جعل می کند ....

سنخیت چیزی جز کمال نیست ،به عبارتی بین کمال مخلوق و کمال خالق فقط حدود است که تغایر ایجاد می کند ،چون مرتبه وجودی این مخلوقات با حضرت حق مغایر است ،نتیجتا شما جنبه های حدودی را بردارید چیزی جز صرافت باقی نمی ماند ،که این همان چیزی است که در معطی است،....

چند حدیث روئیت برای خالی نبودن عریضه:

[="red"]وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ مَا حَدَّثَنَا بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع هَلْ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ نَعَمْ بِقَلْبِهِ رَآهُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ أَيْ لَمْ يَرَهُ بِالْبَصَرِ وَ لَكِنْ رَآهُ بِالْفُؤَادِ
[/]
ترجمه :

محمد بن فضيل مى‏گويد: از ابوالحسن (عليه السلام) (امام موسى كاظم عليه السلام) پرسيدم: آيا رسول خدا، پروردگارش را مشاهده كرد؟ فرمودند: بله! او را با قلب خود، مشاهده نمود. مگر نشنيده‏اى كه خداوند مى‏فرمايد: دل، آن چه را كه او ديد، دروغ نمى‏داند.) يعنى با چشم، خدا را نديده، بلكه با دل ديده است.

[="red"]
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَعْنِي بِقَلْبِهِ [/]

ترجمه :

مزارم از امام صادق (عليه السلام) نقل مى‏كند كه از آن حضرت شنيدم كه مى‏فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، پروردگارش را (با دل) مشاهده كرد. (حديث بعدى، شماره هفده، اين مسئله را تأييد مى‏كند.)

چند حدیث هم در باره حدود :

[="red"]حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِيَ ع عَنِ التَّوْحِيدِ فَقُلْتُ أَتَوَهَّمُ شَيْئاً فَقَالَ نَعَمْ غَيْرَ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ فَمَا وَقَعَ وَهْمُكَ عَلَيْهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ خِلَافُهُ لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ كَيْفَ تُدْرِكُهُ الْأَوْهَامُ وَ هُوَ خِلَافُ مَا يُعْقَلُ وَ خِلَافُ مَا يُتَصَوَّرُ فِي الْأَوْهَامِ إِنَّ مَا يُتَوَهَّمُ شَيْ‏ءٌ غَيْرُ مَعْقُولٍ وَ لَا مَحْدُودٍ [/]

ترجمه :

. عبدالرحمن بن ابى نجران مى‏گويد: از ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام) درباره توحيد پرسيدم و عرض كردم: آيا صحيح است كه به خداوند، شى‏ء گفته شود؟ فرمودند: بله! اما در ذهن نمى‏آيد و محدود (هم) نمى‏شود. پس آن چه تو از شى‏ء بودن خداوند خيال مى‏كنى، خلاف آن است و چيزى، شبيه خداوند نيست و عقل‏ها، او را درك نمى‏كنند و چگونه عقل‏ها مى‏توانند او را درك كنند، در حالى كه برخلاف چيزى است كه در عقل مى‏آيد و برخلاف آن چيزى است كه تصور مى‏شود. پس خداوند چيزى است كه در ذهن نمى‏آيد و محدود نمى‏شود.

[="red"]حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ الثَّانِي ع يَجُوزُ أَنْ يُقَالَ لِلَّهِ إِنَّهُ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ نَعَمْ يُخْرِجُهُ مِنَ الْحَدَّيْنِ حَدِّ التَّعْطِيلِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ [/]

حسين بن سعيد مى‏گويد: از ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام) سوال شد كه آيا صحيح است كه به خداوند شى‏ء گفته شود؟ فرمودند: خداوند، از دو جايگاه خارج است (يعنى دو چيز نمى‏توان به او نسبت داد.) يكى جايگاه تعطيل و ديگرى جايگاه تشبيه (كه خداوند را به چيزى شبيه دانست.) ..

حضرت امام رضا (عليه السلام) به من فرمودند: راست گفتى و (به منظور واقعى شى‏ء) رسيدى. سپس فرمودند: مردم، درباره توحيد، سه عقيده دارند: نفى (خداوند)، تشبيه (او به چيزى) و ثابت دانستن او، بدون اينكه به چيزى شبيه باشد. عقيده نفى و تشبيه صحيح نيست. زيرا چيزى شبيه خداوند نيست و راه سوم كه خداوند بدون اين كه به چيزى شباهت داشته باشد، راه صحيح است.

این حدیث پر معنایی است ،دقت شود....

لب مطلب این است که حضرت حق در مرتبه ذاتش از مخلوقاتش جداست یعنی ،مخلوقات او در مرتبه فعلش هستند نه ذاتش ،ولی چیزی که هست همه این مخلوقات ناشی از صفات واسما الهی است که این اسما در مرتبه ذات عین ذات هستند و ناشی از ذات ،پس کمالی که در موجودات است با کمالی که در ذات حضرت حق است ،در مرتبه خود مغایر است ،نتیجتا احکام وخصیصه و ویژگیهای انها نیز با هم مغایر است ،پس کمالات همه از سنخ وجودند ولی اثرات این کمال بر حسب مراتب مغایر است ...

مثلا علم در ما همان اگاهی از مطلبی است ،ولی در مقام تکوین با قدرت همراه است به عبارتی اوردن تخت سلیمان نیز علم است ولی این علم خصیصه اش بر حسب مرتبه با این علوم ما از زمین تا ثریا فرق می کند ولی اصل کمال در همه این مراتب چیزی جز وجود نیست که بین همه این مراتب اشتراک دارد..

یاحق

آیا خدا را می توان دید؟
با سلام و احترام
در الهیات اسلامی خدا موجودی مجرد است که با ابزار مادی قابل درک نیست . این تصور که متاسفانه در بعضی فرق اهل سنت وارد شده که خداوند را در روز قیامت می توان مشاهده کرد از جمله احادیث اسرائیلیات است که وارد شده است.
اصولا در عهد تورات و انجیل نگاهی انسان واره بخدا شده است.
در کتاب پیدایش در باب ۱۱ در آیۀ ۵ میخوانیم: « و خداوند نزول‌ نمود تا شهر و برجي‌ را كه‌ بني‌آدم‌ بنا مي‌كردند، ملاحظه‌ نمايد.»
این آیه از کتاب مقدس نیز نگاهی جسمانی و محدود به خدا دارد. آیا خداوند که بسیط است، بر روی زمین نیست که برای دیدن برج باید نزول کند؟

كليسا به خدا تصوير انساني داد و خدا را در قالب بشري به افراد معرفي نمود. افراد تحت تأثير نفوذ مذهبي كليسا از كودكي خدا را با همين قالبهاي انساني و مادی تلقّي كردند و پس از رشد علمي دريافتند كه اين مطلب با موازين علمي و واقعي و عقلي صحيح سازگار نيست و از طرف ديگر، توده مردم طبعاً اين مقدار قدرت نقّادي ندارد كه فكر كنند ممكن است مسائل مربوط به ماوراي طبيعت، مفاهيم معقولي داشته باشد و كليسا اشتباه كرده باشد. چون ديدند مفاهيم كليسايي با مقياسهاي علمي تطبيق نمي‎كند، مطلب را از اساس انكار كردند.
آقاي والتر اُسكار لندبرگ چنين مي‎گويد:
در خانواده‎هاي مسيحي اغلب اطفال در اوايل عمر به وجود خدايي شبيه انسان ايمان مي‎آورند؛ مثل اينكه بشر به شكل خدا آفريده شده است. اين افراد هنگامي كه وارد محيط علمي مي‎شوند و به فرا گرفتن و تمرين مسائل علمي اشتغال مي‎ورزند، اين مفهوم انسان گونه وضعيت از خدا نمي‎تواند با دلايل منطقي و مفاهيم علمي جور در بيايد و بالنتيجه بعد از مدّتي كه اميد هرگونه سازش از بين مي‎رود، مفهوم خدا نيز بكلّي متروك و از صحنة فكر خارج مي‎شود.


چيزي كه در برخي تعليمات مذهبي مسیحی مشاهده مي‎شود اين است كه در ايام کودکی مفهومي با مشخصات خاصّي با نام و عنوان خدا به خورد كودك مي‎دهند. كودك وقتي بزرگ مي‎شود ، مي‎بيند چنين چيزي معقول نيست فلا ماريون در كتاب خدا در طبيعت مي‎گويد: كليسا به اين شكل خدا را معرّفي كرد كه: «چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ فاصله دارد». بديهي است افرادي كه از دانش بهره‎اي داشته باشند ـ ولو بسيار مختصر ـ به چنين موجودي نمي‎توانند معتقد شوند.
اصولا خدا بر خلاف تصویر آن در تورات و انجیل تصویری مادی ندارد که بتوان آن را با ابزار مادی چه در بیداری و چه در عالم مثال و خواب (که عوارض ماده مثل شکل ، اندازه را دارد)، مشاهده شود.

سفیر;127948 نوشت:
روایتی که در پست 15 ذکر شد نشان می دهد که آیه شامل شهود و ادراک قلبی نیز می شود.

سلام
در این روایت سخنی از شهود قلبی نیست بلکه سخن از تصور وهمی است . در آخر توضیح داده ایم

سفیر;127948 نوشت:
جاء در لغت عرب در معنای آمدن وضع شده است پس در مورد خدا باید تاویل شود. ظهور و تجلی هم اگر به معنای انکشاف قدرت و قهاریت خدا برای اهل محشر باشد صحیح است اما باز معنایی تاویلی است. پس باید جاء را تاویل کرد. در هر صورت در مثل مناقشه نیست. به هر حال همه قبول دارند که در جاهایی تاویل نیاز است در جاهایی که برهان قطعی دلالت بر عدم اراده ظاهر لفظ دارد. خب یکی از آن جاها ادراک شهودی ذات خداست که اگر تعبیری باشد باید تاویل شود. هر چند بیان شد در خود عبارت "حقائق الایمان" می رساند که مراد یقین قلبی به وجود خداست. نه ادراک شهودی.

شما ظهور را چشیده اید که می گویید ظهور تاویل است ؟ جاء در معنای ظهور هیچ نیازی به تاویل ندارد .
سفیر;127948 نوشت:
خودتان می گویید ظاهر و مظهر یکی هستند باز می گویی از رویت ذات سخن نگفتم؟؟!!! مشاهده حق در کسوت اسماء و صفات اگر به معنای مشاهده مثلا قدرت و رحمت باریتعالی در مخلوقاتش می باشد(مخلوق را می بینیم و پی به قدرت و عظمت و رحمت خالقش می بریم) بحثی در آن نیست. اما اگر منظور این است که عالم تجلی ذات خداست (به عبارت صریح اجزاء خدا!) و موجودات عالم بدین معنا اسماء خداست و مشاهده اسماء یعنی مشاهده خدا این همان مطلب باطل در عرفان است.

برادر شما از این مسائل اطلاعی ندارید لذا دقتهای لفظی آنرا هم متوجه نمی شوید . بهتر است بروید اول درسش را بخوانید بعد بیایید اشکال کنید .
وقتی گفتیم ظاهر و مظهر یکی است یعنی خدای متعال در مقام ظهور با مظهر یکی است نه در مقام ذات . اگر این مطلب را درست بفهمید معلوم می شود ارزش دارد با شما این مباحثات را ادامه دهیم وگرنه باید دم به ساعت بدفهمی های شما را متذکر شویم
من این سوال را برای جناب وحید هم مطرح کردم ولی ایشان از ادامه آن طفره رفت شاید شما ره بیایید .
لطف کنید بگویید انسان بعنوان یک مخلوق از مخلوقات الهی در ذاتش فقیر است یا نیست ؟

سفیر;127948 نوشت:
مهم درباره خداست که عرض کردم به تصریح خودتان این صور مخلوقند و نه خالق. حکایتگریشان هم ناشی از تصورات غلط انسان است

بله ما هم گفتیم این تمثل فهم شخص از خدای متعال است لذا نمی توان گفت شما خدا را در خواب ندیده ای بلکه باید بگویی تصور ذهنی خودت از خدا را در خواب دیده ای چه اینکه در نزد او خدا همان مفهوم ذهنی اوست و از ماورای آن خبر ندارد .
سفیر;127948 نوشت:
اما اگر دین همان عقاید مصرحه در توحید صدوق و کافی و کتب متکلمین و فقهای مکتب است

دین مراتب دارد . فهم از دین مراتب دارد . شما به مفاهیم جزئی الفاظ و عبارات بسنده کرده اید خوب بکنید . چطور است کسانی را که همین الفاظ و عبارات را صد برابر از شما بهتر می دانند در فهم دقایق و حقایق انکار می کنید ؟
سفیر;127950 نوشت:
حضرت مطلقا شهود قلبی خدا را رد فرمودند. فرمودند نوع ادراک قلب دقیقتر از بصر است ولی با همین ابزار دقیق نیز نتوان خدا را شهود کرد. آنچه در قالب فهم و ادراک انسان بیاید, ـ ابزار ادراک هر چه باشد ـ خالق متعال نیست بلکه مخلوق محدود در قوه ادراک ماست. دیدن مفهوم ذهنی اشخاص از خدا نیز بارها عرض شد که ربطی به خدا ندارد. مخلوق خود ماست! مومن اگر چنین خوابی ببیند و چنین القائی در او بشود که آن صورت, خداست! بر خود می لرزد و از شیطان رجیم به خدا پناه می برد نه اینکه افتخار کند که من متعمقم!!!و خدا را خواب دیده ام!!!!!!

شما به معانی اصطلاحات به حسب زمان هیچ دقتی ندارید .
قلب در لسان اهل زمان امام جواد همان قوه دراک وجودی انسان است که در اصطلاح گفتگوی امروز عقل نامیده می شود . لذا بلافاصله مساله وهم را مطرح می کند که همان مفهوم ذهنی است در حالیکه شهود قلبی هیچ ربطی به مفهوم یا صورت ذهنی ندارد . شهود قلبی منزه از تمام تقیدات است . در این نوع شهود هیچ تکثر، تعدد و تعین خاصی وجود ندارد بلکه شهود حقیقت بحت بسیط محض است . این چه ربطی به وهم و مفهوم ذهنی دارد که امام ع رد فرمودند ؟
موفق در دقت

حامد;128062 نوشت:
در این روایت سخنی از شهود قلبی نیست بلکه سخن از تصور وهمی است

قلب به هر معنا که باشد یکی از قوای دراکه انسان است. در لسان روایات وهم اعم از آن است که در ذهن شماست.

حامد;128062 نوشت:
شما ظهور را چشیده اید که می گویید ظهور تاویل است ؟ جاء در معنای ظهور هیچ نیازی به تاویل ندارد .

بحث ما لغت است نه چشایی! چشایی را بگذارید برای برنامه آشپزی سایت! :Cheshmak:از لغت شاهد بیاورید که جاء حقیقتا در معنای ظهور وضع شده است. ضمنا عرض کردم در مثل مناقشه نیست عرضم در بیان ضرورت تاویل در بعضی موارد بود که گویا توجه نمی کنید!

حامد;128062 نوشت:
وقتی گفتیم ظاهر و مظهر یکی است یعنی خدای متعال در مقام ظهور با مظهر یکی است نه در مقام ذات .

این مقام بندی کردن خدا تنها اعتبارات ذهنی اهل فلسفه و عرفان است نه حقیقت خارجی. در خارج یک ذات بیشتر نیست آنهم الله تعالی. یک ذات است و افعالش. اگر این را بفهمید امید نجاتی برایتان هست! پس مقام ظهور و مقام ذات ساخته ذهن شماست. اگر کسی بگوید خدا را در مظاهرش میبینم و منظورش افعال الهی نباشد ـ که منظور اهل عرفان نیست ـ یعنی می گوید خود ذات را می بینم.

حامد;128062 نوشت:
انسان بعنوان یک مخلوق از مخلوقات الهی در ذاتش فقیر است یا نیست ؟

فقر ذاتی اگر به معنای این باشد که انسان مخلوق خداست و در بقاء هم تمام هستیش تحت اراده و مشیت خداست و هر ان که بخواهد می تواند معدمش کند معنای صحیحی است اما فقر ذاتی در عرفان همان رابطه ذاتی با خداست رابطه ای همچون موج دریا با دریا! که کاملا باطل است و خلاف عقل و وحی است. ما مخلوق و حاصل ایجاد خداوندیم نه حصه هایی نه تجلیاتی و و به عبارت صریح نه اجزاء ذات او!!!

حامد;128062 نوشت:
نمی توان گفت شما خدا را در خواب ندیده ای بلکه باید بگویی تصور ذهنی خودت از خدا را در خواب دیده ای

چه تناقض جالبی! تصور ذهنی ام را دیده ام اما نباید بگویم خدا را خواب ندیده ام!!!!!:Nishkhand: خدایی که در تصور ذهنی بیاید خدا نیست مخلوق توست جناب عارف!. پس باید بگویی تصورات خودم را دیده ام و شیطان در خواب به من القاء کرده که آن خداست!

حامد;128062 نوشت:
فهم از دین مراتب دارد .

بله اما مراتب مدعایی اهل عرفان خلاف برهان قطعی و نصوص است. ضمنا نصوص اعتقادی حاوی قطعی ترین براهین است. کمی از جوکیات هندی و از شخصیت زدگی بیرون بیایید و پیش فرضهای عرفانیتان را دور بریزید انگاه روایات کافی و توحید و کتب متکلمین را مطالعه بفرمایید امید است که بفهمید!

حامد;128062 نوشت:
قلب در لسان اهل زمان امام جواد همان قوه دراک وجودی انسان است که در اصطلاح گفتگوی امروز عقل نامیده می شود . لذا بلافاصله مساله وهم را مطرح می کند که همان مفهوم ذهنی است در حالیکه شهود قلبی هیچ ربطی به مفهوم یا صورت ذهنی ندارد .

بنده وارد در بحث منظور از قلب نشدم که مفصل است و اینجا فایده ای ندارد. عرض کردم قلب به هر معنا که باشد یکی از قوای دراکه انسان است. ضمنا در لسان روایات وهم اعم از آن است که در ذهن شماست. وهم گاهی به معنای مطلق درک به کار رفته است.

حامد;128062 نوشت:
شهود قلبی منزه از تمام تقیدات است . در این نوع شهود هیچ تکثر، تعدد و تعین خاصی وجود ندارد بلکه شهود حقیقت بحت بسیط محض است

اما آنچه تاکنون گفتم براین فرض بود که منظور از شهود قلبی نوعی ادراک باشد. هر چند از ابتدا روشن بود منظور شما از شهود قلبی همچون سایر وحدت وجودیان در واقع اتحاد وجودی با خداست, خواستم خودتان تصریح کنید.
خدا را شکر که الان صراحتا اعتراف کردید همان معنای باطل اتحاد وجودی مد نظرتان است بر مبنای وحدت وجود. پس چیزی به نام درک ذات خدا نداریم چه با بصر و چه با قلب و چه با عقل و چه با هر قوه دراکه دیگری که نام ببری. که اگر این را بگویی ناچار باید بپذیری ـ بدون بازی با الفاظ ـ ذات خدا در سیطره درک تو واقع شده است. و اگر از مقوله ادراک نباشد می شود وحدت وجود و اتحاد وجودی موجودات با خدا! که باطل است. که در همان بحث "چند اشکال طلبگی" در حال طرح است!

موفق در توحید نه وحدت وجود!

[="darkgreen"]إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى«10»
هنگامی که آتشی دید پس به خانواده خود گفت درنگ کنید زیرا من آتشی دیدم امید که پاره‏ای از آن برای شما بیاورم یا در پرتو آتش راه [خود را باز] یابم

فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یا مُوسَى«11»
پس چون بدان رسید ندا داده شد که ای موسی

إِنِّی أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَیكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى«12»
این منم پروردگار تو پای‏پوش خویش بیرون آور که تو در وادی مقدس طوی هستی

وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یوحَى«13»
و من تو را برگزیده‏ام پس بدانچه وحی می‏شود گوش فرا ده[/]

[="blue"]سلام

یحتمل موسی نیز باید از اتشی که دیده انهم نه در خواب بلکه در بیداری و به همراه خانواده اش و انهم از درون ان شنیده که نادی ندا داده که منم خدای تو و تورا به پیامبری برگزیدم باید توبه کند .![/]

سفیر;128095 نوشت:
قلب به هر معنا که باشد یکی از قوای دراکه انسان است. در لسان روایات وهم اعم از آن است که در ذهن شماست.

سلام
اگر تفاوت معانی الفاظ در لسان اهل هر زمان و هر فنی ملاحظه نشود مجادلات بی مبنایی پیش می آید مثلا معنای قیاس در علم فقه با علم منطق کاملا متفاوتند . قلب در نزد اهل معرفت معانی خاص خود را دارد .

سفیر;128095 نوشت:
از لغت شاهد بیاورید که جاء حقیقتا در معنای ظهور وضع شده است.

در الفاظ قرآنی معانی عام مد نظرند لذا جاء همان معنای آشکار شدن شی است . وقتی کسی که از شما پنهان بود و بعد ظاهر شد و لحظه به لحظه بر آشکاری و ظهورش افزوده گشت می گویید آمد . پس ظهور و تجلی حقیقت هستی بر اهل محشر همان معنای جاء است .
سفیر;128095 نوشت:
این مقام بندی کردن خدا تنها اعتبارات ذهنی اهل فلسفه و عرفان است نه حقیقت خارجی. در خارج یک ذات بیشتر نیست آنهم الله تعالی. یک ذات است و افعالش. اگر این را بفهمید امید نجاتی برایتان هست! پس مقام ظهور و مقام ذات ساخته ذهن شماست. اگر کسی بگوید خدا را در مظاهرش میبینم و منظورش افعال الهی نباشد ـ که منظور اهل عرفان نیست ـ یعنی می گوید خود ذات را می بینم.

تناقض در این کلام شما آشکار است و از سوی دیگر مطالبی می گویید که از اهل عرفان نمی پذیرید . می گویید یک ذات بیشتر نیست ذات و افعالش . آیا سخن اهل عرفان غیر از این است یک حقیقت و یک وجود بیش نیست حق و شووناتش . تنها مشکل شما جدا دیدن این دو است که معلوم نیست بر چه مبنایی آنرا پیرفته اید .
این سخن آخر شما هم عین افتراست که عرفا مدعی شهود ذاتند . شما هرطور که دوست دارید مطالب را به این آن می بندید و معلوم نیست تعهدی به صدق هم دارید یا نه . این سخن از عارف شهیر جوادی آملی را همه می دانند که می فرمایند : ذات و صفات ذات منطقه ممنوعه اند

سفیر;128095 نوشت:
فقر ذاتی اگر به معنای این باشد که انسان مخلوق خداست و در بقاء هم تمام هستیش تحت اراده و مشیت خداست و هر ان که بخواهد می تواند معدمش کند معنای صحیحی است اما فقر ذاتی در عرفان همان رابطه ذاتی با خداست رابطه ای همچون موج دریا با دریا! که کاملا باطل است و خلاف عقل و وحی است. ما مخلوق و حاصل ایجاد خداوندیم نه حصه هایی نه تجلیاتی و و به عبارت صریح نه اجزاء ذات او!!!

اول اینکه باید مشخص بفرمایید موجودی که فقیر ذاتی است چطور می تواند وجودی داشته باشد چون فقر یعنی جهت فقدان چیزی که در ذاتش فاقد است چطور می تواند وجودی داشته باشد ؟
ثانیا ذات الهی بحت و بسیط است و اجزاء در ذات بحت بسیط بی معناست
متاسفانه شما و هم فکرانتان از عدم درک صحیح مسائل عرفانی رنج می برید . انصاف آنست که اول درس این مسائل را بخوانید

سفیر;128095 نوشت:
چه تناقض جالبی! تصور ذهنی ام را دیده ام اما نباید بگویم خدا را خواب ندیده ام!!!!! خدایی که در تصور ذهنی بیاید خدا نیست مخلوق توست جناب عارف!. پس باید بگویی تصورات خودم را دیده ام و شیطان در خواب به من القاء کرده که آن خداست!

نباید بگویی یعنی شما بعنوان فرد دوم نباید به او چنین بگویی چون او فراتر از درک مفهومی از خدا چیزی ندارد اما می توانی برایش توضیح دهی که نحوه به خواب دیدن خدا چگونه بوده است .
سفیر;128095 نوشت:
بله اما مراتب مدعایی اهل عرفان خلاف برهان قطعی و نصوص است. ضمنا نصوص اعتقادی حاوی قطعی ترین براهین است. کمی از جوکیات هندی و از شخصیت زدگی بیرون بیایید و پیش فرضهای عرفانیتان را دور بریزید انگاه روایات کافی و توحید و کتب متکلمین را مطالعه بفرمایید امید است که بفهمید!

مخاطب اکثر روایات شریفه افراد عادی بوده اند و دلیلی ندارد به دلالتهای لفظی ظاهری این روایات اکتفا شود دیگر اینکه فکر اهل کلام هم فکر عرفی غیر دقیق است .
و اما شباهت یک اندیشه در دین آسمانی به یک اندیشه دیگر در مکتب غیر آسمانی دلیلی بر بطلان آن نیست چه اینکه در قرآن و اسلام تشابهات عقیدتی و عملی بسیاری با مذاهب و نحله های دیگر است . مثلا در اسلام قصاصی است که در دین یهود بوده است همانطور که خود قرآن تصریح می فرماید یا در اسلام حجی است که مشرکین داشتند . آیا می توان به صرف وجود این تشابهات کلی عقیده اسلامی را رد کرد . وهابیت منحرف هم عقیده رجعت تشیع را بخاطر شباهت به عقیده یهود تخطئه می کنند آیا با وجود چنین شباهتی ما از عقیده صحیح خود دست بر می داریم ؟ پس اینقدر هندوها و دیگران را به رخ ما نکشید . درک حقایق هستی وقف من و شما نیست . خدا خدای همه عالمیان است هرچند ما از سرچشمه اعلای محمدی بهره مندیم .

سفیر;128095 نوشت:
در لسان روایات وهم اعم از آن است که در ذهن شماست. وهم گاهی به معنای مطلق درک به کار رفته است.

اما قرینه لفظی "وهم" معنای مورد نظر را دقیقا مشخص می کند ضمن اینکه گفتیم باید به اصطلاحات هر قومی و علمی توجه کرد نه اینکه آنها را با هم قاطی نمود
سفیر;128095 نوشت:
پس چیزی به نام درک ذات خدا نداریم چه با بصر و چه با قلب و چه با عقل و چه با هر قوه دراکه دیگری که نام ببری.

جملات خود را بدون توجه به سخن طرف مقابل هی تکرار می کنید و معلوم نیست دنبال چه چیزی هستید . ما که همه جا حتی در آن تاپیک هم گفتیم درک ذات خدای متعال نه ممکن است و نه مدعای هیچ عارفی . اگر سخن ادراک ذات یا تجلیات ذاتی هم به میان آید منظور ادراک ذات نفس انسانی است که ظل ذات الهی است نه عین ذات خدا
موفق در تعمق

حامد;128170 نوشت:
قلب در نزد اهل معرفت معانی خاص خود را دارد .

در پست قبل عرض شد که:
اما آنچه تاکنون گفتم براین فرض بود که منظور از شهود قلبی نوعی ادراک باشد. هر چند از ابتدا روشن بود منظور شما از شهود قلبی همچون سایر وحدت وجودیان در واقع اتحاد وجودی با خداست, خواستم خودتان تصریح کنید.
خدا را شکر که الان صراحتا اعتراف کردید همان معنای باطل اتحاد وجودی مد نظرتان است بر مبنای وحدت وجود.

حامد;128170 نوشت:
در الفاظ قرآنی معانی عام مد نظرند لذا جاء همان معنای آشکار شدن شی است .

عرض کردم از لغت شاهد بیاورید یعنی از کتبی چون العین یا مقاییس. نه اینکه طبق مبنای آقای طباطبائی که لغات برای معانی عام وضع شده اند ادعایتان را تکرار کنید! البته چند بار گفتم بحث مهمی نیست فقط مثالی بود برای ضرورت تاویل. این مثال را قبول ندارید مثالی دیگر.

حامد;128170 نوشت:
تناقض در این کلام شما آشکار است و از سوی دیگر مطالبی می گویید که از اهل عرفان نمی پذیرید . می گویید یک ذات بیشتر نیست ذات و افعالش . آیا سخن اهل عرفان غیر از این است یک حقیقت و یک وجود بیش نیست حق و شووناتش .

عجب! شما اگر مبانی متکلمین را می دانستید چنین اشتباهی نمی کردید و منظورم را درک می نمودید. همچو صوفیه و عرفا نگفتم در دار وجود یک حقیقت است و شووناتش! نعوذ بالله من هذه الاباطیل. سخنم درباره خداوند بود. گفتم خداوند ذاتی دارد و افعالی و این مقام بندیهای شما که مقام ذات است و مقام اسماء و...اعتبارات ذهنی شماست. خدا یک ذات بیش نیست و افعالی دارد. نگفتم مخلوقات از شوون ذات هستند!!! تصریح کرده بودم مخلوقات حاصل فعل خدایند نه شوونات و تجلیات و به عبارت صریح اجزاء ذا او. سبحان الله عما یصفون

حامد;128170 نوشت:
موجودی که فقیر ذاتی است چطور می تواند وجودی داشته باشد

باز که طبق مبنای خود سوال می پرسید. عرض کردم فقر ذاتی در مبنای ما یعنی مخلوقیت. مخلوق یعنی حاصل ایجاد خداوند بدون اینکه از ذات خدا چیزی در او باشد. بر سر اصطلاحات مناقشه نکنید. بیایید سر معانی! خداوند مخلوق را ایجاد می کند.
فقر ذاتی به معنای عرفانی را ما باطل محض می دانیم.

حامد;128170 نوشت:
ذات الهی بحت و بسیط است و اجزاء در ذات بحت بسیط بی معناست متاسفانه شما و هم فکرانتان از عدم درک صحیح مسائل عرفانی رنج می برید

اگر ذره ای احتمال می دادید نکند شما مبانی و ریشه ها خوب برایتان جا نیفتاده یا تصریحات اساطین عرفان را ندیده اید و یا توجه به تناقضات ندارید و یا شخصیت زدگی مانع دیدن تناقضات واضح می شود و یا احتمالات دیگر...شاید روزنه ای باز می شد که گول این ظواهر را نخورید که می گویند خدا جزء ندارد. اگر مبنای عرفان در بحث خلق را درک می کردید متوجه می شدید اینکه مولوی گفته: سوی کل خود رو ای جزو خدا! یک مطلب محکم بر مبنای عرفان است و نیاز به هیچ توجیه و تاویلی ندارد. اگر ذره ای احتمالات فوق را دادید کتاب " وحدت یا توحید " را مطالعه کنید و شواهد را ببینید.

حامد;128170 نوشت:
شباهت یک اندیشه در دین آسمانی به یک اندیشه دیگر در مکتب غیر آسمانی دلیلی بر بطلان آن نیست

سخن از شباهت یک گزاره عادی نیست. سخن از شباهت اصل اساسی مکتب هندو ست که معلوم است چیست(همه خدایی) با مبانی عرفا البته با رنگ و لعاب قرآن وروایت!!!

حامد;128170 نوشت:
باید به اصطلاحات هر قومی و علمی توجه کرد نه اینکه آنها را با هم قاطی نمود

بله به همین دلیل نباید معنای "وهم" را که در وهم شماست به لسان روایات تحمیل کنید! آن روایت هم عام بود که ابصار قلب دقیقتر از بصر است و کلا نفی شد از خدا. مثال آن روایت (هند و ...)شما را به اشتباه انداخته. ضمن اینکه عرض شد منظور اصلی شما همان اتحاد وجودی است دیگر اینقدر بالا و پایین رفتن ندارد.

حامد;128170 نوشت:
ما که همه جا حتی در آن تاپیک هم گفتیم درک ذات خدای متعال نه ممکن است و نه مدعای هیچ عارفی . اگر سخن ادراک ذات یا تجلیات ذاتی هم به میان آید منظور ادراک ذات نفس انسانی است که ظل ذات الهی است نه عین ذات خدا

عرض کردم این را ممکن است شما بگویید چون متوجه مبانی عرفان نشده اید ضمن اینکه اساطین فن گاهی از زبانشان در رفته و تصریح کرده اند : سوی کل خود رو ای جزو خدا. یا آن آقایی که رابطه ما و خدا را رابطه موج و دریا و تقابل احاطی کل به جزء دانسته است!!!
و اینکه می گویید ما ظل خداییم دقیقا طبق همان مبناست. می شود رابطه موج و دریا!!!

ما مخلوق خداییم و هیچ سنخیتی با ذات خدا نداریم. خدا ما را ایجاد کرده نه اینکه از ذات خودش چیزی در ما باشد! چه به شکل تجافی و چه تجلی و ...
شعاع خورشید جزء خورشید است موج دریا هم جزء دریاست مخلوق دریا نیست.
و رابطه خلق و خالق اینگونه نیست. نه تولد معهود است و نه مثل موج و دریا و ...

خدا ما را ایجاد کرده . اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. ما نتیجه فعل خداییم نه حصه ای از ذات خدا! تعابیر را عوض می کنید مبنا که عوض نمی شود بگویید:تجلی, حصه, پرتو, و ....مبنای همه انکار معنای خلق لا من شیء است.

سفیر;128563 نوشت:
خدا را شکر که الان صراحتا اعتراف کردید همان معنای باطل اتحاد وجودی مد نظرتان است بر مبنای وحدت وجود.

سلام
ندانسته امور را رد می کنید اگر با وحدت وجود مشکلی دارید در تاپیک مربوط به خودش با دلیل و برهان آنرا رد کنید
سفیر;128563 نوشت:
عرض کردم از لغت شاهد بیاورید یعنی از کتبی چون العین یا مقاییس. نه اینکه طبق مبنای آقای طباطبائی که لغات برای معانی عام وضع شده اند ادعایتان را تکرار کنید!

در فهم معانی منحصر در کتب لغت نیستیم . اگر در فهم دین به کتب لغت اکتفا کنیم بیشتر از عرب جاهلی چیزی از قرآن نمی فهمیم . این غذا پیشکش اهل خودش باد
سفیر;128563 نوشت:
همچو صوفیه و عرفا نگفتم در دار وجود یک حقیقت است و شووناتش! نعوذ بالله من هذه الاباطیل. سخنم درباره خداوند بود. گفتم خداوند ذاتی دارد و افعالی و این مقام بندیهای شما که مقام ذات است و مقام اسماء و...اعتبارات ذهنی شماست. خدا یک ذات بیش نیست و افعالی دارد. نگفتم مخلوقات از شوون ذات هستند!!! تصریح کرده بودم مخلوقات حاصل فعل خدایند نه شوونات و تجلیات و به عبارت صریح اجزاء ذا او. سبحان الله عما یصفون

اهل کلام به اندازه فهم عرفی خود سخن گفته اند و شما هم که تلاشی در فهم کلام اهل معرفت نداشته و ربط این دو را نمی توانید متوجه شود . اگر یک فرد سومی که ذهنش به افکار طرفین عادت نکرده به این دو سخن نگاه کند هم می فهمد این دو سخن دارند یک چیز را با دوبیان ارائه می کنند
سفیر;128563 نوشت:
باز که طبق مبنای خود سوال می پرسید. عرض کردم فقر ذاتی در مبنای ما یعنی مخلوقیت. مخلوق یعنی حاصل ایجاد خداوند بدون اینکه از ذات خدا چیزی در او باشد. بر سر اصطلاحات مناقشه نکنید. بیایید سر معانی! خداوند مخلوق را ایجاد می کند. فقر ذاتی به معنای عرفانی را ما باطل محض می دانیم.

سوال را طور دیگری مطرح می کنم آیا مخلوق در ذات و افعالش مستقل است ؟
سفیر;128563 نوشت:
اگر مبنای عرفان در بحث خلق را درک می کردید متوجه می شدید اینکه مولوی گفته: سوی کل خود رو ای جزو خدا! یک مطلب محکم بر مبنای عرفان است و نیاز به هیچ توجیه و تاویلی ندارد. اگر ذره ای احتمالات فوق را دادید کتاب " وحدت یا توحید " را مطالعه کنید و شواهد را ببینید.

منظور از جزء و کل در کلام اهل معرفت این جزء و کل مصطلح نیست . خود اهل معرفت معترفند برای بسیاری معانی و حقایق لفظ مناسبی وجود ندارد . وقتی ذات الهی را حقیقت صرف بسیط بدانیم جزء بودن اشیاء برای آن در معنای مصطلح کاملا بی مفهوم می شود .
سفیر;128563 نوشت:
سخن از شباهت یک گزاره عادی نیست. سخن از شباهت اصل اساسی مکتب هندو ست که معلوم است چیست(همه خدایی) با مبانی عرفا البته با رنگ و لعاب قرآن وروایت!

مهم نیست چه باشد . شما مکرر برای رد وحدت وجود سخن هندو و غیره به میان می آورید . یا باید بپذیرید هر نوع شباهتی دلیل بر بطلان است یا باید آنرا کنار بگذارید . فرقی در میان نیست
سفیر;128563 نوشت:
همین دلیل نباید معنای "وهم" را که در وهم شماست به لسان روایات تحمیل کنید! آن روایت هم عام بود که ابصار قلب دقیقتر از بصر است و کلا نفی شد از خدا. مثال آن روایت (هند و ...)شما را به اشتباه انداخته.

معنای وهم همان اندیشه محدود است چه اینکه در روایت امام باقر می فرماید هرچه با ادق اوهام درباره خدا بیندیشی پدیده ای محدود است که به تو باز می گردد . پس وهم همان فهم جزئی از پدیده هاست با این قرینه معناس مشاهده به قلب هم مشخص می شود ضمن اینکه صراحت روایت امام علی ع که فرمود : راته القلوب بحقایق الایمان قابل تردید نیست
روایت دیگر از امام صادق ع از تفسیر نمونه ذیل آیه لا تدرکه الابصار :
يكى از ياران معروف امام صادق ع به نام" هشام" مى‏گويد: نزد امام صادق ع بودم كه معاويه بن وهب (يكى ديگر از دوستان آن حضرت) وارد شد و گفت: اى فرزند پيامبر چه مى‏گويى در مورد خبرى كه در باره رسول خدا ص وارد شده كه او خداوند را ديد؟ به چه صورت ديد؟! و همچنين در خبر ديگرى كه از آن حضرت نقل شده كه مؤمنان در بهشت پروردگار خود را مى‏بينند، به چه شكل خواهند ديد؟! امام صادق ع تبسم (تلخى) كرد و فرمود: اى معاوية بن وهب! چقدر زشت است كه انسان هفتاد، هشتاد سال عمر كند، در ملك خدا زندگى نمايد و نعمت او را بخورد، اما او را درست نشناسد، اى معاويه! پيامبر ص هرگز خداوند را با اين چشم مشاهد نكرد، مشاهده بر دو گونه است مشاهده با چشم دل و مشاهده با چشم ظاهر، هر كس مشاهده با چشم دل را بگويد درست گفته و هر كس مشاهده با چشم ظاهر را بگويد دروغ گفته و به خدا و آيات او كافر شده است، زيرا پيامبر ص فرمود: هر كس خدا را شبيه خلق بداند كافر است «1»
سفیر;128563 نوشت:
عرض کردم این را ممکن است شما بگویید چون متوجه مبانی عرفان نشده اید ضمن اینکه اساطین فن گاهی از زبانشان در رفته و تصریح کرده اند : سوی کل خود رو ای جزو خدا. یا آن آقایی که رابطه ما و خدا را رابطه موج و دریا و تقابل احاطی کل به جزء دانسته است!!! و اینکه می گویید ما ظل خداییم دقیقا طبق همان مبناست. می شود رابطه موج و دریا!!! ما مخلوق خداییم و هیچ سنخیتی با ذات خدا نداریم. خدا ما را ایجاد کرده نه اینکه از ذات خودش چیزی در ما باشد! چه به شکل تجافی و چه تجلی و ... شعاع خورشید جزء خورشید است موج دریا هم جزء دریاست مخلوق دریا نیست. و رابطه خلق و خالق اینگونه نیست. نه تولد معهود است و نه مثل موج و دریا و ... خدا ما را ایجاد کرده . اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. ما نتیجه فعل خداییم نه حصه ای از ذات خدا! تعابیر را عوض می کنید مبنا که عوض نمی شود بگویید:تجلی, حصه, پرتو, و ....مبنای همه انکار معنای خلق لا من شیء است.

نفخت فیه من روحی را چه می کنید ؟ هوالاول والاخر والظاهر والباطن را چه می کنید ؟ ونحن اقرب الیه من حبل والورید را چه می گویید ؟ روایات اشتقاق اسماء را چه می کنید ؟ ووووو نه آقا بحث با شما فایده ندارد چون عرض کردم شما درس این مطالب را نخوانده اید و دارید با عصای اهل کلام بدنبال نور می گردید . همان بهتر که شما به شرح و بسط عقاید متکلمین در تاپیکهای تاسیسی خودتان بپردازید و در این مسائل غامض وارد نشوید . این راه راه تاریکی است که جز به دستگیری اولیاء الهی نمی توان آنرا رفت . شما هم که نخواسته و نرفته اید . جای خودتان در ساحل عافیت بنشینید : کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
موفق در طریق خودتان

سفیر;128563 نوشت:
در پست قبل عرض شد که:

خدا ما را ایجاد کرده . اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون. ما نتیجه فعل خداییم نه حصه ای از ذات خدا! تعابیر را عوض می کنید مبنا که عوض نمی شود بگویید:تجلی, حصه, پرتو, و ....مبنای همه انکار معنای خلق لا من شیء است.

سلام.

حضرت امیر در خصوص چگونگی رابطه خالق و مخلوق عنوان می فرمایند که [="red"]داخل فی الاشیاء لا بالممازجه و خارج فی الاشیاء لابالمباینه [/](خداوند داخل همه اشیاء و خلقت هستند ولی نه به حالت امتزاج ولی خارج آن ها هستند نه به حالت تباین و مباینت)

توجه نمایید که لفظ داخل را برده اند ،و حتی گفته خدا را مباین با اشیا هم نبین...ولی چیزی که هست مباینتی که که گفته از جنس لا ممزوجیت است،نتیجتا خداوند هم داخل در اشیا است و هم اینکه مباین با انها نیست...این عبارات را جز حضرت امیر کسی در ان دوران نمی توانسته بگوید،اینها از ان سخنانی است که به درد عامه مردم نمی خورد فقط خواص هستند که می فهمند چون باید به مرتبه بالای ماده برسی تا درک نمایی این سخن را وگرنه در جایی که متنش ممازجت است جایی برای درک صحیح نیست...

یاحق

سلام به خداجویان
البته ببخشید من فردی عامی هستم و خارج از اصتلاحات همچنین با درک شخصی خودم
در این مورد نظرم را عرض میکنم.
باید دید تصور ذهنی هر شخص از خدا چیست داشتن تصویر ذهنی شایسته خداوند نیست
که بخواهد چه در خواب یا در بیداری به سراغ انسان بیاید
انچه مشخص و اعتقاد لاینفک ماست این استکه خداوند برترین قدرت ما فوق تصور ماست
ما خدا را نمی بینیم اما کاملا به او ایمان داریم و احساسش میکنیم با او دوستیم و او را تو
خطاب میکنیم
بی ریا او را در خواب احساس نمودم و حسم به من میگفت او خداست اما تصویری از او ندیدم
وجودش بدون تصویر و همراه با اواهای ملکوتی در خواب احساس میشد بعضی وقتها هم صوت بسیار تا بسیار دلنشینی از قران را در خواب میشنیدم که حاکی از وجود او در خوابم
بود:Sham:

erfan_alavi;128659 نوشت:

سلام.

حضرت امیر در خصوص چگونگی رابطه خالق و مخلوق عنوان می فرمایند که [="red"]داخل فی الاشیاء لا بالممازجه و خارج فی الاشیاء لابالمباینه [/](خداوند داخل همه اشیاء و خلقت هستند ولی نه به حالت امتزاج ولی خارج آن ها هستند نه به حالت تباین و مباینت)

توجه نمایید که لفظ داخل را برده اند ،و حتی گفته خدا را مباین با اشیا هم نبین...ولی چیزی که هست مباینتی که که گفته از جنس لا ممزوجیت است،نتیجتا خداوند هم داخل در اشیا است و هم اینکه مباین با انها نیست...این عبارات را جز حضرت امیر کسی در ان دوران نمی توانسته بگوید،اینها از ان سخنانی است که به درد عامه مردم نمی خورد فقط خواص هستند که می فهمند چون باید به مرتبه بالای ماده برسی تا درک نمایی این سخن را وگرنه در جایی که متنش ممازجت است جایی برای درک صحیح نیست...

یاحق

[="darkslateblue"]إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا سَآتِیكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ«7»
(به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: «من آتشی از دور دیدم؛ (همین جا توقف کنید؛) بزودی خبری از آن برای شما می‌آورم، یا شعله آتشی تا گرم شوید.»

فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِی أَنْ بُورِكَ مَنْ فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ«8»
هنگامی که نزد آتش آمد، ندایی برخاست که: «مبارک باد آن کس که در آتش است و کسی که در اطراف آن است [= فرشتگان و موسی‌] و منزه است خداوندی که پروردگار جهانیان است!

یا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ«9»
ای موسی! من خداوند عزیز و حکیمم![/]

[="blue"]سلام

اگر به این ایات خصوصاً ایه 8 النمل توجه نمائید میفرماید انکه در اتش است و انکه حول اتش است مقدس است و بلا فاصله در ایه 9 میفرماید ای موسی منم خدای قدرتمند دانا [/]

باسمه تعالي، سلام بر جناب سفير.
به جهت ورود در بحث كلمات فلاسفه و عرفا و جهت انجام مباحثي روشن و شفاف ابتدا مقدمه بحث را مطرح مي كنم تا مباحث براي همه آشكار بشود، به نظر بنده، ادله اي كه شما تا به حال با دوستان، براي اثبات مدعاي خودتان مطرح نموده ايد، شامل همين چند نكته اي مي شود كه مرتب تكرار مي كنيد.
يكم، لازمه قول عرفا و فلاسفه تركيب و جزييت در ذات الهي است؛ زيرا آنها قايل به ظهور و تجلي , هستند و ظهور و تجلي يعني تجلي ذات الهي و اين يعني جزييت ذات؛ زيرا ذات جزء ندارد؛ پس در نتيجه سخن آنها باطل است، البته نه اينكه فقط باطل باشد، بلكه لازمه قولشان كفر است.
دوم، لازمه قول عرفا و فلاسفه ارتباط مخلوقات با ذات الهي است و اين قول قطعا و بدون شك باطل است؛ زيرا در حديث خلقت لامن شيء آمده است، و بدون شك لامن شيء، يعني خالق و مخلوق ارتباطي با هم ندارند، پس عرفا و فلاسفه اي كه مي گويند، خالق و مخلوق ارتباط دارند، باطل است. بلكه مخلوقات حاصل فعل خدايند، فقط همين و بس، و خداوند با فعل خودش هيچ سنخيتي ندارد و تمام داشته هاي مخلوق متباين با داشته هاي خالق است، مثلا علم مخلوق كاملا متباين با علم الهي است و هيچ رابطه اي بين آنها نيست الا اينكه خداوند آن را خلق مي كند، و اين فقط فعل خدا است.
سوم،‌ تمام اين گفته ها قطعا همان عقايد هندوان و.. است، و عقيده هندوان و.. باطل است، پس عقايد عرفا و فلاسفه، باطل و توهم است و اين سخنان قطعا هيچ ارتباطي با آيات قرآن و سخنان معصومين ندارد.
چهارم، خود احاديث ما فلسفه و عرفان را مردود اعلام كرده اند.
بنده اين چهار دليل متقن را در فرمايشات جنابعالي ديدم اگر غير اين است تذكر بدهيد، تا مباحث را مطرح كنيم و اگر در اين تاپيك مناسب نمي بينيد تا مباحث را در موضوع توحيد مطرح كنيم كه از فرمايشات استادتان در كتاب وحدت و توحيد هم بيشتر بهره مند شويم.

سلام علیکم.
جناب هشام حتما مستحضرید که کسی را که خوابیده است می شود بیدار کرد ولی کسی را که خود را به خواب زده نمی شود. . . . . . . .

جناب هشام با سلام

در پی قفل شدن بحث " چند اشکال طلبگی " بنده دیروز پیامی خصوصی خدمت شما فرستادم که هنوز پاسخی از جانب شما دریافت نکردم. در آن پیام انتقاد کردم که چرا بحث را قفل کردید! و چرا بعد از قفل شدن حضرتعالی یکطرفه آنجا مطلب نوشتید!!!

بنده در همان بحث قول دادم که بعد از رسیدگی به تهمت یکی از دوستان به استاد محقق جناب میلانی به سوالات شما پاسخ خواهم داد. و عرض کردم آن بحثی مبنایی و روشن کننده بسیاری مبانی و اختلافات هست.

اکنون نیز در اینجا سوالات دیگری مطرح کرده اید که به همانجا بر می گردد. بنابراین تقاضا دارم آن بحث را باز کنید تا من همانجا به سوالات مطروحه پاسخ دهم و گفتگو کنیم. از آن بحث تهمت هم گذشتم! گمان می کنم بر اهل انصاف روشن شد که قصه چیست!!!

بنابراین بجای اینکه تاپیکی را در نیمه راه ببندید و در جایی دیگر بحثی دیگر باز کنید همانجا پیگیر پاسخ سوالات و انتقادات خود باشید و مباحثه کنید.

آنجا بحث خلقت و معنای لا من شیء مطرح شد که بسیار مهم است.
خواهش می کنم اجازه بدهید آن بحث پیگیری شود.

سفیر;128854 نوشت:
جناب هشام با سلام

در پی قفل شدن بحث " چند اشکال طلبگی " بنده دیروز پیامی خصوصی خدمت شما فرستادم که هنوز پاسخی از جانب شما دریافت نکردم. در آن پیام انتقاد کردم که چرا بحث را قفل کردید! و چرا بعد از قفل شدن حضرتعالی یکطرفه آنجا مطلب نوشتید!!!

بنده در همان بحث قول دادم که بعد از رسیدگی به تهمت یکی از دوستان به استاد محقق جناب میلانی به سوالات شما پاسخ خواهم داد. و عرض کردم آن بحثی مبنایی و روشن کننده بسیاری مبانی و اختلافات هست.

اکنون نیز در اینجا سوالات دیگری مطرح کرده اید که به همانجا بر می گردد. بنابراین تقاضا دارم آن بحث را باز کنید تا من همانجا به سوالات مطروحه پاسخ دهم و گفتگو کنیم. از آن بحث تهمت هم گذشتم! گمان می کنم بر اهل انصاف روشن شد که قصه چیست!!!

بنابراین بجای اینکه تاپیکی را در نیمه راه ببندید و در جایی دیگر بحثی دیگر باز کنید همانجا پیگیر پاسخ سوالات و انتقادات خود باشید و مباحثه کنید.

آنجا بحث خلقت و معنای لا من شیء مطرح شد که بسیار مهم است.
خواهش می کنم اجازه بدهید آن بحث پیگیری شود.


باسمه تعالی، سلام بر شما.
دوست عزیز تاپیک را بنده نبستم، حتی ندانستم چه اتفاقاتی افتاده بود، یا احیانا چه مطالبی را ارسال نمودید که مسولین آن را بستند، پیامی هم از شما به بنده نرسیده است، شما در آن بحث مطالب را به مجادلات بی اساس کشاندید، البته اگر اشتباه نکنم جناب طهورا سوالاتی را مطرح کرده بودند که شما پاسخی ندادید، و ایشان مبنی بر اینکه شما یا استادتان مطالبی را به بزرگان نسبت داده اید، مدعی بودند که خودشان شنیده اند، بنده با گفتن این مطلب از ناحیه ایشان موافق نبودم، در رابطه با اینکه بنده بعد از قفل شدن مطلب نوشتم، بی اطلاع بوده ام، یعنی شما معتقدید من این مطالب را نوشته ام تا جوابی از ناحیه شما دریافت نکنم؟ اگر می خواستم یک طرفه مطلب بگویم چرا اینجا مزاحمتان شدم؟ به هر حال به نظر بنده مطالب شما پیرامون توحید است، بنده هیچ دخالتی در بسته شدن یا قفل شدن تاپیکی نداشته و ندارم، شما اگر می خواهید بدانید چرا تاپیک قفل شده است، می توانید از مدیر سایت بپرسید. موفق باشید.

سفیر;128854 نوشت:
جناب هشام با سلام در پی قفل شدن بحث " چند اشکال طلبگی " بنده دیروز پیامی خصوصی خدمت شما فرستادم که هنوز پاسخی از جانب شما دریافت نکردم. در آن پیام انتقاد کردم که چرا بحث را قفل کردید! و چرا بعد از قفل شدن حضرتعالی یکطرفه آنجا مطلب نوشتید!!! بنده در همان بحث قول دادم که بعد از رسیدگی به تهمت یکی از دوستان به استاد محقق جناب میلانی به سوالات شما پاسخ خواهم داد. و عرض کردم آن بحثی مبنایی و روشن کننده بسیاری مبانی و اختلافات هست. اکنون نیز در اینجا سوالات دیگری مطرح کرده اید که به همانجا بر می گردد. بنابراین تقاضا دارم آن بحث را باز کنید تا من همانجا به سوالات مطروحه پاسخ دهم و گفتگو کنیم. از آن بحث تهمت هم گذشتم! گمان می کنم بر اهل انصاف روشن شد که قصه چیست!!!

سلام
این مطالب را در پیامهای خصوصی پیگیری فرمایید . این مباحث ربطی به تاپیک ندارد
موفق باشید

بهلول;128690 نوشت:
[="darkslateblue"]إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا سَآتِیكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیكُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ«7»
(به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: «من آتشی از دور دیدم؛ (همین جا توقف کنید؛) بزودی خبری از آن برای شما می‌آورم، یا شعله آتشی تا گرم شوید.»

فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِی أَنْ بُورِكَ مَنْ فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ«8»
هنگامی که نزد آتش آمد، ندایی برخاست که: «مبارک باد آن کس که در آتش است و کسی که در اطراف آن است [= فرشتگان و موسی‌] و منزه است خداوندی که پروردگار جهانیان است!

یا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ«9»
ای موسی! من خداوند عزیز و حکیمم!

[/]

[="blue"]سلام

اگر به این ایات خصوصاً ایه 8 النمل توجه نمائید میفرماید انکه در اتش است و انکه حول اتش است مقدس است و بلا فاصله در ایه 9 میفرماید ای موسی منم خدای قدرتمند دانا [/]


[="blue"]
سلام

زمانی که موسی از میان اتش صدائی را شنید که میفرماید منم خدای تو میآمد و به خانواده اش میگفت من با چشمانم خدا را دیدم ایا دروغ گفته بود البته خیر ولی او چنین حرفی را نزد چون خود نیک میدانست که وقتی درخت فنا شد و به خاکستر بدل شد و اتش فرو نشست هیچکدام نمیتوانند خدا باشند همانطور که وقتی ستاره افول میکند و ماه و خورشید غروب میکنند دیگر نمیتوانند خدا باشند .
لذا به همین علت است که در جای دیگر میگوید خدایا میخواهم تو را ببینم و خداوند میفرماید تو قادر به دیدن من نیستی و لذا به کوه بنگر و چون به کوه جلوه میکند انرا ریز ریز مینماید و این بدان معنی است که خدا دیدنی هست ولی نه با جسم منقبض . یعنی تا من هست خدا دیدنی نیست و چون من فنا شد خدا رویت میشود . و این عین توحید است چون دوئی نیست هرچه هست اوست و او واحد است .

[/]

بهلول;129073 نوشت:
زمانی که موسی از میان اتش صدائی را شنید که میفرماید منم خدای تو میآمد و به خانواده اش میگفت من با چشمانم خدا را دیدم ایا دروغ گفته بود

سلام
در بحث تمثلات این مطلب قابل توجه است که :
تمثل حقایق در افراد به حسب تمایلات آنهاست و چون حضرت موسی در شب و هوای سرد میل به آتش داشت تا خود و اطرافیان را از تاریکی و سرما ایمنی بخشد لذا حق متعال در چهره آتش برای او تمثل یافته است به عبارت دیگر حقایق عالم بالا از راه گرایشات افراد برایشان ظهور می یابند .
والحمد لله

hasti;127606 نوشت:
با سلام
نظر دوستان عزيز كاملا صحيح است.
منم همين نظرو دارم خداوند جسم نيست كه ديده شود.

اشکالی که به نظر شما وارده اینه که شخص سوال کننده قبول دارد که خداوند جسم نیست ولی در خواب جسمیت مطرح نیست

حامد;127623 نوشت:
سلام
ان شاء الله ما بر مبنای اصول مطلب را توضیح خواهیم داد اما این روایت خلاف روایتی است که از امیر مومنان ع پرسیدند : هل رایت ربک و حضرت فرمود : چگونه خدایی را پرستش کنم که ندیده ام ، خدا با چشم سر دیده نمی شود ولی قلبها به حقایق ایمان اورا می بینند .
وقتی بتوان خدا را در بیداری و به حقایق ایمان دید چطور نمی توان اورا در خواب دید .
این روایت در صورت صحت و صدور از امام صادق ع منصرف به عدم فهم مخاطب از این مسائل می شود . چه اینکه هر ذهنیتی از دیدن خدا در خواب هم صحیح نیست همچنانکه هر ذهنیتی از دیدن خدا در بیداری صحیح نیست و بعضی از آنها را حتی می توان کفر دانست .
البته ما مطلب را ان شاء الله روشنتر می کنیم
والحمد لله

با سلام
این روایت هیچ اختلافی با فرموده سخن امیرالمونین(ع) ندارد زیرا سخن امیرالمومنین ناظر به درک شهودی و قلبی است و تفاوت آن با دیدن با چشم سر و یا به صورت دیدن در خواب که شخص خواب بیننده تصویری محدود از خداوند مشاهده می کند تفاوت دارد و واضح است که طبق این توضیح هیچ محدودیتی برای خداوند سبحان در درک شهودی حاصل نمی شود و محال لازم نمی آید به خلاف خواب که شخص تصویری محدود از خداوند را مشاهده کرده و او را محدود کرده است که این محال است.

حامد;127638 نوشت:
سلام
قبل از اینکه بحث از مدار خود خارج شود جواب تفصیلی این مطلب را بدهیم :
انسان ممکن است به دو نحو خدا را در خواب ببیند
1- به همان نحوی که در روایت امام علی ع آمده است که انسان جان آگاهی ،در خواب ،خدا را به حقایق ایمان و به چشم دل مشاهده کند . این نوع مشاهده هر چند شهود ذات الهی نیست و دل عارف خدا را در کسوت اسماء و صفات مشاهده می کند اما بنابر بیان امیر مومنان علی ع می توان آنرا شهود خدا دانست . این نوع شهود مال خواص از اهل ایمان است که خوابشان هم بیداری است همچنانکه پیامبر اکرم ص فرمودند : من در خواب عبادتی دارم که در بیداری ندارم .
2- اما عوام از اهل ایمان هم می توانند خدا را در خواب ببینند . این مورد نیاز به توضیح بیشتری دارد
توضیح مطلب آن که :
خواب برای اکثری افراد ره آورد صورتسازی های قوه متخیله است . به این معنا که قوه متخیله حالات و عواطف و اندیشه ها و مفاهیم ذهنی و غیره را در صورتها و اشکالی به هم بافته و در هنگام خواب به انسان تحویل می دهد . لذا عمده خوابهای افراد مربوط به حالات و اعمال و افکار روزانه آنهاست .
اما اگر دقت کنیم هر انسانی یک مفهوم ذهنی از خدای متعال در ذهن خود دارد و از طریق همین مفهوم است که در عبادات به خدای متعال متوجه شده و به پرستش او می پردازد . این مفهوم ذهنی به حسب حقیقت مفهومی خود حقیقتی محدود است و قوه خیال و متخیله انسان قادر است از امور محدود صورت سازی کند . خوب است بدانید که قوه خیال انسان قادر است حقایق کلی عالم عقول را هم تصویرگری نماید . لذا در روایات داریم که پیامبر ص جبرییل امین که فرشته مقرب و حقیقت کلی عقلی است را در شکل دحیه کلبی مشاهده می فرمود . این بخاطر آنستکه حقایق عالم عقل در عین کلی بودن ذاتا مخلوق محسوب شده و محدودند .
خوب وقتی قوه خیال و متخیله انسان قادر به صورتگری مفاهیم باشند بعید نیست مفهوم ذهنی خدا نیز در مواردی خاص در خواب صورتگری و دیده شود . بطور مثال مومنی در روز با توجه کامل به خدای متعال که در حقیقت توجه به همان مفهوم ذهنی خودش است مناجاتی با خدای متعال داشته است . ممکن است در شب همان حالت مناجات خود را در صورت سخن گفتنش با یک انسان مشاهده کند . اما در توجه به آن انسان مفهوم خدا برایش تداعی می شود چه اینکه در اصل با مفهوم خدا مناجات کرده بود .
البته این حالت در صورتی برای تک تک افرادی رخ می دهد که در ارتباطی معنوی با خدای متعال توغل و تعمق قابل توجهی نموده باشند و قوه متخیله آنها نیز در شب این ارتباط را منعکس کند .
والحمد لله

طبق سخن شما نه تنها عوام از اهل ایمان بلکه خواص از آنها هم می توانند ببینند
همانطوریکه گفتید انسان یک مفهوم محدود از خداوند در ذهن خود دارد و اینکه می فرمایید قوه متخیله انسان می تواند حقایق عالم عقول را تصویر گری کند ،لازمه آن این نیست که تصویرگری ذهن انسان مطابق با عالم واقع باشد.حدیثی که در مورد دحیه کلبی ذکر کردید هم اشاره به تصویر سازی ذهن انسان ندارد بلکه با توجه به آن حدیث و احادیث مشابه کاملا دلالت بر دیدن با چشم سر دارد نه تصویرسازی ذهنی
نهایت چیزی که میتوان گفت اینست که تصویرسازی ذهن از مفهوم است نه از حقیقت الهی و این یعنی با دیدن خود خداوند در خواب تفاوت ماهوی دارد.

علامه حلي;130230 نوشت:
طبق سخن شما نه تنها عوام از اهل ایمان بلکه خواص از آنها هم می توانند ببینند همانطوریکه گفتید انسان یک مفهوم محدود از خداوند در ذهن خود دارد و اینکه می فرمایید قوه متخیله انسان می تواند حقایق عالم عقول را تصویر گری کند ،لازمه آن این نیست که تصویرگری ذهن انسان مطابق با عالم واقع باشد.حدیثی که در مورد دحیه کلبی ذکر کردید هم اشاره به تصویر سازی ذهن انسان ندارد بلکه با توجه به آن حدیث و احادیث مشابه کاملا دلالت بر دیدن با چشم سر دارد نه تصویرسازی ذهنی نهایت چیزی که میتوان گفت اینست که تصویرسازی ذهن از مفهوم است نه از حقیقت الهی و این یعنی با دیدن خود خداوند در خواب تفاوت ماهوی دارد.

سلام
اگر منظور شما برادر بزرگوار از دیدن خود خدا دیدن ذات الهی است که آن ممکن نیست برای هیچکس و اگر منظور شهود حق تعالی در مجالی و مرایاست این امکان پذیر است . کاری که ذهن در اینجا انجام می دهد تطبیق مفهوم خدا بر آن صورت خیالی است .
درباره دیدن جبرییل علیه السلام بصورت دحیه کلبی قائل به تمثل هستیم . یعنی آن حقیقت مجرد که به چشم سر دیده نمی شود در مقام خیال مطهر پیامبر اکرم ص تمثل می یابد . قائل به دین امور مجرده با چشم سر نیستیم چون ایندو با هم سنخیت ندارند .
موفق باشید

من اعتقاد چندانی به خوابهای مذهبی نداشتم ولی خواستم بپرسم دیدن فردی با لباس سبز منظور چیست ؟
اگه چیزی به من بگه چی؟ مورد اطمینان هست ؟
اگه خوابم رو بگم کسی هست تعبیر کنه توسایت ؟

با سلام خدمت دوستان و اساتید گرام
هر شخصی یک شکل خیالی از خدای بزرگ در ذهنش از روزی که بد و خوب را میشناسد، شکل میگیرد.بنده از افراد مختلفی پرسو جو کردم و هر کس یک شکلی گفت. یکی گفت وقتی بخدا فکر میکنم کهکشان بنظرم میاد یکی گفت ... .سرتونو درد نمیارم بنده در ذهنم وقتی بخدا فکر میکنم یک سید روحانی نورانی شکل میگیره.

مطالب بالا رو گفتم تا سرنخ دستتون بیاد برای سوالی که میخوام بپرسم.
سوال من اینه که دیشب بنده در خواب دیدم همان سید نورانی در خواب من ظاهر شده و با من شوخی میکنه و کلی ما رو شاد کرد.به کسی که باهام بود گفتم این آقا کیست گفت خداست.صبح از خواب بلند شدم و کل اینترنتو زیر و رو کردم و تعابیر زیادی را خواندم که نتوانستم به جواب برسم.بعد از ساعاتی بالاخره به این تاپیک این سایت زیبا رسیدم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=12966
با خواندن این تاپیک نا امید شدم.چون در این تاپیک در یک حدیثی امده که هر کس خدا را بصورت جسم در خواب ببیند کافر است!!

آیا درست است؟
پیشاپیش سپاسگزارم

احتمالا اون کسی که تو خواب گفته این سید نورانی خداست خود شیطان بوده.

4hm4d;131659 نوشت:
احتمالا اون کسی که تو خواب گفته این سید نورانی خداست خود شیطان بوده.

جالب اینجاست دوست خوبم
که اون نفر یکی از دوستانمه که من صالح تر از اون سراغ ندارم که تو خواب نمیدونم به کجا داشتیم میرفتیم.

موضوع قفل شده است