مولوی صوفی حضرت ابوطالب را کافر می داند!!!

تب‌های اولیه

213 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مولوی صوفی حضرت ابوطالب را کافر می داند!!!

بسم الله الرحمن الرحیم

اعتقاد مسلّم شیعه آن است که حضرت ابوطالب پدر بزرگوار امیر مؤمنان


سلام الله علیهما, به دین اسلام مؤمن بوده و قبل از آن هم لحظه ای کفر


نورزیده است.

این مطلب دلایل متقن و غیر قابل خدشه ای دارد که اینجا محل بحث نیست.


اما ناصبیان اهل سنت, به هدف منقصت مقام مولای متقیان اصرار دارند که


ابوطالب را کافر معرفی کنند که با اصرار بر کفر و بت پرستی از دنیا رفته


است!!!!

یکی از این سنیان متعصب صوفی معروف, جلال الدین محمد بلخی مشهور

به مولوی است.

وی در کتاب مثنویش که آن را همطراز قرآن معرفی می کند!!!

درباره کفر حضرت ابوطالب می گوید:

خود يكى بو طالب آن عم رسول / مى‏نمودش شنعه‏ى عربان مهول‏


كه چه گويندم عرب كز طفل خود / او بگردانيد دين معتمد


گفتش اى عم! يك شهادت تو بگو / تا كنم با حق خصومت بهر تو


گفت ليكن فاش گردد از سماع / كل سر جاوز الاثنين شاع‏


من بمانم در زبان اين عرب / پيش ايشان خوار گردم زين سبب‏


ليك گر بوديش لطف ما سبق / كى بدى اين بد دلى با جذب حق


مثنوی دفتر ششم

مولوی در اینجا صراحتا می گوید حضرت ابوطالب از گفتن شهادتین خودداری

کرد و با جذبه حق بد دلی نمود!!!


ألا لعنة الله علی القوم الظالمین

ياعلي حيدر مددي

سلام عليكم ورحمت الله

دوست عزيز درخانه كسي يادگاري نوشتي كه همانند مولوي سينه چاك فلسفه و عرفان نظري هستند وبدبختانه قدرت دفاع هم ندارند وهمانندمولوي خذله الله با همه جهان درصلح كل هستند وفرقي بين موسي وفرعون قائل نيستند چرا كه هر دو اينها به گقته مولوي وقائلان به وحدت وجود همه تجليات حضرت حق است ........
مولوي از جاعلان بزرگ حديث بوده است وخيلي از فضائل بي بي مظلوم را به عايشه خانم نسبت داده ،اي كاش اساتيد ومديران سايت مقداري محيط سايت را آماده بكنند براي تبادل علم بين كاربران بجاي حذف تاپيك ها

سلام
متاسفانه در افکار مولوی انحراف وجود دارد!!
آیت الله صافی گلپایگانی اعلام کرد: « برگزاری کنگره هایی مثل مولوی تاسف بار است. » آیت الله نوری همدانی نیز آثار و اندیشه­های مولانا جلال­الدّین را انحرافی خوانده­است.

نظر آیت الله سید عزالدین زنجانی درباره­ی مولوی
در اینكه ایشان ] مولوی[ اعتقاد به اهل بیت علیهم السّلام ندارند و مطالبی بسیار بسیار بد و زننده دارند، حرفی نیست.
مشرب ایشان، سنی است و عایشه را كه در مقابل حجت عصر امیرالمؤمنین علیه السلام لشگركشی كرد و جنگ جمل را به راه انداخت و دشمن مولای متقیان بود، را خاتون پاك معرفی می­كند.
بدبختی مولـوی این است كه ابوطالب علیه السلام را مشرك می­داند. بدبخت بیچاره می­گوید كه ابوطالب علیه السلام در جهنم، كفش آهنی از آتش دارد.
در حالی­که حضرت ابوطالب علیه السلام معصومند؛ كما اینكه در زیارت ششم امیرالمؤمنین علیه السلام می­خوانیم : « اَشهَدُ اَنَّكَ طُهرٌ طاهرٌ مُطَهَّرٌ مِن طُهرٍ طاهِرٍ مُطَهَّرٍ» . بلكه این عبارت به نظر من بالاتر از عصمت را می­رساند.

حضرت ابوطالب علیه السلام چه خدماتی كه به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نكردند تا مادامی كه زنده بودند كسی جرأت جسارت به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را نداشت.
اما در اینكه مولوی معلومات زیاد داشته حرفی نیست و منافات ندارد كه مولوی علیرغم عقائد نادرستش، حرف­های خوبی هم داشته باشد، حرف­هایی كه عالم پسند باشد.
اگر ما حرف­هـای خوب او را انكـار كنیم بـه او صدمه نمی­خورد، به مـا صدمه می­خورد چون این حرف­ها در تمام دنیا روشن است و جای انكار ندارد و اشكالی در گفتن حرف­های خوبش نیست، چنانچه در روایات هم آمده است.
] سپس معظم­له به حالت شوخی فرمودند: [ مولوی حرف­های خوبی دارد، كما اینكه چرچیل هم حرف­های بسیار خوبی داشت و لابد بوش هم حرف­های خوبی دارد.



مولوی و انکار امام زمان (ارواحنا فدا )

او علاوه بر این اعتقادش که میگوید (العیاذ بالله) با ریاضت کشیدن میتوان خلیفه و امام زمان شد " اصلا وجود نازنین و مقدس مولایمان حضرت حجه ابن العسکری (عجل الله تعالی شریفه ) را انکار مینماید :
پس به هر دوری ولیی قائم است ** تا قیامت آزمایش دائم است
پس امام حی قائم آن ولی است ** خواه از نسل عمر خواه از علی است
مهدی و هادی وی است ای راه جو ** هم نهان و هم نشسته پیش رو
مثتوی دفتر اول ص 126

در افکار و اعتقادات مولوی انحرافات زیادی وجود دارد من جمله اینکه میگوید :
من با هفتاد و فرقه موجود در میان مسلمین یکی و هم عقیده هستم عزاداری و ماتم بر امام حسین (ع)را به تمسخر گرفته روز عاشورا را روز فرح و شادی میداند و قاتل امام حسین (ع) را اهل نجات و رستگاری میپندارد معاویه را پاک اعتقاد و قاتل امیر المومنین (ع) را آلت حق و دست خداوند میپندارد و ... انحرافان فکری و اعتقادی دیگر....
آنچه مسلم است در سیره و شیوه مولوی برای رسیدن به عرفان و درجات عرفانی هیچ اثری از توصیه ها و سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت طاهرینش (ع) یافت نمیشود .
با توجه به اینکه اساس دین بر مبنای توحید و یگانگی خداوند متعال است امااین دسته از عرفا در اصل (( توحید )) دچار انحرافات بسیار اساسی میباشد یا قائل به وحدت وجود گشته یا اینکه قایل به جسم بودن خداوند شده اند ایشان به مریدان خود سفارش میکنند که در دل آدمی نباید محبت هیچ کس غیر از خدا باشد یعنی حتی محبت پیامبر (ص)و اهل بیتش (ع)در دلتان نباشد اما برعکس خود همواره عاشق و دلباخته افرادی مانند خودشان میشوند مانند مولوی که عاشق شمس میگردد و چه عمر ها که تلف نمیکند...
غالب این افراد با انجام سنن الهی مانند نماز و روزه و حج خانه خدا مخالف بوده و به اعمالی مانند سفر انجام رقص و پایکوبی و سماع موسیقی به جای خواندن نماز که فاقد ثمره اخروی بوده می پرداخته اند...
البته این را هم ذکر کرده باشیم که عده ای میگویند که دلیل این اهانتها تقیه کردن مولوی میباشد که در ان زمان سنی گری بیداد میکرده و حکومت عصر زمان مولوی دشمن اهل بیت (ع) بوده اند

یا علی (ع);124164 نوشت:
در افکار و اعتقادات مولوی انحرافات زیادی وجود دارد من جمله اینکه میگوید : من با هفتاد و فرقه موجود در میان مسلمین یکی و هم عقیده هستم عزاداری و ماتم بر امام حسین (ع)را به تمسخر گرفته روز عاشورا را روز فرح و شادی میداند و قاتل امام حسین (ع) را اهل نجات و رستگاری میپندارد معاویه را پاک اعتقاد و قاتل امیر المومنین (ع) را آلت حق و دست خداوند میپندارد و ... انحرافان فکری و اعتقادی دیگر.... آنچه مسلم است در سیره و شیوه مولوی برای رسیدن به عرفان و درجات عرفانی هیچ اثری از توصیه ها و سیره و سنت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت طاهرینش (ع) یافت نمیشود .

سلام
این کلی گویی ها و اکتفا به ظواهر کلام و خروج از لسان این قوم و نقد بر آنها از مبانی دیگر صحیح نیست . باید با هر قومی به زبان آنها سخن گفت . همانطور که با مبنای اهل کلام نمی توان فلسفه را نقد کرد با مبانی اهل ظاهر هم نمی توان اهل باطن را نقد نمود . در عین حال قائل به عصمت مولوی هم نیستیم . با این بد بینیها که همه را از زیر پرچم ولایت بیرون می کند علی ع می ماند و حوضش
موفق باشید

حامد;124191 نوشت:
سلام
این کلی گویی ها و اکتفا به ظواهر کلام و خروج از لسان این قوم و نقد بر آنها از مبانی دیگر صحیح نیست . باید با هر قومی به زبان آنها سخن گفت . همانطور که با مبنای اهل کلام نمی توان فلسفه را نقد کرد با مبانی اهل ظاهر هم نمی توان اهل باطن را نقد نمود . در عین حال قائل به عصمت مولوی هم نیستیم . با این بد بینیها که همه را از زیر پرچم ولایت بیرون می کند علی ع می ماند و حوضش
موفق باشید

سلام
دوست گرامی اینطور که شما می گوید
نیست
نکند بیشتر از علما میدانید ؟
حوض علی ع بزرگتر از ان است که افکار کوچک را در ان راه دهیم
آیت الله نوری همدانی، یکی دیگر از مراجع در قم مولوی را مورد حمله قرار داده است.
آقای نوری همدانی ابتدا در دیدار با مسئولین هماهنگ کننده سازمان تبلیغات سراسر کشور گفت: «کتاب شعر مولوی از نظر ادب و تمثیل قابل استفاده است، ولی در این کتاب انحرافات بسیاری وجود دارد که با اصول و عقاید ما همخوانی ندارد و سبب منحرف شدن جامعه میشود. »
وی مولانا جلالالدین را شاعری منحرف معرفی کرده و گفت: « مولوی بینش درستی نسبت به اهل بیت نداشت و برخی از آثار او از اندیشه های انحرافی سرچشمه گرفته است. »
ایشان یکی از دلایل منحرف خواندن مولوی را این دانسته که « مولوی کلمه مولا را در روایت من کنت مولاه فهذا علی مولاه به معنای دوست می گیرد در حالیکه در تفکر شیعی به معنای سرپرست و زعامت جامعه است. »
« بعضی چند صفحه از مثنوی را خواندهاند و تصور کردهاند که کتاب خوبی است، اما اگر با دقت آن را مطالعه کنند با لغزشهای فراوانی مواجه خواهندشد. »
وی گفت: « ملای رومی، شاعر بسیار قوی است و در تمثیل خیلی مهارت دارد، اما نمیتوان مثنوی را به کسی داد تا از راهنماییهای آن استفاده کند. »

اگر چنین خوانده اید و معتقدید ، اکنون ببینید که صاحب دریای حکمت ! و معرفت ! مولوی رومی ، در این دریا (مثنوی) چه موج ها که در بیان عظمت و زهادت و قداست همان ظالمان بر نینگیخته و چه ستایش ها که از آن جانیان دخترِ پیغمبر کش نکرده است.

نسبت به ابوبکر؛
صدیق خواندن او :

چشم احمد بر ابوبکری زده
او زیک تصدیق صدیق آمده

می دانید که ابوبکر صدیقِِ مولوی ، همان کس است که حدیث دروغ ” نحن معاشر الانبیاء لا نورث درهما و لا دینارا و ماترکناه فهو صدقه للمسلمین …” را برای غصب فدک و روایت دروغ ” انا اهل بیت اختار الله لنا … فلن یجتمعا الخلافه و النبوه فینا اهل البیت ” را برای غصب خلافت جعل کرد.
این صدیق مولوی همان کس است که صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه ای غرا ، رسما او را کذاب خواندند و فرمودند :” لقد جئت شیئا فریا” و نیز فرمود: این اولین بار نیست که بر پدرم دروغ می بندید!
وشما اکنون دو راه دارید ، یا آنکه حضرت زهرا سلام الله علیها را صدیقه بدانید و دشمنش ابوبکر را کذاب و یا آنکه با تکذیب حضرت زهرا سلام الله علیها ، ابوبکر را صدیق بخوانید و ستایشگر او مولوی را صادق بدانید.

نسبت به عمر ابن الخطاب؛
عمر را همه شیعیان می شناسند و می دانید که در حق او به چه معتقدند.
شما را نمی دانم ، اما لااقل ببینید که امامان ما در حق او چه ها گفته اند. حق الیقین و حدیقه الشیعه را هم گهگاهی بخوانید خالی از فائده نیست!
این روایت را از امام صادق علیه السلام بشنوید که فرموده است : اگر کسی معتقد باشد که آن دو (عمر و ابوبکر) چشم بر هم زدنی ، بخدا ایمان آورده اند ، خود بی ایمان است.
آن گاه در دریای مثنوی ! این ستایش ها را از عمر ابن خطاب بخوانید و ببینید که این بلخی رومی ، چه سنگ تمامی گذاشته در تمجید از مقام وی!


۱- فاروق خواندن عمر :
چون عمر شیدای آن معشوق شد
حق و باطل را چو دل فاروق شد
چونکه فاروق آینه اسرار شد
جان پیر از اندرون بیدار شد
ضمیمه کنید این ابیات را و ابیات سروده شده در مدح ابوبکر را به روایت امیرالمومنین علیه السلام که فرمود:
من صدیق اکبر و فاروق امتم و هر که غیر از من این را بگوید ، دروغگو و کذاب است.

۲- امیر المومنین خواندن عمر:
آیا می دانید که شیعه ، لقب امیرالمومنین را مختص به امام علی ابن ابیطالب علیه السلام می داند؟ حال ببینید که آن رومی چه می گوید:
عهد عُمّر آن امیرمومنان
داد دزدی را به جلاد و عوان

آری ! البته عمر ، امیر است ، اما بر مسلمان و مومنی چون جلال الدین محمد رومی بلخی !

۳- مومن دانستن عمر از ازل :
مولوی ، عمر را نه در این دنیا که از عالم الست مومن می داند!
کجاست جعفر ابن محمد علیهما السلام که بیاید و معرفت عارفان را ببیند و دیگر عمر را منافق مسلمان نما نداند؟!
بد عمر را نام این جا بت پرست
لیک مومن بود نامش در الست

۴- هتک شیعه برای دفاع از عمر :
مولوی ، خود هم می داند که شیعه چه ارادتی ! به عمر می ورزد . به همین جهت شیعه را ناسزا گفته و کر می داند :
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در گوش کر!
براستی هزار آفرین بر کسانی که خود را از مریدان ادب بلخی رومی می دانند و او را از بزرگان ادب جهان می دانند و ای بسا او را مایه فخر شیعیان ایران نیز می خوانند .
و البته این مشت ، نمونه ایست از خروار و :
ناریان مر ناریان را طالبند نوریان مر نوریان را جاذبند


نسبت به عثمان بن عفان؛
همان که از شجره خبیثه بنی امیه است (ولعن الله بنی امیه قاطبه)، همان قاتل ابوذر غفاری و ضارب عمار یاسر ، همان که مروان ابن حکم _کسی که پیامبر او را از مدینه بیرون کرد _ را به مدینه باز گرداند و افسار اختیار خود را به او داد …
حال ببین که عارف نامدار و مولانای شما چه می گوید:
چونکه عثمان آن عیان را عین گشت
نور فائض بود و ذی النورین گشت

نسبت به معاویه ابن ابی سفیان ؛
همان معاویه ای که فاش می گفت که آرام نخواهد نشست تا نام رسول الله صلی الله علیه وآله را دفن کند ، که روزانه نامش پنج مرتبه بر فراز ماذنه ها برده نشود.
همان معاویه ای که پیامبر او را لعن فرمود و فرمود اگر او را بر منبر من دیدید او را بکشید!
حتما می دانید این معاویه همانست که به تمام ممالک اسلامی دستور داد تا بر فراز منابر امام ما علی ابن ابیطالب علیه السلام را لعن کنند.
آری همین معاویه را جناب جلال الدین محمد بلخی رومی ، مردی مومن ، متدین و معتقد می داند.
حتی داستانی دروغین _ که مانند بسیاری از داستان های مثنوی بی سند است و در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود_ می سازد ، که شیطان به سراغ معاویه می آمد و او را برای نماز اول وقت بیدار می کرد تا جایی که : نالیدن معاویه از ابلیس به حق تعالی را ساخته و و می گوید که معاویه چقدر خائف شد از اینکه شیطان به سراغ او می آید!!!
و در نهایت ببین که در قسمت تتمه اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را ، می گوید :
گر نمازت فوت می شد آن زمان
می زدی از درد دل آه و فغان
آن تاسف و آن فغان و آن نیاز
در گذشتی از دوصد ذکر و نماز
من تو را بیدار کردم از نهیب
تا نسوزاند چنان آهی حجاب

مخاطب گرامی ! شما را به خدا سوگند ، معاویه ای که شما می شناسید ،
معاویه ای که دشمن علی علیه السلام است ،
معاویه ای که قاتل امام دوم من وشماست ،
معاویه ای که امام ما او را سر دسته فئه باغیه (گروه تجاوزکار)خواند و معاویه ای که …
آیا این معاویه برای فوت شدن نماز اول وقت صبحگاهی ، آه می کشد؟؟؟
آن هم آهی که حجاب مابین او و حق تعالی را بدرد؟؟؟
و این آه چنان موثر است که شیطان دست به کار میشود تا مبادا معاویه به سبب این آه به خداوند نزدیک شود؟؟؟
آیا این شعر در مثنوی جناب بلخی ، به سخره گرفتن وجدان بیدار مسلمین و وارونه جلوه دادن شخصیت مفتضح تاریخ (معاویه) و بزک کردن چهره ننگین امیر شامیان و دشمن شماره چهار اهل بیت ما علیهم السلام نیست؟
چه بگویم ؟ که بهتر آنست که نگویم چرا که این حکایت ، چنان مفتضح است که بیان شناعت و وقاحت آن توضیح واضحات است و آنکه شامه اش از حقیقت بویی برده باشد ، گند آلودگی این ابیات را که از آن ، محبت شدید شاعر به امویان و دشمنان اهل بیت استشمام می شود ، احساس می کند.
تاکنون دیدیم که ملای رومی ، اول و دوم و سوم و معاویه ، چهارم آن سه ظالم بر محمد و آل محمد را چگونه ستود و آفرین گفت.
مخاطب عزیز!
آیا شما زیارت عاشورا می خوانید؟
و آیا اساسا به آن اعتقادی دارید؟
آیا در آن نمی خوانید که انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؟
براستی آیا جای سکوت است در برابر کسی که به تمجید دشمنان اهل بیت می پردازد و با این وقاحت خود را در زمره آنان وارد می سازد؟
گر مسلمانی همین است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی


نسبت به ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام؛
پدر بزرگوار امیرالمومنین علی علیه السلام ، وصی دودمان ابراهیم خلیل و کفیل و حامی رسول الله صلی الله علیه وآله ، که اجماع و اتفاق شیعه بر عظمت ایمان او محقق است. در دفاع از ایشان و رد اتهام مشرک بودن به حضرتش ، بزرگان از علماء ، چون شیخ مفید ، کتاب ها نوشته اند و نه تنها شیعه که برخی از سنیان (چون سیوطی و …) نیز ، در اثبات این مهم کتاب نگاشته اند.
لابد می دانید که اتهام شرک به آن بزرگوار ، ساخته و پرداخته دربار بنی امیه و بنی العباس بوده ، که شرحش مفصل است و قصدشان هم این بوده که لابد تنقیصی به امیرالمومنین علیه السلام وارد سازند.
جالب است بدانید ، عبدالعظیم حسنی ، با آن همه جلالت و عظمت که خود از بنی الحسن و بنی الزهرا است و از یاران امام رضا و جواد الائمه علیهما السلام است ، همان کس که زیارتش ، همانند زیارت امام حسین علیه السلام در کربلاست ، نامه ای به امام رضا علیه السلام نوشته و درباره ایمان ابوطالب پرسیده تا بدینگونه حقیقت را بر مردم آشکار سازد.
امام علیه السلام اینگونه مرقوم فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم ، اگر درباره ایمان ابوطالب شک کنی ، خود کافری. والسلام
اکنون این پیر قونیه و مرید شمس تبریزی را بنگرید که چگونه در توصیف کافر مردن جناب ابوطالب شعر می سراید و او را فردی بد دل می خواند که در جذب نور حق ناکام است:
خود یکی بوطالب آن عم رسول
می نمودش شنعه عربان جهول

گفتش ای عم یک شهادت تو بگو
تا کنم با حق خصومت بهر تو
لیک گر بودیش لطف ماسبق
کی بدی این بددلی با جذب حق
آری ما که مطیع و بنده امام رضا علیه السلام هستیم ، نسبت به این جسور که عم گرامی رسول را بد دل می داند ، بسیار بددل و بد عقیده ایم و او را بی دین و لامذهب می دانیم ، شما خود می دانید و امام رضا علیه السلام !

نسبت به امام عصر علیه السلام و مهدویت ؛
یکی دیگر از مطاعن ملای رومی مسئله مهم مهدویت است که به عقیده وی مهدویت ، نوعیه می باشد.
مهدویت نوعیه ، یعنی اینکه وجود امام لازم است ، ولی لزومی ندارد که آن امام ، حتما حجت ابن الحسن عسکری ، نهمین از ولد امام حسین علیه السلام باشد.
آیا شنیده اید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه.
بفرمایید ، از ابیاتی که در پی می آید ، چه استفاده ای می شود، آیا این ابیات ، دلالت ندارند بر اینکه مولوی نسبت به امام زمانش یعنی حضرت ولی عصر علیه السلام ، شناختی ندارد؟ و ایشان را امام مفترض الطاعه نمی داند؟
می گوید :
پس به هر دوری ولیی قائم است

پس امام حی قائم آن ولی است
خواه از نسل عمر خواه از علی است
می دانید که این ابیات مخالفت تام و معاندت تمام با حضرت حجه ابن الحسن العسکری علیهما السلام است و اگر می فرمائید اینگونه نیست ، بفرمائید ، این ابیات سخیف را چگونه توجیه میکنید؟

استعمال الفاظ رکیک در مثنوی ؛
اما کمی هم از ادب این ملای رومی ، بگوییم تا معلوم شود که در مکارم اخلاق ، چه بیانات کریمانه ای داشته اند!!!
دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ” سرّ نی ” _ که برای تعریف و تمجید از مولوی به رشته تحریر در امده است _ معترف است ، که مولوی در مثنوی در بیش از چهل مورد، الفاظ رکیک را بصورت وقیحانه و تمثیلاتی بشدت شنیع ، بکار برده است.
دفتری از دفاتر مثنوی نیست ، مگر آنکه در آن الفاظ فحش آلود و فاحشانه همچون …… آمده است.
بطور مثال می توانید حکایت کدو و کنیز و شهید شدن بانو را (دقت کنید استعمال شهادت را در چه کار قبیحی !) در مثنوی ببینید و حظ وافر ! ببرید.
این بنده در شان خویش و نزاهت این قلم دلریش ، نمی تواند که تمامی آن یاوه ها را یاد کند و یک به یک آن ابیات را در میان آرد ، خود مراجعه فرموده ، آن اراجیف را بنگرید.
اگر ادب اینست و اینان بزرگان ادب ، که زهی بر بی ادبان !
در پایان این مختصر لازم می دانم کلامی را از مرحوم علامه مجلسی رضوان الله علیه و از کتاب مستطاب عین الحیاه ، نقل کنم ، تا ببینید ، در حق ملای رومی چه فرموده :
اگر اعتقاد به روز جزا داری … نمی دانم بعد از ورود احادیث صحیحه از اهل بیت رسالت علیهم السلام و شهادت این بزرگواران از علمای شیعه ( شیخ مفید و سید مرتضی و علامه حلی و …)در بطلان این طائفه (صوفیه) و طریقه ایشان ، در متابعت ایشان ، نزد حق تعالی چه عذر خواهی داشت؟ آیا خواهی گفت متابعت حسن بصری کردم … یا متابعت غزالی را عذر خود خواهی گفت که به یقین ناصبی است و می گوید در کتاب های خود ، به همان معنی که مرتضی علی امام است من هم امامم !
و می گوید هر کس یزید را لعنت کند گناهکار است و کتابها در رد شیعه نوشته است …
یا ملای روم را شفیع خواهی کرد که می گوید : ابن ملجم را حضرت امیرالمومنین علیه السلام شفاعت می کند و به بهشت خواهد رفت و حضرت امیر به او گفت تو گناهی نداری ، چنین مقدر شده بود …
در هیچ صفحه ای از صفحه های مثنوی نیست که اشعار به جبر یا وحدت وجود یا سقوط عبادات یا غیر آنها از اعتقادات فاسد نکرده باشد…
آری این نظر علامه مجلسی است ، نسبت به مثنوی و صاحب آن ، فاعتبروا یا اولی الابصار!
از آنجا که بنا گذاشته بودم بر وجیزه نگاری ، سخن را در همین جا به پایان می برم ، لکن حرف بسیار است و اگر بنا بر نوشتن باشد ، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
و اگر مخاطب گرامی طالب آن تفصیل باشد ، بنده از جان و دل حاضرم و هرگز از بذل وقت و … دریغ نخواهم کرد.
والسلام علی من اتبع الهدی

حامد;124191 نوشت:
سلام
این کلی گویی ها و اکتفا به ظواهر کلام و خروج از لسان این قوم و نقد بر آنها از مبانی دیگر صحیح نیست . باید با هر قومی به زبان آنها سخن گفت . همانطور که با مبنای اهل کلام نمی توان فلسفه را نقد کرد با مبانی اهل ظاهر هم نمی توان اهل باطن را نقد نمود . در عین حال قائل به عصمت مولوی هم نیستیم . با این بد بینیها که همه را از زیر پرچم ولایت بیرون می کند علی ع می ماند و حوضش
موفق باشید

برادر جان سلام!

آنچه که در این باره گفته اند و متاسفانه خیلیها بدون تفکر پذیرفته اند آن است که: در عرفان بافیها به ظواهر نگاه نکنید باطن کلام را باید دریابید!!!

هر چند ادعای فوق حرف غلطی است و برای مسکوت کردن مخالفان عرفان گفته شده اما حالا از آن بگذریم! اما این مزخرفات مولوی که ابوطالب کافر است! یا عمر فاروق است! یا عثمان ذی النورین است! و ....اینها که دیگر عرفانیات نیست تا ظاهر و باطن داشته باشد!! ـ تاکید می شود که همان را هم قبول نداریم ـ

یعنی می فرمایید در ظاهر این شعر گفته ابوطالب کافر است اما در باطن می خواهد بگوید مومن است؟؟؟!!!!

یا اینکه گفته عایشه, صدیقه است, ظاهر کلام است و باطنش یعنی عایشه, ملعونه هست؟؟؟؟!!!!

آیا این منطق درستی است؟؟؟!!!

آیا فکر نمی کنید تنها تعصب بیجا بر مولوی یا بعضی شخصیتهای مدافع اوست که انسان را به پذیرش چنین مبانی عجیب و غریبی می کشاند؟؟؟!!!

اگر این مبنا در فهم سخنان دیگران درست باشد هر مکتب الحادی می تواند ادعا کند حرفهای من کاملا حق است و شما نباید ظاهرش را ببینید بلکه باید باطنش را بنگرید!!!


برادر جان سخن بر سر عصمت یا عدم عصمت مولوی نیست که شما لطف می کنید! و اعتراف به عدم عصمت وی می نمایید!

بلکه سخن بر سر عداوت مولوی با امیر مومنان و اهل بیت است و بلکه بالاتر سخن بر سر نفاق عجیب اوست!
در ابتدای شعری می سراید: از علی آموز اخلاص عمل! اما در همان شعر می رسد به جایی که ابن ملجم را آلت فعل خدای تعالی و مجبور به قتل حضرت می داند!!! و از قول حضرت به او می گوید: آلت حقی تو فاعل دست حق / کی زنم بر فعل حق من طعن و دق!!!

یعنی تو ابزاری بی اختیار در دست خدا هستی و اوست که دارد مرا می کشد نه تو!!!

و البته در ادامه در یک تناقض آشکار گوید: لیک بی غم شو شفیع تو منم !!! یعنی ای ابن ملجم غصه نخور که مرا می کشی خودم شفاعتت می کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

باید از مولوی پرسید ای دشمن خدا! اگر قبلا گفتی او آلت دست حق و مجبور است پس دیگر گناهی نکرده که حالا می گویی حضرت شفاعتش می کند!!! کسی که مجبور است گناهی ندارد که بخواهند برای آمرزش او شفاعت کنند!!!!

...

با عرض سلام و احترام خدمت جناب " یا علی "

درود بر شما و همه مدافعان حریم اهل بیت علیهم السلام!

خداوند بر توفیقات شما بیفزاید.

غفر الله لنا و لکم




یاعلی حیدر مددی

حامد عزیز سلام
فرمودید کلام اهل باطن را اهل باطن باید نقد کنند نظرتان درباره مکاشفه رجب علی خیاط ویا آیت الله بروجردی درباره لاطائلات این کذاب چیست ، به هرحال ما آمادگی داریم تا مولوی وهمه فلاسفه وملاعین منحرف اهل خلاف را با هرزبانی که دوست داشته باشی به چالش بکشیم ...
البته این را خدمت دوستان سروارن عزیز عرض کنم یک جا نقد شخصیت اشخاص است همانند مولوی ودکتر شریعتی که ودشمنیش با اهل البیت سلام الله اجمعین از واضحات است یک جا هم نقد مبانی فکری اشخاص است همانند ملاصدرا ومحی الدین و....
راستی حامد عزیز داستان علمی وتخیلی موسی وشبان را که شنیده ای می توانم خواهش کنم منبع روایش را برای ما بیان کنید از کتب اهل خلاف هم شد قبول است .اگر نتوانستید دربد بینی ما نسبت به مولوی ما را کمک کرده ای .
درپایان این پست نظر دوستان را به مکاشفه آیت الله بروجردی رحمة الله علیه جلب می کنم


[=Times New Roman]

[=Times New Roman]در مکاشفه ای که برای آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره) روی می دهد (ودو تن از مراجع تقلید یعنی آیت الله صافی گلپلیگانی وآیت الله فاضل لنکرانی آن را تعریف کرده ودر مجله حوزه به ثبت رسیده)

[=Times New Roman]

مجله حوزه،شماره 43 و 44،فروردین و اردیبهشت و خرداد و تیر 1370،ویژه سی امین سال درگذشت آیت الله العظمی بروجردی نقل میکنم.حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در مصاحبه با این مجله گفته اند:

خودم از ایشان(مرحوم آیت الله العظمی بروجردی)شنیدم که به این مضمون میفرمود:من زمانی بود که مثنوی را مطالعه میکردم،روزی صدایی را شنیدم که میگفت او راه را گم کرده است،پس از آن مطالعه مثنوی را ترک کردم و به جای آن عده الداعی ابن فهد را برای مطالعه انتخاب کردم.
همین قضیه را در همان مجله آقای فاضل لنکرانی نیز از قول آیت الله العظمی بروجردی نقل کردند و البته ایشان اضافه فرمودند که ان صدا به آیت الله العظمی بروجردی گفت که مطالعه مثنوی را رها کن.





سلام
لینکی که دادین کار نمیکنه فکر کنم آرشیو شده.

بجز بحث مربوط به اهل باطن و ... باید به 2 نکته دیگه هم توجه کنید. یکی اینکه قرار نیست مثلا مولوی را معصوم بدانیم و ... و دیگری اقتضای شعر و شاعری. مثنوی کتاب شعر است. کتاب حدیث نیست. شاعر ممکن است در یک داستان غیرواقعی نکته پندآموزی ببیند و یا حتی از خودش داستانی بسازد!! چون هدف داستان و قصه نبوده. شاید شما هم که فردی آشنا به علوم هستید دستی در شاعری داشته باشید، شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در شعری از تلمیح به داستانی استفاده کرده باشید که حقیقی نباشد و افسانه باشد.

سیاه و سفیدان عالم چندان زیاد نیستند. بیشتر افراد خاکستری هستند. اگر قرار باشد فقط سیاه و سفید ببینیم خود را از دیدن بسیاری از سفیدی ها محروم کرده ایم و همینطور از فرصت عبرت از بسیاری از سیاهی را از دست داده ایم.

و البته در نظر گرفتن شرایط آن زمان شاید به حل مسئله بیشتر هم کمک کند. داستان ناصرخسرو رو به یاد دارید که در بازاری رفته بود که شخصی را کشتند چون اشعار ناصرخسرو رافضی را خوانده بود؟
برای بررسی شخصیت یک نفر باید دنیای پیرامون او را هم شناخت

یاعلی حیدرمددی
جناب منجم باشی عزیز سلام علیکم
هم حق باشما هست وهم نیست . اما آنجا که نیست این است ،سرور گرامی اگر شاعری نسبت کذبی را به انبیاءاعظام واولیاءالله بدهد آیا این را هم باید تلمیح داسنت آیا قحطی تلمیح بوده آن هم برای شاعر توانایی مثل مولوی..
حال قبول کنیم که حق با شما سرور بزرگ وار بوده (که ثابت کردیم این طور نیست ) چرا که افسانه سرائی آن هم درمدح دشمنان اهل بیت ونسبت دروغ دادن به انبیاء الله .افترا زدن به آنها را دیگرنمی توانم جزء اخلاقیات بدانیم درواقع میشود بگوئیم که مولوی داشته عقاید باطل خود را نشر می داده چنان که العان می بینم .........
عنایت داشته باشید

1مولوی در این داستان عصمت پیامبر خدارا زیر سوال برده است!

2مولوی در این داستان شرک خود را به تصویر کشیده است،چرا که آن چوپان ندانسته اسیر شرک بوده و صحبت از اعضای بدن برای خدا می کرد،و این تشبیه است وشرک،و موسی(مثلا البته!)او را عتاب کرده و رد بر او کرد،اما خدا این بار وحی فرستاده و از شرک دفاع می کند!!و می گوید بگذار هر چه می خواهد بگوید!نبی خدا هم که غرق گمراهی بوده و اصلا نمی دانسته این کار صحیح است،بلکه آن مشرک کارش صحیح بود وپیامبر معصوم کارش غلط از نظرمولوی وکتابش!

3مولوی در این داستان بی ارزش تخیلی این مطلب را که راه حق فقط یکی است ونباید از راه های دیگر تبعیت کرد زیر سوال برده و ادعا می کند:
هیچ آدابی وترتیبی مجوی...هر چه می خواهد دل تنگت بگوی!
در حالی که این مطلب مخالفت صریح باقرآن کریم و روایات شریفه دارد.

نتیجه:
چنانچه فقط همین یک داستان درمثنوی آمده بود برای اثبات ضلالت مولوی و کفر او کافی بود
ضمن این که دوستان عزیز درنقد این صوفی ما را یاری می دهند مطالبی هم هست که حقیردرآینده عرض خواهیم کرد.
موفق باشید.

با سلام و احترام

و تشكر و قدرداني از تاپيك بسيار مفيدتون

سفیر;124157 نوشت:

ناصبیان اهل سنت, به هدف منقصت مقام مولای متقیان اصرار دارند که ابوطالب را کافر معرفی کنند که با اصرار بر کفر و بت پرستی از دنیا رفته است!!!!
یکی از این سنیان متعصب صوفی معروف, جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی است.

اميرالمومنين علی علیه‌السلام در مورد پدر بزرگوارشان ميفرمايند:

اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه ترازو و ایمان این مردم را در کفه دیگر قرار دهند ایمان ابوطالب فزونی خواهد داشت.

الغدیر، ج 7، ص 380؛ نهج‌البلاغه، ج 14، ص 68.)

اميرالمومنين در مورد پدر بزرگوارشون اينگونه فرمودند حالا اين مولوي ملعون چنين حرفي زده!!!

و همچنين در روايتي حضرت رضا عليه السلام قريب مي فرمايند

هر كس عقيده اش بر اين باشد كه ابوطالب عليهم السلام كافر بوده است جايگاهش در آتش جهنم است

ألا لعنة الله علی القوم الظالمین و لعنة الله علی اعداء دینک اجمعین

یا علی (ع);124194 نوشت:
دوست گرامی اینطور که شما می گوید نیست نکند بیشتر از علما میدانید ؟ حوض علی ع بزرگتر از ان است که افکار کوچک را در ان راه دهیم

سلام اخوی
خوب گفته اند که همه چیز را همگان دانند . بنده در صدد نفی کلام برخی علماء نیستم . فقط در مقابل این مطالب همین را بگویم که علامه جوادی آملی در تایید توصیه ابن عربی در خصوص تحریم عرفان فرمودند : در عرفان همه چیز ولی خداست و این حرفها را همه کس نمی توانند بفهمند . آقاجان عرفان یک علم نظری و عملی است . انصاف آنستکه مطلع از آن درباره اش اظهار نظر کند . آیا نمی بینید بی اطلاعان از فقه امروزها چه حرفهایی درباره مسائل شرعی می زنند ؟ اگر ورود هر کسی را به هر حوزه علمی مجاز بشماریم باید حرف این بی اطلاعان را هم بپذیریم . آیا فقها می پذیرند ؟ وادی عرفان هم همین است .

یا علی (ع);124201 نوشت:
استعمال الفاظ رکیک در مثنوی ؛ اما کمی هم از ادب این ملای رومی ، بگوییم تا معلوم شود که در مکارم اخلاق ، چه بیانات کریمانه ای داشته اند!!! دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ” سرّ نی ” _ که برای تعریف و تمجید از مولوی به رشته تحریر در امده است _ معترف است ، که مولوی در مثنوی در بیش از چهل مورد، الفاظ رکیک را بصورت وقیحانه و تمثیلاتی بشدت شنیع ، بکار برده است.

ما که گفتیم مولوی معصوم نیست اما معنایش این نیست که کلام او بخصوص در وادی معارف عالیه بی اعتبار است .
همه این ایراداتی که شما به ظواهر کلام ایشان کردید در عرفان قابل تاویل است . بنده اصرارم بر این است که این حرفها را برآن مبانی نقد کنیم وگرنه اگر بخواهید بر مبنای ظواهر، کلام عارفانه را نقد کنید حتی برخی سخنان اهل عصمت هم زیر سوال می رود چه رسد به کلام مولوی . بنده در تاویل امارت مومنین عمر کلامی بگویم تا معلوم شود حرف چیست ؟ درست است که بر اساس عقیده ما شیعیان شرع مقدس امارت مومنین را اختصاصا به علی ع داده است اما آنچه در مقام تکوین حادث شد امارت ظاهری عمر بر اهل ایمان زمان خودش بود . این امارت از نظر اهل ظاهر مردود است اما از نظر اهل معرفت خود نوعی امارت است ولو اینکه بر مبنای تشریع باطل است . در نظر اهل معرفت تکوین جایگاه مهمی دارد و وقایع آن بعنوان ظهورات اسماء و صفات الهی همه حقند . ولو اینکه در مقام تشریع باطل باشد چه اینکه در تشریع عزائم امور معالی آن مد نظر و حقند .

سفیر;124211 نوشت:
برادر جان سخن بر سر عصمت یا عدم عصمت مولوی نیست که شما لطف می کنید! و اعتراف به عدم عصمت وی می نمایید! بلکه سخن بر سر عداوت مولوی با امیر مومنان و اهل بیت است و بلکه بالاتر سخن بر سر نفاق عجیب اوست!

خوب آب به آسیاب دشمنان ولایت می ریزید . تمام اهل معرفت را با عنوان سنی بودن دو دستی تقدیم اهل سنت کرده اید ؟ چه برایتان می ماند ؟ حتی حاضرید امثال آیت الله انصاری همدانی ، آیت حق سیدعلی قاضی وووو همه را صرفا بخاطر تایید ممشای اهل معرفت از تشیع بیرون کنید ؟ که چی ؟ که آقا مثل ما حرف نزده . مثل ما نگفته عمر لعنه الله علیه فلان فلان شده است . چرا کلمات اهل عصمت را در وادی عرفان رد نمی کنید . چرا ما رایت شیئا و رایت الله قبله و بعده و معه را از علی ع رد نمی فرمایید . چرا الغیرک ظهور مالیس لک سیدالشهدا را نفی نمی کنید و چرا اصلا : هوالاول و الاخر والظاهر و الباطن قرآن را رد نمی کنید ؟ یک بام دو هوا نمی شود . یا بر ممشای اهل ظاهر همه اینها را رد بفرمایید یا کلام ما را در جداسازی این دو مبنا ( ظاهر و باطن ) بپذیرید . اهل معرفت قائلند هر مقامی حکمی دارد و باید به حکم هر مقام ملتزم بود . به حسب مقام ظاهر کلامی و به حسب مقام باطن کلامی است .
anti310;124249 نوشت:
فرمودید کلام اهل باطن را اهل باطن باید نقد کنند نظرتان درباره مکاشفه رجب علی خیاط ویا آیت الله بروجردی درباره لاطائلات این کذاب چیست ، به هرحال ما آمادگی داریم تا مولوی وهمه فلاسفه وملاعین منحرف اهل خلاف را با هرزبانی که دوست داشته باشی به چالش بکشیم

خواب و مکاشفه هر کسی معیار نیست . همین جناب خیاط رحمه الله خود می گوید : می توانستم با نگاه به هرگیاهی خاصیت آنرا بفهمم . نجف بودم که به دلیلی این ویژگی از من گرفته شد . به محضر امیر مومنان ع رفتم و التماس کردم که آن ویژگی را برگردانند . به من الهام شد که به فلان جا برو . به آدرس رفتم . در منزلی زدم . سید بزرگواری خارج شد که سید علی آقا قاضی بود . مشکل را همان دم در گفتم . ایشان هم به من دستوری دادند و آن حالت بازگشت .
بنده نمی خواهم بگویم جناب خیاط انسان کوچکی بوده اما از طلب او و ارجاعش به مثل سید علی آقا قاضی مرتبه اش دانسته می شود .
اساسا کسانی را که بعضی حرفهای متشابه اهل معرفت را در بین عوام مطرح می کنند صاحب قدمی در معارف نمی دانیم . چون این متشابهات هرچند تاویل دارند اما عوام آنرا نمی فهمند و نتیجه اش می شود : بدار آویختن منصور . اما امام می گویم : همچو منصور خریدار سر دار شدم .
خوب اگر کلام امام را معیاری در حق و باطل می دانید به نامه تاریخیشان به گورباچف و شرح علامه جوادی آملی بر آن مراجعه فرمایید .
در پایان می گویم در کلام مولوی نسبت کفر به جناب ابوطالب علیه السلام نیست . کلیت مطلب آنستکه ایشان از پذیرفتن حقیقتی از حضرت خاتم استنکاف ورزیده است . نمی توان گفت این حقیقت اسلام بوده چه بسا حقیقتی دیگر بوده که ایشان نپذیرفته اند مثل تظاهر آشکار به اسلام .
موفق در تعمق

حامد;124191 نوشت:
سلام
این کلی گویی ها و اکتفا به ظواهر کلام و خروج از لسان این قوم و نقد بر آنها از مبانی دیگر صحیح نیست . باید با هر قومی به زبان آنها سخن گفت .

اگر عده ای از مخالفین مولوی نسبت كفر به مولوی بدن به نظرتون چطوره؟


تكفیر حضرت ابوطالب عليهم السلام پدر بزرگوار اميرالمومنين صلوات الله عليهم اجمعين از زبان مولوي اشكالی نداره و بايد توجيه بشه!! اما نقد مولوی صوفي سني مشكل داره و زشت هست؟؟؟!!!

anti310;124258 نوشت:
یاعلی حیدرمددی
جناب منجم باشی عزیز سلام علیکم
هم حق باشما هست وهم نیست . اما آنجا که نیست این است ،سرور گرامی اگر شاعری نسبت کذبی را به انبیاءاعظام واولیاءالله بدهد آیا این را هم باید تلمیح داسنت آیا قحطی تلمیح بوده آن هم برای شاعر توانایی مثل مولوی..
حال قبول کنیم که حق با شما سرور بزرگ وار بوده (که ثابت کردیم این طور نیست ) چرا که افسانه سرائی آن هم درمدح دشمنان اهل بیت ونسبت دروغ دادن به انبیاء الله .افترا زدن به آنها را دیگرنمی توانم جزء اخلاقیات بدانیم درواقع میشود بگوئیم که مولوی داشته عقاید باطل خود را نشر می داده چنان که العان می بینم .........
عنایت داشته باشید

1مولوی در این داستان عصمت پیامبر خدارا زیر سوال برده است!

2مولوی در این داستان شرک خود را به تصویر کشیده است،چرا که آن چوپان ندانسته اسیر شرک بوده و صحبت از اعضای بدن برای خدا می کرد،و این تشبیه است وشرک،و موسی(مثلا البته!)او را عتاب کرده و رد بر او کرد،اما خدا این بار وحی فرستاده و از شرک دفاع می کند!!و می گوید بگذار هر چه می خواهد بگوید!نبی خدا هم که غرق گمراهی بوده و اصلا نمی دانسته این کار صحیح است،بلکه آن مشرک کارش صحیح بود وپیامبر معصوم کارش غلط از نظرمولوی وکتابش!

3مولوی در این داستان بی ارزش تخیلی این مطلب را که راه حق فقط یکی است ونباید از راه های دیگر تبعیت کرد زیر سوال برده و ادعا می کند:
هیچ آدابی وترتیبی مجوی...هر چه می خواهد دل تنگت بگوی!
در حالی که این مطلب مخالفت صریح باقرآن کریم و روایات شریفه دارد.

نتیجه:
چنانچه فقط همین یک داستان درمثنوی آمده بود برای اثبات ضلالت مولوی و کفر او کافی بود
ضمن این که دوستان عزیز درنقد این صوفی ما را یاری می دهند مطالبی هم هست که حقیردرآینده عرض خواهیم کرد.
موفق باشید.

علیکم السلام برادر عزیز.

در اینکه در اشعار مثنوی اشتباه و ایراد زیاد هست شکی نیست. این جمله باید همواره در بحث وجود داشته باشه.
مطلب دیگر این هست که در دادگاهی برای محاکمه مولوی هم نیستیم.

بنابراین سوال اینجاست که چه چیزی ما رو به بحث کردن درباره مولوی میکشونه؟

2 هدف متصور هست:

1- تحلیل و بررسی و شناخت شخصیتی به اسم مولوی
2- بررسی و شناخت و کاربرد کتابی به اسم مثنوی

در مورد اول، اول از هرچیزی باید به همان دو نکته ای که گفتم توجه کنید. فرمودید تلمیح قحطی بوده؟ عرض میکنم خود مولوی جواب این سوال رو با این بیت که "چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد" داده. بله برای استفاده از یک داستان یا افسانه باید از افسانه ای بهره برد که مخاطب با آن آشناست. همچنان که امروز شما به دلیل ایرادی که در داستان و افسانه ها می بینید، قید نکته و پند داستان رو هم میزنید باید به مخاطب آن روز مولوی هم توجه کنید.

گرچه که "ای برادر قصه چون پیمانه است ---- معنی اندر وی به سان دانه است" اما، همیشه مخاطب نمیتونه دانه رو در هر پیمانه ای پیدا کنه. شاید باید به مخاطب آن روز مولوی هم نگاه کنید. شاید آن روز هم مخاطبان مثل امروز شما بی توجه به دانه، پیمانه را می شکستند.

و باز هم تاکید میکنم آزادی امروز ما با شرایط آن روز که اگر کسی شعر ناصرخسرو میخواند را تکه تکه میکردند نباید مقایسه کرد.
گرچه همه اینها حدس و گمان است. و آنکه سند و مدرک محکم دارد شما هستید. اما حرف این است که در یک بررسی منصفانه علمی صحیحتر این است که آن احتمالات را هم باید در نظر داشت بخصوص که ما مجبور به صدور حکم نیستیم

در مورد دوم، باید دید حالا که این کتاب به ما رسیده، و امروز که خدا رو شکر و حمدالله شیعه در وضعی است که آزادانه از حق دفاع میکند. چه با این کتاب بکنیم؟ بریزیم دور و بسوزانیم؟ تبلیغ کنیم بدون اینکه معایب آن را بگوییم؟ یا نقد و بررسی کنیم و اگر گوهری درون آن است از پیمانه های آن بیرون آوریم و به مردم بدهیم؟

من وارد مصادیق نشدم، چون هنوز مشکل بزرگتری بر سر راه هست و هنوز بر جلد کتاب مانده ایم هم اینکه بحث تخصصی تر می شود.

حامد;124269 نوشت:
سلام اخوی
خوب گفته اند که همه چیز را همگان دانند . بنده در صدد نفی کلام برخی علماء نیستم . فقط در مقابل این مطالب همین را بگویم که علامه جوادی آملی در تایید توصیه ابن عربی در خصوص تحریم عرفان فرمودند : در عرفان همه چیز ولی خداست و این حرفها را همه کس نمی توانند بفهمند . آقاجان عرفان یک علم نظری و عملی است . انصاف آنستکه مطلع از آن درباره اش اظهار نظر کند . آیا نمی بینید بی اطلاعان از فقه امروزها چه حرفهایی درباره مسائل شرعی می زنند ؟ اگر ورود هر کسی را به هر حوزه علمی مجاز بشماریم باید حرف این بی اطلاعان را هم بپذیریم . آیا فقها می پذیرند ؟

ما که گفتیم مولوی معصوم نیست اما معنایش این نیست که کلام او بخصوص در وادی معارف عالیه بی اعتبار است .
همه این ایراداتی که شما به ظواهر کلام ایشان کردید در عرفان قابل تاویل است . بنده اصرارم بر این است که این حرفها را برآن مبانی نقد کنیم وگرنه اگر بخواهید بر مبنای ظواهر، کلام عارفانه را نقد کنید حتی برخی سخنان اهل عصمت هم زیر سوال می رود چه رسد به کلام مولوی . بنده در تاویل امارت مومنین عمر ( علیه اللعنه ) کلامی بگویم تا معلوم شود حرف چیست ؟ درست است که بر اساس عقیده ما شیعیان شرع مقدس امارت مومنین را اختصاصا به علی ع داده است اما آنچه در مقام تکوین حادث شد امارت ظاهری عمر بر اهل ایمان بود . این امارت از نظر اهل ظاهر مردود است اما از نظر اهل معرفت خود نوعی امارت است ولو اینکه بر مبنای تشریع باطل است . در نظر اهل معرفت تکوین جایگاه مهمی دارد و وقایع آن بعنوان ظهورات اسماء و صفات الهی همه حقند . امید است با دقت کامل و بی تعصب مذموم در این کلام اندیشه کنید

خوب آب به آسیاب دشمنان ولایت می ریزید . تمام اهل معرفت را با عنوان سنی بودن دو دستی تقدیم اهل سنت کرده اید ؟ چه برایتان می ماند ؟ حتی حاضرید امثال آیت الله انصاری همدانی ، آیت حق سیدعلی قاضی وووو همه را صرفا بخاطر تایید ممشای اهل معرفت از تشیع بیرون کنید ؟ که چی ؟ که آقا مثل ما حرف نزده . مثل ما نگفته عمر لعنه الله علیه فلان فلان شده است . چرا کلمات اهل عصمت را در وادی عرفان رد نمی کنید . چرا ما رایت شیئا و رایت الله قبله و بعده و معه را از علی ع رد نمی فرمایید . چرا الغیرک ظهور مالیس لک سیدالشهدا را نفی نمی کنید و چرا اصلا : هوالاول و الاخر والظاهر و الباطن قرآن را رد نمی کنید ؟ یک بام دو هوا نمی شود . یا بر ممشای اهل ظاهر همه اینها را رد بفرمایید یا کلام ما را در جداسازی این دو مبنا ( ظاهر و باطن ) بپذیرید . اهل معرفت قائلند هر مقامی حکمی دارد و باید به حکم هر مقام ملتزم بود . به حسب مقام ظاهر کلامی و به حسب مقام باطن کلامی است .

خواب و مکاشفه هر کسی معیار نیست . همین جناب خیاط رحمه الله خود می گوید : می توانستم با نگاه به هرگیاهی خاصیت آنرا بفهمم . نجف بودم که به دلیلی این ویژگی از من گرفته شد . به محضر امیر مومنان ع رفتم و التماس کردم که آن ویژگی را برگردانند . به من الهام شد که به فلان جا برو . به آدرس رفتم . در منزلی زدم . سید بزرگواری خارج شد که سید علی آقا قاضی بود . مشکل را همان دم در گفتم . ایشان هم به من دستوری دادند و آن حالت بازگشت .
بنده نمی خواهم بگویم جناب خیاط انسان کوچکی بوده اما از طلب او و ارجاعش به مثل سید علی آقا قاضی مرتبه اش دانسته می شود .
اساسا کسانی را که بعضی حرفهای متشابه اهل معرفت را در بین عوام مطرح می کنند صاحب قدمی در معارف نمی دانیم . چون این متشابهات هرچند تاویل دارند اما عوام آنرا نمی فهمند و نتیجه اش می شود : بدار آویختن منصور . اما امام می گویم : همچو منصور خریدار سر دار شدم .
خوب اگر کلام امام را معیاری در حق و باطل می دانید به نامه تاریخیشان به گورباچف و شرح علامه جوادی آملی بر آن مراجعه فرمایید .
در پایان می گویم در کلام مولوی نسبت کفر به جناب ابوطالب علیه السلام نیست . کلیت مطلب آنستکه ایشان از پذیرفتن حقیقتی از حضرت خاتم استنکاف ورزیده است . نمی توان گفت این حقیقت اسلام بوده چه بسا حقیقتی دیگر بوده که ایشان نپذیرفته اند مثل تظاهر آشکار به اسلام .
موفق در تعمق


[="Blue"]
بسم الله الرحمن الرحیم

دوست گرامی حامد عزیز:Gol::Gol:

و اما بعد
[="SeaGreen"]
فرمودید عرفان علمی ست نظری و عملی[/]

کاملا صحیح است

[="#2e8b57"]فرمودید در عرفان هر کس و هر چیز ولی خداست[/]

کاملا صحیح است

اما گمانم شما گرد و گردو را بهم پیچانده اید

اول آنکه قرار نیست هر چیز که بحکم خداست نیکو باشد

[="Magenta"]از حضرت زینب پرسیدند در کربلا چه دیدی؟

فرمودند : ما رایت الا جمیلا[/]

این یعنی [="Black"]شمر [/]زیبا بوده؟

یعنی[="#000000"] عمر سعد[/] زیبا بوده؟

برادرم گمان دارم شما در لغات مانده اید. ان شاء الله پیله بدرید و پروانه برون آیید

[="#2e8b57"]اما پیرامون فقه و ورود به حوزه و غیر فرمودید که عملا هیچ دخلی به کلام نداشته است[/]

[="Red"]میخواهید بگویید مولوی شیعه است؟؟؟؟

برادرم چیزی بگویید که با عقل جور باشد
[/]
[="Orange"]با آنهمه بی ربط سرایی مولوی که دوستان بارها مصادیقی را نقل کردند و تکرارش ملال است شما چگونه

شیعه میدانید او را؟!!!![/]

اما بعد چنان فرمودید که بنده کاملا بر علم شما شک کردم

برادر من شما روزی 34 بار میگویید :[="Lime"] اهدنا الصراط المستقیم
[/]
عزیز دل برادر الصراط به معنی راه نیست

الصراط در عربی اصلا جمع ندارد

یکیست و دو نمیشود

[="Lime"]یعنی مسیر رسیدن به خدا یکیست که دو نمیشود[/]
[="Red"]
این چه عارفی ست که عرفانش او را به عناد علی علیه السلام رسانده است؟!!![/]

این چه عارفی ست که اثری از عرف در کلامش نیست؟!!!

بنده بهیچ وجه منکر طبع شعر او نمیشوم

اما هر شاعر که طریق پیمای عشق نیست
[="Red"]
اگر چنین است ایرج میرزا را هم بیاوریم قاطی عرفا[/]

آن بدبخت فقط کمی فحاش بود اما رنگی از عناد با اهل بیت در اشعارش نیست

مولوی هنر کرده و آثار قدیم را با طبع ناز شعر شیرین نموده

حال که داستان را به شعر در آورده باید بگوییم عارف طریق است؟!!!
[="SeaGreen"]
بعد با قرمز نوشتید که نباید کلام عرفا را با مبانی ظاهر نقد کنیم
[/]

ادامه دارد...

[/]

[="blue"]
برادر من

فرض میگیریم مولوی عارف

فرض میگیریم ایشان یکی از بزرگان شیعه

حال چند سوال:

[="red"]مولوی لقب چه کسانیست؟![/]

این چه عارفی ست که در اشعارش [="black"]بغض[/] اهل بیت بچشم میخورد؟

اصلا یک گام فراتر
[="red"]
آخر مگر هر کلامی را میتوان ظاهرش را وا نهاد و باطنش را چسبید؟[/]

ما برای اینکه عرفان این بظاهر عارف را باور کنیم ابتدا باید ببینیم راه یافته طریقت هست یا نه

[="seagreen"]ليك گر بوديش لطف ما سبق / كى بدى اين بد دلى با جذب حق[/]

[="red"]این را چگونه با ترازوی عرفانی حضرتش میسنجید[/]

بفرمایید ما هم یاد بگیریم چگونه اشعار عرفا را باید تفسیر نماییم

مرد مومن [="darkorange"]مولوی نه تنها بویی از عرفان ندارد بلکه در اشعارش شبهه ناصبی بودن مشهود است[/]

آبا این اراجیف گویی مولوی ظاهر و باطن شعر طرح مینمایید؟

بفرمایید باطن این ابیات چیست ما هم یاد بگیریم!!!
[="seagreen"]
اما پیرامون شیخ رجب علی و آ سید آقای قاضی فرمودید[/]

اول آنکه تا عقل هست نقل قول از عارف و عالم بی دلیل است

ما اشعار مولوی را داریم
[="red"]
بعد شما نقلی میزنید از فلان و فلان[/]

ما چه میدانیم اینها را چه کسی گفته است؟!!!

شما میدانید بفرمایید ما هم بدانیم که فلان داستان از کجا آمده است

بنده بحمد لله خدمت بزرگی رسیدم

ایشان از اعاظم زمان بودند و خدایشان بیامرزد[="lime"]

فرمود پسر جان آنچه از فلانی و فلانی میگویند قصه است

نه کسی آقای بهاء الدینی را شناخت و نه کسی مرحوم بروجردی را

هر چه میگویند میگویند تا بگویند ما میفهمیم اما یقین کن گوینده به قدر طفلی هم نمیفهمد
[/]
شما اشعاری روشن را وا مینهید و به کلام اشخاصی چنگ میزنید که هیچ یقینی بر گفتارشان نیست؟

ما چه میدانیم آ سید علی گفته است یا خیر؟

ما چه میدانیم رجب علی گفته یا خیر؟

اصلا ما را چه به آنکه بدانیم گفته اند یا خیر؟

برادرم من میگویم اینهمه واضحات اراجیف سرایی را برایمان از دید مقامات باطنیه عرفانی بفرمایید ما هم تفسیر بیاموزیم

[="red"]بغض ابوطالب را چگوووووونه توصیف و تفسیر و تاویل میفرمایید؟!!!!![/]

[="seagreen"]اما پیرو منصور فرمودید[/]

این واقعا نوبر بود
[="red"]
ليك گر بوديش لطف ما سبق / كى بدى اين بد دلى با جذب حق[/]

آخر این کجایش شبیه آن است که میگویی؟؟؟؟

از اهل علم و فضلی چون شما بعید است

یعنی اینقدر این دو بی ربط بهم مربوط است؟!!!

شاید این هم جزیی از شرح باطنیه عرفانیست

ادامه دارد...

[/]

و اما بعد

ما آب به آسیاب دشمن ولایت میریزیم و ....؟!!!!

اول آنکه بهتر است کمی دید شما را نسبت به هنر شعر بپرورانم

اولین صوفی حسن بصری بود که لعنت خداوند بر او باد

و پس از آن ملعون گشت و گشت و مفسدینی امدند و رفتند تا یافتند آنچه را که باید

نظم و نثر

آن که در کتب پارسی راهنمایی و دبیرستان او را شاه عرفان مینامند

همان خواجه عبدالله انصاری

او دانست که مغز مردم با شعر و نثر بیشتر مورد تعلیم واقع میشود و شروع کرد

و اینکه بنده میتوانم به جرات بگویم بسیاری از نویسندگان و شعرای پیشین صوفی بوده اند

پس آبی به آسیاب دشمن نیست

شیعه دوست شبهه ناک نمیخواهد

شیعه آنقدر غنی ست که به دوست مشکوک به تصوف اصلا نیاز ندارد

چه خواسته بخواهد بزور برای خود بردارد

اما یک بام و دو هوا

هو الاول و الآخر و ... را ما از خودمان نگفتیم که رد کنیم

ان شاء الله اصول کافی را بخوانید یاد میگیرید

و مهمتر اینکه شما کلام معصوم را با کلام مولوی قیاس میکنید؟ً!!!

البته شاید این هم تفسیر باطنیه دارد

بنده که بلد نیستم

کلام آخر

گمان دارم اینقدر این مرد ناصواب را پر و بال داده اید که فراموش کردید که او شاعر است

باید شعر او نقد شود

کسی که مولوی را بیش از یک شاعر بداند عمر و جان و روح خود را بر وادی نیستی نهاده است

ببینید دکتر الهی قمشه ای را اینقدر مولوی مولوی کرده هیچ خبری نشده


عزیزانم بجای آنکه عرفان را بخواهید از شخصی مجهول بجویید بروید و وضو بگیرید و 2 رکعت نماز حاجت بخوانید

آنگاه کتب شریف و سراسر نورمان را به کف بگیرید و با جان بخوانید

اینهمه زمان سر یک شاعر صرف نکنید که نه عارف بودنش ما را خیریست و نه نبودنش ما را ضرری

برویم به قرآن چنگ بزنیم و از آن بیاموزیم

نه آنقدر بیگانه باشیم که حتی لحظه های زندگانیمان را نیز فراموش کنیم

مع السلام علی من التبع الهدی

با سلام

در این تاپیک برخی صفات و .... به مولوی داده شده است

بزرگ و عالمی می فرمودند(نقل به مضمون)

احتمال دهید این عباراتی که نسبت می دهید به مولوی غلط باشد, در آن دنیا باید جوابگو باشید که چرا چنین حرفی زدید. حال اگر مولوی کافر/سنی/ناصبی/... باشد, هیچ کس به شما نخواهد گفت چرا ناسزا نگفتی به مولوی؟ ولی اگر گفتی باید جواب هم پس بدهی! مواظب باشیم آنجا مولوی(یا هرکس دیگر) یقه مان را نگیرد.

این عدم توهین به شخصیت ها و ندادن القاب گوناگون با آنان, منافاتی با نقد و بحث علمی سخنان منسوب به مولوی ندارد.

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم خواهی از سخنم پند گیر و خواهی ملال

التماس دعا
تشکر

رحیمی;124309 نوشت:
با سلام

در این تاپیک برخی صفات و .... به مولوی داده شده است

بزرگ و عالمی می فرمودند(نقل به مضمون)

احتمال دهید این عباراتی که نسبت می دهید به مولوی غلط باشد, در آن دنیا باید جوابگو باشید که چرا چنین حرفی زدید. حال اگر مولوی کافر/سنی/ناصبی/... باشد, هیچ کس به شما نخواهد گفت چرا ناسزا نگفتی به مولوی؟ ولی اگر گفتی باید جواب هم پس بدهی! مواظب باشیم آنجا مولوی(یا هرکس دیگر) یقه مان را نگیرد.

این عدم توهین به شخصیت ها و ندادن القاب گوناگون با آنان, منافاتی با نقد و بحث علمی سخنان منسوب به مولوی ندارد.

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم خواهی از سخنم پند گیر و خواهی ملال

التماس دعا
تشکر


[="Blue"]

بسم الله الرحمن الرحیم

دوست گرامی رحیمی:Gol:

[="DarkRed"]آنچه یقین است آنکه با اهل بیت معاند باشد جهنمی ست[/]

نوشتارتان مثل این است که مبادا به شمر لعنة الله بگویید ممکن است توبه کرده باشد بعد شما را میبرند جهنم چون طلب لعنت

برای توابی کردید
[="#ff0000"]
پاسخ شما در پاسخ پیشین است[/]

بخوانید و اینهمه شاخه به شاخه نروید

اما عرض نمایم که بنده صبح تا شام بد مولوی را میگویم و شب پیش از خواب استغفار میکنم بخشیده

میشود

[="Red"]پاسخ پیشین را بخوان اخوی[/]

مع السلام علی من التبع الهدی

[/]

[=verdana]با سلام
و تشکراز دوستان گرامی فکر کنم مطلبی که تمامی ما به دنبال ان هستیم ان را خود اسلام عنوان میکند و ان اینکه اسلام محبوب را خود تعيين مى ‏ كند

[=Verdana]در روايتى امام صادق از پدرش امام باقر و او از پدرش امام ‏ زين ‏ العابدين واو از پدرش امام حسين سيدالشهداء و او از پدرش امام ‏ على اميرالمومنين عليهم السلام ) روايت كرده است كه رسول خداصلى ‏ الله عليه و آله وسلم فرمودند :
[=Verdana]« من عرف الله و عظمه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عنى ‏ نفسه بالصيام و القيام قالوا بآبائنا و امهاتنا يا رسول ‏ الله هولاءاولياء الله ؟ قال : ان اولياء الله سكتوا فكان سكوتهم فكرا وتكلموا فكان كلامهم ذكرا و نظروا فكان نظرهم عبره و نطقوا فكان ‏ نطقهم حكمه و مشوا فكان مشيهم بين ‏ الناس بركه ، لولا الاجال التى قدكتبت عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم خوفا من العذاب و شوقاالى الثواب ‏» .
[=Verdana]« آن كسى كه خدا را مى ‏ شناسد و او را بزرگ مى ‏ شمارد ، [=Verdana]زبان خود را ازسخن ( ناروا ) و شكم خود را از طعام ( حرام ) حفظ مى ‏ كند[=Verdana] و نفس خود رابا روزه و قيام در شب به زحمت مى ‏ اندازد .

[=Verdana] گفتند : پدران و مادران مافداى تو باد اين ‏ ها اولياى خدا هستند ؟
[=Verdana] فرمود : اولياى خدا اگر سكوت ‏ اختيار كنند سكوتشان فكر است و اگر سخن گويند ، سخنانشان ذكر و يادخداست اگر نگاه كنند ، نگاهشان عبرت و اگر به نطق درآيند ، نطقشان ‏ حكمت و پند و اگر گام بردارند ، گامشان بركت است .

[=Verdana] اگر نبود كه ‏ اجلهاى آنان تعيين و مقدر شده است ، ارواحشان در ابدانشان استقرارنمى ‏ يافت ، به اشتياق ثواب و خوف از عذاب ، قالب تهى مى ‏ كردند ».

[=verdana] اسلام مشكل اساسى عشق و محبت را بدين وسيله حل مى ‏ كند كه محبوب ‏ و معشوق را خود تعيين مى ‏ نمايد و اين نيرو و غريزه را به مهاردرمى ‏ آورد و نمى ‏ گذارد دنبال هر چيزى برود و هركه را خواست ، دوست ‏ بدارد .:Sham:
اسلام خود ، اشخاص دوست داشتنى را معرفى مى ‏ كند وليست آنها را در اختيار پيروانش قرار مى ‏ دهد ، لذا كسى كه پيرواسلام است ، حب و بغض او مهار شده است و نمى ‏ تواند هر كس را دوست ‏ بدارد و به هر چيزى عشق بورزد ، بلكه بايد منحصرا حب و بغضش ‏ براى خدا باشد . :Sham:
اين موضوع در اسلام به قدرى با اهميت تلقى شده است كه از آن به ‏ عنوان محكمترين دستگيره ايمان ياد شده است .
روزى رسول اكرم ( ص ) به ياران خود فرمود : « اى عرى الايمان اوثق ؟ كدام يك ازدستگيره ‏ هاى ايمان محكمتر است ؟
عرض كردند : خدا و رسولش بهترمى ‏ دانند .
بعضى از آنها گفتند نماز و بعضى زكات و بعضى روزه و بعضى حج وعمره و بعضى جهاد .
حضرت فرمود : آنچه را كه گفتيد همه آنها مهم ‏ و داراى فضيلت است ، ولى آنها محكمترين دستگيره ايمان نيستند ، بلكه محكمترين دستگيره ايمان عبارت است از دوستداشتن براى ‏ خدا و دشمن داشتن براى خدا .:Sham::Sham:
[=verdana]دوستى با دوستان خدا و دشمنى بادشمنان خدا[=verdana](1) .
[=verdana].

[=verdana]در قرآن مجيد اين نوع افراد به نام « حزب ‏ الله ‏» معرفى شده ‏ اندو در سوره مجادله مى ‏ خوانيم : ( لا تجد قوما يومنون بالله و اليوم ‏ الاخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم اوابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين ‏ فيها رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله ‏ هم المفلحون )(2)
« هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روزرستاخيز دارند ، نمى ‏ يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كندهرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند ، آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته وبا روحى از ناحيه خودش ، آنها را تقويت فرموده و آنها را درباغهايى از بهشت وارد مى ‏ كند كه نهرها از زير ( درختانش ) جارى ‏ است . جاودانه در آن مى ‏ مانند ، خدا از آنها خشنود است و آنان ‏ نيز از خدا خشنودند ، آنها « حزب ‏ الله ‏» اند بدانيد « حزب ‏ الله ‏» پيروزان و رستگارانند ».
امام صادق ( ع ) مى ‏ فرمايد :
« من احب لله و ابغض لله و اعطى لله فهو ممن كمل ايمانه ‏»(3) .
« هر كه براى خدا دوست دارد و براى خدا دشمن دارد و براى خداعطا كند ، از كسانى است كه ايمانش كامل است ‏». :Sham:
رسول خدا ( ص ) فرمود :
« ود المومن للمومن فى الله من اعظم شعب الايمان الا ومن احب فى الله و ابغض فى الله و اعطى فى الله و منع فى الله ‏ فهو من اصفياء الله ‏»(4) .
« دوستى مومن با مومن براى خدا از بزرگترين شعبه ‏ هاى ايمان است ‏ آگاه باشيد هر كه براى خدا دوست داشته باشد و براى خدا دشمن ‏ داشته باشد و در راه خدا عطا و منع كند ، او از جمله برگزيدگان ‏ خداست ‏». :Sham:
[=verdana]از امام صادق ( ع ) روايت ‏ شده است كه فرمود : [=verdana]
« ان المتحابين فى الله يوم القيامه على منابر من نور قد اضاءنور وجوههم و نور اجسادهم و نور منابرهم كل شى حتى يعرفوا به ‏ فيقال هولاء المتحابين فى الله ‏»(5) .
« كسانى كه براى خدا با يكديگر دوستى مى ‏ كنند ، روز قيامت ‏ برمنبرهاى نور مى ‏ باشند ، نور چهره و نور بدن و نور منبرهايشان ‏ همه چيز را روشن كند ، تا آنجا كه به آن معرفى شوند و گفته شوداينان كسانى هستند كه يكديگر را براى خدا دوست داشتند ». :Sham:

[=verdana]

[=verdana]
امام سجاد ( ع ) مى ‏ فرمايد :
« چون خدا خلق اولين و آخرين را جمع نمايد ، منادى ندا كند كه ‏ كجايند كسانى كه يكديگر را از براى خدا دوست داشتند ؟
گروهى ازمردم برخيزند به آنها گفته شود بدون حساب وارد بهشت ‏ شويد .
فرشتگان به آنها برخورند و گويند : به كجا مى ‏ رويد ؟
گويند : به ‏ بهشت .
گويند شما چه صنفى از مردم هستيد ؟
گويند : ما دوستى ‏ كنان ‏ براى خدائيم ، گويند اعمال شما چه بود ؟
گويند : براى خدا دوستى ‏ مى ‏ كرديم و براى خدا دشمنى مى ‏ ورزيديم .:Sham::Sham:
گويند : چه خوبست پاداش ‏ اهل عمل را(6)
انسان هر كه را دوست ‏ بدارد با آن محشور مى ‏ شود و چون محبت ‏ انسان را سرانجام با محبوب خود همشكل و همرنگ مى ‏ سازد و همچون ‏ دستگاه خودكارى ، خود به خود اوصاف محبوب را به محب انتقال ‏ مى ‏ دهد لذا انسان مى ‏ تواند خصيت ‏ خود را با حب و بغضى كه به ‏ ديگران دارد ، بيازمايد هرگاه افراد پاك و صالح را دوست ‏ بداردخود مرد پاك و شايسته ‏ اى است و اگر افراد آلوده و ناپاك رادوست ‏ بدارد ، پيداست كه او نيز از سنخ همان است .
[=verdana]چنانكه امام باقر ( ع ) مى ‏ فرمايد :
« اذا اردت ان تعلم ان فيك خيرا فانظر الى قلبك فان كان يحب ‏ اهل طاعه الله و يبغض اهل معصيته ففيك خير والله يحبك والمرءمع من احب ‏»(7) .
« اگر خواستى بدانى كه در تو خيرى هست ‏ يا نه ؟
به دلت مراجعه ‏ كن ، هرگاه ديدى اهل طاعت ‏ خدا را دوست و اهل معصيت ‏ خدا را دشمن ‏ مى ‏ دارى بدانكه در تو خيرى هست و خدا هم تو را دوست دارد واگراهل طاعت ‏ خدا را دشمن و اهل معصيت ‏ خدا را دوست مى ‏ دارى ، در توخيرى نيست و خدا تو را دشمن دارد و هركسى همراه دوست ‏ خودمى ‏ باشد ». :Sham:


در منابع اسلامى باب وسيعى هست در اين زمينه كه انسان هرچه راكه دوست داشته باشد و به آن مهر بورزد با او محشور مى ‏ شود ، حتى ‏ در احاديث وارد شده است كه : « من احب حجرا حشره الله ‏ معه ‏»(8) .
« هركس هرچه را دوست داشته باشد ، اگرچه سنگى باشد باآن سنگ محشور مى ‏ گردد ».
علت اين كه انسان همواره با آن چيزهائى محشور مى ‏ شود كه به ‏ آنها عشق مى ‏ ورزد ، و علاقمند است ، اين است كه عشق و علاقه نسبت ‏ به يك چيز ، آن را در مرحله غايت و هدف انسان قرار مى ‏ دهد ، آن ‏ غايت هرچند انحرافى هم باشد ، سبب مى ‏ شود كه روح و واقعيت انسان ‏ مبدل به آن بشود .
گر در طلب گوهر كائى ، كانى ور در پى جستجوى جانى ، جانى من فاش كنم حقيقت مطلب را هر چيز كه در جستن آنى ، آنى
طبيعى است كه محبت و ارادت به پاكان و كملين در تمام اركان ‏ هستى محب اثر مى ‏ گذارد به ‏ طورى كه عاشق كپيه ‏ اى از روشهاى محبوب ‏ خود مى ‏ باشد .
در تاريخ اسلام براى اين موضوع ، نمونه ‏ هاى برجسته ‏ و بى ‏ سابقه ‏ اى مى ‏ بينيم . « ثوبان ‏»
غلام رسول اكرم ( ص ) يكى از اين ‏ افراد است .
ثوبان روزى به رسول خدا ( ص ) عرض كرد : اى رسول خداپدر و مادرم فداى تو باد .
قيامت كى برپا مى ‏ شود ؟
پيامبر فرمود : براى آن روز چه آماده كرده ‏ اى وقتى از تو سئوال كنند ؟
گفت : يارسول ‏ الله عمل زيادى انجام نداده ‏ ام و ليكن دوست دارم خدا ورسول او را ، حضرت فرمود : دوستى تو با رسول خدا به چه درجه ‏ اى ‏ رسيده است ؟
عرض كرد به آن خدائى كه تو را به نبوت ، به حق ‏ مبعوث كرده است .
محبت ‏ شما در قلب من به اندازه ‏ اى است كه اگرمرا با شمشير قطعه قطعه كنند و با منشار خورده نمايند و باقيچى ريزريز كنند و به آتش بسوازنند و زير سنگ آسيا نرم كنند ، براى من بهتر و آسانتر است از اين كه در دل خود نسبت ‏ به شمايا يكى از اهل ‏ بيت ( عليهم السلام و ياران شما ، كينه ‏ اى بيابم ومحبوبترين خلق خدا بعد از شما نزد من كسى است كه دوست ‏ ترين خلق ‏ نسبت ‏ به شما باشد و منفورترين ودشمن ‏ ترين افراد نزد من كسى ‏ است كه شما را دشمن بدارد يا يكى از ياران تو را .
اين است ‏ ميزان دوستى من نسبت ‏ به شما .

[=verdana] پس اگر اين از من قبول شود ، البته رستگار خواهم بود و اگر خداوند عملى غير از اين بخواهداز خود سراغ ندارم كه تا به آن اعتماد داشته باشم شما ويارانتان را دوست مى ‏ دارم اگرچه طاقت انجام عمل آنها را ندارم .
رسول خدا ( ص ) فرمود : بشارت و مژده بر تو ، همانا هر فردى ‏ روز قيامت ‏ با كسى خواهد بود كه او را دوست مى ‏ داشته است .
اى ‏ ثوبان اگر مابين زمين و عرش پر از گناهان تو باشد با اين ‏ دوستى از تو زايل مى ‏ گردد و سريعتر از زايل شدن سايه تاريكى ازسنگ صاف كه خورشيد بر آن بتابد و زايل شدن نور از آن سنگ وقتى ‏ كه خورشيد از آن غائب گردد(9) .
البته ثوبان رسول خدا را شديدا دوست مى ‏ داشت و ارادت به اوجانش را فرا گرفته و دگرگونش ساخته بود و آتش محبت در درونش ‏ برافروخته بود .
روزى پيامبر اكرم ( ص ) با او ملاقات كرد و ديدرنگ چهره ‏ اش دگرگون شده و بسيار لاغر و ضعيف گشته است . پرسيد :
ثوبان چهره ‏ ات چرا تغيير يافته و چرا اين چنين ضعيف شده ‏ اى ؟
عرض ‏ كرد : اى رسول خدا هيچ درد و ناراحتى ندارم جز اين كه هرگاه به ‏ ياد تو مى ‏ افتم طوفانى سخت در روحم پديد مى ‏ آيد و امواج خروشانى ‏ را در درونم احساس مى ‏ كنم و تاب و توانم از دستم مى ‏ رود تا آن ‏ كه اخيرا فكر تازه ‏ اى برايم پيدا شده كه آن مرا بيشتر ناراحت ‏ كرده است .:Sham:
من فكر مى ‏ كنم بالاخره در آخرت از تو جدا خواهم شد واز فراق و دورى تو چه خواهم كرد ؟
زيرا اگر بر فرض به بهشت هم ‏ بروم مقام من به مراتب پائين ‏ تر و پست ‏ تر از مقام تو است و اگربه بهشت نروم كه خود معلوم است ، هرگز تو را نخواهم ديد ، اين ‏ فكر و خيالى است كه مرا به شدت رنج مى ‏ دهد .
همين بود كه آيه ‏ شريفه نازل شد : :Sham:
( و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من ‏ النبيين و الصدقين و الشهدا و الصالحين و حسن اولئك ‏ رفيقا )(10) :Sham::Sham:
« هركه از خدا و رسولش اطاعت كند او با آنان كه به ايشان نعمت ‏ داديم و گرامى داشتيم ، از پيامبران و راستگويان و شهيدان ونيكوكاران ، محشور خواهد شد و اينان رفيقان خوبى هستند ». :Sham:
سپس پيامبر فرمود : به آن كه جانم در دست اوست ، سوگند بنده ‏ اى ‏ ايمان نمى ‏ آورد تا آنكه من از جانش و پدر و مادر و عيال وفرزندانش و همه مردم نسبت ‏ به او محبوبتر باشم(11) .
آرى ثوبان در ارادت ورزيدن به رسول گرامى اسلام ( ص ) تنها نبود ، بلكه بزرگان ديگرى را هم مى ‏ بينيم آنان نيز در همه حال حالات ‏ رسول اكرم را تقليد مى ‏ كردند حتى در راه رفتن و لباس پوشيدن وانتخاب رنگ لباس و نوع غذا ، طرز عبادت ، سعى مى ‏ كردند مثل اوباشند ، البته اين نوع تقليد اختيارى نيست ، بلكه طبيعى است .
الگوى انسانيت
[=Verdana]تمام اديان آسمانى نيز « الگو » و نمونه ‏ هائى را به پيروانشان ‏ نشان مى ‏ دهند .
البته ناگفته پيداست كه هر مكتبى انسان را به ‏ نوعى تلقى مى ‏ كند و او را براساس جهان ‏ بينى ‏ اش مى ‏ شناسد مثلا يكى ‏ انسان را حيوانى مادى مى ‏ بيند و ديگرى در او به روح خدائى ‏ معتقد است .
هر مكتبى صفتى يا اوصافى به او مى ‏ دهد از قبيل :
[=Verdana]ناطق ، اقتصادى ، ابزارساز ، ايده ‏ آل ‏ ساز ، بى ‏ ماهيت ، متمدن وخودآگاه و ...
[=Verdana]در نتيجه انسانهائى كه به عنوان « ايده ‏ آل ‏» در مكتبها معرفى ‏ مى ‏ شوند ، ارزشهاى انسانى آنها مثل خود مكاتيب ، متفاوت هستند وبه اصطلاح « ابرمرد » هرمكتب تجسم يافته عينى همان مكتب است .
[=verdana] [=verdana]

[=verdana]در اينجا بى ‏ آنكه تعصب دينى يا ضد دينى نگاههاى ما را از درست ‏ ديدن باز دارد به چشم دقيق بنگريم ، مى ‏ بينيم چهره ‏ هاى شگفتى كه ‏ اسلام به عنوان « انسان كامل ‏» و « انسان نمونه ‏» و « الگو » و « سرمشق ‏» معرفى كرده است ، تاكنون به هيچ چشمى نيامده است وهيچ دين و هيچ مكتبى چنين تصوير زيبائى از « انسان كامل ‏» ارائه نداده است . :Sham::Sham:
[=verdana]
در مكتب اسلام ، انسان ايده ‏ آل جانشين خداست و با سه چهره ::Sham::Sham:

حقيقت ، نيكى و زيبائى مشخص شده است .
[=verdana]
در تعاليم اسلام ، تمام ‏ استانداردهاى ثابت و قراردادى در ارزشهاى انسانى نفى شده و يك ‏ روش استاندارد شده « تخلقوا باخلاق الله ‏» كه گرفتن خلق و خوى ‏ خداست ، به مردم معرفى گرديده است و بدين وسيله اسلام ، انسان رابه سوى بى ‏ نهايت كمال سوق مى ‏ دهد .
در مكتب اسلام برخلاف ساير اديان و مكاتيب ، انسانهاى كامل وبرجسته و نمونه بسيارند آنها همه « واقعيت ‏ خارجى ‏» دارند وداراى وجودى قابل لمس و عينى مى ‏ باشند . :Sham:
در قرآن مجيد تمام پيامبران و مردان و زنان پاك ، تجسم عينى ‏« انسان كامل ‏» و « الگوى ‏» انسانيت معرفى شده ‏ اند و ازتربيت ‏ يافتگان اسلام كه قرآن و حديث ، طهارت و عصمت و پاكى آنان ‏ را تضمين نموده است ، « اهل بيت ‏» پيامبر اكرم ( ص ) مى ‏ باشد و اين ‏ خانواده آشكارترين « حقيقت ‏» و « مترقى ‏ ترين مكتبى ‏» هستند كه ‏ در شكل موجودات انسانى تجسم يافته ‏ اند و سيرت آنان همان سيرت ‏ رسول اكرم ( ص ) مى ‏ باشد ، آنان از پليدى پاك شده ‏ اند و عصمت ازآنان نگهبانى مى ‏ كند . :Hedye:
آرى به موجب آيه شريفه : (... انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس ‏ اهل البيت و يطهركم تطهيرا ) (12)
داراى مقام عصمت و طهارت ‏ مى ‏ باشند و به اصطلاح آنها شكوه رسالت ، وقار بعثت ، جاذبه عصمت ، كمال شجاعت ، موهبت پايمردى و عظمتى آسمانى دارند و به مقتضاى ‏ اين مقام هرگز گناه و نافرمانى از آنان سر نمى ‏ زند .
« عترت ‏» و « اهل بيت ‏» كه در قرآن و حديث آنهمه بدان تكيه ‏ مى ‏ شود [=verdana]

[=verdana]یا علی ع
[=verdana]
[=verdana]1- اصول كافى، ج‏2، ص 125كتاب الوافى باب الحب و البغض فى‏الله، ص 89.
[=verdana]2- سوره مجادله: 22.
[=verdana]3- اصول كافى: ج‏2، ص 124 125.
[=verdana]4- مدرك قبل.
[=verdana]5- اصول كافى: ج‏2، ص 125.
[=verdana]6- كافى: ج‏2، ص 126.
[=verdana]7- كافى: ج‏2، ص 126 ، 127.
[=verdana]8- سفينه‏البحار: ماده حب.
[=verdana]9- سفينه‏البحار: كلمه «ثوبان‏».
[=verdana]10- سوره 4: 69.
[=verdana]11- مجمع‏البيان: ذيل همين آيه.
[=verdana]12- سوره احزاب: 33.

آذر بانو;124270 نوشت:
اگر عده ای از مخالفین مولوی نسبت كفر به مولوی بدن به نظرتون چطوره؟ تكفیر حضرت ابوطالب عليهم السلام پدر بزرگوار اميرالمومنين صلوات الله عليهم اجمعين از زبان مولوي اشكالی نداره و بايد توجيه بشه!! اما نقد مولوی صوفي سني مشكل داره و زشت هست؟؟؟!!!

سلام
در شعر مولوی تصریحی به کفر حضرت ابوطالب نشده است . شاید موضوع اظهار آشکارای اسلام بوده است که نپذیرفته اند . اتفاقا از استدلال جناب ابوطالب علیه السلام هم بوی این مطلب می آید . احیانا ابوطالب علیه السلام فکر می کرده اسلام آشکارای او موجب تضعیف موقعیتش در میان قریش می شود و با تضعیف جایگاه او پیامبر ص هم در معرض خطر قرار می گیرند . این نپذیرفتن از نظر اهل معرفت صحیح نیست اما کسی هم قائل به عصمت حضرت ابوطالب ع نیست تا نتواند چنین برخوردی از ایشان را نپذیرد .

life313;124303 نوشت:
اول آنکه قرار نیست هر چیز که بحکم خداست نیکو باشد

سلام
جالب است که شما پدیده ها را از آن جهت که فعل الهی اند نیکو و حق نمی دانید
ظاهرا به مبناهایی که ما عرض کردیم هیچ عنایتی نکردید

life313;124303 نوشت:
فرمودند : ما رایت الا جمیلا این یعنی شمر زیبا بوده؟ یعنی عمر سعد زیبا بوده؟ برادرم گمان دارم شما در لغات مانده اید. ان شاء الله پیله بدرید و پروانه برون آیید

از نظر ادبیات عرب نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند لذا استثناء شمر و عمرو سعد از این جمله حضرت صرفا تحمیل نظر خود به جمله ایشان است . اگر شما نمی توانید تمام هستی را زیبا ببینید اگر شما عادت کرده اید عالم را سیاه و سفید ببینید چرا کلام حضرت زینب را بر خلاف ظاهر مصرحش تفسیر می کنید
life313;124303 نوشت:
اما پیرامون فقه و ورود به حوزه و غیر فرمودید که عملا هیچ دخلی به کلام نداشته است

گفتم که مطلب را خوب نخوانده اید و صرفا خواسته اید بر آن اشکال کنید . ما گفتیم نمی توان اظهار نظر هرکسی را در هر حوزه ای پذیرفت همچمنان که فقها اظهار نظر افراد عادی را در امور شرعی مجاز نمی دانند . عرفان هم همینطور است .
life313;124303 نوشت:
میخواهید بگویید مولوی شیعه است؟؟؟؟ برادرم چیزی بگویید که با عقل جور باشد با آنهمه بی ربط سرایی مولوی که دوستان بارها مصادیقی را نقل کردند و تکرارش ملال است شما چگونه شیعه میدانید او را؟!!!! اما بعد چنان فرمودید که بنده کاملا بر علم شما شک کردم برادر من شما روزی 34 بار میگویید : اهدنا الصراط المستقیم عزیز دل برادر الصراط به معنی راه نیست الصراط در عربی اصلا جمع ندارد یکیست و دو نمیشود یعنی مسیر رسیدن به خدا یکیست که دو نمیشود این چه عارفی ست که عرفانش او را به عناد علی علیه السلام رسانده است؟!!!

شما شیعه را تعریف بفرمایید تا ببنیم شما تا چه اندازه شیعه شناسید .
بعد شما که هی دم از دشمنی مولوی با علی ع و اهل بیت می زنید چه برهان و سندی دارید ؟ غیر از این است که چند کلامی در مدح عمر و عثمان کرده ؟ شما که زمان مولوی نبوده اید تا بدانید اظهار شیعه گری و ولایت علی ع و اهل بیت ع چه بهایی داشته است . در شعر کدام شاعر مدح این افراد نیست . حتی در شعر حافظ هم هست . پس یکبارگی همه اینها را دشمن اهل بیت معرفی کنید .
کلام اهل معرفت در مدح این افراد علاوه بر سر خاص خودش به منظور دفع دشمنیهای متعصبان سنی بوده است . شما همه چیز را با حال فعلی خودتان مقایسه می کنید . اگر پانصد سال قبل بودید جرات نداشتید در همین ایران سخنی از محبت اهل بیت ع بزنید
.
life313;124306 نوشت:
مولوی لقب چه کسانیست؟! این چه عارفی ست که در اشعارش بغض اهل بیت

بابا این دیگر خیلی ساده اندیشی است که کسی را با نامش بسنجیم . خوب پس بر همین مبنا عثمان بن علی ع را بسنجید بینیم چه ازش در می آید ؟
این بغضی که هی تکرار می کنید کجاست ؟ چه کسی شعر اخلاص علی را انشاء کرده چه کسی شعر تا صورت پیوند جهان بود علی بود را سروده ؟

life313;124306 نوشت:
آخر مگر هر کلامی را میتوان ظاهرش را وا نهاد و باطنش را چسبید؟

ادعای شما در رد عرفان مولوی خلاف نظر بسیاری از بزرگان عارف شیعه است . وقتی عرفان او محرز باشد باید با مبنای اهل معرفت آنرا سنجید .
life313;124306 نوشت:
این را چگونه با ترازوی عرفانی حضرتش میسنجید

توضیح دادیم
life313;124306 نوشت:
اصلا ما را چه به آنکه بدانیم گفته اند یا خیر؟

شما که نمی دانید پس همان بهتر که اظهار نظر نفرمایید
life313;124306 نوشت:
برادرم من میگویم اینهمه واضحات اراجیف سرایی را برایمان از دید مقامات باطنیه عرفانی بفرمایید ما هم تفسیر بیاموزیم

چشم در چهار کلمه می آموزم : قل الله ثم ذرهم . همه آن را دانستی ؟ چه می گویی ؟ علمی که بزرگان صاحب نام در آن ماندند و انکارش کردند چگونه به دو کلمه و صد کلمه و هزار کلمه می آموزی ؟ مگر غیر از ولی صاحب حقیقت می تواند عرفان بیاموزد ؟ مگر فقط حرف و لفظ است ؟
life313;124308 نوشت:
اینهمه زمان سر یک شاعر صرف نکنید که نه عارف بودنش ما را خیریست و نه نبودنش ما را ضرری برویم به قرآن چنگ بزنیم و از آن بیاموزیم نه آنقدر بیگانه باشیم که حتی لحظه های زندگانیمان را نیز فراموش کنیم مع السلام علی من التبع الهدی

کسی که بزرگان را با الفاظ رکیک یاد می کند نشانی از بزرگی ندارد .
موفق در راهیابی

رضا;124326 نوشت:
« عترت ‏» و « اهل بيت ‏» كه در قرآن و حديث آنهمه بدان تكيه ‏ مى ‏ شود

سلام
مطالب خوبی نوشته اید از شما تشکر می کنیم اما :
آیا ما با قرآن و حدیث ارتباط مستقیم داریم ؟ آیا ابزار فهم دقیق کامل و معصوم و از خطا داریم ؟ آیا این حدیث صحیح نیست که فرمود : عالم آنستکه علم دیگران را به علم خود بیفزاید ؟ آیا بین ما و قرآن و اهل بیت حجاب فهم نیست ؟ آیا بهره مندی از فهم دیگران از قرآن و حدیث خطاست ؟
شما مومنین را به چه حواله می دهید ؟ کو امام معصوم ع و کجاست فهم مستقیم از قرآن ؟ ما هیچ راهی نداریم جز اینکه از علما بهره مند شویم . فقیه در ظاهر شریعت و عارف در باطن شریعت ما را در فهم ظاهر و باطن قرآن و حدیث یاری می کنند . آیا شما نقش اینها را رد می فرمایید ؟ مطمئنم چنین منظوری ندارید اما کلامتان هم صراحت ندارد .
موفق باشید

حامد;124336 نوشت:
سلام
مطالب خوبی نوشته اید از شما تشکر می کنیم اما :
آیا ما با قرآن و حدیث ارتباط مستقیم داریم ؟ آیا ابزار فهم دقیق کامل و معصوم و از خطا داریم ؟ آیا این حدیث صحیح نیست که فرمود : عالم آنستکه علم دیگران را به علم خود بیفزاید ؟ آیا بین ما و قرآن و اهل بیت حجاب فهم نیست ؟ آیا بهره مندی از فهم دیگران از قرآن و حدیث خطاست ؟
شما مومنین را به چه حواله می دهید ؟ کو امام معصوم ع و کجاست فهم مستقیم از قرآن ؟ ما هیچ راهی نداریم جز اینکه از علما بهره مند شویم . فقیه در ظاهر شریعت و عارف در باطن شریعت ما را در فهم ظاهر و باطن قرآن و حدیث یاری می کنند . آیا شما نقش اینها را رد می فرمایید ؟ مطمئنم چنین منظوری ندارید اما کلامتان هم صراحت ندارد .
موفق باشید

[=verdana]
با سلام
[=verdana]جناب حامد[=verdana] گرامی[=century gothic] این سیره روش پیامبران و وارثان انبیاست روحانیت که جانشانیان پیامبران و وارثان منصب های اجرایی رسالت و امامت انبیاء می باشند: العلما ورثه الانبیا دانشوران دینی جانشینان پیامبرانند.
[=verdana] اولا بنده یه نکته بگویم که بنده با مولوی ن[=verdana]ا[=verdana] آشنا نیستم!
جناب حامد گرامی در اینکه دوستان اهل فضل هستند سخنی نیست غرض بنده از اینکه این مطالب را آورده ام که ره گم نشود !
اما بزرگترین حقی که به گردن علما
[=verdana]و[=verdana]عرفا [=verdana]است[=verdana]،حق خداست !
که این حق بودن و در راه حق شدن خود ملتزم صفاتی است که باید
[=verdana]علما [=verdana]و[=verdana]عرفا[=verdana] را با آن صفات قیاس کرد !:Sham:
[=Verdana]اما در مورد نقش عرفا و علما حق و حقوقی وجود دارد و صفاتی که برای شناخت صحیح به آنها نیاز داریم تا بتوانیم روشن سیمای آنها را ببینیم
[=verdana]مقصود از معرفت و شناخت ‏ خدا ، اطلاع و آگاهى بر اوصاف و صفات جلالى وجمالى ( سلبيه و ثبوتيه ) او در حد توان بشرى است اما اطلاع بر حقيقت ‏ ذات مقدس او از چيزهائى است كه مطمع نظر فرشتگان مقرب و انبياى ‏ مرسل هم نيست چه برسد به ديگران ، در اين مورد گفتار رسول خدا ( ص ) كفايت مى ‏ كند آنجا كه مى ‏ فرمايد : « ما عرفناك حق معرفتك ‏».
« ماآنگونه كه شايسته مقام توست ، تو را نشناختيم ‏».

[=verdana]

[=verdana]در حديث آمده است : « ان الله احتجب عن ‏ العقول كما احتجب عن ‏ الابصار و ان الملا الاعلى يطلبونه كما تطلبونه انتم(1)
[=verdana]خداوند از عقول و انديشه ‏ ها محجوب است آنچنان كه از ديدان محجوب ‏ مى ‏ باشد . پس افلاكيان او را مى ‏ طلبند ، آنچنان كه شما او را مى ‏ طلبيد ، پس توجه نكن به گفتار فردى كه خيال كرده است كه به كنه حقيقت ذات ‏ پاك الهى رسيده ، بلكه خاك به دهان او ، چون او گمراه و هلاك شده است ‏ و خدا را تكذيب نموده و افترا بسته است چون حقيقت امر خيلى بالاترو برتر از آن است كه با اذهان بشرى ، لوث گردد و تا هر حد و اندازه ‏ كه عالم راسخ او را تصور نمايد .
[=verdana]پس او از حريم كبريا فرسنگها دور رفته است او خيلى دورتر از آن ‏ است كه انديشه ژرف به آن برسد و هرچه فكر به آن رسيده است آن ‏ نهايت درك او از دقت ‏ خود مى ‏ باشد به گفته شاعر :
[=verdana]آنچه پيش تو غير از آن ره نيست غايت فهم توست ، الله نيست :Sham:
[=verdana]آنچه از صفات كمالى و جمالى بر او اثبات مى ‏ كنيم برحسب اوهام خويش ‏ و به ميزان تصورات ماست .
اگر ما او را با اشرف دو طرف نقيض ( وجود وعدم ) توصيف نمائيم كه عبارت از وجود است ، در مقايسه با عقول وافكار ناقص خود ما مى ‏ باشد نه در حد كمالات بايسته و شايسته الهى ، چون خداوند متعال برتر و والاتر از تمام توصيفات ماست .

[=verdana]در حديثى از امام صادق ( ع ) به اين معنى اشاره ‏ اى شده است كه ‏ مى ‏ فرمايد : « كلما ميزتموه باوهامكم فى ادق معانيه مخلوق مصنوع ‏ مثلكم مردود اليكم و لعل النمل الصغار تتوهم ان لله تعالى ‏ زبانيتين ، فان ذلك كمالها و تتوهم ان عدمهما نقصان لمن لا يتصف ‏ بهما و هكذا حال العقلاء فيما يصفون الله تعالى به(2)
[=verdana]
[=verdana]« هر آنچه با اوهام و خيالات خود در دقيق ‏ ترين معانى آنها تشخيص ‏ داده ‏ ايد ، مخلوق و مصنوع شما و همانند خودتان مى ‏ باشد كه به خودتان ‏ باز مى ‏ گردد . شايد مورچه خود خيال كند كه خدا را دو شاخك هست چون ‏ كمال مورچه در آن است و چنين مى ‏ پندارد كه فقدان آنها ، نقصانى است ‏ بر كسى كه آن دو را ندارد وضعيت عقلا و دانشمندان نيز در توصيف ‏ خداوند اين چنين مى ‏ باشد ». :Sham:
[=verdana]برخى از محققين(3) گفته ‏ اند اين يك سخن دقيق و ظريف و زيباست كه ازسرچشمه تحقيق و جايگاه تدقيق صادر گشته است و راز مطلب اين است كه ‏ تكليف شناخت پروردگار به وسع و توان بشرى متوقف است و مردم مكلف ‏ شده ‏ اند كه او را با صفات و مشخصاتى كه با آنها انس و الفت ‏ گرفته ‏ اند ، بشناسند ، با سلب نقايص و كمبودهايى كه در اثر انتساب به ‏ آنها ناشى شده است و چون انسان ممكن ‏ الوجود ، عالم ، قادر ، مريد ، حى ، متكلم ، شنوا و بصير است ، طبيعتا در خود احساس تكليف كرده است كه ‏ اين صفات را در حق تعالى ، با نفى نقايص ناشى از انتساب در او نيزمعتقد گردد به اين معنى اعتقاد پيدا كند كه خداوند متعال واجب به ‏ ذات است نه واجب بالغير .
[=verdana]

[=verdana] عالم به تمام معلومات ، قادر بر تمام ممكنات و ... مى ‏ باشد و در ديگرصفات هم اينگونه قضاوت مى ‏ كند او ديگر مكلف نشده است كه در خداوندمتعال به نوع وصفى معتقد گردد كه حداقل نمونه آن در وجود خودپيدا نمى ‏ شود .
هيچ ‏ گونه مناسبت و زمينه ‏ اى در او نداشته باشد و اگرمكلف به چنين امرى شود به ‏ طور قطع نمى ‏ تواند تعقل نمايد و اين موضوع ‏ خود مى ‏ تواند يكى از معانى كلام نبوى باشد كه مى ‏ فرمايد : « من عرف ‏ نفسه فقد عرف ربه ‏»(4) . « هركس خود را بشناسد ، پس خداى خود راشناخته است ‏».
:Sham:

[=verdana]اين حديث ‏ شريف بر مهم ‏ ترين صفات و ويژگيهاى عارفان و خصوصيات آنان ‏ عنايت دارد كه به ترتيب عبارتند از :
[=verdana]1 -[=verdana]سكوت و نگهدارى زبان[=verdana]، كه نخستين باب نجات و فوز به كمال ‏ مى ‏ باشد . :Sham:
[=verdana]2 - گرسنگى و خوددارى از طعام ، كه كليد خيرات و نيكيهاست .

[=verdana]3 - به زحمت انداختن نفس با عبادت و رياضت و روزه ‏ دارى وشب ‏ زنده ‏ دارى . اين صفت ‏ سوم را برخى از مردم چنين پنداشته ‏ اند كه فردعارف و سالك از آن بى ‏ نياز است و پس از وصول ديگر نيازى به آن نيست ‏ و اين يك توهم باطل و يك انديشه عاطلى است .
اگر اين ‏ چنين بود كه ‏ فردى از آن بى ‏ نياز و مستغنى شود يقينا سيد رسولان و اشرف واصلان حق ‏ زيبنده ‏ تر از هر فرد ديگرى بود و ضرورت نداشت كه شبها به عبادت ونماز قيام كند به آن اندازه كه قدمهايش ورم كند و باز زيبنده ‏ تر ازهر فرد ، آنچنان كه در كتابهاى تاريخ مضبوط و در زبانها مشهود ومعروف مى ‏ باشد و ساير ائمه و پيشوايان و اولياى خدا نيز اين چنين بودند .

[=verdana]4 - تفكر و انديشه : در حديث آمده است . « تفكر ساعه افضل من عباده ‏ ستين سنه ‏»(5) . برخى از بزرگان درباره اين برترى گفته ‏ اند چون تفكرو انديشه كار قلب و دل است و آن بهتر از ديگر جوارح و اعضاى بدن ‏ است ، پس عمل آن نيز بهتر از عمل ساير اعضا است ‏ خداوند متعال ‏ مى ‏ فرمايد : (... اقم الصلاه لذكرى )(6)
[=verdana]« نماز را به ياد من برگزاركن ‏». نماز وسيله ‏ اى براى ذكر و يادآورى قلب است و مقصود آن است كه ‏ ياد خدا اشرف از وسيله و ابزار ( نماز ) مى ‏ باشد .

[=verdana]5 - ذكر و ياد خدا : مقصود از ذكر ، ذكر لسانى و زبانى مى ‏ باشد وكلمه توحيد « لا اله الا الله ‏» را بر آن انتخاب و برگزيده ‏ اند چون ‏ داراى مزايائى است كه اينجا جاى تفصيل آن نيست .

[=verdana]6 - عبرت اندوزى : نظر عبرت و تجربه اندوزى يكى ديگر از ويژگيهاى ‏ عارفان است ‏ خداوند متعال مى ‏ فرمايد : (... فاعتبروا يا اولى ‏ الابصار )(7)

[=verdana]7 -[=verdana]گفتار حكمت ‏ آميز :[=verdana] گفتار حكمت آميز آن است كه صلاح هر دو جهان رادربر مى ‏ گيرد ، يا آن است كه تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولى ‏ آنچه تنها مصلحت روز و دنيا باشد ، جنبه حكمت ندارد . :Sham:

[=verdana]8 - خير رسانى : بركت و خير آنان به مردم برسد .

[=verdana]9 - خوف : داشتن بيم و خوف از عظمت ‏ خدا .

[=verdana]10 - رجاء و اميد : به رحمت و كرم و عنايت ‏ خداوند .
[=verdana]به اين صفات دهگانه اگر عنايت داشته باشى خواهى ديد كه اساس تمام ‏ صفات رهروان راه خدا و سالكان راه اوست كه خداوند متعال با فضل واحسان خود ما را نيز با آنها متصف گرداند
[=verdana]

[=verdana]صفات بندگان خاص خدا
[=verdana]اين حديث از رسول خدا ( ص ) در « كشكول شيخ بهائى ‏» نقل شده است كه ‏ فرمود :
[=verdana]« فى صفه عبدالحقيقى هو ان يكون طاعه حلاوته و حب الله لذته و الى ‏ الله حاجته و مع ‏ الله حكايته و على ‏ الله اعتماده و حسن الخلق عادته ‏ و السخاوه حرفته و القناعه ماله و العباده كسبه و التقوى زاده والقرآن حديثه و ذكرالله جليسه و الفقر لباسه و الجوع طعامه والظماء شرابه و الحياء قميصه و الدنيا سجنه و الشيطان عدوه و الحق ‏ حارسه و الموت راحته و القيامه نزهته و الفردوس مسكنه ‏».
[=verdana] در اوصاف ‏ بنده حقيقى خداوند : :Sham:
[=verdana]1 - كسى است كه اطاعت و پيروى خداوند شيرينى او باشد .
[=verdana]2 - محبت ‏ خداوند لذتش باشد .
[=verdana]3 - و نياز و حاجتش به خدا باشد .
[=verdana]4 - حكايت ‏ خويش تنها به او گويد .
[=verdana]5 - اعتماد او تنها به خدا باشد .
[=verdana]6 - حسن خلق سجيه و عادتش باشد .
[=verdana]7 - سخاوت حرفه و كارش باشد .
[=verdana]8 - قناعت ‏ سرمايه ‏ اش باشد .
[=verdana]9 - عبادت ، كسب و شغلش باشد .
[=verdana]10 - تقوى و پرهيزكارى زاد و اندوخته ‏ اش باشد .
[=verdana]11 - قرآن سخن او باشد ( يعنى زياد قرآن بخواند و با قرآن مانوس ‏ باشد ).
[=verdana]12 - ياد خدا همنشينش باشد .
[=verdana]13 - فقر و نيازمندى به خداوند لباسش باشد .
[=verdana]14 - گرسنگى خوراكش باشد ( زياد روزه بگيرد و كم غذا بخورد ).
[=verdana]15 - تشنگى ، آب و شرابش باشد ( با تشنگى روزه عادت داشته باشد ).
[=verdana]16 - شرم و حيا لباسش باشد .
[=verdana]17 - دنيا زندانش ;
18 - شيطان دشمنش ;
19 - حق پاسدارش ;
20 - مرگ آسايشش .

[=verdana]21 - قيامت موجب خوشحالى ‏ اش باشد .
[=verdana]22 - سرانجام بهشت فردوس مسكن و ماوايش باشد .

[=verdana]امام رضا از حضرت على بن الحسين ‏ عليهماالسلام روايت كرده كه فرمود :
[=verdana]« اذا رايتم الرجل قد حسن سمته و هديه و تمارت فى منطقه و تخاضع ‏ فى حركاته ، فرويدا لا يغرنكم ، فما اكثر من يعجزه تناول الدنيا وركوب الحرام منها لضعف نيته و مهانته و جبن قلبه فنصب الدين ‏ فخالها فهو لا يزال يختل الناس بظاهره فان تمكن من حرام اقتحمه ‏».
[=verdana]« اگر كسى را ديديد كه ظاهرى آراسته و سرى به راه دارد و آهسته ونرم سخن مى ‏ گويد و در حركات خود فروتنى و تواضع نشان مى ‏ دهد ، مبادافريفته او شويد . چه بسيار آدمى كه از به دست آوردن اين دنيا وارتكاب معاصى و محرمات به علت ناتوانى جسم و يا ترس و بزدلى ‏ وامانده شده و دين را چون دامى براى شكار خود برگزيده است وپيوسته مردم را با ظاهر فريبنده خويش مى ‏ فريبد و اگر دسترسى به ‏ حرام مى ‏ يافت از ارتكاب آن دريغ نداشت ‏». :Sham:
[=verdana]« و اذا وجدتموه يعف عن المال الحرام فرويدا لا يغرنكم فان شهوات ‏ الخلق مختلفه فما اكثر من ينبو عن المال الحرام و ان كثر و يحمل ‏ نفسه على شوهاء قبيحه فياتى منها محرما ».
[=verdana]« باز اگر ديديد كه وى از اعمال نامشروع پرهيز دارد مبادا كه به ‏ دامش افتيد كه تمايلات و شهوات مردمان مختلف است چه بسيارند آنهاكه از مال حرام هر قدر باشد صرفنظر مى ‏ كنند ولى در برابر زيبائى ‏ زنى بدكاره به آلودگى گناه دچار مى ‏ شوند ». :Sham:
[=verdana]« فاذا وجدتموه يعف عن ذلك فرويدا لا يغرنكم حتى تنظروا ما عقده ‏ عقله ، فما اكثر من ترك ذلك اجمع ثم لا يرجع الى عقل متين ، فيكون ‏ ما يفسده بجهله اكثر مما يصلحه بعقله ‏».
[=verdana]« تازه اگر در چنين مواردى نيز پرهيزكار باشد بازهم به دام اوگرفتار نشويد ، بلكه بايد در ميزان خرد و عقل چنين مردم بنگريد . چه ‏ بسا كسانى كه ازاعمال زشت و ناروا دورى مى ‏ گزينند و ليكن در راه وروش خويش از عقل و خرد دستورى نمى ‏ گيرند .:Sham:
آنچه را كه اينگونه مردم ‏ به سبب جهل و نادانى خود فاسد و تباه مى ‏ سازند بيشتر از چيزهائى ‏ است كه با خردمندى خويش درست و شايسته انجام مى ‏ دهند ».
« فاذاوجدتم عقله متينا فرويدا لا يغرنكم حتى تنظروا مع هواه يكون على ‏ عقله ؟ او يكون مع عقله على هواه ؟ و كيف محبته للرئاسات الباطله وزهده فيها فان فى الناس من خسرالدنيا و الاخره يترك الدنيا للدنياو يرى ان لذه الرياسه الباطله افضل من لذه الاموال والنعم المباحه ‏ المحلله ، فيترك ذلك اجمع طلبا للرياسه ، حتى اذا قيل له اتق الله ‏ اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم و لبئس المهاد ».

[=verdana]« اينك اگر كسى را داراى عقلى متين و خردى استوار يافتيد بازهم به ‏ او تمكين نكنيد [=verdana]مگر آن كه [=verdana]بنگريد و ببينيد كه آيا وى به نيروى عقل ‏ خويش بر هواى نفس خود پيروز است[=verdana] و يا آن كه هواى نفس بر قواى ‏ عاقله ‏ اش چيره است پس به دقت او را بيازمائيد كه تا چه حد به رياست ‏ و مقام دلبسته و مايل است و يا اين كه به چه ميزان نسبت ‏ به آن ‏ بى ‏ ميل و بى ‏ رغبت است زيرا كه در ميان مردم كسانى هستند كه به خاطردنيا از دنيا چشم مى ‏ پوشند و خود را آزاده و زاهد نشان مى ‏ دهند كه ‏ در حقيقت اينان خسرالدنيا و الاخره و زيانكار دنيا و آخرتند درمذاق كسانى چنين ، رياست دنيوى از نعمتهاى مباح و حلال آن ، لذيذتراست و به همين جهت از همه چيز به خاطر آن در مى ‏ گذرند ، تا آن ‏ جا كه ‏ اگر هم پندشان دهند كه از خدا بترسيد و تقوا پيش گيريد ، ميل بسياربه گناه و فريب معاصى نخواهد گذاشت كه از راه باطل خود باز گردند .
[=verdana]یا علی ع
[=verdana]
[=verdana]1- تحف العقول: ص 176 از كلمات امام حسين(ع) در توحيد.
[=verdana]2- به نقل از توحيد صدوق اربعين شيخ بهائى، ذيل حديث دوم.
[=verdana]3- محقق دوانى.
[=verdana]4- المحجه‏البيضاء: ج‏1، ص 68.
[=verdana]5- المحجه البيضاء: ج‏8، ص 193 كنزالعمال: ج‏3، ص 95.
[=verdana]6- طه: 14.
[=verdana]7- حشر: 2.

رضا;124341 نوشت:
اما بزرگترین حقی که به گردن علما وعرفا است،حق خداست ! که این حق بودن و در راه حق شدن خود ملتزم صفاتی است که باید علما وعرفا را با آن صفات قیاس کرد ! اما در مورد نقش عرفا و علما حق و حقوقی وجود دارد و صفاتی که برای شناخت صحیح به آنها نیاز داریم تا بتوانیم روشن سیمای آنها را ببینیم مقصود از معرفت و شناخت ‏ خدا ، اطلاع و آگاهى بر اوصاف و صفات جلالى وجمالى ( سلبيه و ثبوتيه ) او در حد توان بشرى است اما اطلاع بر حقيقت ‏ ذات مقدس او از چيزهائى است كه مطمع نظر فرشتگان مقرب و انبياى ‏ مرسل هم نيست چه برسد به ديگران ، در اين مورد گفتار رسول خدا ( ص ) كفايت مى ‏ كند آنجا كه مى ‏ فرمايد : « ما عرفناك حق معرفتك ‏».

سلام
با تشکر جناب رضای بزرگوار
بنده نتوانستم ارتباط مستقیمی بین این مطالب و مباحث گذشته پیدا کنم . شاید منظور جناب رضا بحث شطحیات برخی از اهل معرفت است که مطمئنا جای دیگری باید درمورد آن بحث کرد یا شاید بحث ادعای درک ذات الهی باشد که هیچ عارفی آنرا به زبان نیاورده است و شایدهای دیگر . خود ایشان بفرمایند بهتر است .
اصل بحث ما اینست که عارف در کار فقیه دخالت نمی کند و اگر عارف واقعی باشد ملتزم به حکم ظاهری او در مقام ظاهر است فقیه هم باید در باب معارف عالیه متمسک به بیان عارف باشد . این رابطه را ما در میان عرفا و فقهای خود داشته ایم که عارف در فقه شاگرد مجتهدی بزرگ بوده و آن مجتهد بزرگ در اخلاق و عرفان شاگرد عارف خودش . این که یک فقیه بیاید تمام مطالب یک عارف مسلم را رد کند و عده ای هم به کلام او برای اهانتهای بی مبنایشان استدلال کنند اول خروج از انصاف و دوم خروج از عدالت است .
متاسفانه از گذشته های دور نگاه بدبینانه ای نسبت به عرفان استمرار یافته است . البته با ظهور امام خمینی که عرفان و فقه را جمع کرده بود این حرفها تضعیف شد اما متاسفانه هنوز آثار نامیمون آن تفکر بر اندیشه بسیاری از جوانان ما سنگینی می کند . جالب اینجاست که منکران اهل معرفت فهم ظاهری خود از شریعت را عین شریعت می دانند اما فهم اهل معرفت و فلسفه را که بر مبنای کشف و برهان است فهم غیر دینی می شمارند . این در حالیستکه عرفای طراز اول ما اکثرا جامع معقول و منقول و متعبد کامل به شرع مقدس بوده و هستند . احیانا رفتار بعضی عارف نمایان بهانه ای شده تا مغرضین جاهل به عارفان حقیقی بتازند اما آیا ما فقیه متعدی نداشته ایم . آیا وجود چند فقیه بی تقوا برای رد فقه کافی است ؟
امید است که این نگاه غلط اصلاح شود تا همگان از سرچشمه نوری عرفان بهره مند گردند . خداوند با انکار این نعمت غضب می کند .
موفق باشید

یا علی (ع);124198 نوشت:
اگر چنین خوانده اید و معتقدید ، اکنون ببینید که صاحب دریای حکمت ! و معرفت ! مولوی رومی ، در این دریا (مثنوی) چه موج ها که در بیان عظمت و زهادت و قداست همان ظالمان بر نینگیخته و چه ستایش ها که از آن جانیان دخترِ پیغمبر کش نکرده است.

نسبت به ابوبکر؛
صدیق خواندن او :

چشم احمد بر ابوبکری زده
او زیک تصدیق صدیق آمده

نسبت به عمر ابن الخطاب؛
عمر را همه شیعیان می شناسند و می دانید که در حق او به چه معتقدند.


شما را نمی دانم ، اما لااقل ببینید که امامان ما در حق او چه ها گفته اند. حق الیقین و حدیقه الشیعه را هم گهگاهی بخوانید خالی از فائده نیست!
این روایت را از امام صادق علیه السلام بشنوید که فرموده است : اگر کسی معتقد باشد که آن دو (عمر و ابوبکر) چشم بر هم زدنی ، بخدا ایمان آورده اند ، خود بی ایمان است.
آن گاه در دریای مثنوی ! این ستایش ها را از عمر ابن خطاب بخوانید و ببینید که این بلخی رومی ، چه سنگ تمامی گذاشته در تمجید از مقام وی!

یا علی (ع);124199 نوشت:

۱- فاروق خواندن عمر :
چون عمر شیدای آن معشوق شد
حق و باطل را چو دل فاروق شد
چونکه فاروق آینه اسرار شد
جان پیر از اندرون بیدار شد

۲- امیر المومنین خواندن عمر:


آیا می دانید که شیعه ، لقب امیرالمومنین را مختص به امام علی ابن ابیطالب علیه السلام می داند؟ حال ببینید که آن رومی چه می گوید:
عهد عُمّر آن امیرمومنان
داد دزدی را به جلاد و عوان

۳- مومن دانستن عمر از ازل :


مولوی ، عمر را نه در این دنیا که از عالم الست مومن می داند!
کجاست جعفر ابن محمد علیهما السلام که بیاید و معرفت عارفان را ببیند و دیگر عمر را منافق مسلمان نما نداند؟!
بد عمر را نام این جا بت پرست
لیک مومن بود نامش در الست

۴- هتک شیعه برای دفاع از عمر :


مولوی ، خود هم می داند که شیعه چه ارادتی ! به عمر می ورزد . به همین جهت شیعه را ناسزا گفته و کر می داند :
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در گوش کر!


یا علی (ع);124200 نوشت:
نسبت به عثمان بن عفان؛
همان که از شجره خبیثه بنی امیه است (ولعن الله بنی امیه قاطبه)، همان قاتل ابوذر غفاری و ضارب عمار یاسر ، همان که مروان ابن حکم _کسی که پیامبر او را از مدینه بیرون کرد _ را به مدینه باز گرداند و افسار اختیار خود را به او داد …
حال ببین که عارف نامدار و مولانای شما چه می گوید:
چونکه عثمان آن عیان را عین گشت
نور فائض بود و ذی النورین گشت

نسبت به معاویه ابن ابی سفیان ؛
همان معاویه ای که فاش می گفت که آرام نخواهد نشست تا نام رسول الله صلی الله علیه وآله را دفن کند ، که روزانه نامش پنج مرتبه بر فراز ماذنه ها برده نشود.



یا علی (ع);124201 نوشت:

نسبت به ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام؛

پدر بزرگوار امیرالمومنین علی علیه السلام ، وصی دودمان ابراهیم خلیل و کفیل و حامی رسول الله صلی الله علیه وآله ، که اجماع و اتفاق شیعه بر عظمت ایمان او محقق است. در دفاع از ایشان و رد اتهام مشرک بودن به حضرتش ، بزرگان از علماء ، چون شیخ مفید ، کتاب ها نوشته اند و نه تنها شیعه که برخی از سنیان (چون سیوطی و …) نیز ، در اثبات این مهم کتاب نگاشته اند.

اکنون این پیر قونیه و مرید شمس تبریزی را بنگرید که چگونه در توصیف کافر مردن جناب ابوطالب شعر می سراید و او را فردی بد دل می خواند که در جذب نور حق ناکام است:
خود یکی بوطالب آن عم رسول
می نمودش شنعه عربان جهول

گفتش ای عم یک شهادت تو بگو
تا کنم با حق خصومت بهر تو
لیک گر بودیش لطف ماسبق
کی بدی این بددلی با جذب حق
آری ما که مطیع و بنده امام رضا علیه السلام هستیم ، نسبت به این جسور که عم گرامی رسول را بد دل می داند ، بسیار بددل و بد عقیده ایم و او را بی دین و لامذهب می دانیم ، شما خود می دانید و امام رضا علیه السلام !

نسبت به امام عصر علیه السلام و مهدویت ؛
یکی دیگر از مطاعن ملای رومی مسئله مهم مهدویت است که به عقیده وی مهدویت ، نوعیه می باشد.
و ایشان را امام مفترض الطاعه نمی داند؟
می گوید :
پس به هر دوری ولیی قائم است

پس امام حی قائم آن ولی است
خواه از نسل عمر خواه از علی است


استعمال الفاظ رکیک در مثنوی ؛
اما کمی هم از ادب این ملای رومی ، بگوییم تا معلوم شود که در مکارم اخلاق ، چه بیانات کریمانه ای داشته اند!!!
دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ” سرّ نی ” _ که برای تعریف و تمجید از مولوی به رشته تحریر در امده است _ معترف است ، که مولوی در مثنوی در بیش از چهل مورد، الفاظ رکیک را بصورت وقیحانه و تمثیلاتی بشدت شنیع ، بکار برده است.

بطور مثال می توانید حکایت کدو و کنیز و شهید شدن بانو را (دقت کنید استعمال شهادت را در چه کار قبیحی !) در مثنوی ببینید و حظ وافر ! ببرید.

رضا;124341 نوشت:
[=verdana]
با سلام
[=verdana]جناب حامد[=verdana] گرامی[=century gothic] این سیره روش پیامبران و وارثان انبیاست روحانیت که جانشانیان پیامبران و وارثان منصب های اجرایی رسالت و امامت انبیاء می باشند: العلما ورثه الانبیا دانشوران دینی جانشینان پیامبرانند.
[=verdana] اولا بنده یه نکته بگویم که بنده با مولوی ن[=verdana]ا[=verdana] آشنا نیستم!
جناب حامد گرامی در اینکه دوستان اهل فضل هستند سخنی نیست غرض بنده از اینکه این مطالب را آورده ام که ره گم نشود !
اما بزرگترین حقی که به گردن علما
[=verdana]و[=verdana]عرفا [=verdana]است[=verdana]،حق خداست !
که این حق بودن و در راه حق شدن خود ملتزم صفاتی است که باید
[=verdana]علما [=verdana]و[=verdana]عرفا[=verdana] را با آن صفات قیاس کرد !:Sham:
[=Verdana]اما در مورد نقش عرفا و علما حق و حقوقی وجود دارد و صفاتی که برای شناخت صحیح به آنها نیاز داریم تا بتوانیم روشن سیمای آنها را ببینیم
[=verdana]مقصود از معرفت و شناخت ‏ خدا ، اطلاع و آگاهى بر اوصاف و صفات جلالى وجمالى ( سلبيه و ثبوتيه ) او در حد توان بشرى است اما اطلاع بر حقيقت ‏ ذات مقدس او از چيزهائى است كه مطمع نظر فرشتگان مقرب و انبياى ‏ مرسل هم نيست چه برسد به ديگران ، در اين مورد گفتار رسول خدا ( ص ) كفايت مى ‏ كند آنجا كه مى ‏ فرمايد : « ما عرفناك حق معرفتك ‏».
« ماآنگونه كه شايسته مقام توست ، تو را نشناختيم ‏».

[=verdana]

رضا;124343 نوشت:

[=verdana]اين حديث ‏ شريف بر مهم ‏ ترين صفات و ويژگيهاى عارفان و خصوصيات آنان ‏ عنايت دارد كه به ترتيب عبارتند از :
[=verdana]1 -[=verdana]سكوت و نگهدارى زبان[=verdana]، كه نخستين باب نجات و فوز به كمال ‏ مى ‏ باشد . :Sham:

[=verdana][=verdana]7 -[=verdana]گفتار حكمت ‏ آميز :[=verdana] گفتار حكمت آميز آن است كه صلاح هر دو جهان رادربر مى ‏ گيرد ، يا آن است كه تنها صلاح آخرت را دربر داشته باشد ولى ‏ آنچه تنها مصلحت روز و دنيا باشد ، جنبه حكمت ندارد . :Sham:
[=verdana]

رضا;124344 نوشت:
[=verdana]صفات بندگان خاص خدا
[=verdana]اين حديث از رسول خدا ( ص ) در « كشكول شيخ بهائى ‏» نقل شده است كه ‏ فرمود :
[=verdana]« فى صفه عبدالحقيقى هو ان يكون طاعه حلاوته و حب الله لذته و الى ‏ الله حاجته و مع ‏ الله حكايته و على ‏ الله اعتماده و حسن الخلق عادته ‏ و السخاوه حرفته و القناعه ماله و العباده كسبه و التقوى زاده والقرآن حديثه و ذكرالله جليسه و الفقر لباسه و الجوع طعامه والظماء شرابه و الحياء قميصه و الدنيا سجنه و الشيطان عدوه و الحق ‏ حارسه و الموت راحته و القيامه نزهته و الفردوس مسكنه ‏».
[=verdana] در اوصاف ‏ بنده حقيقى خداوند : :Sham:
[=verdana]1 - كسى است كه اطاعت و پيروى خداوند شيرينى او باشد .
[=verdana]2 - محبت ‏ خداوند لذتش باشد .
[=verdana]3 - و نياز و حاجتش به خدا باشد .
[=verdana]4 - حكايت ‏ خويش تنها به او گويد .
[=verdana]5 - اعتماد او تنها به خدا باشد .
[=verdana]6 - حسن خلق سجيه و عادتش باشد .
[=verdana]7 - سخاوت حرفه و كارش باشد .
[=verdana]8 - قناعت ‏ سرمايه ‏ اش باشد .
[=verdana]9 - عبادت ، كسب و شغلش باشد .
[=verdana]10 - تقوى و پرهيزكارى زاد و اندوخته ‏ اش باشد .
[=verdana]11 - قرآن سخن او باشد ( يعنى زياد قرآن بخواند و با قرآن مانوس ‏ باشد ).
[=verdana]12 - ياد خدا همنشينش باشد .
[=verdana]13 - فقر و نيازمندى به خداوند لباسش باشد .
[=verdana]14 - گرسنگى خوراكش باشد ( زياد روزه بگيرد و كم غذا بخورد ).
[=verdana]15 - تشنگى ، آب و شرابش باشد ( با تشنگى روزه عادت داشته باشد ).
[=verdana]16 - شرم و حيا لباسش باشد .
[=verdana]17 - دنيا زندانش ;
18 - شيطان دشمنش ;
19 - حق پاسدارش ;
20 - مرگ آسايشش .

[=verdana]21 - قيامت موجب خوشحالى ‏ اش باشد .
[=verdana]22 - سرانجام بهشت فردوس مسكن و ماوايش باشد .

حامد;124428 نوشت:
سلام
با تشکر جناب رضای بزرگوار
بنده نتوانستم ارتباط مستقیمی بین این مطالب و مباحث گذشته پیدا کنم .

[=Verdana]با سلام
حامد گرامی
بنده از صفات عرفا سخن گفتم تا موضوع در مورد مولوی بیشتر باز شود !!
که این خود بازگو کننده خیلی از مطالب است که وقتی کسی سخنی به ناحق میگوید چه مولوی باشد و چه شخص دیگری ملاکهایی و صفاتی وجود دارد که میشوند آنها را با ان صفات مقایسه کرد !!
همانطور که ذکر کردیم یکی از بزرگترین این صفات

[=verdana]1 -[=verdana]سكوت و نگهدارى زبان[=verdana]، كه نخستين باب نجات و فوز به كمال ‏ مى ‏ باشد
[=verdana]
[=Verdana]و ..!!.!!...................................!
حال سوال اینجاست که مولوی در چهار چوب این صفات قرار میگیرد؟:Gig:
آیا گفتار مولوی که در بالا ذکر شده و فقط همین ها هم نیست با صفاتی که وجود دارد جور در میاید؟

[=Verdana]بنده این مطالب را نوشتم که خود خواننده قضاوت کند !!چون همانطور که میدانید در مورد مولوی سخنان زیادی گفته شده !بعضی ها آنرا شیعه و بعضی ها ان را سنی مسلک دانسته اند !
نمي توان قاطعانه در باره شيعه و سني بودن مولوي قضاوت نمود، زيرا زندگي ايشان ناشناخته مي باشد . از سوي ديگر با توجه به شرايط زمان به گونه اي رفتار شده است که گويا هم سني هستند و هم شيعه.
یا علی ع

رضا;124477 نوشت:
با سلام حامد گرامی بنده از صفات عرفا سخن گفتم تا موضوع در مورد مولوی بیشتر باز شود !! که این خود بازگو کننده خیلی از مطالب است که وقتی کسی سخنی به ناحق میگوید چه مولوی باشد و چه شخص دیگری ملاکهایی و صفاتی وجود دارد که میشوند آنها را با ان صفات مقایسه کرد !! همانطور که ذکر کردیم یکی از بزرگترین این صفات 1 -سكوت و نگهدارى زبان، كه نخستين باب نجات و فوز به كمال ‏ مى ‏ باشد و ..!!.!!...................................! حال سوال اینجاست که مولوی در چهار چوب این صفات قرار میگیرد؟ آیا گفتار مولوی که در بالا ذکر شده و فقط همین ها هم نیست با صفاتی که وجود دارد جور در میاید؟ بنده این مطالب را نوشتم که خود خواننده قضاوت کند !!چون همانطور که میدانید در مورد مولوی سخنان زیادی گفته شده !بعضی ها آنرا شیعه و بعضی ها ان را سنی مسلک دانسته اند ! نمي توان قاطعانه در باره شيعه و سني بودن مولوي قضاوت نمود، زيرا زندگي ايشان ناشناخته مي باشد . از سوي ديگر با توجه به شرايط زمان به گونه اي رفتار شده است که گويا هم سني هستند و هم شيعه.

سلام
البته نگاه ایده آل گرایانه ما شیعه ها قابل تمجید است اما بقولی دیگه شورش رو در آوردیم . با همه به اصطلاح ایده آل گرایی نظری مان در عمل کمتر نشانی از آن داریم . خوب است این نحو نگاه واقع گرایانه تر شود . این ایده آل گرایی گاهی غیر منطقی ، کار را بجایی می رساند که خودمان شبهه ساز می شویم و می گوییم : چرا سیدالشهداء جنگید تا شهید شد اما امام حسن ع صلح کرد ؟ چرا تمام ائمه دیگر به روش سیدالشهداء عمل نکردند و با طواغیت زمان خودشان بیعت کردند ؟ چرا امام رضا ولایت عهدی را پذیرفت وووووو می دانید این سوالات برای چیست ؟ چون فکر می کنیم اگر به توفیق الهی و به جمع اسباب ملت ایران قیام کرد و پیروز شد پس تکلیف همه افراد در همه دورانها همین بوده لذا حتی می توان امامان معصوم را نیز توبیخ کرد .
خوب این که در مورد امام معصوم است شما از این مجمل حال و روز علماء و عرفا را تشخیص بدهید .
در همین عصر و زمانه خودمان اگر روحانی وارد عرصه اجتماع نشود و گوشه عزلت بگزیند اورا متهم به صوفی گری می کنند ، اگر وارد شود اورا به دنیا طلبی متهم می سازند . برای رد هر دو وضعیت هم آیه وروایت دارند .
ما برای توجیه این کلمات باز هم مطالبی را تکرار می کنیم :
1- امثال مولوی معصوم نیستند اما در وادی معارف عالیه می توانند راهنمای فهم حقایق باطنی شریعت باشند . وصول افراد به چنین مقامی با وجود خطاهای جزئی غیر ممکن نیست چه اینکه :
اولا : استعداد معنوی و روحی بعضی افراد بطور قابل ملاحظه ای از دیگران بیشتر است بطوری که بعضی از افراد بدون هیچ زمینه دینی به باطن راه دارند .
ثانیا : قرآن کریم می فرماید کسانی که از کبائر پرهیز می کنند ما صغیره آنها را می بخشیم
ثالثا : پاداش به حسب احسن اعمال است نه ارذل آنها
2- شاعران می دانند که شعر اختیاری نیست بلکه الهام گونه است بخصوص شعر عرفانی ، تا جایی که اغلب آنها و حتی خود مولوی تصریح به عدم دخالت آگاهانه در شعرشان دارند . مسلم است که وقتی حقایق عالم معنا بخواهد از کانال غیر معصوم ظهور یابد رنگی از زمینه های فکری و روحی او می یابد . پس نمی توان این اشکالات را به فعل اختیاری و آگاهانه آنها نسبت داد
3- امثال مولوی هیچ نقشی در ثبت و ضبط و انتشار اشعار خود نداشته اند . جمع آوری و نشر این کلمات را شاگردان آنها بر عهده می گرفتند و چه بسا در زمان خودشان منتشر نمی شده است و بعدها سر زبان می افتاده است . لذا دلیل قطعی بر رضایت ایشان در خصوص نشر اشعارشان نداریم
4- اگر بتوان نوعی آگاهی و انتخاب را در سرودن اشعار ایشان تصور کنیم برای امثال این مدحها دلیل کافی وجود دارد . اگر بدانیم چه تعداد شیعه از عوام و خواص به دست سنیان متعصب کشته شدند هیچگاه وضعیت فعلی خود را با آنها مقایسه نمی کنیم
5- قرآن می فرماید : بشارت بده به بندگانم آنها که سخن را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند . خوب ما و شما هم احسن کلمات اورا برگزینیم نه آنچه را که با عقیده مسلممان سازگار نیست
6- وقتی بزرگانی بزرگ از ما در مدح مولوی سخنها گفته اند انصاف چیست ؟ انصاف آنستکه کدام سخن به صواب نزدیکتر باشد ؟
7- باید بدانیم نگاه از عالم باطن به حقایق هستی با نگاه از مقام ظاهر یکی نیست . در آن نگاه همه چیز محترم است . مگر نمی بینید خداوند اطراف خانه خود را حرم نامید تا به هیچ کس و هیچ چیز حتی کافر جنایتکار و حیوان موذی آسیبی نرسد ؟ آیا جایی برای اندیشیدن در این معنا نیست ؟
ووو
موفق باشید

حامد;124333 نوشت:
سلام
در شعر مولوی تصریحی به کفر حضرت ابوطالب نشده است . شاید موضوع اظهار آشکارای اسلام بوده است که نپذیرفته اند . اتفاقا از استدلال جناب ابوطالب علیه السلام هم بوی این مطلب می آید . احیانا ابوطالب علیه السلام فکر می کرده اسلام آشکارای او موجب تضعیف موقعیتش در میان قریش می شود و با تضعیف جایگاه او پیامبر ص هم در معرض خطر قرار می گیرند . این نپذیرفتن از نظر اهل معرفت صحیح نیست اما کسی هم قائل به عصمت حضرت ابوطالب ع نیست تا نتواند چنین برخوردی از ایشان را نپذیرد .

سلام
جالب است که شما پدیده ها را از آن جهت که فعل الهی اند نیکو و حق نمی دانید
ظاهرا به مبناهایی که ما عرض کردیم هیچ عنایتی نکردید

از نظر ادبیات عرب نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند لذا استثناء شمر و عمرو سعد از این جمله حضرت صرفا تحمیل نظر خود به جمله ایشان است . اگر شما نمی توانید تمام هستی را زیبا ببینید اگر شما عادت کرده اید عالم را سیاه و سفید ببینید چرا کلام حضرت زینب را بر خلاف ظاهر مصرحش تفسیر می کنید

گفتم که مطلب را خوب نخوانده اید و صرفا خواسته اید بر آن اشکال کنید . ما گفتیم نمی توان اظهار نظر هرکسی را در هر حوزه ای پذیرفت همچمنان که فقها اظهار نظر افراد عادی را در امور شرعی مجاز نمی دانند . عرفان هم همینطور است .

شما شیعه را تعریف بفرمایید تا ببنیم شما تا چه اندازه شیعه شناسید .
بعد شما که هی دم از دشمنی مولوی با علی ع و اهل بیت می زنید چه برهان و سندی دارید ؟ غیر از این است که چند کلامی در مدح عمر و عثمان کرده ؟ شما که زمان مولوی نبوده اید تا بدانید اظهار شیعه گری و ولایت علی ع و اهل بیت ع چه بهایی داشته است . در شعر کدام شاعر مدح این افراد نیست . حتی در شعر حافظ هم هست . پس یکبارگی همه اینها را دشمن اهل بیت معرفی کنید .
کلام اهل معرفت در مدح این افراد علاوه بر سر خاص خودش به منظور دفع دشمنیهای متعصبان سنی بوده است . شما همه چیز را با حال فعلی خودتان مقایسه می کنید . اگر پانصد سال قبل بودید جرات نداشتید در همین ایران سخنی از محبت اهل بیت ع بزنید
.

بابا این دیگر خیلی ساده اندیشی است که کسی را با نامش بسنجیم . خوب پس بر همین مبنا عثمان بن علی ع را بسنجید بینیم چه ازش در می آید ؟
این بغضی که هی تکرار می کنید کجاست ؟ چه کسی شعر اخلاص علی را انشاء کرده چه کسی شعر تا صورت پیوند جهان بود علی بود را سروده ؟

ادعای شما در رد عرفان مولوی خلاف نظر بسیاری از بزرگان عارف شیعه است . وقتی عرفان او محرز باشد باید با مبنای اهل معرفت آنرا سنجید .

توضیح دادیم

شما که نمی دانید پس همان بهتر که اظهار نظر نفرمایید

چشم در چهار کلمه می آموزم : قل الله ثم ذرهم . همه آن را دانستی ؟ چه می گویی ؟ علمی که بزرگان صاحب نام در آن ماندند و انکارش کردند چگونه به دو کلمه و صد کلمه و هزار کلمه می آموزی ؟ مگر غیر از ولی صاحب حقیقت می تواند عرفان بیاموزد ؟ مگر فقط حرف و لفظ است ؟

کسی که بزرگان را با الفاظ رکیک یاد می کند نشانی از بزرگی ندارد .
موفق در راهیابی

[="Blue"]

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حامد:Gol:

و اما بعد

quote]=حامد;124333][="SeaGreen"]در شعر مولوی تصریحی به کفر حضرت ابوطالب نشده است . شاید موضوع اظهار آشکارای اسلام بوده است که نپذیرفته اند . اتفاقا از استدلال جناب ابوطالب علیه السلام هم بوی این مطلب می آید . احیانا ابوطالب علیه السلام فکر می کرده اسلام آشکارای او موجب تضعیف موقعیتش در میان قریش می شود و با تضعیف جایگاه او پیامبر ص هم در معرض خطر قرار می گیرند . این نپذیرفتن از نظر اهل معرفت صحیح نیست اما کسی هم قائل به عصمت حضرت ابوطالب ع نیست تا نتواند چنین برخوردی از ایشان را نپذیرد .[/]

شما فرمودید از کلام ابوطالب علیه السلام بوی کفر میآمده است

یا شامه خوبی ندارید یا بر میگردد به قوه حسی دیگر

باکی نیست

[="DarkRed"]برادر من آن که بر ابوطالب علیه السلام چنین تهمتی زد همان بود که پدرش هم پدرش بود و هم برادرش و

مادرش هم خواهرش بود و هم عمه و مادرش[/]

[="Black"]کدام انسان بی خردی کلام چنین جلسومه ای را میپذیرد
[/]
کمی تحقیق کنیدبرادرم و سپس بیان کنید
[="Lime"]
مولا و جدم جعفر بن محمد سلام الله علیهما فرمود:هر کس بر جدم ابوطالب تهمت کفر زند خداوند او را با

اولین تهمت زننده محشور خواهد کرد[/]

اما اینکه حضرت ابوطالب چه کرده و چه نکرده شما باید با سند بفرمایید که بنده بدانم تضعیف را در کدام

سند یافته اید تا بنده برایتان شرح دهم

نقل قول:
[="SeaGreen"]
جالب است که شما پدیده ها را از آن جهت که فعل الهی اند نیکو و حق نمی دانید
ظاهرا به مبناهایی که ما عرض کردیم هیچ عنایتی نکردی[/]د

و سپس پیرامون احکام الهی فرموده اید

اگر در فرمایشات حضرتتان چیزی بود که توجه ننمودم مکرر بفرمایید تا متوجه شوم!!!

نقل قول:
ا[="#2e8b57"]ز نظر ادبیات عرب نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند لذا استثناء شمر و عمرو سعد از این جمله حضرت صرفا تحمیل نظر خود به جمله ایشان است[="DarkOrange"] . اگر شما نمی توانید تمام هستی را زیبا ببینید اگر شما عادت کرده اید عالم را سیاه و سفید ببینید چرا کلام حضرت زینب را بر خلاف ظاهر مصرحش تفسیر می کنی[/][/]د

و اما پیرامون کلام سرورم حضرت زینب سلام الله علیها

[="Red"]بنده همه چیز را زیبا ببینم؟!!![/]

[="#ff0000"]مگر عالم همه اش زیباییست که بخواهم همه را زیبا ببینم؟!!![/]

گمانم شما آنقدر در امید فرو رفته اید که خوف را فراموش کرده اید
[="Black"]
هر گناه تمثل به درنده ای دارد که همواره به سویتان در هجوم است[/]

[="Purple"]از کدام عارف آموخته اید که تمام دنیا را زیبا ببینید؟!!![/]

نکند مولانا جلال الدین بلخی علیه ما علیه!!!

نخیر برادر من

بسیار در خطایید

اگر سرورم حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند : ما رایت الا جمیلا نه یعنی که شمر و فلان هم زیبا بودند

[="Lime"]ایشان در شهادت مولایم حسین سلام الله علیه بقای اسلام را دید[/]

شما در کجا دیده اید که عارف و عالمی بگوید دنیا همه اش زیباییست؟!!!

آنچه سرورمان دید نه آن است که در جهان ظاهر مشخص باشد و حتی عالم باطن نیز در نزد آن حقیر

است

[="#00ff00"]آنچه ایشان دیدند از مکشوفات سماء بوده است [/]که در آن وارد نخواهم شد

زیرا خلط بحث حادث میشود

نقل قول:
[="SeaGreen"]گفتم که مطلب را خوب نخوانده اید و صرفا خواسته اید بر آن اشکال کنید . ما گفتیم نمی توان اظهار نظر هرکسی را در هر حوزه ای پذیرفت همچمنان که فقها اظهار نظر افراد عادی را در امور شرعی مجاز نمی دانند . عرفان هم همینطور است[/] .

اما پیرامون حوزه آنچه بنده عرض نمودم مزاحی در بین کلام بوده که علی الظاهر خشکی کلماتم مانع از

ظاهر نماییش شده.

نقل قول:
[="#2e8b57"]شما شیعه را تعریف بفرمایید تا ببنیم شما تا چه اندازه شیعه شناسید .
بعد شما که هی دم از دشمنی مولوی با علی ع و اهل بیت می زنید چه برهان و سندی دارید ؟ غیر از این است که چند کلامی در مدح عمر و عثمان کرده ؟ شما که زمان مولوی نبوده اید تا بدانید اظهار شیعه گری و ولایت علی ع و اهل بیت ع چه بهایی داشته است . در شعر کدام شاعر مدح این افراد نیست . حتی در شعر حافظ هم هست . پس یکبارگی همه اینها را دشمن اهل بیت معرفی کنید .
کلام اهل معرفت در مدح این افراد علاوه بر سر خاص خودش به منظور دفع دشمنیهای متعصبان سنی بوده است . شما همه چیز را با حال فعلی خودتان مقایسه می کنید . اگر پانصد سال قبل بودید جرات نداشتید در همین ایران سخنی از محبت اهل بیت ع بزنید [/].

و اما [="Magenta"]شیعه[/]

لغت شیعه چنانچه در :
[="Lime"]
ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيا([/]مريم/69)

آمده است [="#ff00ff"]یعنی پایبندی به چیزی[/]

یا به عبارت دیگر [="Magenta"]پا جای پای مولا نهادن[/]

و اما در بطن معنایی به کسانی اطلاق میشود که [="#ff00ff"]مولایم امیر المومنین علی با ابی طالب سلام الله

علیهما را به ولایت بشناسد و پس از ایشان 11 فرزند از نسلشان که اسامیشان در کتب سنی و شیعه

مکتوب و معلوم است[/]

آنچنان لغت شیعه به صراحت به این قشر اطلاق میشود که در مستدرک حاکم بیان شده است:

[="YellowGreen"] یا علی انت و شیعتک فی الجنة[/]

و بیش از 90 مصدر است که اگر نیاز بود بفرمایید خواهم گفت
[="Red"]
شیعه با توجه به اصولش حتی ذره ای در ایمان سرورم ابوطالب علیه السلام شک وارد نمیکند

و اگر کسی شک وارد کرد یعنی یکی از اصول عقدتی را وا نهاده است
[/]
ادامه دارد...[/]

[="blue"]
و اما بعد

نقل قول:
[="seagreen"]بابا این دیگر خیلی ساده اندیشی است که کسی را با نامش بسنجیم . خوب پس بر همین مبنا عثمان بن علی ع را بسنجید بینیم چه ازش در می آید ؟
این بغضی که هی تکرار می کنید کجاست ؟ چه کسی شعر اخلاص علی را انشاء کرده چه کسی شعر تا صورت پیوند جهان بود علی بود را سروده ؟[/]

به شکلی پیرامون این شاعر سخن میگویید گو آنکه در عرف او یقین است و باید حتما با تمثلات عرفانی کلامش را تفسیر

نماییم.شما عرف او را ثابت کنید تا بعد ما برویم سراغ اراجیف سرایی این شاعر که[="lime"] حتی تیغ از گلوی مولایم حسین علیه السلام

نیز بر نداشته است[/]

اما پیرامون ساده اندیشی

شما ان شاء الله لغت نامه را بخوانید دیگر عامه اندیشی میشود

نقل قول:
[="seagreen"]دعای شما در رد عرفان مولوی خلاف نظر بسیاری از بزرگان عارف شیعه است . وقتی عرفان او محرز باشد باید با مبنای اهل معرفت آنرا سنجید [/].ا

اما نظر بزرگان شیعه

بنده با نظر هیچ کس کاری ندارم

هر مسلمان شیعه در فروع دین موظف به تقلید است و اصول و غیر به عهده خود اوست

ایشان فرض مکاشفه کرده اند

[="red"]هیچ مکاشفه قابل یقین نیست
[/]
[="#ff0000"]و حتی در صحت کلام نیز مشکوکیم و سندی بر قطع یقین کلام نیست[/]

نقل قول:
چشم در چهار کلمه می آموزم : قل الله ثم ذرهم . همه آن را دانستی ؟ چه می گویی ؟ علمی که بزرگان صاحب نام در آن ماندند و انکارش کردند چگونه به دو کلمه و صد کلمه و هزار کلمه می آموزی ؟ مگر غیر از ولی صاحب حقیقت می تواند عرفان بیاموزد ؟ مگر فقط حرف و لفظ است ؟

و اما پیرامون 4 کلمه

شما گو اینکه حتی لغت هم نمیشناسید

برادرم کمی اصول کافی بخوانید و اینقدر در بزرگی و عرف دیگران نروید

کسانی که شما ایشان را بزرگ میخوانید نشان بزرگیشان را در چه دیدید؟!!!

گو اینکه بسیار علاقه مندید شخصی را که در ذهن خود بت ساخته اید نگاه دارید

باشد باکی نیست
[="darkorange"]
برای دفاع از او شعر پیشین که گذشت پیرامون مولایم ابوطالب را شرح دهید
[/]
نگویید مسائل عرفانیست

اگر قرار بود او برای عرفا شعر بگوید دیوانش در هر عطاری یافت نمیشد
[="#ff8c00"]
شما این شعر را توضیح دهید[/]

مع السلام و رحمة الله و برکاته
[/]

life313;124554 نوشت:
شما فرمودید از کلام ابوطالب علیه السلام بوی کفر میآمده است

سلام
اخوی من می گویم آن نسبت تصریحی که شما به کلام مولوی می دهید در سخن ایشان نیست بعد حرفی را که ردش کرده ام بی مبنا به خودم نسبت می دهید ؟

life313;124554 نوشت:
شما باید با سند بفرمایید که بنده بدانم تضعیف را در کدام سند یافته اید تا بنده برایتان شرح دهم

می توانید بگویید در کجای حرف ما سخن از تضعیف است ؟
life313;124554 نوشت:
ایشان در شهادت مولایم حسین سلام الله علیه بقای اسلام را دید شما در کجا دیده اید که عارف و عالمی بگوید دنیا همه اش زیباییست؟!!! آنچه سرورمان دید نه آن است که در جهان ظاهر مشخص باشد و حتی عالم باطن نیز در نزد آن حقیر است آنچه ایشان دیدند از مکشوفات سماء بوده است که در آن وارد نخواهم شد

آقاجان انصاف بدهید که شما بدایات عرفان را هم نمی دانید . دارید در عرصه ای اظهار نظر می فرمایید که از دور چیزی درباره آن شنیده اید . آن هم از بد حادثه از منکران عرفان شنیده اید .
life313;124554 نوشت:
مولایم امیر المومنین علی با ابی طالب سلام الله علیهما را به ولایت بشناسد و پس از ایشان 11 فرزند از نسلشان که اسامیشان در کتب سنی و شیعه مکتوب و معلوم است

با این تعریف شما تمام شیعیان قبل از امام دوازدهم در شیعه بودنشان ناقصند بلکه اصلا شیعه نیستند . مهم نیست . می خواستم بدانم کسی که به باطن ولایت اهل بیت رسیده را شیعه می دانید یا خیر که از کلامتان چیزی در نمی آید .
life313;124556 نوشت:
بنده با نظر هیچ کس کاری ندارم

با این نظر امام سجاد چطور ؟ کاری ندارید : هلک من لم یکن له مرشد یرشده . شما که عقل خود را معیار حق و باطل کرده اید مرشد کاملی را انتخاب ننموده اید پس باید از هلاکت بترسید اخوی .
life313;124556 نوشت:
اگر قرار بود او برای عرفا شعر بگوید دیوانش در هر عطاری یافت نمیشد شما این شعر را توضیح دهید

دوبار توضیح داده ام مراجعه بفرمایید
موفق باشید

life313;124312 نوشت:
دوست گرامی رحیمی

آنچه یقین است آنکه با اهل بیت معاند باشد جهنمی ست

نوشتارتان مثل این است که مبادا به شمر لعنة الله بگویید ممکن است توبه کرده باشد بعد شما را میبرند جهنم چون طلب لعنت

برای توابی کردید

پاسخ شما در پاسخ پیشین است

بخوانید و اینهمه شاخه به شاخه نروید

[="Indigo"]الهي بنده را از سه آفت نگاهدار :[/]

[="DarkOrchid"]از وساوس شيطاني , هواهاي نفساني و غرور ناداني (خواجه عبدالله انصاري )[/]

[="DarkGreen"]جناب life 313 با يه سرچ ساده تو اينترنت ميتونيد بفهميد كه آيا ناسزا گفتن و استفاده از الفاظ زشت حتي در مورد دشمنان دين و اسلام جايز است يا خير !!!!

دشنام به كفار و دشمنان دين جايز نيست چه برسه استفاده از الفاظ ناشايست براي كسي كه ساليان پيش فوت كرده و الان داريد در موردش قضاوت ميكنيد از روي چند خط نوشته !!!!!! .

لعن و سب و فحش و ناسزا و نفرين كاملا متفاوت هستن و اجازه همه اونها تو دين داده نشده .[/]

[="Teal"]شما با علم ناقص خودتون و بدون داشتن تزكيه نفس خيلي راحت در مورد ديگران قضاوت ميكنيد و اجازه ميديد كه هر كلامي از دهانتون خارج بشه واقعا جاي تاسفه .[/]

[="Green"]منتظر روزي باشيد كه پرده ها كنار رفته و بسياري از قضاوت هاي نابجا و نادرست و تهمت ها و فحش ها گريبانگير انسان ميشه .[/]

[="Teal"]اگه انقدر توهين تو كلامتون نبود دوست داشتم با دلايل تو بحثتون شركت كنم ولي هيچ وقت حاضر نيستم حتي يه دليل منطقي براي كسي بيارم كه در كلامش انقدر توهين وجود داره و خودشو عالم ميدونه !!!!!!!! [/]

[="DarkGreen"]خدانگهدارتون[/]

حامد;124581 نوشت:
سلام
اخوی من می گویم آن نسبت تصریحی که شما به کلام مولوی می دهید در سخن ایشان نیست بعد حرفی را که ردش کرده ام بی مبنا به خودم نسبت می دهید ؟

می توانید بگویید در کجای حرف ما سخن از تضعیف است ؟

[=navy][="red"]آقاجان انصاف بدهید که شما بدایات عرفان را هم نمی دانید . دارید در عرصه ای اظهار نظر می فرمایید که از دور چیزی درباره آن شنیده اید . آن هم از بد حادثه از منکران عرفان شنیده اید .[/] [/]

با این تعریف شما تمام شیعیان قبل از امام دوازدهم در شیعه بودنشان ناقصند بلکه اصلا شیعه نیستند . مهم نیست . می خواستم بدانم کسی که به باطن ولایت اهل بیت رسیده را شیعه می دانید یا خیر که از کلامتان چیزی در نمی آید .

با این نظر امام سجاد چطور ؟ کاری ندارید : هلک من لم یکن له مرشد یرشده . شما که عقل خود را معیار حق و باطل کرده اید مرشد کاملی را انتخاب ننموده اید پس باید از هلاکت بترسید اخوی .

دوبار توضیح داده ام مراجعه بفرمایید
موفق باشید

[="darkorange"]

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حامد گرامی

[="seagreen"]شما فرمودید که بنده از بدیهیات عرفان هیچ نمیدانم.ا[/]ین کلام تنها یک معنا دارد و آن این است:

شما عارفید یا به اصول آن وقوف کامل دارید.
[="purple"]
هر که را اسرار حق آموختند / مهر کردند و دهانش دوختند[/]
[="yellowgreen"]
بنده از آنجا که با عالم عرف شما کاملا بیگانه هستم

و شما به جای تفسیر 4 بیت دست به هر ریسمانی میزنید کلامی با شما نخواهم داشت [/]

زیرا از تمام اصول مناظره دور هستید.

اما پیرامون مرشد بنده:

کفایت است نام چند تن: [="lime"]

استاد،سرور و نور چشمم حضرت علامه جوادی آملی ،

حضرت آیت الله فاطمی نیا ،

حضرت آیت الله سید صادق شیرازی

و آنکه دوریش دلم را به خون کشیده حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه .[/]

اگر ایشان سبب شده اند که از آثار باطنی عرفان خالی باشم عرض پوزش دارم

لیکن این را بدان برادرم تا کسی را نمیشناسی به سخنش به دید کین منگر بلکه در آن خیر باشد.

شما هم اگر دنبال مرشد هستید نیازی نیست به [="black"]مولوی که مجهول الحال است متمسک شوی[/]

[="red"]بهتر است از ذات پاک شیعه مرشدی برگزینی همچون ائمه اطهار که در صحتشان شبهه ای نیست.[/]

مع السلام علی من التبع الهدی[/]

نازنين مريم;124611 نوشت:
[="indigo"]الهي بنده را از سه آفت نگاهدار :[/]

[="darkorchid"]از وساوس شيطاني , هواهاي نفساني و غرور ناداني (خواجه عبدالله انصاري )[/]

[="darkgreen"]جناب life 313 با يه سرچ ساده تو اينترنت ميتونيد بفهميد كه آيا ناسزا گفتن و استفاده از الفاظ زشت حتي در مورد دشمنان دين و اسلام جايز است يا خير !!!!

دشنام به كفار و دشمنان دين جايز نيست چه برسه استفاده از الفاظ ناشايست براي كسي كه ساليان پيش فوت كرده و الان داريد در موردش قضاوت ميكنيد از روي چند خط نوشته !!!!!! .

لعن و سب و فحش و ناسزا و نفرين كاملا متفاوت هستن و اجازه همه اونها تو دين داده نشده .[/]

[="teal"]شما با علم ناقص خودتون و بدون داشتن تزكيه نفس خيلي راحت در مورد ديگران قضاوت ميكنيد و اجازه ميديد كه هر كلامي از دهانتون خارج بشه واقعا جاي تاسفه .[/]

[="green"]منتظر روزي باشيد كه پرده ها كنار رفته و بسياري از قضاوت هاي نابجا و نادرست و تهمت ها و فحش ها گريبانگير انسان ميشه .[/]

[="teal"]اگه انقدر توهين تو كلامتون نبود دوست داشتم با دلايل تو بحثتون شركت كنم ولي هيچ وقت حاضر نيستم حتي يه دليل منطقي براي كسي بيارم كه در كلامش انقدر توهين وجود داره و خودشو عالم ميدونه !!!!!!!! [/]

[="darkgreen"]خدانگهدارتون[/]

[="orange"]

بسم الله الرحمن الرحیم

نازنین مریم گرامی

کلام خود را با نام خواجه عبدالله انصاری آغاز نمودید.

کتابی هست با نام [="black"]تذکرة الاولیاء اثر عطار[/] که بعید میدانم حتی یک برگ از آن را خوانده باشید.

این کتاب شرح شطحیات تمام عرفایی!!! ست که شما کلام خود را با نام یکی از آنها شروع کردید.

ان شاء الله بجای اینکه بنده سرچ کنم شما سرچ بفرمایید تا بفهمید کلمه شطح به چه نسبت داده

میشود.
[="seagreen"]
اما پیرامون لعن فرمودید[/]

«روزی زنی برای مولایمان امام صادق علیه السلام دو لباس آورد که یکی با صلوات بافته شده بود و دیگری

با لعن دشمنانشان و امام فرمودند اول آنکه با لعن بافته شده است میپوشم زیرا ثواب بیشتری داشته

است.»

[="royalblue"]شما هم بجای اینکه علم خود را بر پایه اینترنت استوار کنید بهتر است علم را از مرجعی صحیح

استخراج کنید نه انکه هر کس میتواند اطلاعاتی غلط در آن وارد کند.[/]
[="seagreen"]
اما اینکه به بنده فرمودید علم ناقص و بدون تزکیه نفس:
[/]
از آنجا که شما اصلا مرا نمیشناسید و هیچ در مورد من نمیدانید کلام شما تهمت محسوب میشود [="darkred"]یا باید

آن را به اثبات برسانید یا اینکه کار را به دادگاه عدل الهی وا نهیم.[/]
[="seagreen"]
اما اینکه در بحث شرکت کنید : [/]

بنده هیچ میلی ندارم با کسی مباحثه کنم که نه تنها پایه علمی اش فضای سایبریست بلکه بسادگی و

بدون شناخت دیگری تهمت میزند.

اگر کمی مطالعه داشتید میفهمیدید که از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا

جمیع معصومین علیهم السلام [="purple"]چقدر لعن و نفرین در حق اهل تصوف وارد شده است.[/]

ان شاء الله گرایش به علم پاک داشته باشید

مع السلام علی من التبع الهدی[/]

life313;124641 نوشت:
کلام خود را با نام خواجه عبدالله انصاری آغاز نمودید.

[="indigo"]كلامي پر معنا از هر كسي باشه با ارزشه و اين كلام زيبا جوابي بود به فحش زشتي كه شما در مورد ايشون مطرح كرده بوديد و خوشبختانه سخنتون توسط مدير اجرايي محترم ويرايش شد .[/]

[="darkorchid"]مشخص است كه شما سخنان ديگرانو با دقت نمي خونيد وگرنه نمي گفتيد [/]

life313;124641 نوشت:
اما پیرامون لعن فرمودید

life313;124641 نوشت:
اگر کمی مطالعه داشتید میفهمیدید که از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا

جمیع معصومین علیهم السلام چقدر لعن و نفرین در حق اهل تصوف وارد شده است.

[="indigo"]اين سخن من :[/]

نازنين مريم;124611 نوشت:
[="darkgreen"]لعن و سب و فحش و ناسزا و نفرين كاملا متفاوت هستن[/] و اجازه همه اونها تو دين داده نشده

[="darkorchid"]سخن من در مورد لعن نبود شما از الفاظ زشت در سخنانتون استفاده كرديد و اگه يه بار ديگه جملات منو با دقت بخونيد كاملا متوجه ميشيد كه من گفتم اينها تفاوت دارن يعني اگه لعنم مجاز باشه ناسزا گويي و فحش مجاز نيست قبول نداريد ؟! [/]

[="indigo"]الفاظ ناشايستتون به كنار در مورد لعن هم هنوز اصل قضاوت شما در مورد اين بزرگان زير سواله و لعن مجاز نيست .[/]

life313;124641 نوشت:
شما هم بجای اینکه علم خود را بر پایه اینترنت استوار کنید بهتر است علم را از مرجعی صحیح

استخراج کنید نه انکه هر کس میتواند اطلاعاتی غلط در آن وارد کند.

[="purple"]يعني با سرچ تو اينترنت نميشه به سخنان علما و سايت مراجع و .. دسترسي پيدا كرد ؟!!!

سايت جواب و حوزه و .. هم حتما غير معتبرن !!!!!!!!!!!

تو سرچ بايد بلد بود چطوري به منابع معتبر دسترسي پيدا كرد و به چه سايتهاي سر زد و چه كتابهاييو دانلود كرد و .. حتما احاديث تو سايتهاي معتبرم قابل استناد نيستن و بايد همه كتب حديثيو تو خونه جمع كرد !!![/]

life313;124641 نوشت:
از آنجا که شما اصلا مرا نمیشناسید و هیچ در مورد من نمیدانید کلام شما تهمت محسوب میشود یا باید

آن را به اثبات برسانید یا اینکه کار را به دادگاه عدل الهی وا نهیم.

[="indigo"]من شمارو نميشناسم ولي ميدونم كسي كه ناسزا و كلمه اي چون بوزينه تو الفاظش پيدا ميشه خودساخته نيست چطور شما با يه چند خط در مورد بزرگان و عرفا نظر ميديد و اونارو دشمن خدا ميناميد ولي در مورد شما نبايد با خوندن سخنانتون قضاوت كرد !!!!!!!!
[/]

life313;124641 نوشت:
اما اینکه به بنده فرمودید علم ناقص

[="darkorchid"]يعني فكر ميكنيد علمتون كامله و من تهمت زدم ؟!!!!!!!!!!! [/]

life313;124641 نوشت:
بنده هیچ میلی ندارم با کسی مباحثه کنم که نه تنها پایه علمی اش فضای سایبریست بلکه بسادگی و

بدون شناخت دیگری تهمت میزند.

[="darkorchid"]بنده هم قطعا هيچ تمايلي ندارم و اشاره هم كردم ولي در مقابل توهينتون نتونستم سكوت كنم و لازم دوسنتم بگم كه اگه پيرو واقعي اسلام هستيد و خودساخته !!! از الفاظ ناشايست نبايد استفاده كنيد .[/]

life313;124641 نوشت:
ان شاء الله گرایش به علم پاک داشته باشید

[="indigo"]و همچنين

خدانگهدارتون[/]

دوستان سلام

در مورد لعن می توانید در این تایپیک بحث کنید

http://www.askdin.com/showthread.php?t=8489&page=2

در مورد فحش

کارشناسان جواب می دهند

اما به کتاب آیت الله دستغیب مراجعه کنید

تا جایی که من یادم هست ما می توانیم در جواب فحش به همان اندازه به او جواب دهیم

مثلا اگر کسی گفت تو خری می تونیم بگیم خودتی

و گناه اش به گردن آغاز کننده می افتد(کارشناسان یا دوستانی که در این مورد اطلاع دارند اگر مطلبی بر صحت یا عدم این کار

هست را بیان نمایید با سپاس)

سفیر;124157 نوشت:
خود يكى بو طالب آن عم رسول / مى‏نمودش شنعه‏ى عربان مهول‏ كه چه گويندم عرب كز طفل خود / او بگردانيد دين معتمد گفتش اى عم! يك شهادت تو بگو / تا كنم با حق خصومت بهر تو گفت ليكن فاش گردد از سماع / كل سر جاوز الاثنين شاع‏ من بمانم در زبان اين عرب / پيش ايشان خوار گردم زين سبب‏ ليك گر بوديش لطف ما سبق / كى بدى اين بد دلى با جذب حق مثنوی دفتر ششم


سلام

می شود ادامه شعر را هم بنویسید؟:Sham:

با سلام

life313;124639 نوشت:
اما پیرامون مرشد بنده:

کفایت است نام چند تن:

استاد،سرور و نور چشمم حضرت علامه جوادی آملی ،

حضرت آیت الله فاطمی نیا ،

حضرت آیت الله سید صادق شیرازی

و آنکه دوریش دلم را به خون کشیده حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه .

قصد پست دادن دراین تاپیک را نداشتم, ولی این اسامی شما برایم عجیب آمد.

مطلبی که نقل به مضمون داشتم از استاد فاطمی نیا بود که ایشان در یکی از سخنرانی هایشان نهی کردند از نسبت دادن برخی مسائل به برخی افراد مثل ملاصدرا مولوی و ...

حتی ایشان در چند دقیقه بعدش در مورد اینکه ادیسون/پاستور می رود به جهنم و درکل اینکه به ما مربوط نمی شود این مسائل نیز سخنانی فرمودند.

لازم باشد فایل صوتی اش را هم قرار می دهم, شما که ارادت دارید به ایشان, حرفشان را نیز گوش کنید.

در مورد مرحوم آیت الله بهجت چنین جملاتی از ایشان نسبت به بزرگان ندیده ام.....

التماس دعا
تشکر

life313;124639 نوشت:
[="darkorange"]

اما پیرامون مرشد بنده:

کفایت است نام چند تن: [="lime"]

استاد،سرور و نور چشمم حضرت علامه جوادی آملی ،

حضرت آیت الله فاطمی نیا ،

حضرت آیت الله سید صادق شیرازی

و آنکه دوریش دلم را به خون کشیده حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه .[/]

اگر ایشان سبب شده اند که از آثار باطنی عرفان خالی باشم عرض پوزش دارم

لیکن این را بدان برادرم تا کسی را نمیشناسی به سخنش به دید کین منگر بلکه در آن خیر باشد.

مع السلام علی من التبع الهدی

[/]

سلام

ایا از این بزگواران اجازه گرفته ای که نامشان را در هر محلی ببری و فخر فروشی نمائی.

از کوزه همان برون تراود که دراوست

موضوع قفل شده است