عرفان و سیاست!! >> صحیفه سجادیه

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عرفان و سیاست!! >> صحیفه سجادیه

یکی از سوالاتی که همیشه عرفاء به آن نظر داشته اند این مساله است که :
آيا انديشه‌ها و متون‌ عرفاني‌ آن‌ مي‌تواند به‌ امكان‌ شكل‌گيري‌ انديشه‌ سياسي‌ و نيز توليد گرايش‌هاي‌ سياسي‌ و در نهايت‌ سهمي‌ در تحولات‌، رفتارهاي‌ سياسي‌ و ايجاد يك‌ نظام‌ سياسي‌ بينجامد؟


در واقع مفهوم « سیاست ما عین دیانت ماست » قلمرو اش کجاست؟

با توجه به دیدگاه امام سجاد(ع) می بینیم که انديشه‌ها و تعاليم‌ عرفاني‌ امام‌ سجاد(ع‌) مي‌تواند به‌ امكان‌ تأسيس ‌انديشه‌، گرايش‌ و رفتار سياسي‌ بينجامد‌. گويي‌ اسفار اربعه‌ و سير و سلوك‌ چهارگانه‌ عرفاني‌ كه‌ عارف‌ در جهان‌ درون‌ طي‌ مي‌كند، در سياست‌ و جهان‌ برون‌ نيز مشابه‌سازي‌ مي‌شود. هر چند بسته‌ به‌ «بسط‌ يد» و ظرفيت‌ها و ميزان‌ قدرت‌ عارفان‌، واكنش‌ و خط‌مشي‌هاي‌ عارفان‌ دگرگون‌ شده‌ و مي‌شود.

به دعاي زير بنگريد:
«اَشكُو اليكَ يا الهي ضعفَ نَفْسي عَنِ المسارعَةِ فيما وَعَدْتَهُ اوليائك و المجانَبَةِ عمَّا حَذَّرتَهُ اعداءك»: خدايا به تو شكايت مي‌كنم از قصورم در عدم عمل سريع به اعمالي كه به اوليائت وعده دادي و در پرهيز از آن‌چه كه دشمنانت را از آن‌ها بيم دادي» (51/10).
در اين دعا امام ضمن تأييد عمل اوليا و تكذيب عمل اعدا و دشمنان خداوند، از نفس خود و مناجات‌كنندگان مي‌خواهد كه در عمل به سيره اوليا بشتابند و از سيره دشمنان خدا بپرهيزند. و يا در متني كه داراي مضامين سياسي‌تر و آشكارتري است، امام از خداوند تقاضاي توفيق در اعمال روزانه‌اي را مسألت مي‌كند كه بيانگر عرفان مثبت و توجه به مسؤوليت اجتماعي عارف است:
«اللهم صلي علي محمد و آله، وَ وَفَقنا في يومنا هذا و ليلتناهذه و في جميع ايامنا... الامرِ بالمعروف، و النَّهي عن المنكر و حياطَةِ الاسلام و انْتِقاصِ الباطل و اذلاله و نُصْرَةِ الحَقَّ و اعزازه و ارشادِ الضّالِّ و معاوَنَةِ الضعيف» (6/18).
در اين دعا امام از خداوند توفيق عمل در امور ذيل را مسألت مي‌كند.

1) عمل به امر به معروف و نهي از منكر يعني تقاضاي عمل كردن به معروف‌ها و اجتناب ورزيدن از منهيات الهي از ديگران؛
2) پاسداري و حفظ از اسلام؛
3) كوبيدن باطل و ياري حق؛
4) كمك به گمراهان و راه گم‌كردگان و ارشاد آنان به صراط مستقيم اسلام؛
5) ياري رساندن به ضعفا و ناتوانان و پناه دادن به آنان.

همه اين كنش‌هاي سياسي، مندرج در متن دعايي است كه امام عارفان با خداي خويش در ميان مي‌گذارد و به عنوان آرزوهايي طرح مي‌كند كه علاقه‌مند است در كارنامه عمل روزانه‌اش ثبت شود.



ضمن تبریک ولادت امام سجاد علیه السلام ،در پست های بعدی منتظر تکمیل بحث باشید...

باسمه تعالی
با سلام:
عرفا در زندگی عرفانی خود در برخورد با مسایل سیاسی سبکهای گوناگونی داشته اند هر کدام از سبکها به مقتضای زمان و مکان و فرهنگ حاکم بر آن عصر پیروان مختلف داشته و در اثر حوادث اجتماعی رو به کاستی و فزونی نهاده است.

در یک تقسیم بندی کلی می توان مجموع آنها را در چند دسته کلی خلاصه کرد که عبارتند از:

1- سبک وگونه درون گرایی:
در این سبک عارفان خود و پیروانشان را به خود سازی و سیر در مقامات خودی وا داشته ومهمترین مساله انسانی را در خودشناسی و خداشناسی معرفی کرده اند آنان برای توجیه روش خود به مستندات زیادی از قرآن و حدیث تکیه می کردند مانند:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ (1
بر شما باد مراقبت از خودتان آنگاه که هدایت شدید گمراهی انسان گمراه بر شما ضرری نمی رساند

يا اَيُّهاَ الَّذينَ آمَنوا قُوا اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً (2
ای کسانیکه ایمان آورده اید خود و خانواده خود را از آتش جهنم نگهدارید
امام علی علیه السلام فرمودند:
معرفة النفس انفع المعارف(3
خود شناسی سودمندترین نوع شناخت هاست
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نیز نقل شده است که :
من عرف نفسه فقد عرف ربه(4
هرکس خود را شناخت یقینا خدایش را شناخته است

با توجه به اینکه آیات و روایات که بسیار فراوان نیز هست عده ای از عرفابه عزلت و گوشه گیری علاقه مند شده و بیشتر عمرشان را به خود مشغولی سپری ساخته اند بدین جهت در بسیاری از کتب عرفانی بابی را به نام الخلوت و العزلت اختصاص داده و آدابی برای آن ذکر کرده اند
به عنوان مثال در کتاب رسالة القشیریة در زیر عنوان باب الخلوه والعزلة می خوانیم
الخلوه:صفة اهل الصفوة و العزلة : من امارات اهل الوصلة(5
خلوت صفت اهل صف است و عزلت از نشانه های اهل وصال است

پی نوشت:
1- مائده 105
2- التحریم 6
3-غرر و در آمدی ص 232
4- همان باب النفس
5-الرسالة القشیریه

این دسته از عارفان یکی از لوازم سیر و سلوک عرفانی را در ابتدای کار ،گوشه نشینی و دوری از هم نوع خود دانسته و نهایت کار را به خلوت توصیه نموده اند
برای این کار دو نوع حکمت بیان کرده اند حکمت یک عده این است که :
آدمی خوارند اغلب مردمان /از سلام علیکشان کم جو امان

چون عموم مردم گرفتار خور و خواب و خشم شهوت هستند اختلاط با آنها سالک را از سیر و سلوک الی الله باز می دارد از این رو برای کسب قابلیت های لازم به ناچار باید مدتی از هم نوعان خود دور بود تا لایق نور بود

عده دیگر حکمت انزوا و دوری از خلق را در همنوع دوستی سالک جستجو کرده و گفته اند برای اینکه خلق از شر تو در امان بمانند مدتی از آنها دوری کن تا پستی و پلیدی تو به آنها سرایت نکند هر گاه به کمالات عرفانی نائل آمدی و بر هوای نفس خود تسلط یافتی به گونه ای که یقین پیدا کردی که آنقدر بر نفس خود سوار هستی که شری به کسی نمی رسانی آنگاه اجازه مراوده با آنها را داری

واز حق بنده این است که وقتی عزلت پیشه کرد قصدش از عزلت سلامت نگهداشتن مردم از شر خویش باشد به سلامت نگهداشتن خود از شر مردم ،صورت اول از دو قسم نتیجه کوچک شمردن نفس خود است و صورت دوم نتیجه برتر دانستن خود از خلق است آنکه خود را خوار کند انسان متواضعی است و آنکه خود را برتر از دیگران بداند انسان متکبری است(1

پی نوشت:
1- الرسالة القشیریه ،ص 183

ماجرای سلطان محمود غزنوی و ابوالحسن خرقانی نمونه دیگری بر صدق این مدعی است.
وقتی سلطان به زیارت شیخ رفت ایاز را نزد او فرستاد و گفت به شیخ بگو سلطان محمود از غزنین تا به این شهر برای زیارت تو آمده است تو نیز چند قدمی پیش بگذار و به استقبال او برو .اگر قبول نکرد این آیه را برایش بخوان که :ياايهاالذين امنو اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامرمنكم (1
از خدا و رسول و اولی الامر خودتان اطاعت کنید

ایاز چنین کرد و از شیخ درخواست نمود تا جهت زیارت سلطان مقداری از خانه خارج شده و از او استقبال کند شیخ قبول نکرد ایاز آیه را تلاوت کرد و گفت سلطان اولی الامر است باید از او اطاعت کرد
شیخ در جواب گفت به محمود بگویید که شیخ گفت :من چنان در اطیعوالله مستغرقم که از اطیعو الرسول خجالتها دارم تا چه رسد به اولی الامر منکم (2

پی نوشت:
1- نساء 59
2- تذکرة الاولیا ،عطار نیشابوری ،باب 79

2-سبک برون گرایی
عده ای حالت برون گرایی به معنی اجتماعی بودن و اختلاط با مردم داشته اند اینان بر اساس مبانی عرفان نظری خود که مخلوقات را مظاهر اسما و صفات الهی می داند علاقه و محبت به مردم را در واقع علاقه و محبت به خدا دانسته و کار در راه خدمت به خلق را کار در راه خدا معرفی کرده اند
خلق را چون آب دان صاف و زلال /اندرو تابان صفات ذوالجلال (1

قصه موسی علیه السلام و عتا خداوند مصداق بارز این مدعی است
روزی خداوند سحان حضرت موسی علیه السلام را مورد عتاب قرار داده و فرمود چرا وقتی من بیمار شدم به عیادت من نیامدی ؟موسی علیه السلام عرضه داشت بارالها تو مریض نمی گردی معنای این کلام چیست؟گفت وقتی بنده مومن مریض شود گویی خود من مریض شده ام هر که از او عیادت کند از من عیادت کرده است

آمد از حق سوی موسی این عتاب /کای طلوع ماه دیده تو ز جیب
مشرقت کردم ز نور ایزدی /من حقم رنجور گشتم نامدی ؟
گفت سبحانا تو پاکی از زیان / این چه رمزست این بکن یا رب بیان ؟
باز فرمودش که در رنجوریم / چون نپرسیدی تو از روی کرم ؟
گفت یا رب نیست نقصانی ترا /عقل گم شد این گره را برگشا
گفت آری بنده‌ی خاص گزین /کشت رنجور او منم نیکو ببین
هست معذوریش معذوری من / هست رنجوریش رنجوری من (2

جناب سعدی نیز مطالب فراوانی در این خصوص دارند به گونه ای که عبادت واقعی را در خدمت به خلق دانسته و فرموده است:
عبادت به جز خدمت خلق نیست /به تسبیح و سجاده و دلق نیست

پی نوشت:
1- مولوی
2- دفتر دوم ،ص112 ،تصحیح رمضانی

عرفا در این نوع نگرش عرفانی همانند نوع اول بیشتر از نصوص دینی متاثر شده اند آیات و احادیثی که خدمت به خلق را عبادت دانسته و بندگان الهی را همانند عیال وی معرفی می کند موجب شده است تا خدمت به خانواده الهی که بندگان اویند یکی از راههای رسیدن به خدا باشد
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ (1
کیست که به خدا قرض الحسنه دهد تا خدا بر او چندین برابر بدهد

خلق گرایی این دسته از عرفا نیز در راستای منطق برون گرایی آنهاست که هر چه هست مظهری از مظاهر الهی است و انسان یکی از این مظاهر و اشرف آنها می باشد اینان بر اساس حدیثی از رسول اعظم صلی الله علیه و آله مردم را عیال و خانواده خدا دانسته و خدمت به خلق را خدمت به خدا می دانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:الخلق کلهم عیالی فاحبهم الیَّ الطفهم بهم و اسعاهم فی حوایجهم(2
مردم همه خانواده من هستند دوست داشتنی ترین آنها نزد من کسانی هستند که نسبت به خلق مهربانتر و در رفع حوایج آنها کوشاتر باشد

اینگونه آموزه های دینی عرفای روشن فکر و عمیق نگر ما را به مسایل اجتماعی سوق داده و نجات اجتماع از غفلت و پلیدی و رساندن به کمالات لایق انسانی را وظیفه خود قرار داده اند به همین جهت به مردم علاقه نشان داده و به آنها به عنوان عیال الله نگریسته اند
بدین جهت ناصر خسرو گفته است:
خلق همه یکسره نهال خدایند /هیچ نه بشکن از این نهال و نه برکن
دست خداوند باغ خلق دراز است/بر خسک و خار همچو بر گل و سوسن
خون به ناحق نهال کندن اویست /دل ز نهال خدای کندن برکن

برون گرایی عرفا همه در راستای خداگرایی آنها بوده است عشق و علاقه آنان به جهان خارج به جهت سریان عشق الهی در اجزای جهان هستی می باشد

ادامه دارد....

پی نوشت:
10 بقره 245
2-وسائل ج 6 ،باب 27 ص 583،به نقل از تفسیر علامه جعفری ،ج1 ،ص 424

باسمه تعالی
باسلام:
در عرفان مفاهیمی وجود دارد که در سیاست نیز استفاده می شوند.در سیاست نیز مفاهیمی یافت می شود که کاربرد عرفانی دارد ضمن اینکه هر یک از این دو ،اصطلاحات خاص خود را داشته و تنها در حیطه مخصوص خود به کار می رود.
از آنجا که بحث ما در موضوع عرفان سیاسی است از این رو به بررسی آن دسته از مفاهیم می پردازیم که دو بعدی بوده و می توان بر آنها عنوان عرفان سیاسی نهاد.
1- امام ،2- امامت ،3- رهبری

امام در لغت به معنی پیشرو و رهر و پیشوا به کار رفته است تمام جوامع بشری در سطح خرد و کلان در عرصه های مختلف اجتماعی به امامت معتقد بوده و هر ملت یا گروهی برای خود امام یا امامانی داشته است.

پیروی از امام یک امر عقلی و فطری است. قرآن کریم مساله امامت را از ابعاد مختلف معرفی کرده و حرکت مردم در عرصه های اجتماعی را به رهبری امامان خاص خود منوط دانسته و می فرماید:
وجعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا(1) و از آنها امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند

وجعلنا هم ائمة یدعون الی النار(2) و آنها را امامانی قرار دادیم که مردم را به سوی آتش دعوت کردند


این دو آیه و آیات شریفه دیگر در این مضمون بیانگر وضعیت زندگی بشری در دو قلمرو حق و باطل می باشد.
همانگونه که هدایت جمعی بدون هادی به سوی حقیقت امکان پذیر نمی شود گمراهی جمعی نیز بدون امام و رهبر گمراه کننده وجود ندارد به همین دلیل در آیه دیگر به مومنین دستور داده شده است تا رهبران گمراه کننده و دشمنان حق را از گردونه سیاست و اجتماع خارج سازند

فقاتلوا ائمة الکفر (3) با پیشوایان کفر جنگ کنید

علت فرمان به جنگ و قتال با رهبران کفر این است که آنان با ارشاد و نصیحت هدایت نمی شوند زیرا آگاهانه به اضلال مردم پرداخته اند از این رو جز جنگ راه دیگری برای مقابله و دفع شر آنها وجود ندارد

پی نوشت:
1- سجده 24
2- قصص 41
3- توبه 12

جوامع بشری نه تنها در این دنیا به امامت امامان هدایتگر و ضلالتگر اقتدا کرده و هر کسی در صف یکی از این دو گروه حق و باطل در می آید در دنیای آخرت نیز هر کسی در صف امام و پیشوای دنیایی خود قرار خواهد داشت

یعنی همانگونه که زندگی جمعی داشته است ،حشر و نشر جمعی نیز خواهد داشت
یوم ندعوا کلّ اناس بامامهم(1) روزی که هر کسی را با امام خود صدا می زنیم

علی علیه السلام زندگی تحت رهبریت یک امام را امری منطقی و دینی و عقلی دانسته و شعار خوارج را که می گفتند:لا حکم الا لله(هیچ حکمی جز برای خدا نیست) فرمودند:کلمة حق براد بها الباطل(کلمه حقی است که با آن باطلی اراده شده است

زیرا اینان با این شعار امامت و امیری را از انسانها سلب می کنند و این یک امر ناشدنی و غیر ممکن است چون جامع انسانی بدون امام امکان ادامه حیات را نخواهد داشت مردم باید امامی داشته باشند چه نیک و چه بد.

پی نوشت:
1- الاسرا 71

مردم به ناچار باید حاکمی داشته باشند چه نیک و چه بد انسان مومن در حکومت او به اعمال نیکش عمل می کندو کافر از حکومت وی بهره مند می گرددتا عمرش به امر خدا به سر آید به واسطه امیر جامعه غنایم جمع آوری شده و با دشمن مقابله می شود و راهها امن می گردد و حق انسان ضعیف از قوی گرفته می شود. نیکوکار در رفاه زندگی کرده و از شر انسان فاجر در امان می ماند.(1

بنابراین جامعه با رهبر فاجر بسیار بهتر از جامعه بی رهبر است در رهبریت یک انسان فاجر یک نوع سیاست حاکم بوده و مردم در پناه آن سیاست زندگی می کنند

اما در جامعه بدون امام و رهبر به تعداد افراد جامعه رهبری و اعمال سلیقه وجود دارد که نتیجه اش هرج ومرج و نا امنی و غارت و....می باشد در چنین کشوری نه مومن در امان است نه کافر ،همه در معرض خطر و نابودی قرار می گیرند.

پی نوشت:
1- خطبه 4

مولوی رابطه امام و رهبر جامعه را به رابطه سرو جسم تشبیه کرده و می گوید:
حیات اجتماعی به وجود رهبر است همانگونه که حیات تن به سر وابسته است وی جامعه بی رهبر را در تشبیه دیگری به گله ی بی چوپان نشبیه کرده و می گوید:آنکه سر از فرمان امام خود می پیچدبا این سرپیچی اش مقدمات هلاکت خود را فراهم می آورد.چنین آدمی مانند دراز گوشی است که فرمان چوپان سرباز زده و گله را رها کرده و در نتیجه به دام گرگها گرفتار آمده است.

یک سریه می فرستادی رسول /بهر جنگ کافر و دفع فضول
یک جوانی را گزید او از هذیل /میر لشکر کردش و سالار خیل
اصل لشگر بی گمان سرور بود /قوم بی سرور تن بی سر بود
این همه که مرده و پژمرده ای /زان بود که ترک سرور کرده ای
از کسل وز بخل وز ما و منی /می کشی سر خویش را سر می کنی
همچو استوری که بگریزد ز بار /او سر خود گیرد اندر کوهسار
صاحبش در پی دوان کای خیره سر /هر طرف گرگی است اندر قصد خر
گر زچشمم یک زمان غایب شوی /پیشت آید هر طرف گرگ قوی
استخوانت را بخاید چون شکر /که نبینی زندگانی را دگر
آن مکن کاخر بمانی از علف /آتش از بیهیزمی گردد تلف
هین بمگریز از تصرف کردنم /وز گرانی بار چون جانت منم(1

در تحلیل عرفان سیاسی مولانا این قسمت از اشعار مربوط به مسایل سیاسی و نظامی است که ماجرای فرماندهی مسلمانان صدر اسلام توسط جوانی از قبیله هذیل به امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد که امیر الامراءمسلمین بودند
سپس عرفان را وارد عرصه سیاست کرده و سیاست اش را عرفانی کرده و آیین حکمرانی در عرصه جهان خارج را به جهان داخل انسانی سرایت می دهد

پی نوشت:
1- دفتر چهارم ص 248 رمضانی

در تحلیل مولوی انسانهای تنبل و تن پرور حکم آن چهار پایی را دارند که برای فرار از بار تکلیف حاضرند خود را از اجتماع جدا سازند تا به خیال خود مدتی به راحتی به سر آرند

غافل از اینکه جدا شدن مساوی با هلاکت به دست دشمن می باشد پیامبر حکم آن ساربان را دارد که برای نجات مردم از هلاکت زحمات توان فرسایی را تحمل میکند
از طرف دیگر نفس اماره انسان مانند آن دراز گوشی است که مدام به فکر پروار کردن خود بوده و همیشه از زیر بار تکلیف شانه خالی می کند

پیامبران الهی برای ریاضت دادن و مطیع ساختن نفس اماره انسانی پی در پی از اینها ضربات سنگین خورده اند ولی این همه سختیها و ناراحتیها را به جان خریده اند تا مردم از خریت رهیده اند

عرفان به سیاستمدار ظرفیت و وسعت بخشیده و او را برای پذیرش مخالفین خود آماده می سازد عارف سیاستمدار سعی نمی کند تا یکه تاز میدان گشته و رقیبان و دشمنان خود را از دور خارج سازد از انکار منکران نیز غمگین نمی شود با توکل به خدا و توجه به مشیت الهی وجود مخالفین و منکرین را در عرصه اجتماعی می پذیرد

بی جهت نیست که انبیا الهی و پیروان واقعی آنها هیچگاه در جنگ پیشقدم نبوده و همیشه در مقام دفاع بوده اند زیرا آنان قدرت تحمل مخالفین خود را دارند ولی مخالفین ظرفیت تحمل پیامبران را نداشته و دست به جنگ و قتال و از بین بردن طرف مقابل به هر طریق ممکن زده اند

سیاست مدار غیر عارف هدفش ریاست و بهره وری از دیگران است اینان خود را هدف و دیگران را وسیله دانسته و هرگز حاضر نیستند تا در راه مردم سختی بکشند اما عارفان سیاستمدار به پیروی از پیامبران برای هدایت مردم سختیها و بلاهای فراوانی را به جان می خرند تا مردم را از جهالت برهند

در منطق سیاستمدار عارف ،یامن یا هیچ کس وجود ندارد امروزه قدرتمندان بزرگ دنیا می گویند :یا من یا هیچ کس ،هر که با آنها نباشد محکوم به فناست .

در منطق عارفان سیاستمدار هرگز کسی را به سوی خودشان دعوت نکرده و هرگز خود را محور قرار نمی دهند آنان همه را به سوی تعالی خوانده و ندایشان تعالوا می باشد تعالوا یعنی بالا بیاید

از مرحوم علامه طباطبایی پرسیده بودند:شعار اسلام در یک جمله چیست؟فرموده بود تعالوا هست

رهبر و امام در عرفان سیاسی یا سیاست عارفانه مردم را به تعالی می خواند ولی سیاستمدار غیر عارف مردم را به خود می خواند

در عرفان سیاسی اگر دعوت امام عارف پذیرفته نشود رنجور نگشته و با مخالفین خود به مسالمت رفتار می کند ولی سیاستمدار محض سعی در از بین بردن یا زمین گیر کردن مخالف خود دارد

امام عارف تنوع و تخالف و تباین را جزو قوانین نظام هستی دانسته و برای هر کدام حکمتی قائل بوده و توجه به حکمت این امور به وی آرامش می دهد ولی امام غیر عارف با تخالف و تباین ،مخالف و مباین است و می خواهد همه را به یکسان مطیع خود نماید

موضوع قفل شده است