صحنه شهادت مختار

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صحنه شهادت مختار


:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:

سلام

دیشب آخرین قسمت بود؟

سلام
خير.هنوز پخش نشده

punisher;126630 نوشت:
صحنه شهادت مختار

"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموتا بل احیاء عند ربهم یرزقون "

فسلام علیه یوم ولد و یوم اختاره الله لطلب ثار الحسین علیه السلام و اولاده و اصحابه و یوم استشهد

حامد;126656 نوشت:
"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموتا بل احیاء عند ربهم یرزقون "

فسلام علیه یوم ولد و یوم اختاره الله لطلب ثار الحسین علیه السلام و اولاده و اصحابه و یوم استشهد


لطفا فارسي صحبت كنيد:Gig:

مرسی جناب پانیشر

حامد;126656 نوشت:
"ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله اموتا بل احیاء عند ربهم یرزقون " فسلام علیه یوم ولد و یوم اختاره الله لطلب ثار الحسین علیه السلام و اولاده و اصحابه و یوم استشهد

سلام

"وکسانی را که در راه خدا کشته شده اند را مرده نخوانید بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی می خورند"(فکر کنم منظور همین آیه است)

و سپس سلام بر او زمانی که به دنیا آمد و روزی که برای گرفتن خون حسین ثار الله (ع) و فرزندانش و اصحابش قیام کرد(خارج شد) و روزی که به شهادت رسید

با عرض پوزش از جناب حامد اگر درست ترجمه نکرده باشم

فکر کنم منظور را رسونده باشم:Gol:

punisher;126630 نوشت:

:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:

[=Verdana]با سلام

[=Verdana]خدا مختار را با شهدای کربلا محشور کند که انتقام سرورمان حسین(ع) و یارانش را گرفت.

[=Verdana]داستان پیدا شدن قبر این بزرگ مرد [=Verdana]تاریخ [=Verdana] خالی از لطف نیست
[=Verdana]پس از شهادت مختار توسط مصعب بن الزبیر, جسد پاک او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد مدفون شد , این قبر مخفی ماند تا اینکه آیة الله العظمی سید مهدی بحر العلوم در زمان خود به جستوجو وآشنایی با آثار ومحرابهای مسجد پرداخت , سید در آن زمان ترجیح داد,مسجد کوفه با خاک پاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین تر از دیگر سرزمین های منطقه بود ودر نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می گرد, پیرو دستور آیت الله بحر العلوم زمین مسجد کوفه که عمق آن مساوی مقام پیامبر وخانه حضرت نوح بود با خاک پاک سپرشد تا از آلودگی ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب ها بر روی خاک محرابهای جدید ساخته شد همانگونه که اکنون هم نمایان است.
[=Verdana]
در زمان بررسی ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید وجمعی از علما صورت گرفت, سید قبر شریف پنهان شده ای را پیدا کرد وجایگاه آن قبر انتهای راه رو در زیر زمین وبه طرف خارج مسجد به سمت قصر الأماره بود وبر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم ولقب مختار نوشته شده بود .

[=Verdana]پس از یافتن قبر, (محسن الحاج عبود شلاش ) ساختن حرم جدید وبزرگی برای مختار را بر عهده گرفت وآن را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد , وبرای قبر پنجره ای آهنین قرار داد ودرب راه رو که در حجره ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد .

مختار در قصر محصور مى گردد

چون روز بر آمد مصعب با بصريان و كوفيان كه به او پيوسته بودند به طرف سبخه رفـتـند، مهلب را در آنجا بديد مهلب گفت : چه پيروزى شيرينى است اگر محمد بن اشعث كشتـه نشده بود، مصعب گفت : راست است ، همينطور است كه مى گوئى ، چون به سنجه رسيدند راهها را بستند و از رسيدن آب و طعام به قصر جلوگيرى كردند.
مـصعـب سران سپـاه خود را در ميادين و كوچه هاى كوفه پخش و هر نقطه اى را به يكنفر سپرد، مختار و كسانى كه با او در قصر بودند گاهگاهى بيرون مى آمدند و مختصر جنگى مـى كردند ولى چـون بسيار ضعيف شده بودند دوباره بقصر برمى گشتند بعضى از زنانيكه شوهرانشان با مختار در قصر بسر مى بردند به بهانه رفتن مسجد و يا ديدار دوستـانشان مختصر آب و نانى به ايشان مى رسانيدند تا آنكه مهلب كه مرد كار آزموده اى بود از حيله آنان آگاه شد و زنان را نيز مانع گرديد.
مـخـتـار دستـور داد مـقـدارى عـسل در چـاهيكه در مـيان قـصر بود بريزند تـا آب چـاه قابل آشاميدن گردد.
مختار با كسانى كه در قصر بودند به مشورت پرداخت كه چه مى توان كرد؟ آنان نظر دادند كه از مـصعـب براى خود امان بگيريم به سپاهيان پيشنهاد كردند كه اگر تسليم بشويم به مـا امـان مى دهيد؟ آنها گفتند: تسليم بشويد تا نظر خودمان را درباره شما پياده كنيم .
مختار گفت : هرگز بحكم ايشان راضى نمى شوم و هر يك از شما كه به حكم آنان تن در دهد او را بخـوارى مـى كشند، ولى اگر بجنگيم تا كشته شويم مرگ با افتخار را درك كرده ايم و اگر شما هم جز اين را اختيار كنيد پشيمان مى شويد زيرا پس از آنكه بر شما دست يافتند هر يك از شما را به عنوان اينكه كسى را كشته ايد صاحبان خون از شما انتقام خـواهند گـرفـت و پـيش بينى مختار كاملا درست از آب در آمد زيرا تمام كسانيكه تسليم بحكم سپاه بصره شدند دست بسته كشته شدند و يك نفر از ايشان جان در نبرد. (1)
دشمنان مختار از درون و بیرون، حکومت وى را تحت فشار قرار داده و سپاهیان وى را در چند جبهه درگیر کردند. مصعب بن زبیر که به کوفه هجوم آورده بود، با همکارى ضدانقلاب کوفه، سپاهیان مختار را پس از نبردى سنگین وادار به شکست کرد و در این میان، مختار شجاعانه به قتل رسید. وى در 67 سالگى و در 14رمضان سال 67 قمری به شهادت رسید.
1.طبرى 8/732 كامل 4/272
2.المنتظم فى التاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 28؛ تاریخ الطبرى، ج 5، ص 551

مختار كشته مى شود


مختار كه از همراهيان خود احساس ضعف و زبونى نمود شخصا تصميم بر خروج گرفت ، نزد همسرش ام ثابت فرستاد تا مقدارى عطريات برايش ‍ بفرستد، طيب فراوانى برايش فـرستـاد، مـخـتـار غـسل كرد و حنوط نمود و سپس طيب را بر سر و صورت خود، ماليد با نوزده نفر از قصر خارج شد كه از جمله سائب بن مالك بود كه هنگام مسافرت او را بجاى خود حكومت مى داد.
سائب را گفت : نظر تو درباره ما چيست ؟ سائب گفت : راءى شما چيست ؟
مـخـتـار اظهار داشت : من يكى از رجال عربم ، ابن زبير حجاز را متصرف شده ، و ابن نجده يمامه و مروان شام را در اختيار گرفت و من اين شهرها را به چنگ آوردم جز اينكه من در مقام انتـقـام و خـونخـواهى خـاندان پـيغـمـبر بر آمـدم عـده اى را به جرم قتل آنجناب كشتم لذا بر من شوريدند وگرنه از ايشان كمتر نبودم ، لذا اگر نيّت پاكى ندارى از حيثيت و شرافت خود دفاع كن و در اين راه بجنگ ؟ سائب گفت : انا للّه و انا اليه راجعون چرا در راه پيشرفت همين هدف نجنگم و در راه حيثيتم بجنگم .
مـخـتار از قصر خارج شد و به سپاه مصعب پيشنهاد كرد آيا به ما امان مى دهيد؟ گفتند امان مـى دهيم تـا مـا هر چه صلاح ديديم با شما رفتار كنيم ، مختار گفت : هرگز راضى به حكم شما نخواهم شد، شروع به جنگ نمود آنقدر جنگيد تا كشته شد.
مـى گـويند مـخـتـار در مـحل زيتـونيها كشته شد و دو برادر بنام طرفه و طراف او را كشتند.


طبرى 8/736 كامل 4/272

رفتار مصعب با تسليم شدگان

چـون كسانى را كه در قصر متحصن بودند بر مصعب عرضه شدند عبدالرحمان پسر محمد اشعـث و ديگـران پـيشنهاد كردند كه تمام آنها را كه جمعيت زيادى بودند از دم شمشير بگـذرانند، بجيربن عبدالله مسلمى كه از جمله مواليان بود مصعب را گفت : خدا ما را به اسارت و تـو را به عفو و گذشت امتحان مى كند كه در يكى خوشنودى و در ديگرى خشم پروردگار است ، هر كه عفو كند خدا نيز از او در گذرد، و هر كه عقوبت كند ايمن نيست كه از او قـصاص كنند، سپـس گـفـت : پـسر زبير؛ مـا اهل قبله شما و همكيش شمائيم ترك و ديلم نيستيم ، مخالفت ما با همشهريانمان خارج از يكى از دو صورت نيست يا مـا اشتـباه كرده ايم يا ايشان ، و در هر حال وضع ما مانند مردم بصره است كه مدتى با هم جنگيدند و سپس ‍ متحد شدند شما هم كه اكنون پيروز شده ايد گذشت كنيد و جوانمردى نشان دهيد؟ بجير باندازه اى از اين سخنان گفت : كه مصعب و همراهانش ‍ نرم شدند و تصميم بر گذشت گرفت .
ولى عبدالرحمان اشعث گفت : مصعب ؛ اگر مى خواهى ايشان را آزاد كنى پس از ما دست بكش و انتظار نداشته باش يا ما را بايد داشته باشى يا آنان را وگرنه ميان ما و آنها آشتى پـذير نيست . مـحمد بن عبدالرحمان بن سعيد همدانى گفت : پدرم و پانصد نفر از قبيله همـدان كشتـه شده اند كه همه آنها بزرگان شهر و قبيله بودند، آنها را آزاد مى كنى و حال آنكه هنوز خونهاى ما در درون ما مى جوشد، يا ما يا آنها!
بلكه هر قبيله و خاندانى كه در مبارزات با مختار كشته داده بودند سخنانى از اين مقوله گـفـتـند و تقاضاى كشتن آنها را كردند، مصعب كه چنين ديد دستور كشتن آنها را داد و گفت : تمام آن جمعيت را گردن بزنند.
ايشان دستـجمـعـى فرياد كشيدند كه پسر زبير ما را مكش كه به ما احتياج خواهى داشت فـردا كه لشگـر شام به جنگ شما آيند ما را پيشاپيش سپاه بفرست اگر كشته شويم مـقـصودت حاصل شده و علاوه كه ما كشته نشويم مگر آنكه جمعيت ايشان را در هم بشكنيم و اگر پيروز شويم باز هم به نفع تو و همراهان تو است .
ليكن مصعب بجهت رضايت و خوشنودى ديگران همه را از دم شمشير گذرانيد!
و چـون خـواستـند بجير را بكشند گفت : پس اين خواهش مرا بپذيريد كه مرا در كنار اين افـراد نكشيد زيرا به ايشان پيشنهاد كردم تسليم نشويد بلكه مردانه بجنگيد تا كشته شويد آنها پـيشنهاد مـرا نپـذيرفـتـند لذا نمـى خـواهم خـون مـن داخل خون چنين افراد بى اراده اى گردد.
مـسافر پسر سعيد بن نمران گفت : مصعب ؛ جواب خدا را چه خواهى گفت هنگامى كه بر او وارد گـردى كه يك جمـعـيت انبوهى كه اختيار خود را بدست تو سپردند كشتى با اينكه فرموده است جز در مقام انتقام و قصاص ‍ كسى را نكشيد، اگر يك عده از ما جنگيده و افرادى را كشتـه اند ليكن يك عـده ديگـرى هستند كه در هيچ جنگى شركت نداشته اند بلكه در كوهپـايه و دهات بوده اند كه مشغول جمع آورى ماليات بودند و راهها را امن مى كردند، بسخنان مسافر هم گوش ندادند.
سپـس گفت : خوار و زشت كند روى كسانى را كه با ايشان گفتم : از يكى از كوچه ها حمله كنيم و جمعيت را متفرق ساخته و بقوم و قبيله خود ملحق گرديم حرف مرا نشنيدند.
طبرى 8/743 كامل 4/275

رفتار مصعب با زنان مختار

پـس از آنكه مـصعـب از كشتن اسيران فارغ شد، زنان مختار را احضار كرد، ام ثابت دختر سمرة بن جندب را گفت : عقيده ات درباره مختار چيست ؟ ام ثابت گفت : من آنچه را مى گويم كه تو بگوئى . مصعب او را آزاد كرد.
عمره دختر نعمان بن بشير انصارى را گفت : تو چه ميگوئى ؟ عمره گفت : او بنده صالح خـدا بود، مـصعب اين زن را زندان كرد و به برادرش عبدالله زبير به دروغ نوشت ، اين زن را عقيده آنست كه مختار پيغمبر بوده است .
عـبدالله در پـاسخش نوشت : كه او را بكش ، مصعب اين زن را به شخصى بنام مطر سپرد تـا او را بكشد اين نانجيب با سه ضربت شمشير او را كشت ، كشته شدن اين زن عاطفه افـراد را تـحريك كرد و زبان به اعـتـراض بر مصعب گشودند و شعراء در اين زمينه اشعـارى سرودند كه از جمله عمربن ابى ربيعه قرشى اشعارى گفت كه از آنها ابيات زير است :
انّ من اعجب العجائب عندى
قتل بيضاء حرّة عطبول
قتلت هكذا على غير جرم
انّ للّه درّها من قنيل
كتب القتل و القتال علينا
و على المحصنات جرّ الذيول
همانا شگفترين شگفتيها نزد من كشتن زن سفيد چهره آزاده زيباى گردن كشيده است كه بدون گناه كشته شد و خدا او را از ميان كشته ها خيرش ‍ دهد.
همانا كشتنت و كشته شدن بر ما و بر زنان پاك دامن واجب گشته است


طبرى 8/743 كامل 4/275


چهاردهم ماه مبارک رمضان روز شهادت مختار بن ابي عبيده ثففي (رحمه الله) سال 67 هجرت
در اين روز سنه 67, مختار ابن ابى عبيده در كوفه كشته شد در جنگى كه ما بين او و معصب بن زبير واقع شد و پس از قتل مختار، مصعب بر كوفه مسلط شد و داخل دار الاماره گرديد و اصحاب مختار را يك يك بكشت. پس حرم (عيال و خانواده) مختار را طلبيد و امر كرد كه از مختار تبرى جويند و او را لعنت كنند و اگر نه كشته شوند. تمامى تبرى جستند
جز دختر سمرة بن جندب و دختر نعمان بن بشير انصارى كه گفتند چگونه لعن كنيم و بيرازى جوئيم از مردى كه مي گفت: رب من خدا است و قائم الليل و صائم النهار بود و جان خود را در راه خدا و رسول (صلى الله عليه وآله) و در خونخواهى از كشندگان امام حسين (عليه السلام) بذل نمود و دلها را از كشتن ايشان شفا داد.
مصعب اين مطلب را براى برادرش عبدالله نوشت. جواب آمد كه بايد تبرى از مختار جويند و اگر نه كشته شوند، دختر سمرة، مختار را لعن كرد و زنده ماند ولي دختر نعمان ابا كرد و كشته گشت و واقعه كشته شدن مصعب در روز 13 جمادى الاولى مذكور خواهد شد.
ابو اسحاق، مختار بن ابي عبيد ملقب به كيسان، در سال اول هجري به دنيا آمد، وي از طايفه «ثقيف» از قبايل عربي طائف بود كه در ميان عرب معروف به شجاعت، سلحشوري، سخاوت و جوانمردي بودند. مختار از دوران كودكي، داراي عقل و هوش سرشار و فردي حاضر جواب، زيرك و بلند همت بود و در سختي‌هاي زندگي و كوران حوادث، هميشه سربلند بود. سيزده سال بيشتر نداشت كه همراه پدرش در جنگ «قسّ الطائف»، شركت نمود.
وي از مشهورترين شخصيت‌هاي عرب است كه تاريخ اسلام به خودش ديده است. نقش زيادي در حوادث مهم سياسي – اجتماعي داشته است. در سال 61، زماني كه مسلم بن عقيل (عليه السلام) به كوفه آمد تا براي حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) بيعت بگيرد، او اولين نفري بود كه با مسلم (عليه السلام) پيمان بست، سپس خانه‌اش را در اختيار مسلم قرار داد تا در آنجا، مسلم از مردم بيعت بگيرد.
پس از ورود ابن زياد به كوفه و فراري شدن مردم از دور مسلم، مختار به همراه عده‌اي ديگر از بزرگان كوفه به زندان افتادند، ولی پس از جريان كربلا، با وساطت شوهر خواهرش؛ عبدالله بن عمر -فرزند خليفه دوم- كه در ميان مردم به عنوان صحابي رسول ‌الله (صلى الله عليه وآله) و فقيه، مشهور بود، نزد يزيد از زندان آزاد شد. پس از اطلاع يافتن از آمادگي مردم كوفه، در سال 64 هجري از مكه وارد كوفه شد. در اين زمان قيام توابين با شكست روبرو شده بود. مختار پس از شكست قيام توابين، در تاريخ چهارشنبه 16 ربيع ‌الثاني سال 66 هجري با شعار: يا لثاراث الحسين (عليه السلام) و بر اساس كتاب خدا، سنت رسول ‌الله (صلى الله عليه وآله)، طلب خون امام حسين و ياري مظلومان قيام كرد و همه قاتلين جريان كربلا و كساني كه در آن واقعه نقش داشتند را به سزاي عملشان رساند؛ يا به قتل رساند و يا آواره كرد و خانه آن‌ها را ويران نمود تا غم¬هاي دل اهل بيت ((عليهم السلام)) و محبّين ايشان تا حدودي تسكين يابد.
از مجموع قرائن و روایات به دست مي‌آيد كه خروج و قيام مختار، مورد رضايت خداوند و چهارده معصوم بوده است و شواهد زيادي بیانگر اين امر است. مثلا یکی از قرائن این است؛ زماني كه ميثم به همراه مختار در زندان به سر مي‌ برد، ميثم به مختار درباره آينده اش خبر داد كه او بر عليه قاتلين كربلا قيام خواهد نمود، بي‌شك اگر قيام او مورد رضایت اهل بيت (عليهم السلام)نبود، ميثم اين امر را به مختار گوشزد مي‌كرد. از ظاهر برخي ديگر از روايات به دست مي‌ آيد كه قيام او با اذن و اجازه خاص امام سجاد (عليه السلام) بوده است. از جمله اين روايات، اجازه‌اي است كه وي از محمد بن حنفيه گرفته است. شايان ذكر است كه امام حسين هنكام سفر به كربلا محمد حنفيه را وصي و جانشين خويش اعلام فرموده و آن جناب تا بازكشت اسرا و استقرار حضرت سجاد در مدينه و اظهار عمومي امامت حضرتش به اين ماموريت ادامه داده و بعد از آن هم اعلام به امامت حضرت سجاد نمود. لذا اجازه از محمد حنفیه كه منصب وصي داشت دلیل بر رضایت ائمه از قیام او مختار است، و با توجه به اینکه از طرفی، مختار مي‌دانست هر گونه حكومت و سياستي جز به فرمان معصوم صحيح نيست، و از سوی دیگر با توجه به شخصیت و تقوای محمد، او بدون اذن امام زمانش، اجازه چنین کاری را صادر نمی¬کند، و عدم اذن مستقیم از امام (عليه السلام) به خاطر رعایت شرایط تقیه بوده است؛ او براي گرفتن اجازه به سراغ محمد بن حنفيه مي‌رود، در اين ديدار محمد بن حنفيه او را به تقوا سفارش مي‌كند و با رعايت شرايط تقيه، سخناني مي‌گويد كه مختار از آن، اجازه براي قيام میفهمد. و با توجه به شخصيت معنوي محمد بن حنفيه، مي‌توان گفت اجازه او با اذن امام سجاد بوده است.

موضوع قفل شده است