چند اشکال طلبگی

تب‌های اولیه

70 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند اشکال طلبگی

اشکال اول:
علامه حسن زاده آملی معتقدند که ذات حقّ درموجودات سریان دارد وچنین نوشته اند:

انّ سریان الهویّه الالهیّة فی الموجودات کلّها اُوجب سریان جمیع الصّفات الالهیّة فیها من الحیوة والعلم والقدرة والسّمع والبصر و غیر ها، کلّیها وجزئیها[رساله ی انّه الحقّ، ص ۶۱٫].

و در جای دیگر فرموده اند:

ولولا سریان الحقّ فی الموجودات والظّهور فیها بالصّورة ما کان للعالم وجود، کما انّه لولا تلک الحقایق المعقولة الکلیّة ما ظهر حکم فی الموجودات العینیّة[ ممدّالهمم، ص ۶۲].

ایشان بهتر از همه می دانند که از جمله مسائلی که در باب خداشناسی از طرف پیشوایان معصوم دین ما به شدّت از آن نهی گردیده است، سخن گفتن درذات حق تعالی است که به هیچ کسی از پیروان اسلام اجازهö بحث دراین زمینه داده نشده است.

برای نمونه به چند حدیث ذیلاً نظر شما راجلب می کنم:

پیامبر اسلام علیه السلام فرموده است:

۱٫ تفکّروافی آلاء الله ولاتتفکّروافی ذات الله[لسان المیزان، ج ۶، ص ۲۱۳، چاپ بیروت].

امام علی علیه السلام فرموده است:

۲٫ من تفکّرفی ذات الله فقد الحد[غررآمدی، ج ۵، ص ۳۰۵، چاپ دانشگاه تهران].

امام باقر علیه السلام فرموده است:

۳٫ تکلّموا فی خلق الله ولاتتکلّموافی الله فانّ الکلام فی الله لایزداد صاحبه الّا تحیّراً[ اصول کافی، ج ۱، ص ۹۲، چاپ بیروت].

در روایت دیگر از قول آن حضرت از حزیر چنین آمده است:

۴٫ تکلّموا فی کلّ شیء ولاتتکلّموا فی ذات الله[کافی، ج ۱، ص ۹۲].

بر طبق قرآن وبمفاد کلام الهی: لیس کمثله شیء: خداوند را نمی توان به چیزی تشبیه نمود.

همچنین بر طبق احادیث فراوان از جمله احادیث زیر:

۵٫ ما عرف الله من شبّهه بخلقه[ توحید صدوق، ص ۴۷، چاپ قم].

۶٫ من شبّه الله بشیء من المخلوقین فقد کفر[ کشف الاسرار، ج ۳، ص ۱۶۹].

درروایت دیگری از پیامبراسلام علیه السلام چنین نقل شده است:

۷٫ من شبّه الله بشیءٍ أو ظنّ أن الله یشبهه شیء فهو من المشرکین[ کنز العمّال، ج ۱، ص۹۹، حدیث ۴۵].

۸٫ انّ الخالق لا یوصف الّا بما وصف به نفسه وأنّی یوصف الّذی تعجز الحواس ان تدرکه والاوهام ان تناله والخطرات ان تحدّه والابصار عن الاحاطة به جلّ عمّا وصفه الواصفون وتعالی عمّا ینعته النّاعتون[ توحید شیخ صدوق، ص۶۱ –کافی، ج ۱،ص ۱۳۸].

۹٫ من زعم انّ لله وجهاً کالوجوه فقد أشرک ومن زعم أن له جوارح کجوارح المخلوقین فهو کافر[وسایل الشّیعه، ج ۱۸، ص ۵۶۲].

۱۰٫ انّ الله أعلی وأجلّ واعظم من ان یبلغ کنه صفته، فصفوه بما وصف به نفسه وکفّوا عمّا سوی ذلک[کافی، ج ۱، ص ۱۰۲، چاپ بیروت].

۱۱٫ لایوصف بشی ء من صفات المخلوقین[تحت العقول، ص ۲۴۲ – بحار الانوار، ج۴، ص۳۰۱].

۱۲٫ «انّ الله لا یشبه شیئاً ولا یُشبهه شی ءٌ وکلُّ ما وقع فی الوهم فهو بخلافه[محجة البیضاء، ج۱، ص۲۱۹- بحار الانوار، ج۳ ص ۲۰۹].

۱۳٫ امام رضا علیه السلام فرموده است:

من شبّه الله بخلقه فهو مشرک، ومن نسب الیه ما نهی عنه فهو کافر[بحار الانوار، ج ۳، ص ۲۹۴].

۱۴٫ در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، تشبیه خلق به خالق، بالاترین گناه شمرده شده است چنانکه محمدبن سماعه گفته است:

سأل بعض اصحابنا الصّادق علیه السلام فقال له: اخبرنی ایّ الاعمال افضل ؟ قال: توحید لرّبک، قال: فما أعظم الذّنوب؟ قال: تشبّهک لخالقک[همان، ص ۲۸۷- هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص ۲۲۲].

۱۵٫ امام صادق علیه السلام فرموده است:

اذا انتهی الکلام الی الله فأمسکوا، وتکلّموافیمادون العرش ولاتکلّموا اینمافوق العرش، فان قوماً تکلّموافیمافوق العرش، فتاهت عقولهم، حتّی کان الرّجل ینادی من بین یدیه فیجیب من خلفه، و ینادی من خلفه فیجیب من بین یدیه[همان، ص ۲۹۵- هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص ۱۴۴- اصول کافی، ج۱،ص ۹۲٫].

۱۶٫ امیرالمؤمنان علی علیه السلام فرموده است:

اتّقوا أن تمثّلوا بالرّب الّذی لامثل له، او تشبّهوه من خلقه، او تلقوا علیه الأوهام، او تعملوا فیه الفکروتضربوا له الامثال، أو تنعتوه بنعوت المخلوقین فانّ لمن فعل ذلک ناراً[ همان، ص۲۹۸، چاپ بیروت – هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص ۱۴۵].

اگر گفته شود که سیّاری از امام رضا علیه السلام نقل نموده، آن حضرت فرمود:

لیس العبادة کثرة الصّوم والصّلاة، انّما العبادة فی التّفکّر فی الله[همان، ص ۲۶۱، حدیث۱۱، چاپ بیروت].

در جواب می گوئیم: سیّاری همام احمد بن محمدبن سیّارابوعبدالله کاتب بصری است واز کُتّاب آل طاهر درزمان حضرت ابی محمّد: بوده وضعیف الحدیث و فاسد المذهب است. چنانکه در رجال نجّاشی درباره وی چنین ذکر شده است:

احمد بن محمّد بن سیّار ابو عبدالله الکاتب البصریّ، کان من کُتّاب آل طاهر فی زمن ابی محمّد علیهم السّلام ویعرف بالسّیاری ضعیف الحدیث، فاسد المذهب[ رجال مامقانی، ج۱، ص ۸۷، چاپ سنگی].

۱۷٫ از معمربن خلّاد نیز چنین نقل شده است:

سمعت ابی الحسن الرضا علیه السلام یقول: لیس العبادة کثرة الصّلواة والصّوم، انّما الاعبادة، التّفکرّ فی امر الله[بحار الانوار، ج ۷۵، ص۳۳۵، حدیث ۳- هدایة الامّة الی معارف الائمّة، ص ۱۴۱٫].

بنابر این عبارت التّفکّر فی الله قابل قبول نمی باشد.

۱۸٫ عن علیّ بن موسی الرّضا عن ابیه عن آبائه عن امیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله علیه السلام قال الله جلّ جلاله: ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی وماعرفنی من شبّهنی بخلقی وما علی دینی من استعمل القیاس فی دینی[وسائل الشّیعه، ج ۱۸، ص۶۸- توحید شیخ صدوق، ص ۶۸].

۱۹٫ عن محمّد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام قال: ایّاکم والتّفکّر فی الله …[فصول المهمّة، ص۴۷- اصول کافی، ج۱، ص۹۳- وسائل الشّیعة، ج ۱۱، ص۴۵۳٫].

حدّثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل، رضی الله عنه، قال: حدّثنا ابوالحسن محمّد بن جعفر الاسدیّ قال: حدّثنا محمّد بن الحسین الصّوفی قال: حدّثنا یوسف بن عقیل، عن اسحق بن راهویه، قال: لمّاوافی ابوالحسن الرّضا۷ بنیسابور واراد ان یخرج منها الی المأمون، اجتمع الیه اصحاب الحدیث فقالوا له: ابن رسول الله علیه السلام ترحل عنّا ولاتحدّثنا بحدیث فنستفیده منک وکان قد قعد فی العماریّة فاطلع رأسه وقال: سمعت ابی موسی بن جعفر یقول: سمعت ابی جعفر بن محمّد یقول: سمعت ابی محمّد بن علیّ یقول: سمعت ابی علیّ بن الحسین یقول: سمعت ابی، الحسین بن علیّ بن ابی طالب یقول: سمعت ابی امیرالمومنین علی بن ابی طالب یقول: سمعت رسول الله۶ یقول: سمعت جبرئیل یقول: سمعت الله جلّ جلاله یقول: کلمة لااله الّاالله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی، قال: فلمّا مرّت الرّاحلة نادانا: بشروطها وأنامن شروطها…[توحیدشیخ صدوق، ص ۳۵- عیون اخبارالارضا(ع)، ج۲،ص۱۳۵- بحارالانوارج۳،ص۷] .

از حدیث قدسی فوق استفاده می شود که امکان شناخت خداوند بدون رهبری وراهنمایی معصومین علیه السلام میسور ومیّسر نمی باشد وتنها عرفان برخاسته از قرآن وسخنان پیشوایان معصوم عرفان صحیح واسلامی است نه عرفان برخاسته از اندیشه های دیگران که درواقع عرفان نوع دوم عرفان نمایی یا سراب عرفان است چنانکه امام باقر علیه السلام فرموده:

انّمایعرف الله عزّوجلّ ویعبده من عرف الله وعرف امامه منّاأهل البیت ومن لایعرف الله عزّوجلّ ولایعرف الامام منّااهل البیت فانّمایعرف ویعبدغیرالله هکذاوالله ضلالاً[ اصول کافی، ج۱، ص۱۸۱، چاپ بیروت].

لذادرشناخت خداونداگربه کلمات پیشوایان معصوم توجّه نشود نه تنهاخداوندشناخته نمی شودبلکه به مصداق کلام منقول ازمحی الدّین بن عربی، همه چیزخدامی گردد تا جایی که نعوذبالله، خدابه شکل اسب رؤیت می شودچنان که گفته است:

رأیت الله فی صورة الفرس، رأیت ربّی جالساً علی کرسیّه فسلّم علیّ فأجلسنی علی کرسیّه وقام بین یدی وقال:انت ربّی وأناعبدک[چهل مجلس یارساله ی اقبالیّه علاء الدّوله سمنانی، ص۱۶۳].

وبالاخره عارفی که ازغیرراه قرآن وعترت پیامبرمنازل سیروسلوک راپیموده باشدخداراعین همه چیزمی بیندچنانکه ابن عربی گفته است:

فانّ العرف من یری الحقّ فی کلّ یشیءٍ بل یراه عین کلّ شیء[فصوص الحکم، ص ۱۹۲- شرح فصوص الحکم محمّدپارسا، ص ۴۵۸].

ونویسندهö تفسیربیان السّعادة نیزبخود اجازه می دهدکه بگوید عبادت هرچیزی عبادة الله است حتّی عبادت وپرستش ذَکَروفَرج(آلت مرد و زن)!!!!![بیان السّعادة سلطانعلیشاه گنابادی، ج۲، ص ۴۳۷، چاپ دوم].
با تشکر

با سلام به دوست عزیز

ما مخالفتی با نقد کلمات بزرگان نداریم اما در باب نقد باید توجه نمود که انصاف رعایت شود و اشکال وارد باشد و این امر لا اقل در کتب، متفرع بر مطالعه دقیق کتاب مورد نقد وفهم مطالب آن است(چه بسا افرادی که نفهمیده اشکال می کنند) ودر موردی که اشکال وارد است کلام مورد نقد خوب تقریر شود و بعد اشکال بر آن بیان شود.
در باب اشکال جنابعالی عنوان بحث و صدر و ذیل کلام این بزرگوار نیامده است و متن کلام مورد نقد نیز تفهیم نشده که مثلا «هویت الهی» از منظر ایشان به چه معنا است و اصولا آیا ایشان آنقدر بی اطلاع اند که به روایات و محتوای آنها مخصوصا روایات توحیدیه بار نیافته باشند؟!!!!!!!!!
در حالی که میدانیم این بزرگوار جزو افراد نادر در تتبع بوده و هستند؟

vahid2451;127549 نوشت:
از جمله مسائلی که در باب خداشناسی از طرف پیشوایان معصوم دین ما به شدّت از آن نهی گردیده است، سخن گفتن درذات حق تعالی است که به هیچ کسی از پیروان اسلام اجازهö بحث دراین زمینه داده نشده است. برای نمونه به چند حدیث ذیلاً نظر شما راجلب می کنم: پیامبر اسلام علیه السلام فرموده است: ۱٫ تفکّروافی آلاء الله ولاتتفکّروافی ذات الله[لسان المیزان، ج ۶، ص ۲۱۳، چاپ بیروت]. امام علی علیه السلام فرموده است: ۲٫ من تفکّرفی ذات الله فقد الحد[غررآمدی، ج ۵، ص ۳۰۵، چاپ دانشگاه تهران].

سلام
این عدم اجازه برای جاهلانی مثل من و شماست نه آقای حسن زاده، خوب اگه ابوذر می دونست آن چیزی رو که سلمان می دانست کافر می شد.شما با فلسفه مخالفید به اقای حسن زاده گیر دادید، چه پوششی برا حرفاتون برگزیدید!

vahid2451;127549 نوشت:
از جمله مسائلی که در باب خداشناسی از طرف پیشوایان معصوم دین ما به شدّت از آن نهی گردیده است، سخن گفتن درذات حق تعالی است که به هیچ کسی از پیروان اسلام اجازهö بحث دراین زمینه داده نشده است.

سلام
شما از تعبیر هویت الهیه چه برداشتی دارید ؟ آیا می دانید عرفا به چه حقیقتی هویت الهیه می گویند ؟
اینکه می فرمایید در روایات از سخن گفتن در مورد ذات الهی نهی شده است می توانید نمونه اش را بیاورید که نهی مولوی از این امر شده باشد . همین روایتی که در ذیل مطلب آورده اید می فرماید : در ذات خدا سخن مگویید که جز حیرت نصیبی برای صاحبش ندارد آیا این نهی نهی مولوی است ؟ همین روایت را با دعای مشهور نبی اکرم ص مقایسه فرمایید که عرض کرد : رب زدنی فیک تحیرا . اسم الله را هم به معنای حقیقتی که عقول در آن متحیر می شود معنا فرمودند .
از همه این معانی دانسته می شود که : نهی ارشادی از تفکر در ذات الهی به معنای عدم درک ذات بوسیله تفکر است . اما این نهی هم برای اهل تفکر است که منتهی درجه ادراکشان فکر است و متعرض کسانی که از مرتبه تفکر بالاتر رفته و به جان خود حقیقت را شهود می کنند نیست .
آیا در جایی نهی از شهود قلبی شده است ؟
مطمئنا یک مورد هم نخواهید یافت .

vahid2451;127549 نوشت:
لذادرشناخت خداونداگربه کلمات پیشوایان معصوم توجّه نشود نه تنهاخداوندشناخته نمی شودبلکه به مصداق کلام منقول ازمحی الدّین بن عربی، همه چیزخدامی گردد تا جایی که نعوذبالله، خدابه شکل اسب رؤیت می شودچنان که گفته است:

عجیب است که مثل شما متمسک به کلام اهل عصمت باشد و بزرگان علم و معرفت متمسک به غیر آن . چه چیزی باعث شده فکر کنید بزرگان اهل معرفت خداشناسی خود را از غیر معصومین گرفته اند ؟
تمام کلام اهل معرفت از آیات و روایت اخذ شده است . امام صادق ع فرمود اشارات قرآن برای خواص است . به این کلام ضمیمه بفرما فهم اشارات کلام اهل عصمت را .
تصوری که درباره کلمات صعب الفهم اهل معرفت مثل ابن عربی کرده اید هم تصور صحیحی نیست .
موفق در تعمق

بسم الله الرحمن الرحيم. سلام بر تمام دوستان.
سخن گفتن از خدا به چه معنا در لسان روايات نفي شده است؟ به اين معنا كه هيچ واقعيتي را در رابطه او با عالم نگوييم؟ يا اينكه از چيستي او سخني نگوييم؟ به جهت اينكه به هر نحوي كه از حقيقت او بگوييم اعلي و اشرف است، سخن گفتن از ذات خدا به اين معنا كه بگوييم او خالق عالم است، عالم از اوست، يا عالم آيت اوست، يعني سخن گفتن از ذات خدا؟ اگر چنين است چگونه خداوند در قرآن از خودش خبر مي دهد و در رابطه با آيت بودن موجودات خبر داده است؟ آيا ما نمي توانيم بگوييم تمام عالم آيت حق هستند؟ حضرت علامه حسن زاده حفظه الله تعالي از سريان حق در موجودات سخن گفته است، يعني خداوند در موجودات عالم، خودش را نشان مي دهد و اين سريان به نحو تجلي است، نه تجافي، بنده تصور مي كنم آقا وحيد،گرفتار نوعي مغالطه شده است؛ زيرا اين نكته براي ايشان مشكل آفرين شده كه چگونه ما در مخلوقات الهي خدا را مي بينيم؟ اين سخن بزرگان يعني ما ذات را بما انه ذات در صورت موجودات مي بينيم؟ اين كه نمي شود؛ مگرمي شود در صورت مخلوقات ذات خدا را ديد؟ اين مطلب غير از سخن گفتن در ذات الهي است كه عرفا تصريح و تأكيد بر تنزيه ذات دارند، آنها ذات را غيب الغيوب يا همان عنقايي دانسته كه شكار كس نشود و از او هيچ خبري نمي شود داد.

سلام...از تمامی برادرانی که لطف کردن و جواب دادن ممنونم:Gol:....اما برای اینکه مفهوم هویت الهیه و اینکه آیا منظور ایشان ذات باریتعالی بوده یا نه مشخص بشه چند شاهد می آورم:

ایشان در رساله فارسی انّه الحقّ چنین نوشته اند که:
....زیرا ذوات ما به حسب وجود، عین ذات اوست ومغایرتی بین این دو نیست مگر به تعیّن واطلاق که تعیّن درمراتب ممکنات است از عقل اوّل تاهیولای اولی واطلاق برای جناب وجود است(والله من ورائهم محیط) .رساله فارسی انّه الحقّ، ص 66
یکی شمس حقیقت می درخشد درهمه عالم تعیّن های امکانی بود مانند روزن ها
(دیوان اشعار، ص 11)

[="red"]درمراسم کنگره بزرگداشت سیّدحیدرآملی علامه حسن زاده تفسیر بیان السّعادة را بعنوان بهترین تفسیرعرفانی معرّفی می نمایند گذاشته ازاینکه سیّدحیدرآملی نیز، خودازمعتقدان به وحدت وجوداست زیراباصراحت می نویسد:
ذات خدای بلندمرتبه بذاته، به صورتهای این معلومات متجلّی می شود، پس ظاهرشدن وی به صورتهای معلومات وحقائق آنهابنابراقتضاء ذات وقابلیّت مظاهربرای ظهورواجب است...
(رساله نقدالنّقودفی معرفة الوجودتصنیف سیّدحیدرآملی، ص40) .[/]

یکی از شاگردان ایشان درباره غزل سروده علامه حسن زاده در سال ۷۳ چنین اظهار داشته است :
صبحی به محضر ایشان تشرف داشتم دیدم ایشان وضع عجیبی دارند به من فرمودند :
الان نه من هستم و نه شما هستید و نه آسمانی هست و نه زمین و نه عالمی ،
هیچ نمی بینم ، هرچه می بینم او می بینم ، وقتی حجاب ذاتی برداشته شود ازل و ابد یکی می گردد و حق مشهود مطلق می شود که :
همه از دست شد و او شده است أنا و أنت و هو ، هو شده است
(شرح مراتب طهارت ، ص 297)
(دقت شود هو اشاره به ذات باریتعالی است)

[="red"]ایشان طی بحث در اسفار اربعه چنین گفته اند :
از آنچه در پیدایش چار تکبیر و کنایه بودن آن از ترک چیزی گفته ایم باید
توجه داشت که مراحل چهارگانه را و یا به تعبیر دیگر ماسوای موهوم را به
منزله مرده پنداشتند و آن را ترک گفتند تا به حیّ الذّات بلکه به حیات محض
رسیدند و آنچه مرده باید پنداشت چنانکه گفتیم پرده های پندار است نه مرتبه
ای از اعیان وجودات و شأنی از شئون هستی ، زیرا اعیان وجودات همه شئون
ذاتیّه حقّ اند .

مجموعه کَون را به آییـن سبـق کـردیم تفحّص ورقـاً بعد ورق
حقّا که ندیدیم و نخواندیم در او جز ذات حقّ و شئون ذاتیّه حق
(هزار و یک کلمه ، ج 2 ، ص 170 )
به نظر می رسد گفتار فوق شبیه گفتار (ابن حمزه) است که گفته است :
((انّ الموجودات تعیّنات شئون الحقّ سبحانه و حقایق الاشیاء و الاعیان عین شئونه
الّتی لم تمیز عنه الا بمجرّد تعیّنها منه و هو غیر متعیّن [شرح مفتاح الغیب صدرالدّین قونوی]
[/]

در مقدمه علامه حسن زاده بر کتاب معرفت نفس آمده‌است:
انسان بزرگترین جدول بحر وجود و جامع‌ترین دفتر غیب و شهود و کاملترین مظهر واجب الوجود است. این جدول اگر درست تصفیه و لایروبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می‌گردد. این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن کلمات نوریه شجون حقائق اسماء و شئون رقائق ظلّیه آن‌ها را دارا است.

[="red"]همچنین شاگرد ایشان در کتابهای خویش اینطور مینویسد:
انسان قابلیت رسیدن تا مقام ذات را دارد، و چون می‌بیند که نمی‌تواند آن ذات را پایین بیاورد و ذات را خودش کند لذا خودش بالا می‌رود و او می‌شود! شرح نهایة الحکمة، داوود صمدی آملی، ۸۶٫
جنات درجات دارد تا آن جا که می‌فرماید:”وادخلی جنتی، که این جنت، جنت ذات است! آداب سالک الی الله، داوود صمدی آملی، ۷۹٫
[/]
[="Blue"]با تشکر[/]

vahid2451;127729 نوشت:
سلام...از تمامی برادرانی که لطف کردن و جواب دادن ممنونم:gol:....اما برای اینکه مفهوم هویت الهیه و اینکه آیا منظور ایشان ذات باریتعالی بوده یا نه مشخص بشه چند شاهد می آورم:

ایشان در رساله فارسی انّه الحقّ چنین نوشته اند که:
....زیرا ذوات ما به حسب وجود، عین ذات اوست ومغایرتی بین این دو نیست مگر به تعیّن واطلاق که تعیّن درمراتب ممکنات است از عقل اوّل تاهیولای اولی واطلاق برای جناب وجود است(والله من ورائهم محیط) .رساله فارسی انّه الحقّ، ص 66
یکی شمس حقیقت می درخشد درهمه عالم تعیّن های امکانی بود مانند روزن ها
(دیوان اشعار، ص 11)

درمراسم کنگره بزرگداشت سیّدحیدرآملی علامه حسن زاده تفسیر بیان السّعادة را بعنوان بهترین تفسیرعرفانی معرّفی می نمایند گذاشته ازاینکه سیّدحیدرآملی نیز، خودازمعتقدان به وحدت وجوداست زیراباصراحت می نویسد:
ذات خدای بلندمرتبه بذاته، به صورتهای این معلومات متجلّی می شود، پس ظاهرشدن وی به صورتهای معلومات وحقائق آنهابنابراقتضاء ذات وقابلیّت مظاهربرای ظهورواجب است...
(رساله نقدالنّقودفی معرفة الوجودتصنیف سیّدحیدرآملی، ص40) .

یکی از شاگردان ایشان درباره غزل سروده علامه حسن زاده در سال ۷۳ چنین اظهار داشته است :
صبحی به محضر ایشان تشرف داشتم دیدم ایشان وضع عجیبی دارند به من فرمودند :
الان نه من هستم و نه شما هستید و نه آسمانی هست و نه زمین و نه عالمی ،
هیچ نمی بینم ، هرچه می بینم او می بینم ، وقتی حجاب ذاتی برداشته شود ازل و ابد یکی می گردد و حق مشهود مطلق می شود که :
همه از دست شد و او شده است أنا و أنت و هو ، هو شده است
(شرح مراتب طهارت ، ص 297)
(دقت شود هو اشاره به ذات باریتعالی است)

ایشان طی بحث در اسفار اربعه چنین گفته اند :
از آنچه در پیدایش چار تکبیر و کنایه بودن آن از ترک چیزی گفته ایم باید
توجه داشت که مراحل چهارگانه را و یا به تعبیر دیگر ماسوای موهوم را به
منزله مرده پنداشتند و آن را ترک گفتند تا به حیّ الذّات بلکه به حیات محض
رسیدند و آنچه مرده باید پنداشت چنانکه گفتیم پرده های پندار است نه مرتبه
ای از اعیان وجودات و شأنی از شئون هستی ، زیرا اعیان وجودات همه شئون
ذاتیّه حقّ اند .
مجموعه کَون را به آییـن سبـق کـردیم تفحّص ورقـاً بعد ورق
حقّا که ندیدیم و نخواندیم در او جز ذات حقّ و شئون ذاتیّه حق
(هزار و یک کلمه ، ج 2 ، ص 170 )
به نظر می رسد گفتار فوق شبیه گفتار (ابن حمزه) است که گفته است :
((انّ الموجودات تعیّنات شئون الحقّ سبحانه و حقایق الاشیاء و الاعیان عین شئونه
الّتی لم تمیز عنه الا بمجرّد تعیّنها منه و هو غیر متعیّن [شرح مفتاح الغیب صدرالدّین قونوی]

در مقدمه علامه حسن زاده بر کتاب معرفت نفس آمده‌است:
انسان بزرگترین جدول بحر وجود و جامع‌ترین دفتر غیب و شهود و کاملترین مظهر واجب الوجود است. این جدول اگر درست تصفیه و لایروبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می‌گردد. این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن کلمات نوریه شجون حقائق اسماء و شئون رقائق ظلّیه آن‌ها را دارا است.

همچنین شاگرد ایشان در کتابهای خویش اینطور مینویسد:
انسان قابلیت رسیدن تا مقام ذات را دارد، و چون می‌بیند که نمی‌تواند آن ذات را پایین بیاورد و ذات را خودش کند لذا خودش بالا می‌رود و او می‌شود! شرح نهایة الحکمة، داوود صمدی آملی، ۸۶٫
جنات درجات دارد تا آن جا که می‌فرماید:”وادخلی جنتی، که این جنت، جنت ذات است! آداب سالک الی الله، داوود صمدی آملی، ۷۹٫

با تشکر


[=zar]باسمه تعالي و سلام بر شما.:Hedye:
[=zar]آقا وحيد، دوست من، بنده مطالبي به عرض رساندم و ايكاش شما پيرامون همان مطالب سخنان را مطرح مي فرموديد تا مباحث جلو برود، بنده دوباره اشاره اي به اصل مطلب و نكته اشكال جنابعالي مي كنم، تا نكته روشن بشود.
1) [=zar]شما مطالب را گزينشي مطرح نفرماييد، زيرا سخن هر نويسنده و گوينده اي بايد با توجه به مباني و اصول همان شخص تبيين بشود، بنده عرض كردم كه، عرفا به اين مطلب تصريح كرده اند كه مقام ذات [=zar]بما هي هي[=zar] يا [=zar]بما انه ذات[=zar] در غيب است، اين جزو بديهيات عرفان است، شما به اين تصريح توجهي بنماييد.
2) [=zar]در تمام مطالبي كه ارايه نموده ايد توجهي به اين كلمات داشته باشيد كه مباحث جلو برود، [=zar]ذات بما انه ذات[=zar] يك مطلب است، اما [=zar]تجليات، شؤون، مظاهر، آيات، آيينه ها،[=zar] مطلب ديگر، چنانكه در همين بيانات ذات را در مرتبه [=zar]اظلال و تعينات و تقيدات و شؤون[=zar] مطرح نموده اند؛ مثلا كلمات شما تجليات شما است [=zar](تجلي غير از تجافي است)، [=zar]اين كلمات همان مرتبه باطن شما است، كه مقيد و متجلي شده است، در حالي كه مرتبه ذات شما در همان مرتبه محفوظ است.
[=zar]به عقيده بنده شما اول، از يك صاحب فن سؤال بفرماييد كه تفسير كلمات، [=zar]مالايرضي صاحبه[=zar] نشود، بعد آنچنانكه گفته اند اشكال مطرح بشود، اگر شما در خصوص مسأله [=zar]تشأن ذات و ظل ذات و...،[=zar] اشكالي داريد بفرماييد، تا ببينيم انشاالله به كجا مي رسيم؛ زيرا [=zar]تشأن و تعين و تجلي ذات[=zar] غير از [=zar]ذات[=zar] است، چنانكه در اين كلمات نيز تصريح شده است.

نميدونم چه اصراري هست که کلمات کفرآميز و اشتباهات افراد را توجيه و تأويل کنيم.
بي شک آقاي حسن زاده انسان عالم و فرهيخته‌اي است اما اين دليل نميشود که او را انسان کامل و مصون از خطا بدانيم. انسانهاي فرهيخته بسياري در طول تاريخ بوده‌اند که اساساً مشکلات اعتقادي داشته و حتي بعضاً کافر و ملحد بوده‌اند کسي هم کاري به کار آنها نداشته مسائل علمي را از آنان گرفته و ميگيرند همه عالم هم به کفر و انحراف عقيده آنان فرياد ميزند حسن زاده و هم فکرهاي او نيز ميتوانند مورد رجوع در مسائل علمي مختلف باشند اما در زمينه اعتقادي انحراف آنان برکسي پوشيده نيست و در آثارشان به صراحت از تبعيت خود از شيخ اکبر کفر و الحاد و دشمني اهل بيت ابن عربي و عارف واصل همفکر بني اميه و شادي کن روز عاشورا هاشم حداد سخن گفته و جاي هيچ توجيه و تأويلي ندارد.
در مسائل اعتقادي اگر کسي از غير اهل بيت پيروي کند بي شک وارد در ظلمت و گمراهي ميشود و چه گمراهي و ضلالني بالاتر از تبعيت از دشمن اهل بيت ابن عربي ضال مضل است؟
توجيه و تأويل بچه‌گانه تقيه و تحريف کتب ايشان را بارها خوانده و بر عقل نويسندگان خنديده‌ام لذا کسي آنها را ذکر نکند و اساساً چه نيازي به تبعيت او با فرض شيعه بودنش داريم و حال اينکه منابع روشن و زلال اهل بيت در اختيار همگان قرار دارد و علم مخفي و تشکيلات فراماسونري حلقه‌هاي تصوف و عرفان در کجاي تعاليم اهل موجود است؟
در مسائل اعتقادي وقتي بزرگمردي مانند شيخ صدوق دچار لغزش ميشود و قائل به سهو النبي ميگردد همگان فرياد برآورده او را تخطئه ميکنند و کسي به مخالفين عقيده او نميگويد شما عالم به ظاهر هستيد و از باطن و کنه معناي کلام ايشان غافليد.!!
اما اگر به کسي که برخلاف نص صريح و آيات محکم قرآن گوساله پرستي بني اسرائيل را پرستش خدا ميداند اشکالي کند متهم به نفهمي و ظاهر بيني و عدم درک صحيح از دين ميگردد.!!!
واقعاً انسان به ياد قصه‌ي خنده‌دار لباس پادشاه مي‌افتد.

هشام;127741 نوشت:
در تمام مطالبي كه ارايه نموده ايد توجهي به اين كلمات داشته باشيد كه مباحث جلو برود، ذات بما انه ذات يك مطلب است، اما تجليات، شؤون، مظاهر، آيات، آيينه ها، مطلب ديگر، چنانكه در همين بيانات ذات را در مرتبه اظلال و تعينات و تقيدات و شؤون مطرح نموده اند.....اگر شما در خصوص مسأله تشأن ذات و ظل ذات و.....اشكالي داريد بفرماييد
هشام;127741 نوشت:

[="royalblue"]بسم الله الرحمن الرحيم[/]
با تشکر از شما برادر عزیزم باید عرض کنم که در خیلی از موارد هستی عین ذات بیان شده نه شئون،مظاهر و آیات و ... ی ذات---همانطور که در مطالب بالا مشاهده فرمودین و در پایین بیشتر ذکر خواهد شد.
اما از هر کدام از تعابير شئون و ظل و ....دو معنی در ذهن متبادر مبشود:
1هستی ، شئون ذات احدیت است به این معنی که هستی مخلوق ذات باری تعالی و جدای از آن میباشد که این عقیده علمای شیعه است.
2هستی ، شئون ذات احدیت است به این معنی که رابطه ذات و هستی مانند رابطه ی دریا و موج است و هستی به غیر ذات باریتعالی نمیباشد که این نظر علمای شیعه نیست و منحصر در عرفا و فلاسفه است...
به نظر حقیر برای ارائه مصادیق مطالب بالا کفایت میکرد اما ذکر نمونه های دیگر خالی از لطف نخواهد بود:

نجم الدّین رازی هم خودراذات خدای بزرگ دانسته و میگوید:
ماذات ذوالجلال خداونداکبریم قدّوس ذات وازهمه الواث برتریم
(ارمغان خانقاه، ص 180- به نقل از مرصاد العباد)

[="red"]عطّار که مدافع حلّاج وحسن بصری است نیزچنین می سراید:
هستی که بودذات خداوندعزیز اشیاء همه دروی و وی درهمه چیز
(تذکرة الولیاء،160)[/]

(کل ما عداه فهو فیضه، فلا یکون أمرا مبائنا عنه):
(هر چه غیر خدا باشد رشحه ذات اوست پس جدا از او نمی‏باشد). جوادی آملی، عبد الله‏: علی بن موسی الرضا والفلسفة الالهیة، ۳۹ فروردین ۱۳۷۴٫

[="red"]سبحان من أظهر الاشياء وهو عينها. (دقت شود اسم هو اشاره به ذات باریتعالی دارد)
منزه آنكه اشيا را ظاهر كرد، و خود عين آن‏ها است.
("فتوحات" ابن‏عربى 2 / 459.)[/]

إنها [الذات الالهية] هي الظاهرة بصورة الحمار والحيوان.
تحقيقا آن [ذات الهى] به صورت خر و حيوان ظاهر است.
(شرح قيصرى بر فصوص الحكم، 252.)

[="red"](فاذا شهدْناه شهدْنا نفوسَنا) لان ذواتنا عين ذاته، لا مغايرة بينهما إلا بالتعيّن والاطلاق... و(إذا شهدَنا) أي الحق (شهِدَ نفسَه) أي ذاته التي تعيّنت وظهرت في صورتنا.
هنگامى كه ما خداوند را شهود مى‏كنيم خودمان را شهود كرده‏ايم،
زيرا ذات ما عين ذات اوست،
هيچ مغايرتى بين آن دو وجود ندارد جز اينكه ما متعيّنيم و او مطلق...؛ و هنگامى كه او ما را شهود مى‏كند، ذات خودش را ـ كه تعيّن يافته و به صورت ما درآمده و ظهور كرده است ـ مشاهده مى‏كند.
(شرح فصوص الحكم، 389.)[/]

اگر مسلمان كه قائل به توحيد است و انكار بت مى‏نمايد بدانستى و آگاه شدى كه فى‏الحقيقه بت چيست و مظهر كيست و ظاهر به صورت بت چه كسى است، بدانستى كه البته دين حق در بت‏پرستى است. بت را هم حق كرده و آفريده است، و هم حق گفته كه بت‏پرست باشند... و هم حق است كه به صورت بت ظاهر شده است... و چون او به صورت بت متجلى و ظاهر گشته است، خوب و نكو بوده است... چون فى‏الحقيقه غير حق موجود نيست، و هر چه هست حق است.
(شرح گلشن راز لاهيجى، محمد 639 ـ 647.)
مسلمان گر بدانستى كه بت چيست بدانستى كه دين در بت‏پرستى است(شرح گلشن راز لاهيجى، محمد، 641.)

[="red"]آنان كه طلب‏كار خداييد خداييدبيرون ز شمانيست شماييد شماييد
چيزى كه نكرديد گم از بهر چه جوييدواندر طلب گم نشده بهر چراييد
اسميد و حروفيد و كلاميد و كتابيدجبريل امينيد و رسولان سماييد
در خانه نشينيد مگرديد به هر سوىزيرا كه شما خانه و هم خانه خداييد
ذاتيد و صفاتيد و گهى عرش و گهى فرشدر عين بقاييد و منزه ز فناييد
خواهيد ببينيد رخ اندر رخ معشوقزنگار ز آيينه به صيقل بزداييد
هر رمز كه مولا بسرايد به حقيقتمى‏دان كه بدان رمز سزاييد سزاييد
شمس الحق تبريز چو سلطان جهان استآن‏ها كه طلب‏كار سخاييد كجاييد
(ديوان شمس، غزليات، 269، 1377، انتشارات صفى‏على‏شاه.)[/]

و مى‏گويند:

كيف لا يكون اللّه‏ سبحانه كل الاشياء، وهو صرف الوجود الغير المتناهي شدة وغنى وتماما؟ فلو خرج عنه وجود، لم يكن محيطا به لتناهي وجوده دون ذلك الوجود! تعالى عن ذلك. بل إنكم لو دليتم بحبل إلى الارض السفلى لهبط على اللّه‏.
چگونه خداوند سبحان تمامى اشيا نباشد در حالى كه وجود او هيچ حدى نداشته، و از جهت شدت و غنا و تماميت، نامتناهى است؟! اگر وجودى از ذات او خارج باشد، او به آن محيط نبوده، وجودش محدود به نبودن آن چيز مى‏شد! و خداوند برتر از آن است بلكه اگر شما ريسمانى را به زمين هفتم فرو فرستيد باز هم بر خدا فرو خواهد افتاد.
("عين اليقين" فيض كاشانى، محسن 305.)

و مى‏گويند:

[="red"]سالك... توجه به نفس خود بنمايد تا كم كم تقويت شده به وطن مقصود برسد كه حتى در حين تلاوت قرآن بر او منكشف شود كه قارى قرآن خداست جل جلاله... تمام افعال، در جهان خارج استناد به ذات مقدس او دارد، و مى‏فهمد كه فعل از او سر نمى‏زند بلكه از خداست... در اين مرحله سالك جز خدا را نخواهد شناخت، بلكه خدا خود را مى‏شناسد و بس [كاملا دقت شود! ]ذات، ذات مقدسِ حضرت خداوند است.
(رساله "لب اللباب" حسينى تهرانى، محمدحسين 154 ـ 158.)
[/]

و .....

[="blue"]با تشکر[/]

vahid2451;127750 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
با تشکر از شما برادر عزیزم باید عرض کنم که در خیلی از موارد هستی عین ذات بیان شده نه شئون،مظاهر و آیات و ... ی ذات---همانطور که در مطالب بالا مشاهده فرمودین و در پایین بیشتر ذکر خواهد شد.
اما از هر کدام از تعابير شئون و ظل و ....دو معنی در ذهن متبادر مبشود:
1هستی ، شئون ذات احدیت است به این معنی که هستی مخلوق ذات باری تعالی و جدای از آن میباشد که این عقیده علمای شیعه است.
2هستی ، شئون ذات احدیت است به این معنی که رابطه ذات و هستی مانند رابطه ی دریا و موج است و هستی به غیر ذات باریتعالی نمیباشد که این نظر علمای شیعه نیست و منحصر در عرفا و فلاسفه است...
به نظر حقیر برای ارائه مصادیق مطالب بالا کفایت میکرد اما ذکر نمونه های دیگر خالی از لطف نخواهد بود:

نجم الدّین رازی هم خودراذات خدای بزرگ دانسته و میگوید:
ماذات ذوالجلال خداونداکبریم قدّوس ذات وازهمه الواث برتریم
(ارمغان خانقاه، ص 180- به نقل از مرصاد العباد)

vahid2451;127750 نوشت:
عطّار که مدافع حلّاج وحسن بصری است نیزچنین می سراید:
هستی که بودذات خداوندعزیز اشیاء همه دروی و وی درهمه چیز
(تذکرة الولیاء،160)

(کل ما عداه فهو فیضه، فلا یکون أمرا مبائنا عنه):
(هر چه غیر خدا باشد رشحه ذات اوست پس جدا از او نمی‏باشد). جوادی آملی، عبد الله‏: علی بن موسی الرضا والفلسفة الالهیة، ۳۹ فروردین ۱۳۷۴٫

سبحان من أظهر الاشياء وهو عينها. (دقت شود اسم هو اشاره به ذات باریتعالی دارد)
منزه آنكه اشيا را ظاهر كرد، و خود عين آن‏ها است.
("فتوحات" ابن‏عربى 2 / 459.)

إنها [الذات الالهية] هي الظاهرة بصورة الحمار والحيوان.
تحقيقا آن [ذات الهى] به صورت خر و حيوان ظاهر است.
(شرح قيصرى بر فصوص الحكم، 252.)
(فاذا شهدْناه شهدْنا نفوسَنا) لان ذواتنا عين ذاته، لا مغايرة بينهما إلا بالتعيّن والاطلاق... و(إذا شهدَنا) أي الحق (شهِدَ نفسَه) أي ذاته التي تعيّنت وظهرت في صورتنا.
هنگامى كه ما خداوند را شهود مى‏كنيم خودمان را شهود كرده‏ايم،
زيرا ذات ما عين ذات اوست،
هيچ مغايرتى بين آن دو وجود ندارد جز اينكه ما متعيّنيم و او مطلق...؛ و هنگامى كه او ما را شهود مى‏كند، ذات خودش را ـ كه تعيّن يافته و به صورت ما درآمده و ظهور كرده است ـ مشاهده مى‏كند.
(شرح فصوص الحكم، 389.)

اگر مسلمان كه قائل به توحيد است و انكار بت مى‏نمايد بدانستى و آگاه شدى كه فى‏الحقيقه بت چيست و مظهر كيست و ظاهر به صورت بت چه كسى است، بدانستى كه البته دين حق در بت‏پرستى است. بت را هم حق كرده و آفريده است، و هم حق گفته كه بت‏پرست باشند... و هم حق است كه به صورت بت ظاهر شده است... و چون او به صورت بت متجلى و ظاهر گشته است، خوب و نكو بوده است... چون فى‏الحقيقه غير حق موجود نيست، و هر چه هست حق است.
(شرح گلشن راز لاهيجى، محمد 639 ـ 647.)
مسلمان گر بدانستى كه بت چيست بدانستى كه دين در بت‏پرستى است(شرح گلشن راز لاهيجى، محمد، 641.)
آنان كه طلب‏كار خداييد خداييدبيرون ز شمانيست شماييد شماييد
چيزى كه نكرديد گم از بهر چه جوييدواندر طلب گم نشده بهر چراييد
اسميد و حروفيد و كلاميد و كتابيدجبريل امينيد و رسولان سماييد
در خانه نشينيد مگرديد به هر سوىزيرا كه شما خانه و هم خانه خداييد
ذاتيد و صفاتيد و گهى عرش و گهى فرشدر عين بقاييد و منزه ز فناييد
خواهيد ببينيد رخ اندر رخ معشوقزنگار ز آيينه به صيقل بزداييد
هر رمز كه مولا بسرايد به حقيقتمى‏دان كه بدان رمز سزاييد سزاييد
شمس الحق تبريز چو سلطان جهان استآن‏ها كه طلب‏كار سخاييد كجاييد
(ديوان شمس، غزليات، 269، 1377، انتشارات صفى‏على‏شاه.)

و مى‏گويند:
كيف لا يكون اللّه‏ سبحانه كل الاشياء، وهو صرف الوجود الغير المتناهي شدة وغنى وتماما؟ فلو خرج عنه وجود، لم يكن محيطا به لتناهي وجوده دون ذلك الوجود! تعالى عن ذلك. بل إنكم لو دليتم بحبل إلى الارض السفلى لهبط على اللّه‏.
چگونه خداوند سبحان تمامى اشيا نباشد در حالى كه وجود او هيچ حدى نداشته، و از جهت شدت و غنا و تماميت، نامتناهى است؟! اگر وجودى از ذات او خارج باشد، او به آن محيط نبوده، وجودش محدود به نبودن آن چيز مى‏شد! و خداوند برتر از آن است بلكه اگر شما ريسمانى را به زمين هفتم فرو فرستيد باز هم بر خدا فرو خواهد افتاد.
("عين اليقين" فيض كاشانى، محسن 305.)

و مى‏گويند:

سالك... توجه به نفس خود بنمايد تا كم كم تقويت شده به وطن مقصود برسد كه حتى در حين تلاوت قرآن بر او منكشف شود كه قارى قرآن خداست جل جلاله... تمام افعال، در جهان خارج استناد به ذات مقدس او دارد، و مى‏فهمد كه فعل از او سر نمى‏زند بلكه از خداست... در اين مرحله سالك جز خدا را نخواهد شناخت، بلكه خدا خود را مى‏شناسد و بس [كاملا دقت شود! ]ذات، ذات مقدسِ حضرت خداوند است.
(رساله "لب اللباب" حسينى تهرانى، محمدحسين 154 ـ 158.)
و .....
با تشکر

با سلام و ادب و تشکر از همه دوستان ...:Gol:

جناب وحید

دوستان عزیز و کارشناس محترم به مطالبی اشاره فرمودند، البته بنده در حوزه نظرات و دیدگاه های عرفا و حال و اقوال انها مطالعۀ چندان زیادی نداشته ام، اما همین اندازه می دانم که آنچه شما از اقوال آنها برداشت می کنی ظاهر کلام است و کسی که سیر در آن مقامات ندارد را به فهم باطن این اقوال راهی نیست.

این خاطره شاید اندکی راهگشا باشد:

یادم نمی رود پس از رحلت امام خمینی (رضوان الله علیه) هنگامی که اولین غزل سروده شده ایشان چاپ شد همو که به چشم بیمار معروف است.

من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم/ چشم بيمــــار تــــو را ديــدم و بيمار شدم

فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم/ همچــــو منصــور خــــــريدار سرِ دار شدم

غم دلدار فكنده است بجانم شررى/ كـــه بـــجــــان آمدم و شهره بازار شدم

درِ ميخانه گشاييد برويم شب و روز/ كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم

جــــامــه زهد و ريا كَندم و بر تن كردم/ خــــرقــــه پيــــر خـــراباتى و هشيار شدم

واعـــظ شهــر كــه از پند خود آزارم داد/ از دم رنــــد مــــى‏آلــــوده مــــَددكار شدم

بگذاريد كه از بتكده يادي بكنم/ من كه با دست بت ميكده بيدار شدم


شخصی را در شهرمان دیدم که تصویری از اشعار امام در دست، در میان کوی و برزن و مسجد و محلات می گشت، اشعار امام را می خواند، با صدای بلند تفسیر می کرد و جار می زد که ای مردم دیدید آخرالامر این پیر (اشاره به امام) عاقبت به خیر نشد.

می گفت: دیدید این پیر، بعد از یک عمر عبادت خدا، بالاخره عاشق و بیمار خال و لب شد.

می گفت: دیدید که بعد عمری عبادت معلوم شد که اواخر عمرش سر از میخانه ها در آورده و از مسجد و مدرسه بیزار شده.

می گفت: دیدید که پیر ما اخر الامر به بت پرستی و شرک روی اورد.

حالا حکایت اقوال و مطالب عرفا نیز چنین است، و هر کس را توان فهم و دستیابی به باطن کلام عرفا را نیست. همانکه در گذشته نیز معمول و رایج بوده و اهل علم و دانشمندان علوم قرآن و حدیثی و فقهای زمان، بدلیل عدم فهم و شناخت دیدگاه های فلسفی فلاسفه و نظرات و اقوال عرفا، آنها را تکفیر و به ارتداد محکوم می کرده اند. و این مطلب از زمان پیامبر اکرم (ص) نیز مطرح بوده چنانکه در باره سطح کمالات و درک معارف اباذر و سلمان آمده است.

در این باب، مطلب بسیار است که باقی را به وقت دیگر و به مناسبت موکول می کنم.

در پناه حق، و موفق به شناخت حقیقت باشید ...:Gol:

صدیق;127766 نوشت:
جناب وحید

دوستان عزیز و کارشناس محترم به مطالبی اشاره فرمودند، البته بنده در حوزه نظرات و دیدگاه های عرفا و حال و اقوال انها مطالعۀ چندان زیادی نداشته ام، اما همین اندازه می دانم که آنچه شما از اقوال آنها برداشت می کنی ظاهر کلام است و کسی که سیر در آن مقامات ندارد را به فهم باطن این اقوال راهی نیست.


[="red"]بحث ما بحث استدلالی و منطقی است..با این جمله که شما درک نمیکنید که بحث جلو نمیرود...لطفا اگر دلیل و استدلالی دارید بیاورید و از توهین و بی ادبی خودداری فرمایید.
در ضمن در دین ما کشف و شهود و رویا حجیت ندارد---چه برسد به اینکه راه کسب معارف الهی و شناخت و تکلم در باب ذات الهی باشد!!!!و در مقابل،عقل که در روایات از آن تحت عنوان رسول باطنی یاد شده مسکوت قرار گیرد!!![/]

vahid2451;127549 نوشت:
ونویسنده تفسیربیان السّعادة نیز بخود اجازه می دهدکه بگوید عبادت هرچیزی عبادة الله است حتّی عبادت وپرستش ذَکَروفَرج(آلت مرد و زن)!!!!![بیان السّعادة سلطانعلیشاه گنابادی، ج۲، ص ۴۳۷، چاپ دوم].

متن مطلب فوق در تفسیر بیان السعاده چنین است:


و لما کان اجزاء العالم مظاهر الله الواحد القهار بحسب اسماء اللطفیه و القهریه کان عبادة الانسان لای معبود کانت عبادة الله اختیارا ایضا...
فالانسان فی عبادتها اختیارا للشیطان کالانسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردوشینه و عابدی الماء و الهواء و الارض و للموالید کالوثنیه و عابدی الاحجار و الاشجار و النباتاب و کاالسامریه و بعض الهندوها الذین یعبدون سائر الحیوانات و الجمشیدیه و الفرعونیه الذین یعبدون الانسان و یقرون بالهنیه و للکواکب کالصابئیه و للملائکه کاکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الانسان و فرجه و کالبعض الاخر القائلین بعبادة ذکر مهاد یوملکا عظیما من الملائکه و فرج امرئته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون لان کل المعبودات مظاهر له باختلاف اسمائه!!!!!!!!!!!!!
[=&quot]
[/]
[=&quot]ترجمه:[/]
[=&quot]
[/]
[=&quot]چون تمام اجزاء عالم مظاهر اسماء خداوند است چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده!!!!!!!!!!! [/]
[=&quot]...[/]
[=&quot]پس انسانها در پرستش اختیاری خود[نسبت به همه چیزها ] [/]
[=&quot]همچون ابالسه که ابلیس و شیطان را پرستش می‏کند، [/]
[=&quot]و کهنه که جن و اجنه را پرستش می‏کنند، [/]
[=&quot]و زردشتیه که عناصر را پرستش می‏کنند، [/]
[=&quot]و وثونیه و بت‏پرستان که آب و هوا و زمین و موالید ثلاثه را پرستش می‏کنند [/]
[=&quot]و سامریین که احجار و سنگ‏ها و اشجار و نباتات را پرستش می‏کنند، [/]
[=&quot]و بعضی از هندوها که گاو و حیوانات را پرستش می‏کنند، [/]
[=&quot]و مثل فرعونیان و جمشیدیه که انسان را پرستش می‏کنند، [/]
[=&quot]و مثل صائبیه که ستارگان را پرستش می‏کنند، [/]
[=&quot]و باز مثل اکثر هندوها که ملائکه را پرستش می‏کنند، [/]

[=&quot]و پرستش کنندگان ذکَر و فرج مثل بعضی از هندوها که ذکر و فرج انسان را پرستش می‏کنند، [/]
[=&quot]و گروهی دیگر که آلت و ذکر «مهادیو» را که فرشته بزرگیست! پرستش می‏کنند,[/]
[=&quot]و بعضیها که آلت زن خود را پرستش می کنند [/]
[=&quot]تمام اینها پرستش خداست!!!!!!!!!!!!!
چون همه مظاهر اسماء و صفات خدا را پرستش می‏کنند، پس خدا پرست هستند!!!!!!!!!!!![/][=&quot]
ولی نمی فهمند!!!!!!!!!!!!!!!!!!![/]

[=&quot]این عین افاضات موحدانه!!! عارف و صوفی بزرگ ملا سلطانعلی گنابادی بود.[/]

vahid2451;127729 نوشت:
زیرا ذوات ما به حسب وجود، عین ذات اوست ومغایرتی بین این دو نیست مگر به تعیّن واطلاق که تعیّن درمراتب ممکنات است از عقل اوّل تاهیولای اولی واطلاق برای جناب وجود است

سلام
اینها همان بیان شرع است اما طبق اصطلاحات اهل عرفان . آن چیزی که ظاهر شرع مقدس از آن بعنوان خالق و مخلوق تعبیر می کند در مکتب عرفان از آن بعنوان ظاهر و مظهرتعبیر می شود و اما در خصوص وحدت وجود ، چون شما فرمودید بحث برهانی و استدلالی باشد از شما می پرسیم آیا خداوند متعال در قرآن کریم انسان را فقیر محض ننامید ؟ یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید . خوب حالا بفرمایید نحو وجود چیزی که فقیر محض است چگونه است ؟ یعنی آیا فقیر محض می تواند باشد یا خیر ؟

vahid2451;127729 نوشت:
ذات خدای بلندمرتبه بذاته، به صورتهای این معلومات متجلّی می شود، پس ظاهرشدن وی به صورتهای معلومات وحقائق آنهابنابراقتضاء ذات وقابلیّت مظاهربرای ظهورواجب است.

این اصطلاحات در قرآن و کلام اهل عصمت هم وجود دارد . در قرآن می فرماید : هوالاول والاخر والظاهر والباطن ، در کلمات امیر مومنان در نهج البلاغه و دعای عرفه سیدالشهداء در دعای سمات و امثال آن از ظهور و تجلی بسیار سخن به میان آمده است و عجیب است که شما به آن عبارات اشکالی نمی کنید . اگر سخن از ظهور و تجلی به میان آوردن به حسب فهم شما غلط است چرا به قرآن و کلام اهل عصمت ایرادی نمی گیرید ؟
vahid2451;127729 نوشت:
هیچ نمی بینم ، هرچه می بینم او می بینم ، وقتی حجاب ذاتی برداشته شود ازل و ابد یکی می گردد و حق مشهود مطلق می شود که : همه از دست شد و او شده است أنا و أنت و هو ، هو شده است

امام صادق ع می فرماید : ما با خدا حالاتی داریم که او ما و ما او می شویم . این کلام ایشان نیز ناظر به همین حقیقت است که به دستگیری ولی اعظم برای مومنان کامل هم تبعا محقق می گردد .
vahid2451;127729 نوشت:
زیرا اعیان وجودات همه شئون ذاتیّه حقّ اند .

منظور از اعیان، اعیان ثابته اشیاء در ذات الهی است و چون ذات الهی بسیط محض و بحت است هیچ نوع تکثری در آن راه ندارد پس ذات الهی با اعیان ثابته در اصل وجود واحد است و تفاوت در همان اطلاق و تقیید است .
vahid2451;127729 نوشت:
این جدول اگر درست تصفیه و لایروبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می‌گردد

اینجا سخن از مظهریت است که قابل انکار نیست
vahid2451;127729 نوشت:
انسان قابلیت رسیدن تا مقام ذات را دارد، و چون می‌بیند که نمی‌تواند آن ذات را پایین بیاورد و ذات را خودش کند لذا خودش بالا می‌رود و او می‌شود

او شدن به معنای ذات شدن نیست بلکه مقامی است که در آن تمام شوون خلقی انسان سالک منتفی می شود و تنها تفاوتش با ذات به حسب واقع استقلال و عدم استقلال است که در مناجات شعبانیه فرمود : و تصل ارواحنا معلقه بعز قدسک
nikzad;127748 نوشت:
بي شک آقاي حسن زاده انسان عالم و فرهيخته‌اي است اما اين دليل نميشود که او را انسان کامل و مصون از خطا بدانيم. انسانهاي فرهيخته بسياري در طول تاريخ بوده‌اند که اساساً مشکلات اعتقادي داشته و حتي بعضاً کافر و ملحد بوده‌اند کسي هم کاري به کار آنها نداشته مسائل علمي را از آنان گرفته و ميگيرند همه عالم هم به کفر و انحراف عقيده آنان فرياد ميزند حسن زاده و هم فکرهاي او نيز ميتوانند مورد رجوع در مسائل علمي مختلف باشند اما در زمينه اعتقادي انحراف آنان برکسي پوشيده نيست و در آثارشان به صراحت از تبعيت خود از شيخ اکبر کفر و الحاد و دشمني اهل بيت ابن عربي و عارف واصل همفکر بني اميه و شادي کن روز عاشورا هاشم حداد سخن گفته و جاي هيچ توجيه و تأويلي ندارد.

این بی منطقی محض و بی انصافی مطلق است چطور ایشان را در آنچه که فکرتان با آن سازگار است مرجع و در آنچه نمی تواند درک کند منحرف می خوانید ؟ آیا بهتر نیست خود را به عدم درک این حقایق متهم کنید بجای اینکه به بزرگان علم و معرفت افترای انحراف بزنید ؟ مگر نخواندید روایت : ان حدیثنا صعب مستصعب که در تفسیر مستصعب فرمودند یعنی کلماتی که مردم از آن فرار می کنند . آیا فکر نمی کنید این کلماتی که مافوق ادراک شماست از جنس همان حدیث مستصعب است ؟
vahid2451;127750 نوشت:
2هستی ، شئون ذات احدیت است به این معنی که رابطه ذات و هستی مانند رابطه ی دریا و موج است و هستی به غیر ذات باریتعالی نمیباشد که این نظر علمای شیعه نیست و منحصر در عرفا و فلاسفه است..

یعنی فلاسفه و عرفای شیعه که قائل به حقایق عرفانی بوده و هستند از علمای شیعه نیستند ؟ امثال آیت الله قاضی و علامه طباطبایی و امام و آیت الله حسن زاده عالم شیعی نیستند ؟ چطور به خودتان اجازه می دهید خود را مرجع تعیین عالم شیعی و غیر شیعی بدانید ؟ شان فلسفه و عرفان در معارف دین چگونه شانی است ؟
vahid2451;127750 نوشت:
هستی که بودذات خداوندعزیز اشیاء همه دروی و وی درهمه چیز (تذکرة الولیاء،160) (کل ما عداه فهو فیضه، فلا یکون أمرا مبائنا عنه): (هر چه غیر خدا باشد رشحه ذات اوست پس جدا از او نمی‏باشد). جوادی آملی، عبد الله‏: علی بن موسی الرضا والفلسفة الالهیة، ۳۹ فروردین ۱۳۷۴٫ سبحان من أظهر الاشياء وهو عينها. (دقت شود اسم هو اشاره به ذات باریتعالی دارد) منزه آنكه اشيا را ظاهر كرد، و خود عين آن‏ها است.

این نگاه ، نگاه به مطلق وجود است . در این نگاه ذات در مقابل شوون دیده نمی شود بلکه مجموع هستی از ذات و شوون یک حقیقت واحده دانسته می شود و آن حق تعالی است .
اگر سوال اولی که در خصوص فقر محض مطرح کردم پاسخ دهید پله پله جلو خواهیم رفت ان شاء الله
والحمد لله

سفیر;127794 نوشت:
همچون ابالسه که ابلیس و شیطان را پرستش می‏کند، و کهنه که جن و اجنه را پرستش می‏کنند، و زردشتیه که عناصر را پرستش می‏کنند، و وثونیه و بت‏پرستان که آب و هوا و زمین و موالید ثلاثه را پرستش می‏کنند و سامریین که احجار و سنگ‏ها و اشجار و نباتات را پرستش می‏کنند، و بعضی از هندوها که گاو و حیوانات را پرستش می‏کنند، و مثل فرعونیان و جمشیدیه که انسان را پرستش می‏کنند، و مثل صائبیه که ستارگان را پرستش می‏کنند، و باز مثل اکثر هندوها که ملائکه را پرستش می‏کنند، و پرستش کنندگان ذکَر و فرج مثل بعضی از هندوها که ذکر و فرج انسان را پرستش می‏کنند، و گروهی دیگر که آلت و ذکر «مهادیو» را که فرشته بزرگیست! پرستش می‏کنند, و بعضیها که آلت زن خود را پرستش می کنند

سلام
در مقام تکوین این اعتباریاتی که شما با نام ذکر کردید وجود ندارد ." هذه اسماء سمیتموها انتم و آبائکم ما نزل اله بها من سلطان "
مشکل شما عدم درک ساده ترین مبانی عرفان است . شما غرق عرفیات هستید و با معیار سخت نابینای عرف می خواهید کشف و شهود عرفانی را که فوق تفکر و تعقل است نقد کنید .
والحمد لله

nikzad;127748 نوشت:
نميدونم چه اصراري هست که کلمات کفرآميز و اشتباهات افراد را توجيه و تأويل کنيم.
بي شک آقاي حسن زاده انسان عالم و فرهيخته‌اي است اما اين دليل نميشود که او را انسان کامل و مصون از خطا بدانيم. انسانهاي فرهيخته بسياري در طول تاريخ بوده‌اند که اساساً مشکلات اعتقادي داشته و حتي بعضاً کافر و ملحد بوده‌اند کسي هم کاري به کار آنها نداشته مسائل علمي را از آنان گرفته و ميگيرند همه عالم هم به کفر و انحراف عقيده آنان فرياد ميزند حسن زاده و هم فکرهاي او نيز ميتوانند مورد رجوع در مسائل علمي مختلف باشند اما در زمينه اعتقادي انحراف آنان برکسي پوشيده نيست و در آثارشان به صراحت از تبعيت خود از شيخ اکبر کفر و الحاد و دشمني اهل بيت ابن عربي و عارف واصل همفکر بني اميه و شادي کن روز عاشورا هاشم حداد سخن گفته و جاي هيچ توجيه و تأويلي ندارد.
در مسائل اعتقادي اگر کسي از غير اهل بيت پيروي کند بي شک وارد در ظلمت و گمراهي ميشود و چه گمراهي و ضلالني بالاتر از تبعيت از دشمن اهل بيت ابن عربي ضال مضل است؟
توجيه و تأويل بچه‌گانه تقيه و تحريف کتب ايشان را بارها خوانده و بر عقل نويسندگان خنديده‌ام لذا کسي آنها را ذکر نکند و اساساً چه نيازي به تبعيت او با فرض شيعه بودنش داريم و حال اينکه منابع روشن و زلال اهل بيت در اختيار همگان قرار دارد و علم مخفي و تشکيلات فراماسونري حلقه‌هاي تصوف و عرفان در کجاي تعاليم اهل موجود است؟
در مسائل اعتقادي وقتي بزرگمردي مانند شيخ صدوق دچار لغزش ميشود و قائل به سهو النبي ميگردد همگان فرياد برآورده او را تخطئه ميکنند و کسي به مخالفين عقيده او نميگويد شما عالم به ظاهر هستيد و از باطن و کنه معناي کلام ايشان غافليد.!!
اما اگر به کسي که برخلاف نص صريح و آيات محکم قرآن گوساله پرستي بني اسرائيل را پرستش خدا ميداند اشکالي کند متهم به نفهمي و ظاهر بيني و عدم درک صحيح از دين ميگردد.!!!
واقعاً انسان به ياد قصه‌ي خنده‌دار لباس پادشاه مي‌افتد.

چقدر متأسفم برای بی ادبانی که طاقت بحث علمی ندارند و دیگران را به کفر و الحاد متهم می کنند،چقدر زیبا فرمود رهبر عظیم الشأن عزیزمان که دوره رمی و تکفیر گذشته است،مسائل را باید با کرسی های نظریه پردازی و بحث علمی حل کرد.
اظهر من الشمس است که شما طی جریان خط دهی شده ای قصد تخریب و توهین به فخر دوران جناب علامه حسن زاده حفظه الله را دارید،می دانم چرا به ایشان حمله می کنید،چرا به امام راحل خمینی کبیر که در نامه الهی خود به گورباچف،می گوید :اگر طالب اسلام ناب محمدی هستید افرادی را بفرستید تا کارشناسان ما کتبی مانند فصوص الحکم ابن عربی،اسفار ملا صدرا و . . .را به ایشان آموزش دهند.حمله نمی کنید.
چون جرأت حمله به امام را ندارید.
مشخص است امثال شما مقداری درس هم خوانده اید و استاد عزیزتان هم در زمان انتشار آن نامه مثل آتش زیر خاکستر بوده و تعصب جاهلی خود را به شما انتقال داده است.
جناب وحید هم که همکار شما بوده و بحث را شروع کرد به کارشناس می گوید توهین نکن ولی چرا به شما نمی گوید ؟؟؟؟
دست امثال شما سالهاست که رو شده است،اما به لطف خدا هیچ نمی توانید بکنید.
اگر جناب ابن عربی ضال و مضل است ،پس امام راحل هم به بیان شما تکلیفشان مشخص شد.
امثال امام راحل،علامه طباطبائی،علامه حسن زاده،آیة الله جوادی آملی و . . . . . همه از نظر شما کافرند. کتمان نکنید که بیانتان بسیار واضح است.
علامه حسن زاده کسی است که استاد شریفش علامه طباطبائی در وصفش فرمود:راهی که حسن زاده می رود خاکش طوطیای چشم طباطبائی،حسن زاده را کسی نشناخت جزء امام زمان علیه السلام.
بی ادبی شما نشان میدهد جز تعصب جاهلی ،هیچ در چنته ندارید، شما از عمق روایات بهره ای نبردید.
امثال شما اگر در صفین بودند مسلما به علت جمود فکری ،قرآن ناطق را رها می کردند.
نشنیدید که آیات قرآن هفتاد بطن دارد و همچنین جوامع روائی؟؟؟؟؟
به دوستان هم توصیه می کنم وقت خود را صرف این توطئه های سطحی نکنند.
جناب وحید اگر قصد بحث داشت به دوست خود نیز اجازه توهین نمی داد.
این متعصبان را رها کنید تا هر چه می خواهند بکنند،هر وقت کمی ادب پیدا کردند جوابشان را بدهید.
ایشان قدرت اثبات مطالب خود را ندارند و به دیگران حمله میکنند و با حرفهای سطحی برای خود طرفدار جمع کرده آبروی دو روزه ای می خرند.سالهاست بساط خود را هر جائی پهن می کنند تا شاید کسی نیم نگاهی به ایشان کند.
دستشان مدتهاست رو شده.
زیاده عرضی نیست.خدای أحد واحد صمد یارتان.

حامد;127804 نوشت:
در قرآن می فرماید : هوالاول والاخر والظاهر والباطن ، در کلمات امیر مومنان در نهج البلاغه و دعای عرفه سیدالشهداء در دعای سمات و امثال آن از ظهور و تجلی بسیار سخن به میان آمده است و عجیب است که شما به آن عبارات اشکالی نمی کنید .

اتفاقا اهل بیت علیهم السلام تفسیر این آیه ی شریفه را فرموده اند که در ادامه خواهم گفت....اما راجع به تجلیات و ظهور و ....
در قسمتهای قبلی عرض کردم که شئونات و تجلیات و..... به دو معنی تفسیر میشود...که یک نظر مورد قبول علما و نظر بعدی مردود است...میتوانید به آنجا مراجعه بفرمایید.
اما روایات وارده در باب این آیه ی شریفه:
در تفسیر نمونه ذیل این آیه آمده:

توصيف به اول و آخر بودن تعبير لطيفى است از ازليت و ابديت او، زيرا مى دانيم او وجودى است بى انتها و واجب الوجود، يعنى هستيش از درون ذات او است نه از بيرون ، تا پـايان گـيرد يا آغازى داشته باشد، و بنابراين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است ، و او است كه بعد از فناى جهان نيز خواهد بود.
بنابراين تعبير به اول و آخر هرگز زمان خاصى را دربر ندارد و اشاره به مدت معينى نيست .
توصيف به ظاهر و باطن نيز تعبير ديگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چيز است ، از همه چـيز ظاهرتر است چرا كه آثارش ‍ همه جا را گرفته ، و از همه چيز مخفيتر است چون كه ذاتش بر كسى روشن نيست .
بعضى از مفسران در اينجا چـنين تعبير كرده اند: الاول بلا ابتداء، و الاخر بلا انتهاء، و الظاهر بلا اقتراب ، و الباطن بلا احتجاب : (اولى است كه آغاز ندارد، و آخرى است كه پايان ندارد، ظاهرى است كه نزديك نيست ، باطنى است كه پوشيده نمى باشد).
و بعضى ديگر تعبير لطيف ديگرى دارند: الاول ببره ، و الاخر بعفوه ،
و الظاهر باحسانه ، و توفيقه اذا اطعته ، و الباطن بستره اذا عصيته : (او آغازگرى است در نيكيها، و پايان گرى است به عفو و بخشش ، هنگامى كه اطاعتش كنى با احسان و توفيقش بر تو ظاهر مى شود، و هنگامى كه معصيتش كنى با ستر و پوشش پنهان مى گردد).
كوتاه سخن اينكه او به همه چيز احاطه دارد و آغاز و انجام و ظاهر و باطن جهان هستى او است .
بعضى از مفسران (ظاهر) را در اينجا به معنى (غالب ) تفسير كرده اند (از ظهور به معنى غلبه ) و در بعضى از خطب (نهج البلاغه ) نيز قرينه اى بر اين معنى ديده مى شود آنجا كه درباره آفرينش زمين مى فرمايد: هو الظاهر عليها بسلطانه و عظمته ، و هو الباطن لها بعلمه و معرفته (او با سلطه و عظمتش بر آن غلبه دارد، و با علم و معرفتش در باطن آن راه دارد) جمع ميان دو تفسير نيز بى مانع است .
و به هر حال يكى از نتائج اين امور همان است كه در پـايان آيه آمده : (و هو بكل شى ء عليم ) زيرا كسى كه از آغاز بوده و تا پايان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنين كسى قطعا از همه چيز آگاه مى باشد.

همانطور که مشاهده میفرمایید ائمه علیهم السلام هیچ گاه معنای مورد نظر شما را برداشت ننموده اند.
حتی اشعری ها هم چنین برداشتی از این آیه ی شریفه نداشته اند!!!!!

حامد;127805 نوشت:
امام صادق علیه السلام می فرماید : ما با خدا حالاتی داریم که او ما و ما او می شویم . این کلام ایشان نیز ناظر به همین حقیقت است که به دستگیری ولی اعظم برای مومنان کامل هم تبعا محقق می گردد .

این روایت در کتاب مصباح الشریعه آمده که سند معتبری ندارد....از دوستان خواهشمندم از روایات معتبر استفاده نمایند.

حامد;127804 نوشت:
یعنی فلاسفه و عرفای شیعه که قائل به حقایق عرفانی بوده و هستند از علمای شیعه نیستند ؟ امثال آیت الله قاضی و علامه طباطبایی و امام و آیت الله حسن زاده عالم شیعی نیستند ؟ چطور به خودتان اجازه می دهید خود را مرجع تعیین عالم شیعی و غیر شیعی بدانید ؟ شان فلسفه و عرفان در معارف دین چگونه شانی است ؟

بنده دو نحله از نحله های اسلامی را بیان کردم....مقصود دیگری نداشتم....به هر حال نظرات این دو نحله متفاوت است و طبق آیات و روایات محکمه یکی مردود است.

حامد;127804 نوشت:
آیا خداوند متعال در قرآن کریم انسان را فقیر محض ننامید ؟ یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید . خوب حالا بفرمایید نحو وجود چیزی که فقیر محض است چگونه است ؟

فقیر بر وزن فعیل نشانگر این است که خداوند ما را موجودی ذی فقر فرموده است یعنی اینکه برای ما وجود خارجی قائل شده است یعنی موجودی بسیار نیازمند.
و در روایات تعبیری مشابه تعابیر عرفا نیامده و طبق تعریف عرفا ما باید فقر محض باشیم نه فقیر محض که از خود وجودی نداشته باشیم.

vahid2451;127829 نوشت:
اما روایات وارده در باب این آیه ی شریفه: در تفسیر نمونه ذیل این آیه آمده: توصيف به اول و آخر بودن تعبير لطيفى است از ازليت و ابديت او، زيرا مى دانيم او وجودى است بى انتها و واجب الوجود، يعنى هستيش از درون ذات او است نه از بيرون ، تا پـايان گـيرد يا آغازى داشته باشد، و بنابراين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.

سلام
از استدلال شما به تفسیر نمونه قدر و اندازه علم و معرفتی که مد نظر شماست مشخص می شود . همه می دانند که تفسیر نمونه تفسیری است در حد متوسط تا مورد استفاده عموم باشد لذا چنین تفسیری جای طرح مباحث سنگین فلسفی و عرفانی نیست .

در تفسیر قیم المیزان که باز در حد متوسطین اهل علم نوشته شده اشارتی به معنای دقیق آمده است :
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» لما كان تعالى قديرا على كل شي‏ء مفروض كان محيطا بقدرته على كل شي‏ء من كل جهة فكل ما فرض أولا فهو قبله فهو الأول دون الشي‏ء المفروض أولا، و كل ما فرض آخرا فهو بعده لإحاطة قدرته به من كل جهة فهو الآخر دون الشي‏ء المفروض آخرا، و كل شي‏ء فرض ظاهرا فهو أظهر منه لإحاطة قدرته به من فوقه فهو الظاهر دون المفروض ظاهرا، و كل شي‏ء فرض أنه باطن فهو تعالى أبطن منه لإحاطته به من ورائه فهو الباطن دون المفروض باطنا فهو تعالى الأول و الآخر و الظاهر و الباطن على الإطلاق و ما في غيره تعالى من هذه الصفات فهي إضافية نسبية.
این همان معنایی است که در دعای عرفه می یابیم :
الغیرک ظهور مالیس لک
یعنی اینکه دیگری از خود چیزی ندارد که ظهوری داشته باشد بلکه آن ظهور مال توست که هستی حقیقتا هستی توست
این هم نمونه برداشت ائمه ع از آیه شریفه .

vahid2451;127829 نوشت:
این روایت در کتاب مصباح الشریعه آمده که سند معتبری ندارد....از دوستان خواهشمندم از روایات معتبر استفاده نمایند.

پس لطف کنید بیش از نیمی از روایات کتب حدیثی را پاک کنید و دور بریزید چون آنها هم سندهای کم اعتباری دارند .
vahid2451;127829 نوشت:
بنده دو نحله از نحله های اسلامی را بیان کردم....مقصود دیگری نداشتم....به هر حال نظرات این دو نحله متفاوت است و طبق آیات و روایات محکمه یکی مردود است.

طبق آیات و روایات نه ، طبق فهم شما از آیات و روایات چون بزرگان حقایق مذکوره را از همین آیات و روایات فهمیده اند پس آیات و روایات را با فهم خود اشتباه نگیرید . هرگاه قرآن بر شما نازل شد یا امام معصوم حقیقت کلام خود را به جان شما القاء فرمود آنوقت از اختلاف آیات و روایات با کلام اهل معرفت سخن بگویید . فکر نمی کنم مدعی برابری فهم خود با فهم پیامبر ص و امام معصوم ع باشید .
vahid2451;127829 نوشت:
در روایات تعبیری مشابه تعابیر عرفا نیامده و طبق تعریف عرفا ما باید فقر محض باشیم نه فقیر محض که از خود وجودی نداشته باشیم.

اگر در آیه می فرمود شما فقیرید سخن شما صحیح بود اما فرمود فقیر الی الله یعنی ذات شما در اتصال به ذات الهی هستی دارد پس در ذات مستقل نیستید بلکه ذات شما در اتصال محض به غنی مطلق کالوجودی پیدا می کند .
خلاصه بفرمایید انسان در ذاتش مستقل هست یا نیست ؟
والحمد لله

باسمه تعالي، سلام بر شما آقا وحيد، شما كلامتان را مطرح نموده ايد كه بنده توضيحات لازم را پيرامون بياناتتان عرض مي كنم:
اما از هر کدام از تعابير شئون و ظل و ....دو معنی در ذهن متبادر ميشود:( دوست من هر معنايي كه متبادر مي شود ذات بما انه ذات نيست، بلكه شؤون و ظل و.. ذات است، مدعاي شما اين بود كه شؤون و ظل و ..ذات، يعني ذات، ما گفتيم اگر شما كامل سخن عرفا را بخوانيد، مي گويند شؤون و تعينات و...، و خودشان هم تصريح مي كنند، ذات غيب الغيوب است، انصاف علمي آن است كه كلام را آنچنانكه گفته اند، بفرماييد و نقد كنيد، شما كلام عرفا را تحريف نفرماييد.)
1هستی ، شئون ذات احدیت است به این معنی که هستی مخلوق ذات باری تعالی و جدای از آن میباشد که این عقیده علمای شیعه است.(شما گويا آمده ايد يك سري مسايل را كه از پيش مشخص كرده ايد، به عنوان قطعي ترين مسايل به خورد همه بدهيد، خيلي از علماي شيعه هستي را آنچنانكه شما مطرح فرموده ايد، مطرح نكرده اند، شيعه بودنشان هم تمام عيار است، خوب خيلي از علماي شيعه ديگر ممكن است با اين علماي شيعه مخالفت بنمايند، كه اين هم طبيعي است، اين كه واضح است، خيلي ها مي گويند عالم هستي مخلوق ذات باري تعالي است كه در اين مطلب كسي حرفي ندارد، اما هستي را به گونه ديگري تفسير مي كنند، مسأله غيريت هم به شيوه خود مطرح مي كنند، در اين مورد كه شواهد قرآني و حديثي نيز فراوان است.)
2هستی ، شئون ذات احدیت است به این معنی که رابطه ذات و هستی مانند رابطه ی دریا و موج است و هستی به غیر ذات باریتعالی نمیباشد که این نظر علمای شیعه نیست و منحصر در عرفا و فلاسفه است...(تمام عرفا مي گويند مخلوقات غير ذات خداوند متعال هستند، شما اشتباه مي فرماييد، مقصود شما اين است كه تمام اين افرادي كه چنين نظري دارند جزو علماي غير شيعه هستند كه شما از جانب تمام آنها سخن مي گوييد؟ اين تقسيم بندي فقط به درد خودتان مي خورد، البته مثالهايي كه زده مي شود در خيلي از موارد مبعد است، شما بايد ابتدا توضيح يك عالم را مطرح بنماييد بعد بگوييد از چه جهتي مثال مي زند، مثال به آينه را كه در كلمات امام رضا عليه السلام هم داريم، خوب مثال ديگر مثال آينه است، مثال ديگر مثال نفس و شؤونات نفس است و...)
به نظر حقیر برای ارائه مصادیق مطالب بالا کفایت میکرد (كفايت مي كرد دقيقا براي مطالبي كه ما گفتيم نه نتيجه اي كه شما از پيش گرفتيد، گويا شما مطالب ما را نشنيده ايد، شما اگر مباحث عقلي داريد خوب با دليل بگوييد كه كجاي مطالب اشكال دارد، فعلا كه يك سري مدعا بيان نموده ايد، دقيق بفرماييد دليلتان چيست، ما كاملا به گوشيم، ما كه شواهد بزرگان را مي دانيم، با مباني عرفا هم آشنايي داريم.)

vahid2451;127792 نوشت:
بحث ما بحث استدلالی و منطقی است..با این جمله که شما درک نمیکنید که بحث جلو نمیرود...لطفا اگر دلیل و استدلالی دارید بیاورید و از توهین و بی ادبی خودداری فرمایید.
در ضمن در دین ما کشف و شهود و رویا حجیت ندارد---چه برسد به اینکه راه کسب معارف الهی و شناخت و تکلم در باب ذات الهی باشد!!!!و در مقابل،عقل که در روایات از آن تحت عنوان رسول باطنی یاد شده مسکوت قرار گیرد!!!

باسمه تعالي، سلام بر شما.
بفرماييد كه كدام سخن شما استدلالي و منطقي بوده است؟

باسمه تعالي با سلام خدمت تمامي دوستان، بنده لازم ديدم به نكته اي اشاره داشته باشم كه لازم است.
اينكه ما مي گوييم مطالب عرفاني را با مباني عرفاني بيان كرده نقد كنيد، نمي خواهيم بگوييم هيچكدام اشكالي ندارند، خود عرفا و فلاسفه بهترين نقدها را به خودشان داشته اند، حرف عرفا را بايد با مباني خودشان نقد نمود، ما هيچگاه مدعي اين نبوده ايم كه اينها معصوم بوده اند، چه بسا اشكالاتي هم در سخن آنان وجود داشته باشد، مثلا عرفاي ما نقدهايي در موارد مختلف به كلام ديگر عارفان داشته اند، مانند نقدهاي سيد حيدر آملي يا نقد حضرت امام ره به محيي الدين، آيا جناب سيد حيدر آملي ره از سلك عارفان نيست كه عارف ديگر را نقد نموده است؟ خود حضرت امام ره كه آنها را نقد كرده جزو عرفا نبوده است؟ حضرت آيت الله جوادي حفظه الله در بسياري موارد كلام آنها را نقد مي نمودند، در حالي كه خودشان به عنوان يك عارف و حكيم مطرح هستند. به عبارت ديگر مسأله خطا در كلمات تمام علما راه دارد.

باسمه تعالي با سلام خدمت تمامي دوستان، بنده لازم ديدم به نكته اي اشاره داشته باشم.
اينكه ما مي گوييم مطالب عرفاني را با مباني عرفاني بيان كرده و نقد كنيد، نمي خواهيم بگوييم هيچكدام آنها اشكالي ندارند، خود عرفا و فلاسفه بهترين نقدها را به خودشان داشته اند، حرف عرفا را بايد با مباني خودشان نقد نمود، ما هيچگاه مدعي اين نبوده ايم كه اينها معصوم بوده اند، چه بسا اشكالاتي هم در سخن آنان وجود داشته باشد، مثلا عرفاي ما نقدهايي در موارد مختلف به كلام ديگر عارفان داشته اند، مانند نقدهاي سيد حيدر آملي به عارفان يا نقد حضرت امام ره به محيي الدين، آيا جناب سيد حيدر آملي ره از سلك عارفان نيست كه عارف ديگر را نقد نموده است؟ خود حضرت امام ره كه آنها را نقد كرده جزو عرفا نبوده است؟ خود حضرت آيت الله جوادي حفظه الله در بسياري موارد كلام آنها را نقد مي نمودند، در حالي كه خودشان به عنوان يك عارف و حكيم مطرح هستند

سفیر;127794 نوشت:
متن مطلب فوق در تفسیر بیان السعاده چنین است:

[=arial]و لما کان اجزاء العالم مظاهر الله الواحد القهار بحسب اسماء اللطفیه و القهریه کان عبادة الانسان لای معبود کانت عبادة الله اختیارا ایضا...
[=arial]فالانسان فی عبادتها اختیارا للشیطان کالانسیه و للجن کالکهنه و تابعی الجن و للعناصر کالزردوشینه و عابدی الماء و الهواء و الارض و للموالید کالوثنیه و عابدی الاحجار و الاشجار و النباتاب و کاالسامریه و بعض الهندوها الذین یعبدون سائر الحیوانات و الجمشیدیه و الفرعونیه الذین یعبدون الانسان و یقرون بالهنیه و للکواکب کالصابئیه و للملائکه کاکثر الهنود و للذکر و الفرج کبعض الهنود القائلین بعبادة ذکر الانسان و فرجه و کالبعض الاخر القائلین بعبادة ذکر مهاد یوملکا عظیما من الملائکه و فرج امرئته کلهم عابدون لله من حیث لا یشعرون لان کل المعبودات مظاهر له باختلاف اسمائه!!!!!!!!!!!!!

[=&quot]ترجمه:

[=&quot]چون تمام اجزاء عالم مظاهر اسماء خداوند است چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده!!!!!!!!!!!
[=&quot]...
[=&quot]پس انسانها در پرستش اختیاری خود[نسبت به همه چیزها ]
[=&quot]همچون ابالسه که ابلیس و شیطان را پرستش می‏کند،
[=&quot]و کهنه که جن و اجنه را پرستش می‏کنند،
[=&quot]و زردشتیه که عناصر را پرستش می‏کنند،
[=&quot]و وثونیه و بت‏پرستان که آب و هوا و زمین و موالید ثلاثه را پرستش می‏کنند
[=&quot]و سامریین که احجار و سنگ‏ها و اشجار و نباتات را پرستش می‏کنند،
[=&quot]و بعضی از هندوها که گاو و حیوانات را پرستش می‏کنند،
[=&quot]و مثل فرعونیان و جمشیدیه که انسان را پرستش می‏کنند،
[=&quot]و مثل صائبیه که ستارگان را پرستش می‏کنند،
[=&quot]و باز مثل اکثر هندوها که ملائکه را پرستش می‏کنند،

[=&quot]و پرستش کنندگان ذکَر و فرج مثل بعضی از هندوها که ذکر و فرج انسان را پرستش می‏کنند،
[=&quot]و گروهی دیگر که آلت و ذکر «مهادیو» را که فرشته بزرگیست! پرستش می‏کنند,
[=&quot]و بعضیها که آلت زن خود را پرستش می کنند
[=&quot]تمام اینها پرستش خداست!!!!!!!!!!!!!
[=&quot]چون همه مظاهر اسماء و صفات خدا را پرستش می‏کنند، پس خدا پرست هستند!!!!!!!!!!!!
[=&quot]ولی نمی فهمند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[=&quot]این عین افاضات موحدانه!!! عارف و صوفی بزرگ ملا سلطانعلی گنابادی بود.


[=Zar]باسمه تعالي، سلام بر شما.
[=Zar]جناب سفير عزيز، ما يك عبادت تكويني فطري داريم، يك عبادت تشريعي، عمدتا كلام عرفا بر مبناي تكوين دور مي زند، اگر با مبناي عرفاني بخواهيد كلماتشان را معنا كنيد، اين مطالب به معناي عبادت تكويني و فطري حمل مي شود، ما در مباحث معرفتي مطلبي داريم كه، تمامي عبادتهاي انسان از فطرت خداپرست او نشأت مي گيرد، اين همان حس پرستش فطري انسان است، اين مطلب منافاتي ندارد كه چنين عبادتي در عالم تشريع خطا باشد، فطرت الهي انسان بحث ديگري دارد، خداوند در قرآن مي فرمايد همه چيز تسبيح گوي حق است. :ok:

هشام;127858 نوشت:
جناب سفير عزيز، ما يك عبادت تكويني فطري داريم، يك عبادت تشريعي، عمدتا كلام عرفا بر مبناي تكوين دور مي زند، اگر با مبناي عرفاني بخواهيد كلماتشان را معنا كنيد، اين مطالب به معناي عبادت تكويني و فطري حمل مي شود،

جناب هشام گرامی! با سلام

متأسفانه توجه نکردید که خود گنابادی در ابتدای عبارت مبنای خود و تمام عرفا را به وضوح بیان کرد. دقت کنید به عبارتش:

"چون تمام اجزاء عالم مظاهر اسماء خداوند است چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده!!!!!!!!!!! "

اگر این را کنار سایر تصریحات عرفا بگذارید روشن می شود که در عرفان ذات خداوند است که بصورت موجودات تجلی یافته! نه اینکه خداوند موجودات را لا من شیء خلق نموده باشد.
یعنی در عرفان موجودات چیزی جز ذات خدا نیستند! تنها اگر به لحاظ کثرت اعتبارشان کنی غیر از اویند!

و چون در عرفان, موجودات, ظهور ذات الهی و به تعبیر صریح جزء ذات الهی هستند! بنابراین هر چیزی را که بپرستی خدا را پرستیده ای!!! چون هر چیز عین خدا است.

این مبانی کجا و آنچه که درباره فطرت خداپرست انسان گفته می شود که همه خداجویند اما به خطا می روند کجا!!!!

پس طبق این مبانی در عالم تکوین هر چیزی خداست و پرستش هر چیز یعنی پرستش خدا. و گنابادی بر این مطلب تصریح کرده تنها به جای ذات الهی تعبیر اسماء را آورده که آنهم مبنا را عوض نمی کند چرا که اسماء خدا چیزی جز ذات خدا نیست و تنها به لحاظ اعتبار ذهنی ما فرق دارند.

اگر منظور گنابادی خطای آنها در تطبیق فطرت خداپرستشان بود هرگز نمی گفت: "آنها در حقیقت خدا را می پرستند!" بلکه می گفت آنها می خواستند خدا را بپرستند اما به خطا رفتند!
هرگز نمی گفت:"تمام اینها پرستش خداست!!!!چون [=&quot]همه مظاهر اسماء و صفات خدا را پرستش می‏کنند!!!" پس چرا ما بیاییم کلمات عده ای را خلاف مبانی مصرحشان معنا کنیم؟؟؟!!![/]

[=&quot]این عبارات تنها بر اساس مبنای ذکر شده صحیح است که آن مبنا هم باطل محض است. [/]

[=&quot]موجودات حاصل فعل خدایند نه مرتبط با ذات خدا نه تجلی ذات خدا نه اجزاء ذات خدا. [/]
[=&quot]موجودات مخلوق خدایند و چون مخلوقند هرگز شایسته پرستش نیستندو هر کس آلت پرست باشد خدا پرست نیست بلکه کافر است چون آلت, خدا نیست بلکه مخلوق خداست![/]

حامد;127805 نوشت:
سلام در مقام تکوین این اعتباریاتی که شما با نام ذکر کردید وجود ندارد ." هذه اسماء سمیتموها انتم و آبائکم ما نزل اله بها من سلطان "

سلام. برعکس در مقام تکوین آنچه که شما اعتباریات نام دادید حقایق است. دو سنخ حقیقت داریم: مخلوق و خالق و تمام انبیاء آمدند بگویند شما خالقی دارید و شما غیر خالقتان هستید پس هیچ مخلوقی با ذات خالق قیاس نشود.

حامد;127805 نوشت:
مشکل شما عدم درک ساده ترین مبانی عرفان است

الحمد لله که اعتراف کردید "ساده ترین مبانی"!! همفکران شما همیشه گویند این مبانی خیلی سخت است! کسی توان ادراکش را ندارد البته منظورشان مخالفان هستند! و گرنه هر کس این مبانی را بپذیرد خوب درک کرده است!!!

بله برادر مبانی ساده ای ست و درکش هم بسیار آسان.
وحدت وجود هندوها را همه می فهمند. در عالم اسلام که آمد بس که رنگ و لعاب آیه و روایتش زدند! امر بر بعضی مشتبه شد!!

حامد;127805 نوشت:
می خواهید کشف و شهود عرفانی را که فوق تفکر و تعقل است نقد کنید .

خانه از پای بست ویران است!
کشف و شهود؟؟؟!!!!
هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین!
کشفی که نتیجه اش خلاف براهین قطعی و نصوص دینی باشد کشک است!

سفیر;127876 نوشت:
برعکس در مقام تکوین آنچه که شما اعتباریات نام دادید حقایق است. دو سنخ حقیقت داریم: مخلوق و خالق و تمام انبیاء آمدند بگویند شما خالقی دارید و شما غیر خالقتان هستید پس هیچ مخلوقی با ذات خالق قیاس نشود.

سلام
1- منظور از اعتباریات جدا ساختن این حقایق از حقیقت هستی و نامیدن آنها به نامی که منشا تصور جدایی آنها از حقیقت خودشان است .
2- بحث خالق و مخلوق در تصور غیریت ذات الهی و شوونش مطرح می شود و کاملا درست است که مخلوق در مرتبه خالق نیست اما وقتی که در نگاه به هستی ذات و شوون را یکی ببینیم به عبارت دیگر به مطلق وجود بعنوان حق تعالی نظر کنیم نه وجود مطلق آنوقت قضیه طور دیگری خواهد بود

سفیر;127876 نوشت:
همفکران شما همیشه گویند این مبانی خیلی سخت است! کسی توان ادراکش را ندارد البته منظورشان مخالفان هستند! و گرنه هر کس این مبانی را بپذیرد خوب درک کرده است!!!

1- مبانی ساده عرفان در عرفان ساده است نه برای دیگران اولین قدم در عرفان خالی شدن ذهن از مفاهیم و تصورات عرفی است
2- قرآن کریم خود بر وحدت تصریح دارد . آنجا که از در سوره توحید از خدا و عدم جدایی او از سایر حقایق سخن می گوید : قل هوالله احد الله الصمد لم یلد و لو یولد یعنی نه از چیزی جدا شده و نه چیزی از او جدا شده است . وقتی در تعریف خدای متعال از عدم جدایی اشیاء از خدا و بالعکس سخن می گوییم معنا برای اهل دقت مشخص است

سفیر;127876 نوشت:
کشفی که نتیجه اش خلاف براهین قطعی و نصوص دینی باشد شیطانی است.

کدام برهان و نصوص . حتما از روایاتی سخن می گویید که ائمه ع به واسطه ابتلا به شتر چرانها به آنها فرموده اند ؟ نه ؟ ما به شما ایراد نمی گیریم که این روایاتی که بواسطه فهم نازل مخاطب در این حد بیان شده است محکمات و نصوص بگیرید . اینها برای شما محکمات و نصوص باشد .
موفق در تعمق

حامد;127914 نوشت:
مخلوق در مرتبه خالق نیست اما وقتی که در نگاه به هستی ذات و شوون را یکی ببینیم

همین معنا باطل است. خدا و خلق اساسا دو سنخ وجودند نه اینکه همسنخ باشند و فقط مرتبه شان فرق کند!!!

حامد;127914 نوشت:
اولین قدم در عرفان خالی شدن ذهن از مفاهیم و تصورات عرفی است

بلکه اولین قدم در عرفان( همان تصوف!) خالی شدن از تعقل و تفکر و سپردن تعقل خود به دست استادان است تا هر تناقضی را به عنوان معارف به خوردت دهند!

حامد;127914 نوشت:
نه از چیزی جدا شده و نه چیزی از او جدا شده است

به همین دلیل صدور فلسفی و تجلی عرفانی باطل است. جدایی چیزی از چیزی تنها تولد معهود میان حیوانات نیست. رابطه خدا و خلق رابطه صانع و مصنوع و خالق و مخلوق است. خلق حاصل ایجاد خداوندند نه تجلی ذات او!

حامد;127914 نوشت:
حتما از روایاتی سخن می گویید که ائمه ع به واسطه ابتلا به شتر چرانها به آنها فرموده اند ؟

بله اصولا تمام مخالفان فلسفه و عرفان از هشام بن حکم که رد بر ارسطو نوشت و فضل بن شاذان که رد بر فلاسفه نوشت بگیر تا شیخ مفید و صدوق که حلاج را کافر دانستند و تا علامه حلی و خواجه طوسی که قدم عالم را کفر دانستند و تا علامه مجلسی و میرزای قمی که ابن عربی را کافر و خبیث معرفی کردند و حضرات وحید و صافی و سیستانی و ... که مبانی فلسفه و عرفان را رد می کنند همگی شتر چران بوده اند!!!!!!

تعمق باشد برای شما. تعمقی که بنا به فرمایش امیر مومنان از ریشه های کفر است.!

موفق در تعمق و شعار!

سفیر;127927 نوشت:
همین معنا باطل است. خدا و خلق اساسا دو سنخ وجودند نه اینکه همسنخ باشند و فقط مرتبه شان فرق کند!!!

سلام
می توانید بفرمایید وجود چند تاست ؟ آیا می توان وجود را دو تا یا ده تا یا کمتر وبیشتر دانست . وجود مفهوما و وجودا یکی است .
اما این مطلبی هم که گفته اید نشان دهنده نگاه از همان منظر خالق و مخلوقی است . ظاهرا از جمع این نگاه در حقیقت وجود مشکل دارید . حرفی نیست . این نگاهها نیازمند به تمرینات سنگین فکری و توغل و تفکر در خلوت است .

سفیر;127927 نوشت:
بلکه اولین قدم در عرفان( همان تصوف!) خالی شدن از تعقل و تفکر و سپردن تعقل خود به دست استادان است تا هر تناقضی را به عنوان معارف به خوردت دهند!

مگر نه این است که در هر علمی مطلبی است که با نگاه عامیانه عرفی تفاوت دارد ؟ عرفان تمامش متفاوت است . قرآن هم فرمود شما تابع آباء نشوید :
سفیر;127927 نوشت:
به همین دلیل صدور فلسفی و تجلی عرفانی باطل است. جدایی چیزی از چیزی تنها تولد معهود میان حیوانات نیست.

می توانید همین را که گفته اید توضیح دهید ؟ عدم جدایی وقتی اطلاق داشته باشد به همه مراتب تسری می یابد .
سفیر;127927 نوشت:
بله اصولا تمام مخالفان فلسفه و عرفان از هشام بن حکم که رد بر ارسطو نوشت و فضل بن شاذان که رد بر فلاسفه نوشت بگیر تا شیخ مفید و صدوق که حلاج را کافر دانستند و تا علامه حلی و خواجه طوسی که قدم عالم را کفر دانستند و تا علامه مجلسی و میرزای قمی و ووو و حضرات وحید و صافی و سیستانی و ...همگی شتر چران بوده اند!!!!!!

خیر چنین نیست . همانطور که برخی علمای اسلام در فهم ظواهر آیات و روایات منکر عصمت پیامبر بلکه اصل عصمت شدند و برخی دیگر معتقد به گناه فرشتگان ، برخی نیز بر مبنای همین ظواهر کلمات فلاسفه را نقد کرده اند .
چه جای تعجب است که چنین اتفاقی بیفتد در حالیکه در فقه و اصول هم بین متقدمین و متاخرین تفاوت بسیار است بلکه رویه تکفیر در نزد قدماء بسیار معمول بوده تا جایی که برخی اصولیون دیگران را بخاطر نظرات خاص اصولی تکفیر می کردند .
اما دانا آنست که به ظواهر اکتفا نکرده و سراغی هم از باطن بگیرد چه اینکه در روایت بسیار از باطن قرآن سخن به میان آمد
موفق در تعمق

حامد;127932 نوشت:
می توانید بفرمایید وجود چند تاست ؟ آیا می توان وجود را دو تا یا ده تا یا کمتر وبیشتر دانست . وجود مفهوما و وجودا یکی است .

با مفهوم وجود کاری نداریم. منظورم از وجود, موجود است. آنچه که موجود است دو سنخ حقیقت دارد. یکی موجود دارای مقدار و اجزاء و مکان و زمان که مخلوق است و دیگر موجودی متعالی از این اوصاف که هیچ سنخیتی با آن موجود ندارد و می شود خداوند و خالق آن موجود. مشکل فلسفه و عرفان دقیقا همین است که گمان می کند مصداق موجود یک سنخ بیشتر نیست. ضعیفش خلق است و شدیدش خداست!!!

حامد;127932 نوشت:
مگر نه این است که در هر علمی مطلبی است که با نگاه عامیانه عرفی تفاوت دارد ؟ عرفان تمامش متفاوت است .

نگاه عامیانه عرفی همیشه مستدل و صحیح نیست. اما اولین قدم در عرفان( همان تصوف!) خالی شدن از تعقل و تفکر و سپردن تعقل خود به دست استادان است تا هر تناقضی را به عنوان معارف به خوردت دهند!

حامد;127932 نوشت:
می توانید همین را که گفته اید توضیح دهید ؟

سوره توحید تولد چیزی از ذات خدا را نفی می کند نه خلقت لا من شیء را که فعل خداست! اگر خلق لا من شیء را توجه کنید به صدور و تجلی قائل نمی شوید برای حل رابطه خدا و خلق چه رسد به اینکه بخواهید به عینیت خدا و خلق برسید و دوئیت را بردارید!!!

حامد;127932 نوشت:
برخی علمای اسلام در فهم ظواهر آیات و روایات منکر عصمت پیامبر بلکه اصل عصمت شدند

سخن از عالمان بزرگوار شیعه در طی قرون و اعصار است که مخالف فلسفه و عرفان بوده اند و نه سنیانی که منکر عصمت و ...شده اند. آن احادیثی که شما برای شتر چرانها می دانید! معقولترین مبانی خداشناسی را بیان داشتند. شما و بزرگتر از شمایی که این احادیث را پشت سر گذاشتند به چه رسیدید؟! به چند آیه و روایت متشابه و نهایتا تسلیم شدن به کشف و شهود امثال ابن عربی که متوکل عباسی را از اولیاء خدا می داند!

موفق در فهم نه شخصیت زدگی!

سفیر;127942 نوشت:
موفق در فهم نه شخصیت زدگی

شما که از همه بیشتر شخصیت زده اید،نوبت به شما که می رسد آدمهای عاقل و مستقلی هستید ولی بقیه همه نادان و بی عقل،چرا از روی تعصب بحث می کنید؟؟؟؟
چرا تفسیر به رأی می کنید؟؟؟؟؟
برخی بزرگان بعضی آرای فلاسفه را رد کرده اند،آنهم فلاسفه ای که اعم از سنی و شیعه بوده اند.
چه اصراری بر کافر کردن دیگران دارید؟؟؟؟
این رد آرا بین فقها و اصولیون هم بوده،بعضی از ایشان تعابیری به یکدیگر نسبت می دهند که. . . .
چه سودی از این پراکنده گوئی ها نسیبتان می شود؟؟؟؟؟
چقدر بدون غرض آرا ایشان را مطالعه کردید؟؟؟؟؟
چقدر بدون تعصب پای درس اهل فلسفه و عرفان نشسته اید تا ببینید چه می گویند؟؟؟؟؟؟؟
یا حرفتان را از بعض اساتید متعصب می گیرید؟؟؟؟
خدا به شما فرقان عطا کند-آمین

سفیر;127946 نوشت:
آمین!
موفق در استدلال نه شعار!

ما که از شما استدلالی ندیدیم،چیزی که شما بدان عقل می گوئید به قوه خیال بیشتر شبیه است.
آقای متفکر خدائی که شما معرفی می کنید محدود به هزار و یک حد است،اصلا خدا نیست،کدام احمقی گفته موجودات اجزاء خدا هستند که به بزرگان فلسفه و عرفان شیعی نسبت می دهید؟؟؟
مقداری هم جانب تقوا را نگه دارید.

tahora87;127943 نوشت:
شما که از همه بیشتر شخصیت زده اید،نوبت به شما که می رسد آدمهای عاقل و مستقلی هستید ولی بقیه همه نادان و بی عقل،چرا از روی تعصب بحث می کنید؟؟؟؟ چرا تفسیر به رأی می کنید؟؟؟؟؟ برخی بزرگان بعضی آرای فلاسفه را رد کرده اند،آنهم فلاسفه ای که اعم از سنی و شیعه بوده اند. چه اصراری بر کافر کردن دیگران دارید؟؟؟؟ این رد آرا بین فقها و اصولیون هم بوده،بعضی از ایشان تعابیری به یکدیگر نسبت می دهند که. . . . چه سودی از این پراکنده گوئی ها نسیبتان می شود؟؟؟؟؟ چقدر بدون غرض آرا ایشان را مطالعه کردید؟؟؟؟؟ چقدر بدون تعصب پای درس اهل فلسفه و عرفان نشسته اید تا ببینید چه می گویند؟؟؟؟؟؟؟ یا حرفتان را از بعض اساتید متعصب می گیرید؟؟؟؟

موفق در استدلال نه شعار!

tahora87;127943 نوشت:
خدا به شما فرقان عطا کند-آمین

آمین!

سفیر;127951 نوشت:
موفق در استدلال نه شعار!
معلوم شد چیزی در بساط ندارید،اگر به آن عقل متخیلتان رجوع کنید شاید بفمید که محدود کردن خدا یعنی چه؟

tahora87;127947 نوشت:
کدام احمقی گفته موجودات اجزاء خدا هستند که به بزرگان فلسفه و عرفان شیعی نسبت می دهید؟؟؟

مولوی عارف بزرگ!!!گوید:

سوی کل خود رو ای جزء خدا!!!

مثنوی. دفتر ششم

البته اگر این تصریح به لفظ "جزء و کل " هم نبود, لازمه مبنایشان که انکار خلقت لا من شیء است همین بود. با انکار خلقت به معنای حقیقی چاره ای نمی ماند جز برقراری ارتباط ذاتی بین خدا و اشیاء! و نهایت رسیدن به عینیت اشیاء و خدا!

ضمنا بنده نگفتم شیعه گفته! بطور کلی گفتم.

..یا ستار..

با سلام..

خداوند تجلی می کند نه تجافی(مانند نزول باران) به عبارتی خداوند جایش را ترک نمی کند وبیاید پایین بلکه در حالی که در مرتبه خودش می باشد،در مراتب پایین نیز تجلی می کند این یعنی همان خالی نبودن هیچ چیزی از اوست ،البته نه خالی بودن متعارف و پر بودن متعارف که مادی و مکانی می باشد بلکه این در صرافت است ،جایی که صرافت باشد دیگر وجودی نیست که از وجود او خالی باشد و این همان معنی توحید است وگرنه وحدت عددی که یک خروس هم دارد...

این امر در مورد اراده وایجاد صورتهای ذهنی نیز مصداق دارد ،به عبارتی نفس با یک اراده هزار صورت ایجاد می کند،در حالی که انها را از لا من شئ به وجود اورده یعنی از روی چیزی ایجاد نکرده بلکه این خود نفس است که تجلی می کند ،یعنی با اینکه سر جایش در مرتبه ذات می باشد ،می تواند این صورتهای علمی را نیز ظهور دهد یا ایجاد کند ....در حالی که این صورتها هیچ یک خالی از نفس نیست ،و خود نفس نیز نمی باشند و بیرون از وجود نفس نیز نمی باشند و به یک معنا داخل در ذات خود نفس نیز نمی باشند.....

دوست عزیز فکر می کنید چطور می شود که چیزی از کتاب به کتاب نزدیکتر باشد ،مگر می شود چیزی از خود کتاب به کتاب نزدیکتر باشد ،این با نزدیکیهای متعارف اصلا بی معنی است ،بلکه این بر می گردد به وجود کتاب که در مرتبه ذات بر ذات حق صدق می کند ،یعنی هیچ وجودی نیست که به صورت صرافت و بدون تمایز بیرون از ذات حق باشد ،نتیجتا صرافت ذات حضرت حق است که باعث خالی نبودن او از همه وجود های امکانی می شود....البته حضرت حق نیز در مقام ذات بر هیچ یک از این وجود های امکانی قابل صدق نیست...

یاحق

جناب سفیر شما سیاست فرار به جلو را خوب بلدی.
جواب سوالات بنده را بده تا جوابت را بدهم.
گفتم خدائی که شما معرفی می کنید محدود است،آیا چنین نیست؟
ارتباط خلق و خالق از منظر شما چگونه است؟
در باب ردیات فقها بر یکدیگر چه می گوئید؟
آیاتی مثل(هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن)را چگونه معنا می کنید.
در ضمن شعر جناب مولوی اشاره به ارتباط خلق و خالق دارد.
از دوستان دیگر هم می خواهم تا دیگر بحث را ادامه ندهند تا ایشان جواب سوالات را بدهند.هر چه ما می گوئیم اینها بدون جواب سراغ مسئله دیگر می روند.
بگذارید مبانیشان را مشخص کنند.

tahora87;127959 نوشت:
شعر جناب مولوی اشاره به ارتباط خلق و خالق دارد.

دوست من! آسیاب به نوبت!

اولا شعار ندهید: تو چنینی تو چنانی! ....
بگذریم!

ثانیا اشکالات کلی و مبهم برای بینندگان بحث فایده ندارد. بطور دقیق نسبت به کدام جزء از پستهای بنده اشکال دارید؟ نقل قول کنید جوابگو خواهم بود إن شاء الله.

ثالثا گفتید کدام احمقی گفته موجودات اجزاء ذات خدایند! و بنده کلام محمد بلخی را آوردم. حرفتان را پس می گیرید یا نه؟!

رابعا عبارت فوق را(شعر جناب مولوی...) که از شما نقل کردم توضیح دهید.

امثال شما وقت خود را می گذارند میروند چند اشکال پیدا میکنند و بعد اشکلات را می کنند چماق که بگویند ما صاحب فضلیم.
شما خیلی مردی جواب چند سوال ساده بنده را بده،برای شما که نباید سخت باشد. . . .
حرفم را هم پس نگرفتم.خدا مرکب نیست که جزء داشته باشد.جناب مولوی هم اینرا بهتر از من و شما می داند.
مرد باش.طفره نرو.
جواب بده

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز
احساس میکنم که بحث از مسیر اصلی خودش خارج شده...اشکال اول بنده در باب وحدت وجود نبود.
همانطور که در ارسالهای قبلی بنده شواهدم را مشاهده فرمودید بعضی از عرفا هستی را شئون ذات باریتعالی و برخی دیگر عین ذات بیان کرده بودند.ورای اینکه شئون ذات به چه معنی است...آیا هستی جدا از ذات و مخلوق ذات است یا نه....سوال اصلی اینجاست که آن دسته از عرفایی که هستی را عین ذات خداوند عزوجل عنوان کرده اند هم در اصل اولی اشکال دارند هم از این جهت که در باب ذات خداوند تفکر نموده!! یا شهود نموده!!!! وسخن رانده اند.
موضوع اصلی بحث تفکر یا عدم تفکر در ذات باریتعالی بود.که شواهد ارائه شده نشاندهنده ی این مطلب است که متاسفانه عرفا و فلاسفه نه تنها در باب ذات حضرت حق عزوجل سکوت نکرده اند بلکه پا را فراتر نهاده و ذات را عین هستی معرفی کرده اند!!!!
التماس دعا.

tahora87;127963 نوشت:
امثال شما وقت خود را می گذارند میروند چند اشکال پیدا میکنند و بعد اشکلات را می کنند چماق که بگویند ما صاحب فضلیم.
شما خیلی مردی جواب چند سوال ساده بنده را بده،برای شما که نباید سخت باشد. . . .
حرفم را هم پس نگرفتم.خدا مرکب نیست که جزء داشته باشد.جناب مولوی هم اینرا بهتر از من و شما می داند.
مرد باش.طفره نرو.
جواب بده

دوست من! آسیاب به نوبت!

اولا شعار ندهید: تو چنینی تو چنانی! ....
بگذریم!

ثانیا اشکالات کلی و مبهم برای بینندگان بحث فایده ندارد. بطور دقیق نسبت به کدام جزء از پستهای بنده اشکال دارید؟ نقل قول کنید جوابگو خواهم بود إن شاء الله.

ثالثا گفتید کدام احمقی گفته موجودات اجزاء ذات خدایند! و بنده کلام محمد بلخی را آوردم. حرفتان را پس می گیرید یا نه؟!

رابعا عبارت فوق را(شعر جناب مولوی...) که از شما نقل کردم توضیح دهید.

اولا معلوم شد استادتان کیست،به آقای شیخ حسن میلانی بفرمائید،راهش این نیست.
ثانیا مطلب تکراری می گذارید،مثل اینکه حواستان نیست،البته حواستان هست ولی چون مطالب تماما از استادتان است شما قدرت پاسخ دادن به چند سوال ساده بنده را ندارید.
آنقدر با مبانی فلسفه و عرفان بجنگید تا خسته شوید.
به دوستان توصیه می کنم کتاب فراتر از عرفان ایشان را بخوانند،واقعا از آن طرف عرفان افتاده،بدجور باعث خنده و ابتهاج می شود.
مسئولین سایت هم اگر خواستند این پست را حذف کنند اول پستهای توهین آمیز این آقا و دوستانش را حذف کنند.
شما هم کوچکتر از آنی که وارد بحث بزرگترها شوی،بهتر است کمی به بازی و کمی به مطالعه بپردازی شاید هدایت شدی. اگر جوابم را داده بودی بحث را درست پیش می بردیم ولی با افراد بی منطق باید چنین بحث کرد.

tahora87;128006 نوشت:
اولا معلوم شد استادتان کیست،به آقای شیخ حسن میلانی بفرمائید،راهش این نیست.
ثانیا مطلب تکراری می گذارید،مثل اینکه حواستان نیست،البته حواستان هست ولی چون مطالب تماما از استادتان است شما قدرت پاسخ دادن به چند سوال ساده بنده را ندارید.
آنقدر با مبانی فلسفه و عرفان بجنگید تا خسته شوید.
به دوستان توصیه می کنم کتاب فراتر از عرفان ایشان را بخوانند،واقعا از آن طرف عرفان افتاده،بدجور باعث خنده و ابتهاج می شود.
مسئولین سایت هم اگر خواستند این پست را حذف کنند اول پستهای توهین آمیز این آقا و دوستانش را حذف کنند.
شما هم کوچکتر از آنی که وارد بحث بزرگترها شوی،بهتر است کمی به بازی و کمی به مطالعه بپردازی شاید هدایت شدی. اگر جوابم را داده بودی بحث را درست پیش می بردیم ولی با افراد بی منطق باید چنین بحث کرد.

دوست من! آسیاب به نوبت!

اولا شعار ندهید: تو چنینی تو چنانی! ....
بگذریم!

ثانیا اشکالات کلی و مبهم برای بینندگان بحث فایده ندارد. بطور دقیق نسبت به کدام جزء از پستهای بنده اشکال دارید؟ نقل قول کنید جوابگو خواهم بود إن شاء الله.

ثالثا گفتید کدام احمقی گفته موجودات اجزاء ذات خدایند! و بنده کلام محمد بلخی را آوردم. حرفتان را پس می گیرید یا نه؟!

رابعا عبارت فوق را(شعر جناب مولوی...) که از شما نقل کردم توضیح دهید.

سفیر;127872 نوشت:
جناب هشام گرامی! با سلام

متأسفانه توجه نکردید که خود گنابادی در ابتدای عبارت مبنای خود و تمام عرفا را به وضوح بیان کرد. دقت کنید به عبارتش:

"چون تمام اجزاء عالم مظاهر اسماء خداوند است چه اسماء لطفیه و چه اسماء قهریه، پس هر معبودی را که انسان پرستش کند در حقیقت خدا را اختیارا پرستش کرده!!!!!!!!!!! "

اگر این را کنار سایر تصریحات عرفا بگذارید روشن می شود که در عرفان ذات خداوند است که بصورت موجودات تجلی یافته! نه اینکه خداوند موجودات را لا من شیء خلق نموده باشد.
یعنی در عرفان موجودات چیزی جز ذات خدا نیستند! تنها اگر به لحاظ کثرت اعتبارشان کنی غیر از اویند!

و چون در عرفان, موجودات, ظهور ذات الهی و به تعبیر صریح جزء ذات الهی هستند! بنابراین هر چیزی را که بپرستی خدا را پرستیده ای!!! چون هر چیز عین خدا است.

این مبانی کجا و آنچه که درباره فطرت خداپرست انسان گفته می شود که همه خداجویند اما به خطا می روند کجا!!!!

پس طبق این مبانی در عالم تکوین هر چیزی خداست و پرستش هر چیز یعنی پرستش خدا. و گنابادی بر این مطلب تصریح کرده تنها به جای ذات الهی تعبیر اسماء را آورده که آنهم مبنا را عوض نمی کند چرا که اسماء خدا چیزی جز ذات خدا نیست و تنها به لحاظ اعتبار ذهنی ما فرق دارند.

اگر منظور گنابادی خطای آنها در تطبیق فطرت خداپرستشان بود هرگز نمی گفت: "آنها در حقیقت خدا را می پرستند!" بلکه می گفت آنها می خواستند خدا را بپرستند اما به خطا رفتند!
هرگز نمی گفت:"تمام اینها پرستش خداست!!!!چون [=&quot]همه مظاهر اسماء و صفات خدا را پرستش می‏کنند!!!" پس چرا ما بیاییم کلمات عده ای را خلاف مبانی مصرحشان معنا کنیم؟؟؟!!![/]

[=&quot]این عبارات تنها بر اساس مبنای ذکر شده صحیح است که آن مبنا هم باطل محض است. [/]

[=&quot]موجودات حاصل فعل خدایند نه مرتبط با ذات خدا نه تجلی ذات خدا نه اجزاء ذات خدا. [/]
[=&quot]موجودات مخلوق خدایند و چون مخلوقند هرگز شایسته پرستش نیستندو هر کس آلت پرست باشد خدا پرست نیست بلکه کافر است چون آلت, خدا نیست بلکه مخلوق خداست![/]


باسمه تعالي، سلام بر شما.
بنده اشاره داشتم كه بيان ايشان يك نوع هستي شناسي عرفاني است، آيا تمام افعال عالم در مسير عبادت الهي است، يا نه؟ اين يك نوع هستي شناسي از ديد عارف است، يعني مي گويد، حقيقت و روح تمام عبادت هاي عالم، عبادت خداست و مسير حركت انسان بر اساس فطرت الهي است، زيرا تماما به دليل مظهريت، خدا را نشان مي دهند، اين منافاتي با اين ندارد كه انسانها در مسير قانونگذاري تشريعي به خطا مي روند، مثلا اينها مي گويند اگر كسي زني را دوست داشت، حقيتا اين نوع دوست داشتن، دوست داشتن خداست، به دليل اينكه اين محبت، به جهت كمالات معشوق است، اين مي شود تفسير عارف، حال در عالم تشريع مي گويد اين نوع عبادتها و محبتها خطا ست،‌ چرا؟ به دليل اينكه درست است، هر كمال و مورد محبتي و موضوع عبادتي كه مقيد باشد تجلي خداست، اما نبايد اين را محصور داشت و متوقف شد، يعني از حقيقت آن غافل ماند، به عبارت ديگر خود عامل توجه نمي كند كه حقيت كمال، كمال مقيد يا آيت و مظهر است، زيرا كمال مقيد از مطلق است، و اين بي توجهي و حصار است كه خطا است، اما عارف از نگاه بيروني و كلي نگر خود آن را تفسير مي كند، اين كلام عارف است، شما مي گوييد تصريح بر معناي خودتان دارد، ما مي گوييم شما برخلاف مبناي عارف معنا نفرماييد، اگر شما با مباني آنان آشنايي داشتيد متوجه مي شديد كه هيچ تصريحي در اين كلام در برداشت شما وجود ندارد، البته شما در ادامه به تفسير اصلي عارفان برگشته ايد و بر آن معناي اصلي اشكالات خودتان را وارد ساخته ايد، آنجا كه مي گوييد:
«اگر این را کنار سایرتصریحات عرفا بگذارید روشن می شود که در عرفان ذات خداوند است که بصورت موجودات تجلی یافته! نه اینکه خداوند موجودات را لا من شیء خلق نموده باشد.
یعنی در عرفان موجودات چیزی جزذات خدا نیستند! تنها اگر به لحاظ کثرت اعتبارشان کنی غیر ازاویند!

و چون در عرفان, موجودات, ظهور ذات الهی و به تعبیر صریح جزء ذات الهی هستند! بنابراین هر چیزی راکه بپرستی خدا را پرستیده ای!!! چون هر چیز عین خدا است. »
اين سخن دقيقا همين است كه ما مي گوييم و شما به درستي به آن اشاره داشته ايد، الا اينكه ملاحظاتي داريم كه انشاالله مباحث منقح بشود.
يكم. تمام موجودات مخلوق خداوندند، و عرفا مي گويند معناي مخلوق بودن(خلق و امر)، همان تجلي و مظهريت و آيتيت است، و بنا بر مبناي عرفاني خلقت موجودات لامن شي است، نه من لا شي، شما مي گوييد، موجودات را خداوند از عدم خلق كرده است، يا لا من شي، خودتان تصريح نموده ايد كه لامن شي است،‌ يعني نه از چيزي خلق كرده باشد، بلكه خودش تجلي نموده است، اين ايجاد و تجلي سابقه قبلي داشته است؟ مسلما نه، پس اين نه از چيزي بوده است، بلكه خودش به او هستي و حقيقت بخشيده است، بنده تصور مي كنم كه شما از لامن شي، معناي من لاشي را اراده كرده باشيد، كه ايندو كاملا از يكديگر جدايند، پس خداوند از لاشي و عدم، خلق نكرده است، بلكه نه از چيزي خلق نموده است؛ زيرا خلق به معناي اين است كه با اندازه گيري پديد آورده است. پس اين خلق از چيزي نيست، و هيچ سابقه اي ندارد، بلكه خداوند است كه ايجاد كرده است. البته مسأله واضح است، دقت كنيد، بنده خيلي علاقه مندم تفسير شما و مقصود شما را از كلمه لامن شي بودن مخلوقات بشنوم.
دوم، موجودات قطعا غير از ذات الهي هستند؛ زيرا شما ذات خداوند را برابر و مساوي با موجودات معنا كرده ايد كه اين گفتار جهله صوفيه است، خود شما مي گوييد تجلي، شما اگر همين اصطلاح را متوجه بوديد كه تجلي غير از تجافي است، نمي گفتيد: (يعني در عرفان موجودات چيزي جز ذات خدا نيستند،‌ يا هر چيز عين خداست،) (اين برداشت بسيار غلط شما است) موجودات تجلي و مظاهر و آيات خدايند، و عين خدا و ذات خدا نيستند،چنانكه بنده در مطالب گذشته به آن اشاره نموده ام، رجوعي بنماييد.
سوم، شما درجملاتتان، موجودات را يا مرتبط با خدا دانسته ايد يا غير مرتبط، فرض موجود مرتبط عدم مخلوقيت و فرض غير مرتبط را مخلوق معنا كرده ايد،‌ اين كلام، بسيار عجيب است، يعني مخلوقات جدا و منفصل از خدا و غيرمرتبط با او هستند؟ اين سخن كه به شرك مي انجامد، مگر موجودات فقير الي الله نيستند؟ مگر به تصريح حضرت اميرالمؤمنين، وجود خدا لابالعدد نيست؟، البته فرمايشات و افاضات شما براي بنده انشاالله راهگشا خواهد بود، انشاالله به مرور تمام مطالب را بحث مي كنيم كه مطالب و مدعيات شما را بشنويم.

این آقای میلانی صراحتا همه بزرگان مثل علامه طباطبائی و علامه حسن زاده و آیة الله جوادی آملی را کافر می داند و همچنین حضرت امام راحل را،البته در مورد حضرت امام صراحتا جرأت اظهار ندارد(امام را به علت پیروی از مسلک امثال ابن عربی کافر می دانند-نامه امام به گورباچف)
ایشان چند اشکال از کتب عرفا و فلاسفه پیدا کرده و به ظاهر حرف ایشان ایراد می گیرد و مدام این اشکالات را مطرح می کند.چیز خاصی در چنته ندارد.کتابهایش را دیده ام،بسیار سطحی است،همفکران ایشان عمیق تر بحث می کنند.
توحیدی که ایشان معرفی می کند،یک خدای محدود و محتاج است که فقط اسمش خداست،در بیان ایشان موجودات رابطه ای با خدا ندارند البته مخلوق هستند ولی رابطه ندارند
اسم ایشان را بردم تا بینندگان بدانند این دوستان که هر از چند گاهی در جائی بساط پهن می کنند و همین حرفهای تکراری را بیان می کنند از کجا خط می گیرند.
بیانات ایشان آنقدر سطحی است که تا به حال توجه خاصی به ایشان نشده است،
عادت ایشان فقط اشکال گرفتن است،اما اگر مورد اشکال واقع شوند واقعا جواب درستی ندارند این روش را به مریدان خود نیز آموزش داده اند.
البته توهین های زشت و کافر و ملحد خواندن دیگران را نیز اضافه کنید،در سایتشان پایگاه مقام معظم رهبری را لینک کرده اند با وجودی که به توصیه های ایشان مبنی بر کافر نکردن دیگران عمل نمی کنند.(برای کسب وجهه است ظاهرا)
خلاصه اینکه چون بی ادبی کردند نام استادشان را بردم البته با حفظ احترام. مکتب اهل بیتی که از آن صحبت می کنند اجازه توهین را به ایشان داده.
زیاده عرضی نیست.
خدای أحد واحد صمد یاور دوستانم باد-آمین

سفیر;127942 نوشت:
با مفهوم وجود کاری نداریم. منظورم از وجود, موجود است. آنچه که موجود است دو سنخ حقیقت دارد. یکی موجود دارای مقدار و اجزاء و مکان و زمان که مخلوق است و دیگر موجودی متعالی از این اوصاف که هیچ سنخیتی با آن موجود ندارد و می شود خداوند و خالق آن موجود. مشکل فلسفه و عرفان دقیقا همین است که گمان می کند مصداق موجود یک سنخ بیشتر نیست. ضعیفش خلق است و شدیدش خداست!!!

سلام
در این تعریفی که از خدا کرده اید او موجودی است بری از مقدار و اجزاء و زمان و مکان پس در حقیقت اورا هم سنگ موجودات مجرد نموده اید . آیا تفاوت حقیقت هستی با مخلوقات همین است ؟ از نظر اهل معرفت ذات باریتعالی مافوق مادی و مجرد است لذا تنزیه حقیقی نه مال اهل کلام بلکه مال اهل فلسفه الهی و عرفان است .
و اما در خصوص وجود و موجود ، آیا می توانید بفرمایید نسبت خدای تعالی و وجود در خارج چه نسبتی است ؟

سفیر;127942 نوشت:
اما اولین قدم در عرفان( همان تصوف!) خالی شدن از تعقل و تفکر و سپردن تعقل خود به دست استادان است تا هر تناقضی را به عنوان معارف به خوردت دهند!

آیا می توانید یک تناقض از میان صدها تناقضی!!! که در تعلیمات عرفانی وجود دارد بگویید تا روی آن بحث کنیم ؟ توجه داشته باشید که باید تناقض در متن تعلیمات باشد نه در قیاس با فهم شما یا دیگران از منابع دینی . مثلا بگویید وحدت وجود با شهود باطنی سازگار نیست .
سفیر;127942 نوشت:
سوره توحید تولد چیزی از ذات خدا را نفی می کند نه خلقت لا من شیء را که فعل خداست! اگر خلق لا من شیء را توجه کنید به صدور و تجلی قائل نمی شوید برای حل رابطه خدا و خلق چه رسد به اینکه بخواهید به عینیت خدا و خلق برسید و دوئیت را بردارید!!!

1- در طرح بحث عدم تولد چه معنایی مد نظر است ؟ یعنی از جهات مختلفی که در بحث تولد است کدام جهتش مد نظر است؟
2- رابطه فعل الهی با ذاتش چیست ؟ ذات و فعل وجودا و خارجا از هم جدا هستند یا خیر ؟ به چه دلیل ؟ اصلا معنای جدایی فعل الهی از ذاتش در خارج چه می تواند باشد ؟

سفیر;127942 نوشت:
سخن از عالمان بزرگوار شیعه در طی قرون و اعصار است که مخالف فلسفه و عرفان بوده اند و نه سنیانی که منکر عصمت و ...شده اند

پس خبر ندارید بعضی از علمای بزرگ شیعه هم با کمال تاسف کتاب سهو النبی را نوشتند ؟ خوب ظاهرا از نظر شما فقط علمای شیعه به فهم آیات و روایات لایقند و دیگر هیچ کس . اما اگر به کتب تفسیری نگاه کنید این مرزبندی علمی معنایی ندارد فهم وقف کسی نیست هرچند علمای شیعه با تکیه بر منابع احادیث اهل بیت در بزنگاههای مهمی مطالب را بهتر فهمیده اند .
اما موضوع تکفیر هم موهونتر از این است که از آن صحبت شود بلکه بهتر است این رویه ناصواب را در تاریخ علماء بررسی نکنیم چون باعث تاسف و تاثرمان خواهد بود . خدایشان رحمت کند . خداوند فهم آنان را در معارف برای کسی حجت قرار نداد همچنانکه فهم ما برای کسی حجت نیست .

سفیر;127942 نوشت:
موفق در فهم نه شخصیت زدگی

شما به فهم خودتان تکیه بفرمایید و ما به شخص پاکی که می شناسیم تا ببینیم چه کسی عاقبت بخیر می شود
موفق در انصاف علمی

tahora87;128042 نوشت:
این آقای میلانی صراحتا همه بزرگان مثل علامه طباطبائی و علامه حسن زاده و آیة الله جوادی آملی را کافر می داند

سلام علیکم

ببخشید چرا طفره میرین و جواب سوالاتی که از شما میشه رو نمیدین؟

یه بار دیگه هم عرض کردم خدمت تون : دقیقا با ارائه سند بفرمایید جناب میلانی کجا این افراد رو صراحتاً کافر معرفی کردند؟

لطفا مستند جواب بدین و خیلی شعار ندین و تهمت نزنین؟

آذر بانو;128071 نوشت:
سلام علیکم

ببخشید چرا طفره میرین و جواب سوالاتی که از شما میشه رو نمیدین؟

یه بار دیگه هم عرض کردم خدمت تون : دقیقا با ارائه سند بفرمایید جناب میلانی کجا این افراد رو صراحتاً کافر معرفی کردند؟

لطفا مستند جواب بدین و خیلی شعار ندین و تهمت نزنین؟


شما که از فلسفه سر در نمیارید بهتر دخالت نکنید.
بنده بیش از هشت سال است که فلسفه را نزد اساتید می خوانم،
این آقای میلانی را از نزدیک دیده ام،جزواتش را خوانده و کلامشان را شنیده ام،و شاهد توهین شاگردانش به اساتید خود بوده ام،مطمئن باشید که از روی یقین حرف می زنم،ایشان در جزوات و بیانات خود در درسشان(نقد بدایة الحکمة)مسلک عرفان و حکمة متعالیه را خلاف مسلک قرآن و اهل بیت علیهم السلام دانسته و کفر و الحاد می خوانند.
چرا به دوستانی که مدام به آنها(صلوات)می دهید هیچ اعتراضی نکردید،توهین های آنها با آوردن اسم بزرگانی چون علامه حسن زاده مشخص است،بحث علمی را با آوردن نام بزرگان و اهانت به آنها خراب کردند و شما بیشتر خوشحال شدید.
دوستان دیگر شاید ندانند ولی بنده می دانم که حرفهای این آقایان همان حرفهای آقای میلانی در کتابهای خودشان مثل فراتر از عرفان است.
خانم محترم انصاف این است که تا اشرافی بر یک بحث نداشته باشید به نقد آن نپردازید،بنده تا جزوات و چند کتاب ایشان را نخوانده بودم خدا شاهد است در مورد ایشان حرفی نمی زدم حتی هنگامی که شاهد توهین مستقیم ایشان به اساتیدم بودم.
دینتان شریفتر از آن است که به این سادگی از دست بدهید،هر طور که می خواهید فکر کنید ولی اظهار نظر در مورد دیگران نکنید.
جواب این دوستتان را تلویحا دادم ولی از جواب صریح خودداری کردم می دانید چرا؟؟؟؟
چون ایشان را خوب می شناسم،چیز خاصی بلد نیستند فقط اشکالات استادشان را بیان می کنند.چون در چند جای این تالار دیدم که همین بحثها را بیان کرده اند و کارشناسان از روی وظیفه و دوستانی مثل(حامد)از روی خیر خواهی با آنها بحث می کنند،ولی آنها هیچ وقت جواب سوالی را درست نمی دهند.
هیچ کس مدعی معصوم بودن فلاسفه و عرفا به طور مطلق نیست، اشکالاتی به بعض کلمات ایشان وارد است ولی کافر خواندن بی انصافی مطلق است(البته در مورد فلاسفه و عرفای امامیه).
پیامبر اسلام صل الله علیه و آله مگر نفرمود:حکمت را طلب کنید ولو از چین.مگر معصوم علیه السلام نفرمود:نگاه کن چه می گوید،نگاه نکن که می گوید.
بنده از توهین دوستان شما ناراحت هستم.
آیا حق با من نیست؟؟؟؟
این درست نیست که مدام اشکالات کلام بزرگان مطرح شده و به ایشان توهین شود و حرف بر سر اصل مبانی نباشد.
یکی از دوستان بی ادب شما به جناب سید هاشم حداد توهین زشتی می کند و وی را همفکر بنی امیه می خواند چرا که ایشان در روز عاشورا چهره مبارکش سرخ می شد ولی شادی نمی کرد(این تهمت نیست که نسبت شادی کردن به ایشان دادند)مگر این بی ادب نشنیده که عمه سادات فرمود:جز زیبائی چیزی ندیدم.
حال سید هاشم نیز از سنخ همین مطلب بود.
بگذریم،نمی خواستم جواب دهم ولی گفتم شاید شما با انصاف تر از دوستان خود باشید.الله عالم.
خدای أحد واحد صمد یارتان-آمین

tahora87;128107 نوشت:
شما که از فلسفه سر در نمیارید بهتر دخالت نکنید.

ایشان از شما مدرک خواستند برای نسبت ناجوانمردانه ای که به استاد میلانی دادید. این چه ربطی به فلسفه دانستن دارد؟؟؟؟!!!!! :Moteajeb!:

و خواستند که از جواب به سوال واضح بنده(توضیح بیت مولوی) طفره نروید. چرا اینقدر داغ می کنید؟؟؟!!!

tahora87;128107 نوشت:
چرا به دوستانی که مدام به آنها(صلوات)می دهید هیچ اعتراضی نکردید،توهین های آنها با آوردن اسم بزرگانی چون علامه حسن زاده مشخص است،بحث علمی را با آوردن نام بزرگان و اهانت به آنها خراب کردند و شما بیشتر خوشحال شدید.

می شود دقیقا بگویید کجا بنده یا جناب وحید توهین کردیم؟! نکند نقل حرفهای آقایان و نقد آن را توهین می دانید؟؟؟!!!

این شما بودید که بحث با بنده را با شعار و توهین شروع کردید. بنگرید به عبارات خود:

شما که از همه بیشتر شخصیت زده اید،نوبت به شما که می رسد آدمهای عاقل و مستقلی هستید ولی بقیه همه نادان و بی عقل،چرا از روی تعصب بحث می کنید؟؟؟؟

چه اصراری بر کافر کردن دیگران دارید؟؟؟؟

چه سودی از این پراکنده گوئی ها نسیبتان می شود؟؟؟؟؟
چقدر بدون غرض آرا ایشان را مطالعه کردید؟؟؟؟؟
چقدر بدون تعصب پای درس اهل فلسفه و عرفان نشسته اید تا ببینید چه می گویند؟؟؟؟؟؟؟
یا حرفتان را از بعض اساتید متعصب می گیرید؟؟؟؟

ما که از شما استدلالی ندیدیم...
کدام احمقی گفته موجودات اجزاء خدا هستند که به بزرگان فلسفه و عرفان شیعی نسبت می دهید؟؟؟

بنده در جواب شعارهای شما فقط گفتم: موفق در استدلال نه شعار و یک آمین هم گفتم!

و شما باز شروع کردید به شعار و توهین:

معلوم شد چیزی در بساط ندارید،اگر به آن عقل متخیلتان رجوع کنید...

در جواب سوال شما که چه کسی گفته ما جزء خداییم شعر مولوی را از خاتمه مثنوی(به نقل از پسرش سلطان ولد) آوردم ولی شما دوباره به جای بحث علمی نوشتید:

جناب سفیر شما سیاست فرار به جلو را خوب بلدی.
جواب سوالات بنده را بده تا جوابت را بدهم...[و چند سوال کلی مطرح کردید]

و تنها مطلبی که قابل بحث علمی بود دراینجا مطرح کردید که:

در ضمن شعر جناب مولوی اشاره به ارتباط خلق و خالق دارد.

بنده هم نوشتم:

دوست من! آسیاب به نوبت!

اولا شعار ندهید: تو چنینی تو چنانی! ....
بگذریم!

ثانیا اشکالات کلی و مبهم برای بینندگان بحث فایده ندارد. بطور دقیق نسبت به کدام جزء از پستهای بنده اشکال دارید؟ نقل قول کنید جوابگو خواهم بود إن شاء الله.

ثالثا گفتید کدام احمقی گفته موجودات اجزاء ذات خدایند! و بنده کلام محمد بلخی را آوردم. حرفتان را پس می گیرید یا نه؟!

رابعا عبارت فوق را(شعر جناب مولوی...) که از شما نقل کردم توضیح دهید.

[این متن را تا کنون سه بار تکرا کرده ام و از شما خواسته ام]

که شما بازهم بجای مطرح کردن اشکالات خود به بنده بصورت جزئی و با نقل قول و به جای توضیح درباره ادعایی که کرده بودید و خلافش را نشانتان داده بودم و بجای توضیح جمله خود که "این اشاره به رابطه خلق و خالق دارد" دوباره توهین کردید:

امثال شما وقت خود را می گذارند میروند چند اشکال پیدا میکنند و بعد اشکالات را می کنند چماق که بگویند ما صاحب فضلیم.
شما خیلی مردی جواب چند سوال ساده بنده را بده،برای شما که نباید سخت باشد. . . .
حرفم را هم پس نگرفتم.خدا مرکب نیست که جزء داشته باشد.جناب مولوی هم اینرا بهتر از من و شما می داند.
مرد باش.طفره نرو.
جواب بده...

و در پاسخ به بنده که دوباره خواسته بودم جزئی اشکال مطرح کنید و درباره شعر مولوی توضیح دهید نوشتید:


شما قدرت پاسخ دادن به چند سوال ساده بنده را ندارید.
...
به دوستان توصیه می کنم کتاب فراتر از عرفان ایشان را بخوانند،واقعا از آن طرف عرفان افتاده،بدجور باعث خنده و ابتهاج می شود.
...
شما هم کوچکتر از آنی که وارد بحث بزرگترها شوی،بهتر است کمی به بازی و کمی به مطالعه بپردازی شاید هدایت شدی...

حالا هم در جواب خواهر محترمی که از شما مدرک خواستند برای نسبت زشتی که به استاد میلانی دادید ایشان را محکوم می کنید که چون فلسفه نمیدانی نباید این را بپرسی!!!! این منطق شماست؟؟؟!!!

جالب اینکه نهایت مدرکی که برای خواهر محترم می آورید این ادعاست که شاگردان استاد به اساتید شما توهین کردند؟! اولا همین را چطور اثبات می کنید؟! توقع ندارید که در این فضای مجازی به صرف ادعا حرفتان را بپذیریم! ثانیا به فرض که شاگردی چنین کند چه دخلی به استاد دارد؟! شما باید این تهمت خود را با استناد به صوت یا متن کتاب و مقالات استاد اثبات کنید که هرگز نخواهید نتوانست چون ایشان اساسا عقیده اش این نیست.
در سایت دیگری این تهمت به ایشان زده شد و شاگردان از تهمت زننده مدرک خواستند که معلوم بود چنین مدرکی وجود ندارد نهایتا دعوتش کردند به نوعی مباهله و خواستند که بگوید: لعن خدا و اهل بیت بر او اگر دروغ گفته باشد... نتیجه این شد که آن شخص تهمت زننده دیگر کامنت نگذاشت و فرار کرد!

نکته مهم اینکه گویا شما بین کفر یک سخن با کفر قائل به آن لزوما همسانی می بینید در حالیکه همیشه چنین نیست.
چه بسا کسی چیزی را می گوید که کفر است یا لازمه اش کفر است اما او متوجه نیست. توجه به لوازم حرفش ندارد. پس اینکه استاد می گویند مبانی فلسفه و عرفان همان مبانی الحادی فلسفه یونان و عرفان هند است به معنای ملحد بودن تمام فلاسفه و عرفا نیست. دقت کنید. ایشان بارها به این مطلب تصریح کرده اند.

البته هر فقیهی در بحث کافر و ملاکهای آن مبانی فقهی و اعتقادی خود را دارد و هر فقیهی حق دارد بر مبنای خود عده ای را کافر بداند یا نه.

به هر حال مبنای ایشان همان بود که عرض شد.
ضمنا بعضی از اهل عرفان و فلسفه خود به بعضی حرفهای همفکران خود پرداخته و آن را کفر دانسته اند این یعنی اینکه هم مسلکان خود را کافر می دانسته اند؟؟!!
تکرار می کنم کفر یک سخن همیشه نتیجه نمی دهد کفر قائل آن را.

ضمنا درباره بنده نوشتید:

ایشان را خوب می شناسم،چیز خاصی بلد نیستند فقط اشکالات استادشان را بیان می کنند.چون در چند جای این تالار دیدم که همین بحثها را بیان کرده اند و کارشناسان از روی وظیفه و دوستانی مثل(حامد)از روی خیر خواهی با آنها بحث می کنند،ولی آنها هیچ وقت جواب سوالی را درست نمی دهند.

دوست من! اولا بنده شما را خوب نمی شناسم! ثانیا بحثهای بنده در این سایت مشخص است: بحث مولوی بحث تعدد زوجات بحث ملاصدرا بحث خواب دیدن خدا! . هر کس خود می تواند رجوع کند و قضاوت کند بببیند.
ببیند که چرا دو بحث مولوی و ملاصدرا قفل شد!!!

دوست من! نهایت چیزی که از شما خواستم این بود که اشکالات خود را جزئی تر مطرح کنید تا بینندگان بحث بیشتر در جریان قرار گیرند. این کار خیلی سخت بود؟!

اولین پست من در این بحث نقل کلام گنابادی و بعد پاسخ به مباحث جناب هاشم و حامد بود.

خب شما هم هر جای کلامم را اشکال دارید نقل کنید و نقد فرمایید. چرا به استاد میلانی تهمت می زنید؟؟؟!!!چرا دائما شعار می دهید؟!

بحث علمی کنید. و هر وقت لازم بود از اساتیدمان نقل قول می آوریم و این مگر عیب است؟!
شما در بدو تولد فلسفه و عرفان می دانستید یا از اساتیدی یاد گرفتید؟!
مهم این است که شخصیت زده نباشیم و بفهمیم استاد چه گفته و بعد بپذیریم یا نقد کنیم.


باز هم می گویم به بحث علمی برگردید و در هر یک از نوشته های بنده در اینجا اشکالی دارید بطور واضح نقل قول کنید و نقد کنید. توضیح درباره آن بیت مولوی را نیز فراموش نکنید.

نميدونم چه اصراري هست که کلمات کفرآميز و اشتباهات افراد را توجيه و تأويل کنيم.
بي شک آقاي حسن زاده انسان عالم و فرهيخته‌اي است اما اين دليل نميشود که او را انسان کامل و مصون از خطا بدانيم. انسانهاي فرهيخته بسياري در طول تاريخ بوده‌اند که اساساً مشکلات اعتقادي داشته و حتي بعضاً کافر و ملحد بوده‌اند کسي هم کاري به کار آنها نداشته مسائل علمي را از آنان گرفته و ميگيرند همه عالم هم به کفر و انحراف عقيده آنان فرياد ميزند
دوست محترم،اولین توهین مربوط به این جناب نیکزاد بود که اگر همراه یا دوست شما نیست باید شما و دوستانتان به او تذکر می دادید که انگونه بحث نکرده و توهین نکند،اگر به قواعد بحث آشنا باشید تصریح می کنید این بیان مصادره به مطلوب است و از یک بحث علمی فاصله گرفتن،چرا تذکر ندادید؟؟؟؟؟؟؟؟
حسن زاده و هم فکرهاي او نيز ميتوانند مورد رجوع در مسائل علمي مختلف باشند اما در زمينه اعتقادي انحراف آنان برکسي پوشيده نيست و در آثارشان به صراحت از تبعيت خود از شيخ اکبر کفر و الحاد و دشمني اهل بيت ابن عربي و عارف واصل همفکر بني اميه و شادي کن روز عاشورا هاشم حداد سخن گفته و جاي هيچ توجيه و تأويلي ندارد.
بنده نام استاد شما را با لفظ آقا آوردم ولی این بی ادب از ذکر آقا هم دریغ می کند.
در مورد جناب سید هاشم حداد توضیح دادم.فافهم و تدبر.
اما در مورد جناب ابن عربی و کلیت مباحثش نظر امام راحل را همه می دانند،پس به این بیان که بیان استاد شما هم در مورد ابن عربی چنین است(اگر نیست بیان کنید) تکلیف امام و امثال علامه مشخص می شود،این هم که فرمودید:
چه بسا کسی چیزی را می گوید که کفر است یا لازمه اش کفر است اما او متوجه نیست. توجه به لوازم حرفش ندارد.
در مورد بزرگان مذکور که دقت و تتبع و فقاهتشان بر کسی پوشیده نیست،بیشتر خنده دار است.
توجيه و تأويل بچه‌گانه تقيه و تحريف کتب ايشان را بارها خوانده و بر عقل نويسندگان خنديده‌ام
ببینید این بی ادب چگونه توهین می کند،چرا تذکر ندادید؟؟؟؟؟؟؟
می گویید:ایشان از شما مدرک خواستند برای نسبت ناجوانمردانه ای که به استاد میلانی دادید. این چه ربطی به فلسفه دانستن دارد؟؟؟؟!!!!!
بنده هم به ایشان گفتم:خانم محترم انصاف این است که تا اشرافی بر یک بحث نداشته باشید به نقد آن نپردازید،بنده تا جزوات و چند کتاب ایشان را نخوانده بودم خدا شاهد است در مورد ایشان حرفی نمی زدم حتی هنگامی که شاهد توهین مستقیم ایشان به اساتیدم بودم.
دینتان شریفتر از آن است که به این سادگی از دست بدهید،هر طور که می خواهید فکر کنید ولی اظهار نظر در مورد دیگران نکنید.
می گویید:
جالب اینکه نهایت مدرکی که برای خواهر محترم می آورید این ادعاست که شاگردان استاد به اساتید شما توهین کردند؟! اولا همین را چطور اثبات می کنید؟! توقع ندارید که در این فضای مجازی به صرف ادعا حرفتان را بپذیریم! ثانیا به فرض که شاگردی چنین کند چه دخلی به استاد دارد؟!
بنده خود شاهد بودم که ایشان دم در کلاسهای ما می ایستاد و شاگردانش را تحریک میکرد که وارد کلاس شده و جلسه را برهم بزنند و موفق هم شد. می توانید از خود ایشان بپرسید.ببخشید یادم نبود فیلم بگیرم.نهایتا می توانید قبول نکنید.
بهتر است دوباره پست شماره 15 بنده را مطالعه کنید تا متوجه شوید از چه ناراحت هستم.برخوردهای شما یقینم را بیشتر کرد که این برنامه خط دهی شده است. و این مطلب برای بینندگان هم مشخص شد.
از شما خواستم تا عقاید خود را در مورد آن چند سوال بیان کنید تا ما هم عقاید شما را نقد کنیم ولی شما مدام بحث دیگری را مطرح می کنید ،به همین دلیل هم جواب سوالتان را ندادم،آنکه دو طرف باید از مبانی یکدیگر اطلاع داشته باشند از قواعد یک بحث علمی است.إن شاء الله تصدیق می کنید.
می گوئید:مهم این است که شخصیت زده نباشیم و بفهمیم استاد چه گفته و بعد بپذیریم یا نقد کنیم.
پس لطفا عقایدتان را برای همه بیان کنید تا اگر نقدی بر آن بود بگویند.
مشخص است که شما و دوستانتان برای روشن شدن حقیقت بحث نمی کنید بلکه مقاصد خود را دنبال می کنید اگر می خواستید که بحث علمی باشد چرا از شروع بحث نام علامه را آوردیدو مبنائی بحث نکردید،به همین دلیل بنده هم نام استادتان را آوردم.
به هر حال خواهش می کنم این پست را به دقت بخوانید و اگر خواستید جواب دهید منصفانه به تمام قسمتها جواب دهید ،اگر هم نخواستید هر طور که مایلید عمل کنید.
خدای أحد واحد صمد یارتان-آمین.

به سایت رسمی جناب آقای شیخ حسن میلانی سری زدم،عبارتی توجهم را جلب کرد:

از کی تا به حال ایشان استاد عرفان،آنهم عرفان عملی شده اند،شاگردان ایشان که حجیتی برای کشف و شهود قائل نیستند،برای اهل فن واضح است از جمله مؤلفات اصلی عرفان عملی کشف و شهود است.(البته شاید برای آقای میلانی چون کشف و شهود ایشان است حجیت دارد و کشف و شهود دیگران کشک است؟؟؟؟!!!!!!)
در ضمن ایشان از کی شدند علامه؟؟؟؟!!!!!!!
باز هم بر اهل فن پوشیده نیست که علامه به کسی اطلاق می شود که در علوم متعدد صاحب نظر باشد(البته ایشان که خیلی. . . . . . . . )
نکند خدائی نکرده این همه دعوا و داد و قال ایشان برای رسیدن به این القاب بوده؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
الله عالم.
خدای أحد واحد صمد یارشان-آمین

tahora87;128269 نوشت:
به سایت رسمی جناب آقای شیخ حسن میلانی سری زدم،عبارتی توجهم را جلب کرد:

مطمئن هستید سایت رسمی ایشان هست؟

tahora87;128269 نوشت:
به سایت رسمی جناب آقای شیخ حسن میلانی سری زدم،عبارتی توجهم را جلب کرد: دانلود جلسات عرفان عملی و سیرو سلوک الی الله از سلسله درس های حضرت علامه استاد حسن میلانی از کی تا به حال ایشان استاد عرفان،آنهم عرفان عملی شده اند،شاگردان ایشان که حجیتی برای کشف و شهود قائل نیستند،برای اهل فن واضح است از جمله مؤلفات اصلی عرفان عملی کشف و شهود است.(البته شاید برای آقای میلانی چون کشف و شهود ایشان است حجیت دارد و کشف و شهود دیگران کشک است؟؟؟؟!!!!!!) در ضمن ایشان از کی شدند علامه؟؟؟؟!!!!!!! باز هم بر اهل فن پوشیده نیست که علامه به کسی اطلاق می شود که در علوم متعدد صاحب نظر باشد(البته ایشان که خیلی. . . . . . . . ) نکند خدائی نکرده این همه دعوا و داد و قال ایشان برای رسیدن به این القاب بوده؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! الله عالم.

سلام
رسوایی دشمنان اهل ولایت و معرفت زود می آید
ای اهل بصیرت هشدار هشدار
ببینید بزرگانی که به علم و عمل مراتب را به حق حقیقت طی فرموده اند ادعای عرفان ندارند بلکه در پاسخ به همه ارادتمندان خود را فقیر و بیچاره می نامند اما آقایانی که با فلسفه و عرفان دشمنی دارند چگونه مدعی سیر و سلوک و عرفان آن هم از نوع عملی آن شده اند
"ما لکم کیف تحکمون"
موفق در هدایت
موضوع قفل شده است