حضرت علی چه نقشی در جنگ ذی قرد داشت؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حضرت علی چه نقشی در جنگ ذی قرد داشت؟

حضرت علی چه نقشی در جنگ ذی قرد داشت؟

[=Verdana]با سلام
[=Verdana]در مورد علی ع در این غزوه اگر دوستان منابعی دارند و ذکر کنند استفاده میکنیم بنده مطلبی نیافتم
[=Verdana] سبب این غزوه آن شد که عیینة بن حصن فزاری با عده ای از سواران قبیله غطفان که در زمره دشمنان اسلام بودند، شبانه به اطراف مدینه حمله بردند و در جایی به نام «غابه »به ساربانی که شتران شیرده پیغمبر و مردم مدینه را می چرانید و از قبیله غفار بود برخورد کرده و آن مرد غفاری را کشته و زنش را نیز اسیر نموده و شتران را نیز بردند.
نخستین کسی که از این ماجرا مطلع شد مردی بود به نام سلمة بن اکوع که در آن روز به سوی «غابه »می رفت و در«ثنیة الوداع »که گردنه ای بود شتران را دید و ازماجرا آگاه گردید و از این رو به عجله خود را به بلندی «سلع »که کوهی در کنار شهر مدینه بود رسانید و با فریاد«و اصباحاه »مردم را از جریان غارتی که انجام گرفته بود مطلع ساخت و سپس خود او به سرعت به تعقیب دشمن رفت و چون به آنها رسید تیری به سوی آنها پرتاب کرد.
عیینه و همراهان به سوی او حمله ور شده و او فرار کرد و چون بازگشتند دوباره آنها را تعقیب کرده شروع به تیراندازی نمود و چون باز می گشتند او نیز فرار می کرد. این حالت جنگ و گریزی آنها را مشغول ساخته و از سرعت آنها کاست تا مسلمانان به آنها رسیدند.
از این سو وقتی صدای سلمة بن اکوع در مدینه طنین انداز شد گروهی از جنگجویان و سوارکاران بر اسبهای خود سوار شده برای کسب تکلیف به در خانه رسول خدا(ص)آمدند، پیغمبر خدا سعد بن زید - انصاری - را بر آنها امیر و فرمانده کرده به آنان فرمود: شما از جلو به تعقیب دشمن بروید تا من از دنبال بیایم.
سواران خود را بسرعت به غارتگران رسانده و یکی از آنان که زودتر از دیگران خود را به آنها رسانده بود به نام محرز بن نضله به دست آنها کشته شد و به دنبال او مسلمانان دیگر رسیدند و با حمله ای که به دنباله غارتگران کردند توانستند دو تن از آنها را به قتل رسانده و مقداری از شتران را نیز از آنها پس بگیرند ولی بقیه را که عیینه و همراهانش از جلو برده بودند به دست نیاوردند.
رسول خدا(ص)نیز به دنبال آنها تا کوه «ذی قرد» - که دو روز تا مدینه فاصله داشت، و حدود دوازده فرسخ راه بود - پیش رفت ولی به غارتگران نرسیده همانجا توقف کرد و پس از یک شبانه روز توقف در آنجا به مدینه بازگشت. (1)
پی نوشت:
1. ابن هشام می نویسد: زن آن مرد غفاری که به دست غارتگران اسیر شده بود پس از چند روز توانست از چنگال آنها فرار کند و شتر معروف پیغمبر را نیز که نامش عضباء بود برداشته و بر آن سوار شد و خود را به مدینه رسانید، و چون پیش رسول خدا(ص)آمد معروض داشت که من نذر کرده ام اگر خدای تعالی مرا به وسیله این شتر نجات داد او را در راه خدا قربانی کنم!
پیغمبر تبسمی کرد و فرمود: نذر در چیزی که مالک آن نبوده ای و ملک دیگری بوده صحیح نیست، این شتر مال من است!برو در پناه خدا.
http://www.hawzah.net/FA/ArticleView.html?ArticleID=8717

با تشکر از برادر زحمت کش ما رضا
در اینکه حضرت علی در این جنگ چه نقشی داشته همانگونه که دوست خوبم رضا فرمودند، منابع مسکوتند و چیزی نگفته اند اما با توجه به اینکه این جنگ غزوه به شمار می رفته و حضرت علی تنها در غزوه تبوک شرکت نداشته ،پس می توان گفت ایشان در این غزوه حضور داشته اند و احتمالا در بین افرادی بودند که همراه پیامبر به تعقیب دشمن پرداختند. البته به نظر می آید حضرت علی هنوز در این جنگ نتوانسته باشد اسب شخصی تهیه کرده باشد مگر آنکه از کسی گرفته باشد یا با شتر و چارپای دیگری رفته باشد که در این صورت شاید کمی دیر تر هم رسیده باشد و یا اینکه ممکن است ایشان از کسی اسبی تهیه کرده باشد که در این صورت همراه پیامبر به تعقیب دشمن پرداخته است. به هر حال حضور ایشان در این جنگ قطعی است. اینکه گفته می شود اسب نداشته به دلیل این است که در احد که غنیمتی عائد و واصل نشد، در خندق هم به همین صورت، در بنی قریظه هم تا آنجا که یادم هست اسب جز غنیمتی ها نبود. اما در باب سند این داستان و اینکه آن مرد غفاری همان ابوذر بوده كلينى در روضه كافى با سندى از أبان بن عثمان احمر بجلى كوفى از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است: ابوذر غفارى از رسول الله صلّى اللّه عليه و اله اجازه خواست تا شترانش را بچراند. براى همين گفت: اى رسول خدا، آيا اجازه مى‏ دهى كه من و برادرزاده‏ام به مزينه برويم و در آن جا ساكن شويم؟
آن حضرت فرمود: خوف آن دارم كه عده‏اى از عرب‏ها بر تو حمله كنند و برادرزاده‏ات را به قتل برسانند و تو با حالت پريشانى پيش من بيايى و در حالى كه بر عصايت تكيه زده‏اى، بگويى: برادر زاده‏ام كشته شد و شتران را به غنيمت بردند.
ابوذر گفت: اى رسول الله، ان شاء الله كه چنين نمى‏شود.
رسول الله صلّى اللّه عليه و اله اجازه داد كه ابوذر و برادرزاده‏اش و همسر وى به آن جا بروند.
هنوز مدت زيادى از رفتن آنها به خارج از مدينه نگذشته بود كه سواران بنى فزاره كه عيينه بن حصن هم در ميان آنها بود، شبيخون زدند و شتران را به غنيمت گرفتند و برادرزاده‏اش را كشتند و همسرش از بنى غفار را با خود بردند ... و تا حدّ مرگ ابوذر را كتك زدند.
واقدى هم مثل همين را ذكر كرده و اضافه كرده است: ابوذر بعد از آن مى ‏گفت: كار من عجيب است! رسول الله صلّى اللّه عليه و اله به من مى‏فرمود: من چنين سرنوشتى را براى تو مى‏بينم و با اين حال من بر خواسته خويش اصرار مى‏كردم. به خدا قسم كه حادثه همان طورى كه رسول الله صلّى اللّه عليه و اله گفته بود، اتفاق افتاد. به خدا قسم كه ما در منزلمان بوديم و شترهاى رسول الله صلّى اللّه عليه و اله چرانده شده بود و شير آنها را در اول شب دوشيده بوديم و خوابيده بوديم. در شب چهارشنبه، سوم ربيع الثانى سال ششم عيينة بن حصن فزارى به همراه چهل اسب سوار ما را محاصره كرد. سپس بالاى سر ما آمدند و برادرزاده‏ام را كشتند و همسرش به همراه سه نفر ديگر نجات يافتند و چون مشغول بازكردن زانو بندهاى شتران شده بودند، از فرصت استفاده كردم و فرار كردم. شتران را با خويش بردند و اين آخرين ديدار با آنها بود.
در خبر روضه كافى آمده است: ابوذر با سرعت آمد و در مقابل رسول الله صلّى اللّه عليه و اله ايستاد و در حالى كه بر عصاى خود تكيه زده بود، گفت: خدا و رسولش راست گفتند: شتران به غنيمت گرفته شدند و برادرزاده‏ام كشته شد و مرا مى ‏بينى كه بر عصايم تكيه زده‏ام و اين خبر را به تو مى‏دهم. پس رسول الله صلّى اللّه عليه و اله به مسلمانان دستور داد كه حركت كنند و آنها پس از تعقيب مشركان عده‏اى از آنها را كشتند و شتران را بازپس گرفتند.
منبع:
حسین علی عربی، تاريخ تحقيقى اسلام ،قم: موسسه امام خمینی ، 1383ش، ج‏ 3،ص279

موضوع قفل شده است